PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گام هايي براي ساختن خويش



korosh-8020
08-10-2011, 05:46 PM
http://www.irupload.ir/images/jyfaxkqms28pczl1q2yg.jpg

اشاره برای گام نهادن در مسیر بندگی و دستیابی به معنویت و حفظ و تقویت حالات معنوی خود، نخست باید به نکاتی توجه کرده و بر آگاهی‌های خود از مسیر و منازل راه حق بیفزاییم. آن‌گاه حرکت معنوی خود را آغاز کرده و در عرصه عمل و خودسازی گام برداریم و با توکل برخدای سبحان و مدد از وسایط فیض حق، با همه توش و توان منازل این سفر معنوی را پشت سر نهاده و به سوی مقصد اعلی که قرب حضرت حق تعالی است، حرکت کنیم.
ابتدا چند نکته را، تذکر می‌دهیم و آن‌گاه به نقاط آغازین سلوک و سپس به طرح عملی برخی اهل معرفت در سیر الی الله می‌پردازیم.
♦درآمد
نکته اول: شناخت معارف عمیق دین
دین اسلام، علاوه بر احکام ظاهری که بیانگر وظایف و تکالیف گوناگون آدمی است، از حقایق و معارف عمیقی برخوردار است که دستیابی به آن‌ها در گرو سعی و مجاهدت و تلاش افزون‌تر است و راه رسیدن به آن‌ها تزکیه و تقوا و ریاضت‌های مشروع دینی است.
نکته دوم: شناخت ساحت‌های وجود آدمی و چشم انداز رشد
انسان، دارای دو جنبه است:
1 . جنبه جسمانی و مادی؛
2 . جنبه روحی و معنوی.
هر کدام از این دو جنبه، یا سالمند و یا بیمار، سلامت آن‌ها به ملایمات، یعنی عوامل سازگار بستگی دارد و بیماری آن‌ها به منافیات یعنی عوامل ناسازگار وابسته است. در بعد روحی مقصود از ملایمات، فضایل اخلاقی است و مقصود از منافیات، رذایل اخلاقی.
حالات نفسانی انسان بردوگونه است:
1. زودگذر و ناپایدار؛
2. پایدار و مانا.
در حالات زودگذر، ممکن است انسان در يك نشست، عمیقاً تحت تأثیر قرار گیرد و به کلی عوض ‌شود؛ ولی وقتی از آن مجلس فاصله گرفت، اگر برای تثبیت آن حالت، در عرصه عمل اقدام نكند، آن حالت از بين مي‌رود. چنین حالتی، زودگذر است؛ اما حالات ديرپا و پایدار که به صورت ملكات و صفات راسخ نفساني در آمده‌اند، به آسانی زایل نمی‌شوند. «ملکه» صفت راسخ نفسانی است که به زودی زوال نمی‌پذیرد؛ اما «حال» صفتی است که در روح انسان رسوخ نیافته و به آسانی قابل زوال است.
علم اخلاق، درباره شناخت اين صفات و راه رفع و دفع رذایل و همچنین کسب و به کمال رساندن فضایل بحث می‌کند.
هدف علم اخلاق، تکامل انسان در این راستا است. آغاز این سیر تکاملی، از مرتبه حیوانی و نهایت آن، رسیدن به مقام مَلَکِیّت، یعنی فرشته خویی است. به عبارت دیگر، هدف، این است که انسان از جایگاه پست حیوانی حرکت کرده، به بالاترین نقطه کمال، یعنی اتصال به مقام فرشتگان برسد؛ ولی گروهی دیگر از دانشمندان علم اخلاق، نهایت مسیر تکامل انسان را از این فراتر دانسته و معتقدند روح انسان می‌تواند از افق ملک و فرشته نیز فراتر رفته، خود را به بی‌نهایت برساند.
توضیح این‌که آدمی برخلاف موجودات تک ساحتی چون فرشتگان و حیوانات، مرکّب از دو بُعد است؛ امّا فرشته، فقط از عقل و حیوان، فقط از بهیمیّت سرشته شده است. اوّلی جز سجود، چیزی نمی‌داند و دوّمی، جز خور و خواب. در آن‌ها حالت و صیرورت [گردیدن] از حالت بالقوه به حالت بالفعل وجود ندارد؛ امّا انسان در آغاز، موجودی بالقوه است و باید با تلاش و کوشش، استعدادهای بالقوه را به فعلیت برساند. وجود آدمی از دو بُعد متضاد تکوین یافته است: بُعد عقلانی و بُعد حیوانی. انسان باید بکوشد که عقل را بر تمایلات شهوانی غالب سازد و مدیریت کلان کشور وجود خود را به دست عقل بسپارد. آدمی اگر از میان این تضاد و چالش عبور کند، می‌تواند از فرشته فراتر رود.
در روایات اهل‌بیت:همین مطلب آمده است. از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: «آیا فرشتگان برترند یا بنی آدم؟»
امام فرمود: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) فرموده است:
إِنَّ اللهََ رَكَّبَ فِي الْمَلَائِكَةِ عَقْلاً بِلَا شَهْوَةٍ وَ رَكَّبَ فِي الْبَهَائِمِ شَهْوَةً بِلَا عَقْلٍ وَ رَكَّبَ فِي بَنِي آدَمَ كِلْتَيْهِمَا فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهَائِمِ؛1
خداوند، در ساختار فرشتگان، عقل را تعبیه کرده است و در حیوانات، شهوت را، و در آدمی هر دو را قرار داده است. هر کس عقلش بر شهوتش غالب آید، از فرشتگان برتر است و آن کس که شهوتش بر عقل فزونی گیرد، از چارپایان، بدتر است.
مولوی هم مضمون همین حدیث را در مثنوی به نظم آورده است که این چنین آغاز می‌شود:
در حـدیث آمد که یـزدان مجـید
خلـق عـالم را سـه گـونه آفــرید
یک گُرُه2 را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته‌ست، او نداند جز سجود3
و آن‌گاه به ترسیم ساختار وجودی این سه گروه می‌پردازد و به تضاد و کشمکش و چالش میان دو ساحت وجود آدمی یعنی ساحت عِلْوی و ساحت بهیمی اشاره می‌کند و البته آن چنان که شیوه او است، بی‌پرده و صریح سخن می‌گوید.4
غایت علم اخلاق، این است که انسان از مَلك هم بگذرد و آن شود که در وهم نگنجد. اين هدف، شريف‌ترين هدف‏ها است؛ لذا گروه زيادى از حكماى گذشته مى‏گفتند: «علم اخلاق، اِكسير اعظم است».
نکته سوم: شناخت نفس و اعتقاد به ضرورت تزکیه
‌خودسازی و تقویت معنویت، یک نوع جهاد است: جهاد با نفس، نیازمند تقوا، تزکیه و ریاضت‌های شرعی است. آنان که با تلاش و توکل در این راه گام بردارند، خداوند راه‌های هدایت را به روی آنان می‌گشاید:
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللهََ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ؛5
و كسانى كه در راه ما كوشيده‌اند، به يقين راه‌هاى خود را بر آنان مى‌نماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.
باید قوای حیوانی را تحت مدیریت قوای روحانی و ایمانی قرار داد. وقتی جنبه حیوانی تضعیف و جنبه انسانی و روحانی، تقویت شود، چشم بصیرت آدمی باز می‌شود و آنچه نادیدنی است و با چشم سر نمی‌توان دید، با چشم سرّ و درون می‌بیند.
مرحوم فیض کاشانی در تفسیر صافی در ذیل آیه 46 سوره حج، از امام سجاد (علیه السلام) نقل می‌کند که فرمود:
عبد، چهار چشم دارد. با دو چشم، امر دین و دنیای خود را می‌بیند و با دو چشم، امر آخرت خود را. وقتی خدا اراده کند که به بنده‌ای خیر دهد، دو چشمی را که در قلب او است، می‌گشاید. پس با آن دو چشم، غیب را می‌بینید... .6
کسی که خواهان معرفت است و می‌خواهد معنویت او تقویت شود، باید کمر همت ببندد و وارد شریعه شریعت شود و صفات حیوانی را از خود دور ساخته و به اخلاق الهی متخلق شود و خویشتن را به آن‌، آراسته سازد؛ از طریق معرفت نفس، به معرفت ربّ، بار یابد؛ زیرا معرفت نفس، سودمندترین معرفت‌ها است:معرفة النفس أنفع المعارف؛7
در بعضی از اخبار آمده است که مردی به نام مجاشع بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)وارد شد و گفت:
«يَا رَسُولَ اللهِ كَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مَعْرِفَةِ الْحَقِّ؟» فَقَال (صلی الله علیه و آله و سلم): «مَعْرِفَـةُ النَّــفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى مُوَافَقَةِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مُخَالَـفَةُ النَّـفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى رِضَاءِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «سَخَـطُ النَّـفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى وَصْلِ الْحَقِّ؟» فَقَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «هِجْـرَةُ النَّــفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى طَاعَةِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «عِـصْيَانُ النَّـفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذِكْرِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «نِسْـيَانُ النَّــفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى قُرْبِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «التَّبَـاعُدُ مِنَ النَّفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى أُنْسِ الْحَقِّ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «الْوَحْشَـةُ مِنَ النَّفْسِ»
فَقَالَ: «يَا رَسُولَ اللهِ فَكَيْفَ الطَّرِيقُ إِلَى ذَلِكَ؟» قَالَ (صلی الله علیه و آله و سلم): «الِاسْتِعَانَةُ بِالْحَقِّ عَلَى النَّفْسِ»؛8
«ای رسول خدا! چه راهی برای شناخت پروردگار وجود دارد؟» فرمود: «معرفت نفس». گفت: «ای رسول خدا! راه موافقت با حق چیست؟» فرمود: «مخالفت با نفس». پرسید: «ای رسول خدا! راه رضای حق چیست؟» فرمود: «نارضایتی و ناخشنودی نفس». پرسید: «ای رسول خدا! راه وصل به حق چیست؟» فرمود: «ترک نفس و جدا شدن از آن». گفت: «ای رسول خدا! راه طاعت حق چیست؟» فرمود: «نافرمانی نفس». گفت: «ای رسول خدا! راه ذکر حق چیست؟» فرمود: «فراموشی نفس». گفت: «ای رسول خدا!‌ راه قرب حق چیست؟» فرمود: «دوری از نفس». گفت: «ای رسول خدا!‌ راه انس با حق چیست؟» فرمود: «مأنوس نبودن و انس نداشتن با نفس». گفت: «ای رسول خدا! راهیابی به آن چگونه است؟» فرمود: «کمک گرفتن از حق بر ضد نفس».
پایان سخن را به کلام عالم ربانی، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی می‌آراییم:
اگر آدمی بکوشد و عالم حس و مثال وجود خود را تابع عقل خود قرار دهد و توجه خود را به آن عالم، معطوف سازد و آن را از قوه به فعلیت درآورد، می‌تواند به موقعیت معنوی دست یابد و از شرافت و لذت و بهجتی برخوردار گردد که به قلب احدی خطور نکرده است. اگر این دولت برای کسی دست دهد و به مقام معرفت نفس که مفتاح معرفت رب است، نائل آید، حجاب‌های ظلمانی را در‌نوردیده و به عوالمی سرشار از لذت‌های معنوی و بهجت و انبساط وارد می‌شود و حقایقی را می‌بیند که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر احدی خطور نکرده است.9
--------------------------------------------------------------------------------
نويسنده: حسین روحانی‌نژاد؛نشریه خلق
تنظیم برای تبیان گروه حوزه علمیه
--------------------------------------------------------------------------------
♦پی نوشت
1- وسائل‏الشيعه، ج 15، ص 209؛ بحارالأنوار، ج 57، ص 299؛ علل‏الشرائع، ج 1، ص 4.
2- گُرُه:‌مخفف گروه.
3- مثنوی معنوی، ص 581، ابیات 1497-1561.
4- همان.
5- سورة عنكبوت: 64.
6- «أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور؛ آيا در زمين گردش نكرده‌اند، تا دل‌هايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوش‌هايى كه با آن بشنوند؟ در حقيقت، چشم‌ها كور نيست؛ ولی دل‌هايى كه در سينه‌ها است، كور است.» رساله لقاء الله، ترجمه سید احمد فهری، ص 21-22.
7- غررالحكم، ص 232.
8- عوالي‏اللآلي، ج 1، ص 246؛ مستدرك‏الوسائل، ج 11، ص 138.
9- ر.ک: رساله لقاء الله، ترجمه سید احمد فهری، ص 21-22.