PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفسیر سوره یونس



mehraboOon
08-12-2011, 02:27 AM
سوره يونس [10]


آیه 1-50

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 109 آيه است.
محتوا و فضيلت اين سوره:
اين سوره كه به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء و قبل از سوره هود نازل شده است روى چند مسأله اصولى و زير بنايى تكيه مى‏كند، كه از همه مهمتر مسأله «مبدأ» و «معاد» است.
منتها نخست از مسأله وحى و مقام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله سخن مى‏گويد، سپس به نشانه‏هايى از عظمت آفرينش مى‏پردازد، بعد مردم را به ناپايدارى زندگى مادى دنيا و لزوم توجه به سراى آخرت متوجه مى‏سازد.
و به تناسب همين مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پيامبران بزرگ از جمله نوح و موسى و يونس عليهم السّلام را بازگو مى‏كند و به همين مناسبت نام سوره يونس بر آن گذارده شده است.
و بالأخره براى تكميل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت به نعمتهاى بى‏پايان الهى براى صالحان و انذار و بيم دادن طاغيان و گردنكشان، استفاده مى‏كند.
لذا در روايتى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «كسى كه سوره يونس را در هر دو يا سه ماه بخواند بيم آن نمى‏رود كه از جاهلان و بى‏خبران باشد، و روز قيامت از مقربان خواهد بود».- و اين به خاطر آن است كه آيات هشدار دهنده و بيدار كننده در اين سوره فراوان است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 270
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در اين سوره بار ديگر با «حروف مقطعه» قرآن رو برو مى‏شويم كه به صورت «الف- لام- راء» (الر). ذكر شده است.
به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آيات قرآن كرده، مى‏گويد: «آنها آيات كتاب حكيم است» (تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ).
توصيف قرآن به «حكيم» اشاره به اين است كه آيات قرآن داراى آن چنان استحكام و نظم و حسابى است كه هرگونه باطل و خرافه و هزل را از خود دور مى‏سازد، جز حق نمى‏گويد و جز به راه حق دعوت نمى‏كند.
(آيه 2)- رسالت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله: اين آيه به تناسب اشاره‏اى كه در آيه قبل به قرآن مجيد و وحى آسمانى شده، يكى از ايرادات رائج مشركان را نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بيان مى‏كند، همان اشكالى كه بطور مكرر در قرآن مجيد آمده و آن اين كه چرا وحى آسمانى از ناحيه خدا بر انسانى نازل شده، چرا فرشته‏اى مأموريت اين رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ اين گونه سؤالات مى‏گويد: «آيا تعجبى براى مردم دارد كه ما وحى به مردى از آنان فرستاديم» (أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى‏ رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتواى اين وحى آسمانى اشاره كرده، آن را در دو چيز خلاصه مى‏كند: نخست اين كه به او وحى فرستاديم كه: «مردم را انذار كن و از عواقب كفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
ديگر اين كه: «به افراد با ايمان بشارت ده كه براى آنان در پيشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبير «قَدَمَ صِدْقٍ» يا اشاره به آن است كه ايمان «سابقه فطرى» دارد و يا اشاره به مسأله معاد و نعمتهاى آخرت است و يا اين كه قدم به معنى پيشوا و رهبر است، يعنى براى مؤمنان پيشوا و رهبرى صادق فرستاده شده است. و ممكن است برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 271
بشارت به همه اين امور، هدف از تعبير فوق بوده باشد.
باز در پايان آيه به يكى از اتهاماتى كه مشركان كرارا براى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ذكر مى‏كردند اشاره كرده، مى‏گويد: «كافران گفتند اين مرد ساحر آشكارى است» (قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ).
اين گونه تعبيرها كه از ناحيه دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله صادر مى‏شد خود دليل روشنى است بر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كارهاى خارق العاده‏اى داشته كه افكار و دلها را به سوى خود جذب مى‏كرده است، مخصوصا تكيه كردن روى سحر در مورد قرآن مجيد خود گواه زنده‏اى بر جاذبه فوق العاده اين كتاب آسمانى است كه آنها براى اغفال مردم آن را زير پرده سحر مى‏پوشاندند.
(آيه 3)- خداشناسى و معاد: قرآن پس از اشاره به مسأله وحى و نبوت در نخستين آيات اين سوره، به سراغ دو اصل اساسى تعليمات همه انبياء يعنى «مبدأ» و «معاد» مى‏رود، و اين دو اصل مهم را در ضمن عباراتى كوتاه و گويا بيان مى‏كند.
نخست مى‏گويد: «پروردگار شما همان خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (دوران) آفريد» (إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ).
«سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، و به تدبير كار جهان پرداخت» (ثُمَّ اسْتَوى‏ عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
پس از آن كه روشن شد خالق و آفريدگار «اللّه» است و زمام اداره جهان هستى به دست اوست و تدبير همه امور به فرمان او مى‏باشد معلوم است كه بتها اين موجودات بى‏جان و عاجز و ناتوان هيچ گونه نقشى در سرنوشت انسانها نمى‏توانند داشته باشند لذا در جمله بعد مى‏فرمايد: «هيچ شفاعت كننده‏اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد» (ما مِنْ شَفِيعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ).
آرى! «اين چنين است «اللّه» پروردگار شما، او را پرستش كنيد» نه غير او (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ).
«آيا با اين دليل روشن متذكر نمى‏شويد؟» أَ فَلا تَذَكَّرُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 272
(آيه 4)- سپس در اين آيه سخن از معاد مى‏گويد و در جمله‏هاى كوتاهى هم اصل اين مسأله و هم دليل و هم هدف آن را بيان مى‏دارد.
نخست مى‏گويد: «بازگشت همه شما به سوى خداست» (إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً).
سپس روى اين مسأله مهم تأكيد كرده، اضافه مى‏كند: «اين وعده قطعى خداوند است» (وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا).
بعد اشاره به دليل آن كرده، مى‏گويد: «خداوند آفرينش را آغاز كرد و سپس تجديد مى‏كند» (إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
آيات مربوط به معاد در قرآن نشان مى‏دهد كه علت عمده ترديد مشركان و مخالفان، اين بوده كه در امكان چنين چيزى ترديد داشته‏اند و با تعجب سؤال مى‏كردند آيا اين استخوانهاى پوسيده و خاك شده بار ديگر لباس حيات و زندگى در بر مى‏كند و به شكل نخست باز مى‏گردد؟ لذا قرآن مى‏گويد: همان گونه كه شما را در آغاز ايجاد كرد باز مى‏گرداند.
سپس سخن از هدف معاد به ميان مى‏آيد كه اين برنامه «براى آن است كه خداوند افرادى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند به عدالت پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ).
بى‏آنكه كوچكترين اعمال آنها از نظر لطف و مرحمت او مخفى و بى‏اجر بماند.
«و آنها كه راه كفر و انكار پوييدند (و طبعا عمل صالحى نيز نداشتند زيرا ريشه عمل خوب اعتقاد خوب است مجازات دردناك، و) نوشيدنى از آب گرم و سوزان و عذاب اليم به خاطر كفرشان در انتظارشان است» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).
(آيه 5)- گوشه‏اى از آيات عظمت خدا: در آيات گذشته اشاره كوتاهى به مسأله مبدأ و معاد شده بود، ولى از اين به بعد اين دو مسأله اصولى كه مهمترين پايه دعوت انبياء بوده است بطور مشروح مورد بحث قرار مى‏گيرد.
نخست اشاره به قسمتهايى از آيات عظمت خدا در جهان آفرينش كرده، برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 273
مى‏گويد: «او كسى است كه خورشيد را ضياء و روشنى و قمر را نور قرار داد» (هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَ الْقَمَرَ نُوراً).
خورشيد با نور عالمگيرش نه تنها بستر موجودات را گرم و روشن مى‏سازد بلكه در تربيت گياهان و پرورش حيوانات سهم عمده و اساسى دارد و اگر روزى اين اشعه حياتبخش از كره خاكى ما قطع شود در فاصله كوتاهى تاريكى و سكوت و مرگ همه جا را فرا خواهد گرفت.
ماه با نور زيبايش چراغ شبهاى تار ماست، و روشنايى ملائمش براى همه ساكنان زمين مايه آرامش و نشاط است.
سپس به يكى ديگر از آثار مفيد وجود ماه اشاره كرده، مى‏گويد: «خداوند براى آن منزل‏گاههايى مقدر كرد تا شماره سالها و حساب زندگى و كار خويش را بدانيد» (وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسابَ).
يعنى يك تقويم بسيار دقيق و زنده طبيعى است كه عالم و جاهل مى‏توانند آن را بخوانند و حساب تاريخ كارها و امور زندگى خود را نگهدارند و اين اضافه بر نورى است كه ماه به ما مى‏بخشد.
سپس اضافه مى‏كند: اين آفرينش و اين گردش مهر و ماه سرسرى و از بهر بازيگرى نيست «خداوند آن را نيافريده است مگر به حق» (ما خَلَقَ اللَّهُ ذلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ).
و در پايان آيه تأكيد مى‏كند كه: «خدا آيات و نشانه‏هاى خود را براى آنها كه مى‏فهمند و درك مى‏كنند شرح مى‏دهد» (يُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ).
اما بى‏خبران بى‏بصر چه بسيار از كنار همه اين آيات و نشانه‏هاى پروردگار مى‏گذرند و كمترين چيزى از آن درك نمى‏كنند.
(آيه 6)- در اين آيه به قسمتى ديگر از نشانه‏ها و دلائل وجودش در آسمان و زمين پرداخته، مى‏گويد: «درآمد و شد شب و روز و آنچه خداوند در آسمان و زمين آفريده است نشانه‏هايى است براى گروه پرهيزكاران» (إِنَّ فِي اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 274
يعنى تنها كسانى اين آيات را درك مى‏كنند كه در پرتو تقوا و پرهيز از گناه، صفاى روح و روشن بينى يافته‏اند اگر نور آفتاب يكنواخت و بطور مداوم بر زمين مى‏تابيد مسلما درجه حرارت در زمين به قدرى بالا مى‏رفت كه قابل زندگى نبود و همچنين اگر شب بطور مستمر ادامه مى‏يافت همه چيز از شدت سرما مى‏خشكيد ولى خداوند اين دو را پشت سر يكديگر قرار داده تا بستر حيات و زندگى را در كره زمين آماده و مهيا سازد.
(آيه 7)- بهشتيان و دوزخيان: از اين آيه به بعد نيز شرحى پيرامون معاد و سرنوشت مردم در جهان ديگر آمده است.
نخست مى‏فرمايد: «كسانى كه اميد لقاى ما را ندارند و به رستاخيز معتقد نيستند و به همين دليل تنها به زندگى دنيا خشنودند و به آن اطمينان مى‏كنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها).
«و همچنين آنها كه از آيات ما غافلند و در آنها انديشه نمى‏كنند» تا قلبى بيدار و دلى مملو از احساس مسؤوليت پيدا كنند ... (وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ).
(آيه 8)- «اين هر دو گروه جايگاهشان آتش است، به خاطر اعمالى كه انجام مى‏دهند» (أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ).
در حقيقت نتيجه مستقيم عدم ايمان به معاد همان دلبستگى به اين زندگى محدود و مقامهاى مادى و اطمينان و اتكاء به آن است.
همچنين غفلت از آيات الهى، سر چشمه بيگانگى از خدا، و بيگانگى از خدا سر چشمه عدم احساس مسؤوليت، و آلودگى به ظلم و فساد و گناه است، و سر انجام آن چيزى جز آتش نمى‏تواند باشد.
(آيه 9)- سپس اشاره به حال گروه ديگرى مى‏كند كه نقطه مقابل اين دو گروه مى‏باشند، مى‏گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، خداوند به كمك ايمانشان آنها را هدايت مى‏كند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمانِهِمْ).
اين نور هدايت الهى كه از نور ايمانشان سر چشمه مى‏گيرد، تمام افق زندگانى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 275
آنها را روشن مى‏سازد، در پرتو اين نور آن چنان روشن بينى پيدا مى‏كنند كه جار و جنجالهاى مكتبهاى مادى، و وسوسه‏هاى شيطانى، و زرق و برقهاى گناه، و زر و زور، فكر آنها را نمى‏دزدد، و از راه به بيراهه گام نمى‏نهند.
اين حال دنياى آنان و در جهان ديگر خداوند قصرهايى به آنها مى‏بخشد كه «از زير آنها در باغهاى بهشت نهرها جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الْأَنْهارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).
(آيه 10)- آنها در محيطى مملو از صلح و صفا و عشق به پروردگار و انواع نعمتها به سر مى‏برند.
هر زمان كه جذبه ذات و صفات خدا وجودشان را روشن مى‏سازد «گفتار و دعاى آنها در بهشت اين است كه: پروردگارا! منزه و پاك از هر گونه عيب و نقصى» (دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ).
و هر زمان به يكديگر مى‏رسند سخن از صلح و صفا مى‏گويند: «و تحيت آنها در آنجا سلام است» (وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).
و سر انجام هرگاه از نعمتهاى گوناگون خداوند در آنجا بهره مى‏گيرند به شكر پرداخته «و آخرين سخنشان اين است كه: حمد و سپاس مخصوص پروردگار عالميان است» (وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
(آيه 11)- انسانهاى خودرو! در اين آيه نيز همچنان سخن پيرامون مسأله پاداش و كيفر بدكاران است.
نخست مى‏گويد: «اگر خداوند مجازات مردم بدكار را سريعا و در اين جهان انجام دهد و همان گونه كه آنها در به دست آوردن نعمت و خير و نيكى عجله دارند، در مجازاتشان تعجيل كند، عمر همگى به پايان مى‏رسد و اثرى از آنها باقى نمى‏ماند» (وَ لَوْ يُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ).
ولى از آنجا كه لطف خداوند همه بندگان حتى بدكاران و كافران و مشركان را نيز شامل مى‏شود، در مجازاتشان عجله به خرج نمى‏دهد، شايد بيدار شوند و توبه برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 276
كنند، و از بيراهه به راه بازگردند.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: مجازاتشان همين بس كه «افرادى را كه ايمان به رستاخيز و لقاى ما ندارند به حال خود رها مى‏كنيم تا در طغيانشان حيران و سرگردان شوند»، نه حق را از باطل بشناسند، و نه راه را از چاه (فَنَذَرُ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ).
(آيه 12)- آنگاه اشاره به وجود نور توحيد در فطرت و عمق روح آدمى كرده، مى‏گويد: «هنگامى كه به انسان زيانى مى‏رسد، و دستش از همه جا كوتاه مى‏شود، دست به سوى ما دراز مى‏كند و ما را (در همه حال) در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است مى‏خواند» (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً).
آرى! خاصيت مشكلات و حوادث دردناك، كنار رفتن حجابها از روى فطرت پاك آدمى است، و براى مدتى، هر چند كوتاه درخشش اين نور توحيدى آشكار مى‏گردد.
سپس مى‏گويد: اما اين افراد، چنان كم ظرفيت و بى‏خردند كه «به مجرد اين كه بلا و ناراحتى آنها را برطرف مى‏سازيم، آن چنان در غفلت فرو مى‏روند كه گويا هرگز از ما تقاضايى نداشتند» و ما نيز به آنها كمكى نكرديم (فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ).
«آرى! اين چنين اعمال مسرفان در نظرشان جلوه داده شده است» (كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ).
خداوند اين خاصيت را در اعمال زشت و آلوده آفريده كه هر قدر انسان به آنها بيشتر آلوده شود، بيشتر خو مى‏گيرد و نه تنها قبح و زشتى آنها تدريجا از ميان مى‏رود بلكه كم كم به صورت عملى شايسته در نظرش مجسم مى‏گردد! و اما چرا در آيه فوق اين گونه افراد به عنوان «مسرف» (اسرافكار) معرفى شده‏اند؟ به خاطر اين است كه چه اسرافى از اين بالاتر كه انسان مهمترين سرمايه وجود خود يعنى عمر و سلامت و جوانى و نيروها را بيهوده در راه فساد و گناه برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 277
و عصيان و يا در مسير به دست آوردن متاع بى‏ارزش و ناپايدار اين دنيا به هدر دهد، و در برابر اين سرمايه چيزى عايد او نشود.
(آيه 13)- ستمگران پيشين و شما: در اين آيه نيز اشاره به مجازاتهاى افراد ستمگر و مجرم در اين جهان مى‏كند و با توجه دادن مسلمانان به تاريخ گذشته به آنها گوشزد مى‏نمايد كه اگر راه آنان را بپويند به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
نخست مى‏گويد: «ما امتهاى قبل از شما را هنگامى كه دست به ستمگرى زدند و با اين كه پيامبران با دلائل و معجزات روشن براى هدايت آنان آمدند هرگز به آنها ايمان نياوردند، هلاك و نابود ساختيم» (وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا).
و در پايان آيه مى‏افزايد: اين برنامه مخصوص جمعيت خاصى نيست «اين چنين مجرمان را كيفر مى‏دهيم» (كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ).
(آيه 14)- در اين آيه مطلب را صريحتر بيان مى‏كند و مى‏گويد: «سپس شما را جانشين آنها در زمين قرار داديم تا ببينيم چگونه عمل مى‏كنيد» (ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ).
از جمله «وَ ما كانُوا لِيُؤْمِنُوا» (چنان نبود كه ايمان بياورند) استفاده مى‏شود كه خداوند تنها آن گروهى را به هلاكت كيفر مى‏دهد كه اميدى به ايمان آنها در آينده نيز نباشد، و به اين ترتيب اقوامى كه در آينده ممكن است ايمان بياورند مشمول چنين كيفرهايى نمى‏شوند.
(آيه 15)-
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه بعد از آن در باره چند نفر از بت پرستان نازل شده، چرا كه خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمدند و گفتند: آنچه در اين قرآن در باره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما، لات و عزى و منات و هبل و همچنين مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل تحمل نيست، اگر مى‏خواهى از تو پيروى كنيم، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد! و يا حدّ اقل اين گونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير ده!
تفسير:
اين آيات نيز در تعقيب آيات گذشته پيرامون مبدأ و معاد سخن برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 278
مى‏گويد، نخست به يكى از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره كرده، مى‏گويد:
«هنگامى كه آيات آشكار و روشن ما بر آنها خوانده مى‏شود، آنها كه به رستاخيز و لقاى ما ايمان ندارند مى‏گويند: قرآن ديگرى غير از اين بياور و يا لااقل اين قرآن را، تغيير ده» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ).
اين بى‏خبران بينوا، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را براى رهبرى خود نمى‏خواستند، بلكه او را به پيروى از خرافات و اباطيل خويش دعوت مى‏كردند.
قرآن با صراحت آنها را از اين اشتباه بزرگ در مى‏آورد، و به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه به آنها «بگو: براى من ممكن نيست كه از پيش خود آن را تغيير دهم» (قُلْ ما يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِي).
سپس براى تأكيد اضافه مى‏كند: «من فقط پيروى از چيزى مى‏كنم كه بر من وحى مى‏شود» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحى‏ إِلَيَّ).
نه تنها نمى‏توانم تغيير و تبديلى در اين وحى آسمانى بدهم، بلكه «اگر كمترين تخلفى از فرمان پروردگار بكنم، از مجازات آن روز بزرگ (رستاخيز) مى‏ترسم» (إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).
(آيه 16)- در اين آيه به دليل اين موضوع مى‏پردازد و مى‏گويد به آنها بگو:
من كمترين اراده‏اى از خودم در باره اين كتاب آسمانى ندارم «و اگر خدا مى‏خواست اين آيات را بر شما تلاوت نمى‏كردم و از آن آگاهتان نمى‏ساختم» (قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لا أَدْراكُمْ بِهِ).
به دليل اين كه «سالها پيش از اين در ميان شما زندگى كردم» (فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ). و هرگز اين گونه سخنان را از من نشنيده‏ايد، اگر آيات از ناحيه من بود لابد در اين مدت چهل سال از فكر من بر زبانم جارى مى‏شد و حد اقل گوشه‏اى از آن را بعضى از من شنيده بودند.
«آيا مطلبى را به اين روشنى درك نمى‏كنيد» (أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 17)- باز براى تأكيد اضافه مى‏كند كه من به خوبى مى‏دانم بدترين انواع برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 279
ظلم و ستم آن است كه كسى بر خدا افتراء ببندد «چه كسى ستمكارتر است از كسى كه دروغى را به خدا نسبت بدهد» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً).
بنابراين چگونه چنين گناه بزرگى را ممكن است من مرتكب بشوم.
«همچنين كار كسى كه آيات الهى را تكذيب مى‏كند» نيز بزرگترين ظلم و ستم است (أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ).
اگر شما از عظمت گناه تكذيب و انكار آيات حق بى‏خبريد من بى‏خبر نيستم، و به هر حال اين كار شما جرم بزرگى است، و «مجرمان هرگز رستگار نخواهند شد» (إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 18)- معبودهاى بى‏خاصيت: در اين آيه نيز بحث «توحيد»، از طريق نفى الوهيت بتها، تعقيب شده است، و با دليل روشنى بى‏ارزش بودن بتها اثبات گرديده: «آنها غير از خدا معبودهايى را مى‏پرستند كه نه زيانى به آنان مى‏رساند (كه از ترس زيانشان آنها را بپرستند) و نه سودى مى‏رساند» كه به خاطر سودشان مورد، عبادت قرار دهند (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ).
سپس به ادعاى واهى بت پرستان پرداخته، مى‏گويد: «آنها مى‏گويند: اين بتها شفيعان ما در پيشگاه خدا هستند» (وَ يَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ).
يعنى مى‏توانند از طريق شفاعت، منشأ سود و زيانى شوند، هر چند مستقلا از خودشان كارى ساخته نباشد.
اعتقاد به شفاعت بتها يكى از انگيزه‏هاى بت پرستى بود.
قرآن در پاسخ اين پندار مى‏گويد: «آيا شما خداوند را به چيزى خبر مى‏دهيد كه در آسمانها و زمين سراغ ندارد» (قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا يَعْلَمُ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ).
كنايه از اين كه اگر خدا چنين شفيعانى مى‏داشت، در هر نقطه‏اى از زمين و آسمان كه بودند، از وجودشان آگاه بود.
و در پايان آيه براى تأكيد مى‏فرمايد: «خداوند منزه، و برتر است از شريكهايى كه براى او مى‏سازند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 280
(آيه 19)- اين آيه به تناسب بحثى كه در آيه قبل در زمينه نفى شرك و بت پرستى گذشت اشاره به فطرت توحيدى همه انسانها كرده، مى‏گويد: «در آغاز همه افراد بشر امت واحدى بودند» و جز توحيد در ميان آنها آيين ديگرى نبود (وَ ما كانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً واحِدَةً).
اين فطرت توحيدى كه در ابتدا دست نخورده بود با گذشت زمان بر اثر افكار كوتاه و گرايشهاى شيطانى، دستخوش دگرگونى شد، گروهى از جاده توحيد منحرف شدند و به شرك روى آوردند و طبعا «جامعه انسانى به دو گروه مختلف تقسيم شد» گروهى موحد و گروهى مشرك (فَاخْتَلَفُوا).
بنابراين شرك در واقع يك نوع بدعت و انحراف از فطرت است، انحرافى كه از مشتى اوهام و پندارهاى بى‏اساس سر چشمه گرفته است.
در اينجا ممكن بود اين سؤال پيش بيايد كه چرا خداوند اين اختلاف را از طريق مجازات سريع مشركان بر نمى‏چيند.
قرآن بلافاصله براى پاسخ به اين سؤال اضافه مى‏كند: «و اگر فرمانى از طرف پروردگارت (در باره عدم مجازات سريع آنان) از قبل صادر نشده بود، در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏شد» و سپس همگى به مجازات مى‏رسيدند (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيما فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
(آيه 20)- معجزات اقتراحى: دگر بار قرآن به بهانه جوييهاى مشركان به هنگام سرباز زدن از ايمان و اسلام پرداخته، مى‏گويد: «مشركان چنين مى‏گويند كه چرا معجزه‏اى از ناحيه خداوند بر پيامبر نازل نشده است» (وَ يَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ).
البته منظور آنها اين بوده كه هر وقت معجزه‏اى به ميل خود پيشنهاد كنند فورا آن را انجام دهد! لذا بلافاصله به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين دستور داده مى‏شود كه «به آنها بگو:
معجزه مخصوص خدا (و مربوط به جهان غيب و ماوراء طبيعت) است» (فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 281
بنابراين چيزى نيست كه در اختيار من باشد و من بر طبق هوسهاى شما هر روز معجزه تازه‏اى انجام دهم، و بعدا هم با عذر و بهانه‏اى از ايمان آوردن خوددارى كنيد.
و در پايان آيه با بيانى تهديدآميز به آنها مى‏گويد: «اكنون كه شما دست از لجاجت برنمى‏داريد در انتظار باشيد، من هم با شما در انتظارم» (فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ).
شما در انتظار مجازات الهى باشيد، و من هم در انتظار پيروزيم!
(آيه 21)- در اين آيه باز سخن از عقايد و كارهاى مشركان است.
نخست اشاره به يكى از نقشه‏هاى جاهلانه مشركان كرده، مى‏گويد:
«هنگامى كه مردم (را براى بيدارى و آگاهى، گرفتار مشكلات و زيانهايى مى‏سازيم سپس آن را برطرف ساخته) طعم آرامش و رحمت خود را به آنها مى‏چشانيم به جاى اين كه متوجه ما شوند در اين آيات و نشانه‏ها نيرنگ مى‏كنند» و يا با توجيهات نادرست در مقام انكار آنها بر مى‏آيند (وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَكْرٌ فِي آياتِنا). و مثلا بلاها، و مشكلات را به عنوان غضب بتها و نعمت و آرامش را دليل بر شفقت و محبت آنان مى‏گيرند و يا بطور كلى همه را معلول يك مشت تصادف مى‏شمرند اما خداوند به وسيله پيامبرش به آنها هشدار مى‏دهد كه «به آنها بگو: خدا از هر كس در چاره‏انديشى و طرح نقشه‏هاى كوبنده قادرتر و سريعتر است» (قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَكْراً).
و به تعبير ديگر او هر زمان اراده مجازات و تنبيه كسى كند بلافاصله تحقق مى‏يابد، در حالى كه دگران چنين نيستند.
سپس آنها را تهديد مى‏كند كه گمان نبريد اين توطئه‏ها و نقشه‏ها فراموش مى‏گردد، «فرستادگان ما (يعنى فرشتگان ثبت اعمال) تمام نقشه‏هايى را كه (براى خاموش كردن نور حق) مى‏كشيد مى‏نويسند» (إِنَّ رُسُلَنا يَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ).
و بايد خود را براى پاسخگويى و مجازات، در سراى ديگر آماده كنيد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 282
(آيه 22)- در اين آيه دست به اعماق فطرت بشر انداخته و توحيد فطرى را براى آنها تشريح مى‏كند كه چگونه انسان در مشكلات بزرگ و به هنگام خطر، همه چيز را جز خدا فراموش مى‏نمايد.
نخست مى‏گويد: «او خدايى است كه شما را در صحرا و دريا سير مى‏دهد» (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«تا هنگامى كه در كشتى‏ها قرار مى‏گيريد و (كشتى‏ها) سرنشينان را به كمك بادهاى موافق آرام آرام به سوى مقصد حركت مى‏دهند و همه شادمان و خوشحالند» (حَتَّى إِذا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَ جَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها).
«اما ناگهان طوفان شديد و كوبنده‏اى مى‏وزد، و امواج از هر سو به طرف آنها هجوم مى‏آورد، آن چنان كه مرگ را با چشم خود مى‏بينند و دست از زندگانى مى‏شويند» (جاءَتْها رِيحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ).
درست در چنين موقعى به ياد خدا مى‏افتند «و او را از روى اخلاص مى‏خوانند و آيين خود را براى او از هرگونه شرك و بت پرستى خالص مى‏كنند»! (دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
در اين هنگام دست به دعا بر مى‏دارند و مى‏گويند: «خداوندا! اگر ما را از اين مهلكه رهايى بخشى سپاسگزار تو خواهيم بود» نه ستم مى‏كنيم و نه به غير تو روى مى‏آوريم (لَئِنْ أَنْجَيْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ).
با اين كه اين بيدارى موقتى، اثر تربيتى در افراد فوق العاده آلوده ندارد حجت را بر آنها تمام مى‏كند، و دليلى خواهد بود بر محكوميتشان.
ولى افرادى كه آلودگى مختصرى دارند در اين گونه حوادث معمولا بيدار مى‏شوند و مسير خود را اصلاح مى‏كنند.
(آيه 23)- «اما هنگامى كه خدا آنها را رهايى مى‏بخشد و به ساحل نجات مى‏رسند شروع به ظلم و ستم در زمين مى‏كنند» (فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 283
ولى «اى مردم (بدانيد) هرگونه ظلم و ستمى مرتكب شويد و هر انحرافى از حق پيدا كنيد زيانش متوجه خود شماست» (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْيُكُمْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ).
آخرين كارى كه مى‏توانيد انجام دهيد اين است كه «چند روزى از متاع زندگى دنيا بهره‏مند شويد» (مَتاعَ الْحَياةِ الدُّنْيا).
«سپس بازگشت شما به سوى ماست» (ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُكُمْ).
«آنگاه ما شما را از آنچه انجام مى‏داديد آگاه خواهيم ساخت» (فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
(آيه 24)- دورنماى زندگى دنيا: در آيات گذشته اشاره‏اى به ناپايدارى زندگى دنيا شده بود، در اين آيه اين واقعيت ضمن مثال جالبى تشريح شده تا پرده‏هاى غرور و غفلت را از مقابل ديده‏هاى غافلان و طغيانگران كنار زند.
«مثل زندگى دنيا همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده‏ايم» (إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ).
اين دانه‏هاى حياتبخش باران بر سرزمينهاى آماده مى‏ريزند، «و به وسيله آن گياهان گوناگونى كه بعضى قابل استفاده براى انسانها، و بعضى براى حيوانات است، مى‏رويند» (فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ).
اين گياهان علاوه بر خاصيتهاى غذايى كه براى موجودات زنده دارند سطح زمين را مى‏پوشانند و آن را زينت مى‏بخشند، تا آنجا كه «زمين بهترين زيبايى خود را در پرتو آن پيدا كرده و تزيين مى‏شود» (حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّيَّنَتْ).
در اين هنگام شكوفه‏ها، شاخساران را زينت داده و گلها مى‏خندند، دانه‏هاى غذايى و ميوه‏ها كم كم خود را نشان مى‏دهند، و صحنه پرجوشى را از حيات و زندگى به تمام معنى كلمه مجسم مى‏كنند، كه دلها را پر از اميد و چشمها را پر از شادى و سرور مى‏سازند، آن چنان كه «اهل زمين مطمئن مى‏شوند، كه مى‏توانند از مواهب اين گياهان بهره گيرند» هم از ميوه‏ها و هم از دانه‏هاى حيات بخششان (وَ ظَنَّ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 284
أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَيْها)
.
«اما ناگهان فرمان ما فرا مى‏رسد (سرماى سخت و يا تگرگ شديد و يا طوفان درهم كوبنده‏اى بر آنها مسلط مى‏گردد) و آنها را چنان درو مى‏كنيم كه گويا هرگز نبوده‏اند»! (أَتاها أَمْرُنا لَيْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِيداً كَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ).
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «اين چنين آيات خود را براى افرادى كه تفكر مى‏كنند تشريح مى‏كنيم» (كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).
(آيه 25)- اين آيه با يك جمله كوتاه اشاره به نقطه مقابل اين گونه زندگى كرده و مى‏فرمايد: «خداوند به دار السلام، خانه صلح و سلامت و امنيت دعوت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلامِ).
به آنجا كه نه از اين كشمكشهاى غارتگران دنياى مادى خبرى است، و نه از مزاحمتهاى احمقانه ثروت اندوزان از خدا بى‏خبر، و نه جنگ و خونريزى و استعمار و استثمار.
سپس اضافه مى‏كند: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته و لايق ببيند) به سوى راه مستقيم (همان راهى كه به دار السلام و مركز امن و امان منتهى مى‏شود) دعوت مى‏كند» (وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 26)- رو سفيدان و رو سياهان! در آيات گذشته اشاره به سراى آخرت و روز رستاخيز شده بود، به همين مناسبت، اين آيه و آيه بعد سرنوشت نيكوكاران و آلودگان به گناه را در آنجا تشريح مى‏كند.
نخست مى‏گويد: «كسانى كه كار نيك انجام دهند پاداش نيك و زياده بر آن دارند» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى‏ وَ زِيادَةٌ).
منظور از «زِيادَةٌ» در اين جمله ممكن است پاداشهاى مضاعف و فراوانى باشد كه گاهى ده برابر و گاهى هزاران برابر بر آن افزوده مى‏شود.
سپس اضافه مى‏كند: نيكوكاران در آن روز چهره‏هاى درخشانى دارند «و تاريكى و ذلت، صورت آنها را نمى‏پوشاند» (وَ لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «اين گروه ياران بهشتند و جاودانه در آن خواهند برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 285
ماند» (أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 27)- در اين آيه سخن از دوزخيان به ميان مى‏آيد كه در نقطه مقابل گروه اولند مى‏گويد: «كسانى كه مرتكب گناهان مى‏شوند جزاى بدى به مقدار عملشان دارند» (وَ الَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئاتِ جَزاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِها).
در اينجا سخنى از «زياده» در كار نيست، چرا كه در پاداش، «زياده» فضل و رحمت است اما در كيفر، عدالت ايجاب مى‏كند كه ذره‏اى بيش از گناه نباشد.
ولى آنها به عكس گروه اول چهره‏هايى تاريك دارند «و ذلت، صورت آنها را مى‏پوشاند» (وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ).
و اين خاصيت و اثر عمل است كه از درون جان انسان به بيرون منعكس مى‏گردد.
به هر حال ممكن است بدكاران گمان كنند راه فرار و نجاتى خواهند داشت و يا بتها و مانند آنها مى‏توانند برايشان شفاعت كنند اما جمله بعد صريحا مى‏گويد:
«هيچ كس و هيچ چيز نمى‏تواند آنها را از مجازات الهى دور نگه دارد» (ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
تاريكى چهره‏هاى آنها به اندازه‏اى زياد است كه «گويى پاره‏هايى از شب تاريك و ظلمانى، يكى پس از ديگرى بر صورت آنها افكنده شده است» (كَأَنَّما أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّيْلِ مُظْلِماً).
«آنها اصحاب آتشند و جاودانه در آن مى‏مانند» (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 28)- يك صحنه از رستاخيز بت پرستان! اين آيه نيز بحثهاى گذشته را در زمينه «مبدأ» و «معاد» و وضع مشركان دنبال مى‏كند.
نخست مى‏گويد: به خاطر بياوريد «روزى را كه همه بندگان را جمع و محشور مى‏كنيم» (وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً).
«سپس به مشركان مى‏گوييم شما و معبودهايتان در جاى خود باشيد» تا به حسابتان رسيدگى شود (ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 286
سپس اضافه مى‏كند: «ما اين دو گروه (معبودان و عابدان) را از يكديگر جدا مى‏كنيم» (فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ).
و از هر كدام جداگانه سؤال مى‏نماييم- همان گونه كه در تمام دادگاهها اين مسأله معمول است كه از هر كس جداگانه بازپرسى به عمل مى‏آيد.
از بت پرستان سؤال مى‏كنيم به چه دليل اين بتها را شريك خدا قرار داديد و عبادت كرديد؟ و از معبودان نيز مى‏پرسيم به چه سبب شما معبود واقع شديد و يا تن به اين كار داديد؟
«در اين هنگام شريكانى را كه آنها ساخته بودند، به سخن مى‏آيند و مى‏گويند:
شما هرگز ما را پرستش نمى‏كرديد» (وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ). شما در حقيقت هوى و هوسها و اوهام و خيالات خويش را مى‏پرستيديد.
(آيه 29)- سپس براى تأكيد بيشتر مى‏گويند: «همين بس كه خدا گواه ميان ما و شماست كه ما به هيچ وجه از عبادات شما آگاه نبوديم» (فَكَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ إِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلِينَ).
(آيه 30)- به هر حال همان گونه كه قرآن در اين آيه مى‏گويد: «در آن هنگام هر كس اعمال خويش را كه قبلا انجام داده است مى‏آزمايد» (هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ).
و نتيجه بلكه خود آن را مى‏بيند چه عبادت كنندگان و چه معبودهاى گمراهى كه مردم را به عبادت خويش دعوت مى‏كردند، چه مشركان و چه مؤمنان از هر گروه و از هر قبيل.
«و در آن روز همگى به سوى «اللّه» كه مولى و سرپرست حقيقى آنان است باز مى‏گردند» و دادگاه محشر نشان مى‏دهد كه تنها حكومت به فرمان اوست (وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ).
«و سر انجام تمام بتها و معبودهاى ساختگى كه به دروغ آنها را شريك خدا قرار داده بودند، گم و نابود مى‏شوند» (وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
چرا كه آنجا عرصه ظهور و بروز تمام اسرار مكتوم بندگان است و هيچ حقيقتى نمى‏ماند مگر اين كه خود را آشكار مى‏سازد.
(آيه 31)- در اين آيه سخن از نشانه‏هاى وجود پروردگار و شايستگى او براى برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 287
عبوديت است.
نخست مى‏فرمايد: به مشركان و بت پرستانى كه در بيراهه سرگردانند «بگو:
چه كسى شما را از آسمان و زمين روزى مى‏دهد؟» (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).
البته زمين تنها به وسيله مواد غذايى خود ريشه گياهان را تغذيه مى‏كند و شايد به همين دليل است كه در آيه فوق سخن از ارزاق آسمان و سپس ارزاق زمين به ميان آمده است (به تفاوت درجه اهميت).
سپس به دو قسمت از مهمترين حواس انسان كه بدون آن دو، كسب علم و دانش براى بشر امكان پذير نيست اشاره كرده، مى‏گويد: و بگو «چه كسى است كه مالك و خالق گوش و چشم و قدرت دهنده اين دو حس آدمى است»؟ (أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ).
بعد، از دو پديده مرگ و حيات كه عجيب‏ترين پديده‏هاى عالم آفرينش است سخن به ميان آورده، مى‏گويد: «و چه كسى زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج مى‏كند»؟ (وَ مَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ).
اين همان موضوعى است كه تاكنون عقل دانشمندان و علماى علوم طبيعى و زيست شناسان در آن حيران مانده است كه چگونه موجود زنده از موجود بى‏جان به وجود آمده است؟
آيه فوق علاوه بر مرگ و حيات مادى مرگ و حيات معنوى را نيز شامل مى‏شود، زيرا انسانهاى هوشمند و پاكدامن و با ايمان را مى‏بينيم كه گاهى از پدر و مادرى آلوده و بى‏ايمان متولد مى‏شوند، عكس آن نيز مشاهده شده است.
بعد اضافه مى‏كند: «و چه كسى است كه امور اين جهان را تدبير مى‏كند»؟
(وَ مَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ).
در حقيقت نخست سخن از آفرينش مواهب، سپس سخن از حافظ و نگهبان و مدبر آنهاست.
بعد از آن كه قرآن اين سؤالات سه گانه را مطرح مى‏كند بلافاصله مى‏گويد: برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 288
«آنها به زودى در پاسخ خواهند گفت: خدا» (فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ).
از اين جمله به خوبى استفاده مى‏شود كه حتى مشركان و بت پرستان عصر جاهليت خالق و رازق و حياتبخش و مدبر امور جهان هستى را خدا مى‏دانستند.
و در آخر آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آيا با اين حال تقوا را پيشه نمى‏كنيد» (فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ).
(آيه 32)- پس از آن كه نمونه‏هايى از آثار عظمت و تدبير خداوند را در آسمان و زمين بيان كرد و وجدان و عقل مخالفان را به داورى طلبيد و آنها به آن معترف گرديدند، در اين آيه با لحنى قاطع مى‏فرمايد: «اين است اللّه، پروردگار بر حق شما»! (فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ). نه بتها، و نه ساير موجوداتى را كه شريك خداوند در عبوديت قرار داده‏ايد و در برابر آنها سجده و تعظيم مى‏كنيد.
سپس نتيجه‏گيرى مى‏كند: «اكنون (كه حق را به روشنى شناختيد) آيا بعد از حق چيزى جز ضلال و گمراهى وجود دارد»؟ (فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ).
«با اين حال چگونه از عبادت و پرستش خدا روى گردان مى‏شويد» با اين كه مى‏دانيد معبود حقى جز او نيست؟! (فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).
اين آيه در حقيقت يك راه منطقى روشن را براى شناخت باطل و ترك آن پيشنهاد مى‏كند، و آن اين كه نخست بايد از طريق وجدان و عقل براى شناخت حق گام برداشت، هنگامى كه حق شناخته شد، هر چه غير آن و مخالف آن است باطل و گمراهى است، و بايد كنار گذاشته شود.
(آيه 33)- در اين آيه براى بيان اين نكته كه چرا آنها با وضوح مطلب و روشنايى حق به دنبال آن نمى‏روند مى‏گويد: «اين گونه فرمان خدا در باره اين افراد كه (از روى علم و عمد برخلاف عقل و وجدان) سر از اطاعت پيچيده‏اند صادر شده كه آنها ايمان نياورند» (كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).
در واقع اين خاصيت اعمال نادرست و مستمر آنهاست كه قلبشان را چنان تاريك و روحشان را چنان آلوده مى‏كند كه با وضوح و روشنى حق آن را نمى‏بينند برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 289
و به بيراهه مى‏روند.
(آيه 34)- يكى از نشانه‏هاى حق و باطل: قرآن همچنان استدلالات مربوط به مبدأ و معاد را تعقيب مى‏كند نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آيا هيچ يك از اين معبودهايى كه شما شريك خدا قرار داده‏ايد مى‏تواند آفرينش را ايجاد كند و سپس بازگرداند» (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
بعد اضافه مى‏كند «بگو: خداوند آفرينش را آغاز كرده و سپس باز مى‏گرداند» (قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ).
«با اين حال چرا از حق روى گردان (و در بيراهه سرگردان) مى‏شويد» (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ).
(آيه 35)- بار ديگر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد «به آنها بگو: آيا هيچ يك از معبودهاى ساختگى شما هدايت به سوى حق مى‏كند»؟ (قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ).
زيرا معبود بايد رهبر عبادت كنندگان خود باشد، آن هم رهبرى به سوى حق، در حالى كه معبودهاى مشركان اعم از بتهاى بى‏جان و جاندار هيچ كدام قادر نيستند بدون هدايت الهى كسى را به سوى حق رهنمون گردند.
لذا بلافاصله اضافه مى‏كند: «بگو تنها خداوند هدايت به سوى حق مى‏كند» (قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ).
با اين حال «آيا كسى كه هدايت به سوى حق مى‏كند شايسته‏تر براى پيروى است يا آن كس كه خود هدايت نمى‏شود مگر آن كه هدايتش كنند» (أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏).
و در پايان آيه با بيانى توبيخ آميز و سرزنش بار مى‏گويد: «شما را چه مى‏شود؟ چگونه قضاوت مى‏كنيد»؟ (فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ).
(آيه 36)- و در اين آيه اشاره به سر چشمه و عامل اصلى انحرافات آنها، كرده، مى‏گويد: «اكثر آنها جز از پندار و گمان پيروى نمى‏كنند، در حالى كه گمان و پندار هرگز انسان را بى‏نياز از حق نمى‏كند و به حق نمى‏رساند» (وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 290
إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً)
.
سر انجام با لحنى تهديد آميز نسبت به اين گونه افرادى كه تابع هيچ منطق و حسابى نيستند مى‏فرمايد: «خداوند به آنچه آنها انجام مى‏دهند عالم است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِما يَفْعَلُونَ).
(آيه 37)- عظمت و حقانيت دعوت قرآن: در اينجا قرآن به پاسخ قسمت ديگرى از سخنان نارواى مشركان مى‏پردازد، چرا كه آنها تنها در شناخت مبدأ گرفتار انحراف نبودند، بلكه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز افترا مى‏زدند، كه قرآن را با فكر خود ساخته و به خدا نسبت داده است.
آيه مى‏گويد: «شايسته نيست كه اين قرآن بدون وحى الهى به خدا نسبت داده شده باشد» (وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
سپس به ذكر دليل بر اصالت قرآن و وحى آسمانى بودنش پرداخته، مى‏گويد:
«ولى اين قرآن كتب آسمانى پيش از خود را تصديق مى‏كند» (وَ لكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).
يعنى تمام بشارات و نشانه‏هاى حقانيتى كه در كتب آسمانى پيشين آمده بر قرآن و آورنده قرآن كاملا منطبق است و اين خود ثابت مى‏كند كه تهمت و افترا بر خدا نيست و واقعيت دارد.
سپس دليل ديگرى بر اصالت اين وحى آسمانى ذكر كرده، مى‏گويد: «و اين قرآن شرح كتب اصيل انبياء پيشين و بيان احكام اساسى و عقائد اصولى آنها است و به همين دليل شكى در آن نيست كه از طرف پروردگار عالميان است» (وَ تَفْصِيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِينَ).
و به تعبير ديگر هيچ گونه تضادى با اصول برنامه انبياء گذشته ندارد، بلكه تكامل آن تعليمات و برنامه‏ها در آن ديده مى‏شود، و اگر اين قرآن مجعول بود حتما مخالف و مباين آنها بود.
(آيه 38)- در اين آيه دليل سومى بر اصالت قرآن ذكر كرده، مى‏گويد: «آنها مى‏گويند اين قرآن را پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به دروغ به خدا نسبت داده، به آنها بگو: اگر برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 291
راست مى‏گوييد شما هم مثل يك سوره آن را بياوريد، و از هر كس مى‏توانيد غير از خدا براى همكارى دعوت كنيد» ولى هرگز توانايى بر اين كار را نخواهيد داشت، به همين دليل ثابت مى‏شود كه اين وحى آسمانى است (أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
اين آيه از جمله آياتى است كه با صراحت اعجاز قرآن را بيان مى‏كند نه تنها همه قرآن را بلكه حتى اعجاز يك سوره را، و از همه جهانيان بدون استثناء دعوت مى‏كند كه اگر معتقديد اين آيات از طرف خدا نيست همانند آن و يا لااقل همانند يك سوره آن را بياوريد.
(آيه 39)- در اين آيه اشاره به يكى از علل اساسى مخالفتهاى مشركان كرده، مى‏گويد: آنها قرآن را به خاطر اشكالات و ايرادهايى انكار نمى‏كردند «بلكه تكذيب و انكارشان به خاطر اين بود كه از محتواى آن آگاهى نداشتند» (بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ).

در حقيقت آنها هيچ گونه دليلى بر نفى مبدأ و معاد نداشتند و تنها جهل و بى‏خبرى ناشى از خرافات و عادت به مذهب نياكان سدّ راهشان بود.
و يا جهل به اسرار احكام، جهل به مفهوم بعضى از آيات متشابه، و جهل به درسهاى عبرت انگيزى كه هدف نهايى ذكر تاريخ پيشينيان بوده است.
مجموع اين جهالتها و بى‏خبريها، آنها را وادار به انكار و تكذيب مى‏كرد. «در حالى كه هنوز تأويل و تفسير و واقعيت مسائل مجهول براى آنها روشن نشده بود» (وَ لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ).
قرآن سپس اضافه مى‏كند كه اين روش نادرست، منحصر به مشركان عصر جاهليت نيست بلكه «اقوام گمراه گذشته نيز (به همين گرفتارى مبتلا بودند، آنها نيز بدون اين كه تحقيق در شناخت واقعيتها بكنند و يا انتظار براى تحقق آنها بكشند) حقايق را انكار و تكذيب مى‏كردند» (كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
در حالى كه عقل و منطق حكم مى‏كند كه انسان چيزى را كه نمى‏داند، هرگز انكار نكند، بلكه به جستجو و تحقيق بپردازد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 292
و در پايان آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد: «پس بنگر عاقبت كار اين ستمكاران به كجا كشيد» (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمِينَ).
يعنى اينها نيز به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد.
(آيه 40)- در اين آيه اشاره به دو گروه عظيم مشركان كرده، مى‏گويد: اينها همگى به اين حال باقى نمى‏مانند بلكه «گروهى از آنان (كه روح حق طلبى در وجودشان نمرده است سر انجام) به اين قرآن ايمان مى‏آورند، در حالى كه گروهى ديگر (همچنان در جهل و لجاجت پافشارى كرده و) ايمان نخواهند آورد» (وَ مِنْهُمْ مَنْ يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهِ).
روشن است كه اين گروه مردم، افراد فاسد و مفسدى هستند و به همين دليل در پايان آيه مى‏فرمايد: «پروردگار تو مفسدان را بهتر مى‏شناسد» (وَ رَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ).
اشاره به اين كه افرادى كه زير بار حق نمى‏روند، در فاسد كردن نظام جامعه نقش مؤثرى دارند.
(آيه 41)- بحثى كه در آيات گذشته در زمينه انكار و تكذيب لجوجانه مشركان گذشت همچنان دنبال مى‏شود و در اين آيه طريق جديدى براى مبارزه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تعليم داده، مى‏گويد: «اگر آنها تو را تكذيب كنند به آنان بگو عمل من براى من و عمل شما براى خودتان باشد» (وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ).
«شما از آنچه من انجام مى‏دهم بيزاريد، و من هم از اعمال شما بيزارم» (أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِي‏ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ).
اين اعلام بيزارى و بى‏اعتنايى كه توأم با اعتماد و ايمان قاطع به مكتب خويشتن است به منكران لجوج مى‏فهماند كه با عدم تسليم در مقابل حق، خود را به محروميت مى‏كشانند و تنها به خويشتن ضرر مى‏زنند.
(آيه 42)- كوران و كران! در اين آيه اشاره به دليل انحراف و عدم تسليم آنها در برابر حق كرده، مى‏گويد: براى هدايت يك انسان تنها تعليمات صحيح و آيات برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 293
تكان دهنده و اعجاز آميز و دلائل روشن كافى نيست، بلكه آمادگى و استعداد پذيرش و شايستگى براى قبول حق نيز لازم است، همان گونه كه براى پرورش سبزه و گل تنها بذر آماده كافى نمى‏باشد، زمين مستعد نيز لازم است.
لذا نخست مى‏گويد: «گروهى از آنها گوش به سوى تو فرا مى‏دهند» اما گويى كرند (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ).
با اين حال كه آنها گوش شنوايى ندارند «آيا تو مى‏توانى صداى خود را به گوش كران برسانى هر چند درك نكنند» (أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ).
(آيه 43)- «و گروهى ديگر از آنان چشم به تو مى‏دوزند و اعمال تو را مى‏نگرند» كه هر يك نشانه‏اى از حقانيت و صدق گفتار تو را در بر دارد، اما گويى كورند و نابينا (وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْكَ).
«آيا با اين حال تو مى‏توانى اين نابينايان را هدايت كنى هر چند فاقد بصيرت باشند» (أَ فَأَنْتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ).
(آيه 44)- ولى اين نارسايى فكر و نديدن چهره حق و ناشنوايى در برابر گفتار خدا، چيزى نيست كه با خود از مادر به اين جهان آورده باشند، و خداوند به آنها ستمى كرده باشد، بلكه اين خود آنها بوده‏اند كه با اعمال نادرستشان و دشمنى و عصيان در برابر حق روح خود را تاريك و چشم بصيرت و گوش شنوايشان را از كار انداختند «چرا كه خداوند به هيچ كس از مردم ستم نمى‏كند، ولى مردمند كه به خويشتن ستم روا مى‏دارند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ).
(آيه 45)- به دنبال شرح بعضى از صفات مشركان در آيات گذشته، در اينجا اشاره به وضع دردناكشان در قيامت كرده، مى‏گويد: «به خاطر بياور آن روز را كه خداوند همه آنها را محشور و جمع مى‏كند در حالى كه چنان احساس مى‏كنند كه تمام عمرشان در اين دنيا بيش از ساعتى از يك روز نبوده، به همان مقدار كه يكديگر را ببينند و بشناسند» (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا إِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 294
سپس اضافه مى‏كند: در آن روز به همه آنها ثابت مى‏شود «افرادى كه روز رستاخيز و ملاقات پروردگار را تكذيب كردند، زيان بردند»، و تمام سرمايه‏هاى وجود خود را از دست دادند بى‏آنكه نتيجه‏اى بگيرند (قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ).
«و اينها (به خاطر اين تكذيب و انكار و اصرار بر گناه و لجاجت) آمادگى هدايت نداشتند» (وَ ما كانُوا مُهْتَدِينَ). چرا كه قلبشان تاريك و روحشان ظلمانى بود.
(آيه 46)- در اين آيه به عنوان تهديد كفار و تسلى خاطر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله چنين مى‏گويد: «اگر ما قسمتى از مجازاتهايى را كه به آنها وعده داده‏ايم به تو نشان دهيم (و در زمان حيات خود عذاب و مجازات آنها را ببينى) و يا اگر (پيش از آن كه به چنين سرنوشتى گرفتار شوند) تو را از اين دنيا ببريم به هر حال بازگشتشان به سوى ماست. سپس خداوند شاهد و گواه اعمالى است كه انجام مى‏دادند» (وَ إِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما يَفْعَلُونَ).
(آيه 47)- در اين آيه يك قانون كلى در باره همه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و همه امتها از جمله امتى كه در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏زيسته‏اند بيان كرده، مى‏گويد: «هر امتى رسول و فرستاده‏اى از طرف خدا دارد» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ).
«هنگامى كه فرستاده آنها آمد (و ابلاغ رسالت كرد و گروهى در برابر حق تسليم شدند و پذيرفتند و گروهى به مخالفت و تكذيب برخاستند) به عدالت در ميان آنها داورى مى‏شود و به هيچ كس ستمى نمى‏شود»، مؤمنان و نيكان مى‏مانند و بدان و مخالفان يا نابود مى‏شوند و يا محكوم به شكست (فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
همان گونه كه در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و امت معاصرش چنين شد.
بنابراين قضاوت و داورى كه در اين آيه به آن اشاره شده همان قضاوت تكوينى و اجرايى در اين دنياست.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 295
(آيه 48)- به دنبال تهديدهايى كه در آيات سابق راجع به عذاب و مجازات منكران حق ذكر شد در اين آيه از قول آنها چنين نقل مى‏كند كه از روى استهزاء و مسخره و انكار «مى‏گويند: اين وعده‏اى كه در مورد نزول عذاب مى‏دهى اگر راست مى‏گويى چه موقع است»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
آنها با اين تعبير مى‏خواستند بى‏اعتنايى كامل خود را به تهديدهاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نشان دهند.
(آيه 49)- مجازات الهى در دست من نيست! در برابر اين سؤال خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از چند راه به آنها پاسخ گويد نخست اين كه مى‏فرمايد:
«به آنها بگو: (وقت و موعد اين كار در اختيار من نيست) من مالك سود و زيانى براى خود نيستم (تا چه رسد براى شما) مگر آنچه خدا بخواهد و اراده كند» (قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ).
من تنها پيامبر و فرستاده اويم، تعيين موعد نزول عذاب، تنها به دست اوست.
اين جمله در حقيقت اشاره به توحيد افعالى است كه در اين عالم همه چيز به خدا باز مى‏گردد، و هر كار از ناحيه اوست، اوست كه با حكمتش مؤمنان را پيروزى مى‏دهد و اوست كه با عدالتش منحرفان را مجازات مى‏كند.
بديهى است اين منافات با آن ندارد كه خداوند به ما نيروها و قدرتهايى داده است كه به وسيله آن مالك قسمتى از سود و زيان خويش هستيم و مى‏توانيم در باره سرنوشت خويش تصميم بگيريم.
سپس قرآن به پاسخ ديگرى پرداخته، مى‏گويد: «هر قوم و جمعيتى زمان و اجل معينى دارند، به هنگامى كه اجل آنها فرا رسد نه ساعتى از آن تأخير خواهند كرد و نه ساعتى پيشى خواهند گرفت» (لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ).
در واقع قرآن به مشركان اخطار مى‏كند كه بى‏جهت عجله نكنند، به هنگامى كه اجل آنها فرا برسد، لحظه‏اى اين عذاب تأخير و تقديم نخواهد داشت.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 296
(آيه 50)- در اين آيه سومين پاسخ را مطرح كرده، مى‏گويد: «به آنها بگو: اگر عذاب پروردگار شب هنگام يا در روز به سراغ شما بيايد» امر غير ممكنى نيست، و آيا شما مى‏توانيد اين عذاب ناگهانى را از خود دفع كنيد؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتاً أَوْ نَهاراً).
«با اين حال مجرمان و گنهكاران در برابر چه چيز عجله مى‏كنند» (ما ذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ)

mehraboOon
08-12-2011, 02:31 AM
آیه 51-109




(آيه 51)- و در اين آيه چهارمين پاسخ را به آنها چنين مى‏گويد: «يا اين كه آنگاه كه واقع شد، به آن ايمان مى‏آوريد» و گمان مى‏كنيد كه ايمان شما پذيرفته مى‏شود، اين خيال باطلى است (أَ ثُمَّ إِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ).
چرا كه پس از نزول عذاب، درهاى توبه به روى شما بسته مى‏شود و ايمان كمترين اثرى ندارد، بلكه به شما گفته مى‏شود: «حالا ايمان مى‏آوريد، در حالى كه قبلا (از روى استهزاء و انكار) براى عذاب عجله مى‏كرديد»؟ (آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ).
(آيه 52)- اين مجازات دنياى آنهاست، «سپس در روز رستاخيز به كسانى كه ستم كردند، گفته مى‏شود بچشيد عذاب ابدى را!» (ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ).
«آيا جز بدانچه انجام داديد كيفر داده مى‏شويد»؟ (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ).
اين در واقع اعمال خود شماست كه دامانتان را گرفته است، همانهاست كه در برابرتان مجسم شده و شما را براى هميشه آزار مى‏دهد.
(آيه 53)- در مجازات الهى ترديد نكنيد! در آيات گذشته سخن از كيفر و مجازات و عذاب مجرمان در اين جهان و جهان ديگر بود. اين آيه نيز موضوع را دنبال مى‏كند.
نخست مى‏گويد: مجرمان و مشركان از روى تعجب و استفهام «از تو سؤال مى‏كنند كه آيا اين وعده مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر حق است»؟ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 297
(وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَ حَقٌّ هُوَ).
خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه در برابر اين سؤال با تأكيد هر چه بيشتر «بگو: آرى! به پروردگارم سوگند اين يك واقعيت است» و هيچ شك و ترديدى در آن نيست (قُلْ إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ).
و اگر فكر مى‏كنيد، مى‏توانيد از چنگال مجازات الهى فرار كنيد اشتباه بزرگى كرده‏ايد، زيرا «هرگز شما نمى‏توانيد (از آن جلوگيرى كنيد و) او را با قدرت خود ناتوان سازيد» (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ).
(آيه 54)- در اين آيه روى عظمت اين مجازات مخصوصا در قيامت تكيه كرده، مى‏گويد: آن چنان عذاب الهى وحشتناك و هول انگيز است كه «اگر هر يك از ستمكاران مالك تمام ثروتهاى روى زمين باشند، حاضرند همه آن را بدهند» تا از اين كيفر سخت رهايى يابند (وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِي الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ بِهِ).
در واقع آنها حاضرند بزرگترين رشوه‏اى را كه مى‏توان تصور كرد، براى رهايى از چنگال عذاب الهى بدهند تا سر سوزنى از مجازاتشان كاسته شود، اما كسى از آنها نمى‏پذيرد.
مخصوصا بعضى از اين مجازاتها جنبه معنوى دارد و آن اين كه: «آنها هنگامى كه عذاب را ببينند (پشيمان مى‏شوند اما) پشيمانى خود را كتمان مى‏كنند» مبادا رسواتر شوند (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ).
سپس تأكيد مى‏كند: «كه با همه اين احوال در ميان آنها به عدالت داورى مى‏شود، و ظلم و ستمى در باره آنان نخواهد شد» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
(آيه 55)- سپس براى اين كه مردم اين وعده‏ها و تهديدهاى الهى را به شوخى نگيرند و فكر نكنند خداوند از انجام اينها عاجز است، اضافه مى‏كند: «آگاه باشيد آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست» و مالكيت و حكومت او تمام جهان هستى را فرا گرفته و هيچ كس نمى‏تواند از كشور او بيرون رود (أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 298
و نيز «آگاه باشيد وعده خداوند (در مورد مجازات مجرمان) حق است هر چند بسيارى از مردم (كه ناآگاهى، سايه شوم بر روانشان افكنده) اين حقيقت را نمى‏دانند» (أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 56)- اين آيه نيز تأكيد مجددى روى همين مسأله حياتى است كه مى‏گويد: «خداوند است كه زنده مى‏كند، و اوست كه مى‏ميراند» (هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ).
بنابراين هم توانايى بر مرگ و ميراندن بندگان دارد و هم زنده كردن آنها براى دادگاه رستاخيز.
«و سر انجام همه شما به سوى او باز مى‏گرديد» (وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).
و پاداش همه اعمال خويش را در آنجا خواهيد يافت.
(آيه 57)- قرآن رحمت بزرگ الهى! در قسمتى از آيات گذشته بحثهايى در زمينه قرآن آمده، و گوشه‏اى از مخالفتهاى مشركان در آن منعكس گرديده بود، در اين آيه به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان آمده نخست به عنوان يك پيام همگانى و جهانى، تمام انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى مردم! از سوى پروردگارتان، موعظه و اندرزى براى شما آمده» (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ).
«و كلامى كه مايه شفاء بيمارى دلهاست» (وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ).
«و چيزى كه مايه هدايت و راهنمايى است» (وَ هُدىً).
«و رحمت براى مؤمنان است» (وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ).
در واقع آيه فوق چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه قرآن شرح مى‏دهد.
مرحله اول: مرحله «موعظه و اندرز» است.
مرحله دوم: پاكسازى روح انسان از انواع رذائل اخلاقى است.
مرحله سوم: مرحله هدايت است كه پس از پاكسازى انجام مى‏گيرد.
و مرحله پنجم: مرحله‏اى است كه انسان لياقت آن را پيدا كرده است كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 299
مشمول رحمت و نعمت پروردگار شود.
(آيه 58)- در اين آيه براى تكميل اين بحث و تأكيد روى اين نعمت بزرگ الهى يعنى قرآن مجيد كه از هر نعمتى برتر و بالاتر است، مى‏فرمايد: «بگو: اى پيامبر! اين مردم به فضل پروردگار و به رحمت بى‏پايان او (و اين كتاب بزرگ آسمانى كه جامع همه نعمتهاست) بايد خشنود بشوند» نه به حجم ثروتها و بزرگى مقامها و فزونى قوم و قبيله‏هاشان (قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا).
زيرا «اين سرمايه از تمام آنچه آنها براى خود گردآورى كرده‏اند بهتر و بالاتر است» و هيچ يك از آنها قابل مقايسه با اين نيست (هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
(آيه 59)- در آيات گذشته سخن از قرآن و موعظه الهى و هدايت و رحمتى كه در اين كتاب آسمانى است در ميان بود، و در اين آيه به همين مناسبت از قوانين ساختگى و خرافى و احكام دروغين مشركان سخن مى‏گويد.
نخست روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: چرا اين روزيهايى را كه خداوند براى شما نازل كرده است بعضى را حرام و بعضى را حلال قرار داده‏ايد»؟ (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَراماً وَ حَلالًا).
و بر طبق سنن خرافى خود پاره‏اى از چهارپايان و همچنين قسمتى از زراعت و محصول كشاورزى خود را تحريم نموده‏ايد.
«بگو: آيا خداوند به شما اجازه داده است (چنين قوانينى را وضع كنيد) يا بر خدا افترا مى‏بنديد»؟ (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ).
(آيه 60)- اكنون كه مسلم شد آنها با اين احكام خرافى و ساختگى خود علاوه بر محروم شدن از نعمتهاى الهى تهمت و افترا به ساحت مقدس پروردگار بسته‏اند، اضافه مى‏كند: «آنها كه بر خدا دروغ مى‏بندند، در باره مجازات روز قيامت چه مى‏انديشند»؟ آيا تأمينى براى رهايى از اين كيفر دردناك به دست آورده‏اند؟
(وَ ما ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
اما «خداوند فضل و رحمت گسترده‏اى بر مردم دارد» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 300
به همين دليل آنها را در برابر اين گونه اعمال زشتشان فورا كيفر نمى‏دهد.
ولى آنها به جاى اين كه از اين مهلت الهى استفاده كنند و عبرت گيرند و شكر آن را به جا آورند و به سوى خدا بازگردند «اكثر آنان (غافلند و) سپاس اين نعمت بزرگ را به جا نمى‏آورند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ).
(آيه 61)- و براى اين كه تصور نشود اين مهلت الهى دليل بر عدم احاطه علم پروردگار بر كارهاى آنهاست، در اين آيه اين حقيقت را به رساترين عبارت بيان مى‏كند كه او از تمام ذرات موجودات در پهنه آسمان و زمين و جزئيات اعمال بندگان آگاه و با خبر است، و مى‏گويد: «در هيچ حالت و كار مهمى نمى‏باشى، و هيچ آيه‏اى از قرآن را تلاوت نمى‏كنى، و هيچ عملى را انجام نمى‏دهيد مگر اين كه ما شاهد و ناظر بر شما هستيم در آن هنگام كه وارد آن عمل مى‏شويد» (وَ ما تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ).
سپس با تأكيد بيشتر اين مسأله را تعقيب كرده، مى‏گويد: «كوچكترين چيزى در زمين و آسمان حتى به اندازه سنگينى ذره بى‏مقدارى، از ديدگاه علم پروردگار تو مخفى و پنهان نمى‏ماند، و نه كوچكتر از اين و نه بزرگتر از اين مگر اين كه همه اينها در لوح محفوظ و كتاب آشكار علم خدا ثبت و ضبط است» (وَ ما يَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).
در آيه فوق درس بزرگى براى همه مسلمانان بيان شده است درسى كه مى‏تواند آنها را در مسير حق به راه اندازد و از كجرويها و انحرافات باز دارد. و آن اين كه: به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه هر گامى بر مى‏داريم و هر سخنى كه مى‏گوييم و هر انديشه‏اى كه در سر مى‏پرورانيم، و به هر سو نگاه مى‏كنيم، و در هر حالى هستيم، نه تنها ذات پاك خدا بلكه فرشتگان او نيز مراقب ما هستند و با تمام توجه ما را مى‏نگرند.
بى‏جهت نيست كه امام صادق عليه السّلام مى‏فرمايد: «پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله هر زمان اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 301
آيه را تلاوت مى‏كرد شديدا گريه مى‏نمود».
جايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آن همه اخلاص و بندگى و آن همه خدمت به خلق و عبادت خالق از كار خود در برابر علم خدا ترسان باشد، حال ما و ديگران معلوم است.
(آيه 62)- آرامش روح در سايه ايمان! چون در آيات گذشته قسمتهايى از حالات مشركان و افراد بى‏ايمان مطرح شده بود. از اين به بعد شرح حال مؤمنان مخلص و مجاهد و پرهيزكار كه درست در نقطه مقابل هستند بيان گرديده، آيه مى‏گويد: «آگاه باشيد كه اولياى خدا نه ترسى بر آنان است و نه غمى دارند» (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
منظور غمهاى مادى و ترسهاى دنيوى است، و گر نه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است، ترس از عدم انجام وظايف و مسؤوليتها، و اندوه بر آنچه از موفقيتها از آنان فوت شده، كه اين ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مايه تكامل وجود انسان و ترقى اوست به عكس ترس و اندوه‏هاى مادى كه مايه انحطاط و تنزّل است.
اولياء خدا كسانى هستند، كه ميان آنان و خدا حائل و فاصله‏اى نيست، حجابها از قلبشان كنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ايمان و عمل پاك، خدا را با چشم دل چنان مى‏بينند كه هيچ گونه شك و ترديدى به دلهايشان راه نمى‏يابد، و به خاطر همين آشنايى با خدا ماسواى خدا در نظرشان كوچك و كم ارزش و ناپايدار و بى‏مقدار است.
(آيه 63)- اين آيه «اولياء خدا» را معرفى كرده، مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه ايمان آورده‏اند و بطور مداوم تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود ساخته‏اند» (الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ).
(آيه 64)- در اين آيه روى مسأله عدم وجود ترس و غم و وحشت در اولياى حق با اين عبارت تأكيد مى‏كند كه: «براى آنان در زندگى دنيا و در آخرت بشارت است»َهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ)
. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 302
باز براى تأكيد اضافه مى‏كند: «سخنان پروردگار و وعده‏هاى الهى تغيير و تبديل ندارد» و خداوند به اين وعده خود نسبت به دوستانش وفا مى‏كند تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ)
.
«و اين پيروزى و سعادت بزرگى است» براى هر كس كه نصيبش شودلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
(آيه 65)- و در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كه سر سلسله اولياء و دوستان خداست كرده و به صورت دلدارى و تسلى خاطر به او مى‏گويد: «سخنان ناموزون مخالفان و مشركان غافل و بى‏خبر تو را غمگين نكند» (وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ).
«چرا كه تمام عزت و قدرت از آن خداست» و در برابر اراده حق از دشمنان كارى ساخته نيست (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً).
او از تمام نقشه‏هاى آنها باخبر است «زيرا او شنوا و داناست» (هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 66)- قسمتى از آيات عظمت خداوند: اين آيه بار ديگر به مسأله توحيد و شرك كه يكى از مهمترين مباحث اسلام و مباحث اين سوره است بازگشته، مشركان را به محاكمه مى‏كشد و ناتوانى آنها را به ثبوت مى‏رساند.
نخست مى‏گويد: «آگاه باشيد تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند از آن خدا مى‏باشند» (أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ).
جايى كه اشخاص ملك او باشند، اشيايى كه در اين جهان مى‏باشند به طريق اولى از آن او هستند، بنابراين او مالك تمام عالم هستى است.
سپس اضافه مى‏كند: «و آنها كه غير خدا را همتاى او مى‏خوانند از دليل و منطقى پيروى نمى‏كنند» و هيچ سند و شاهدى بر گفتار خود ندارند (وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ).
«آنها تنها از پندار (ها و گمانهاى) بى‏اساس پيروى مى‏كنند» (إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ).
«بلكه آنها فقط با مقياس حدس و تخمين سخن مى‏گويند، و دروغ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 303
مى‏گويند»! (وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ).
اصولا راستى و صدق براساس قطع و يقين استوار است و دروغ براساس تخمينها و پندارها و شايعه‏ها!
(آيه 67)- سپس براى تكميل اين بحث و نشان دادن راه خداشناسى، و دورى از شرك و بت پرستى، به گوشه‏اى از مواهب الهى كه نشانه عظمت و قدرت و حكمت «اللّه» است اشاره كرده، مى‏گويد: «او كسى است كه شب را براى شما مايه آرامش قرار داد و روز را روشنى بخش» (هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
آرى! «در اين نظام حساب شده آيات و نشانه‏هايى (از توانايى آفريدگار است، اما) براى آنها كه گوش شنوا دارند و حقايق را مى‏شنوند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ). آنها كه مى‏شنوند و درك مى‏كنند، و آنها كه پس از درك حقيقت، آن را به كار مى‏بندند.
(آيه 68)- اين آيه نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبت به ساحت مقدس خداوند بازگو مى‏كند، نخست مى‏گويد: «آنها گفتند: خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است»! (قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً).
اين سخن را در درجه اول مسيحيان در مورد حضرت «مسيح» سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد «فرشتگان» كه آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند، و يهود در مورد «عزير» مى‏گفتند.
قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى‏گويد نخست اين كه: «خداوند از هر عيب و نقص منزه است، و از همه چيز بى‏نياز است» (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ).
اشاره به اين كه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو، و كمك اوست، و يا به خاطر نياز روحى و عاطفى، از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر كمبود و ضعفى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بى‏نيازى است ممكن نيست براى خود فرزندى انتخاب كند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 304
«او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).
دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مى‏گويد اين است كه: هر كس ادّعايى دارد بايد دليل بر مدّعاى خود اقامه كند آيا شما بر اين سخن دليلى داريد؟ نه «هيچ دليلى نزد شما براى اين مدّعا وجود ندارد» (إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا).
با اين حال «آيا به خدا نسبتى مى‏دهيد كه (حد اقل) از آن آگاهى نداريد» (أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ).
(آيه 69)- در اين آيه سر انجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى‏كند روى سخن را متوجه پيامبرش كرده و مى‏گويد: «به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترا مى‏بندند و دروغ مى‏گويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد» (قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ).
(آيه 70)- فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى به مال و منال دنيا برسند «اين تنها يك متاع زود گذر اين جهان است، سپس بازگشتشان به سوى ماست و ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مى‏چشانيم» (مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ).
(آيه 71)- گوشه‏اى از مبارزات نوح: در اين آيه خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد گفتارى را كه با مشركان داشت با شرح تاريخ عبرت انگيز پيشينيان تكميل كند.
نخست سرگذشت «نوح» را عنوان كرده، مى‏گويد: «سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت كن، هنگامى كه به قومش گفت: اى قوم من! اگر توقفم در ميان شما و يادآورى كردن آيات الهى برايتان سخت و غير قابل تحمل است» هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد و كوتاهى نكنيد (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ يا قَوْمِ إِنْ كانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقامِي وَ تَذْكِيرِي بِآياتِ اللَّهِ).
«چرا كه من بر خدا تكيه كرده‏ام» و به همين دليل از غير او نمى‏ترسم و نمى‏هراسم! (فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 305
سپس تأكيد مى‏كند: «اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز دعوت به عمل آوريد» تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند (فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ).
«آن چنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطر شما نباشد»، بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را در باره من بگيريد (ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً).
سپس مى‏گويد: اگر مى‏توانيد «برخيزيد، و به زندگى من پايان دهيد، و لحظه‏اى مرا مهلت ندهيد» (ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظِرُونِ).
اين يك درس است براى همه رهبران اسلامى كه در برابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلكه با اتكاء و توكل بر پروردگار با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان فرا خوانند، و قدرتشان را تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و شكست روحيه دشمنان خواهد بود.
(آيه 72)- در اين آيه بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويش نقل شده، آنجا كه مى‏گويد: «اگر شما از دعوت من سرپيچى كنيد (من زيانى نمى‏برم چرا كه) من از شما اجر و پاداشى نخواستم» (فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ).
«چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خداست» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).
براى او كار مى‏كنم و تنها از او پاداش مى‏خواهم «و من مأمورم كه از مسلمين (تسليم شدگان در برابر فرمان خدا) باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
(آيه 73)- در اين آيه سر انجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را به اين صورت بيان مى‏كند: «آنها نوح را تكذيب كردند ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم» (فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ).
نه فقط آنها را نجات داديم بلكه: «آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم» (وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ).
«و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم» (وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 306
و در پايان روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏گويد «اكنون بنگر عاقبت آن گروهى كه انذار شدند (ولى تهديدهاى الهى را به چيزى نگرفتند) به كجا كشيد» (فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ).
(آيه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پايان بحث اجمالى پيرامون سرگذشت نوح، اشاره به پيامبران ديگرى كه بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهيم و هود و صالح و لوط و يوسف) براى هدايت مردم آمدند كرده، مى‏گويد:
«سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعيتشان فرستاديم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‏ قَوْمِهِمْ).
«آنها با دلائل روشن و آشكار به سوى قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامه‏هاى سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ).
«ولى آنها كه (راه عناد و لجاج را مى‏پوييدند و) در گذشته به تكذيب پيامبران پيشين برخاسته بودند (اين پيامبران را نيز تكذيب كردند و به آنها) ايمان نياوردند» (فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).
اين به خاطر آن بود كه بر اثر عصيان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنها افتاده بود «آرى! اين چنين بر دلهاى متجاوزان مهر مى‏زنيم» (كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‏ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ).
(آيه 75)- بخشى از مبارزات موسى و هارون: از اينجا به بحث پيرامون موسى و هارون و مبارزات پيگيرشان با فرعون و فرعونيان مى‏پردازد.
آيه مى‏گويد: «سپس بعد از رسولان پيشين، موسى و هارون را به سوى فرعون و ملأ او همراه با آيات و معجزات فرستاديم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‏ وَ هارُونَ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ بِآياتِنا).
اما فرعون و فرعونيان از پذيرش دعوت موسى و هارون سر باز زدند، و از اين كه در برابر حق سر تسليم فرود آوردند «تكبر ورزيدند» (فَاسْتَكْبَرُوا).
آنها به خاطر كبر و خود برتربينى و نداشتن روح تواضع، واقعيتهاى روشن را در دعوت موسى ناديده گرفتند چرا كه: «آنها گروهى مجرم بودند» برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 307
(وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ).
(آيه 76)- در اينجا سخن از مبارزات چند مرحله‏اى فرعونيان با موسى و برادرش هارون است.
قرآن مى‏گويد: «هنگامى كه حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با اين كه آن را از چهره‏اش شناختند) گفتند: اين سحر آشكارى است»! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ).
(آيه 77)- اما «موسى» (ع) در مقام دفاع از خويش برآمد، با بيان دو دليل پرده‏ها را كنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشكار ساخت «موسى گفت: آيا در باره حق، هنگامى كه به سوى شما آمد چنين مى‏گوييد؟ آيا اين سحر است»؟ (قالَ مُوسى‏ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا).
«در حالى كه ساحران هرگز رستگار (و پيروز) نمى‏شوند» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ).
(آيه 78)- سپس سيل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صريحا به او «گفتند: آيا تو مى‏خواهى ما را از راه و رسم پدران و نياكانمان منصرف سازى»؟
(قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا).
در واقع بت «سنتهاى نياكان» و عظمت خيالى و افسانه‏اى آنها را پيش كشيدند تا افكار عامه را نسبت به موسى و هارون بدبين كنند كه آنها مى‏خواهند با مقدسات جامعه و كشور شما بازى كنند.
سپس ادامه دادند دعوت شما به دين و آيين خدا دروغى بيش نيست، اينها همه دام است، و نقشه‏هاى خائنانه براى اين كه در اين سرزمين حكومت كنيد «و رياست در روى زمين از آن شما دو تن باشد» (وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ).
در حقيقت آنها چون خودشان هر تلاش و كوششى براى حكومت ظالمانه بر مردم بود، ديگران را نيز چنين مى‏پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پيامبران را هم، اين گونه تفسير مى‏كردند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 308
اما بدانيد «ما به شما دو نفر هرگز ايمان نمى‏آوريم» زيرا دست شما را خوانده‏ايم و از نقشه‏هاى تخريبيتان آگاهيم (وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ).
و اين نخستين مرحله مبارزه آنها با موسى بود.
(آيه 79)- مرحله دوم مبارزه موسى: هنگامى كه فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند يد بيضاء و حمله مار عظيم را ملاحظه كرد و ديد ادعاى موسى بدون دليل نيست و اين دليل كم و بيش در جمع اطرافيان او و يا ديگران اثر خواهد گذاشت، به فكر پاسخ گويى عملى افتاد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «فرعون صدا زد: تمام ساحران آگاه و دانشمند را نزد من آوريد»، تا به وسيله آنها زحمت موسى را از خود دفع كنم (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ ساحِرٍ عَلِيمٍ).
(آيه 80)- سپس «هنگامى كه ساحران (در روزى كه براى اين مبارزه تاريخى تعيين شده بود و دعوت عمومى نيز از مردم به عمل آمده بود) گرد آمدند، موسى رو به آنها كرد و گفت: نخست شما آنچه مى‏توانيد بيفكنيد، بيفكنيد» (فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسى‏ أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ).
(آيه 81)- آنها آنچه را در توان داشتند بسيج كردند «و هنگامى كه وسائلى را كه با خود آورده بودند به وسط ميدان افكندند، موسى گفت: آنچه شما آورديد سحر است كه خداوند به زودى آن را ابطال مى‏كند» (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى‏ ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ).
شما افرادى فاسد و مفسديد چرا كه در خدمت يك دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستيد و علم و دانش خود را براى تقويت پايه‏هاى اين حكومت خودكامه، فروخته‏ايد، و اين خود بهترين دليل بر مفسد بودن شماست، و «خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ لا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ).
(آيه 82)- و در اين آيه مى‏فرمايد: موسى به آنها گفت در اين درگيرى و مبارزه مطمئنا پيروزى با ماست، چرا كه «خداوند وعده داده است كه حق را آشكار سازد (و به وسيله منطق كوبنده و معجزات قاهره پيامبرانش، مفسدان و باطل گرايان را رسوا كند) هر چند مجرمان (همچون فرعون و ملأش) كراهت برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 309
داشته باشند» (وَ يُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ).
(آيه 83)- سومين مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر: در آغاز وضع نخستين گروه ايمان آورندگان به موسى را بيان مى‏كند و مى‏گويد: «بعد از اين (ماجرا) هيچ گروهى به موسى ايمان نياوردند مگر گروهى از فرزندان قوم او» (فَما آمَنَ لِمُوسى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ).
اين گروه كوچك و اندك كه به مقتضاى ظاهر كلمه «ذُرِّيَّةٌ» بيشتر از جوانان و نوجوانان تشكيل مى‏شدند، تحت فشار شديدى از ناحيه فرعون و اطرافيانش قرار داشتند، و هر زمان «از اين بيم داشتند كه دستگاه فرعونى (با فشارهاى شديدى كه روى مؤمنان وارد مى‏كرد) آنان را وادار به ترك آيين و مذهب موسى كند» (عَلى‏ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ).
چرا كه «فرعون مردى بود كه در آن سرزمين برترى جويى داشت» (وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِي الْأَرْضِ).
«و اسرافكار و تجاوزكار بود» و هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى‏شناخت (وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ).
(آيه 84)- به هر حال موسى براى آرامش فكر و روح آنها با لحنى محبت‏آميز به آنان گفت: «اى قوم من! اگر شما به خدا ايمان آورده‏ايد، و در گفتار خود و ايمان و اسلام خود صادقيد، بايد بر او توكل و تكيه كنيد» و از امواج و طوفان بلا نهراسيد، چرا كه ايمان از توكل جدا نيست (وَ قالَ مُوسى‏ يا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ).
حقيقت «توكل» واگذارى كار به ديگرى و انتخاب او به وكالت است.
مفهوم توكل اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد. بلكه مفهوم آن اين است كه هرگاه نهايت تلاش و كوشش خود را به كار زد و نتوانست مشكل را حل كند، وحشتى به خود راه ندهد، و با اتكاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاك و قدرت بى‏پايان او، ايستادگى به خرج دهد، و به جهاد پى‏گير خود همچنان ادامه دهد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 310
(آيه 85)- اين مؤمنان راستين دعوت موسى را به توكل اجابت كردند، «و گفتند: ما تنها بر خدا توكل داريم» (فَقالُوا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنا).
سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا كردند كه از شرّ دشمنان و وسوسه‏ها و فشارهاى آنان در امان باشند، و عرضه داشتند: «پروردگارا ما را وسيله فتنه و تحت تأثير و نفوذ ظالمان و ستمگران قرار مده» (رَبَّنا لا تَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ).
(آيه 86)- «پروردگارا! ما را به رحمت خود از قوم بى‏ايمان رهايى بخش» (وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).
(آيه 87)- مرحله چهارم، دوران سازندگى براى انقلاب: در اينجا مرحله ديگرى از قيام و انقلاب موسى و هارون و بنى اسرائيل بر ضد فراعنه تشريح شده است.
نخست اين كه خداوند مى‏فرمايد: «ما به موسى و برادرش وحى فرستاديم كه براى قوم خود خانه‏هايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد» (وَ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُيُوتاً).
و مخصوصا «اين خانه‏ها را نزديك به يكديگر و مقابل هم بسازيد» (وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً).
سپس به خودسازى معنوى و روحانى بپردازيد «و نماز را بر پا داريد» (وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ). و از اين طريق روان خود را پاك و قوى نماييد.
و براى اين كه آثار ترس و وحشت از دل آنها بيرون رود، و قدرت روحى و انقلابى را بازيابند «به مؤمنان بشارت بده» بشارت به پيروزى و لطف و رحمت خدا (وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 88)- سپس به يكى از علل طغيان فرعون و فرعونيان اشاره كرده، چنين مى‏گويد: «موسى گفت: پروردگارا! تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموال در زندگى دنيا بخشيده‏اى» (وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِينَةً وَ أَمْوالًا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا). برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 311
«پروردگارا! سر انجام اين ثروت و تجملات و عاقبت كارشان اين شده كه آنها بندگانت را از راه تو منحرف و گمراه مى‏سازند» (رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ).
سپس موسى (ع) از پيشگاه خدا تقاضا مى‏كند و مى‏گويد: «پروردگارا! اموال آنها را محو و بى‏اثر ساز» تا نتوانند از آن بهره گيرند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ).
بعد اضافه كرد: پروردگارا! «علاوه بر اين، قدرت تفكر و انديشه را نيز از آنان بگير» (وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ).
چه اين كه با از دست دادن اين دو سرمايه، آماده زوال و نيستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد كردن ضربه نهايى بر آنان باز مى‏گردد.
خداوندا! اگر من از تو در باره فرعونيان چنين مى‏خواهم نه به خاطر روح انتقامجويى و كينه توزى است، بلكه به خاطر اين است كه آنها ديگر هيچ گونه آمادگى براى ايمان ندارند «و تا عذاب اليم تو فرا نرسد ايمان نمى‏آورند» (فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
(آيه 89)- خداوند به موسى و برادرش «فرمود: (اكنون كه شما آماده تربيت و سازندگى جمعيت بنى اسرائيل شده‏ايد) دعاى شما (نسبت به دشمنانتان) اجابت شد» (قالَ قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُما).
پس محكم در راه خود بايستيد و «استقامت به خرج دهيد» و از انبوه مشكلات نهراسيد و در كار خود قاطع باشيد (فَاسْتَقِيما).
و هرگز در برابر پيشنهادهاى افراد نادان و بى‏خبر تسليم نشويد «و از راه و رسم كسانى كه نمى‏دانند، تبعيّت نكنيد» بلكه كاملا آگاهانه برنامه‏هاى انقلابى خود را ادامه دهيد (وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).
(آيه 90)- آخرين فصل مبارزه با ستمگران: در اينجا آخرين مرحله مبارزه بنى اسرائيل با فرعونيان و سرنوشت آنها، در عباراتى كوتاه اما دقيق و روشن، ترسيم شده است.
نخست مى‏گويد: «ما بنى اسرائيل را (به هنگام مقابله با فرعونيان در حالى كه تحت فشار و تعقيب آنها قرار گرفته بودند) از دريا (شط عظيم نيل كه به خاطر برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 312
عظمتش كلمه بحر بر آن اطلاق شده) عبور داديم» (وَ جاوَزْنا بِبَنِي إِسْرائِيلَ الْبَحْرَ).
«فرعون و لشكرش براى كوبيدن بنى اسرائيل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان به تعقيب آنها پرداختند» اما به زودى همگى در ميان طوفان امواج نيل غرق شدند (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً).
اين جريان ادامه يافت «تا اين كه غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت و او همچون پر كاهى بر روى امواج عظيم نيل مى‏غلتيد، در اين هنگام پرده‏هاى غرور و بى‏خبرى از مقابل چشمان او كنار رفت، و نور توحيد فطرى درخشيدن گرفت) فرياد زد: من ايمان آوردم كه معبودى جز آن كس كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند، وجود ندارد» (حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ).
نه تنها با قلب خود ايمان آوردم بلكه عملا هم «در برابر چنين پروردگار توانايى تسليمم» (وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ).
در واقع هنگامى كه پيشگوييهاى موسى يكى پس از ديگرى به وقوع پيوست و فرعون بيش از پيش از صدق گفتار اين پيامبر بزرگ آگاه شد، و قدرت نمايى او را مشاهده كرد، ناچار اظهار ايمان نمود، به اميد اين كه همان گونه كه «خداى بنى اسرائيل» آنها را از اين امواج كوه پيكر رهايى بخشيد، او را نيز رهايى بخشد.
ولى بديهى است چنين ايمانى كه به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن در چنگال مرگ اظهار مى‏شود، در واقع يك نوع ايمان اضطرارى است، كه هر جانى و مجرم و گنهكارى از آن دم مى‏زند، بى‏آنكه ارزشى داشته باشد.
(آيه 91)- به همين جهت خداوند او را مخاطب ساخت و فرمود: «اكنون ايمان مى‏آورى در حالى كه قبل از اين طغيان و گردنكشى و عصيان نمودى، و در صف مفسدان فى الارض و تبهكاران قرار داشتى» (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ).
(آيه 92)- ولى، امروز بدن تو را از امواج رهايى مى‏بخشيم تا درس عبرتى براى آيندگان باشى» براى زمامداران مستكبر و براى همه ظالمان و مفسدان، و نيز برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 313
براى گروههاى مستضعف (فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: اما با اين همه آيات و نشانه‏هاى قدرت خدا و با اين همه درسهاى عبرت كه تاريخ بشر را پر كرده است، «بسيارى از مردم از آيات و نشانه‏هاى ما غافلند» (وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ).
(آيه 93)- و در اين آيه، پيروزى نهايى بنى اسرائيل و بازگشت به سرزمينهاى مقدسه را پس از رهايى از چنگال فرعونيان چنين بيان مى‏كند:
«ما بنى اسرائيل را در مكان صدق و راستى منزل داديم» (وَ لَقَدْ بَوَّأْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ).
تعبير به «مُبَوَّأَ صِدْقٍ» (منزلگاه راستين) مى‏تواند اشاره به سرزمين مصر و يا اراضى شام و فلسطين باشد.
سپس قرآن اضافه مى‏كند: «ما آنها را از روزيهاى پاكيزه، بهره‏مند ساختيم» (وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
اما آنها قدر اين نعمت را ندانستند و به اختلاف و نزاع با يكديگر برخاستند «و اختلاف نكردند، مگر بعد از آن كه علم و آگاهى به سراغشان آمد» (فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جاءَهُمُ الْعِلْمُ).
ولى «پروردگار تو سر انجام در روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏كند» و اگر امروز مجازات اختلاف را نچشند، فردا خواهند چشيد! (إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).
(آيه 94)- ترديد به خود راه مده! چون در آيات گذشته قسمتهايى از سرگذشتهاى انبياء و اقوام پيشين ذكر شده بود، و ممكن بود بعضى از مشركان و منكران دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در صحت آن ترديد كنند، قرآن از آنها مى‏خواهد كه براى فهم صدق اين گفته‏ها به اهل كتاب مراجعه كنند، و چگونگى را از آنها بخواهند، چرا كه در كتب آنها بسيارى از اين مسائل آمده است.
ولى به جاى اين كه روى سخن را به مخالفان كند، پيامبر را مخاطب ساخته چنين مى‏گويد: «اگر از آنچه بر تو نازل كرديم در شك و ترديد هستى از كسانى كه برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 314
كتب آسمانى را قبل از تو مى‏خوانند بپرس» (فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ فَسْئَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ). تا از اين طريق ثابت شود كه «آنچه بر تو نازل شده حق است و از طرف پروردگار» (لَقَدْ جاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ).
«بنابراين هيچ گونه شك و ترديد هرگز به خود راه مده» (فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرِينَ).
(آيه 95)- در اين آيه اضافه مى‏كند: اكنون كه آيات پروردگار و حقانيت اين دعوت بر تو آشكار شده است «در صف كسانى كه آيات الهى را تكذيب كرده‏اند مباش كه از زيانكاران خواهى شد» (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرِينَ).
در واقع، در آيه قبل مى‏گويد اگر ترديد دارى، از آنها كه آگاهى دارند بپرس، و در اين آيه مى‏گويد اكنون كه عوامل ترديد برطرف شد بايد در برابر اين آيات تسليم باشى، و گر نه مخالفت با حق، نتيجه‏اى جز خسران و زيان در بر نخواهد داشت.
(آيه 96)- سپس به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله اعلام مى‏كند كه در ميان مخالفان تو گروهى متعصب و لجوج هستند كه انتظار ايمان آنها بيهوده است، آنها از نظر فكرى چنان مسخ شده‏اند، و آنقدر در راه باطل گام برداشته‏اند كه وجدان بيدار انسانى را بكلى از دست داده و به موجودى نفوذناپذير تبديل شده‏اند، منتها قرآن اين موضوع را با اين تعبير بيان مى‏كند: «كسانى كه فرمان پروردگارت بر آنها ثابت و مسجل شده، ايمان نخواهند آورد» (إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 97)- «و حتى اگر تمام آيات و نشانه‏هاى پروردگار به سراغ آنها بيايد (ايمان نخواهند آورد) تا زمانى كه عذاب اليم الهى را با چشم خود ببينند» كه آن زمان ايمان برايشان اثرى ندارد (وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ).
(آيه 98)- تنها يك گروه به موقع ايمان آوردند! در آيات گذشته در باره فرعون و فرعونيان خصوصا و ديگر اقوام پيشين عموما اين نكته ذكر شده بود كه آنها از ايمان به خدا در حال اختيار و سلامت سر باز زدند، ولى به هنگام قرار گرفتن برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 315
در آستانه مرگ و كيفر الهى، اظهار ايمان كردند، كه براى آنها سودمند نيفتاد.
در اين آيه اين مسأله را به عنوان يك قانون كلى بيان مى‏دارد و مى‏گويد: «چرا اقوام گذشته به موقع ايمان نياوردند تا ايمانشان سودمند باشد» (فَلَوْ لا كانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إِيمانُها).
سپس قوم يونس (ع) را استثنا كرده، مى‏گويد: «مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند، مجازات رسوا كننده را در زندگى اين دنيا از آنها برطرف ساختيم» (إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْيِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا). «و آنها را تا وقت معلومى (تا پايان عمرشان) بهره‏مند كرديم» (وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ).
ماجراى ايمان آوردن قوم يونس: هنگامى كه يونس از ايمان آوردن قوم خود كه در سرزمين «نينوا» (در عراق) زندگى مى‏كردند مأيوس شد، به پيشنهاد عابدى كه در ميان آنها مى‏زيست نفرين كرد در حالى كه عالم دانشمندى نيز در ميان آن گروه بود كه به يونس پيشنهاد مى‏كرد باز هم در باره آنان دعا كند و باز هم به ارشاد بيشتر بپردازد و مأيوس نگردد.
ولى يونس پس از اين ماجرا از ميان قوم خود بيرون رفت، آنها موقع را غنيمت شمرده و به رهبرى عالم از شهر بيرون ريختند، در حالى كه دست به دعا و تضرّع برداشته و اظهار ايمان و توبه كردند.
اين توبه و ايمان و بازگشت به سوى پروردگار كه به موقع انجام يافته بود و با آگاهى و اخلاص توأم بود كار خود را كرد، نشانه‏هاى عذاب برطرف شد و آرامش به سوى آنها بازگشت، و هنگامى كه يونس پس از ماجراى طولانيش به ميان قوم خود بازگشت، او را از جان و دل پذيرا گشتند.
داستان فوق نشان مى‏دهد كه نقش يك رهبر آگاه و دلسوز در ميان يك قوم و ملت، تا چه اندازه مؤثر و حياتبخش است، در صورتى كه عابدى كه آگاهى كافى ندارد بيشتر روى خشنونت تكيه مى‏كند، و منطق اسلام در مقايسه ميان عبادت ناآگاهانه، و علم توأم با احساس مسؤوليت نيز از اين روايت مفهوم مى‏شود.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 316
(آيه 99)- ايمان اجبارى بيهوده است! در آيات گذشته خوانديم كه ايمان اضطرارى به هيچ دردى نمى‏خورد، به همين جهت در اين آيه مى‏گويد: «اگر (ايمان اضطرارى و اجبارى به درد مى‏خورد) و پروردگار تو اراده مى‏كرد همه مردم روى زمين ايمان مى‏آوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً).
بنابراين از عدم ايمان گروهى از آنان دلگير و ناراحت مباش، اين لازمه اصل آزادى اراده و اختيار است كه گروهى مؤمن و گروهى بى‏ايمان خواهند بود، «با اين حال آيا تو مى‏خواهى مردم را اكراه كنى كه ايمان بياورند» (أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ).
اين آيه بار ديگر تهمت ناروايى را كه دشمنان اسلام كرارا گفته و مى‏گويند با صراحت نفى مى‏كند، آنجا كه مى‏گويند: اسلام آيين شمشير است و از طريق زور و اجبار بر مردم جهان تحميل شده است.
اصولا دين و ايمان چيزى است كه از درون جان بر مى‏خيزد، نه از برون و به وسيله شمشير، و مخصوصا پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را از اكراه و اجبار كردن مردم براى اسلام برحذر مى‏دارد.
(آيه 100)- در عين حال در اين آيه اين حقيقت را يادآور مى‏شود: درست است كه انسانها مختار و آزادند اما «هيچ كس نمى‏تواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا» و توفيق و يارى و هدايت او (وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
و لذا آنها كه در مسير جهل و عدم تعقل گام بگذارند و حاضر به استفاده از سرمايه فكر و خرد خويش نباشند «خداوند رجس و پليدى را بر آنها مى‏نهد» آن چنان كه موفق به ايمان نخواهند شد (وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ).
(آيه 101)- تربيت و اندرز: در آيات گذشته سخن از اين بود كه ايمان بايد جنبه اختيارى داشته باشد نه اضطرارى و اجبارى، به همين مناسبت در اين آيه راه تحصيل ايمان اختيارى را نشان مى‏دهد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: «به آنها بگو:
درست بنگريد و ببينيد در آسمان و زمين چه نظام حيرت انگيز و شگرفى است» كه هر گوشه‏اى از آن دليلى بر عظمت و قدرت و علم و حكمت آفريدگار است (قُلِ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 317
انْظُرُوا ما ذا فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)
.
اين جمله به روشنى مسأله جبر و سلب آزادى اراده را نفى مى‏كند و مى‏گويد:
ايمان نتيجه مطالعه جهان آفرينش است يعنى اين كار به دست خود شماست.
سپس اضافه مى‏كند ولى با اين همه آيات و نشانه‏هاى حق باز جاى تعجب نيست كه گروهى ايمان نياورند، چرا كه آيات و نشانه‏ها و اخطارها و انذارها تنها به درد كسانى مى‏خورد كه آمادگى براى پذيرش حق دارند «اما اين آيات و انذارها به حال كسانى كه به خاطر لجاجت ايمان نمى‏آورند مفيد نخواهد بود»! (وَ ما تُغْنِي الْآياتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 102)- سپس در اين آيه با لحنى تهديد آميز اما در لباس سؤال و استفهام مى‏گويد: «آيا (اين گروه لجوج و بى‏ايمان) جز اين انتظار دارند كه سرنوشتى همانند اقوام طغيانگر و گردنكش پيشين كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند پيدا كنند» سرنوشتى همچون فراعنه و نمرودها و شدّادها و اعوان و انصارشان! (فَهَلْ يَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ).
و در پايان آيه به آنها اخطار مى‏كند و مى‏گويد: «اى پيامبر! به آنها بگو: اكنون (كه شما در چنين مسيرى هستيد و حاضر به تجديد نظر نيستيد) شما در انتظار بمانيد و من نيز با شما انتظار مى‏كشم» (قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ).
شما در انتظار درهم شكستن دعوت حق، و ما در انتظار سرنوشت شوم و دردناكى براى شما، همچون سرنوشت اقوام مستكبر پيشين!
(آيه 103)- سپس براى اين كه چنين توهمى پيش نيايد كه خدا به هنگام مجازات تر و خشك را با هم مى‏سوزاند، اضافه مى‏كند: «سپس (هنگام آماده شدن مقدمات مجازات اقوام گذشته) فرستادگان خود و كسانى را كه به آنها ايمان مى‏آوردند نجات و رهايى بخشيديم» (ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
و در پايان مى‏گويد: اين اختصاص به اقوام گذشته و رسولان و مؤمنان پيشين نداشته است «و همين گونه، بر ما حق است كه مؤمنان به تو را نيز رهايى بخشيم» (كَذلِكَ حَقًّا عَلَيْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 318
(آيه 104)- قاطعيت در برابر مشركان! اين آيه و چند آيه بعد كه همگى در رابطه با مسأله توحيد و مبارزه با شرك و دعوت به سوى حق سخن مى‏گويد، آخرين آيات اين سوره است، و در واقع فهرست يا خلاصه‏اى است از بحثهاى توحيدى اين سوره، و تأكيدى است بر مبارزه با بت پرستى كه در اين سوره كرارا بيان شده است.
لحن آيات نشان مى‏دهد كه مشركان گاهى گرفتار اين توهم بودند، كه ممكن است پيامبر در اعتقاد خود پيرامون بتها نرمش و انعطافى به خرج دهد، و به نوعى آنها را بپذيرد.
قرآن با قاطعيت هرچه تمامتر به اين توهم بى‏اساس پايان مى‏دهد، و فكر آنها را براى هميشه راحت مى‏كند كه هيچ گونه سازش و نرمشى در برابر بت معنى ندارد، و جز «اللّه» معبودى نيست، تنها «اللّه» نه يك كلمه بيشتر، نه يك كلمه كمتر.
نخست به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه تمام مردم را مخاطب ساخته «بگو:
اى مردم! اگر شما در اعتقاد من شك و ترديدى داريد (آگاه باشيد كه) من كسانى را كه- غير از خدا- پرستش مى‏كنيد، هرگز نمى‏پرستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ).
تنها به نفى معبودهاى آنان قناعت نمى‏كند بلكه براى تأكيد بيشتر، تمام پرستش را براى خدا اثبات كرده، مى‏گويد: «ولى خدايى را مى‏پرستم كه شما را مى‏ميراند» (وَ لكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ).
و باز براى تأكيد افزونتر مى‏گويد: اين تنها خواسته من نيست بلكه «اين فرمانى است كه به من داده شده است كه از ايمان آورندگان (به اللّه) بوده باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 105)- پس از آن كه اعتقاد خود را در باره نفى شرك و بت پرستى با قاطعيت بيان كرده به بيان دليل آن مى‏پردازد، دليلى از فطرت، و دليلى از عقل و خرد.
بگو: به من دستور داده شده كه «روى خود را به آيين مستقيمى بدار كه از برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 319
هر نظر خالص و پاك است» (وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً).
در اينجا نيز تنها به جنبه اثبات قناعت نكرده بلكه براى تأكيد، طرف مقابل آن را نفى كرده، مى‏گويد: «و هرگز و بطور قطع از مشركان نباش»! (وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
(آيه 106)- پس از اشاره به بطلان شرك از طريق فطرت، اشاره به يك دليل روشن عقلى مى‏كند و مى‏گويد دستور داده شده است كه «غير از خدا اشيايى را كه نه سودى به تو مى‏رساند، نه زيانى، پرستش مكن، چرا كه اگر چنين كارى كردى، از ستمگران خواهى بود» هم به خويشتن ستم كرده‏اى و هم به جامعه‏اى كه به آن تعلق دارى (وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ).
(آيه 107)- در اينجا نيز تنها به جنبه نفى قناعت نمى‏كند، و علاوه بر جنبه نفى روى جنبه اثبات نيز تكيه كرده، مى‏گويد: «و اگر ناراحتى و زيانى خدا به تو رساند (خواه براى مجازات باشد و يا به خاطر آزمايش) هيچ كس جز او نمى‏تواند آن را برطرف سازد» (وَ إِنْ يَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ).
همچنين «اگر خداوند اراده كند خير و نيكى به تو برساند، هيچ كس توانايى ندارد كه جلو فضل و رحمت او را بگيرد» (وَ إِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ).
«او هر كس از بندگانش را اراده كند (و شايسته بداند) به نيكى مى‏رساند» (يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
چرا كه آمرزش و رحمتش همگان را در بر مى‏گيرد «و اوست غفور رحيم» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).
(آيه 108)- آخرين سخن! اين آيه و آيه بعد كه يكى اندرزى است به عموم مردم، و ديگرى به خصوص پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستورهايى را كه خداوند در سراسر اين سوره بيان داشه است، تكميل مى‏كند، و با آن سوره يونس پايان مى‏يابد.
نخست به عنوان يك دستور عمومى مى‏فرمايد: «بگو: اى مردم! از طرف پروردگارتان حق به سوى شما آمده است» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 320
رَبِّكُمْ)
. اين تعليمات، اين كتاب آسمانى، اين برنامه و اين پيامبر همه حق است و نشانه‏هاى حق بودنش آشكار.
و با توجه به اين واقعيت «هر كس در پرتو اين حق هدايت شود، به سود خود هدايت يافته، و هر كس با عدم تسليم در برابر آن راه گمراهى را برگزيند به زيان خود گام برداشته» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَإِنَّما يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).
«و من مأمور و و كيل و نگاهبان شما نيستم» (وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ).
يعنى نه وظيفه دارم كه شما را به پذيرش حق مجبور كنم، چرا كه اجبار در پذيرش ايمان معنى ندارد، و نه اگر نپذيرفتيد مى‏توانم شما را از مجازات الهى حفظ كنم، بلكه وظيفه من دعوت است و تبليغ، و ارشاد و راهنمايى و رهبرى!
(آيه 109)- سپس وظيفه پيامبر را در دو جمله تعيين مى‏كند، نخست اينكه «تنها از آنچه به تو وحى مى‏شود پيروى كن» (وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‏ إِلَيْكَ).
مسير راهت را خدا از طريق وحى تعيين كرده است و كمترين انحراف از آن براى تو مجاز نيست.
ديگر اين كه در اين راه مشكلات طاقت فرسا و ناراحتيهاى فراوان در برابر تو است، بايد از انبوه مشكلات ترس و هراسى به خود راه ندهى، «صبر و استقامت و پايدارى پيشه كن، تا خداوند حكم و فرمان خود را (براى پيروزى تو بر دشمنان) صادر كند» (وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ).
«چرا كه او بهترين حاكمان است» فرمانش حق و حكمتش عدالت، و وعده‏اش تخلّف ناپذير (وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ).
«پايان سوره يونس»