PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چیز درباره مهدی سلوکی و بعد هم ازدواجش !



shirin71
08-15-2011, 11:25 AM
داستان ازدواج من ساختگي‌ بود
اين روزها سخت مي‌شود پيدايش كرد. بالاخره او را در پارك آب و آتش پيدا كرديم،؛ زماني‌كه داشت يكي از سكانس‌هاي سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» را بازي مي‌كرد و در اين نقش مي‌گفت كه چند سال عشقش را در دل نگه داشته و بازگو نمي‌كند تا شايد روز موعود فرا برسد

اين روزها سخت مي‌شود پيدايش كرد. بالاخره او را در پارك آب و آتش پيدا كرديم،؛ زماني‌كه داشت يكي از سكانس‌هاي سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» را بازي مي‌كرد و در اين نقش مي‌گفت كه چند سال عشقش را در دل نگه داشته و بازگو نمي‌كند تا شايد روز موعود فرا برسد؛ ناگهان دست تقدير آن را به دنياي ديگري هول مي‌دهد... اين گوشه‌اي از داستان زندگي اين روزهاي مهدي سلوكي در سريال اين شب‌هاي ماه رمضان است؛ سريالي كه شما هر شب به تماشاي آن مي‌نشينيد.

همه را درگير مي‌كند
تا قبل از اين سريال با بعضي از مسائل كه در اين سريال به آن‌ها اشاره مي‌شود در زندگي مواجه نشده بودم و اصلا در موردشان كنجكاوي نكرده بودم و يكسري چيزها را هم واقعا قبول نداشتم اما بعد از اين سريال نه تنها من بلكه مطمئنا خيلي از مردم كه اين داستان را دنبال مي‌كنند با ديد جديدي به اين مسائل نگاه خواهند كرد، در سريال «پنج كيلومتر تا بهشت» بعضي چيزهايي كه شايد تا امروز‌ اصلا در موردش حرف نزده‌ايم (به‌خصوص در فيلم‌ها و سريال‌ها). خيلي ساده و روان شكافته شده و كامل و جامع جواب سوال‌ها داده شده است، مثلا در مورد اينكه زندگي پس از مرگ چه شكلي است يا آدم‌‌هايي كه به كما مي‌روند چه حال و روزي دارند و روح‌شان كجاست، اين‌ها ريزه‌كاري‌هايي است كه آدم‌ها را با خودش درگير مي‌كند.

ارواح كجا مي‌روند؟
خود من به بعضي از مسائل مربوط به ماورالطبيعه اعتقاد دارم، ‌حالا شايد اعتقادم به اين شكلي كه در اين سريال ديده مي‌شود نباشد اما در مورد‌شان فكر كرده‌ام و بعد از اين سريال وقتي با اين چيزها درگير شدم كاملا به يك باور خاص رسيده‌ام كه در زندگي قابل لمس است و در اين قصه هم هر چه جلوتر مي‌رويم بيشتر به واقعيت اين مسائل مي‌رسيم و متوجه مي‌شويم كه پشت اين مسائل منطق وجود دارد، شايد ما در كتاب‌هاي ديني‌مان به يك جواب كوتاه در مورد اين سوال‌ها كه گاهي ذهن‌مان را درگير مي‌كند دست پيدا كنيم اما چون به اين نكته‌ها زياد پرداخته‌ نشده اين سوال‌ها هميشه در ذهن مي‌ماند ولي در اين سريال با اين درگيري‌هاي ذهني مواجه مي‌شويم، انسان‌هايي كه در كما هستند براي‌شان چه اتفاقي مي‌افتد؟! روح‌شان كجاست؟ آدم‌هايي كه نماز مي‌خوانند با آدم‌‌هايي كه خدا را قبول دارند اما نماز نمي‌خوانند چه فرقي دارند؟ خيلي واقعي و قابل لمس با اين موضوع‌ها برخورد مي‌شود يعني كاملا دور از كليشه به صورتي‌ كه آدم‌ها را درگير اين واقعيت‌ها مي‌كند، واقعياتي كه شايد خيلي از ما تا به امروز با آن‌ها مواجه نشده بوديم.

قرار بود جمشيد باشم و نه اميرحسين
تا به حال متاسفانه فرصت اين را نداشتم كه در مورد مسائل ماورالطبيعه تحقيق كنم، در اين سريال‌ هم اول قرار بود نقش جمشيد را بازي كنم، ‌جمشيدي كه نقشي كاملا منفي دارد به خاطر همين فكر و ذهنم در ابتدا متمركز به شخصيت جمشيد بود نه اميرحسين، بعد هم كه كلا پشيمان شدم كه اين نقش را بازي كنم و انصراف دادم اما وقتي نقش اميرحسين را پيشنهاد كردند قبول كردم و در نتيجه فرصتي پيش نيامد كه تحقيق كنم ولي خب شايد اگر وقت هم داشتم تحقيق نمي‌كردم چون به‌جوابي كه مي‌خواستم نمي‌رسيدم. خوشبختانه در اين سريال خيلي ساده و با منطق به اين مسائل پرداخته شده، روي منطق تاكيد مي‌كنيم به‌خاطر اينكه خيلي وقت‌ها جواب‌هايي كه به اين سوالات داده مي‌شود خيلي غيرمنطقي است و فقط مجبور مي‌شويد كه قبول كنيد، اما در ناخودآگاه‌تان آن جواب را قبول نداريد و ذهن درگير مي‌ماند‌ يا به اجبار فراموش مي‌كند.
خود من به‌عنوان يك بازيگر خيلي جاها درگير اين مسائل شده‌ام و كنجكاوي كرده‌ام؛ سر اين سريال هم خيلي از آقاي افخمي مي‌پرسيدم كه حالا قرار است چه شود؟ با اين‌كه ‌مي‌دانستم اين يك قصه است اما كاملا درگيرش شده‌ بودم. تا قبل از اين سريال فكر مي‌كردم خواب چيز ساده‌اي است و هيچ پيش‌زمينه ذهني يا به هر حال يك گذشته و منطقي پشتش وجود ندارد درصورتي ‌كه الان مي‌دانم كه هست يا مثلا در «پنج‌كيلومتر تا بهشت» يكسري چيزها در مورد آدم‌هايي كه خيلي خوب هستند مطرح مي‌شود و تفاوت انرژي‌هايي كه اطراف اين آدم‌هاست با ديگر آدم‌ها مطرح مي‌شود اين نخستين قصه‌اي است كه من طي اين چند سال به‌خصوص در ميان سريال‌هاي ماه رمضاني مي‌بينم كه از شعاردادن و كليشه‌اي‌بودن كاملا دور شده‌اند.

بعد از كما تغيير مي‌كنم
خود من تا قبل از اين سريال‌ هيچ حس خاصي نسبت به آدم‌هايي كه به كما مي‌رفتند نداشتم، شايد خود اين آدم‌ها وقتي كه به هوش مي‌آيند يادشان نيايد كه چه اتفاقاتي افتاده ولي واقعا اگر با ديد اين سريال نگاهش كنيم به جواب‌هايي مي‌رسيم كه جالب و منطقي است مثلا وقتي فرد به كما مي‌رود و بعد زنده مي‌شود براي روحش در آن مدت چه اتفاقي افتاده؟! يا فرق آدم‌هاي مذهبي و كساني كه مقيد به يكسري از مسائل ديني و اخلاقي هستند با آدم‌هايي كه فقط مي‌گويند خدا را قبول دارند اما هيچ‌كار مذهبي و ديني انجام نمي‌دهند چيست؟! در اين سريال ما مي‌فهميم فرق آدم‌هايي كه نماز مي‌خوانند با آدم‌هايي كه نماز نمي‌خوانند چيست يا اين نماز و قرآن خواندن وقتي كه از دنيا مي‌رويم به ما چه كمكي مي‌كند.
اين سبك سريال‌ها بيشتر در ماه رمضان پخش مي‌شوند، شايد به دليل اينكه رمضان ماه مهماني خداست و ماهي است كه گناه آدم‌ها بخشيده مي‌شود و به هر حال ماهي است كه روزمرگي آدم‌ها كمي تغيير مي‌كند و مردم بيشتر درگير فرايض ديني، عرفان و مذهب مي‌شوند شايد حتي خيلي‌ها ناخودآگاه با اين مسائل درگير شوند، مثلا ممكن است فردي روزه نباشد اما هنگام افطار با باقي كساني كه روزه بوده‌اند افطار كند و آن حال و هواي اذان و ربنا در او يك تاثير قشنگ بگذارد يا حالا اگر روزه باشي كه يك انتظار قشنگ را تحمل كرده‌اي و آن لحظات برايت بسيار شيرين است‌، به خاطر همين حال و هواست كه در اين ماه به اين مسائل بيشتر پرداخته‌ مي‌شود. كساني كه مسئوليت ساخت چنين سريال‌هايي را قبول مي‌كنند سعي دارند تا از يك راه ساده اين مسائل را بهتر بيان ‌كنند، در كنار اين موارد بحث ديگري هم در اين سريال مطرح شده است كه نشان مي‌دهد كسي كه ديني مثل اسلام را پذيرفته چه راهي را پيش‌رو دارد، همه اينها براي خود من به‌عنوان يك بازيگر خيلي جالب بود و مطمئن هستم از قسمت 5-4 براي مخاطب هم خيلي جالب مي‌شود چون در اين سريال خيلي‌ روزمره به اين مسائل نگاه شده، منظورم از روزمره اتفاق‌هايي است كه در روز تمام ما با شكلي با آن‌ها مواجه مي‌شويم.

جمشيد كليشه‌اي و تكراري است
نقش جمشيد را قبول نكردم چون منفي بود، چون تا به امروز من نقش مشابه جمشيد را زياد بازي كرده بودم و معمولا نقش‌هايي را بازي مي‌كردم كه شيطنت‌هاي خاص خودش را داشت و يك‌جورهايي اين نقش‌ها شبيه هم بود و خيلي دوست داشتم از آن كليشه بيرون بيايم، زماني‌كه آقاي افخمي به من پيشنهاد داد گفت كه خوب فكر كن چون در‌آوردن اين نقش خيلي سخت است، من هم هر چه فكر كردم ديدم ديگر دوست ندارم نقش جمشيد و مشابه آن را تجربه كنم، حالا بعدا كه كار پخش شود مي‌بينيد كه نقش جمشيد كاملا شبيه به نقش‌هايي است كه تا به امروز بازي مي‌كردم؛ اين نقش‌ها ديگر هيچ‌ حس خلق كردني را به من نمي‌دهد، كاملا تكراري شده و برايم جالب نيست اما نقش اميرحسين نه تنها براي من بلكه فكر مي‌كنم براي هر كسي به غير از من هم اگر قرار مي‌شد در آن بازي كند برايش خيلي جالب مي‌شد چون دين و مذهب و آن ريزه‌كاري‌هاي معنويت را آنقدر قشنگ بيان مي‌كند كه همه را جذب مي‌كند، قشنگ در اين تعريف يعني امروزي چون باب ميل جوان‌هاي همسن و سال خودم است و اين نسل مي‌تواند به اين شكل اين مسائل را بپذيرد و هضم كند و خود من هم خيلي خوشم آمد و گفتم كه نقش اميرحسين را دوست دارم كه بازي ‌كنم.

داستان ازدواج من!
بحث ازدواج من شايد مهم‌ترين حاشيه‌اي باشد كه در مطبوعات شنيده‌ام، من نزديك به 7-6 سال شايد هم بيشتر است كه با هيچ مجله يا روزنامه‌اي مصاحبه نكرده‌ام ولي نمي‌دانم براي چه روي اين موضوع بعضي از مطبوعات آنقدر زوم كرده‌اند، من ازدواج نكرده‌ام ولي عاشق شدم و اين عشقم را گفته‌ام و پشيمان هم شده‌ام كه گفته‌ام. نسل ما خيلي كمتر تن به ازدواج مي‌دهند، شايد به خاطر اين باشد كه مسئوليت‌پذيري در اين برهه از زمان خيلي سخت شده و كسب در‌آمد از آن هم سخت‌تر، الان جوان‌هاي ما دغدغه‌شان آينده‌اي مدت زمان زيادي است كه هنوز نيامده و رسيدن به آرزوها با اين شرايط سخت براي‌شان غيرقابل تصور شده طوري‌كه ترجيح مي‌دهند گليم خودشان را از آب بيرون بكشند تا اينكه مسئوليت‌ يك آدم ديگر را نيز قبول كنند. دروغ خيلي زياد شده در نتيجه اعتماد كم شده و همه اينها به هم ارتباط پيدا كرده است؛ از ديگر مشكلات ازدواج نسل ما سختگيري خانواده‌ است اما گاهي اين سختگيري منطقي است. يك نكته كه خيلي دوست دارم به جوان‌ها بگويم اين است كه سراغ هيچ‌كاري نروند ولي اگر رفتند آن را تا آخر ادامه دهند چون هميشه وقتي آدم از دور به آرزويش نگاه كند يك مقدار آن آرزو دست نيافتني مي‌شود اما اگر خود ما، همين الان به‌خودمان، جايي كه هستيم و چيزهايي كه داريم نگاه كنيم، مي‌بينيم اينجا و چيزهايي كه داريم همان‌هايي است كه آرزويش را داشتيم ولي چون به مرور زمان طمع و توقع‌مان زياد شده به اين فكر نمي‌كنيم كه اينها آرزوي چند سال قبل ماست.»

چيزي در دلم نگه نمي‌دارم
من عموما به دليل شخصيتم منتظر آرزوهايم يا منتظر چيزي كه مي‌خواهم نمي‌شوم، من دوست دارم با مسائل مواجه شوم مثلا همين قبول‌كردن نقش اين سريال؛ من هيچ وقت آرزو نداشتم كه بازيگر شوم ولي وقتي‌ وارد بازيگري شدم ديدم دوست دارم؛ به‌شدت اين راه را ادامه دادم و بعد اين علاقه راه درست را پيش گرفت، در كل آدمي نيستم كه چيزي را در دل خودم نگه دارم، هميشه حرفم را مي‌زنم حالا چه در رابطه با مشكلات زندگي باشد، چه در مورد مشورت با ديگران. كم سن‌تر هم كه بودم آنقدر كنجكاو بودم كه هميشه پدر ومادرم مجبور بودند به سوال‌هاي مختلف من جواب بدهند و مي‌دانستند كه نمي‌توانند بعضي از سوال‌هاي من را جواب ندهند و اينجوري بزرگ‌ شدم كه هيچ وقت هيچ‌چيز را در خودم نگه نداشتم اگر عاشق شدم رفتم وگفتم يا اگر نسبت به چيزي عشق نداشتم باز هم گفتم.

مثل اين‌كه چيزي به پايان راه نمانده،‌فقط پنج كيلومتر
عــاشقي و رستگـاري
مي‌گويند تنها پنج كيلومترتا بهشت مانده است!
«پنج كيلومتر تا بهشت» نام سريالي است كه شما در اين روزهاي ماه مبارك رمضان هرشب از شبكه 3 بعد از افطار شاهد آن هستيد. داستان اين سريال درباره جواني است به نام اميرحسين كه كارمند شركت وارداتي فردي به نام همايون است. همايون مرد پولداري است و دختري به نام آيدا دارد. مدت كوتاهي از كار كردن اميرحسين در اين شركت نمي‌گذرد كه او به آيدا علاقه‌مند مي‌شود. در جريان اين علاقه‌مندي اتفاق‌هايي مي‌افتد و جريان‌هايي پيش مي‌آيد كه داستان را جلو مي‌برد. يكي از اين اتفاقات، سرقت اموال شركت همايون است كه منجر به سوءتفاهم‌هايي مي‌شود كه در طول اين سريال شاهد آن هستيم...
باقي داستان را ما نمي‌دانيم و بهتر است شما سريال را دنبال كنيد تا ببينيد چه مي‌‌شود. اين سريال در 30 قسمت 35 دقيقه‌اي تهيه شده و تا آخرين روز ماه مبارك رمضان مهمان خانه‌هاي شماست. كارگردان اين سريال عليرضا افخمي است كه تا به حال در كارنامه‌اش چند سريال مناسبتي موفق را به ثبت رسانده است. براي نمونه مي‌توان به سريال «پنجمين خورشيد»اشاره كرد كه داستاني سورئال داشت و در زمان پخش از مخاطبان زيادي برخوردار بود. پيش‌بيني‌ها حاكي از اين است كه اين سريال مي‌تواند در جذب مخاطبان موفق باشد.
مجله ایده ال /برترینها