توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز30مرداد 90
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «2 نگاه به يك طرح»،«براي غلبه بر ترس!»،«از کوچه هاي کوفه تا کوچه هاي شهر ما»،«تا عدالت علي»،«مبارزه با فساد يا انحراف؟»،«اشتباه در تطبيق»،«دوراهي ورزش و جوانان به كجا ميرود؟»،«اشکهامان ازعجزمان است»،«روان تاريخي دو سياست علوي- اموي»،«مبادله ثروت با توسعه»و...كه برخي از آنها در زير ميآيد.
جام جم:2 نگاه به يك طرح
«2 نگاه به يك طرح»عنوان سرمقالهي روزنامهي جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛9 سال موضوع هستهاي ايران شاهد افت و خيزهاي فراوان بوده است. اين موضوع گاهي در صدر مسائل جهان و گاهي در حاشيه قرار گرفته است.
ماههاي اخير نيز به دلايل مختلف از جمله بنبست خودساخته گروه 5+1 در مذاكرات، تحولات پيشبيني نشده كشورهاي منطقه و بحرانهاي اقتصادي و بعضا اجتماعي در كشورهاي غربي خصوصا بعضي اعضاي گروه 5+1 مانند آمريكا و انگليس موجب شد يك بار ديگر موضوع هستهاي ايران به حاشيه برود، هر چند فعاليتهاي هستهاي كشورمان طبق برنامه برنامه پيش رفته و در حال اجراست. در همين حال، روسيه با طرح موسوم به گام به گام كه بر اساس قرائن موجود با ديگر اعضاي گروه 1+5 خصوصاً آمريكا هماهنگ شده است، تلاش ميكند ابتكار عمل موضوع هستهاي ايران را در دست خود بگيرد و يك بار ديگر در قامت يك كشور تأثيرگذار در معادلات بينالمللي ظاهر شود.ارائه رسمي طرح گام به گام در سفر اخير صالحي وزير امور خارجه كشورمان به مسكو از سوي لاوروف، در كنار سفر اخير نيكلاي پاتروشف دبير شوراي امنيت فدراسيون روسيه به ايران و طرح ارائه بستهاي متنوع شامل مسائل دوجانبه، منطقهاي، بينالمللي و هستهاي نشان ميدهد رويكرد جديد مسكو به ايران در حال تغيير است. تغييري كه اگر چه با توجه به سوابق روسها نبايد كاملاً خوشبينانه ارزيابي شود در عين حال نميتوان به راحتي از كنار آن عبور كرد.
بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، سالها طول كشيد تا عنوان «جنگ سرد جديد» دوباره مبناي برخي تحليلها در معادلات بين روسيه و آمريكا قرار گيرد. استراتژي ملي آمريكا توسط بوش پدر در آوريل 91 (زمان فروپاشي اتحاد جماهير شوروي) طي يك نطق راديويي اين گونه به جهانيان اعلام شد: «جهان به اين نتيجه رسيده كه نه نظام چند قطبي و نه نظام دو قطبي، بلكه تنها نظام تك قطبي است كه ميتواند صلح و امنيت جهان را تضمين كند و اينك ايالات متحده آمريكا به دليل قدرت اقتصادي و نظامي بيرقيب، بيش از هر كشور ديگري استحقاق رهبري نظام تك قطبي را دارد.» و پوتين در سال 2007 به صراحت اعلام كرد: «ما طرفدار جهان چندقطبي هستيم و خود من طرفدار اين ايده هستم و با يكجانبهگرايي مخالفم. آمريكا نميتواند جهان را تكقطبي اداره كند...» و البته طي 16 سال فاصله ادعاي رهبري جهان توسط دولتمردان آمريكا و مخالفت پوتين، اين جمهوري اسلامي ايران بود كه با شجاعت و پايداري در مقابل يكه تازي آمريكا ايستادگي كرد.از منظري خوشبينانه توأم با واقعبيني، رويكرد جديد روسيه به ايران در اين مقطع زماني و از جمله ارائه طرح گام به گام در موضوع هستهاي ميتواند محصول گزارههاي زير باشد.اداره يك قطبي جهان توسط ايالات متحده آمريكا، ادعايي است واهي كه امروز بيش از هر زمان روشن و آشكار شده است.
تحولات منطقه شمال آفريقا و غرب آسيا (خاورميانه) حاكي از آن است كه غرب و خصوصاً آمريكا نميتواند حتي موقعيت خود را در حد دوران جنگ سرد، حفظ كند.مشكلات روزافزون دنياي غرب در حوزه اقتصاد و بحرانهاي اجتماعي، آينده تاريكي در برابر آنها ترسيم كرده است.تحولات در كشورهاي منطقه ناشي از امواج بيداري اسلامي است.جمهوري اسلامي ايران كانون الهامبخش بيداري اسلامي است.فشارها، تهديدات و تحريمها نميتواند جمهوري اسلامي ايران را از پيگيري اهدافش باز دارد.موضوع هستهاي ايران، رويكرد نظامي ندارد و صرفاً در چارچوب گفتوگوهاي ديپلماتيك قابل حل و فصل است.گزارههاي فوق، بعضا با صراحت و بعضا تلويحا توسط مقامات روس بيان شده و بعضي هم ناگفته در ذهن دولتمردان روس وجود دارد.
در يك نگاه بدبينانه روسيه ممكن است همچون گذشته بخواهد با كارت ايران در مقابل آمريكا بازي كند ولي بايد بداند و ميداند كه:
1) جمهوري اسلامي ايران در اين همكاري خسارتي نخواهد ديد، چرا كه اهدافش را طبق برنامه دنبال خواهد كرد و مادامي كه از نتيجه بخش بودن اقداماتش مطمئن نشود، گامي برداشته نخواهد شد. 2) اين نگاه به ايران، همواره مانع تعاملات راهبردي بين دو كشور بوده و در صورت تكرار اين مانع جديتر از قبل ادامه پيدا خواهد كرد. 3) چنين نگاهي به ايران، جريانهاي سياسي مخالف همكاري ايران با روسيه را در داخل ايران تقويت خواهد كرد و اين خسارت ديگر روسيه براي همكاريهاي بعدي با ايران خواهد بود. 4)در اين صورت روسيه نشان خواهد داد به رغم ژستي كه گرفته همچون رقباي غربياش از درك واقعيتها ناتوان است.
بنابراين قدم به قدم طرح «گام به گام» روسيه را دنبال ميكنيم تا ببينيم كدام يك از اين دو نگاه غالب خواهد شد.
كيهان:براي غلبه بر ترس!
«براي غلبه بر ترس!»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن ميخوانيد؛حملات چند روز اخير رژيم صهيونيستي به نوار غزه، كرانه باختري رود اردن و قدس شرقي نشان داد كه تل آويو شرايط را براي خود «غيرعادي» ارزيابي مي كند، حمله اين رژيم به مرزداران مصري كه طي سه دهه اخير اقدامي بي سابقه بود هم تاكيد مضاعفي است بر اينكه در ارزيابي صهيونيست ها، وضعيت بحراني است. هم زمان با تشديد اين حملات اين سؤال براي محافل سياسي و اطلاعاتي به وجود آمد كه آيا اين حملات آثار باليني يك جنگ بزرگ از سوي رژيم بحران زده اسرائيل است.
حمله اخير به غزه و كرانه به اين بهانه صورت گرفت كه يك فلسطيني در يك عمليات شهادت طلبانه نزديك به 10صهيونيست را به هلاكت رسانده است ولي چه كسي است كه نداند اولا اين اقدام پس از آن انجام شده كه طي ماه هاي اخير دهها زن و كودك فلسطيني به دست صهيونيست ها به شهادت رسيده اند و ثانيا اقدام شهادت طلبانه توسط فردي و در نقطه اي نمي تواند مجوز حمله به مناطق و افراد ديگر باشد بنابراين كاملا واضح است كه عمليات جنايتكارانه رژيم تل آويو دليل ديگري داشته و ربطي به عمليات شهادت طلبانه يك يا چند فلسطيني نداشته است.
حمله اخير صهيونيست ها- بخصوص به مرزداران مصري- نشان مي دهد كه اسرائيل نگراني جدي امنيتي دارد. باز شدن گذرگاه جنوبي رفح و تردد نسبتا آسان از اين مرز نشان داد كه دامنه مشغله هاي امنيتي مرزي اسرائيل كه تا پيش از تحولات اخير منطقه محدود به 38 كيلومتر مرز فلسطين با لبنان بود، اينك به بخش اعظم مرز فلسطين با همسايگان سرايت كرده است. رژيم صهيونيستي كمتر از دو ماه در مرز با لبنان، سوريه و اردن ناچار به درگيري با آوارگان فلسطيني بود كه براي اولين بار پس از 63 سال به سمت خانه و كاشانه خود در فلسطين حركت كرده و با نظاميان اسرائيلي مواجه گرديدند.
در همين روز تظاهرات عظيمي از قاهره تا بندر العريش- نزديكترين شهر مصري به غزه- عليه اسرائيل به راه افتاد. مجموعه اين رخدادها نشان داد كه مرزهاي زميني براي اين رژيم كاملا ناامن است. تل آويو با حمله به مرزداران مصري نشان داد كه از نگاه اسرائيل هم دوره ماه عسل رابطه تل آويو- قاهره به پايان رسيده است.
رژيم صهيونيستي از درون نيز با شرايط كاملا بي ثباتي مواجه است. تظاهرات چند صد هزار نفره در تل آويو و دهها هزار نفري در 16 شهر ديگر اين رژيم نشان داد كه شهروندان غاصبي كه بخشي از ارتش اسرائيل را تشكيل داده اند اينك خود به يك چالش امنيتي و سياسي براي ارتش اسرائيل تبديل شده اند. دقيقا به همين دليل بود كه رژيم صهيونيستي رودربايستي با تظاهركنندگان را كنار گذاشت و آنان را جواناني اوباش و بي هويت كه حس وطن پرستي در آنان مرده است، لقب داد. سران اسرائيل غاصب شرايط داخلي خود را بسيار خطرناك مي بينند و معتقدند چالش يهودي- اسرائيلي بيش از هر چالش ديگر مي تواند اين رژيم را به كام مرگ بفرستد. بر اين اساس رژيم صهيونيستي براي آنكه توجهات داخل و خارج را به نقطه ديگري معطوف نمايد و نيز بر احساس ضعف خود غلبه كند، دست به حمله اي آسان- عليه مردمي بي دفاع- زد. اما اين مي تواند مقدمه يك سلسله اقدامات ضدصهيونيستي جديد از سوي فلسطيني ها باشد چرا كه اگر رژيم تل آويو براي غلبه بر احساس ضعف نياز به حمله دارد فلسطيني ها براي ضعيف تر كردن اسرائيل و تكميل وضعيت ناامني اطراف آن به حمله روي مي آورند.
حملات اخير رژيم صهيونيستي سبب شد كه حماس و جهاد اسلامي «آتش بس داوطلبانه» و تحفظي كه بعد از پايان جنگ 22روزه- 29 دي 1387- داشته و از پاسخ نظامي دادن به حملات نظامي رژيم صهيونيستي اجتناب مي كردند را، كنار بگذارند. اين موضوع فضاي رواني جديدي را عليه دولت و نظاميان حاكم بر اين رژيم در داخل به وجود مي آورد و بر اين اساس اقدام نتانياهو و باراك انتحاري به حساب مي آيد اما از يك منظر ديگر، اسرائيل به شدت به صف آرايي نظامي براي غلبه بر ترس امنيتي و هماهنگ سازي بخش هاي مختلف احتياج دارد. نگاهي به مواضع رهبران اين رژيم در حوزه امنيت و مانورهاي داخلي و منطقه اي آن و تلاشي كه براي افزايش بودجه نظامي (از 9 ميليارد دلار در سال 2010، به 18 ميليارد دلار در سال 2011) به كار بستند به خوبي نشان مي دهد كه از نظر نتانياهو و باراك راه برون رفت از شرايط ناهموار داخلي و منطقه اي افزودن بر تحركات نظامي و امنيتي در فضاي داخلي و منطقه اي است. از اين رو نبايد تعجب كرد از اينكه نتانياهو در فضاي منطقه آشكارا مي گويد «ارتش سايبري اسرائيل آماده حمله به تاسيسات فني و تكنولوژيك ايران است» و يا يك مقام امنيتي اسرائيل با صراحت به مجله آلماني اشپيگل مي گويد: «ما داريوش رضايي نژاد -دانشجوي رشته برق- را كشته ايم» و نيز تعجبي ندارد كه در فضاي داخلي، نتانياهو سه روز مانور نظامي برگزار مي كند و استان نقب در جنوب (Negev) را آماده پناه دادن به يك ميليون نفر شهروند پناهجوي احتمالي مي كند. دولت غاصب اسرائيل اينك شرايط را خراب تر از آن مي داند كه بتواند با وعده هاي صلح و آرامش بر عدم اطمينان هاي داخلي غلبه كند.
يك زماني شعار سران رژيم صهيونيستي اين بود كه نيروي نظامي در مرز مي جنگد تا كشاورز يهودي در حيفا، تل آويو، صغد، نهاريا و... كشاورزي كند حالا همان كشاورز را براي اينكه با اسرائيل همراه شود به پناهگاه هاي نقب مي برند و به او مي گويند موجوديت اسرائيل در خطر است.ا ما پيام اقدامات نظامي نتانياهو در غزه براي مردم منطقه اين است كه رژيم صهيونيستي به احتمال زياد به دور جديدي از تنش نظامي عليه مردم منطقه متوسل مي شود و لذا يك مراقبت جدي و هماهنگي هاي منطقه اي براي خنثي كردن اسرائيل ضروري است دقيقا از همين منظر بايد به تحركات ضد سوري آمريكا و اروپا نگاه كرد.
تحركات كنوني رژيم صهيونيستي ثابت كرد كه مباحثه فرسايشي پيرامون صلح به پايان رسيده است. در يك دوره زماني- حد فاصل اجلاس مادريد 1991 تا همين چند ماه پيش كه پايان ماموريت ميچل اعلام شد- آمريكايي ها روي مذاكرات صلح بعنوان تنها راه حل كاهش تنش ها تاكيد مي كردند و جناحي در رژيم صهيونيستي- امثال پرز و حزب كاديما- وجود داشتند كه معتقد بودند براي تثبيت اسرائيل و سرزمين هاي 48 بايد با فلسطيني ها تا اندازه اي كنار آمد و جناحي هم - به رهبري عرفات و سپس عباس- در فلسطيني ها وجود داشت كه معتقد بود آمريكا و اسرائيل آماده پذيرش كشوري ذيل نام فلسطين هستند اما اينك موقعيت همه اين ها ضعيف شده و به موازاتي كه در اسرائيل جنگ سالاران قدرت گرفته اند، در آمريكا نيز برنامه صلح به شكست رسيده و از سوي ديگر در ميان فلسطيني ها مقاومت به تنها گزينه تبديل شده است. بنابراين مي توان گفت حملات دو روز پيش اسرائيل به غزه- در آستانه اجلاس شهريورماه مجمع عمومي سازمان ملل كه قرار است در آن بحث تشكيل كشور فلسطين به رأي گذاشته شود- پايان رسمي روند سازش بود كه ابتدا اسرائيل پاي آن را امضا زد و سپس حماس طي بيانيه اي رسمي آن را اعلام كرد. اين مسئله فضاي جديدي را به وجود مي آورد و جبهه مقاومت را انسجام و مشروعيت بيشتري مي بخشد.
حمله جنگنده هاي رژيم صهيونيستي به منطقه تحت حاكميت دولت مصر در رفح به خوبي ثابت كرد كه نه فقط مصري ها علاقه اي به پيمان كمپ ديويد ندارند بلكه اسرائيل هم از تداوم آن مايوس گرديده است. فراخواندن سفيران دو دولت هم تاكيد ديگري بر اين مسئله بود. البته پيش از اين هم موسسه زاگبي در نظرسنجي عمومي و اختصاصي- نخبگان- گفته بود «بيش از 51 درصد از مصريان خواستار لغو پيمان كمپ ديويد- كه پيماني امنيتي، سياسي و اقتصادي است- و بستن سفارت رژيم صهيونيستي هستند و در ميان احزاب سنتي هم رهبري پيدا نمي شود كه با صراحت از لزوم تداوم پايبندي مصر به مفاد اين پيمان دفاع كند.» در فاصله دو ماه اخير- بعد از نظرسنجي زاگبي- فاصله مصري ها از اسرائيل بيشتر شده و ميزان هواداران قطع رابطه با تل آويو- بر اساس نظرسنجي يك موسسه مصري و روزنامه دولتي الاهرام- به حدود 70 درصد از جمعيت مصر رسيده است. اسرائيل غاصب از مصر مايوس شده و اين در حالي است كه چهره هاي شاخص امنيتي اين رژيم -نظير مائير داگان و ژنرال گابي اشكنازي- معتقدند مصر به زودي به مسئله اول امنيتي ما تبديل مي شود در حالي كه تاكنون ايران مسئله اول امنيتي اسرائيل محسوب مي شده است.
شايد يك پيام ديگر حملات اخير رژيم صهيونيستي به غزه و ربودن بيش از 20 فلسطيني در كرانه باختري، اين باشد كه نتانياهو مي خواهد به جامعه ملل بگويد پايبند آن چه كه در اجلاس مجمع عمومي شهريورماه راجع به فلسطين به تصويب مي رسد، نيست و ملتي ذيل نام فلسطين را به رسميت نخواهد شناخت. هر چند كه آنچه در صحن مجمع عمومي- براساس طرح مشترك فرانسه، انگليس و آلمان- احتمالا به تصويب خواهد رسيد، قرباني كردن كشور الهام بخش و پيامبرخيز فلسطين در سرزمين هاي 1967 يعني تنها 22 درصد از خاك اين كشور مي باشد و اين يك خيانت فراموش نشدني و بسيار خطرناك است اما در عين حال رژيم صهيونيستي با حملات عليه غزه مي خواهد بگويد حتي همين مقدار را هم به رسميت نمي شناسد و ابايي از توسل به جنگ عليه ساكنان آن ندارد. اگر جامعه بين الملل اندكي نسبت به سرنوشت فلسطيني ها احساس مسئوليت مي كردند بايد با واكنش نظامي به اسرائيل و بمباران متقابل مناطقي در تل آويو و حيفا به اين رژيم يادآور مي شدند كه حمله عليه شهروندان فلسطيني با واكنش متقابل جهاني مواجه مي گردد اما ميان فضاي سرد حاكم بر مجمع عمومي و داغي آنچه عليه غزه اعمال مي شود، فاصله اي ژرف وجود دارد.
در يك جمعبندي بايد گفت آنچه در روزهاي گذشته عليه ساكنان غزه و مرز داران مصري انجام شد به هيچ وجه يك حادثه و يا يك اقدام مقطعي و گذرا نبود اين به احتمال بسيار زياد آغاز يك مرحله جديد از تنش آفريني صهيونيست ها در محيط داخلي و محيط منطقه اي خواهد بود. اين رژيم براي بقا چاره اي ندارد جز اينكه صداي خود را تا آنجا كه مي تواند بالا ببرد و دندان هاي خود را به ديگران نشان دهد اما البته حالا ديگر دهه 1320 يا 1330 و يا 1340 نيست حالا حزب الله، حماس، سوريه، ايران، مردم مصر و... مي دانند كه اين فريادها براي غلبه بر ترس است و زمان آن فرا رسيده كه اين موجود ترسو را خلاص كرد.
خراسان:از کوچه هاي کوفه تا کوچه هاي شهر ما
«از کوچه هاي کوفه تا کوچه هاي شهر ما»عنوان يادداشت روز روزنامهي خراسان به قلم غلامرضا بني اسدي است كه در آن ميخوانيد؛کوچه هاي کوفه، کوچه هاي کوفه اي که به پهنه زمين و زمان گسترش يافته است هنوز در حسرت مردي است که در قامت حاکم اسلامي، هم براي فقرزدايي برنامه داشت و با هدفگذاري حرکت مي کرد و هم فقرا را از نظر دور نداشت. براي امام علي به عنوان خليفه اسلامي موضوعيت داشت که پير جذامي در خرابه گرسنه نخوابد و پيرزن شوي از دست داده شرمنده کودکان خويش نماند.
امام آن قدر بر شانه خويش سنگيني بار مسئوليت را حس مي کرد که به شانه کشيدن کيسه نان و خرما برايش بسيار سبک بود. همان زمان هم شايد کساني بودند که مي گفتند اين چه کاري است. شايد مي گفتند اين در شان خليفه اسلام نيست که بار بر دوش، ناشناس در کوچه ها بگردد و نان وخرما توزيع کند و گوش و دل بسپارد به کلام محروم ترين مردم. علي (ع) خود را در مقابل جامعه، حتي در مقابل يکان به يکان مردم تحت حکومتش مسئول مي دانست لذا به همه زواياي زندگي شان توجه داشت.
او به دنبال «اتمام مکارم اخلاق» بود همان که پيامبر بزرگوار آن را فلسفه بعثت خود مي دانست. لذا انسان ها را بزرگ مي شمرد، از تحقير همديگر پرهيز مي داد و نسبت به تکريم مردمان خود را مسئول مي دانست و براي ارتقاء سطح زندگي مردم در حوزه معيشت و معاد مي کوشيد، هم مراقب بود، درازدستان فزونخواه به بيت المال چنگ نيندازند و هم مواظب اين که باطل باوران به باور و ايمان مردم درازدستي نکنند.
انسان جامعه علوي، يک انسان در مسير کمال بود، کمال در همه ساحت ها، نهج البلاغه ، اين کلام روشن، و «نهج رفتاري» امام تبيين کننده ويژگي هاي انسان موردنظر علي عليه السلام است و هرکس مي خواهد شيعه باشد و شيعگي کند بايد خود را و رفتار خود را بر کلام و سيره امام عرضه کند و به ديگر عبارت بايد فکر کند اگر الان امام علي(ع) در موقعيت او بود چگونه رفتار مي کرد، حالا هم او چنان کند، به راستي اگر امام علي(ع) امروز بودند، نسبت به مسائل و حوادث چگونه رفتار مي کردند؛ اين را از خود بپرسيم و پاسخ آن را به رفتار درآوريم که شيعه يعني رهرو ،رهرو راهي که امام پيمودند.
اگر امروز امام علي (ع) بودند و اين فقر را مي ديدند چه کار مي کردند. اين اوضاع فرهنگي را مي ديدند چه مي کردند؟ کوچه گردي کوفه اگر آن روز براي فقرزدايي اقتصادي بود، امروز در کوچه گردي زمان و زمين آيا فقرزدايي فرهنگي فراموش مي شد؛اگر آن روز نيازمندان به لقمه هاي نان و خرما تکريم مي شدند، امروزيان را نبايد به کلام نوراني و هدايت گر تکريم کرد؟ امربه معروف، دقيقا تکريم انسان و انسانيت است. بزرگداشت زيبايي و نيکويي است. از خوبي ها گفتن و بدان هدايت کردن، بزرگداشت انسان است. تفسير «اني بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» است و در مدرسه زندگي علوي اين يک فرض و فريضه هميشگي است.
«فرضيه» نيست که برخي به خاطر آزمون و خطا از آن چشم پوشند و دست شويند، «فريضه» است و واجب و همانطور که بايد در فقرزدايي در کوچه گردي کوفه، و انبان نان و خرما به دوش کشيدن امام علي را ديد و ستود بايد در کلام هدايتگر و امر به معروف و نهي از منکر هم به احترام امام برخاست و رفتار ايشان را در پيش کشيد. اگر فقر محدود اقتصادي و گرفتاري گروهي اندک از مردم زيبنده حکومت و جامعه اسلامي نيست که نيست، فقر فرهنگي در قالب الفاظ فريبنده و پشت پرده ايسم هاي گوناگون هم شايسته جامعه اسلامي و حکومت اسلامي نيست.
آمار بالاي طلاق و فسادهاي اخلاقي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي و فراواني پرونده هاي قضايي هم در شان مردماني که خود را شيعه مي دانند نيست. پس بايد کاري کرد هم بايد حکومت برنامه ريزي کند و هم همه ما مردمان بايد برخيزيم و براي احياي شان جامعه اسلامي علي وار تلاش کنيم همه ما از مردم تا حاکميت و از حاکميت تا مردم! اصلاح امور هم جز با بعثت همگان محقق نمي شود.اگرقرار است کاري بشود، همه بايد تلاش کنند که اصلاح امور علوي ديدن، علوي انديشيدن وعلوي عمل کردن همگان را طلب مي کند...
جمهوري اسلامي:تا عدالت علي
«تا عدالت علي»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛اين سئوال درباره عملكرد نظام جمهوري اسلامي مطرح است كه آيا توانسته عدالت را محقق كند يا نه؟
فلسفه وجودي چنين سؤالي اينست كه اصولاً نظام جمهوري اسلامي براي تحقق عدالت تأسيس شده و تفاوت جوهري اين نظام با ساير نظامهاي حكومتي همين است كه اگر در پي برقراري عدالت نباشد، بود و نبود آن يكسان است. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اولين اصل، صراحت دارد: "حكومت ايران، جمهوري اسلامي است كه ملت ايران، براساس اعتقاد ديرينهاش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيتالله العظمي امام خميني در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاولي سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت 2/98 درصد آراء كليه كساني كه حق رأي داشتند، به آن رأي مثبت داد".
اصل دوم قانون اساسي نيز در تبيين نظام جمهوري اسلامي، ضمن برشمردن توحيد، معاد، عدل، امامت و كرامت انساني به عنوان پايههاي اين نظام، اعلام ميدارد اين نظام، از راه اجتهاد مستمر فقهاي جامع الشرايط، استفاده از علوم و فنون و تجارب پيشرفته بشري و نفي هرگونه ستمگري و ستم كشي و سلطه گري و سلطه پذيري، "قسط و عدل و استقلال سياسي و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و همبستگي ملي را تأمين ميكند".
هر چند روح ساير اصول قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز تأمين عدالت است، ولي تصريح چند باره بر "عدل" در دو اصل اول اين قانون نشان ميدهد عدالت تا چه اندازه براي نظام جمهوري اسلامي ضروري و حياتي است.
براي پاسخ دادن به اين سؤال كه آيا نظام جمهوري اسلامي توانسته عدالت را محقق كند يا نه؟ بهترين راه توجه به عملكرد اين نظام در زمينههاي مختلف است. اين زمينهها را اصل دوم قانون اساسي اين نظام تحت عناوين "سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و همبستگي ملي" آورده و تأمين قسط و عدل در اين زمينهها را وظيفه نظام جمهوري اسلامي دانسته است.
اظهارنظر كنندگان درباره عملكرد نظام جمهوري اسلامي در يك تقسيم كلي، چهار دسته هستند.
يك عده با عينك بدبيني به همه چيز نگاه ميكنند و نظام جمهوري اسلامي را فاقد كارائي ميدانند و هيچ دستاوردي براي آن قائل نيستند. اين افراد، به دلايل مختلف كه فعلاً درصدد بيان آنها نيستيم، منافع خود را در سياه نمائي و نفي واقعيتها ميبيند و حاضر نيستند آنچه را كه با چشم ميبينند و با تمام وجود حس ميكنند تأييد نمايند. قضاوت اين قبيل افراد، ارزش و اهميتي هم ندارد و نبايد جامعه را در گرو تأييد و تكذيب آنان دانست. اگر اغراض و اهداف اين افراد براي عموم تشريح شود، بيپايه بودن قضاوت آنان روشن خواهد شد.
دسته دوم كساني هستند كه خود دست اندركار امور هستند و به همين دليل فقط عملكرد همان مقطعي كه خود در مصدر قرار داشته يا دارند را تأييد ميكنند و ساير عملكردها را ناديده ميگيرند. قضاوت اين جماعت، از قضاوت دسته اول فاسدتر است. زيرا بهتر از ديگران ميدانند در كشور چه اتفاقاتي افتاده و چه خدماتي صورت گرفته و در عين حال منكر آنها ميشوند تا عملكرد خود را برجسته نمايند. اينان، اثبات خود را در نفي ديگران جستجو ميكنند و اين شيوه به ويژه براي حكومتگران بدترين شيوه است. آنها به اين نكته فكر نميكنند كه نفي واقعيتها نه تنها مشكلي را از آنها حل نميكند بلكه اين اخلاق زشت را به يك فرهنگ تبديل خواهد كرد كه عواقب آن حتي دامنگير خودشان نيز خواهد شد.
دسته سوم كساني هستند كه درست در نقطه مقابل دسته اول قرار دارند و همه چيز را مثبت و كامل و بيعيب و نقص ميبينند. اشكال كار اين افراد اينست كه با چنين برداشت و تصوري هرگز امكان پيدا نميكنند واقعيتها را ببينند و درصدد رفع نقصها برآيند. خطر بزرگي كه خود اين افراد را و از طريق آنها كشور را تهديد ميكند اينست كه اين مطلقبيني به خود آنها نيز سرايت ميكند و لذا حاضر نميشوند به نظرات ديگران توجه كنند و هيچ انتقادي را درباره خود و اوضاع كشور بر نميتابند.
دسته چهارم، واقع بينها هستند، كساني كه مثبت و منفي را در كنار همديگر ميبينند، از مدح و ثناي بيجا پرهيز ميكنند و بدگوئي و عيبجوئي را نيز درست نميدانند. اين افراد، عملكردهاي مثبت را به زبان ميآورند و از بيان موارد نقص نيز كوتاهي نميكنند ولي در هر دو مورد به اندازه و دور از افراط و تفريط.
واقعيتهاي جامعه امروز ايران را بايد از اين دسته چهارم شنيد كه دور از تملق و چاپلوسي و با پرهيز از خرده گيري و بهانه جوئي، مستقيماً به سراغ واقعيتها ميروند و همچون آينه بدون كم و كاست به انعكاس آنچه هست ميپردازند. براي چنين افرادي بايد مجال اظهارنظر فراهم باشد و مسئولان بايد به نظرات آنان توجه كنند تا جامعه بتواند راه تكامل را طي كند و دچار عقب گرد يا در جا زدن نشود.
از نگاه اين افراد، نظام جمهوري اسلامي توانسته به استقلال سياسي دست يابد، در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و همبستگي ملي تحولاتي ايجاد كرده ولي هنوز در آغاز راه است و مشكلات و موانع زيادي پيش رو دارد كه بايد آنها را از ميان بردارد تا بتواند عدالت مورد نظر قانون اساسي را محقق سازد. انكار اين واقعيت كه جمهوري اسلامي ايران زير سلطه هيچ قدرتي قرار ندارد و از استقلال كامل در تصميم گيريها برخوردار است، مثل انكار وجود خورشيد در روز روشن است، كما اينكه پيشرفتهاي ايران در دهههاي اخير در زمينههاي صنعتي، پزشكي و رسيدن به خودكفائي در بسياري موارد را به هيج وجه نميتوان انكار كرد. اينها همه از بركات نظام جمهوري اسلامي است، اما اين، همهي آنچه از اين نظام انتظار ميرود نيست. واقعيت اينست كه در رفتارهاي سياسي، تعامل اخلاقي، فراهم ساختن زمينه براي توزيع عادلانه ثروت و نظام قضائي كشور كمبودهاي آشكاري داريم كه اگر درصدد رفع آنها برنيائيم نميتوانيم به عملكرد نظام جمهوري اسلامي افتخار كنيم.
سيره پيشوايان ديني ما به ويژه مولاي متقيان حضرت علي عليه السلام از جامعيتي برخوردار بود كه عدالت اقتصادي، عدالت سياسي، عدالت قضائي، عدالت اجتماعي و عدالت اخلاقي را شامل ميشد. ما عليرغم همه پيشرفتهائي كه داشتهايم و عليرغم گامهاي بزرگي كه براي تحقق عدالت برداشته ايم، هنوز تا عدالت مورد نظر علي عليه السلام فاصله زيادي داريم. در ايام شهادت مولايمان بايد اعتراف كنيم كه پيروان خوبي براي آن حضرت نبوده ايم. شايد همين اعتراف بتواند ما را براي تلاش بيشتر به منظور رسيدن به نقطهاي مطلوب از عدالت كه در شأن نظام جمهوري اسلامي باشد تشويق كند.
رسالت:مبارزه با فساد يا انحراف؟
«مبارزه با فساد يا انحراف؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم محمد كاظم انبارلويي است كه در آن ميخوانيد؛مقام معظم رهبري مبارزه با فساد اقتصادي را مهم و ركن اساسي دانستند و خطاب به مسئولان فرمودند: "نسبت به بروز فساد در دستگاههاي دولتي به شدت حساس باشيد و بيرحمانه برخورد كنيد."
همچنين ايشان لزوم تحقق اهداف سند چشمانداز 20 ساله و نيز حركت در چارچوب برنامه پنجم را يادآور شدند. دولت و مجلس بزودي نيمسال اول سال 90 را پشت سر ميگذارند و وارد نيمسال دوم مي شوند. بودجه سال 91 مهمترين بحث دولت و مجلس در نيمسال دوم خواهد بود. بررسي بودجه سال 91 در مجلس درحالي برگزار ميشود كه هنوز تفريغ بودجه سال 88 به مجلس به قرائت اصل 55 قانون اساسي "تسليم" نشده است. گزارش ابتدايي ديوان محاسبات به مجلس در خصوص تفريغ بودجه سال 88 حاكي است 64 درصد از احكام بندها و اجزاء رعايت نشده است. همچنين در خصوص گزارش تفريغ بودجه دستگاهها از تعداد 2385 گزارش حسابرسي، 7406 مورد واخواهي وجود دارد.
تصويري كه اين گزارش ارائه ميدهد حكايت از آن دارد كه برخي از بندها و اجزاي ماده واحده كه در گذشته از آن به عنوان تبصرههاي بودجه ياد ميشد، يا اجرا نميشوند يا قابل اجرا نيستند.
به همين دليل در گزارش دهي ديوان محاسبات به مجلس با ادبيات جديدي رو به رو ميشويم و آن اينكه در اكثر موارد، گزارش تفريغ بودجه ديوان محاسبات كه بايد مشحون از آراي فني و نظرات صائب باشد،به جاي احراز و اعلام تخلف مسئولين از قوانين و مقررات با وصف "انحراف" از آن ياد ميكند.
وقتي از "تخلف" ياد ميشود وفق مفاد قانون ديوان محاسبات بايد با متخلف برخورد قانوني شود اما وقتي از "انحراف" ياد ميشود بايد به نصيحت و پند و اندرز منحرف نشست تا از اين انحراف نجات يابد. در اينجا قانون ديوان محاسبات را بايد كنار گذاشت.
رئيس و دادستان ديوان محاسبات به همراه 12 مستشار ديوان در اندازه پيران دير حساب و كتاب مملكت بايد به آموزش و پند و اندرز مسئولان در دولت و مجلس روي آورند. طبيعي است در اين وادي نه برنامه پنج ساله تحقق خواهد يافت و نه اهداف چشمانداز برنامه بيست ساله كشور عملي خواهد بود.
اهتمام مجلس معمولا به تفريغ بودجه هميشه با تاخير دو ساله آن هم قبل از بررسي بودجه هر سال بوده است. اين نشان ميدهد اهميت تفريغ و نقش ديوان محاسبات در برقراري انضباط مالي و اصلاح ماليه عمومي يك نقش فوق العاده كم رنگ و بياثر است.
دولت و مجلس در حالي كه بسياري از حسابهاي ملي مانند حساب في مابين بانك مركزي، خزانه و شركت ملي نفت نه "تسويه" شده و نه "تصفيه" اقدام به بودجه نويسي ميكنند.
اين نشان ميدهد دولت و مجلس در احصاي پيشبيني "درآمد" و برآورد "هزينه" كه اساس يك بودجهريزي و بودجهبندي درست است غفلت دارند و اين غفلت سه دهه است كه ادامه دارد.
بيترديد در اين بيانضباطي مالي اقتصاد كشور آسيب ميبيند كمترين آسيب آن است كه رقم دقيقي از كسري بودجه به دست نميآيد اين رقم چون دقيق نيست همه محاسبات در دخل و خرج كشور به هم ميريزد.
مقام معظم رهبري در ديدار با مسئولان دولتي و فعالان اقتصادي همچنين فرمودند "نقد اقتصادي و بيان ضعف بايد لحن علاج جويانه و اميدبخش داشته باشد" اين حرف درستي است. علاج آسيبشناسيهاي ماليه عمومي ساماندهي ماليه عمومي است. ديوان محاسبات، سازمان حسابرسي و نيز سازمان بازرسي كل كشور به عنوان چشمان ناظر سه قوه بايد در اين ساماندهي به نقش قانوني خود عمل كنند وظيفه آنها را نبايد صرفا در عدد و رقم ميزان پروندههاي فساد اقتصادي به نهادهاي مربوط فرو كاهيد.
آنها بايد با تخلف از قوانين و مقررات موضوعه- كه مقدمه بيانضباطي مالي بوده و بيانضباطي مالي پيش مقدمه بروز مفاسد اقتصادي است- برخورد كنند.
دستگاههاي ناظر براي برون رفت از اين مشكل ديدگاههاي خود را بايد در قالب احكام و آراي لازم الاجرا بيان كنند و اين آرا و نظرات كارشناسانه و صائب در تدوين و تصويب بودجههاي ساليانه كه در حقيقت مدل رياضي اجراي برنامه پنج ساله و تحقق اهداف چشمانداز بيست ساله است، لحاظ گردد.
ايران:اشتباه در تطبيق
«اشتباه در تطبيق»عنوان سرمقالهي روزنامهي ايران به قلم سعيد يوسفيپور است كه در آن ميخوانيد؛وقتي نتوانستيم تأكيدات فرماندهي كل قرارگاه فرهنگي نظام در خصوص جنگ نرم را خوب بفهميم و تبيين كنيم و وقتي كه جنگ نرم دشمن را خلاصه كرديم به حوادث پس از انتخابات سال 88 بايد منتظر چنين روزي ميبوديم!
بايد منتظر ميبوديم كه اعضاي دلسوز جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي به دليل فقدان نيروي فعال و خبره اطلاعات - عمليات نتوانند دوست را از دشمن تفكيك و خودي را از غير خودي تشخيص دهند.
وقتي كه در شرايط حساس عمليات به جاي نشستن در اتاق عمليات و تحليل و تبيين تهاجم گسترده نرم دشمن در داخل جبهه خودي به اختلافها دامن زديم و جزء به جزء مسائل را جداي از كل ديديم بايد منتظر ميشديم كه دشمن با نفوذ در خطوطمان ما را دچار خطاي استراتژيك كند!
وقتي گوشمان به حرف ولي بدهكار نبود و دشمن را به عنوان يك جبهه واحد نديديم بايد احتمال ميداديم كه به اين روز بيفتيم!
وقتي كه چشممان را دوختيم به اخبار برخي رسانهها و به خود زحمت نداديم تا صحت و سقم آن را بررسي كنيم بايد انتظار چنين شرايطي را ميكشيديم.
وقتي فضاي رسانهاي كشور را از سالها قبل پر كرديم از تهمت و افترا و تقواي رسانهاي را رعايت نكرديم و با نوعي از تفكر ماكياولي كه در زرورق شبه اصولگرايي پيچيده شده بود مجوز هر كار غير اخلاقي را براي پيادهنظاممان صادر كرديم ميتوانستيم حدس بزنيم كه اين اتفاق خواهد افتاد.
شايد مخاطب اين سطور بپرسد مگر امروز چه اتفاقي افتاده است. توضيح آنكه:
جبهه فرهنگي انقلاب اسلامي سالها است در جنگ فرسايشي فرهنگي با كمترين امكانات و تجهيزات نهتنها در برابر خيل عظيم تهاجمات و شبيخونهاي دشمن و عملياتهاي فوق استراتژيك نرم مقاومت كرده بلكه عملياتهاي آفندي بسياري را نيز انجام و دشمن را در بسياري از موارد زمينگير نموده است.
در اين جبهه افراد مختلفي از هر طيف حضور دارند. مجوز حضور در خط مقدم نيز اعتقاد به ولايت و مباني انقلاب و دلسوزي صميمانه براي آن است. هر كس با كمترين تجهيزات و تخصصي كه دارد در يك سنگر قرار گرفته و به آفند و پدافند مشغول است. در اين بين و در طول اين سالها تجربه به ما ثابت كرده در هر مقطعي كه دشمن عملياتي را شروع كرده فعالين اين جبهه چنان انسجامي از خود نشان دادهاند و چنان جانفشاني كردهاند كه دشمن متحير از آن يا پا به فرار گذاشته يا با تلفات سنگيني روبهرو شده است.
اما هرگاه كه احساس كرديم دشمن زمينگير شده و فعاليتي ندارد متأسفانه به خود پيچيدهايم و از ظرفيتهاي موجود جهت اهداف غير استراتژيك استفاده كردهايم. در اين بين البته در بسياري از مواقع رزمندگان اين جبهه تقصيري ندارند بلكه برخي فرماندهان مياني و عناصر مؤثر در اذهان رزمندگان آنان را تحريك و وارد عمل ميكنند.
خدا خير دهد آن فرمانده سابق واحدهاي اطلاعات و عمليات دوران جنگ را كه در حضور فرماندهي كل عدم توجه برخي فرماندهان جزء به راهاندازي واحد اطلاعات - عمليات در جبهه فرهنگي را مورد انتقاد قرار داد.
شايد اگر آن روز به فكر ديدهباني و بررسي شرايط جبهه خودي افتاده بوديم امروز به اين وضع دچار نميشديم كه در يك محور با نيروهاي خودي درگير و از محور اصلي كه مورد تهاجم همه جانبه دشمن قرار دارد، غفلت كنيم.
اكنون فكر ميكنم خواننده عزيز متوجه موضوع شده باشد. ويژه نامهاي توسط فعالين يكي از محورهاي جبهه فرهنگي توليد ميشود. فارغ از توليد كنندگان كه همگي از رزمندگان با سابقه همين جبهه هستند و آثار مجروحيت و جانبازي در اين عرصه بر پيكره تك تكشان مشهود است محتواي آن نيز در اغلب موارد حاوي مطالب انقلابي و ارزشي است و البته شايد در مواردي نيز با اشكالاتي مواجه باشد كه با توجه به شرايط سخت پيراموني قابل اغماض است. اما در اين بين نكته قابل توجه آنكه بلافاصله پس از انجام اين عمليات فرهنگي كه با توفيقات و اشكالاتي همراه بوده و زماني كه رزمندگان عمليات مذكور هنوز گرد و خاك خستگي از چهره نزدودهاند شاهد بوديم كه نخستين منتقدان و حمله كنندگان به اين واحد عملياتي از اهالي فعال همين جبهه فرهنگي بودند. همرزمان ما به ما تاختند و نگذاشتند كه حتي اهداف عمليات را برايشان توضيح دهيم يا حداقل در كنار نقاط ضعف، نقاط قوت را هم برايشان بگوييم، ما را متخلف ناميدند و خواستار برگزاري دادگاه صحرايي شدند.از همه بدتر اينكه به ما تهمت جاسوسي و مهره دشمن بودن زدند كه حقيقتاً سخت و طاقت فرسا بود!
برادران ما در حالي كه از دهها عمليات ايذايي و اصلي دشمن در حوزههاي فرهنگي و اعتقادي غافلند، بعضاً حتي يگانهاي خبره و خطرناك دشمن را با نيروهاي خودي اشتباه گرفتهاند و چنان اعتمادي به آن ميكنند كه شد آنچه نبايد ميشد. در فضاي غفلت مفرط ما از عناصر نفوذ كرده در جبهه خودي و حتي عناصر نشانداري كه قبلاً ميشناختيمشان، چنان فحاشي اعتقادي و فكري در فضاي رسانهاي كشور در حال اتفاق افتادن است كه به هيچوجه قابل اغماض نميباشد و دوستان ما در اين بين توجهشان به چند رزمنده خودي بوده و در حال بازجويي مداوم آنها هستند. غافل از اينكه دشمن به بخشي از جبهه نفوذ كرده و در حال قتل عام همرزمان ديگر است. همرزم عزيز خشم مقدست را ارج مينهم و بر روي چشم ميگذارم. ميدانم احساس ميكني در حال برخورد با دشمن هستي. اما كمي فكر كن! نكند اشتباه در تطبيق كني. كسي را كه ميزني همرزم خودت است مراقب باش از دشمني كه پشت سر ايستاده تا جفتمان را نابود كند غافل نشويم. اشتباه در تطبيق خطرناك است!.
سياست روز:دوراهي ورزش و جوانان به كجا ميرود؟
«دوراهي ورزش و جوانان به كجا ميرود؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي سياست روز به قلم مهدي طلايي است كه در آن ميخوانيد؛هنوز ساختار اين وزارت خانه تعيين نشده است تا بتوان درباره وظايف و عملکرد آن قضاوت کرد. در ساختار جديد حتما هر دو موضوع ورزش و جوانان توامان مورد توجه قرار مي گيرد و بنا نداريم موضوع جوانان را تحت الشعاع ورزش قرار دهيم.
اول مرداد امسال عباسي كه هنوز وزير نشده بود و سرپرست وزارتخانه جديدالتاسيس ورزش بود مدعي شد هنوز ساختار اين وزارتخانه تعيين نشده است!حال آنكه از مصوبه مجلس شش - هفت ماهي گذشته بود ولي هنوز انگار كسي كه ميخواست بر مسند وزارت ان بنشيند نميدانست ساختار وزارتخانه اش چگونه است به همين خاطر ساختاري هنوز براي آن تبيين نشده بود.عباسي ۱۲ روز پس از اين اظهار نظر وزير شد و انگار هنوز هم كه وي وزير شده و در ساختمان خيابان سئول سكني گزيده ساختار وزارتخانهاش شكل نگرفته است.
دی ماه سال گذشته بود که مجلس به ادغام سازمانهای تربیت بدنی و ملی جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جوانان رای مثبت داد. پس از کش و قوسهای فراوان بر سر تشکیل این وزارتخانه بین دولت و مجلس، حمید سجادی برای تصدی این وزارتخانه معرفی و با رای عدم اعتماد نمایندگان خانه ملت مواجه شد.
پس از رای منفی نمایندگان به سجادی، دولت، حمید عباسی وزیر تعاون را با حفظ سمت به عنوان سرپرست وزارت ورزش و جوانان منصوب کرد و سپس با ادغام وزارت تعاون در رفاه و كار، او براي نشستن روي صندلي اين وزارتخانه جديدالتاسيس از سوي دولت معرفي شد و به خاطر وضعيت اورژانسي ورزش قبل از المپيك راي نمايندگان را بدست آورد.
با گذشته هفت ماه از قانون تشكيل اين وزارتخانه انگار هيچ ساز و كاري براي آن در نظر نگرفته اند و آقاي وزيرهم فعلا هيچ برنامهاي ندارد البته او شناختي هم از اين حوزه ندارد كه بايد به ايشان عرض كنيم:تشكيل اين وزارتخانه حتما با تغييراتي در ساختار و پست هاي دو سازمان در هم ادغام شده شروع خواهد شد لذا جنابعالي اولا بايد ساختار اين وزارتخانه را به صورت اصولي كه هم حق ورزش در آن ادا شود و هم اينكه از موضوع جوانان غافل نشويد با نگاه و كار كارشناسي در اسرع وقت تدوين كنيد چرا كه كارها هفت ماهي است روي زمين مانده است.
-به عنوان مثال ۱۰ تن از رؤسا و سرپرستان فدراسیونهای ورزشی به دلیل پایان یافتن ماموریتشان در این فدراسیونها در حال حاضر عملا به صورت غیر قانونی در پست خود فعالیت میکنند!آقاي عباسي از اين موضوع خبر داشتيد؟مهلت قانونی ریاست بر فدراسیونهای کشتی از اسفند سال گذشته، ورزشهای رزمی و سه گانه، والیبال، پهلوانی و زورخانهای از ماههای آبان و آذر و سوارکاری از اردیبهشت امسال به پایان رسیده، اما با این حال حکم سرپرستی برای هیچ یک از این روسا صادر نشده است. در فدراسیونهای ژیمناستیک، دوومیدانی، روستایی و عشایری و بدنسازی و پرورش اندام هم که با سرپرست اداره میشوند، خبری از حکم سرپرستی جدید نیست. در حال حاضر در این ۴ فدراسیون هم، سرپرستان بدون حکم کار میکنند و فعالیت غیرقانونی دارند. -
بايد يادآور شويم دو سازمان تربيت بدني و سازمان ملي جوانان سابق به دليل نوع عملكرد به هيچ عنوان قابل ادغام نيستند لذا بهتر است دو معاونت اصلي زير مجموعه وزير در دو حوزه مجزا(ورزش – جوانان) تشكيل و دو مدير كاربلد در اين دو معاونت انتصاب گردد تا علاوه بر اينكه در دو حوزه مديراني از جنس خود آنها قرار گرفته و با يك مديريت كلان(وزير) بتوانند كارهاي اجرايي و اداري را با سرعت و دقت بيشتري انجام دهند.
نكته ديگر بعد از تعريف مشخصي از ساختار اين وزارتخانه بايد مورد توجه آقاي وزير قرار گيرد در خصوص نحوه انتصابات است. يادآور ميشويم در حوزه ورزش قطعا بايد مديران ورزشي حضور داشته باشند چرا كه ورزش براي رشد نیاز به افرادی از جنس خودش دارد و از آنجا که شما تاکنون ارتباط مستقیم و مستمری با ورزش نداشتهايد، چه بسا بنا بر تفکرات مدیریتی خود در وزارت تعاون و یا دیگر مشاغلی که داشته ايد، بخواهيد افرادی را به ساختمان وزارت ورزش آورده و به آنها پست بدهيد كه بايد بگوييم ورزش نیاز به افرادی دارد که از جنس ورزش باشند و همه پیچ و خمهای ورزش را به خوبی بدانند.
گرچه جنابعالي تا امروز فقط براي پست مدير كلي حوزه رياستي حكم زدهايد و به نوعي اولين انتخابتان از جمع غير ورزشي ها بوده اما صندلي هاي كليدي ورزش با حضور اهالي ورزش كه داراي پيشينه مديريتي خوب و تخصص گرا بودهاند ميتواند در مديريت شما نمرات قابل قبولي به ارمغان آورد وگرنه تيغ تيز انتقادات نمايندگان و رسانهها در صورت انتصاب افراد ناكاربلد و نتايج عملكردشان روي رگ گردن شما است.آقاي وزير دقت و سرعت در تعريفي جامع از اين وزارتخانه و آماده ساختن زيرساختهاي آن و البته دقت و سرعت در انتخاب نفرات كاربلد و معتمد در حوزه ورزش و جوانان ميتواند گام نخست، هر چند دير براي شما در شروع كار باشد.
حمايت:عدالت خواهی والگوهای ماندگار
«عدالت خواهی والگوهای ماندگار»عنوان يادداشت روز روزنامهي حمايت است كه در آن ميخوانيد؛این روزها درماه مبارک رمضان مصادف با مناسبتهای مهمی است .از یکسو مقارن با شب قدر شده واز سوی دیگر ایام ضربت خوردن امام علی (ع) است و شهادت ایشان .
در این ایام معمولا اکثر مردم متدین ایران به عبادات الهی و به خصوص مراسم شب قدر مبادرت می ورزند واز خداوند تقدیر خوب برای آینده خود ودیگرا ن را مطالبه می کنند. طبیعی است که سخنوران مختلف نیز در مساجد ومنابر در این روزها در مناقب واوصاف امام علی (ع) مطالب متنوعی را به مردم منعکس می کنند.چنین مناسبت مهمی را نمی توان از منظر عدالت خواهی به سادگی از دست داد. پرسش مهمی که بدین مناسبت قابل طرح است اینکه اصولا آیا می توان یک جامعه را ساخت یا به ایده آلها نایل آمد ولی راهبَر والگوئی نداشت؟
آیا با الگوها حرکت کردن مربوط به زمانه ماقبل مدرن بوده که احیانا بشر از عقلانیت خود بهره لازم را نمی برده وحالا با پیشرفت های حاصله دیگر خود می تواند معیار وبنیاد باشد؟ آیا فلسفه های اومانیستی معاصر که بر عقل خود بنیاد تکیه دارند چنین مدعائی را مطرح می کنند یا اینکه همین فلسفه ها نیزدر حوزه اندیشه بر فراخی قدرت عقل تاکید دارند ولی درحیطه فرآیند رفتار و تبدیل اندیشه به عمل، همین مکاتب نیز الگوهای به زعم خود موفق را مطرح ودر تلاشند تا آن ها را جهانشمول جلوه دهند ؟ اگر قرار بر الگو پذیری باشد چه الگوهایی موفق تر وماندگارترند؟ در این مناسبت مبارک خالی از لطف نیست تاملی حول این پرسش ها داشته باشیم تا افق حرکتمان به عنوان یک جامعه عدالت خواه وظلم ستیزرا عمیق تر وسنجیده تر تنظیم کنیم.
انسان موجودی تعلیم پذیر واندیشه ورز است که در هر لحظه امکان دارد به راه حل های جدید برای موفقیت نایل آید .در این فرآیند طبیعی است که سوای عقل واندیشه و وجدان وفطرت خود آدمی، تجربیات دیگران می تواند مسیررسیدن به موفقیت را برای آدمی کوتاه کند.بر همین اساس در هر فرهنگی سعی می شود موفق ترین تجربیات را شناسائی وبه نحو مناسب به دیگران معرفی کنند.
هم چنین در هر فرهنگی سعی می شود فرآیندهای آموزشی وتربیتی را به صورتی ساماندهی کنند که انسانها سریع تر به ایده آلها نایل آیند.امروزه حتی در سازمان ملل این امری متداول است که از کشورها می خواهند بهترین رویه ها (Good Practices)را در حوزه های مختلف معرفی کنند تا دیگر کشورها نیز در بهره مندی از تجربیات موفق سهیم شوند ومسیر پیشرفت را سریعتر طی نمایند .
بر این اساس حتی مکاتبی که استناد به آموزه های الهی را کنار می گذارند وبر قدرت عقل مانور می دهند باز بی الگو حرکت نمی کنند بلکه معمولا در هر حوزه ای الگوهائی را معرفی می کنند که موفق بوده اند مثلا گاه یک سرمایه دار یک ورزشکار یک خواننده یک مبارز سیاسی یک فرد نوعدوست وامثالهم به عنوان الگو معرفی می شوند تا دیگران تجربیات الگوی معرفی شدده را ملاک حرکت سریعتر به سمت اهداف قرار دهند.حال با این بداهت ضرورت بهره مندی از الگوهای مختلف در مسیر رسیدن به اهداف، از خود بپرسیم که به عنوان انسانهای جامعه ای که قرنها مفتخر به آئین توحیدی بوده وعقل را در کنار آموزه های الهی بکار بسته و باور به استمرار حیات انسان بعد از این جهان مادی نیز داشته ودارد آیا الگوهای متعددی در دسترس نداریم؟آیا الگوهائی نداریم که هم از حیث اندیشه وهم عمل در بالاترین سطح قراردارند؟آیا یکی از بهترین آن الگوها امام علی (ع)نیست؟
در مورد حضرت علی (ع) زیاد گفته یا نوشته شده،کتابهای علمی متعددی راجع به ایشان در دسترس عموم است .کمتر کسی است که فرمان علی (ع) به یکی از امرای معروفش یعنی مالک اشتر را نشنیده باشد.کتابهای متعددی در شرح فرمان خطاب به مالک نوشته شده،دانشنامه های مختلفی در مورد اندیشه وسلوک آن بزرگوارتهیه ومنتشر شده اند،مراکز تحقیقی متعددی فقط متمرکز بر تحقیق وتتبع در مورد آن حضرت هستند. اما با همه این ها واقعا در زندگی جاری خود چه در سطح فردی و چه در سطح گروهی واجتماعی آیا نمود عینی الگو پذیری خود از آن بزرگوار را می بینیم؟آیا می توانیم ادعا کنیم که ما واقعا پیروان راستین آن بزرگ انسان تاریخ حیات بشری هستیم؟آن حضرت خود در عمل ساده ترین زندگی ها را بر می گزیند و به همه می آموزد که مسئولین باید هم سطح مردم معمولی وحتی پائین تر از معمولی زندگی کنند، بر سر هر سفره ای حاضر نشوند وطوری نباشند که ضعفا احساس نا امنی کنند .
باید نسبت به مردم خوش گمان باشند ،در خدمتی که به مردم می کنند منت نگذارند وآنرا بزرگ نپندارند و همواره با مردم محبت ودوستی را پیشه کنند ،بدانند که همه انسانها صاحب حق و کرامت هستند یا برادران دینی مسئولین ویا در انسان بودن هم نوع آنها هستند ،قصاص قبل از جنایت نکنند وبه حق اعتراض وانتقاد مردم احترام بگذارند واز آن مولابیاموزند که خطاب به مردم می گفت با من مثل جباران سخن مگویید یعنی چاپلوسی و تملق ودهها صفت برای اینکه نام یک مسئول را شهروندعادی بر زبان براند در منش و روش ایشان مردود ومنفور است، مستقیم با ضعفا در تماس باشند ودردهای آنان را بشنوند وجامعه رابه نحوی اداره کنند که فاصله بین ضعیف وغنی بر طرف شود وهمه از شرائط قابل قبول زندگی برخوردار باشند ،نسبت به اطرافیان خود اعم از فامیل یا دوست ورفیق حساس باشند که مبادا از اختیارت وجایگاه حکومتی آنان سو استفاده کنند، به دیگران حق دهند که از مسوولان ولو در عالی ترین سطوح نزد مرجع قضائی مستقل تظلم خواهی شود وبدون آنکه اعمال نفوذی شود یا قاضی را بترسانند نزد قاضی حاضر شده وکوچکترین عدم رعایت بیطرفی قاضی به ضرر شهروند عادی را بر نتابند. لیست منش وروش آن حضرت بسیار طولانی است عجالتا به همین چند مورد بسنده می شود و از خود می پرسیم که کدام انسان در این جهان با هر فرهنگ ومسلکی که باشد این خوبی ها را بشنود جذب آن نمی شود ؟آیا این راهکارها جهانشمول نیستند وآیا قلوب همه انسانها عدالت خواه در سراسر جهان را به خود جذب نمی نمایند؟ سپس صادقانه بنشینیم وخود قضاوت کنیم که به کدام این تاکیدات ما مدعیان پیروی از آن الگو عمل کرده ایم؟ آیا صرفا نام علی (ع)را مطرح کرده ولی راه خود رفته ایم وبار خود بسته ایم.
در هر جامعه ای همانگونه که مولا علی (ع) تاکید می کنند مردم از حیث رفتار والگو پذیری به شدت تحت تاثیر حاکمان هستند .اگر در عمل حاکمان اخلاق ومعنویت و راستگویی وامانتداری وجوانمردی و رعایت کرامت انسانها موج زند در جامعه نیز این خوبیها شیوع می یابد واگر خدای ناکرده عکس اینها در جامعه ای وجود داشته باشد دهها آسیب وانحراف را در آن جامعه می توان ملاحظه کرد .در جامعه ناسالم مردم جرات امر به معروف ونهی از منکر حاکمان را نخواهند داشت ،رسانه ها مجیزه گو می شوند یا به شدت دست به عصا حرکت می کنند که هر لحظه با توقیف ومحدودیت روبرو نشوند ،تشکلهای مدنی امکان شکل گیری پیدا نمی کنند واگر ایجاد شوند نیز یا باید فامیل و دوست ورفیق مسئولین باشند ویا مبلغ آنان ونه زبان دردهای مردم ،احزاب واقعی معنا ندارند و فقط صحنه آرائی بنام حزب وبرای بازار گرمی جلوه می یابد و این چنین است که نظارت عمومی نیز تضعیف وفساد روز به روز بیشتر خواهد شد وحاکمان خود را معیار خوبی وبدی معرفی خواهند نمود وهر روز برای استمرار در قدرت ماندن توجیهی عَلَم خواهند کرد. این وضع را در بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای مدعی مسلمانی می توان یافت واگر نبود همین ناروائی ها وانحراف ها مردم در بسیاری از این کشورها امروزه بیزار از حاکمان خود نبودند وبر علیه حاکمان نمی شوریدند وما شاهد تحولات موسوم به بیداری ملتهای مسلمان نبودیم.
سخن آخر:
برای موفقیت در هر مسیری الگو لازم است ومسیر خوبی ها وپیشرفت ها وتحکیم عدالت را نیز با تمسک به الگوهای بزرگ وماندگار باید پیمود.الگوهائی که هم از حیث نظری وهم از حیث عملی عالی ترین وجوه ممکن را در اختیار ما قرار دهند.علی (ع) از هر جهت یک الگوی بی نظیر برای کمال وتعالی دنیوی واخروی است .صرف ادعای پیروی از آن بزرگوار ویا اشک ریختن به مظلومیت ایشان ودردهای نهفته در سینه آن دریا دل ویا نگاه داشتن نسخه ای از نهج البلاغه در خانه وگاه ارجاع به آن در سخنرانی یا تظاهر به وقوف بر متن آن کافی نیست .برای موفقیت باید عمق اندیشه آن بزرگوار را درک کرد واز آن مهم تر بدان عمل نمود.مسئولین وصاحبان قدرت وکسانی که تریبونهای مختلف در اختیار آنهاست وبودجه های مختلف با سر قلم آنها این ور و آن ور هزینه می شود وبا اشاره آنها ممکن است حق وحقوق مردم با انواع موانع روبرو شود، خود را در این مناسبت ها با این الگوهای ماندگار تطبیق دهند و صادقانه بپذیرند که در خیلی موارد الگو پذیری آنان مشکل دارد وبر همین اساس باید بازگشت به منش وروش مولا را پیش از پیش در دستور کار قرار دهند .مسوولان بدانند که مردم آنها را نظاره می کنند وامروزه حتی اگر از بچه های دبستانی سئوال شود در مورد بسیاری از عملکردها نظر می دهند وچه درست نظر می دهند.اخیرا آیت الله جوادی آملی سخن عمیقی داشتند با این مضمون که آشکار مردم وجامعه باطن مسئولین است. تفسیر ساده این کلام همین است که وقتی مسئولین در عمل به خوبی ها عقب بمانند ولو خود نپذیرند جلوه آن در جامعه نمود می یابد.در سالگرد شهادت مولا علی(ع) از روح ملکوتی آن امام همام بخواهیم که همه ما را به سمت خوبی ها رهنمون سازد.
آفرينش:تل آويو،فلسطين و ديپلماسي شناسايي
«تل آويو،فلسطين و ديپلماسي شناسايي»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن ميخوانيد؛در يک سال اخير موجي از حمايت هاي بين المللي در سطح جهان براي شناسايي دولت مستقل فلسطيني آغاز شده است و تاکنون بيش از 100 کشور دنيا تشکيل کشور مستقل فلسطين در مرزهاي 1967 را به رسميت شناخته اند.در اين بين در ماه هاي گذشته و با توجه به نزديک تر شدن به طرح تشکيل دولت مستقل فلسطيني در مجمع عمومي سازمان ملل متحد و سپس رايگيري در اين مورد تلاشهاي بسياري از سوي مقامات فلسطيني و تشکيلات خود گردان در اين راستا آغاز شده است. تلاشهايي که مي توان آن را در قالب ديپلماسي شناسايي تعريف کرد . ديپلماسياي که به نوبه خود مي تواند پيامد هاي متعددي را در بر داشته باشد و عملا فشارهاي چند بعدي گوناگوني را بر اسرائيل وارد کند .
در اين بين از يک سو انتظار ميرود نزديک به 130 کشور به طرح تشکيل دولت مستقل فلسطيني راي مثبت دهند.
امري که مي تواند خود ارجاع اين طرح به شوراي امنيت را آسانتر کند چه اينکه سخنان چندي پيش محمود عباس، رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين مبني بر به شوراي امنيت بردن براي رسميت شناختن کشور فلسطين خود بيانگر تلاش جدي مقامات فلسطيني براي گام بر داشتن در راستاي ديپلماسي شناسايي است.
در مقابل تل آويو که در واقع در يک سال گذشته در مقابل سيل انبوهي از کشورها (که شناسايي فلسطين را به رسميت شناخته بودند) قرار گرفته است اكنون مي کوشد تا با بهره گيري از تلاشهاي خود مانع از اجماع بيشتر کشورها در اين زمينه شود چنانچه اخيرا «بنيامين نتانياهو» در پيامي مکتوب به روساي 40کشور همچون برزيل، مکزيک و ساحل عاج از آنها درخواست کرد با به رسميت شناختن کشور فلسطين در سازمان ملل در ماه سپتامبر آينده مخالفت کنند و از سويي نيز تل آويو بر اين اميد است که با حمايت بيشتر امريکا ديپلماسي شناسايي فلسطينيان را ناکام گذارد و در گام آخر نيز از اعمال حق وتوي آمريکا بهره برد .
آنچه مشخص است در شرايط کنوني و با توجه به تحولات منطقه اي بهار عربي در کنار روند آشتي ملي فلسطين بين فتح و حماس اکنون فرصتي سرنوشت ساز براي احقاق بخشي از حقوق فلسطينيان فراهم شده است.
در اين بين در صورتي که شناسايي فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل از حمايت اکثريت کشورهاي جهان برخوردار شود و حتي اگر اين امر با چالش هايي از سوي قدرت هاي بزرگ (همچون وتو در شوراي امنيت) روبرو گردد پيامدهاي گستر ده اي براي فلسطين و فلسطينيان خواهد داشت .
در اين ميان اين امر از سويي اسرائيل و همچنين حاميان غربي اش بوِيژه امريکا را با فشار هايي بيشتر روبرو خواهد کرد و از سويي نيز مي تواند تاثيري بر همگرايي بيشتر جريان هاي فلسطيني داشته باشد . گذشته از اين نيز پيگيري اين ديپلماسي هر چند کافي نيست چرا که نمي توان ادعاي تاريخي فلسطينيان بر کل فلسطين را از بين برد اما به نفع فلسطيني ها است. گذشته از اين نيز بايد گفت بي شک مطرح شدن شناسايي دولت مستقل فلسطيني هر چند بخشي از مشروعيتي است که آنان سال هاست در پي دستيابي به آنند اما اين امکان و اهرم را براي مردم فلسطين و رهبران آن فراهم ميکند تا از جايگاه يک کشور مستقل و داراي حقوق و مشروعيت سياسي همراه با حاميان گسترده بين المللي با اسرائيل برخورد کنند.
مردم سالاري:شهادت اولين مظلوم
«شهادت اولين مظلوم»عنوان سرمقالهي روزنامهي مردم سالاري به قلم سيدرضا اکرمي است كه در آن ميخوانيد؛1- بيست و يکم رمضان سال چهلم هجري، شخصيتي به شهادت رسيد که از نظر نام و لقب و کنيه، پدر و مادر، ولا دت و ديانت و ولا يت و شهادت همانند نداشت و در همه ابعاد «علي» بود و برترين و با وجود همه برجستگي ها «مظلوم» بود و اين عنوان را رسول خدا در دوران حيات خود، اعلا م داشت «انت المظلوم من بعدي، فويل لمن ظلمک» و تاقيام قيامت خواهد بود «غاليان که عبد صالح»و انسان خاکي «ابوتراب» را خدا دانستند و «علي اللهي» شدند و دشمنان که سرسختانه با حضرت مبارزه کردند و معارضه نمودند و حقانيت وي را در ايمان واخلا ق و درايت و کياست و عدالت و وصايت، پذيرا نگشتند و تبليغات زنجيره اي و سراسري عليه وي به وجود آوردند»، مخفيانه مدفون شد و حدود يک قرن قبر وي مخفي بود و در زمان تبعيدي امام ششم و هارون الرشيد مکشوف گشت.
2- شناخت چنين «علي مظلوم» وظيفه اي وجداني و انساني و ديني و تاريخي و يافتن حضرت، تجلي روح و تعالي انديشه متعالي انساني است و شناساندن حضرت به ديگران نيز وظيفه اي انساني «اللهم عرفني حجتک، فانک ان لم تعرفني حجتک، ظللت عن ديني»; چون در حيات است و «ما»معين» مي باشد و ارتباط با حضرت و اقتداي به وي ضروري ولا زم است حضرت را به روز بشناسيم و به روز به ديگران بشناسانيم، چون نياز هر عصري و مردم هر عصري، شناخت بهترين ها و نکوترين ها است. شنيده و خوانده ايم که برخي گرد هم آمدند و کتابي تحت عنوان «محمد پيامبري که از نو بايد شناخت» نوشتند و به خوانندگان ارايه نمودند. اکنون نيز لا زم است کتابي بنويسيم و «علي امامي که از نو بايد شناخت» را به مردم معرفي کنيم، تا مردم بدانند علي (ع) از نظر بينش و دانش و کوشش و جوشش، چگونه بود، تا به وي عشق بورزند و او را مراد و مقتداي خود قرار دهند.
3- بهترين معرف حضرت، قرآن است و سپس سخنان رسول خدا و در مرحله بعد، نهج البلا غه و در نهايت دوستان و حتي دشمنان که هر يک زاويه اي از زواياي زندگي مکتوب امام را ارزيابي کرده و درباره حضرت سخن گفته اند. در قرآن نامي از حضرت نيامده، ولي اوصاف و اشارات و تاويلا ت و تطبيقات درباره حضرت بسيار است. آيه غدير خم «يا ايها الرسول بلغ، مائده 67» و آيه ولا يت با بخشش انگشتر به سائل «انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا، مائده آيه 55» و آيه مربوطه به ليله المبيت و «و من الناس من يشري نفسه ابتغا» مرضات الله، بقره 207» و آيه گواهي به رسالت رسول خدا «قل کفي بالله شهيدا بيني و بينکم و من عنده علم الکتاب، رعد آيه 43» و آيه اکمال دين و اتمام نعمت «اليوم اکملت لکم دينکم، مائده آيه 3» و آيه ياس کفار «اليوم بئس الکفار من دينکم، مائده 3» و آيه اطعام «ويطعمون الطعام علي حبه مسکينا و يتيما و اسيرا، دهر 8»و آيه ارتداد «فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه، در فتح خيبر، مائده، 55 » و آيه مباهله و صدها مورد ديگر، تابلوهاي برجسته براي شناخت حضرت و تطبيق با وي هستند.
4- علي عليه السلا م در دوران قحطي در مکه به خانه «محمد و خديجه» رفت و تحت تعليم وي قرار گرفت و درغار حرا با حضرت بود و مناجات هاي حضرت را مي ديد و مي شنيد و حضرتش فرمود «ائک تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انک لست بنبي، نهج البلا غه» آنچه من مي شنوم تو نيز مي شنوي و آنچه من مي بينم، تو نيز مي بيني، فقط پيامبر نيستي و بدين جهت نخستين بار اسلا م را بر وي عرضه نمود و حضرت نخستين پاسخگو شد و تا آخرين لحظه بر اين اعتقاد پايدار ماند.
5- حضرت را در مملکت داري از «عهدنامه به مالک اشتر» بشناسيم و در خيرخواهي و انسان سازي از نامه وي به فرزندش امام حسن عليه السلا م واز جمله خطبه 224 که فرمود به خدا سوگند، اگر برخارهاي نوک تيز بيتوته نمايم يا بر سنگ هاي تيز پيکرم کشانده شود، دوست تر مي دارم تا اين که روز قيامت خدا و پيامبر را ديدار نمايم در حالي که خدا و رسول او را عصيان نموده باشم «والله لئن ابيت علي حسک السعدان مسهدا و اجرا في الا غلا ل مصفدا، احب الي من ان القي الله و رسوله يوم القيامه ظالما لبعض العباد و غاصبالشئي من الحطام» و ظلم بر بعضي از بندگان خدا نموده و مقداري از کالا ي دنيا را غصب کرده باشم و سپس داستان عقيل برادر خود را بيان مي کند.
در همين خطبه با سوگند ديگري مي فرمايد «والله لواعطيت الا قاليم السبعه بما تحت افلا کها علي ان اعصي الله في نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته» به خدا سوگند اگر اقاليم هفت گانه با همه آنچه در آن است، به من اعطا شود و در برابر بخواهند که در مورد مورچه اي پوست جوي را از دهان وي بگيرم، تن به چنين درخواستي نخواهم داد که اين دنيا براي من ارزشي ندارد. والنهايه در اين ايام، امام علي عليه السلا م از بين مسلمانان رفت و به محضر رسول خدا و به لقاي الله شتافت و از دست کوته انديشان و کج انديشان و دشمنان دانا و عافيت طلبان و دنيازدگان راحت شد که فرمود «فزت و رب الکعبه»، به پروردگار کعبه رستگار شدم.
در آخرين جمعه ماه شعبان، وقتي از پيامبر اسلا م خبر شهادت خود را در ماه رمضان دريافت، پرسيد «وذالک في سلا مه من ديني» آيا دين من به سلا مت است و جواب شنيد «في سلا مه من دينک» آري دين تو به سلا مت است، و سپس فرمود «من قتلک فقد قتلني و من ابغضک فقدابغضني و من سبک فقد سبني ، لا نک مني کنفسي، روحک من روحي وطينتک من طينتي، عيون اخبار الرضا ج 2 ص 266 » هر که تو را بکشد مرا کشته است و هر که تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و هر که تو را ناسزا گويد مرا ناسزا گفته است، که تو جان و روح من هستي.
تهران امروز:اشکهامان ازعجزمان است
«اشکهامان ازعجزمان است»عنوان يادداشت روز روزنامهي تهران امروز به قلم روح الله بهرامی است كه در آن ميخوانيد؛این شب ها چشم هایمان برای که بارانی است؟وچرا باید برای واقعه ای دردل هزاران سال قبل، دندان حسرت به دندان گزید؟چاره ای نیست واین شبها باید تاریخ را بر سر گذاشت وچهره سیاستمدار وحاکمی را تصور کرد که نعلین پاره خودرا به چندمین بار وصله میزند وآنگاه که ا ز او درباره خلافت میپرسند پاسخ میدهد که خلافت برای او از استخوان خوک در دست جذامی نا خوشایندتر است مگر اینکه حق مظلومی را از ظالمی باز ستاند! وقتی «جورج جرداق » نویسنده مسیحی الاصل، کتاب معروف پنج جلدی «علی (ع) صدای عدالت انسانی» را درسال 1958 میلادی به زنجیر نگارش کشید واعجاب خاک نشینان سراسر گیتی را برانگیخت درباره این اقدام خود به جمله ای بسنده کرد:«...چون علی(ع)را مظلوم یافتم!»وسپس جمله مسلمانان را به شناخت ابعاد شخصیتی امیر المومنین(ع) دعوت کرد.او بعدها ودر سال 1381 در دیدار هیاتی از نویسندگان ایرانی گفت: من یک جلد این کتاب را علی و انقلاب کبیر فرانسه نام گذاری کرده ام و در این کتاب اثبات نموده ام مطالبی که علی (ع) درباره حقوق انسانها مطرح کرده به مراتب بالاتر و والاتر از مسائلی است که در غرب و از جمله در فرانسه در این باره مطرح هستند. عمروعاص -از دشمنان سرسخت حضرتش -در قصیده معروفی به نام «جلجلیّه» به فضائل علی(ع) به شکل زیبایی اعتراف
می کند،قصیده ای که این ابیات را در دل خود دارد:
خَلَعتُ الخِلافَةَ مِن حَیدَرٍ
کَخَلعِ النَّعالِ مِنَ الاَرجُل1
وَ اِنّا وَ ما کانَ مِن فِعلِنا
لَفی النّارِ فِی الدَّرکِ الاَسفَلِ2-3
وتاریخ سرشار از این نوع روایات وحکایاتی است که هزاران سال است در آسمان نورافشانی می کند وعقول متحیر از صفاتی است که مخصوص واجب الوجوب اند وتجلی یافته در یک کالبد ممکن الوجود. این شب ها سیمای حاکمی در خاطرمان می آید که به اشارتی درب خیبر رااز جای میکند اما ساعتی بعد همبازی کودکان یتیم سرزمین تحت حکومتش می شود ،آنان را بر دوش خود سوار می کند وحتی برای اینکه یتیمان غم بی پدری را از یاد برند ازاینکه صدای بزغاله ای را برایشان تقلید کند ابایی ندارد!وهمین مرد ساعتی بعد وقتی در مسند قضا می نشیند محیر العقول ترین احکام حقوقی را صادر می کند.
کدام حاکم را در طول تاریخ می توان یافت که دخترک خویش را به دلیل عاریه گرفتن گردنبندی از بیت المال تهدید به اجرای حد کند وخود وقتی درکنار یک شهروند یهودی در دادگاه حاضر می شود به حکم ناحق قاضی محکمه گردن گذارد وحتی قاضی را به دلیل عدم رعایت حقوق طرف دیگر دعوی شماتت کند؟
حضرت آیت الله علامه امینی وقتی پس از نزدیک به 40 سال مجاهدت ،کتاب گرانسنگ الغدير را در بیش از 20 مجلد تالیف کرد درباره انگیزه این مجاهدت 40 ساله «اثبات حقانیت »اولین امام شیعیان راتنها عامل این مجاهدت نام برد،مجاهدتی که طی آن مشقت صدها سفر و زحمت مراجعه مستقیم به 10 هزار جلد كتاب و رساله ومراجعه موردی به نزدیک به یکصد هزار کتاب دیگر را به جان خریده بود. منابعی که همگی ازکتاب های اهل سنت بودومی کوشید پرده ازچهره بزرگ حقیقت مکتوم تاریخ باز گشاید.
اشکهایمان این روزها از عشقمان ومهم تر ازآن از عجزمان است،درماندگی از شناخت ابعاد وجودی مردی که عقول عالمیان سال هاست از شناخت ابعاد مکتوم او اظهار شکست می کنند.آری اشکهایمان از عجزمان است وبر این عجز باید هزاران سال گر یست.
می زند پس لب او كاسه ی شیر
می كند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری كه همان قاتل اوست
تو خدایی مگر ای دشمن دوست؟
در جهانی همه شور و همه شر
«ها علی بشر كیف بشر؟»
پی نوشت:
1 -آن جا که با حیله ای شگرف علی(ع) را از خلافت خلع کردم ، همان گونه که کفش ها را از پا در می آورند .
2 - معاویه ! من و تو و افعال و کردار ما در جهان آخرت در قعر آتش جهنم خواهیم سوخت و در درک اسفل جای خواهیم گرفت.
3 - آیات ولایت /آیت الله مکارم شیرازی
ابتكار:اصولگرا، اصلاحطلب يا حقطلب
«اصولگرا، اصلاحطلب يا حقطلب»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم غلامرضا كمالي پناه است كه در آن ميخوانيد؛ا
ين حقيقت دان نه حقاند اينهمه / ني بهکلي گمرهاناند اين رمه
حق شب قدر است در شبها نهان / تا کند جان هر شبي را امتحان
نه همه شبها بود قدر اي جوان / نه همه شبها بود خالي از آن
هرکه گويد جمله حقاند، احمقي است / هرکه گويد جمله باطل، او شقي است
از درون انقلاب و نظامي که بنا دارد عدالتطلب و حقجو باشد، پس از کشمکشهاي سياسي فراوان و کنشهاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... دو گروه يا جناح عمده سر برآوردند. پس از آن، اين جناحها در برهههاي گوناگون، نامها و عناوين مختلفي را امتحان کردند و سرانجام به دو تابلو يا عنوانِ اصلاحطلب و اصولگرا تن دادند. هريک خود را بر حق و ديگري را باطل دانسته. طرفين در هر دورهاي بهتناسب ابزاري که در اختيار داشته، هرچه از تهمتها و بد و بيراههايي که در تخريب رقيب کارساز بوده، سر هم ميکرده تا رقيب خويش را از ميدان بهدر کند.
بااينهمه، تا سال به موجوديت سياسي هم تا اندازهاي احترام ميگذاشتند، تا اينکه حوادث سال پيش آمد. گروه پيروز سرمست از کسب آراي بالاي خود، زودهنگام حرکتهايي کردند که به تحريک احساسات گروه مغلوب انجاميد. گروه مغلوب هم ظرفيت شکست را نداشتند. هيجانها و احساسات جريحهدارشده همراه با تبليغات، چنان آتشي را در جامعه برافروخت که باورها و رفتارها را بهطورکلي دگرگون ساخت.
در اينکه گروهي از مخالفان و معاندان نظام از وضعيت پيشآمده سوءاستفاده کردند، ترديدي نيست و بهاصطلاح برخي آتش بيار معرکه شدند و شعارهاي معترضان خشمگين را به تندروي و انحراف کشاندند و البته با بيتدبيري رهبران معترضان، بيگانگان وارث و سهامدار اعتراضات شدند. اما از اين طرف کساني که قدرت را در دست داشتند، با انگيزههاي متفاوت، لباس حقطلبي را به تن خود پوشاندند و هرکسي را که اعتراض ميکرد يا تأمل و سکوت مينمود، بهکلي مردود، فتنهگر، عامل بيگانگان و... قلمداد کردند و با رفتارها و سخنان تند، نهتنها موجوديت سياسي همه حاميان و افراد منسوب به جناح رقيب را تمامشده و فاني ميخواستند، بلکه افراد معتدل در جناح خويش را هم تحمل نميکردند.
بدبختانه خاصيت سياستورزي در ايران همين است. با نابردباري خيلي زود از ابزارها و تهمتهايي استفاده ميشود تا بهسرعت صورت مسئله پاک شود و مشکلي در جامعه عليالظاهر جمعوجور گردد. اگر تعدادي جوان خشمگين از روي جواني چند سطلزباله را آتش بزنند و تعدادي شيشه مغازه را بشکنند يا بهصورت تفريح بر روي هم آب بپاشند، خيلي زود آنان را عاملان بيگانگان، اصحاب فتنه، اوباش و... معرفي ميکنند تا ذهن جامعه را نسبت به معترضان، بدبين و زمينه برخورد با آنان را فراهم نمايند.
اينرا مقايسه کنيم با حوادثي که اخيراً در کشور انگليس روي داد. ميزان تخريبها، سرقتها، ناامنيها و آتشسوزيهاي حوادث اخير آن کشور اجنبي در برابر همين اعمال و عوارض در حوادث انتخابات ايران اصلاً قابل مقايسه نيست. البته همان مقدار اغتشاش هم در ايران قابل قبول نيست؛ ولي به جرئت ميتوان گفت حوادث انگليس دهها برابر حوادث رخداده در کشور ما بوده است. جوانان ما بسيار فرهيختهتر و انسانيتر رفتار کردند. اما برخورد مسئولان در برابر اين حوادث ميتواند تجربيات ارزندهتري را همراه داشته باشد. جوانان انگليسي عامل ايران، امريکا، روسيه يا القاعده و... شمرده نشدند، اگرچه در آنجا هم با شدت برخورد شد و حدود معترض هنوز در زندان هستند، درحاليکه در کشور ما سعي ميشود اگر ترقهاي در خيابان به صدا درآيد و چند جوان ماجراجو و بيکار و سرخورده به حرکتهاي قانونشکنانه روي آورند، بدون آنکه ريشهيابي کنيم، خيلي زود برچسبي بر پيشاني آنان بزنيم و....
در چنين وضعيتي سياستمداران محتاط و ژرفنگر، يا مهر سکوت بر لب ميزنند يا مانند علي مطهري بيباکانه آنچه حق تشخيص ميدهند، بر زبان ميرانند. در آن زمان که عدهاي از ترس در لاک خويش فرو رفته و دستهاي هم کاسه داغتر از آش شدند و براي آنکه نان خود را بچسبانند، تنور را داغ ميديدند و دو آتشه به هرکس ميرسيدند او را فتنهگر ميناميدند، علي مطهري موضع متفاوتي از همجناحيهاي خود اتخاذ کرد. آن روز صداي وي در برابر امثال رسايي چندان رسا نبود؛ اما امروز که چرخ گرديده و بازيهاي جديدي درآورده، با قوت بيشتري در برابر پرسشگر خبرگزاري فارس مطالبي را بيان ميکند که تأملبرانگيز است.
مصاحبهکننده با پرسشهاي نيشدار و زهرآگين خود هنوز از حال و هواي بحران بيرون نيامده يک خواننده منصف و بيطرف با خواندن اين سؤالات، خسته و دلزده ميشود و زود سعي ميکند که از پيگيري مصاحبه منصرف شود؛ اما پاسخهاي قاطع، متين و واقعگرايانه آقاي مطهري چنان فضايي را فراهم ميآورد که خواننده علاقهمند ميشود مصاحبه تمام نشود. او مرعوب نميشود، سعي ميکند صادقانه آنچه حق ميداند، بدون توجه به مصلحتهاي آني، مطرح کند. سعي ميکند در مرز و نقطه تعادل باشد.
نه اصولگرايي اينچنيني و نه اصلاحطلبي آنچناني.
شرق:روان تاريخي دو سياست علوي- اموي
«روان تاريخي دو سياست علوي- اموي»عنوان سرمقالهي روزنامهي شرق به قلم صادق آيينهوند است كه در آن ميخوانيد؛روزي كه خليفه دوم به سعدبن ابي وقاص فرمان داد تا در عراق نقطهاي را براي اردوگاه برگزيند و در آنجا خانههايي را براي مصون ماندن لشكر اسلامي برپا كند، كسي نميدانست كه همو بعدها از دست مردمان همين سرزمين فغان برآورد و از چموشي و سركشي آنان شكوه كند. سالهاي بعد با حاكميت امويان بر اين منطقه، درست در نيمه اول قرن اول هجري ابعاد تازهاي از سركشي ساكنان اين سامان در دايره سياست، اجتماع و عقايد سر باز كرد كه همه حكايت از روانپريشان سياستگذاران اموي داشت.
عراق كه خود كليد ورود به سرزمين ايران تا دامنههاي پهناور خراسان بزرگ بود، گذشته از مسايل اجتماعي، تركيب اجتماعي، باورهاي مذهبي و پنداشتهاي سياسي و هجرتهاي ناهمگون قومي و زباني، مشكل عمده ديگري علاوه بر ديگر سرزمينهاي قلمرو اسلام داشت كه ريشه در نحوه گشايش اين سرزمين داشت. اين سرزمين، از حيث گشايش هم تغلبي بود و هم تطوعي يعني هم از سوي مجاهدان فتح شده بود و هم از سوي داوطلبان به عنوان موطن انتخاب شده بود، طبيعي بود كه مشكلات هر دو را به همراه داشته باشد.
اين مشكلات كه عمدتا دستگاه خلافت حجاز را تحتفشار قرار ميداد و مركز آن را به عنوان مركزي غيراستراتژيك و مصرفكننده معرفي ميكرد، اكنون در نسل سوم فتوحات با تركيب جمعيتي و زباني گونهگون رخ نموده و خليفه را در غيبت تاريخي فرو برد و مشكل عصر و نسل را در مثلث نسل وارث، مالك و غايب پديد آورد و عملا به شورش حاشيه عليه متن انجاميد. باديهنشينان عراق و مصر بر خليفه شورش كردند و اتفاقي افتاد كه مورخان بعدا بر آن نام فتنه نهادند و از آن به «فتنه بزرگ» ياد كردند. شورش حاشيهنشينان دستگاه خلافت عليه آن مسالهاي كوچكي نبود كه به همين سادگي با آن برخورد شود و در تعليل آن، گناه را به گردن اين و آن انداخت.
اين مشكل ريشه در بطن حوادث متراكم پس از پيامبر(ص) داشت و حاصل سرزمينگشاييهاي پيدرپي گذشته بود كه اقوام دو امپراتوري بيزانس و ايران را اكنون بدون يك برنامه اداري هوشمندانه تحت عنوان مسلمان در كنار هم قرار داده و طبيعي بود كه مشكلات و تنشهاي ناشي از آن به عنوان زخمهايي چند سر باز كند و در قالب عصر و نسل در مثلث سه نسل مالك، وارث و غايب خود را نشان دهد.
وجود دو اصطلاح عربي و اعرابي در قرآن كريم با مواصفات خاص آن دو بايد هر سياستمدار هوشمندي را در دستگاه خلافت به فراست ميكشاند كه اگر اين اعراب روزي در رده رخ مينمايند، روز ديگر برخلافت ميشورند و روز ديگر در قالب خوارج در صفين چهره ميگشايند و سرانجام تحت عنوان قرا [مدعيان فهم قرآن] عليه خلافت دمشق سر برميآورند. اكنون در اين مقاله مجال تحليل و تفسير اين دو اصطلاح اعرابي و عربي را نداريم و اين را به زمان ديگري محول ميكنيم و به تفسير تغييراتي ميپردازيم كه انتقال قدرت را از راشديان به امويان فراهم كرد.
در كتاب «الرده» واقدي آمده است كه امام علي(ع) هنگامي كه در مقابل قرشيان قرار گرفت فرمود: «من با حفظ اين مراتب، براي وحدت جامعه اسلامي با شما بيعت ميكنم و آن مراتب كه نشان برتري من بر شما است: 1- فهم دين 2- آشنايي به شريعت و احكام الهي 3- تفسير كتاب خدا 4- تسلط در شناخت مردم است.» شايد سادهباوران صدر اسلام در ميان صحابيان بهدرستي سخنان امام(ع) را درنيافتند. امام(ع) پيچيدگي مراحل اجتماعي، سياسي، عقيدتي و نظامي اقوام دو امپراتوري بزرگ را كه اكنون با زبانها و مقاصد گوناگون با اعراب باديه و با عربان ساكن جزيره درآميخته و به هم گره خورده بودند، به خوبي ميشناخت و كلمه «مضطلع بامورالناس» را براي همين بر زبان آورد؛ چيزي كه ديگران به سادگي از كنار آن گذشتند. تنشهاي پلميك كه در جامعه نوظهور به وقوع ميپيوست و مشكلات ناشي از آن كه گريبانگير جامعه ميشد، دشوارتر از آن بود كه بتوان با كدخدامنشيهاي عصر ايلاف و در قالب حلف و حبل آن را به سامان آورد، خصوصا وقتي كه مشكلات سياسي و تنشهاي قومي هم بر آن افزوده شده بود.
با آغاز خلافت اميرالمومنين(ع) و تفسير دين از سوي آن بزرگوار، دريچهاي از فهم جديد و درك نوين بر روي جامعه گشوده شد و سكانداران بيلنگر عملا از تشويشافكني در ذهنيت جامعه بازماندند. امام(ع) قرّاء و قُصّاص را خلع سلاح كرد كه از نظريهپردازان عصر عثماني بودند. تسلط كامل امام(ع) بر افكار و باورهاي ديني و اجتماعي و سياسي جامعه و شناخت آن حضرت از اين امور و برنامه تحولآفرينياي كه براي تبديل جامعه اعرابی قبيلهاي به جامعه عربي تمدني در سر داشت، روح جديدي در جامعه دميد.
حل مشكلات قبيلهاي و تركيب عراق و ساماندهي امور اقتصادي و ارضي عراق و تغيير در امور في و غنايم و تنظيم بيتالمال و امور مالي خلافت و نظمبخشي به جامعه و امنيتآفريني براي آن به همراه بهداشت باورمندانه جامعه و پالايش رفتارهاي نابهنجار اعرابيان از جمله كارهايي بود كه امام(ع) در سرلوحه برنامه خلافت خود قرار داده بود؛ اموري كه سردمداران قريش را نگران و ميدانداران و دكانداران بيمتاع را پريشان كرده بود.
به ميدان آوردن انصار و هاشميان و ديگر اقشار جامعه، تفسير جديد از قرآن و سنت براساس درك و شناخت امام(ع)، قرّاء را در عراق خلع سلاح كرد. اينان بعدا براي حفظ مصالح خود در صفين معركه برپا كردند و با پيوستن اشعث و ابوموسي كه يكي از بازماند و رُده جنوب بود و آن ديگري خود را نماينده قراء يمني ساكن در عراق ميشناخت، اين جريان ضد امام(ع) را كه دكانش بيمتاع و سخنانش بيخريدار شده بود، عملا به صفي براي خودنمايي و كارشكني راند.
قراء با انتخاب ابوموسي بر آن بودند تا عملا در معركه عراق و شام به عنوان طرف سوم به نفع خود عمل كنند. اما اين تنها در صحنه صفبنديها و يارگيريهاي سياسي بود، بايد ديد در زير پوست جامعه متكثر و متعدد با گونههاي قومي و زباني و باورهاي ناپخته موروث و خودساخته كه امروز مشكلات اقتصادي هم بر آن افزوده شده بود، چه كنش و واكنشي رخ ميداد. امويان بر آن بودند تا در حجاز «قياده من دون جماهير» و در عراق «جماهير من غيرقياده» را پديد آورند. با اين همه، تغييراتي كه حاصل تنش امواج نسلي حاصل از فتوحات بود، دشوارهايي را در پي آورد كه به اقتضاي فهم تاريخي بايد تغييراتي در عصر و نسل را رقم ميزد.
اگر برنامه امام علي(ع) فرصت اجرا پيدا ميكرد، روان تاريخي جامعه ميتوانست تغييرات تند و نامطلوب و شكننده را تا حد زيادي مانع شود و شورش حاشيه بر متن را به نحوه مطلوب به سمت صلاح جامعه براند. اكنون وقت آن بود كه نگاه از
«جامعه تاريخي» به «روان تاريخي» تغيير پيدا ميكرد و خرمندان از ميان صحابيان ژرفتر به چارهانديشي ميپرداختند؛ ولي عملا امام(ع) تنها بود.
به نظر ميرسد كه مورخان سنتي اهداف و برنامه امام(ع) را درنيافته و تا امروز پيروان همان مورخان هنوز نگاه مقلدانه را نسبت به سياست امام(ع) به ارث بردهاند. دشواريهايي كه در قالب جنگ و شورش عليه حكومت امام(ع) آفريدند، آن حضرت(ع) را كه هوشمندانه عراق را به جاي حجاز براي اداره امور خلافت برگزيده بود، عملا درگير حوادث ناخواستهاي كرد كه از سوي ديگران براي جلوگيري از اجراي برنامه امام(ع) طراحي شده بود. مورخان سنتي و قهرمان، بدون تحليل دقيق و درك يك تفسير متشابك از وقايع جامعه عصر راشدين، نگاهي ظفرمندانه به بنيانگذار سلسله اموي دارند.
به نظر ميرسد اينان براي بيان مشكل جديد و خطر تغيير نميتوانستهاند به صراحت سخن بگويند، از اينرو با كلماتي گنگ و غيرواقع چون جماعت ابنسبأ و اسود خواستهاند تا براي رخدادهاي محتمل، مهمل بتراشند و از پيش، دشمني فرضي را پيشگويي كنند. همه اين مورخان، به دليل عجز از فهم دقيق حوادث، كلمه آشوب را براي پوشاندن خطر متحمل كه بنيان عصر و نظام نسل را دستخوش تغيير ميكرد، به كار بردهاند.
سيف بنعمر كه در ميان اخباريان از جايگاه معتبري بهره نبرده است، علت بروز آشوب را كه از نگاه مفسران غايتانديش از آن به تغيير ياد ميشد، توجه مردم و اعراب به ابن سبأ ميداند؟! مطالبات نسل كه در عصري خاص پا گرفته بود، توسط عوامل متحفظ كه منافعي در قدرت داشتند و دوام حكومت اميرمومنان را به صلاح خود نميدانستند، در مسير خلاف و به سود حاكمان هدايت شد و در نتيجه، تغيير بر شيوه مصلحت مردم اتفاق نيفتاد بلكه براساس خواست دنياخواهي نسل سرگردان متنعم از فتوحات و متنفر از حجاز رخ داد. برنامه اميرمومنان را در جهت امتداد عصر راشدي تفسير و عملا زمينه را براي بروز آن از پيش منفي كردند. شام بر عراق و حجاز غلبه كرد و روش علوي يا به تعبير ادق «دينعلي» جاي خود را به حاكميت و رويه اموي داد. تركيب منظومه مديريت جامعه در طرح علوي بر بنياد مشاركت ابتلاديدگان، صاحبان فهم دين و مديران لايق براي جامعه بدون نگاه به نژاد و قوم و قبيله و جغرافيا و زبان بود.
اميرمومنان همانند پيامبر گرامي خدا (ص) هيچگونه «اثره» امتياز ويژه گزيدهخواهي يا ويژهطلبي يا به تعبير امروز «رانت» را براي هيچكس در امور سياسي، اقتصادي و اجتماعي قايل نبود. كسي كه در قرائت و تفسير كتاب خدا، فقه در دين، علم به سنت و اضطلاع بر امور مردم از همه داناتر بود، اكنون در برابر نظريه خاص امويها قرار گرفته بود كه فرصتطلبانه بر آن بودند تا براي نسل سرخورده و سرگردان متنعم از فتوحات در جهت ساماندهي براي حاكميت خويش طرفي بربندند.
امام از نمرقه وسطي، تكيهگاه ميان نهاده براي خلق سخن ميگفت كه بيهيچ ملاحظهاي همه مردم را از مدبر و مقبل بر بساط عدالت مينشاند و هوشمندانه بازار دكانداران را تعطيل ميكرد. تالي و غالي بر اين شاهين خود را ميسنجيدند و با عقربه آن ميزان ميكردند، زيرا عقربه هدايت و سمت نماي عدالت و آزادي بود و ميتوانست همه استعدادهاي خلق خدا را براي پرورش موهبتشان گرد هم آورد و به آنها امكان بهرهوري دهد.
خود امام(ع) هم به دنيا خطاب ميفرمود كه اي زردها و اي سپيدها، (زروسيم) دست از من بداريد و اي دنيا از من دور شو كه سه بارت طلاق دادهام، برو اين دام بر كس ديگر نه. از نگاه امام مومنان(ع)، آن كس كه خود را براي امامت و پيشوايي مردمان آماده كرده باشد، اگر پيش از آن به تهذيب نفس و تعليم خويش دست نبرده باشد، سرانجامش آتش است. زيرا دو پتياره قدرت و مال به زودي با هم ازدواج ميكنند و نوزادي دوزخي و سركش را به دنيا ميآورند و در اين حال جز كساني كه با قلب سليم و تهذيب نفس پا به ميدان معركه مينهادند كمتر كساني ميتوانستند از اين مهلكه جان سالم به در برند.
اميرالمومنين(ع) «حاضنه ايتام » [سرپناه بيپناهان تاريخ] «اشد حرب» [شير ميدان كارزار در دفاع از حقوق مردم] و «غيوث جدب» [باران عدالت مداوم سيرابكننده خلق] بود. اين سياست را كه گزيدگان خلق كه در رفتار و كردار عظيم و اصيل بودند تفسير ميكردند و آن سياست كه مدعيان قدرت دين براساس منفعت خويش تفسير ميكردند با هم قابل جمع نبود. يكي ميگفت: دنيايتان در پيش من و حكم راندن در آن بر شما از پاره كفش وصله خوردهاي بيمقدارتر است و ديگري به صراحت ميگفت: ما ارباب قدرت، هر كه با ما همسو شود، برميكشميش و هر كه از ما كنار ماند فرو ميكشيمش! يكي ميگفت: اي بصريان اين كيسه را در دستانم ببينيد كه از مال خويش فراهم كردهام و اين لباس را بر تنم مشاهده كنيد كه دستباف خانواده من است.
اگر از شهر شما خارج شدم و بيش از اين فراهم كرده بودم، پس از زيانكارانم. يكي ميگفت: بدانيد من بربنياد دوستي بر شما حاكم نشدهام و شما هم از روي علاقه مرا برنگزيدهايد و از ولايت من هم ناخرسنديد. من با شمشير با شما ستيز كردهام، راهي رفتهام كه هم براي شما و هم براي من سودمند است. شما مرا به وكالت برگزينيد تا براساس مواكله و مشاربه [داد و ستد بر اساس رفتار نيكو و مورد پسند هر دو] با هم كنار آييم. از نگاه ايشان حكومت براساس منفعت است و نوعي داد و ستد بين حاكم و محكوم نه احقاق حق و برپايي عدل. بر اين مبنا اگر سر مويي در دست حاكم و سر ديگر آن در دست مردم باشد، نبايد بريده شود، زيرا هر دو بايد با هم كنار آيند و دادوستد سودجويانه دوسويه داشته باشند.
در نتيجه: اگرچه خواست عصر متنعم از فتوحات با نگاه اموي هماهنگ بود، ولي جهان اسلام به سه دسته تقسيم شد:
1- طرفداران عصر راشدي [صحابيان و طرفداران آنها] پيوسته از امويان فاصله گرفتند و به نوعي از آنان ناخردسند بودند.
2- بدويان، خارجيان و قراء، بدون برنامه و راهحل با نظام اموي درافتادند.
3- علويان با تمسك به نگاه جامع علوي به نام «دين علي» بر مبناي سيره و سلوك اميرالمومنين(ع) با امويان و سپس عباسيان و ديگر حاكمان با تفسيرهاي مختلف به چالش و مبارزه برخاستند و به تفسير «دين علي» پرداختند.
با شهادت اميرمومنان(ع)، امويان ميوهچين اقتضائات عصر شدند. اينان بدون آنكه برنامه و مرامنامهاي داشته باشند، حكومتي غيرمنسجم و نامتلاحم برپا كردند كه جز با نيروي نظامي و باج بخشي و باج ستاني نميتوانست استوار باشد. در نتيجه، با تمسك به عرفهاي جاهلي و شيوههاي اداري رومي، پايههاي آن را برآوردند و منافع خويش را با منافع اشراف القبايل و رووس هرم قدرت گره زدند و به دادوستد پرداختند و اين همان است كه مورخان از آن به «ملك عضوض» [پادشاهي گزنده] ياد كردهاند.
ملت ما:روزهاي متلاطم بازار
«روزهاي متلاطم بازار»عنوان سرمقالهي روزنامهي ملت ما به قلم دكتر محمود جامساز است كه در آن ميخوانيد؛افزايش بيسابقه قيمت طلا و سكه كه بازار كشور اين روزها با آن مواجه است، از دو زاويه حائز توجه است. طبيعي است كه افزايش قيمتها و گراني هر كالايي با قدرت خريد مردم رابطه معكوس دارد اما آنچه كه مهمتر است، چرايي سوق پيدا كردن سرمايههاي مردم به سمت اين بازارها است.ميدانيم كه قيمت طلا متاثر از بازارهاي جهاني است و جا خوش كردن شاخص قيمتهاي آن در سطحي نزديك به 2000 دلار در ازاي هر اونس، طبيعي است كه بهاي طلا را در داخل كشور افزايش دهد.
از سويي ديگر، قيمت سكه نيز به دليل تفاوت عيار و مجموعه فعل و انفعالاتي كه روي آن صورت ميگيرد نيز ميتواند متفاوت از ارزش طلا باشد؛ اما قيمت سكه در بازار كشور ما اختلافي عجيب و غريب با طلا دارد كه چندان منطقي به نظر نميرسد. در حقيقت، مسئله اصلي اين است كه سرمايههاي مردم در بانكها صاحب سود چنداني نميشود و همين عامل نيز صاحبان سپردهها را به فكر يافتن چارهاي براي جبران اين مهم مياندازد. در نتيجه با توجه به اينكه صنايع مولد در كشور ما چندان فعال نيستند و حمايت لازم از آنها صورت نميگيرد، تمايل مردم نيز به سمت سرمايهگذاري در بازارهايي بيشتر شده است كه برمبناي سفته بازي است.
از اين رو است كه بازارهايي مثل ارز، سكه، بورس و در بعضي مواقع مسكن، مورد توجه آنها قرار گرفته است. نكته حائز اهميت در اين ميان، اين است كه سكون و ركود موجود در بازار مسكن در كنار ريسك موجود در بازار بورس از يك سو و جذابيتهاي خاص ارز و سكه از سويي ديگر، خواه ناخواه صاحبان سرمايه را بيشتر به سمت خود ترغيب ميكند. در يك كلام ميتوان انتظار داشت كه شاخص قيمتها در بازار سكه و طلا در آينده نزديك افزايش بيشتري داشته باشد و حتي پيشبيني ميشود كه تا سال 2013، طلا در بازارهاي جهاني به سطح 2500 دلار در ازاي هر اونس برسد.
سكه و ارز و مسائلي از اين دست، اگرچه در اقتصاد كشور و براي مردم مهم است اما بررسي دلايل عدم ثبات اقتصادي، موضوع به غايت مهمتري است. چراكه اين عدم وضع ثبات است كه سبب ميشود قيمت برخي از كالاها بسيار بيش از تغييرات جهاني دستخوش تغيير و تحول شود. ريشه چنين پديدههايي در اقتصاد را البته بايد در دولتي بودن آن جستوجو كرد و علت آن نيز در ميزان وابستگي به نفت است. هماكنون عدم وجود ثبات، تا آنجا است كه شاهد هستيم دو مرجع تخصصي كشور در حوزه آمار و تحليل، نرخهاي متفاوتي را در زمينه تورم و بيكاري ارايه ميدهند و اين در حالي است كه در شرايط ثبات، هرگز نبايد چنين مواردي اتفاق بيفتد.
در شرايط كنوني، اقتصاد ملي نيازمند آن است كه به آن نگاه علمي صورت گيرد و ضمن يك بازبيني اساسي در رفتارهاي مديريتي، شرايطي را فراهم كنيم كه اخذ تصميمات مهم اقتصادي و مديريتي از فضاي كنوني خارج شود تا در نهايت به سمتي حركت كنيم كه مديريت تخصيص بهينه منابع را تجربه كنيم. در حقيقت، بايد درآمدهاي حاصل از منابع اعم از نفت و ساير موارد، وارد بازارها و صنايع مولد شود تا ضمن كاهش وابستگي به نفت، ديگر صنايع خود را تقويت كنيم.
دنياي اقتصاد:مبادله ثروت با توسعه
«مبادله ثروت با توسعه»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم دکتر سید احمد میرمطهری است كه در آن ميخوانيد؛در خبرها به نقل از بانک مرکزی آمده که درآمد ارزی کشور در سال جاری 120 میلیارد دلار خواهد شد و همچنین برخی تخمینها حاکی است که در 5 سال گذشته متجاوز از 400 میلیارد دلار درآمد ارزی عاید کشور شده است.
میتوان حدس زد که فروش نفت سهم بزرگی در ایجاد این درآمد داشته است. این ثروت بزرگی است که نصیب کشور شده و میشود. اگرچه دستاورد آن با این حجم از ثروت همخوانی ندارد ولی علیالقاعده این مقدار از درآمد باید نقش تعیینکنندهای در تجهیز و تدارک منابع مالی و ارزی برای توسعه داشته باشد. از آنجا که برخی بررسیهای علمی حاکی است که منابع نفتی ایران حداکثر نیم قرن دیگر بیشتر دوام نداشته و به اتمام خواهد رسید سرعت مبادله ثروت با توسعه اهمیت بیشتری مییابد.
وضعیت امروزی صنعت نفت گویای نقش مسلطی است که این صنعت در ساختار اقتصاد ایران دارد که البته این حرف تازهای نیست ولی برآیند آن طی دهههای گذشته موجب شکلگیری رشدی القايی و وابسته به نفت شده است که استمرار آن نوعیشکنندگی و آسیبپذیری را بر اقتصاد ملی تحمیل خواهد کرد. برای گریز از این شرایط چارهای جز تجدید ساختار و باز آرایی اقتصاد ملی و صنعت نفت و گاز نیست.
صنعت نفت و گاز باید بتواند همگام با صنایع مشابه در کشورهای منطقه و جهان به گونهای طبیعی رشد و گسترش یابد، قدرت جلب و جذب سرمایه و تکنولوژی خارجی را پیدا کند، به نحوی فزاینده با بازارهای بینالمللی ارتباط نزدیک و مستقیم برقرار سازد و موانع موجود بر سر راه تنوع تولید فرآوردهها و محصولات مربوط به صنایع پایین دستی و بالا دستی آن برطرف شود و نهایتا قدرت رقابتپذیری این صنعت افزایش یابد.
در رویکرد ملی، صنعت نفت باید موجبات تجهیز پساندازهای لازم برای تامین منابع مالی جهت سرمایهگذاری به منظور افزایش اشتغال و رشد را فراهم نماید. تمامی سیاستهای پولی و مالی همگی باید با نگاه بر مدیریت ثروت نفت جهتگیری شود. مازاد درآمدهای نفتی در صندوق توسعه ملی باید به نوعی سرمایهگذاری شود که خود درآمدی برابر فروش نفت عاید کشور نماید.
قبل از آنکه ثروت نفت به پایان برسد آثار مبادله آن با توسعه میباید از طریق تغییر چشمگیر در سطح رفاه جامعه خود را نشان دهد. با ثروتی که کشور از نفت در اختیار دارد مبادله آن با توسعه، انتظاری ملی است.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.