توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کوروش کبـــــــــــــیر
mehraboOon
08-20-2011, 02:37 PM
درگذشت کوروش بزرگ به روايتي
مرگ کوروش نيز چون تولدش به تاريخ تعلق ندارد. هيچ روايت قابل اعتمادي که از چگونگي مرگ کوروش سخن گفته باشد در دست نداريم و ليکن از شواهد چنين پيداست که کوروش در اواخر عمر براي آرام کردن نواحي شرقي کشور که در جريان فتوحاتي که او در مغرب زمين داشت ناآرام شده بودند و هدف تهاجم همسايگان شرقي قرار گرفته بودند به آن مناطق رفته است و شش سال در شرق جنگيده است. بسياري از مورخين، علت مرگ کوروش را کشته شدنش در جنگي که با قبيله ي ماساژتها ( يا به قولي سکاها ) کرده است دانسته اند. ابراهيم باستاني پاريزي آنچه بر پيکر کوروش پس از مرگ مي گذرد را اينچنين شرح مي دهد :
سرنوشت جسد کوروش در سرزمين سکاها خود بحثي ديگر دارد. بر اثر حمله ي کمبوجيه به مصر و قتل او در راه مصر، اوضاع پايتخت پريشان شد تا داريوش روي کار آمد و با شورش هاي داخلي جنگيد و همه ي شهرهاي مهم يعني بابل و همدان و پارس و ولايات شمالي و غربي و مصر را آرام کرد. روايتي بس موثر هست که پس از بيست سال که از مرگ کوروش مي گذشت به فرمان داريوش، جنازه ي کوروش را بدينگونه به پارس نقل کردند.
شش ساعت قبل از ورود جنازه به شهر پرسپوليس ( تخت جمشيد )، داريوش با درباريان تا بيرون شهر به استقبال جنازه رفتند و جنازه را آوردند. نوزاندگان در پيشاپيش مشايعين جنازه، آهنگهاي غم انگيزي مي نواختند، پشت سر آنان پيلان و شتران سپاه و سپس سه هزارتن از سربازان بدون سلاح راه مي پيمودند، در اين جمع سرداران پيري که در جنگهاي کوروش شرکت داشته بودند نيز حرکت مي کردند. پشت سر آنان گردونه ي باشکوه سلطنتي کوروش که داراي چهار مال بند بود و هشت اسب سپيد با دهانه يراق طلا بدان بسته بودند پيش مي آمدند. جسد بر روي اين ردونه قرار داشت. محافظان جسد و قراولان خاصه بر گرد جنازه حرکت مي کردند. سرودهاي خاص خورشيد و بهرام مي خواندند و هر چند قدم يک بار مي ايستادند و بخور مي سوزاندند. تابوت طلائي در وسط گردونه قرار داشت. تاج شاهنشاهي بر روي تابوت مي درخشيد، خروسي بر بالاي گردونه پر و بال زنان قرار داده شده بود، اين علامت مخصوص و شعار نيروهاي جنگي کوروش بوده است. پس از آن سپهسالار بر گردونه جنگي ( رتهه ) سوار بود و درفش خاص کوروش را در دست داشت. بعد از آن اشيا و اثاثيه ي زرين و نفايس و ذخايري که مخصوص کوروش بود ( يک تاک از زر و مقداري ظروف و جامه هاي زرين ) حرکت مي دادند.
همين که نزديک شهر رسيدند داريوش ايستاد و مشايعين را امر به توقف داد و خود با چهره اي اندوهناک، آرام بر فراز گردونه رفت و بر تابوت بوسه زد، همه ي حاضران خاموش بودند و نفس ها حبس گرديده بود. به فرمان داريوش دروازه هاي قصر شاهي ( تخت جمشيد ) را گشودند و جنازه را به قصر خاص بردند. تا سه شبانه روز مردم با احترام از برابر پيکر کوروش مي گذشتند و تاجهاي گل نثارش مي کردند و موبدان سرودهاي مذهبي مي خواندند.
روز سوم که اشعه ي زرين آفتاب بر برج و باروهاي کاخ با عظمت هخامنشي تابيد، با همان تشريفات جنازه را به طرف پاسارگاد ( شهري که مورد علاقه ي خاص کوروش بود ) حرکت دادند. بسياري از مردم دهات و قبايل پارسي براي شرکت در اين مراسم سوگواري بر سر راهها آمده بودند و گل و عود نثارش مي کردند.
در کنار رودخانه ي کوروش ( کر) مرغزاري مصفا و خرم بود. در ميان شاخه هاي درختان سبز و خرم آن بناي چهار گوشي ساخته بودند که ديوارهاي آن از سنگ بود.
هنگامي که پيکر کوروش به خاک مي سپردند، پيران سالخورده و جوانان دلير، يکصدا به عزاي سردار خود پرداختند. در دخمه مسدود شد، ولي هنوز چشمها بدان دوخته بود و کسي از فرط اندوه به خود نمي آمد که از آن جا ديده بردوزد. به اصرار داريوش، مشايعين پس از اجراي مراسم مذهبي همگي بازگشتند و تنها چند موبد براي اجراي مراسم مذهبي باقي ماندند.
mehraboOon
08-20-2011, 02:37 PM
مشخصات آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد
پاسارگاد يا دشت مرغاب جلگه مرتفعی است در شمال غربی استان فارس كه در دامنه تپه ها و كوه های منشعب از جبال زاگرس واقع شده است.شكل آن به مستطيلی می ماند كه در شمال 12-10 كياومتر عرض دارد و در شرق و غرب حدود 25 كيلومتر طول دارد و قسمت پايينی آن (در واقع در جنوب غرب) نوك تيز می شود. و به تنگی منتهی می گردد كه 12 كيلومتر طول و 200 تا500 متر عرض دارد و « تنگ بلاغی» خوانده می شود و پاسارگاد را از كوتاهترين راه به جلگه سیوند می رساند.
آرامگاه کوروش بزرگ در برف زمستانی
هنگامی که در 75 کیلومتری تختجمشید، راه اصلی اصفهان به شیراز را به سوی پاسارگاد ترک میکنیم و از میان درختان بلند و سرسبزی که بر این راه خاطرهانگیز سایه افکندهاند، پیش میرویم؛ به نظر میآید که در اعماق تاریخ دور و دراز و پر فراز و نشیب و رنگارنگ این سرزمین کهن فرو میرویم. رونالد كنت بر اين باور است كه گونه فارسی باستان نام پاسارگاد، «پَـئيشییا اووادا» بوده كه معنی «جایگاه نوشته/ نوشتارخانه» را میدهد و در کتیبه داریوش در بیستون هم بکار رفته است...
... پاسارگاد، نشستنگاه و جایگاه گردهماییهای همگانی و محل تقویم آفتابی رسمی کشور (بنای معروف به زندان سلیمان)، آرامگاه کوروش بزرگ و به احتمالی ضعیف پایتخت همو و پسرش کمبوجیه دوم بوده است. با توجه به نظر رونالد كنت، کاملاّ ممکن است که منظور از «گنجنبشت/ کتابخانه استخر» و سوزانده شدن آن بدست اسکندر که به فراوانی در تاریخنامههای سدههای میانه دیده میشود، همان پاسارگاد بوده باشد و به این ترتیب ممکن است که پاسارگاد، يك فرهنگستان یا همان كتابخانه بزرگ استخر بوده باشد.
به موجب گزارشهای تاریخنگاران گذشته و نیز برخی شواهد بدست آمده، همه بناهای پاسارگاد در میان باغی زیبا و سرسبز و سرشار از آب روان واقع بودهاند و امروزه هم در فصل بهار گونههای متعدد و متنوعی از گلها و گیاهان صحرایی در این منطقه میروید. این باغها نمونه «پردیس» هایی است که در ایران رونق و رواج چشمگیری داشته و واژههای «فردوس» و «پارک» از همان واژه ایرانی «پردیس» برگرفته شدهاند.
اولين بنايی كه در بدو ورود به محوطه تاريخی حفاظت شده پاسارگاد با آن مواجه می شويم بنايی موسوم به آرامگاه كوروش بزرگ می باشد ، اين بنا ساخته شده از قطعات سنگ های بزرگ سفيد آهكی است كه روی هم قرار داده شده اند و صفه آرامگاه را كه متشكل از شش رديف پلكان مرتفع است و همچون هرم خودنمايی می كند را ايجاد می كنند. از شش طبقه صفه ارتفاع طبقه زيرين 65/1متر، طبقه دوم و سوم هركدام 05/1 متر و ارتفاع سه طبقه ديگر هركدام 5/57 سانتی متر می باشد. مساحت اولين طبقه صفه 35/13 در 30/12 متر می باشد، در حالی كه مساحت طبقه ششم كه اتاق آرامگاه بر روی آن قرار دارد 40/6 در 35/5 متر است.
قطعات سنگ ها را با بست های آهنی دم چلچله ای ( خاص هنر هخامنشی ) وصل كرده اند و از هيچ گونه ملاتی جهت اتصال سنگ ها به هم استفاده نكرده اند. سنگها که از معدنی در شمال خاوری سیوند بدست آمده، در قطعات بسیار بزرگ که گاه وزن هر کدام آنها به دهها تن میرسد، به شیوه خشکهچین بر روی هم چیده و بنا گردیده است. این قطعات آهنی در طول زمان از چشم سارقان پنهان نمانده است. با این همه و علیرغم گذشت بیش از 2500 سال از عمر ساختمان و پشت سر گذاردن زمینلرزهها و حادثههای دیگر طبیعی و انسانی، بنای آرامگاه کوروش بزرگ همچنان سالم و پایدار و استوار بر جای مانده و نشانهای است از توانمندیها و شایستگیهای معماران، دانشمندان و صنعتگران ایرانی در ایران باستان.
در حال حاضر ارتفاع آرامگاه از سطح زمين 10/11 متر می باشد. اندازه اتاق آرامگاه 11/3در17/2 متر و بلندای آن 5/327 سانتی متر می باشد.اين اتاق در گذشته درسنگی داشته است. ضخامت ديوارهای اين اتاق 50/1 متر می باشد. دیوارهای اتاق بسیار ضخیم ساخته شدهاند. بطوری که پس از ورود به اتاق در مییابیم که اندازههای داخلی آن کمی بیشتر از 2 متر در 3 متر است.
هرتسفلد برای نخستين مرتبه متوجه می شود كه اتاق دارای دو در بوده و سوراخ های پاشنه درها مشخص است. احتمالا دارای دو در سنگی بزرگ که بر روی همدیگر قرار میگرفتهاند، بسته میشده است. چنین درهایی که به سختی باز و بسته می شوند، معمولاّ برای بناهایی بکار میرفته است که قرار نبوده رفت و آمدهای زیادی به درون آن انجام پذیرد. این درها نزدیک به 130 سانتیمتر بلندی داشته و ورود به اتاق با خم شدن امکان پذیر میشده است. داخل اتاق بسیار ساده و کف و سقف آن هر کدام از دو قطعه سنگ بزرگ و ضخیم پوشیده شده است.قسمت شيب دار بالای اتاق كه دو قسمت می شود دارای 75/4 متر طول و 85 سانتی متر ارتفاع است. در نتیجه وجود این سقف مسطح بر بالای اتاق و در زیر شیروانی، در مییابیم که میبایست اتاق دیگری در میان این دو سقف وجود داشته باشد. این اتاق فوقانی کوچک هیچ راهی به بیرون ندارد و پیدایی آن در سال 1338 خورشیدی با کوشش شادروان استاد علی سامی ( رئیس مؤسسه باستانشناسی تختجمشید که پژوهشهای تختجمشید و پاسارگاد، دین زیادی به ایشان دارد و هرگز کسی نتوانست جای خالی او را پر کند) انجام پذیرفت. به نظر ایشان، این اتاق سنگی جایگاه اصلی دو تابوت سنگی است که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. یکی از این تابوتها چند سانتیمتر کوچکتر از دیگری است. در هیچکدام از این دو تابوت چیزی یافت نشده است. (علی سامی، پاسارگاد، شیراز، 1350).
هر چند که به نظر میرسد کندهکاریهای تابوتمانندی که در درون تختهسنگهای بام زیرین و داخلی بنا انجام شده است، شیوهای برای سبک کردن آن بوده باشد؛ اما بعید نیست که با توجه به اندازههای آنان که برابر با قد و هیکل آدمی است، آنگونه که استاد سامی بیان داشتهاند، تابوتهای کوروش بزرگ و «کاساندان» بانوی او بوده باشند. در اطراف و درون آرامگاه هیچ گونه آذین و نگارهای وجود ندارد و تنها در نمای سردر سهگوش زیر شیروانی و بالای در ورودی، نقش بسیار کم رنگی از نگاره یک گل دوازده گلبرگی متداول هخامنشیان نگاشته شده است. علاوه بر این هیچ گونه کتیبه و نبشتهای نیز در آرامگاه یافت نشده است. اما آریان مورخ یونانی گزارش کرده که در آرامگاه کورش کتیبهای «به خط ایرانی» به این مضمون دیده شده است: «ای مرد! من کورش هستم، پسر کمبوجیه، من شاهنشاهی پارسیان را بنیاد گذاشتم. من بر آسیا فرمان راندم، اینک بر من رشک مبر». آریان و همچنین استرابو، مورخ دیگر یونانی به نقل از آریستوبولوس وضعیت داخل مقبره را نیز به اختصار توصیف کردهاند. بر پایه گفتار آنان در اتاق آرامگاه یک تخت زرین با تابوتی زرین و میز و ساغرهایی وجود داشته است.
البته در درون آرامگاه و بر سنگهایی در پیرامون آن، کتیبههایی مذهبی و نیز طرحی از یک محراب تراشیده شده که به دوره حکومت اتابکان فارس مربوط میشود. در آن زمان از این مکان بعنوان مسجد استفاده میشده است! در دورهای نیز که تا همین اواخر ادامه داشته است، این بنا را به عنوان «قبر مادر سلیمان» میشناختهاند. به هر حال همين معروفيت و اشتهار سبب گرديد كه پايتخت و آرامگاه كوروش بزرگ شاهنشاه عظيم الشأن پارسی از انهدام به دست عرب ها مصون بماند و ايرانیان امروز بتواند در دل این اثر و سایر آثار هویت گمشده خویش را جستجو کرده و آن را به یاد آورند.
امروزه در پاسارگاد تنها یک کتیبه کامل که در چند جای مختلف بر دیوار کاخها نوشته شده است، دیده میشود. این کتیبهها در دو سطر به زبان و خط فارسی باستان، یک سطر ترجمه عیلامی و یک سطر ترجمه اکدی (بابلی نو) نگاشته شدهاند: «اَدَم کوروشَـ(ـه)، خشایَـثییَـه، هخامنیشییَـه - من کورش، شاه، هخامنشی». از این کتیبه نسخه دیگری بر بالای سنگنگاره مرد بالدار بوده است که در فاصله سالهای 1240 تا 1253 خورشیدی ناپدید شده است.
پلان آرامگاه:
http://l3ehrang.persiangig.com/image/pictures/8jhd1u7WS.jpg
نمای شمال شرقی:
http://l3ehrang.persiangig.com/image/pictures/la98TD.jpg
نمای جنوب شرقی:
http://l3ehrang.persiangig.com/image/pictures/jfz1Sr.jpg
نمای جنوب غربی:
http://l3ehrang.persiangig.com/image/pictures/Vk5LpD.jpg
نمای شمال غربی:
http://l3ehrang.persiangig.com/image/pictures/B3lP8mg0.jpg
آرامگاه کورش، فرازندهترین و در عینحال سالمترین بنای پاسارگاد است. این سازه باشکوه طرحی بسیار باوقار، گیرا، متوازن و متناسب را عرضه میدارد. طرح این گونه آرامگاه برخلاف نظر برخی محققان، در ایران ناشناخته نبوده است. این که گفته میشود چنین بامهای شیبدار در ایران رایج نبوده و از نواحی شمال باختری به ایران رسیده است، ناشی از نبود آگاهیهای پیشین در زمینه نمونههای دیگر چنین بامهایی در سراسر ایران است که حتی در گورخانههای پیش از تاریخی نیز بدست آمده است.
نمونهای از این گونه معماری، بنای معروف به «گور دختر» در جنوب خاوری کازرون و در نزدیکی «سرمشهد» است و نمونه دیگری از چنین گورخانههایی توسط آقای خسرو پور بخشنده در کاوشهای سال 1382 در تپه صرم در نزدیکی کهک قم(گوم) بدست آمد. متأسفانه این سازه در همان زمان پیدایش توسط شخص یا اشخاصی ناشناس نابود شد. (برای گزارش مقدماتی این کاوش و همچنین عکسی از گور یادشده بنگرید به: سیامک سرلک، عوامل مؤثر در شکلگیری انواع معماری قبور و شیوههای تدفین در گورستان عصر آهن تپه صرم، در: گزارشهای باستانشناسی، جلد 3، ص 129 تا 163).
منابع:
پاسارگاد نوشته ديويد استروناخ
علی سامی پاسارگاد 1350
آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد،غیاث آبادی
mehraboOon
08-20-2011, 02:38 PM
حکومت هخامنشيان پس از کشته شدن کـــوروش بـــــزرگ
در روايتي آمده است کوروش بزرگ درسال 528 پيش از ميلاد بدست وحشياني که از شمال به ايران حمله کردند کشته شد.او در اين هنگام دو پسر داشت به اسم هاي کموجيه و برديا ، کمبوجيه پسر بزرگ کوروش بود به همين خاطر پس ازمرگ پدر به پادشاهي رسيد. او پس از رسيدن به قدرت تصميم گرفت کار نيمه تمام پدر خود را به اتمام برساند و به مصر حمله کند او مي دانست که حمله به مصر به خاطر طولاني بودن راه و گرفتاري هاي جنگ ممکن است سال ها طول بکشد. کمبوجيه مي ترسيد که درغيابش برادر او حکومت را از چنگ او در آورد بخاطر همين قبل ازحمله به مصر دست به کاري زشت و ناپسند زد! او دستورداد تا مخفيانه برادرش را به قتل برسانند.
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
اوحکومت را به يک مغ (روحاني زرتشتي) سپرد زيرا به او خيلي اعتماد داشت و خود با سپاهيانش راهي مصر شد.کمبوجيه توانست در چندين جنگ سرتاسر مصر را به تصرف خود درآورد و آن را جزء قلمرو ايران کند در اين موقع کشور ايران بسيـار بزرگ شد به طوري که قلمرو ايران آن زمان درحال حاضر به 15 کشور تبديل شده است.تصرف مصر کمبوجيه را مغرور کرد به همين خاطر او تصميم گرفت به سرزمين هاي ديگر آفريقايي نيز حمله کند.اما اين کار او بسيار اشتباه بود زيرا سربازان ايراني را گرفتار بيابان هاي آفريقا کرد و بسياري ازسربازان در آن بيابان ها تلف شدند او پس از سال ها تصميم گرفت به ايران برگردد اما ديگر بسيار دير شده بود!
برگشت کمبوجيه به ايران بيش از اندازه طول کشيد مغي که درغياب کمبوجيه ايران را اداره مي کرد و از مردم ماد بود به وسوسه افتاد که حکومت را از چنگ کمبوجيه درآورد اين روحاني يک برادر داشت که شباهت زيادي به برديا داشت و اسمش گئومات بود او به مردم اعلام کرد که چون کمبوجيه آمدنش به ايران طول کشيده و چون ممکن است ديگر به ايران برنگردد به همين خاطر حکومت را به دست برادر کمبوجيه مي سپارد.
گئومات (برديا دروغين) به محض رسيدن به قدرت براي جلب رضايت مردم ماليات چند سال را به مردم مي بخشد.کمبوجيه درحال برگشت به ايران بود که خبر به پادشاهي رسيدن برادرش به او رسيد کمبوجيه که خود برادرش را کشته بود از اين خبر مات و مبهود مي شود و مشهور است که از شدت خشم و غضب دست به خودکشي مي زند ولي روايت هاي ديگري هم وجود دارد که او درمسير برگشت در اثر اتفاقي کشته مي شود.
در هر صورت وقتي خبر مرگ کمبوجيه به ايران مي رسد گئومات بسيار خوشحال مي شود و پادشاهي خود را قطعي مي داند اما بعضي از بزرگان پارس که در راس آنها داريوش کبير قرار داشت مي دانستند که کمبوجيه برادر خود را کشته و اين کسي که به اسم برديا به قدرت رسيده قطعاَ برادر او نيست. موضوع را با بسياري درميان مي گذارند وقتي حقيقت آشکار مي شود شورشي به راه مي افتد که رهبري آن را داريوش برعهده مي گيرد. داريوش با حمله به کاخ سلطنتي ، گئومات را به قتل مي رساند و چون ديگر از کوروش بزرگ پسري باقي نمانده بود تا پادشاهي را به دست بگيرد ، داريوش خود به سلطنت رسيد و چون او از بستگان کوروش کبير بود همان سلسله هخامنشيان را ادامه مي دهد.
دوران سلطنت داريوش کبير ازسال 522 تا سال 486 پيش از ميلاد
کوروش و داريوش بزرگ ترين پادشاهان هخامنشي و حتي مي توان گفت بزرگ ترين پادشاهان ايران در طول تاريخ بودند. زماني که داريوش به پادشاهي رسيد مخالفان بسياري داشت او جنگ هاي متعددي با مخالفان خود انجام داد و همه آنها را سرکوب نمود. حتي حاکمي را که کمبوجيه از طرف خود براي مصر تعيين کرده بود برعليه داريوش دست به شورش زد ، به همين خاطر داريوش بزرگ به مصر حمله کرد و حاکم آن را کشت و دوباره مصر تحت فرمان حکومت مرکزي ايران درآمد. داريوش در کتيبه بيستون که برديواره کوه کنده شده وهنوزهم پابرجا است ، به خط ميخي چگونگي تمام اين جنگ ها و پيروزي هاي خود را نوشته است.
داريوش پس از تصرف دوباره مصر دستور داد تا با کانال درياي سرخ را به درياي مديترانه متصل کنند تا کشتي هاي ايراني آسوده تر به قسمت هاي مختلف مصر دسترسي داشته باشند. اين يکي ازعجيب ترين کارهايي بود که در دنياي آن روز انجام شده بود ، به دستور داريوش بزرگ کتبه اي سنگي در کنار اين کانال نصب کرده بودند که چگونگي کندن کانال بر روي آن نوشته شده بود. بعدها اين کتيبه به زير خاک رفت. زماني که فرانسوي ها کانال سوئز رابه شکل امروزي آن مي کندند اين کتبه را از زير خاک درآوردند و درحال حاضر دريکي از موزه هاي فرانسه نگهداري مي شود.
اما کار اصلي داريوش که باعث شهرت او درجهان شد به خاطر جنگ هايش نبود ، بلکه مربوط به چگونگي کشور داريش بود. داريوش بزرگ کشوري را اداره مي کرد که بزرگترين کشور جهان آن روز بود! و تا آن زمان کشوري به آن بزرگي درجهان وجود نداشت! مسلماَ اداره چنين کشوري که امروزه به 15 کشور تبديل شده است دردنياي آن روز کاري بسيــار سخت و غير ممکن به نظر مي رسيد. اما داريوش کبير اين کار را ممکن ساخت. بسياري ازکارهايي که داريوش در زمينه کشور داري انجام داد ، اختراع خودش بود و تا آن زمان درجهان سابقه نداشت و بعدها تمام کشورهاي جهان نحوه کشور داري را از او و ايرانيان ياد گرفتند ، به همين خاطر تمدن ايران در زمان هخامنشيان تمدن برتر جهان بود و تمام جهانيان بسياري از امور را از ايران تقليد مي کردند.
داريوش بزرگ براي اداره بهتر کشور ، آن را به استان هاي مختلف تقسيم کرد و براي هر استان يک شهربان(استاندار)انتخاب کرد(همانند کوروش بزرگ). آنگاه تمام استانها را با جاده به هم متصل کرده و به فاصله يک روز پياده روي در جاده ها مسافرخانه درست کرد. او دستور داد در داخل هر مسافرخانه سربازي با خانواده اش زندگي کند. اسبي تندرو هم دراختيار آن سرباز بود. هرگاه در گوشه اي ازکشور اتفاق مهمي مي افتاد ، استاندار آن و يا ماموران مخفي داريوش خبر را به يک سوار کار مي دادند و او بدون لحظه اي درنگ خود را به اولين مسافرخانه مي رساند، در حالي که خودش و اسبش به شدت خسته بودند نامه را به سربازي مي دادند که درآن مسافرخانه زندگي مي کرد. او نامه را گرفته و برروي اسب خود مي پريد و با سرعت خود را به مسافرخانه بعدي مي رساند به اين ترتيب نامه که مي بايد طي چند ماه به دست داريوش برسد ظرف چند هفته به دستش مي رسيد! و داريوش کبير از گوشه کنار کشور باخبر مي شد.
بعدها بسياري از کشورها اين کار داريوش را تقليد کردند. در زمان داريوش به آن سازماني که نامه ها را حمل مي کرد "بريد" و به کساني که نامه راحمل مي کردند "چاپار" و به آن مسافرخانه ها ، "چاپارخانه" مي گفتند.
به دستور داريوش کبير درشهري به اسم "پارسه" بزرگترين کاخ هخامنشيان يعني "تخت جمشيد" ساخته مي شود. درساخت اين کاخ هزاران معمار هنرمند و کارگر ، کار مي کردند. اما به گواهي تاريخ هيچ برده اي در آنجا کار نکرد و همه کساني که درآنجا کار مي کردند حقوق مي گرفتند. هخامنشيان علاوه بر "تخت جمشيد" دو پايتخت ديگر هم داشتند ، به اسم شوش که زمستان ها و اکباتان که تابستان ها از آن استفاده مي کردند.
mehraboOon
08-20-2011, 02:38 PM
منشور کوروش بزرگ منشور حقوق بشر
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
منشور حقوق بشر کوروش بزرگ موسوم به استوانه کوروش استوانهای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعهای از سخنان و دستورات شاهنشاه به خط میخی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «اولین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته میشود، در پایههای شهر بابل قرار داده شده بوده است.
در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستانشناسی دربابل در میان رودان (بینالنهرین)، هرمز رسام، باستان شناس ایرانی یک استوانهٔ سفالین کوچک یافت که شامل نوشتههایی به خط میخی بود. جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتیمتر طول و ۱۱ سانتیمتر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط نوشته شدهاست. بررسیها نشان داد که نوشتههای استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست نبونید ( بخت النصر) و گشوده شدن شهر بابل ، نوشته شده و به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایههای شهر بابل قرار داده شدهاست. در حال حاضر این لوح سفالین استوانهای در موزه بریتانیا در شهر لندن نگاهداری میشود.
از سوی دیگر در سالهای اخیر آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانهای که آن را از آن نبونید پادشاه بابل میدانستند، در حقیقت پارهای از استوانه کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این کشف، این پاره از لوح استوانهای که در دانشگاه ییل (Yale) درآمریکا نگهداری میشد، بهموزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.
ترجمه بخشهایی از منشور کوروش
خط ۲۰: من کوروشام، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، شاه توانمند و برحق، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی (جهان).
خط ۲۱: پسر کمبوجیه، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نوهی کوروش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نبیرهی چیشپیش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان،
خط ۲۲: از دودمانی که همیشه پادشاه بودند؛ (من کسی هستم) که مردوک و نبو (خدایان بابل) فرمانرواییاش را گرامی میدارند، و با خرسندی قلبی پادشاهیاش را خواستارند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،
خط ۲۳: در میان شادی و پایکوبی در کاخ شاهی (بابل) به تخت نشستم. مردوک، خدای بزرگ، اراده کرد که قلب من شرسار از عشق برای بابل باشد، و من هر روز او (مردوک) را نیایش کردم.
خط ۲۴: ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم ترس و رنج بر مردم کشور سومر و اکد وارد آید.
خط ۲۵: من برای برقراری صلح در بابل و (سایر) شهرهای مقدس این کشور سخت کوشیدم. در مورد اهالی بابل که او (نبونید) آنها را به بیگاری گماشته بود، این (بیگاری) ارادهی خدایان و درخور مردم نبود.
خط ۲۶: من به اضطراب آنان پایان دادم و آنها را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ، از کردار (نیک) من خشنود شد،
خط ۲۷: و برکت و مهربانیاش را به من ارزانی داشت، هم به من که او را میستایم، هم به کمبوجیه که فرزند من است، هم به همه سپاهیان من
خط ۲۸: ما همگی در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم،
خط ۲۹: همه شاهان جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، و شاهان چادرنشین سرزمینهای باختری، همه آنها،
خط ۳۰: خراج سنگین برای من آوردند و در بابل بر پای من بوسه زدند
خط ۳۱: از نینوا، آشور و شوش، اکد، اشنونا، زَمبان، مهتورنا و دِیر تا منطقه گوتیان و شهرهای مقدس آن سوی دجله، آنچه که ویران شده بود را از نو ساختم و نیایشگاههایی را که برای سالها ویران مانده بودند بازسازی کردم،
خط ۳۲: و پیکرههای خدایانی را (که در بابل جمع شده بود) به نیایشگاههای خود بازگرداندم. من (همچنین) تمام ساکنین پیشین این شهرها را گردآوردم و به سرزمینهای خود بازگرداندم.
خط ۳۳: همچنین به دستور مردوک، خدای بزرگ، پیکرهی خدایان سومر و اکد را که نبونید با خشمگین ساختن خدای خدایان به بابل آورده بود، به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم
خط ۳۴: باشد که این خدایان هر روز از بِل و نبو (نام ۲ خدا) بخواهند که
خط ۳۵: برای زندگانی بلند و ازدیاد برکت من دعا کنند. باشد که (این خدایان) به خدای من، مردوک، بگویند: «کوروش، پادشاهی که تو را گرامی میدارد، و پسرش کمبوجیه (را از یاد مبر).
خط ۳۶: مردم بابل پادشاهی مرا گرامی داشتند، و من صلح و آرامش را در این سرزمین برقرار ساختم»
mehraboOon
08-20-2011, 02:39 PM
آیا وصیت نامه کوروش بزرگ سندی تاریخی دارد
رضا مرادی غیث آبادی
http://www.pic.aryapdf.com/images/43114854442045231758.jpg
کشورها و اقوامي که داراي تاريخي نوپا و هويتي نوپديد بوده و پيشينه فرهنگي و ادبي چنداني ندارند، معمولاً براي جبران اين کمبود در برابر فرهنگها و تمدنهاي ديرپا و کهنسال و پر بار، به تاريخسازي و جعل اسناد و مصادره دارايي ديگران به نفع خود ميپردازند. نمونههاي چنين کوششهايي به فراواني در ميان کشورهايي که در حدود يک سده اخير بر روي نقشههاي جغرافيايي پيدا شدهاند، ديده ميشود.
اما در اين ميان، مردمان سرزمينهايي که تاريخ فرهنگ و تمدن آنان سر به هزارههايي ميزند که از فرط ديرينگي و کهنسالي در مه و ابهام فرو رفته و بر بسياري از تمدنهاي جهان تأثير نهادهاند، نيازي به چنين تاريخسازيها ندارند.
پيدايش و شکلگيري فرهنگ و تمدن مردمان سرزميني که امروزه بزرگترين بخش آنرا «ايران» ميناميم و پهنه فرهنگي آن از «قونيه» تا «کاشغر» و «فرغانه» گستردگي داشته است، به هزارههايي سر بر ميزند که «مياندورود» و دلتاي «نيل» در زير آبهاي درياها فرو خفته بودند.
به روزگاراني که فرمانروايان مهاجم آشور با افتخار از کشتار مردم و تخريب نيايشگاهها و سوزاندن جوانان ايرانزمين کتيبه مينگاشتند، همتاي ايراني آنان فرمان آزادي اسيران، بازسازي نيايشگاهها، احترام به اديان و خدايان مردم را امضا ميکند.
به روزگاراني که هر سپاه مهاجم در انديشه تحميل دين و خداي خود به مردمان فروکوفته است، آن مرد بزرگ ايرانزمين فرمان ميدهد که «همه مردم در پرستش خداي خود آزاد باشند و آنان را نيازارند».
فرهنگ و باورهاي ايراني، بدون هيچگونه دستور ديني، آکنده بوده است از کهنترين فرمانها براي حقوق بشر، براي پاسداشت محيط زيست، براي خوشنودي جانوران، براي مراجعه به راي مردم و براي زندگاني توأم با آرامي و خوشبختي.
هويت فرهنگي و تاريخي ايراني، نيازي به «ساختن» ندارد؛ بلکه نيازمند «شناختن» است. شناختي که ما بسيار از آن دور ماندهايم و براي جبران دوري و بياطلاعي خود، به خيالپردازي و دستکاري در اسناد و واقعيتهاي تاريخي روي آوردهايم. نياکان ما بدون تحقير اقوام و فرهنگهاي ديگر، براي پيشرفت در دانش و فنآوري و دستيابي به جامعهاي آرماني کوشيدهاند؛ اما فرزندان امروز آنان عليرغم اينکه خود را شيفته و دلباخته پاسداشت دستاوردهاي آنان معرفي مينمايند، عملاّ نه تنها کوششي شايسته براي شناخت و بهرهگيري از تجربه آنان و کوششي مضاعف براي پيشبرد بيشتر آرمان آنان به خرج نميدهند، بلکه ميکوشند تا کوتاهيهاي خود را با داستانسازيهاي نادرست جبران کنند و با تحقير ديگران خود را بزرگ بشمارند. شيوههايي که آشکارا در تضاد با آموزههاي نياکان و فرهنگ ملي است.
امروزه واقعيتهاي تاريخي فرهنگ ايران به دست کسان گوناگوني تحريف و تباه ميشود. گروهي از اينان، آشکارا و از روي بدخواهي و به قصد بزرگ داشتن و تبليغ هر آن مرام و مکتبي که صلاح و منفعت خود را در آن ميبينند، با ناراستي به عناد و تحريف روي ميآورند. اهداف و روشهاي اين گروه آشکارتر از آن است که نيازي به توضيح داشته باشد.
اما از سوي ديگر، واقعيتهاي تاريخي ايران به دست کسان ديگري نيز جعل و دستکاري ميشود که اتفاقاّ از دوستداران و دلسوزان فرهنگ ايران هستند و گمان ميکنند که دادههاي تاريخي به خوديخود جالب و مفيد نيستند، بلکه هنگامي زيبا و باشکوه ميشوند که به دلخواه شخصي و موافق با نيازهاي روزمره (و احياناّ سياسي) آرايش داده شوند و به شکل دلخواه خود در آيند. برخي از اين گروه، به درستي در برابر تخريب آثار باستاني بسيار حساس و نگران هستند؛ اما در برابر تخريب تاريخ و واقعيتهاي فرهنگي نه تنها حساسيت و نگرانياي ندارند که حتي خود به آن دامن ميزنند و پيشتاز آن نيز ميشوند.
در اينجا به چند نمونه از اينگونه جعل و تحريفها ميپردازم که عبارتند از: کتيبهاي منسوب به کورش بزرگ، روز جهاني کورش، منشور کورش در سر در سازمان ملل، وصيتنامه داريوش بزرگ و نامههاي يزدگرد سوم و عمر خطاب به يکديگر.
نگارنده، اين انتقاد دوستان را نيز روا ميداند که شايسته نيست با پرداختن به چنين افسانهها و خيالپردازيهايي به آنها دامن زد؛ اما چون تأثير اين سخنان نادرست بر روي جوانان دوستدار فرهنگ و هويت ملي، موجب گمراهي و همچنين طعنه و ريشخند بدخواهاني شده است؛ لازم به نظر آمد تا به کوتاهي بدان پرداخته شود. اين جوانان و دانشجويان، بارها براي مباحثه با بهانهجوياني که کوشش ميکنند هويت ملي و تاريخي او را ناچيز و نادرست بشمارند، سراغ اسناد و مدارکي در زمينه ادعاهاي يادشده بالا را گرفتند و من جز اينکه به آنان يادآور شوم که قرباني خيالپردازان و داستانسازان شدهاند و يادآوري اينکه پيش از اتکا به هر ادعايي، ابتدا درستي و اصالت آنرا تحقيق کنند، و تکرار فراوان هر سخن و ادعايي، به تنهايي دليل درستي آن نتواند بود، سخن ديگري براي آنان نداشتم. بدين ترتيب، اين جوانان نه تنها در برابر بهانهجويان پيرامون خود احساس ناتواني ميکردند، بلکه به هر آن واقعيت تاريخي ديگر نيز ترديد ميکردند.
به راستي گناه اين احساس به عهده چه کساني است؟ به عهده مغرضان و بهانهجويان، يا به گردن کساني که در زير پرچم ايراندوستي، به دستکاري در تاريخ و فرهنگ يک کشور بزرگ و کهنسال ميپردازند و به دست خود و بدون هيچ کلنگ و تيشهاي به نابودي آن همت ميگمارند؟
کتيبهاي منسوب به کورش بزرگ که با عبارت «اينک که به ياري مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي جهات اربعه را به سر گذاشتهام . . .» آغاز ميشود، نمونهاي بارز از چنين اقدامات و داستانسراييهاي ويرانگر و دروغين است. اين کتيبه ساختگي بخاطر متن به ظاهر زيبا و دلنشيني که دارد و براي کاربردي که در نيش و کنايههاي سياسي امروزي دارد، به گستردگي در نشريات گوناگون منتشر شده و جالب است که در هيچ کجا هم امضاي کسي در پاي آن نيست. هيچکس نيازي نديده است تا توضيح دهد اين متن توسط چه کسي به فارسي برگردان و گزارش شده است؟ واژگان از بينرفته يا آسيبديده متن کدامها بودهاند؟ بر سر ترجمه کدام واژهها اختلاف نظر وجود دارد؟ چرا در ميان آثار هيچيک از دانشمندان و پژوهشگراني که عمري را بر سر شناخت و ترجمان کتيبهها و متون ايراني نهادهاند، چنين متني وجود ندارد؟ و چرا پيش از چند سال اخير هيچکس با چنين متني آشنا نبوده است؟ آيا اين کتيبه، همان منشور معروف کورش است يا کتيبهاي ديگر؟ اگر همان است، پس چگونه است که دهها ترجمه گوناگون که از منشور کورش به زبانهاي گوناگون انجام شده و در اين 130 سال اخير بارها و بارها منتشر شده است، هيچگونه شباهتي به اين متن ندارند؟ و اگر متفاوت از منشور کورش است، اين متن در اصل به چه زباني و بر روي چه نوشته شده و اکنون در کجا نگاهداري ميشود و متن آوانوشت آن به زبان اصلي کجاست و بدست چه کسي انجام شده است؟ تصور نميکنم که کسي بخواهد ادعا کند که متن فارسي حاضر، عيناّ به قلم کورش بزرگ است.
اينها نمونهاي از پرسشهايي است که هيچگاه همراه با انتشار اين متن به آنها پاسخ داده نشده و جالبتر اينکه بعضي از خوانندگان آن نيز از فرط شيفتگي به متن آن، نيازي به چنين پرسشهايي در خود نديدهاند و در صورت نياز به ارائه مدرک، سؤال کننده را به نشريه يا وبسايت ديگري حواله دادهاند، بدون اينکه در آن نشاني تازه نيز پاسخي براي اين پرسشها به دست آيد.
عبارت «به ياري مزدا» علاوه بر نادرستي، خود آشکارا ناقض رفتار افتخارآميز و شايسته ستايش کورش بزرگ است که بر خلاف تمامي فاتحان ديگر، در انديشه تحميل خداي خود به ديگر مردمان نبوده و در متن منشور خود از خدايان مردم بابل يعني «مردوک» و «نـبـو» ياد ميکند و آنان را گرامي ميدارد.
نکته دوم در اين است که ما امروزه علاقه عجيبي به بازتاب توجه سازمانهاي جهاني به فرهنگ خود پيدا کردهايم و چنانچه توجهي هم در کار نباشد، آنرا در خيال خود ميتراشيم و صيقل ميدهيم. انتشار اخباري شبيه اينکه «فلان عمليات عمراني يا تخريبي موجب از دست رفتن فرصت ثبت جهاني يک اثر باستاني در فهرست يونسکو شد» به فراواني در نشريات ما به ديده ميآيند. گويي ارزش آثار باستاني ما تنها براي ثبت جهاني آن است و در غير اينصورت ارزش ديگري ندارند. چنين شيوههاي اعتراض به آسيبديدگي بناهاي باستاني، نمونهاي از خود باختگي فرهنگي امروزين ما در برابر جامعه غرب است.
با چنين نگرشي است که وقتي سازماني بينالمللي به يکي از مظاهر فرهنگي ما توجهي نشان ميدهد، موجب توجه بيشتر ما نيز ميشود و اگر توجهي نشان داده نشود، احساس کمبودي ميکنيم که لازم ميدانيم متعاقب آن به جعل و نسبت نادرست به آن سازمانها روي آوريم. نمونهاي از آن اينکه در يکي- دو سال اخير ناگهان موجي به راه افتاد که سازمان ملل متحد روز 29 اکتبر/ 7 آبان را «روز جهاني کورش» يا «روز جهاني حقوق بشر کورش» يا عبارتهايي شبيه اين، ناميده است. انتشار چنين خبري، موجب شوقزدگي و دستپاچگي بسياري از ما شد و بدون اينکه درستي آنرا بررسي کنيم، به بازگويي فراوان آن پرداختيم. گويندگان و منتشر کنندگان چنين خبري نيز خود را بينياز از آن دانستند که توضيح دهند در کدامين هنگام سازمان ملل چنين تصميمي را گرفته است و چرا در هيچيک از اسناد و تقويمهاي رسمي سازمان از چنين مناسبتي نامي برده نشده است و چرا جز عدهاي از ايرانيان کس ديگري با چنين روز جهاني آشنا نيست؟ اينها پرسشهايي بودند که هيچگاه به آنها پرداخته نشد و برخي از خوانندگان نيز از شدت شيفتگي نيازي به چنين پرسشهايي را احساس نکرده و آنرا به دفعات بازنشر کردند.
در اين ميان بسياري از نشريات و انجمنها، پس از اينکه از نادرستي چنين ادعايي باخبر شدند، آنرا از وبسايت خود حذف کردند و برخي ديگر، نام سازمان ملل را به عبارتهاي نامفهوم و موهومي مانند «نهادهاي بينالمللي»، «دوستداران حقوق بشر» و عبارتهايي شبيه به آن تغيير دادند و در باره زمان پيدايش چنين روزي نيز از عبارت مبهمتر و موهومتر «از ديرباز» اکتفا کردند. اگر تا اين هنگام، انتشار چنين اخباري، ناشي از بياطلاعي بود، اينک آشکارا تبديل به عوامفريبي شده بود.
البته مسلم است که نگارنده قصد ندارد لزوم وجود روزي براي بزرگداشت کورش بزرگ را ناديده بگيرد که بسيار هم لازم به نظر ميرسد؛ بلکه بر اين باور است که انتخاب چنين روزي ميبايد با بحث و بررسي و صلاحديد در ميان همميهنان انتخاب شود و نيازي هم به انتساب ساختگي آن به «ديرباز» و يا سازمانهاي بينالمللي نيست. در اين زمينه، چند سند تاريخي، همچو «رويدادنامه کورش و نبونيد» موجود هستند که به ثبت زمان رويدادهاي عصر کورش پرداختهاند.
سومين نکته چنين است که همان ويژگي خودباختگي در برابر سازمانهاي جهاني و به ويژه سازمان ملل، موجب شد که در چند سال اخير عدهاي ديگر مدعي شوند که منشور کورش بزرگ بر سر در سازمان ملل متحد نصب شده است. در چنين ادعايي نيز نيازي به توضيح بيشتري نبوده است که اين «سردر» کداميک از درهاي سازمان، کداميک از ادارات آن و در کدام شهر يا کشور است؟ چه زماني و به چه خط و زباني نگاشته شده و چگونه است که هيچکس چنين سردر مزين به کتيبه کورش را نديده و حتي عکسي هم از آن وجود ندارد؟
اي کاش ما بجاي چنين سخنان خيالي و بيفايده و پر ضرر، به اين ميپرداختيم که چرا در غرفههاي محصولات فرهنگي کشورهاي گوناگون در مقر اصلي سازمان ملل در نيويورک، حتي کشورهايي مانند زامبيا و قطر و عراق و افغانستان نمايندگاني دارند و جاي ايران در آن ميان خاليست؟ در آنجا حتي براي گردشگراني که به زبانهاي «بنيني» و «سوماترايي» مراجعه ميکنند، راهنماياني وجود دارد، اما هيچ راهنماي فارسيزباني در آنجا به چشم نميخورد. متأسفانه بسيار ديده و شنيدهايم که حتي در اماکني که راهنمايان فارسيزبان وجود دارند، برخي از همميهنان ما بازهم به راهنمايان انگليسيزبان مراجعه ميکنند «چون زبان ميدانند». از همينروي است که بنا به آمار مايکروسافت، نسخه فارسي ويندوز کمتر از همه ديگر زبانهاي جهان توسط فارسيزبانان استفاده ميشود چرا که «زبان ميدانند». اينها نمونههايي کوچک از خودباختگي ما در برابر فرهنگ غرب و در عينحال شعار وطندوستي سر دادن است.
البته همانگونه که در چاپ پنجم کتاب «منشور کورش هخامنشي» آوردهام، نسخهبدلي از منشور کورش در ساختمان سازمان ملل متحد در نيويورک نگهداري ميشود. اين نسخه در فضاي مابين تالار اصلي شوراي امنيت و تالار قيومت جاي دارد. مکاني که نمونهاي از آثار فرهنگي کشورهاي گوناگون در آنجا نگهداري ميشود.
پيدايش متني به نام «وصيتنامه داريوش بزرگ» و «نامههاي يزدگرد سوم و عمر خطاب» به يکديگر، دو نمونه ديگر از چنين دستکاريهاي تاريخي است. اين نامهها نيز بدون امضاي پژوهشگر يا گزارنده آن هستند و مدعيان چنين نامههايي در پاسخ خواننده جستجوگر بيان ميدارند که متن اصلي آن در «موزه لندن» است. موزهاي که با اين نام در دنيا شناختهشده نيست. نامههايي که دانسته نيست به چه زبان و خطي نگاشته شدهاند و کي و در کجا پيدا شدهاند. کدامين کس آنها را آوانويسي و ترجمه کرده و بخشهاي آسيبديده يا نامفهوم آن کدام هستند. چرا عکسي از آنها حتي در کاتالوگهاي موزه ديده نشده و چرا تا اين اواخر کسي نامي از آنها نشنيده بود.
به گمان اين نگارنده، چنين شيوههايي در گفتارهاي تاريخي هيچ تفاوتي با تخريب اثري باستاني و يا ساختن بنايي نوظهور و انتساب آن به دوران باستان ندارد.
در مورد روز جهانی کوروش بزرگ هم به موردهایی بر خوردم که میبینید:
ویکیپدیا این روز را روز جهانی کوروش بزرگ میداند
529 BC - The international day of Cyrus the Great, king of Persia, who declared the first charter of human rights in the world also known as Cyrus Cylinder.
اما در هیچ جای دیگر نامی از آن نیست و در سایتهای خارجی دیگر این روز به نام World Psoriasis Dayروز جهانی پزشکی سنتی و گیاه درمانی نامگذاری شده است......
اما ما ایرانیان این روز را به پدر ایرانیان کوروش بزرگ اختصاص داده ایم تا گوشه ناچیزی از خدمات آن بزرگمرد را ارج نهاده باشیم.....
mehraboOon
08-20-2011, 02:40 PM
http://www.aryapdf.com/forum/images/icons/icon1.png کتيبه سازمان ملل کوروش کبير
کتيبه سازمان ملل کوروش کبير
http://www.pic.aryapdf.com/images/60530450065947180224.jpg
خداوند کشور را از دشمن خشکسالی و دروغ محفوظ دارد
منشور آزادي نوع بشر کوروش کبير بي ترديد جزء بزرگترين افتخارات آرياييها و سرزمين ايران مي باشد چرا که روحيه خداجويي؛آزادگي و عدالت خواهي ايرانيان را در بيش از ۲۵۰۰سال پيش از زبان سردار بزرگ خويش به جهانيان اعلام مي نمايد .آن هم در زماني که جنگ و خون ريزي وظلم واستثمار يکديگردر ميان اقوام وحشي و متمدن آنروز امري رايج و عادي بشمار مي آمد و تمدن بشري هنوز مراحل تکامل خود را کامل طي نکرده بود و در اواخر عصر آهن بسر مي برد و بيان گفتارهايي که بي ترديد هنوز درهمين سرزمين ايران تازه و نو بشمار مي آيد و راه گشاي بسياري از مشکلات امروز ايران مي باشد در۲۵قرن پيش جاي شگفتي و تفکر بسيار دارد آيا مي توان گفت نياکان ما از ديد فرهنگ وتمدن در آن زمان به جايگاهي رسيدن که امروز ما حسرت آنرا مي خوريم و راه درازي را براي رسيدن به آن در پيش رو داريم؟احترام به عقايد ديگران ؛آزادي اديان و حق انتخاب حکومت رادر جامعه امروز ايران مي توان پيدا کرد؟ دادگاه هاي امروزمان که با رشوه و بي لياقتي حکم بي دادگاه را پيدا کرده و کجاست کوروشي که داد مظلوم را از ظالم بگيرد.در۲۵۰۰سال پيش از زبان کوروش برده داري در شرايطي از ميان جوامع ايراني بر مي افتد که حتي ۱۰۰۰سال بعد از آن در کتاب آخرين و کاملترين دين الهي شاهد قوانين متعددي راجع به آن هستيم!!!(من براي دين اسلام احترام بسياري قائل هستم ولي هرگز اين موضوع برايم روشن نشد) . دنياي استعمارگر امروز که با استثمار نوين خود ملل جهان سوم را به بي گاري مي گيرد اگرکوروشي مقتدر را در برابر خود مي ديد ديگر شاهد فقر و گرسنگي در جهان بوديم. ابرقدرت امروز جهان مانند لات بي سرو پا و قمه کشي مي ماند که هر کسي را که بخواهد در هر کجاي دنيا مورد زور و ستم قرار مي دهد و انتقام بي لياقتي خود را ازخون ديگر ملل مي گيرد .و هر کسي که با او نباشد و حتي در برابر خواسته هايش سکوت کند دشمن خود مي شمارد غافل از اينکه هر قدرتي را پاياني است .منشور آزادي کوروش نشان کاملي است از شايستگي و لياقت نژاد ايراني.فراموش نکنيم ايران سزاوار آنست که سرفراز بماند.
متن کتیبه کوروش کبیر
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
اينک که به ياری مزدا تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملتهائی که من پادشاه آنها هستم يا ملتهای ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.
من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملت آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا ننمايد و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت وبه او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به نحو ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه کخ ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغل را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند.
من اعلام می کنم که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد و مجازات برادر گناهکار و بر عکس به کای ممنوع است و اگر يک فرد از خانواده يا طايفه ای مرتکب تقصير می شود فقط مقصر بايد مجازات گردد نه ديگران.
من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ايران و بابل و ملتهای ممالک اربعه بر عهده گرفته ام موفق گرداند.
mehraboOon
08-20-2011, 03:09 PM
کوروش کبیر از دیدگاه بزرگان
http://www.pic.aryapdf.com/images/cgtaygf2jx4zvup7rnag.jpg
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که چرا شخصیتی مانند کوروش که جهان در برابر بزرگی او شگفت زده است و مشهورترین مورخین و باستان شناسان و خاورشناسان دنیا از او به نام ایر مرد تاریخ جهان یاد کرده اند، چرا تاکنون اسمی از او در ایران برده نشده است؟ یا هیچ حرکتی که شایسته او باشد در جهان نشده است؟ آیا ادامه راه این شخصیت بزرگ جهان نمی تواند راه نجات ما باشد؟ آیا برای ایران که کوروش را دارد و خود مهد حقوق بشر جهان بوده است، پسندیده است که امروز دنیا ما را به نام مهد تروریست و خشونت و ناقض حقوق بشر خطاب کند؟ کوروش پدر ملت ها، بزرگ قهرمان آن روزگار، سرور آسیا، کسی که دشمن او را به نیکی ستایش کرد و او را نمونه یک شهریار والا می دانست امروز کجاست؟
ایرانیان بدانند که کوروش در حد یک پیامبر برای ایران خدمت کرد و ایران یعنی کوروش و کوروش یعنی ایران. راه او راه جوانان آینده ایران است و هیچ شخصیت غربی و عربی (به جز پیامبر و ائمه ی اطهار) نمی تواند برای ما ایرانیان بالاتر از او باشد. در این جا نظر برخی از پرفسورها و مورخان را در مورد کوروش، می خوانیم:
پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کوروش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.
دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:
این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
پروفسور آلبر شاندور:
شاهنشاهی ایران که پایه گذار آن کوروش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشونت پی ریزی نشد بلکه عکس آن درست است. زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان می دهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.
ژنرال سرپرسی سایکس:
مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش. ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است.
ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:
من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آن چا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهم تر باشد.
افلاطون:
پارسیان در زمان شاهنشاهی کوروش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از این رو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملت های جهان شدند. در زمان کوروش بزرگ فرمانروایان به زیردستان خود آزادی می دادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی می کردند. مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند. از این رو در موقع خطر به یاری آنان می شتافتند و در جنگ ها شرکت می کردند و آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق اجتماعی به زیبایی انجام می گرفت.
هرودوت- تاریخ هرودوت:
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کوروش مقایسه کند. از این رو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تا کردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود.
کوروش سرداری بزرگ بود. در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملت های دیگر فرمانروایی می نمودند. سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و بخاطر او از هر خطری استقبال می کردند.
پروفسور گیریشمن- ایران از آغاز تا اسلام:
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کوروش سرداری بزرگ و نیکخواه بود. او آن قدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آن ها آزادی مذهب می داد و فرمانروای جدید را از میان بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهرها را ویران نمی کرد و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان که سرزمینشان به وسیله ی کوروش تسخیر شده بود وی را سرور و قانون گذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند می خواندند.
کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران(مورخ فرانسوی):
تاکنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کوروش در تاریخ جهان باقی گذاشت، در افکار میلیون ها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان می دارم که اسکندر و سزار و کوروش که سه مرد اول جهان شده اند، کوروش در صدر آن ها قرار دارد و تاکنون در جهان کسی به وجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتاب های ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد که در تاریخ آن زمان که انسان ها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.
هارولد لمب دانشمند آمریکایی:
در شاهنشاهی ایران باستان که کوروش سمبل آنان است، آریایی ها درتاجگذاری به کردار نیک- گفتار نیک- پندار نیک سوگند یاد می کردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند که این امر در صدها نبرد آنان به وضوح دیده می شود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.
گزنفون مورخ بزرگ یونانی:
ما در این باره فکر کردیم که چرا کوروش به این اندازه برای فرمانروایی عادل مردمان ساخته شده بود. سه دلیل برایش پیدا کردیم. نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پرورش او از کودکی بوده است.
کوروش نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش بود. او دوست انسان ها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کوروش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمی دهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود. کوروش برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار می گرفت امپراطوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملت های ملغوب را شیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کوروش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود، او را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ، بزرگترین، بخشنده ترین، پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.
کنت دوگوبینو فرانسوی- ایران باستان:
شاهنشاهی کوروش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات می توان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.
نیکلای دمشقی:
کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.
پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:
شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است. این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است. در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که این قوانین امروز بین الملل نام گرفته است.
ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:
کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود. کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
کلمان هوار- تمدن ایرانی:
کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.
مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:
کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.
اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:
کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.
منبع : کتابخانه آریا
mehraboOon
08-20-2011, 03:10 PM
جوانمردی و بخشش کوروش کبیر
http://www.pic.aryapdf.com/images/ce92dbeh6prmeons5ql.jpg
کوروش در هنگام فتح بابل برای سپاهیان و نزدیکان نکاتی را بدین گونه یادآور شد: دوستان همیشه باید خدا را شکرگذار بود چون عطایای او بیش از اندازه است. ولی باید غنایم را مال خود بدانیم و از همه چیز پاسداری کنیم و بیهوده آنها را از بین نبریم اگر مقداری از آن را به مغلوبان اهدا کنیم کمال انسانیت است. در هر حال چون به مال و منان رسیدید نباید طریق عیش و عشرت را در پیش بگیرید و تنبلی و کاهنی کنید چون در این صورت پس از چندی به حال همین شکست خوردگان خواهید افتاد و انسان های بیهوده خواهید شد. کار را پست نشمارید و اوقات خود را به بطالت مگذرانید. سستی را از خود دور کنید و از نیروی خود به بهترین وجه استفاده کنید و آن را با بیکاری هدر ندهید چون بیکاری سبب انحطاط اخلاقی میشود. دوستان من همیشه پرهیزگار و باتقوا باشید و این را در عمل نشان دهید. تقوای شما بایستی بیشتر از ملت شکست خورده باشد. احساس گرسنگی و تشنگی و سرما و گرما و خستگی و خواب در همه یکسان است ولی می توان از نظر اخلاقی برتر از سایرین بود و این هم نشانه ی انسانیت است. باید حزم و احتیاط و مراقبت دائمی باشد تا از گزند در امان بمانیم.
کوروش انسانی کم نظیر بود. این مرد برجسته در جوانمردی، گذشت، فداکاری، نجابت، عیب پوشی، عدالت، از خود گذشتگی، رافت و مهربانی، رقت قلب، مردانگی، شجاعت، خلق خوش و جمیع صفات پسندیده سرآمد همه بوده است پادشاهی عادل که همیشه در فکر رعیت و آسایش او بود و در هر موردی اگر اجحافی می دید سخت واکنش نشان می داد. بر حسب عقیده و نظر صاحب نظران زمان خود و حتی دشمنان پادشاهی نمونه بود. در هنگام غذا تعداد زیادی از نزدیکان با او غذا می خوردند و تنها غذا خوردن را دوست نداشت. اغلب مقداری غذا برای نگهبانان می فرستاد و از این راه محبت آنان را جلب می کرد. لباسش مادی بود و عقیدهاش این بود که لباس تمام بدن را میپوشاند. در تمام زندگانی این پادشاه فقط یک زن داشت و پس از فوت، زن دیگری را اختیار نکرد. در عین حال او شخصیتی با تدبیر بود، بطوری که پادشاه توانست شالوده ی امپراتوری بزرگی را بنیان نهد که از مدیترانه تا رود سند و از روسیه تا خلیج فارس وسعت داشت و این سرزمین وسیع را به بهترین وجهی اداره میکرد.
نمونه ی ازخودگذشتگی و مهربانی او این که :
«یک روز وقتی کوروش در فینیقیه سوار بر اسب مشغول به دیدن از سپاهیان و بازدید شهر و رسیدگی به امور اهالی بود، جوانی ارتب نام بر روی درخت نزدیک محل بازدید نشسته و تیر و کمان نهاده و انتظار کوروش را می کشید تا او را به قتل برساند. از قضا هنگامی که کوروش به تیر رس او رسید تیر سه شاخه از کمان رها شد ولی از حسن اتفاق در همان زمان اسب کوروش پایش در گودالی گیر کرد و بر زمین خورد و تیر به کوروش اصابت نکرد. اطرافیان او را دستگیر کرده و نزد کوروش بردند. کوروش از او پرسید: به چه سبب میخواستی مرا یکشی؟ ارتب جواب داد: چون چندین نفر از کسان من در جنگ با تو کشته شده اند. کوروش پرسید: اگر من به جای تو بودم با من چه کار میکردی؟ ارتب جواب داد: دستور میدادم تو را به قتل برسانند.کوروش گفت ولی من این کار را با تو نمی کنم. ارتب گفت: پس میخواهی با من چه کار کنی؟ کوروش گفت: تو را آزاد مینمایم، چون من جواب بدی را با نیکی جواب خواهم داد. ارتب کوروش را ستود و از کوروش خواست که او را در ردیف فداییان خود قرار دهد. کوروش نیز خواسته ی او را پذیرفت. در جنگ با مساژت ها هنگامی که کوروش از پشت جبهه دچار شکست شد و ماساژت ها بخش عقب جبهه را دچار تزلزل کردند، مردی از ماساژت ها با شمشیر به گردن آن نازنین زد که بر اثر همان ضربه کوروش به قتل رسید. ارتب که نزدیک کوروش بود پس از کشتن ضارب جسد کوروش را از میدان نبرد به در برد و با سرعت جسد را به پاسارگاد رساند و زمانی که کوروش را جهت دفن حاظر کرد از شدت اندوه با خنجر شکم خود را درید و به این ترتیب زندگی، پس از مرگ کوروش را نخواست.»
mehraboOon
08-20-2011, 03:11 PM
کوروش کبیر در قرآن
http://www.pic.aryapdf.com/images/5rjkg7l4s3jp832fx84i.jpg
کلمه ذوالقرنین نام شخصی است که در قرآن و در سوره کهف از آیه 83 تا 110 نام برده شده است .
ذوالقرنین به معنای دو قرن است که برخی معتقدند که این نامگذاری به دلیل آن است که به شرق و غرب عالم رسیده است.عرب از آن به دو شاخ آفتاب تعبیر نموده است و بعضی میگویند که در دو طرف سر وی برآمدگی مخصوصی بوده و سر انجام عده ای بر این عقیده اند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بوده است.
اما قرآن ذوالقرنین را شخصی نامیده است که بنا بر درخواست قومی سدی ازآهن و مس جهت جلوگیری از هجوم بیگانگان برای آنان میسازد.
به طور کلی سه نظریه در مورد این شخص وجود دارد.در نظر اول عده ای اعتقاد دارند که وی اسکندر مقدونی است و وی را اسکندر ذوالقرنین مینامند. این نظریه را ابو علی سینا در کتاب "دار الشفاء"خود بیان نموده است.دومین نظریه مربوط میشود به ابن هشام در کتاب"تاریخ سیره" و ابوریحان بیرونی در" الاثار الباقیه" که این دو نفر ذوالقرنین را از پادشاهان یمن میدانستند . در نهایت سومین و معتبرترین نظریه مربوط میشود به ابوالکلام آزاد،وزیر فرهنگ معاصر هند در کتاب "ذوالقرنین" که این شخص را کورش کبیر پادشاه ایران نامیده است.
اکنون می توان گفت همه ی کارشناسان و مورخان اطمینان دارند که ذوالقرنین همان کوروش است.
برخی با غرض یا به اشتباه اسکندر گجستیک (ملعون) را ذوالقرنین می دانند اما این معنی با کلام قرآن سازش ندارد. چون نخست قرآن می گوید ذوالقرنین مؤمن به خدا و روز قیامت بوده است و دین او دین توحید بوده است؛ ولی ما میدانیم كه إسكندر مشرك بوده و در تاریخ آمده است كه ذبیحه خود را برای ستاره مشتری ذبح نموده است.
و دوم قرآن ذوالقرنین را مرد صالح از عباد خدا و صاحب عدل و رفق میشمارد؛ و تاریخ برای إسكندر خلاف آنرا بیان میكند.
سوم اینکه در هیچیك از تاریخها نیامده است كه إسكندر مقدونی سدّ یأجوج و مأجوج را بنا كرده باشد. به هر حال از ذوالقرنین در قرآن به عنوان شخصیتی دادگستر و بشردوست یاد شده است.ودر تمام نوشته هایی که از زمان باستان چه در کتابهای دینی چه کتابهای غیر دینی آمده کوروش را فردی دادگستر و بشر دوست و کسی که اولین بیانیه حقوق بشر را اجرا کرده است و کتیبه اش هنوز موجود می باشد ، ذکر شده است.
دوتا از فروع دین ما تولی و تبری است که یعنی دوست داشتن دوستان خدا و دشمن داشتن دشمنان خدا است چون کوروش بزرگ دوست خدا فردی بود که احکام خدا را در زمین جاری می کرد و در واقع نماینده خدا در زمین بود باید مورد احترام همگی ما باشد و مقامش را گرامی داریم و نگذاریم آرامگاهش از بین برود و یا به او بی توجهی و توهین شود .
چرا داستان ذو القرنين در قرآن آمده است؟
سبب نزول سوره كهف اين بود كه قريش سه نفر را به قبيله نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. آن سه نفر «نضربن حارث بن كلده»، «عقبةبن ابىمعيط» و «عاص بن وائل سهمى» بودند.
اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند. يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مىدانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگو است. آنگاه از يك مساله ديگر بپرسيد، اگر گفت مىدانم، بدانيد كه دروغگو است. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟
مطلب دوم اينكه از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟
سوم اينكه از او از سرگذشتشخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد; او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟
يهوديان پس از عرضه اين مسائل جواب آنها را نيز به فرستادگان قريش دادند و گفتند: اگر اين طور كه ما شرح داديم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مىگويد.
فرستادگان قريش پرسيدند: آن يك سؤال ديگر كه گفتيد چيست؟ گفتند: از او بپرسيد كه قيامت چه وقتبهپا مىشود؟ اگر ادعا كرد كه من مىدانم قيامت چه موقع بهپا مىشود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا كسى تاريخ آن را نمىداند، راستگو است.
فرستادگان قريش به مكه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مىكند كه اخبار آسمانها برايش مىآيد، ما از او چند پرسش مىكنيم، اگر جواب داد، مىدانيم كه راستگو است، وگرنه مىفهميم كه دروغ مىگويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مىخواهد بپرسيد!
آنها آن مسائل را مطرح كردند. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: فردا جوابهايش را مىدهم; اما در وعدهاى كه داد «انشاءالله» نگفت. به همين جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا كه رسول خداصلى الله عليه وآله غمگين گرديد و (بعضى از) يارانش كه به وى ايمان آورده بودند به شك افتادند، و قريش شادمان شده و به استهزاء و آزار ايشان پرداختند; ابوطالب نيز سخت در اندوه شد.
پس از چهل شبانهروز، سوره كهف بر پيامبر نازل شد. رسولخداصلى الله عليه وآله از جبرئيل سبب تاخير را پرسيد؟ (جبرئيل) گفت:ماقادرنيستيمازپيشخ �د نازل شويم جز به اذن خدا.
توضيح آيات قرآن
«و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا»
و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مىكنند، در پاسخ ايشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مىكنم.
«انا مكنا له فى الارض و اتيناه من كل شىء سببا» ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم.
سفر به مغرب:
«فاتبع سببا» ذو القرنين از اين اسباب و وسايل استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت.
«حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمى را ديد كه مجموعهاى از انسانهاى نيك و بد بودند.
«قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا» گفتيم اى ذو القرنين، آيا مىخواهى بدان ايشان را مجازات كنى، يا روش نيكويى در مورد آنها انتخاب مىنمايى؟
«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا»
ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مىگردد و خداوند او را مجازاتى شديد خواهد نمود; يعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات اين دنيا را مىكشند و هم عذاب آخرت را.
«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا يسرا» و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر - بيشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.
سفر به مشرق:
ذو القرنين سفر خود را به غرب پايان داد و دوباره عزم سفر كرد; قرآن مىگويد:
«ثم اتبع سببا» سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود.
«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»
همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مىكند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچگونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.
«كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا» آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليتهاى او آگاه بوديم.
برگشت از مشرق و سفر به طرف كوههاى ياجوج و ماجوج:
«ثم اتبع سببا» باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود.
«حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا».
همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمىفهميدند; يعنى خيلى ساده و بسيطالفهم بودند.
«قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان تجعل بيننا و بينهم سدا» آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن قدرت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مىكنند، آيا حاضرى پولى از ما بگيرى و ميان ما و آنها سدى ايجاد نمايى؟!
«قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما».
ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته، از آنچه شما پيشنهاد مىكنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمىخواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آنها سد محكمى ايجاد نمايم!
ساختن سد :
«اتونى زبر الحديد حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آنها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد.
آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد.
«قال اتونى افرغ عليه قطرا» بعد گفت: اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!
و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد، چنان كه قرآن مىگويد:
«فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفرهاى در آن ايجاد كنند.
«قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!
«فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا» گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىكوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مىسازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت (وعدهاى كه بر اساس آن، در آستانه رستاخيز سازمان دنيا به هم خورده و تمامى استحكامات آن فرو خواهد ريخت).
mehraboOon
08-20-2011, 03:13 PM
کوروش بزرگ در تورات
http://www.pic.aryapdf.com/images/qu0e90id7vkguqssacd3.jpg
یهودیان در زمان ظهور کوروش دوران اسارت را در بابل می گذراندند. عده ای از یهودیان که پایبند دین و مذهب خود بودند، از اقامت در بابل که بت پرستی و فساد رواج زیادی داشت، رنج می بردند. در آن زمان پیامبران بنی اسرائیل پیشگویی کرده و مژده می دادند که به زودی خداوند شحصی را برای نجات یهودیان برمی انگیزد. پیشگویی های آن ها در آخرین سال های اقامت یهودیان در بابل با مشاهده ی وضعیت نامساعد این سرزمین بیشتر شد. یهودیان از پیشروی های ایرانیان آگاه شدند و با توجه به سیاست مدبرانه کوروش بود که پیامبران بنی اسرائیل پیشگویی هایی نمودند که به زودی به حقیقت پیوست. یکی از این پیامبران «اشعیا» بود که پیشگویی های او در تورات به شرح زیر است:
«خداوند سپاه مقدس و شجاع خود را که مشتاق خدمتش هستند فرا خوانده است تا کسانی را که بر ایشان غضبناک است مجازات کند... آن ها را از سرزمین های بسیار دور میآورد تا ایشان را همچون اسلحهای در دست بگیرد و توسط آن ها سراسر خاک بابل را ویران کند و غضب خود را فرو نشاند... من مادها را که توجهی به طلا و نقره ندارند به ضد بابلیها برخواهم انگیخت تا بابلیها نتوانند با پیشکش کردن ثروت خود جان خود را نجات دهند.» اشعیا، باب 13
«زمانی خواهد رسید که پادشاهی عادل بر تخت سلطنت خواهد نشست و رهبرانی با انصاف مملکت را اداره خواهند کرد. هر یک از آنان پناهگاهی در برابر باد و طوفان خواهد بود. آنان مانند جوی آب در بیابان خشک، و مثل سایه خنک یک صخره بزرگ در زمین بیآب و علف خواهند بود و چشم و گوش خود را نسبت به نیازهای مردم باز نگه خواهند داشت. آنان بی حوصله نخواهند بـود بلکه با فهم و متانت با مردم سخـن خواهنـد گفت.» اشعیا، باب 32
«تسلی دهید به مردم من و مژده دهید، زیرا زمان مجازات سر آمد و از گناهان آنان در گذشتم... سخنان مرا بشنوید. چه کسی این مرد را از مشرق آورده است که هر جا قدم میگذارد آن جا را فتح میکند؟ چه کسی او را بر قومها و پادشاهان پیروز گردانیده است؟ شمشیر او سپاهیان آنان را مثل غبار به زمین میاندازد و کمانش آنان را چون کاه پراکنده میکند... اما من مردی را از شرق برگزیدهام و او را از شمال به جنگ قومها خواهم فرستاد. او نام مرا خواهد خواند و من او را بر پادشاهان مسلط خواهم ساخت. مثل کوزهگری که گل را لگدمال میکند، او نیز آن ها را پایمال خواهد کرد.» اشعیا، باب 41
«خداوند که ولی تو است و تو را از رحم سرشته است چنین می گوید: من یهوه هستم و همه چیز را ساختم... و درباره کوروش می گوید که او شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانید. او اورشلیم را بازسازی خواهد کرد و خانه مرا دوباره بنیاد خواهد نهاد.» اشعیا، باب 44
«خداوند کوروش را برگزیده و به او توانایی بخشیده تا پادشاه شود و سرزمین ها را فتح کند و پادشاهان مقتدر را شکست دهد. خداوند دروازههای بابل را به روی او باز میکند. دیگر آن ها به روی کوروش بسته نخواهند ماند. خداوند میفرماید: ای کوروش، من پیشاپیش تو حرکت میکنم، کوهها را صاف میکنم، دروازههای مفرغی و پشت بندهای آهنی را میشکنم. گنج های پنهان شده در تاریکی و ثروت های نهفته را به تو میدهم. آن گاه خواهی فهمید که من خداوند، خدای اسرائیل هستم و تو را به نام خواندهام. من تو را برگزیدهام تا به اسرائیل که خدمتگزار من و قوم برگزیده من است یاری نمایی. هنگامی که تو هنوز مرا نمیشناختی، من تو را به نام خواندم. من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. زمانی که مرا نمیشناختی، من به تو توانایی بخشیدم، تا مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم... من زمین را ساختم و انسان را بر روی آن خلق کردم. با دست خود آسمان ها را گسترانیدم. ماه و خورشید و ستارگان زیر فرمان من هستند. اکنون نیز کوروش را برانگیختهام تا به هدف عادلانه من جامه عمل بپوشاند. من تمام راه هایش را راست خواهم ساخت. او بیآنکه انتظار پاداش داشته باشد، شهر من اورشلیم را بازسازی خواهد کرد و قوم اسیر مرا آزاد خواهد ساخت.» اشعیا، باب 45
خداوند در همین باب (45) می فرماید:« ای قومهایی که از دست کوروش میگریزید، جمع شوید و نزدیک آیید و به سخنان من گوش دهید. چه نادانند آنانی که بت های چوبی را با خود حمل میکنند و نزد خدایانی که نمیتوانند نجاتشان دهند، دعا میکنند. با هم مشورت کنید و اگر میتوانید دلیل بیاورید و ثابت کنید که بتپرستی عمل درستی است. غیر از من چه کسی گفته که این چیزها در مورد کوروش عملی خواهد شد؟ غیر از من خدایی نیست.»
« همه ی شما بیایید و بشنوید. هیچ کدام از خدایان شما قادر نیست پیشگویی کند که مردی را که من برگزیدهام حکومت بابل را سرنگون خواهد کرد و آن چه اراده کردهام بجا خواهد آورد. اما من این را پیشگویی میکنم. بلی، من کوروش را خواندهام و به او این مأموریت را دادهام و او را کامیاب خواهم ساخت.» اشعیا، باب 48
از دیگر پیامبران، ارمیای نبی بود که در باب 31 کتاب خود به یهودیان مژده آزادی از اسارت و بازسازی اورشلیم را داد که این امر توسط کوروش محقق شد. از دیگر پیامبران یاد شده در عصر اسارت یهودیان، عزرای نبی بود که به همراه بسیاری از یهودیان پس از سقوط یهودا در سال 586 قبل از میلاد به بابل تبعید شد و در سال 539 ق.م با آزادی اسیران یهودی توسط کوروش به سرزمین خود بازگشت. او در باب 1 کتاب خود می گوید:
« در سـال اول سلطنت کـورش، پادشـاه پارس، خداوند آن چه را که توسط ارمیای نبی فرموده بود، به انجام رساند. خداوند کورش را بر آن داشت تا فرمانی صادر کند و آن را نوشته به سراسر سرزمین پهناورش بفرستد. این است متن آن فرمان: من، کورش پادشاه پارس، اعلام میدارم که خداوند، خدای آسمان ها، تمام ممالک جهان را به من بخشیده است و به من امر فرموده است که برای او در شهر اورشلیم که در یهودا است خانهای بسازم. بنابراین، از تمام یهودیانی که در سرزمین من هستند، کسانی که بخواهند میتوانند به آن جا بازگردند و خانه خداوند، خدای اسرائیل را در اورشلیم بنا کنند. خدا همراه ایشان باشد!» عزرا، باب1
با توجه به محتوای کتاب های ارمیا و اشعیا درباره ی ظهور کوروش و نجات بنی اسرائیل مشخص می شود که یهودیان کوروش را مسیح نجات بخش و در حقیقت شخص برانگیخته شده از سوی یهوه، خدای اسرائیل، می دانستند. مسلما خدمات کوروش در حق این قوم و اظهار محبت نسبت به ایشان باعث شد یهودیان او را مسیح خداوند تلقی کنند و ظهور او را به خواست خدا برای رهایی بنی اسرائیل از آوارگی و پراکندگی و همچنین بازسازی پرستشگاه اورشلیم بدانند.
بعضی از محققین و مورخین کمک و خدمات کوروش را به یهودیان طور دیگر تعبیر نموده اند و به آن جنبه ی مذهبی و سیاسی داده اند اما لازم به یادآوری است که کوروش به فضیلت انسانی ارج می نهاد، بدون این که توجهی به اعتقادات و مذهب افراد بکند. او هر شهری را که تصرف می کرد، به اعتقادات مردم آن شهر احترام می گذاشت و علاوه بر این که به مردم شهر آسیبی نمی رسانید، به آن ها کمک نیز می کرد.
mehraboOon
08-20-2011, 03:14 PM
کورش ، ذوالقرنين يا ناجي يهود؟
نويسنده: احسان رضايي
http://www.rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/12/176105.jpg
علامه طباطبایی و برخی مفسران دیگر، داستان «ذوالقرنین» در قرآن را منطبق با سرگذشت کورش می دانند.
" و از تو درباره ذوالقرنين مي پرسند. بگو به زودي سرگذشت او را براي شما بازگو خواهم کرد." /سوره کهف، آيه 83
اين ابتداي داستان " ذوالقرنين " در قرآن است . طبق آيات قرآن ، ذوالقرنين ، شاهي مقتدر است که اقتدارش از جانب خداوند و با تأييد اوست. برخي از مفسران ، اين آيات را با شخصيت و تاريخ کورش منطبق مي دانند. شاهي که علاوه بر کشور گشايي ، اهل احترام به حقوق مغلوبان هم بود .
يک زندگي نامه مختصر و مفيد
در حدود 576 قبل از ميلاد به دنيا آمد پدرش در ولايت پارس ، شاه بود و مادرش ، ماندانا دختر آستياگ پادشاه ماد بود. (ظاهرا به علت خشم پدر بزرگش ) کودکي را در دل طبيعت و خارج از محيط دربار گذراند. در جواني توانست با متحد کردن اهالي پارس ، بر تخت پدر بنشيند . در 559 ق.م اعلام استقلال کرد. 9 سال بعد ، او دولت ماد را بر انداخت و خود ، پادشاه هر دو کشور شد . با نبونيد ، پادشاه بابل صلح کرد و در 547 ق.م ارمنستان را هم به خاکش اضافه کرد. در 546ق.م بعد از جنگي کوتاه با کزروس ، حاکم ثروتمند سارد، اين شهر و سپس تمام ليدي و آسياي صغير را تصرف کرد . در سال هاي 545 تا 539 ق.م مرزهاي حکومتش را در شرق گسترش داد و گرگان، هرات، باختر، سغد و خوارزم را هم گرفت . در 539 ق.م بابل را فتح کرد و در آن جا رسماً تاج گذاري کرد و دولت هخامنشي را تشکيل داد . منشور معروفش را هم در همان جا نوشت . يهودي ها را از اسارت آزاد کرد و سال بعد ، فينيقيه را مطيع ساخت . در 533 ق.م توانست از کوه هاي هندو کش بگذرد و تا مرزهاي هند برود . سه سال بعد ، مرد . بر روي لوحه آرامگاهش در پاسارگاد ، همين چند کلمه را به عنوان خلاصه تمام زندگي پر جنب و جوش اش نوشتند: " من ، کورش شاه هخامنشي".
*کوروش بنيانگذار چيزي است که امروز به آن "حقوق بشر " مي گوييم . او در منشور خود ، علاوه بر اعلام تبارنامه شاهي و ذکر اعمال و فتوحات خود ، آن چنان که در ميان کشور گشايان رسم است ، سياست هاي خود در برخورد با اهالي شهر مغلوب را به روشني بيان کرده . مطالبي که او در اين قسمت از منشور خود آورده، قديمي ترين سند حقوق بشر است: " ... بي شمار سپاهيانم به صلح در بابل گام برداشتند . روا نداشتم کسي وحشت را بر سرزمين سومر واکد فرو آرد. من براي صلح کوشيدم در بابل و در همه شهرها . نيازمندي هاي بابل و تمامي پرستشگاه هاي آنان را پيش ديده داشتم و در بهبود زندگي همگان کوشيدم . همه يوغ هاي بردگي را از مردمان بابل برداشتم . خانه هاي ويرانشان را آباد کردم و به تيره بختي هايشان پايان دادم . هر کس آزاد است هر ديني را که ميل دارد ، بپرستد و هر جا که ميل دارد ، سکونت کند . من تا روزي که مزدا زنده ام بدارد، نخواهم گذاشت مردان و زنان را به اسيري بفروشند . دين و آيين همه را محترم خواهم داشت و نخواهم گذاشت زير دستان من آيين و رسوم ملت هايي را که من پادشاهشان هستم ، تحقير نمايند . مزدا مرا ياري کند و پسرم را ... "
*جز منشور کورش ، ديگر منابعي که درباره تاريخ او به دست ما رسيده ، يعني عهد عتيق و نيز روايات هرودوت و گزنفون يوناني ، خالي از افسانه و داستان پردازي نيست .
*" کورش" به معناي شبيه خورشيد است (خور+ وش) . در غرب، صورت لاتيني شده اسم او(Cyrus) رواج دارد که نام "سيروس " از همين جا آمده .(شبيه به همين ، در مورد اسم پسرش کمبوجيه اتفاق افتاده که چون در لاتين Cambyses شده است ، بعدها به صورت "کامبيز " به زبان فارسي برگشته .)
*پايتخت هاي کورش به ترتيب ، شوش، همدان و بابل بود . بعد ها داريوش تصميم گرفت پرسپوليس را در کنار آرامگاه کورش در پاسارگار بسازد و آن جا را پايتخت امپراتوري کند .
*بعضي ها کورش را زرتشتي مي دانند و برخي هم ظهور زرتشت را سال ها بعد از هخامنشيان مي دانند. آيين کورش هر چه بود، به پيروان ساير اديان و مقدسات آن ها احترام کامل مي گذاشت .
*کورش، پنج فرزند داشت : کمبوجيه و برديا پسرانش بودند و آتوسا، رکسانا و ارتوستونه دخترانش . کمبوجيه بعد از او شاه شد و آتوسا هم همسر داريوش بود.
*هرودوت نوشته است :" هنگام پادشاهي کورش و کمبوجيه ، قانوني راجع به باج و ماليات نبود ، بلکه مردمان هدايا مي آوردند . ماليات در زمان داريوش معمول شد . پارسي ها مي گفتند داريوش ، تاجر؛ کمبوجيه، آقا ؛ و کورش ، پدر بود. اولي را به آن جهت که منفعت طلب بود ، تاجر مي خواندند . دومي را چون سختگير و با نخوت بود ، آقا مي گفتند . و سومي (يعني کورش ) را به واسطه اين که ملايم و مهربان بود و هميشه از حال رعيت آگاهي داشت ، پدر مي خواندند .
*کورش را همه ملل دنياي باستان دوست داشتند . پارسي ها که وي آن ها را از گمنامي به افتخار رسانده بود ، او را پدر خود مي خواندند . يوناني ها با اين که در سواحل آسياي صغير از او شکست خورده بودند ، تا زمان اسکندر ، او را بزرگترين جنگجو مي دانستند . و يهود که کورش آزادشان کرد، تا مدت ها فکر مي کردند که او "مسيح " است.
*پيشگويي ظهور کورش و نيز روايت زندگي و اعمال او در عهد عتيق (کتاب هاي اشعيا، ارميا، عذرا و دانيال ) آمده است . در اين کتاب مقدس ، لقب هاي "عقاب شرق" و شبان خدا" براي کورش ذکر شده . همچنين داستان "ذوالقرنين" در قرآن مجيد (آيات 83 تا 97 سوره کهف) را مفسراني همچون علامه طباطبايي در "الميزان" ، منطبق با سرگذشت کورش مي دانند .
گزنفون ، مورخ يوناني و از شاگردان سقراط ، رساله اي نوشته است با عنوان "کوروپايديا " يعني "تربيت کورش" که چنين شروعي دارد:" ما با اعتقاد به اين که اين مرد ، سزاوار هر گونه ستايشي است ، تحقيق کرده ايم تا بدانيم او از چه نوع آموزش و تربيتي بر خوردار بوده است تا آن را در پيش بگيريم." در يونان باستان ، اين کتاب ، بهترين رساله در فنون جنگ به حساب مي آمد.
*شخصيت کيخسرو ، شاه آرماني "شاهنامه" ، شباهت زيادي با سرگذشت کورش دارد بي شک ، فردوسي، داستان کيخسرو را از روي افسانه هاي موجود درباره کورش ساخته است.
*سرتوماس براون ، فيلسوف، پزشک و نويسنده انگليسي ،در 1658 ، کتاب خود در باب تحمل عقايد مخالف را "باغ کورش " نام گذاشت.
يکي از اتهامات مصدق در محاکمه معروفش اين بود که مي خواسته به جاي عکس شاه ، روي اسکناس ها عکس شورش و داريوش را چاپ کند.
*منشور کورش ، در1879 ، هنگام کاوش در نينوا و توسط يک باستان شناس ايراني به نام هرمز رسام ، پيدا شد .اين لوح گلي ،23 سانتي متر عرض و 11 سانتي متر ارتفاع دارد بر روي آن با خط ميخي ، 40 سطر مطلب نوشته شده که بعضي از سطرها شکسته شده اند. سطرهاي 22 تا 37 در مورد سياست هاي کورش در کشورداري است و سطرهاي قبلي و بعدي ، اطلاعاتي تاريخي در مورد فتح بابل و نسب نامه کورش به دست مي دهد . در حال حاضر ، اين منشور در موزه بريتانيا نگهداري مي شود و شماره آن BM-WAA-90920 است.
*سال 1969 در گردهمايي بين المللي حقوق دان ها ، منشور کورش به عنوان نخستين سند حقوق بشر شناخته شد . سال 1971 سازمان ملل متحد ، متن منشور کورش را به تمام زبان هاي رسمي دنيا منتشر کرد .
جانشينان کورش
بعد از کورش، ده پادشاه هخامنشي ديگر بر تخت او نشستند ، اما هيچ کدام (جز داريوش) نتوانستند مانند او پادشاهي کنند. کمبوجيه و داريوش ، مانند کورش به اعتقادات مردمان تحت فرمانشان احترام مي گذاشتند و در جنگ و کشورداري ، با بزرگواري رفتار مي کردند . اما پس از آن ها خشايار شاه ، معابد آتن و بابل را به آتش کشيد و اردشير درازدست براي پيروز شدن درجنگ با مصري ها ، شاخه اي از رود نيل را خشکاند . بعد از اردشير هم شاهزادگان هخامنشي ، مدام بر سر قدرت با هم درگير بودند ، به گونه اي که خشايار دوم ، تنها 45 روز بر تخت نشست امپراتوري هخامنشي ، چنين روبه فروپاشي رفت . تا اين که در 335 ق.م اسکندر مقدوني از راه رسيد ، دولت ايرانيان را برانداخت و پرسپوليس را به آتش کشيد .
"کورش" در لندن
نمايشگاه "امپراتوري فراموش شده : جهان ايران باستان " با نمايش 400 قطعه از آثار فرهنگي و هنري دوره هخامنشي از روز 9 سپتامبر در موزه بريتانياي لندن برپاست و تا ژانويه (اواسط دي ماه ) ادامه دارد . بخشي از اين آثار ، مانند منشور کورش متعلق به خود موزه بريتانياست ، اما بخش عمده نمايشگاه از موزه هاي مختلف دنيا مثل موزه ملي ايران و موزه لوور فرانسه جمع آوري شده .
نمايشگاه با نقشه امپراتوري هخامنشي شروع و با منشور کورش تمام مي شود . در اين موزه، آثاري مثل مجسمه بي سر داريوش ، جام زريني که کتيبه خشايار شاه به سه زبان بر روي آن حک شده ، پايه ستون و سرستون هاي کاخ آپادانا ، نقش برجسته هاي مجموعه تخت جمشيد ، بز بالدار،... و بازوبندي طلايي با سر عقاب که احتمالاً ارمغاني براي داريوش بزرگ بوده ، به نمايش گذاشته است.
در اين نمايشگاه ، ستوني از کاخ آپادانا که براي فيلم اسکندر (اليور استون،2004 ) بازسازي شده بود هم هست .
معاصران کورش
يوزپلنگاني که با من دويده اند
در زماني که کورش داشت نخستين امپراتوري جهان را بنيان مي گذاشت ، در دنيا خبرهاي ديگري هم بود. نام برخي از معاصران کورش ، مانند او در تاريخ جاودان شده است:
*بخت النصر دوم(حکومت 605 تا 562 ق.م ): پادشاه بابل . او توانست عظمت و قدرت بابل عهد حمورابي را احيا کند و آن را از سلطه دولت آشور درآورد. باغ هاي معلق که از عجايب هفتگانه جهان باستان بودند را او براي همسرش ساخت . دولت بابل را تا اطراف مصر گسترش داد و يهودي هاي ساکن اورشليم را که به اطاعتش در نيامدند ، به سختي تنبيه کرد.تعداد بردگان يهودي او را تا چهل هزار هم نوشته اند .
*دانيال (623 تا 536 ق.م ) : پيامبر بني اسرائيل در کودکي همراه قوم يهود به اسارت بخت النصر در آمد و به اسيري به بابل رفت . او پس از آزادي قوم يهود به دست کورش ، به شوش آمد و در همان جا در گذشت . آرامگاه او در شوش ، زيارتگاه است. شهرت دانيال نبي به خاطر پيشگويي هايش است .
*تالس (625 تا 543ق.م ): يکي از هفت حکيم يونان باستان است . به او پدر فلسفه يوناني و پدر علوم هم مي گويند . او اصل همه چيز را از آب مي دانست.
*ازوپ(احتمالا620 تا 560ق.م): داستان سراي يوناني که غلامش افسانه هايش را جمع آوري کرد. افسانه هاي او هنوز هم منبع الهام آثار ادبي به خصوص داستان هاي کودکان است .
*فيثاغورث (582 تا 510ق.م ): فيلسوف و رياضي دان يوناني است که از متافيزيک صحبت کرد نظرياتي هم در مورد زمان دارد.
*بودا (563 تا 483ق.م ): شاهزاده هندي . گئوتاما يا سيذارتا قرار بود حکومت شمال هند امروز را داشته باشد .اما او چهار حقيقت بيماري، پيري، مرگ و رياضت را ديد و دست از حکومت شست. سال ها رياضت کشيد تا اين که آخر "بودا" يعني روشن شد و ديني تازه آورد. داستان زندگي او ، خود، يک دوره فشرده از آموزه هاي دين بودايي است .
*کنفوسيوس (551 تا 479ق.م ): معلم بزرگ و يکي از هفت فرزانه چيني . استاد کونگ در دوره اي که چين ، بي ثبات ترين دورانش را مي گذراند ، ظهور کرد و آيين تربيتي فردي و اجتماعي خود را بنيان گذاشت . او معتقد بود که براي اصلاح فرد و جامعه بايد به سنت نياکان بازگشت . او خودش پيرو آييني نبود، اما آيينش بيست و پنج قرن است که در چين با جديت دنبال مي شود .
منبع: نشریه همشهری جوان شماره 40
mehraboOon
08-20-2011, 03:15 PM
سخنان کوروش بزرگ
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
آنچه جذاب است سهولت نيست، دشواري هم نيست، بلکه دشواري رسيدن به سهولت است .
وقتي توبيخ را با تمجيد پايان مي دهيد، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر مي کنند، نه رفتار و عملکرد شما
سخت کوشي هرگز کسي را نکشته است، نگراني از آن است که انسان را از بين مي برد .
اگر همان کاري را انجام دهيد که هميشه انجام مي داديد، همان نتيجه اي را مي گيريد که هميشه مي گرفتيد .
کار بزرگ وجود ندارد، به شرطي که آن را به کارهاي کوچکتر تقسيم کنيم .
دشوارترين قدم، همان قدم اول است
.
عمر شما از زماني شروع مي شود که اختيار سرنوشت خويش را در دست مي گيريد .
آفتاب به گياهي حرارت مي دهد که سر از خاک بيرون آورده باشد .
وقتي زندگي چيز زيادي به شما نمي دهد، بخاطر اين است که شما چيز زيادي از آن نخواسته ايد .
من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.
وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد
بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته اید
انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند
او که شادمانی مردم را نمی خواهد از ما نیست
او برده ی بی مزد اهریمن است
زنان هستی بخش جهانند
و هستی بخش جهان عشق را آفرید
و از عشق.سرشت آدمی را آفرید
و از آدمی.سرشت آزادی را.
دروغ گویان
تنها بر گورستان مردگان و خاکسترزار خاموشان
حکومت خواهند کرد
هرناله ای که از دست بیدادگری برآید
هزار خانه را به خاکستر خواهد نشاند
هر حکومتی که شادمانی را از مردمان
بگیرد شکست خواهد خورد و برانداخته خواهد شد
او که تنها به سخن گفتن شادمان شود
غمگین ترین شماست .
همواره نگهبان کیش یزدان باش، اما هیچ قومی را وادار مکن که از کیش تو پیروی کند و پیوسته به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیش که میل دارد پیروی کند.
mehraboOon
08-20-2011, 03:16 PM
کوروش مردی که تمام دنیا به او افتخار میکنند
کوروش دوم, معروف به کوروش بزرگ یا کوروش کبیر(576-529 پیش از میلاد) شاه پارسی, به خاطر بخشندگی, بنیان گذاشتن حقوق بشر, پایه گذاری نخستین امپراطوری چند ملیتی و بزرگ جهان, آزاد کردن برده ها و بندیان, احترام به دین ها و کیش های گوناگون, گسترش تمدن و غیره شناخته شده است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان گذار دوره شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش یعنی"خورشیدوار"./"کور" یعنی"خورشید" و "وش" یعنی "مانند"./ ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان, که وی ممالک ایشان را تسخیر کرده بود, او را سرور و قانونگذار می نامیدند.
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
یهودیان این پادشاه را به منزله مسح شده توسط پروردگار یه شمار می آوردند, ضمن آنکه بابلیان او را مورد تائید مردوک می دانستند. درباره شخصیت ذواقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان, مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده, چند گانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده, کوروش سرسلسله هخامنشی, داریوش بزرگ, خشایارشاه, اسکندر مقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره انها تحقیقاتی صورت گرفته, اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیات قآن,تورات و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.
توضیح: روز جهانی بزرگداشت کوروش بزرگ 29 اکتبر است./
دوره کودکی وجوانی
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس ها می رسد که برای چند نسل بر "انشان"(شمال خوزستان کنونی), در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینه استوانه شکلی محل حکومت آن ها را نقش کرده است. بنیادگذار سلسله هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 می زیسته است. پس از مرگ او, چیش پیش انشان به حکومت رسید. چیشپیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد.
سپس پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرشام فارس, بعد از آنها حکومت کردند. کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا(دختر ایشتوویگو پادشاه قبیله ماد و شاهدخت آرینیس لیدیه)ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود. تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت,گرنفون و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگر چه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده اند, اما شرحی که انها درباره زایش کوروش ارائه داده اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تایخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس, و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته اند. بنا به نوشته هرودوت, ایشتوویگو شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. ایشتوویگو تعبیر خواب خویش را از مغ ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که ایشتوویگو تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این ایشتوویگو دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
تندیس کوروش کبیر در پارک المپیک سیدنی استرالیا
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد, این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند, خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. ایشتوویگو بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت, پس زاده دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ, که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود, سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش, هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم, کودک با او خوشایند است. دوم, چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان های شاه به نام میترادات(مهرداد) داد و از او خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع باخبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و به جای او, فرزند خود را که تازه زائیده و مرده به دنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود( شاید به همین دلیل برخی معنی نام کوروش را پسر چوپان می دانند), با گروهی از فرزندان امیرزادگان باری می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس, را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد ایشتوویگو برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد:" تو چگونه جرات کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد:" در این باره حق با من است, زیرا همه انها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."
ایشتوویگو از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد:" این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای ایشتوویگو آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس ایشتوویگو دستور به احضار هارپاگ داد و چون چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش ایشتویگو که از او پرسید:" با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد:" پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم."
کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن ها را آموخت و با آموزش های سختی که سربازان پارس فرا می گرفتند پرورش یافت.
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
آزادسازی یهودیان دربند و بازسازی اورشلیم تویط کوروش کبیر
هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو شورانید و مفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد بوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی 35 ساله ایشتوویگو ماد به انتها رسید, اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در 546 پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود. کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید, در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود, خردمندانه از قارون, شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون(کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی(قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه, از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیر ناپذیر می پنداشتند, با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کرد و قارون(کروزوس), شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست قارون است. کوروش, شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود, بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم ان که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خو معطل کرده بودند, مشمول عفو شدند. پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان(هیرکانی), پارت, هریو(هرات),رخج,مرو,بلخ,زرنگی انا(سیستان) و سوگود(نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش در سمت شرق ایران آن روزگار حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران, وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابل از خیانت خود به کوروش و عه شکنی در حق وی که در اوایل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعا پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس"نابونید" پادشاه بابل, همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابل از یک سو و نیز پیش بینی های پپیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
بابل بدون مدافعه در 22 مهرماه 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند,پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد(538ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه, فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند.رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر(نبوکد نصر) پادشاه مقتر بابل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود, کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است.
20 آذر ماه سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر(سال 1948 میلادی) و به همین مناسبت, روز جهانی حقوق بشر است. سالروز تصویب اعلامیه ای که ماده بیست و هفتم ان به این شرح است:
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
منشور کوروش
"هر کس حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماعی شرکت کند, از فنون و هنرها متمتع گردد و از پیشرفت علمی و فواید آن سهیم باشد. هر کس حق دارد از حمایت منابع معنوی و مادی آثار علمی, فرهنگی یا هنری خود برخوردار شود."
مشهورترین بخش منشور کوروش هخامنشی
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجيه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبيره چيش پيش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودماني که هميشه شاه بوده اند و فراماروائي اش را « ِبل »و « نبو » گرامي مي دارند و [از طيب خاطر، و]با دل خوش پادشاهي او را خواهانند .
آنگاه که بدون جنگ و پيکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادماني پذيرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياري نشستم . مردوک خداي بزرگ دل هاي مردم بابل را به سوي من گردانيد، ...، زيرا من او را ارجمند و گرامي داشتم . او بر من ، کوروش که ستايشگر او هستم و بر کمبوجيه پسرم ، و همچنين بر کَس و کار [و ، ايل و تبار]، و همه سپاهيان من ، برکت و مهرباني ارزاني داشت . ما همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندش را ستوديم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهي نشسته اند . همه پادشاهان از درياي بالا تا درياي پائين [مديترانه تا خليج فارس ؟] ، همه مردم سرزمين هاي دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموري » و همه چادرنشينان مرا خراج گذاردند و در بابل روي پاهايم افتادند [ پا هايم را بوسيدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهاي « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دير ، سرزمين گوتيان و همچنين شهرهاي آنسوي دجله که ويران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نيايشگاه هايي را که بسته شده بود، بگشايند. همه خدايان اين نيايشگاه ها را به جاهاي خود بازگرداندم . همه مردماني را که پراکنده و آواره شده بودند، به جايگاههاي خود برگرداندم و خانه هاي ويران آنان را آباد کردم . همچنين پيکره خدايان سومر و اکد را که « نبونيد » ، بدون هراس از خداي بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودي مردوک «خداي بزرگ» و به شادي و خرمي به نيايشگاه هاي خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خداياني که آنان را به جايگاههاي نخستين شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پيشگاه خداي بزرگ برايم خواستار زندگي بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نيکخواهانه برايم بيابند ، و به خداي من « مردوک » بگويند: کوروش شاه ،پادشاهي است که تو را گرامي مي دارد و پسرش کمبوجيه [نيز]...
اينک که به ياري «مزدا» تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهاي چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام مي کنم که تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد دين و آئين و رسوم ملت هائي را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملت هائي که من پادشاه آنها هستم يا ملت هاي ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزي که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من مي دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتي تحميل نخواهم کرد و هر ملتي آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من براي سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزي که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسي به ديگري ظلم کند و اگر شخصي مظلوم واقع شد من حق وي را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزي که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غير منقول يا منقول ديگري را به زور يا به طريق ديگر بدون پرداخت بهاي آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد و من تا روزي که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصي ديگري را به بيگاري بگيرد و بدون پرداخت مزد وي را به کار وا دارد.
من امروز اعلام مي کنم که هر کسي آزاد است که هر ديني را که ميل دارد بپرستد و در هر نقطه که ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسي را غصب ننمايد و هر شغلي را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند. هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيري که يکي از خويشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داري را برانداختم. به بدبختي هاي آنان پايان بخشيدم .
من تا روزي که به ياري مزدا زنده هستم و سلطنت مي کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگي بايد به کلي از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجراي تعهّداتي که نسبت به ملت هاي ايران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
منبع : کوروش نامه
mehraboOon
08-20-2011, 03:17 PM
آیا ازدواج با محارم در زمان کوروش حقیقت دارد؟
http://vestalia.persiangig.ir/Paint/Lovely-Kids.Blogfa_1379.jpg
شاید این تصور به دلیل وجود رسمی با عنوان ایوک زن در ایران باستان دربین زرتشتیان است برای روشن شدن این مسئله بهتر دیدم تا از بخشی از کتاب زرتشت چهره ی تابناک ایران باستان را که مربوط به این موضوع است استفاده کنم .
ایوک زن
در شرایطی که مردی فرزند پسر نداشت یک یا چند دختر فرزندان او را تشکیل میدادند، ازدواج تنها دخترش یا در حالتی که چندین دختر دارد ، ازدواج کوچکترین دخترش با زیر نام ایوک زن بسته میشود و در دفاتر ثبت میگردد .مطابق سنت چنین ازدواجی حکم میکند که نخستین فرزند پسری که از این پیوند زناشویی به وجود می آمده است به جای آنکه به نام پدر خود شهرت یابد به فرزند خواندگی جدمادری خود در آمده وبا نام او شهرت میابد . این نوع ازدواج و شیوه ی آن باعث بوجودآمدن شبهه ی ازدواج محارم درآیین زردشت و دوره ی حکومت کوروش و سایر پادشاهان ایرانی شده است . زیرا هنگامی که می دیدند فرزند پسر دختر مردی بانام همانمرد شهرت دارد نه همسر آن دختر تصور میکردند که بین محارم ازدواج صورت گرفته است .
ایوک ayok واژه ایست پهلوی به معنی یک
منبع : کتاب زردتشت چهره ی تابناک ایران باستان
http://vestalia.persiangig.ir/Paint/Lovely-Kids.Blogfa_1367.jpg
و اما......
گفته می شود یکی از مورخان کشور طی سخنانی از کوروش به عنوان پایه گذار ازدواج محارم در ایران نام برده و گفته است ازدواج دختران کوروش به نام های آتوسا و رکسانا با پسر وی کمبوجیه به دستور کوروش بوده است.
و در جایی دیگر آوردند که: کوروش پادشاه ایران دارای فساد اخلاقی بوده است و چندین زن و کنیز داشته است و....
به نظر شما تاریخ خلاف این را ثابت نکرده است من باچند دلیل این سخنان را ردمیکنم و امیدوارم دوستان نیز قانع شوند
در تمامی منابع تاریخی ذکر شده است که آتوسادختر کوروش بزرگ همسر داریوش و مادر خشایار شاه است پس ازدواج او با کمبوجیه به نظرمنطقی و درست نیست
در جایی دیگر آورده اندکه آتوسا خواهرخوانده ی کمبوجیه بوده است پس اگرازدواجی هم صورت پذیرفته بین محارم نبوده است
همه ی ما به خوبی میدانیم که شاید کوروش بزرگ جز تنها پادشاهانی است که دارای فساد اخلاقی نبوده است واین را از نمونه ی بارز پانته آ میتوان دریافت زیرااو زیباترین زن آن دوران محسوب شده اما کوروش بی توجه به آن زیبایی از وی مراقبت کرده و اورا به همسر خویش بازمیگرداند .
کورش در طول زندگی خود فقط یک زن اختیار کرد و او کاساندان نام داشت دختر فرناسپه از شاهدختان خاندان هخامنشی . کاساندان قبل از کورش درگذشت و بعد از او کورش در اندوهی فراوان ماند و برای همیشه و به احترام همسرش تنهایی را برگزید ( به نقل از هرودوت تاریخ نویس یونانی)
هرودوت مي نويسد :
مصريان به منظور اين كه شكست خود را از ايرانيان به نحوي جبران كنند شهرت دادند كه كوروش دختر آماژيس فرعون مصر را براي ازدواج خواستگاري كرده است اما فرعون مصر بجاي آمازيس دختر زيباروي اپرس فرعون سابق مصر به نام ني يتيس را كه خود او برانداخته بود براي كوروش فرستاد و كمبوجيه از ني يتيس متولد شده است .
اما داستان مذكور را مصريان براي دلخوشي خود جعل كرده بودند تا از شدت خفتي كه بر اثر شكست بوسيله ايرانيان تحمل كردند كاسته باشند
mehraboOon
08-20-2011, 03:18 PM
تصاویری زیبا ازآرامگاه کوروش
http://www.kishclub.com/images/news_letter/pasargad_nowroz/pasargad-%282%29.jpg
http://sfsepehr2.com/Photo/images/Iran/190Perspolis_1.jpg
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
http://www.livius.org/a/iran/pasargadae/pasargadae_tomb_cyrus_1.JPG
http://naslesoukhte.googlepages.com/kourosh5.jpg
http://www.mypixshare.com/images/10011/12419/00174602.jpg
http://heritage.chn.ir/manage/photo/50277-43243.JPG
http://www.aryapdf.com/forum/clear.gif
http://www.hamshahrionline.ir/images/upload/news/pose/8602/pasargad.jpg
mehraboOon
08-20-2011, 03:19 PM
آرامگاه کوروش کبیر در جمع ستارگان (+عکس)
تاریخ نگاران یونانی می گویند 10 سال از فتح بابل گذشته بود که کوروش هنگام لشگرکشی به شمال شرق ایران و در جنگ با اقوام سکاها کشته می شود.
جنازه او را به دشت مرغاب(پاسارگاد)می آورند و در این بنای زیبا که به یاد او ساخته اند قرار می دهند.
http://hamshahrimags.com/images/News/poster/pasargad%20dakheli.jpg
mehraboOon
08-20-2011, 03:20 PM
حکمیت تاریخ در باره کوروش
کوروش پس از تاسیس یک حکومت بزرگ، شامل ممالک متمدن و نیرومند شرق نزدیک و میانه، و تامین حیثیت و افتخاری بزرگ برای خود و اعقاب خویش، در سال 520 قبل از میلاد پس از 70 سال عمر در کمال عزت و نیکنامی درگذشت. تقریبا" تمام مورخان و سیاحان و خاورشناسان از این مرد به نیکی یاد کرده اند.
هرودوت کوروش را پدری مهربان و رئوف می داند که برای رفاه مردم کار می کرد. وی می نویسد : "کوروش پادشاهی بود ساده، جفا کش، بسیار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر، که ایالت کوچک فارس را یک مملکت بزرگ نمود. مهربان بود و با رعایا سلکوک مشفقانه و پدرانه می نمود. بخشنده، خوشمزاج و مودب بود و از حالت رعیت آگاهی داشت."
در جایی دیگر او را آقای تمام آسیا می خواند و می نویسد : "هنگام پادشاهی کوروش و کمبوجیه قانونی راجع به باج و مالیات وضع نگردیده بود، بلکه مردمان هدایا می آوردند. تحمیل باج و مالیات در زمان داریوش معمول گردید، لذا پارسیان می گفتند که داریوش تاجر، کمبوجیه آقا و کوروش پدر بود. اولین را به آن جهت که سود طلب بود، دومین را چون سختگیر و با نخوت بود و سومین (کوروش) را به واسطه اینکه ملایم و رئوف بود و همیشه خیر و خوبی ملت را هدف قرار می داد، پدر می خواندند."
گزنفون می نویسد : "او سطوت و رعب خود را در تمام روی زمین انتشار داد، بطوری که همه را مات و مبهوت ساخت. حتی یکنفر هم جرات نداشت که از حکم او سرپیچی کند و نیز توانست دل مردمان را طوری برخود کند که همه میخواستند جز اراده او، کسی بر آنها حکومت نکند."
همین مورخ در مطلبی دیگر می آورد که : "کوروش خوش قیافه، خوش اندام، جوینده دانش، بلند همت، با محبت و رحیم بود. شداید و رنج ها را متحمل می شد و حاضر بود با مشکلات مقابله کند ... کوروش دوست عالم انسانیت و طالب حکمت و قوی الاراده، راست و درست بود ... باید اذعان نمود که کوروش تنها یک فاتح چیره دست نبود، بلکه رهبری خردمند و واقع بین بود و برای ملت خود پدری مهربان و گرانمایه به شمار می رفت."
ریچار فرای معتقد است که : "یک صفت دوران حکومت کوروش همانا اشتیاق به فراخوی ها و سنت های مردم فرودست و فرمانبر شاهنشاهی و سپاسداری دین و رسم های ایشان و میل به آفریدن یک شاهنشاهی آمیخته و بی تعصب بود. صفت دیگرش ادامه سازمانها و سنت های شاهان گذشته یعنی مادها بود. با این تفاوت که فقط کوروش جانشین استیاک گشته بود. چرا که بیگانگان شاهنشاهی هخامنشیان را همان شاهنشاهی مادی و پارسی می دانستند."
همچنین خاورشناسان بسیار دیگری راجع به کوروش نظر داده اند که بیان همه آنها خارج از حوصله این مطلب است. در اینجا به یک نکته مهم می پردازیم و آن اینکه مولانا ابولکلام آزاد، ضمن تفسیر چند آیه از سوره کهف معتقد است که ذولقرنین در آیات قرآنی اشاره به همان کوروش هخامنشی است.
نکته جالب دیگر آنکه در آرامگاه کوروش کبیر این عبارت نوشته شده است : "ای انسان هر که باشی و از هر کجا که بیایی، زیرا که می دانم خواهی آمد، من کوروش هستم که برای پارسیان این دولت وسیع را بنا کردم. پس بدین مشتی خاک که تن من را می پوشاند رشک مبر
پلوتارک از دیگر مورخین در این باره می نویسد که : "اسکندر پس از حمله و خواند این جملات بسیار متاثر شد و چون دید که درب آرامگاه کوروش را گشوده اند و تمام اشیاء گرانبهایی را که با او دفن شده است ربوده اند، دستور داد تا مرتکب را بکشند
mehraboOon
08-20-2011, 03:21 PM
جنگ های کوروش- جنگ با ارمنستان
حمله كوروش به ارمنستان:
كوروش به فكر حمله به ارمنستان افتاد ، چون پادشاه ارامنه به دولت ماد خراج و ماليات پرداخت نمي كرد و قشون و سرباز به كمك مادها نمي فرستاد. بنابراين كوروش به بهانه شكار با چند سواره نظام وارد قلمروي ارمنستان شد و به كياكسار حاكم مادها گفت كه شما سپاهي را گرد آوريد و در نزديكي مرز ارمنستان نگه داريد تا من هرگاه موقعيت را مناسب تشخيص دادم سپاه شما به ارمنستان بتازد. كياكسار نيز چنين كرد و در نتيجه كوروش به راحتي توانست ارمنستان تصرف نمايد.
انگيزه جنگ كوروش با كلداني ها به علت حمله آنها به ارمنستان و دزدي و تاراجي بود كه كلداني ها انجام مي دادند. البته انجام اين كار از سوي كلداني ها به علت تنگدستي و نداشتن زمين كشاورزي مناسب بود. پس از درخواست صلح از طرف كلداني ها ، كوروش يك تفاهم نامه صلح بين آنها و پادشاه ارمنستان به امضا رسانيد. بر طبق آن پادشاه ارمنستان پذيرفت كه زمين كشاورزي مناسبي را به كلداني ها بدهد و در مقابل آنها تعهد كردند كه اجازه چراي دامهاي ارمني را در چاگاههاي خود بدهند و ديگر دست از چپاول و دزدي اموال ارمني ها بردارند.
mehraboOon
08-20-2011, 03:22 PM
جنگ های کوروش- جنگ با پادشاه کشور لیدیه
مبارزه كوروش با پادشاه كشور ليديه :
[align=justify] با تسخير هگمتانه در سال 559 (پ . م ) پادشاهي كوروش آغاز مي شود. سپس كوروش با كروزوس پادشاه كشور ليدي (ليديه) جنگيد و او را شكست داد. او سرانجام توانست شهر سارد طلايي را تصرف نمايد. با تسخير ليديه كشورهاي ايران و يونان هم مرز شدند. چون كشور ليديه در آسياي صغير قرار داشت. كوروش كروزوس را اسير كرد و به همراه خود به ايران آورد و يك پارسي بنام تابالوس را به فرمانروايي سارد گماشت. او براي اينكه اعتماد خود را به اهالي ليديه نشان دهد يكي از نزديكان سابق كروزوس بنام پاكتياس را مسئول اداره امور مالي و حفظ خزاين نمود. ولي پاكتياس تصميم گرفت با خرايني كه كوروش به او سپرده بود ، لشكري فراهم آورد و پارسي ها شكست دهد. بنابراين سر به شورش برداشت و شهر اراك را محاصره نمود. كوروش يك سردار مادي بنام مازارس را براي برقراري نظم و دستگيري پاكتياس به سارد فرستاد كه در نتيجه پاكتياس دسگير شد و دوباره نظم به سارد بازگشت.
بعد از اين واقعه كوروش مشغول رفع اغتشاش از فرنگيه و كاريه شد. هر دوي اين كشورها در ناحيه آسياي صغير قرار داشتند.
mehraboOon
08-20-2011, 03:22 PM
يورش كورش به آشور و بابل :
[align=justify] بابل در آن زمان شهري بسيار زيبا و ثروتمند بود و برابر نوشته هاي هرودوت و ديگر تاريخ نگاران يونان باستان ، داراي دژهاي بسيار استواري بود كه در پيرامون رودخانه فرات ساخته شده بودند. مردم بابل در آن زمان بيشتر از راه بازرگاني روزگار مي گذراندند و باورهاي ويژه اي به خدايان داشتند. بيشتر مردم بابل به قدرت ساحري و جادوگري كاهنان معبدها و بت پرستي اعتقاد داشتند.
حمله كوروش به بابل و آشور در سال 539 (پ .م ) رويداد ، گويا به انگيزه قتل پسر يكي از درباريان بابلي بنام گبربايس بود كه به كوروش پناهده شد و دژ خود به همراه غذاي فراوان در اختيار كوروش و سپاهيانش قرار داد. در مقابل از كوروش خواست كه به بابل حمله كند و پادشاه آنجا را از بين ببرد ، چون او پسرش را كشته بود. از آن گذشته كوروش هواداران زيادي در بابل داشت كه او را ترغيب به تسخير آن شهر مي كردند. نتيجه جنگ كوروش و پادشاه بابل ، شكست بابل بود. با اين پيروزي كوروش مهمترين كشور همسايه ايران را در اختيار گرفت و بيانيه حقوق بشر خود را كه تضمين كننده آزادي در دين ، عقيده و محل زندگي بود ، صادر نمود.
mehraboOon
08-20-2011, 03:23 PM
جنگ های کوروش- چیرگی بر فینیقیه و فلسطین
چیرگی ایران بر فینیقیه و فلسطین:
[align=justify]
پس از تسخير بابل ، كشور كلده با شهرهاي كهن سومر و اكد و كليه مستعمرات كشور سابق بابل جز ايران گرديد. از جمله اين كشورها فنيقيه بود. فنيقي ها مردمي بودند سامي نژاد ، كه در حدود2500 سال پيش از زايش مسيح از عربستان سر بر آوردند و بعدها بين درياي مغرب (مديترانه) و كوه هاي جبل لبنان خانه گزيدند. فنيقي ها ميگفتند كه وطن اصلي آنها كرانه هاي خليج فارس بوده است. آنها همچنين خودشان را كنعانيان مي ناميدند. فنيقيه عربي شده نامي است كه يوناني ها به اين كشور داده اند وبه معني الهه آفتاب سرخ است. كيش آنها شرك و بت پرستي بوده است. فنيقي ها چون بين بابل و مصر قرار داشتند ، از هر دو تمدن تاثير گرفته اند. آنها داراي بازرگاني بسيار گسترده اي بودند كه از غرب تا جزاير انگلستان و از شرق تا ناحيه بغاز مالاگا در نزديكي هندوچين را شامل مي شده است. آنها همچين در آفريقاي جنوبي هم داراي مستعمراتي بودند. فنيقي ها نخست پيرو كشور مصر بودند سپس در سده 8 (پ. م ) تحت سلطه آشوري ها و در اوايل سده 6 (پ. م ) به تصرف بابلي ها درآمدند. پس از فتح بابل بدست كوروش آنها جزو كشور ايران گرديدند. اختراع رنگ ارغواني يا يافتن جانوري كه اين رنگ از آن گرفته مي شود (احتمالا ماهي مركب) ، اخراع شيشه و اختراع الفبا را به فنيقي ها نسبت مي دهند. برخي از دانشمندان غربي بر اين باورند كه الفباي لاتين از خط عبري گرفته شده است و در كشورهاي اروپايي گسترش پيدا كرده است.
mehraboOon
08-20-2011, 03:23 PM
جنگ بابل نبرد کوروش کبیر و نبونید پادشاه بابل
در حالي که هارپاگ ، فرمانده ي سپاه پارسي ، آسياي صغير و جزاير يوناني نشين غرب ايران را ـ در پي فتح ليديه ـ مطيع پادشاه پارس مي کرد ، کوروش با احساس خط از ناحيه ي آسياي مرکزي ، به سوي مشرق رفت تا با مردمان آن ديار که پيش از اين از پادشاه ماد تبعيت مي کردند و با سقوط ماد ، بر وي شوريده بودند ، نبرد کند . برخوردهايي که بين سالهاي 545 تا 539 ق . م ميان کوروش و قبايل اين منطقه رخ داد ، مبهم و اندک گزارش شده است . سکوت هرودوت درباره ي برخوردهاي کوروش در اين منطقه ، بر ابهام موجود افزوده است . پادشاه پارسي ، در اين شش سال سرزمين هاي کرانه ي درياي خزر تا هند را تابع ايران کرد . در اين نبردها ، شهز بلخ ( باکتريا ) فتح شد و فرمانروايان مرو ( مرگيانا ) و سمرقند ( سغديانا ) خراجگزار ايران شدند . کوروش تا کناره ي رودخانه ي سيردريا ( ياکسارتس ) پيش رفت و استحکاماتي در آنجا بنا کرد که تا زمان اسکندر باقي ماند . وي اقوام سکاها را مطيع کرد و جنوب شرقي فلات ايران ، ناحيه ي سيستان و مکران را تصرف کرد . به اين ترتيب مرزهاي ايران در غرب به درياي مديترانه و در شرق به حدود هند رسيد و بزرگترين امپراتوري جهان باستان متولد شد .
با فتح نواحي شرقي و شمال غربي ، تنها رقيب باقي مانده ، پادشاهي کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سايه ي آرامشي که در منطقه ي بين النهرين حاکم شده بود ، با شکوه باستاني اش رخ مي نمود . رونق دوباره ي شهر ، استحکامي شکست ناپذير را در دل مردمان و حاکمانش تداعي ميکرد . نبونيد ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوري تنديس خدايان باستاني و بازسازي معابد آنها ميکرد ، هزينه ي اين کارها با وضع ماليات هاي سنگين تأمين ميشد . بي اعتنايي نبونيد به مَردوک ، خداي بابلي ( شاه خدايان ) و ارج نهادن خدايان شهرهاي ديگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ي خداي اور را به بال آورد و ستود . اين رنجش را ميتوان در گزارش حکاکي شده بر استوانه ي کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در اين متن ، نبونيد ، پادشاهي بي دين معرفي شده که مردوک ، شاه خدايان را به فراموشي سپرد . نبونيد ، مقارن قدرت يابي کوروش در ايران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پايتخت را ترک کرد ، اما يک سال پيش از سقوط بابل ، خطر پارسيان را دريافته بود . در سالنامه ي بابلي ـ که يکي از مهمترين منابع تاريخي اين دوران است ـ به تدابيري اشاره شده که نبونيد براي محافظت از مجسمه ي خدايان در برابر هجوم پارسيان به کار بسته بود .
فتح بابل براي پارسيان کار دشواري نبود ، نارضايتي مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسيان حاميان فراواني در شهر بيابند . مطابق گزارش سالنامه ي بابلي و استوانه ي کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمايي مردوک ( شاه خدايان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان يوناني درباره ي رغبت بابليان به سقوط حکومت نبونيد و استقبال از فاتح پارسي ، با گزارشهاي بابلي هماهنگي دارد .
با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبرياس ، حاکم بابليِ ميان رود زاب و دياله ( احتمالاً سرزميني به نام گوتيوم ) با سربازاني تازه نفس ، به پادشاه هخامنشي پيوست و بر نيروي سپاه ايران افزود . به رغم آنکه بابليان و يهوديان از فتح آسان بابل به وسيله ي « نجات بخش » خبر مي دهند ، اما پيگيري حوادث ، نشان ميدهد که فتح سرزمينهاي تحت حاکميت پادشاه بابل از يک سال پيش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهايي بابل با حرکت کوروش به ياري گبرياس رقم خورد . کوروش با سپاهيانش ابتدا در نبرو سختي به نام اُپيس ، سپاه بابل به فرماندهي بلشصر را شکست داد . نبونيد و پسرش پس از دادن تلفات بسيار ، عقب نشيني کردند . پس از نبرد اُپيس ، ابتدا شهر سيپار فتح شد و سپس در نبردي کوچک بيرون دروازه هاي بابل ، پيروزي ديگري نصيب کوروش شد . در پي اين شکست نبونيد و پسرش به داخل برج و باروي شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پي تعقيب آنها ، شهر را محاصره کرد .
ديوارهاي مستحکم بابل ، روزني را براي ورود باقي نمي گذاشت و تنها مجراي موجود ، مسير آب فرات ( يا يکي از شعبه هاي آن ) بود که از داخل شهر مي گذشت و البته به دقت هم کنترل ميشد . شهروندان بابلي به دو گروه اصلي تقسيم مي شدند : يهوديان که از سالها پيش ( در دوران بخت النصر ) به اسيري از فلسطين به آن شهر آمده بودند و روزگار سختي را زيد سلطه ي فرمانروايان بابلي سپري کرده بودند و طبق باورهاي ديني خود و بر اساس پيشگويي هاي تورات ، در انتظار يک منجي بودند تا آنان را از وضعيتي که در آن بودند برهاند و به فلسطين بازگرداند . گروه دوم بابلياني بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سياست هاي نبونيد سخت رنجيده بودند . اين دو گروه انگيزه ي کافي براي خيانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همين انگيزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسيان همکاري کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسير رود فرات را ـ که در فصل کم آبي بود ـ عوض کند و از مجراي رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکي از سپاه به فرماندهي گبرياس وارد شهر شد و با غافلگير کردن سپاهيان بابلي ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به اين ترتيب بابل در آخرين روزهاي سال 539 ق . م با کمترين درگيري فتح شد . نبونيد خود را تسليم کرد ولي پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگيري با پارسيان کشته شد .
کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهاي ديگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاري نيکو داشت . شايد همدلي بابليان در اين فتح او را بيش از ديگر جنگهايش تحت تأثير قرار داد ، زيرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلي ها ـ تاج گزاري کرد . فاتح با نبونيد جوانمردانه رفتار کرد و هنگامي که وي در سال 538 ق . م ( يک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزاي ملي اعلام کرد و خود نيز در آن شرکت کرد .
کوروش در فتح بابل دو يادگار بزرگ از خود به جاي نهاد : يکي آزاد سازي يهوديان و بازگشت آنان به فلسطين بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و ديگري بيانيه اوست که بر استوانه اي از گل پخته حک شده و داراي مطالب مهمي است . او در اين بيانيه که به استوانه ي کوروش * ـ * ـ اين استوانه در موزه ي بريتانيا در انگليس نگهداري مي شود . ـ * ـ مشهور است ، ابتدا خود را معرفي کرده و سپس به شرح اقداماتش براي مردم بابل مي پردازد . در قسمتي از اين بيانيه ـ که به منشور ملل يا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده :
« من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه
سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ي جهان ، پسر کمبوجيه شاه
بزرگ ، شاه انشان ... زماني که به صلح وارد بابل شدم و زماني
که در ميان سرور و شادي تخت فرمانروايي را در کاخ شاهزادگان
برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خداي بزرگ ، قلب بزرگ
بابليان را [ مسخر من کرد ] در حالي که هر روز پرستش او را
تداوم بخشيدم ، سپاهيان بسيارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ي
سومر و اکد را از هر نوع تهديدي حفظ کردم ...
خداياني را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و براي
آنها منزلگاهي جاودانه ساختم . همه ي مردم را يکجا فراهم
آوردم و آنها را مجدداً در منزل هايشان مستقر کردم و خدايان
سومر و اکد را که به رغم خشم خدايِ خدايان ، نبونيد به بابل
برده بود ، آنها را در ميان شادي به دستور مردوک ، در
معابدشان ، در منزلي که دل را شاد مي کرد قرار دادم ... » .
از متن استوانه بر مي آيد که کوروش خود را سامان دهنده ي نظمي الهي مي داند که با بدعت هاي نبونيد بر هم ريخته و به اين ترتيب نخبگان محلي ( به ويژه کاهنان ) و عامه ي مردم را به خود جلب مي کند . از سوي ديگر در اين استوانه ، کوروش خود را بازسازي کننده ي ساختمانهاي اداري و مذهبي ـ که ويران يا متروک شده اند ـ معرفي مي کند . در حقيقت رفتار سياسي کوروش در بابل به گونه اي است که بابليان او را به منزله ي احيا کننده ي شکوه و قدرت بابل مي دانند و با او احساس الفت مي کنند . آنان کمبوجيه را ( به مدت چند ماهي از فتح بابل ) پادشاه بابل مي خواندند . اشاره کوروش به آشور باني پال به عنوان الگوي کارهاي خود که در چند کتبيه ي مکشوف در بناهاي بابلي مشاهده شده ، بيانگر همين نکته است . فاتح پارسي ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترين قطع ارتباطي کند ، بر آن بود که وارث قدرت قديمي آشوري پنداشته شود . البته اين باور بابليان چندان دوام نداشت ، زيرا آنان کشور قديمي خود را جزء ضميمه شده ي امپراتوريِ جديد يافتند که براي فرديت و استقلال بابل اعتباري قائل نبود . همين مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابليان ( در زمان داريوش ) دست به شورش بزنند .
ستايش از کوروش و سياست هاي مذهبي او ، تنها به استوانه و سالنامه ي بابلي منحصر نيست ، بلکه او از سوي يهوديان هم به عنوان برگزيده ي يَهُوَه ( خداي يهود ) معرفي شده است . فتح بابل ، سند آزادي يهوديان از تبعيد و اسارت بود . يهوديان با اجازه ي کوروش به فلسطين بازگشتند و به آباداني شهرهاي خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در اين سال ، بيش از 40000 يهودي ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنيمت هاي گرانبهايي که آشوريان از بيت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق اين قوم ، از او در انديشه و متون ديني يهود شخصيتي فرا تاريخي ساخت . يهوديان از کوروش با لقب مسيح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به يهوديان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطين ختم نمي شد ، او دستور داد معبد بيت المقدس را که بخت النصر تخريب کرده بود دوباره بسازند و هزينه هاي آن را هم از خزانه ي دولتي تأمين کنند . البته اختلاف يهوديان بر سر بازسازي معبد و درگيري آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتيق ، شخصيت و کارهاي او را اينچنين بازگو مي کند :
« ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامي
ممالک خود فرماني نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه
پارس چنين مي فرمايد ، يهوه خداي آسمانها ، جميه ممالک زمين را به
من داد و مرا امر فرموده است خانه براي او در اورشليم که در يهود است
به پا کنيم ... کوروش پادشاه ، ظرف هاي خانه ي خدا را که نبوکدنصر آنها را
از اورشليم آورده و در خانه ي خداوند خود گذاشته بود ، بيرون آورده و
به شِشبَصر رئيس يهوديان مسترد داشت ... » .
در کتاب اشعياي نبي ( پاره ي ديگري از تورات ) درباره ي کوروش آمده است :
« خداوند به مسيح خويش يعني کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم
تا به حضور وي امت ها را مغلوب سازم و کمرهاي پادشاهان را بگشايم ،
تا درها را در مقابل وي مفتوح سازم و در دروازه ها ديگر بسته نشود ،
چنين مي گويد : که من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را
هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين را شکسته ، پشت بندهاي آهنين
را خواهم بريد و گنجهاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد
تا بداني که من ، يهوه تو را به اسمت خواندم ، خداي اسرائيل ميباشم ...
[ و در جاي ديگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به
اتمام خواهد رسانيد »
بدون شک تأثير کارهاي کوروش براي يهوديان چنان عظيم و فراموش نشدني بوده که او را اين چنين ستوده اند .
mehraboOon
08-20-2011, 03:24 PM
جنگ سارد نبرد کوروش کبیر با کرزوس
کوروش که در سال 546 ق . م تنها لقب پادشاه پارس را بر خود داشت ، در سال 549 ق . م با نام شاه انشان در الواح ظاهر شد و پس از پيروزي بر ماد در سال 550 ق . م لقب شاه پارس را برگزيد . لقب جديد کوروش ، در آغاز کارش ، براي او از جانب نبونيد پادشاه بابل تهديدي ايجاد نمي کرد ولي کرزوس ، پادشاه ليدي که پس از آليات به قدرت رسيده بود ، به سرعت بر فتوحاتش در شرق مي افزود و صلحي را که در زمان آليات ميان ليديه و ماد منعقد شده بود ، زير پا گذاشته بود . سقوط ماد به عنوان متحد پيشين ليدي ، بهانه ي خوبي براي حمله ي کرزوس به ايران بود . اما گسترش قدرت و نفوذ پارسيان ، بيش از هر چيز ليديه را براي دفع خطر احتمالي ايران ، به جنگ با کوروش برمي انگيخت . به اين ترتيب کرزوس مشغول گردآوري سپاه براي حمله به کوروش شد . وي کارگزاري را با مبالغ هنگفتي روانه ي آسياي صغير کرد تا سربازان يوناني آن مناطق را به خدمت بگيرد ، اما او نزد کوروش گريخت و وي را از خطري که تهديدش مي کرد آگاه ساخت . به اين ترتيب کوروش از يکسو و کرزوس از سوي ديگر با سپاهيان خود براي جنگ آماده شدند .
يونانيان قصه پرداز ، درباره ي اين جنگ افسانه هاي زيادي خلق کرده اند . مطابق گزارش مورخان يوناني ، کرزوس پيش از جنگ با کوروش از پيشگوي معبد دِلفي در يونان ، راهنمايي خواست * ـ * ـ بر پايه ي همين داستانها او نمايندگان خود را نزد يکصد کاهن در معابد مختلف فرستاد تا آنها را بيازمايد و سپس پيشگوي معبد دلفي را که در آزمون شاه موفق شده بود ، برگزيد ـ * ـ . پيشگو در پاسخ به فرستاده ي کرزوس گفت که اگر پادشاه وارد جنگ شود ، سرزميني را نابود خواهد کرد . کرزوس اين گفته را به فال نيک گرفت و به معناي غلبه بر سرزمين پارس پنداشت . وي بار ديگر از پيشگوي معبد دلفي استخاره خواست و او گفت که هر گاه قاطري بر مادها حاکم شود ، روزگار سختي بر اهالي ليديه پيش خواهد آمد . اين بار هم کرزوس پيشگويي کاهن معبد دلفي را به نفع خود تفسير کرد و با خود تصور کرد که هرگز قاطري نمي تواند بر مردم ماد غلبه کند ، در نتيجه ، حاصل نبرد با کوروش را به فال نيک گرفت .
کوروش با گذشتن از دجله ، سپاه خود را به سوي شمال بين النهرين پيش برد . براي فاتح جوان ، جنگ در چنين ميدان بزرگي آن هم با ملتي نوپا ، کار دشواري بود . پيش از آنکه برخوردي بين دو سپاه رخ دهد کوروش به پادشاه ليديه پيشنهاد صلح داد و قول داد اگر کرزوس از وي اطاعت کند ، او هم پادشاهي وي را بر ليديه تأييد کند . کرزوس اين پيشنهاد را رد کرد و در نخستين جنگ بر سپاه کوروش پيروز شد . پس از اين پيروزي بين دو طرف پيمان ترک مخاصمه به مدت سه ماه بسته شد . نبرد ديگري در پِتريه ، ميان دو پادشاه رخ داد که بدون حاصل بود و در پي آن ، کرزوس به سرعت به سمت سارد عقب نشيني کرد و بيشتر سپاهش را هم مرخص کرد ، به اين اميد که با فرا رسيدن فصل سرما و زمستان ، کوروش از ادامه ي نبرد منصرف شود و به ايران بازگردد . بر خلاف پيش بيني کرزوس ، کوروش به سرعت بسوي سارد حرکت کرد . کرزوس هم با عجله سپاهي فراهم کرد و به مقابله با کوروش پرداخت ، اما اسبان ساردي از بوي شتران پارسي رَم کردند و سواران خود را سرنگون نمودند ، زيرا آنهان براي نخستين بار با سواره نظامي از شتران روبرو مي شدند . به اين ترتيت کرزوس در اين نبرد شکست خورد و به داخل شهر عقب نشيني کرد . کوروش هم خود را به سارد رساند و پشت حصارهاي بلند و محکم شهر ، مستقر شد . اهالي سارد با اطمينان به استحکام موانع شهر و نيز با توجه به آذوقه ي موجود در انبارها ، به انتظار آمدن زمستان و بازگشت پارسيان نشسته بودند .
فتح سارد از زبان مورخان يوناني ، با داستان سرايي همراه است ؛ از آنجايي که ديوارهاي شهر سارد بلند و دست نيافتني بود ، کوروش براي نخستين کسي که بتواند به داخل شهر راه يابد جايزه تعيين کرد . محاصره طولاني شد و کسي نتوانست از ديوارها عبور کند ، در حالي که لشکريان پارسي پس از 14 روز محاصره ي بي نتيجه ، خسته و نااميد شده بودند ، اتفاق ساده اي همه چيز را دگرگون کرد . روزي کلاه يکي از نگهبانان قلعه از سرش به بيرون قلعه افتاد . سرباز براي برداشتن کلاه خود ، از مسيري که سربازان پارسي آن را نديده بودند و تقريباً مخفي بود ، پايين آمد و کلاهش را برداشت و به سادگي به بالاي ديوار بازگشت . چند سرباز پارسي که پنهاني شاهد اين قضايا بودند از همان راه وارد قلعه شدند و دروازه ها را به روي سپاه کوروش باز کردند . به اين ترتيب پارسيان وارد سارد شدند و به راحتي بر کرزوس غلبه کردند . نمي توان با قطعيت اين داستان را تأييد يا رد کرد ، ولي در اينکه شهر سارد توسط کوروش و سپاهش فتح شد ، ترديدي نيست . درباره ي سرنوشت کرزوس هم داستانهايي نقل شده که اغلب افسانه است . طبق گزارش يونانيان ، پس از فتح سارد ، فاتح پارسي ، کرزوس را به همراه 14 نفر از درباريان بر انبوهي از هيزم قرار داد تا در آتش بسوزاند . در اين هنگام ، کرزوس فرياد زد و نام سولون ! را به زبان آورد . کوروش کنجکاو شد و از مترجمان خواست که سخنان کرزوس را برايش بازگو کنند . کرزوس شرح ديدار خود با سولون ، حکيم يوناني را نقل کرد . او در ديدار با اين حکيم ، پس از نشان دادن قدرت و شوکت خود به او ، از وي درباره ي خوشبخت ترين انساني که تا کنون ديده بود سؤال کرد و او هم ابتدا از چند يوناني گمنام که زندگي معمولي و مرگ راحتي داشتند نام برد و سپس خوشبختي انسانها را در چگونه زيستن و چگونه مردن آنها دانست * ـ * ـ داستان ديدار کرزوس با سولون ، بدون شک بي اساس است . زيرا کرزوس در سال 560 ق . م بر تخت نشست حال آنکه سفر سولون به ليديه مربوط به سالهاي 593 تا 583 ق . م است ـ * ـ . در اين هنگام شعله هاي آتش زبانه کشيده بود و با اينکه کوروش فرمان داد آتش را خاموش کنند ، ديگر دير شده بود . در اين هنگام ناگهان باران سيل آسايي از آسمان باريدن گرفت و شعله هاي آتش را خاموش کرد . به اعتقاد يونانيان ، کرزوس از آپولون ، خداي باران ، ياري خواست و هدايايي را که در گذشته به پيشگاه او فرستاده بود ياد آور شد ، او هم باراني شديد فرو فرستاد تا کرزوس را نجات دهد . پس از آن هم ، کوروش زندگي شاهانه اي براي کرزوس فراهم کرد و او را در زمره ي مشاوران خود پذيرفت . بخش آخر اين گزارش که گواهي بر برخورد نيکوي کوروش با کرزوس است ، تنها بخشي است که همه ي راويان و الواح تاريخي يکسان نقل کرده اند . قسمت نخست گزارش که شرح آتش زدن کرزوس را نقل ميکند ، بدون شک بي اساس است زيرا کوروش به گواهي منابع تاريخي ، با همه ي دشمنان و مغلوبان به نيکي رفتار مي کرده است . همچنين آتش نزد ايرانيان بسيار مقدس بوده و هرگز زنده يا مرده ي هيچ انساني را در آن نمي افکندند . اما ممکن است اين گزارش ناشي از رفتار کرزوس باشد ؛ همانگونه که پادشاه آشور پس از شکست ماد و بابل خود را در آتش سوزاند تا اسير دشمن نشود ، ممکن است کرزوس هم به تصميم خود در آتش رفته باشد تا بميرد و اسير نشود ، ولي کوروش به موقع رسيد و مطابق رفتار هميشگي اش او را از کام مرگ نجات داد .
با شکست کرزوس و فتح ليديه ، براي نخستين بار در تاريخ ، ايرانيان و يونانيان با يکديگر همسايه شدند . اين اتفاق ، سرآغاز حوادث و جنگهاي بسياري شد که تا قرنها ادامه يافت .
اقوام يوناني و ديگر مردمان جزاير آسياي صغير که تا پيش از اين خراجگزار يا متحد ليديه بودند ، پس از شکست کرزوس ، به کوروش پيشنهاد صلح دادند ، کوروش که پيش از جنگ با ليديه اين پيشنهاد را داده بود و با پاسخ منفي آنها مواجه شده بود ، اينبار پيشنهاد آنها را رد کرد . به روايت هرودوت ، در پاسخ به فرستاده آنها داستان زير را نقل کرد :
« ني زني به دريا نزديک شد و ديد که ماهيهاي زيبا در آب
شنا مي کنند ، پيش خود گفت اگر من ني بزنم اين ماهيها به
خشکي خواهند آمد . بعد نشست و هر چه ني زد ، ماهيها به
ساحل نيامدند . پس توري برداشت و به دريا افکند و ماهيان
بسياري به دام افتادند . هنگامي که ماهيها در تور بالا و پائين
مي پريدند ، ني زن به آنها گفت : حالا بيهوده مي رقصيد ،
بايد آنوقت که من ني ميزدم مي رقصيديد » .
مردمان اين مناطق ، پس از نااميدي از کوروش ، به سراغ اسپارتيان رفتند و از آنان در مقابل کوروش ياري خواستند . اسپارت هم نماينده اي به سارد فرستاد و براي کوروش پيغام گذاشت که اگر مستعمران يوناني را بيازارد ، اسپارت تحمل نخواهد کرد . کوروش پاسخ قاطعي براي آنها فرستاد و آنها را از دخالت در امور جزاير اين منطقه بر حذر داشت .
تلاشهاي کوروش در مرزهاي غربي ايران ، و نبردهايي که به فرماندهي هارپاگ در آسياي صغير رخ داد ، سبب شد که تا سال 545 ق . م تقريباً تمام اين مناطق مطيع کوروش شد .
mehraboOon
08-20-2011, 03:24 PM
نبرد کوروش کبیر با ماساژتها و کشته شدن کوروش کبیر
پس از تسلط کوروش بر فنيقيه و بابل ، او خواست ماساژت ها را هم مطيع شاهنشاهي ايران كند. ماساژت ها چنانكه هرودوت مي نويسد: مردمي بودند كه از لحاظ خشونت و تندخويي معروف بودند. با اين حال هرودوت از آنها به عنوان ملتي شجاع و بزرگ ياد مي كند. آنها در اطراف رود سيحون ( ماورالنهر ) زندگي مي كردند. بعضي ها اين مردم را سكايي مي دانند.
انگيزه لشكركشي كوروش به شمال شرقي ايران متعدد است. براي نمونه مي گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آنها بود ، پيشنهاد اتحاد داد و حتي از او خوستگاري كرد ، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهي كه تمام منطقه را تسخير كرده بود ، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمايي بزرگان و درباريان خود و با ترفندهاي ويژه اي به كشور آنها حمله مي كند و سربازان هخامنشي موفق مي شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهاي كوروش بسيار ناراحت مي شود و با باقي مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله مي كند. در اين نبرد كوروش پس از 28 سال پادشاهي كشته مي شود و سپاه ايران شكست مي خورد. اين رويداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروي سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولي بخت با او يار نبود. برابر نوشته هاي هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگتر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روي دو شانه اش پرهايي دارد كه با يكي آسيا را پوشانده و با ديگري بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشت و در پارس بود ، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياري او است. بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آنگاه كوروش به نگراني مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردي كه روي داد كشته شد.
پس از كشته شدن كوروش در جنگ پيكر او را احترام به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامي و درباري در محل پاسارگاد كنوني به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلي آئين خاكسپاري كوروش ، داريوش بود كه سخنراني مفصلي در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقي خوب كوروش و كارهاي نيك او ايراد كرد.
به هرحال سرانجام هر كس مرگ است و شكست كوروش در واپسين جنگ اگر چه بسيار سخت بود ولي اهميت چنداني نداشت چون شاهنشاهي هخامنشي همچنان به حيات خود ادامه مي داد.
mehraboOon
08-20-2011, 03:25 PM
همسر کوروش کاساندان
نوشته هاي تاريخي نشان مي دهد كه كوروش نه تنها در امور سپاهگري داراي نبوغ نظامي و در جهانگشايي و كشور داري بسيار انسان دوست و نوع پرور بوده و در امور خانوادگي نيز يكي از وفادارترين مردان روزگار بوده است. كوروش با كاسان دان دختر فرناسپه از شاهدختان خاندان هخامنشي ازدواج كرد.كاسان دان همسر كوروش قبل از خود او درگذشت و بر طبق نوشته هرودوت مرگ همسر كوروش را در اندوهي بيكران فرو برد و وي را براي مدتي در سوگ همسرش مويه مي كرد و پس از مرگ كاسان دان تا زنده بود ديگر همسري برنگزيد.
هرودوت مي نويسد مصريان به منظور اين كه شكست خود را از ايرانيان به نحوي جبران كنند شهرت دادند كه كوروش دختر آماژيس فرعون مصر را براي ازدواج خواستگاري كرده است اما فرعون مصر بجاي آمازيس دختر زيباروي اپرس فرعون سابق مصر به نام ني يتيس را كه خود او برانداخته بود براي كوروش فرستاد و كمبوجيه از ني يتيس متولد شده است .
اما داستان مذكور را مصريان براي دلخوشي خود جعل كرده بودند تا از شدت خفتي كه بر اثر شكست بوسيله ايرانيان تحمل كردند كاسته باشند . زيرا اولا همه مي دانستند كه وليعهد ايراني بايد پارسي و از خاندان سلطنتي باشد و ثانيا همه آگاه بودند كه مادر كمبوجيه كاسان دان هخامنشي بوده است.
mehraboOon
08-20-2011, 03:26 PM
تفکر کوروش بزرگ در باره ثروت اندوزی
زمانی کروزوس به کورش بزرگ گفت چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟
کورش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدم الان دارایی من چقدر بود؟ کروزوس عددی را با معیار آن زمان گفت. کورش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کورش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کورش را به گوششان رسانید.مردم هرچه در توان داشتند برای کورش فرستادند. وقتی که مالهای گرد آوری شده را حساب کردند ، از آنچه کروزوس انتظار داشت بسیار بیشتر بود.کورش رو به کروزوس کرد و گفت ، ثروت من اینجاست.اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم ، همیشه باید نگران آنها بودم . زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد.
mehraboOon
08-20-2011, 03:26 PM
نظرات مشاهیر درباره ی کوروش
http://up.iranblog.com/Files/3605157f766b4e5cadf3.jpg
پروفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان:
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کوروش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراطوری چندین دهه ای ایران مایه ی شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملت های منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.
دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی:
این پادشاه بزرگ یعنی کوروش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القلب و ظالم بابل و آشور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زرتشت بوده است. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات نیک می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خداوند دانسته و آن را برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند.
پروفسور آلبر شاندور:
شاهنشاهی ایران که پایه گذار آن کوروش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشونت پی ریزی نشد بلکه عکس آن درست است. زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسی ها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتر خود عظمت و شکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان می دهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.
ژنرال سرپرسی سایکس:
مطالب کتاب مقدس تورات و نوشته های یونانی و سنت های ایرانی همه همداستانند که کوروش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست می داشتند و «پدر» می خواندنش. ما نیز می توانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریایی که سرگذشت اش بر تاریح روشن است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است.
ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه کوروش بزرگ:
من خود سه بار از این آرامگاه دیدن کرده ام و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آن چا بکنم و در هر سه بار این نکته را یادآورده شده ام که زیارت آرامگاه کوروش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که به چنین افتخاری دست یافته ام. به راستی من در گمانم که آیا برای مردم آریائی(هندو اروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیان گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهم تر باشد.
نیکلای دمشقی:
کوروش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هرکس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.
پروفسور کریستین سن ایران شناس و استاد زبان اوستایی و پهلوی:
شاهنشاه کوروش بزرگ نمونه یک پادشاه جوانمرد بوده است. این صفات برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده می شده است. در قوانین او احترام به حقوق ملت های دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده که این قوانین امروز بین الملل نام گرفته است.
ویل دورانت- تاریخ تمدن ویل دورانت:
کوروش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستند از آن بگذرند و درباره او داستان های بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر می نامیدند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزم های آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان دربند را آزاد نمود. کوروش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
کلمان هوار- تمدن ایرانی:
کوروش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراطوری پهناوری را از خود به جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کوروش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود ساخت. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. او پیرو دین یکتاپرستی زرتشت بود ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل نکرد.
مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی:
کوروش همان ذوالقرنین قرآن است. او پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردم ایران و جهان هدیه داد.
اخلیوس(آشیل) شاعر نامدار یونانی- تراژدی پارسه:
کوروش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.
mehraboOon
08-20-2011, 03:27 PM
معنای پاسارگاد چیست؟
در138 کیلومتری شهر شیراز ، در جاده آسفالت شیراز به آباده ، کمی دورتر از جاده امروزی ( حدود 3 کیلومتر) به بقایای شهری می رسیم که روزگاری پایتخت بزرگترین و بی نظیرترین پادشاهی جهان بوده است. این پایتخت در دشتی به نام مرغاب واقع است که مساحت تقریبی این دشت تقریباً 15×20 کیلومتر است. رودی به نام پلور که البته در عهد باستان به آن مِدوس می گفتند در آن جریان دارد و در کل این دشت 1200 متر از سطح دریاهای آزاد ارتفاع دارد.
پیش از ساخته شدن پاسارگاد در دشت مرغاب ، این منطقه از تمدنی کهن برخوردار بوده است که روستاهایی مانند : تل نخودی ، تل سه آسیاب ، دوتولان ، تل خاری در هزاره های سوم و چهارم در آنجا ایجاد گردیده و در دوره خود دارای رونق و شکوهی بی نظیر بودند.
هنگامیکه بازمانده های این پایتخت کهن ایران را مشاهده می کنید ناخودآگاه از خود می پرسید چرا در اینجا این پایتخت بنا شده است؟ انگیزه از برپایی آن چه بوده است؟
بر اساس نوشته های تاریخ نگاران قدیم کوروش بزرگ ، آستیاگ ( آستیاژ ، آستیاگس) پادشاه ماد را در این دشت شکست داده و این کار مبنای ایجاد بزرگترین و قدرتمند ترین پادشاهی ایران می باشد. از این رو کوروش بزرگ فرمان بنای پایتختی را در این دشت داد. هرچند با ایجاد تخت جمشید ( توسط سایر پادشاهان هخامنشی ) برجستگی پاسارگاد کمتر گردید اما ارزشمند بودن آن هیچ گاه کمرنگ نگردید بطوریکه پس از بنای تخت جمشید هنوز پادشاهانی بودند که برای تاجگذاری پاسارگاد را برمی گزیدند. کوروش پاسارگاد را در550 تا 559 قبل از میلاد بنا کرد و البته در سال 336 قبل از میلاد این شهر به همراه گنجینه پربهای آن به دست اسکندر مقدونی افتاد.
معنای پاسارگاد چیست؟
در مورد این واژه هنوز نظری قطعی داده نشده است اما هرودوت در کتاب خود ادعا می کند که پاسارگادی مهمترین قوم پارسیان بوده اند و ریشه هخامنشیان از آنهاست. پاسارگاد در برخی از نوشتارهای قدیمی پارسه گَدَ نیز گفته شده است. اما در کل معناهایی که برای آن مطرح شده است شامل: زیستگاه پارسیان ، تختگاه پارسه ، محل استقرار پارسیان و دژ پارسیان می باشد. در این دشت که در سینه خود هویت ایرانیان را نگه داشته و مانند بغضی در گلو هر لحظه منتظر حکایت تاریخ آن دوره است ، نشانه های زیادی از تمدن ایرانیان وجود دارد که البته مربوط به دوره های گوناگونی است.
این دوره ها را در کل می توان به سه دوره متمایز تقسیم نمود:
1- آثار پیش ار تاریخ و قبل از هخامنشیان: در ایوان سنگی مسقفی ( البته امروز اثری از سقف در آن نیست ) در شما آرامگاه کوروش به نام تُل تخت ( تخت سلیمان) تکه سفالهای نقش داری و قسمتی از یک مجسمه مربوط به دوران عیلامی کشف شده است.
2- دوره هخامنشی: شاید بدون هیچگونه شک و تردید بایستی گفت که با شکوه ترین آثاری که در حال حاضر در دشت پاسارگاد ایران می باشد ، مربوط به این دوره می باشد. آثاری مانند: کاخ پذیرایی کوروش بزرگ - کاخ شرقی با نقش برجسته انسان بالدار - کاخ اختصاصی کوروش بزرگ - تَل تخت - اولین چهارباغ ایرانی - آب نماهای کاخ شاهی - ویرانه برج سنگی - بنای معروف به زندان - دژ پاسارگاد - آتشکده پاسارگاد - حوضچه های سنگی و در نهایت آرامگاه کوروش بزرگ.
3- آثار بعد از اسلام: مسجد اتابکان که توسط اتابک زنگی در رمضان سال 621 ه . ق ساخته شده است. کتیبه و محراب و قبله نمایی که بر روی قبر کوروش کنده شده مربوط به این دوران است. علاوه بر این اتابک زنگی در صد متری شمال آرامگاه کوروش بنایی اسلامی بنا کرده که البته امروز هیچ اثری از آن نیست و ویرانه ای بیش از آن نمانده است و از روی آن می توان به عظمت معماری دوران کوروش بزرگ پی برد که بنای آن هنوز پا برجاست اما سایر آثار بعد از آن یا کاملاً مفقود شده اند و یا بکلی ویران گردیده اند. در سال 1328 خورشیدی ، قطعه سنگی از یک کتیبه که روی آن جمله ( السلطان المطاع ابوالفارس) به خط ثلث زیبا حکاکی شده است از زیر خاک یافت شد و از آنجا که لقب ابوفارس مربوط به شاه شجاع مظفری (759 تا 776 ه. ق) بوده و چند سکه از او نیز در همان محل یافت گردیده می توان گمان برد که این پادشاه نیز در این منطقه بناهایی را ایجاد کرده بوده است که امروز از آنها هیچ برجای نمانده است.
آرامگاه کوروش بزرگ به همراه ستونها و درگاه مسجد اتابکان ( آثار دوره اسلامی )
قبله نما در گوشه غربی آرامگاه کوروش بزرگ( واژه قبله در گوشه سمت چپ دیده می شود.)
نقش برجسته انسان بالدار - اعتقاد بر این است که این تصویر ، ذوالقرنین یا همان کوروش بزرگ است.
آرامگاه کوروش بزرگ در سال 1840 میلادی کار دو هنرمند فرانسوی فلاندن و کست.
کمی که می گذرد و شما پس از مشاهده تمدن نیاکانتان به خودتان باز می گردید و می خواهید جای آنها بیاندیشید و کشف نمایید که آنها چگونه این بناها را ایجاد کرده اند. قبل از هر چیز توجه تان به مقبره باشکوه کوروش بزرگ جلب می شود. مدل سازه این مقبره با تمامی مقبره های سرزمین ما فرق دارد و به آن یگانگی خاصی می دهد. هرچند شاید برای ما فرق کند اما جالب آنکه مقبره ای دیگر شبیه به آن در سرزمین ما موجود است که بعد از آن ساخته شده است و شاید بد نباشد در اینجا به آن نیز اشاره ای کنیم که مانند بسیاری از اثرهای با شکوه سرزمین در حال نابودی است و آن مقبره ای در کازرون( سر مشهد) می باشد که به گور دختر ( آرامگاه منسوب به چیش پش - دوره هخامنشی ) مشهور است.آرامگاه کوروش بزرگ در طول این قرن ها با اُبهت ایستاده است ولی باستان شناسان هنوز نتوانسته اند بطور یقین بگویند که این بنا توسط کدام قوم سرزمین کوروش بنا شده است و هر کدام گمانه هایی زده اند. برخی آنرا طرحی از آن مردمان میانرودان بخصوص شبیه زیگورات می دانند. برخی دیگر آنرا طرحی مشترک و آمیخته از میان رودان و سایر اقوام می دانند. گروهی آنرا از آن قومهای لودیه و ایونیه خطاب کرده اند و برخی باستان شناسان می گویند این بنا از بناهای سنتی خود ایرانیان است و نظریه دهندگان آخر ادعا کرده اند سازه یونانی و یا ساخته شده اقوام آناتولی غربی است. اگر کمی به شواهد و آثار بر جای مانده بر روی بنا دقت نماییم می توانیم تا حدودی تشخیص دهیم که بنای فوق ساخته و پرداخته کدام یک از مردمان سرزمین کوروش بزرگ است. از آنجا که معماران ، ایونیه و لیدیه ای در ساخت بنا از ابزاری خاص استفاده کرده اند و در مقبره کوروش نیز این آثار یافت گردیده می توان حدس زد که این بنا توسط ایشان و به دستور کوروش بزرگ در زمان زنده بودن خود او ساخته اند :
1- به کار گیری سنگهای تراش خورده که با اتصال های دم گیری شده اند.
2- اندازه داخلی اتاق با اندازه های ایونی مطابقت دارد.
3- نحوه برجستگی ها و فرورفتگی ها در حاشیه درگاه و سقف شیب دارد.
4- استفاده از بست های آهنی و سربی ، دُم چلچله ای.
5- اندازه های خارجی کل سازه. البته بیان گردیده که غیر از مهندسان و معماران ، مُغ ها نیز در ساخت آن مؤثر بوده اند و آنها توصیه کرده اند مقبره رو به شرق ساخته شود.
در مورد تاریخ ساخت قبر نیز گمانه ها مختلف است اما می توان تخمین زد که مقبره در 530 یا 540 پیش از میلاد بنا گردیده است. تصویر دم چلچله ای از آرامگاه کوروش بزرگ که می تواند گواه و تأییدی باشد بر معماران لیدی و ایونیه آرامگاه کوروش بزرگ. جنس فلزات از سرب و آهن می باشد. اما برخی از این دم چلچله های آرامگاه به سرقت رفته است اما جای خالی آنها هنوز باقی است.
mehraboOon
08-20-2011, 03:30 PM
دین کوروش کبیر
http://www.pic.aryapdf.com/images/oqlnyu39yqboay32dmr.jpg
بسیاری از مردم، خصوصا ایرانیان بر این عقیده اند که کوروش نیز مانند دیگر پادشاهان هخامنشی زرتشتی بوده است. اما باید این نکته را یادآور شویم که کوروش با وجود احترام فراوانی که برای اهورامزدا و آیین زرتشت قائل بود، هیچ گاه زرتشتی نبوده است. در واقع کوروش به تمام ادیان و مداهب و خدایانی که به شکل ها و نام های گوناگون در بین جوامع مختلف مورد تقدیس و پرستش مردم بودند، احترام فراوانی می گذاشت.
او به هنگام ورود به بابل متنی را می خواند و در آن اعلام می کند:
« اینک که به یاری مزدا، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام، اعلام می کنم تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد... »
در این متن کوروش خود را برگزیده ی مزدا می داند و برخوردای از یاری و حمایت او را دلیل موفقیت خود عنوان می کند. همچنین او در منشور حقوق بشر خود می گوید:
« وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب من را تکان داد... فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی که بسته شده بودند را بگشایند...»
او ضمن آزادی قوم یهود از چنگ «نبونید» فرمان بازسازی معبد یهوه در اورشلیم را صادر می کند و خدایان سومر و آکد را به نیایشگاه های خودشان باز می گرداند و در تمام این منشور همواره مردوک را مورد ستایش قرار می دهد و اعلام می کند که مردوک مرا پادشاه بابل کرد و او را خدای بزرگ معرفی می کند.
حالا چگونه می شود عنوان مذهب و دین خاصی را به کوروش نسبت داد. با توجه به این که او هم به اهورامزدا احترام فراوان می گذاشت و هم به مردوک خدای بابل و هم به یهوه خدای یهودیان؟ برای پاسخ به این سوال، سوال دیگری پیش می آید و آن این است که اگر کوروش یک دین خاص داشت، چرا با توجه به قدرت و محبوبیتی که در نزد جوامع داشت، هیچ گاه مردم را به آن دین دعوت نکرد و آنان را در پرستش خدای خود آزاد گذاشت؟
با توجه به سخنانی که کوروش به هنگام ورود به بابل ایراد می کند و آن چه در استوانه ی گلین برای ملت ها بیان می کند، تنها یک مسئله نمایان است و آن هم آن است که کوروش از اصل به وجود یک خدای واحد اعتقاد داشته است که ملت ها و جوامع گوناگون او را با نام های مختلف می شناختند و برای پرستش او از این جهت که بتوانند او را تجسم کنند، از وسایل گوناگون استفاده می کردند. بنابرین کوروش به این مسئله واقف بوده است که همه ی مردم یک مبدا را می پرستند. به همین او تمام مذاهب جهان را قابل احترام می شناسند و مردم را در پرستش خدای خود آزاد می گذارد. در نظر او اهورامزدا، مردوک، یهوه و ... همه یک معنا داشتند.
خوب است که ما هم کوروش کبیر، این مرد بزرگ را الگوی خود قرار دهیم و به تمام مذاهب جهان احترام بگذاریم.
برگرفته از کتاب : منم کورش پادشاه هخامنشی
mehraboOon
08-20-2011, 03:31 PM
تصویری خیالی از کوروش کبیر
http://s1.picofile.com/skyper/Pictures/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4/cyrus1.JPG
تصویر خیالی از ماندان مادر کوروش کبیر
http://archers.persiangig.com/Picture/Asatir/Mandana3.jpg
mehraboOon
08-20-2011, 03:37 PM
متن سنگ قبر کوروش بزرگ
کوروش قبل از مرگش با هوشیاری و ذکاوت خاصی وصیت به دفن خود و مادرش ماندانا در مکانی دست نیافتنی می نماید.اسکندر مقدونی پس از غارتهای فراوان و تخریب مکانهای ایرانیان به قبر کوروش میرسد و در صدد اهانت به مدفن او برمی آید که در نهایت تعجب به کتیبه ای داخل معبد میرسد که کوروش خطاب کرده:
اینجا ملک فرمانروائی من است
متن کامل درزیر:
...اینجا ملک دلیران است و این ملک هیچ خائن و غارتگری را نمی پذیرد...و مطالبی که حاکی از سلطه مستحکم کوروش و ایرانیان بر سرزمین پارس دارد.و اسکندر ناموفق منصرف میشود.بعدها اعراب روی آن کتیبه خطوط عربی و آیه های قرآن حکاکی میکنند که هنوز هم برجاست.دلیل سلامتی نسبی مقبره کوروش نیز بدان جهت است که با حمله عربها به منطقه پارسه و پاسارگاد ساکنین بازمانده آنجا قبر کوروش را مقبره مادر حضرت سلیمان ذکر نموده تا متجاوزین از تخریب مکان منصرف شوند.
متن روی سنگ قبر
من کوروش هستم ، شاه هخامنشی
ای مردی که هر که هستی و از هر کجا می آیی
زیرا میدانم که خواهی آمد
من کوروش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید .با من مشاجره مکن یگانه چیزی که هنوز برای من باقی مانده است
یک مشت خاک ایران است که پیکر مرا پوشانده
mehraboOon
08-20-2011, 03:39 PM
ما نوادگان کورش بزرگ هستیم
به نام یزدان پاک
http://www.up.vatanfa.com/uploads/13034687721.jpg (http://www.aryapdf.com/forum/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fvatanfa.com%2F)
ما نوادگان کورش بزرگ هستیم
آنکه میگفت من هستم کورش هخامنشی
آنکه نامش به نام نجات دهنده بشریت آمده است
آنکه لوح حقوق بشر را نوشت.
آنکه یهودیان را پس از فتح بابل،
از اسارت بابلیان در آورد
و آنان را در سرزمین های خود اسکان داد.
ما از نوادگان مهد فرهنگ و تمدن جهان،
امپراطوری پارس هستیم.
ما از نوادگان کورش هخامنشی هستیم
آنکه آرامگاهش در پاسارگاد است.
شاه شاهان ،شاه هخامنشی
آنکه آسوده خوابید ……
تا شاهان دیگر بیدار بمانند!
آنکه خود در کشتزار ها
چارمین بخش از یک ساعت را کشاورز میشد.
و چنین گفت کورش:
من کورش هستم شاه شاهان
شاه بزرگ،شاه دادگستر
اهورامزدای بزرگ سرزمین های جهان را بمن سپرد
من به کشور ها آرمش و آزادی بخشیدم.
و چنین گفت داریوش نواده کورش:
از آنجهت اهورامزدا ما را یاری کرد
که بی وفا نبودیم.
دروغگو نبودیم.
درازدست نبودیم.
من و دودمانم موافق حق وعدالت رفتار کردیم.
در یکی از باغ ها کشتزاری بود
که کورش بیل بر داشته در آنجا کشاورز میشد.
و آنگاه تخت جمشید مهد تمدن جهان شد،
و پرسپولیس توانگرترین شهر در جهان بود.
و بعد،که اسکندر ویرانگر
به امپراتوری پارس حمله ور شود،
و به تحریک تأییس رقاصه یونانی
پرسپو لیس را به آتش کشید،
تخت جمشید در آتش و خاکستر سوخت
و از آن تنها سکویی بر جای بماند،
تا نماد هنر راز ها،رمز ها،و تمدن پارس
در دوران هخا منشیان باشد.
و امروز پس از قرنها
تنها پیکر کورش بزرگ در پاسارگاد
و تخت جمشید باقی مانده است.
سکو هایی که یاد گار تمدن جهان است
و هنوز هم پا بر جا هستند.
ما از نوادگان آنکه میگفت:
من هستم کورش هخامنشی
شاه جهان،شاه بزرگ،شاه دادگستر
اهورامزدای بزرگ سرزمین های جهان را
به کورش سپرد،
تا او به کشور ها آرامش و آزدی بخشد.
ما از نوادگان پندار نیک،
کردار نیک، و گفتار نیک هستیم.
mehraboOon
08-20-2011, 03:40 PM
آتوسا هخامنشی بلند پایه ترین بانوی پارس
" آتوسا " ، دختر" کوروش بزرگ " بزرگترین ومحبوب ترین امپراتورتاریخ است . مادرش نیز " کاساندان"، دخترفرنس پرس است او دو برادر تنی به نامهای " کمبوجیه " و" بردیا " داشته که در بلاگهای قبل در مورد آنها نوشته ام .
خواهر آتوسا نیز " ارتیستون " نام داشت آتوسا در لغت به معنای خوش اندام است. همچنین به معنای قدرت و توانمندي او دختر زیبا، دلفریب و فوق العاده ای کوروش بزرگ بود
به روایت هرودوت ، گفته شده کمبوجیه عاشق آتوسا شد و مغهای زرتشتی را جمع کرد و از آنها خواست که این ازدواج را برای او قانونی کنند ...
آتوسا بر اساس سنت زرتشتی، یا شاید به دلایل سیاسی و با پافشاری " کمبوجیه "بر ازدواج با او به همسری کمبوجیه در آمد به نادرست گفته شده بود در ایران قدیم ازدواج خواهر و برادر مرسوم بود و علت آن هم نگه داشتن
ثروت در خانواده سلطنتی بود و آتوسای هخامنشی از نخستین کسانی بود که با خویشاوندان خود ازدواج کرد( اما طبق اسناد موجودی که در سده های اخیر به دست آمده در ایران باستان شاه و ملکه را خواهر و برادر ملت
می خواندند و این به معنا خواهر و برادر بودن آن دو نبوده واین سنت ازدواج بطور حقیقی وجود نداشته و فقط اتهامی به کمبوجیه از سویهرودوت و روحانیون مصری میباشد) .
پس ازخودکشی کمبوجیه در مصر، آتوسا همسر" بردیا " ، یا شاید بردیای دروغین- گیومت مغ شدپس از سرنگونی بردیای دروغین بدست داریوش بزرگ وهفت نفر از جوانان نجبای پارسی و بر تخت نشینی داریوش یکم ،
آتوسا همسر داریوش بزرگ شد . ازدواج با آتوسا که از سلاله هخامنشی بود حکومت داریوش بزرگ را قانونی جلوه می دادواز آنجا که آتوسا با هوش، با فرهنگ ، با قدرت و تفکر سیاسی بود در موقع لزوم کمک خوبی برای
داریوش شاه به حساب می آمددر اصل داریوش با دو تن از دختران کوروش ، " آتوسا " و " ارتیستون " و همچنین نوه ی او "پارمیس "دختر بردیا ازدواج کرد. اینگونه به نظر میرسد که داریوش بزرگ در پی آن بوده است
خود را مستقیما به خاندان هخامنشی مرتبط کندپس از آن آتوسا " خشایارشاه " را به دنیا آوردالبته آتوسا همسر اول داریوش شاه نبود و داریوش شاه از همسر اولش دارای پسرانی بود که همگی از خشایارشاه بزرگتر بودند
...
آتوسا ملکه ی بیش از 28 کشور آسیایی در زمان امپراطوری داریوش بزرگ بود هرودوت از وی به نام " شهبانوی داریوش بزرگ " یاد کرده است آتوسا شهبانوی ایران ، خواندن و نوشتن را به خوبی می دانست و نقش
تصمیم گیرنده در آموزش خود و دیگر درباریان داشت.همچنین زندگی سیاسی آتوسای هخامنشی باهیچ زن دیگری از هم دوره های او با او برابری نمی کندآتوسا از قدرت فوق العاده ای برخوردار بود و در دوره جنگ با یونان
داریوش شاه همواره از نصیحتهای او بهره می جست. او حتی علاقه مند بود که در میدان کارزار نیز شوهرش راهمراهی کند. آتوسا چندین بار در لشکرکشی های داریوش بزرگ یاور فکری و روحی او بود.
چندین نبرد و لشگر کشی مهم تاریخی ایران به گفته هرودوت به فرمان ملکه آتوسا صورت گرفته است هرودوت از قول آتوسا نقل می کند که آتوسا به داریوش شاه می گوید" چرا نشسته ای و عازم جنگ نمی شوی
و سرزمینهای دیگر را تسخیر نمی کنی پادشاهی به جوانی و ثروتمندی تو شایسته است که عازم جنگ شود و به پیروزیهایی نائل شود تا به ایرانیان ثابت شود مرد قابلی بر آنها حکمرانی می کند. " اگر گفته هرودوت
اغراق آمیز هم باشد باز هم بیانگر نفوذ آتوسا بر شوهرش می باشدآتوسا به خوبی از اوضاع فرهنگی زمان خود آگاه بود و از حضور یونانیان و دیگر ملیتها به دربار بسیار بهره می بردآتوسا، يكي از برجسته ترين زنان در تاريخ
ايران قديم است. او پس از ازدواج با داریوش شاه لقب" بانوی بانوان " می گیرد.در واقع پس از آناهیتا اودومین کسی بود که لقب " بانو" که یک عنوان مذهبی بود، گرفت زیرا اینچنین لقبی کمتر به ملکه ها داده می شد
...
آتوسا بانویی است که در روایات عامیانه ی یونانی محور، دلیل جنگ داریوش شاه با یونان است.اما کاملا واضح است که داریوش شاه به منظور تلافی مداخله آتنیان در تاراج سارد و به آتش کشیدن معبد ایزد بانوی بومی سیبله،
به یونان لشکر کشی کرد آتوسا از داریوش چهار پسر داشت : خشایار شاه که بزرگترینشان بود .
ویشتاسب فرمانده نیروهای باختری و سکایی در سپاه خشایارشاه. مسیشت یکی از سرفرمانداران ارتش خشایارشاه .
و هخامنش فرماندار مصرو فرمانده ناوگانهای مصری در سپاه خشایارشاه پس از آنکه داریوش بزرگ ،پادشاه اسطوره ای ایران بعد از 36 سال سلطنت درگذشت ، پسرش خشایارشا فرزند او وآتوسا شهبانوی پارسی ،
جانشین او شدبر خلاف روایات هردوت که میگوید در آستانه ی لشکرکشی داریوش به مصر ( اواخر عمر او ) پسرانش بر سر جانشینی او به کشمکش پرداختند ، و سرانجام با اعمال نفوذ آتوسای مقتدر ، خشایارشاه به
جانشینی پدر برگزیده شد . برجسته نگاریهای داریوش و خشایارشاه جوان بردروازههای " پارسه " - تخت جمشید - گویای آن است که خشایار شاه در زمانی زودتر و به صراحت از طرف خود داریوش بزرگ ، به جانشینی
او برگزیده و معرفی شده بود و آتوسا از دخالت در این امر مبرا است
...
شهبانوی پارسی ، در زمان فرمانروایی پسرش خشایارشاه ، مقام بر جسته ی " مادر شاه " را دارا بود . او همسر خداوندگار پارس و مادر ارجمند خشایارشاه پادشاه قدرتمند ایرانی بود
خشایارشاه جوانیست سخت ماجراجو. اما آتوسا بانویی است سالخورده و خردمند ، که رفتاری باوقار و شاهانه دارد
.
.
.
" آتوسا شهبانوی پارسی " ، دختر کوروش کبیر، همسر داریوش اول و مادر خشایارشاه سر انجام در سن ۷۵ سالگی و به دلیل عوارض مربوط به سرطان ،۴۷۵ سال قبل از میلاد مسیح فوت کرد. گویند او به علت شرم ،
بیماریاش را از پزشکان مخفی میکرده است گفته میشود که بنای آرامگاهی موسوم به "کعبه ی زرتشت " ممکن است در ابتدا برای " آتوسا شهبانوی پارسی " در نظر گرفته و ساخته شده باشد
...
در لوح هاي گلي در مجموع به نام چهار زن از خانواده شاهي برمي خوريم: "آتوسا"، "ارتيستون"، "رته بامه" و "اپاكيش" در لوح ها دو بار نام او را مي بينيم. در لوحي به ميزان جو و گندمي اشاره مي شود كه از درآمد
ماليات به آتوسا اختصاص يافته است در لوح هاي گلي ديواني اغلب به نام ارتيستونه خواهر كوچك آتوسا نیز برمي خوريم.
او هم مانند خواهرش سهم مالياتي گندم و جو و انجير داشته است .
"ارتيستون"، محبوب ترین همسر داریوش بوده است که به فرمان داریوش تندیسی زرین از او ساخته شده بود و پسران ارتيستون از فرماندهان خشایارشاه بودند
...
همانطور که میدانیم آخرین شاهان خاندان کیانی ،در اساطیر و حماسه های ملی ایران ، یاد آور و بر گرفته شده از برخی پادشاهان هخامنشی اند.
بر همین اساس گفته میشود ، "هما " در اساطیر ایران، بر مبنای یادمانهایی از " آتوسا شهبانوی پارسی " و رویدادهی دوران داریوش و خشایارشاه، همسر و پسرش شکل گرفته باشد.
جالب آن است که بهمن پدر هما نیز برخی از یادمانهای کوروش بزرگ را در خود داردهمچنین داستان شیخصنعانریشه در داستان عاشقانهی زریادر و آتوسا در ایران باستان دارد.
گفتنی است زریادرو آتوسا اختلاف سنی زیادی داشتهاند و بنا به اسناد تاریخی سن زریادر با سن پدرزنش، کورش، برابری میکرد و این جنبه در داستان شیخ صنعان ملقب به عبدالرزاق، به طور منحصر به فرد محفوظ
مانده است و دیگر آنکه خارس ميتيلنی رئيس تشريفات دربار اسکندر در ايران از داستان عاشقانهً بسيار معروفی در ايران سخن ميراند که قهرمانان آن زريادر (زرتشت) وآتوسا (دخترکورش) بوده که ثروتمندان ايران کاخهای
خود را به تصاوير آنان مزين می نموده اند. اين اسطوره در شاهنامه به صورت داستان بيژن و منيژه به يادگار مانده است؛ چه خارس ميتيلنی نيز می گويد زريادر آتوسا را در خواب ديده و در جستجوی وی در آمد
...
آشیلوس نمایشنامه نویس قرن پنجم پیش از میلاد در یکی از نمایشنامه های خود تحت عنوان "ایرانیان" که اختصاص به جنگ خشایار شاه با یونانیان دارد از آتوسابه عنوان بانوی بانوان یاد می کند
...
علی رغم اینکه اطلاعات درمورد آتوسا بسیار محدود است اما آنچه مسلم است :آتوسا از زیباترین و قدرتمندترین زنان در طی تاریخ امپراطوری پر شکوه ایران زمین بوده است که هیچ زن دیگری از هم دوره های
او با او برابری نمی کند. او از مشوقین بزرگ آموزش وپرورش پارسی بود. او شعر می سروده و از زنان ادیب و با خرد روزگار خود بوده است ...او خشایارشا ه ، پادشاه قدرتمند ایرانی را برای امپراتوری پارس به ارث گذاشت
شهربانو آتوسا دختر کوروش بزرگ هخامنشی-همسر داریوش بزرگ هخامنشی و مادرخشایارشاه بزرگ هخامنشی بود.
این زن نیک سیرت ،پاک دامن و با خرد یکی از مهمترین نقشها را در تاریخ با شکوه ایران و در دروه دربار داریوش بزرگ اجرا میکرد.این گلبانوی ایران هم شاعر و هم ادیب بود و به نوجوانان پارسی درس ادبیات پارسی میداد.
ایشان بزرگترین نقش مهم را در امور مملکتی اجرا میکرد و در عین حال بهترین یاور روحی و روانی برای داریوش همسر تاجدارش بود.ایشان در نبرد با شورشیها و نیز یونانیها داریوش را همراهی میکرد و به ایشان قدرت میداد.
داریوش در وصیتنامه خود به خشایارشاه بزرگ فرمود: مادرت آتوسا به گردن من حق دارد پیوسته وسایل آسایش و راحتی اش را فراهم ساز.
خشایار عاشق مادرش آتوسا بود زیرا آتوسا مادری مهربان ،دلسوز و غم خوار بود.
ایشان دختری مهربان برای پدر بزرگوارش کوروش-همسری مهربان برای داریوش-و مادری دلسوز برای خشایار بود.
آتوسا بانویی زیبا بود و به خاطر خرد و اندیشه نیکویش داریوش با ایشان در مسائل مملکتی و سرنوشت ساز مشورت میکرد و نیز به ایشان اعتماد کامل داشت.
اگر داریوش به منطقه ای لشگر میکشید شورای سلطنت برای اداره امور کشور تشکیل میشد و رئیس و مافوق همه در راس شورای سلطنت شهربانو آتوسا بود.
mehraboOon
08-20-2011, 03:42 PM
مرگ کوروش از زبان هرودوت و بروسوس و دیگر تاریخ نویسان یونانی
http://www.vatanfa.com/pic/persia2.jpg
همانطور که می دانید منابع ایرانی و هخامنشی در مورد مرگ کوروش هیچ شرحی را روایت نکرده اند(تا انجا که من دیدم)،اما مورخان بزرگ یونانی همچون «هرودوت»، «گزنفون»، «کتزیاس» و … هر کدام مردن کوروش را به گونه ای متفاوت روایت کرده اند.ما در اینجا نظریه های «هرودوت»،«بروسوس» و «کتزیاس»،«دیودوروس» و «گزنفون» را مورد بررسی قرار می دهیم.
هرودوت می نویسد، چگونگی درگذشت کوروش را که در لشکرکشی به سرزمین «ماساگت ها» یا همان «سکایی ها» به وقوع پیوسته است را به چند گونه بازگفته اند و او به نقل روایتی که بیش از سایر روایات به نظرش درست می رسد می پردازد.
بنا بر نوشته ی هرودوت در آن زمان شهبانویی به نام «تومیریس» بر قبایل ماساگت ها فرمانروایی می کرده است که بیوه ی سابق پادشاه این سرزمین بوده است. کوروش به منظور این که بدون جنگ و خونریزی بر سرزمین ماساگت ها دست یابد، از وی درخواست همسری کرد اما «تومیریس» فهمید که طالب خود او نیست بلکه قصد دارد سرزمین های او را تصرف کند و از این رو درخواست کوروش را نپذیرفت. پس از آن کوروش تصمیم گرفت به سرزمین های تومیریس که در خاور دریای خزر قرار داشت لشکرکشی کند.
کوروش بزرگ به منظور ورود به سرزمین ماساگت ها دستور داد قایق هایی را به یکدیگر بپیوندند و به وسیله ی آن ها پلی بر روی رودخانه «سیحون» به وجود بیاورند و به منظور محفوظ نگه داشتن سپاهیانش از دستبرد دشمن، برج هایی روی قایق ها بسازند تا لشکریان بتوانند به آسانی و با امنیت از رود عبور کنند. هنگامی که تومیریس از اقدامات جنگی کوروش آگاه شد برای او پیامی به شرح زیر فرستاد: «ای پادشاه مادها، دست از این جنگجویی بردار و به فرمانروایی بر سرزمین خود خرسند باش و بگذار ما هم بر سرزمین خود حکومت رانیم. ولی چون می دانم به این اندرز گوش فرا نخواهی داد، به تو توصیه می کنم این کار بیهوده پل سازی را رها کن و بگذار سپاهیان ما از رود سیحون به مسافت سه روز راه به داخل سرزمین های ما دور شوند. آن وقت به سپاهیانت دستور بده آسوده از رود بگذرند تا درون خاک ما با یکدیگر نبرد کنیم و یا تو و سپاهیانت به مسافت سه روز راه به داخل خاک ایران عقب نشینی کن تا ما از رود بگذریم و در سرزمین تو با سپاهیانت بجنگیم.»
کوروش با سران سپاه خود در این باره مشورت کرد. همه معتقد بودند که بهتر است کوروش به داخل خاک ایران عقب بنشیند و به این وسیله سپاه ماساگت ها را به داخل خاک ایران کشانیده و آن ها را نابود کند. اما «کرزوس» پادشاه لیدی که پس از شکست از کوروش، مورد عفو و محبت و احترام او قرار گرفته بود و پیوسته در خدمت کوروش بود گفت به عقیده ی او بهتر است به سپاه ماساگت ها تکلیف شود داخل خاک خود عقب نشینی کنند سپس ما آن ها را تعقیب خواهیم کرد و در محلی خوراکی ها و نوشیدنی های لذیذ و گوارا می گذاریم و آن ها به گروهی از مردانی که قادر نیستند در جنگ شرکت کنند می سپاریم. آن وقت آن ها که به چنین خوراکی های لذیذی عادت ندارند آن قدر خواهند خورد که جنگ را از یاد ببرند. آن گاه ما به آن ها حمله خواهیم کرد و آنان را از پای درخواهیم آورد.
کوروش رای کرزوس را پسندید و به تومیریس پیام فرستاد به خاک خود عقب نشینی کند و کرزوس را به کمبوجیه سپرد تا با نهایت احترام با او رفتار کند و هر دو را به ایران فرستاد و خود با سپاهیانش برای مقابله با ماساگت ها از رود سیحون عبور کرد. کوروش وارد خاک آن ها شد و آن چه را که کرزوس به او توصیه کرده بود، انجام داد. در نتیجه سپاه ماساگت ها به محل تمرکز خوراکی ها و نوشیدنی ها رسیدند، نگهبانان پارسی را کشتند و آن قدر خوردند و آشامیدند که مست شدند. در این حال سپاهیان کوروش به آن ها حمله کردند و گروهی از آن ها را کشتند و جمعی را اسیر کردند. پسر تومیریس به نام «اسپرگپی سس» نیز بین دستگیرشدگان بود. او از کوروش تقاضا کرد زنجیر از دست و پایش بگشایند و پس از این که درخواست او مورد پذیرش کوروش قرار گرفت و آزاد شد، دست به خودکشی زد.
هنگامی که تومیریس از مرگ فرزند و همچنین این که کوروش به سخنان او اعتنایی نکرده آگاه شد، کلیه ی سپاهیان خود را جمع آوری کرد و تصمیم گرفت جنگ بزرگی با کوروش بکند. جنگی که به این ترتیب بین سپاهیان کوروش و تومیریس انجام گرفت، یکی از شدیدترین نبردهای آن زمان بوده است. سرانجام ماساگت ها بر سپاهیان کوروش پیروزشدند و بر طبق نوشته ی هرودوت کوروش در این جنگ کشته شد.
بعضی از مورخان نوشته ی هرودوت را درباره ی سرانجام کوروش خالی از واقعیت می دانند. این احتمال وجود دارد که کوروش در قلب سرزمین ماساگت ها با کوهستان های سخت گذر و دشمنان نیرومند روبرو شده و از پای درآمده باشد اما افتادن سر او به دست تومیریس افسانه است زیرا ایرانی ها پیکر او را به پاسارگاد بردند و در آن جا دفن کردند.
«بروسوس» و «کتزیاس» درباره ی سرانجام کوروش شرح دیگری دارند. «بروسوس» نوشته است که کوروش با طایفه «داهه» جنگید و به دست آن ها و در میدان جنگ کشته شد. «کتزیاس» می نویسد کوروش با «آمرایوس» پادشاه قبایل «دربیگی» وارد جنگ شد و چون گروهی از هندوها با فیل های بسیار به یاری «دربیگی»ها آمده بودند، اگرچه سپاه کوروش مردانه در برابر جنگاوران فیل سوار هندو سخت پایداری کرد اما سرانجام سپاه او شکست خورد و خود کوروش از اسب به پایین افتاد. در این هنگام یکی از هندوها با زوبین زخمی بر ران او زد و سپاهیان کوروش او را از صحنه ی جنگ دور کردند. روز دوم جنگ، «آمورگس» پادشاه «اسکوتها» با بیست هزار نفر به یاری کوروش آمد و در جنگی که دوباره بین دربیگی ها و سپاهیان کوروش درگرفت، سپاه کوروش پیروز شد و دربیگی ها فرار کردند. پادشاه دربیگی ها و دو پسرش نیز در جنگ کشته شدند. پس از جنگ، دربیگی ها فرمانبردار ایران شدند اما کوروش بر اثر زخمی که به رانش اصابت کرده بود پس از سه روز درگذشت.
«دیودوروس» نوشته است شهبانوی ماساگت ها کوروش را دستگیر و به چهارمیخ کشیدند. «استرابو» و «ژوستینوس» به نقل از نوشته ی «تروگوس پومپیوس» شرحی شبیه به روایت هرودوت درباره ی مرگ کوروش نقل کرده اند.
روایت دیگری است که اصولا مرگ کوروش بطور طبیعی اتفاق افتاده است. «گزنفون» می نویسد هنگامی که کوروش به سن سالخوردگی رسید، شبی خواب دید که سروشی به او گفت:« کوروش، زمان آن فرا رسیده است که آهنگ رفتن کنی و به خدایان بپیوندی.» کوروش پس از بیداری به کوه ها رفت و بنا به آیین ایرانیان برای اهورامزدا و خورشید و میترا و دیگر خدایان قربانی ها کرد و دگر روز، کمبوجیه فرزند بزرگش را جانشین خود ساخت و فرمانروایی ارمنستان و «کادوسیان» را به «بردیه» فرزند کوچکترش سپرد. پس از آن دست یاران و فرزندانش را فشرد و به آرامی و آسودگی بدرود حیات گفت.
از آن چه درباره ی مرگ کوروش گفته شد می توان نتیجه گرفت که قبایل گوناگون نیرومند و جنگجوی ماساگت ها که در شمال شرقی ایران زندگی می کردند با یکدیگر متحد شدند و کوروش، بنیان گذار تاریخ پادشاهی در ایران را در کوهستان های سخت گذر غافلگیر کردند و پس از وارد آوردن شکست به سپاهیان کوروش، او را هلاک کردند. اما سپاهیانش نگذاشتند جسدش به دست دشمن بیفتد بلکه آن را با خود به پارس بردند و پس از این که او را مومیایی کردند، در پاسارگاد به خاک سپردند.
پس از درگذشت کوروش، به طوری که از نوشته های تاریخ نویسان برمی آید، کمبوجیه به سرزمین ماساگت ها لشکرکشی کرد و به خونخواهی پدرش آن ها را فرمانبردار ایران کرد زیرا در روزگار داریوش بزرگ کلیه ی قبایل ماساگت ها فرمانبردار ایرانیان بوده اند.
منبع:کتاب کوروش بزرگ نوشته ی شاپور شهریاری
mehraboOon
08-20-2011, 03:43 PM
کوروش کبیر و پانته آ
تابلویی که مشاهده می کنید، اثر «وینسنت لوپز» نقاش معروف اسپانیایی (قرن ۱۸) روایت کننده ی یکی از داستان های مشهور در تاریخ ایران باستان است.
http://tarikhema.ir/images/2011/04/pantea.jpg
در لغت نامه ی دهخدا زیر عنوان «پانته آ» بر اساس روایت «گزنفون» آمده است :
هنگامی که مادها پیروزمندانه از جنگ شوش برگشتند، غنائمی با خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به کورش بزرگ عرضه می کردند. در میان غنائم زنی بود بسیار زیبا و به قولی زیباترین زن شوش به نام پانته آ که همسرش به نام « آبراداتاس» برای مأموریتی از جانب شاه خویش رفته بود . چون وصف زیبایی پانته آ را به کورش گفتند ، کورش درست ندانست که زنی شوهردار را از همسرش بازستاند. و حتی هنگامی که توصیف زیبایی زن از حد گذشت و به کورش پیشنهاد کردند که حداقل فقط یک بار زن را ببیند، از ترس اینکه به او دل ببازد، نپذیرفت.
پس او را تا باز آمدن همسرش به یکی از نگاهبان به نام «آراسپ» سپرد . اما اراسپ خود عاشق پانته آ گشت و خواست از او کام بگیرد، بناچار پانته آ از کورش کمک خواست.. کوروش آراسپ را سرزنش کرد و چون آراسپ مرد نجیبی بود و به شدت شرمنده شد و در ازای از طرف کوروش به دنبال آبراداتاس رفت تا او را به سوی ایران فرا بخواند. هنگامی که آبرداتاس به ایرانآمد و از موضوع با خبر شد، به پاس جوانمردی کوروش برخود لازم دید که در لشکر او خدمت کند. می گویند هنگامی که آبراداتاس به سمت میدان جنگ روان بود پانته آ دستان او را گرفت و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود گفت:
«سوگند به عشقی که میان من و توست، کوروش به واسطه جوانمردی که حق ما کرد اکنون حق دارد که ما را حق شناس ببیند. زمانی که اسیر او و از آن او شدم او نخواست که مرا برده خود بداند ونیز نخواست که مرا با شرایط شرم آوری آزاد کند بلکه مرا برای تو که ندیده بود حفظ کرد. مثل اینکه من زن برادر او باشم.»
آبراداتاس در جنگ مورد اشاره کشته شد و پانته آ بر سر جنازه ی او رفت و شیون آغاز کرد. کوروش به ندیمان پانته آ سفارش کرد تا مراقب باشند که خود را نکشد، اما پانته آ در یک لحظه از غفلت ندیمان استفاده کرد و با خنجری که به همراه داشت، سینه ی خود را درید و در کنار جسد همسر به خاک افتاد و ندیمه نیز از ترس کورش و غفلتی که کرده بود، خود را کشت. هنگامی که خبر به گوش کوروش رسید، بر سر جنازه ها آمد.. .
از این روی اگر در تصویر دقت کنید دو جنازه ی زن می بینید و یک مرد و باقی داستان که در تابلو مشخص است
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.