shirin71
07-29-2011, 05:55 PM
آنچه که برای ما جالب است، رابطه بین تصاویر مرئی ونامرئی جهان هستی است... ژاکوب هرتزوک
در تداوم اتفاقاتی که در تاریخ هنر قرن بیستم روی داده است در دهة ۶۰ شاهد رویکردی از هنر موسوم به مینیمالیسم هستیم مبتنی بر خلوص و سادگی در احجام و جلوگیری از هرگونه تزئین و...، مفاهیمی نو را القا می کند. در این بین نیز گروهی از معماران با استفاده از اتفاقات این دهه سعی در تبیین ایده ها ونظریات نو با نیم نگاهی به معماری به مثابه یک هنر کاربردی در کنار تجسمی سه بعدی از ذهنیات خویش دارند.
بی شک، معماری هرتزوگ و دمورن را از جنبه های مختلف من جمله بناهای تکمیل شده، فرآیند ابداع و تم های مکرر یک زبان معمارانه در حال تکامل می توان مورد بررسی قرار داد؛ این پیکره از کارها، در فرهنگ معماری معاصر با آثار مهمی از جمله بنای RICALA STARAGE در لوفن (۱۹۸۷)، PRADA AOYAMA در ژاپن، گالری هنری GAETZ در مونیخ (۱۹۹۱)، ساختمان SIGNAL BOX ۴ AUF WALF در باسل (۱۹۹۴) و مرکز حرکات موزون معاصرLABAN ۲۰۰۳ به عنوان نمادهایی از معماری اواخر قرن بیستم مطرح شده اند. این بناها، به عنوان اشیایی فریبنده، باعث افزایش شهرت واعتبار آن محل شده و به عنوان تصاویری مطلوب پر از تداعی های پنهان، خویشتن را در ذهن انسان، جا می دهند. مواد، سطوح و تناسب های موجود در آنها و فضایی از صندوقچه ها یا خانه های پر از جواهرات را ایجاد کرده و از طریق انتراع موجود در درک کلی بنا، یک تنش بصری شدید را القاء می کنند.
دو معمار پیشرو، هرتزوگ و دمورن، بر یگانگی تجربه معماری و جایگیری هر عنصر در محل خاص خود، تاکید می ورزند. آثار این دو، برای بسیاری، تنها با استفاده از تصاویر کنترل شده و قالب دار، شناخته شده می باشد. به عبارت دیگر، این نوع معماری بسیار فوتوژنیک بوده، علایق ایشان به قدرت دوربین در خلق یک واقعیت را بیان می کند.
چه کسی است که بتواند منظره بنای RICALA STARAGE را از یاد ببرد؟ یا تصاویر بنای dominus winery که گویی دیوار ناهموار بلندی را در حال برخاستن از میان ردیف درختان تاک، نشان می دهد؟ همچنین تصاویر بنای gaetz در عصر زمستان، زمانیکه روی زمین، تعداد کمی برگ ریخته و چراغ های درون ساختمان از میان ردیف های افقی شیشه های دودی، می درخشد.
هرتزوگ و دمورن زبان و هنر خود را در تعامل با بسیاری از منابع مختلفی در کنار جهان ساختمان همچون نقاشی، مجسمه سازی، هنر مفهومی، عکاسی، فیلم، تبلیغات و مد به دست آورده اند؛ این منابع مختلف قبل از اینکه به صورت اشکالی در متن معماری درآیند از *****ی مفهومی و تصویری عبور کرده، در نهایت به پدیده ای واحد دست یازیده، شیوه ای غیرقابل جایگزین را در طراحی پروژه ها اجرا می کنند.
یکی از ابزارهای به کار رفته در ایده های این دو معمار ترکیب مصالح و ساختارهای مختلف با هم است؛ از نظر آنها، تکنولوژی یک وسیله است نه هدف. این دو از بحث های تکراری و ساختاری تکنولوژی مدرن دوری کرده، در عوض طرفدار راه حل هایی هستند که با فرهنگ ساختمانی محل قرارگیری پروژه تناسب داشته باشند، مخصوصا بازیافت و تغییر شکل دهی دوباره مصالحی که غیر قابل استفاده هستند. به عنوان مثال، در سوئیس می توان ساختمانهایی یافت که از بتن مسلح با پوشش چوب یا مواد دیگر ساخته شده اند. هرتزوگ و دمورن نیز از چنین سیستمهای دوگانه ای استفاده می کنند. آنها همیشه از ساختارهای فولادی بهره می برند که دارای نماهای آزاد بوده، با نواع مختلفی از صفحات شیشه ای قابل تنظیم پر می شوند.
امروزه با بیشتر شدن زمینه های الهام مابین تصویر و زمین، فضاهای مثبت ومنفی و نیز بین هندسه های مختلف، دیوارهای مورب و کف های ناهموار و شیب راههای کج به وفور دیده می شوند. در برخی موارد در طراحی بناهای قبلی، توجه زیادی به نمای ساختمان معطوف می شد در حالی که اخیرا، پتانسیل بیان کنندگی، پلان، کف و سقف های متحرک را مورد کنکاش قرار می دهند. هرتزوگ و دمورن در پاسخ به موضوعات مربوط به تناسبات بنا، طبیعت و توپوگرافی هر چه بیشتر به سمت مفهوم ساختمان به عنوان یک «منظر مصنوع» روی آورده اند. این دو در تلاشند تا در استفاده از شباهتهای زمین شناختی و بیولوژیکی با همه خطرات موجود، هر چه بیشتر آزاد و بدون قید و بند عمل کنند. طرح کتابخانه دانشگاه کمپوس در آلمان (۱۹۹۸) در شکل پلان خود تصویری آمیب گونه را ارائه می دهد، این در حالی است که طرح اقامتگاه کراملیج در کالیفرنیا (۱۹۹۹ ۱۹۹۷)یک هندسه پیچ در پیچ را با سقف برجسته زاویه دار اجرا کرده است و بدین ترتیب تجربه منظره بیرون به درون ساختمان انتقال می یابد.
از همان ابتدا آنها بر این باور بودند که یکی از اهداف معماری افزایش میزان ادراک ما از جهان هستی است. ساختمان ها به منزله قالب ها یا *****هایی هستند که دیدگاه ما را بر روی شهر یا کشور متمرکز می کنند. با استفاده از مصالح مختلف، انعکاس، هندسه و خطوط بنیادین می توان تجربه واقعیت های مختلف مصنوعی، هنری، صنعتی و... را تشدید کرد.
منتقدین چه می گویند...
نویسندگانی که سعی در طبقه بندی آثار هرتزوگ ودمورن دارند، اصطلاحاتی نظیر «مینی مالیسم تزیینی» را ابداع کرده اند، از نبود اتحاد ساختاری در کارهای هرتزوگ ودمورن بسیار گفته اند، گلایه ها کرده و آن دو را به خلق مجدد شیوه «انبار تزیین شده ونتوری» متهم ساخته اند: «کار این دو، چیزی بیش از اینکه یک جعبه تمیز سویسی را در یک پارچه زیباتر ومدرن تر بپیچیم، نیست. در قسمت های درونی، حس ادراک فضایی وجود ندارد و لذا این بخشها در مقایسه با بخشهای شفاف بیرونی دلتنگ کننده به نظر می رسند...!».
منتقدان بر این باورند که باید از چنین سهل انگاری هایی پرهیز شود؛ آگاهی از این موارد در درک شیوه ارزیابی کارهای آن دو توسط دیگران می تواند بسیار مهم باشد. برای فرار از عقاید سطحی، هیچ پادزهری بهتر از نگاه دقیق به این آثار و تلاش برای یافتن ایده های نهفته در آنها نیست! اصطلاحی چون «مینیمالیسم»، «ماتریالیته»، یا حتی «تکتونیک» تنها شعاری توخالی است! نمی توان تظاهر کرد که یک نمای واحد وجود داردکه همگان درباره مزایای سادگی آن اتفاق نظر داشته باشند. بسیاری از آثاری که تحت این عنوان ارائه شده، کسل کننده اند، زیرا که بر مبنای نقشه های دیاگرامی و نقل قول های خشک وخالی نئومدرنیستی مطرح شده اند، «اتحادی از حداقل اجزایی که در جای صحیح خود قرار دارند».
«بر فرض اینکه هرتزوگ و دمورن به دنبال نوعی سادگی هم باشند، این سادگی نتیجه یک فرایند پیچیده فکری است. در حال حاضر که مسولان موزه ها و تاریخ نویسان هنر، آثار هرتزوگ و دمورن را طبقه بندی می کنند، همان داستانهای تکراری را درباره تاثیر «ژوزف بئوس» و «آلدو روسی» مطرح کرده، برای صدمین بار ما را متوجه نقش دونالد جاد یا فرایند پدیدارشناسی می کنند!».
مرکز حرکات موزون «لابان»Laban Contemporary Dance center
«لابان» با سیمایی ساده از یک مکعب رنگی، به عنوان مجموعه ای از استودیوهای هنری، کارگاه ها، تئاتر و کتابخانه سعی در برقراری ارتباطی متفاوت تر از شرایط معمول بین مخاطب و رشته هنری مورد نظر دارد. تونالیته رنگی موجود در فضاهای داخلی و خارجی، فرمهای نرم و منحنی دیواره های داخلی، تلاشی برای برانگیختن احساسات افراد و هدایت و سرمایه گذاری انرژی های ایجاد شده بر روی زمینه فعالیتی آنها است. لابان دارای ۱۳ استودیوی رقص، با ابعاد و رنگهای متفاوت است؛ بدنه هر کدام، از آینه ها و پنجره های بزرگ رو به سایت و راهروهای اصلی طراحی شده است. دو پلکان مارپیچی واقع در محورهای ورودی به گونه ای تندیس وار ارتباطات عمودی بین طبقات را ایجاد می کنند. ارتباط افقی بنا به وسیلة راهروهایی با مفصل بندی های دقیق در اطراف سالن تئاتر ۳۰۰ نفر تمرکز یافته اند، با فرمی آزاد، انعکاسی از خطوط نرم و آلی طراحی شدة سایت است. کشیدگی پوستة منحنی داخل بنا بر سازماندهی سیرکولاسیون مجموعه در جهات عمودی و افقی، بخصوص از لحاظ بصری می افزاید. نمای بنا از ورقهای روکش دار فلزی پلی کربنات با تونالیته رنگهای مختلف پوشیده شده است. به هنگام روز در زیر نور خورشید با نمایشی از رنگهای مختلف می درخشد و در شب نیز به گونه ای جذاب پرتو افشانی می کند.
● Main Signal Box
این بنا به مقیاس های چندگانه محیط شهری خود جواب داده، در ورای رویکرد به ظاهری کاهش گرایانه، لایه های مختلف نظم نامرئی وجوددارد که همانند صفحاتی از ایده ها، به صورت های مرئی حالتی تنش گونه ایجاد می کنند. در تصاویری که از بنای main signal box در باسل وجود دارد، ساختمان در نور منعکس شده روز، به رنگ قهوه ای و زرد میدرخشد. شیار های افقی آن، با شدت های مختلف، نور را جذب یا منعکس می کنند. خطوط سایه ها در درون شکل کلی بنا، در حال ارتعاش بوده، رگه ها و لکه های آن، یادآور یک نقاشی آبستره می باشند. چنین مهارتی در کنترل ظواهر سطحی ،در شکل دادن به جزئیات و نشان دادن مواد در بیرون بنا طبیعتا، موضوع بحث و جدلهای فراوان در طراحی بوده است.
در ساختمانهای هرتزوگ و دمورن، اغلب لایه های عمودی وافقی با هم ترکیب می شوند؛ نماهای ساختمان ها با بخش های شفاف و پوسته های طراحی شده موجبات پیدایش نوعی ابهام در ادراک موقعیت دقیق صفحات را ایجاد می کنند، خواه این صفحات از بتن، مس، شیشه، ریگ یا شبکه های فولادی باشند. پوشش ها معمولا برای پنهان ساختن ساختار واقعی زیرین به کار می روند، خواه این امر آشکار باشد یا به صورت ضمنی مورد توجه قرار گیرد، معمولا به جای احساس تودگی , یک نوع احساس بی وزنی را القا می کنند.
● A Crystalline, Kaleidoscopic Universe Prada Aoyama
مرکز تجاری PRADA با مساحتی حدود ۱۰۰۰۰ مترمربع با برگزاری کلکسیون ها و نمایشگاه ها از گروه های مختلف در پاییز ۱۹۹۹ در توکیو افتتاح شد. ایده اصلی در طراحی این بنا فرم قسمت های خارجی، پوسته و فضاهای داخلی با همدیگر تلاش می کنند به هویت بنا یک شخصیت متغیر بدهند. پروفیل های شیشه ای بیرونی، ارتباط بیننده با لوله های افقی، پشتیبان های عمودی داخلی و چشم انداز سایت اطراف از میان پنجره سعی در القا شخصیت دهی مورد بحث می باشد. این شیشه به مانند چشمی بین شهر و فروشگاه و بالعکس با انکسار و تمرکز زوایای دید عمل می کند. تغییر زاویه دید از میان طاق های درونی و بیرونی روشی است که هر کدام تاثیر متفاوت تر از شیشه های معمولی ایجاد می کنند. این مسئله دلیلی بر تصادفی نبودن ترکیب ناهمگن فرم ساختمان و نمای آن می باشد.
هرتزوگ و دمورن خلاقیت جالبی را در استفاده از مواد معمولی و در دسترس ارایه می کنند؛ استفاده از گابیون هایی که با ریگ پر می شوند و اغلب در خاکریزهای کنار بزرگراه ها می توان یافت یا صفحات آهنین پیچ در پیچ که یاد آور شبکه های فاضلاب می باشند. کارکردهای معمول مصالح اغلب تغییر داده می شوند: به طور مثال در پوستة شیشه ای مرکز ورزشی فافن هولتس در سنت لوئیس سوئیس که درمقابل بتن از پیش ریخته وروزنه های شیشه ای پشتی در حال حرکت می باشند. شیشه بیرونی به رنگ سبز خاکستری بوده و دارای یک نشان چاپ اسکرین است که از عکس های چوب فیبری به کاررفته در عایق بندی ساختمان ساخته شده است. به این ترتیب، لایه های مختلف واقعیت و خیال در هم آمیخته اند. پوستة شیشه ای جائی بین مرز طبیعی وفراطبیعی قرار می گیرد.
حتی امروزه نیز بحث درباره تزئین بدون تأثیر پذیرفتن از دو مفهوم اسطوره ای که در نظریه های مدرنیسم از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند، امکانپذیر نیست؛ یعنی همان مفهوم فرم خالص و صداقت ساختاری. در واقع، معمار هر دوره، از ابزارهای جزئی چه ساختاری وچه غیر ساختاری استفاده می کند تا فرم را بیان کرده، بر چیزی تأکید نموده یا آن را انتقال دهد. دیدگاه این دو معمار درباره جزئیات تزئینی ساختمان هایشان حاکی از این مطلب است که هر گونه کاهش در تزئین به مفهوم کل اثر آسیب می رساند . حتی کنکاش گرترین کارهای آنها که شامل الگوهای گیاهی چاپ شده روی شیشه است در ارائه ایده های معماری آنها نقش اساسی دارد.
http://www.aftabir.com/images/article/break.gif
در تداوم اتفاقاتی که در تاریخ هنر قرن بیستم روی داده است در دهة ۶۰ شاهد رویکردی از هنر موسوم به مینیمالیسم هستیم مبتنی بر خلوص و سادگی در احجام و جلوگیری از هرگونه تزئین و...، مفاهیمی نو را القا می کند. در این بین نیز گروهی از معماران با استفاده از اتفاقات این دهه سعی در تبیین ایده ها ونظریات نو با نیم نگاهی به معماری به مثابه یک هنر کاربردی در کنار تجسمی سه بعدی از ذهنیات خویش دارند.
بی شک، معماری هرتزوگ و دمورن را از جنبه های مختلف من جمله بناهای تکمیل شده، فرآیند ابداع و تم های مکرر یک زبان معمارانه در حال تکامل می توان مورد بررسی قرار داد؛ این پیکره از کارها، در فرهنگ معماری معاصر با آثار مهمی از جمله بنای RICALA STARAGE در لوفن (۱۹۸۷)، PRADA AOYAMA در ژاپن، گالری هنری GAETZ در مونیخ (۱۹۹۱)، ساختمان SIGNAL BOX ۴ AUF WALF در باسل (۱۹۹۴) و مرکز حرکات موزون معاصرLABAN ۲۰۰۳ به عنوان نمادهایی از معماری اواخر قرن بیستم مطرح شده اند. این بناها، به عنوان اشیایی فریبنده، باعث افزایش شهرت واعتبار آن محل شده و به عنوان تصاویری مطلوب پر از تداعی های پنهان، خویشتن را در ذهن انسان، جا می دهند. مواد، سطوح و تناسب های موجود در آنها و فضایی از صندوقچه ها یا خانه های پر از جواهرات را ایجاد کرده و از طریق انتراع موجود در درک کلی بنا، یک تنش بصری شدید را القاء می کنند.
دو معمار پیشرو، هرتزوگ و دمورن، بر یگانگی تجربه معماری و جایگیری هر عنصر در محل خاص خود، تاکید می ورزند. آثار این دو، برای بسیاری، تنها با استفاده از تصاویر کنترل شده و قالب دار، شناخته شده می باشد. به عبارت دیگر، این نوع معماری بسیار فوتوژنیک بوده، علایق ایشان به قدرت دوربین در خلق یک واقعیت را بیان می کند.
چه کسی است که بتواند منظره بنای RICALA STARAGE را از یاد ببرد؟ یا تصاویر بنای dominus winery که گویی دیوار ناهموار بلندی را در حال برخاستن از میان ردیف درختان تاک، نشان می دهد؟ همچنین تصاویر بنای gaetz در عصر زمستان، زمانیکه روی زمین، تعداد کمی برگ ریخته و چراغ های درون ساختمان از میان ردیف های افقی شیشه های دودی، می درخشد.
هرتزوگ و دمورن زبان و هنر خود را در تعامل با بسیاری از منابع مختلفی در کنار جهان ساختمان همچون نقاشی، مجسمه سازی، هنر مفهومی، عکاسی، فیلم، تبلیغات و مد به دست آورده اند؛ این منابع مختلف قبل از اینکه به صورت اشکالی در متن معماری درآیند از *****ی مفهومی و تصویری عبور کرده، در نهایت به پدیده ای واحد دست یازیده، شیوه ای غیرقابل جایگزین را در طراحی پروژه ها اجرا می کنند.
یکی از ابزارهای به کار رفته در ایده های این دو معمار ترکیب مصالح و ساختارهای مختلف با هم است؛ از نظر آنها، تکنولوژی یک وسیله است نه هدف. این دو از بحث های تکراری و ساختاری تکنولوژی مدرن دوری کرده، در عوض طرفدار راه حل هایی هستند که با فرهنگ ساختمانی محل قرارگیری پروژه تناسب داشته باشند، مخصوصا بازیافت و تغییر شکل دهی دوباره مصالحی که غیر قابل استفاده هستند. به عنوان مثال، در سوئیس می توان ساختمانهایی یافت که از بتن مسلح با پوشش چوب یا مواد دیگر ساخته شده اند. هرتزوگ و دمورن نیز از چنین سیستمهای دوگانه ای استفاده می کنند. آنها همیشه از ساختارهای فولادی بهره می برند که دارای نماهای آزاد بوده، با نواع مختلفی از صفحات شیشه ای قابل تنظیم پر می شوند.
امروزه با بیشتر شدن زمینه های الهام مابین تصویر و زمین، فضاهای مثبت ومنفی و نیز بین هندسه های مختلف، دیوارهای مورب و کف های ناهموار و شیب راههای کج به وفور دیده می شوند. در برخی موارد در طراحی بناهای قبلی، توجه زیادی به نمای ساختمان معطوف می شد در حالی که اخیرا، پتانسیل بیان کنندگی، پلان، کف و سقف های متحرک را مورد کنکاش قرار می دهند. هرتزوگ و دمورن در پاسخ به موضوعات مربوط به تناسبات بنا، طبیعت و توپوگرافی هر چه بیشتر به سمت مفهوم ساختمان به عنوان یک «منظر مصنوع» روی آورده اند. این دو در تلاشند تا در استفاده از شباهتهای زمین شناختی و بیولوژیکی با همه خطرات موجود، هر چه بیشتر آزاد و بدون قید و بند عمل کنند. طرح کتابخانه دانشگاه کمپوس در آلمان (۱۹۹۸) در شکل پلان خود تصویری آمیب گونه را ارائه می دهد، این در حالی است که طرح اقامتگاه کراملیج در کالیفرنیا (۱۹۹۹ ۱۹۹۷)یک هندسه پیچ در پیچ را با سقف برجسته زاویه دار اجرا کرده است و بدین ترتیب تجربه منظره بیرون به درون ساختمان انتقال می یابد.
از همان ابتدا آنها بر این باور بودند که یکی از اهداف معماری افزایش میزان ادراک ما از جهان هستی است. ساختمان ها به منزله قالب ها یا *****هایی هستند که دیدگاه ما را بر روی شهر یا کشور متمرکز می کنند. با استفاده از مصالح مختلف، انعکاس، هندسه و خطوط بنیادین می توان تجربه واقعیت های مختلف مصنوعی، هنری، صنعتی و... را تشدید کرد.
منتقدین چه می گویند...
نویسندگانی که سعی در طبقه بندی آثار هرتزوگ ودمورن دارند، اصطلاحاتی نظیر «مینی مالیسم تزیینی» را ابداع کرده اند، از نبود اتحاد ساختاری در کارهای هرتزوگ ودمورن بسیار گفته اند، گلایه ها کرده و آن دو را به خلق مجدد شیوه «انبار تزیین شده ونتوری» متهم ساخته اند: «کار این دو، چیزی بیش از اینکه یک جعبه تمیز سویسی را در یک پارچه زیباتر ومدرن تر بپیچیم، نیست. در قسمت های درونی، حس ادراک فضایی وجود ندارد و لذا این بخشها در مقایسه با بخشهای شفاف بیرونی دلتنگ کننده به نظر می رسند...!».
منتقدان بر این باورند که باید از چنین سهل انگاری هایی پرهیز شود؛ آگاهی از این موارد در درک شیوه ارزیابی کارهای آن دو توسط دیگران می تواند بسیار مهم باشد. برای فرار از عقاید سطحی، هیچ پادزهری بهتر از نگاه دقیق به این آثار و تلاش برای یافتن ایده های نهفته در آنها نیست! اصطلاحی چون «مینیمالیسم»، «ماتریالیته»، یا حتی «تکتونیک» تنها شعاری توخالی است! نمی توان تظاهر کرد که یک نمای واحد وجود داردکه همگان درباره مزایای سادگی آن اتفاق نظر داشته باشند. بسیاری از آثاری که تحت این عنوان ارائه شده، کسل کننده اند، زیرا که بر مبنای نقشه های دیاگرامی و نقل قول های خشک وخالی نئومدرنیستی مطرح شده اند، «اتحادی از حداقل اجزایی که در جای صحیح خود قرار دارند».
«بر فرض اینکه هرتزوگ و دمورن به دنبال نوعی سادگی هم باشند، این سادگی نتیجه یک فرایند پیچیده فکری است. در حال حاضر که مسولان موزه ها و تاریخ نویسان هنر، آثار هرتزوگ و دمورن را طبقه بندی می کنند، همان داستانهای تکراری را درباره تاثیر «ژوزف بئوس» و «آلدو روسی» مطرح کرده، برای صدمین بار ما را متوجه نقش دونالد جاد یا فرایند پدیدارشناسی می کنند!».
مرکز حرکات موزون «لابان»Laban Contemporary Dance center
«لابان» با سیمایی ساده از یک مکعب رنگی، به عنوان مجموعه ای از استودیوهای هنری، کارگاه ها، تئاتر و کتابخانه سعی در برقراری ارتباطی متفاوت تر از شرایط معمول بین مخاطب و رشته هنری مورد نظر دارد. تونالیته رنگی موجود در فضاهای داخلی و خارجی، فرمهای نرم و منحنی دیواره های داخلی، تلاشی برای برانگیختن احساسات افراد و هدایت و سرمایه گذاری انرژی های ایجاد شده بر روی زمینه فعالیتی آنها است. لابان دارای ۱۳ استودیوی رقص، با ابعاد و رنگهای متفاوت است؛ بدنه هر کدام، از آینه ها و پنجره های بزرگ رو به سایت و راهروهای اصلی طراحی شده است. دو پلکان مارپیچی واقع در محورهای ورودی به گونه ای تندیس وار ارتباطات عمودی بین طبقات را ایجاد می کنند. ارتباط افقی بنا به وسیلة راهروهایی با مفصل بندی های دقیق در اطراف سالن تئاتر ۳۰۰ نفر تمرکز یافته اند، با فرمی آزاد، انعکاسی از خطوط نرم و آلی طراحی شدة سایت است. کشیدگی پوستة منحنی داخل بنا بر سازماندهی سیرکولاسیون مجموعه در جهات عمودی و افقی، بخصوص از لحاظ بصری می افزاید. نمای بنا از ورقهای روکش دار فلزی پلی کربنات با تونالیته رنگهای مختلف پوشیده شده است. به هنگام روز در زیر نور خورشید با نمایشی از رنگهای مختلف می درخشد و در شب نیز به گونه ای جذاب پرتو افشانی می کند.
● Main Signal Box
این بنا به مقیاس های چندگانه محیط شهری خود جواب داده، در ورای رویکرد به ظاهری کاهش گرایانه، لایه های مختلف نظم نامرئی وجوددارد که همانند صفحاتی از ایده ها، به صورت های مرئی حالتی تنش گونه ایجاد می کنند. در تصاویری که از بنای main signal box در باسل وجود دارد، ساختمان در نور منعکس شده روز، به رنگ قهوه ای و زرد میدرخشد. شیار های افقی آن، با شدت های مختلف، نور را جذب یا منعکس می کنند. خطوط سایه ها در درون شکل کلی بنا، در حال ارتعاش بوده، رگه ها و لکه های آن، یادآور یک نقاشی آبستره می باشند. چنین مهارتی در کنترل ظواهر سطحی ،در شکل دادن به جزئیات و نشان دادن مواد در بیرون بنا طبیعتا، موضوع بحث و جدلهای فراوان در طراحی بوده است.
در ساختمانهای هرتزوگ و دمورن، اغلب لایه های عمودی وافقی با هم ترکیب می شوند؛ نماهای ساختمان ها با بخش های شفاف و پوسته های طراحی شده موجبات پیدایش نوعی ابهام در ادراک موقعیت دقیق صفحات را ایجاد می کنند، خواه این صفحات از بتن، مس، شیشه، ریگ یا شبکه های فولادی باشند. پوشش ها معمولا برای پنهان ساختن ساختار واقعی زیرین به کار می روند، خواه این امر آشکار باشد یا به صورت ضمنی مورد توجه قرار گیرد، معمولا به جای احساس تودگی , یک نوع احساس بی وزنی را القا می کنند.
● A Crystalline, Kaleidoscopic Universe Prada Aoyama
مرکز تجاری PRADA با مساحتی حدود ۱۰۰۰۰ مترمربع با برگزاری کلکسیون ها و نمایشگاه ها از گروه های مختلف در پاییز ۱۹۹۹ در توکیو افتتاح شد. ایده اصلی در طراحی این بنا فرم قسمت های خارجی، پوسته و فضاهای داخلی با همدیگر تلاش می کنند به هویت بنا یک شخصیت متغیر بدهند. پروفیل های شیشه ای بیرونی، ارتباط بیننده با لوله های افقی، پشتیبان های عمودی داخلی و چشم انداز سایت اطراف از میان پنجره سعی در القا شخصیت دهی مورد بحث می باشد. این شیشه به مانند چشمی بین شهر و فروشگاه و بالعکس با انکسار و تمرکز زوایای دید عمل می کند. تغییر زاویه دید از میان طاق های درونی و بیرونی روشی است که هر کدام تاثیر متفاوت تر از شیشه های معمولی ایجاد می کنند. این مسئله دلیلی بر تصادفی نبودن ترکیب ناهمگن فرم ساختمان و نمای آن می باشد.
هرتزوگ و دمورن خلاقیت جالبی را در استفاده از مواد معمولی و در دسترس ارایه می کنند؛ استفاده از گابیون هایی که با ریگ پر می شوند و اغلب در خاکریزهای کنار بزرگراه ها می توان یافت یا صفحات آهنین پیچ در پیچ که یاد آور شبکه های فاضلاب می باشند. کارکردهای معمول مصالح اغلب تغییر داده می شوند: به طور مثال در پوستة شیشه ای مرکز ورزشی فافن هولتس در سنت لوئیس سوئیس که درمقابل بتن از پیش ریخته وروزنه های شیشه ای پشتی در حال حرکت می باشند. شیشه بیرونی به رنگ سبز خاکستری بوده و دارای یک نشان چاپ اسکرین است که از عکس های چوب فیبری به کاررفته در عایق بندی ساختمان ساخته شده است. به این ترتیب، لایه های مختلف واقعیت و خیال در هم آمیخته اند. پوستة شیشه ای جائی بین مرز طبیعی وفراطبیعی قرار می گیرد.
حتی امروزه نیز بحث درباره تزئین بدون تأثیر پذیرفتن از دو مفهوم اسطوره ای که در نظریه های مدرنیسم از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند، امکانپذیر نیست؛ یعنی همان مفهوم فرم خالص و صداقت ساختاری. در واقع، معمار هر دوره، از ابزارهای جزئی چه ساختاری وچه غیر ساختاری استفاده می کند تا فرم را بیان کرده، بر چیزی تأکید نموده یا آن را انتقال دهد. دیدگاه این دو معمار درباره جزئیات تزئینی ساختمان هایشان حاکی از این مطلب است که هر گونه کاهش در تزئین به مفهوم کل اثر آسیب می رساند . حتی کنکاش گرترین کارهای آنها که شامل الگوهای گیاهی چاپ شده روی شیشه است در ارائه ایده های معماری آنها نقش اساسی دارد.
http://www.aftabir.com/images/article/break.gif