توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قبرستان تپه برفي در منظومه جوزا
Behzad AZ
07-15-2010, 10:39 PM
قبرستان تپه برفي در منظومه جوزا
( تكامل مارپيچي ازطريق ولادت ومرگ تكوين پيدامي كند- ديدگاهي نزديك به هندويسم)
سحابي تريفيه شبيه به يك دسته گل شقايق است. سحابي روزت ،بافت ظريف يك گل رز چيني را دارد اما به نظر من سحابي جوزا كه كمي پايين تر از كمربند جوزا قرار دارداز همه زيباتر است در يك شب بسيار تاريك وصاف مي توان آن رابا چشم غير مسلح ديد وبا يك دوربين دو چشم هم روشن تر ديده مي شود.
http://www.hupaa.com/forum/download/file.php?id=44&sid=36185c4f12e437202f5d5322ed7cac94
قبرستان تپه برفي در منظومه جوزا
دوران كودكي رانزديك يك قبرستان بزرگ درمونرال زندگي مي كردم كه در واقع پارك بزرگي پر از درختان بلوط وافري شكري بود .در روزهاي اول بهار ،مدت ها پيش ازآنكه سنگ قبرها زير بوته زارها پنهان شوند،بر اثر ذوب شدن برف ها گياهان گل زعفراني سبز مي شدند .من براي ديدن شكوفه هاي آنها مي رفتم ومراسم كفن و دفن را نيز تماشا مي كردم.تضاد ميان اين دوواقعه مجذوبم مي كرد. يك طرف گل هاودرختان شاداب بودند كه از كناره هاي مرطوب قبرها ريشه گرفته بودند كه از كنا ره هاي مرطوب قبرها ريشه گرفته بودند وطرف ديگر ،تابوتهاي چوبي براقي كه مردان آنها رادرسوراخ هاي تاريك قرار مي دادند . اين صحنه ،نشان دهنده آن بود كه آغازو پايان، زندگي و مرگ،گذرا بودن وجاودانگي درآغوش يكديگر درهم تنيده اند . اين صحنه فاقد سن وسال بود و صرفا وجود داشت . شگفت نيست كه تمدن هاي باستاني زمين را پرستش مي كردند،وزمين و زهدان،يعني دو سرچشمه حيات رادر قالب نمادي واحد تركيب مي كردند.در آن روزگاران اوليه،مراسم آييني همراه با اورجي هاي جنسي ،حلول بهار را بشارت مي داد.از زمين حاصلخيز،بوي برداشت محصول نو به مشام مي رسيد.زمين،زندگي است ،اما مرگ هم هست،عامل غايي تجزيه موجودات زنده كه وجود خود رابه پايان رسانده اند .دستگاه مولكولي سهمگيني كه كوچكترين گل داوودي يا حقيرترين مورچه رامي سازد در خاك متلاشي مي شود.سلولها به مولكولهاي پيچيده اي تجزيه مي شوند كه خود به مولكولهاي ساده تر شكسته مي شوند وماجرا به همين صورت ادامه مي يابد.اين فرايند تجزيه ،ناقص بر جاي مي ماند .هر مزرعه حاصلخيزي حاوي مقادير فراواني ماده ارگانيك است.هر گياه تجزيه شونده اي خاك را غني تر وحاصلخيزتر مي كند تا بهتر بتواند جوانه هاي تازه را تغذيه كند .ولادت ،حيات و مرگ،عناصر چرخه اي را تشكيل مي دهند كه در خود بسته نمي شود.هر چرخه اي كمك تازه اي است كه بر چرخه هاي بعدي تاثير مي گذارد.
تكامل ((مارپيچي ))همين است.به اين تعبير ،زمين ماده اوليه اي است كه حيات گياهي و حيواني از آن ريشه مي گيرد و تمامي زندگي به آن باز مي گردد تا بار ديگر زاده شود .اين چرخ زندگي است .اتم ها ومولكولهايي كه بدن ما را تشكيل مي دهند تاريخي دراز دارند.در گذشته بارها ،زندگي آنها رااز زمين مادربه عاريت گرفته است .آنها برگهاي درختان وپرهاي پرندگان بوده اند .ظرف مدت چند دهه ماديگر حضور نخواهيم داشت ،اما اتم هاي ما هميشه وجود دارند ودر جايي ديگر پيچيده شدن جهان را دنبال مي كنند.اختر شناسي به ما مي گويد كه در آسمانها رويدادهايي بسيار شبيه به اين اتفاق مي افتد .
من وقتي چشمانم را به منظومه جوزا مي دوزم ،قبرستان تپه برفي رابه ياد مي آورم .در زمستان ،كمي پس از غروب آفتاب ،جوزا با جلال و جبروت تمام ظاهر مي شود :هفت ستاره درخشان كه قديمي ها آنرا با جوزاي شكارچي تداعي مي كردند كه به دست آرتميس كشته شد.شانه چپ اوبايد الجوزا اليسري و شانه راست بايدالجوزااليميني،يك پاي او با رجل اليسري وپاي ديگرش با سيفالجوزا مشخص مي شود ودر مركز آن سه ستاره وجود داردكه كمربند جوزا راتشكيل مي دهند ( وگاهي اوقات سه مرد عاقل ناميده ميشوند).
راديو تلسكوپ ها وجود دوابرستاره اي بزرگ رادراين صورت فلكي نشان داده اند آنها حاوي تمركز عظيمي از ماده اند وبا ابرهاي اتمسفر ما شباهتي ظاهري دارند .ابعاد اين توده هاي سحابي ،ده ها سال نوري محاسبه شده است .آنها رويهم رفته به اندازه يكصد هزار خورشيد ماده دارند .خورشيد حاوي موادي به اندازه دويست برابر زمين است. اين قبيل ابرهاي ميان ستاره اي در آسمان فراوانند،به خصوص در مجاورت راه شيري كه مناطق تاريك گسترده اي ايجاد كرده اند .معروفترين آنها،مدل گوني ذغال ،در نزديكي نيمكره جنوبي قرار دارد . باچشم غير مسلح مي توان آن را ديد ودر واقع شبيه به نگاتيو عكاسي است.از آن جا كه كدر است ،راه نور ستارگاني را كه پشت آن قرار دارند مي بندد،درست همانطور كه به هنگام شب ،ابرها مي توانند در آتمسفر ما ،اين جاووآن جا ،آسمان پر ستاره را پنهان كنند.
اين ابرهايا سحابي ها هنگامي نمايان مي شوند كه يك ستاره داغ يا بيشتردر ميان آنها شكل مي گيرد. تحت تاثير پرتو افشاني ستاره اي ،توده هاي وسيع مواد سحابي شروع به گداختن مي كنند. رنگ اين ماده سبز مايل به زرد ،باحاشيه قرمز و بنفش است. به عنوان مثال ،سحابي تريفيه شبيه به يك دسته گل شقايق است. سحابي روزت ،بافت ظريف يك گل رز چيني را دارد.
اما به نظر من سحابي جوزا كه كمي پايين تر از كمربند جوزا قرار دارداز همه زيباتر است در يك شب بسيار تاريك وصاف مي توانآن رابا چشم غير مسلح ديد وبا يك دوربين دو چشم هم روشن تر ديده مي شود وقتي كسي از من مي پرسد اختر شناسي به چه درد مي خورد،پاسخ مي دهم،((اگر هيچ فايده ديگري جز نشان دادن اين زيبايي نداشت،وجودش به اندازه كافي موجه بود))
قبلا رابطه نزديك ميان اجرام آسماني(ستارگان وسيارات ومواد ميان ستاره اي(گاز وغبار)راتوصيف كرده ام.گفتم كه چگونه ستارگان از اين مواد به وجود مي آيندو چگونه هنگامي كه مي ميرند ،مواد خود رابه آن باز پس مي دهند.مشاهدات اختر شناسي ،پرورشگاه بزرگي از ستارگان را در نزديكي سحابي جوزا نشان مي دهد .بسياري از اين ستارگان كم تر از 10 ميليون سال عمر دارند و معاصران نخستين انسان ريخت ها هستند.
جوزا موزه اي از حيات ستاره اي است.به عنوان مثال ،در بخش زيست شناسي يكموزه علوم مي توان مجموعه اي ازجنين هاي خرگوش راديد كه يك ساعت،يك روز ،يك هفته والي آخراز عمرشاني مي گذرد .به همين ترتيب ،در نزديكي سحابي جوزانيز پنج گروه از ستارگاني راكه سنين مختلف دارند مشخص كرديم.جوان ترين گروه كه هنوز هم در حال ساخته شدن ازماده سحابي است،كم تر از يكصد هزار سال عمر دارد.درآن زمان اجدادمادر حال تبديل كردن سنگ چخماق ب ابزار بوده اند .اين ستارگان جوان حقيقتا جنين هاي ستاره اي هستند.آنها هنوز آن قدر داغ نيستند كه نور مريي از خود ساطع كنند،اما نور فرو سرخ مي تابند:ظاهرا در اين مرحله از حيات ستاره اي است كه ملتزمان سياره اي شكل مي گيرند .مثل بچه ماهيها در يك آكواريم ،ستارگان خيلي نزديك به يكديگرمتولد مي شوند .
در قلب خوشه فرو سرخ در جوزا،فواصل ميان ستارگان چند هفته نوري است ،حال آنكه در ساير همسايگان آسماني معمولا چند سال نوري بايكديگر فاصله دارند.بچه ماهي ها پس از بيرون آمدن ازتخم به صورت جمعي زندگي مي كنند ؛ سپس اندك اندك خود را از مجموعه جدا مي كنند ،فاصله مي گيرندونهايتا فرصت هاوگستره خاص خود را در پيش مي گيرند .
به همين ترتيب ،ستارگان نيز به آرامي خوشه محل ولادت خود را ترك مي گويند تا در پهنه كهكشان راه زندگي خويش رادر پيش گيرند .
كاملا نزديك به خوشه فرو سرخ ،خوشه ذوزنقه را مشاهده مي كنيم.اين خوشه نام خود را از چهار ابر غول آبي گرفته است كه ستارگاني هستند كه سحابي جوزا را روشن مي كنند.ستارگان اين خوشه كه حدود يك ميليون سال قبل با هم متولد شده اند ،امروزه به حدي داغ شده اند كه نور مريي ساطع مي كنند.در موزه جوزاي ما آنها نشان دهنده دومين مرحله توسعه به شمار مي روند سه گروه ستاره جوان ديگر نيز در اين صورت فلكي وجود دارند كه سنين آنها به ترتيب 3،5و8 ميليون سال است . حجم هايي از فضا كه به وسيله اين گروهها اشغال شده است با بالارفتن سن آنها افزايش مي يابد .
آنچه در اين جا مي بينيم پراكندگي ستارگان در آسمان است ،درست همانطور كه گروه ماهي ها درآكواريم،سر انجام آن قدر گسترش مي يابند كه كل حجم قابل دسترس رابه اشغال خود در مي آورند .پراكندگي ستارگان پس از حدود 12 ميليون سال تقريبا كامل مي شود
.در پرورشگاه ستارگان جوزا امكان ندارد با خانواده هايي از ستارگان برخورد كنيم كه سن وسالشان خيلي بيش از اين باشد .بايد توجه داشته باشيم كه دوازده ميليون سال ،بيش از كل دوران زندگي ستارگان عظيم الجثه است .بنابراين ،بعضي ستارگان پيش از آن كه خوشه محل ولادت خود را ترك گويند مي ميرند .آنها مثل ابر نواختر جولاي سال 1054 منفجر مي شوند و تكه پاره هاي خود را به درون فضا مي ريزند .
اين مواد ستاره اي ، در پهنه اي به وسعت دهها سال نوري ،در شبكه گسترده اي از رشته گازهاي آشفته ومتلاطم پخش مي شوند .
ما با بيش از يك دوجين ستاره برخورد كرده ايم كه روز گار خود رادراين پرورشگاه ستارگان به پايان برده اند .يك هاله نوراني به نام لوپ بارنارد در اطراف جوزاگردش مي كند.مركز آن با جايگاه خوشه هاي جوان ستارگان ،انطباقي نزديك دارند .نحوه پيدايش اين ها له حاكي از آن است كه احتمالا از تكه پاره هاي انباشته شده بقاياي كليه اين ابرنواخترها تشكيل شده است.
من قبرستان تپه برفي را در صورت فلكي جوزا دوباره كشف كرديم ولادت ومرگ در آغوش هم تنيده شده اند .در آسمان مناطقي زيادي وجود دارد كه پديده هايي مشابه تكوين مي يابند .من جوزا را به دليل اين انتخاب كردم كه يكي از نزديكترين (1500 سال نوريفاصله دارد)صورتهاي فلكي ومشاهده آن آسان است .روزي شخصي به من نوشت ،((چون صحبتهايي را در باره جوزا شنيدم{در تلويزيون فرانسه}،با نگاهي تازه به اين صورت فلكي نگاه كردم ،با اين تصور كه در آنجا در مقابل چشمان من ستارگاني متولد مي شوند ))حدود 6/4 ميليارد سال قبل ،خورشيد ما در شرايط مشابهي متولد شد .اما همزادهاي خورشيد امروز كجا هستند ؟آنها سراسر كهكشان پراكنده شده اند .ما هيچ راهي براي مشخص كردن آنها نداريم .
بد نيست كه بار ديگر به چرخه هاي موازي باز گرديم L((زمين –موجودات زنده – زمين ))و((ماده بين ستاره اي –ستاره – ماده بين ستاره اي )).همانطور كه پيش تر خاطر نشان كردم،توالي اين چرخه ها صرفا نوعي تكرار ساده نيست .ستارگان فعاليت خاص خود را دارند؛آنها اتم هاي جديد توليد مي كنند . اين اتم ها فضا را بارور مي كنندوبه ماده بين ستاره اي امكان مي دهند كه ستارگان و سيارات جديدي توليد كند.پس از در گذشت يك نسل از ستارگان ،كهكشان ديگر همانند قبل نيست.به همين ترتيب ،ماده آلي حاصل از پوسيدن گياهان نيز براي محصولات جديد مثل نوعي كود عمل كند.
فعاليتهاي چرخه اي ،بر زمين ودر آسمان ،به سان عوامل افزايش پيچيدگي عمل مي كنند.ما خود را در قلب كيهان شناسي هندو مي يابيم ؛جايي كه كالي ،الهه مادر را دوباره كشف مي كنيم؛كسي كه هم نماد زهدان و هم نماد گور تمامي حيات است.ودر اينجا با مفهوم ((زمان دوري))هندو برخورد مي كنيم كه منشا تكامل مارپيچي است.
********
منبع: كتاب اتم هاي سكوت نوشته :روت.آ.لويس
Behzad AZ
07-15-2010, 10:40 PM
واكنش هستهاي از نوع چهارم !
ادغام نوترونها و پايان هستي ( انقلاب دوم ستارگان نوتروني )
اولين واكنش شناخته شده توسط بشر همجوشي ستارگان بود ، دومين آن شكافت هستهها و سومين آن واكنش ذره با پاد ذره يا همان ماده با پاد ماده است .
اما واكنش هستهاي از نوع چهارم در راه است ! يعني ادغام دو نوترون و تبديل آن دو به ماده تاريك ( دخان ) و گسترش تك موج گرانشي كه هستي را ويران خواهد كرد .
انقلاب دوم ستارگان نوتروني
1- واكنش هستهاي از نوع چهارم چيست و در چه مكانهايي روي خواهد داد ؟
همانطور كه ميدانيم يك ابر نو اختر ( supernova ) بعد از مدتي نور دهي شديد و بعد از طي مراحلي منفجر شده و مقداري از جرم آن به خارج پرتاب ميشود ، ولي بيشتر جرم آن به مركز جاذبه سقوط كرده و الكترونها و پروتونهاي عناصر موجود ، تحت شرايطي ادغام و تبديل به نوترونها ميشوند . از اين رو آنها را ستارگان نوتروني ناميدهاند ، بديهي است كه جرم حجمي ( چگالي ) اين اجرام بسيار زياد است ، در اين حالت بخصوص از ماده ، فضاي داخل اتم و فضاي بين اتمها حذف شده است و نوترونها تقريبا در كنار همديگر به رديف و منظم چيده شدهاند ، يك قاشق چاي خوري ( تقريبا يك سانتي متر مكعب ) از اين ماده ، يك ميليارد تن جرم دارد ، اما نكته حائز اهميت اين است كه جرم اينگونه اجرام سماوي ثابت نميماند ، زيرا آنها به واسطه داشتن نيروي گرانشي بسيار قوي ، شروع به بلعيدن مواد در حوزه جاذبه خود ميكنند و رفته رفته به جرم آنها افزوده ميشود ، ابتدا گازها جذب آنها شده و بعضي از آنها ميتوانند ستارگان را در كام خود فرو برند و سرنوشت مواد جذب شده ، تبديل شدن به نوكلئونها ( پروتونها و نوترونها ) و الحاق به پيكره سياهچاله است . همانطور كه ميدانيم اسم اين اجرام را به اين دليل سياهچاله گذاشتهاند كه نور و بهتر است بگوييم امواج الكترومغناطيس توان خروج و فرار از ميدان گرانشي آنها را ندارند . مسئله مهم ديگر اين است كه سياهچالهها در تراكم جرم در پيكره خود محدوديت دارند ، يعني همانطور كه ستارگان در تراكم گاز در خود محدوديت دارند و جرم اضافي ستارگان باعث كوتاه شدن عمر ، عدم تعادل و در نهايت انفجار آنها ميشود . با افزايش جرم سياهچالهها ، فشار در داخل آنها به بينهايت ميل ميكند و تحمل اين فشار براي نوترونها و ... غير ممكن خواهد بود ، نوترونها مجبورند در هم ادغام شوند ، يعني در هم فرو روند و ذرات جديد را به وجود آورند كه اين تبديلات ذرات اتمي به يكديگر در عالم فيزيكي همواره انرژيزا است و يك نوع واكنش هستهاي محسوب ميشود . جرم بعضي از اين سياهچالهها چند هزار برابر جرم خورشيد ما تخمين زده ميشود .
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/notron1.jpg
شكل فوق چينش نوترونها را در حالت هرمي شكل نشان ميدهد ، البته اين شكل صرفا يك مثال هندسي جهت درك چينش نوترونها در داخل يك سياهچاله است و شكل هندسي واقعي يك سياهچاله بسته به سرعت دوران ( سرعت زاويهاي ) از يك كره تا يك تورس ( Torus ) متغير است ، يعني تصوير زير !
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/notron2.jpg
علت اختيار شكل تورس براي بعضي از سياهچالهها اين است كه سرعت دوران ( سرعت زاويهاي ) بعضي از آنها آنقدر زياد است كه نيروي گريز از مركز باعث پخ و تو خالي شدن آنها ميشود ، سرعت دوران بعضي از آنها چند هزار دور در ثانيه تخمين زده ميشود و سرعت حركت بعضي از ستارگان نوتروني 4000 كيلومتر بر ثانيه اندازه گيري شده است . طبق تعريف ، يك ستاره نوتروني بعد از افزايش جرم و چند برابر شدن جرمش ، سياهچاله ناميده ميشود كه در كل معني و مفهوم يكساني دارند ، يعني اجرام سماوي كه ماهيت و جنس آنها از نوترونهاست كه ميتوانند در مشخصات فيزيكي بسيار متنوع و گوناگون نيز باشند .
2- تك موج گرانشي چيست ؟
الف - برسي موج گرانشي از ديدگاه فيزيك كلاسيك ؟
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/1.gif
اگر طبق شكل فوق ، مركز جاذبه سنگيني همچون خورشيد را در نقطه C در نظر بگيريم و با دامنهاي كوتاه و فركانسي ( تواتري ) نسبتا زياد در امتداد يك خط مستقيم ( فلشهاي سبز رنگ ) شروع به نوسان كند ، بديهي است كه انرژي اين نوسانات به صورت موجهايي به تمامي اجرام حاضر در ميدان جاذبه خورشيد انتقال مييابد كه انرژي آن بستگي به فاصله آن از خورشيد و ساير پارامترها دارد ، در اين وضعيت ، ميدان گرانش خورشيد زمينه و محيط انتقال يا انتشار موج خواهد بود . اگر ميدان گرانش خورشيد را به صورت بردارهايي فرض كنيم ، بردار عمود بر امتداد نوسانات خورشيد به صورت عرضي ( منحني قرمز رنگ ) و بردار هم سو با امتداد نوسانات ( خطوط آبي رنگ ) به صورت طولي مواج ميشوند . اين امواج را موج گرانشي تعريف ميكنيم و استفاده از اين واژه در اين مبحث قراردادي و اختياري است و در مباحث ديگر ، اين واژه ميتواند تعاريف ديگري و معني خاص خودش را داشته باشد . البته تصور ظهور اين پديده نوسانات خورشيد براي ما كه بر روي سياره زمين مقيم هستيم بسيار هولناك است ، چرا كه سياره زمين در اين نوسانات خورشيد با بالاترين سطح زلزله به لرزه در خواهد آمد و در نهايت تكه تكه و خرد خواهد شد . اين امواج براي اجرام صلب همچون جامدات بسيار خرد كننده و شكننده است ولي گازها انعطاف نسبتا بيشتري در مقابل موج گرانش دارند ، البته با تشديد و تمركز موج گرانش ، ميتواند تاثيرات بسيار مخربي نيز بر گازها داشته باشد .
ب - برسي تك موج گرانشي از ديدگاه فيزيك مدرن !
ابتدا بايد بدانيم كه ميدان هيگز چيست ؟ ميدان هيگز نوع جديدي از ميدان فرض ميشود كه طبق تعريف ، تمام عالم را فرا گرفته است و چنين تصور ميشود كه جرم تمامي ذرات بنيادي در برهمكنش آنها با اين ميدان حاصل ميشود . يعني ميدان هيگز انرژي جنبشي حاصل از نوسانات يا حركات سريع ذرات را تبديل به جرم آنها ميكند . به بيان ساده ، ميدان هيگز يك مبدل انرژي به جرم است كه منشا انديشه و تئوري آن نظريه نسبيت است . همانطور كه فوتون ، ذره موج الكترومغناطيس فرض ميشود ، ذرهاي به نام بوزون هيگز نيز ذره ميدان هيگز در نظر گرفته ميشود كه البته تا به امروز بوزون هيگز در هيچ آشكار سازي مشاهده نشده است . به طور مثال براي اينكه به جرمي معادل يك كيلوگرم در حالت سكون ، شتابي برابر يك متر بر مجذور ثانيه بدهيم نياز به يك نيوتن نيرو داريم و اين ميدان هيگز است كه در مقابل شتاب جرم مقاومت ميكند و اين نيرو صرف خنثي كردن مقاومت ميدان هيگز در مقابل شتاب ميشود و در نهايت اين نيرو يا سرعت به جرم شي افزوده ميشود .
طبق يك نظريه ديگر چون ماهيت نور را ذرهاي و از جنس فوتون ميدانند ، پس ميدان گرانش نيز متشكل از ذراتي به نام گراويتون است . سرعت انتشار گراويتون را بسيار بيشتر از سرعت نور تخمين زدهاند ، براي اينكه سرعت برقراري و انفصال ميادين گرانشي در عالم تقريبا آني و بلادرنگ حدس زده ميشود كه نظريه نسبيت آن را رد كرده است و اين تئوري با نظريه نسبيت سازگاري ندارد براي اينكه حد سرعت در نسبيت سرعت نور است . انيشتين خود مثال جالبي زده است ، وي گفته است : " نور فاصله خورشيد تا زمين را تقريبا در هشت دقيقه طي ميكند . فرض كنيم خورشيد در يك لحظه معدوم گردد . اثر گرانشي آن ، همان لحظه از روي زمين برداشته ميشود و زمين از مسير خود منحرف ميشود ، در حالي كه نور تا هشت دقيقه ديگر ، همچنان به زمين ميرسد " آنچه كه روي ميدهد اين است كه خورشيد ديده ميشود ، در حالي كه وجود خارجي ندارد و اثر گرانشي آن نيز از بين رفته است . و اين مثال خود دليل قانع كنندهاي است كه چون سرعت انفصال ميدان گرانشي آني است پس سرعت تشكيل و انتشار آن نيز آني خواهد بود ، يعني موضوعي كه با اصول اوليه نسبيت در تناقض است ولي واقعيت فيزيكي دارد . بوزون گراويتون نيز تا به امروز در هيچ آشكار سازي مشاهده نشده است . به طور خلاصه نظر نسبيت در مورد گرانش انحناي فضا - زمان است ولي مكانيك كوانتومي خاصيت ذرهاي براي گرانش قائل شده است كه با هم سازگاري ندارند .
در يك سيستم سياهچالهاي همواره دو پارامتر جرم و گرانش در حال افزايش است ، براي اينكه گرانش تابعي از جرم است ولي تئوري هاوكينگ نظر ديگري دارد ، "سياهچالهها به مرور زمان تبخير ميشوند ( جرم از دست ميدهند ) " كه البته ممكن است شرايط براي سياهچالهها متفاوت باشد و آنها رفتارهاي مختلف و غير قابل پيش بيني داشته باشند ولي در كل ، جرم سياهچالهها رو به افزايش است مخصوصا در هسته كهكشانها ، و از طرفي طبق نظريه مكانيك كوانتومي ، امواج الكترومغناطيس حاصل نوسانات الكترونها در لايههاي ( ترازهاي انرژي ) اتمهاست و چون هسته عناصر نيز داراي نوسانات مشابهي هستند و آنها نيز كوانتومي محسوب ميشوند ، پس هستهها نيز ميتوانند امواج الكترومغناطيس به نام پرتوهاي ايكس و همچنين گاماي پر انرژي توليد نمايند البته تواتر در داخل هسته اتمها با دامنه نوساناتي كمتر و با فركانسهاي بيشتري است ، هر چند كه ميدانيم با بالا رفتن فركانس موج الكترومغناطيس ، انرژي و قدرت نفوذ آن هم افزايش مييابد .
اينك ميتوان دريافت كه با توجه به قطر بسيار كوچك نوترونها و دامنه حركتي بسيار محدودي كه ميتوانند داشته باشند ، در زمان ادغام نوترونها چه امواجي با فركانس بسيار بسيار بالا و طول موج بسيار بسيار كوتاهي توليد خواهد شد ، يعني پر انرژيترين امواجي كه ميتوانيم در ذهن خود تجسم كنيم ، كه البته ماهيت آنها از جنس الكترومغناطيس نيست بلكه ماهيت آنها را ميتوانيم گرانشي و يا حتي ذرات فرضي گراويتون در نظر بگيريم . دليل اين مسئله اين است كه شروع يك چنين واكنش هستهاي قوي ميتواند كل پيكرهي يك سياهچاله را با فركانس بسيار بالا به لرزه درآورد و در نتيجه تمامي اجرام سماوي پيرامون سياهچاله به لرزه در خواهند آمد ، اما شروع اين لرزشهاي شديد ميتواند در كل ميدان هيگز منتشره در سرتاسر عالم اثر داشته باشد و انرژي اين لرزهها را به ساير ذرات بنيادي عالم منتقل كند ، اين اثر را ميتوانيم اثر متقابل جرم ذرات بر ميدان هيگز تعريف كنيم ، زيرا در اين نظريه جرم ذرات متناسب با شدت ميدان هيگز ضرب در شدت برهمكنش است ، يعني همانطور كه ميدان هيگز باعث بوجود آمدن جرم ذرات ميشود و در آنها تاثير دارد ، تغيير ناگهاني جرم ذرات نيز ميتواند بر ميدان هيگز اثر كند ، حتي تكانههاي سريع و شديد ذرات در فضا نيز در ميدان هيگز موثر است . اين دقيقا به معني به هم خوردن تعادل اجرام سماوي در كل عالم به علت تغيير در جرم حالت سكون آنهاست ، در مراحل ابتدايي شروع اين واكنش در يك سياهچاله يك شوك خفيف به ميدان هيگز وارد ميشود كه اجرام سماوي در كل عالم احساس سبك و سنگين شدن خفيفي را خواهند داشت و در مراحل تشديد واكنش ، ستارگان به علت از دست دادن تعادل فيزيكي ، با سرعت به كام سياهچالههاي ديگر فرو ميروند و با رسيدن سياهچالهها به جرم بحراني خود ، واكنشهاي جديد نوتروني در تمامي نقاط هستي شروع ميشود ، و دليل آن اين است كه تمامي اجرام سماوي مخصوصا سياهچالهها از طريق اين ميدان فرضي هيگز به همديگر مربوط ميشوند و همگي آنها جرم خود را مديون اين ميدان يكپارچه هستند كه ميتوان اين پديده را انقلاب دوم ستارگان نوتروني ناميد . نكته مهم اينكه انرژي حاصل از ادغام نوترونها نميتواند به صورت امواج الكترومغناطيس باشد ، چرا كه اين امواج قدرت خروج از ميدان جاذبه سياهچاله را نخواهند داشت و نيرو و فشار گرانش بسيار قوي در داخل سياهچاله اجازه توليد امواج الكترومغناطيس را نخواهد داد و اگر مقداري از امواج الكترومغناطيس هم توليد شود در همان بطن سياهچاله باقي خواهد ماند و باعث وارد كردن شوك به كل جرم سياهچاله خواهد شد . اصولا سرعت انتشار امواج گرانشي خيلي بيشتر از سرعت امواج الكترومغناطيسي است و دليل آن وجود ميدان قوي گرانشي پيرامون سياه چاله است كه اگر اينطور نبود گرانش سياه چاله هرگز نميتوانست خارج از جرم نوتروني پديدار شود ، يعني همانطور كه هيچ روشنايي محسوسي پيرامون سياه چالهها قابل رويت نيست و به اين دليل نام آنها را سياه چاله گذاردهاند . نكته بسيار مهم ديگر اينكه سرعت ذرات گراويتون بيشتر از سرعت نور تخمين زده شده است ، در واقع چنين به نظر ميرسد كه اگر سرعت انتشار تك موج گرانشي در عالم آني نباشد ولي بسيار زياد خواهد بود و خبر روي داد انفجار اولين سياهچاله در عرض چندين هزار سال به تمام نقاط عالم سرايت مي كند البته بسته به اينكه اين انفجار در كجاي عالم روي دهد . در حقيقت انرژي و قدرت نفوذ آن به واسطه فركانس بسيار بسيار بالا افزايش چشم گيري خواهد داشت و دليل اين پديدهها از ديدگاه مكانيك كوانتوم اين است كه در فضاي دور از ماده و غبار كيهاني ، يعني آنجايي كه هيچ نشانهاي از ماده مشاهده نميشود ، گرانش و به بياني ديگر كوانتومهاي حامل نيروي گرانش ، يعني گراويتونها حضوري انكار ناپذير دارند ، يعني در هر نقطهاي از فضا آثار گرانشي وجود دارد كه تعداد زيادي گراويتون وجود خواهد داشت ، تك موج گرانشي را ميتوانيم موج گرانش حامل يا نوسان دهنده ذرات فرضي گراويتون يا ساير ذرات بدانيم كه با سرعت سرسام آوري در فضا در حال گسترش است كه هر كجا با ماده و پاد ماده تصادمي داشته باشد آن را منهدم ميكند . تراكم سياهچالهها در مراكز كهكشانها بيشتر از مكانهاي ديگر عالم است ، يعني در مكاني كه تراكم ستارگان نيز زياد است ، اين مسئله بدين معني است كه جرم بسيار زيادي در كنار سياهچالهها فراهم و مهياي انفجار شده است ، واكنش هستهاي از نوع چهارم از مراكز كهكشانها شروع ميشود و بسيار سريع گسترش مييابد و كل جرم كهكشان را فرو ميريزد و به كهكشانهاي ديگر سرايت ميكند . شواهد تجربي بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد كه گرانش تحت شرايطي ميتواند انرژي الكترومغناطيس توليد كند هر چند كه اين پديده اين نظريه را تقويت ميكند كه نيروهاي گرانشي و الكترومغناطيسي مبدا واحدي دارند يا بهتر است بگوييم از نيروي واحدي نشات ميگيرند ، ولي اين احتمال وجود دارد كه در زمان شروع واكنش در يك سياهچاله ، در خارج از آن امواج الكترومغناطيس پر قدرتي همچون اشعه ايكس يا پرتوهاي گاما توليد و گسترش يابد .
معادلات ميدان نسبيت عام نشان ميدهد كه چگالي تا بينهايت قابل افزايش است و به همين ترتيب حجم ميتواند تا صفر هم كاهش يابد ولي قبول اين مسئله بسيار دشوار است براي اينكه ماده بدون حجم موجوديت فيزيكي و حتي تعريف فيزيكي ندارد ، زيرا يكي از خصوصيات و تعاريف ماده اشغال فضاست ، جرم بدون اشغال فضا بي معني و تعريف نشده است . تحت هر شرايطي ماده ميبايست موجوديت خود را حفظ و اعلام كند و اين موجوديت در داشتن حجم و اشغال فضاست . در واقع هر جسمي قبل از آنكه حجمش به صفر برسد منفجر ميشود و علت آن را ميتوانيم چنين بيان كنيم كه ماده در گذشتن از مرز بقا به طرف فنا مجبور است جرم خود را به انرژي تبديل كند و تغيير حالت و فرم دهد و بعد از اينكه جرمش نابود و صفر شد حجمش به صفر برسد و فاني شود كه اين مسئله يكي از نقاط ضعف نظريه نسبيت است .
اصولا چون چگالي حاصل تقسيم جرم بر حجم است و با افزايش جرم كلي يك سياهچاله ، نيروي فشار گرانش درون آن افزايش مييابد و چگالي در مركز سياهچاله به طرف بينهايت و حجم به طرف صفر ميل ميكند ، انفجار در داخل سياهچالهها اجتناب ناپذير بوده و هيچ راه ممكني براي جلوگيري از آن موجود نميباشد و هستي در نهايت به پايان خود خواهد رسيد .
3- ماده تاريك با تعريف جديد ( دخان ) چيست ؟
از حدود بيست سال پيش حدس زده شد كه در جهان مادهاي غير از عناصري كه ما ميشناسيم وجود دارد زيرا در آن زمان چنين دريافتند كه عالم به گونهاي رفتار ميكند كه انگار بسيار سنگينتر از چيزي است كه واقعا به نظر ميرسد و چون اين ماده مشاهده نميشود و مريي نيست و معمولا با اندازه گيري نيروهاي گرانشي قابل شناسايي است ، نام آن را ماده تاريك نهادهاند ، البته در اين مبحث از درست بودن يا نادرست بودن فلسفه وجودي كه براي ماده تاريك مطرح شده است صرف نظر ميكنيم و همچنين از درست بودن يا نادرست بودن ماهيت ذرهاي امواج و ميادين ( توضيحات بيشتر در مبحث پديده دوران ميادين گرانشي و توجيه چرخش ستارگان درون كهكشاني ، 90 درصد خطا در محاسبات فيزيك كلاسيك و فيزيك مدرن (http://www.ki2100.com/physics/rotation-of-gravity-fields.html) ) . تجربهاي كه ما از جسم سياه داريم اين است كه يك جسم سياه ميتواند تمامي طيفهاي مريي نور را در حرارتهاي نسبتا پايين جذب كند و به همين دليل سياه ديده ميشود ، ولي همين جسم سياه همان طيفهاي مريي نور را در حرارتهاي نسبتا بالا از خود منتشر ميكند ، ولي براي ماده تاريك قسمت اول قضيه صادق است و قسمت دوم جاري نيست ، چرا كه ماده تاريك تا به امروز به طور مستقيم با هيچ وسيلهاي ديده نشده است و فعلا ما ميتوانيم با استدلال فيزيكي زير پي به وجود ماده تاريك ببريم !
دماي متوسط سطح خورشيد ما چيزي نزديك به 5700 درجه اندازه گيري شده است و حتي بيشتر از آن نيز ممكن است ، از ديدگاه مكانيك كوانتومي تمامي عناصر شناخته شده توسط ما در اين برد حرارتي مولد نور هستند و ميبايست تمامي انرژي دريافتي را مجددا به صورت نور دفع كنند تا به تعادل حرارتي برسند و از طرفي تمامي عناصر در اين حرارت به صورت بخار يا گاز بوده و بعد از يونيزه شدن تمايل حركت به طرف پلاسما شدن را دارند ، ولي با رصد خورشيد لكههاي تيرهاي در سطح آن ديده ميشود كه به شدت مغناطيسي بوده و جامد و متراكم نيز به نظر ميرسند . حال اين سوال مطرح ميشود كه اين مواد با گازهاي خورشيد يا عناصر ديگر چه تفاوتي دارند كه اينگونه كم نور تر ديده ميشوند ؟ ، گاهي اوقات اين لكهها حتي با يك عينك آفتابي نيز قابل تشخيص هستند البته در زمان غروب خورشيد كه اينگونه رصد خورشيد را توصيه نميكنيم ، به دليل اينكه براي بينايي انسان بسيار خطرناك است . در حقيقت سياهترين مواد در اين حرارتها منير بوده و تمامي عناصر در اين وضعيت بخار يا گاز هستند !
جواب سوال اين است كه ماهيت اين لكهها به طور كامل از عناصري ( ماده باريوني ) كه ما ميشناسيم نيست ، زيرا در مكانيك كوانتومي قادر به توجيه آن نيستيم ، اين مواد قادرند در مجاورت دماي 5700 درجه و حتي بيشتر از آن جاذب نور باشند و نور خورشيد را با آن فاصله نزديك جذب كنند ولي آن را به صورت نور مجددا دفع نكنند ، حال اين سوال مطرح ميشود كه نور جذب شده توسط اين مواد مخلوط يا محلول اگر به صورت نور تابش نميشود پس چه ميشود ؟
قدر مسلم چون ماهيت نور امواج الكترومغناطيس است ، پس نوري كه توسط محلول يا مخلوط اين ماده با هيدروژن در سطح خورشيد جذب ميشود به صورت پديدههاي مغناطيسي خورشيدي آشكار ميشود ، در واقع اين ماده سياه رنگ همان ماده تاريك ( دخان ) است كه مقدار بسيار كمي از آن در واكنشهاي هستهاي خورشيد توليد و بر سطح آن تجمع ميكند كه به مرور زمان از سطح خورشيد تبخير شده و در فضا پراكنده ميشود يا با جذب انرژي ، مجددا به اتمهاي هيدروژن تبديل ميشود و چنين پيش بيني ميشود كه نيروي گرانش خورشيد قدرت نفوذي كمي در جذب اين ماده تاريك دارد و اين ماده به صورت سر باره بر سطح خورشيد تجمع ميكند ! ماده تاريك به صورت پودري شكل در فضا پراكنده و معلق است همچون دود آتش ، بدون اينكه تجمعي در نقطهاي از عالم داشته باشد پخش ميشود مگر اينكه نيرويي باعث آن تجمع باشد و توليد ميدان مغناطيسي قوي توسط ماده تاريك به علت جذب امواج الكترومغناطيس و مغناطيسي شدن آن ميتواند ذرات آن را همانند برادههاي آهن گرد هم آورد و به صورت لكه بر سطح خورشيد تجمع كنند ! آنچه كه مسلم است اينكه فعاليت خورشيد هر 11 سال به گونهاي تغيير ميكند كه ميزان توليد ماده تاريك در آن افزايش يافته و خاصيت مغناطيسي در خورشيد افزايش مييابد و لكههاي خورشيدي در سطح آن توسعه مييابند و مي توانيم قبول كنيم كه اگر ميادين مغناطيسي در مناطقي از خورشيد توليد و پديدار شود ، اجبارا مواد تاريك نيز در اين مناطق تجمع خواهند كرد . در هنگام تشديد فعاليت خورشيد اين لكهها نيز گسترش ميابند . لكههاي خورشيدي از سال 1700 ميلادي رصد شدهاند . دادههاي رصدي از دهه 80 قرن بيستم نشان ميدهند كه تعداد لكههاي خورشيدي با شدت تابش خورشيد مرتبط است . جالب اينكه هر چه تعداد لكهها بيشتر باشد ، شدت تابش نور خورشيد بيشتر است ، چون كه مناطق اطراف لكهها درخشانتراند .
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/sunspots.jpg
نظريه موجود فعلي در مورد لكههاي خورشيدي چنين بيان ميكند كه به خاطر خروج ميادين مغناطيسي در مناطقي از سطح خورشيد به صورت حبابي شكل كه مانع از جريان همرفت مواد از زير سطح ستاره ميشود ، موجب سرد شدن لكهها نيز ميشود كه حرارتي مابين 2700 الي 3400 درجه دارند كه عكس اين قضيه درست است ، يعني بعد از پديدار شدن لكههاي خورشيدي ميادين مغناطيسي در كنار لكهها بوجود يا ميادين موجود تشديد ميشوند و اينك اين سوال مطرح ميشود كه چگونه ممكن است جسمي چسبيده به خورشيد دمايي پايينتر از سطح آن داشته باشد ؟ مثل اينكه سوزني را به داخل حوضچهاي بزرگ از فلز مذاب همجنس خودش بياندازيم و انتظار داشته باشيم كه اين سوزن ذوب نشود و سردتر از فلز مذاب باقي بماند و تيرهتر ديده شود ، با آب كه ظرفيت گرمايي زيادي دارد نيز نميتوان بر سطح خورشيد اين اختلاف حرارت را ايجاد كرد ، حتي اگر تمام آب سياره زمين مصرف شود ! چرا كه انتقال حرارت در خورشيد بيشتر به صورت تشعشعي و تابشي است تا همرفتي و پتانسيل انرژي خورشيد بسيار بسيار زياد است !
جواب اين است كه ماده تاريك يا دخان به علت جذب شديد نور دريافتي و گذر اندك نور از خود ، حرارت محيط خود را پايينتر نشان ميدهد يعني باعث سرد شدن هيدروژن پيرامون خود ميشود . به هر حال شكل گيري لكههاي خورشيدي تا به امروز يك معما فرض شده است ولي علت تيرگي آنها پايين بودن حرارت ميباشد كه تا به امروز توجيه قانع كنندهاي براي آن ارايه نشده است .
درخشش ناگهاني معمولا در مجاورت يك گروه لكه خورشيدي با برون ريزي شديد مواد همراه است . يك شراره نوعا در مساحتي به قطر 200000 km رخ ميدهد و دماي آن از 100 ميليون درجه كلوين تجاوز مي كند . بروز شراره غالبا در امتداد مرز ميان نواحي گروهي از لكههاي خورشيدي كه به طور مثبت و منفي قطبيده شدهاند صورت مي گيرد .
نظريه و توجيه فعلي براي لكههاي خورشيدي ايراد جدي دارد :
به شكل زير توجه نماييد ؛
http://www.ki2100.com/images/mat/sun/4.jpg
با توجه به جهت جريان الكتريسيته ، جهت خطوط ميدان مغناطيسي از قاعده دست راست مشخص ميشود . يعني ذرات مثبت هميشه در جهت خطوط ميدان مغناطيسي آنهم به صورت مارپيچي حركت ميكنند .
http://www.ki2100.com/images/mat/sun/5.jpg
در عكس فوق يونهاي مثبت هيدروژن داغ از زير لايه شيد سپهر به بيرون كشيده شده و بعد از طي مسير مارپيچي و قوسي شكل ، از قطب N به قطب S حركت ميكنند . همانطور كه كاملا مشخص است يونها در قطب N داغ بوده ولي با مرور زمان و با پيمودن مسافتي در قطب S سرد ميشوند .
http://www.ki2100.com/images/mat/sun/6.jpg
در شكل فوق جهت جريان الكتريكي و خطوط مغناطيسي ( الكترومغناطيسي ) عكس جهت قبلي فرض شده است . نكته قابل توجه اين است كه ، با فرض اينكه ميدان الكترومغناطيسي در قطب S مانع جريان همرفت گاز داغ به شيد سپهر و سطح آن شود ، ولي ميبايست در قطب N باعث شدت جريان همرفت گاز داغ و پرتاب و فوران آن به بيرون شود كه در اين صورت ما بايد شاهد رويت دو لكه باشيم ، يكي تيره و تاريكتر از سطح شيد سپهر ولي دومي روشن و نوراني تر از سطح شيد سپهر ، كه اينگونه نيست ! بلكه ما همواره شاهد دو لكه تيره و تاريك تر از سطح شيد سپهر هستيم كه اين مشاهده عيني ناقض و مردود كننده نظريات فعلي در مورد لكههاي خورشيدي ميباشد . پس تنها دليل تيره ديده شدن لكهها در شيد سپهر ، تجمع ماده و يا ذره اوليه ( دخان ) در قطبين مغناطيسي است و تنها زماني شاهد نقاط پر نور در شيد سپهر خواهيم بود كه ميدان مغناطيسي فوقالعاده قوي تشكيل شود و يا ماده و ذره اوليه در محيط مورد نظر از تراكم كمي برخوردار باشد كه اين پديده خيلي نادر ميباشد . در واقع لكههاي خورشيدي منفذي براي خروج يا ورود يونهاي مثبت فوقالعاده داغ خورشيد هستند ولي با اين حال سردتر از حرارت ناچيز سطح خورشيد ديده ميشوند و اين حاكي از قدرت جذب فوقالعاده زياد حرارت توسط ماده تاريك يا دخان است . در واقع دخان سردترين چيز ممكن در ميان مواد شناخته شده در كيهان است .
http://www.ki2100.com/images/mat/sun/7.jpg
كدري شيد سپهر را با جذب پيوسته نور توسط يون منفي هيدروژن توجيه نمودهاند . طبق اين نظريه عامل كدري پيوسته شيد سپهر ، يون منفي هيدروژن است . اين يون به علت اينكه تنها الكترون اتم هيدروژن خنثي نميتواند به طور كامل پروتون مثبت را بپوشاند ، بوجود ميآيد . از اين رو ، يك الكترون ديگر ميتواند به طور ضعيف به اتم پيوند پيدا كند ، جذب نور توسط واكنش جداسازي الكترون+هيدروژن=يونمنفي هيدروژن بوجود ميآيد . ولي همانطور كه ميدانيم اين واكنش برگشت پذير است و برعكس آن نيز روي ميدهد ، يعني واكنش يونمنفيهيدروژن=الكترون+ هيدروژن كه با دفع نور همراه خواهد بود و اين فرايند دو طرفه به اين معني است كه مقدار نور ورودي به سامانه ( شيد سپهر ) تقريبا معادل مقدار نور خروجي از سيستم ( شيد سپهر ) خواهد بود ، پس طبق اين فرايند دو طرفه ، نور خورشيد در هنگام گذر از شيد سپهر دچار اختلاف شدت قابل توجهي نخواهد شد ، كه در عمل اينگونه نيست ! بلكه نور خورشيد در حال گذر از شيد سپهر دچار اختلاف شدت قابل ملاحظهاي ميشود . اين لايه براي اشعه ايكس نيز كدر است ، اين پديده در حالي صورت ميگيرد كه الكترون اضافي در يون منفي مربوط به ترازهاي اتم هيدروژن ميشود ، ولي توليد و جذب اشعه ايكس مربوط به ترازهاي هسته عناصر ميشود و با اين اوصاف ، يون منفي هيدروژن نميتواند جذب اشعه ايكس توسط شيد سپهر را توجيه كند . پس ميتوان چنين برداشت كرد كه مقداري دخان يا ماده تاريك همواره در لايههاي بيروني خورشيد محلول يا مخلوط است و علت كدري يا سرد بودن اين لايه نسبت به لايههاي ديگر خورشيد همين موضوع است .
حال ميتوانيم درك كنيم كه مبدا پيدايش گاز هيدروژن در عالم همان ماده تاريك است و عناصر در عالم در نهايت تمايل به برگشت به حالت اوليه خود را دارند و سياهچالهها در نهايت تبديل به راكتور مبدل نوترون به ماده تاريك و مولد تك موج گرانشي خواهند شد و در نهايت هستي به حالت اوليه خود بر خواهد گشت يعني دريايي از ماده تاريك شناور شده در ظلمت مطلق فاقد هر گونه موج و تشعشع الكترومغناطيسي .
http://www.ki2100.com/images/forum/sun-spot/1.jpg
http://www.ki2100.com/images/forum/sun-spot/3.jpg
http://www.ki2100.com/images/forum/sun-spot/2.jpg
خبر علمي جالب از ماده تاريك توسط خبرگزاري يونايتدپرس اعلام شده است :
" تلسكوپ فضايي هابل " يك حلقه "شبح گونه" از ماده تاريك پيدا كرده است كه مدتها پيش در جريان برخورد عظيم ميان دو خوشه كهكشان راه شيري تشكيل شده است .
به گزارش خبرگزاري يونايتدپرس از بالتيمور ، گفته ميشود اين كشف از جمله محكمترين دلايلي است كه نشان ميدهد ماده تاريك وجود دارد .
با وجود اينكه ستاره شناسان نميدانند ماده تاريك از چه درست شده است اما فرض ميكنند كه يك نوع ذره ابتدايي است كه در كهكشان پخش شده است .
"ام جيمز جي" يك ستاره شناس از "دانشگاه جانز هاپكينز" گفت ، اين اولين باري است كه تشخيص دادهاند ماده تاريك داراي ساختار منحصر به فردي است كه هم با گاز و هم با كهكشانهاي موجود در اين خوشه تفاوت دارد .
جي يكي از اعضاي گروهي است كه اين حلقه ماده تاريك را پيدا كرده است.
اين حلقه كه عرض آن 2.6 ميليون سال نوري است در خوشه CL0024+17 كه پنج ميليارد سال نوري از زمين فاصله دارد ، كشف شده است .
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/CL0024+17.jpg
اين تصوير بيانگر اين موضوع جالب است كه ماده تاريك تحت شرايط بخصوصي قابل رويت و رصد است ، همانطور كه ماده تاريك در سطح خورشيد قابل رويت و رصد ميشود ، حال اين شرايط چيست ؟ جواب اين سوال نكات جالبي در مورد ماهيت واقعي ماده تاريك خواهد بود ! اما ما ميتوانيم چنين استنباط كنيم كه در هنگام آتش سوزي در روز روشن در سوختن ناقص مواد ، مقداري كربن خالص به صورت دوده توليد ميشود كه اين دوده به علت جذب نور و مانع شدن از عبور نور ، باعث كدر شدن هوا شده و در كل ، دود آتش سوزي به صورت شبح وار ديده ميشود كه در تصوير فوق همين واقعه روي داده است و ماده تاريك همچون دود در فضا ، حالت مه گونهاي ايجاد كرده است ! و به احتمال بسيار زياد با تودهاي گازي شكل مخلوط و همراه شده است و اينگونه به نظر ميرسد كه نيرو و انرژي عجيبي در حال تبديل ماده تاريك به گاز هيدروژن است و اين نيرو باعث گرد آمدن ماده تاريك به حالت يك حلقه بزرگ در يك منطقه از فضا شده است و اين نيرو يا انرژي به صورت دايرهوار در حال اثر است ! البته اين عكس دست كاري شده عكس زير است :
http://www.ki2100.com/images/meta/angel/4.jpg
در واقع اين هاله با چشم غير مسلح قابل شناسايي نيست ، بلكه اين هاله توسط ابزارهاي اپتيكي قوي شناسايي و براي اينكه قابل تشخيص توسط چشم ما شود ، تاثيرات ماده تاريك در نور پس زمينه ، چند برابر شده است و علت آنهم رقيق بودن فوقالعاده زياد ماده تاريك در فضاست .
4 - آيا واكنش هستهاي از نوع چهارم واقعا توجيه علمي دارد ؟
در تراكم گاز هيدروژن به اندازه جرم خورشيد ما ، به علت فشار گرانشي ، چگالي در مركز ستاره بالا ميرود و به دنبال آن حرارت افزايش مييابد و با بالا رفتن حرارت ، نيروي مغناطيسي الكترونها و پروتونها تضعيف ميشود و ذرات غير همنام كه نسبت به يكديگر جاذبه الكتريكي و ميل تركيبي دارند در هم ادغام ميشوند و نوترونها را به وجود ميآورند ، حاصل فرايند افزايش عدد جرمي عناصر است ، ولي مقدار زيادي انرژي به صورت تشعشع بوجود ميآيد كه باعث ميشود ذرات به صورت فواره به طرف سطح ستاره روان شوند كه اين خود باعث تعادل يكنواختي در فعاليت ستارهاي همچون خورشيد ما ميشود ، ولي اگر جرم خورشيد ما چهار الي هشت برابر جرم فعلي ميبود اين واكنشها بسيار سريعتر روي ميدادند و با كاهش ذخيرههاي هيدروژني ، واكنشها كند ميشدند ، لذا ذرات نميتوانستند همچون فواره به طرف سطح حركت كنند و چگالي و فشار در مركز افزايش مييافت و چون گازها در فشار و چگالي محدوديت دارند ، اجبارا الكترونها و پروتونها به صورت لحظهاي در هم ادغام ميشدند و طي مراحلي انفجار ابر نو اختري روي ميداد ، پس ميتوانيم نتيجه بگيريم كه شرط انفجار در يك ابر نو اختر اولا چگالي بيشتر از حد مجاز براي ماده ( گاز ) و دوما وجود ذرات غير همنام است و چرا غير همنام ؟ به خاطر اينكه نسبت به يكديگر جاذبه و ميل تركيبي داشته باشند !
اينك ميتوان فهميد كه اين شرايط نيز در سياهچالهها مهياست ، اولا چگالي و فشار در مركز بعضي از سياهچالهها بالاست و تا هر حدي كه بخواهيم قابل افزايش است و هيچ محدوديتي در آن نداريم ، البته تا شروع واكنش و لازم به ذكر است كه فشار و چگالي بحراني براي نوترونها بسيار بيشتر از گاز هيدروژن است ، دوما درست است كه نوترونها ذرات همنام هستند ولي نسبت به يكديگر جاذبهاي بسيار قوي به صورت نيروي گرانشي دارند كه نشانه از ميل تركيبي و ادغام شدن آنهاست چرا كه در كنار يكديگر تجمع كردهاند يعني همانطور كه الكترونها و پروتونها در كنار يكديگر حضور دارند ، و ما نبايد فراموش كنيم كه نوترون خود ذرهاي تركيبي از الكترون و پروتون است و در حقيقت الكترونها و پروتونها براي بار دوم در واكنش هستهاي از نوع چهارم در هم ادغام ميشوند تا انرژي باقيمانده يا انرژي نهايي خود را تخليه كرده و به ماده تاريك تبديل شده و به نقطهي صفر انرژي برسند . موضوع بسيار مهم اين است كه نوترونها در مركز يك جرم نوتروني به علت افزايش فشار تا اندازهاي مشخص ، در نهايت اسپين ( دوران ، سرعت زاويهاي ) خود را از دست داده و در هم ادغام ميشوند و شايد اين اسپين آنها است كه فعلا مانع ادغام و تركيب ميشود و فشار به اندازه كافي بالا نرفته است تا اين واكنش انجام پذيرد .
5 - سرعت انتشار تك موج گرانشي :
ما همواره بايد بدانيم كه سرعت حركت موج به دو عامل كلي بستگي دارد 1 - محيط انتشار موج 2 - جنس و ماهيت خود موج . نور از جنش امواج الكترومغناطيس است ولي گرانش از نوع موج گرانشي ، اگر ما فضا را براي هر دو موج يكسان در نظر بگيريم ، آيا ماهيت اين دو موج يكي است ؟ هر چند كه مبدا و منشا واحدي داشته باشند ! متاسفانه بشر فعلا توانايي توليد امواج گرانشي را ندارد كه سرعت آن را اندازه گيري كند ولي به احتمال زياد سرعت امواج گرانشي خيلي خيلي ..... بيشتر از سرعت نور است ، اين موج در عرض 50 هزار سال قمري فاصله 13 ميليارد سال نوري را طي ميكند ، يعني سرعتي نزديك به 270 هزار برابر سرعت نور و البته اين به فركانس موج گرانشي نيز مربوط ميشود كه علت كلي آن را بعدا در مبحث متافيزيك توضيح خواهيم داد . فعلا ميتوان چنين فرض كرد كه اگر ابعاد كيهان 14.547.900.000 سال نوري باشد اين موج در عرض 48.493 سال شمسي آن را ميپيمايد و همه چيز مقابل خود را منهدم ميكند ، پس ميتوان با اين شرايط سرعت آن را 300.000 برابر سرعت نور تخمين زد يعني سرعت تك موج گرانشي برابر سرعت امواج الكترومغناطيسي به توان دو است ، يعني سرعت موج گرانشي برابر C² ميباشد .
20/11/86
تعريف جرم بحراني براي عناصر راديواكتيو :
كمترين جرمي از ماده راديو اكتيو است كه در آن نوترونها پيش از آن كه از آن جرم خارج شوند در زمان كوتاه به هستهاي ديگر برخورد نمايند و براي هر شكافت ؛ به طور متوسط يك شكافت ديگر ايجاد گردد .
جرم بحراني به نوع ماده راديو اكتيو ؛ درجه خلوص و شكل نمونهاي كه از آن خواهيم ساخت بستگي دارد .
براي اين كه جرم بحراني با كمترين مقدار ممكن تهيه شود بايد كمترين سطح را با جرم معين ايجاد كنيم . يعني كروي بودن سطح مناسبترين شكل است . چون حجم عمده اتم فضاي خالي است . هنگام شكافت هر هسته لازم است نوترون هاي حاصل به طور ميانگين مسافتي در حدود 5 تا 7 سانتيمتر را درون ميلياردها اتم بپيمايند تا به هسته ديگري برخورد كنند و سبب شكافت شوند . مثلاً اگر حدود 2 كيلو گرم اورانيوم 235 را به شكل كروي در آوريم شعاع آن حدود 3 سانتيمتر خواهد بود . و نوترونها اغلب ( بدون آن كه باعث شكافت بعدي شوند ) از آن خارج مي شوند .
معمولاً در اطراف گوي از پوشش فلزي چگال ( كه باز تابنده نام دارد ) استفاده ميشود تا نوترونها را به درون گوي باز گرداند همچنين از انبساط و گسترش هسته شكافت جلوگيري شود . در اين صورت به جرم كمتري نياز خواهد بود .
جرم بحراني اورانيوم 235 در شرايط مناسب حدود 900 گرم و براي پلوتونيوم 239 ؛ جرم بحراني 283 گرم است .
اگر به طور متوسط بيش از يك نوترون آزاد به هسته هاي ديگر اورانيوم 235 برخورد كند و موجب شكافت آن گردد جرم اورانيوم را فوق بحراني گوييم . در اين حالت واكنش شكافت از كنترل خارج مي شود و دما به سرعت بالا مي رود و انفجار رخ خواهد داد .
اگر به طور متوسط كمتر از يك نوترون آزاد به هسته اورانيوم 235 برخورد و موجب شكافت آن گردد جرم اورانيوم زير بحراني است و اين شكافت القايي در نهايت متوقف مي گردد .
علت عدم انفجار در معادن اورانيوم نيز ؛ فراهم نبودن جرم بحراني و از طرفي پايين بودن درجه خلوص اورانيوم 235 در معادن مي باشد .
با اين وجود در يك مورد در معادن اوكلو در كشور گابن در غرب آفريقا فرآوردههايي از شكافت اورانيوم 235 يافت شدهاند كه نشان مي دهند در حدود دو ميليون سال پيش اورانيوم 235 در آن معدن خود به خود به حد بحراني رسيده است .
تعريف جرم بحراني براي اجرام نوتروني :
با افزايش جرم اجرام نوتروني ، فشار در داخل آنها به بينهايت ميل ميكند و تحمل اين فشار براي نوترونها و ... غير ممكن خواهد بود ، نوترونها مجبورند در هم ادغام شوند ، يعني در هم فرو روند و ذرات جديد را به وجود آورند كه اين تبديلات ذرات به يكديگر در عالم فيزيكي همواره انرژيزا است و يك نوع واكنش هستهاي محسوب ميشود . جرم بحراني براي اجرام نوتروني كمترين جرمي از نوترونها يا نوكلئونها محسوب ميشود كه در آن نوترونها در زمان كوتاهي در هم ادغام شوند . محاسبه اين جرم بحراني كار سادهاي نيست ، ولي در رمبش ( فرو ريزش جرم به طرف مركز ) يك ستاره بسيار بسيار بزرگ يا يك كوازار و يا يك كهكشان ، حتي يك خوشه ستارهاي و يا خوشه كهكشاني ، محتمل و قابل دست يابي است . و همچنين در زمان بلعيده شدن تعداد زيادي از ستارگان توسط يك سياهچاله و يا يك ستاره نوتروني كه همواره باعث افزايش جرم خواهد شد .
جرم بحراني به نوع جرم نوتروني يعني شكل هندسي و در نتيجه سرعت زاويهاي آن بستگي دارد . به اين معني كه هر چه قدر سرعت زاويهاي آن كم باشد ، شكل هندسي آن به كره تمايل داشته و فشار در مركز آن افزايش يافته و در نتيجه جرم بحراني آن كم خواهد بود ، ولي اگر سرعت زاويهاي آن زياد باشد ، به علت نيروي گريز از مركز ، شكل هندسي آن نزديك به يك تورس بوده و از فشار داخل آن كاسته شده و در نتيجه جرم بحراني آن افزايش خواهد داشت .
31/4/87
ارائه تئوري تار عنكبوتهاي كيهاني :
http://www.ki2100.com/images/physics/end-of-the-univers/1.jpg
دانشمندان مركز فيزيك نجوم اسميت سونين دانشگاه هاروارد تئوري جديدي را با عنوان « تارهاي كيهاني » (cosmic web) ارائه كردند كه نشان مي دهد ماده تاريك به همان روشي كه تارهاي عنكبوت تشكيل مي شوند ، در جهان پخش مي شود . اين دانشمندان در اين خصوص اظهار داشتند ؛ « ما با روش هاي شبيه سازي توانستيم گستردگي ماده تاريك در جهان نزديك را مورد بررسي قرار دهيم و مشاهده كنيم كه اين ماده به طرف گرمايي كه به سبب تاثيرات جاذبه يي ماده تاريك شكل گرفته است ، جذب مي شود » براساس تئوري هاي موجود ، ۹۵ درصد از كيهان را ماده تاريك تشكيل مي دهد . اين دانشمندان با استفاده از رصدهاي تلسكوپ هاي اشعه ايكس چاندرا و «XMM-Newton» تئوري جديد « تارهاي كيهاني » را مطرح كردند . به گفته اين دانشمندان « اين رشتهها همچنين ميتوانند كليد شناخت بيشتر ماده زنده باشند . ماده زنده بخشي از ماده مرئي كيهان است كه حدود ۵/۲ درصد از ۵ درصد ماده معمولي جهان را تشكيل مي دهد. » به گفته اين دانشمندان ، اين رشتهها مي توانند توسط ماده تاريك و ماده معمولي ساخته شوند .
منبع :
http://www.aftab.ir/news/2008/jan/12/c3c1200134626_science_education_astronomy_cosmic_w eb.php
در حقيقت ماده تاريك واقعي كه در كتاب قرآن از آن دخان نام برده شده است با امواج الكترومغناطيسي يا نور ( حرارت و گرما ) برهمكنش قوي دارد . ميتوانيم چنين تصور كنيم كه چون دخان جاذب نور است هرگز رصد نخواهد شد مگر اينكه سايه آن را رويت كنيم ، ولي چون نور را تبديل به ميدان مغناطيسي ميكند اين ميدان قابل شناسايي ميباشد .
فيزيكدانان ايتاليايي و چيني موفق شدند ذرات اسرارآميز ماده تاريكي را كه در اطراف خورشيد مي چرخند كشف كنند . به گزارش خبرگزاري مهر ، گروهي از فيزيكدانان ايتاليايي دانشگاه رم با همكاري محققان چيني اعلام كردند كه ذرات اسرارآميز ماده تاريك را كشف كردهاند . ماده تاريك بر پايه تمام مدلهاي كنوني كيهان شناسي منشاء پويايي و تكامل هستي است . اين دانشمندان با استفاده از يك "نمايان كننده ذرات" در لابراتوارهاي كوههاي "گرن ساسو" توانستند عبور يك باد از ذرات ماده تاريك را كه در اطراف خورشيد مي چرخد نشان دهند . براساس اين تئوري ، ماده تاريك مي تواند از ذرات فرضي تشكيل شده باشد كه از "انفجار بزرگ" (بيگ بنگ) تشكيل شده اند . اين ذرات فرضي با ماده تاريك واكنش بسيار ضعيفي را برقرار مي كنند . اين ذرات كه با اصطلاح WIMP ( ذرات حجيم با فعل و انفعالي ضعيف ) معرفي مي شوند مي توانند از طريق سياره اي همانند زمين عبور كنند . براساس گزارش نيويورك تايمز ، آزمايش Dama (آزمايش ماده تاريك) از "يك نمايان كننده يوديد سديم" استفاده مي كند . اين نمايان كننده يك نور مختصر را به يك اتم مي تاباند و به اين ترتيب با WIMP واكنش مي دهد . در آزمايشي كه اين دانشمندان پيش از اين در دوره سالهاي 1996 و 2002 انجام داده بودند از حدود 100 كيلوگرم ماده نمايان كننده استفاده كردند ، درحالي كه در اين آزمايش جديد اين ميزان دو برابر شد . محققان ايتاليايي و چيني در هر دو آزمايش مشاهده كردند كه بيشترين رقم نوسان نور مختصر مربوط به ماه ژوئن و كمترين ميزان آن مربوط به ماه دسامبر است . در حقيقت اين دانشمندان توانستند با استفاده از آزمايش Dama حضور ماده تاريك را بار ديگر اثبات كنند .
همانطور كه قبلا گفته شد ماده تاريك در سطح خورشيد به علت جذب نور خاصيت مغناطيسي پيدا كرده و توفانهاي مغناطيسي خورشيد ميتوانند اين ذرات را شتاب دهند تا با سرعت به طرف بيرون ( جهت سياره زمين ) پرتاب شوند .
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.