Sara12
07-11-2010, 11:47 PM
تفاوت هاى عقلى زنان و مردان از منظر روان شناختى
يكى از تفاوت هاى غيرقابل انكار ميان زنان و مردان تفاوت قواى عقلانى و عاطفى است. مردان از نظر عقل تجريدى و به عبارت ديگر عقل نظرى از زنان قوى تر بوده يعنى عقل تئوريك، تحليلگر و فرضيه باف و عقل سياسى- اجتماعى در مردان دامنه گسترده ترى نسبت به زنان دارد و اين برترى به علت وظيفه طبيعى مردان كه تسخير طبيعت و مبارزه با مشكلات اجتماعى براى ايجاد رفاه خانوادگى است در مردان وجود دارد.بنابراين اگرچه دنياى عقلى و شهودى با يكديگر تفاوت دارند اما هيچ يك از اين موارد معيارى براى ارزش گذارى افراد نبوده و تنها وسيله اى براى جدا كردن راه هاى رسيدن به كمال انسانى است كه اين كمال نيز براى زن و مرد مساوى است.همچنين مردان به جهت آنكه كمتر تحت تاثير ساختار عاطفه خويش قرار مى گيرند از جهت عقلانى قوى تر از زنان هستند و تصميمات جدى تر و قابل قبول ترى مى گيرند. در واقع اگرچه فعاليت عقلى تجريدى و تعميمى در مغز مردان بيشتر است اما بزرگتر بودن جمجمه و سنگين تر بودن مغز مردان و بيشتر بودن عقل نظرى در آنان به معناى نزديك بودن به حقيقت متعالى و درك بهترى از واقعيت هستى نيست بلكه اگر مرد به وسيله حواس و عقل نظرى خود به حيات مى نگرد و به حقيقت نايل مى شود زن بيشتر نوعى علم حضورى و شهودى دارد و اگر مرد در آينه عقل به حقايق چشم مى دوزد زن نيز در آينه ذات خويش به حقيقت مى نگرد بنابراين برترى مرد در عقل تجريدى فضلى است. به هر صورت مردان، هوشيارى با ديد متمركز دارند و زنان، هوشيارى با حواس و ديد باز و همين متمركز بودن مردان و گسترده نگرى زنان در تصميم گيرى هاى آنها نقش بسيار موثرى را ايفا مى كند.روانشناسان مى گويند مردان در ابتدا خودشان تصميم مى گيرند و بعد آماده هستند كه بر مبناى اطلاعات ديگران تصميم خويش را تغيير دهند. بارها در زندگى نزديكان و دوستان خود ديده ايم كه مردان بدون در نظر گرفتن نظرات ديگر افراد خانواده تصميم به انجام كارى مى گيرند و آ نگاه كه در مقام مشورت برمى آيند در صورتى كه با دليل منطقى و عقلانى براى ترك و يا انجام آن كار برخورد كردند تصميم خود را تغير مى دهند.جان گرى روانشناس مشهور معتقد است: مرد ابتدا هدف را پيدا مى كند بعد حرف مى زند و زن حرف مى زند و بعد هدف را پيدا مى كند. گفتنى است كه هوشيارى و درايت مركزى موجود در مردان باعث مصمم بودن و كارآمدتر بودن آنها مى شود اما اين صفت نوعى فراموشى نسبت به نيازهاى ديگران ايجاد مى كند و باعث مى شود كه نيازهاى همسر و ديگر اعضاى خانواده در ليست اولويت اهداف مردان قرار نگيرد و آزردگى روحى- روانى در همسر و فرزندان او ايجاد شود.همچنين روانشناسان بر اين باورند آنگاه كه مردان همه چيز را ناديده گيرند و اگر همسر و فرزندانشان ناراحت شدند واكنش آنها به اين صورت باشد كه نبايد آزرده شوند و اين بى توجهى ها و انكار كردن ها تاثير دردآورى روى سايرين مى گذارد و بسيار اتفاق مى افتد كه وقتى پروژه هاى مهمى توسط مرد به پايان مى رسد روز بعد او مريض مى شود زيرا نيازهاى بدنش را ناديده گرفته و از نظر احساسى و عاطفى نيز به علت بى توجهى به نيازهاى عاطفى خود دچار افسردگى مى شود.به گفته فردريك پرلز فردى كه امكانات و استعداد هايى كه به آن نياز دارد و در درون او وجود دارد را درنيافته و به آن اتكا نكند نوروتيك است يعنى دچار اختلال روانى شده است. به عقيده او افراد بايد از قسمت هاى تكه تكه شده خود آگاه شوند و آنها را قبول كرده و احيا و متحد كنند و از طريق اين اتحاد از وابستگى به خودكفايى رسيده و اعتماد به نفس يابند. بنابراين چه مرد و چه زن اگر از استعدادها و سرمايه هاى فكرى و عملى استفاده نكنند ضعيف العقل بوده و شايستگى مشاوره را نخواهند داشت
يكى از تفاوت هاى غيرقابل انكار ميان زنان و مردان تفاوت قواى عقلانى و عاطفى است. مردان از نظر عقل تجريدى و به عبارت ديگر عقل نظرى از زنان قوى تر بوده يعنى عقل تئوريك، تحليلگر و فرضيه باف و عقل سياسى- اجتماعى در مردان دامنه گسترده ترى نسبت به زنان دارد و اين برترى به علت وظيفه طبيعى مردان كه تسخير طبيعت و مبارزه با مشكلات اجتماعى براى ايجاد رفاه خانوادگى است در مردان وجود دارد.بنابراين اگرچه دنياى عقلى و شهودى با يكديگر تفاوت دارند اما هيچ يك از اين موارد معيارى براى ارزش گذارى افراد نبوده و تنها وسيله اى براى جدا كردن راه هاى رسيدن به كمال انسانى است كه اين كمال نيز براى زن و مرد مساوى است.همچنين مردان به جهت آنكه كمتر تحت تاثير ساختار عاطفه خويش قرار مى گيرند از جهت عقلانى قوى تر از زنان هستند و تصميمات جدى تر و قابل قبول ترى مى گيرند. در واقع اگرچه فعاليت عقلى تجريدى و تعميمى در مغز مردان بيشتر است اما بزرگتر بودن جمجمه و سنگين تر بودن مغز مردان و بيشتر بودن عقل نظرى در آنان به معناى نزديك بودن به حقيقت متعالى و درك بهترى از واقعيت هستى نيست بلكه اگر مرد به وسيله حواس و عقل نظرى خود به حيات مى نگرد و به حقيقت نايل مى شود زن بيشتر نوعى علم حضورى و شهودى دارد و اگر مرد در آينه عقل به حقايق چشم مى دوزد زن نيز در آينه ذات خويش به حقيقت مى نگرد بنابراين برترى مرد در عقل تجريدى فضلى است. به هر صورت مردان، هوشيارى با ديد متمركز دارند و زنان، هوشيارى با حواس و ديد باز و همين متمركز بودن مردان و گسترده نگرى زنان در تصميم گيرى هاى آنها نقش بسيار موثرى را ايفا مى كند.روانشناسان مى گويند مردان در ابتدا خودشان تصميم مى گيرند و بعد آماده هستند كه بر مبناى اطلاعات ديگران تصميم خويش را تغيير دهند. بارها در زندگى نزديكان و دوستان خود ديده ايم كه مردان بدون در نظر گرفتن نظرات ديگر افراد خانواده تصميم به انجام كارى مى گيرند و آ نگاه كه در مقام مشورت برمى آيند در صورتى كه با دليل منطقى و عقلانى براى ترك و يا انجام آن كار برخورد كردند تصميم خود را تغير مى دهند.جان گرى روانشناس مشهور معتقد است: مرد ابتدا هدف را پيدا مى كند بعد حرف مى زند و زن حرف مى زند و بعد هدف را پيدا مى كند. گفتنى است كه هوشيارى و درايت مركزى موجود در مردان باعث مصمم بودن و كارآمدتر بودن آنها مى شود اما اين صفت نوعى فراموشى نسبت به نيازهاى ديگران ايجاد مى كند و باعث مى شود كه نيازهاى همسر و ديگر اعضاى خانواده در ليست اولويت اهداف مردان قرار نگيرد و آزردگى روحى- روانى در همسر و فرزندان او ايجاد شود.همچنين روانشناسان بر اين باورند آنگاه كه مردان همه چيز را ناديده گيرند و اگر همسر و فرزندانشان ناراحت شدند واكنش آنها به اين صورت باشد كه نبايد آزرده شوند و اين بى توجهى ها و انكار كردن ها تاثير دردآورى روى سايرين مى گذارد و بسيار اتفاق مى افتد كه وقتى پروژه هاى مهمى توسط مرد به پايان مى رسد روز بعد او مريض مى شود زيرا نيازهاى بدنش را ناديده گرفته و از نظر احساسى و عاطفى نيز به علت بى توجهى به نيازهاى عاطفى خود دچار افسردگى مى شود.به گفته فردريك پرلز فردى كه امكانات و استعداد هايى كه به آن نياز دارد و در درون او وجود دارد را درنيافته و به آن اتكا نكند نوروتيك است يعنى دچار اختلال روانى شده است. به عقيده او افراد بايد از قسمت هاى تكه تكه شده خود آگاه شوند و آنها را قبول كرده و احيا و متحد كنند و از طريق اين اتحاد از وابستگى به خودكفايى رسيده و اعتماد به نفس يابند. بنابراين چه مرد و چه زن اگر از استعدادها و سرمايه هاى فكرى و عملى استفاده نكنند ضعيف العقل بوده و شايستگى مشاوره را نخواهند داشت