PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شعری زیبا برای كوروش از چكامه سرای زرتشتی بانو توران بهرامی



shirin71
08-01-2011, 04:06 PM
http://mihanyar.persiangig.com/2cgog8g.jpg

در آفاق كورش چنان درگرفتی كه آنرا چو خورشید خاور گرفتی

ترا همرهی كرد فر خدایی ز فر خدا سایه بر سر گرفتی

نسب بردی از مادی و پارسی هم فر،از هر دو، آن آریا فر گرفتی

به آیین مزدا دل و جان سپردی وز انگیزه‌اش راه داور گرفتی

اگر چند بودی به كیش اهورا ولی پاس ادیان دیگر گرفتی

به قوم یهود آنچنان مهر كردی كز آن قوم نام پیمبر گرفتی

به تاریخ یادت چنان مانده نیكو كه نام خوش دادگستر گرفتی

پی افكنده‌ای معبد قوم موسی توانایی از چرخ اخضر گرفتی

همه سرفرازی و آزادگی را چو آزاد سرو تناور گرفتی

به نیروی نیكی و پاكی و دانش جهان كهن را سراسر گرفتی

مسخر نمودی دل مردمان را به داد و دهش هفت كشور گرفتی

در آن دوره‌ی تار و آن شام ظلمت ز دریای توفنده گوهر گرفتی

حقوق بشر را چنان پی نهادی كه نوع بشر را برابر گرفتی

همه بندگان را به یك چشم دیدی خرد را به هر كار یاور گرفتی

نكردی به كس بار، آیین خود را جهان بینی از مهر و اختر گرفتی

ز گنجور تاریخ تا واپسین دم به از گوهر و برتر از زر گرفتی

به كلك توانای صدها مورخ ستایش شدی زیب و زیور گرفتی

تو داد ستمدیده‌ی بینوا را به آزادگی از ستمگر گرفتی

به دل های تاریك و سرد و فسرده چنان آذر ایزدی در گرفتی

پس از ماد و لیدی و آشور و بابل فینقی و بخشی ز خاور گرفتی

ز یك سوی تا سند گشتت مسلم وز آن سو، ز بسفر فراتر گرفتی

زیك سوی تا ساحل پارس راندی ز یك سوی تا بحر احمر گرفتی

كهن خطه‌ی سارد را با سپاهی نشسته بر اسب تكاور گرفتی

گشودی دژ محكم شهر بابل ستم پیشگان را به تسخر گرفتی

چنان عرصه بر خود سران تنگ كردی كه آرام فرعون و قیصر گرفتی

بشد خم بر آرامگاهت سكندر بدانسان غرور سكندر گرفتی

خردمند شاها در آن روزگاران جهان را چو مهر منور گرفتی

بود لوح تو آن چنان گیتی آرا كز آن جاودان بر سر افسر گرفتی

پس از آنكه به گذشت عمرت به نیكی به سوی بهشت خدا پر گرفتی