PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چرا مطهری؟!



shirin71
08-09-2011, 03:16 AM
تبیین علمی- فرهنگی ترور علامه مطهری(1)؛


«چرا مطهری؟!»


بلافاصله پس از شهادت شهید مطهری، به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعه‌ی ترور ایشان پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون – که حدود سه دهه می‌گذرد- بحث‌های متعددی درباره‌ی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته اما...

مهدی جمشیدی؛ در 12 اردیبهشت سال 1358، در حالی که از پیروزی انقلاب اسلامی کم‌تر از سه ماه گذشته بود، گروه شبه مارکسیستی «فرقان» به «ترور آیت‌الله علامه مرتضی مطهری» دست زدند. به این ترتیب، در آستانه‌ی تشکیل نظام سیاسی جدید، «مغز متفکر» و «نفر دوم» انقلاب اسلامی از صحنه، حذف گردید و انقلاب برای همیشه از نعمت و فرصت حضور بی بدیل ایشان محروم ماند. به دستور امام خمینی(ره) و با سرعت، یک تیم امنیتی به مطالعه‌ی این ترور پرداخت و توانست به عوامل این ترور که برخی از اعضای گروه فرقان بودند، دست یابد. از آن هنگام تاکنون – که حدود سه دهه می‌گذرد- بحث‌های متعددی درباره‌ی علل این ترور و ماهیت گروه فرقان صورت پذیرفته، اما نگارنده در این مقاله به دنبال یافتن پاسخ دو پرسش اساسی در پهنه‌ای جامعه شناختی است. دو پرسش یاد شده عبارت‌اند از :

اول. گروه فرقان به چه دلیل یا دلایلی دست به ترور علامه مطهری زد؟ به بیان دیگر، ترور علامه مطهری برخاسته از چه زمینه‏ ها و روش‌هایی بوده است؟
دوم. ایدئولوژی گروه فرقان که محرک و برانگیزاننده‌ی آن‌ها به سوی ترور علامه مطهری بود، چه خاستگاهی داشت و چه کسانی در تکوین و تولید آن نقش- مستقیم یا غیرمستقیم- ایفا کردند؟

این مقاله به دنبال یافتن پاسخ دو پرسش اساسی در پهنه‌ای جامعه شناختی است : اول. گروه فرقان به چه دلیل یا دلایلی دست به ترور علامه مطهری زد؟ به بیان دیگر، ترور علامه مطهری برخاسته از چه زمینه‏ ها و روش‌هایی بوده است؟ دوم. ایدئولوژی گروه فرقان که محرک و برانگیزاننده‌ی آن‌ها به سوی ترور علامه مطهری بود، چه خاستگاهی داشت و چه کسانی در تکوین و تولید آن نقش- مستقیم یا غیرمستقیم- ایفا کردند؟

متناظر با این پرسش‌ها، دو فرضیه طراحی شده‌اند که به این شرح می‌باشند :

فرضیه‌ی اول) ترور علامه مطهری به دست گروه فرقان، ناشی از «کشمکش ایدئولوژیک» آن‌ها با جناب علامه بود.

فرضیه‌ی دوم) دست چهار عامل در شکل‌گیری ایدئولوژی گروه فرقان و هدایت دادن آن‏ها به سمت ترور علامه مطهری مؤثر بوده است: «علی شریعتی، سازمان مجاهدین خلق، محمد موسوی خوئینی‏ها و سازمان اطلاعاتی دولت آمریکا»

پرداختن به این مسأله‌ی تاریخی- فرهنگی از چند منظر دارای اهمیت و ضرورت است. یکی این که مطالعه‌ی ریشه ‏ها و علل ترور علامه مطهری می‏تواند معرف ماهیت نقش آفرینی او در نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی باشد. دیگر این که نشان می‌دهد هرج و مرج و اغتشاش در خوانش دین می‌تواند مولد تنش اجتماعی و آشفتگی معرفتی باشد. علاوه براین، نتایج این مسأله می‌تواند گویای این حقیقت باشد که برخی از افکار و ایده‌های روشن‌فکران معاصر، چگونه خشونت غیرمنطقی را تجویز کرده‏ است. به طور خاص، این مقاله نمایانگر این واقعیت خواهد بود که اندیشه‏ های علی شریعتی در کنار جذب کردن بخش‌هایی از جوانان دهه‌های 40 و 50 به فرهنگ اسلامی، چگونه توانسته پیامدهای منفی و نامطلوب نیز به دنبال داشته باشد.

متناظر با این پرسش‌ها، دو فرضیه طراحی شده‌اند که به این شرح می‌باشند: فرضیه‌ی اول) ترور علامه مطهری به دست گروه فرقان، ناشی از «کشمکش ایدئولوژیک» آن‌ها با جناب علامه بود. فرضیه‌ی دوم) دست چهار عامل در شکل‌گیری ایدئولوژی گروه فرقان و هدایت دادن آن‏ها به سمت ترور علامه مطهری مؤثر بوده است: «علی شریعتی، سازمان مجاهدین خلق، محمد موسوی خوئینی‏ها و سازمان اطلاعاتی دولت آمریکا»

تبیین حاضر که هویت جامعه شناختی دارد، نوعی «تبیین علّی»[1].است زیرا در پی بحثی علت کاوانه درباره‌ی ترور علامه مطهری است. از جهت دیگر، این تبیین نوعی «تبیین فرهنگی»[2]. نیز است؛ چرا که به صورت عمده به متغیرهای فرهنگی –به ویژه ایدئولوژی- تأکید کرده و از به کارگیری متغیرهای سیاسی و اقتصادی خودداری نموده است.[3].

از یک جهت، دو رهیافت نظری در جامعه شناسی حضور دارند: «رهیافت توافق»[4].و «رهیافت کشمکش»[5].(تا تضاد). ترور علامه مطهری در چارچوب رهیافت کشمکش، قلم پذیر است نه رهیافت توافق.

از این رو، تبیین در چارچوب رهیافت کشمکش انجام شده است. البته رهیافت کشمکش به کار رفته در این تحقیق نه از نوع رهیافت «مارکسی» است و نه از نوع رهیافت «دارندورفی» نه طبقه‏ی مبتنی بر پایگاه اقتصادی و نه اقتدار برآمده از نقش و سمت، هیچ کدام در این تبیین جایی ندارد و این پژوهش تنها از نظر تأکید و تمرکز بر کشمکش، تضاد و ستیزه‏جویی، از مصادیق رهیافت کشمکش قلمداد شده است. در رهیافت کشمکش مورد نظر نگارنده «ایدئولوژی» به مثابه بخش عمده‏ای از فرهنگ، خاستگاه و منشأ کشمکش اجتماعی معرفی شده است.

از آن جا که این تحقیق، نوعی تحقیق تاریخی است؛ نگارنده به روش اسنادی روی آورده و تلاش کرده از درون مطالعه ‏ی کتابخانه ‏ای به نسبت مفصل و دقیق، پاسخ پرسش ‏ها را بیابد. در این راستا، به نوشته‏ها و مصاحبه‏های به جا مانده از خود جناب علامه، دوستان و شاگردان ایشان، برخی اعضای گروه فرقان، مسؤولان پرونده و ... استناد شده و از رجوع به منابع دست دوم، صرف نظر گردیده است؛ تا اعتبار تحقیق مخدوش نگردد.

دو رهیافت نظری در جامعه شناسی حضور دارند: «رهیافت توافق»، «رهیافت کشمکش» (تا تضاد). ترور علامه مطهری در چارچوب رهیافت کشمکش، قلم پذیر است نه رهیافت توافق از این رو، تبیین در چارچوب رهیافت کشمکش انجام شده است.

از نظر سطح تبیین جامعه‏شناختی نیز باید تبیین پیش‏رو را «تبیین تلفیقی» قلمداد کرد که هم به «عامیت» پرداخته و هم به «ساختار» و قائل به وجود رابطه‏ی دو سویه میان آن‏هاست. به عنوان مثال، بیان شد، که عاملیت‏های انسانی در بستر شرایط ساختاری جامعه فعالیت می‏کنند و نسبت به همین شرایط ساختاری، واکنش نشان می‏دهند؛ و از سوی دیگر، آن‌ها قادر به مقاومت در برابر برخی از الزامات و مقتضیات شرایط ساختاری جامعه نیز هستند. به منظور پاسخ‏دهی به دو پرسش اصلی یاد شده، مقاله‏ی حاضر در دو بخش سامان‏دهی شده است.

1-علل ترور علامه مطهری

در این بخش از مقاله باید به این پرسش پاسخ دهیم که برانگیزاننده‏ی گروه فرقان نسبت به ترور علامه مطهری چه بود؟

بحث در این باره نیازمند شناسایی گروه فرقان است؛ باید دریافت که گروه فرقان از چه زمانی تشکیل شد؛ در پی چه اهدافی بود؟ چه می‏کرد؟ اعضای آن چگونه بودند؟ و سؤالات دیگری از این دست.

گروه فرقان از سوی «اکبر گودرزی» در نیمه‌ی اول دهه‌ی 50 پایه گذاری شد.

گودرزی جوان 25 ساله‌ای بود که در چند حوزه‌ی علمیه، قدری دروس حوزوی خوانده بود اما به دلیل گرایش‌های شبه مارکسیستی و انحرافی، از تمامی این حوزه‌ها اخراج شده بود. وی در ابتدا به ایراد یک سلسله سخنرانی به عنوان «تفسیر قرآن» در برخی از مساجد مناطق مختلف تهران روی آورد و توانست به زودی، جوانانی را به سوی خود جلب کرده و حلقه‏ای فکری را ایجاد نماید.

یکی از دلایل اصلی روی آوردن برخی از جوانان به وی، نوع برداشتی بود که او از قرآن عرضه می‏کرد. گودرزی که به شدت از افکار و آموزه‏های مارکسیستی تأثیر پذیرفته بود، قرآن را به شیوه‏ای مارکسیستی و در تناسب با اصول و ایده‏های اساسی آن، تفسیر و فهم می‏کرد. در دهه‏های 40 و 50 شمسی، این اندیشه که «مارکسیسم، علم مبارزه است» در ذهنیت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ کرده بود و آن‏ها بر این باور بودند که تنها ایدئولوژی‏ای مقبول و مطلوب است که آموزه‏های مولد انقلاب و انقلابی‏گری را در برداشته باشد. به این سبب، گرایش به افکار چپ‏روانه به صورت گسترده‏ای شایع شده بود. گودرزی این اشتیاق و تمایل اجتماعی را به خوبی شناسایی کرد و در پی تولید و ترویج گفتمانی متناسب با آن برآمد.

گودرزی جوان 25 ساله‌ای بود که در چند حوزه‌ی علمیه، قدری دروس حوزوی خوانده بود اما به دلیل گرایش‌های شبه مارکسیستی و انحرافی، از تمامی این حوزه‌ها اخراج شده بود. وی در ابتدا به ایراد یک سلسله سخنرانی به عنوان «تفسیر قرآن» در برخی از مساجد مناطق مختلف تهران روی آورد و توانست به زودی، جوانانی را به سوی خود جلب کرده و حلقه‏ای فکری را ایجاد نماید.


یکی از اعضای گروه فرقان در این باره می‏نویسد:

«دوستان ما به این دلیل به این تفکر گرایش پیدا کردند که جریانی بود که اسلام انقلابی را ترویج می‏کرد و با ارتجاع و تفکرات ارتجاعی، مخالف بود.»[6]

از سال 1355، گودرزی به تأسیس گروه فرقان و انتشار سلسله تفاسیر قرآن خود در جزوه‏هایی به نام «پیام قرآن» همت گمارد.[7].

گفتنی است گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان دارای ویژگی‏های خاصی بود، از جمله این که :

الف- متکبر و مغرور بود.[8].

ب- زندگی بسیار ساده و فقیرانه‏ای داشت.[9].

ج- بسیار پرکار بود، آن‌چنان که در همین سن اندک، برای حدود بیست جزءِ قرآن تفسیر نوشته بود و علاوه بر این، کتاب‏ های دیگری را نیز نگاشته بود.

د- از نظر روانی، کاملاً بیمار بود به گونه‏ای که به باور بسیاری از افراد، فردی عقده‏ای به نظر می‏رسید.[10].

افراد گروه فرقان آن‌چنان مجذوب و فریفته‏ی شخصیت گودرزی شده بودند، که از خود اراده‏ی مستقلی نداشتند و تنها از او دنباله روی می‏کردند :

«شاگردان و یاران گودرزی نسبت به وی، بسیار خاضع و مطیع بودند و کاملاً مقلدانه عمل می‏کردند.»[11].

در دهه ‏های 40 و 50 شمسی، این اندیشه که «مارکسیسم، علم مبارزه است» در ذهنیت نسل جوان آن زمانه رسوب و رسوخ کرده بود و آن‏ها بر این باور بودند که تنها ایدئولوژی‏ای مقبول و مطلوب است که آموزه‏های مولد انقلاب و انقلابی‏گری را در برداشته باشد. به این سبب، گرایش به افکار چپ‏روانه به صورت گسترده‏ای شایع شده بود. گودرزی این اشتیاق و تمایل اجتماعی را به خوبی شناسایی کرد و در پی تولید و ترویج گفتمانی متناسب با آن برآمد.

در گروه فرقان، تنها خود گودرزی بود که مدعی اندیشه‏ورزی و شأن نظری بود. به این سبب، سایر افراد گروه، به تقلید فکری و اعتقادی روی آورده و نظرات و آرای او را متعبدانه و بی‏چون و چرا می‏پذیرفتند. بنابراین، معیار و مبنای ایدئولوژی گروه فرقان، شخص گودرزی بوده است. از مطالعه‏ی مجموع نوشته‏های او در کنار رجوع به تحلیل‌ها و برداشت‌های صاحب‌نظران، چنین استنباط می‏شود که اصلی‏ترین خطوط و بنیان‏های فکری و اعتقادی گروه فرقان که سازنده‏ی ایدئولوژی این گروه است، به این شرح است :

اول. قائل بودن به ماتریالیسم دیالکتیک (و در نتیجه اصالت انقلابی‏گری و مبارزه‏جویی).

دوم. تفسیر نمادین اسلام به مبنای ادبیات و اندیشه‌ی مارکسیسی (نمایانگر بعد التقاطی گروه فرقانی).

سوم. ضدیت با روحانیت (در چارچوب مثلث زر، زور و تزویر و با عنوان آخوندیسم).

چهارم. مبارزه‌ی مسلحانه در کنار تولید و انتشار آگاهی انقلابی (خشونت در عمل).

در این چارچوب نظری، علامه مطهری به مثابه یک «دشمن جدی» تلقی می‏شد چرا که:[12].

الف. او مدت‏ها در دانشگاه دولتی (در زمان حاکمیت رژیم پهلوی) تدریس و از آن‌جا حقوق دریافت می‏کرد. بنابراین، او فردی هم سو با رژیم طاغوت و غیرانقلابی بود.

ب. با چهره‏ها و گروه‏های مبارز و انقلابی به مخالفت بر می‏خاست، از جمله سازمان بی‏هویت خلق، گروه فرقان و علی شریعتی.

ج. ساده زیست نبود و زندگی اشرافی داشت.

د. در حکومت پس از انقلاب اسلامی (که گروه فرقان آن را «دیکتاتوری آخوندیسم» می‏نامید)، رهبر در سایه بود نفر دوم (پس از امام خمینی) به شمار می ‏آمد.

باطل بودن گزاره‏های اول و چهارم آشکار است و نیاز به توضیح ندارد. درباره‏ی گزاره‏ی سوم باید گفت آن‌چه گروه فرقان، وابستگی علامه به سرمایه‏داری و خروج از ساده زیستی معرفی می‏کرد تنها از این مسأله ناشی می‏شد که ایشان منزلی در قلهک خریده بود[13] و با اتومبیل شخصی رفت و آمد می‏کرد![14] در حالی که تمام دوستان و شاگردان علامه که از نزدیک با وی ارتباط داشته زندگی وی را یک زندگی ساده و متوسط توصیف کرده‏اند، اما گزاره‏ی دوم جای تفصیل دارد که در بخش بعدی به آن می‏پردازیم.

ادامه دارد ......
[1] Causal explanation.

[2] Cultural explanation

[3] این انتخاب، ناظر به خود واقعیت اجتماعی است نه گرایش نظری محقق؛ به این معنی که ترور علامه مطهری به مثابه یک واقعیت اجتماعی، اساساً دارای هویت فرهنگی است و چندان نمی‏تواند پذیرای توضیح و توجیه دیگری- از قبیل سیاسی یا اقتصادی- باشد.


[4] Approach consensus


[5] Approach contradiction


[6] ع.الف.، «بدنه‏ی گروه از برنامه‏ی ترور بی‌خبر بود!»، ماه‌نامه‏ی یادآور (ویژه‌ی بازکاوی اندیشه و عمل گروه فرقان)، شماره‏های 6 و 7 و 8، سال سوم، 1389، ص 278.



[7] رسول جعفریان، جریان‏ها و جنبش‏های مذهبی- سیاسی ایران به سال‏های 1320-1357، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، چاپ دوم، 1381، ص 322.



[8] ع . ش .، «بدنه‌ی گروه از برنامه‏ی ترور بی‏خبر بود!»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 282.


[9] ع. الف.، «بدنه‏ی گروه از برنامه‌ی ترور بی‏خبر بود!»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 282.


[10] حمیدرضا نقاشیان، «گودرزی با پرخاش یارانش شکست»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 99./ عزت اله شاهی، «تردید در استقلال فرقانیان»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 133.



[11] علی، ابوالحسنی، «خود متخصص پنداری، بیماری تاریخی است»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 68.



[12] نگاه کنید به: حمیدرضا نقاشیان، «گودرزی؛ با پرخاش یارانش شکست»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 100./ علی مطهری، «فرقان داعیه‏ی روشن‌فکری داشت»، ماه‌نامه‏ی یادآور، پیشین، ص 152.



[13] علامه مطهری برای استفاده از سکوت و آرامش نقاط بالای شهر- در مقایسه با مناطق پایین شهر- به آن منطقه رفته بود تا بتواند بهتر به فعالیتهای مطالعاتی و علمی خود بپردازد. در ضمن، ایشان این منزل را به صورت قسطی تهیه کرده بود.



[14] ایشان براساس صرفه جویی در زمان رفت و آمد به دانشگاه و مجالس سخنرانی، اقدام به خرید یک اتومبیل قدیمی کرده بود.(*)


*مهدی جمشیدی، پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه‏ی اسلامی.

shirin71
08-09-2011, 03:17 AM
«شهید مطهری و انحرافات فکری»


منظومه فکری استاد شهید مطهری از آن رو از برجستگی خاصی برخوردار است که در عین نگاه روزآمد و امروزی به اسلام از دو مقوله تحجر و روشنفکری متمایز است. بدین معنی که استاد شهید برای تفسیر امروزی از اسلام به سراغ مکاتب فکری موجود نمی‌رفت و حتی مانند شریعتی به صورت غیرمستقیم متأثر از مکاتب چپ و انتقادی نبود. خلوص در اندیشه و نگاه درون دینی وی بارزترین شاخصه‌ای بود که امام (ره) با همه احتیاط‌هایی که در هنگام اظهارنظر لحاظ می‌کرد، اندیشه‌ وی را در همه ابعاد سالم، قابل دفاع و قابل‌استفاده می‌دانست.

شهید مطهری در چند جبهه فکری ـ فلسفی به صورت همزمان مشغول مبارزه بود اما منطق مستحکم و سواد سرشار وی آرامش و منطقی مثال‌زدنی را بر وی حاکم می‌کرد. او هرگز در مقابل دگراندیشان از تحکم و شیخوخیت استفاده نمی‌‌کرد، هرگز از اظهارنظر مارکسیسم‌ها و لیبرال‌ها هراسان نبود زیرا منطق اسلام و فهم خود را به اندازه‌ای عمیق و قابل دفاع می‌دانست که خود به دنبال میدان دادن به دگراندیشان بود اما جبهه‌های مبارزاتی وی از حوزه‌های فکری عبارت بودند از:

1 ـ خرافه‌زدایی در درون اسلام تشیع

شهید مطهری در عین تعلق داشتن به هویت روحانیت از آنچه به صورت تاریخی به اسلام ذاتی سرایت کرده بود، ابراز برائت می‌کرد. آنچه بسیاری از عوام، مقدسات دین می‌دانستند توسط وی از دین پیراسته می‌شد. «تحریفات عاشورا»ی وی سندی بر روشن‌بینی‌اش بود که از یک طرف عقلانیت دینی را تقویت می‌کرد و از سوی دیگر بهانه‌ها را از خرده‌گفتمان‌های درون جهان اسلام (مثل وهابیت) می‌گرفت و ضمن اعتقاد به عزاداری و تباکی برای اباعبدالله (ع)، مسیر درست آن را ترسیم می‌کرد.

2 ـ مبارزه با چپ‌گرایان

شهید مطهری بخشی از عمر خود را در دورانی سپری کرد که گفتمان چپ در هیبت روشنفکران جامعه دانشگاهی، ایران را متأثر کرده بود. وی با تیزبینی پیوند بین علوم جدید و قدیم را برای خود لازم می‌دانست و به مبارزه فکری با مادی‌گرایی می‌پرداخت. «علل گرایش به مادی‌گری»، «فطرت» و «انسان کامل» را با همین رویکرد به رشته تحریر درآورد. مطهری به شدت از وجود اساتید مارکسیست دفاع می‌کرد و اصرار فراوان در شنیدن بیان آنان داشت تا بتواند ضمن ایجاد اعتماد در طرف مقابل، شالوده فکری آنان را خدشه‌دار کند. استاد مطهری به همین دلیل از ورود به حوزه اجتهاد فقهی، خود را محروم کرد و همانند استاد خویش «علامه طباطبایی» درصدد ورود به حوزه‌هایی برآمد که خلأ آن در حوزه روحانیت ملموس بود.

3 ـ نقد روشنفکران جهان اسلام

شهید مطهری درصدد تبیین و توضیح و نقد حرکت‌های اصلاحی و اسلامی در صد ساله اخیر برآمد و تلاش کرد معایب و محاسن نخبگان فکری جهان اسلام را از نگاه درون‌دینی نقد نماید از نقد رشید رضا گرفته تا اقبال و کواکبی و عبده و احمدخان هندی فروگذار نمی‌کرد.

علامه اقبال لاهوری را با همه عظمت و نبوغ فکری به چالش می‌کشید که: چون فلسفه خودی را به اندازه فلسفه غرب نمی‌شناسد به همین دلیل نهضت بهائیت و وهابیت و حرکت اصلاحی آتاتورک را ستوده است. بنابراین کنترل حوزه فکری ـ فلسفی مصلحان اجتماعی اسلام یکی از محورهای اندیشه‌ای و مبارزاتی استاد بود.

استاد مطهری به شدت مراقبت می‌نمود تا افراد منحرف به عنوان مرجعیت فکری معرفی نشوند و با زبان علمی آنان را به حاشیه می‌راند.

علاوه بر مبارزات فکری و فلسفی، شهیدمطهری هم به تشکیل حکومت بر مبنای اسلام می‌اندیشید و هم تلاش می‌کرد در راه اثبات کارآمدی اسلام اجتماعی تلاش نماید. تفسیر روزآمد و امروزی رمز موفقیت وی در کشاندن اسلام جذاب به عرصه دانشگاه بود. آنان که شور را از شریعتی می‌گرفتند در پیوند با مطهری شعور را نیز بدان تزریق می‌کردند و اینچنین در پیوند بین احساس و شناخت، نگرش نسل جدید شکل می‌گرفت. این نگرش در مسیر تکاملی خود به سیره و مبارزه امام (ره) می‌رسید و در پیوند با آن به سمت تشکیل جمهوری اسلامی رهنمون می‌شد. شهید مطهری تعادل در مسلمانی را یکی از مهم‌ترین بزنگاه‌های جذب می‌دانست، بنابراین ضمن اثبات توانایی و روزآمدی اسلام در کتاب اسلام و مقتضیات زمان، از مسیر جاذبه و دافعه واقعی علی (ع) عبور می‌کرد تا به نسل مسلمان و انقلابی بفهماند که برخورد با دوستان و دشمنان با همراهان و بریدگان باید چگونه باشد. در عین رعایت همه مسائل فوق، کسوت شاگردی روحانیتی مانند امام(ره) را برای خود افتخاری می‌دانست و گوش به فرمان وی و تا آنجا پیش رفت که درجه‌ای بی‌همتا از امام (ره) گرفت که «مطهری پاره تن من بود.».

کریم دهکردی