PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : «آيت الله العظمي محمد تقي بهجت سّره الشريف»



shirin71
08-09-2011, 02:53 AM
بهجت، محمدتقی
( ملیت: ایرانی قرن:14)
ولادت: آیت الله العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع دراستان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید. درباره نام آیت الله بهجت خاطره ای شیرین از یکی از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: پدر آیت الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می افتد و حالش بد می شود به گونه ای که امید زنده ماندن او از بین می رود وی می گفت: در آن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت: « با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است. » تا اینکه با آن حالت خوابش می برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان می کند وی از دنیا رفته، اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار می شود و حالش رو به بهبودی می رود و بالاخره کاملاً شفا می یابد. چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج می گیرد و سخنی را که در حال بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد می برد. بعد از ازدواج نام اولین فرزند خود را به نام پدرش مهدی می گذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند سومین را خدا به او می دهد، اسمش را « محمد حسین» می گذارد، و هنگامی که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت می کند به یاد آن سخن که در دوران بیماری اش شنیده بود می افتد، و وی را « محمد تقی » نام می نهد، ولی وی در کودکی در حوض آب می افتد و از دنیا می رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره « محمد تقی » نام می گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخص می گردد. کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام شعر می سرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است. باری آیت الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم السلام به ویژه سید الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بار آمد. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر. تحصیلات : تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینی ‌پرداخت. به هر حال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآ ورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید. بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود به مناسبتی فرمودند: « بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم. » آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و نوجوانی تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته می پاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به دستشان بسپارد. بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر می‌خواند. در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می داشته ‌است. یکی از شاگردان آیت الله بهجت می گوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت الله نائینی(رحمت الله علیه) فرمود: « من در ایام نوجانی در نماز جماعت ایشان شرکت می نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می کردم. » استادان بر جسته فقه و اصول : آیت الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام: آقا سید ابوالحسن اصفهانی(رحمت الله علیه) ، آقا ضیاء عراقی(رحمت الله علیه) ، و میرزای نائینی(رحمت الله علیه) ، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (رحمت الله علیه)، معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهره ها برد. آیت الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت از استادان خود می گوید: « در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی- که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده های جنبی دیگر. » سیر و سلوک وعرفان : آیت الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکما ل معنوی همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی می برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفاده های اخلاقی می نماید. آیت الله مصباح در این باره می گوید: « پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان می دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است. » همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می نموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار می یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می کند که غبطه دیگران را بر می انگیزد. آیت الله مصباح می گوید: « ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی مستقیماً در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمد تقی آملی و مرحوم آقا شیخ علی محمد بروجردی و عده زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبه های اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگری نیز گهگاه نکاتی نقل می کردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی و دیگران... خود آقای بهجت نقل می کردند: شخصی در آن زمان در صدد بر آمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی می خوانند، آن طور که خاطرم هست اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقید بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السلام انجام بدهند شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند. به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه ها را مشاهده می کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام می دادند حالا در خانه هایشان انجام می دهند، ولی می شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است.» یکی دیگر از شاگردان آقا ( حجّة الاسلام و المسلمین آقای تهرانی ) جریان فوق را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت نقل می کند: « شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیر علیه السلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را می خواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام می دهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر (آن طور که بنده «تهرانی» به یاد دارم) در حرم ( اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت می کنند. » فلسفه : آیت الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسن بادکوبه ای فرا گرفته است. مرجعیت : با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده اند و بیش از سی سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده اند. آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت می گوید: « بعد از مرجعیت منزل آایت الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می کند که می شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید. » تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب «ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده ای از علمای دیگر از جمله آیت الله مشکینی و آیت الله جوادی آملی و ... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند. در همین ارتباط یکی از مرتبطین ایشان می گوید: ایشان پیش از در گذشت آیت الله العظمی اراکی چون مطلع شدند جامعه مدرسین نظر به معرفی ایشان را دارند پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود. و بعد از فوت مرحوم اراکی و پیام جامعه مدرسین و اطلاع از انتشار اسمشان فرمودند: « فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوی را منتشر کنید » چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان توسط بعضی از اهل لبنان به چاپ رسید. هجرت: ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت ‌کند. در قم از محضر آیت الله العضمی حجت کوه کمره ای استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهی از اقامت حضرت آیه الله العظمی بروجردی در قم نگذشته بود که آیت الله بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینی، گلپایگانی و ... به درس فقید سعید مرحوم بروجردی حاضر شد. آیت الله مصباح در این باره می گوید: « آیت الله بهجت از همان زمانی که مرحوم آیت الله بروجردی(ره) در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته واز مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً استادانی که درس خارج می گویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط می کنند احیاناً اشکالاتی به نظرشان می رسد که مطرح و پی گیری می کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند. » تدریس : آیت الله بهجت در همان ایام که در درس آیات عظام اصفهانی، کمپانی و شیرازی حضور می یافت، ضمن تهذیب نفس و تعلم، به تعلیم هم می پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس می کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه می دادند. در رابطه با تدریس خارج فقه توسط ایشان نیز در مجموع می توا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزی غالباً در منزل تدریس کرده است، و فضلای گرانقدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره برده اند. شیوه تدریس : آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان می گوید: « ایشان در بیان مطالب سعی می کردند ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری قدس سره مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجهی از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدس سره در طهارت، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجسته ای داشتند آن را نقل می کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان می کردند. این شیوه از یک طرف باعث این می شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت می شد. استادان دیگر هم برای تدریس شیوه های جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح می کردند، ولی خوب این باعث می شد که وقت بیشتری گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود. در ضمن تدریس، در میان نکته هایی که از خود ایشان ما استفاده می کردیم و طبعاً بعضی از این نکته ها چیزهایی بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقتهای کم نظیری بر می خوردیم. » آیت الله مسعودی که خود سالها از درس آیت الله العظمی بهجت بهره برده اند درباره ویژگی تدریس ایشان می گوید: « سبک درس ایشان سبک خاصی است. معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسأله ای را مطرح می کنند و اقوال دیگران را یکی یکی ذکر می کنند، سپس یکی را نقد می کنند و دیگری را تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را می پذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب می کنند. ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمی کنند بلکه ابتدا مسأله را مطرح می کنند و بعد روند استدلالش را بیان می کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، می فهمد که دلیلی را که استاد ذکر می کند چه کسی گفته است، و اشکال یا تأییدی را که می کند می فهمد به سخن چه کسی اشکال یا قول چه کسی را تأیید می کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد. » آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان می گوید: « نوعاً ایشان چند مسئله اصلی یا فرعی را که عنوان می فرمودند بعد از توجه به ظرافتهای حدیث و روایت و یا آیه شریفه ای که دلالت بر موضوع بحث داشت، مقایسه ای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه می نمودند و دقت عقلی و فکری خاصی در تعادل آن دو انجام می دادند، آنگاه نتیجه می گرفتند که انصافاً نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر می کردند ناشی از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السلام و اسلام گرفته بود و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است. » موعظه در درس : حجة السلام والمسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است می گوید: « روال آیت الله العظمی بهجت این بود که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه می کرد، ولی نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت می کردند (15سال)، علاوه بر استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است. » آیت الله مصباح در این باره می گوید: « آیت الله بهجت گاهی داستانی را یا حدیثی را نقل می کردند که برای ما تعجب آور بود ایشان چه اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه می کنند، از جمله مطلبی که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار می کردند امامت امیر المؤمنین علیه السلام بود، ما تعجب می کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه السلام را برای ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک چیز هایی که بیشتر حاجت ماست ( در امور اخلاقی و معنوی ) مطالبی را نمی گویند. اما بعد از این که به پنجاه- شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از مباحث دیدیم که آن نکته هایی که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت علی علیه السلام می فرمودند به دردمان می خورد. گویا ایشان آن روز می دید که یک مسائلی بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد. شاید اگر توجه های ایشان نبود ما انگیزه ای نداشتیم درباره این مسائل مطالعه ای داشته باشیم، حتی از نکته هایی که ایشان چهل سال پیش بیان می کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر استفاده کرده‌ام. » جایگاه علمی : گواهی استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل می آید نمایانگر دقت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است: از آن جمله گویند: روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانی توسط استاد اعتراض می کند، ولی با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار می گیرد، ولی در آن هنگام ناگهان استاد وارد می شود و متوجه اعتراض شاگردان به ایشان می گردد. سپس خطاب به آنان می فرماید: « با آقای بهجت کاری نداشته باشید. » همه ساکت می شوند آنگاه استاد ادامه می دهد: « دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه می کردم متوجه شدم که حقّ با ایشان است » و پس از این سخن، از جدیت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید می نماید. یکی از دانشمندان نجف می گوید: « ایشان در درس، به مرحوم آیت الله کمپانی امان نمی داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار می داد. » مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز می گوید: « ایشان با اظهار نظرهای دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه می دادند معلوم می شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بی شک کمتر از آنان نیستند. » مرحوم علامه محمد تقی جعفری می گوید: « آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب می خواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت می نمودند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال می کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجه می شد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجه می کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود. » آیت الله سید محمد حسین طهرانی در کتاب انوارالملکوت می نویسد: « آیت الله حاج شیخ عباس قوچانی، وصیّ سید علی آقای قاضی می فرمودند: آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی حاضر می شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سیّد باز می گشتند بعضی از طلابی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان می رفتند و اشکالشان را رفع می نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان می پرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب می دادند جواب کافی وشافی، و چون از خواب بر می خاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان می آمد ابداً اطلاع نداشتند و می گفتند: هیچ به نظرم نمی رسد و از آنچه می گویید در خاطرم چیزی نیست. » آیت الله مشکینی می گوید: « ایشان از جهت علمی ( هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند. » حجة السلام و المسلمین امجد می گوید: « ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده می کنند. » تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان : آیت الله مصباح می گوید: « اولین چیزی که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیله ای باشد هم از معلومات ایشان بهره ای ببریم، و هم بهانه ای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت می کردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجره ای در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی) خدمت ایشان درس داشتیم، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل، خدمتشان می رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود 15 سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایی می بردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت می شد. » شهید بزرگوار استاد مطهری(ره) نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمد حسین احمدی یزدی در این رابطه می گوید: « آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش می کرد و می فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.» استاد خسرو شاهی می گوید: « بنده در درس فقه خارج خیارات آیت الله العظمی شیخ مرتضی حائری شرکت می کردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون می آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع می فرمایید؟ فرمودند: نه. بعد فرمودند: « شما که جوان هستید من یک ضابطه ای را در اختیار شما قرار بدهم، و آن اینکه درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند. » من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرفی بفرمایید. فرمودند: « من از اسم بردن معذورم. » عرض کردم: من در درس آیت الله العظمی بهجت شرکت می کنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسم کردند و فرمودند: « درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه ای را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت می کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید. » تألیفات : حضرت آیت الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکرده اند، و گاه به کسانی که می خواهند آنها را حتی با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمی دهند و می فرمایند: هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالهاست که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است. فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به چاپ رسیده، عبارتند از: الف) کتابهای چاپ شده: 1. رساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی ) 2. مناسک حجّ دو کتاب فوق توسط برخی از فضلا بر اساس فتاوی ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است. 3. وسیله النجاة این کتاب در بردارنده نظرات فقهی ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است. 4. جامع المسائل این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب « ذخیره العباد» استادش آیت الله العظمی محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه می باشد، که قسمتهایی از آن ابتدا با نام « ذخیره العباد» با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهی که توسط حضرت آیت الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن « جامعُ المسائل » نام گرفته و به همت برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید. ب) تألیفات آماده چاپ و نشر: 1. جلد اول از کتاب صلوة آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث « جواهر الکلام» به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته اند. 2. جلد اول از دوره اصول این کتاب تقریبا" به ترتیب « کفایه الاصول» نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در بردارد. 3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ می باشد. ج) تألیفاتی که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است: 1. بقیه مجلّدات دوره اصول 2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن « شرائع الاسلام » نگارش یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده اند. 3. دوره طهارت در این کتاب نیز آیت الله بهجت بسان دوره « کتاب الصلوة » به ترتیب مباحث « جواهر الکلام» با تلخیص و نو آوری نظرات خویش را مطرح نموده اند. 4. بقیه مجلّدات دوره کتاب الصلوة همچنین ایشان در تألیف سفینة البحار با مرحوم حاج شیخ عباس قمی (ره) همکاری داشته اند، و قسمت زیادی از سفینة البحار خطی، به خط ایشان نوشته شده است. شاگردان : با توجه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزی عمدتاً در منزل خود تدریس می کردند، با وجود این افراد بسیاری از محضر آن جناب استفاده کرده و می کنند. که برخی از آنان خود صاحب رساله و فتوی می باشند، اینک نام بعضی دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر می کنیم: 1. محمد تقی مصباح یزدی. 2. عبدالمجید رشید پور. 3. سید مهدی روحانی. 4. علی پهلوانی تهرانی. 5. مختار امینیان. 6. محمدهادی فقهی. 7. هادی قدس. 8. محمود امجد. 9. محمد ایمانی. 10. محمد حسن احمدی فقیه یزدی. 11. محمد حسین احمدی فقیه یزدی. 12- مسعودی خمینی 13- سید رضا خسروشاهی. 14- حسن لاهوتی 15- عزیز علیاری 16- سید محمد مؤمنی 17- حسین مفیدی 18- جواد محمد زاده تهرانی 19- سید صابر مازندرانی 20- شهید نمازی شیرازی این عارف برجسته و فقیه ارزشمند در ساعت پانزده و ده دقیقه عصر 27 اردیبهشت 1388 مطابق با 22 جمادی الاولی 1430 قمری دار فانی را وداع گفتند.

برگرفته از کتاب: گنجینه دانشمندان (جلد ششم)

فعالیتها:
• اخلاق و عرفان نظری • اصول فقه • تبلیغ • عرفان • فقه

shirin71
08-09-2011, 02:57 AM
عارف روشن ضمير
نگاهي كوتاه به حيات طيّبۀ حضرت آيت الله بهجت



آيت الله محمدتقي بهجت، در اواخر شوّال 1334ق (اوائل شهريور 1295 ش)، در فومن، در استان گيلان، چشم به جهان گشود. پدر ايشان، كربلايي محمود، از كسبۀ متديّن و باسواد و مورد اعتماد مردم فومن بود و در مصائب اهل بيت(ع) و بويژه حضرت سيدالشهدا(ع) مرثيه مي سرود.
آيت الله بهجت، تحصيلات ابتدايي را در مكتب خانۀ فومن و مقدّمات علوم حوزوي را نزد فُضلاي شهر خود آموخت، و در سال 1348ق (1308ش)، به قصد تكميل تحصيلات حوزوي، عازم عراق شد.
وي ابتدا به مدت چهار سال، در كربلا سكونت داشت و توانست علاوه بر تحصيل علوم رسمي و شركت در دروس «سطح» حوزه، از محضر استادان بزرگ اين شهر، همچون آيت الله ميرزا مهدي شيرازي و آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم خويي (غير از آيت الله خوييِ معروف)، بهره هاي علمي و معنوي گرفت. در سال 1352ق، رهسپار نجف گرديد و در اين شهر، به تكميل دروس «سطوح عالي» در محضر آيت الله شيخ مرتضي طالقاني و ديگر علما و اساتيد فاضل نجف پرداخت و سپس در دروس «خارج» حضرات آيات: ميرزا حسين ناييني، آقا ضياءالدين عراق، شيخ محمدحسين غروي اصفهاني (كُمپاني)، شيخ محمدكاظم شيرازي و آقا سيّد ابوالحسن اصفهاني، حاضر شد، و هم ‌زمان، فلسفه را نزد آيت الله سيّد حسين بادكوبه اي فرا گرفت و در كار تدوين سفينةالبحار نيز به مرحوم حاج شيخ عبّاس قمي كمك كرد و تحريرِ احاديث بخشي از اين كتاب را به عهده داشت.
آيت الله بهجت ـ ‌ كه مراحل تهذيب نفس را در زادگاهش (فومن) و دركودكي، با ارشادات عالم بزرگواري به نام «آقا شيخ احمد سعيدي» آغاز كرده بود ـ ، در هفده سالگي، در كربلا، به وسيلۀ آيت الله آقا سيّد محمدحسن الهي طباطبايي (برادر علامه سيّد محمّدحسين طباطبايي)، توفيق آشنايي با عارف ربّاني آيت الله آقا سيّد علي قاضي را پيدا كرد و سپس در نجف، به حلقۀ شاگردان عرفان و اخلاق وي پيوست و گمشدۀ خويش را در وجود او يافت. ايشان همچنين سالها، علاوه بر فقه و اصول، در سير و سلوك معنوي، از محضر آيت الله شيخ محمدحسين اصفهاني بهره برد.
آيت الله بهجت، در سال 1364ق (1324ش)، راهي زادگاه خويش (فومن) شد و در اين شهر، ازدواج كرد و در حالي كه قصد بازگشت به عراق داشت و در ايّامي كه براي زيارت حضرت معصومه(س) و پيگيري گذرنامۀ خانواده در قم به سر مي بُرد، خبر رحلت اساتيد بزرگ حوزۀ علميۀ نجف (آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني، آيت الله حاج آقا حسين قمي و...) را يكي پس از ديگري شنيد و از آنجا كه آيت الله حاج آقا حسين بروجردي نيز به تازگي در قم، ساكن شده بود، در اين شهر، رحل اقامت افكند و در درس آيت الله بروجردي و آيت الله سيد محمد حجّت كوه كمره اي، حاضر شد و تدريس فقه و اصول سطوح عالي حوزه (رسائل، مكاسب و كفاية) را نيز ـ كه در نجف، آغاز كرده بود ـ پي گرفت.
محل برگزاري درس خارج ايشان در قم كه در زمان حيات آيت ‌الله بروجردي نيز داير مي ‌شد، نخست، ‌ حجره هاي مدارس و سپس منزل شخصي ايشان و بعد، مسجد كوچكي رو به روي مسجد فاطميّه (مسجد حاج حضرت قلي ترك) و در نهايت (و پس از اعلام مرجعيت ايشان)، ‌خودِ مسجد فاطميّه بود.
روش آيت ‌الله بهجت در درس روزانه شان اين بود كه پيش از شروع درس، حدود ده دقيقه و در قالب حكايت حال بزرگان و اوليا، ‌به موعظه مي پرداختند.
آيت ‌الله بهجت، با آنكه فقيهي شناخته شده بودند و حدود 25 سال از آغاز تدريس خارج فقه و اصولشان مي گذشت، با رحلت آيت ‌الله سيد احمد خوانساري (م 1362ش) و آيت ‌الله سيد ابوالقاسم خويي (م 1371ش) و علي رغم درخواست مكرّر مردم و ارادتمندانشان، حاضر به انتشار رسالۀ عمليه و قبول مرجعيت نشدند و در سالهاي بعد نيز، وقتي پس از رحلت آيت ‌الله محمدعلي اراكي (در 1373ش)، جامعۀ مدرّسين حوزۀ علميۀ قم، در بيانيه ‌اي ايشان را به عنوان «مرجع» معرفي كرد، باز هم به انتشار رسالۀ عمليه (توضيح المسائل) اقدام ننمودند و فرمودند: «صبر كنيد تا همۀ آقايان [علما] ، رساله هاي خود را نشر بدهند. بعد، اگر كسي ماند و از ديگران تقليد نكرد و فقط خواست كه از بنده تقليد كند، آن وقت، فتاواي بنده را منتشر كنيد» و بدين ترتيب، رسالۀ عمليۀ ايشان، چند ماه بعد ، منتشر گرديد.
از آثار منتشر شدۀ آيت ‌الله بهجت مي توان به: بهجة الفقيه، جامع المسائل و مباحث الاصول اشاره كرد.
مرحوم آيت ‌الله آقا سيد مهدي روحاني و مرحوم آيت ‌الله حاج شيخ علي سعادت پرور (پهلواني) و گروه ديگري از عالمان صاحب نام حوزۀ علميۀ قم، افتخار شاگردي آيت ‌الله بهجت را داشته ا ند.
آن فرزانۀ عارف، در روز يكشنبه 27 ارديبهشت 1388 (22 جمادي الاول 1430)، به ديدار معبود شتافت و پيكر پاكش ـ پس از آنكه آيت ‌الله عبدالله جوادي آملي بر آن نماز گزارد و بر شانه هاي خيلي عظيمي از مؤمنان تشييع گرديد ـ ، در جوار حضرت فاطمۀ معصومه(س) به خاك سپرده شد.


از حضرت آيت ‌الله بهجت دستورالعمل ‌هاي متعدّدي در سير و سلوك و طي طريق معارف حقّۀ قرآني بر اساس اصول شريعت محمّديه صادر شده كه نمونه ‌اي از اين دستورالعمل ‌ها را در اين بخش آورده ‌ايم:


دستورالعمل ‌ها

الحمدلله وحده، و الصّلاة علي سيّد انبيائه و علي آله الطيّبين و اللعن علي أعدائهم اجمعين.
جماعتي از مؤمنين و مؤمنات، طالب نصيحت هستند؛ بر اين مطالبه، اشکالاتي وارد است، از آن جمله:
1. نصيحت در جزئيّات است، و موعظه، اعمّ است از کليات و جزئيات؛ ناشناس ها همديگر را نصيحت نمي کنند.
2. «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَةُ اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعلَم»؛ ـ «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ کَفِيَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» ـ «وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا»
آنچه مي دانيد عمل کنيد، و در آنچه نمي دانيد، احتياط کنيد تا روشن شود؛ و اگر روشن نشد، بدانيد که بعضِ معلومات را زير پا گذاشته ايد، طلب موعظه از غير عامل، محلّ اعتراض است، و قطعاً مواعظي را شنيده ايد و مي دانيد، عمل نکرديد وگرنه روشن بوديد.
3. همه مي دانند که «رسالۀ عمليّه» را بايد بگيرند و بخوانند و بفهمند، و تطبيقِ عمل، بر آن نمايند، و حلال و حرام را با آن تشخيص بدهند؛ و همچنين مدارك شرعيّه اگر اهل استنباط باشند؛ پس نمي توانند بگويند: «ما نمي دانيم چه بکنيم و چه نکنيم».
4. کساني که به آنها عقيده داريد، نظر به اعمال آنها نماييد، آنچه مي کنند از روي اختيار بکنيد، و آنچه نمي کنند از روي اختيار نکنيد؛ و اين از بهترين راههاي وصول به مقاصد عليه است «کُونَوا دُعاةً إلي اللهِ بِغَيْرِ ألْسِنَتِکُمْ» مواعظ عمليّه، بالاتر و مؤثّرتر از مواعظ قوليّه است.
5. از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز و ادعيۀ مناسبۀ اوقات و امکنه، در تعقيبات و غير آنها؛ و کثرت تردّد در مساجد و مشاهد مشرّفه، و زيارت علما و صُلَحا و همنشيني با آنها، از مرضيّات خدا و رسول(ص) است و بايد روز به روز مراقب زيادتي بصيرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد.
و برعکس، کثرت مجالست با اهل غفلت، مزيد قساوت و تاريکي قلب و استيحاش از عبادت و زيارات است؛ از اين جهت است که احوال حسنۀ حاصله از عبادات و زيارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفا در ايمان، به سوء حال و نقصان، مبدّل مي شوند؛ پس مجالست با ضعيف الايمان ـ  در غير اضطرار و براي غير هدايت آنها ـ سبب مي شود که ملکاتِ حسنۀ خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسدۀ آنها را ياد بگيرد:
«جالِسُوا مَنْ يُذَکِّرُکُمْ الله رُؤيَتُهُ، وَ يَزيدُ فِي عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُکُمْ فِي الآخِرَةِ عَمَلُه».
6. از واضحات است که ترک معصيت در اعتقاد و عمل، بي نياز مي کند از غير آن؛ يعني غير، محتاج است به آن، و او محتاجِ غير نيست، بلکه مولّد حسنات و دافع سيّئات است:
(وَ مَا خَلَقْتُ الجِنَّ وَ الإنْسَ إلاّ لِيَعْبُدُونَ) ؛
عبوديّتِ ترکِ معصيت در عقيده و عمل.
بعضي گمان مي کنند که ما از ترک معصيت عبور کرده ‌ايم!! غافلند از اينکه معصيت، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم، کبيره است؛ مثلاً نگاه تند به مطيع، براي تخويف [= ترساندن وي]، إيذاءِ مُحرَّم است؛ [و] تبسّم به عاصي، براي تشويق، اعانت بر معصيت است.
محاسن اخلاقِ شرعيّه و مفاسد اخلاق شرعيّه در کتب و رسائل عمليّه متبيّن شده اند.
دوري از علما و صلحا، سبب مي شود که سارقين دين، فرصت را غنيمت بشمارند و ايمان و اهلش را بخرند به ثمنهاي بَخْس و غير مبارک، همۀ اينها مجرّب و ديده شده است.
از خدا مي خواهيم که عيدي ما را در اعياد شريفۀ اسلام و ايمان، موفقيت به «عزم راسخِ ثابتِ دائم بر ترک معصيت» قرار بدهد که مفتاح سعادت دنيويّه و اُخرويّه است، تا اينکه ملكه بشود ترك معصيت؛ و معصيت براي صاحب ملکه، به منزلۀ زهر خوردن براي تشنه است؛ يا ميته خوردن براي گرسنه است.
البتّه اگر اين راه تا آخر مشکل بود و به سهولت و رغبت منتهي نمي شد، مورد تکليف و ترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمي شد.

«وَ مَا تَوفيقي إلاّ باللهِ، عَلَيهِ وَ تَوکَّلْتُ وَ إليهِ أنيبُ».
والْحَمْدُلله أوَّلاً وَ آخِراً وَ الصَّلاةِ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطّاهِرينَ وَ اللعْنُ الدّائِمُ عُلي أعْدائِهِمْ أجْمَعِينَ».

shirin71
08-09-2011, 02:58 AM
حضرت آيت ‌الله بهجت در سخنراني ‌هايي كه گهگاه ايراد مي ‌فرمودند با زباني سرشار از معارف قرآني لطائف عرفاني و همچنين بصيرت دقيق نسبت به اوضاع و احوال جهان اسلام نكات مهمي را به مسلمين گوشزد مي ‌كردند:

بسم الله الرحمن الرحیم

همه باید بدانند که از عملیّات، آنچه که برایشان باقی می ماند، توجّه به همانها داشته باشند و به آنچه که فانی مي شود، توجّه نداشته باشند.
اعمال صالحه، طاعات الهیّه، آنچه که مقرَّب به سوی خدا است، با آدم مي ماند و آدم اینها را از اینجا، تا روز قیامت، تا مابعد القیامة، هرجا که هست، با خودش مي برد.
اعمال صالحۀ انسان، اعمال باقیۀ انسان، فانی نمي شود. بدانند که طاعات، عبادات، مقرَّبات، اینها یک چیزی نیست که به واسطۀ اینکه [مثلاً] این اتاق خراب شد، آنها هم از بین بروند؛ [یا اگر] این بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند؛ آنها باقی و ثابت هستند، بلکه یک صورت معنویّه ای در آنجا از اینها، برای هر فرد، ظاهر خواهد شد.
مبادا غفلت کنید! آنهایی که شهید شدند، آنهایی که شهید داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا مي داند چه تاجی به سر اینها ـ بالفعل ـ گذاشته شده؛ ولو بعضی ها نمي بینند مگر بعد از اینکه از این نشأت بروند.
بعضی ‌ها هم که اهل کمالند، شاید در همین جا ببینند که «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نیست!!
مقصود، شهادتِ نزدیکان انسان، خودش یک کرامتی از خداست.
شهادت ـ اگر حسابش را بکنیم ـ موجب مسرّت است، نه موجب حزن؛ این حزنی که در انسان پیدا مي شود، به خاطر این است که آن (شهید) رفت آن اتاق و ما ماندیم این اتاق، دیگر فکر این را نمي کنیم که او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتی داریم، او راحت است. فکر این را نمي کنیم که الان چه [چیزهايی] خدا برای او قرار داده، و ما معلوم نیست چه جوری برویم؟ آیا با ایمان مي رویم، یا نه؟ او با ایمان رفت و آن هم این جور، شهید رفت.
باید بفهمیم که شهادت، از موجباتِ سعادت است، هر فردی را بالا مي برد، پایین نمي آورد.
و این خانه یک خانه ای است که جای ماندن نیست؛ باید در اینجا یک چیزهایی جمع کند برای جای دیگر که زندگی مي کند.
آن وقت آن چیزهایی که جمع می کند، آنجا بزرگیش معلوم مي شود؛ آنجا معلوم مي شود که این، کافی و وافی است، اینجا معلوم نیست.
خدا مي داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میّتی هدیه کند چه معنویتی، چه صورتی، چه واقعیّتی برای همین یک صلوات است. باید به کمی و زیادی متوجّه نباشد، به کیفیّت اینها متوجّه باشد.
اگر برای خدا کسی انفاق کرد ولو یک پول باشد، و برای خدا انفاق نکرد، هزارها طلا و نقره باشد. اینها فانیات هستند و آنها باقیات هستند.
[انسان] هر آن به آن ترقّی و رشد مي کند، محال است که یک کار خیری برای خدا بکند مغفولٌ عنه باشد، «لا یَعزُبُ عَنْهُ مِثْقالَ ذَرَّة» ملائکه خبر دار نشوند، کسی ننویسد، ضبط نکند.
باید ملتفت باشد! هر خیری و هر شری از هر کسی صادر شود، در آنجا آشکار است.
خدا مي داند چقدرها « ناظر» هست و بر این وضعیّات، مطلّع مي شوند! خدا مي داند چه پاداشی برای اعمال ـ چه خیر و چه شرّ ـ ثابت است و برای آدم مقرر مي شود!
نباید خیال کند که مطلب، مال کمی و زیادی است، مال کیفیّت است، برای خدا باشد، کم باشد؛ برای خدا نباشد زیاد باشد، و قهراً باید نگاه بکند که دفتر شرع چه مي گوید و اینجا که هست، چه کاری باید بکند و چه کاری باید نکند.
ما مهمان خدا هستیم؛ در سفرۀ او هستیم؛ مي بیند ما را؛ مي داند ما چکار مي کنیم؛ مي داند که ما خیال داریم چه بکنیم؛ بهتر از ما مي داند خیالات ما را. ما یک چیزهایی را خیال مي کنیم و خیال مي کنیم این خیالات ما، واقعیّت پیدا مي کند و آن خیالات، واقعیت پیدا نمي کند، [و] خدا مي داند برعکس است؛ آنهایی را که ما خیال مي کنیم واقعیّت پیدا مي کند، واقعیّت پیدا نمي کند و آنهایی را که ما خیال مي کنیم واقعیت پیدا نمي کند واقعیت پیدا مي کند، تا این مقدار مطّلع است!
«خدا که مطّلع است»، معلوم؛ ملائکه اش، رُسُلش، همه جا، در راست، چپ، این طرف، آن طرف، همه جا هستند.
نمی شود از خدا مخفی کرد؛ خوب پس [حالا] که نمي شود مخفی کرد، و خدا مي بیند، مي داند و قادر هم هست، یک چیزهایی را دوست دارد، یک چیزهایی را دوست ندارد و برای خودِ ماست، والاّ برای او فرقی نمي کند؛ و اگر این جور است، آیا ما بیش از این حاجت داریم که همین قدر مطّلع باشیم که «خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است»؟
شیطـان ملعون، پیش حضـرت یحیي(ع) مجسّم شد؛ گفت: پنج نصیحت به تو مي کنم.
گفت: خوب بگو.
[شیطان] اول یک کلمه حکمت خیلی خوبی گفت؛ دوم هم بسیار خوب؛ سوم، آن هم بسیار خوب؛ چهارم، دید آن هم بسیار خوب است.
[حضرت یحیي(ع)] گفت: دیگر برو! در پنجم کار خودت را مي کنی، برو! پنجم را دیگر نمي خواهم، لابُد در پنجم، کارِ خودت را مي کنی والاّ ابلیس نیستی. ابلیس داعی به شرّ است؛ اینها همه مقدّمه بود برای اینکه آخر کار، کار خودش را انجام بدهد...
باید ملتفت باشید! دیگر چاره ای نیست الا اینکه خودتان را به خدا بسپارید و متوسّل شوید؛ یک دست شما قرآن و دست دیگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل نهج البلاغه است؛ اعمالش در مثلِ صحیفۀ سجّادیه است؛ اعمال تکلیفی اش در مثل همین رساله های عملیه است.
از اینها شما را خارج نکنند، بلکه امتیاز ما ـ در مسلمین و غیر مسلمین ـ همین است که دو اصلی داریم، که برای دنیا و آخرتمان نافع است. برای دنیای ما، هم اگر مریض شدیم اگر بلايی بر سر ما آمد، به اینها که متوسّل شدیم، برای ما فَرَج مي رسد...
ائمّۀ ما هم در معارف و علوم عقلیّه، مرجعند و هم در امور شرعیّه و تکلیفیّه، مرجعند. دیگر نمي دانند که این دو تا که سهل است، ائمّه، غیر اینها را هم دارند: توسّلات، تحصّنات، تحفّظات؛ از اینها راه مناجات با خدا را، از اینها راه عبودیّت خدا را و اعمال را [می توانیم یاد بگیریم]؛ بلکه مي توانیم به تبعیّت اینها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هرچه بکنیم از طاعت خارج نشویم.
مقصود، شما ملتفت باشید: در این عصر، گرگ فراوان است، شما را مي خرند، اما بعد هم مي توانند یک غذای مسمومی به شما بدهند، کار شما را تمام کنند، بعد از اینکه کار را از دست شما گرفتند، بعد از اینکه استخدام کردند، و هر چند ماهیانه [مبالغی] که انسان خوابش را هم ندیده است، به او بدهند...

shirin71
08-09-2011, 02:59 AM
چهل جرعه حكمت از درياي معنويت
حضرت آيت ‌الله بهجت



معرفة الله اعظمُ العبادات است و همۀ تكاليف، مقدّمۀ معرفت خدا هستند.
اگر مسئلۀ امام ‌شناسی بالا رود، خداشناسی هم بالا مي رود، زیرا چه آیتی بالاتر از امام(ع)؟! امام آیینه ‌ای است که حقیقت تمام عالم را نشان مي دهد.
پا جای پای معصومین(ع) بگذارید نه جای پای دیگران! ملازم علما باشید! و همیشه روشن باشید، و با مطالب مفید، حیات ‌بخش و آموزنده سر و کار داشته باشید!
محبّت صادقانه این است که محبّتِ مخالف در آن نباشد. هر کس به هر کدام از این چهارده معصوم(ع) محبّت داشته باشد، کارش تمام است. فقط شرطش این است که محبّتش راست باشد.
ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم؛ دستگیری ولیّ خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم. باید به ولیّ عصر(عج) استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد، همراه خود ببرد.
مهمتر از دعا برای تعجیل فرج حضرت مهدی(ع)، دعا برای بقای ایمان و ثبات قدممان در عقیده و عدم انکار آن حضرت(ع) تا ظهور او مي باشد.
امام زمان(عج) در هر کجا که باشد، آنجا خضرا است. قلب مؤمن جزيرۀ خضرا است؛ هر جا باشد، حضرت در آنجا پا مي گذارد.
آری تشنگان را جرعۀ وصال و شیفتگان جمال را آب حیات و معرفت مي دهند. آیا ما تشنۀ معرفت و طالب دیدار هستیم و آن حضرت آب حیات نمي دهد، با آنکه کارش دادرسی به همه است و به مضطرّین عالم رسیدگی مي کند ؟!
این احساس لذّت در نماز، یک سری مقدّمات خارج از نماز دارد، و یک سری مقدّمات در خود نماز. آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که: انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند. و معصیت، روح را مکدّر مي کند و نورانیّت دل را مي برد. و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمی دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود یعنی فکرش را از غیر خدا منصرف کند.
خوب است که انسان اسم خود را در هر کار خیر بنویسد و خود را شریک گرداند؛ زیرا فردای قیامت معلوم نیست کدام قبول و کدام ردّ مي شود!
خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع قرآن و عترت، تا اوّلاً بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکّب از آن دو را بیابیم؛ و ثانیاً در مقام پیروی و عمل، با توجّه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایستۀ عشق ‌ورزی هستند.
مراجعه به تراجم علمای سلف [زندگی ‌نامۀ علمای گذشته]، به منزلۀ مراجعه به کتابهای معتبر اخلاقی است.
ای کاش مي فهمیدیم که چارۀ کار ما در یک چیز منحصر است و آن این است که: تکلیف الهی را تشخیص بدهیم و بدانیم که چه کار را باید بکنیم و چه کار را نباید بکنیم!
ما چه مي دانیم؛ خدا مي داند که بعضی ابتلائات، شرط بعضی اِفاضات است. شخصی مي گفت: به فلان مشکل مبتلا شدم، خیلی بر معلوماتم افزوده شد.
وقتی فرصتی برای انسان پیش آمد که درس بگوید یا بخواند یا بنویسد، باید آن را مغتنم بشمارد.
با نور عقل مي توان فروع و اصول دین را اثبات نمود. کسانی که با قواعد و استدلالات عقلی مخالفند، از بی ‌دینی ترویج مي کنند؛ زیرا: لادینَ لِمَن لاعَقلَ لَه.
اگر بخواهیم محیط خانه گرم و باصفا و صمیمی باشد، فقط باید صبر و استقامت و گذشت و چشم پوشی و رأفت را پیشۀ خود کنیم تا محیط خانه گرم و نورانی باشد.
خوشا به حال کسی که خطای خود را ببیند، و به عیب خود توجّه داشته باشد و عیوب دیگران را نادیده بگیرد و خود را کامل و بی ‌نقص نبیند.
خدا کند شغل نافع به حال خود را تشخیص دهیم و تثیبت در آن پیدا کنیم و در آن ثابت قدم باشیم، و هر روز فکر تازه ‌ای در سر نداشته باشیم و هر لحظه به رنگی نباشیم!
از گذشتگان عبرت بگیریم که ما هم مثل آنها به مرگ نزدیکیم و چهار روزِ باقیماندۀ عمر را گمان نکنیم که چهارصد هزار سال خواهد بود!
باید هر کسی در شبانه روز، مقداری از وقت خود را صرف تحصیل علوم دینیّه کند، ولو به فرض، یک ساعت در شبانه روز.
عاشق مقامات عرفانی و کرامات نباشید، گاهی این جور کارها شما را به جهنم مي برد!
اگر باب دروغ و غیبت باز شود، عصیان و طغیان دیگر هیچ حدی ندارند.
چرا مثل پروانه نیستیم که پروانه ‌وار، سراغ نور معنوی برویم!
ما باید با احادیث سر و کار داشته و آنها را مطالعه کنیم؛ چرا که شفا در اینها است.
هر روز، یک روایت از کتاب (جهادُ النّفس) وسائل الشیعه را مطالعه کنید. در واضحاتش بیشتر فکر کنید. بعد این را در خودتان مي بینید که سر یک سال، عوض شده ‌اید!
هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست. هیچ ذکر عملی، بالاتر از ترک معصیت در اعتقادیّات و عملیّات نیست.
شرط استجابت دعا، ترک معصیت است... گاهی مصلحت، در غیرِ تعجیل است و گاهی مصلحت، در تبدیل به اَحسن است. داعی خیال مي کند مستجاب نشده است و اهل یقین مي فهمند.
با کسی نشست و برخاست بکنید که همین ‌که او را دیدید به یاد خدا بیفتید، به یاد طاعت خدا بیفتید؛ نه با کسانی که در فکر معاصی هستند و انسان را از یاد خدا باز مي دارند.
خدا مي داند یک صلواتی را که انسان بفرستد و برای میّتی هدیه کند، چه معنویّتی، چه صورتی، چه واقعیّتی برای همین یک صلوات است!
اکثر بدبختی ما همین است که عِلممان، با عَملمان هماهنگ نیست!
یکی از عوامل حضور قلب این است که: در تمام بیست و چهار ساعت، باید حواسّ (باصره، سامعه و...) خود را کنترل کنیم؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب، باید مقدّماتی را فراهم کرد! باید در طول روز، گوش، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم!
خدا کند از خود راضی نباشیم. اگر از خود راضی باشیم، هرگز نمی ‌توانیم حقّ ربوبیّت را در عبودیّت و بندگی ادا کنیم! با اینکه هیچیم، خود را همه چیز مي دانیم!
دلیل عقب ‌ماندگی ما آن است که اموال شبهه ‌ناک مصرف مي کنیم. و مال شبهه ‌ناک، ایجاد تردید و شبهه مي کند!
خدا کند یقین برای انسان روزی شود!... چه قدر خوب است انسان از ناحیۀ امر روزی، راحت باشد؛ زیرا همّ و غمّ روزی، بدتر از زحمت کار است. کسی که به همّ و غمّ روزی مبتلا است، شب و روز کار مي کند، و پیوسته غصّۀ روزی را مي خورد!
این مستحبّات است که انسان را به جایی مي رساند!
در تعبّدیّات، کوه کندن از ما نخواسته ‌اند، سخت ‌ترینش نماز شب خواندن است که در حقیقت، تغییر وقت خواب است نه اصل بی ‌خوابی، بلکه نیم ساعت زودتر بخواب، تا نیم ساعت زودتر بیدار شوی!
بوده ‌اند کسانی که اگر معصیت یا خلافی از آنها صادر مي شد یا غذای ناپاکی مي خوردند، متوجه مي شدند و مي گفتند: تاریک شدیم، حجابی حاصل شد.
از واضحات است که: خواندن قرآن در هر روز، و ادعیۀ مناسبۀ اوقات و امکنه، در تعقیبات و غیر آنها، و کثرت تردد در مساجد و مشاهد مشرفه، و زیارت علما و صُلحا و همنشینی با آنها، از مرضیات خدا و رسول(ص) است. و باید روز به روز، مراقب زیادتی بصیرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد!
هر که عمل کرد به معلومات خودش، خداوند مجهولات او را معلوم مي فرماید!
اگر ما به اندازه ‌ای که این بچه به مادرش اطمینان دارد به خداوند اطمینان داشتیم، و مي دانستیم که هر چه از او بخواهیم مي دهد، هیچ مشکلی نداشتیم و همۀ کارهایمان درست مي شد.