M.A.H.S.A
08-10-2011, 12:55 PM
با هم، ولی دور از هم
نداشتن شناخت و آگاهی کافی زوجین از یکدیگر یکی از پیش زمینههای شکلگیری روانشناسی نابهنجای در بطن خانوادههای نوپاست.
ازدواج و در واقع تشکیل کانون مشترکی به نام خانواده توسط یک مرد و یک زن با موقعیتها و اشکال متفاوت، علاوه بر این که جزو ذات انسانها برای تولید نسل است...
http://www.akairan.com/images/a-ma/ma1/j35.jpg (http://www.akairan.com/maghalat-khaneh-khanavadeh-ravanshenasi/talagh1/)
بلکه (http://www.akairan.com/maghalat-khaneh-khanavadeh-ravanshenasi/talagh1/) یک نوع موهبت الهی که خداوند به انسانها متمایز از سایر موجودات اعطا کرده است نیز تلقی میشود.
این مهم را همه انسانها جدای از هر نوع نگرشها و دیدگاهها و عاری از هرگونه گرایشهای ایدئولوژیکی، مکتبی و مذهبی پذیرفته و از هزاران سال پیش تاکنون بدان گردن نهادهاند. به رغم توسعه و پیشرفتهای چشمگیر بشر در طول تاریخ بویژه در دو، سه قرن اخیر و فواید فراوانی که از گذر این توسعه فکری بدان نایل شده است، اما هنوز علم نوین و فناوری برتر نتوانسته است جایگزینی برای این امر پیدا کند و همچنان ازدواج و آمیزش دو قطب انسانی (زن و مرد) اولین و آخرین عامل تولید نسل و تکثیر جمعیت است؛ اما شرایط زندگی مشترک، تشکیل خانواده و الگوهای رایج و مؤثر بر شکلگیری این کانون را در دهههای اخیر بشدت تحتتأثیر درجهبندیها و ظرفیتهای انسانی قرار داده است. پدیده ازدواج در کنار خود حتی در پایبندترین جوامع به اصول و اعتقادات مذهبی، پدیده رسمی دیگری را همچون سایهای ذخیره به دنبال میکشد و آن چیزی نیست جز طلاق، اما با توجه به پیچیدگیهای زندگیهای امروزی آیا طلاق تنها به همان چیزی که به صورت رسمی در قوانین جاری هر کشور جاری است، اطلاق میشود یا خیر؟
موضوعی که در این مقاله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته تقریبا بیانی نوین از ادبیات روانشناسی رفتاری بوده که به براساس پیچیدگیهای حاکم بر روح بسیاری از خانوادههای جوان امروزی، با عنوان: طلاق روانی Psychial Divorce = تنظیم شده است.
چرا طلاق روانی؟
تمامی انسانها در دایره محدود زندگی زناشویی خود به نوعی در معرض آسیبهای روحی و روانی قرار دارند. این اثر تاریخی با اوجگیری تجدد در قرن بیستم مکانیسم پیچیدهتری به خود گرفته و آسیبهای ناشی از این فرآیندها نیز بسیار پیچیدهتر شده است. شاید برای بسیاری از مخاطبان جراید مشاهده آمارهای روبه گسترش طلاق دادگاهی در هر جامعهای بویژه در جامعه ایران در سالهای اخیر-جای تعجب داشته است؛ اما با کمی بررسی دقیقتر در نوع زندگیهای مشترک امروزی شاهد شکل جدیدی از طلاق هستیم، به نام طلاق روانی! طبیعی است که امروزه دیگر ایمنی به مفهوم گذشته برای هیچ کس در هیچ محدودهای وجود ندارد. منشاء زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها برنمیگردد؛ بلکه تحت تأثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگیهای مشترک نه یک زن تابع مطلق در چارچوب تمایلات مرد خود است و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود میگنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگیهای ابزاری امروزی شرایطی را برای بسیاری از زوجهای جوان فراهم میکند که از یک سو تحت تأثیر اختلافات شدید سلیقهای قرار میگیرند و از سوی دیگر بنا به برخی مصلحتها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمیتوانند بسادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان روانشناسی غرب «طلاق روانی» لقب دادهاند.
نداشتن شناخت و آگاهی کافی زوجین از یکدیگر یکی از پیش زمینههای شکلگیری روانشناسی نابهنجای در بطن خانوادههای نوپاست. تشکیل زندگی قبل از شناخت کافی و لازم، آرمانهای موردنظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله، زمینه را برای بروز اختلالات دیگر در زندگی فراهم میکند. تعارض و فشارهای روانی ناشی از این کمبود بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد)، بدبینی و عدم سازش غیررسمی را تقویت میکند. این چالشها و تنشها در بسیاری از زندگیهای مورد نظر در این تحقیق، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی درمیآورند که فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به کاروان این زندگی اضافه شدهاند و بعضا علایق دوجانبه؛ اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان مانع جدایی رسمی و قانونی میشود؛ اما ادامه زندگی نیز نرمال نیست و متأسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند، متوجه همان فرزند یا فرزندان میشود؛ چرا که قطعا متوجه نزاعها، بگومگوها، بیاحترامیها، قهرها، دعواها و سایر مسائل حاشیهای والدین خود شده و در تحلیلهای کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه میِشوند.
تعارضهای ناشی از طلاق روانی
صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر این ملاحظات تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین میشود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوتها و کدورتها به خودی خود طرفین را با توجه به تشکیلات روحی خود با تعرضهای متعدد مواجه میکند. احساس ناکامی از خطرناکترین عواقب طلاق روانی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضداجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و سوء آثار طلاق روانی (زندگیهایی که ظاهراً ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیمتر از جدایی معمولی است)، مطالعات عمیق و آکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است؛ در حالی که با مشاهده بافت زندگیهای ایرانی و نوع تحمیلاتی که معمولا از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است، پی میبریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت میشود. تشدید فاصله بین والدین، فرزندان را نیز به سمت تربیتهای مغایر با تربیتهای مقبول جامعه سوق میدهد. اینجاست که میتوان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.
تغییر گرایشها و اجتناب از یکدیگر
در بیشتر تعارضها و تضادهای حاکم بر زندگیهای بدون تفاهم، به هدفهایی برمیخوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی! هم مثبتاند، هم منفی! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند که فارغ از احساسات و تصمیمات کورکورانه، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد که خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرفنظر کرد.
شکلگیری احساسات ناخواسته که پایههای آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است، باعث فزونی علایم منفی در طرفین میشود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر که در ادامه بحث نمیگنجد، در نهایت سبب شکلگیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی میشود که اخیرا مورد توجه شدی روانشناسان و روانکاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در کشور کانادا قرار گرفته است.
راهکارهای مفید
۱-دگرگرایی فکری در برابر گاردگیری احساسی. در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یک از طرفین که تقریبا ناشی از نداشتن شناخت کافی است، به جای متوسل شدن به انگیزههای رقابتی و اثباتی صرفا، خود به فکر هم اندیشی و درک متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینههای تحریک کننده را از بین ببرند. این به خودی خود بسیاری از مشکلات را تحت شعاع قرار میدهد و مانع از بروز مشکلات بعدی میشود.
۲-همکاری و درک متقابل در برابر رقابت منفی و طلبکارانه. تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن دورنیترین افکار خود با یکدیگر و برنامهریزی برای برآوردن خواستهها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیلهای موجود.
۳-تعدیل واکنش در مقابل خشونت احساسی و آنی. معمولا در بعضی از زندگیها تعارضها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش کرد تا جلوی واکنشهای تند که گاهی نیز خشن هستند، گرفته شود تا زمینه برای آسیبپذیری بیشتر فراهم نشود.
۴-پرهیز از تحریکات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه. به هر حال نباید از نظر دور داشت که وابستگیهای خانوادگی بویژه در جامعه ایران همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگیهای ایرانی وارد کرده و موجب تفاوتها و تضادهایی در زندگیهای مشترک میشود. گرچه تأثیرپذیریها گاها ناخواسته تحت شرایط روحی و روانی خاصی صورت میپذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوء این تأثیرات، از تحریکات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن، زندگی را به خاطرهای ناخوشایند تبدیل نکند.
۵-رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تکانههای لرزشی شوک برانگیز. در مقابل تمام تکانههای آنی تکه در واقع حکم لرزش برای زندگی دارد، باید شرایط را حتی نوع اختلافات را به سمت نظم و انضباط هدایت کرد. در این صورت میتوان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تکانهها جلوگیری کرده و در اندک زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروکش میکند.
۶-تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگیهای مقطعی با اطرافیان نزدیک. این بند از مهمترین بندهای مربوط به شکلگیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگیهای جاری است. حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت مییابد که هر دو طرف درگیر، در دایره زندگی حساسیتهای کاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیکان خود کنار بگذارند. در غیراین صورت عوامل ناخواسته تنشزا وارد پیکره زندگی شده و به اساس آن لطمه میزند.
در نتیجه به نظر میرسد که داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوجهایی که تقریبا شناخت محدودی از یکدیگر داشتهاند، بهترین راه حل برای کنار آمدن با ناکامیها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی که همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار میآیند. با این شیوه میتوان اندیشه دردناک طلاق روانی را به اندیشه آیندهای سرشار از عشق به زندگی مشترک تبدیل کرد.
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:آکاایران
نداشتن شناخت و آگاهی کافی زوجین از یکدیگر یکی از پیش زمینههای شکلگیری روانشناسی نابهنجای در بطن خانوادههای نوپاست.
ازدواج و در واقع تشکیل کانون مشترکی به نام خانواده توسط یک مرد و یک زن با موقعیتها و اشکال متفاوت، علاوه بر این که جزو ذات انسانها برای تولید نسل است...
http://www.akairan.com/images/a-ma/ma1/j35.jpg (http://www.akairan.com/maghalat-khaneh-khanavadeh-ravanshenasi/talagh1/)
بلکه (http://www.akairan.com/maghalat-khaneh-khanavadeh-ravanshenasi/talagh1/) یک نوع موهبت الهی که خداوند به انسانها متمایز از سایر موجودات اعطا کرده است نیز تلقی میشود.
این مهم را همه انسانها جدای از هر نوع نگرشها و دیدگاهها و عاری از هرگونه گرایشهای ایدئولوژیکی، مکتبی و مذهبی پذیرفته و از هزاران سال پیش تاکنون بدان گردن نهادهاند. به رغم توسعه و پیشرفتهای چشمگیر بشر در طول تاریخ بویژه در دو، سه قرن اخیر و فواید فراوانی که از گذر این توسعه فکری بدان نایل شده است، اما هنوز علم نوین و فناوری برتر نتوانسته است جایگزینی برای این امر پیدا کند و همچنان ازدواج و آمیزش دو قطب انسانی (زن و مرد) اولین و آخرین عامل تولید نسل و تکثیر جمعیت است؛ اما شرایط زندگی مشترک، تشکیل خانواده و الگوهای رایج و مؤثر بر شکلگیری این کانون را در دهههای اخیر بشدت تحتتأثیر درجهبندیها و ظرفیتهای انسانی قرار داده است. پدیده ازدواج در کنار خود حتی در پایبندترین جوامع به اصول و اعتقادات مذهبی، پدیده رسمی دیگری را همچون سایهای ذخیره به دنبال میکشد و آن چیزی نیست جز طلاق، اما با توجه به پیچیدگیهای زندگیهای امروزی آیا طلاق تنها به همان چیزی که به صورت رسمی در قوانین جاری هر کشور جاری است، اطلاق میشود یا خیر؟
موضوعی که در این مقاله مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته تقریبا بیانی نوین از ادبیات روانشناسی رفتاری بوده که به براساس پیچیدگیهای حاکم بر روح بسیاری از خانوادههای جوان امروزی، با عنوان: طلاق روانی Psychial Divorce = تنظیم شده است.
چرا طلاق روانی؟
تمامی انسانها در دایره محدود زندگی زناشویی خود به نوعی در معرض آسیبهای روحی و روانی قرار دارند. این اثر تاریخی با اوجگیری تجدد در قرن بیستم مکانیسم پیچیدهتری به خود گرفته و آسیبهای ناشی از این فرآیندها نیز بسیار پیچیدهتر شده است. شاید برای بسیاری از مخاطبان جراید مشاهده آمارهای روبه گسترش طلاق دادگاهی در هر جامعهای بویژه در جامعه ایران در سالهای اخیر-جای تعجب داشته است؛ اما با کمی بررسی دقیقتر در نوع زندگیهای مشترک امروزی شاهد شکل جدیدی از طلاق هستیم، به نام طلاق روانی! طبیعی است که امروزه دیگر ایمنی به مفهوم گذشته برای هیچ کس در هیچ محدودهای وجود ندارد. منشاء زندگی انسانها تنها به خصوصیات فردی آنها برنمیگردد؛ بلکه تحت تأثیر عوامل و ابزار دور و اطراف خود نیز قرار دارد. امروزه در زندگیهای مشترک نه یک زن تابع مطلق در چارچوب تمایلات مرد خود است و نه یک مرد در مفهوم قبلی خود میگنجد. تمام این عوارض و تبعات ناشی از زندگیهای ابزاری امروزی شرایطی را برای بسیاری از زوجهای جوان فراهم میکند که از یک سو تحت تأثیر اختلافات شدید سلیقهای قرار میگیرند و از سوی دیگر بنا به برخی مصلحتها یا امکان جدایی برای آنها فراهم نیست یا نمیتوانند بسادگی از هم جدا شوند. دچار شدن به این حالت برزخی در زندگی را متخصصان روانشناسی غرب «طلاق روانی» لقب دادهاند.
نداشتن شناخت و آگاهی کافی زوجین از یکدیگر یکی از پیش زمینههای شکلگیری روانشناسی نابهنجای در بطن خانوادههای نوپاست. تشکیل زندگی قبل از شناخت کافی و لازم، آرمانهای موردنظر در زندگی را به چالش برده و علاوه بر ایجاد فاصله، زمینه را برای بروز اختلالات دیگر در زندگی فراهم میکند. تعارض و فشارهای روانی ناشی از این کمبود بر هر دو طرف (چه زن و چه مرد)، بدبینی و عدم سازش غیررسمی را تقویت میکند. این چالشها و تنشها در بسیاری از زندگیهای مورد نظر در این تحقیق، بیشتر زمانی سر از شاخه زندگی درمیآورند که فرد یا افراد دیگری به نام فرزندان به کاروان این زندگی اضافه شدهاند و بعضا علایق دوجانبه؛ اما متفاوت پدر و مادر به فرزندان مانع جدایی رسمی و قانونی میشود؛ اما ادامه زندگی نیز نرمال نیست و متأسفانه بیشترین ضربات روحی از این جریان تند، متوجه همان فرزند یا فرزندان میشود؛ چرا که قطعا متوجه نزاعها، بگومگوها، بیاحترامیها، قهرها، دعواها و سایر مسائل حاشیهای والدین خود شده و در تحلیلهای کودکانه خود با نوعی ناکامی مواجه میِشوند.
تعارضهای ناشی از طلاق روانی
صرف نظر از این که کنار آمدن با مشکلات موجود به خاطر این ملاحظات تبدیل به عادتی تحمیلی و گاها ناخوشایند برای والدین میشود؛ اما از هم پاشیدن انگیزه و جایگزین شدن رخوتها و کدورتها به خودی خود طرفین را با توجه به تشکیلات روحی خود با تعرضهای متعدد مواجه میکند. احساس ناکامی از خطرناکترین عواقب طلاق روانی است که ممکن است هر یک از طرفین را به سمت خطرات گوناگون و رفتارهای ضداجتماعی سوق دهد. تاکنون در زمینه عواقب و سوء آثار طلاق روانی (زندگیهایی که ظاهراً ادامه دارند؛ اما در باطن بسیار وخیمتر از جدایی معمولی است)، مطالعات عمیق و آکادمیک در کشور ما صورت نگرفته است؛ در حالی که با مشاهده بافت زندگیهای ایرانی و نوع تحمیلاتی که معمولا از سوی بزرگان خانواده متوجه زوجین جوان است، پی میبریم که در کشور ما این مورد به وفور یافت میشود. تشدید فاصله بین والدین، فرزندان را نیز به سمت تربیتهای مغایر با تربیتهای مقبول جامعه سوق میدهد. اینجاست که میتوان به نقش اساسی تعارض در ساختار این پدیده پی برد.
تغییر گرایشها و اجتناب از یکدیگر
در بیشتر تعارضها و تضادهای حاکم بر زندگیهای بدون تفاهم، به هدفهایی برمیخوریم که در عین حال هم خواستنی هستند و هم نخواستنی! هم مثبتاند، هم منفی! اما این اهداف زمانی خوشایند هستند که فارغ از احساسات و تصمیمات کورکورانه، مطابق میل طرفین و منطبق با شرایط واقعی زندگی باشد؛ لذا اگر هدفی در نظر باشد که خواستنش قیمت گزافی به نام سرگردانی و آشفتگی را در پی داشته باشد، باید از آن به نفع تداوم زندگی صرفنظر کرد.
شکلگیری احساسات ناخواسته که پایههای آن بر اهدافی غیر از اهداف اساسی زندگی بنا شده است، باعث فزونی علایم منفی در طرفین میشود. همه این عوامل و عوامل متعدد و ریز دیگر که در ادامه بحث نمیگنجد، در نهایت سبب شکلگیری حالتی از جدایی در زندگی به نام طلاق روانی میشود که اخیرا مورد توجه شدی روانشناسان و روانکاوان و متخصصان اجتماعی غرب بخصوص در کشور کانادا قرار گرفته است.
راهکارهای مفید
۱-دگرگرایی فکری در برابر گاردگیری احساسی. در مواقع احساس فشار روانی از سوی هر یک از طرفین که تقریبا ناشی از نداشتن شناخت کافی است، به جای متوسل شدن به انگیزههای رقابتی و اثباتی صرفا، خود به فکر هم اندیشی و درک متقابل قدم برداشته و هرگونه زمینههای تحریک کننده را از بین ببرند. این به خودی خود بسیاری از مشکلات را تحت شعاع قرار میدهد و مانع از بروز مشکلات بعدی میشود.
۲-همکاری و درک متقابل در برابر رقابت منفی و طلبکارانه. تقویت امیال و عوامل صمیمانه و در میان گذاردن دورنیترین افکار خود با یکدیگر و برنامهریزی برای برآوردن خواستهها در زمان مناسب با در نظر گرفتن شرایط و پتانسیلهای موجود.
۳-تعدیل واکنش در مقابل خشونت احساسی و آنی. معمولا در بعضی از زندگیها تعارضها گاهی از شدت زیادی برخوردارند. در این حالت باید با رفتاری مدبرانه تلاش کرد تا جلوی واکنشهای تند که گاهی نیز خشن هستند، گرفته شود تا زمینه برای آسیبپذیری بیشتر فراهم نشود.
۴-پرهیز از تحریکات اطرافیان به ظاهر متحد و همراه. به هر حال نباید از نظر دور داشت که وابستگیهای خانوادگی بویژه در جامعه ایران همواره عوارض و تبعاتی را بر زندگیهای ایرانی وارد کرده و موجب تفاوتها و تضادهایی در زندگیهای مشترک میشود. گرچه تأثیرپذیریها گاها ناخواسته تحت شرایط روحی و روانی خاصی صورت میپذیرد؛ اما باید مراقب بود تا با آگاهی از آثار سوء این تأثیرات، از تحریکات اطرافیان به نفع زندگی خود پرهیز شود تا آثار ملموس یا ناملموس آن، زندگی را به خاطرهای ناخوشایند تبدیل نکند.
۵-رعایت ضوابط اخلاقی تربیتی در برابر ابراز تکانههای لرزشی شوک برانگیز. در مقابل تمام تکانههای آنی تکه در واقع حکم لرزش برای زندگی دارد، باید شرایط را حتی نوع اختلافات را به سمت نظم و انضباط هدایت کرد. در این صورت میتوان در چارچوب ضوابطی خاص از اثرات این تکانهها جلوگیری کرده و در اندک زمانی شرایط را به حالت عادی برگرداند. در این صورت میل به لگدمال شدن عواطف و احترامات فروکش میکند.
۶-تلاش برای حفظ استقلال زندگی زناشویی و پرهیز از وابستگیهای مقطعی با اطرافیان نزدیک. این بند از مهمترین بندهای مربوط به شکلگیری و یا ممانعت از طلاق روانی در زندگیهای جاری است. حفظ استقلال در زندگی زمانی واقعیت مییابد که هر دو طرف درگیر، در دایره زندگی حساسیتهای کاذب و تعصبات افراطی خود را نسبت به نزدیکان خود کنار بگذارند. در غیراین صورت عوامل ناخواسته تنشزا وارد پیکره زندگی شده و به اساس آن لطمه میزند.
در نتیجه به نظر میرسد که داشتن خط و مشی و یا ترسیم آن در ابتدای زندگی زناشویی برای زوجهایی که تقریبا شناخت محدودی از یکدیگر داشتهاند، بهترین راه حل برای کنار آمدن با ناکامیها و فشارهای روانی ناشی از آن باشد؛ بخصوص همسرانی که همدیگر را دوست دارند، ولی ناخواسته در این دام گرفتار میآیند. با این شیوه میتوان اندیشه دردناک طلاق روانی را به اندیشه آیندهای سرشار از عشق به زندگی مشترک تبدیل کرد.
منبع:ویستا
ویرایش وتلخیص:آکاایران