Sara12
07-15-2010, 04:11 PM
باربارا می گوید:
مردان عزيز:چنانچه مي خواهيد دل نامزد/همسر خود را شاد کنيد ليست بعد را با دقت و با فکر و قلبي باز بخوانيد.اين ليست به شما نمي گويد که چه کار بکنيد.در واقع تنها به شما مي گويد که چه کارهايي نکنيد. اين ليست به شما نشان مي دهد که چنانچه خواهان آنيد تا بهترين احساسات را در زن زندگي خود توليد کنيد و روابطي هماهنگ، متفاهم و ارضا کننده داشته باشيد، بايد از چه کارهايي برحذر باشيد.خواسته اي که در اينجا از شما دارم اين است که هرگز اين کارها را نکنيد!
چگونه زن زندگي خود را ديوانه سازيد:
01 با او حرف نزنيد.
02 به صحبت هايش گوش نکنيد و نيازهايش را ناديده بگيريد.
03 در مقابل او شورش کنيد.
04 هرگز به او آسايش خاطر و آرامش خيال ندهيد.
05 با زن هاي ديگر گرم بگيريد.
06 از او فاصله بگيريد.
07 از او انتقاد کنيد.
08 مبهم، ناواضح و دو پهلو صحبت کنيد.
09 فراموشکار باشيد و کارها را به تعويق بياندازيد.
010 به او بي توجهي نشان دهيد.
011 از افکار و احساسات خود چيزي به او نگوييد.
مردان عزيز:در ارائه ي اطلاعات زير بسيار بي پرده و صريح بوده ام. اميدوارم اين اطلاعات بتواند رفتارهاي مخربي را که از شما سرزده است و تأثير منفي اي را که بر روي زن زندگي تان مي گذارد، به شما نشان بدهد. معتقدم بيشتر مردها از تأثير نيرومند رفتار خود بر روي ما زن ها آگاهي ندارند و عکس العمل زنان خود را در برابر اينگونه رفتارها نيز درک نمي کنند. در اينجا مقصودم هرگز اين نيست که مردها را بد جلوه دهم. بلکه تنها سعي دارم به شما کمک کنم ارتباط ميان خود و نامزد/همسرتان را بهبود ببخشيد.
01 با او حرف نزنيد.
مي خواهيم درباره ي بعضي از برنامه ريزي ها با شما صحبت کنيم، اما شما موضوع صحبت را عوض مي کنيد.
مي خواهيم سر ميز شام يا به هنگام رانندگي در ماشين با شما صحبت کنيم، اما شما کمي غرغر مي کنيد و به ندرت پاسخ مي گوييد.
مي خواهيم درباره ي چيزي که ناراحت مان کرده است صحبتي را پيش بکشيم، اما شما مي گوييد که نمي خواهيد درآن باره صحبتي بکنيد.
مردها به راستي در صحبت نکردن درباره ي چيزي که دوست ندارند صحبت اش را کنند مهارت بسيار خاصي دارند.
مردان عزيز:مي دانم الآن چه فکر مي کنيد.اصولاً طبيعت شما اين نيست که خود را ابراز کنيد.زيرا سروکله زدن با مسائل احساسي و روحي برايتان ساده و راحت نيست.به علاوه از ساکت بودن لذت مي بريد.به خصوص هنگامي که خسته يا نگران هستيد و حوصله ي جواب دادن به کسي را نداشته باشيد حتي زني که دوستش داريد.هيچ يک از اينها اشکال محسوب نمي شوند. اما حقيقتي که وجود دارد اين است که سکوت کردن و حرف نزدن با زن ها احساسات بدي را در آنها زنده مي کند.
مي توانم تصور کنم که چشمان خود را از ناراحتي به اين سو و آن سو مي چرخانيد و زير لب مي گوييد:«بفرماييد باز شروع شد، سخنراني در باره ي اينکه چرا بايد بيشتر صحبت کنيم.»
خب، متأسفانه بله.زيرا واقعاً صحت دارد. اولين مورد ليست نيز همين است. چرا که يکي از غالب ترين و رايج ترين شکايتهاي زن ها از مردها نيز همين است.
عده اي از مردها به اعتراض مي گويند:«منظورتان چيست؟ من هميشه با همسرم در حال صحبت کردن هستم.»
لازم مي بينم که بگويم که در اينجا منظور ما صحبت درباره ي هوا، اخبار روز، بچه ها يا ديگر موضوعات بچه ها يا ديگر موضوعات معمولي نيست. بلکه منظور پاسخ به نياز زن براي صحبت درباره ي موضوعي مشخص و خاص است که ذهن او را به خود مشغول ساخته است.حال چه برنامه ريزي براي آينده باشد، چه پرداختن به مسئله يا مشکلي و چه صحبت کردن در باره ي رابطه تان.
در زير برخي از اشتباهات مردان در اين باره و پاسخ هاي ناخوشايند احتمالي از جانب زن ها آورده شده اند.
کداميک از رفتارهاي مردان زن ها را ديوانه مي سازد
*هنگامي که موضوعي را پيش مي کشيم که دوست نداريد در باره ي آن صحبت کنيد، هيچگونه پاسخي نمي دهيد، ساکت مي مانيد يا يکي دو کلمه مي گوييد، اما عملاً گفته ي ما را نشنيده مي گيريد.
*از دست ما به اين دليل که مي خواهيم درباره ي چيزي صحبت کنيم، عصباني مي شويد و کاري مي کنيد احساس حماقت کنيم و ما را تحت فشار مي گذاريد يا مي ترسانيد که قيد آن را بزنيم.
*از زير صحبت کردن در مي رويد.يا به هنگام پاسخ دادن طفره مي رويد و هيچگونه بازتاب يا اطلاعات واقعي و عمل درآن باره به ما نمي دهيد.
*وسط صحبت کردن بلند مي شويد و کار ديگري را انجام مي دهيد.مثلاً تلويزيون تماشا مي کنيد، با کامپيوترتان ور مي رويد، به روزنامه ي روي ميز نگاهي مي اندازيد و عملاً به اين طريق مکالمه را پايان مي دهيد.
*مي گوييد که بعداً درباره اش صحبت خواهيد کرد، اما هرگز پي آن را نمي گيرد و موضوع را مجدداً مطرح نمي کنيد و هنگامي که ما مجدداً آن را پيش مي کشيم دوباره طفره مي رويد.
*به ما نمي گوييد چه چيزي شما را ناراحت کرده است و در عوض فاصله مي گيريد،خاموش مي شويد و از ما دوري مي کنيد.
چگونه صحبت نکردن احساسات بدي را در زن ها رقم مي زند
*در اين گونه اوقات ما زن ها مضطرب و نگران مي شويم و مي ترسيم که مبادا احساساتي را تجربه مي کنيد که نمي خواهيد به ما بگوييد.
*احساس ناامني مي کنيم، زيرا اطلاعات لازم را در دست نداريم و نيز به اين دليل که احساس مي کنيم که صحبت کردن با ما برايتان اهميت ندارد.
*احساس نيازمند بودن و محتاج بودن مي کنيم، زيرا شما ما را مرتباً پس مي زنيد و رد مي کنيد.
*سعي مي کنيم شما را وادار سازيم با ما صحبت کنيد، لذا زورگو و لجباز جلوه مي کنيم.
*با مطرح کردن دوباره و دوباره ي آن موضوع نق نقو و پرتوقع جلوه مي کنيم.
*به اين اميد که سرانجام شما را وادار سازيم به ما پاسخ گوييد، وسواسي جلوه مي کنيم.
نهايتاً نيز از اينکه به نيازها و خواسته هاي ما اهميت نمي دهيد از شما عصباني و بيزار مي شويم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که با ما صحبت نمي کنيد يا به حرف هاي ما پاسخ نمي دهيد، احساس محبوب نبودن و مهم بودن مي کنيم. مي دانيم که صحبت کردن هميشه براي شما ساده و راحت نيست، اما پيامدهاي صحبت نکردن حتي به مراتب نيز بدتر خواهد بود.
راه حل:
01 هنگامي که در مقابل از خود واکنش نشان مي دهيد، به خود يادآوري کنيد که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جويي نيست، بلکه تلاشي است براي برقراري ارتباط و مرتبط شدن با شما.
02 سکوت اختيار نکنيد.به اين نياز ما که با شما صحبت کنيم، صحه بگذاريد و چنانچه در همان لحظه نمي توانيد اين کار را بکنيد، وقتي را معين کنيد که بعداً حتماً اين کار را بکنيد.
03 به ياد داشته باشيد که هر چه بيشتر آن را به تعويق بيندازيد و به بعد موکول کنيد، برايتان مشکل تر خواهد شد. حال چه برنامه ريزي باشد چه رسيدگي به مسئله،چه مشکل کوچک و ظريف.به خود بگوييد که هر چه زودتر به آن رسيدگي کنيد، متحمل درد و رنج کمتري خواهيد شد.
02 به صحبت هايش گوش نکنيد و نيازهايش را ناديده بگيريد.
به شما مي گوييم به چه نياز داريم.شما به خودتان مي گوييد اهميت چنداني ندارد. به شما مي گوييم از رابطه مان راضي نيستيم و احساس خوشحالي نمي کنيم،اما شما آن را به حساب آن مي گذاريد که ما زيادي نق نقو و پرتوقع هستيم.
به شما توضيح مي دهيم که هفته ي سختي را در پيش داشته ايم و به کمک و حمايت شما نياز داريم، اما شما به کلي همه چيز را فراموش مي کنيد و حتي يک ذره هم از آنچه تقاضايش را کرده بوديم به ما نمي دهيد.
نه تمام زن ها، اما بيشتر آنها با خوشحالي تمام داوطلبانه به مردي که آنها را خوشحال کند، امتياز مي دهند.هم زمان با جدي شدن رابطه، زن ها اطلاعات زيادي را درباره ي نيازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنيت آنها مي شود و آنچه ناراحت و عصباني شان مي سازد، در اختيار مرد زندگي شان قرار داده اند، اما براي آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبي درک کرده ايد، مجدداً نيز بارها و بارها به شما مي گويند!اما در بيشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمي دهيد و تمامي آنچه را که آنها درباره ي نيازهايشان با شما در ميان گذاشته بودند فراموش کرده يا ناديده مي گيريد.
مردها شنونده ي خوبي نيستند.براي نمونه نامزد/همسرتان به شما مي گويد که احساس مي کند او را ناديده مي گيريد.اما شما کوچکترين ترتيب اثري نمي دهيد.روزها، هفته ها و ماهها نيز مي گذرند، اما گويي هيچ چيزي به شما گفته نشده است.نامزد/همسرتان به شما مي گويد بسيار خوشحال خواهد شد هنگامي که در سفر هستيد به او زنگ بزنيد، اما باز هم شما اين کار را نمي کنيد، به او يادآوري مي کنيد، چهارشنبه شب که کلاس داريد او مواظب باشد، بچه ها پيش از خواب زياد تلويزيون تماشا نکنند تا بي خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا مي رسد. به خانه مي رسيد و مي بينيد که بچه ها هنوز نخوابيده اند و نحسي مي کنند.تمامي اين داستان ها از يک چيز حکايت مي کنند: يا شما مردان به ما گوش نمي کنيد يا اين که به سادگي گفته هايمان را ناديده مي گيريد.
اخيراً يکي از دوستانم به من تلفن زد و خبرهاي تلخي را برايم تعريف کرد که به نحوي مطلوب اين اشتباه مردان را و نيز پيامدهاي بد آن را به تصوير مي کشيد.ليندا هيجده سال است که با شوهرش آيروينگ ازدواج کرده است. حاصل اين ازدواج دو بچه است و همچنين ارتباطي بين آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبي محسوب مي شود.اما ظرف پنج سال گذشته ليندا احساس خوشحالي نمي کند.زيرا آيروينگ توجه زيادي به او ندارد و ظاهراً غرق دنياهاي خود، کار و نگراني هاي شخصي خودش مي باشد.گهگاه نيز افسرده و کج خلق مي شود و خشم خود را بر روي ليندا و حتي بچه ها خالي مي کند.عموماً نيز کنار او بودن و همنشيني با او چندان خوشايند نيست.ليندا و آيروينگ سالهاست که با يکديگر رابطه ي جنسي نداشته اند و عملاً رابطه شان بسيار بد و از هم پاشيده شده است.
ليندا بارها سعي کرده است درباره ي مشکلات شان با آيروينگ صحبت کند. وي در ابتدا سعي مي کرد با صحبت درباره ي احساساتش موضوع را پيش بکشد. اما آيروينگ سريعاً موضوع را عوض مي کرد يا از اتاق بيرون مي رفت. با گذشت زمان و تغيير نکردن اوضاع، ليندا به طرز فزاينده اي مأيوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه يکبار به آيروينگ مي گفت که بايد درباره ي وضعيت شان با هم صحبت کنند.آيروينگ با بي ميلي و اکراه قبول مي کرد تا بنشيند و با ليندا صحبت کنند.اما هر بار، همان کار هميشگي اتفاق مي افتاد. بدين معنا که ليندا عجز و ناله مي کرد تا روي رابطه شان کار کنند اما آيروينگ روي کاناپه قوز کرده به دستهايش خيره مي شد و چيزي نمي گفت. مدتها بدون تغييري سپري مي شدند. ليندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جايي رسيده بود که مجبور شد آيروينگ را با به ميان کشيده موضوع طلاق تهديد کند تا بلکه او را وادار سازد کاري کند ازدواج شان را نجات دهند.اما اين کار نيز مؤثر واقع نشده بود.
يک روز، ليندا متوجه مي شود که ديگر تاب تحمل ندارم و تصميم مي گيرد به آيروينگ بگويد مي خواهد از او جدا شود.يک شب هنگامي که آيروينگ از سر کار به خانه مي آيد، مي بيند که ليندا منتظر او نشسته است. در حالي که گريه مي کند به او مي گويد:«آيروينگ، خيلي سعي کردم اما ديگه خسته شده ام.فکر مي کنم براي هر دوي ما بهتر است از هم جدا شويم. مي خواهم که خانه را ترک کني.»
آيروينگ در حالي که شوکه شده است مي پرسد:«آيا هيچ مي داني چه مي گويي؟ مي خواهي از من جدا شوي؟ نمي توانم باور کنم.مگر چه اتفاقي افتاده است؟»
ليندا با تعجب مي پرسد:«چه اتفاقي افتاده است؟ چطور مي تواني بپرسي چه اتفاقي افتاده است؟ پنج سال است از تو مي خواهم که بر روي رابطه مان کار کنيم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختي نمي کنم. اما مثل اينکه يک بار هم گوش نکردي!»
آيروينگ ملتمسانه مي گويد: «چطور مي تواني بدون اينکه فرصتي به من داده باشي يکباره مرا ترک کني.اين خيلي ناگهاني است.فکر نمي کني قبلاً بايد درباره اش فکر کنيم؟»
ليندا پاسخ مي دهد:«صدها بار به تو فرصت دادم. شوخي مي کني که مي گويي تعجب کرده اي. اين چند سال کجا بودي؟»
در تمام طول مدتي که ليندا اين داستان را برايم تعريف مي کرد، گريه کرد. او گفت «بدترين قسمت داستان اين است که آيروينگ واقعاً مرد خوبي است. تعجب آور است اما مثل اينکه او واقعاً تمام مدت اين پنج سال هيچ يک از حرف هاي مرا نشنيده است اما چگونه مي توانسته است هيچ يک از هشدارها و التماس هاي مرا نشنيده باشد؟»
پاسخ سؤال ليندا را به درستي نمي دانستم.شايد آيروينگ نيز مانند بسياري از مردهاي ديگر نمي خواسته و دوست نداشته است چيزهايي را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شايد راه حلي براي مشکلات شان نداشته از اين رو ناخودآگاه به اين انتخاب دست زده بود که آنها را ناديده بگيرد. شايد هم شکايت هاي ليندا را خيلي جدي نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دليل واقعيت اين بود که شنونده ي خوبي نبود و بهايي که پرداخت نيز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزيز: شايد همواره پيامدهاي گوش ندادن شما به خواسته ها يا شکايتهاي نامزد/همسرتان به اين حد وخيم و جدي نباشند؛ يا حداقل در آينده ي نزديک مخرب نباشند.
اما چرا بايد ما زن ها را به جايي برسانيد که نقطه ي برگشتي در کار نباشد؟ چرا بايد احساسات ما را چنان وخيم، جنون آميز و تهديد کننده کنيد؟ چرا نبايد به خود آييد و نيازهاي ما را جدي بگيريد؟
و در نهايت از ما بيزار شويد و وادارمان سازيد کاري کنيم که خودمان نيز از خودمان بيزار شويم؟
گاهي اوقات در سمينارهايم هنگامي که مي خواهم درباره ي اين موضوع با شنوندگان صحبت کنم،لطيفه ي زير را براي آن ها نقل مي کنم که طنز زيبايي در آن نهفته است:
زني است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سي سال آخر زندگي شان هفته اي يکبار شوهرش را تهديد کرده است که چنانچه تغيير نکند،از او جدا خواهد شد.يک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهايش مي بيند.از او مي پرسد؟:
«چي شده! آيا مشکلي پيش آمده؟»
زن هاي حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزيابي مي کنند در حالي که مردها به ندرت به آن مي خندند. بارها از خودم پرسيده ام که آيا به اين دليل است که متوجه موضوع لطيفه نمي شوند يا اينکه متوجه مي شوند اما از آن خوششان نمي آيد.مردان عزيز: تمامي چيزي که سعي در گفتن آن را دارم اين است که:«هرگز زن را به حدي تحت فشار نگذاريد تا مجبور شود شما را به جدايي تهديد کند يا به لحاظ جنسي نسبت به شما سرد شود يا به زن نق نقو و جيغ جيغويي بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفته هاي او تن بدهيد.
کدام يک از رفتارهاي مردها زن ها را ديوانه مي کند
*به گفته هاي ما صحه نمي گذاريد يا آنها را احمقانه يا اشتباه مي پنداريد و سپس طوري رفتار مي کنيد که گويي منتظريد صحبت هايمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنيد.
*خواسته ها و نيازهاي ما را بي جا تلقي مي کنيد يا آنها را وارد نمي دانيد و با خودتان يا به ما مي گوييد که ما پرتوقع و زياده خواه هستيم.
*تا آخرين لحظه خواسته هاي ما را به تعويق مي اندازيد.گويي مي خواهيد ببينيد آيا مي توانيد ما را منحرف کنيد يا سرانجام وادارمان سازيد قيد آنها را بزنيم يا نه.
*اهميت خواسته ها و نيازهاي ما را دست کم مي گيرد و اينطور فکر مي کنيد که واقعاً مهم نيستند و لزومي ندارد آنها را برآورده سازيد.
*طوري وانمود مي کنيد که به نيازهاي ما گوش داده ايد و مي خواهيد آنها را برآورده سازيد، اما سپس کار خودتان را مي کنيد و همه چيز را ناديده مي گيريد و تلاشي براي برآورده ساختن آنها نمي کنيد.
چرا و چگونه گوش ندادن به زن ها و ناديده گرفتن نيازهايشان بدترين احساسات را در آنها توليد مي کند
*در اين گونه اوقات احساس ناامني مي کنيم و مي ترسيم.زيرا احساس مي کنيم به ما اهميتي نمي دهيد.
*نق نقو شده ايم و مدام از شما شکايت مي کنيم.زيرا مجبوريم براي يک چيز مدام از شما خواهش کنيم.
*عصباني شده از شما بيزار مي شويم.زيرا شما احساسات ما را ناديده مي گيريد.
*پرتوقع مي شويم و شما را تهديد مي کنيم.زيرا مي خواهيم سرانجام به نحوي توجه شما را جلب کنيم.
*بدجنس و مغرض مي شويم.زيرا متوجه مي شويم عامدانه به ما بي توجهي مي کنيد.
*زودرنج، عصبي و تحريک پذير مي شويم.زيرا مدام نگرانيم که سرانجام به خواسته هاي ما ترتيب اثر خواهيد داد يا نه.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به ما گوش نمي کنيد و نيازهاي مان را ناديده مي گيريد، احساس مي کنيم که ما را دوست نداريد و ما را زياد جدي نمي گيريد و نگران آثار آن بر روي احساسات ما و پيامدهايي که براي رابطه يا ازدواج مان خواهد داشت، نيستيد. به طرز مضحکي هرچه ديرتر به نيازهاي ما ترتيب اثر دهيد، پرتوقع تر و نق نقوتر مي شويم و راضي کردن ما برايتان مشکلتر خواهد شد.
راه حل:
01 به گفته ها،خواسته ها و نيازهاي ما گوش کنيد و آن را به چشم تضميني براي رابطه بنگريد.ما به گفته هايمان و در ميان گذاشتن خواسته هايمان با شما در واقع کليدهاي خوشحال ساختن خود را در اختيار شما قرار داده ايم و هنگامي که شما ما را خوشحال و راضي نگه مي داريد، همسر به مراتب بهتري نيز براي شما خواهيم بود.
02 براي مدت يک هفته تنها بر روي يکي از نيازهاي ما تمرکز کنيد:صحبت بيشتر، گذران وقت بيشتر با بچه ها، جمع آوري کردن لباس هاي خودتان و...سپس سعي کنيد اندکي از آن را برآورده سازيد.
03 ما را جدي بگيريد.ما درگفته هاي خودجدي هستيم و چنانچه از شما خواسته اي داريم، به هيچ وجه احمقانه، يا از سر هوا و هوس نيست و برايمان بسيار نيز مهم است و اين به آن دليل است که شما برايمان مهم هستيد.
3-در مقابل او شورش کنيد
بارها از شما خواهش مي کنيم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنيد و لباس هايتان را سرجايشان بگذاريد، اما شما به سادگي آن را فراموش مي کنيد يا ناديده مي گيريد.
به شما مي گوييم دوست نداريم مجلات مستهجن بخوانيد يا فيلم هاي مبتذل تماشا کنيد و اينکه از اين کار شما ناراحت مي شويم. اما شما مي گوييد که ما مادر شما نيستيم و دوست نداريد که ما به شما بگوييم چه کار بکنيد و چه کار نکنيد.
از شما مي خواهيم شبهايي که دوست داريد تا ديروقت تلويزيون تماشا کنيد به ما خبر بدهيد و زودتر به ما «شب به خير»بگوييد تا ما تا ديروقت در بستر به انتظار شما بيدار نمانيم.اما شما ناراحت مي شويد و مي گوييد که دوست نداريد يک يک حرکات و کارهاي خود را به ما گزارش بدهيد و براي آن ها اجازه بگيريد.
مردان عزيز:مي دانم به اين موضوع حساسيت زيادي داريد لذا سعي مي کنم تا آنجايي که امکان دارد با ملايمت تمام آن را توضيح دهم.مردها بنابر غريزه نياز دارند مستقل باشند و از اينکه آزادي و خودمختاري خود را از دست بدهند، مي ترسند. مي دانم اصلاً دوست نداريد به «زني» جواب پس بدهيد يا از دستورها و فرمان هاي او اطاعت کنيد. از اين که مرتباً به شما دستور بدهند بيزاريد. اما حقيقت آن است که چنانچه مي خواهيد زن عاقل و مهربان خود را به يک ديوانه ي زنجيري تبديل کنيد، کافي است کنترل رابطه يا ازدواج خود را به دست بخش شورشي وجود خود بسپاريد.
همين و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگيريد و اطلاعات ارائه شده در اين مقاله را نپذيريد. ممکن است در جايي از وجود خود احساس کنيد از شما مي خواهم که تسليم شويد، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شويد و اجازه دهيد شما را به بردگي بکشاند.هرگز اين طور نيست. اين از دست دادن آزادي نيست.بلکه آزاد شدن از شورشي و طغيان گر درون خودتان است که ممکن است زندگيتان را در دست خود گيرد.
اما اين شورشي و سرکشي از کجا مي آيد؟ اين شورشي از پسر کوچولوي درون هر مردي سرچشمه مي گيرد که مجبور بوده است روزي پيوندهاي عاطفي احساسي خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودي مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعريف کند تا مرد شود. اين فرآيند جدايي چنانچه قرار باشد که پسر به مردي مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروري به حساب مي آيد و مقاديري رفتار شورشي را نيز در پي خواهد داشت. بالاخص اين فرآيند در سالهاي نوجواني بيشتر صدق مي کند که در آن ميل و گرايش زيادي در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوباره اي به شخصيت واقعي و منحصر به فرد خويش به عنوان موجودي مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسياري از پسرهاي جوان اين فرآيند جدايي و استقلال هرگز کامل نمي شود.گاهي اوقات بدان دليل است که مادر اجازه ي اين استقلال و جدايي را نمي دهد و بسيار کودک را کنترل مي کند يا کاري مي کند که کودک به دليل اين تمايز احساس گناه کند. گاهي اوقات به اين دليل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غايب يا آزاررسان خود را براي خانواده بازي کند و از نقش حمايتگر براي مادر خود سر باز بزند و گاهي اوقات نيز بدان دليل است که پيوندهاي عاطفي ميان اعضاي خانواده به حدي نزديک، صميمي و قوي است که کودک به طوري ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته مي ماند و اين تمايز و استقلال هرگز اتفاق نمي افتد.
اما هنگامي که پسر جوان فرآيند جدايي و استقلال روحي و احساسي خود را از مادرش به پايان نمي برد، چه پيامدهايي انتظار او را مي کشند؟ در اين گونه اوقات اين کار ناتمام را با زن هاي ديگر زندگي خود از قبيل همسر، نامزد و... از سر مي گيرد و در مقابل هر چيز که به او احساس کنترل شدگي يا مغلوب بودن بدهد، شورش مي کند.
حال ممکن است از خود سؤال کنيد که آيا مردها آگاهانه اين کار را مي کنند يا خير؟ پاسخ من به اين پرسش اين است که:«احتمالاً نه» چنانچه زني مهربان و با احساس با چنين مردي که هنوز در مقابل زن هاي زندگي اش شورش مي کند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانيت ديوانه خواهد شد!؟
مردان عزيز: از کجا مي توانيد بفهميد که آيا شما نيز يک شورشي هستيد يا خير؟ در زير آزموني وجود دارد که در تعيين اين نکته به شما کمک خواهد کرد.(البته چنانچه مايل نيستيد، مجبور نيستيد به پرسشهاي آن پاسخ دهيد!)
آيا شما يک شورشي هستيد؟
کداميک از جملات زير درست است و کداميک نادرست؟
01 در جملاتي که براي توصيف زندگي عشقي تان به کار مي بريد، کلمات فشار و اجبار و الزام بيش از ساير کلمات ديگر به کار برده مي شوند.براي نمونه:
«اينقدر مرا تحت فشار نگذار و الا مي گذارم و مي رم.»
«هر بار که خواسته ها و نيازهايت را با من در ميان مي گذاري احساس فشار، اجبار و الزام مي کنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کني کارهايي رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن اين مقاله.»
02 هرگاه زني از شما مي خواهد کاري را انجام دهيد، قوياً احساس مي کنيد که دوست داريد خلاف آن کار را انجام دهيد.
03 شما از کلمه و واژه ي شورش و شورشي بيزاريد و دوست داريد خود را مردي مستقل و قوي بدانيد که هرگز مايل نيست تسليم شده و به يک «زن ذليل»تبديل شود.
04 از اين آزمون بدتان مي آيد.
خُب، مردان عزيز، چطور بود؟
چنانچه فکر مي کنيد آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهاي آن سر باز زديد و حتي يک بار هم نخنديديد پس به شما تبريک مي گويم. شما يک شورشي و طغيان گر حسابي و تمام عيارهستيد!
حالا بياييد لحظه اي جدي به قضيه نگاه کنيم.زيرا در اينجا نکته ي مهمي وجود دارد که بايد آن را يادآور شوم. مشکل شورشي بودن اين است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواسته ها تبديل مي کند.نبرد قدرتي که در آن شما مدام مي خواهيد استقلال و کنترل ناپذيري خود را به خودتان اثبات کنيد. براي نمونه نامزد/همسرتان مي گويد: «بيا آخر هفته بريم بيرون شهر.» و شما احساس مي کنيد مجبوريد که حتماً با او مخالفت کنيد و بگوييد که مثلاً کار داريد هر چند که به طرزي پنهان خودتان نيز بدتان نمي آيد که کمي استراحت يا تفريح کنيد.همسرتان مي گويد آمادگي دارد که با شما همبستر شود، اما شما به يکباره احساس خستگي يا بي علاقگي مي کنيد، هر چند که همين ده دقيقه پيش خودتان نيز مي خواستيد شروع کنيد. نامزد/همسرتان از رفتار يکي از دوستان شما انتقاد مي کند، اما شما به يکباره احساس مي کنيد که مي خواهيد از او دفاع کنيد، گر چه پيش از آن که همسرتان چيزي بگويد، خودتان نيز از رفتار اين دوست تان ناراحت شده بوديد و با همسرتان هم عقيده بوديد.
کداميک از رفتار مردها، زن ها را ديوانه مي سازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بوديم که انجام دهيد، مقاومت مي ورزيد و اغلب خلاف آن را انجام مي دهيد.
* با نظر يا عقيده ي ما مخالفت مي کنيد، تنها براي آنکه متفاوت باشيد.
*درخواستهاي ما را به عنوان فشار و اجبار تعبير مي کنيد و با ناراحتي از دست ما از خود بيش از حد واکنش نشان مي دهيد.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستيد و اظهار عشق ما را به خود روش هاي فريبکارانه اي براي کنترل و سلطه جويي بر خودتان تصور مي کنيد.
*به توصيه ها، پيشنهادها، کمک ها و حمايتهاي ما به گونه اي پاسخ مي دهيد که گويي تلاش هاي ما را براي کنترل کردن و سلطه بر شما صورت مي گيرد و سپس گفته هاي ما را به حساب نمي آوريد، هر چند هم که منطقي باشد.
*از آسايش خاطر دادن به ما خودداري مي ورزيد و عشق تمام و کمال خود را از ما دريغ مي کنيد.زيرا دوست نداريد از شما توقعي داشته باشيم يا احساس کنيد که مجبوريد ايفاي نقش کنيد.
چرا و چگونه شورشي بودن بدترين احساسات را در ما زن ها توليد مي کند
*دراين گونه اوقات ما از شما مي رنجيم و احساس محبوب نبودن مي کنيم، زيرا ظاهراً اين طور به نظر مي رسد که مرتباً رو در روي ما مي ايستيد و جبهه مي گيريد.
*احساس ناامني و محتاج بودن مي کنيم، زيرا شما عشق خود را از ما دريغ کرده ايد.
*عصبي، مأيوس و سرخورده مي شويم، زيرا در مقابل پيشنهادها يا پرس و جوهاي ما از خود مقاومت نشان مي دهيد.
*احساس مي کنيم مجبوريم در حق شما مادري کنيم، زيرا مانند يک پسر بچه ي شورشي رفتار مي کنيد.
*مغرض و بدجنس مي شويم،زيرا احساس مي کنيم ما را به يک نبرد قدرت کشانده ايد.
*عصباني، تحريک پذير و سلطه جو مي شويم، زيرا از انجام کوچکترين و ساده ترين کارهايي که براي حفظ رابطه مان ضروري است نيز سرباز مي زنيد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه که مثل شورشي ها رفتار مي کنيد از ما يک دشمن مي سازيد.
هنگامي که مثل مادرتان با ما رفتار مي کنيد، مادري که بايد استقلال و خودمختاري تان را از او پس بگيريد، بدترين احساسات را در ما زنده مي کنيد.هرچه بيشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزيد، ما را بيشتر تخريب مي کنيد و به کابوس هايتان بيشتر تحقق مي بخشيد.
راه حل:
01 نبردهايتان را با دقت انتخاب کنيد.در هر رابطه موقعيتها و زمان هايي وجود دارند که بايد حدود و ثغوري را براي خود
تعريف کنيد. پايتان را زمين بکوبيد و مثلاً «نه» بگوييد (اما نه در تمامي اوقات)به جاي آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامي درخواست ها و نيازهاي نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطي نشان دهيد، مواقع و موقعيت هايي را انتخاب کنيد که اين نوع رفتار در آنها مناسب و منطقي باشد. ببينيد کدام يک از مسائل و موضوعات براي شما مهمترند:وقت گذراني با دوستانتان، تماشاي تلويزيون، وقت آزاد در تنهايي بي آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ريزي براي تعطيلات آخر هفته و... و سپس بياموزيد که براي آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنيد. نه اينکه به طور اتوماتيک در برابر حتي ساده ترين خواسته هاي او شورش کنيد. در غير اين صورت رابطه يا ازدواج شما به ميدان نبردي بدل مي شود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمي خواهيد شد.
02 هرگاه در خود احساس سرکشي، طغيان و شورش مي کنيد، به خود يادآوري کنيد که نيت نامزد/همسرتان اين نيست که شما را کنترل کند و از شما يک پسربچه ي کوچک، مطيع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش مي کند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بيان کند، نزديکي و صميميت بيشتري ايجاد کند و تفاهم، هارموني و هماهنگي بيشتري در زندگي تان بيافريند.
03 بر روي مسائل و موضوعات حل و فصل نشده اي که با مادرتان داريد کار کنيد. آه، مي دانم که اين کار خيلي جالب و لذت بخش به نظر نمي رسد. اما چنانچه فکر مي کنيد که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشده اي را با مادرتان داريد، ممکن است آنها را بر روي نامزد/همسر خود فرافکني کنيد.سعي کنيد خود را از شرطي شدن هاي گذشته آزاد سازيد.مي توانيد براي چند جلسه به يک مشاور يا روانکاو مراجعه کنيد.به گروه درماني هاي مردانه بپيونديد، با ديگر اعضاي خانواده صحبت کنيد.از هر چيز ديگري که بتواند به شما کمک کند از عکس العمل هاي خود چه درسطح دروني و چه در سطح بيروني آگاه شويد و آنها را تعديل سازيد، استفاده کنيد.
4-هرگز به او آسايش خاطر و آرامش خيال ندهيد.
به شما مي گوييم از اين که اخيراً از ما راضي نبوده ايد و نسبت به ما بي محبت و نامهربان شده ايد و از ما کناره گيري مي کنيد،نگران هستيم.اما شما مي گوييد که خيالاتي شده ايم و اين که بهتر است آرام بگيريم.شب به هنگام خواب به شما مي گوييم که نگران سخنراني بزرگي هستيم که فردا بايد در محل کار خود بکنيم و از شما مي خواهيم که پيش از خواب کمي ما را در آغوش بگيريد، اما شما معذب مي شويد و مي گوييد که وقت نداريد و بايد به برخي از E-mailهاي خود پاسخ دهيد و ما را در اتاق خواب تنها مي گذاريد.
واقعه اي تلخ از گذشته را به ياد مي آوريم و احساساتي مي شويم و گريه مي کنيم. اما شما همان جا مي نشينيد، ما را نگاه مي کنيد و هيچ کاري نمي کنيد يا چيزي نمي گوييد تا ما را آرام کند.
چنانچه از زن ها بپرسيد که در مواقع نگراني و اضطراب چه کسي بهتر مي تواند به آنها آرامش و احساس امنيت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به اين عنوان معرفي نخواهند کرد.
مردان عزيز: متأسفانه اين موضوع حقيقت دارد که زن ها در اين زمينه مهارت بيشتري از مردها دارند.هرگاه ما زن ها ناراحت يا نگران هستيم، دوست داريم که به گفته هايمان گوش داده شود، در آغوش مان بگيرند، آراممان کنند و به ما اطمينان دهند که همه چيز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جاي اينها اغلب ما را نصيحت مي کنند و راه حل و دستورالعمل ارائه مي دهند. يا اين که پس مي نشينند يا به ما پشت مي کنند و تنهايمان مي گذارند يا بدتر از همه اين که به ما انگ حماقت مي زنند که چرا اصلاً ناراحت شده ايم!
هرگاه ما زن ها ترسيده باشيم يا احساس ناامني کنيم، به طرزي غريزي تقاضاي کمک مي کنيم و اميدواريم که آرامشي بيابيم تا در سايه ي آن نگراني هايمان تسکين بيابد.بنابراين چنانچه به جاي تسلي و آرامش، با سردي، بي تفاوتي يا سرزنش و انتقاد رو به رو شويم، سطح نگراني و ناامني ما افزايش مي يابد و احساسات مان از آنچه بود نيز بدتر خواهد شد.بدين معنا که اگر در ابتدا کمي ناراحت بوديم، اين بار به راستي ناراحت و عصباني مي شويم. نه براي آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه اين الگو در بسياري از روابط صميمي رواج دارد. دقيقاً در همان لحظه که زن به آسايش خاطر و آرامش خيال از جانب مرد زندگي اش نياز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولي مردي مهربان و با احساس است به يک باره يخ مي زند و نقطه ي مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر مي زند بدين معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزديکتر شود، از او دور مي شود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهاي اميدوار کننده بزند، ساکت مي شود. چنانچه از او خواسته شده بود بگويد همه چيز درست خواهد شد، ناراحتي و معذب شدن واضح و عيان او برعکس اين پيام را به زن مي دهد که همه چيز همين الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختي مي توانند به زن ها آرامش خيال و آسودگي خاطر بدهند. چند دليل در اين رابطه وجود دارد:
01 مردها احساس اجبار و الزام مي کنند که مشکل را حل کنند و هنگامي که نمي توانند ناراحت و سرخورده مي شوند و احساس شکست مي کنند.
آيا تا به حال از خود پرسيده ايد که چرا مرد زندگي تان به هنگام نگراني شما از مسئله يا مشکلي بازپرس و تحليل گر مي شود، سؤالات بسياري از شما مي پرسد، راه حلها و توصيه هاي بسياري ارائه مي دهد و حتي هنگامي که احساس مي کند به تلاشهاي او پاسخ مثبت نمي دهيد، از دست شما عصباني مي شود؟ اين به آن دليل است که مردها راه حل مدار هستند.آنها طوري بار آمده اند که احساس مسئوليت مي کنند که کارها را درست کنند و براي مشکلات راه حل بيابند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
بيشتر مردها اغلب درخواست زن مبني بر تسلي خاطر و آرامش خيال را با اجبار براي حل و فصل مشکلات اشتباه مي گيرند.
بنابراين هرگاه ناراحت باشيد نامزد/همسرتان احساس مي کند بايد راه حلي پيدا کند.لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل يابي»تغيير وضعيت مي دهد. البته هنگامي که ما زن ها ترسيده ايم يا احساس ناامني مي کنيم، اين دل و جان مرد زندگيمان است که به آن نياز داريم،نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب مي کند و احساس بهتري به ما مي دهد، ممکن است منطقي به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنيدن اينکه: «عزيزم، درک مي کنم چه مي گويي، متأسفم که چنين احساسات بدي را تجربه مي کني.»يا:«الآن چه خواسته اي از من داري؟» مردان عزيز: مي دانم ممکن است به راحتي باور نکنيد.احتمالاً خواهيد پرسيد: «منظورتان اين است که چنانچه فقط او را در آغوش بگيرم و حرف هاي آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتي هنگامي که مشکل او را حل نکرده باشم!؟»پاسخ اين است که:«بله» شايد مفيد باشد، از خود بپرسيد. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسيده باشد، چگونه او را آرام مي کرديد؟ آيا غير از اين است که او را در بغل مي گرفتيد؟ نوازش مي داديد و به او عشق مي ورزيديد؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه مي کرد و چنان احساس آرامشي مي کرد که نظير آن از هيچ واژه يا عبارتي ساخته نبود.خب، درست به طرز مشابهي در يک يک تمامي زن هاـ حتي قويترين، مستقل ترين و به ظاهر آسيب ناپذيرترين ماـ نيز دختر بچه هاي کوچکي وجود دارد که گاهي اوقات مي ترسند. چه بدانيم چه ندانيم آنچه به راستي در اين لحظات احتياج داريم همان چيزي است که تمامي دختربچه ها به آن نياز دارند. بازواني قوي و امن که ما را در آغوش بگيرند و به ما احساس امنيت بدهند به ما بگويند که تنها نيستيم.
مردان عزيز:گاهي اوقات هنگامي که در حل مشکلات يا برطرف کردن درد و رنج زني که به او عشق مي ورزيد احساس ضعف و ناتواني مي کنيد و عصباني مي شويد، از بيرون چنين ديده مي شود که اين عصبانيت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان مي باشد.اين عکس العمل شما ما زن ها را به راستي گيج و سردرگم مي کند. از خود مي پرسم: «اين من هستم که ناراحت هستم.پس چرا او از دست من عصباني مي شود؟» البته اين ما نيستيم که شما ازدستش عصباني هستيد، شما از خودتان عصباني هستيد که چرا نتوانسته ايد از او حمايت کنيد يا چرا در نجات او شکست خورده ايد.اگر از آنچه در درون تان مي گذرد آگاهي نداشته باشيد، اين امکان وجود دارد که عصباني تان به بيرون «چکه» کند و شما را تحريک پذير، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. اين اتفاق بدترين احساسات را در ما زنده مي کند. يعني احساس مي کنيم کسي که در وقت تنگي و آسيب پذيري خود به او رو کرده و پناه برده بوديم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
2-مردها به طرزي ناخودآگاه احساس گناه مي کنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند.لذا از دست او عصباني مي شوند.
سالها طول کشيد تا من اين ديناميسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهي يافتم، توانستم علت و دليل واکنش مردها را دريابم.براي نمونه زني به شوهرش مي گويد که يکي از رفتارهاي شوهرش او را ناراحت کرده است يا به دلايل ديگري که ممکن است ربطي هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکي آسايش خاطر از جانب او نيازمند است.اما مرد به جاي دلگرمي دادن به او يا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصباني شده است و او را متهم مي کند که زيادي احساساتي، محتاج، نق نقو يا... است. در اينجا چه اتفاقي مي افتد؟ احتمالاً مرد در اينحا احساس گناه مي کند که همسرش را ناراحت کرده است يا احساس حقارت مي کند که همسرش رفتاري از او را به رخش کشيده است که خودش نيز نسبت به آن کوچکترين آگاهي اي نداشته است و به جاي آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش مي کند که چرا چنين احساسي به او داده است.
مردان عزيز:هنگامي که به شما مي گوييم از چيزي ترسيده يا ناراحت هستيم و شما عصباني مي شويد، وضعيت را ازآنچه هست بيست برابر بدتر مي کنيد.حقيقت آن است که در اين مواقع ما نمي خواهيم شما را سرزنش کنيم يا از شما انتقادکنيم.بلکه تنها مي خواهيم احساس امنيت و محبوب بودن بکنيم. به همين دليل به کمک و آسايش خاطر از جانب شما احتياج داريم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردها اغلب درخواست زن ها مبتني بر آسايش خاطر، احساس امنيت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه مي گيرند.
کداميک از رفتار مردها زن ها را ديوانه مي سازد.
*هنگامي که نگران يا ناراحت هستيم براي ما سخنراني مي کنيد يا ما را پند و اندرز مي دهيد.در حاليکه تنها چيزي که در اين اوقات بدان نياز داريم درک و محبت است.
*هنگامي که از شما مي خواهيم ما را آرام کنيد و به ما آسايش خاطر بدهيد، خلاف آن را انجام مي دهيد و بدتر آن که ازما دور مي شويد.
*ناراحتي ما را عکس العمل افراطي تلقي مي کنيد و نياز ما را به حمايت ناديده مي گيريد.
*از ما به اين جهت که ناراحت هستيم.ناراحت و عصباني مي شويد و بدين ترتيب ما را ناراحت تر و چه بسا عصباني مي کنيد.
*ما را سرزنش مي کنيد و برچسب زياده از حد ضعيف يا محتاج و وابسته بودن به ما مي زنيد، تنها به اين دليل که از شما تقاضاي آسايش خاطر کرده بوديم.
*احساسات ما را بي اهميت تلقي مي کنيد و آنها را جدي نمي گيريد.
*منطقي و تحليل گر مي شويد. در حالي که تنها چيزي که ما به آن نياز داريم عشق، مهرباني و ملايمت است.
چرا و چگونه آسايش خاطر ندادن به زن ها بدترين احساسات را در آنها توليد مي کند.
*در اين اوقات احساس رهاشدگي و محبوب نبودن مي کنيم، زيرا به نياز ما به آسايش خاطر با سردي و بي تفاوتي پاسخ مي دهيد.
*مي ترسيم و احساس ناامني مي کنيم، زيرا به ما آسايش خاطر نمي دهيد.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه مي کنيم، زيرا ما را وادار مي کنيد براي اندکي آرامش به شما التماس کنيم.
*عصبي، تحريک پذير و زودرنج مي شويم، زيرا نيازها و درخواستهاي ما را درک نمي کنيد.
*افسرده مي شويم زيرا در کنار شما احساس امنيت نمي کنيم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به دنبال آرامش و آسايش خاطر به شما روي مي آوريم و شما با سردي، بي تفاوتي، دوري يا عصبانيت به ما پاسخ مي دهيد، احساس مي کنيم ناراحتي ما براي شما اهميتي ندارد و شما ديگر دوستمان نداريد تا از ما حمايت کنيد.
هر چه آسايش خاطر را از ما بيشتر دريغ کنيد، ترس ما بيشتر مي شود و در آن صورت نياز ما به آسايش خاطر بيشتر مي شود.
راه حل:
01 به خود يادآوري کنيد که مجبور نيستيد مارا نجات بدهيد
يا مشکلات را حل کنيد.ما تنها مي خواهيم احساس کنيم که شما در کنار ما هستيد و ما را تنها نمي گذاريد. چنانچه ما را در آغوش بگيريد، ببوسيد، و باما مهربان باشيد (و نيز ديگر اشکال حمايت روحي و عاطفي)مرتکب هيچ اشتباهي نشده ايد.چنانچه فکر مي کنيد براي حل مشکل ما راه حلي در اختيار داريد از ما بپرسيد که آيا بدان نيازي داريم يا خير.گاهي اوقات خواهيم ديد که از توصيه ها، پيشنهادها و راه حلهاي شما استقبال خواهيم کرد و گاهي اوقات نيز از اين که نمي خواهيم با راه حل ومنطق يا مشکلاتمان مقابله کنيم، تعجب خواهيد نمود.در اين گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمايت روحي و عاطفي شما نيازمنديم.02 هرگاه از يک رفتار شما ناراحت شده ايم يا مي گوييم که به آرامش و آسايش خاطر شما نيازمنديم، سعي کنيد غرور خود را کنار بگذاريد و به کمک ما بشتابيد.تنها چيزي که دراين اوقات بدان نياز داريم احساس مرتبط بودن و آرامش خيال است و هرگز نمي خواهيم شما را سرزنش کنيم يا گذشته ها را دوباره به ميان بکشيم.
03به ياد داشته باشيد:ارزشمندترين چيزي که در اين اوقات براي ارائه به ما داريد عشق تان است نه راه حل و منطق تان.عشق و محبت شما اين قدرت و توان را دارد که قلب ما را التيام بخشد و اين با ارزش ترين از هر راه حل يا پيشنهادي است که در اختيار داريد.
منبع:رازهايي درباره زنان
مردان عزيز:چنانچه مي خواهيد دل نامزد/همسر خود را شاد کنيد ليست بعد را با دقت و با فکر و قلبي باز بخوانيد.اين ليست به شما نمي گويد که چه کار بکنيد.در واقع تنها به شما مي گويد که چه کارهايي نکنيد. اين ليست به شما نشان مي دهد که چنانچه خواهان آنيد تا بهترين احساسات را در زن زندگي خود توليد کنيد و روابطي هماهنگ، متفاهم و ارضا کننده داشته باشيد، بايد از چه کارهايي برحذر باشيد.خواسته اي که در اينجا از شما دارم اين است که هرگز اين کارها را نکنيد!
چگونه زن زندگي خود را ديوانه سازيد:
01 با او حرف نزنيد.
02 به صحبت هايش گوش نکنيد و نيازهايش را ناديده بگيريد.
03 در مقابل او شورش کنيد.
04 هرگز به او آسايش خاطر و آرامش خيال ندهيد.
05 با زن هاي ديگر گرم بگيريد.
06 از او فاصله بگيريد.
07 از او انتقاد کنيد.
08 مبهم، ناواضح و دو پهلو صحبت کنيد.
09 فراموشکار باشيد و کارها را به تعويق بياندازيد.
010 به او بي توجهي نشان دهيد.
011 از افکار و احساسات خود چيزي به او نگوييد.
مردان عزيز:در ارائه ي اطلاعات زير بسيار بي پرده و صريح بوده ام. اميدوارم اين اطلاعات بتواند رفتارهاي مخربي را که از شما سرزده است و تأثير منفي اي را که بر روي زن زندگي تان مي گذارد، به شما نشان بدهد. معتقدم بيشتر مردها از تأثير نيرومند رفتار خود بر روي ما زن ها آگاهي ندارند و عکس العمل زنان خود را در برابر اينگونه رفتارها نيز درک نمي کنند. در اينجا مقصودم هرگز اين نيست که مردها را بد جلوه دهم. بلکه تنها سعي دارم به شما کمک کنم ارتباط ميان خود و نامزد/همسرتان را بهبود ببخشيد.
01 با او حرف نزنيد.
مي خواهيم درباره ي بعضي از برنامه ريزي ها با شما صحبت کنيم، اما شما موضوع صحبت را عوض مي کنيد.
مي خواهيم سر ميز شام يا به هنگام رانندگي در ماشين با شما صحبت کنيم، اما شما کمي غرغر مي کنيد و به ندرت پاسخ مي گوييد.
مي خواهيم درباره ي چيزي که ناراحت مان کرده است صحبتي را پيش بکشيم، اما شما مي گوييد که نمي خواهيد درآن باره صحبتي بکنيد.
مردها به راستي در صحبت نکردن درباره ي چيزي که دوست ندارند صحبت اش را کنند مهارت بسيار خاصي دارند.
مردان عزيز:مي دانم الآن چه فکر مي کنيد.اصولاً طبيعت شما اين نيست که خود را ابراز کنيد.زيرا سروکله زدن با مسائل احساسي و روحي برايتان ساده و راحت نيست.به علاوه از ساکت بودن لذت مي بريد.به خصوص هنگامي که خسته يا نگران هستيد و حوصله ي جواب دادن به کسي را نداشته باشيد حتي زني که دوستش داريد.هيچ يک از اينها اشکال محسوب نمي شوند. اما حقيقتي که وجود دارد اين است که سکوت کردن و حرف نزدن با زن ها احساسات بدي را در آنها زنده مي کند.
مي توانم تصور کنم که چشمان خود را از ناراحتي به اين سو و آن سو مي چرخانيد و زير لب مي گوييد:«بفرماييد باز شروع شد، سخنراني در باره ي اينکه چرا بايد بيشتر صحبت کنيم.»
خب، متأسفانه بله.زيرا واقعاً صحت دارد. اولين مورد ليست نيز همين است. چرا که يکي از غالب ترين و رايج ترين شکايتهاي زن ها از مردها نيز همين است.
عده اي از مردها به اعتراض مي گويند:«منظورتان چيست؟ من هميشه با همسرم در حال صحبت کردن هستم.»
لازم مي بينم که بگويم که در اينجا منظور ما صحبت درباره ي هوا، اخبار روز، بچه ها يا ديگر موضوعات بچه ها يا ديگر موضوعات معمولي نيست. بلکه منظور پاسخ به نياز زن براي صحبت درباره ي موضوعي مشخص و خاص است که ذهن او را به خود مشغول ساخته است.حال چه برنامه ريزي براي آينده باشد، چه پرداختن به مسئله يا مشکلي و چه صحبت کردن در باره ي رابطه تان.
در زير برخي از اشتباهات مردان در اين باره و پاسخ هاي ناخوشايند احتمالي از جانب زن ها آورده شده اند.
کداميک از رفتارهاي مردان زن ها را ديوانه مي سازد
*هنگامي که موضوعي را پيش مي کشيم که دوست نداريد در باره ي آن صحبت کنيد، هيچگونه پاسخي نمي دهيد، ساکت مي مانيد يا يکي دو کلمه مي گوييد، اما عملاً گفته ي ما را نشنيده مي گيريد.
*از دست ما به اين دليل که مي خواهيم درباره ي چيزي صحبت کنيم، عصباني مي شويد و کاري مي کنيد احساس حماقت کنيم و ما را تحت فشار مي گذاريد يا مي ترسانيد که قيد آن را بزنيم.
*از زير صحبت کردن در مي رويد.يا به هنگام پاسخ دادن طفره مي رويد و هيچگونه بازتاب يا اطلاعات واقعي و عمل درآن باره به ما نمي دهيد.
*وسط صحبت کردن بلند مي شويد و کار ديگري را انجام مي دهيد.مثلاً تلويزيون تماشا مي کنيد، با کامپيوترتان ور مي رويد، به روزنامه ي روي ميز نگاهي مي اندازيد و عملاً به اين طريق مکالمه را پايان مي دهيد.
*مي گوييد که بعداً درباره اش صحبت خواهيد کرد، اما هرگز پي آن را نمي گيرد و موضوع را مجدداً مطرح نمي کنيد و هنگامي که ما مجدداً آن را پيش مي کشيم دوباره طفره مي رويد.
*به ما نمي گوييد چه چيزي شما را ناراحت کرده است و در عوض فاصله مي گيريد،خاموش مي شويد و از ما دوري مي کنيد.
چگونه صحبت نکردن احساسات بدي را در زن ها رقم مي زند
*در اين گونه اوقات ما زن ها مضطرب و نگران مي شويم و مي ترسيم که مبادا احساساتي را تجربه مي کنيد که نمي خواهيد به ما بگوييد.
*احساس ناامني مي کنيم، زيرا اطلاعات لازم را در دست نداريم و نيز به اين دليل که احساس مي کنيم که صحبت کردن با ما برايتان اهميت ندارد.
*احساس نيازمند بودن و محتاج بودن مي کنيم، زيرا شما ما را مرتباً پس مي زنيد و رد مي کنيد.
*سعي مي کنيم شما را وادار سازيم با ما صحبت کنيد، لذا زورگو و لجباز جلوه مي کنيم.
*با مطرح کردن دوباره و دوباره ي آن موضوع نق نقو و پرتوقع جلوه مي کنيم.
*به اين اميد که سرانجام شما را وادار سازيم به ما پاسخ گوييد، وسواسي جلوه مي کنيم.
نهايتاً نيز از اينکه به نيازها و خواسته هاي ما اهميت نمي دهيد از شما عصباني و بيزار مي شويم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هنگامي که با ما صحبت نمي کنيد يا به حرف هاي ما پاسخ نمي دهيد، احساس محبوب نبودن و مهم بودن مي کنيم. مي دانيم که صحبت کردن هميشه براي شما ساده و راحت نيست، اما پيامدهاي صحبت نکردن حتي به مراتب نيز بدتر خواهد بود.
راه حل:
01 هنگامي که در مقابل از خود واکنش نشان مي دهيد، به خود يادآوري کنيد که اصرار نامزد/همسرتان در صحبت با شما از سر کنترل کردن و سلطه جويي نيست، بلکه تلاشي است براي برقراري ارتباط و مرتبط شدن با شما.
02 سکوت اختيار نکنيد.به اين نياز ما که با شما صحبت کنيم، صحه بگذاريد و چنانچه در همان لحظه نمي توانيد اين کار را بکنيد، وقتي را معين کنيد که بعداً حتماً اين کار را بکنيد.
03 به ياد داشته باشيد که هر چه بيشتر آن را به تعويق بيندازيد و به بعد موکول کنيد، برايتان مشکل تر خواهد شد. حال چه برنامه ريزي باشد چه رسيدگي به مسئله،چه مشکل کوچک و ظريف.به خود بگوييد که هر چه زودتر به آن رسيدگي کنيد، متحمل درد و رنج کمتري خواهيد شد.
02 به صحبت هايش گوش نکنيد و نيازهايش را ناديده بگيريد.
به شما مي گوييم به چه نياز داريم.شما به خودتان مي گوييد اهميت چنداني ندارد. به شما مي گوييم از رابطه مان راضي نيستيم و احساس خوشحالي نمي کنيم،اما شما آن را به حساب آن مي گذاريد که ما زيادي نق نقو و پرتوقع هستيم.
به شما توضيح مي دهيم که هفته ي سختي را در پيش داشته ايم و به کمک و حمايت شما نياز داريم، اما شما به کلي همه چيز را فراموش مي کنيد و حتي يک ذره هم از آنچه تقاضايش را کرده بوديم به ما نمي دهيد.
نه تمام زن ها، اما بيشتر آنها با خوشحالي تمام داوطلبانه به مردي که آنها را خوشحال کند، امتياز مي دهند.هم زمان با جدي شدن رابطه، زن ها اطلاعات زيادي را درباره ي نيازها، خواسته ها، آنچه موجب احساس امنيت آنها مي شود و آنچه ناراحت و عصباني شان مي سازد، در اختيار مرد زندگي شان قرار داده اند، اما براي آنکه مطمئن شوند حتماً آنها را به خوبي درک کرده ايد، مجدداً نيز بارها و بارها به شما مي گويند!اما در بيشتر اوقات شما مردان به ما گوش نمي دهيد و تمامي آنچه را که آنها درباره ي نيازهايشان با شما در ميان گذاشته بودند فراموش کرده يا ناديده مي گيريد.
مردها شنونده ي خوبي نيستند.براي نمونه نامزد/همسرتان به شما مي گويد که احساس مي کند او را ناديده مي گيريد.اما شما کوچکترين ترتيب اثري نمي دهيد.روزها، هفته ها و ماهها نيز مي گذرند، اما گويي هيچ چيزي به شما گفته نشده است.نامزد/همسرتان به شما مي گويد بسيار خوشحال خواهد شد هنگامي که در سفر هستيد به او زنگ بزنيد، اما باز هم شما اين کار را نمي کنيد، به او يادآوري مي کنيد، چهارشنبه شب که کلاس داريد او مواظب باشد، بچه ها پيش از خواب زياد تلويزيون تماشا نکنند تا بي خواب نشوند. چهارشنبه شب فرا مي رسد. به خانه مي رسيد و مي بينيد که بچه ها هنوز نخوابيده اند و نحسي مي کنند.تمامي اين داستان ها از يک چيز حکايت مي کنند: يا شما مردان به ما گوش نمي کنيد يا اين که به سادگي گفته هايمان را ناديده مي گيريد.
اخيراً يکي از دوستانم به من تلفن زد و خبرهاي تلخي را برايم تعريف کرد که به نحوي مطلوب اين اشتباه مردان را و نيز پيامدهاي بد آن را به تصوير مي کشيد.ليندا هيجده سال است که با شوهرش آيروينگ ازدواج کرده است. حاصل اين ازدواج دو بچه است و همچنين ارتباطي بين آن دو که از چشم دوستان آنها ارتباط خوبي محسوب مي شود.اما ظرف پنج سال گذشته ليندا احساس خوشحالي نمي کند.زيرا آيروينگ توجه زيادي به او ندارد و ظاهراً غرق دنياهاي خود، کار و نگراني هاي شخصي خودش مي باشد.گهگاه نيز افسرده و کج خلق مي شود و خشم خود را بر روي ليندا و حتي بچه ها خالي مي کند.عموماً نيز کنار او بودن و همنشيني با او چندان خوشايند نيست.ليندا و آيروينگ سالهاست که با يکديگر رابطه ي جنسي نداشته اند و عملاً رابطه شان بسيار بد و از هم پاشيده شده است.
ليندا بارها سعي کرده است درباره ي مشکلات شان با آيروينگ صحبت کند. وي در ابتدا سعي مي کرد با صحبت درباره ي احساساتش موضوع را پيش بکشد. اما آيروينگ سريعاً موضوع را عوض مي کرد يا از اتاق بيرون مي رفت. با گذشت زمان و تغيير نکردن اوضاع، ليندا به طرز فزاينده اي مأيوس و سرخورده شده بود و هرچند ماه يکبار به آيروينگ مي گفت که بايد درباره ي وضعيت شان با هم صحبت کنند.آيروينگ با بي ميلي و اکراه قبول مي کرد تا بنشيند و با ليندا صحبت کنند.اما هر بار، همان کار هميشگي اتفاق مي افتاد. بدين معنا که ليندا عجز و ناله مي کرد تا روي رابطه شان کار کنند اما آيروينگ روي کاناپه قوز کرده به دستهايش خيره مي شد و چيزي نمي گفت. مدتها بدون تغييري سپري مي شدند. ليندا به من گفت که ظرف نه ماه گذشته به جايي رسيده بود که مجبور شد آيروينگ را با به ميان کشيده موضوع طلاق تهديد کند تا بلکه او را وادار سازد کاري کند ازدواج شان را نجات دهند.اما اين کار نيز مؤثر واقع نشده بود.
يک روز، ليندا متوجه مي شود که ديگر تاب تحمل ندارم و تصميم مي گيرد به آيروينگ بگويد مي خواهد از او جدا شود.يک شب هنگامي که آيروينگ از سر کار به خانه مي آيد، مي بيند که ليندا منتظر او نشسته است. در حالي که گريه مي کند به او مي گويد:«آيروينگ، خيلي سعي کردم اما ديگه خسته شده ام.فکر مي کنم براي هر دوي ما بهتر است از هم جدا شويم. مي خواهم که خانه را ترک کني.»
آيروينگ در حالي که شوکه شده است مي پرسد:«آيا هيچ مي داني چه مي گويي؟ مي خواهي از من جدا شوي؟ نمي توانم باور کنم.مگر چه اتفاقي افتاده است؟»
ليندا با تعجب مي پرسد:«چه اتفاقي افتاده است؟ چطور مي تواني بپرسي چه اتفاقي افتاده است؟ پنج سال است از تو مي خواهم که بر روي رابطه مان کار کنيم. پنج سال است که به تو گفته ام احساس خوشبختي نمي کنم. اما مثل اينکه يک بار هم گوش نکردي!»
آيروينگ ملتمسانه مي گويد: «چطور مي تواني بدون اينکه فرصتي به من داده باشي يکباره مرا ترک کني.اين خيلي ناگهاني است.فکر نمي کني قبلاً بايد درباره اش فکر کنيم؟»
ليندا پاسخ مي دهد:«صدها بار به تو فرصت دادم. شوخي مي کني که مي گويي تعجب کرده اي. اين چند سال کجا بودي؟»
در تمام طول مدتي که ليندا اين داستان را برايم تعريف مي کرد، گريه کرد. او گفت «بدترين قسمت داستان اين است که آيروينگ واقعاً مرد خوبي است. تعجب آور است اما مثل اينکه او واقعاً تمام مدت اين پنج سال هيچ يک از حرف هاي مرا نشنيده است اما چگونه مي توانسته است هيچ يک از هشدارها و التماس هاي مرا نشنيده باشد؟»
پاسخ سؤال ليندا را به درستي نمي دانستم.شايد آيروينگ نيز مانند بسياري از مردهاي ديگر نمي خواسته و دوست نداشته است چيزهايي را بشنود که به او احساس شکست بدهند. شايد راه حلي براي مشکلات شان نداشته از اين رو ناخودآگاه به اين انتخاب دست زده بود که آنها را ناديده بگيرد. شايد هم شکايت هاي ليندا را خيلي جدي نگرفته و آنها را به حساب نق نقو بودن او گذاشته بود. اما به هر دليل واقعيت اين بود که شنونده ي خوبي نبود و بهايي که پرداخت نيز از دست دادن همسرش بود.
مردان عزيز: شايد همواره پيامدهاي گوش ندادن شما به خواسته ها يا شکايتهاي نامزد/همسرتان به اين حد وخيم و جدي نباشند؛ يا حداقل در آينده ي نزديک مخرب نباشند.
اما چرا بايد ما زن ها را به جايي برسانيد که نقطه ي برگشتي در کار نباشد؟ چرا بايد احساسات ما را چنان وخيم، جنون آميز و تهديد کننده کنيد؟ چرا نبايد به خود آييد و نيازهاي ما را جدي بگيريد؟
و در نهايت از ما بيزار شويد و وادارمان سازيد کاري کنيم که خودمان نيز از خودمان بيزار شويم؟
گاهي اوقات در سمينارهايم هنگامي که مي خواهم درباره ي اين موضوع با شنوندگان صحبت کنم،لطيفه ي زير را براي آن ها نقل مي کنم که طنز زيبايي در آن نهفته است:
زني است که به مدت چهل سال با همسر خود ازدواج کرده است.
زن مدت سي سال آخر زندگي شان هفته اي يکبار شوهرش را تهديد کرده است که چنانچه تغيير نکند،از او جدا خواهد شد.يک روز شوهر به خانه آمده است و زن را در حال بستن چمدانهايش مي بيند.از او مي پرسد؟:
«چي شده! آيا مشکلي پيش آمده؟»
زن هاي حاضر داستان فوق را با «مزه» ارزيابي مي کنند در حالي که مردها به ندرت به آن مي خندند. بارها از خودم پرسيده ام که آيا به اين دليل است که متوجه موضوع لطيفه نمي شوند يا اينکه متوجه مي شوند اما از آن خوششان نمي آيد.مردان عزيز: تمامي چيزي که سعي در گفتن آن را دارم اين است که:«هرگز زن را به حدي تحت فشار نگذاريد تا مجبور شود شما را به جدايي تهديد کند يا به لحاظ جنسي نسبت به شما سرد شود يا به زن نق نقو و جيغ جيغويي بدل شود تا سرانجام شما به گوش دادن به گفته هاي او تن بدهيد.
کدام يک از رفتارهاي مردها زن ها را ديوانه مي کند
*به گفته هاي ما صحه نمي گذاريد يا آنها را احمقانه يا اشتباه مي پنداريد و سپس طوري رفتار مي کنيد که گويي منتظريد صحبت هايمان تمام شود تا فوراً آن را از گوش به درکنيد.
*خواسته ها و نيازهاي ما را بي جا تلقي مي کنيد يا آنها را وارد نمي دانيد و با خودتان يا به ما مي گوييد که ما پرتوقع و زياده خواه هستيم.
*تا آخرين لحظه خواسته هاي ما را به تعويق مي اندازيد.گويي مي خواهيد ببينيد آيا مي توانيد ما را منحرف کنيد يا سرانجام وادارمان سازيد قيد آنها را بزنيم يا نه.
*اهميت خواسته ها و نيازهاي ما را دست کم مي گيرد و اينطور فکر مي کنيد که واقعاً مهم نيستند و لزومي ندارد آنها را برآورده سازيد.
*طوري وانمود مي کنيد که به نيازهاي ما گوش داده ايد و مي خواهيد آنها را برآورده سازيد، اما سپس کار خودتان را مي کنيد و همه چيز را ناديده مي گيريد و تلاشي براي برآورده ساختن آنها نمي کنيد.
چرا و چگونه گوش ندادن به زن ها و ناديده گرفتن نيازهايشان بدترين احساسات را در آنها توليد مي کند
*در اين گونه اوقات احساس ناامني مي کنيم و مي ترسيم.زيرا احساس مي کنيم به ما اهميتي نمي دهيد.
*نق نقو شده ايم و مدام از شما شکايت مي کنيم.زيرا مجبوريم براي يک چيز مدام از شما خواهش کنيم.
*عصباني شده از شما بيزار مي شويم.زيرا شما احساسات ما را ناديده مي گيريد.
*پرتوقع مي شويم و شما را تهديد مي کنيم.زيرا مي خواهيم سرانجام به نحوي توجه شما را جلب کنيم.
*بدجنس و مغرض مي شويم.زيرا متوجه مي شويم عامدانه به ما بي توجهي مي کنيد.
*زودرنج، عصبي و تحريک پذير مي شويم.زيرا مدام نگرانيم که سرانجام به خواسته هاي ما ترتيب اثر خواهيد داد يا نه.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به ما گوش نمي کنيد و نيازهاي مان را ناديده مي گيريد، احساس مي کنيم که ما را دوست نداريد و ما را زياد جدي نمي گيريد و نگران آثار آن بر روي احساسات ما و پيامدهايي که براي رابطه يا ازدواج مان خواهد داشت، نيستيد. به طرز مضحکي هرچه ديرتر به نيازهاي ما ترتيب اثر دهيد، پرتوقع تر و نق نقوتر مي شويم و راضي کردن ما برايتان مشکلتر خواهد شد.
راه حل:
01 به گفته ها،خواسته ها و نيازهاي ما گوش کنيد و آن را به چشم تضميني براي رابطه بنگريد.ما به گفته هايمان و در ميان گذاشتن خواسته هايمان با شما در واقع کليدهاي خوشحال ساختن خود را در اختيار شما قرار داده ايم و هنگامي که شما ما را خوشحال و راضي نگه مي داريد، همسر به مراتب بهتري نيز براي شما خواهيم بود.
02 براي مدت يک هفته تنها بر روي يکي از نيازهاي ما تمرکز کنيد:صحبت بيشتر، گذران وقت بيشتر با بچه ها، جمع آوري کردن لباس هاي خودتان و...سپس سعي کنيد اندکي از آن را برآورده سازيد.
03 ما را جدي بگيريد.ما درگفته هاي خودجدي هستيم و چنانچه از شما خواسته اي داريم، به هيچ وجه احمقانه، يا از سر هوا و هوس نيست و برايمان بسيار نيز مهم است و اين به آن دليل است که شما برايمان مهم هستيد.
3-در مقابل او شورش کنيد
بارها از شما خواهش مي کنيم که در مرتب نگه داشتن اتاق خواب به ما کمک کنيد و لباس هايتان را سرجايشان بگذاريد، اما شما به سادگي آن را فراموش مي کنيد يا ناديده مي گيريد.
به شما مي گوييم دوست نداريم مجلات مستهجن بخوانيد يا فيلم هاي مبتذل تماشا کنيد و اينکه از اين کار شما ناراحت مي شويم. اما شما مي گوييد که ما مادر شما نيستيم و دوست نداريد که ما به شما بگوييم چه کار بکنيد و چه کار نکنيد.
از شما مي خواهيم شبهايي که دوست داريد تا ديروقت تلويزيون تماشا کنيد به ما خبر بدهيد و زودتر به ما «شب به خير»بگوييد تا ما تا ديروقت در بستر به انتظار شما بيدار نمانيم.اما شما ناراحت مي شويد و مي گوييد که دوست نداريد يک يک حرکات و کارهاي خود را به ما گزارش بدهيد و براي آن ها اجازه بگيريد.
مردان عزيز:مي دانم به اين موضوع حساسيت زيادي داريد لذا سعي مي کنم تا آنجايي که امکان دارد با ملايمت تمام آن را توضيح دهم.مردها بنابر غريزه نياز دارند مستقل باشند و از اينکه آزادي و خودمختاري خود را از دست بدهند، مي ترسند. مي دانم اصلاً دوست نداريد به «زني» جواب پس بدهيد يا از دستورها و فرمان هاي او اطاعت کنيد. از اين که مرتباً به شما دستور بدهند بيزاريد. اما حقيقت آن است که چنانچه مي خواهيد زن عاقل و مهربان خود را به يک ديوانه ي زنجيري تبديل کنيد، کافي است کنترل رابطه يا ازدواج خود را به دست بخش شورشي وجود خود بسپاريد.
همين و بس. ممکن است در برابر من جبهه بگيريد و اطلاعات ارائه شده در اين مقاله را نپذيريد. ممکن است در جايي از وجود خود احساس کنيد از شما مي خواهم که تسليم شويد، غلام حلقه به گوش نامزد/همسرتان شويد و اجازه دهيد شما را به بردگي بکشاند.هرگز اين طور نيست. اين از دست دادن آزادي نيست.بلکه آزاد شدن از شورشي و طغيان گر درون خودتان است که ممکن است زندگيتان را در دست خود گيرد.
اما اين شورشي و سرکشي از کجا مي آيد؟ اين شورشي از پسر کوچولوي درون هر مردي سرچشمه مي گيرد که مجبور بوده است روزي پيوندهاي عاطفي احساسي خود را با مادرش ببرد و مجدداً به عنوان موجودي مستقل و مجزا از مادرش دوباره تعريف کند تا مرد شود. اين فرآيند جدايي چنانچه قرار باشد که پسر به مردي مستقل؛ خودمختار و سالم بدل شود کاملاً ضروري به حساب مي آيد و مقاديري رفتار شورشي را نيز در پي خواهد داشت. بالاخص اين فرآيند در سالهاي نوجواني بيشتر صدق مي کند که در آن ميل و گرايش زيادي در پسر نوجوان وجود دارد که متفاوت از مادرش باشد و تولد دوباره اي به شخصيت واقعي و منحصر به فرد خويش به عنوان موجودي مجزا و مستقل بدهد.
پس مشکل در کجاست؟ خب، در بسياري از پسرهاي جوان اين فرآيند جدايي و استقلال هرگز کامل نمي شود.گاهي اوقات بدان دليل است که مادر اجازه ي اين استقلال و جدايي را نمي دهد و بسيار کودک را کنترل مي کند يا کاري مي کند که کودک به دليل اين تمايز احساس گناه کند. گاهي اوقات به اين دليل است که پسر مجبور است نقش پدر فوت شده، غايب يا آزاررسان خود را براي خانواده بازي کند و از نقش حمايتگر براي مادر خود سر باز بزند و گاهي اوقات نيز بدان دليل است که پيوندهاي عاطفي ميان اعضاي خانواده به حدي نزديک، صميمي و قوي است که کودک به طوري ناخودآگاه همواره به مادر خود وابسته مي ماند و اين تمايز و استقلال هرگز اتفاق نمي افتد.
اما هنگامي که پسر جوان فرآيند جدايي و استقلال روحي و احساسي خود را از مادرش به پايان نمي برد، چه پيامدهايي انتظار او را مي کشند؟ در اين گونه اوقات اين کار ناتمام را با زن هاي ديگر زندگي خود از قبيل همسر، نامزد و... از سر مي گيرد و در مقابل هر چيز که به او احساس کنترل شدگي يا مغلوب بودن بدهد، شورش مي کند.
حال ممکن است از خود سؤال کنيد که آيا مردها آگاهانه اين کار را مي کنند يا خير؟ پاسخ من به اين پرسش اين است که:«احتمالاً نه» چنانچه زني مهربان و با احساس با چنين مردي که هنوز در مقابل زن هاي زندگي اش شورش مي کند، ازدواج کند چه بر سر او خواهد آمد؟ از عصبانيت ديوانه خواهد شد!؟
مردان عزيز: از کجا مي توانيد بفهميد که آيا شما نيز يک شورشي هستيد يا خير؟ در زير آزموني وجود دارد که در تعيين اين نکته به شما کمک خواهد کرد.(البته چنانچه مايل نيستيد، مجبور نيستيد به پرسشهاي آن پاسخ دهيد!)
آيا شما يک شورشي هستيد؟
کداميک از جملات زير درست است و کداميک نادرست؟
01 در جملاتي که براي توصيف زندگي عشقي تان به کار مي بريد، کلمات فشار و اجبار و الزام بيش از ساير کلمات ديگر به کار برده مي شوند.براي نمونه:
«اينقدر مرا تحت فشار نگذار و الا مي گذارم و مي رم.»
«هر بار که خواسته ها و نيازهايت را با من در ميان مي گذاري احساس فشار، اجبار و الزام مي کنم.»
«دوست ندارم منو مجبور کني کارهايي رو که دوست ندارم انجام بدم:مثلاً خواندن اين مقاله.»
02 هرگاه زني از شما مي خواهد کاري را انجام دهيد، قوياً احساس مي کنيد که دوست داريد خلاف آن کار را انجام دهيد.
03 شما از کلمه و واژه ي شورش و شورشي بيزاريد و دوست داريد خود را مردي مستقل و قوي بدانيد که هرگز مايل نيست تسليم شده و به يک «زن ذليل»تبديل شود.
04 از اين آزمون بدتان مي آيد.
خُب، مردان عزيز، چطور بود؟
چنانچه فکر مي کنيد آزمون فوق احمقانه بوده است و از فکر کردن به پاسخ پرسشهاي آن سر باز زديد و حتي يک بار هم نخنديديد پس به شما تبريک مي گويم. شما يک شورشي و طغيان گر حسابي و تمام عيارهستيد!
حالا بياييد لحظه اي جدي به قضيه نگاه کنيم.زيرا در اينجا نکته ي مهمي وجود دارد که بايد آن را يادآور شوم. مشکل شورشي بودن اين است هر مراوده و تبادل کوچک، با نامزد/همسرتان را به نبرد خواسته ها تبديل مي کند.نبرد قدرتي که در آن شما مدام مي خواهيد استقلال و کنترل ناپذيري خود را به خودتان اثبات کنيد. براي نمونه نامزد/همسرتان مي گويد: «بيا آخر هفته بريم بيرون شهر.» و شما احساس مي کنيد مجبوريد که حتماً با او مخالفت کنيد و بگوييد که مثلاً کار داريد هر چند که به طرزي پنهان خودتان نيز بدتان نمي آيد که کمي استراحت يا تفريح کنيد.همسرتان مي گويد آمادگي دارد که با شما همبستر شود، اما شما به يکباره احساس خستگي يا بي علاقگي مي کنيد، هر چند که همين ده دقيقه پيش خودتان نيز مي خواستيد شروع کنيد. نامزد/همسرتان از رفتار يکي از دوستان شما انتقاد مي کند، اما شما به يکباره احساس مي کنيد که مي خواهيد از او دفاع کنيد، گر چه پيش از آن که همسرتان چيزي بگويد، خودتان نيز از رفتار اين دوست تان ناراحت شده بوديد و با همسرتان هم عقيده بوديد.
کداميک از رفتار مردها، زن ها را ديوانه مي سازد
* در برابر آنچه از شما خواسته بوديم که انجام دهيد، مقاومت مي ورزيد و اغلب خلاف آن را انجام مي دهيد.
* با نظر يا عقيده ي ما مخالفت مي کنيد، تنها براي آنکه متفاوت باشيد.
*درخواستهاي ما را به عنوان فشار و اجبار تعبير مي کنيد و با ناراحتي از دست ما از خود بيش از حد واکنش نشان مي دهيد.
*به عشق و علاقه و محبت ما مظنون هستيد و اظهار عشق ما را به خود روش هاي فريبکارانه اي براي کنترل و سلطه جويي بر خودتان تصور مي کنيد.
*به توصيه ها، پيشنهادها، کمک ها و حمايتهاي ما به گونه اي پاسخ مي دهيد که گويي تلاش هاي ما را براي کنترل کردن و سلطه بر شما صورت مي گيرد و سپس گفته هاي ما را به حساب نمي آوريد، هر چند هم که منطقي باشد.
*از آسايش خاطر دادن به ما خودداري مي ورزيد و عشق تمام و کمال خود را از ما دريغ مي کنيد.زيرا دوست نداريد از شما توقعي داشته باشيم يا احساس کنيد که مجبوريد ايفاي نقش کنيد.
چرا و چگونه شورشي بودن بدترين احساسات را در ما زن ها توليد مي کند
*دراين گونه اوقات ما از شما مي رنجيم و احساس محبوب نبودن مي کنيم، زيرا ظاهراً اين طور به نظر مي رسد که مرتباً رو در روي ما مي ايستيد و جبهه مي گيريد.
*احساس ناامني و محتاج بودن مي کنيم، زيرا شما عشق خود را از ما دريغ کرده ايد.
*عصبي، مأيوس و سرخورده مي شويم، زيرا در مقابل پيشنهادها يا پرس و جوهاي ما از خود مقاومت نشان مي دهيد.
*احساس مي کنيم مجبوريم در حق شما مادري کنيم، زيرا مانند يک پسر بچه ي شورشي رفتار مي کنيد.
*مغرض و بدجنس مي شويم،زيرا احساس مي کنيم ما را به يک نبرد قدرت کشانده ايد.
*عصباني، تحريک پذير و سلطه جو مي شويم، زيرا از انجام کوچکترين و ساده ترين کارهايي که براي حفظ رابطه مان ضروري است نيز سرباز مي زنيد.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه که مثل شورشي ها رفتار مي کنيد از ما يک دشمن مي سازيد.
هنگامي که مثل مادرتان با ما رفتار مي کنيد، مادري که بايد استقلال و خودمختاري تان را از او پس بگيريد، بدترين احساسات را در ما زنده مي کنيد.هرچه بيشتر در مقابل ما و رابطه مقاومت بورزيد، ما را بيشتر تخريب مي کنيد و به کابوس هايتان بيشتر تحقق مي بخشيد.
راه حل:
01 نبردهايتان را با دقت انتخاب کنيد.در هر رابطه موقعيتها و زمان هايي وجود دارند که بايد حدود و ثغوري را براي خود
تعريف کنيد. پايتان را زمين بکوبيد و مثلاً «نه» بگوييد (اما نه در تمامي اوقات)به جاي آن که به طور مستمر و مداوم در برابر تمامي درخواست ها و نيازهاي نامزد/همسرتان از خود واکنش افراطي نشان دهيد، مواقع و موقعيت هايي را انتخاب کنيد که اين نوع رفتار در آنها مناسب و منطقي باشد. ببينيد کدام يک از مسائل و موضوعات براي شما مهمترند:وقت گذراني با دوستانتان، تماشاي تلويزيون، وقت آزاد در تنهايي بي آن که مزاحم تان شوند، عدم اجبار در برنامه ريزي براي تعطيلات آخر هفته و... و سپس بياموزيد که براي آنها با نامزد/همسرتان مذاکره کنيد. نه اينکه به طور اتوماتيک در برابر حتي ساده ترين خواسته هاي او شورش کنيد. در غير اين صورت رابطه يا ازدواج شما به ميدان نبردي بدل مي شود که مسلماً هر دو در آن مجروح و زخمي خواهيد شد.
02 هرگاه در خود احساس سرکشي، طغيان و شورش مي کنيد، به خود يادآوري کنيد که نيت نامزد/همسرتان اين نيست که شما را کنترل کند و از شما يک پسربچه ي کوچک، مطيع و فرمانبردار بسازد، بلکه تلاش مي کند با شما ارتباط برقرار سازد، مرتبط شود، افکار و احساساتش را بيان کند، نزديکي و صميميت بيشتري ايجاد کند و تفاهم، هارموني و هماهنگي بيشتري در زندگي تان بيافريند.
03 بر روي مسائل و موضوعات حل و فصل نشده اي که با مادرتان داريد کار کنيد. آه، مي دانم که اين کار خيلي جالب و لذت بخش به نظر نمي رسد. اما چنانچه فکر مي کنيد که مسائل
ناتمام و احساسات حل و فصل نشده اي را با مادرتان داريد، ممکن است آنها را بر روي نامزد/همسر خود فرافکني کنيد.سعي کنيد خود را از شرطي شدن هاي گذشته آزاد سازيد.مي توانيد براي چند جلسه به يک مشاور يا روانکاو مراجعه کنيد.به گروه درماني هاي مردانه بپيونديد، با ديگر اعضاي خانواده صحبت کنيد.از هر چيز ديگري که بتواند به شما کمک کند از عکس العمل هاي خود چه درسطح دروني و چه در سطح بيروني آگاه شويد و آنها را تعديل سازيد، استفاده کنيد.
4-هرگز به او آسايش خاطر و آرامش خيال ندهيد.
به شما مي گوييم از اين که اخيراً از ما راضي نبوده ايد و نسبت به ما بي محبت و نامهربان شده ايد و از ما کناره گيري مي کنيد،نگران هستيم.اما شما مي گوييد که خيالاتي شده ايم و اين که بهتر است آرام بگيريم.شب به هنگام خواب به شما مي گوييم که نگران سخنراني بزرگي هستيم که فردا بايد در محل کار خود بکنيم و از شما مي خواهيم که پيش از خواب کمي ما را در آغوش بگيريد، اما شما معذب مي شويد و مي گوييد که وقت نداريد و بايد به برخي از E-mailهاي خود پاسخ دهيد و ما را در اتاق خواب تنها مي گذاريد.
واقعه اي تلخ از گذشته را به ياد مي آوريم و احساساتي مي شويم و گريه مي کنيم. اما شما همان جا مي نشينيد، ما را نگاه مي کنيد و هيچ کاري نمي کنيد يا چيزي نمي گوييد تا ما را آرام کند.
چنانچه از زن ها بپرسيد که در مواقع نگراني و اضطراب چه کسي بهتر مي تواند به آنها آرامش و احساس امنيت دهد، معمولاً پاسخ خواهند داد:دوست شان و نامزد/همسرشان را به اين عنوان معرفي نخواهند کرد.
مردان عزيز: متأسفانه اين موضوع حقيقت دارد که زن ها در اين زمينه مهارت بيشتري از مردها دارند.هرگاه ما زن ها ناراحت يا نگران هستيم، دوست داريم که به گفته هايمان گوش داده شود، در آغوش مان بگيرند، آراممان کنند و به ما اطمينان دهند که همه چيز خوب و رو به راه خواهد شد. اما مردها به جاي اينها اغلب ما را نصيحت مي کنند و راه حل و دستورالعمل ارائه مي دهند. يا اين که پس مي نشينند يا به ما پشت مي کنند و تنهايمان مي گذارند يا بدتر از همه اين که به ما انگ حماقت مي زنند که چرا اصلاً ناراحت شده ايم!
هرگاه ما زن ها ترسيده باشيم يا احساس ناامني کنيم، به طرزي غريزي تقاضاي کمک مي کنيم و اميدواريم که آرامشي بيابيم تا در سايه ي آن نگراني هايمان تسکين بيابد.بنابراين چنانچه به جاي تسلي و آرامش، با سردي، بي تفاوتي يا سرزنش و انتقاد رو به رو شويم، سطح نگراني و ناامني ما افزايش مي يابد و احساسات مان از آنچه بود نيز بدتر خواهد شد.بدين معنا که اگر در ابتدا کمي ناراحت بوديم، اين بار به راستي ناراحت و عصباني مي شويم. نه براي آنچه از ابتدا ما را ناراحت کرده بود، بلکه به جهت واکنش شما!
متأسفانه اين الگو در بسياري از روابط صميمي رواج دارد. دقيقاً در همان لحظه که زن به آسايش خاطر و آرامش خيال از جانب مرد زندگي اش نياز دارد، نامزد/همسرش که به طور معمولي مردي مهربان و با احساس است به يک باره يخ مي زند و نقطه ي مقابل آنچه از او خواسته شده بود، از سر مي زند بدين معنا که چنانچه از او خواسته شده بود تا نزديکتر شود، از او دور مي شود، چنانچه از او خواسته شده بود تا حرفهاي اميدوار کننده بزند، ساکت مي شود. چنانچه از او خواسته شده بود بگويد همه چيز درست خواهد شد، ناراحتي و معذب شدن واضح و عيان او برعکس اين پيام را به زن مي دهد که همه چيز همين الآن هم خرابتر شده است.
چرا مردها به سختي مي توانند به زن ها آرامش خيال و آسودگي خاطر بدهند. چند دليل در اين رابطه وجود دارد:
01 مردها احساس اجبار و الزام مي کنند که مشکل را حل کنند و هنگامي که نمي توانند ناراحت و سرخورده مي شوند و احساس شکست مي کنند.
آيا تا به حال از خود پرسيده ايد که چرا مرد زندگي تان به هنگام نگراني شما از مسئله يا مشکلي بازپرس و تحليل گر مي شود، سؤالات بسياري از شما مي پرسد، راه حلها و توصيه هاي بسياري ارائه مي دهد و حتي هنگامي که احساس مي کند به تلاشهاي او پاسخ مثبت نمي دهيد، از دست شما عصباني مي شود؟ اين به آن دليل است که مردها راه حل مدار هستند.آنها طوري بار آمده اند که احساس مسئوليت مي کنند که کارها را درست کنند و براي مشکلات راه حل بيابند.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
بيشتر مردها اغلب درخواست زن مبني بر تسلي خاطر و آرامش خيال را با اجبار براي حل و فصل مشکلات اشتباه مي گيرند.
بنابراين هرگاه ناراحت باشيد نامزد/همسرتان احساس مي کند بايد راه حلي پيدا کند.لذا فکر و ذهن او به حالت «راه حل يابي»تغيير وضعيت مي دهد. البته هنگامي که ما زن ها ترسيده ايم يا احساس ناامني مي کنيم، اين دل و جان مرد زندگيمان است که به آن نياز داريم،نه عقل و فکر او. آنچه حالمان را خوب مي کند و احساس بهتري به ما مي دهد، ممکن است منطقي به نظر نرسد، اما به هرحال مؤثر است:در آغوش گرفته شدن، بوسه و شنيدن اينکه: «عزيزم، درک مي کنم چه مي گويي، متأسفم که چنين احساسات بدي را تجربه مي کني.»يا:«الآن چه خواسته اي از من داري؟» مردان عزيز: مي دانم ممکن است به راحتي باور نکنيد.احتمالاً خواهيد پرسيد: «منظورتان اين است که چنانچه فقط او را در آغوش بگيرم و حرف هاي آرامش بخش بزنم، عملاً احساسات او بهتر خواهند شد، حتي هنگامي که مشکل او را حل نکرده باشم!؟»پاسخ اين است که:«بله» شايد مفيد باشد، از خود بپرسيد. چنانچه دختر کوچک شش ساله تان ترسيده باشد، چگونه او را آرام مي کرديد؟ آيا غير از اين است که او را در بغل مي گرفتيد؟ نوازش مي داديد و به او عشق مي ورزيديد؟ عشق شما به سراسر وجود او رخنه مي کرد و چنان احساس آرامشي مي کرد که نظير آن از هيچ واژه يا عبارتي ساخته نبود.خب، درست به طرز مشابهي در يک يک تمامي زن هاـ حتي قويترين، مستقل ترين و به ظاهر آسيب ناپذيرترين ماـ نيز دختر بچه هاي کوچکي وجود دارد که گاهي اوقات مي ترسند. چه بدانيم چه ندانيم آنچه به راستي در اين لحظات احتياج داريم همان چيزي است که تمامي دختربچه ها به آن نياز دارند. بازواني قوي و امن که ما را در آغوش بگيرند و به ما احساس امنيت بدهند به ما بگويند که تنها نيستيم.
مردان عزيز:گاهي اوقات هنگامي که در حل مشکلات يا برطرف کردن درد و رنج زني که به او عشق مي ورزيد احساس ضعف و ناتواني مي کنيد و عصباني مي شويد، از بيرون چنين ديده مي شود که اين عصبانيت ظاهراً متوجه نامزد/همسرتان مي باشد.اين عکس العمل شما ما زن ها را به راستي گيج و سردرگم مي کند. از خود مي پرسم: «اين من هستم که ناراحت هستم.پس چرا او از دست من عصباني مي شود؟» البته اين ما نيستيم که شما ازدستش عصباني هستيد، شما از خودتان عصباني هستيد که چرا نتوانسته ايد از او حمايت کنيد يا چرا در نجات او شکست خورده ايد.اگر از آنچه در درون تان مي گذرد آگاهي نداشته باشيد، اين امکان وجود دارد که عصباني تان به بيرون «چکه» کند و شما را تحريک پذير، سرزنش گر، انتقاد کننده کند. اين اتفاق بدترين احساسات را در ما زنده مي کند. يعني احساس مي کنيم کسي که در وقت تنگي و آسيب پذيري خود به او رو کرده و پناه برده بوديم به ما پشت کرده و ما را تنها گذاشته است.
2-مردها به طرزي ناخودآگاه احساس گناه مي کنند که مسئول درد و رنج نامزد/همسرشان هستند.لذا از دست او عصباني مي شوند.
سالها طول کشيد تا من اين ديناميسم را درک کنم، اما به مجرد آن که نسبت به آن آگاهي يافتم، توانستم علت و دليل واکنش مردها را دريابم.براي نمونه زني به شوهرش مي گويد که يکي از رفتارهاي شوهرش او را ناراحت کرده است يا به دلايل ديگري که ممکن است ربطي هم به او نداشته باشد، ناراحت است و به اندکي آسايش خاطر از جانب او نيازمند است.اما مرد به جاي دلگرمي دادن به او يا معذرت خواستن از او عملاً از دست همسرش عصباني شده است و او را متهم مي کند که زيادي احساساتي، محتاج، نق نقو يا... است. در اينجا چه اتفاقي مي افتد؟ احتمالاً مرد در اينحا احساس گناه مي کند که همسرش را ناراحت کرده است يا احساس حقارت مي کند که همسرش رفتاري از او را به رخش کشيده است که خودش نيز نسبت به آن کوچکترين آگاهي اي نداشته است و به جاي آن که به خود اعتراف کند که از دست خودش ناراحت است همسرش سرزنش مي کند که چرا چنين احساسي به او داده است.
مردان عزيز:هنگامي که به شما مي گوييم از چيزي ترسيده يا ناراحت هستيم و شما عصباني مي شويد، وضعيت را ازآنچه هست بيست برابر بدتر مي کنيد.حقيقت آن است که در اين مواقع ما نمي خواهيم شما را سرزنش کنيم يا از شما انتقادکنيم.بلکه تنها مي خواهيم احساس امنيت و محبوب بودن بکنيم. به همين دليل به کمک و آسايش خاطر از جانب شما احتياج داريم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
مردها اغلب درخواست زن ها مبتني بر آسايش خاطر، احساس امنيت و عشق را با سرزنش و انتقاد اشتباه مي گيرند.
کداميک از رفتار مردها زن ها را ديوانه مي سازد.
*هنگامي که نگران يا ناراحت هستيم براي ما سخنراني مي کنيد يا ما را پند و اندرز مي دهيد.در حاليکه تنها چيزي که در اين اوقات بدان نياز داريم درک و محبت است.
*هنگامي که از شما مي خواهيم ما را آرام کنيد و به ما آسايش خاطر بدهيد، خلاف آن را انجام مي دهيد و بدتر آن که ازما دور مي شويد.
*ناراحتي ما را عکس العمل افراطي تلقي مي کنيد و نياز ما را به حمايت ناديده مي گيريد.
*از ما به اين جهت که ناراحت هستيم.ناراحت و عصباني مي شويد و بدين ترتيب ما را ناراحت تر و چه بسا عصباني مي کنيد.
*ما را سرزنش مي کنيد و برچسب زياده از حد ضعيف يا محتاج و وابسته بودن به ما مي زنيد، تنها به اين دليل که از شما تقاضاي آسايش خاطر کرده بوديم.
*احساسات ما را بي اهميت تلقي مي کنيد و آنها را جدي نمي گيريد.
*منطقي و تحليل گر مي شويد. در حالي که تنها چيزي که ما به آن نياز داريم عشق، مهرباني و ملايمت است.
چرا و چگونه آسايش خاطر ندادن به زن ها بدترين احساسات را در آنها توليد مي کند.
*در اين اوقات احساس رهاشدگي و محبوب نبودن مي کنيم، زيرا به نياز ما به آسايش خاطر با سردي و بي تفاوتي پاسخ مي دهيد.
*مي ترسيم و احساس ناامني مي کنيم، زيرا به ما آسايش خاطر نمي دهيد.
*پرتوقع، نق نقو و مستأصل جلوه مي کنيم، زيرا ما را وادار مي کنيد براي اندکي آرامش به شما التماس کنيم.
*عصبي، تحريک پذير و زودرنج مي شويم، زيرا نيازها و درخواستهاي ما را درک نمي کنيد.
*افسرده مي شويم زيرا در کنار شما احساس امنيت نمي کنيم.
آنچه زن ها دوست دارند مردها بدانند:
هرگاه به دنبال آرامش و آسايش خاطر به شما روي مي آوريم و شما با سردي، بي تفاوتي، دوري يا عصبانيت به ما پاسخ مي دهيد، احساس مي کنيم ناراحتي ما براي شما اهميتي ندارد و شما ديگر دوستمان نداريد تا از ما حمايت کنيد.
هر چه آسايش خاطر را از ما بيشتر دريغ کنيد، ترس ما بيشتر مي شود و در آن صورت نياز ما به آسايش خاطر بيشتر مي شود.
راه حل:
01 به خود يادآوري کنيد که مجبور نيستيد مارا نجات بدهيد
يا مشکلات را حل کنيد.ما تنها مي خواهيم احساس کنيم که شما در کنار ما هستيد و ما را تنها نمي گذاريد. چنانچه ما را در آغوش بگيريد، ببوسيد، و باما مهربان باشيد (و نيز ديگر اشکال حمايت روحي و عاطفي)مرتکب هيچ اشتباهي نشده ايد.چنانچه فکر مي کنيد براي حل مشکل ما راه حلي در اختيار داريد از ما بپرسيد که آيا بدان نيازي داريم يا خير.گاهي اوقات خواهيم ديد که از توصيه ها، پيشنهادها و راه حلهاي شما استقبال خواهيم کرد و گاهي اوقات نيز از اين که نمي خواهيم با راه حل ومنطق يا مشکلاتمان مقابله کنيم، تعجب خواهيد نمود.در اين گونه اوقات تنها به شنونده بودن شما و حمايت روحي و عاطفي شما نيازمنديم.02 هرگاه از يک رفتار شما ناراحت شده ايم يا مي گوييم که به آرامش و آسايش خاطر شما نيازمنديم، سعي کنيد غرور خود را کنار بگذاريد و به کمک ما بشتابيد.تنها چيزي که دراين اوقات بدان نياز داريم احساس مرتبط بودن و آرامش خيال است و هرگز نمي خواهيم شما را سرزنش کنيم يا گذشته ها را دوباره به ميان بکشيم.
03به ياد داشته باشيد:ارزشمندترين چيزي که در اين اوقات براي ارائه به ما داريد عشق تان است نه راه حل و منطق تان.عشق و محبت شما اين قدرت و توان را دارد که قلب ما را التيام بخشد و اين با ارزش ترين از هر راه حل يا پيشنهادي است که در اختيار داريد.
منبع:رازهايي درباره زنان