PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تفسیر سوره آل عمران



mehraboOon
08-08-2011, 03:53 AM
سوره آل عمران‏


آیه 1-50

اين سوره در «مدينه» نازل شده و داراى 200 آيه است‏
محتواى سوره:
1- بخش مهمى از اين سوره از توحيد و صفات خداوند و معاد و معارف اسلامى بحث مى‏كند.
2- بخش ديگرى پيرامون جهاد و دستورات مهم آن و حيات جاويدان شهيدان راه خدا همچنين درسهاى عبرتى كه در دو غزوه بدر و احد بود سخن مى‏گويد.
3- در قسمتى از اين سوره، به يك سلسله احكام اسلامى در زمينه لزوم وحدت صفوف مسلمين و خانه كعبه و فريضه حج و امر بمعروف و نهى از منكر و تولى و تبرى و مسأله امانت، و انفاق در راه خدا، ترك دروغ و مقاومت و پايمردى در مقابل دشمن و صبر و شكيبايى در مقابل مشكلات و آزمايشهاى مختلف الهى و ذكر خداوند در هر حال، اشارات پرمعنايى شده است.
4- براى تكميل اين بحثها، بخشى از تاريخ انبياء از جمله آدم و نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و ساير انبياء عليهم السّلام و داستان مريم و مقامات اين زن بزرگ نيز ذكر شده است.
در مورد فضيلت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: من قرء سورة آل عمران اعطى بكلّ آية منها امانا على جسر جهنّم: «هر كس سوره آل عمران را بخواند به تعداد آيات آن، امانى بر پل دوزخ به او مى‏دهند».
شأن نزول:
بعضى از مفسران مى‏گويند: هشتاد و چند آيه از اين سوره در باره برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 260
فرستادگان و مسيحيان نجران نازل شده است.
فرستادگان شصت نفر بودند كه چهارده نفر آنان از اشراف و برجستگان نجران محسوب مى‏شدند، سه نفر از اين چهارده نفر سمت رياست داشتند و مسيحيان آن سامان در كارها و مشكلات خود به آن سه نفر مراجعه مى‏كردند.
اين گروه شصت نفرى در لباس مردان قبيله بنى كعب به مدينه آمدند و به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله وارد شدند، موقعى كه آنها وارد مسجد شدند، هنگام نمازشان بود، طبق مراسم خود، ناقوس را نواختند و مشغول نماز شدند. پس از نماز «عاقب» و «سيد» كه اولى امير و رئيس قوم خود محسوب مى‏شد و ديگرى سرپرست تشريفات و تنظيم برنامه سفر و مورد اعتماد مسيحيان بود خدمت پيامبر رسيدند و با او آغاز سخن كردند پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آنها پيشنهاد كرد: به آيين اسلام در آييد و در پيشگاه خداوند تسليم گرديد.
عاقب و سيد گفتند: ما پيش از تو اسلام آورده و تسليم خداوند شده‏ايم! پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: شما چگونه بر آيين حق هستيد، با اينكه اعمالتان حاكى از اين است كه تسليم خداوند نيستيد، چه اينكه براى خدا فرزند قائليد و عيسى را پسر خدا مى‏دانيد، و صليب را عبادت و پرستش مى‏كنيد و گوشت خوك مى‏خوريد، با اين كه تمام اين امور مخالف آيين حق است! عاقب و سيد گفتند: اگر عيسى پسر خدا نيست، پس پدرش كه بوده است؟
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: آيا شما قبول داريد كه هر پسرى شباهتى به پدر خود دارد؟
گفتند آرى. فرمود: آيا اينطور نيست كه خداى ما به هر چيزى، احاطه دارد و قيوم است و روزى موجودات با اوست، گفتند: آرى، همين طور است، فرمود:
آيا عيسى اين اوصاف را داشت، گفتند: نه. فرمود: آيا چنين نيست كه عيسى را مادرش مانند ساير كودكان در رحم حمل كرد، و بعد همچون مادرهاى ديگر، او را به دنيا آورد؟ و عيسى پس از ولادت، چون اطفال ديگر غذا مى‏خورد! گفتند:
آرى چنين بود. فرمود: پس چگونه عيسى پسر خداست با اين كه هيچ گونه شباهتى به پدرش ندارد؟! برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 261
سخن كه به اينجا رسيد، همگى خاموش شدند، در اين هنگام، هشتاد و چند آيه از اوايل اين سوره براى توضيح معارف و برنامه‏هاى اسلام نازل گرديد.
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم‏
تفسير:
باز در آغاز اين سوره به حروف مقطعه برخورد مى‏كنيم (الم) در باره حروف مقطعه قرآن، در اول سوره بقره، توضيحات لازم گفته شد كه نيازى به تكرار آن نيست.
(آيه 2)- در اين آيه مى‏فرمايد: «خداوند تنها معبود يگانه يكتاى جاويدان و پايدار است كه همه چيز به وجود او بستگى دارد» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ).
- شرح و تفسير اين آيه در سوره بقره آيه 255 گذشت.
(آيه 3)- در اين آيه خطاب به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏فرمايد: خداوندى كه پاينده و قيوم است «قرآن را بر تو فرستاد كه با نشانه‏هاى كتب آسمانى پيشين كاملا تطبيق مى‏كند همان خدايى كه تورات و انجيل را پيش از قرآن براى راهنمايى و هدايت بشر نازل كرد» (نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ).
(آيه 4)- سپس مى‏افزايد: «همچنين قرآن را كه حق را از باطل جدا مى‏سازد نازل كرد» (وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ).
سپس مى‏افزايد: بعد از اتمام حجت و نزول آيات از سوى خداوند و گواهى فطرت و عقل بر صدق دعوت پيامبران، راهى جز مجازات نيست، و لذا در آيه مورد بحث به دنبال بحثى كه در باره حقانيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و قرآن مجيد گذشت مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر شدند كيفر شديدى دارند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).
و براى روشن ساختن اين كه، توانايى خداوند بر تحقق بخشيدن تهديداتش جاى ترديد نيست، مى‏افزايد: «خداوند توانا و صاحب انتقام است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 262
(آيه 5)- اين آيه در حقيقت، تكميل آيات قبل است، مى‏فرمايد: «هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَخْفى‏ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).
چگونه ممكن است چيزى بر او مخفى بماند در حالى كه او در همه جا حاضر و ناظر است و به حكم اين كه وجودش از هر نظر بى‏پايان و نامحدود است جايى از او خالى نيست و به ما از خود ما نزديكتر است، بنابراين در عين اين كه محل و مكانى ندارد به همه چيز احاطه دارد. و اين احاطه به معنى علم و آگاهى او بر همه چيز است.
(آيه 6)- سپس به گوشه‏اى از علم و قدرت خود كه در حقيقت يكى از شاهكارهاى عالم آفرينش و از مظاهر بارز علم و قدرت خداست اشاره كرده است مى‏فرمايد: «او كسى است كه شما را در رحم (مادران) آن گونه كه مى‏خواهد تصوير مى‏كند» (هُوَ الَّذِي يُصَوِّرُكُمْ فِي الْأَرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ). «آرى! هيچ معبودى جز آن خداوند توانا و حكيم نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
صورتبندى انسان در شكم مادر و نقش بر آب زدن در آن محيط تاريك ظلمانى آن هم نقشهاى بديع و عجيب و پى در پى، راستى شگفت آور است، مخصوصا با آن همه تنوعى كه از نظر شكل و صورت و جنسيت و انواع استعدادهاى متفاوت و صفات مختلف وجود دارد و اگر مى‏بينيم معبودى جز او نيست به خاطر همين است، كه شايسته عبوديت جز ذات پاك او نمى‏باشد.
(آيه 7)
شأن نزول:
در حديثى از امام باقر عليه السّلام نقل شده كه: چند نفر از يهود به اتفاق «حىّ بن اخطب» و برادرش خدمت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند و حروف مقطعه «الم» را دستاويز خود قرار داده گفتند: طبق حساب ابجد الف مساوى يك و لام مساوى 30 و ميم مساوى 40 مى‏باشد و به اين ترتيب خبر داده‏اى كه، دوران بقاى امت تو بيش از هفتاد و يك سال نيست!.
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله براى جلوگيرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها «الم» را محاسبه كرده‏ايد مگر در قرآن «المص و الر» و ساير حروف مقطعه نيست، اگر اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 263
حروف اشاره به مدت بقاء امت من باشد چرا همه را محاسبه نمى‏كنيد؟! (در صورتى كه منظور از اين حروف چيز ديگرى است) سپس آيه مورد بحث نازل شد.
تفسير:
محكم و متشابه در قرآن- در آيات پيشين سخن از نزول قرآن به عنوان يكى از دلايل آشكار نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به ميان آمده بود، و در اين آيه يكى از ويژگيهاى قرآن و چگونگى بيان مطلب در اين كتاب بزرگ آسمانى آمده است، نخست مى‏فرمايد: «او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد كه بخشى از آن آيات محكم (صريح و روشن) است كه اساس و شالوده اين كتاب است (و آيات پيچيده ديگر را تفسير مى‏كند) و بخشى از آن متشابه است» آياتى كه به خاطر بالا بودن سطح مطلب يا جهات ديگر، در آغاز پيچيده بنظر مى‏رسد (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ).
اين آيات متشابه محكى است براى آزمايش افراد كه عالمان راستين و فتنه گران لجوج را از هم جدا مى‏سازد، لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «اما كسانى كه در قلوبشان انحراف است پيروى از متشابهات مى‏كنند تا فتنه انگيزى كنند و تفسير (نادرستى بر طبق اميال خود) براى آن مى‏طلبند (تا مردم را گمراه سازند) در حالى كه تفسير آن را جز خدا و راسخان در علم نمى‏دانند» (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ).
سپس مى‏افزايد: آنها هستند كه بر اثر درك صحيح معنى محكمات و متشابهات «مى‏گويند ما به همه آنها ايمان آورده‏ايم (چرا كه) همه از سوى پروردگار ما است» (يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا).
آرى! «جز صاحبان فكر و خردمندان، متذكر نمى‏شوند» (وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ).
از آيه فوق چنين استفاده مى‏شود كه: آيات قرآن بر دو دسته هستند مفهوم قسمتى از آيات آن چنان روشن است كه جاى هيچ گونه انكار و توجيه و سوء استفاده در آن نيست، و آنها را «محكمات» گويند و قسمتى به خاطر بالا بودن برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 264
سطح مطلب يا گفتگو در باره عوالمى كه از دسترس ما بيرون است مانند عالم غيب، و جهان رستاخيز و صفات خدا، چنان هستند كه معنى نهايى و اسرار و كنه حقيقت آنها نياز به سرمايه خاص علمى دارد كه آنها را «متشابهات» گويند.
افراد منحرف معمولا مى‏كوشند اين آيات را دستاويز قرار داده و تفسيرى بر خلاف حق براى آنها درست كنند، تا در ميان مردم، فتنه انگيزى نمايند، و آنها را از راه حق گمراه سازند، اما خداوند و راسخان در علم، اسرار اين آيات را مى‏دانند و براى مردم تشريح مى‏كنند.
البته آنها كه از نظر علم و دانش در رديف اولند (همچون پيامبر و ائمه هدى) از همه اسرار آن آگاهند در حالى كه ديگران هر يك به اندازه دانش خود از آن چيزى مى‏فهمند، و همين حقيقت است كه مردم حتى دانشمندان را به دنبال معلمان الهى براى درك اسرار قرآن مى‏فرستد.
(آيه 8)- رهايى از لغزشها! از آنجا كه آيات متشابه و اسرار نهانى آن ممكن است لغزشگاهى براى افراد گردد، و از كوره اين امتحان، سيه روى در آيند راسخون در علم و انديشمندان با ايمان، علاوه بر به كار گرفتن سرمايه‏هاى علمى خود در فهم معنى اين آيات به پروردگار خويش پناه مى‏برند و اين آيه و آيه بعد كه از زبان راسخون در علم مى‏باشد روشنگر اين حقيقت است آنها مى‏گويند: «پروردگارا! دلهاى ما را بعد از آن كه ما را هدايت نمودى، منحرف مگردان، و از سوى خود رحمتى بر ما ببخش زيرا تو بسيار بخشنده‏اى» (رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ).
(آيه 9)- و از آنجا كه عقيده به معاد و توجه به روز رستاخيز از هر چيز براى كنترل اميال و هوسها مؤثرتر است، راسخون در علم، به ياد آن روز مى‏افتند، و مى‏گويند: «پروردگارا! تو مردم را در آن روزى كه ترديدى در آن نيست جمع خواهى كرد زيرا خداوند از وعده خود تخلف نمى‏كند» (رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ).
و به اين ترتيب از هوى و هوسها و احساسات افراطى كه موجب لغزش برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 265
مى‏گردد خود را بر كنار مى‏دارند و مى‏توانند آيات خدا را آنچنانكه هست بفهمند!
(آيه 10)- در آيات گذشته وضع مؤمنان و غير مؤمنان در برابر آيات محكم و متشابه بيان شده بود، در ادامه اين بحث از وضع دردناك كافران در روز قيامت پرده بر مى‏دارد و عواقب شوم اعمالشان را براى آنها مجسم مى‏سازد، مى‏فرمايد:
«كسانى كه كافر شدند اموال و ثروتها و فرزندانشان آنها را از خداوند بى‏نياز نمى‏كند (و در برابر عذاب الهى به آنان كمك نمى‏نمايد) و آنها آتشگيره دوزخند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ).
(آيه 11)- سپس به يك نمونه روشن از اقوامى كه داراى ثروت و نفرات فراوان بودند ولى به هنگام نزول عذاب، اين امور نتوانست مانع نابودى آنان گردد اشاره كرده مى‏فرمايد: «وضع اينها همچون وضع آل فرعون و كسانى است كه قبل از آنها بودند، آيات ما را تكذيب كردند (و به فزونى اموال و نفرات و فرزندان مغرور شدند) خداوند آنها را به كيفر گناهانشان گرفت و خداوند كيفرش شديد است» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللَّهُ شَدِيدُ الْعِقابِ).
(آيه 12)
شأن نزول:
پس از جنگ «بدر» و پيروزى مسلمانان جمعى از يهود گفتند: آن پيامبر كه ما وصف او را در كتاب دينى خود (تورات) خوانده‏ايم كه در جنگ مغلوب نمى‏شود همين پيغمبر است، بعضى ديگر گفتند: عجله و شتاب نكنيد تا نبرد ديگرى واقع شود، هنگامى كه جنگ احد پيش آمد و ظاهرا به شكست مسلمانان پايان يافت گفتند: نه به خدا سوگند آن پيامبرى كه در كتاب ما بشارت به آن داده شده اين نيست در اين هنگام آيه نازل شد و پاسخ دندانشكنى به آنها داد كه نتيجه را در پايان كار حساب كنيد و بدانيد همگى مغلوب خواهيد شد.
تفسير:
با توجه به شأن نزول فوق معلوم مى‏شود كفارى كه به اموال و ثروتها و فرزندان مغرور بودند انتظار شكست اسلام را داشتند، قرآن روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «به كافران بگو: به زودى مغلوب خواهيد شد (در اين دنيا خوار و بى‏مقدار و در قيامت) به سوى جهنم محشور و رانده خواهيد شد و چه بد جايگاهى است دوزخ» (قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 266
در قرآن مجيد اخبار غيبى فراوانى است كه از ادله عظمت و اعجاز قرآن مى‏باشد و يك نمونه آن آيه فوق است كه خداوند صريحا به پيامبر خود بشارت پيروزى بر همه دشمنان را مى‏دهد.
طولى نكشيد كه مضمون آيه، تحقق يافت، يهوديان مدينه (بنى قريظه و بنى نضير) در هم شكسته شدند و در غزوه خيبر مهمترين مركز قدرت آنان از هم متلاشى شد و مشركان نيز در فتح مكه براى هميشه مغلوب گشتند.
(آيه 13)
شأن نزول:
اين آيه گوشه‏اى از ماجراى بدر را بازگو مى‏كند. در جنگ بدر تعداد مسلمانان (313) نفر بود (77) نفر آنها را مهاجران و (236) نفر آنها از انصار بودند پرچم مهاجران به دست على عليه السّلام و سعد بن عباده پرچمدار انصار بود آنان تنها با داشتن هفتاد شتر و دو اسب و شش زره و هشت شمشير در اين نبرد شركت كرده بودند با اين كه سپاه دشمن بيش از هزار نفر با اسلحه و تجهيزات كافى بودند مسلمانان بر آنها غالب شدند و با پيروزى كامل به مدينه مراجعت كردند.
تفسير:
اين آيه در حقيقت بيان نمونه‏اى است از آنچه در آيات قبل گذشت و به كافران هشدار مى‏دهد كه به اموال و ثروت و كثرت نفرات مغرور نشوند كه سودى به حالشان ندارد يك شاهد زنده اين موضوع جنگ بدر است، مى‏فرمايد:
«در آن دو جمعيت (كه در ميدان جنگ بدر) با هم رو برو شدند نشانه و درس عبرتى براى شما بود» (قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتا).
«يك گروه در راه خدا نبرد مى‏كرد و گروه ديگر كافر بود» و در راه شيطان و بت (فِئَةٌ تُقاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كافِرَةٌ).
سپس مى‏افزايد: «آنها (مشركان) اين گروه (مؤمنان) را با چشم خود دو برابر آنچه بودند مشاهده مى‏كردند» (يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ).
خدا مى‏خواست قبل از شروع جنگ تعداد مسلمانان در نظر آنان كم جلوه كند تا با غرور و غفلت وارد جنگ شوند- چنانچه در آيه 44 سوره انفال بدان اشاره شده است- و پس از شروع جنگ، دو برابر جلوه كند تا وحشت و اضطراب، آنها را فرا گيرد و منتهى به شكست آنان گردد ولى به عكس خداوند عدد دشمنان را در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 267
نظر مسلمانان، كم جلوه داد تا بر قدرت و قوت روحيه آنها بيفزايد.
سپس مى‏افزايد: «خداوند هر كس را بخواهد با يارى خود تقويت مى‏كند» (وَ اللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشاءُ). در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين عبرتى است براى صاحبان چشم و بينش» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصارِ).
آرى! آنها كه چشم بصيرت دارند، و حقيقت را آنچنان كه هست مى‏بينند از اين پيروزى همه جانبه افراد با ايمان درس عبرت مى‏گيرند و مى‏دانند سرمايه اصلى پيروزى ايمان است و ايمان.
(آيه 14)- در آيات گذشته سخن از كسانى بود كه تكيه بر اموال و فرزندانشان در زندگى دنيا داشتند و به آن مغرور شدند و خود را از خدا بى‏نياز دانستند، اين آيه در حقيقت تكميلى است بر آن سخن، مى‏فرمايد: «امور مورد علاقه، از جمله زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهار پايان و زراعت و كشاورزى در نظر مردم جلوه داده شده است» تا به وسيله آن آزمايش شوند (زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ).
در تفسير آيه آنچه صحيح بنظر مى‏رسد اين است كه زينت‏دهنده خداوند است زيرا اوست كه عشق به فرزندان و مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده تا او را آزمايش كند و در مسير تكامل و تربيت به پيش ببرد.
«ولى اينها سرمايه‏هاى زندگى دنيا است، (و هرگز نبايد هدف اصلى انسان را تشكيل دهد) و سر انجام نيك (و زندگى جاويدان) نزد خداست» (ذلِكَ مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ).
درست است كه بدون اين وسايل، نمى‏توان زندگى كرد، و حتى پيمودن راه معنويت و سعادت نيز بدون وسايل مادى غير ممكن است اما استفاده كردن از آنها در اين مسير مطلبى است، و دلبستگى فوق العاده و پرستش آنها و هدف نهايى بودن مطلب ديگر- دقت كنيد.
(آيه 15)- با توجه به آنچه در آيه قبل در باره اشياء مورد علاقه انسان در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 268
زندگى مادى دنيا آمده بود در اينجا در يك مقايسه، اشاره به مواهب فوق العاده خداوند در جهان آخرت و بالاخره قوس صعودى تكامل انسان كرده مى‏فرمايد:
«بگو: آيا شما را از چيزى آگاه كنم كه از اين (سرمايه‏هاى مادى) بهتر است» (قُلْ أَ أُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذلِكُمْ).
سپس به شرح آن پرداخته مى‏افزايد: «براى كسانى كه تقوا پيشه كرده‏اند در نزد پروردگارشان باغهايى از بهشت است كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود، و همسرانى پاكيزه و (از همه بالاتر) خوشنودى خداوند نصيب آنها مى‏شود، و خدا به بندگان بينا است» (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
قرآن مجيد در اين آيه، به افراد با ايمان اعلام مى‏كند كه اگر به زندگى حلال دنيا قناعت كنند و از لذات نامشروع و هوسهاى سركش و ظلم و ستم به ديگران بپرهيزند، خداوند لذاتى برتر و بالاتر در جهت مادى و معنوى كه از هر گونه عيب و نقص پاك و پاكيزه است نصيب آنها خواهد كرد.
(آيه 16)- در اين آيه به معرفى بندگان پرهيزكار كه در آيه قبل به آن اشاره شده بود پرداخته و شش صفت ممتاز براى آنها بر مى‏شمرد.
1- نخست اين كه: آنان با تمام دل و جان متوجه پروردگار خويشند و ايمان، قلب آنها را روشن ساخته و به همين دليل در برابر اعمال خويش به شدت احساس مسؤوليت مى‏كنند، مى‏فرمايد: «همان كسانى كه مى‏گويند پروردگارا! ما ايمان آورده‏ايم، گناهان ما را ببخش و ما را از عذاب آتش نگاهدار» (الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا إِنَّنا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ قِنا عَذابَ النَّارِ).
2- «آنها كه صبر و استقامت دارند» (الصَّابِرِينَ).
و در برابر حوادث سخت كه در مسير اطاعت پروردگار پيش مى‏آيد، و همچنين در برابر گناهان و به هنگام پيش آمدن شدايد و گرفتاريهاى فردى و اجتماعى، شكيبايى و ايستادگى به خرج مى‏دهند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 269
3- «آنها كه راستگو و درست‏كردارند» و آنچه در باطن به آن معتقدند در ظاهر به آن عمل مى‏كنند و از نفاق و دروغ و تقلب و خيانت دورند (وَ الصَّادِقِينَ).
4- «آنها كه خاضع و فروتن هستند» و در طريق بندگى و عبوديت خدا بر اين كار مداومت دارند (وَ الْقانِتِينَ).
5- «آنها كه در راه خدا انفاق مى‏كنند» نه تنها از اموال، بلكه از تمام مواهب مادى و معنوى كه در اختيار دارند به نيازمندان مى‏بخشند (وَ الْمُنْفِقِينَ).
6- «و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى‏كنند» (وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ).
در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بى‏خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى‏شود به پا مى‏خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى‏كنند و از گناهان خود آمرزش مى‏طلبند و محو انوار جلال كبريايى او مى‏شوند.
در حديثى از امام صادق عليه السّلام در تفسير اين آيه مى‏خوانيم كه فرمود: «هر كس در نماز وتر (آخرين ركعت نماز شب) هفتاد بار بگويد (استغفر اللّه ربّى و اتوب اليه) و تا يك سال اين عمل را ادامه دهد خداوند او را از استغفار كنندگان در سحر «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ» قرار مى‏دهد و او را مشمول عفو و رحمت خود مى‏سازد».
(آيه 18)- به دنبال بحثى كه در باره مؤمنان راستين در آيات قبل آمده بود در اين آيه اشاره به گوشه‏اى از دلايل توحيد و خداشناسى و بيان روشنى اين راه پرداخته مى‏گويد: «خداوند (با ايجاد نظام شگرف عالم هستى) گواهى مى‏دهد كه معبودى جز او نيست» (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و نيز فرشتگان و صاحبان علم و دانشمندان (هر كدام به گونه‏اى و با استناد به دليل و آيه‏اى) به اين امر گواهى مى‏دهند» (وَ الْمَلائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ).
«اين در حالى است كه خداوند قيام به عدالت در جهان هستى فرموده» كه اين عدالت نيز نشانه بارز وجود اوست (قائِماً بِالْقِسْطِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 270
آرى! با اين اوصاف كه گفته شد «هيچ معبودى جز او نيست كه هم توانا و هم حكيم است» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
بنابراين شما هم با خداوند و فرشتگان و دانشمندان همصدا شويد و نغمه توحيد سر دهيد.
اين آيه از آياتى است كه همواره مورد توجه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله بوده و كرارا در مواقع مختلف آن را تلاوت مى‏فرمود. زبير بن عوام مى‏گويد: «شب عرفه در خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم، شنيدم كه مكررا اين آيه را مى‏خواند».
(آيه 19)- روح دين همان تسليم در برابر حق است! بعد از بيان يگانگى معبود به يگانگى دين پرداخته مى‏فرمايد: «دين در نزد خدا، اسلام است» (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ).
يعنى آيين حقيقى در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان اوست، و در واقع روح دين در هر عصر و زمان چيزى جز تسليم در برابر حق نبوده و نخواهد بود.
سپس به بيان سر چشمه اختلافهاى مذهبى كه على رغم وحدت حقيقى دين الهى به وجود آمده مى‏پردازد و مى‏فرمايد: «آنها كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بود در آن اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه آگاهى و علم به سراغشان آمد و اين اختلاف به خاطر ظلم و ستم در ميان آنها بود» (وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).
بنابراين ظهور اختلاف اولا بعد از علم و آگاهى بود و ثانيا انگيزه‏اى جز طغيان و ظلم و حسد نداشت.
مثلا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله علاوه بر معجزات آشكار، از جمله قرآن مجيد و دلايل روشنى كه در متن اين آيين آمده، اوصاف و مشخصاتش در كتب آسمانى پيشين كه بخشهايى از آن در دست يهود و نصارى وجود داشت بيان شده بود و به همين دليل دانشمندان آنها قبل از ظهور او بشارت ظهورش را با شوق و تأكيد فراوان مى‏دادند، اما همين كه مبعوث شد چون منافع خود را در خطر مى‏ديدند از روى طغيان و ظلم و حسد همه را ناديده گرفتند. به همين دليل در پايان آيه سرنوشت آنها و امثال آنها برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 271
را بيان كرده مى‏گويد: «هر كس به آيات خدا كفر ورزد (خدا حساب او را مى‏رسد زيرا) خداوند حسابش سريع است» (وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
آرى! كسانى كه آيات الهى را بازيچه هوسهاى خود قرار دهند، نتيجه كار خود را در دنيا و آخرت مى‏بينند.
(آيه 20)- به دنبال بيان سر چشمه اختلافات دينى به گوشه‏اى از اين اختلاف كه همان بحث و جدال يهود و نصارى، با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله بود در اين آيه اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «اگر با تو، به گفتگو و ستيز برخيزند (با آنها) مجادله نكن و بگو: من و پيروانم در برابر خداوند، تسليم شده‏ايم» (فَإِنْ حَاجُّوكَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ).
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از بحث و مجادله با آنها دورى كن و به جاى آن براى راهنمايى و قطع مخاصمه «بگو: به آنها كه اهل كتاب هستند (يهود و نصارى) و همچنين درس نخوانده‏ها (مشركان) آيا شما هم (همچون من كه تسليم فرمان حقم) تسليم شده‏ايد»؟ (وَ قُلْ لِلَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْأُمِّيِّينَ أَ أَسْلَمْتُمْ).
«اگر براستى تسليم شوند هدايت يافته‏اند، و اگر روى گردان شوند و سرپيچى كنند بر تو ابلاغ (رسالت) است» و تو مسؤول اعمال آنها نيستى (فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ).
بديهى است منظور تسليم زبانى و ادعايى نيست، بلكه منظور تسليم حقيقى و عملى در برابر حق است.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند به اعمال و افكار بندگان خود بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
از اين آيه به خوبى روشن مى‏شود كه روش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله هرگز تحميل فكر و عقيده نبوده است. بلكه كوشش و مجاهدت داشته كه حقايق بر مردم روشن شود و سپس آنان را به حال خود وا مى‏گذاشته كه خودشان تصميم لازم را در پيروى از حق بگيرند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 272
(آيه 21)- در تعقيب آيه قبل كه بطور ضمنى نشان مى‏داد يهود و نصارى و مشركانى كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و ستيز برخاسته بودند تسليم حق نبودند در اين آيه به بعضى از نشانه‏هاى اين مسأله اشاره مى‏كند مى‏فرمايد: «كسانى كه به آيات خدا كافر مى‏شوند، و پيامبران را به ناحق مى‏كشند و (همچنين) كسانى را از مردم كه امر به عدل و داد مى‏كنند به قتل مى‏رسانند، آنها را به مجازات دردناك (الهى) بشارت بده» (إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَ يَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ).
در اين آيه به سه گناه بزرگ آنها اشاره شده كه ثابت مى‏كند آنها تسليم فرمان حق نيستند، بلكه صداى حق گويان را در گلو خفه مى‏كنند.
(آيه 22)- در آيه قبل به يك كيفر آنها (عذاب اليم) اشاره شد، و در اين آيه به دو كيفر ديگر آنها اشاره مى‏فرمايد: «آنها كسانى هستند كه اعمال نيكشان در دنيا و آخرت نابود گشته» و اگر اعمال نيكى انجام داده‏اند تحت تأثير گناهان بزرگ آنان اثر خود را از دست داده است. (أُولئِكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ).
ديگر اين كه «آنها در برابر مجازاتهاى سخت الهى هيچ يار و ياور (و شفاعت كننده‏اى) ندارند» (وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
(آيه 23)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده كه: در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله زن و مردى از يهود مرتكب زناى محصنه شدند با اين كه در تورات دستور مجازات سنگباران در باره اين چنين اشخاص داده شده بود، چون آنها از طبقه اشراف بودند بزرگان يهود از اجراى اين دستور در مورد آنها سر باز زدند و پيشنهاد شد كه به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مراجعه كرده داورى طلبند.
پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: همين تورات فعلى ميان من و شما داورى مى‏كند آنها پذيرفتند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد قسمتى از تورات را كه آيه «رجم» (سنگباران) در آن بود پيش روى دانشمند يهود «ابن صوريا» بگذارند. او كه قبلا از جريان آگاه شده بود هنگامى كه به اين آيه رسيد دست روى آن گذاشت و جمله‏هاى بعد را خواند «عبد اللّه بن سلام» كه نخست از دانشمندان يهود بود و سپس اسلام اختيار كرده بود برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 273
فورا متوجه پرده‏پوشى «ابن صوريا» شد و برخاست و دست او را از روى اين جمله برداشت و آن را از متن تورات قرائت كرد، سپس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور داد مجازات مزبور طبق آيين آنها در مورد اين دو مجرم اجرا شود. جمعى از يهود خشمناك شدند و اين آيه در باره وضع آنها نازل گرديد.
تفسير:
به دنبال آيات گذشته كه سخن از محاجّه و بحث و گفتگوهاى لجوجانه گروهى از اهل كتاب به ميان آورد، در اينجا روشن مى‏سازد كه آنها تسليم پيشنهادهاى منطقى نبودند و انگيزه‏هاى اين عمل و نتايج آن را نيز بازگو مى‏كند.
آيه نخست مى‏فرمايد: «آيا مشاهده نكردى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب آسمانى داشتند و دعوت به سوى كتاب الهى شدند تا در ميان آنها داورى كند ولى عده‏اى از آنها روى گرداندند و از قبول حق اعراض نمودند» اين در حالى بود كه كتاب آسمانى آنها حكم الهى را بازگو كرده بود و آنها از آن آگاهى داشتند. (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ).
از جمله «اوتوا نصيبا من الكتاب» بر مى‏آيد كه تورات و انجيلى كه در دست يهود و نصارى در آن عصر بود، تنها قسمتى از آن بود و احتمالا قسمت بيشتر از اين دو كتاب آسمانى، از ميان رفته يا تحريف شده بود.
آرى! آنها به همان حكم موجود در كتاب مذهبى خويش نيز گردن ننهادند و با بهانه‏جويى و مطالب بى‏اساس از اجراى حدود الهى سرپيچى كردند.
(آيه 24)- در اين آيه دليل مخالفت و سرپيچى آنها را شرح مى‏دهد كه آنها بر اساس يك فكر باطل معتقد بودند از نژاد ممتازى هستند (همان گونه كه امروز نيز چنين فكر مى‏كنند) به همين دليل براى خود مصونيتى در مقابل مجازات الهى قائل بودند. لذا قرآن مى‏گويد: اين اعمال و رفتار به خاطر آن است كه «گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى‏رسد» و اگر مجازاتى داشته باشيم بسيار محدود است (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُوداتٍ).
سپس مى‏افزايد: آنها اين امتيازات دروغين را به خدا نسبت مى‏دادند «و اين برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 274
افتراء و دروغى را كه به خدا بسته بودند آنها را در دينشان مغرور ساخته بود» (وَ غَرَّهُمْ فِي دِينِهِمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ).
(آيه 25)- در اين آيه، خط بطلان بر تمام اين ادعاهاى واهى و خيالات باطل مى‏كشد و مى‏گويد: «پس چگونه خواهد بود هنگامى كه آنها را در روزى كه در آن شكى نيست جمع كنيم، و به هر كس آنچه را به دست آورده، داده شود و به آنها ستم نخواهد شد» (فَكَيْفَ إِذا جَمَعْناهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
آرى! در آن روز همه در دادگاه عدل الهى حاضر خواهند شد، و هر كس نتيجه كشته خود را درو مى‏كند، و آن روز است كه مى‏فهمند هيچ امتيازى بر ديگران ندارند.
(آيه 26)
شأن نزول:
هنگامى كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مكه را فتح نمود، به مسلمانان نويد داد كه به زودى كشور ايران و روم نيز زير پرچم اسلام قرار خواهد گرفت، منافقان كه دلهايشان به نور ايمان روشن نشده بود و روح اسلام را درك نكرده بودند، اين مطلب را اغراق آميز تلقى كرده و با تعجب گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله به مدينه و مكه قانع نيست و طمع در فتح ايران و روم دارد، در اين هنگام آيه نازل شد.
تفسير:
همه چيز به دست اوست- در آيات قبل سخن از امتيازاتى بود كه اهل كتاب (يهود و نصارى) براى خود قائل بودند و خود را از خاصّان خداوند مى‏پنداشتند، خداوند در اين آيه و آيه بعد ادعاى باطل آنان را با اين بيان جالب، رد مى‏كند مى‏فرمايد: «بگو: بار الها! مالك ملكها تويى، تو هستى كه به هر كس بخواهى و شايسته بدانى حكومت مى‏بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را جدا مى‏سازى» (قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ).
«هر كس را بخواهى بر تخت عزت مى‏نشانى، و هر كس را اراده كنى بر خاك مذلت قرار مى‏دهى» (وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ).
و در يك جمله «كليد تمام خوبيها به دست تواناى توست، زيرا تو به هر چيز توانايى» (بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
ناگفته پيداست كه منظور از اراده و مشيت الهى در اين آيه اين نيست كه بدون برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 275
حساب و بى‏دليل چيزى را به كسى مى‏بخشد و يا از او مى‏گيرد بلكه مشيت او از روى حكمت و مراعات نظام و مصلحت و حكمت جهان آفرينش و عالم انسانيت است و گاه اين حكومتها به خاطر شايستگيها است، و گاه حكومت ظالمان هماهنگ ناشايستگى امتهاست.
خلاصه اينكه خواست خداوند همان است كه در عالم اسباب آفريده تا چگونه ما از عالم اسباب استفاده كنيم.
(آيه 27)- در اين آيه براى تكميل معنى فوق و نشان دادن حاكميت خداوند بر تمام عالم هستى مى‏افزايد: «شب را در روز داخل مى‏كنى و روز را در شب و موجود زنده را از مرده خارج مى‏سازى و مرده را از زنده، و به هر كس اراده كنى بدون حساب روزى مى‏بخشى» (تُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
و اينها نشانه بارزى از قدرت مطلقه اوست.
منظور از دخول شب در روز و روز در شب همان تغيير محسوسى است كه در شب و روز در طول سال مشاهده مى‏كنيم، اين تغيير بر اثر انحراف محور كره زمين نسبت به مدار آن كه كمى بيش از 23 درجه است، و تفاوت زاويه تابش خورشيد مى‏باشد و اين تدريجى بودن تغيير شب و روز آثار سودمندى در زندگانى انسان و موجودات كره زمين دارد زيرا پرورش گياهان و بسيارى از جانداران در پرتو نور و حرارت تدريجى آفتاب صورت مى‏گيرد.
منظور از بيرون آوردن «زنده» از «مرده» همان پيدايش حيات از موجودات بى‏جان است، زيرا مى‏دانيم آن روز كه زمين آماده پذيرش حيات شد موجودات زنده از مواد بى‏جان به وجود آمدند، از اين گذشته دائما در بدن ما و همه موجودات زنده عالم، مواد بى‏جان، جزو سلولها شده، تبديل به موجودات زنده مى‏گردند.
پيدايش مردگان از موجودات زنده، نيز دائما در مقابل چشم ما مجسم است.
(آيه 28)- پيوند با بيگانگان ممنوع! در آيات گذشته سخن از اين بود كه عزت و ذلت و تمام خيرات به دست خداست و در اين آيه به همين مناسبت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 276
مؤمنان را از دوستى با كافران شديدا نهى مى‏كند، مى‏فرمايد: «افراد با ايمان نبايد غير از مؤمنان (يعنى) كافران را دوست و ولى و حامى خود انتخاب كنند» (لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ).
«و هر كس چنين كند در هيچ چيز از خداوند نيست» و رابطه خود را بكلى از پروردگارش گسسته است (وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ).
اين آيه در واقع يك درس مهم سياسى- اجتماعى به مسلمانان مى‏دهد كه بيگانگان را به عنوان دوست و حامى و يار و ياور هرگز نپذيرند.
سپس به عنوان يك استثنا از اين قانون كلى مى‏فرمايد: «مگر اين كه از آنها بپرهيزيد و تقيه كنيد» (إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً).
همان تقيه‏اى كه براى حفظ نيروها و جلوگيرى از هدر رفتن قوا و امكانات و سر انجام پيروزى بر دشمن است.
مسأله تقيه در جاى خود يك حكم قاطع عقلى و موافق فطرت انسانى است.
و در پايان آيه، هشدارى به همه مسلمانان داده مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مى‏دارد، و بازگشت (همه شما) به سوى خداست» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ).
دو جمله فوق بر مسأله تحريم دوستى با دشمنان خدا تأكيد مى‏كند، از يك سو مى‏گويد از مجازات و خشم و غضب خداوند بپرهيزيد، و از سوى ديگر مى‏فرمايد: «اگر مخالفت كنيد بازگشت همه شما به سوى اوست و نتيجه اعمال خود را خواهيد گرفت».
(آيه 29)- در آيه قبل، دوستى و همكارى با كافران و دشمنان خدا شديدا مورد نهى واقع شده، در اين آيه به كسانى كه ممكن است از حكم تقيه سوء استفاده كنند، هشدار داده مى‏فرمايد: «بگو: اگر آنچه را در سينه‏هاى شماست، پنهان سازيد يا آشكار كنيد، خداوند آن را مى‏داند» (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ).
نه تنها اسرار درون شما را مى‏داند بلكه «آنچه را كه در آسمانها و آنچه را در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 277
زمين است (نيز) مى‏داند (و علاوه بر اين آگاهى وسيع) خداوند بر هر چيزى تواناست» (وَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 30)- اين آيه تكميلى است بر آنچه در آيه قبل آمد، و از حضور اعمال نيك و بد در قيامت پرده بر مى‏دارد، مى‏فرمايد: «به ياد آوريد روزى را كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده حاضر مى‏بيند و همچنين آنچه را از كار بد، انجام داده است» (يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ).
«در حالى كه دوست مى‏دارد ميان او و آن اعمال بد فاصله زمانى زيادى باشد» (تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً).
در پايان آيه، باز براى تأكيد بيشتر مى‏فرمايد: «خداوند شما را از (نافرمانى) خويش بر حذر مى‏دارد و در عين حال خدا نسبت به همه بندگان مهربان است» (وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ).
در واقع اين جمله معجونى است از بيم و اميد، از يك سو اعلام خطر مى‏كند و هشدار مى‏دهد، از سوى ديگر بندگان را به لطفش اميدوار مى‏سازد تا تعادلى ميان خوف و رجا كه عامل مهم تربيت انسان است برقرار شود.
(آيه 31)
شأن نزول:
جمعى در حضور پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله ادعاى محبت پروردگار كردند، در حالى كه «عمل» به برنامه‏هاى الهى در آنها كمتر ديده مى‏شد، اين آيه و آيه بعد نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
محبت واقعى- اين آيه مفهوم دوستى واقعى را تبيين مى‏كند، نخست مى‏فرمايد: «بگو: اگر خدا را دوست مى‏داريد از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد كه خدا آمرزنده مهربان است» (قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
يعنى محبت يك علاقه قلبى ضعيف و خالى از هر گونه اثر نيست، بلكه بايد آثار آن، در عمل انسان منعكس باشد.
اين آيه نه تنها به مدعيان محبت پروردگار در عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پاسخ مى‏گويد، بلكه يك اصل كلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است آنها كه شب برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 278
و روز دم از عشق پروردگار يا عشق و محبت پيشوايان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نيكان مى‏زنند اما در عمل، كمترين شباهتى به آنها ندارند، مدعيان دروغينى بيش نيستند.
(آيه 32)- در اين آيه بحث را ادامه داده مى‏فرمايد: «بگو: اطاعت كنيد خدا و فرستاده او را» (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ).
بنابراين، چون شما مدعى محبت او هستيد بايد با اطاعت از فرمان او و پيامبرش اين محبت را عملا اثبات كنيد.
سپس مى‏افزايد: «اگر آنها سرپيچى كنند، خداوند كافران را دوست ندارد» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ).
سرپيچى آنها نشان مى‏دهد كه محبت خدا را ندارند. بنابراين، خدا هم آنها را دوست ندارد زيرا محبت يكطرفه بى‏معنى است.
(آيه 33)- اين آيه سرآغازى است براى بيان سرگذشت مريم و اشاره‏اى به مقامات اجداد او و نمونه بارزى است از محبت واقعى به پروردگار و ظهور آثار اين محبت در عمل، كه در آيات گذشته به آن اشاره شده بود، نخست مى‏فرمايد:
«خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر عالميان برگزيد» (إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ).
ممكن است اين گزينش، تكوينى باشد و يا تشريعى، به اين معنى كه خداوند آفرينش آنها را از آغاز، آفرينش ممتازى قرار داد، هر چند با داشتن آفرينش ممتاز با اراده و اختيار خود راه حق را پيمودند، سپس به خاطر اطاعت فرمان خدا و كوشش در راه هدايت انسانها، امتيازهاى جديدى كسب كردند كه با امتياز ذاتى آنها آميخته شد.
(آيه 34)- در اين آيه مى‏افزايد: «آنها فرزندان و دودمانى بودند كه بعضى از بعضى ديگر گرفته شده بودند» (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ).
اين برگزيدگان الهى از نظر اسلام و پاكى و تقوا و مجاهده براى راهنمايى بشر همانند يكديگر بودند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 279
و در پايان آيه اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه خداوند مراقب كوششها و تلاشهاى آنها بوده، و سخنانشان را شنيده است و از اعمالشان آگاه است مى‏فرمايد: «خداوند شنوا و داناست» (وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ).
در آيات فوق علاوه بر آدم، به تمام پيامبران اولوا العزم اشاره شده است. نام نوح صريحا آمده، و آل ابراهيم هم خود او و هم موسى و عيسى و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را شامل مى‏شود.
(آيه 35)- به دنبال اشاره‏اى كه به عظمت آل عمران در آيات قبل آمده بود در اينجا، سخن از عمران و دخترش مريم به ميان مى‏آورد و بطور فشرده چگونگى تولد و پرورش و بعضى از حوادث مهم زندگى اين بانوى بزرگ را بيان مى‏كند.
از بعضى روايات استفاده مى‏شود كه خداوند به عمران وحى فرستاده بود كه پسرى به او خواهد داد كه به عنوان پيامبر به سوى بنى اسرائيل فرستاده مى‏شود. او اين جريان را با همسر خود «حنّه» در ميان گذاشت لذا هنگامى كه او باردار شد تصور كرد فرزند مزبور همان است كه در رحم دارد بى‏خبر از اين كه كسى كه در رحم اوست مادر آن فرزند (مريم) مى‏باشد و به همين دليل نذر كرد كه پسر را خدمتگزار خانه خدا «بيت المقدس» نمايد، اما به هنگام تولد مشاهده كرد كه دختر است.
در اين آيه مى‏فرمايد: به ياد آريد «هنگامى را كه همسر عمران گفت:
خداوندا! آنچه را در رحم دارم براى تو نذر كردم كه محرّر (و آزاد براى خدمت خانه تو) باشد آن را از من بپذير كه تو شنوا و دانايى» (إِذْ قالَتِ امْرَأَتُ عِمْرانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ ما فِي بَطْنِي مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).
(آيه 36)- سپس مى‏افزايد: «هنگامى كه فرزند خود را به دنيا آورد (او را دختر يافت) گفت: پروردگارا! من او را دختر آوردم» (فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏). «البته خدا از آنچه او به دنيا آورده بود آگاهتر بود» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ). سپس افزود: «تو مى‏دانى كه دختر و پسر (براى هدفى كه من نذر كرده‏ام) يكسان نيستند» (وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏).
دختر، پس از بلوغ، عادت ماهانه دارد و نمى‏تواند در مسجد بماند، به علاوه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 280
نيروى جسمى آنها يكسان نيست و نيز مسائل مربوط به حجاب و باردارى و وضع حمل، ادامه اين خدمت را براى دختر مشكل مى‏سازد و لذا هميشه پسران را نذر مى‏كردند.
سپس افزود: «من او را مريم نام گذاردم و او و فرزندانش را از (وسوسه‏هاى) شيطان رجيم و رانده شده (از درگاه خدا) در پناه تو قرار مى‏دهم» (وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ).
مريم در لغت، زن عبادتكار و خدمتگزار است و از آنجا كه اين نامگذارى به وسيله مادرش بعد از وضع حمل انجام شد، نهايت عشق و علاقه اين مادر با ايمان را براى وقف فرزندش در مسير بندگى و عبادت خدا نشان مى‏دهد.
(آيه 37)- اين آيه ادامه بحث آيه قبل در باره سرگذشت مريم است، مى‏فرمايد: «پروردگارش او را به طرز نيكويى پذيرفت و بطور شايسته‏اى (گياه وجود) او را رويانيد و پرورش داد» (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً).
جمله اخير اشاره به نكته لطيفى دارد و آن اينكه كار خداوند، انبات و رويانيدن است يعنى همان گونه كه در درون بذر گلها و گياهان استعدادهايى نهفته است، در درون وجود آدمى و اعماق روح و فطرت او نيز همه گونه استعدادهاى عالى نهفته شده است كه اگر انسان خود را تحت تربيت مربيان الهى كه باغبانهاى باغستان جهان انسانيتند قرار دهد، به سرعت پرورش مى‏يابد و آن استعدادهاى خداداد آشكار مى‏شود.
سپس مى‏افزايد: «خداوند زكريا را سرپرست و كفيل او قرار داد» (وَ كَفَّلَها زَكَرِيَّا).
هر چه بر سن مريم افزوده مى‏شد، آثار عظمت و جلال در وى نمايانتر مى‏گشت و به جايى رسيد كه قرآن در ادامه اين آيه در باره او مى‏گويد: «هر زمان زكريا وارد محراب او مى‏شد غذاى جالب خاصى نزد او مى‏يافت» (كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً).
زكريا از روى تعجب، روزى «به او گفت اين غذا را از كجا آوردى»! (قالَ يا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 281
مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا)
.
مريم در جواب «گفت: اين از طرف خداست و اوست كه هر كس را بخواهد بى‏حساب روزى مى‏دهد» (قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ).
از روايات متعددى استفاده مى‏شود كه آن غذا يك نوع ميوه بهشتى بوده كه در غير فصل، در كنار محراب مريم به فرمان پروردگار حاضر مى‏شده است و اين موضوع جاى تعجب نيست كه خدا از بنده پرهيزگارش اين چنين پذيرايى كند!
(آيه 38)- از اين به بعد گوشه‏اى از زندگى پيامبر الهى، زكريا را در ارتباط با داستان مريم بيان مى‏كند.
همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند. با اين كه ساليان درازى از عمر زكريا و همسرش گذشته و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مى‏رسيد كه صاحب فرزندى شود، با ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوه‏هاى تازه در غير فصل، قلب او لبريز از اميد گشت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود، به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد، آن گونه كه قرآن در اين آيه مى‏گويد: «در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت:
پروردگارا! فرزند پاكيزه‏اى از سوى خودت به من (نيز) عطا فرما كه تو دعا را مى‏شنوى» و اجابت مى‏كنى (هُنالِكَ دَعا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ).
(آيه 39)- «در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود، وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مى‏دهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح) را تصديق مى‏كند و آقا و رهبر خواهد بود، از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است» (فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَيِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ).
نه تنها خداوند اجابت دعاى او را به وسيله فرشتگان خبر داد، بلكه پنج برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 282
وصف از اوصاف اين فرزند پاكيزه را بيان داشت.
(آيه 40)- زكريا از شنيدن اين بشارت، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، «عرض كرد پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم ناز است» (قالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ وَ امْرَأَتِي عاقِرٌ).
در اينجا خداوند به او پاسخ داد و «فرمود: اين گونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مى‏هد» (قالَ كَذلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).
و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد.
(آيه 41)- در اينجا زكريا تقاضاى نشانه‏اى بر اين بشارت مى‏كند، تا قلبش مالامال از اطمينان شود همان گونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مى‏نمود زكريا عرضه داشت: «پروردگارا! نشانه‏اى براى من قرار ده» (قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِي آيَةً).
در پاسخ خداوند به او «گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز سخن نخواهى گفت» و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتگوى با مردم از كار مى‏افتد (قالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ إِلَّا رَمْزاً).
«ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيح گوى» (وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِيراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ).
به اين ترتيب خداوند درخواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه‏روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب نشانه‏اى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مى‏تواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد، قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد.
(آيه 42)- قرآن بار ديگر به داستان مريم باز مى‏گردد، و از دوران شكوفايى او سخن مى‏گويد و مقامات والاى او را برمى‏شمرد.
نخست از گفتگوى فرشتگان با مريم، بحث مى‏كند، مى‏فرمايد: به ياد آور برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 283
«هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهان برترى داده است» (وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِينَ).
و اين برگزيدگى و برترى مريم بر تمام زنان جهان، نبود جز در سايه تقوا و پرهيزگارى آرى او برگزيده شده تا پيامبرى همچون عيساى مسيح به دنيا آورد.
(آيه 43)- در اين آيه سخن از خطاب ديگرى از فرشتگان به مريم است، مى‏گويند: «اى مريم! (به شكرانه اين نعمتهاى بزرگ) براى پروردگارت سجده كن و همراه ركوع كنندگان ركوع نما» (يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ).
(آيه 44)- اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از داستان مريم مى‏كند و مى‏گويد:
«آنچه را در باره سرگذشت مريم و زكريا براى تو بيان كرديم از خبرهاى غيبى است كه به تو وحى مى‏كنيم» (ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ).
زيرا اين داستانها به اين صورت (صحيح و خالى از هر گونه خرافه) در هيچ يك از كتب پيشين كه تحريف يافته است، وجود ندارد و سند آن تنها وحى آسمانى قرآن است.
سپس در ادامه اين سخن مى‏گويد: «در آن هنگام كه آنها قلمهاى خود را براى (قرعه كشى و) تعيين سرپرستى مريم در آب مى‏افكندند، تو حاضر نبودى و نيز به هنگامى كه (علماى بنى اسرائيل براى كسب افتخار سرپرستى او) با هم كشمكش داشتند حضور نداشتى» و ما همه اينها را از طريق وحى به تو گفتيم (وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ).
از اين آيه و آياتى كه در سوره صافات در باره يونس آمده استفاده مى‏شود كه براى حل مشكل و يا در هنگام مشاجره و نزاع و هنگامى كه كار به بن بست كامل مى‏رسد و هيچ راهى براى پايان دادن به نزاع ديده نمى‏شود مى‏توان از «قرعه» استمداد جست.
(آيه 45)- از اين آيه به بعد به بخش ديگرى از زندگى مريم يعنى جريان برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 284
تولد فرزندش حضرت مسيح (ع) مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «به ياد آور: هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم! خداوند تو را به كلمه‏اى (وجود با عظمتى) از سوى خودش بشارت مى‏دهد كه نامش مسيح، عيسى (ع) پسر مريم است» (إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ).
«در حالى كه هم در اين جهان و هم در جهان ديگر، آبرومند و با شخصيت و از مقربان (درگاه خدا) خواهد بود» (وَجِيهاً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ).
(آيه 46)- در اين آيه به يكى از فضايل و معجزات حضرت مسيح (ع) اشاره مى‏كند مى‏گويد: «او با مردم در گهواره، و در حال كهولت (ميانسال شدن) سخن خواهد گفت و او از صالحان است» (وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
ذكر «فى المهد» و «كهلا» ممكن است اشاره به اين باشد كه او در گهواره همان گونه سخن مى‏گفت كه در موقع رسيدن به كمال عمر، سخنانى سنجيده و پرمحتوا و حساب‏شده، نه سخنانى كودكانه!
(آيه 47)- باز در اين آيه داستان مريم ادامه مى‏يابد، او هنگامى كه بشارت تولد عيسى (ع) را شنيد، چنين «گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود، در حالى كه هيچ انسانى با من تماس نگرفته» و هرگز همسرى نداشته‏ام. (قالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ).
ولى خداوند به اين شگفتى حضرت مريم پايان داد و «فرمود: اين گونه خدا هر چه را بخواهد مى‏آفريند» (قالَ كَذلِكِ اللَّهُ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).
سپس براى تكميل اين سخن مى‏فرمايد: «هنگامى كه چيزى را مقرر كند (و فرمان وجود آن را صادر نمايد) تنها به آن مى‏گويد: موجود باش، آن نيز فورا موجود مى‏شود» (إِذا قَضى‏ أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
(آيه 48)- به دنبال صفات چهارگانه‏اى كه در آيات قبل براى حضرت مسيح (ع) بيان شده بود (آبرومند در دنيا و آخرت بودن، از مقربان بودن، و سخن گفتن در گاهواره و از صالحان بودن) به دو وصف ديگر آن پيامبر بزرگ اشاره مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «خداوند به او كتاب و دانش و تورات و انجيل مى‏آموزد» برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 285
(وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ).
جمله فوق نخست به تعليم كتاب و حكمت بطور كلى اشاره مى‏كند و بعد دو مصداق روشن اين كتاب و حكمت، يعنى تورات و انجيل را بيان مى‏نمايد.
(آيه 49)- در اين آيه به معجزات حضرت مسيح اشاره كرده مى‏فرمايد:
«و (خداوند) او را رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل قرار مى‏دهد» (وَ رَسُولًا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ).
سپس مى‏افزايد: او مأمور بود به آنها بگويد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
نه يك نشانه بلكه نشانه‏هاى متعدد! «من از گل چيزى به شكل پرنده مى‏سازم، سپس در آن مى‏دمم و به فرمان خدا پرنده‏اى مى‏گردد» (أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ).
سپس به بيان دومين معجزه يعنى درمان بيماريهاى صعب العلاج يا غير قابل علاج از طريق عادى پرداخته مى‏گويد: «من كور مادر زاد و مبتلا به برص (پيسى) را بهبودى مى‏بخشم» (وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ).
شك نيست كه اين موضوعات مخصوصا براى پزشكان و دانشمندان آن زمان معجزات غير قابل انكارى بوده است.
در سومين مرحله، اشاره به معجزه ديگرى مى‏كند و آن اين كه: «من مردگان را به فرمان خدا زنده مى‏كنم» (وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ).
چيزى كه در هر عصر و زمانى جزء معجزات و كارهاى خارق العاده است.
و در مرحله چهارم موضوعات خبر دادن از اسرار نهانى مردم را مطرح مى‏كند، زيرا هر كس معمولا در زندگى فردى و شخصى خود، اسرارى دارد كه ديگران از آن آگاه نيستند مسيح مى‏گويد: «من شما را از آنچه مى‏خوريد و در خانه‏ها ذخيره مى‏كنيد خبر مى‏دهم» (وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ).
و در پايان به تمام اين چهار معجزه اشاره كرده مى‏گويد: «مسلما در اينها برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 286
نشانه‏اى است براى شما اگر ايمان داشته باشيد» و در جستجوى حقيقت باشيد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
از مفاد آيه فوق و آيات مشابه آن استفاده مى‏شود كه فرستادگان و اولياى خدا به اذن او مى‏توانند به هنگام لزوم در جهان تكوين و آفرينش تصرف كنند و بر خلاف عادت و جريان طبيعى حوادثى به وجود آورند و اين چيزى است بالاتر از ولايت تشريعى يعنى سرپرستى مردم كه نام آن ولايت تكوينى است.
(آيه 50)- اين آيه نيز ادامه سخنان حضرت مسيح است، و در واقع بخشى از اهداف بعثت خود را شرح مى‏دهد مى‏گويد: «من آمده‏ام تورات را تصديق كنم و مبانى و اصول آن را تحكيم بخشم» (وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ).
و نيز آمده‏ام تا پاره‏اى از چيزهايى كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما تحريم شده بود (مانند ممنوع بودن گوشت شتر و پاره‏اى از چربيهاى حيوانات و بعضى از پرندگان و ماهيها) بر شما حلال كنم» (وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ).
سپس مى‏افزايد: «من نشانه‏اى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‏ام» (وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
و در پايان آيه چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند: «بنابراين، از (مخالفت) خداوند بترسيد و مرا اطاعت كنيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ).

mehraboOon
08-08-2011, 03:59 AM
آیه 51-100

(آيه 51)- در اين آيه، از زبان حضرت مسيح براى رفع هر گونه ابهام و اشتباه و براى اين كه تولد استثنايى او را دستاويزى براى الوهيت او قرار ندهند چنين نقل مى‏كند: «مسلما خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را پرستش كنيد (نه من و نه چيز ديگر را) اين راه مستقيم است» راه توحيد و يكتاپرستى نه راه شرك و دوگانه و چندگانه‏پرستى (إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ).
در آيات ديگر قرآن نيز كرارا مى‏خوانيم كه حضرت مسيح (ع) روى مسأله عبوديت و بندگى خود در پيشگاه خدا، تكيه مى‏فرمود، و بر خلاف آنچه در انجيلهاى تحريف يافته كنونى كه از زبان مسيح (ع) نقل شده كه او غالبا كلمه پدر را در باره خدا به كار مى‏برد قرآن مجيد كلمه «رب» (پروردگار) و مانند آن را از او نقل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 287
مى‏كند كه دليلى است بر نهايت توجه او نسبت به مبارزه با شرك، و يا دعوى الوهيت حضرت مسيح و لذا تا زمانى كه حضرت مسيح (ع) در ميان مردم بود هيچ كس جرأت پيدا نكرد او را يكى از خدايان معرفى كند بلكه به اعتراف محققان مسيحى مسأله تثليث و اعتقاد به خدايان سه گانه از قرن سوم ميلادى پيدا شد.
(آيه 52)- مطابق پيشگويى و بشارت موسى (ع)، جمعيت يهود قبل از آمدن عيسى (ع) منتظر ظهور او بودند اما هنگامى كه ظاهر گشت و منافع نامشروع جمعى از منحرفان بنى اسرائيل به خطر افتاد، تنها گروه محدودى گرد مسيح (ع) را گرفتند آيه مى‏گويد: «هنگامى كه عيسى (ع) احساس كفر (و مخالفت) از آنها كرد، گفت: چه كسانى ياور من به سوى خدا (براى تبليغ آيين او) خواهند بود؟» (فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسى‏ مِنْهُمُ الْكُفْرَ قالَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ).
در اينجا تنها گروه اندكى به اين دعوت پاسخ مثبت دادند، قرآن از اين افراد پاك به عنوان «حواريون» نام برده است «حواريون (شاگردان ويژه مسيح) گفتند: ما ياوران (آيين) خدا هستيم، به او ايمان آورديم و تو گواه باش كه ما اسلام آورده و تسليم آيين حق شده‏ايم» (قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
حواريون براى اثبات اخلاص خود در پاسخ گفتند: ما ياوران خداييم و آيين او را يارى مى‏كنيم و نگفتند ما ياور توايم!
(آيه 53)- در اين آيه حمله‏هايى نقل شده كه بيانگر نهايت توحيد و اخلاص حواريون است آنها ايمان خويش را به پيشگاه خداوند چنين عرضه داشتند و گفتند: «پروردگارا! ما به آنچه نازل كرده‏اى ايمان آورديم و از فرستاده (تو حضرت مسيح) پيروى نموديم، پس ما را در زمره گواهان بنويس» (رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ).
(آيه 54)- پس از شرح ايمان حواريون، در اين آيه اشاره به نقشه‏هاى شيطانى يهود كرده مى‏گويد: «آنها (يهود و ساير دشمنان مسيح براى نابودى او و آئينش) نقشه كشيدند و خداوند (براى حفظ او و آئينش) چاره‏جويى كرد، برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 288
و خداوند بهترين چاره‏جويان است» (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِينَ).
بديهى است نقشه‏هاى خدا بر نقشه‏هاى همه پيشى مى‏گيرد، چرا كه آنها معلوماتى اندك و قدرتى محدود دارند و علم و قدرت خداوند بى‏پايان است.
(آيه 55)- اين آيه همچنان ادامه آيات مربوط به زندگى حضرت مسيح (ع) است. معروف در ميان مفسران اسلام، به استناد آيه 157 سوره نساء، اين است كه مسيح (ع) هرگز كشته نشد و خداوند او را به آسمان برد آيه مورد بحث ناظر به همين معنى است، مى‏فرمايد: به ياد آوريد! «هنگامى را كه خدا به عيسى گفت من تو را بر مى‏گيرم و به سوى خود بالا مى‏برم» (إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسى‏ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ إِلَيَّ). سپس مى‏افزايد: «و تو را از كسانى كه كافر شدند پاك مى‏سازم» (وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).
منظور از اين پاكيزگى، يا نجات او از چنگال افراد پليد و بى‏ايمان است و يا از تهمتهاى ناروا و توطئه‏هاى ناجوانمردانه، كه در سايه پيروزى آيين او حاصل شد.
سپس مى‏افزايد: «ما پيروان تو را تا روز رستاخيز بر كافران برترى مى‏دهيم» (وَ جاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ يَوْمِ الْقِيامَةِ).
اين آيه يكى از آيات اعجاز آميز و از پيشگوييها و اخبار غيبى قرآن است كه مى‏گويد پيروان مسيح همواره بر يهود كه مخالف مسيح بودند برترى خواهند داشت.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «سپس بازگشت همه شما به سوى من است، و من در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى‏كنم» (ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ).
يعنى آنچه از پيروزيها گفته شد مربوط به اين جهان است محاكمه نهايى و گرفتن نتيجه اعمال چيزى است كه در آخرت خواهد آمد.
(آيه 56)- اين آيه و آيه بعد خطاب به حضرت مسيح (ع) است مى‏فرمايد:
بعد از آن كه مردم به سوى خدا باز گشتند و او در ميان آنان داورى كرد، صفوف از هم جدا مى‏شود «اما كسانى كه كافر شدند (و حق را شناختند و انكار كردند) آنها را مجازات شديدى در دنيا و آخرت خواهم كرد و ياورانى ندارند» (فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 289
فَأُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ)
.
(آيه 57)- سپس به گروه دوم اشاره كرده مى‏فرمايد: «اما كسانى كه ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنها را بطور كامل خواهد داد» (وَ أَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ). و باز تأكيد مى‏كند «خداوند هرگز ستمگران را دوست ندارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ).
بنابراين، خدايى كه ظالمان را دوست ندارد هرگز در حق بندگان ستم نخواهد كرد و اجر آنها را بطور كامل خواهد داد.
(آيه 58)- پس از شرح داستان مسيح (ع)، در اين آيه روى سخن را به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏گويد: «اينها را كه بر تو مى‏خوانيم از نشانه‏هاى حقانيت تو و يادآورى حكيمانه است» كه به صورت آيات قرآن بر تو نازل گرديده و خالى از هر گونه باطل و خرافه است (ذلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الْآياتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ).
اين در حالى است كه ديگران سرگذشت اين پيامبر بزرگ را به هزار گونه افسانه دروغين و خرافات و بدعتها آلوده‏اند.
(آيه 59)
شأن نزول:
قبلا گفتيم مقدار زيادى از آيات اين سوره در پاسخ گفتگوهاى مسيحيان نجران نازل شده است، آنها در يك هيأت شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه وارد شده بودند. از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مى‏كنى، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بنده‏اى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى (ع) بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند آيه نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله كرد.
تفسير:
آيه ناظر به كسانى است كه ولادت حضرت مسيح (ع) را بدون پدر، دليل بر فرزندى او نسبت به خدا، و يا الوهيتش مى‏گرفتند، آيه مى‏گويد: «مثل عيسى نزد خدا همچون مثل آدم است كه او را از خاك آفريد، سپس به او فرمود:
موجود باش، او نيز بلافاصله موجود شد» (إِنَّ مَثَلَ عِيسى‏ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 290
مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)
.
بنابراين، اگر مسيح بدون پدر به دنيا آمد، جاى تعجب نيست، زيرا موضوع آدم (ع) از اين هم شگفت‏انگيزتر بود، او بدون پدر و مادر به دنيا آمد، سپس به غافلان مى‏فهماند كه هر كارى در برابر اراده حق، سهل و آسان است تنها كافى است بفرمايد: موجود باش آن هم موجود مى‏شود!
(آيه 60)- در اين آيه براى تأكيد آنچه در آيات قبل آمد، مى‏فرمايد: «اينها را (كه در باره حضرت مسيح (ع) و چگونگى ولادت او و مقاماتش) بر تو مى‏خوانيم حقى است از سوى پروردگارت، و چون حق است، هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش» (الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُنْ مِنَ الْمُمْتَرِينَ).
(آيه 61)
شأن نزول:
اين آيه و دو آيه قبل از آن در باره هيأت نجرانى نازل شده است. آنها خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و عرض كردند: آيا هرگز ديده‏اى فرزندى بدون پدر متولد شود؟ در اين هنگام آيه انّ مثل عيسى عند اللّه ... نازل شد و هنگامى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آنها را به مباهله «1» دعوت كرد آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند. فردا كه شد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله آمد در حالى كه دست على بن أبي طالب عليه السّلام را گرفته بود و حسن و حسين عليهما السّلام در پيش روى او راه مى‏رفتند و فاطمه عليها السّلام پشت سرش بود.
در روايتى آمده است اسقف مسيحيان به آنها گفت: «من صورتهايى را مى‏بينم كه اگر از خداوند تقاضا كنند كوهها را از جا بركند چنين خواهد كرد هرگز با آنها مباهله نكنيد كه هلاك خواهيد شد، و يك نصرانى تا روز قيامت بر صفحه زمين نخواهد ماند.
تفسير:
اين آيه به دنبال آيات قبل و استدلالى كه در آنها بر نفى خدا بودن مسيح (ع) شده بود، به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «هر گاه بعد از علم و دانشى كه (در باره مسيح) براى تو آمده (باز) كسانى با تو در آن به محاجّه و ستيز برخاستند، به‏
__________________________________________________
(1) به معنى نفرين كردن دو نفر به يكديگر است بدين ترتيب كه افرادى كه با هم گفتگو در باره يك مسأله مهم مذهبى دارند در يك جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرع كنند و از او بخواهند كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 291
آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت مى‏كنيم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خويش را دعوت مى‏نماييم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود (كسانى كه به منزله جان ما هستند) دعوت مى‏كنيم، شما هم از نفوس خود دعوت كنيد، سپس مباهله مى‏كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى‏دهيم» «1». (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ).
(آيه 62)- پس از شرح زندگى مسيح در اين آيه به عنوان تأكيد هر چه بيشتر مى‏فرمايد: «اينها سرگذشت واقعى (مسيح) است» نه ادعاهايى همچون الوهيت مسيح يا فرزند خدا بودنش (إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ).
نه مدعيان خدايى او سخن حقى مى‏گفتند و نه آنهايى كه العياذ باللّه فرزند نامشروعش مى‏خوانند. حق آن است كه تو آوردى و تو گفتى او بنده خدا و پيامبر بود كه با يك معجزه الهى از مادرى پاك، بدون پدر تولد يافت.
باز براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «و هيچ معبودى جز خداوند يگانه نيست».
(وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ).
«و خداوند يگانه قدرتمند و توانا و حكيم است» و تولد فرزندى بدون پدر در برابر قدرتش مسأله مهمى نيست (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
آرى! چنين كسى سزاوار پرستش است نه غير او.
(آيه 63)- در اين آيه كسانى را كه از پذيرش اين حقايق سر باز مى‏زنند مورد تهديد قرار داده مى‏فرمايد: «اگر (با اين همه دلايل و شواهد روشن باز هم) روى بگردانند (بدان كه در جستجوى حق نيستند و فاسد و مفسدند) زيرا خداوند از مفسدان آگاه است» (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ).
(آيه 64)- دعوت به سوى وحدت! در آيات گذشته دعوت به سوى اسلام با تمام خصوصيات بود ولى در اين آيه دعوت به نقطه‏هاى مشترك ميان اسلام و آيينهاى اهل كتاب است روى سخن را به پيامبر كرده مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل‏
__________________________________________________
(1) شرح جامع پيرامون «آيه مباهله» را در «تفسير نمونه» ذيل همين آيه مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 292
كتاب! بياييد به سوى سخنى كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را غير از خداوند يگانه به خدايى نپذيرد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ).
با اين طرز استدلال به ما مى‏آموزد اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همكارى كنند بكوشيد لا اقل در اهداف مهم مشترك همكارى آنها را جلب كنيد و آن را پايه‏اى براى پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد.
سپس در پايان آيه مى‏فرمايد: «اگر آنها (بعد از اين دعوت منطقى به سوى نقطه مشترك توحيد باز) سر تابند و روى‏گردان شوند بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم» و تسليم حق هستيم و شما نيستيد (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ).
بنابراين دورى شما از حق در روح ما كمترين اثرى نمى‏گذارد و ما همچون به راه خود يعنى راه اسلام ادامه خواهيم داد تنها خدا را مى‏پرستيم و تنها قوانين او را به رسميت مى‏شناسيم و بشرپرستى به هر شكل و صورت در ميان ما نخواهد بود.
(آيه 65)
شأن نزول:
در اخبار اسلامى آمده است كه دانشمندان يهود و نصاراى نجران نزد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به گفتگو و نزاع در باره حضرت ابراهيم برخاستند، يهود مى‏گفتند: او تنها يهودى بود و نصارى مى‏گفتند: او فقط نصرانى بود (به اين ترتيب هر كدام مدعى بودند كه او از ما است) اين آيه و سه آيه بعد از آن نازل شد و آنها را در اين ادعاهاى بى‏اساس تكذيب كرد.
تفسير:
در ادامه بحثهاى مربوط به اهل كتاب در اين آيه روى سخن را به آنها كرده مى‏فرمايد: «اى اهل كتاب چرا در باره ابراهيم به گفتگو و نزاع مى‏پردازيد (و هر كدام او را از خود مى‏دانيد) در حالى كه تورات و انجيل بعد از او نازل شده (و دوران او قبل از موسى و مسيح بود) آيا انديشه نمى‏كنيد؟» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ).
(آيه 66)- در اين آيه از طريق ديگرى آنها را مورد سرزنش قرار داده مى‏فرمايد: «شما كسانى هستيد كه در باره آنچه نسبت به آن آگاهى داشتيد بحث برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 293
و گفتگو كرديد ولى چرا در باره آنچه به آن آگاهى نداريد، بحث و گفتگو مى‏كنيد»؟
(ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ).
يعنى شما در مسائل مربوط به مذهب خودتان كه از آن آگاهى داشتيد بحث و گفتگو كرديد و ديديد كه حتى در اين مباحث گرفتار چه اشتباهات بزرگى شده‏ايد و چه اندازه از حقيقت دور افتاده‏ايد (و در واقع علم شما جهل مركب بود) با اين حال چگونه در چيزى كه از آن اطلاع نداريد بحث و گفتگو مى‏كنيد! سپس براى تأكيد مطالب گذشته و آماده ساختن براى بحث آينده مى‏گويد:
«خدا مى‏داند و شما نمى‏دانيد» (وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
آرى، او مى‏داند كه در چه تاريخى آيين خود را بر ابراهيم نازل كرده!
(آيه 67)- سپس با صراحت تمام به اين مدعيان پاسخ مى‏گويد كه: «ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه موحد خالص و مسلمان (پاك نهادى) بود» (ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً).
خداوند پس از توصيف ابراهيم (ع) به عنوان حنيف و مسلم، مى‏فرمايد: «او هرگز از مشركان نبود» (وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
تا هر گونه ارتباطى ميان ابراهيم و بت پرستان عرب را نفى كند.
(آيه 68)- بنابر آنچه گفته شد معلوم شد كه ابراهيم پيرو هيچ يك از اين آيينها نبوده، تنها چيزى كه در اينجا باقى مى‏ماند اين است كه چگونه مى‏توان خود را پيرو اين پيامبر بزرگ كه همه پيروان اديان الهى براى او عظمت قائل هستند دانست! در آيه مورد بحث به اين معنى پرداخته و مى‏گويد: «سزاوارترين مردم به ابراهيم آنها هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر (پيامبر اسلام) و كسانى كه به او ايمان آورده‏اند مى‏باشند» (إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا).
اهل كتاب با عقايد شرك آميز خود كه اساسى‏ترين اصل دعوت ابراهيم (ع) يعنى توحيد را زير پاگذارده‏اند، و يا بت‏پرستان عرب كه درست در نقطه مقابل آيين ابراهيم (ع) قرار گرفته‏اند چگونه مى‏توانند خود را پيرو ابراهيم و در خط او بدانند! برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 294
و در پايان آيه به آنها كه پيرو واقعى مكتب پيامبران بزرگ خدا بودند بشارت مى‏دهد كه «خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است» (وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 69)
شأن نزول:
جمعى از يهود كوشش داشتند افراد سرشناس و مبارزى از مسلمانان پاكدل چون «معاذ» و «عمّار» و بعضى ديگر را به سوى آيين خود دعوت كنند و با وسوسه‏هاى شيطانى از اسلام باز گردانند. آيه نازل شد و به همه مسلمانان در اين زمينه اخطار كرد!
تفسير:
اين آيه ضمن افشاى نقشه دشمنان اسلام براى دور ساختن تازه مسلمانان از اسلام، به آنها ياد آور مى‏شود كه دست از كوشش بيهوده خود بردارند، مى‏فرمايد: «جمعى از اهل كتاب دوست داشتند شما را گمراه كنند» (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ).
غافل از اين كه تربيت مسلمانان در مكتب پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به اندازه‏اى حساب شده و آگاهانه بود كه احتمال بازگشت وجود نداشت، آنها اسلام را با تمام هستى خود دريافته بودند بنابراين دشمنان نمى‏توانستند آنها را گمراه سازند، بلكه به گفته قرآن در ادامه اين آيه «آنها تنها خودشان را گمراه مى‏كنند و نمى‏فهمند» (وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ).
زيرا آنها با القاء شبهات و نسبت دادن خلافها به اسلام و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روح بدبينى را در روح خود پرورش مى‏دادند.
(آيه 70)- در ادامه گفتگو در باره فعاليتهاى تخريبى اهل كتاب در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به آنها كرده، و به خاطر كتمان حق و عدم تسليم در برابر آن، آنها را شديدا مورد سرزنش قرار مى‏دهد، مى‏فرمايد: «اى اهل كتاب چرا به آيات خدا كافر مى‏شويد در حالى كه (به صحّت و صدق آن) گواهى مى‏دهيد» (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ).
شما نشانه‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله را در تورات و انجيل خوانده‏ايد و نسبت به آن آگاهى داريد، چرا راه انكار را در پيش مى‏گيريد؟
(آيه 71)- در اين آيه بار ديگر آنها را مخاطب ساخته مى‏گويد: «اى اهل برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 295
كتاب! چرا حق را با باطل مى‏آميزيد و مشتبه مى‏كنيد (تا مردم را به گمراهى بكشانيد و خودتان نيز گمراه شويد) و چرا حق را پنهان مى‏داريد در حالى كه مى‏دانيد»! (يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(آيه 72)
شأن نزول:
نقل شده كه: دوازده نفر از يهود با يكديگر تبانى كردند كه صبحگاهان خدمت پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله برسند و ظاهرا ايمان بياورند و مسلمان شوند، ولى در آخر روز از اين آيين برگردند و هنگامى كه از آنها سؤال شود چرا چنين كرده‏اند بگويند: ما صفات محمد صلّى اللّه عليه و آله را از نزديك مشاهده كرديم و ديديم صفات و روش او با آنچه در كتب ما است تطبيق نمى‏كند و لذا برگشتيم، و به اين وسيله بعضى از مؤمنان متزلزل مى‏گردند.
تفسير:
يهود براى متزلزل ساختن ايمان مسلمانان از هر وسيله‏اى استفاده مى‏كردند، تهاجم نظامى، سياسى و اقتصادى اين آيه اشاره به بخشى از تهاجم فرهنگى آنها دارد. مى‏فرمايد: «گروهى از اهل كتاب گفتند: (برويد و ظاهرا) به آنچه بر مؤمنان نازل شده در آغاز روز ايمان بياوريد و در پايان روز كافر شويد (و كفر خود را آشكار سازيد) شايد آنها (مؤمنان) نيز متزلزل شده باز گردند» (وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ).
اين توطئه در افراد ضعيف النفس اثر قابل ملاحظه‏اى خواهد داشت به خصوص اين كه عده مزبور از دانشمندان يهود بودند، و همه مى‏دانستند كه آنها نسبت به كتب آسمانى و نشانه‏هاى آخرين پيامبر، آشنايى كامل دارند و اين امر لا اقل پايه‏هاى ايمان تازه مسلمانان را متزلزل مى‏سازد.
(آيه 73)- ولى براى اين كه پيروان خود را از دست ندهند تأكيد كردند كه ايمان شما بايد تنها جنبه صورى داشته و كاملا محرمانه باشد «شما جز به كسى كه از آيينتان پيروى مى‏كند (واقعا) ايمان نياوريد» (وَ لا تُؤْمِنُوا إِلَّا لِمَنْ تَبِعَ دِينَكُمْ).
سپس در يك جمله معترضه كه از كلام خداوند است، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: هدايت تنها هدايت الهى است» و اين توطئه‏هاى شما در برابر آن بى‏اثر است برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 296
(قُلْ إِنَّ الْهُدى‏ هُدَى اللَّهِ).
بار ديگر به ادامه سخنان يهود باز مى‏گردد، و مى‏فرمايد: آنها گفتند «هرگز باور نكنيد به كسى همانند شما (كتاب آسمانى) داده شود، (بلكه نبوت مخصوص شماست) و همچنين تصور نكنيد آنها مى‏توانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و گفتگو كنند» (أَنْ يُؤْتى‏ أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتِيتُمْ أَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ).
به اين ترتيب روشن مى‏شود كه آنها گرفتار خود برتربينى عجيبى بودند خود را بهترين نژادهاى جهان مى‏پنداشتند و هميشه در اين فكر بودند كه براى خود مزيّتى بر ديگران قائل شوند.
در پايان آيه خداوند جواب محكمى به آنها مى‏دهد و با بى‏اعتنايى به آنها روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده مى‏فرمايد: «بگو: فضل و موهبت به دست خداست و به هر كس بخواهد و شايسته ببيند مى‏دهد و خداوند واسع (داراى مواهب گسترده) و آگاه (از موارد شايسته) مى‏باشد» (قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ).
يعنى بگو مواهب الهى اعم از مقام والاى نبوت و همچنين موهبت عقل و منطق و افتخارات ديگر همه از ناحيه اوست، و به شايستگان مى‏بخشد.
(آيه 74)- در اين آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «خدا هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) ويژه رحمت خود مى‏كند و خداوند داراى فضل عظيم است» و هيچ كس نمى‏تواند مواهب او را محدود سازد (يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ).
بنابراين، اگر فضل و موهبت الهى شامل بعضى مى‏شود نه بعضى ديگر، به خاطر محدود بودن آن نيست بلكه به خاطر تفاوت شايستگيهاست.
توطئه‏هاى كهن!
آيات فوق كه از آيات اعجاز آميز قرآن بوده و پرده از روى اسرار يهود و دشمنان اسلام برمى‏داشت امروز هم به مسلمانان در برابر اين جريان هشدار مى‏دهد، زيرا در عصر ما نيز وسايل تبليغاتى دشمن كه از مجهزترين وسايل تبليغاتى جهان است در اين جهت به كار گرفته شده كه عقايد اسلامى را در افكار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 297
مسلمين مخصوصا نسل جوان ويران سازند آنها در اين راه از هر وسيله و هر كس در لباسهاى «دانشمند، خاورشناس، مورخ و روزنامه‏نگار و حتى بازيگران سينما و ...»
استفاده مى‏كنند و اين حقيقت را مكتوم نمى‏دارند كه هدفشان اين نيست كه مسلمانان به آيين مسيح يا يهود درآيند بلكه هدف آنها ويرانى افكار و بى‏علاقه ساختن جوانان نسبت به مفاخر آيين و سنتشان است!
(آيه 75)
شأن نزول:
اين آيه در باره دو نفر از يهود نازل گرديده كه يكى امين و درستكار و ديگرى خائن و پست بود نفر اول «عبد اللّه بن سلام» بود كه مرد ثروتمندى 1200 اوقيّه «1» طلا نزد او به امانت گذارد، عبد اللّه همه آن را به موقع به صاحبش رد كرد و به واسطه امانت‏دارى خداوند او را در آيه مورد بحث مى‏ستايد.
نفر دوم «فنحاص» است كه مردى از قريش يك دينار به او امانت سپرد «فنحاص» در آن خيانت كرد خداوند او را بواسطه خيانت در امانت نكوهش مى‏كند.
تفسير:
خائنان و امينان- جمعى از يهود عقيده داشتند كه مسؤول حفظ امانتهاى ديگران نيستند، منطق آنها اين بود كه مى‏گفتند ما اهل كتابيم! و پيامبر الهى و كتاب آسمانى او در ميان ما بوده است، ولى در مقابل اينها گروهى از آنان خود را موظف به پرداخت حقوق ديگران مى‏دانستند.
در اين آيه قرآن به هر دو گروه اشاره كرده حق هر كدام را ادا مى‏كند، مى‏فرمايد: «در ميان اهل كتاب كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى به تو باز مى‏گردانند (و به عكس) كسانى هستند كه اگر يك دينار به عنوان امانت به آنها بسپارى به تو باز نمى‏گردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلط) باشى» (وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً).
به اين ترتيب قرآن مجيد به خاطر غلط كارى گروهى از آنها، همه آنها را محكوم نمى‏كند و اين يك درس مهم اخلاقى به همه مسلمين است.
ضمنا نشان مى‏دهد آن گروهى كه خود را در تصرف و غصب اموال ديگران‏
__________________________________________________
(1) «اوقيّه» يك دوازدهم رطل، معادل هفت مثقال است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 298
مجاز و مأذون مى‏دانستند هيچ منطقى جز منطق زور و سلطه را پذيرا نيستند و نمونه آن را بطور گسترده در دنياى امروز در صهيونيستها مشاهده مى‏كنيم و اين در حقيقت از مسائل جالبى است كه در قرآن مجيد در آيه فوق پيشگويى شده، و به همين دليل مسلمانان براى استيفاى حقوق خود از آنان هيچ راهى جز كسب قدرت ندارند.
سپس در ادامه آيه منطق اين گروه را در مورد غصب اموال ديگران بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «اين به خاطر آن است كه آنها مى‏گويند ما در برابر «امّيّين» (غير اهل كتاب) مسؤول نيستيم» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ).
آرى! آنها با اين خود برتربينى و امتياز دروغين به خود حق مى‏دادند كه اموال ديگران را به هر اسم و عنوان تملك كنند، و اين منطق از اصل خيانت آنها در امانت، به مراتب بدتر و خطرناكتر بود.
قرآن مجيد در پاسخ آنها در پايان همين آيه با صراحت مى‏گويد: «آنها به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه مى‏دانند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
آنها به خوبى مى‏دانستند كه در كتب آسمانيشان به هيچ وجه اجازه خيانت در امانتهاى ديگران به آنان داده نشده، در حالى كه آنها براى توجيه اعمال ننگين خويش چنين دروغهايى را مى‏ساختند و به خدا نسبت مى‏دادند.
(آيه 76)- اين آيه ضمن نفى كلام اهل كتاب كه مى‏گفتند: خوردن اموال غير اهل كتاب براى ما حرام نيست! و به همين دليل براى خود آزادى عمل قائل بودند همان آزادى كه امروز هم در اعمال بسيارى از آنها مى‏بينيم كه هر گونه تعدى و تجاوز به حقوق ديگران را براى خود مجاز مى‏دانند، مى‏فرمايد: «آرى، كسى كه به پيمان خود وفا كند و پرهيزكارى پيشه نمايد (خدا او را دوست دارد زيرا) خداوند پرهيزكاران را دوست مى‏دارد» (بَلى‏ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ وَ اتَّقى‏ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ).
يعنى معيار برترى انسان و مقياس شخصيت و ارزش آدمى، وفاى به عهد و عدم خيانت در امانت و تقوا و پرهيزكارى به طور عام است.
(آيه 77)
شأن نزول:
جمعى از دانشمندان يهود به هنگامى كه موقعيت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 299
اجتماعى خود را در ميان يهود در خطر ديدند كوشش كردند كه نشانه‏هايى كه در تورات در باره آخرين پيامبر وجود داشت و شخصا در نسخى از تورات با دست خود نگاشته بودند تحريف نمايند و حتى سوگند ياد كنند كه آن جمله‏هاى تحريف شده از ناحيه خداست! آيه نازل شد و شديدا به آنها اخطار كرد.
تفسير:
در اين آيه به بخش ديگرى از خلافكاريهاى يهود و اهل كتاب اشاره شده مى‏فرمايد: «كسانى كه پيمان الهى و سوگندهاى خود را (به نام مقدس او) با بهاى كمى معامله مى‏كنند بهره‏اى در آخرت نخواهند داشت» (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلًا أُولئِكَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ).
البته آيه به صورت كلى ذكر شده هر چند شأن نزول آن گروهى از علماى اهل كتاب است و قرآن در اين آيه، پنج مجازات براى آنها ذكر مى‏كند نخست اين كه آنها از مواهب بى‏پايان عالم ديگر بهره‏اى نخواهند داشت- چنانكه در بالا ذكر شد.
ديگر اين كه «خداوند در قيامت با آنها سخن نخواهد گفت» (وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ). و نيز «نظر لطف خود را در آن روز از آنها برمى‏گيرد و نگاهى به آنها نمى‏كند» (وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
روشن است كه منظور از سخن گفتن خداوند سخن گفتن با زبان نيست زيرا خداوند از جسم و جسمانيات پاك و منزه است بلكه منظور سخن گفتن از طريق الهام قلبى و يا ايجاد امواج صوتى در فضا است همانند سخنانى كه موسى (ع) از شجره طور شنيد. و همچنين نظر كردن خداوند به آنان اشاره به توجه و عنايت خاص اوست نه نگاه با چشم جسمانى- آنچنان كه بعضى ناآگاهان پنداشته‏اند.
و بالاخره مجازات چهارم و پنجم آنان اين است «خداوند آنان را (از گناه) پاك نمى‏كند و براى آنها عذاب دردناكى است» (وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
و از اينجا روشن مى‏شود كه گناه پنهان ساختن آيات الهى و شكستن عهد و پيمان او و استفاده از سوگندهاى دروغين تا چه حد سنگين است كه تهديد به اين همه مجازاتهاى روحانى و جسمانى و محروميت كامل از الطاف و عنايات الهى شده است.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 300
(آيه 78)
شأن نزول:
اين آيه نيز در باره گروهى از علماء يهود نازل شده كه با دست خود چيزهايى بر خلاف آنچه در تورات آمده بود در باره صفات پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏نوشتند و آن را به خدا نسبت مى‏دادند (و با زبان خود حقايق تورات را تحريف مى‏كردند).
تفسير:
باز در اين آيه سخن از بخش ديگرى از خلافكاريهاى بعضى از علماى اهل كتاب است مى‏فرمايد: «بعضى از آنها زبان خود را به هنگام تلاوت كتاب خدا چنان مى‏پيچند و منحرف مى‏كنند كه گمان كنيد آنچه را مى‏خوانند از كتاب خداست در حالى كه از كتاب الهى نيست» (وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْكِتابِ).
آنها به اين كار نيز قناعت نمى‏كردند بلكه صريحا «مى‏گفتند اين از سوى خدا نازل شده در حالى كه از سوى خدا نبود» (وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
سپس قرآن بر اين امر تأكيد مى‏كند كه اين كار به خاطر اين نبود كه گرفتار اشتباهى شده باشند بلكه «به خدا دروغ مى‏بندند در حالى كه عالم و آگاهند» (وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
ضمنا از اين آيه و آيات قبل خطر مهم علماء و دانشمندان منحرف براى يك امت و ملت روشن مى‏شود.
(آيه 79)
شأن نزول:
در باره شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده كه: كسى نزد پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله آمد و اظهار داشت ما به تو همانند ديگران «سلام» مى‏كنيم در حالى كه به نظر ما چنين اعترافى كافى نيست تقاضا داريم به ما اجازه دهى امتيازى برايت قائل شويم و تو را سجده كنيم! پيامبر فرمود: «سجده براى غير خدا جايز نيست، پيامبر خود را تنها به عنوان يك بشر احترام كنيد ولى حق او را بشناسيد و از او پيروى نماييد»!
تفسير:
اين آيه همچنان افكار باطل گروهى از اهل كتاب را نفى و اصلاح مى‏كند، مخصوصا به مسيحيان گوشزد مى‏نمايد كه هرگز مسيح (ع) ادعاى الوهيّت برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 301
نكرد و نيز به درخواست كسانى كه مى‏خواستند اين گونه ادعاها را در باره پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تكرار كنند صريحا پاسخ مى‏گويد مى‏فرمايد: «براى هيچ بشرى سزاوار نيست كه خداوند كتاب آسمانى و حكم و نبوت به او دهد سپس او به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد» (ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِباداً لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ).
نه پيامبر اسلام و نه هيچ پيغمبر ديگرى حق ندارد چنين سخنى را بگويد و اين گونه نسبتها كه به انبياء داده شده همه ساخته و پرداخته افراد ناآگاه و دور از تعليمات آنهاست.
سپس مى‏افزايد: «بلكه (سزاوار مقام او اين است كه بگويد) افرادى باشيد الهى آنگونه كه تعليم كتاب الهى به شما داده شده و درس خوانده‏ايد» و هرگز غير خدا را پرستش نكنيد (وَ لكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ).
آرى! فرستادگان الهى هيچ گاه از مرحله بندگى و عبوديت تجاوز نكردند و هميشه بيش از هر كس در برابر خداوند خاضع بودند.
از جمله مزبور استفاده مى‏شود كه هدف انبياء تنها پرورش افراد نبوده، بلكه هدف تربيت عالمان ربانى و مصلحان اجتماعى و افراد دانشمند بوده تا بتوانند محيطى را با علم و ايمان خود روشن سازند.
(آيه 80)- اين آيه تكميلى است نسبت به آنچه در آيه قبل آمد مى‏گويد:
همانطور كه پيامبران مردم را به پرستش خويش دعوت نمى‏كردند، به پرستش فرشتگان و ساير پيامبران هم دعوت نمى‏نمودند مى‏فرمايد: «و سزاوار نيست اين كه به شما دستور دهد فرشتگان و پيامبران را پروردگار خود انتخاب كنيد» (وَ لا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلائِكَةَ وَ النَّبِيِّينَ أَرْباباً).
اين جمله از يكسو پاسخى است به مشركان عرب كه فرشتگان را دختران خدا مى‏پنداشتند و نوعى ربوبيت براى آنها قائل بودند و با اين حال خود را پيرو آيين ابراهيم معرفى مى‏كردند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 302
و از سوى ديگر پاسخى است به صابئان كه خود را پيرو يحيى (ع) مى‏دانستند ولى مقام فرشتگان را تا سر حد پرستش بالا مى‏بردند.
و نيز پاسخى است به يهود و نصارا كه عزيز يا مسيح (ع) را فرزند خدا معرفى مى‏كردند.
و در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «آيا شما را به كفر دعوت مى‏كند پس از آن كه (تسليم فرمان حق گشته و) مسلمان شديد» (أَ يَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
يعنى، چگونه ممكن است پيامبرى پيدا شود و نخست مردم را به ايمان و توحيد دعوت كند سپس راه شرك را به آنها نشان دهد! آيه ضمنا اشاره سر بسته‏اى به معصوم بودن پيامبران و عدم انحراف آنها از مسير فرمان خدا مى‏كند.
(آيه 81)- پيمان مقدس! به دنبال اشاراتى كه در آيات پيشين در باره وجود نشانه‏هاى روشن پيامبر اسلام در كتب انبياء قبل آمده بود در اينجا اشاره به يك اصل كلى در اين رابطه مى‏كند و مى‏فرمايد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند پيمان مؤكد از پيامبران (و پيروان آنها) گرفت كه هرگاه كتاب و دانش به شما دادم سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شما است تصديق مى‏كند (و نشانه‏هاى او موافق چيزى است كه با شما است) حتما به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ).
در آيات قرآن كرارا اشاره به وحدت هدف پيغمبران خدا شده است و اين آيه نمونه زنده‏اى از آن مى‏باشد.
سپس براى تأكيد مى‏افزايد: خداوند به آنها فرمود: «آيا اقرار به اين موضوع داريد؟ و پيمان مؤكد مرا بر آن گرفتيد؟ گفتند: آرى، اقرار داريم فرمود: بر اين پيمان گواه باشيد و من هم با شما گواهم» (قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى‏ ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 303
(آيه 82)- در اين آيه قرآن مجيد پيمان شكنان را مورد مذمت و تهديد قرار مى‏دهد و مى‏گويد: «پس هر كس (بعد از اين همه پيمانهاى مؤكد و ميثاقهاى محكم) سرپيچى كند و روى گرداند (و به پيامبرى همچون پيامبر اسلام كه بشارات ظهورش همراه نشانه‏هاى او در كتب پيشين آمده ايمان نياورد) فاسق و خارج از اطاعت فرمان خداست» (فَمَنْ تَوَلَّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
و مى‏دانيم كه خداوند اين گونه فاسقان لجوج و متعصب را هدايت نمى‏كند- همان گونه كه در آيه 80 سوره توبه آمده است- و كسى كه مشمول هدايت الهى نشد سرنوشتش دوزخ و عذاب شديد الهى است.
(آيه 83)- برترين آيين الهى! در اينجا بحث در باره اسلام آغاز مى‏شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى‏كند.
نخست مى‏فرمايد: «آيا آنها غير از آيين خدا را مى‏طلبند»؟ آيين او همين اسلام است (أَ فَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ).
سپس مى‏افزايد: «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده‏اند (و در برابر فرمان او تسليمند) و همه به سوى او بازگردانده مى‏شوند» بنابراين، اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ).
در اينجا قرآن مجيد «اسلام» را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى‏گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمينند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمانند.
يعنى در برابر فرمان او تسليمند زيرا، روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتهى گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر «قوانين تشريعى» او تسليمند و گروهى بى‏اختيار (كرها) در برابر «قوانين تكوينى» او.
(آيه 84)- در اين آيه خداوند به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله (و همه پيروان او) دستور مى‏دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين، علاوه بر آنچه بر پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند مى‏فرمايد: «بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و بر اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيره‏هاى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 304
بنى اسرائيل) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورده‏ايم ما در ميان آنها فرقى نمى‏گذاريم و ما در برابر او (خداوند) تسليم هستيم» (قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلى‏ إِبْراهِيمَ وَ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏ وَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).
(آيه 85)- و بالاخره در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى مى‏فرمايد:
«هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است» (وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ).
(آيه 86)
شأن نزول:
يكى از انصار (مسلمانان مدينه) دستش به خون بى‏گناهى آلوده گشت و از ترس مجازات از اسلام برگشت و به مكّه فرار كرد (و يازده نفر از پيروان او كه مسلمان شده بودند نيز مرتد شدند) پس از ورود به مكه از كار خود سخت پشيمان گشت، يك نفر را به سوى خويشان خود به مدينه فرستاد تا از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله سؤال كنند آيا براى او راه بازگشتى وجود دارد يا نه؟
آيه نازل شد و قبولى توبه او را با شرايط خاصى اعلام داشت.
تفسير:
در آيات گذشته سخن از آيين اسلام بود كه تنها آيين مقبول الهى است در اينجا سخن از كسانى است كه اسلام را پذيرفته و سپس از آن برگشته‏اند كه در اصطلاح «مرتد» ناميده مى‏شوند.
مى‏فرمايد: «چگونه خداوند جمعيتى را هدايت مى‏كند كه بعد از ايمان و گواهى به حقانيت رسول، و آمدن نشانه‏هاى روشن براى آنها كافر شدند و خدا جمعيت ستمكاران را هدايت نمى‏كند» (كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ).
چرا خداوند آنها را هدايت نمى‏كند؟ دليل آن روشن است آنها پيامبر را با نشانه‏هاى روشن شناخته‏اند و به رسالت او گواهى داده‏اند بنابراين، در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند و كسى كه آگاهانه ظلم و ستم مى‏كند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 305
لايق هدايت الهى نيست او زمينه‏هاى هدايت را در وجود خود از ميان برده است.
(آيه 87)- سپس مى‏افزايد: «آنها كيفرشان اين است كه لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنهاست» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ).
(آيه 88)- در اين آيه مى‏افزايد: «اين در حالى است كه آنها همواره در اين لعن و طرد و نفرت مى‏مانند و مجازات آنها تخفيف نمى‏يابد و به آنها مهلت داده نمى‏شود» (خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ).
در واقع اگر اين لعن و طرد جاودانى نبود و يا جاودانى بود و تدريجا تخفيف مى‏يافت و يا حد اقل مهلتى به آنها داده مى‏شد تحملش آسانتر بود ولى هيچ يك از اينها در باره آنها نيست عذابشان دردناك و جاودانى و غير قابل تخفيف و بدون هيچ گونه مهلت است.
(آيه 89)- در اين آيه راه بازگشت را به روى اين افراد مى‏گشايد و به آنان اجازه توبه مى‏دهد چرا كه هدف قرآن در همه جا اصلاح و تربيت است.
مى‏فرمايد: «مگر كسانى كه بعد از آن توبه كنند و اصلاح نمايند و در مقام جبران برآيند (كه توبه آنان پذيرفته مى‏شود) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِلَّا الَّذِينَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
از اين تعبير استفاده مى‏شود كه گناه نقصى در ايمان انسان ايجاد مى‏كند كه بعد از توبه بايد تجديد ايمان كند تا اين نقص بر طرف گردد.
(آيه 90)
شأن نزول:
بعضى گفته‏اند اين آيه در مورد اهل كتاب كه قبل از بعث پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله به او ايمان آورده بودند، اما پس از بعثت به او كفر ورزيدند نازل شده است.
تفسير:
توبه بى‏فايده- در آيات قبل سخن از كسانى در ميان بود كه از راه انحرافى خود پشيمان شده و توبه حقيقى نموده بودند و لذا توبه آنها قبول شد ولى در اين آيه سخن از كسانى است كه توبه آنها پذيرفته نيست، مى‏فرمايد: «كسانى كه بعد از ايمان آوردن كافر شدند سپس بر كفر خود افزودند (و در اين راه اصرار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 306
ورزيدند) هيچ گاه توبه آنان قبول نمى‏شود (چرا كه از روى ناچارى صورت مى‏گيرد) و آنها گمراهانند» چرا كه هم راه خدا را گم كرده‏اند و هم راه توبه را (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا كُفْراً لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ).
توبه آنها ظاهرى است چرا كه وقتى پيروزى طرفداران حق را ببينند از روى ناچارى اظهار پشيمانى و توبه مى‏كنند و طبيعى است كه چنين توبه‏اى پذيرفته نشود.
(آيه 91)- در اين آيه به دنبال اشاره‏اى كه در آيه قبل به توبه‏هاى بيهوده شد سخن از كفّاره بيهوده مى‏گويد، مى‏فرمايد: «كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و آن را به عنوان «فديه» (و كفاره اعمال زشت خويش) بپردازند هرگز از آنها پذيرفته نخواهد شد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَ لَوِ افْتَدى‏ بِهِ).
روشن است كفر تمام اعمال نيك انسان را بر باد مى‏دهد و اگر تمام روى زمين پر از طلا باشد و در راه خدا انفاق كنند پذيرفته نخواهد شد و صد البته اگر چنين چيزى در قيامت در اختيار آنها باشد و بدهند پذيرفته نيست.
و در پايان آيه به نكته ديگرى اشاره فرموده مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه مجازات دردناك دارند و ياورى ندارند» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ).
يعنى، نه تنها فديه و انفاق به حال آنها سودى ندارد بلكه شفاعت شفاعت كنندگان نيز شامل حال آنها نمى‏شود زيرا شفاعت شرايطى دارد كه يكى از مهمترين آنها ايمان به خداست و اصولا شفاعت به اذن خدا است.
آنها هرگز از چنين افراد نالايق شفاعت نمى‏كنند كه شفاعت نيز لياقتى لازم دارد چرا كه اذن الهى شامل افراد نالايق نمى‏شود.
آغاز جزء چهارم قرآن مجيد
ادامه سوره آل عمران‏
(آيه 92)- در اين آيه به يك نشانه ايمان اشاره كرده، مى‏گويد: «شما هرگز به حقيقت برّ و نيكى نمى‏رسيد مگر اين كه از آنچه دوست مى‏داريد در راه خدا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 307
انفاق كنيد» (لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ).
«برّ» معنى وسيعى دارد كه به تمام نيكيها اعم از ايمان و اعمال پاك گفته مى‏شود، چنانكه از آيه 177 سوره بقره استفاده مى‏شود كه «ايمان به خدا، و روز جزا، و پيامبران، و كمك به نيازمندان، و نماز و روزه، وفاى به عهد، و استقامت در برابر مشكلات و حوادث» همه از شعب «برّ» محسوب مى‏شوند.
بنابراين رسيدن به مقام نيكوكاران واقعى، شرايط زيادى دارد كه يكى از آنها انفاق كردن از اموالى است كه مورد علاقه انسان است و اين گونه انفاق مقياسى است براى سنجش ايمان و شخصيت! در پايان آيه براى جلب توجه انفاق‏كنندگان مى‏فرمايد: «آنچه در راه خدا انفاق مى‏كنيد (كم يا زياد از اموال مورد علاقه يا غير مورد علاقه) از همه آنها آگاه است» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ).
و بنابراين هرگز گم نخواهد شد و نيز چگونگى آن بر او مخفى نخواهد ماند.
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان-
نفوذ آيات قرآن در دلهاى مسلمانان به قدرى سريع و عميق بود كه بلافاصله بعد از نزول آيات اثر آن ظاهر مى‏گشت، به عنوان نمونه در تواريخ و تفاسير اسلامى در مورد آيه فوق چنين مى‏خوانيم:
1- يكى از ياران پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به نام ابو طلحه انصارى در مدينه نخلستان و باغى زيبا و پر در آمد داشت، پس از نزول آيه فوق به خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد و عرض كرد: مى‏دانى كه محبوبترين اموال من همين باغ است، و من مى‏خواهم آن را در راه خدا انفاق كنم تا ذخيره‏اى براى رستاخيز من باشد، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بخّ بخّ ذلك مال رابح لك: آفرين بر تو، آفرين بر تو، اين ثروتى است كه براى تو سودمند خواهد بود، سپس فرمود: من صلاح مى‏دانم كه آن را به خويشاوندان نيازمند خود بدهى، ابو طلحه دستور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را عمل كرد و آن را در ميان بستگان خود تقسيم كرد.
2- زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گرانقيمت داشت كه آن را با زر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 308
و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت، يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مى‏كرد به آيه لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم، كسى را به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهاى آن را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد كه مى‏گويند: امروز هم بقاياى آن چاه‏ها وجود دارد و به نام او ناميده مى‏شود.
(آيه 93)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و دو آيه بعد از روايات استفاده مى‏شود كه يهود، دو ايراد در گفتگوهاى خود به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كردند، نخست اين كه چگونه پيامبر اسلام گوشت و شير شتر را حلال مى‏داند با اين كه در آيين ابراهيم (ع) حرام بوده، و به همين دليل يهود هم به پيروى از ابراهيم آنها را بر خود حرام مى‏دانند، نه تنها ابراهيم، بلكه نوح هم اينها را تحريم كرده بود با اين حال چگونه كسى كه آنها را حرام نمى‏داند دم از آيين ابراهيم مى‏زند؟! ديگر اين كه چگونه پيامبر اسلام خود را وفادار به آيين پيامبران بزرگ خدا مخصوصا ابراهيم (ع) مى‏داند در حالى كه تمام پيامبرانى كه از دودمان اسحاق فرزند ابراهيم بودند «بيت المقدس» را محترم مى‏شمردند، و به سوى آن نماز مى‏خواندند، ولى پيامبر اسلام از آن قبله روى گردانده و كعبه را قبله‏گاه خود انتخاب كرده است؟! آيه مورد بحث به ايراد اول پاسخ گفته و دروغ آنها را روشن مى‏سازد، و آيات آينده به ايراد دوم پاسخ مى‏گويد.
تفسير:
تهمت يهود بر پيغمبر خدا- همان گونه كه در شأن نزول خوانديم يهود حلال بودن گوشت و شير شتر را از طرف پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله منكر شده بودند.
قرآن با صراحت تمام تهمتهاى يهود در مورد تحريم پاره‏اى از غذاهاى پاك- مانند شير و گوشت شتر- را ردّ مى‏كند و مى‏گويد: «در آغاز، تمام اين غذاها براى بنى اسرائيل حلال بود، جز آنچه اسرائيل (يعقوب) پيش از نزول تورات بر خود برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 309
تحريم كرده بود» (كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ).
در باره اين كه اسرائيل (اسرائيل نام ديگر يعقوب است) چه نوع غذايى را بر خود تحريم كرده بود؟ از روايات اسلامى برمى‏آيد كه: هنگامى كه يعقوب گوشت شتر مى‏خورد بيمارى عرق النساء «1» بر او شدت مى‏گرفت و لذا تصميم گرفت كه از خوردن آن براى هميشه خوددارى كند، پيروان او هم در اين قسمت به او اقتدا كردند، و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور كردند اين يك تحريم الهى است و آن را به خدا نسبت دادند. قرآن در آيه فوق نسبت دادن اين موضوع به خداوند را يك تهمت مى‏شمارد.
در جمله بعد خداوند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از يهود دعوت كند همان تورات موجود نزد آنها را بياورند و آن را بخوانند تا معلوم شود كه ادعاى آنها در مورد تحريم غذاها نادرست است، مى‏فرمايد: «بگو: اگر راست مى‏گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد» اين نسبتهايى كه به پيامبران پيشين مى‏دهيد حتى در تورات تحريف شده شما نيست (قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
ولى آنها حاضر به چنين كارى نشدند، چون مى‏دانستند در تورات چنين چيزى وجود ندارد.
(آيه 94)- در اين آيه مى‏گويد، اكنون كه آنها حاضر به آوردن تورات نشدند و افترا بستن آنها بر خدا مسلم شد بايد بدانند: «آنها كه بعد از اين به خدا دروغ مى‏بندند ستمگرند» زيرا از روى علم و عمد چنين مى‏كنند (فَمَنِ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
.
(آيه 95)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى‏گويد: «بگو: خدا راست گفته (و اينها در آيين پاك ابراهيم نبوده است) بنابراين، از آيين ابراهيم پيروى كنيد كه به حق گرايش داشت و از مشركان نبود» (قُلْ صَدَقَ اللَّهُ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ).
__________________________________________________
(1) عرق النساء يك نوع بيمارى عصبى است كه امروز به آن «سياتيك» مى‏گويند. [.....]
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 310
اكنون كه مى‏بينيد من در دعوت خود صادق و راستگويم، پس از آيين من كه همان آيين پاك و بى‏آلايش ابراهيم است پيروى كنيد. او هرگز از مشركان نبود و اين كه مشركان عرب خود را بر آيين او مى‏دانند كاملا بى‏معنى است، «بت پرست» كجا و «بت شكن» كجا!
(آيه 96)- نخستين خانه مردم! اين آيه و آيه بعد به پاسخ دومين ايراد يهود كه در باره فضيلت بيت المقدس و برترى آن بر كعبه بوده مى‏پردازد، نخست مى‏فرمايد: «نخستين خانه‏اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شده همان است كه در سرزمين مكّه است كه پر بركت و مايه هدايت جهانيان است» (إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ).
به اين ترتيب اگر كعبه به عنوان قبله مسلمانان انتخاب شده است جاى تعجب نيست، زيرا نخستين خانه توحيد است.
تاريخ و منابع اسلامى هم به ما مى‏گويد كه خانه كعبه به دست آدم (ع) ساخته شد و سپس در توفان نوح آسيب ديد و به وسيله ابراهيم خليل تجديد بنا شد.
جالب اين كه در آيه فوق خانه كعبه به عنوان خانه مردم معرفى شده و اين بيانگر اين حقيقت است كه آنچه به نام خدا و براى خداست بايد در خدمت مردم و بندگان او باشد، و آنچه در خدمت مردم و بندگان خداست براى خدا محسوب مى‏شود.
قابل توجه اين كه در اين آيه براى كعبه علاوه بر امتياز «نخستين پرستشگاه بودن» به دو امتياز «مبارك» و «مايه هدايت جهانيان» بودن آن نيز اشاره شده است.
(آيه 97)- در اين آيه به دو امتياز ديگر آن اشاره كرده مى‏فرمايد: «در آن نشانه‏هاى روشن (از جمله) مقام ابراهيم است» (فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ).
و نشانه ديگر آن آرامش و امنيت حاكم بر اين شهر است چنانكه قرآن مى‏گويد: «و هر كس داخل آن شود در امان خواهد بود» (وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً).
در جمله بعد دستور حجّ به همه مردم داده مى‏گويد: «و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند» (وَ لِلَّهِ عَلَى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 311
النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا)
.
از اين دستور تعبير به يك بدهى و دين الهى شده كه بر ذمّه عموم مردم مى‏باشد، زيرا فرموده است «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ» «براى خدا بر مردم است ...».
فريضه حجّ از زمان آدم (ع) تشريع شده بود، ولى رسميت يافتن آن بيشتر مربوط به زمان ابراهيم (ع) است.
تنها شرطى كه در آيه براى وجوب حج ذكر شده مسأله استطاعت و توانايى است كه از جمله داشتن زاد و توشه و مركب، و توانايى جسمى را شامل مى‏شود.
ضمنا از آيه فوق استفاده مى‏شود كه اين قانون مانند ساير قوانين اسلامى اختصاص به مسلمانان ندارد، بلكه همه موظفند آن را انجام بدهند.
در پايان آيه براى تأكيد و بيان اهميت مسأله حجّ مى‏فرمايد: «و هر كس كفر بورزد (و حج را ترك كند به خود زيان رسانيده زيرا) خداوند از همه جهانيان بى‏نياز است» (وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).
واژه «كفر» در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هر گونه مخالفت با حق، چه در مرحله عقايد و چه در مرحله دستورات فرعى را شامل مى‏شود، لذا در آيه فوق در مورد «ترك حجّ» به كار رفته است.
در باره اهميت فوق العاده حجّ در حديثى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم كه به على عليه السّلام فرمود: اى على! كسى كه حج را ترك كند با اين كه توانايى دارد كافر محسوب مى‏شود، زيرا خداوند مى‏فرمايد: بر مردمى كه استطاعت دارند به سوى خانه خدا بروند لازم است حج به جا بياورند و كسى كه كفر بورزد (آن را ترك كند) به خود زيان رسانيده است، و خداوند از آنان بى‏نياز است، اى على! كسى كه حجّ را به تأخير بياندازد تا اين كه از دنيا برود خداوند او را در قيامت يهودى يا نصرانى محشور مى‏كند!
(آيه 98)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و سه آيه بعد از مجموع آنچه در كتب شيعه و اهل تسنن نقل شده چنين استفاده مى‏شود كه: يكى از يهوديان به نام برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 312
«شاس بن قيس» كه پيرمردى تاريك‏دل و در كفر و عناد كم نظير بود، روزى از كنار مجمع مسلمانان مى‏گذشت، ديد جمعى از طايفه «اوس» و «خزرج» كه سالها با هم جنگهاى خونينى داشتند، مجلس انسى به وجود آورده‏اند، با خود گفت اگر اينها تحت رهبرى محمد صلّى اللّه عليه و آله از همين راه پيش روند موجوديت يهود بكلى در خطر مى‏افتد در اين حال يكى از جوانان يهودى را دستور داد كه به جمع آنها بپيوندد، و حوادث خونين «بغاث» (محلى كه جنگ شديد اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به ياد آنها بياورد.
اتفاقا اين نقشه، مؤثر واقع گرديد و جمعى از مسلمانان از شنيدن اين جريان به گفتگو پرداختند، چيزى نمانده بود كه آتش خاموش شده ديرين بار ديگر شعله‏ور گردد.
خبر به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيد، فورا با جمعى از مهاجرين به سراغ آنها آمد، و با اندرزهاى مؤثر و سخنان تكان دهنده خود آنها را بيدار ساخت.
جمعيت چون سخنان آرام بخش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را شنيدند، سلاحها را بر زمين گذاشته، و دانستند اين از نقشه‏هاى دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتى بار ديگر كينه‏هايى را كه مى‏خواست زنده شود شستشو داد.
در اين هنگام چهار آيه نازل شد كه در دو آيه نخست، يهوديان اغواكننده را نكوهش مى‏كند، و در دو آيه بعد به مسلمانان هشدار مى‏دهد.
تفسير:
نفاق‏افكنان- در اين آيه نخست روى سخن را به اهل كتاب (يهود) نموده و خداوند به پيغمبرش فرمان مى‏دهد كه با زبان ملامت و سرزنش از آنها بپرسد انگيزه آنها در كفر ورزيدن به آيات خدا چيست؟ در حالى كه مى‏دانند خداوند از اعمال آنان آگاه است. مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا به آيات خدا كفر مى‏ورزيد با آن كه خدا گواه است بر اعمالى كه انجام مى‏دهيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ شَهِيدٌ عَلى‏ ما تَعْمَلُونَ).
(آيه 99)- در اين آيه آنها را ملامت مى‏كند و مى‏فرمايد: «بگو: اى اهل كتاب! چرا افرادى را كه ايمان آورده‏اند از راه خدا باز مى‏داريد و مى‏خواهيد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 313
اين راه را كج سازيد در حالى كه شما (به درستى اين راه) گواه هستيد» (قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ آمَنَ تَبْغُونَها عِوَجاً وَ أَنْتُمْ شُهَداءُ).
چرا علاوه بر انحراف خود بار سنگينى مسؤوليت انحراف ديگران را نيز بر دوش مى‏كشيد؟ در حالى كه شما بايد نخستين دسته‏اى باشيد كه اين منادى الهى را «لبيك» گوييد، زيرا بشارت ظهور اين پيامبر قبلا در كتب شما داده شده و شما گواه بر آنيد.
در پايان آيه آنها را تهديد مى‏كند كه: «خداوند هرگز از اعمال شما غافل نيست» (وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ).
(آيه 100)- در اين آيه روى سخن را به مسلمانان اغفال شده كرده مى‏گويد:
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از جمعى از اهل كتاب (كه كارشان نفاق افكنى و شعله‏ور ساختن آتش كينه و عداوت در ميان شماست) اطاعت كنيد شما را پس از ايمان آوردن به كفر باز مى‏گردانند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقاً مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ كافِرِينَ).
بنابراين به وسوسه‏هاى آنها ترتيب اثر ندهيد و اجازه ندهيد در ميان شما نفوذ كنند.

mehraboOon
08-08-2011, 04:02 AM
آیه 101-150

(آيه 101)- در اين آيه به صورت تعجب از مؤمنان سؤال مى‏كند: «و چگونه ممكن است شما كافر شويد با اين كه (در دامان وحى قرار گرفته‏ايد) و آيات خدا بر شما خوانده مى‏شود و پيامبر او در ميان شماست» (وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى‏ عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ).
بنابراين، اگر ديگران گمراه شوند زياد جاى تعجب نيست، تعجب در اين است افرادى كه پيامبر را در ميان خود مى‏بينند و دائما با عالم وحى در تماس هستند چگونه ممكن است گمراه گردند و مسلما اگر چنين اشخاصى گمراه شوند مقصر اصلى خود آنها هستند و مجازاتشان بسيار دردناك خواهد بود.
در پايان آيه به مسلمانان توصيه مى‏كند كه براى نجات خود از وسوسه‏هاى دشمنان، و براى هدايت يافتن به صراط مستقيم، دست به دامن لطف پروردگار برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 314
بزنند، و به ذات پاك او و آيات قرآن مجيد متمسك شوند، مى‏فرمايد: «و هر كس به خدا تمسك جويد به راه مستقيم هدايت شده است» (وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).
(آيه 102)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد گفته‏اند: روزى دو نفر از قبيله «اوس» و «خرزج» به نام «ثعلبة بن غنم» و «اسعد بن زراره» در برابر يكديگر قرار گرفتند، و هر كدام افتخاراتى را كه بعد از اسلام نصيب قبيله او شده بود بر مى‏شمرد، «ثعلبه» گفت: خزيمة بن ثابت (ذو الشهادتين) و حنظله (غسيل الملائكة) كه هر كدام از افتخارات مسلمانانند، از ما هستند، و همچنين عاصم بن ثابت، و سعد بن معاذ از ما مى‏باشند.
در برابر او «اسعد بن زراره» كه از طايفه خزرج بود گفت: چهار نفر از قبيله ما در راه نشر و تعليم قرآن خدمت بزرگى انجام دادند: ابى بن كعب، و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت، و أبو زيد، به علاوه «سعد بن عباده» رئيس و خطيب مردم مدينه از ماست.
كم كم كار به جاى باريك كشيد، و قبيله دو طرف از جريان آگاه شدند، و دست به اسلحه كرده، در برابر يكديگر قرار گرفتند، بيم آن مى‏رفت كه بار ديگر آتش جنگ بين آنها شعله‏ور گردد و زمين از خون آنها رنگين شود! خبر به پيامبر رسيد، حضرت فورا به محل حادثه آمد، و با بيان و تدبير خاص خود به آن وضع خطرناك پايان داد، و صلح و صفا را در ميان آنها برقرار نمود. آيه نازل گرديد و به صورت يك حكم عمومى همه مسلمانان را با بيان مؤثر و مؤكدى دعوت به اتحاد نمود.
تفسير:
دعوت به تقوى- در اين آيه نخست دعوت به تقوى شده است تا مقدمه‏اى براى دعوت به سوى اتحاد باشد، در حقيقت دعوت به اتحاد بدون استمداد از يك ريشه اخلاقى و عقيده‏اى بى‏اثر و يا بسيار كم‏اثر است، به همين دليل در اين آيه كوشش شده است تا عوامل ايجاد كننده اختلاف و پراكندگى در پرتو ايمان و تقوى تضعيف گردند. لذا افراد با ايمان را مخاطب ساخته، مى‏گويد: برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 315
«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! آن گونه كه حق تقوى و پرهيزكارى است از خدا بپرهيزيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ).
«حق تقوى» آخرين و عاليترين درجه پرهيزكارى است، كه پرهيز از هر گونه گناه و عصيان و تعدى و انحراف از حق و نيز اطاعت از فرمان خداوند و شكر نعمتهاى او را شامل مى‏شود.
در پايان آيه به طايفه اوس و خزرج و همه مسلمانان جهان هشدار مى‏دهد كه به هوش باشند، تا عاقبت و پايان كار آنها به بدبختى نگرايد، لذا با تأكيد مى‏فرمايد:
«و از دنيا نرويد مگر اين كه مسلمان باشيد» بايد گوهر ايمان را تا پايان عمر حفظ كنيد (وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ).
(آيه 103)- دعوت به سوى اتحاد! در اين آيه بحث نهايى كه همان «مسأله اتحاد و مبارزه با هر گونه تفرقه» باشد مطرح شده، مى‏فرمايد: «و همگى به ريسمان الهى چنگ بزنيد، و از هم پراكنده نشويد» (وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا).
در باره «بِحَبْلِ اللَّهِ» (ريسمان الهى) مفسران احتمالات مختلفى ذكر كرده‏اند و در روايات اسلامى نيز تعبيرات گوناگونى ديده مى‏شود ولى هيچ كدام با يكديگر اختلاف ندارند زيرا منظور از «ريسمان الهى» هر گونه وسيله ارتباط با ذات پاك خداوند است، خواه اين وسيله اسلام باشد، يا قرآن، يا پيامبر و اهل بيت او.
سپس قرآن به نعمت بزرگ اتحاد و برادرى اشاره كرده و مسلمانان را به تفكر در وضع اندوهبار گذشته، و مقايسه آن «پراكندگى» با اين «وحدت» دعوت مى‏كند، مى‏گويد: «و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد، و به بركت نعمت او برادر شديد» (وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً).
در اينجا مسأله تأليف قلوب مؤمنان را به خود نسبت داده مى‏گويد: «خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد» با اين تعبير، اشاره به يك معجزه اجتماعى اسلام نموده، زيرا اگر سابقه دشمنى و عداوت پيشين عرب را درست بررسى كنيم برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 316
خواهيم ديد كه چگونه يك موضوع جزئى و ساده كافى بود آتش جنگ خونين در ميان آنها بيفروزد و ثابت مى‏گردد كه از طرق عادى امكان پذير نبود كه از چنان ملت پراكنده و نادان و بى‏خبر، ملتى واحد و متحد و برادر بسازند.
اهميت وحدت و برادرى در ميان قبايل كينه‏توز عرب حتى از نظر دانشمندان و مورّخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كرده‏اند! سپس قرآن مى‏افزايد: «شما در گذشته در لبه گودالى از آتش بوديد كه هر آن ممكن بود در آن سقوط كنيد و همه چيز شما خاكستر گردد» (وَ كُنْتُمْ عَلى‏ شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها).
اما خداوند شما را نجات داد و از اين پرتگاه به نقطه امن و امانى كه همان نقطه «برادرى و محبت» بود رهنمون ساخت.
«نار» (آتش) در آيه فوق كنايه از جنگها و نزاعهايى بوده كه هر لحظه در دوران جاهليت به بهانه‏اى در ميان اعراب شعله‏ور مى‏شد.
در پايان آيه براى تأكيد بيشتر مى‏گويد: «خداوند اين چنين آيات خود را بر شما روشن مى‏سازد شايد قبول هدايت كنيد» (كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آياتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ).
بنابر اين، هدف نهايى هدايت و نجات شماست، پس بايد به آنچه گفته شد اهميت فراوان دهيد.
(آيه 104)- دعوت به حق و مبارزه با فساد! در اين آيه دستور داده شده كه: «همواره در ميان شما مسلمانان بايد امتى باشند كه اين دو وظيفه بزرگ اجتماعى را انجام دهند: مردم را به نيكيها دعوت كنند، و از بديها باز دارند» (وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
و در پايان آيه تصريح مى‏كند كه فلاح و رستگارى تنها از اين راه ممكن است «و آنها همان رستگارانند» (وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ).
پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله در ضمن يك مثال جالب، منطقى بودن وظيفه امر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 317
به معروف و نهى از منكر را مجسم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را يك حق طبيعى كه ناشى از پيوند سرنوشتهاست، بر شمرده و مى‏فرمايد: «يك فرد گنهكار، در ميان مردم همانند كسى است كه با جمعى سوار كشتى شود، و هنگامى كه در وسط دريا قرار گيرد تبرى برداشته و به سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض كنند، در جواب بگويد من در سهم خود تصرف مى‏كنم! اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند؟ طولى نمى‏كشد كه آب دريا به داخل كشتى نفوذ كرده و يكباره همگى در دريا غرق مى‏شوند».
(آيه 105)- در اين آيه مجددا پيرامون مسأله اتحاد و پرهيز از تفرقه و نفاق بحث مى‏كند، مى‏فرمايد: «و مانند كسانى نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند» (وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا).
اصرار قرآن در اين آيات در باره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به اين است كه اين حادثه در آينده در اجتماع آنها وقوع خواهد يافت زيرا هر كجا قرآن در ترساندن از چيزى زياد اصرار نموده اشاره به وقوع و پيدايش آن مى‏باشد.
لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «كسانى كه با بودن ادله روشن در دين چنان اختلاف كنند به عذاب عظيم و دردناكى گرفتار مى‏گردند» (مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ وَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
جامعه‏اى كه اساس قدرت و اركان همبستگيهاى آنان با تيشه‏هاى تفرقه در هم كوبيده شود، سرزمين آنان براى هميشه جولانگاه بيگانگان و قلمرو حكومت استعمارگران خواهد بود، راستى چه عذاب بزرگى است!
(آيه 106)- چهره‏هاى نورانى و تاريك! به دنبال هشدارى كه در آيات سابق در باره تفرقه و نفاق و بازگشت به آثار دوران كفر و جاهليت داده شد در اين آيه و آيه بعد به نتايج نهايى آن اشاره مى‏كند كه چگونه كفر موجب رو سياهى و اسلام، و ايمان موجب رو سفيدى است، مى‏فرمايد: «در روز رستاخيز چهره‏هايى سفيد و نورانى و چهره‏هايى تاريك و سياه خواهد بود» (يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ).
سپس مى‏فرمايد: به آنها كه چهره‏هاى سياه و تاريك دارند گفته مى‏شود: برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 318
«چرا بعد از ايمان، راه كفر را پيموديد (؟) و چرا بعد از اتحاد در پرتو اسلام، راه نفاق و جاهليت را پيش گرفتيد»؟ (فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمانِكُمْ).
در پايان آيه به عذابى كه در انتظار آنهاست اشاره كرده، مى‏گويد: «پس (اكنون) بچشيد عذاب را در برابر آنچه كفر ورزيديد» (فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ).
(آيه 107)- ولى در مقابل مؤمنان متحد غرق در درياى رحمت الهى خواهند بود و جاودانه در آن زندگى آرام‏بخش به سر مى‏برند چنانكه قرآن مى‏گويد:
«و اما آنها كه چهره‏هايشان سفيد شده در رحمت خداوند خواهند بود، و جاودانه در آن مى‏مانند» (وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِي رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 108)- اين آيه اشاره به بحثهاى مختلف گذشته در باره اتحاد و اتفاق و ايمان و كفر و امر به معروف و نهى از منكر و نتايج و عواقب آنها كرده مى‏فرمايد:
«اينها آيات خداست كه به حق بر تو مى‏خوانيم» (تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ).
سپس مى‏افزايد: آنچه بر اثر تخلف از اين دستورات دامنگير افراد مى‏شود، نتيجه اعمال خود آنهاست «و خداوند (هيچ گاه) ستمى براى (احدى از) جهانيان نمى‏خواهد» (وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعالَمِينَ).
بلكه اين آثار شوم، همان است كه با دست خود براى خود فراهم ساختند.
(آيه 109)- اين آيه مشتمل دليل بر عدم صدور ظلم و ستم از ناحيه خداست، مى‏فرمايد: «و (چگونه ممكن است خدا ستم كند در حالى كه) آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست و همه كارها به سوى او باز مى‏گردد» و به فرمان او است (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).
(آيه 110)- باز هم مبارزه با فساد و دعوت به حق! در اين آيه بار ديگر به مسأله امر به معروف و نهى از منكر و ايمان به خدا باز گشته و مى‏فرمايد: «شما بهترين امتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شديد (چه اين كه) امر به معروف مى‏كنيد و نهى از منكر، و به خدا ايمان داريد» (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 319
بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ)
.
جالب اين كه دليل بهترين امت بودن مسلمانان «امر به معروف و نهى از منكر كردن، و ايمان بخدا داشتن» ذكر گرديده، و اين مى‏رساند كه اصلاح جامعه بشرى بدون ايمان و دعوت به حق و مبارزه با فساد ممكن نيست. به علاوه انجام اين دو فريضه، ضامن گسترش ايمان و اجراى همه قوانين فردى و اجتماعى مى‏باشد و ضامن اجرا عملا بر خود قانون مقدم است.
سپس اشاره مى‏كند كه مذهبى به اين روشنى و قوانينى با اين عظمت منافعش براى هيچ كس قابل انكار نيست، بنابراين «اگر اهل كتاب (يهود و نصارى) ايمان بياورند به سود خودشان است (اما متأسفانه تنها) اقليتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده‏اند و اسلام را با آغوش باز پذيرفته‏اند در حالى كه اكثريت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده‏اند» (وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ).
(آيه 111)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: هنگامى كه بعضى از بزرگان روشن ضمير يهود همچون عبد اللّه بن سلام با ياران خود آيين پيشين را ترك گفته و به آيين اسلام گرويدند، جمعى از رؤساى يهود به نزد آنها آمدند و زبان به سرزنش و ملامت آنان گشودند و حتى آنها را تهديد كردند كه چرا آيين پدران و نياكان خود را ترك گفته و اسلام آورده‏اند؟ آيه به عنوان دلدارى و بشارت به آنها و ساير مسلمانان نازل گرديد.
تفسير:
اين آيه و آيه بعد در حقيقت متضمن چند پيشگويى و بشارت مهم به مسلمانان است كه همه آنها در زمان پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله عملى گرديد:
1- «اهل كتاب هيچ گاه نمى‏توانند ضرر مهمى به شما (مسلمانان) برسانند، و زيانهاى آنها جزئى و زود گذر است» (لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلَّا أَذىً).
2- «هر گاه در جنگ با شما رو برو شوند سر انجام شكست خواهند خورد و پيروزى نهايى از آن شما (مسلمانان) است و كسى به حمايت از آنان بر نخواهد خاست» (وَ إِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الْأَدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 320
(آيه 112)- سوم: آنها هيچ گاه روى پاى خود نمى‏ايستند، و همواره ذليل و بيچاره خواهند بود، مگر اين كه در برنامه خود تجديد نظر كنند و راه خدا پيش گيرند يا به ديگران متوسل شوند و موقتا از نيروى آنها استفاده كنند (ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ ما ثُقِفُوا).
طولى نكشيد كه اين سه وعده و بشارت آسمانى در زمان خود پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله تحقق يافت.
سپس در ذيل اين جمله مى‏فرمايد: تنها در دو صورت است كه مى‏توانند اين مهر ذلت را از پيشانى خود پاك كنند، نخست «بازگشت و پيوند با خدا و ايمان به آيين راستين او» (إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ).
«و يا وابستگى به مردم و اتكاء به ديگران» (وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ).
بنابراين، يا بايد در برنامه زندگى خود تجديد نظر كنند و به سوى خدا باز گردند و خاطره خيال شيطنت و كينه‏توزى را از افكار خود بشويند، و يا از طريق وابستگى به اين و آن به زندگى نفاق آلود خود ادامه دهند.
سپس قرآن به ذلّتى كه يهود بدان گرفتار آمده اشاره كرده، مى‏گويد: «و در خشم خدا مسكن گزيده‏اند، و مهر بيچارگى بر آنها زده شده» (وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ).
به اين ترتيب يهود بر اثر خلافكاريها نخست از طرف ديگران مطرود شدند و به خشم خداوند گرفتار آمدند و سپس تدريجا اين موضوع به صورت يك صفت ذاتى «احساس حقارت» در آمد.
در پايان آيه دليل اين سرنوشت شوم يهوديان را بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: اگر آنها به چنين سرنوشتى گرفتار شدند، نه به خاطر نژاد و يا خصوصيات ديگر آنهاست، بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب مى‏شدند، «چرا كه آنها به آيات خدا كفر مى‏ورزيدند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانُوا يَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ).
و دوم اين كه: اصرار در كشتن رهبران الهى و پيشوايان خلق و نجات دهندگان بشر يعنى انبياى پروردگار داشتند «و پيامبران را به ناحق مى‏كشتند» (وَ يَقْتُلُونَ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 321
الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ)
.
و سوم اين كه: آلوده به انواع گناهان مخصوصا ظلم و ستم و تعدى به حقوق ديگران و تجاوز به منافع ساير مردم بوده‏اند و اگر چنين ذليل شدند «به خاطر آن است كه گناه كردند و به حقوق ديگران تجاوز مى‏نمودند» (ذلِكَ بِما عَصَوْا وَ كانُوا يَعْتَدُونَ).
و مسلما هر قوم و ملتى كه داراى چنين اعمالى باشند سرنوشتى مشابه آنها خواهند داشت.
(آيه 113)
شأن نزول:
در شأن نزول اين آيه و دو آيه بعد، گويند هنگامى كه «عبد اللّه بن سلام» كه از دانشمندان يهود بود با جمع ديگرى از آنها اسلام آوردند يهوديان و مخصوصا بزرگان آنها از اين حادثه بسيار ناراحت شدند، و در صدد برآمدند كه آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار يهوديان، پست جلوه كنند، و عمل آنها سر مشقى براى ديگران نشود، لذا علماى يهود اين اشعار را در ميان آنها پخش كردند كه تنها جمعى از اشرار ما به اسلام گرويده‏اند! اگر آنها افراد درستى بودند آيين نياكان خود را ترك نمى‏گفتند و به ملت يهود خيانت نمى‏كردند، آيه نازل شد و از اين دسته دفاع كرد.
تفسير:
روح حق جويى اسلام- به دنبال مذمتهاى شديدى كه در ايات گذشته از قوم يهود به عمل آمد، قرآن در اين آيه براى رعايت عدالت و احترام به حقوق افراد شايسته و اعلام اين حقيقت كه همه آنها را نمى‏توان با يك چشم نگاه كرد مى‏گويد: «اهل كتاب همه يكسان نيستند، و در برابر افراد تبهكار، كسانى در ميان آنها يافت مى‏شوند كه در اطاعت خداوند و قيام بر ايمان ثابت قدمند» (لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ).
صفت ديگر آنها اين است كه: «پيوسته در دل شب آيات خدا را تلاوت مى‏كنند» (يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ).
و در پايان آيه از خضوع آنها ياد مى‏كند و مى‏فرمايد: «و در برابر عظمت پروردگار به سجده مى‏افتند» (وَ هُمْ يَسْجُدُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 322
(آيه 114)- در اين آيه اضافه مى‏كند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند» (يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ).
«و به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر قيام مى‏كنند» (وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ).
«و در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت مى‏گيرند» (وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ).
و بالاخره «آنها از افراد صالح و با ايمان هستند» (وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ).
(آيه 115)- در اين آيه كه در حقيقت مكمل آيات قبل است، به عاقبت افراد صالح و با ايمان اشاره كرده و مى‏فرمايد: «و (اين دسته از اهل كتاب) آنچه از اعمال نيك انجام مى‏دهند هرگز كفران نخواهد شد» و پاداش شايسته همه آن را مى‏بينند (وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ).
يعنى: هر چند در گذشته مرتكب خلافهايى شده باشند اكنون كه در روش خود تجديد نظر به عمل آورده‏اند و در صف متقين و پرهيزكاران قرار گرفته‏اند، نتيجه اعمال نيك خود را خواهند ديد و هرگز از خدا، ناسپاسى نمى‏بينند! با اين كه خداوند به همه چيز آگاهى دارد در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند از پرهيزكاران آگاه است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ).
بنابراين اعمال نيك آنها، كم باشد يا زياد، هرگز ضايع نمى‏شود.
(آيه 116)- نقطه مقابل افراد با ايمان و حق جويى كه وصف آنها در آيه قبل آمد افراد بى‏ايمان و ستمگرى هستند كه در اين آيه و آيه بعد توصيف شده‏اند.
نخست مى‏فرمايد: «آنها كه راه كفر را پيش گرفتند هرگز نمى‏توانند در پناه ثروت و فرزندان متعدد خويش ار مجازات خدا در امان بمانند» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً).
در اين كه از امكانات مادى تنها اشاره به ثروت و فرزندان شده، به خاطر آن است كه مهمترين سرمايه‏هاى مادى، يكى نيروى انسانى است كه به عنوان فرزندان ذكر شده است و ديگرى سرمايه‏هاى اقتصادى مى‏باشد و بقيه امكانات مادى از اين دو سر چشمه مى‏گيرد. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 323
قرآن با صراحت مى‏گويد: امتيازهاى مالى، و قدرت جمعى، به تنهايى نمى‏تواند در برابر خداوند، امتيازى محسوب شود، و تكيه كردن بر آنها اشتباه است، مگر هنگامى كه در پرتو ايمان و نيت پاك در مسيرهاى صحيح به كار گرفته شوند، در غير اين صورت «آنها (صاحبان اموال) اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند بود» (أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ).
(آيه 117)- در اين آيه اشاره به وضع بذل و بخششها و انفاقهاى رياكارانه آنها نموده و ضمن يك مثال جالب سرنوشت آن را تشريح مى‏كند و مى‏گويد: «آنچه آنها در اين زندگى دنيا انفاق مى‏كنند همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده‏اند (و در غير محل يا وقت مناسب كشت نموده‏اند) بوزد و آن را نابود سازد»َثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ)
.
افراد بى‏ايمان و آلوده چون انگيزه صحيحى در انفاق خود ندارند روح خودنمايى و رياكارى همچون باد سوزان و خشك‏كننده‏اى بر مزرعه انفاق آنها مى‏وزد و آن را بى‏اثر مى‏سازد.
در پايان مى‏فرمايد: «خداوند به آنها ستمى نكرده، بلكه آنها خودشان ستم به خويشتن كرده‏اند»َ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)
.
به اين ترتيب سرمايه‏هاى خود را بيهوده از بين مى‏برند، زيرا عمل فاسد جز اثر فاسد چه نتيجه‏اى مى‏تواند داشته باشد؟
(آيه 118)
شأن نزول:
از ابن عباس نقل شده اين آيه و دو آيه بعد هنگامى نازل شد كه عده‏اى از مسلمانان با يهوديان، به سبب قرابت، يا همسايگى، يا حقّ رضاع، و يا پيمانى كه پيش از اسلام بسته بودند، دوستى داشتند و به قدرى با آنها صميمى بودند كه اسرار مسلمانان را به آنان مى‏گفتند، بدين وسيله قوم يهود كه دشمن سرسخت اسلام و مسلمين بودند و به ظاهر خود را دوست مسلمانان قلمداد مى‏كردند، از اسرار مسلمانان مطلع مى‏شدند، آيه نازل شد و به آن عده از مسلمانان هشدار داد كه چون آنها در دين شما نيستند، نبايد آنان را محرم اسرار خود قرار دهيد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 324
تفسير:
بيگانگان را محرم اسرار خود نسازيد- اين آيه به دنبال آياتى كه مناسبات مسلمانان را با كفار بيان كرد به يكى از مسائل حساس اشاره كرده و ضمن تشبيه لطيفى به مؤمنان هشدار مى‏دهد، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! غير از هم مسلكان خود براى خود، دوست و همرازى انتخاب نكنيد، و بيگانگان را از اسرار و رازهاى درونى خود با خبر نسازيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا).
هرگز سوابق دوستى و رفاقت آنها با شما مانع از آن نيست كه به خاطر جدايى در مذهب و مسلك آرزوى زحمت و زيان شما را در دل خود نپرورانند، بلكه «پيوسته علاقه آنها اين است كه شما در رنج و زحمت باشيد» (وَدُّوا ما عَنِتُّمْ).
آنها براى اين كه شما از مكنونات ضميرشان آگاه نشويد، و رازشان فاش نگردد، معمولا در سخنان و رفتار خود مراقبت مى‏كنند، و با احتياط و دقت حرف مى‏زنند، ولى با وجود اين «آثار عداوت و دشمنى از لابلاى سخنان آنها آشكار است» (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ).
خلاصه اين كه خداوند بدين وسيله طريقه شناسايى باطن دشمنان را نشان داده، و از ضمير باطن و راز درونيشان خبر مى‏دهد و مى‏فرمايد: «آنچه از عداوت و دشمنى در دل خود پنهان كرده‏اند، به مراتب از آنچه بر زبان مى‏آورند بزرگتر است» (وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ).
سپس اضافه نموده: «ما براى شما اين آيات را بيان كرديم، كه اگر در آن تدبّر كنيد» به وسيله آن مى‏توانيد دوست خود را از دشمن تميز دهيد، و راه نجات را از شرّ دشمنان پيدا كنيد (قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ).
(آيه 119)- در اين آيه مى‏فرمايد: «شما اى جمعيت مسلمانان آنان را روى خويشاوندى و يا همجوارى و يا به علل ديگر دوست مى‏داريد، غافل از اين كه آنها شما را دوست نمى‏دارند، در حالى كه شما به تمام كتابهايى كه از طرف خداوند نازل شده (اعم از كتاب خودتان و كتابهاى آسمانى آنها) ايمان داريد، ولى آنان به كتاب آسمانى شما ايمان ندارند» (ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 325
وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ)
.
سپس قرآن چهره اصلى آنها را معرفى كرده، مى‏گويد: «اين دسته از اهل كتاب منافق هستند، چون با شما ملاقات كنند، مى‏گويند ما ايمان داريم و آيين شما را تصديق مى‏كنيم، ولى چون تنها شوند، از شدت كينه و عداوت و خشم سر انگشتان خود را به دندان مى‏گيرند» (وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ).
اى پيامبر! «بگو: با همين خشمى كه داريد، بميريد» و اين غصّه تا روز مرگ دست از شما برنخواهد داشت (قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ).
شما از وضع آنها آگاه نبوديد، و خدا آگاه است «زيرا خداوند از اسرار درون سينه‏ها باخبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
(آيه 120)- در اين آيه يكى از نشانه‏هاى كينه و عداوت آنها بازگو شده است كه «اگر فتح و پيروزى و پيشامد خوبى براى شما رخ دهد، آنها ناراحت مى‏شوند، و چنانچه حادثه ناگوارى براى شما رخ دهد خوشحال مى‏شوند» (إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها).
«اما اگر در برابر كينه‏توزيهاى آنها استقامت كنيد، و پرهيزكار و خويشتن دار باشيد، آنان نمى‏توانند به وسيله نقشه‏هاى خائنانه خود به شما لطمه‏اى وارد كنند، زيرا خداوند به آنچه مى‏كنيد كاملا احاطه دارد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ).
(آيه 121)- از اين به بعد آياتى شروع مى‏شود كه در باره يك حادثه مهم و پردامنه اسلامى يعنى جنگ «احد» نازل شده.
در آغاز اشاره به بيرون آمدن پيامبر از مدينه براى انتخاب لشكرگاه در دامنه احد كرده و مى‏گويد: «به خاطر بياور اى پيامبر! آن روز را كه صبحگاهان از مدينه از ميان بستگان و اهل خود بيرون آمدى تا براى مؤمنان پايگاههايى براى نبرد با دشمن آماده سازى و خداوند شنوا و داناست» (وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 326
سپس به گوشه ديگرى از اين ماجرا اشاره كرده مى‏فرمايد: «در آن هنگام دو طايفه از مسلمانان (كه طبق نقل تواريخ «بنو سلمه» از قبيله اوس و «بنو حارثه» از قبيله خزرج بودند) تصميم گرفتند كه سستى به خرج دهند و از وسط راه به مدينه باز گردند» (إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْكُمْ أَنْ تَفْشَلا).
علت اين تصميم شايد اين بود كه آنها از طرفداران نظريه «جنگ در شهر» بودند و پيامبر با نظر آنها مخالفت كرده بود، اما چنانكه از ذيل آيه استفاده مى‏شود آن دو طايفه به زودى از تصميم خود بازگشتند، و به همكارى با مسلمانان ادامه دادند، لذا قرآن مى‏گويد: «خداوند ياور و پشتيبان اين دو طايفه بود و افراد با ايمان بايد بر خدا تكيه كنند» (وَ اللَّهُ وَلِيُّهُما وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) «1».
(آيه 123)- از اينجا به بعد آياتى است كه براى تقويت روحيه، شكست‏خورده مسلمانان در يك حالت بحرانى نازل گرديد، نخست در آن اشاره به پيروزى چشمگير مسلمانان در ميدان بدر شده تا با يادآورى آن خاطره، به آينده خويش دلگرم شوند و لذا مى‏فرمايد: «خداوند شما را در بدر پيروزى داد در حالى كه نسبت به دشمن ضعيف، و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد» (وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَ أَنْتُمْ أَذِلَّةٌ).
عدد شما 313 نفر با تجهيزات كم، و مشركان بيش از هزار نفر و با تجهيزات فراوان بودند.
«حال كه چنين است، از خدا بپرهيزيد، و از تكرار مخالفت فرمان پيشواى خود، يعنى پيامبر اجتناب كنيد تا شكر نعمتهاى گوناگون او را بجاى آورده باشيد» (فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).
(آيه 124)- سپس خاطره يارى مسلمانان را در ميدان بدر به وسيله فرشتگان يادآورى كرده و مى‏گويد: «در آن هنگام كه تو، به مؤمنان مى‏گفتى: آيا كافى نيست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان كه (از آسمان) فرود آيند
__________________________________________________
(1) مشروح ماجراى احد را ذيل همين آيه در «تفسير نمونه» مطالعه فرماييد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 327
يارى كند»! (إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَ لَنْ يَكْفِيَكُمْ أَنْ يُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِينَ).
(آيه 125)- «آرى! امروز هم اگر استقامت به خرج دهيد و به استقبال سپاه قريش بشتابيد، و تقوا را پيشه كنيد، و مانند روز گذشته، با فرمان پيامبر مخالفت ننماييد، اگر در اين حال مشركان به سرعت به سوى شما برگردند، خداوند به وسيله پنج هزار نفر از فرشتگان كه همگى داراى نشانه‏هاى مخصوصى هستند شما را يارى خواهد كرد» (بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِينَ).
(آيه 126)- «اما توجه داشته باشيد كه آمدن فرشتگان به يارى شما، تنها براى تشويق و بشارت و اطمينان خاطر و تقويت روحيه شماست، و گر نه پيروزى تنها از ناحيه خداوندى است كه بر همه چيز قادر و در همه كار حكيم است» هم راه پيروزى را مى‏داند و هم قدرت بر اجراى آن دارد (وَ ما جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرى‏ لَكُمْ وَ لِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُكُمْ بِهِ وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ).
(آيه 127)- در اين آيه خداوند مى‏فرمايد: «اين كه به شما وعده داده شده است كه فرشتگان را در برخورد جديد با دشمن به يارى شما بفرستد، براى اين است كه قسمتى از پيكر لشكر مشركان را قطع كند، و آنها را با ذلّت و رسوايى باز گرداند» (لِيَقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خائِبِينَ).
(آيه 128)
شأن نزول:
پس از آن كه دندان و پيشانى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در جنگ «احد» شكست و آن همه ضربات سخت بر پيكر مسلمين وارد شد، پيامبر از آينده مشركان نگران گرديد و پيش خود فكر مى‏كرد چگونه اين جمعيت قابل هدايت خواهند بود و فرمود: «چگونه چنين جمعيتى رستگار خواهند شد كه با پيامبر خود چنين رفتار مى‏كنند در حالى كه وى آنها را به سوى خدا دعوت مى‏كند».
آيه نازل شد و به پيامبر دلدارى داد كه تو مسؤول هدايت آنها نيستى بلكه تنها موظف به تبليغ آنها مى‏باشى.
تفسير:
در تفسير اين آيه سخن بسيار رفته است ولى اين موضوع مسلم است برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 328
كه پس از جنگ احد نازل شده و مربوط به حوادث آن است.
به هر حال آيه مى‏گويد: «در باره سرنوشت (كافران يا مؤمنان فرارى از جنگ) كارى از دست تو ساخته نيست مگر اين كه خدا بخواهد آنها را ببخشد يا به خاطر ستمى كه كرده‏اند مجازاتشان كند» (لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ أَوْ يُعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظالِمُونَ).
(آيه 129)- اين آيه در حقيقت تأكيدى است براى آيه قبل، مى‏گويد:
«و آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست، هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) مى‏بخشد و هر كس را بخواهد مجازات مى‏كند» (وَ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ).
سپس مى‏افزايد: در عين حال كه مجازات او شديد است «او آمرزنده و مهربان است» و رحمت او بر غضب او پيشى مى‏گيرد (وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).
(آيه 130)- تحريم رباخوارى! اين آيه و هشت آيه بعد از آن محتوى يك سلسله برنامه‏هاى اقتصادى، اجتماعى و تربيتى است. در اين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده، مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ربا (و سود پول) را چند برابر نخوريد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَضْعافاً مُضاعَفَةً).
عرب در زمان جاهليت آلودگى شديدى به رباخوارى داشت، به همين دليل قرآن براى ريشه‏كن ساختن رباخوارى حكم تحريم را تدريجا و در چهار مرحله بيان كرده است:
1- در آيه 39 سوره روم در باره «ربا» به يك پند اخلاقى قناعت شده.
2- در آيه 161 سوره نساء «ربا» به عنوان يك عادت زشت يهود مورد سرزنش قرار گرفته است.
3- در آيات 275 تا 279 سوره بقره، نيز هر گونه رباخوارى را ممنوع و در حكم جنگ با خدا ذكر نموده است.
4- و بالاخره در آيه مورد بحث، حكم تحريم ربا صريحا ذكر شده، امّا تنها به يك نوع از انواع ربا كه نوع شديد و فاحش آن است اشاره شده است. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 329
منظور از «ربا فاحش» اين است كه سرمايه به شكل تصاعدى در مسير ربا سير كند يعنى سود در مرحله نخستين با اصل سرمايه ضميمه شود و مجموعا مورد ربا قرار گيرند.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «اگر مى‏خواهيد رستگار شويد بايد تقوى را پيشه كنيد و از اين گناه بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
(آيه 131)- در اين آيه، مجددا روى حكم تقوى تأكيد كرده، مى‏فرمايد:
«و از آتشى بپرهيزيد، كه براى كافران آماده شده است» (وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ).
از تعبير «كافرين» استفاده مى‏شود كه اصولا رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست و رباخواران از آتشى كه در انتظار كافران است سهمى دارند.
(آيه 132)- تهديد آيه قبل با تشويقى كه در اين آيه براى مطيعان و فرمانبرداران ذكر شده تكميل مى‏گردد، مى‏فرمايد: «فرمان خدا و پيامبر را اطاعت كنيد و رباخوارى را ترك گوييد تا مشمول رحمت الهى شويد» (وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ).
(آيه 133)- مسابقه در مسير سعادت! به دنبال آيات گذشته كه بدكاران را تهديد به مجازات آتش و نيكوكاران را تشويق به رحمت الهى مى‏كرد، در اين آيه كوشش و تلاش نيكوكاران را تشبيه به يك مسابقه معنوى كرده كه هدف نهايى آن آمرزش الهى و نعمتهاى جاويدان بهشت است، مى‏فرمايد: «براى رسيدن به آمرزش الهى بر يكديگر سبقت بگيريد» (وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ).
از آنجا كه رسيدن به هر مقام معنوى بدون آمرزش و شستشوى از گناه ممكن نيست، هدف اين مسابقه معنوى در درجه اول مغفرت و دومين هدف آن بهشت قرار داده شده «بهشتى كه وسعت آن، پهنه آسمانها و زمين است» (وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ).
در پايان آيه تصريح مى‏كند كه: «اين بهشت، با آن عظمت، براى پرهيزكاران آماده شده است» (أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 330
(آيه 134)- سيماى پرهيزكاران! از آنجا كه در آيه قبل وعده بهشت جاويدان به پرهيزكاران داده شده در اين آيه پرهيزكاران را معرفى مى‏كند و پنج صفت از اوصاف عالى و انسانى براى آنها ذكر نموده است:
1- «آنها در همه حال انفاق مى‏كنند چه موقعى كه در راحتى و وسعتند و چه زمانى كه در پريشانى و محروميتند» (الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ).
جالب توجه اين كه در اينجا نخستين صفت برجسته پرهيزكاران «انفاق» ذكر شده، زيرا اين آيات نقطه مقابل صفاتى را كه در باره رباخواران و استثمارگران در آيات قبل ذكر شد، بيان مى‏كند، به علاوه گذشت از مال و ثروت آن هم در حال خوشى و تنگدستى روشنترين نشانه مقام تقواست.
2- «آنها بر خشم خود مسلّطند» (وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ).
3- «آنها از خطاى مردم مى‏گذرند» (وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ).
فرو بردن خشم بسيار خوب است اما به تنهايى كافى نيست زيرا ممكن است كينه و عداوت را از قلب انسان ريشه كن نكند، در اين حال براى پايان دادن به حالت عداوت بايد «كظم غيظ» با «عفو و بخشش» توأم گردد.
4- آنها نيكوكارند «و خداوند نيكوكاران را دوست دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
در اينجا اشاره به مرحله عاليتر از عفو شده، كه انسان با نيكى كردن در برابر بدى (آنجا كه شايسته است) ريشه دشمنى را در دل طرف بسوزاند و قلب او را نسبت به خويش مهربان گرداند.
(آيه 135)- پنجم: «و آنها كه وقتى مرتكب عمل زشتى شوند يا به خود ستم كنند به ياد خدا مى‏افتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مى‏كنند» (وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ).
از آيه فوق استفاده مى‏شود كه انسان تا به ياد خداست مرتكب گناه نمى‏شود، اما اين فراموشكارى و غفلت در افراد پرهيزكار ديرى نمى‏پايد، به زودى به ياد خدا مى‏افتند و گذشته را جبران مى‏كنند «و كيست جز خدا كه گناهان را برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 331
ببخشد»؟ (وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ).
در پايان آيه براى تأكيد مى‏گويد: «آنها هرگز با علم و آگاهى بر گناه خويش اصرار نمى‏ورزند و تكرار گناه نمى‏كنند» (وَ لَمْ يُصِرُّوا عَلى‏ ما فَعَلُوا وَ هُمْ يَعْلَمُونَ).
(آيه 136)- در اين آيه پاداش پرهيزكارانى كه صفات آنها در دو آيه گذشته آمد توضيح داده، مى‏گويد: «آنها پاداششان آمرزش پروردگار و بهشتهايى است كه از زير درختانش نهرها جارى است (و لحظه‏اى آب از آنها قطع نمى‏شود) بهشتى كه بطور جاودان در آن خواهند بود» (أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
و در پايان آيه مى‏گويد: «اين چه پاداش نيكى است براى آنها كه اهل عمل هستند» (وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ).
نه افراد واداده و تنبل كه هميشه از تعهدات و مسؤوليتهاى خويش مى‏گريزند.
(آيه 137)- بررسى تاريخ گذشتگان! قرآن مجيد پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر با گذشتگان براى درك حقايق، لازم و ضرورى مى‏داند، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر) وظيفه و مسؤوليت آيندگان روشن مى‏شود، در آيه مورد بحث مى‏فرمايد: «خداوند سنتهايى در اقوام گذشته داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى در باره همگان اجرا مى‏شود» (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ).
در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيش بينى شده و شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بى‏ايمان و آلوده به گناه نيز پيش‏بينى گرديده كه در تاريخ بشريت ثبت است.
روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مى‏دهد «برويد در روى زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد، و بنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم و فساد را در زمين گذاردند، چگونه بود؟ و سر انجام كار آنها به كجا رسيد»؟ (فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 332
(آيه 138)- در اين آيه مى‏گويد: «آنچه در آيات فوق گفته شد بيانيه روشنى است براى همه انسانها و وسيله هدايت و اندرزى است براى همه پرهيزكاران» (هذا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ).
يعنى در عين اين كه اين بيانات جنبه همگانى و مردمى دارد تنها پرهيزكاران و افراد با هدف از آن الهام مى‏گيرند و هدايت مى‏شوند.
(آيه 139)
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد از آن روايات متعددى وارد شده كه از آنها استفاده مى‏شود اين چند آيه دنباله آياتى است كه در باره جنگ احد داشتيم، و اين آيات تجزيه و تحليلى است روى نتايج جنگ احد، زيرا همانطور كه گفتيم جنگ احد بر اثر نافرمانى و عدم انضباط نظامى جمعى از سربازان اسلام، در پايان به شكست انجاميد و جمعى از شخصيتها و چهره‏هاى برجسته اسلام از جمله «حمزه» عموى پيامبر، در اين ميدان شربت شهادت نوشيدند.
پيامبر همان شب با ياران خود به ميان كشتگان رفت و براى بزرگداشت ارواح شهداء بر سر جنازه يكايك آنها مى‏نشست و اشك مى‏ريخت و طلب آمرزش مى‏نمود، و سپس اجساد همه آنها در دامنه كوه احد در ميان اندوه فراوان به خاك سپرده شد، در اين لحظات حساس كه مسلمانان نياز شديد به تقويت روحى و هم استفاده معنوى از نتايج شكست داشتند اين آيات نازل گرديد.
تفسير:
نتايج جنگ احد- در اين آيه به مسلمانان هشدار داده، مى‏گويد افراد بيدار همانطور كه از پيروزيها استفاده مى‏كنند از شكستها نيز درس مى‏آموزند و در پرتو آن نقاط ضعفى را كه سر چشمه شكست شده، پيدا مى‏كنند و با برطرف ساختن آن براى پيروزى نهايى آماده مى‏شوند، لذا آيه شريفه مى‏فرمايد: «و سست نشويد و غمگين مگرديد شما برتريد اگر ايمان داشته باشيد» (وَ لا تَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ) يعنى، شكست شما در حقيقت به خاطر از دست دادن روح ايمان و آثار آن بوده.
(آيه 140)- در اين آيه درس ديگرى براى رسيدن به پيروزى نهايى به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 333
مسلمانان داده شده است كه: «اگر به شما جراحتى رسيد به آنها هم جراحتى همانند آن رسيد» (إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ).
بنابراين، سستى و اندوه شما براى چيست؟! سپس اشاره به يكى از سنن الهى شده است كه در زندگى بشر حوادث تلخ و شيرين رخ مى‏دهد كه هيچ كدام پايدار نيست، و «خداوند اين ايام را در ميان مردم بطور مداوم گردش مى‏دهد» تا سنت تكامل از لابلاى اين حوادث آشكار شود (وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ).
و سپس اشاره به نتيجه اين حوادث ناگوار كرده، مى‏فرمايد: «اينها به خاطر آن است كه افراد با ايمان، از مدعيان ايمان شناخته شوند» (وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا).
«و يكى از نتايج اين شكست دردناك اين بود كه شما شهيدان و قربانيانى، در راه اسلام بدهيد» (وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ).
اصولا ملتى كه قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد هميشه آنها را كوچك مى‏شمرد اما به هنگامى كه قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آينده او، به ديده عظمت به آن مى‏نگرند.
در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند ستمگران را دوست نمى‏دارد» (وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ) و بنابراين از آنها حمايت نخواهد كرد.
(آيه 141)- در اين آيه به يكى ديگر از نتايج طبيعى شكست جنگ احد اشاره شده است و آن اين كه اين گونه شكستها نقاط ضعف و عيوب جمعيتها را آشكار مى‏سازد و وسيله مؤثرى است براى شستشوى اين عيوب، قرآن مى‏گويد:
«خدا مى‏خواست در اين ميدان جنگ، افراد با ايمان را خالص گرداند و نقاط ضعفشان را به آنها نشان بدهد و كافران را تدريجا نابود سازد» (وَ لِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الْكافِرِينَ).
(آيه 142)- در اين آيه قرآن با استفاده از حادثه احد براى تصحيح يك اشتباه فكرى مسلمانان اقدام مى‏كند و مى‏گويد: «آيا شما چنين پنداشتيد كه بدون برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 334
جهاد و استقامت در راه خدا مى‏توانيد در بهشت برين جاى گيريد (شما گمان كرديد داخل شدن در آن سعادت معنوى تنها با انتخاب نام مسلمان و يا عقيده بدون عمل ممكن است؟) در حالى كه هنوز خداوند مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است» (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ يَعْلَمَ الصَّابِرِينَ).
(آيه 143)- بعد از جنگ بدر و شهادت پرافتخار جمعى از مسلمانان عده‏اى در جلسات مى‏نشستند و پيوسته آرزوى شهادت مى‏كردند كه اى كاش اين افتخار در ميدان بدر نصيب ما نيز شده بود، مطابق معمول در ميان آنها جمعى صادق بودند و عده‏اى متظاهر و دروغگو، اما چيزى طول نكشيد كه جنگ وحشتناك احد پيش آمد، مجاهدان راستين با شهامت جنگيدند و شربت شهادت نوشيدند و به آرزوى خود رسيدند اما جمعى از دروغگويان هنگامى كه آثار شكست را در ارتش اسلام مشاهده كردند از ترس كشته شدن فرار كردند، اين آيه آنها را سرزنش مى‏كند، مى‏گويد: «و شما تمنّاى مرگ (و شهادت در راه خدا) را پيش از آن كه با آن رو برو شويد مى‏كرديد، سپس آن را با چشم خود ديديد در حالى كه به آن نگاه مى‏كرديد» و حاضر نبوديد به آن تن در دهيد، چقدر ميان گفتار و كردار شما فاصله است! (وَ لَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).
(آيه 144)
شأن نزول:
اين آيه نيز ناظر به يكى ديگر از حوادث جنگ احد است و آن اين كه: در همان حال كه آتش جنگ ميان مسلمانان و بت‏پرستان به شدت شعله‏ور بود ناگهان صدايى بلند شد و كسى گفت: محمّد را كشتم ... محمّد را كشتم ...!
جمعى كه اكثريت را تشكيل مى‏دادند به دست و پا افتاده و از ميدان جنگ به سرعت خارج مى‏شدند، اما در مقابل آنها اقليتى فداكار و پايدار همچون على عليه السّلام و أبو دجانة و طلحة و بعضى ديگر بودند كه بقيه را به استقامت دعوت مى‏كردند.
آيه در اين مورد نازل گرديد و دسته اول را سخت نكوهش كرد.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 335
تفسير:
فرد پرستى ممنوع- مسأله فرد پرستى يكى از بزرگترين خطراتى است كه مبارزات هدفى را تهديد مى‏كند، وابستگى به شخص معين اگر چه پيامبر خاتم باشد مفهومش پايان يافتن كوشش و تلاش براى پيشرفت، به هنگام از دست رفتن آن شخص است و اين وابستگى يكى از نشانه‏هاى بارز عدم رشد اجتماعى است.
قرآن در آيه مورد بحث با صراحت مى‏گويد: «محمّد تنها فرستاده خداست، پيش از او هم فرستادگانى بودند كه از دنيا رفتند آيا اگر او بميرد يا كشته شود بايد شما سير قهقرايى كنيد؟ و به آيين بت پرستى باز گرديد»؟ (وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ).
سپس مى‏فرمايد: «آنها كه عقب‏گرد كنند و به دوران كفر و بت پرستى باز گردند تنها به خود زيان مى‏رسانند نه به خدا» (وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى‏ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً).
زيرا با اين عمل نه تنها چرخهاى سعادت خود را متوقف مى‏سازند بلكه آنچه را به دست آورده‏اند نيز به سرعت از دست خواهند داد.
در پايان آيه به اقليتى كه در جنگ احد على رغم همه مشكلات و انتشار خبر شهادت پيغمبر، دست از جهاد برنداشتند اشاره كرده و كوششهاى آنها را مى‏ستايد و آنها را به عنوان شاكران و كسانى كه از نعمتها در راه خدا استفاده كردند معرفى مى‏كند مى‏گويد: «خداوند اين شاكران را پاداش نيك مى‏دهد» (وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ).
(آيه 145)- همان طور كه گفتيم شايعه بى‏اساس شهادت پيامبر در احد عده زيادى از مسلمانان را به وحشت افكند تا آنجا كه از ميدان جنگ فرار كردند و حتى بعضى مى‏خواستند از اسلام هم برگردند، در اين آيه مجددا براى تنبيه و بيدارى اين دسته مى‏فرمايد: «مرگ به دست خدا و فرمان اوست و براى هر كس اجلى مقرّر شده است كه نمى‏تواند از آن فرار كند» (وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتاباً مُؤَجَّلًا).
بنابراين اگر پيامبر در اين ميدان شربت شهادت مى‏نوشيد چيزى جز انجام برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 336
يافتن يك سنت الهى نبود.
از سوى ديگر فرار از ميدان جنگ نمى‏تواند از فرا رسيدن اجل جلوگيرى كند همان‏طور كه شركت در ميدان جهاد نيز اجل انسان را جلو نمى‏اندازد.
در پايان آيه مى‏فرمايد: سعى و كوشش انسان هيچ گاه ضايع نمى‏شود «اگر هدف كسى تنها نتيجه‏هاى مادى و دنيوى باشد (و همانند بعضى از رزمندگان احد تنها به خاطر غنيمت تلاش كند) بالاخره بهره‏اى از آن به دست مى‏آورد اما اگر هدف عاليتر بود، و كوششها در مسير حيات جاويدان و فضايل انسانى به كار افتاد، باز به هدف خود خواهد رسيد» (وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ يُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها).
بنابراين، حالا كه رسيدن به دنيا يا آخرت هر دو نيازمند به كوشش است، پس چرا انسان سرمايه‏هاى وجودى خود را در مسير دوم كه يك مسير عالى و پايدار است به كار نيندازد؟
سپس بار ديگر تأكيد مى‏كند كه «پاداش شاكران را به زودى خواهيم داد» (وَ سَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ).
(آيه 146)- مجاهدان پيشين! به دنبال حوادث احد با يادآورى شجاعت و ايمان و استقامت مجاهدان و ياران پيامبران گذشته مسلمانان را به شجاعت و فداكارى و پايدارى تشويق مى‏كند و در ضمن آن دسته‏اى را كه از ميدان احد فرار كردند سرزنش مى‏نمايد و مى‏گويد: «پيامبران بسيارى بودند كه خدا پرستان مبارزى در صف ياران آنها قرار داشتند، آنها هيچ گاه در برابر آنچه (از تلفات سنگين و جراحات سخت) در راه خدا به آنان مى‏رسيد سست نشدند و ناتوان نگرديدند و تن به تسليم ندادند» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا).
«بديهى است خداوند هم، چنين افرادى را دوست دارد كه دست از مقاومت برنمى‏دارند» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ).
(آيه 147)- آنها به هنگامى كه احيانا بر اثر اشتباهات يا سستى‏ها، يا برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 337
لغزشهايى گرفتار مشكلاتى در برابر دشمن مى‏شدند، به جاى اين كه ميدان را به او بسپارند و يا تسليم شوند و يا فكر ارتداد و بازگشت به كفر در مغز آنها پيدا شود، روى به درگاه خدا مى‏آوردند و «گفتار آنها فقط اين بود كه پروردگارا! گناهان ما را ببخش، و از تندرويهاى ما در كارها صرف نظر كن، قدمهاى ما را استوار بدار، و ما را بر جمعيت كافران پيروز گردان»! (وَ ما كانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِي أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرِينَ).
(آيه 148)- آنها با اين طرز تفكر و عمل به زودى پاداش خود را از خدا مى‏گرفتند «لذا خداوند هم پاداش اين جهان كه فتح و پيروزى بر دشمن بود و هم پاداش نيك آن جهان را به آنها داد» (فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ).
و در پايان آيه آنها را جزء نيكوكاران شمرده و مى‏فرمايد: «خدا نيكوكاران را دوست دارد» (وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ).
(آيه 149)- اخطارهاى مكرر! بعد از پايان جنگ احد دشمنان اسلام با يك سلسله تبليغات مسموم كننده در لباس نصيحت و دلسوزى تخم تفرقه در ميان مسلمانان مى‏پاشيدند و آنها را نسبت به اسلام بدبين مى‏كردند در اين آيه به مسلمانان اخطار مى‏كند و از پيروى آنها بر حذر مى‏دارد و مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اگر از كفار پيروى كنيد شما را به عقب بر مى‏گردانند (و پس از پيمودن راه پرافتخار تكامل معنوى و مادى در پرتو تعليمات اسلام) به نقطه اول كه نقطه كفر و فساد بود سقوط مى‏دهند و در اين موقع بزرگترين زيانكارى دامنگير شما خواهد شد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى‏ أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ).
چه زيانى از اين بالاتر كه انسان اسلام را با كفر، و سعادت را با شقاوت، و حقيقت را با باطل معاوضه كند.
(آيه 150)- در اين آيه تأكيد مى‏كند كه «خدا پشتيبان و سر پرست شماست و او بهترين ياوران است» (بَلِ اللَّهُ مَوْلاكُمْ وَ هُوَ خَيْرُ النَّاصِرِينَ).
ياورى است كه هرگز مغلوب نمى‏شود و هيچ قدرتى با قدرت او برابرى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 338
ندارد در حالى كه ياوران ديگر ممكن است گرفتار شكست و نابودى شوند.

mehraboOon
08-08-2011, 04:06 AM
آیه 151-200

(آيه 151)-
در اين آيه اشاره به نجات معجزه آساى مسلمانان بعد از جنگ احد مى‏كند و مى‏فرمايد: «ما به زودى در دل كفار رعب و وحشت مى‏افكنيم» يعنى، همان‏طور كه در پايان جنگ احد افكنديم و نمونه آن را با چشم خود ديديد (سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ).
و در جمله بعد، علت افكندن رعب و ترس را در دلهاى آنها چنين بيان مى‏كند: «به اين جهت كه آنها چيزهايى را بدون دليل شريك خدا قرار داده بودند» (بِما أَشْرَكُوا بِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).
در پايان آيه به سرنوشت اين افراد اشاره كرده، مى‏فرمايد: اين افراد به خود و اجتماع خود ستم كرده‏اند «و بنابراين جايگاهى جز آتش نخواهند داشت و چه بد جايگاهى است» (وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ).
(آيه 152)- شكست پس از پيروزى! در ماجراى جنگ احد گفتيم:
مسلمانان در آغاز جنگ با اتحاد و شجاعت خاصى جنگيدند، و به زودى پيروز شدند، ولى نافرمانى جمعى از تيراندازان كه سنگر خود را رها كردند و به جمع آورى غنايم مشغول شدند سبب شد كه ورق برگردد و شكست سختى به لشگر اسلام وارد گردد. هنگامى كه مسلمانان با دادن تلفات و خسارات سنگينى به مدينه باز مى‏گشتند با يكديگر مى‏گفتند مگر خداوند به ما وعده فتح و پيروزى نداده بود؟
پس چرا در اين جنگ شكست خورديم؟
از اين به بعد قرآن ضمن پاسخ آنها، علل شكست را توضيح مى‏دهد، مى‏فرمايد: «وعده خدا در باره پيروزى شما كاملا درست بود و به همين دليل در آغاز جنگ پيروز شديد و به فرمان خدا دشمنان را به قتل مى‏رسانديد و اين وعده تا زمانى كه دست از استقامت و پيروى فرمان پيغمبر برنداشته بوديد ادامه داشت، شكست از آن زمان شروع شد كه سستى و نافرمانى شما را فرا گرفت» (وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذا فَشِلْتُمْ).
يعنى، اگر تصور كرديد كه وعده پيروزى بدون قيد و شرط بوده، سخت در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 339
اشتباه بوده‏ايد تمام وعده‏هاى پيروزى مشروط به پيروى از فرمان خداست.
سپس قرآن مى‏گويد: «پس از مشاهده آن پيروزى چشم گير كه مورد علاقه شما بود راه عصيان پيش گرفتيد و (بر سر رها كردن سنگرها) به نزاع پرداختيد» (وَ تَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ).
سپس مى‏افزايد: «در اين موقع جمعى از شما خواستار دنيا و جمع غنايم بوديد در حالى كه جمعى ديگر ثابت قدم و خواستار آخرت و پاداشهاى الهى بودند» (مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ).
در اينجا ورق برگشت «و خداوند پيروزى شما را به شكست تبديل كرد تا شما را بيازمايد و تنبيه كند و پرورش دهد» (ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ).
«سپس خداوند همه اين نافرمانيها و گناهان شما را بخشيد (در حالى كه سزاوار مجازات بوديد) زيرا خداوند نسبت به مؤمنان از هر گونه نعمتى فرو گذار نمى‏كند» (وَ لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 153)- در اين آيه صحنه پايان احد را به مسلمانان يادآورى مى‏كند و مى‏فرمايد: «به خاطر بياوريد هنگامى را كه به هر طرف پراكنده مى‏شديد و فرار مى‏كرديد و هيچ گاه به عقب سر نمى‏كرديد كه ساير برادران شما در چه حالند در حالى كه پيامبر از پشت سر شما را صدا مى‏زد» (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ).
فرياد مى‏زد كه: «بندگان خدا! به سوى من باز گرديد، به سوى من باز گرديد، من رسول خدايم».
ولى هيچ يك از شما به سخنان او توجه نداشتيد «در اين هنگام غم و اندوه يكى پس از ديگرى به سوى شما رو آورد» (فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ).
هجوم سيل غم و اندوه به سوى شما «براى اين بود كه ديگر به خاطر از دست رفتن غنايم جنگى غمگين نشويد و از جراحاتى كه در ميدان جنگ در راه پيروزى به شما مى‏رسد نگران نباشيد و خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است» (لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ).
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 340
(آيه 154)- شب بعد از جنگ احد، شب دردناك و پر اضطرابى بود، مسلمانان پيش بينى مى‏كردند كه سربازان فاتح قريش بار ديگر به مدينه باز گردند. در اين ميان مجاهدان راستين و توبه كنندگانى كه از فرار احد پشيمان شده بودند، به لطف پروردگار اعتماد داشتند و به وعده‏هاى پيغمبر دلگرم بودند آيه مورد بحث ماجراى آن شب را تشريح مى‏كند و مى‏گويد: «سپس بعد از آن همه غم و اندوه روز احد، آرامش را بر شما نازل كرد» (ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً).
«اين آرامش همان خواب سبكى بود كه جمعى از شما را فرا گرفت، اما جمع ديگرى بودند كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزى جز نجات خويش نمى‏انديشدند و به همين جهت آرامش را بكلى از دست داده بودند» (نُعاساً يَغْشى‏ طائِفَةً مِنْكُمْ وَ طائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ).
سپس به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار ماندند پرداخته مى‏گويد: «آنها در باره خدا گمانهاى نادرست همانند گمانهاى دوران جاهليت و قبل از اسلام داشتند و در افكار خود احتمال دروغ بودن وعده‏هاى پيامبر را مى‏دادند» (يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجاهِلِيَّةِ).
و به يكديگر و يا خويشتن مى‏گفتند: «آيا ممكن است با اين وضع دلخراشى كه مى‏بينيم پيروزى نصيب ما بشود»؟ (هَلْ لَنا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْ‏ءٍ).
يعنى، بسيار بعيد و يا غير ممكن است، قرآن در جواب آنها مى‏گويد: «بگو:
آرى! پيروزى به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند نصيب شما خواهد شد» (قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ).
«آنها در دل خود امورى را پنهان مى‏دارند كه براى تو آشكار نمى‏سازند» (يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ ما لا يُبْدُونَ لَكَ).
گويا آنها چنين مى‏پنداشتند كه شكست احد نشانه نادرست بودن آيين اسلام است و لذا «مى‏گفتند: اگر ما بر حق بوديم و سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا اين همه كشته نمى‏داديم» (يَقُولُونَ لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ‏ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا).
خداوند در پاسخ آنها به دو مطلب اشاره مى‏كند، مى‏فرمايد: «بگو: اگر هم برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 341
در خانه‏هاى خود بوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرر شده بود قطعا به سوى آرامگاه خود بيرون مى‏آمدند» و آنها را به قتل مى‏رساندند (قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى‏ مَضاجِعِهِمْ).
ديگر اين كه «بايد اين حوادث پيش بيايد كه خداوند آنچه در دل داريد بيازمايد و صفوف مشخص گردد (و به علاوه افراد تدريجا پرورش يابند) و نيات آنها خالص و ايمان آنها محكم و قلوب آنها پاك شود» (وَ لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما فِي صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما فِي قُلُوبِكُمْ).
در پايان آيه مى‏گويد: «خداوند اسرار درون سينه‏ها را مى‏داند» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).
و به همين دليل تنها به اعمال مردم نگاه نمى‏كند بلكه مى‏خواهد قلوب آنها را نيز بيازمايد و از هر گونه آلودگى به شرك و نفاق و شك و ترديد پاك سازد.
(آيه 155)- گناه سر چشمه گناه ديگر است! اين آيه كه باز ناظر به حوادث جنگ احد است حقيقت ديگرى را بازگو مى‏كند و آن اين كه: لغزشهايى كه بر اثر وسوسه‏هاى شيطانى به انسان دست مى‏دهد بر اثر گناهان پيشين در انسان فراهم شده، و گر نه وسوسه‏هاى شيطانى در دلهاى پاك كه آثار گناهان سابق در آن نيست اثرى در آن نمى‏گذارد و لذا مى‏فرمايد: «آنهايى كه در ميدان احد فرار كردند شيطان آنان را به سبب پاره‏اى از اعمالشان به لغزش انداخت، اما خدا آنها را بخشيد، خداوند آمرزنده و حليم است» (إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ).
(آيه 156)- بهره‏بردارى منافقان! حادثه احد زمينه را براى سمپاشى دشمنان و منافقان آماده ساخت، به همين دليل آيات زيادى براى خنثى كردن اين سمپاشيها نازل گرديد در اين آيه نيز به منظور درهم كوبيدن فعاليتهاى تخريبى منافقان و هشدار به مسلمانان، نخست به مؤمنان خطاب كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! شما همانند كافران نباشيد كه هنگامى كه برادرانشان (در راه خدا) به مسافرتى مى‏روند و يا در صف مجاهدان قرار مى‏گيرند و كشته مى‏شوند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 342
مى‏گويند: افسوس اگر نزد ما بودند نمى‏مردند و كشته نمى‏شدند» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ إِذا ضَرَبُوا فِي الْأَرْضِ أَوْ كانُوا غُزًّى لَوْ كانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا).
اگر شما مؤمنان تحت تأثير سخنان گمراه كننده آنان قرار گيريد و همان حرفها را تكرار كنيد طبعا روحيه شما ضعيف گشته و از رفتن به ميدان جهاد و سفر در راه خدا خوددارى خواهيد كرد و آنها به هدف خود نائل مى‏شوند، ولى شما اين گونه سخنان را نگوييد «تا خدا اين حسرت را بر دل آنها (كافران) بگذارد» (لِيَجْعَلَ اللَّهُ ذلِكَ حَسْرَةً فِي قُلُوبِهِمْ).
سپس قرآن به سمپاشى آنها سه پاسخ منطقى مى‏دهد:
1- مرگ و حيات در هر حال به دست خداست (و مسافرت و يا حضور در ميدان جنگ نمى‏تواند مسير قطعى آن را تغيير دهد) و خداوند زنده مى‏كند و مى‏ميراند و خدا به آنچه انجام مى‏دهيد بيناست» (وَ اللَّهُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).
(آيه 157)- دوم: «تازه اگر در راه خدا بميريد يا كشته شويد (و به گمان منافقان مرگى زودرس دامن شما را بگيرد چيزى از دست نداده‏ايد) زيرا آمرزش و رحمت پروردگار از تمام اموالى كه شما يا منافقان با ادامه حيات براى خود جمع آورى مى‏كنيد بالاتر است» (وَ لَئِنْ قُتِلْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ مُتُّمْ لَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَحْمَةٌ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ).
(آيه 158)- سوم: از همه گذشته مرگ به معنى فنا و نابودى نيست كه اين قدر از آن وحشت داريد بلكه دريچه‏اى است به سوى زندگانى ديگرى در سطحى بسيار وسيعتر و آميخته با ابديت «و اگر بميريد و يا كشته شويد به سوى خدا باز مى‏گرديد» (وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ).
(آيه 159)- فرمان عفو عمومى! اين آيه نيز ناظر به حوادث احد است، زيرا بعد از مراجعت مسلمانان از احد، كسانى كه از جنگ فرار كرده بودند، اطراف پيامبر را گرفته و ضمن اظهار ندامت، تقاضاى عفو و بخشش مى‏كردند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 343
خداوند در اين آيه، عفو عمومى آنها را صادر كرد و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با آغوش باز، خطاكاران توبه كار را پذيرفت.
نخست اشاره به يكى از مزاياى فوق العاده اخلاقى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، مى‏فرمايد: «در پرتو رحمت و لطف پروردگار، تو با مردم مهربان شدى در حالى كه اگر خشن و تندخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏شدند» (فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ).
سپس دستور مى‏دهد كه «از تقصير آنان بگذر، و آنها را مشمول عفو خود گردان و براى آنها طلب آمرزش كن» (فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ).
بعد از فرمان عفو عمومى، براى زنده كردن شخصيت مسلمانان و تجديد حيات فكرى و روحى آنان دستور مى‏دهد كه باز هم «در كارها با آنها مشورت كن و رأى و نظر آنها را بخواه» (وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ).
سپس قرآن در ادامه مى‏افزايد: «اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خدا توكل كن، زيرا خداوند متوكلان را دوست دارد» (فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ).
همان اندازه كه به هنگام مشورت بايد، نرمش و انعطاف به خرج داد، در موقع اتخاذ تصميم نهايى بايد قاطع بود. بنابراين، پس از برگزارى مشاوره و روشن شدن نتيجه مشورت، بايد هر گونه ترديد و دو دلى و آراء پراكنده را كنار زد و با قاطعيت تصميم گرفت و اين همان چيزى است كه در آيه فوق از آن تعبير به «عزم» شده است و آن تصميم قاطع مى‏باشد.
ضمنا از اين آيه استفاده مى‏شود كه توكل بايد حتما بعد از مشورت و استفاده از همه امكاناتى كه انسان در اختيار دارد قرار گيرد.
(آيه 160)- نتيجه توكل! در اين آيه كه مكمل آيه قبل است، نكته توكل بر خداوند بيان شده است و آن اين كه: قدرت او بالاترين قدرتهاست و «اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد، و اگر دست از يارى شما بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند» (إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 344
فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ)
.
در آيه گذشته روى سخن به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله بود و به او دستور مى‏داد، اما در اين آيه روى سخن به همه مؤمنان است و به آنها مى‏گويد: همانند پيامبر، بايد بر ذات پاك خدا تكيه كنند، و لذا در پايان آيه مى‏خوانيم: «و مؤمنان تنها بر ذات خداوند، بايد توكل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).
(آيه 161)- هر گونه خيانتى ممنوع! هنگامى كه بعضى از تيراندازان احد مى‏خواستند سنگر خود را براى جمع آورى غنيمت تخليه كنند، امير آنان، دستور داد از جاى خود حركت نكنيد رسول خدا شما را از غنيمت محروم نخواهد كرد.
ولى آن دنياپرستان براى پنهان ساختن چهره واقعى خود گفتند: ما مى‏ترسيم پيغمبر در تقسيم غنايم ما را از نظر دور دارد.
قرآن در پاسخ آنها مى‏گويد: آيا شما چنين پنداشتيد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به شما خيانت خواهد كرد «در حالى كه هيچ پيغمبرى ممكن نيست، خيانت كند» (وَ ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ).
البته روشن است خيانت براى هيچ كس مجاز نيست خواه پيامبر باشد يا غير پيامبر، ولى از آنجا كه گفتگوى عذرتراشان جنگ «احد» در باره پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود آيه نيز نخست سخن از پيامبران مى‏گويد و سپس اضافه مى‏نمايد: «هر كس خيانت كند، روز رستاخيز آنچه را در آن خيانت كرده، به عنوان مدرك جنايت بر دوش خويش حمل مى‏كند و يا همراه خود به صحنه محشر مى‏آورد» و به اين ترتيب، در برابر همگان رسوا مى‏شود (وَ مَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِما غَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
«سپس به هر كس آنچه انجام داده و به دست آورده، داده مى‏شود و در باره هيچ كس ظلم و ستمى نمى‏شود» (ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).
(آيه 162)- آنها كه در جهاد شركت نكردند! در آيات گذشته در جوانب مختلف جنگ احد و نتايج آن بحث شد.
اكنون نوبت منافقان و مؤمنان سست ايمانى است كه به پيروى از آنها در ميدان جنگ حضور نيافتند، آيه مورد بحث سرنوشت آنها را تشريح مى‏كند برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 345
و مى‏گويد: «آيا كسانى كه فرمان خدا را اطاعت كردند و از خشنودى او پيروى نمودند، همانند كسانى هستند كه به سوى خشم خدا باز گشتند و جايگاه آنها جهنم و بازگشت و پايان كار آنها، زشت و ناراحت كننده است» (أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).
(آيه 163)- در اين آيه مى‏فرمايد: «هر يك از آنها (منافقان و مجاهدان) براى خود درجه و موقعيتى در پيشگاه خدا دارند» (هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند نسبت به اعمال همه آنها بيناست» (وَ اللَّهُ بَصِيرٌ بِما يَعْمَلُونَ).
و به خوبى مى‏داند هر كس طبق نيت و ايمان و عمل خود شايسته كدامين درجه است.
(آيه 164)- بزرگترين نعمت خداوند! در اين آيه، سخن از بزرگترين نعمت الهى يعنى نعمت «بعثت پيامبر اسلام» به ميان آمده است و در حقيقت، پاسخى است به سؤالاتى كه در ذهن بعضى از تازه مسلمانان، بعد از جنگ احد خطور مى‏كرد، كه چرا ما اين همه گرفتار مشكلات و مصائب شويم؟ قرآن به آنها مى‏گويد: «خداوند بر مؤمنان منت گذارد (نعمت بزرگى بخشيد) هنگامى كه در ميان آنها پيامبرى برانگيخت» (لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا).
سپس مى‏فرمايد: يكى از مزاياى اين پيامبر اين است كه: «او از جنس خود آنها و از نوع بشر است» (مِنْ أَنْفُسِهِمْ).
سپس مى‏گويد: اين پيامبر سه برنامه مهم را در باره آنها اجرا مى‏كند نخست اين كه «آيات پروردگار را بر آنها بخواند و (ديگر اين كه) آنان را پاك كند و كتاب و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند» (يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ).
تعليم، يعنى وارد ساختن حقايق دين در درون جان آنها و به دنبال آن تزكيه نفوس و تربيت ملكات اخلاقى و انسانى و از آنجا كه هدف اصلى و نهايى تربيت است در آيه، قبل از تعليم ذكر شده، در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى، تعليم بر برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 346
تربيت مقدم است.
مردم دنيا بويژه مردم جزيرة العرب در زمان بعثت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در ضلالت و گمراهى روشنى بودند، سيه روزى و بدبختى، جهل و نادانى، و آلودگيهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فرا گرفته بود، و اين وضع نابسامان بر كسى پوشيده نبود.
(آيه 165)- بررسى ديگرى روى جنگ احد! جمعى از مسلمانان از نتايج دردناك جنگ، غمگين و نگران بودند، خداوند در اين آيه سه نكته را به آنها گوشزد مى‏كند.
1- شما نبايد از نتيجه يك جنگ نگران باشيد، بلكه همه برخوردهاى خود را با دشمن روى هم محاسبه كنيد «اگر به شما در اين ميدان، مصيبتى رسيد در ميدان ديگر (ميدان جنگ بدر) دو برابر آن را به دشمن وارد ساختيد» (أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها).
زيرا آنها در احد هفتاد نفر از شما را شهيد كردند، در حالى كه هيچ اسير نگرفتند ولى شما در بدر هفتاد نفر از آنها را به قتل رسانديد و هفتاد نفر را اسير كرديد.
2- «شما مى‏گوييد: اين مصيبت از كجا دامنگيرتان شد» (قُلْتُمْ أَنَّى هذا).
ولى «اى پيامبر! به آنها بگو: اين مصيبت از وجود خود شما سر چشمه گرفته و عوامل شكست را بايد در خودتان جستجو كنيد» (قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ).
3- شما نبايد از آينده، نگران باشيد «زيرا خداوند بر همه چيز قادر و تواناست» و اگر نقاط ضعف خود را جبران كنيد، مشمول حمايت او خواهيد شد (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
(آيه 166)- بايد صفوف مشخص شود! آيه مورد بحث اين نكته را تذكر مى‏دهد كه هر مصيبتى (مانند مصيبت احد) كه پيش مى‏آيد علاوه بر اين كه بدون علت نيست وسيله آزمايشى است براى جدا شدن صفوف مجاهدان راستين از منافقان و يا افراد سست ايمان، لذا در قسمت اول آيه مى‏فرمايد: «آنچه در روز احد آن روز كه جمعيت مسلمانان با بت‏پرستان به هم در آويختند بر شما وارد شد به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 347
فرمان خدا بود و طبق خواست و اراده او صورت گرفت» (وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ).
منظور از «اذن الله» (فرمان خدا) همان اراده و مشيت اوست كه به صورت قانون عليت در عالم هستى منعكس شده است.
و در پايان آيه مى‏فرمايد: يكى ديگر از آثار اين جنگ، اين بود كه: «صفوف مؤمنان و منافقان از هم مشخص شود و افراد با ايمان از سست ايمان شناخته گردند» (وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 167)- در اين آيه به اثر ديگرى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «تا كسانى كه نفاق ورزيدند شناخته شوند» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ نافَقُوا).
سپس قرآن گفتگويى كه ميان بعضى از مسلمانان و منافقين، قبل از جنگ رد و بدل شد به اين صورت بيان مى‏كند: بعضى از مسلمانان (كه طبق نقل ابن عباس «عبد اللّه بن عمر بن حزام» بوده است) هنگامى كه ديد «عبد اللّه بن ابى سلول» با يارانش خود را از لشكر اسلام كنار كشيده و تصميم بازگشت به مدينه دارند «گفت: بياييد يا به خاطر خدا و در راه او پيكار كنيد و يا لا اقل در برابر خطرى كه وطن و خويشان شما را تهديد مى‏كند دفاع نماييد» (وَ قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا).
ولى آنها به يك بهانه واهى دست زدند و «گفتند: ما اگر مى‏دانستيم جنگ مى‏شود بى‏گمان از شما پيروى مى‏كرديم» (قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناكُمْ).
اينها بهانه‏اى بيش نبود، هم وقوع جنگ حتمى بود و هم مسلمانان در آغاز پيروز شدند و اگر شكستى دامنگيرشان شد، بر اثر اشتباهات و خلافكاريهاى خودشان بود، خداوند مى‏گويد: آنها دروغ مى‏گفتند: «آنها در آن روز به كفر نزديكتر از ايمان بودند» (هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمانِ).
از جمله فوق استفاده مى‏شود كه كفر و ايمان داراى درجاتى است كه به عقيده و طرز عمل انسان بستگى دارد.
«آنها به زبان چيزى مى‏گويند كه در دل ندارند» (يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 348
آنها به خاطر لجاجت روى پيشنهاد خود، دائر به جنگ كردن در خود مدينه، و با ترس از ضربات دشمن و يا بى‏علاقگى به اسلام از شركت در ميدان جنگ خوددارى كردند.
«ولى خداوند به آنچه منافقان كتمان مى‏كنند آگاهتر است» (وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُونَ).
هم در اين جهان پرده از چهره آنان برداشته و قيافه آنها را به مسلمانان نشان مى‏دهد و هم در آخرت به حساب آنها رسيدگى خواهد كرد.
(آيه 168)- گفته‏هاى بى‏اساس منافقان! منافقان علاوه بر اين كه خودشان از جنگ احد كناره‏گيرى كردند به هنگام بازگشت مجاهدان زبان به سرزنش آنها گشودند قرآن در اين آيه به گفتار بى‏اساس آنها پاسخ مى‏دهد و مى‏گويد: «آنها كه از جنگ كناره گيرى كردند و در باره برادران خود گفتند اگر از ما اطاعت كرده بودند هيچ گاه كشته نمى‏شدند، به آنها بگو: اگر قادر به پيش بينى حوادث آينده هستيد مرگ را از خودتان دور سازيد اگر راست مى‏گوييد» (الَّذِينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
(آيه 169)- زندگان جاويد! اين آيه و دو آيه بعد از آن، بعد از حادثه احد نازل شده است. اما مضمون و محتواى آن تعميم دارد و همه شهدا حتى شهداى بدر را كه چهارده نفر بودند شامل مى‏شود و در آن مقام شامخ و بلند شهيدان را ياد كرده و مى‏گويد: «اى پيامبر! هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدند مرده‏اند» (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً).
در اينجا روى سخن فقط به پيامبر است تا ديگران حساب خود را بكنند.
«بلكه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند»! (بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ).
منظور از حيات و زندگى در اينجا همان حيات و زندگى برزخى است كه ارواح در عالم پس از مرگ دارند و اين اختصاصى به شهيدان ندارد، ولى از آنجا كه شهيدان به قدرى غرق مواهب حيات معنوى هستند كه گويا زندگى ساير برزخيان زيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 349
در مقابل آنها چيزى نيست، تنها از آنها نام برده شده است.
(آيه 170)- در اين آيه به گوشه‏اى از مزايا و بركات فراوان زندگى برزخى شهيدان اشاره كرده و مى‏فرمايد: «آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است خوشحالند» (فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
خوشحالى ديگرشان به خاطر برادران مجاهد آنهاست، همان‏طور كه قرآن مى‏گويد: «و به خاطر كسانى كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند (مجاهدان و شهيدان آينده، نيز) شادمانند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بينند و مى‏دانند) كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى» از روز رستاخيز و حوادث وحشتناك آن (وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).
(آيه 171)- اين آيه در حقيقت تأكيد و توضيح بيشترى در باره بشارتهايى است كه شهيدان بعد از كشته شدن دريافت مى‏كنند «آنها از دو جهت خوشحال و مسرور مى‏شوند: نخست از اين جهت كه نعمتهاى خداوند را دريافت مى‏دارند، نه تنها نعمتهاى او بلكه فضل او (كه همان افزايش و تكرار نعمت است) نيز شامل حال آنها مى‏شود» (يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).
ديگر اين كه «آنها مى‏بينند كه خدا پاداش مؤمنان را ضايع نمى‏كند» نه پاداش شهيدان و نه پاداش مجاهدان راستينى كه شربت شهادت ننوشيدند (وَ أَنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ).
(آيه 172)- غزوه حمراء الأسد: گفتيم در پايان جنگ احد، لشكر فاتح ابو سفيان، پس از پيروزى به سرعت راه مكه را پيش گرفتند، هنگامى كه به سرزمين «روحاء» رسيدند از كار خود سخت پشيمان شدند و تصميم به مراجعت به مدينه و نابود كردن باقيمانده مسلمانان گرفتند، اين خبر به پيامبر رسيد، فورا دستور داد لشكر احد خود را براى شركت در جنگ ديگرى آماده كنند اين خبر به لشكر قريش رسيد و از اين مقاومت عجيب به وحشت افتادند! در اين موقع جريان ديگرى روحيه آنها را ضعيفتر ساخت، و آن اين كه يكى از مشركان به نام «معبد الخزاعى» مشاهده وضع پيامبر و يارانش او را به سختى برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 350
تكان داد و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله گفت: مشاهده وضع شما براى ما بسيار ناگوار است. اين سخن را گفت و از آنجا گذشت و در سرزمين «روحاء» به لشكر ابو سفيان رسيد، ابو سفيان از او در باره پيامبر اسلام سؤال كرد، او در جواب گفت: محمد را ديدم با لشكرى انبوه در تعقيب شما هستند! ابو سفيان و ياران او تصميم به عقب نشينى گرفتند، و از جمعى از قبيله عبد القيس كه از آنجا مى‏گذشتند خواهش كردند كه به پيامبر اسلام خبر برسانند كه ابو سفيان و بت‏پرستان قريش با لشكر انبوهى به سوى مدينه مى‏آيند تا بقيه ياران پيامبر را از پاى در آورند.
هنگامى كه اين خبر به پيامبر و مسلمانان رسيد، گفتند: حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ «خدا ما را كافى است و او بهترين مدافع ما است».
اما هر چه انتظار كشيدند خبرى از لشكر دشمن نشد، لذا پس از سه روز توقف، به مدينه بازگشتند. اين آيه و دو آيه بعد، اشاره به اين ماجرا مى‏كند، و مى‏گويد:
«آنها كه دعوت خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را اجابت كردند و بعد از آن همه جراحاتى كه روز احد پيدا نمودند (آماده شركت در جنگ ديگرى با دشمن شدند) از ميان اين افراد براى آنها كه نيكى كردند و تقوا پيش گرفتند (يعنى با نيت پاك و اخلاص كامل در ميدان شركت كردند) پاداش بزرگى خواهد بود» (الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ).
(آيه 173)- در اين آيه يكى از نشانه‏هاى زنده پايمردى و استقامت آنها را به اين صورت بيان مى‏كند «اينها همان كسانى بودند كه جمعى از مردم (اشاره به كاروان عبد القيس و به روايتى اشاره به نعيم بن مسعود است كه آورنده اين خبر بودند) به آنها گفتند: لشكر دشمن اجتماع كرده و آماده حمله‏اند، از آنها بترسيد اما آنها نترسيدند، بلكه بعكس بر ايمان آنها افزوده شد و گفتند: خدا ما را كافى است و او بهترين حامى است» (الَّذِينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ).
(آيه 174)- به دنبال آن ايمان و پايمردى آشكار، قرآن در اين آيه نتيجه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 351
عمل آنها را بيان كرده، چنين مى‏گويد: «آنها از اين ميدان، با نعمت و فضل پروردگار برگشتند» (فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ).
سپس به عنوان تأكيد مى‏فرمايد: «آنها در اين جريان، كوچكترين ناراحتى نديدند» (لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ). با اين كه «خشنودى خدا را به دست آوردند و از فرمان او متابعت كردند» (وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ). «و خداوند، فضل و انعام بزرگى دارد كه در انتظار مؤمنان واقعى و مجاهدان راستين است» (وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ).
(آيه 175)- اين آيه دنباله آياتى است كه در باره غزوه «حمراء الاسد» نازل گرديد و در آن مى‏فرمايد: «اين فقط شيطان است كه پيروان خود را (با سخنان و شايعات بى‏اساس) مى‏ترساند از آنها نترسيد و تنها از من بترسيد اگر ايمان داريد» (إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أَوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ).
تعبير از نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس به شيطان يا به خاطر اين است كه عمل آنها به راستى عمل شيطانى بود و يا منظور از شيطان، خود اين اشخاص مى‏باشند و اين از مواردى است كه شيطان بر مصداق انسانى آن گفته شده.
بنابراين معنى آيه چنين است: عمل نعيم بن مسعود و يا كاروان عبد القيس فقط يك عمل شيطانى است كه براى ترساندن دوستان شيطان صورت گرفته.
(آيه 176))- تسليت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در اين آيه روى سخن به پيامبر است و به دنبال حادثه دردناك احد خداوند او را تسليت داده، مى‏گويد: «اى پيامبر! از اين كه مى‏بينى جمعى در راه كفر بر يكديگر پيشى مى‏گيرند، و گويا با هم مسابقه گذاشته‏اند، هيچ گاه غمگين مباش» (وَ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ).
«زيرا، آنها هرگز هيچ گونه زيانى به خداوند نمى‏رسانند» (إِنَّهُمْ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً).
اصولا نفع و ضرر براى موجوداتى است كه وجودشان از خودشان نيست اما خداوند ازلى و ابدى كه از هر جهت بى‏نياز است كفر و ايمان مردم كوششها و تلاشهاى آنها در اين راه چه اثرى براى خداوند مى‏تواند داشته باشد؟
و اگر مى‏بينى آنها به اراده خود راه كفر را در پيش مى‏گيرند «خدا مى‏خواهد برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 352
(آنها را در اين راه، آزاد بگذارد و چنان به سرعت راه كفر را بپويند) كه كمترين بهره‏اى در آخرت نداشته باشند، بلكه عذاب عظيم در انتظار آنها باشد» (يُرِيدُ اللَّهُ أَلَّا يَجْعَلَ لَهُمْ حَظًّا فِي الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).
(آيه 177))- در اين آيه مطلب را بطور وسيعتر، عنوان كرده و مى‏فرمايد: نه تنها افرادى كه به سرعت در راه كفر، پيش مى‏روند چنين هستند «بلكه تمام كسانى كه به نوعى راه كفر را پيش گرفته‏اند و ايمان را از دست داده و در مقابل آن، كفر خريدارى نموده‏اند، هرگز به خدا زيان نمى‏رسانند» و زيان آن، دامنگير خودشان مى‏شود (إِنَّ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْكُفْرَ بِالْإِيْمانِ لَنْ يَضُرُّوا اللَّهَ شَيْئاً).
و در پايان آيه مى‏فرمايد: «آنها عذاب دردناكى دارند» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 178))- سنگين بارها! اين آيه نيز بحثهاى مربوط به حادثه احد و حوادث بعد از آن را تكميل مى‏كند زيرا، يك جا روى سخن را به پيامبر و در جاى ديگر به مؤمنان و در اينجا روى سخن به مشركان است و در باره سرنوشت شومى كه در پيش دارند سخن مى‏گويد، و مى‏فرمايد: «گمان نكنند آنهايى كه كافر شدند، مهلتى كه به ايشان مى‏دهيم براى آنها خوب است» (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ).
سپس مى‏فرمايد: «بلكه مهلت مى‏دهيم تا به گناه و طغيان خود بيفزايند» (إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً).
و در پايان آيه به سرنوشت آنها اشاره كرده مى‏فرمايد: «و براى آنها عذاب خوار كننده‏اى است» (وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).
آيه فوق به آنها اخطار مى‏كند كه هرگز نبايد امكاناتى را كه خدا در اختيارشان گذاشته و پيروزيهايى كه گاهگاه نصيبشان مى‏شود و آزادى عملى كه دارند دليل بر اين بگيرند كه افرادى صالح و درستكار هستند و يا نشانه‏اى از خشنودى خدا نسبت به خودشان فكر كنند.
ضمنا، آيه فوق به اين سؤال كه در ذهن بسيارى وجود دارد، پاسخ مى‏گويد كه چرا جمعى از ستمگران و افراد گنهكار و آلوده اين همه غرق نعمتند و مجازات برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 353
نمى‏بينند. قرآن مى‏گويد: اينها افراد غير قابل اصلاحى هستند كه طبق سنت آفرينش و اصل آزادى اراده و اختيار به حال خود واگذار شده‏اند، تا به آخرين مرحله سقوط برسند و مستحق حد اكثر مجازات شوند.
(آيه 179))- مسلمانان تصفيه مى‏شوند! قبل از حادثه احد موضوع «منافقان» زياد مطرح نبود، اما بعد از شكست احد و آماده شدن زمينه براى فعاليت منافقان، مسلمانان فهميدند دشمنانى خطرناكتر دارند و اين يكى از نتايج حادثه احد بود.
آيه مورد بحث كه آخرين آيه‏اى است كه در اينجا از حادثه احد بحث مى‏كند اين حقيقت را به صورت يك قانون كلى بيان نموده و مى‏گويد: «چنين نبود كه خداوند مؤمنان را به همان صورت كه شما هستيد واگذارد (و آنها را تصفيه نكند) مگر آن كه ناپاك را از پاك متمايز و جدا سازد» (ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى‏ ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ).
اين يك حكم عمومى است كه هر كس ادعاى ايمان كند به حال خود رها نمى‏شود بلكه با آزمايشهاى پى در پى خداوند، بالاخره اسرار درون او فاش مى‏گردد.
در اينجا ممكن بود سؤالى مطرح شود و آن اين كه خدا كه از اسرار درون همه كس آگاه است چه مانعى دارد كه مردم را از وضع آنها آگاه كند و از طريق علم غيب، مؤمن از منافق شناخته شود.
قسمت دوم آيه به اين سؤالات پاسخ مى‏گويد كه: «هيچ گاه خداوند اسرار پنهانى و علم غيب را در اختيار شما نخواهد گذارد» (وَ ما كانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ).
زيرا آگاهى بر اسرار نهانى مشكلى را براى مردم حل نمى‏كند بلكه باعث از هم پاشيدن پيوندهاى اجتماعى و از بين رفتن تلاش و كوشش در ميان توده مردم مى‏گردد.
و از همه مهمتر اين كه بايد ارزش اشخاص از طريق اعمال آنها روشن گردد.
سپس پيامبران خدا را، از اين حكم استثناء كرده و مى‏فرمايد: «خداوند هر زمان بخواهد از ميان پيامبرانش، كسانى را انتخاب مى‏كند و گوشه‏اى از «علم غيب» برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 354
بى‏پايان خود و اسرار درون مردم را كه شناخت آن براى تكميل رهبرى آنها لازم است در اختيار آنان قرار مى‏دهد» (وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ).
منظور از «مشيت» و خواست خدا، همان «اراده آميخته با حكمت» است يعنى خدا هر كس را شايسته ببيند و حكمتش اقتضا كند، به اسرار غيب آگاه مى‏سازد.
در پايان آيه، خاطر نشان مى‏سازد، اكنون كه ميدان زندگى ميدان آزمايش و جدا سازى پاك از ناپاك و مؤمن از منافق است، پس شما براى اين كه از اين بوته آزمايش، خوب به درآييد «به خدا و پيامبران او ايمان آوريد» (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ).
اما تنها به ايمان آوردن اكتفا نمى‏كند و مى‏فرمايد «اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشه كنيد، اجر و پاداش بزرگ در انتظار شماست» (وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ).
(آيه 180))- طوق سنگين اسارت! اين آيه سرنوشت بخيلان را در روز رستاخيز، توضيح مى‏دهد، همانها كه در جمع آورى و حفظ ثروت مى‏كوشند و از انفاق كردن در راه بندگان خدا، خود دارى مى‏كنند.
گر چه در آيه، نامى از زكات و حقوق واجب مالى برده نشده، ولى در روايات اهل بيت عليهم السّلام و گفتار مفسران، آيه به مانعان زكات تخصيص داده شده است.
آيه مى‏گويد: «افرادى كه بخل مى‏ورزند و از آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده در راه او نمى‏دهند، تصور نكنند به سود آنهاست، بلكه اين كار به زيان آنها تمام مى‏شود» (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ).
«بلكه (بر خلاف تصور آنها) اين كار به زيان آنها تمام مى‏شود» (بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ).
سپس سرنوشت آنها را در رستاخيز، چنين توصيف مى‏كند: «به زودى در روز قيامت آنچه (اموالى) را كه نسبت به آن بخل ورزيدند، همانند طوقى در گردنشان مى‏افكنند» (سَيُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).
از اين جمله استفاده مى‏شود، اموالى كه حقوق واجب آن، پرداخت نشده برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 355
و اجتماع از آن بهره‏اى نگرفته است و تنها در مسير هوسهاى فردى و گاهى مصارف جنون آميز به كار گرفته شده و يا بى‏دليل روى هم انباشته گرديده، همانند ساير اعمال زشت انسان، در روز رستاخيز طبق قانون «تجسم اعمال» تجسم مى‏يابد. و به صورت عذاب دردناكى در خواهد آمد.
سپس آيه اشاره به يك نكته ديگر مى‏كند، و مى‏گويد: اين اموال چه در راه خدا و بندگان او انفاق شود يا نشود بالاخره از صاحبان آن جدا خواهد شد «و خداوند وارث همه ميراثهاى زمين و آسمان خواهد بود» (وَ لِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
اكنون كه چنين است چه بهتر كه پيش از جدا شدن از آنها، از بركات معنوى آن بهره‏مند گردند، نه تنها از حسرت و مسؤوليت آن! و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خدا از اعمال شما آگاه است» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ).
بنابراين، اگر بخل بورزيد مى‏داند و اگر در راه كمك به جامعه انسانى از آن استفاده كنيد آن را نيز مى‏داند و به هر كس پاداش مناسبى خواهد داد.
(آيه 181))-
شأن نزول:
اين آيه و آيه بعد در باره توبيخ و سرزنش يهود نازل شده است. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله نامه‏اى به يهود «بنى قينقاع» نوشت و در طى آن، آنها را به انجام نماز و پرداخت زكات، و دادن قرض به خدا (منظور از اين جمله انفاق در راه خداست كه براى تحريك حد اكثر عواطف مردم از آن چنين تعبير شده است) دعوت نمود.
فرستاده پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خانه‏اى كه مركز تدريس مذهبى يهوديان بود و بيت المدارس نام داشت وارد شد، و نامه را به دست «فنحاص» دانشمند بزرگ يهود داد، او پس از مطالعه نامه، با لحن استهزا آميزى گفت: اگر سخنان شما راست باشد، بايد گفت: خدا فقير است و ما غنى و بى‏نياز! زيرا اگر او فقير نبود، از ما قرض نمى‏خواست! به علاوه محمد صلّى اللّه عليه و آله معتقد است، خدا شما را از رباخوارى نهى كرده، در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 356
حالى كه خود او در برابر انفاقها به شما وعده ربا و فزونى مى‏دهد! ولى بعدا «فنحاص» انكار كرد چنين سخنانى را گفته باشد در اين موقع اين دو آيه نازل گشت.
تفسير:
در اين آيه مى‏گويد: «خدا سخن كفرآميز آنان (يهود) را كه گفتند:
خداوند فقير است و ما غنى هستيم شنيد» (لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِياءُ).
بنابراين، انكار آنها بيهوده است، سپس مى‏گويد: نه تنها سخنان آنها را مى‏شنويم «بلكه همه آنها را خواهيم نوشت و (همچنين) به قتل رسانيدن پيامبران را به ناحق» مى‏نويسيم (سَنَكْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَقٍّ).
ثبت و حفظ اعمال آنها براى اين است كه روز رستاخيز آن را در برابر آنها قرار مى‏دهيم «و مى‏گوييم اكنون نتيجه اعمال خود را به صورت عذاب سوزان بچشيد» (وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).
(آيه 182))- در اين آيه مى‏افزايد: «اين عذاب دردناك (كه هم اكنون، تلخى آن را مى‏چشيد) نتيجه اعمال خود شماست، اين شما بوديد كه به خود ستم كرديد، خدا هرگز به كسى ستم نخواهد كرد» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).
اصولا اگر امثال شما جنايتكاران، مجازات اعمال خود را نبينيد و در رديف نيكوكاران قرار گيريد، اين نهايت ظلم است و اگر خدا، چنين نكند «بِظَلَّامٍ» (بسيار ظلم‏كننده) خواهد بود.
(آيه 183))
شأن نزول:
در مورد نزول اين آيه و آيه بعد نقل شده: جمعى از بزرگان يهود به حضور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رسيدند و گفتند: تو ادعا مى‏كنى كه خداوند تو را به سوى ما فرستاده و كتابى هم بر تو نازل كرده است، در حالى كه خداوند در تورات از ما پيمان گرفته است به كسى كه ادعاى نبوت كند، ايمان نياوريم مگر اين كه براى ما حيوانى را قربانى كند و آتش (صاعقه‏اى) از آسمان بيايد و آن را بسوزاند اگر تو نيز چنين كنى ما به تو ايمان خواهيم آورد، اين دو آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 357
تفسير:
بهانه جويى يهود- يهود، براى اين كه از قبول اسلام، سر باز زنند، بهانه‏هاى عجيبى مى‏آوردند از جمله همان است كه در شأن نزول، به آن اشاره شد، آنها مى‏گفتند: «خداوند از ما پيمان گرفته كه دعوت هيچ پيامبرى را نپذيريم، تا براى ما قربانى بياورد كه آتش، آن را بخورد» (الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ).
سپس مى‏افزايد: در پاسخ اين بهانه جوييها به آنها «بگو: گروهى از پيامبران بنى اسرائيل پيش از من آمدند و نشانه‏هاى روشنى با خود آوردند و حتى چنين قربانى براى شما آوردند اگر راست مى‏گوييد چرا به آنها ايمان نياورديد و چرا آنها را كشتيد» اشاره به زكريا و يحيى و جمع ديگرى از پيامبران بنى اسرائيل است كه به دست خود آنان به قتل رسيدند (قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).
(آيه 184))- در اين آيه خداوند پيامبر خود را دلدارى مى‏دهد، مى‏فرمايد:
«پس اگر (اين بهانه جويان) تو را تكذيب كنند (چيز تازه‏اى نيست) رسولان پيش از تو (نيز) تكذيب شدند» (فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ).
«در حالى كه آن پيامبران، هم نشانه‏هاى روشن و معجزات آشكار با خود داشتند» (جاؤُ بِالْبَيِّناتِ). «و هم نوشته‏هاى متين و محكم و كتاب روشنى بخش آورده بودند» (وَ الزُّبُرِ وَ الْكِتابِ الْمُنِيرِ).
(آيه 185))- قانون عمومى مرگ! اين آيه نخست اشاره به قانونى مى‏كند كه حاكم بر تمام موجودات زنده جهان است و مى‏گويد: «تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد» (كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ).
گر چه بسيارى از مردم مايلند، كه فناپذير بودن خود را فراموش كنند، ولى اين واقعيتى است كه اگر ما آن را فراموش كنيم، آن هرگز ما را فراموش نخواهد كرد.
سپس مى‏گويد: بعد از زندگى اين جهان، مرحله پاداش و كيفر اعمال شروع مى‏شود «و شما پاداش خود را بطور كامل در روز قيامت خواهيد گرفت» (وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 358
سپس اضافه مى‏كند: «كسانى كه از تحت تأثير جاذبه آتش دوزخ دور شوند و داخل در بهشت گردند، نجات يافته، و محبوب و مطلوب خود را پيدا كرده‏اند» (فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ).
گويا دوزخ با تمام قدرتش انسانها را به سوى خود جذب مى‏كند، و راستى عواملى كه انسان را به سوى آن مى‏كشاند جاذبه عجيبى دارند. آيا هوسهاى زود گذر، لذات جنسى نامشروع، مقامها و ثروتهاى غير مباح، براى هر انسانى جاذبه ندارد؟! در جمله بعد بحث گذشته را تكميل مى‏كند، مى‏گويد: «و زندگى دنيا چيزى جز تمتع و بهره‏بردارى غرورآميز نيست» (وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ).
مهم اين است كه جهان ماده و لذات آن هدف نهايى انسان قرار نگيرد، و گر نه استفاده از جهان ماده و مواهب آن به عنوان يك وسيله براى نيل به تكامل انسانى، نه تنها نكوهيده نيست، بلكه لازم و ضرورى مى‏باشد.
(آيه 186))
شأن نزول:
هنگامى كه مسلمانان، از مكّه به مدينه مهاجرت نمودند و از خانه و زندگى خود دور شدند مشركان دست تجاوز به اموال آنها دراز كرده و به تصرف خود در آوردند.
و به هنگامى كه به مدينه آمدند، در آنجا گرفتار بدگويى و آزار يهوديان مدينه شدند، مخصوصا يكى از آنان به نام كعب بن اشرف شاعرى بدزبان و كينه‏توز بود كه پيوسته پيامبر و مسلمانان را به وسيله اشعار خود هجو مى‏كرد، حتى زنان و دختران مسلمان را موضوع غزلسرايى و عشقبازى خود قرار مى‏داد. خلاصه كار وقاحت را به جايى رسانيد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به ناچار دستور قتل او را صادر كرد، و به دست مسلمانان كشته شد.
تفسير:
از مقاومت خسته نشويد- اين آيه در حقيقت هشدار و آماده باشى است به همه مسلمانان كه گمان نكنند حوادث سخت زندگى آنها، پايان يافته و يا مثلا با كشته شدن كعب بن اشرف، شاعر بدزبان و آشوب طلب، ديگر ناراحتى و زخم زبان از دشمن نخواهند ديد، نخست مى‏فرمايد: «شما در جان و مالتان برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 359
مورد آزمايش قرار خواهيد گرفت» (لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ).
در جمله بعد مى‏گويد: «بطور مسلم در آينده از اهل كتاب (يهود و نصارى) و مشركان سخنان ناراحت‏كننده فراوانى خواهيد شنيد» (وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثِيراً).
سپس قرآن به وظيفه‏اى كه مسلمانان در برابر اين گونه حوادث سخت و دردناك دارند اشاره كرده و مى‏گويد: «اگر استقامت به خرج دهيد، شكيبا باشيد، و تقوى و پرهيزكارى پيشه كنيد، اين از كارهايى است كه (نتيجه آن روشن است و لذا) هر انسان عاقلى بايد تصميم انجام آن را بگيرد» (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).
تقارن «صبر» و «تقوا» در آيه گويا اشاره به اين است كه بعضى افراد در عين استقامت و شكيبايى، زبان به ناشكرى و شكايت باز مى‏كنند، ولى مؤمنان واقعى صبر و استقامت را همواره با تقوا مى‏آميزند، و از اين امور دورند.
(آيه 187))- به دنبال ذكر پاره‏اى از خلافكاريهاى اهل كتاب، اين آيه به يكى ديگر از اعمال زشت آنها كه مكتوم ساختن حقايق بوده اشاره مى‏كند، و مى‏گويد:
«به ياد آور زمانى را كه خداوند از اهل كتاب پيمان گرفت كه آيات كتاب را براى مردم آشكار سازيد، و هرگز آن را كتمان نكنيد» (وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لا تَكْتُمُونَهُ).
اما با اين همه در اين پيمان محكم الهى خيانت كردند و حقايق كتب آسمانى را كتمان نمودند و لذا مى‏گويد: «آنها كتاب خدا را پشت سر انداختند» (فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ).
در جمله بعد اشاره به دنيا پرستى شديد و انحطاط فكرى آنها مى‏كند و مى‏گويد: «آنها با اين كار تنها بهاى ناچيزى به دست آوردند و چه بد متاعى خريدند» (وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِيلًا فَبِئْسَ ما يَشْتَرُونَ).
آيه فوق گر چه در باره دانشمندان اهل كتاب (يهود و نصارى) وارد شده ولى در حقيقت اخطارى به تمام دانشمندان و علماى مذهبى است كه آنها موظفند در برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 360
تبيين و روشن ساختن فرمانهاى الهى و معارف دينى بكوشند و خداوند از همه آنها پيمان مؤكدى در اين زمينه گرفته است.
آيه 188-
شأن نزول:
نقل كرده‏اند: جمعى از يهود به هنگامى كه آيات كتب آسمانى خويش را تحريف و كتمان مى‏كردند، از اين عمل خود بسيار شاد و مسرور بودند، و در عين حال دوست مى‏داشتند كه مردم آنها را عالم و دانشمند و حامى دين و وظيفه شناس بدانند، آيه نازل شد و به پندار غلط آنها پاسخ گفت.
تفسير:
از خود راضيها- اين آيه در پاسخ جمعى از دانشمندان يهود كه آيات خدا را تحريف مى‏كردند مى‏فرمايد: «گمان مبر آنها كه از اعمال (زشت) خود خوشحالند، و دوست دارند، در برابر كار (نيكى) كه انجام نداده‏اند، از آنها تقدير شود گمان مبر كه ايشان از عذاب پروردگار بدورند، و نجات خواهند يافت» بلكه نجات براى كسانى است كه از كار بد خود شرمنده‏اند (لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ يُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ).
در پايان آيه مى‏گويد: نه تنها اين گونه اشخاص از خود راضى و مغرور اهل نجات نيستند، بلكه «عذاب دردناكى در انتظار آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).
(آيه 189))- در اين آيه كه بشارتى است براى مؤمنان و تهديدى است نسبت به كافران، مى‏فرمايد: «و حكومت آسمانها و زمين از آن خداست، و خداوند بر همه چيز قادر است» (وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).
يعنى، دليلى ندارد كه مؤمنان براى پيشرفت خود از راههاى انحرافى وارد شوند، آنها مى‏توانند در پرتو قدرت خداوند با استفاده از طرق مشروع و صحيح به پيشروى خود ادامه دهند.
(آيه 190))- روشن‏ترين راه خداشناسى! آيات قرآن تنها براى خواندن نيست، بلكه براى فهم و درك مردم نازل شده و تلاوت و خواندن آيات مقدمه‏اى است، براى انديشيدن، لذا در آيه مورد بحث اشاره به عظمت آفرينش آسمان و زمين كرده و مى‏گويد: «در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه‏هاى روشنى براى صاحبان خرد و انديشمندان است» (إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 361
وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ)
.
(آيه 191))- نقشه دلربا و شگفت انگيز اين جهان آنچنان قلوب صاحبان خرد را به خود جذب مى‏كند كه در جميع حالات به ياد پديد آوردنده اين نظام و اسرار شگرف آن مى‏باشند لذا آيه شريفه مى‏فرمايد: «خردمندان آنها هستند كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‏اند ياد مى‏كنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مى‏انديشند» (الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
يعنى هميشه و در همه حال غرق اين تفكر حيات بخشند.
لذا خردمندان، با توجه به اين حقيقت، اين زمزمه را سر مى‏دهند كه:
«خداوندا! اين (دستگاه با عظمت) را بيهوده، نيافريده‏اى» و همه روى حكمت و هدف صحيحى آفريده شده (رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا).
در اين موقع متوجه مسؤوليتهاى خود مى‏شوند، و از خدا تقاضاى توفيق انجام آنها را مى‏طلبند، تا از كيفر او در امان باشند و لذا مى‏گويند: «خداوندا! تو منزه و پاكى ما را از عذاب آتش نگاهدار» (سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ).
(آيه 192))- «بار الها! هر كه را تو (بر اثر اعمالش) به دوزخ افكنى او را خوار و رسوا ساخته‏اى، و براى افراد ستمگر، ياورى نيست» (رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ).
از اين آيه استفاده مى‏شود كه دردناكترين عذاب رستاخيز، همان رسوايى در پيشگاه خدا و بندگان خداست.
(آيه 193)- صاحبان عقل و خرد، پس از دريافت هدف آفرينش، اين نكته را نيز متوجه مى‏شوند، كه اين راه پرفراز و نشيب را بدون رهبران الهى، هرگز نمى‏توانند بپيمايند. لذا همواره منتظر شنيدن صداى مناديان ايمان هستند و تا نخستين نداى آنها را بشنوند به سرعت به سوى آنها مى‏شتابند، و با تمام وجود ايمان مى‏آورند و به پيشگاه پروردگار خود عرض مى‏كنند: «بار الها! ما صداى منادى توحيد را شنيديم كه ما را دعوت به سوى ايمان به پروردگارمان مى‏كرد، و به برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 362
دنبال آن ايمان آورديم» (رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا).
بار الها! اكنون ما با تمام وجود خود ايمان آورديم، اما از آنجا كه در معرض وزش توفانهاى شديد غرايز گوناگون قرار داريم، گاهى لغزشهايى از ما سر مى‏زند و مرتكب گناهانى مى‏شويم، «خداوندا! ما را ببخش و گناهان ما را بيامرز و لغزشهاى ما را پوشيده دار و ما را با نيكان و در راه و رسم آنان، بميران» (رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ).
(آيه 194)- آنها در آخرين مرحله و پس از پيمودن راه توحيد و ايمان به رستاخيز و اجابت دعوت پيامبران و انجام وظايف و مسؤوليتهاى خويش از خداى خود تقاضا مى‏كنند و مى‏گويند اكنون كه ما به پيمان خويش وفا كرديم «بار الها! آنچه را تو به وسيله پيامبرانت به ما وعده فرمودى (و مژده دادى) به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هر چه را وعده دهى تخلّف‏ناپذير است» (رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ).
پنج آيه فوق از فرازهاى تكان دهنده قرآن است كه مجموعه‏اى از معارف دينى آميخته با لحن لطيف مناجات و نيايش، در شكل يك نغمه آسمانى مى‏باشد، و در روايات اهل بيت عليهم السّلام نيز دستور داده شده كه هر كس براى نماز شب بر مى‏خيزد اين آيات را تلاوت كند.
(آيه 195)
شأن نزول:
اين آيه دنباله آيات پيشين در باره صاحبان عقل و خرد، و نتيجه اعمال آنها مى‏باشد و در مورد نزول آن نقل شده كه: «امّ سلمه» (يكى از همسران رسول خدا) خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كرد: در قرآن از جهاد و هجرت و فداكارى مردان، فراوان بحث شده آيا زنان هم در اين قسمت سهمى دارند؟ آيه نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت.
تفسير:
نتيجه برنامه خردمندان- در پنج آيه گذشته، فشرده‏اى از ايمان و برنامه‏هاى عملى و درخواستهاى صاحبان فكر و خرد و نيايشهاى آنها بيان شد در اين آيه مى‏فرمايد: «پروردگارشان و بلافاصله درخواستهاى آنها را اجابت مى‏كند» (فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 363
و براى اين كه اشتباه نشود و ارتباط پيروزى و نجات آدمى با اعمال و كردار او قطع نگردد بلافاصله مى‏فرمايد: «من هرگز عمل هيچ عمل‏كننده‏اى از شما را ضايع نمى‏كنم» (أَنِّي لا أُضِيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُمْ).
سپس براى اين كه تصور نشود كه اين وعده الهى اختصاص به دسته معينى دارد صريحا مى‏فرمايد: «اين عمل‏كننده خواه مرد باشد يا زن، تفاوتى نمى‏كند» (مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏).
از اينجا روشن مى‏شود اين كه پاره‏اى از افراد بى‏اطلاع گاهى اسلام را متهم مى‏كنند كه اسلام دين مردهاست نه زنها، چه اندازه از حقيقت دور است! زيرا همه شما در آفرينش به يكديگر بستگى داريد «بعضى از شما از بعض ديگر تولد يافته‏ايد» زنان از مردان و مردان از زنان (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ).
در جمله بعد چنين نتيجه‏گيرى مى‏كند، مى‏فرمايد: «آنها كه در راه خدا هجرت كردند، و از خانه‏هاى خود بيرون رانده شدند، و در راه من آزار ديدند، و جنگ كردند و كشته شدند، به يقين گناهانشان را مى‏بخشم» (فَالَّذِينَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَ أُوذُوا فِي سَبِيلِي وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ).
سپس مى‏فرمايد: علاوه بر اين كه گناهان آنها را مى‏بخشم، بطور مسلم «آنها را در بهشتى جاى مى‏دهم كه از زير درختان آن، نهرها در جريان است و مملو از انواع نعمتهاست» (وَ لَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«اين پاداشى است كه به پاس فداكارى آنها از ناحيه خداوند، به آنها داده مى‏شود و بهترين پاداشها و اجرها در نزد پروردگار است» (ثَواباً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ).
اشاره به اين كه پاداشهاى الهى براى مردم اين جهان بطور كامل قابل توصيف نيست همين اندازه بايد بدانند كه از هر پاداشى بالاتر است.
(آيه 196)
شأن نزول:
بسيارى از مشركان مكه و يهوديان مدينه تجارت پيشه بودند، و در ناز و نعمت به سر مى‏بردند در حالى كه مسلمانان در آن زمان به خاطر شرايط خاص زندگى و از جمله مسأله مهاجرت از مكه به مدينه و محاصره برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 364
اقتصادى از ناحيه دشمنان نيرومند، از نظر وضع مادى بسيار در زحمت بودند، و به عسرت زندگى مى‏كردند، مقايسه اين دو حالت اين سؤال را براى بعضى طرح كرده بود كه چرا افراد بى‏ايمان اين چنين در ناز و نعمتند، اما افراد با ايمان در رنج و عذاب و فقر و پريشانى زندگى مى‏كنند؟ آيه نازل شد و به اين سؤال پاسخ گفت.
تفسير:
يك سؤال ناراحت‏كننده- سؤالى كه در شأن نزول بالا براى جمعى از مسلمانان عصر پيامبر، مطرح بود يك سؤال عمومى و همگانى براى بسيارى از مردم در هر عصر و زمان است، آنها غالبا زندگى مرفّه و پرناز و نعمت گردنكشان فراعنه و افراد بى‏بندوبار را، با زندگى پرمشقت جمعى از افراد با ايمان مقايسه مى‏كنند، و گاهى اين موضوع در افراد سست ايمان ايجاد شك و ترديد مى‏كند.
اين سؤال اگر به دقت بررسى شود پاسخهاى روشنى دارد كه آيه مورد بحث به بعضى از آنها اشاره كرده است، مى‏گويد: «رفت و آمد پيروزمندانه كافران در شهرهاى مختلف هرگز تو را نفريبد» (لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ).
(آيه 197)- در اين آيه مى‏فرمايد: «اين پيروزيها و در آمدهاى مادى بى‏قيد و شرط، پيروزيهاى زود گذر و اندكند» (مَتاعٌ قَلِيلٌ).
يعنى: پيروزيهاى طغيانگران و ستمكاران ابعاد محدودى دارد، همانطور كه محروميتها و ناراحتيهاى بسيارى از افراد با ايمان نيز محدود است.
سپس اضافه مى‏كند: «به دنبال اين پيروزيها عواقب شوم و مسؤوليتهاى آن دامان آنها را خواهد گرفت و جايگاهشان دوزخ است چه جايگاه بد و آرامگاه نامناسبى» (ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ).
بنابراين نمى‏توان حال اين دو را با هم مقايسه كرد، زيرا افراد بى‏ايمان از هر طريقى خواه مشروع يا نامشروع و حتى با مكيدن خون بى‏نوايان براى خود ثروت اندوزى مى‏كنند در حالى كه مؤمنان براى رعايت اصول حق و عدالت محدوديتهايى دارند و بايد هم داشته باشند.
(آيه 198)- در آيه قبل سر انجام افراد بى‏ايمان تشريح شده بود، و در اين آيه پايان كار پرهيزكاران بيان مى‏گردد، مى‏فرمايد: «ولى آنها كه پرهيزكارى پيشه برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 365
كردند (و براى رسيدن به سرمايه‏هاى مادى موازين حق و عدالت را در نظر گرفتند، و يا به خاطر ايمان به خدا از وطنهاى خود آواره شدند و در محاصره اجتماعى و اقتصادى قرار گرفتند) در برابر اين مشكلات، خداوند باغهايى از بهشت در اختيار آنان مى‏گذارد كه نهرهاى آب از زير درختان آن جارى است و جاودانه در آن مى‏مانند» (لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).
سپس مى‏افزايد: «باغهاى بهشت با آن همه مواهب مادى نخستين وسيله پذيرايى از پرهيزكاران مى‏باشد» (نُزُلًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
و اما پذيرايى مهم و عاليتر همان نعمتهاى روحانى و معنوى است كه در پايان آيه به آن اشاره شده، مى‏فرمايد: «آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ).
(آيه 199)
شأن نزول:
در سال نهم هجرى در ماه رجب نجاشى وفات يافت، خبر درگذشت او با يك الهام در همان روز به پيامبر رسيد، پيامبر به مسلمانان فرمود: حاضر شويد تا به پاس خدماتى كه در حق مسلمانان كرده است بر او نماز گذاريم، آنگاه به قبرستان بقيع آمد و از دور بر او نماز گذاشت. بعضى از منافقان گفتند: محمد صلّى اللّه عليه و آله بر مردى كافرى كه هرگز او را نديده است نماز مى‏گذارد، و حال آن كه آيين او را نپذيرفته است آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
تفسير:
اين آيه در باره مؤمنان اهل كتاب است، و سخن از اقليتى به ميان مى‏آورد كه دعوت پيغمبر را اجابت كردند، و براى آنها پنج صفت ممتاز بيان مى‏كند: 1- «و از اهل كتاب كسانى هستند كه (از جان و دل) به خدا ايمان مى‏آورند» (وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ).
2- «آنها به قرآن و آنچه بر شما مسلمانان نازل شده است، ايمان مى‏آورند» (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ).
3- ايمان آنها به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در حقيقت از ايمان واقعى به كتاب آسمانى خودشان و بشاراتى كه در آن آمده است سر چشمه مى‏گيرد بنابراين: «آنها به آنچه بر خودشان نازل شده نيز ايمان دارند» (وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ). برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 366
4- «آنها در برابر فرمان خدا تسليم و خاضعند» (خاشِعِينَ لِلَّهِ).
و همين خضوع آنهاست كه انگيزه ايمان واقعى شده و ميان آنها و تعصبهاى جاهلانه، جدايى افكنده است.
5- «آنها هرگز آيات الهى را به بهاى ناچيز نمى‏فروشند» (لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِيلًا).
با داشتن آن برنامه روشن و زنده و صفات عالى انسانى «اينها پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت» (أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند به سرعت حساب بندگان را رسيدگى مى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
بنابراين، نه نيكوكاران براى دريافت پاداش خود گرفتار مشكلى مى‏شوند و نه مجازات بدكاران به تأخير مى‏افتد.
(آيه 200)- اين آيه آخرين آيه سوره آل عمران و محتوى يك برنامه جامع چهار ماده‏اى كه ضامن سر بلندى و پيروزى مسلمين است، مى‏باشد.
1- نخست روى سخن را به همه مؤمنان كرده و به اولين ماده اين برنامه اشاره مى‏كند و مى‏فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! در برابر حوادث ايستادگى كنيد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا).
صبر و استقامت در برابر مشكلات و هوسها و حوادث، در حقيقت ريشه اصلى هر گونه پيروزى مادى و معنوى را تشكيل مى‏دهد.
2- در مرحله دوم قرآن به افراد با ايمان دستور به استقامت در برابر دشمن مى‏دهد و مى‏فرمايد: «و در برابر دشمنان نيز استقامت به خرج دهيد» (وَ صابِرُوا).
3- در جمله بعد به مسلمانان دستور آماده باش در برابر دشمن و مراقبت دائم از مرزها و سرحدات كشورهاى اسلامى مى‏دهد و مى‏فرمايد: «از مرزهاى خود، مراقبت به عمل آوريد» (وَ رابِطُوا).
اين دستور به خاطر آن است كه مسلمانان هرگز گرفتار حملات غافلگيرانه دشمن نشوند. و در برابر حملات شيطان و هوسهاى سركش هميشه آماده و مراقب باشند. برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 367
4- بالاخره در آخرين دستور كه همچون چترى بر همه دستورهاى سابق سايه مى‏افكند، مى‏فرمايد: «و از خدا بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).
سپس مى‏گويد: «شايد رستگار شويد» (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).
يعنى شما در سايه به كار بستن اين چهار دستور، مى‏توانيد رستگار شويد و با تخلف از آنها راهى به سوى رستگارى نخواهيد داشت.
به هر حال اگر روح استقامت و پايمردى در مسلمانان زنده شود، اگر در برابر افزايش تلاش و كوشش دشمنان، مسلمانان تلاش و كوشش بيشترى از خود نشان دهند و پيوسته از مرزهاى جغرافيايى و عقيده‏اى خود مراقبت نمايند و علاوه بر همه اينها با تقواى فردى و اجتماعى، گناه و فساد را از جامعه خود دور كنند پيروزى آنها تضمين خواهد شد.
پايان سوره آل عمران