afsanah82
07-20-2011, 10:12 PM
پيشگفتار
شكر و سپاس بى منتها، خداوند منّان را، كه ما را آفريد و تمام امكانات سعادت بخش و نعمت هاى خوشبختى ، و اسباب و وسايل هدايت را در اختيار ما قرار داد.
و بهترين درود و تحيّت بر روان پاك اشرف مخلوقات ، پيامبر عظيم القدر اسلام ، و بر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، خصوصا يگانه دخت خاتم پيغمبران ، سرور زنان دنيا و آخرت ، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها.
و لعن و نفرين بر ظالمان و دشمنان ايشان ، كه در حقيقت دشمنان خدا و رسول هستند.
نوشتارى كه در اختيار شما خواننده محترم قرار گرفته ، گزيده اى از سخنان و زندگى سراسر آموزنده اوّلين مظلوم ستمديده اءهل بيت رسالت است ، كه پس از پدر تا آخر عمر از شدّت مصائب روحى و جسمى گريه و ناله مى كرد.
سوّمين معصومى كه آفرينش جهان هستى به بركت وجود مقدّس اوست ، همان طورى كه در حديث قدسى خطاب به رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله چنين آمده است :
((لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الا فْلاكَ، وَلَوْلا عَلىُّ لَما خَلَقْتُكَ، وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما)).
يعنى ؛ اى محمّد! اگر تو نبودى ، جهان با اين عظمت را نمى آفريدم و اگر علىّ عليه السلام نبود، تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه زهراء سلام اللّه عليها نمى بود، شماها را نمى آفريدم .
و ده ها آيه قرآن ، حديث قدسى و روايت در فضيلت و عظمت آن بانوى نمونه بشريّت ، الگوى تمام عيار زنان جوامع اسلامى ، كه با سندهاى متعدّد در كتاب هاى مختلف وارد شده است .
و اين مجموعه برگزيده و گلچينى است از ده ها كتاب معتبر(1) در جهت هاى مختلف : عقيدتى ، فرهنگى ، عبادى ، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و ... .
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم خصوصا جوانان و دوشيزگان محترم قرار گيرد.
و ذخيره اى باشد: ((لِيَوْمٍ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُون إِلاّ مَنْ اءَتَى اللّه بِقَلْبٍ سَليم لى وَ لِوالِدَىّ، وَ لِمَنْ لَهُ عَلَيَّ حَقّ)) إ ن شاء اللّه تعالى .
((مؤ لّف ))
اختر گوهرنماى فروزنده ولايت
اى ماه دو هفته ، اختر آوردى
اى درّ يتيم ، گوهر آوردى
اى نور خدا از جيب عصمت
يعنى ز خديجه دختر آوردى
از مركز آسمان رفعت
تابنده چه ماه انور آوردى
از نافه ناف خطّه خاك
يك توده ز مشگ و عنبر آوردى
هستى دادى به كشتىِ إ مكان
اى كشتىِ هستى ، لنگر آوردى
خود صادر اوّلى وز اوّل
يك صادر ديگر مصدر آوردى
هم تلخى كام ما امروز
بيرون كردى و شكر آوردى
جانى به جهان ، دوباره دادى
يك باره ، روان ديگر آوردى
اى پادشه سرير لولاك
بر فرق وجود افسر آوردى
يكتاست علىّ و نيست همتايش
او را به علىّ برابر آوردى (2)
ختم رسل چو فاطمه گر دخترى نداشت
بى شبهه آسمان حيا اخترى نداشت
گر خلقت بتول ، نمى كرد كردگار
در روزگار، شير خدا همسرى نداشت
از اين دو گر يكى نه به هستى قدم زدى
اين يك براستى زنى و آن شوهرى نداشت
بى دختر پيغمبر ما عرصه وجود
مانند امّتى است كه پيغمبرى نداشت (3)
خلاصه حالات سوّمين معصوم
ولادت با سعادت آن بانوى نمونه و مجلّله . بنابر مشهور، روز جمعه ، بيستم ماه جمادى الثّانى سال پنجم بعثت ، سه سال پس از جريان معراج در شهر مكّه معظّمه واقع شد؛ و جهان ظلمانى را به نور مقدّس خود روشن نمود.
و چون آن حضرت به دنيا آمد تنى چند از زنان بهشتى با ظرف هائى از آب كوثر در كنار بستر خديجه حضور يافته و نوزاد را غسل دادند.
پس از آن ، نوزاد لب به سخن گشود و اظهار داشت :
((اءشهد اءن لا إ له إ لاّ اللّه ، و اءنّ اءبى رسول اللّه سيّد الا نبياء، و اءنّ بَعْلى سيّد الا وصياء، و وُلدى سادة الا سباط)).
و سپس نام يكايك آن زنان بهشتى را به زبان آورد؛ و بر هر يك سلام نمود.
نام : فاطمه ، زهراء(4)، صلوات اللّه و سلامه عليها.
كنيه : اُمّ اءبيها، اُمّ الا ئمّة ، اُمّ الحسنين و ... .
لقب : سيّدة نساء العالمين ، بضعة الرّسول ، بتول ، صدّيقة ، راضية ، مرضيّة ، مباركة ، طاهرة ، مطهّرة ، عذراء، زكيّة ، محدّثة ، صفيّة ، سيّدة ، عابدة ، مظلومة ، حكيمة ، حليمة ، تقيّة ، حبيبة ، كاظمة ، رؤ وفة و... .
و هر يك از لقب ها، اشاره به بعضى از كمالات و صفات حسنه مخصوص آن بانوى مكرّمه خواهد بود.
پدر : حضرت محمّد، پيامبر عظيم القدر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد.
مادر : خديجه دختر خويلد، اوّلين زنى كه به وحدانيّت خداوند و نيز رسالت پيامبر اكرم صلّلى اللّه عليه و آله ايمان آورد و همراه آن حضرت نماز جماعت خواند؛ و تمام ثروت خود را كه يكى از ثروتمندان مهمّ بوده است براى ترويج دين اسلام در اختيار همسرش ، حضرت رسول قرار داد.
خادمه آن حضرت : فضّه نام داشت كه خود داراى فضائل و مناقبى است ، از آن جمله اين كه حافظ تمام قرآن بود.
نقش انگشتر حضرت : ((اءمِنَ الْمُتوسِّلُونَ)) بوده است .
حضرت زهراء سلام اللّه عليها كوچكترين فرزند خانواده و تنها يادگار حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بود.
آن بانوى بزرگوار، بسيار مورد تكريم و احترام خاصّ پدرش رسول گرامى اسلام قرار مى گرفت و حتّى بارها هنگام ورود جلوى پايش بلند مى شد و پيشانى او را مى بوسيد و مى فرمود:
فاطمه از من است و من از اويم ، پدرش فدايش باد، هر كه فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده ، و هر كه او را ناراحت نمايد مرا ناراحت كرده است و ... .
در بسيارى از روايات آمده است : حضرت زهراء سلام اللّه عليها، در طول مدّت عمر پر بركت خود، هيچ گاه خون حيض و يا خون نفاس مشاهده ننمود؛ و بر خلاف ديگر زن ها هميشه پاك و پاكيزه بود و به همين جهت است كه آن حضرت را طاهره و مطهّره ناميده اند.
در سنين هشت سالگى از شهر مكّه معظّمه به سوى شهر مدينه منوّره مهاجرت نمود.
در مورد زمان ازدواج حضرت زهراء سلام اللّه عليها بين مورّخين و محدّثين اختلاف نظر است ؛ ولى مشهور آن است كه حضرت در سنين ده سالگى به ازدواج اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام در آمد، كه در ماه مبارك رمضان نامزدى و خطبه نكاح واقع شد؛ و در ماه ذى الحجّة مراسم عروسى انجام گرفت .
در مدّت عمر آن حضرت نيز بين تاريخ نويسان و راويان حديث اختلاف نظر است ، ولى مشهور عمر مبارك حضرت را بين 18 تا 25 سال گفته اند.
همچنين در اين كه آن بانوى مكرّمه چند روز پس از شهادت پدر گراميش ، دار فانى را وداع گفت و به شهادت رسيد، در كتاب هاى تاريخ و حديث ، مابين چهل روز تا شش ماه آمده است ، ولى معروف بين 75 تا 95 روز گفته شده است .
ليكن مشهور سيزدهم جمادى الاوّل و يا سوّم جمادى الثّانى ، سال دهم هجرى قمرى را گفته اند.(5)
علّت رحلت و شهادت آن مظلومه تاريخ : مصيبت ها و شكنجه هاى دردناكى بوده است كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، توسّط افراد معلوم الحال بر آن حضرت وارد ساختند كه تاريخ ، آنها را ثبت نموده است .
به طورى كه حضرت پس از پدرش هيچ گاه خندان و شادمان ديده نشد، بلكه مرتّب گريان و ناراحت بود تا جائى كه يكى از چهار گريه كنندگان عالم به حساب آمده است .
آن حضرت اوّلين فردى بود كه در اسلام ، برايش توسّط اءسماء بنت عُميس ، با تقاضاى خود حضرت تابوت ساخته شد، به جهت آن كه حتّى پس از وفاتش حجم بدن مقدّسش مورد ديد افراد قرار نگيرد.
مراسم غسل و كفن و دفن ، همچنين نماز بر جنازه مطهّر آن حضرت توسّط همسرش ، امام علىّ عليه السلام و برخى ديگر از نزديكان خاصّ، شبانه انجام گرفت .
و محلّ قبر آن حضرت تا هنگام ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف از چشم همگان مخفى و پنهان بوده و خواهد بود.
فرزندان : حضرت داراى سه فرزند پسر به نام هاى : امام حسن ، امام حسين ، محسن ؛ و دو دختر به نام هاى : حضرت زينب و امّ كلثوم عليهم السلام بوده است .
نماز آن حضرت : دو ركعت است ، در ركعت اوّل پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه سوره قدر، و در ركعت دوّم صد مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود.
و پس از سلام نماز، تسبيحات آن حضرت ؛ و سپس صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و اهل بيتش سلام اللّه عليهم فرستاده مى شود.
و بعد از آن حوائج و خواسته هاى مشروعه خود را از درگاه خداوند متعال در خواست نمايد.(6)
ثناى ميلاد فاطمه سلام اللّه عليها
به ساقى اى صبا بگو، حاجت ما برآورد
ساغرى از براى ما، ز آب كوثر آورد
به ساغر لطيفه گو، بگو لطيفه اى بگو
كه مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آورد
بگو به ماه آسمان ، به خود نبالد اين قَدَر
كه ماه بى قرين من ، سر از افق در آورد
ماه جمادى آمده ، موقع شادى آمده
باز منادى آمده ، به نخل دل بر آورد
دوباره گشته اين جهان به رتبه ، برتَر از جنان
كه حقّ به خيل بانوان هادى و رهبر آورد
دوش شنيدم اين ندا كه امشب از ره وفا
براى ختم الا نبياء خديجه دختر آورد
چه دخترى كه مظهر شرم و حيا و عفّت است
چه عفّتى كه عصمتش صفاى ديگر آورد
نيافريده ذات حقّ به جز خديجه مادرى
كه دخترى چو فاطمه پاك و مطهّر آورد
به بحر رحمتش خدا بيافريد يك صدف
كه يازده گهر از او و صُلب حيدر آورد
خدا براى عقل كلّ، دخترى همچو برگ گل
به كورى دو ديده مرده اءبتر آورد
بهر نثار مقدمش ز فرو شادى و شعف
لعل گهر طبق طبق ، مريم و هاجر آورد
به شاءن دخت مصطفى جبريل امشب از سَما
چو برگ گل ورق ورق آيه ز داور آورد
نديده مهر مادرى چو خاتم پيمبران
فاطمه را خداى او به جاى مادر آورد
مهين حبيبه خدا، ديده گشود از وفا
كه چون حسين آيتى بر خصم ستمگر آورد(7)
سخن در شكم و ورود نور
روزى مفضّل بن عمر به محضر امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شد و از آن حضرت پيرامون چگونگى ولادت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها سؤ ال كرد؟
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه حضرت خديجه با پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله ازدواج كرد، زنان مكّه با او به مخالفت برخاستند و خديجه از اين امر بسيار نگران و اضطراب داشت ، تا آن كه بعد از مدّتى ، نطفه حضرت زهراء سلام اللّه عليها منعقد گرديد.
و پس از گذشت اندك زمانى ، جنين مونس مادر خود شد و از درون شكم با وى سخن مى گفت و خديجه اين راز را پنهان مى داشت تا آن كه روزى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله وارد منزل گرديد و متوجّه شد كه خديجه با كسى سخن مى گويد، فرمود: با چه كسى سخن مى گفتى ؟
خديجه پاسخ داد: با جنين و بچّه اى كه در شكم دارم ، سخن مى گفتم ؛ چه اين كه او انيس و مونس من مى باشد.
حضرت رسول فرمود: اى خديجه ! جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين نوزاد، دختر است و خداوند متعال از نسل او امامان و پيشوايان دين را برگزيده است ، تا در روى زمين خليفه و براى جهانيان حجّت باشند.
پس زمان به سرعت گذشت و لحظات حسّاس ورود نور از جهان ظلمانى رحم فرا رسيد،
آن گاه خديجه براى زنان قريش پيام فرستاد تا او را در مورد زايمانش كمك نمايند؛ ليكن آنان با طرح سخنانى تلخ و شماتت آميز، از انجام كار اجتناب كردند.
و خديجه سخت دل تنگ شد و در غم و اندوه فرو رفته بود، كه ناگاه چهار زن گندمگون و رشيد وارد منزل وى شدند وگفتند:
اى خديجه ! ما از جانب پروردگار، به يارى تو آمده ايم ، من ساره همسر ابراهيم و مادر اسماعيل هستم و اين آسيه دختر مزاحم هم نشين تو در بهشت خواهد بود، و آن ديگرى مريم دختر عمران و مادر عيسى است و آن يكى هم ، كلثوم خواهر موسى مى باشد.
و سپس آن چهار زن بهشتى در اطراف بستر خديجه نشستند و او را كمك و يارى نمودند تا اين كه ناگهان نور وجود حضرت فاطمه سلام اللّه عليها در حالى كه پاك و پاكيزه بود ديده به جهان گشود؛ و از تشعشع نور جمالش ، تمام خانه هاى مكّه را روشنائى بخشيد.
پس از آن ، ده فرشته با در دست داشتن ظرف هاى بهشتى و آب كوثر وارد شدند و نوزاد عزيز را غسل دادند و او را با دو پارچه سفيد و خوشبو پوشاندند.
در همين لحظه ، نوزاد لب به سخن گشود و شهادت به يگانگى خداوند و رسالت پدرش ، حضرت محمّد و امامت شوهرش ، حضرت علىّ و يازده فرزندش صلوات اللّه عليهم داد؛ و نام مبارك فرد فرد آن بزرگوان را بر زبان جارى نمود.
و سپس بر يكايك حاضران سلام كرد، پس از آن همچنين ميهمانان تبريك و شاد باش گفتند، و آن گاه از منزل خارج شدند.(8)
زينت منزل يا رضايت خداوند
در روايات بسيارى وارد شده است :
هرگاه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله از مسافرت مراجعت مى نمود، ابتداء به حضور دختر گراميش فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد مى شد و دقايقى را در كنار وى مى نشست ، تا آن كه جريان غزوه تبوك پيش آمد و حضرت رسول به همراه اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليهما به قصد جنگ تبوك حركت كردند و رفتند.
و حضرت زهراء سلام اللّه عليها خود و فرزندانش را با گوشواره وگردنبند نقره زينت كرد، همچنين روسرى خود را با زعفران رنگ نمود و پرده اى هم براى اتاق تهيّه و آويزان كرد.
و اين حركت بدان جهت بود كه وقتى پدرش رسول خدا و شوهرش اميرمؤ منان از مسافرت و ميدان نبرد جنگ بازگشتند خوشحال شوند.
و هنگامى كه حضرت رسول از مسافرت بازگشت طبق معمول به منزل حضرت زهراء وارد شد؛ و چون آن صحنه را مشاهده نمود با ناراحتى از منزل خارج گشت و به مسجد رفت .
حضرت فاطمه سلام اللّه عليها متوجّه علّت ناراحتى پدرش شد، به همين جهت سريع تمام آنچه را كه براى زينت خود و بچّه ها و براى زينت اتاق تهيّه كرده بود، در آورد و همه آن ها را براى پدرش فرستاد و پيام داد تا آن ها را، به هر كارى كه صلاح مى داند در راه خداوند متعال مصرف نمايد.
موقعى كه آن اسباب و وسايل را خدمت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آوردند، حضرت سه مرتبه فرمود: ((فداها اءبوها)) يعنى ؛ پدرش فدايش گردد.
و سپس افزود: دنيا از براى محمّد و اهل بيتش (صلوات اللّه عليهم و نيز براى شيعيانشان -) نخواهد بود.
و چنانچه دنيا به اندازه بال پشه اى ارزش مى داشت ، ذرّه اى از آن را كافران بهره مند نمى شدند.(9)
مهريّه و جهيزيّه بهترين عروس
در اين كه مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها و نيز جهيزيّه اش چه مقدار و چه وسايلى بوده ، بين نويسندگان اختلاف نظر است كه در اين نوشتار اشاره اى به مشهور گفتار تاريخ نويسان مى شود:
مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها: دوازده و نيم وَقيه مى باشد كه هر وَقيه معادل چهل درهم مى باشد، بنابر اين مهريّه آن حضرت پانصد درهم بوده است .
و بعضى گفته اند: چهارصد مثقال بوده ، كه هر هفت مثقال ، معادل ده درهم مى باشد.
و عدّه اى هم گفته اند: چهارصد و هشتاد درهم بوده است .
صورت جهيزيّه : طبق روايتى چنين آمده است ، كه حضرت علىّ عليه السلام شتر خود را به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن را به عنوان مهريّه تحويل رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله داد، و حضرت رسول آن ها را در اختيار عمّار ياسر و بعضى ديگر از اصحاب خود قرار داد تا براى دخترش بهترين عروس دنيا جهيزيّه خريدارى نمايند.
صورت جهيزيّه به اين شرح مى باشد:
1 پيراهن عروس ، به قيمت هفت درهم .
2 عبا چادر قُطوانى كوفه اى .
3 پوشيه ، براى پوشش صورت از ديد نامحرمان .
4 رو انداز سياه رنگ .
5 تخت خواب ، جهت ايمنى از حيوانات گزنده .
6 دو عدد گليم كتانى مصرى .
7 چهار عدد بالش و متكّا، كه درون آن ها از گياهان خشك و خوشبو پر شده بود.
8 يك عدد پرده نازك از جنس پشم .
9 يك قطعه حصير، از اطراف بَحرين قَطَر .
10 دستاس ، جهت آرد كردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.
11 قدح و طشت مِسّى ، براى خمير كردن آرد و شستن لباس .
12 ظرف آب مشگ ، كه از پوست بزغاله بود.
13 قدحى چوبى براى شير و دوغ .
14 مشگ كهنه ، جهت سرد شدن آب .
15 آفتابه و لگن .
16 بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .
17 كترى سفالى ، شبيه آفتابه .
18 فرش از پوست حيوان ، جهت نشستن .
19 مشگ آب ، براى كارهاى متفرقه .(10)
عروس به سوى حجله يا خانه بخت
در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند:
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند.
پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد.
هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)).
و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد.
در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند.
و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد.
صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود:
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد.
و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است .
و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.(11)
هجرت به سوى مدينه
امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله در سنين چهل و پنج سالگى بود كه فاطمه زهراء سلام اللّه عليها در بيستم ماه جمادى الثّانى ، در شهر مكّه چشم به جهان گشود، و مدّت هشت سال در اين شهر مقدّس اقامت كرد.
و در آن هنگام كه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله از مكّه معظّمه به مدينه منوّره مهاجرت نمود، حضرت زهراء سلام اللّه عليها به همراه همسرش ، اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام و تعدادى از زنان مهاجر كه عايشه نيز همراه آن ها بود، به سوى مدينه منوّره رهسپار شده و مهاجرت نمودند.
و هنگامى كه حضرت زهراء وارد شهر مدينه گرديد، پدرش رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله او را به منزل مادر اءبو ايّوب انصارى بُرد و مدّتى را در آنجا سكونت گُزيد.
و پس از گذشت مدّتى كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه و سلامه با امّ سلمه ازدواج كرد، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد همسرش امّ سلمه انتقال داد.
امّ سلمه گويد: چون رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد من آورد، امور زندگى او را به من واگذار نمود.
و او بسيار با ادب و در حدّ اءعلاى كمالات بود و نسبت به مسائل زندگى بيش از من آشنا و اهل معرفت بود.(12)
عايشه و گريه حضرت زهراء عليها السلام
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد:
روزى عايشه به طرف فاطمه زهراء سلام اللّه عليها آمد و به آن حضرت عتاب كرد و بر سرش فرياد كشيد: اى دختر خديجه ! براى چه اين قدر به خود مى بالى و فخر مى كنى ؟
مگر مادرت چه فضيلتى بر ما دارد؟
او هم زنى مانند ما خواهد بود.
چون حضرت فاطمه سلام اللّه عليها صداى عايشه و آن زخم زبان ها را شنيد، گريان شد و به نزد پدرش ، رسول خدا صلوات اللّه عليه حركت كرد.
در اين هنگام ، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله علّت گريه دخترش را جويا شد.
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : پدرجان ، رسول خدا! عايشه نام مادرم را به زشتى ياد كرد و من از اين موضوع اندوهناك و گريان شدم .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله با شنيدن اين سخن ، غضبناك شد و به عايشه خطاب كرد و فرمود: اى حُميراء! آرام و ساكت باش ، چرا كه خداوند متعال ، زن پر محبّت و صاحب فرزند را ميمون و مبارك گردانيده است .
و خديجه نيز از همان جمله زنانى مى باشد، كه رحمت و فيض خداوند متعال ، شامل حالش گشته و تاكنون براى من چند فرزند آورده است .
و اى عايشه ! تو از جمله كسانى هستى كه خداوند تو را عقيم و ناتوان از زايمان قرار داده است .(13)
دلسوزى دختر براى پدر
حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمايد:
روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام فرمود: زمانى كه در كنار پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، به همراه ديگر اصحاب مشغول كَندن خندق بوديم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد و قطعه نانى را كه همراهش بود، تقديم پدرش پيامبر خدا كرد.
پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله خطاب به دخترش كرد و فرمود: اين نان را از كجا آورده اى ؟
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : مقدارى نان پخته ام ، يك قرص نان را سهم حسن و حسين كنار گذاشتم و اين مقدار را هم براى شما آورده ام .
رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: اى فاطمه ! اين اوّلين طعامى است كه پس از سه روز داخل شكم پدرت مى شود.(14)
شادمانى ملائكه از قضاوت حضرت زهراء سلام اللّه عليها
امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت فرمود:
روزى دو نفر زن همسايه ، كه يكى از آن دو نفر از دوستان وشيعيان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و ديگرى از مخالفين و از دشمنان ايشان بود، بر سر مسئله اى از مسائل دين با يكديگر اختلاف ونزاع پيدا كردند؛ و چون به توافق نرسيدند، جهت رفع اختلاف وروشن شدن حقيقت نزد فاطمه زهراء سلام اللّه عليها شرف حضور يافتند.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از توجّه به سخنان دو طرف و شنيدن استدلال هر دو نفر، حقّ را با زن شيعه دانست و استدلال و محاجّه او را تشريح نمود،
و او چون بر رقيب مخالف خود تسلّط يافت ، شادمان و خوشحال گرديد.
و امّا زن مخالف چون دليلى بر حقّانيت خود نداشت تسليم شد و ساكت ماند.
پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها خطاب به زن شيعه كرد و فرمود: همانا ملائكه به جهت پيروزى و شادمانى تو، شادمان گرديدند و شيطان بسيار غمگين و محزون گشت .
امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: در اين هنگام ، خداوند متعال به ملائكه خطاب نمود و فرمود:
اى ملائكه ! اكنون چون فاطمه زهراء، گشايشى براى اين زن باايمان به وجود آورد و او را شادمان و مسرور نمود؛ پس درجات او را در بهشت چندين برابر افزايش دهيد.
و به بركت اين روز، هركس كه براى بنده ضعيفى از بندگان من گشايشى ايجاد كند، ترفيع درجات عاليه ، در بهشت برايش ثبت و محسوب كنيد.(15)
قرائت قرآن و گردش سنگ آسياب
حضرت جواد الا ئمّه ، امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى عليه پيامى براى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها فرستاد.
سلمان گويد: همين كه جلوى درب منزل آن مخدّره رسيدم ، ايستادم و سلام كردم ؛ سپس متوجّه شدم كه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آيات قرآن را بر لب زمزمه مى نمايد.
و ديدم كه سنگ آسياب بدون آن كه دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و كسى را نزد حضرتش نيافتم .
برگشتم نزد رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله و عرضه داشتم : يا رسول اللّه ! جريان مهمّ و عظيمى را مشاهده كردم !!
حضرت فرمود: آنچه را ديدى بيان كن ؟
گفتم : همين كه جلوى درب منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه عليها رسيدم و سلام كردم ، متوجّه شدم كه وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسياب مى چرخيد و كسى را هم نزد او نيافتم .
پس حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ايمان نموده است ، او تمام وجودش ايمان و يقين مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.
لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائيل رحمت فرستاده است تا وى را كمك نمايد.
و همان فرشته بوده است كه سنگ آسياب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانيده است .
و سپس افزود: بدان كه خداوند مهربان تمام امور دنيا و آخرت فاطمه را كفايت خواهد نمود.(16)
سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته
عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكايت نمايد:
پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسير راه ، اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالب عليه السلام مرا ديد وفرمود:
اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى .
عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! كسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفّق شوم .
امام عليه السلام فرمود: اى سلمان ! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها؛ چون او علاقه دارد تو را ببيند و مى خواهد كه تحفه و هديّه اى را از بهشت تقديم تو نمايد.
گفتم : آيا بعد از وفات رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است ؟!
حضرت فرمود: بلى ، ديروز فراهم شده است .
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشريّت گشتم ، هنگامى كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است .
وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !
گفتم : اى حبيبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصيّتى مثل شما جفا كند؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشين و در آنچه برايت مى گويم دقّت كن و بينديش .
روز گذشته در حالى كه درب منزل بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .
ناگهان متوجّه شدم كه درب منزل باز شد و سه حوريّه بهشتى كه تاكنون فردى به زيبائى شكل آن ها نديده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگيز عجيبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آيا شما از اهالى شهر مكّه يا مدينه هستيد؟
گفتند: ما اهل مكّه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم ، ما حورالعين مى باشيم و از دارالسّلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم .
پس من به يكى از ايشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر ديگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چيست ؟
در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسيدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود كندى آفريده است .
سپس به دوّمى گفتم : نام تو چيست ؟
گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال كردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفريده شده ام .
و هنگامى كه نام نفر سوّم را جويا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسيدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهيّا گشته ام .
و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند.
سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى سلمان ! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برايم بياور.
سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون به هركس مرور كردم ، اظهار داشت : آيا با خود مِشك عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نيافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم و عرض كردم : رطب بدون هسته بود!
فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، كشت نموده است با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .
اظهار داشتم : اى سرورم ! آيا آن را به من تعليم مى نمائى ؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان :
نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.))
سلمان فارسى گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اءهالى مدينه و مكّه كه مبتلى به تب شديد بودند تعليم نمودم (17) و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگى شفا يافتند.(18)
هر چيز را با هركس مگو و مخور
امام محمّد باقر عليه السلام حكايت فرموده است :
روزى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى كرد و فرمود: دخترم ، فاطمه ! بلند شو و آن ظرف غذا را بياور.
همين كه آن ظرف غذا را آورد، ديدند كه داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.
سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسين صلوات اللّه عليهم از آن طعام ميل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سيزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند وليكن از آن غذا كاسته نمى شد.
تا آن كه روزى اُمّ ايمن ، امام حسين عليه السلام را ديد، كه مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ايشان گفت : اين نوع غذا را از كجا آورده اى ؟
حضرت فرمود: مدّت چند روزى است كه غذاى ما در منزل ، از همين خوراك مى باشد.
اُمّ ايمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و گفت : اى فاطمه ! اگر امّ ايمن چيزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شريك مى باشيد؛ ولى اگر يك روز شما چيزى يافتيد، امّ ايمن از آن محروم خواهد بود؟!
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را كه هنوز تازه بود براى امّ ايمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پايان رسيد.
وقتى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تشريف آورد و متوجّه شد كه غذا تمام شده است ، فرمود:
چنانچه از آن غذا به ديگرى نمى دادى پايان ناپذير بود و تمامى ما اهل بيت تا آخر از آن مى خورديم و باز هم باقى مى ماند.
سپس امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: اكنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن كه به دست امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم اءجمعين خواهد رسيد.(19)
پايه تخت و انگشتر بهشتى
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟
پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟
هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد.
در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟
پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.
هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.
و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد.
گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت .(20)
سه نوع دستور غذا خوردن
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها هنگام ميل نمودن غذا بهترين روش هاى اخلاقى ، بهداشتى ، اجتماعى و... را مراعات مى نمود.
و براى راهنمائى علاقه مندان دستورالعملى را بيان فرموده است ، كه به شرح ذيل مى باشد:
حضرت فرمود: افراد بر سر سفره هنگام خوردن غذا بايد دوازده دستورالعمل مهمّ را بدانند و رعايت كنند، كه بر سه دسته تقسيم مى شود و هر قسمت داراى چهار دستور العمل خواهد بود.
قسمت اوّل آن واجب و ضرورى است و قسمت دوّم مستحبّ مى باشد؛ و رعايت آخرين قسمت نشانه اءدب و شخصيّت انسان خواهد بود.
و امّا آن چهار دستور العملى كه ضرورى است :
1 شناخت اين كه اين نعمت ها چگونه و از طرف چه كسى براى ما فراهم گشته است .
2 راضى و خوشنود بودن به آنچه كه از طرف خداوند، براى ما فراهم و مقدّر شده است .
3 نام خداوند مهربان را بر زبان جارى كردن هنگام خوردن ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) گفتن .
4 در آغاز و پايان آن شكر و سپاس خداوند متعال ولىّ نعمت را به جا آوردن .
و امّا قسمت دوّم ، يعنى مستحبّات غذا خوردن :
1 شستن دست و دهان پيش از غذا.
2 نشستن بر جانب چپ بدن هنگام خوردن غذا.
3 در حال نشسته تناول كردن .
4 با سه انگشت لقمه را برداشتن و خوردن .
و امّا آخرين قسمت :
1 سعى شود از آنچه جلوى شخص قرار گرفته است ميل نمايد ودست جلوى ديگران دراز نكند.
2 لقمه را كوچك و مناسب بردارد.
3 غذا را خوب بجود و در بلعيدن آن عجله و شتاب ننمايد.
4 هنگام خوردن غذا، به صورت و دست و دهان ديگران نگاه نيندازد.(21)
تقسيم كار و پاداش اطاعت
امام باقر عليه السلام حكايت فرمايد:
چون حضرت علىّ و فاطمه صلوات اللّه عليهما ازدواج كردند، كارها را بين خود تقسيم نمودند، كارهاى مربوط به داخل منزل را حضرت فاطمه سلام اللّه عليها عهده دار آن گرديد؛ و آنچه را كه مربوط به بيرون منزل بود امام علىّ عليه السلام پذيرفت .
چند روزى بدين منوال گذشت ، روزى امام علىّ عليه السلام وارد منزل گرديد و اظهار داشت : اى فاطمه ! در منزل چه داريم ؟
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پاسخ داد: قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم .
امام علىّ عليه السلام فرمود: چرا قبلاً نگفته اى ؟
جواب داد: چون پدرم ، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مرا نهى فرمود از اين كه چيزى را از شوهرم درخواست كنم كه قادر بر انجام آن نباشد.
پس اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از منزل خارج شد و مبلغ يك دينار از شخصى قرض نمود و به سوى منزل مراجعت كرد تا آنچه را كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها مى خواهد خريدارى نمايد.
در بين راه ، عمّار ياسر را ديد كه غمگين و افسرده است ، فرمود: براى چه از منزل بيرون آمده اى ؟
و چرا افسرده اى ؟
عمّار گفت : يا اميرالمؤ منين ! گرسنگى و تهيدستى ما را غمگين نموده است و به همين دليل از منزل بيرون آمده ام .
در اين لحظه ، يكى از اصحاب كه اين داستان را از امام محمّد باقر عليه السلام مى شنيد، گفت : مولاى من ! آيا در چنين وضعيّتى رسول اللّه زنده بود؟
حضرت فرمود: بلى رسول خدا زنده بود.
سپس امام باقر عليه السلام افزود: اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به عمّار خطاب كرد و فرمود: من نيز به همين جهت از منزل بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام تا رفع مشكل خويش نمايم ؛ ولى آن دينار را به تو مى دهم ، و سپس حضرت آن يك دينار را به عمّار ياسر داد و خود دست خالى روانه منزل گرديد.
چون وارد منزل گشت ، ديد رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله نشسته است و فاطمه سلام اللّه عليها مشغول نماز مى باشد و طبقى سرپوشيده جلوى آن دو بزرگوار قرار دارد.
همين كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها نمازش را به اتمام رسانيد، به طرف طبق رفت و سرپوش را برداشت ، مقدارى نان و گوشت در طبق موجود بود.
امام علىّ عليه السلام از همسرش سؤ ال نمود: اين طبق غذا را چه كسى آورده است ؟
پاسخ داد: از طرف خداوند متعال ؛ چون او هر كه را بخواهد از نعمت هايش روزى مى رساند.
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله خطاب به آن دو همسر كرد و فرمود: مى خواهيد مثال شماها را بگويم ؟
گفتند: بلى .
حضرت رسول فرمود: تو اى علىّ! مانند حضرت زكريّا عليه السلام هستى ، كه چون بر مريم سلام اللّه عليها وارد شد او را در محراب ، مشغول عبادت يافت كه كنارش طبقى از غذا قرار داشت .
و اين همان طبق غذائى است كه قائم آل محمّد عليهم السلام وعجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نيز از آن تناول خواهد نمود.(22)
بهترين روش سعادت بخش براى زن
محدّثين و مورّخين از اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام حكايت كرده اند:
روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و ياران نشسته بوديم ، كه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله سؤ ال فرمود: بهترين چيز براى زن چيست ؟
و هيچ يك از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند.
هنگامى كه من به منزل ، نزد فاطمه سلام اللّه عليها آمدم ، موضوع را براى آن مخدّره ، مطرح كردم كه امروز پيامبر خدا چنين سؤ الى را بيان نموده است ؟
حضرت فاطمه سلام اللّه عليها اظهار داشت : آيا هيچ كدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟
گفتم : خير، كسى جوابى نداد.
پس از آن مخدّره اظهار نمود: بهترين چيزى كه براى زن سعادت بخش و مفيد مى باشد، آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى نيز او را نبيند.
امام علىّ عليه السلام افزود: چون شب فرا رسيد، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مشاركت نموده و من گفتم :
يا رسول اللّه ! از ما سؤ ال كردى : چه چيزى براى زن بهتر است ؟
اكنون جواب آن را آورده ام و آن اين كه : بهترين چيز براى زن آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى هم او را نبيند.
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: چه كسى اين پاسخ را گفته است ؟
گفتم : فاطمه زهراء سلام اللّه عليها.
حضرت فرمود: بلى ، دخترم راست گفته است ، همانا كه او پاره تن من مى باشد.(23)
فاطمه ، يگانه بانوى عشق و پاكى
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است :
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم ، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسين عليه السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله مى كرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى ، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائيد كه من كمك نمايم ، يا آسياب را بچرخانم ، يا اين كه حسين عليه السلام را آرام كنم و دلداريش دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسين آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.
بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم ، صداى اذان را بگوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بجاآوردم .
و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السلام تعريف كردم .
امام علىّ عليه السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله جريان را از علىّ عليه السلام جويا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم ، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سينه اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، مى چرخيد!!
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باشند.(24)
همچنين أ نَس بن مالك به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه عليها افتاد، ديدم كه آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانيدن سنگ آسياب براى تهيّه آرد مى باشد، در حالى كه حسين عليه السلام در كنارش گريان بود.
عرض كردم : اى فاطمه ! كدام برايت بهتر است : يا من دستاس را به چرخانم يا حسين را نگهدارى نمايم تا آرام و ساكت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى بلال ! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام كنم ؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى كه حضرت مى خواست ، برايش تهيّه نمودم .
سپس حضور مبارك رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله رسيدم ، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى ؟
عرض كردم : يا رسول اللّه ! به منزل فاطمه سلام اللّه عليها عبور كردم ، او را ديدم كه مشغول تهيّه آرد مى باشد، من او را كمك كردم .
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى كردى و او را ترحّم و كمك نمودى ، از خداوند مى خواهم كه تو را كمك نمايد.(25)
شكر و سپاس بى منتها، خداوند منّان را، كه ما را آفريد و تمام امكانات سعادت بخش و نعمت هاى خوشبختى ، و اسباب و وسايل هدايت را در اختيار ما قرار داد.
و بهترين درود و تحيّت بر روان پاك اشرف مخلوقات ، پيامبر عظيم القدر اسلام ، و بر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، خصوصا يگانه دخت خاتم پيغمبران ، سرور زنان دنيا و آخرت ، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها.
و لعن و نفرين بر ظالمان و دشمنان ايشان ، كه در حقيقت دشمنان خدا و رسول هستند.
نوشتارى كه در اختيار شما خواننده محترم قرار گرفته ، گزيده اى از سخنان و زندگى سراسر آموزنده اوّلين مظلوم ستمديده اءهل بيت رسالت است ، كه پس از پدر تا آخر عمر از شدّت مصائب روحى و جسمى گريه و ناله مى كرد.
سوّمين معصومى كه آفرينش جهان هستى به بركت وجود مقدّس اوست ، همان طورى كه در حديث قدسى خطاب به رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله چنين آمده است :
((لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الا فْلاكَ، وَلَوْلا عَلىُّ لَما خَلَقْتُكَ، وَلَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما)).
يعنى ؛ اى محمّد! اگر تو نبودى ، جهان با اين عظمت را نمى آفريدم و اگر علىّ عليه السلام نبود، تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه زهراء سلام اللّه عليها نمى بود، شماها را نمى آفريدم .
و ده ها آيه قرآن ، حديث قدسى و روايت در فضيلت و عظمت آن بانوى نمونه بشريّت ، الگوى تمام عيار زنان جوامع اسلامى ، كه با سندهاى متعدّد در كتاب هاى مختلف وارد شده است .
و اين مجموعه برگزيده و گلچينى است از ده ها كتاب معتبر(1) در جهت هاى مختلف : عقيدتى ، فرهنگى ، عبادى ، سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و ... .
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و إ فاده عموم خصوصا جوانان و دوشيزگان محترم قرار گيرد.
و ذخيره اى باشد: ((لِيَوْمٍ لايَنْفَعُ مالٌ وَ لابَنُون إِلاّ مَنْ اءَتَى اللّه بِقَلْبٍ سَليم لى وَ لِوالِدَىّ، وَ لِمَنْ لَهُ عَلَيَّ حَقّ)) إ ن شاء اللّه تعالى .
((مؤ لّف ))
اختر گوهرنماى فروزنده ولايت
اى ماه دو هفته ، اختر آوردى
اى درّ يتيم ، گوهر آوردى
اى نور خدا از جيب عصمت
يعنى ز خديجه دختر آوردى
از مركز آسمان رفعت
تابنده چه ماه انور آوردى
از نافه ناف خطّه خاك
يك توده ز مشگ و عنبر آوردى
هستى دادى به كشتىِ إ مكان
اى كشتىِ هستى ، لنگر آوردى
خود صادر اوّلى وز اوّل
يك صادر ديگر مصدر آوردى
هم تلخى كام ما امروز
بيرون كردى و شكر آوردى
جانى به جهان ، دوباره دادى
يك باره ، روان ديگر آوردى
اى پادشه سرير لولاك
بر فرق وجود افسر آوردى
يكتاست علىّ و نيست همتايش
او را به علىّ برابر آوردى (2)
ختم رسل چو فاطمه گر دخترى نداشت
بى شبهه آسمان حيا اخترى نداشت
گر خلقت بتول ، نمى كرد كردگار
در روزگار، شير خدا همسرى نداشت
از اين دو گر يكى نه به هستى قدم زدى
اين يك براستى زنى و آن شوهرى نداشت
بى دختر پيغمبر ما عرصه وجود
مانند امّتى است كه پيغمبرى نداشت (3)
خلاصه حالات سوّمين معصوم
ولادت با سعادت آن بانوى نمونه و مجلّله . بنابر مشهور، روز جمعه ، بيستم ماه جمادى الثّانى سال پنجم بعثت ، سه سال پس از جريان معراج در شهر مكّه معظّمه واقع شد؛ و جهان ظلمانى را به نور مقدّس خود روشن نمود.
و چون آن حضرت به دنيا آمد تنى چند از زنان بهشتى با ظرف هائى از آب كوثر در كنار بستر خديجه حضور يافته و نوزاد را غسل دادند.
پس از آن ، نوزاد لب به سخن گشود و اظهار داشت :
((اءشهد اءن لا إ له إ لاّ اللّه ، و اءنّ اءبى رسول اللّه سيّد الا نبياء، و اءنّ بَعْلى سيّد الا وصياء، و وُلدى سادة الا سباط)).
و سپس نام يكايك آن زنان بهشتى را به زبان آورد؛ و بر هر يك سلام نمود.
نام : فاطمه ، زهراء(4)، صلوات اللّه و سلامه عليها.
كنيه : اُمّ اءبيها، اُمّ الا ئمّة ، اُمّ الحسنين و ... .
لقب : سيّدة نساء العالمين ، بضعة الرّسول ، بتول ، صدّيقة ، راضية ، مرضيّة ، مباركة ، طاهرة ، مطهّرة ، عذراء، زكيّة ، محدّثة ، صفيّة ، سيّدة ، عابدة ، مظلومة ، حكيمة ، حليمة ، تقيّة ، حبيبة ، كاظمة ، رؤ وفة و... .
و هر يك از لقب ها، اشاره به بعضى از كمالات و صفات حسنه مخصوص آن بانوى مكرّمه خواهد بود.
پدر : حضرت محمّد، پيامبر عظيم القدر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد.
مادر : خديجه دختر خويلد، اوّلين زنى كه به وحدانيّت خداوند و نيز رسالت پيامبر اكرم صلّلى اللّه عليه و آله ايمان آورد و همراه آن حضرت نماز جماعت خواند؛ و تمام ثروت خود را كه يكى از ثروتمندان مهمّ بوده است براى ترويج دين اسلام در اختيار همسرش ، حضرت رسول قرار داد.
خادمه آن حضرت : فضّه نام داشت كه خود داراى فضائل و مناقبى است ، از آن جمله اين كه حافظ تمام قرآن بود.
نقش انگشتر حضرت : ((اءمِنَ الْمُتوسِّلُونَ)) بوده است .
حضرت زهراء سلام اللّه عليها كوچكترين فرزند خانواده و تنها يادگار حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بود.
آن بانوى بزرگوار، بسيار مورد تكريم و احترام خاصّ پدرش رسول گرامى اسلام قرار مى گرفت و حتّى بارها هنگام ورود جلوى پايش بلند مى شد و پيشانى او را مى بوسيد و مى فرمود:
فاطمه از من است و من از اويم ، پدرش فدايش باد، هر كه فاطمه را خوشنود نمايد مرا خوشنود كرده ، و هر كه او را ناراحت نمايد مرا ناراحت كرده است و ... .
در بسيارى از روايات آمده است : حضرت زهراء سلام اللّه عليها، در طول مدّت عمر پر بركت خود، هيچ گاه خون حيض و يا خون نفاس مشاهده ننمود؛ و بر خلاف ديگر زن ها هميشه پاك و پاكيزه بود و به همين جهت است كه آن حضرت را طاهره و مطهّره ناميده اند.
در سنين هشت سالگى از شهر مكّه معظّمه به سوى شهر مدينه منوّره مهاجرت نمود.
در مورد زمان ازدواج حضرت زهراء سلام اللّه عليها بين مورّخين و محدّثين اختلاف نظر است ؛ ولى مشهور آن است كه حضرت در سنين ده سالگى به ازدواج اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام در آمد، كه در ماه مبارك رمضان نامزدى و خطبه نكاح واقع شد؛ و در ماه ذى الحجّة مراسم عروسى انجام گرفت .
در مدّت عمر آن حضرت نيز بين تاريخ نويسان و راويان حديث اختلاف نظر است ، ولى مشهور عمر مبارك حضرت را بين 18 تا 25 سال گفته اند.
همچنين در اين كه آن بانوى مكرّمه چند روز پس از شهادت پدر گراميش ، دار فانى را وداع گفت و به شهادت رسيد، در كتاب هاى تاريخ و حديث ، مابين چهل روز تا شش ماه آمده است ، ولى معروف بين 75 تا 95 روز گفته شده است .
ليكن مشهور سيزدهم جمادى الاوّل و يا سوّم جمادى الثّانى ، سال دهم هجرى قمرى را گفته اند.(5)
علّت رحلت و شهادت آن مظلومه تاريخ : مصيبت ها و شكنجه هاى دردناكى بوده است كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، توسّط افراد معلوم الحال بر آن حضرت وارد ساختند كه تاريخ ، آنها را ثبت نموده است .
به طورى كه حضرت پس از پدرش هيچ گاه خندان و شادمان ديده نشد، بلكه مرتّب گريان و ناراحت بود تا جائى كه يكى از چهار گريه كنندگان عالم به حساب آمده است .
آن حضرت اوّلين فردى بود كه در اسلام ، برايش توسّط اءسماء بنت عُميس ، با تقاضاى خود حضرت تابوت ساخته شد، به جهت آن كه حتّى پس از وفاتش حجم بدن مقدّسش مورد ديد افراد قرار نگيرد.
مراسم غسل و كفن و دفن ، همچنين نماز بر جنازه مطهّر آن حضرت توسّط همسرش ، امام علىّ عليه السلام و برخى ديگر از نزديكان خاصّ، شبانه انجام گرفت .
و محلّ قبر آن حضرت تا هنگام ظهور امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف از چشم همگان مخفى و پنهان بوده و خواهد بود.
فرزندان : حضرت داراى سه فرزند پسر به نام هاى : امام حسن ، امام حسين ، محسن ؛ و دو دختر به نام هاى : حضرت زينب و امّ كلثوم عليهم السلام بوده است .
نماز آن حضرت : دو ركعت است ، در ركعت اوّل پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه سوره قدر، و در ركعت دوّم صد مرتبه سوره توحيد خوانده مى شود.
و پس از سلام نماز، تسبيحات آن حضرت ؛ و سپس صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و اهل بيتش سلام اللّه عليهم فرستاده مى شود.
و بعد از آن حوائج و خواسته هاى مشروعه خود را از درگاه خداوند متعال در خواست نمايد.(6)
ثناى ميلاد فاطمه سلام اللّه عليها
به ساقى اى صبا بگو، حاجت ما برآورد
ساغرى از براى ما، ز آب كوثر آورد
به ساغر لطيفه گو، بگو لطيفه اى بگو
كه مطرب از ره وفا چنگ به مضمر آورد
بگو به ماه آسمان ، به خود نبالد اين قَدَر
كه ماه بى قرين من ، سر از افق در آورد
ماه جمادى آمده ، موقع شادى آمده
باز منادى آمده ، به نخل دل بر آورد
دوباره گشته اين جهان به رتبه ، برتَر از جنان
كه حقّ به خيل بانوان هادى و رهبر آورد
دوش شنيدم اين ندا كه امشب از ره وفا
براى ختم الا نبياء خديجه دختر آورد
چه دخترى كه مظهر شرم و حيا و عفّت است
چه عفّتى كه عصمتش صفاى ديگر آورد
نيافريده ذات حقّ به جز خديجه مادرى
كه دخترى چو فاطمه پاك و مطهّر آورد
به بحر رحمتش خدا بيافريد يك صدف
كه يازده گهر از او و صُلب حيدر آورد
خدا براى عقل كلّ، دخترى همچو برگ گل
به كورى دو ديده مرده اءبتر آورد
بهر نثار مقدمش ز فرو شادى و شعف
لعل گهر طبق طبق ، مريم و هاجر آورد
به شاءن دخت مصطفى جبريل امشب از سَما
چو برگ گل ورق ورق آيه ز داور آورد
نديده مهر مادرى چو خاتم پيمبران
فاطمه را خداى او به جاى مادر آورد
مهين حبيبه خدا، ديده گشود از وفا
كه چون حسين آيتى بر خصم ستمگر آورد(7)
سخن در شكم و ورود نور
روزى مفضّل بن عمر به محضر امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شد و از آن حضرت پيرامون چگونگى ولادت حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها سؤ ال كرد؟
امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه حضرت خديجه با پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله ازدواج كرد، زنان مكّه با او به مخالفت برخاستند و خديجه از اين امر بسيار نگران و اضطراب داشت ، تا آن كه بعد از مدّتى ، نطفه حضرت زهراء سلام اللّه عليها منعقد گرديد.
و پس از گذشت اندك زمانى ، جنين مونس مادر خود شد و از درون شكم با وى سخن مى گفت و خديجه اين راز را پنهان مى داشت تا آن كه روزى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله وارد منزل گرديد و متوجّه شد كه خديجه با كسى سخن مى گويد، فرمود: با چه كسى سخن مى گفتى ؟
خديجه پاسخ داد: با جنين و بچّه اى كه در شكم دارم ، سخن مى گفتم ؛ چه اين كه او انيس و مونس من مى باشد.
حضرت رسول فرمود: اى خديجه ! جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين نوزاد، دختر است و خداوند متعال از نسل او امامان و پيشوايان دين را برگزيده است ، تا در روى زمين خليفه و براى جهانيان حجّت باشند.
پس زمان به سرعت گذشت و لحظات حسّاس ورود نور از جهان ظلمانى رحم فرا رسيد،
آن گاه خديجه براى زنان قريش پيام فرستاد تا او را در مورد زايمانش كمك نمايند؛ ليكن آنان با طرح سخنانى تلخ و شماتت آميز، از انجام كار اجتناب كردند.
و خديجه سخت دل تنگ شد و در غم و اندوه فرو رفته بود، كه ناگاه چهار زن گندمگون و رشيد وارد منزل وى شدند وگفتند:
اى خديجه ! ما از جانب پروردگار، به يارى تو آمده ايم ، من ساره همسر ابراهيم و مادر اسماعيل هستم و اين آسيه دختر مزاحم هم نشين تو در بهشت خواهد بود، و آن ديگرى مريم دختر عمران و مادر عيسى است و آن يكى هم ، كلثوم خواهر موسى مى باشد.
و سپس آن چهار زن بهشتى در اطراف بستر خديجه نشستند و او را كمك و يارى نمودند تا اين كه ناگهان نور وجود حضرت فاطمه سلام اللّه عليها در حالى كه پاك و پاكيزه بود ديده به جهان گشود؛ و از تشعشع نور جمالش ، تمام خانه هاى مكّه را روشنائى بخشيد.
پس از آن ، ده فرشته با در دست داشتن ظرف هاى بهشتى و آب كوثر وارد شدند و نوزاد عزيز را غسل دادند و او را با دو پارچه سفيد و خوشبو پوشاندند.
در همين لحظه ، نوزاد لب به سخن گشود و شهادت به يگانگى خداوند و رسالت پدرش ، حضرت محمّد و امامت شوهرش ، حضرت علىّ و يازده فرزندش صلوات اللّه عليهم داد؛ و نام مبارك فرد فرد آن بزرگوان را بر زبان جارى نمود.
و سپس بر يكايك حاضران سلام كرد، پس از آن همچنين ميهمانان تبريك و شاد باش گفتند، و آن گاه از منزل خارج شدند.(8)
زينت منزل يا رضايت خداوند
در روايات بسيارى وارد شده است :
هرگاه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله از مسافرت مراجعت مى نمود، ابتداء به حضور دختر گراميش فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد مى شد و دقايقى را در كنار وى مى نشست ، تا آن كه جريان غزوه تبوك پيش آمد و حضرت رسول به همراه اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليهما به قصد جنگ تبوك حركت كردند و رفتند.
و حضرت زهراء سلام اللّه عليها خود و فرزندانش را با گوشواره وگردنبند نقره زينت كرد، همچنين روسرى خود را با زعفران رنگ نمود و پرده اى هم براى اتاق تهيّه و آويزان كرد.
و اين حركت بدان جهت بود كه وقتى پدرش رسول خدا و شوهرش اميرمؤ منان از مسافرت و ميدان نبرد جنگ بازگشتند خوشحال شوند.
و هنگامى كه حضرت رسول از مسافرت بازگشت طبق معمول به منزل حضرت زهراء وارد شد؛ و چون آن صحنه را مشاهده نمود با ناراحتى از منزل خارج گشت و به مسجد رفت .
حضرت فاطمه سلام اللّه عليها متوجّه علّت ناراحتى پدرش شد، به همين جهت سريع تمام آنچه را كه براى زينت خود و بچّه ها و براى زينت اتاق تهيّه كرده بود، در آورد و همه آن ها را براى پدرش فرستاد و پيام داد تا آن ها را، به هر كارى كه صلاح مى داند در راه خداوند متعال مصرف نمايد.
موقعى كه آن اسباب و وسايل را خدمت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله آوردند، حضرت سه مرتبه فرمود: ((فداها اءبوها)) يعنى ؛ پدرش فدايش گردد.
و سپس افزود: دنيا از براى محمّد و اهل بيتش (صلوات اللّه عليهم و نيز براى شيعيانشان -) نخواهد بود.
و چنانچه دنيا به اندازه بال پشه اى ارزش مى داشت ، ذرّه اى از آن را كافران بهره مند نمى شدند.(9)
مهريّه و جهيزيّه بهترين عروس
در اين كه مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها و نيز جهيزيّه اش چه مقدار و چه وسايلى بوده ، بين نويسندگان اختلاف نظر است كه در اين نوشتار اشاره اى به مشهور گفتار تاريخ نويسان مى شود:
مهريّه حضرت فاطمه سلام اللّه عليها: دوازده و نيم وَقيه مى باشد كه هر وَقيه معادل چهل درهم مى باشد، بنابر اين مهريّه آن حضرت پانصد درهم بوده است .
و بعضى گفته اند: چهارصد مثقال بوده ، كه هر هفت مثقال ، معادل ده درهم مى باشد.
و عدّه اى هم گفته اند: چهارصد و هشتاد درهم بوده است .
صورت جهيزيّه : طبق روايتى چنين آمده است ، كه حضرت علىّ عليه السلام شتر خود را به مبلغ چهارصد و هشتاد درهم فروخت و آن را به عنوان مهريّه تحويل رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله داد، و حضرت رسول آن ها را در اختيار عمّار ياسر و بعضى ديگر از اصحاب خود قرار داد تا براى دخترش بهترين عروس دنيا جهيزيّه خريدارى نمايند.
صورت جهيزيّه به اين شرح مى باشد:
1 پيراهن عروس ، به قيمت هفت درهم .
2 عبا چادر قُطوانى كوفه اى .
3 پوشيه ، براى پوشش صورت از ديد نامحرمان .
4 رو انداز سياه رنگ .
5 تخت خواب ، جهت ايمنى از حيوانات گزنده .
6 دو عدد گليم كتانى مصرى .
7 چهار عدد بالش و متكّا، كه درون آن ها از گياهان خشك و خوشبو پر شده بود.
8 يك عدد پرده نازك از جنس پشم .
9 يك قطعه حصير، از اطراف بَحرين قَطَر .
10 دستاس ، جهت آرد كردن گندم و.... از سنگ ساخته شده بود.
11 قدح و طشت مِسّى ، براى خمير كردن آرد و شستن لباس .
12 ظرف آب مشگ ، كه از پوست بزغاله بود.
13 قدحى چوبى براى شير و دوغ .
14 مشگ كهنه ، جهت سرد شدن آب .
15 آفتابه و لگن .
16 بستو سبز رنگ ، جهت روغن و ... .
17 كترى سفالى ، شبيه آفتابه .
18 فرش از پوست حيوان ، جهت نشستن .
19 مشگ آب ، براى كارهاى متفرقه .(10)
عروس به سوى حجله يا خانه بخت
در احاديث متعدّدى وارد شده و نيز مورّخين ثبت كرده اند:
چون جشن عروسى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها برگزار شد و خواستند كه آن عروس بى همتا را به خانه سعادت و بخت ببرند، جبرئيل ، ميكائيل و اسرافيل عليهم السلام به همراه هفتاد هزار فرشته در مشايعت آن عروس شركت كردند.
پس مركب حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله را كه به نام دُلدُل معروف بود آوردند و عروس را برآن سوار نمودند.
و لِجام آن را جبرئيل عليه السلام در دست گرفت و اسرافيل كنار مركب مواظب عروس بود و ميكائيل نيز مِشگ و عنبر دود مى كرد.
هنگام حركت عروس از منزل پدر به سوى منزل سعادت يعنى خانه شوهر جبرئيل تكبير مى گفت و ديگر همراهان و مشايعت كنندگان نيز مى گفتند: ((اللّه اكبر)).
و از همان زمان بود كه شعار تكبير و صلوات در مجالس عروسى و جشن هاى مذهبى مرسوم گرديد.
در برخى از روايات گفته شده كه در شب عروسى ، يك ظرف شير توسّط حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله براى عروس و داماد فرستاده شد و فرمود كه آن را بياشامند.
و در بعضى ديگر از روايات چنين آمده است كه صبح عروسى ، خود حضرت رسول براى عروس و داماد شير آورد و فرمود: بياشاميد.
صبح عروسى ، پدر عروس جهت ديدار داماد و عروس به منزل ايشان تشريف آورد و ضمن تبريك و تهنيت و بيان تذكّراتى به هر دو نفر، فرمود:
فاطمه جان ! تو را به شخصى شوهر دادم ، كه سرور تمام صالحان و نيكان دنيا و آخرت مى باشد.
و سپس خطاب به داماد كرد و فرمود: اين دخترم بسيار عزيز است ، پس هر كه او را گرامى دارد، مرا گرامى داشته و هر كه به او توهين نمايد، مرا توهين كرده است .
و نيز فرمود: خداوند، زمين را مهريّه و صداق دخترم فاطمه قرار داد؛ پس هر كه روى زمين راه رود و مخالف وى باشد، همانا غاصب خواهد بود.(11)
هجرت به سوى مدينه
امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله در سنين چهل و پنج سالگى بود كه فاطمه زهراء سلام اللّه عليها در بيستم ماه جمادى الثّانى ، در شهر مكّه چشم به جهان گشود، و مدّت هشت سال در اين شهر مقدّس اقامت كرد.
و در آن هنگام كه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله از مكّه معظّمه به مدينه منوّره مهاجرت نمود، حضرت زهراء سلام اللّه عليها به همراه همسرش ، اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام و تعدادى از زنان مهاجر كه عايشه نيز همراه آن ها بود، به سوى مدينه منوّره رهسپار شده و مهاجرت نمودند.
و هنگامى كه حضرت زهراء وارد شهر مدينه گرديد، پدرش رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله او را به منزل مادر اءبو ايّوب انصارى بُرد و مدّتى را در آنجا سكونت گُزيد.
و پس از گذشت مدّتى كه حضرت رسول صلوات اللّه عليه و سلامه با امّ سلمه ازدواج كرد، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد همسرش امّ سلمه انتقال داد.
امّ سلمه گويد: چون رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله دخترش ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را نزد من آورد، امور زندگى او را به من واگذار نمود.
و او بسيار با ادب و در حدّ اءعلاى كمالات بود و نسبت به مسائل زندگى بيش از من آشنا و اهل معرفت بود.(12)
عايشه و گريه حضرت زهراء عليها السلام
حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم حكايت فرمايد:
روزى عايشه به طرف فاطمه زهراء سلام اللّه عليها آمد و به آن حضرت عتاب كرد و بر سرش فرياد كشيد: اى دختر خديجه ! براى چه اين قدر به خود مى بالى و فخر مى كنى ؟
مگر مادرت چه فضيلتى بر ما دارد؟
او هم زنى مانند ما خواهد بود.
چون حضرت فاطمه سلام اللّه عليها صداى عايشه و آن زخم زبان ها را شنيد، گريان شد و به نزد پدرش ، رسول خدا صلوات اللّه عليه حركت كرد.
در اين هنگام ، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله علّت گريه دخترش را جويا شد.
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : پدرجان ، رسول خدا! عايشه نام مادرم را به زشتى ياد كرد و من از اين موضوع اندوهناك و گريان شدم .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله با شنيدن اين سخن ، غضبناك شد و به عايشه خطاب كرد و فرمود: اى حُميراء! آرام و ساكت باش ، چرا كه خداوند متعال ، زن پر محبّت و صاحب فرزند را ميمون و مبارك گردانيده است .
و خديجه نيز از همان جمله زنانى مى باشد، كه رحمت و فيض خداوند متعال ، شامل حالش گشته و تاكنون براى من چند فرزند آورده است .
و اى عايشه ! تو از جمله كسانى هستى كه خداوند تو را عقيم و ناتوان از زايمان قرار داده است .(13)
دلسوزى دختر براى پدر
حضرت امام علىّ بن موسى الرّضا به نقل از پدران بزرگوارش عليهم السلام حكايت فرمايد:
روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام فرمود: زمانى كه در كنار پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله ، به همراه ديگر اصحاب مشغول كَندن خندق بوديم ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها بر ما وارد شد و قطعه نانى را كه همراهش بود، تقديم پدرش پيامبر خدا كرد.
پيغمبر خدا صلّلى اللّه عليه و آله خطاب به دخترش كرد و فرمود: اين نان را از كجا آورده اى ؟
فاطمه زهراء سلام اللّه عليها اظهار داشت : مقدارى نان پخته ام ، يك قرص نان را سهم حسن و حسين كنار گذاشتم و اين مقدار را هم براى شما آورده ام .
رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: اى فاطمه ! اين اوّلين طعامى است كه پس از سه روز داخل شكم پدرت مى شود.(14)
شادمانى ملائكه از قضاوت حضرت زهراء سلام اللّه عليها
امام حسن عسكرى عليه السلام حكايت فرمود:
روزى دو نفر زن همسايه ، كه يكى از آن دو نفر از دوستان وشيعيان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و ديگرى از مخالفين و از دشمنان ايشان بود، بر سر مسئله اى از مسائل دين با يكديگر اختلاف ونزاع پيدا كردند؛ و چون به توافق نرسيدند، جهت رفع اختلاف وروشن شدن حقيقت نزد فاطمه زهراء سلام اللّه عليها شرف حضور يافتند.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از توجّه به سخنان دو طرف و شنيدن استدلال هر دو نفر، حقّ را با زن شيعه دانست و استدلال و محاجّه او را تشريح نمود،
و او چون بر رقيب مخالف خود تسلّط يافت ، شادمان و خوشحال گرديد.
و امّا زن مخالف چون دليلى بر حقّانيت خود نداشت تسليم شد و ساكت ماند.
پس از آن ، حضرت زهراء سلام اللّه عليها خطاب به زن شيعه كرد و فرمود: همانا ملائكه به جهت پيروزى و شادمانى تو، شادمان گرديدند و شيطان بسيار غمگين و محزون گشت .
امام حسن عسكرى عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: در اين هنگام ، خداوند متعال به ملائكه خطاب نمود و فرمود:
اى ملائكه ! اكنون چون فاطمه زهراء، گشايشى براى اين زن باايمان به وجود آورد و او را شادمان و مسرور نمود؛ پس درجات او را در بهشت چندين برابر افزايش دهيد.
و به بركت اين روز، هركس كه براى بنده ضعيفى از بندگان من گشايشى ايجاد كند، ترفيع درجات عاليه ، در بهشت برايش ثبت و محسوب كنيد.(15)
قرائت قرآن و گردش سنگ آسياب
حضرت جواد الا ئمّه ، امام محمّد تقى صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى پيامبر اسلام صلّلى اللّه عليه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى عليه پيامى براى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها فرستاد.
سلمان گويد: همين كه جلوى درب منزل آن مخدّره رسيدم ، ايستادم و سلام كردم ؛ سپس متوجّه شدم كه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آيات قرآن را بر لب زمزمه مى نمايد.
و ديدم كه سنگ آسياب بدون آن كه دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و كسى را نزد حضرتش نيافتم .
برگشتم نزد رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله و عرضه داشتم : يا رسول اللّه ! جريان مهمّ و عظيمى را مشاهده كردم !!
حضرت فرمود: آنچه را ديدى بيان كن ؟
گفتم : همين كه جلوى درب منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه عليها رسيدم و سلام كردم ، متوجّه شدم كه وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسياب مى چرخيد و كسى را هم نزد او نيافتم .
پس حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ايمان نموده است ، او تمام وجودش ايمان و يقين مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود.
لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائيل رحمت فرستاده است تا وى را كمك نمايد.
و همان فرشته بوده است كه سنگ آسياب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانيده است .
و سپس افزود: بدان كه خداوند مهربان تمام امور دنيا و آخرت فاطمه را كفايت خواهد نمود.(16)
سه همسر ميهمان و خرماى بى هسته
عبداللّه فرزند سلمان فارسى از قول پدرش حكايت نمايد:
پس از گذشت ده روز از رحلت رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله ، از منزل خارج شدم و در مسير راه ، اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالب عليه السلام مرا ديد وفرمود:
اى سلمان ! تو بر ما جفا و بى انصافى كردى .
عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! كسى مثل من ، بر شما جفا نخواهد كرد، ناراحتى و اندوه من براى رحلت رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله مانع شد كه بتوانم به ملاقات و زيارت شما موفّق شوم .
امام عليه السلام فرمود: اى سلمان ! همين امروز بيا به منزل حضرت فاطمه سلام اللّه عليها؛ چون او علاقه دارد تو را ببيند و مى خواهد كه تحفه و هديّه اى را از بهشت تقديم تو نمايد.
گفتم : آيا بعد از وفات رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله ، فاطمه زهراء سلام اللّه عليها براى من تحفه بهشتى در نظر گرفته است ؟!
حضرت فرمود: بلى ، ديروز فراهم شده است .
پس من با سرعت روانه منزل آن بانوى جهان بشريّت گشتم ، هنگامى كه وارد منزل ايشان شدم حضرت را مشاهده كردم كه در گوشه اى نشسته و چادر كوتاهى بر سر خود افكنده است .
وقتى نگاه حضرت بر من افتاد، اظهار داشت : اى سلمان ! پس از وفات پدرم بر من جفا نمودى !
گفتم : اى حبيبه خدا! فردى چون من چگونه مى تواند بر شخصيّتى مثل شما جفا كند؟!
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پس از آن فرمود: آرام باش ، بنشين و در آنچه برايت مى گويم دقّت كن و بينديش .
روز گذشته در حالى كه درب منزل بسته بود، من در همين جا نشسته بودم و در غم و اندوه فرو رفته بودم .
ناگهان متوجّه شدم كه درب منزل باز شد و سه حوريّه بهشتى كه تاكنون فردى به زيبائى شكل آن ها نديده بودم با اندامى نمونه و بوى عطر دل انگيز عجيبى ، با لباس هاى عالى وارد شدند و من با ورود آن ها از جاى خود برخاستم ؛ و پس از خوش آمد گوئى به آنان ، اظهار داشتم : آيا شما از اهالى شهر مكّه يا مدينه هستيد؟
گفتند: ما اهل مكّه و مدينه و بلكه از اهل زمين نيستيم ، ما حورالعين مى باشيم و از دارالسّلام بهشت به عنوان ديدار با تو به اينجا آمده ايم .
پس من به يكى از ايشان كه فكر مى كردم از آن دو نفر ديگر بزرگ تر است گفتم : نام تو چيست ؟
در جواب پاسخ داد: من مقدوده هستم ؛ و چون علّت نامش را پرسيدم ، گفت : خداوند مرا براى مقداد، اءسود كندى آفريده است .
سپس به دوّمى گفتم : نام تو چيست ؟
گفت : ذرّه ؛ وقتى علّت آن را سؤ ال كردم ، جواب داد: من براى ابوذر غفارى آفريده شده ام .
و هنگامى كه نام نفر سوّم را جويا شدم ، گفت : سلمى هستم ، و چون از علّت آن پرسيدم ، اظهار داشت : من از براى سلمان فارسى مهيّا گشته ام .
و پس از آن مقدارى خرماى رطب كه بسيار خوش رنگ و لذيذ و خوش بو بود به من هديه دادند.
سپس حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى سلمان ! اين خرما را بگير و روزه خود را با آن افطار نما، و هسته آن را برايم بياور.
سلمان گفت : من رطب را از آن حضرت گرفتم و از خدمت ايشان خارج شدم و چون به هركس مرور كردم ، اظهار داشت : آيا با خود مِشك عطر همراه دارى ؟ و من مى گفتم : بلى .
و چون رطب را در دهان نهادم و روزه خود را با آن افطار نمودم هسته اى در آن نيافتم ، فرداى آن روز بر حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم و عرض كردم : رطب بدون هسته بود!
فرمود: آرى ، درخت آن را خداوند در دارالسّلام بهشت ، كشت نموده است با كلام و دعائى كه پدرم رسول خدا آن را به من آموخته است تا هر صبح و شام بخوانم .
اظهار داشتم : اى سرورم ! آيا آن را به من تعليم مى نمائى ؟
حضرت فرمود: هرگاه خواستى تب و ناراحتى تو برطرف گردد، اين دعا را بخوان :
نُّورَ مِنَ النُّورِ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَ اءنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ، فى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فى رِقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلى نَبىٍّ مَحْبُورٍ، اَلْحَمْدُلِلّهِ الّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَ بِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَ عَلىَ السَّراءِ وَ الضَّراءِ مَشْكُورٌ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدن ا مُحَمّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ.))
سلمان فارسى گويد: من اين دعا را به بيش از هزار نفر از اءهالى مدينه و مكّه كه مبتلى به تب شديد بودند تعليم نمودم (17) و به بركت اين دعا و لطف خداوند، جملگى شفا يافتند.(18)
هر چيز را با هركس مگو و مخور
امام محمّد باقر عليه السلام حكايت فرموده است :
روزى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى كرد و فرمود: دخترم ، فاطمه ! بلند شو و آن ظرف غذا را بياور.
همين كه آن ظرف غذا را آورد، ديدند كه داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.
سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسين صلوات اللّه عليهم از آن طعام ميل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سيزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند وليكن از آن غذا كاسته نمى شد.
تا آن كه روزى اُمّ ايمن ، امام حسين عليه السلام را ديد، كه مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ايشان گفت : اين نوع غذا را از كجا آورده اى ؟
حضرت فرمود: مدّت چند روزى است كه غذاى ما در منزل ، از همين خوراك مى باشد.
اُمّ ايمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شد و گفت : اى فاطمه ! اگر امّ ايمن چيزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شريك مى باشيد؛ ولى اگر يك روز شما چيزى يافتيد، امّ ايمن از آن محروم خواهد بود؟!
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را كه هنوز تازه بود براى امّ ايمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پايان رسيد.
وقتى حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله تشريف آورد و متوجّه شد كه غذا تمام شده است ، فرمود:
چنانچه از آن غذا به ديگرى نمى دادى پايان ناپذير بود و تمامى ما اهل بيت تا آخر از آن مى خورديم و باز هم باقى مى ماند.
سپس امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: اكنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن كه به دست امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم اءجمعين خواهد رسيد.(19)
پايه تخت و انگشتر بهشتى
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟
پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟
هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد.
در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟
پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.
هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.
و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد.
گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت .(20)
سه نوع دستور غذا خوردن
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها هنگام ميل نمودن غذا بهترين روش هاى اخلاقى ، بهداشتى ، اجتماعى و... را مراعات مى نمود.
و براى راهنمائى علاقه مندان دستورالعملى را بيان فرموده است ، كه به شرح ذيل مى باشد:
حضرت فرمود: افراد بر سر سفره هنگام خوردن غذا بايد دوازده دستورالعمل مهمّ را بدانند و رعايت كنند، كه بر سه دسته تقسيم مى شود و هر قسمت داراى چهار دستور العمل خواهد بود.
قسمت اوّل آن واجب و ضرورى است و قسمت دوّم مستحبّ مى باشد؛ و رعايت آخرين قسمت نشانه اءدب و شخصيّت انسان خواهد بود.
و امّا آن چهار دستور العملى كه ضرورى است :
1 شناخت اين كه اين نعمت ها چگونه و از طرف چه كسى براى ما فراهم گشته است .
2 راضى و خوشنود بودن به آنچه كه از طرف خداوند، براى ما فراهم و مقدّر شده است .
3 نام خداوند مهربان را بر زبان جارى كردن هنگام خوردن ((بسم اللّه الرّحمن الرّحيم )) گفتن .
4 در آغاز و پايان آن شكر و سپاس خداوند متعال ولىّ نعمت را به جا آوردن .
و امّا قسمت دوّم ، يعنى مستحبّات غذا خوردن :
1 شستن دست و دهان پيش از غذا.
2 نشستن بر جانب چپ بدن هنگام خوردن غذا.
3 در حال نشسته تناول كردن .
4 با سه انگشت لقمه را برداشتن و خوردن .
و امّا آخرين قسمت :
1 سعى شود از آنچه جلوى شخص قرار گرفته است ميل نمايد ودست جلوى ديگران دراز نكند.
2 لقمه را كوچك و مناسب بردارد.
3 غذا را خوب بجود و در بلعيدن آن عجله و شتاب ننمايد.
4 هنگام خوردن غذا، به صورت و دست و دهان ديگران نگاه نيندازد.(21)
تقسيم كار و پاداش اطاعت
امام باقر عليه السلام حكايت فرمايد:
چون حضرت علىّ و فاطمه صلوات اللّه عليهما ازدواج كردند، كارها را بين خود تقسيم نمودند، كارهاى مربوط به داخل منزل را حضرت فاطمه سلام اللّه عليها عهده دار آن گرديد؛ و آنچه را كه مربوط به بيرون منزل بود امام علىّ عليه السلام پذيرفت .
چند روزى بدين منوال گذشت ، روزى امام علىّ عليه السلام وارد منزل گرديد و اظهار داشت : اى فاطمه ! در منزل چه داريم ؟
حضرت زهراء سلام اللّه عليها پاسخ داد: قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم .
امام علىّ عليه السلام فرمود: چرا قبلاً نگفته اى ؟
جواب داد: چون پدرم ، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مرا نهى فرمود از اين كه چيزى را از شوهرم درخواست كنم كه قادر بر انجام آن نباشد.
پس اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از منزل خارج شد و مبلغ يك دينار از شخصى قرض نمود و به سوى منزل مراجعت كرد تا آنچه را كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها مى خواهد خريدارى نمايد.
در بين راه ، عمّار ياسر را ديد كه غمگين و افسرده است ، فرمود: براى چه از منزل بيرون آمده اى ؟
و چرا افسرده اى ؟
عمّار گفت : يا اميرالمؤ منين ! گرسنگى و تهيدستى ما را غمگين نموده است و به همين دليل از منزل بيرون آمده ام .
در اين لحظه ، يكى از اصحاب كه اين داستان را از امام محمّد باقر عليه السلام مى شنيد، گفت : مولاى من ! آيا در چنين وضعيّتى رسول اللّه زنده بود؟
حضرت فرمود: بلى رسول خدا زنده بود.
سپس امام باقر عليه السلام افزود: اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به عمّار خطاب كرد و فرمود: من نيز به همين جهت از منزل بيرون آمده ام و يك دينار قرض كرده ام تا رفع مشكل خويش نمايم ؛ ولى آن دينار را به تو مى دهم ، و سپس حضرت آن يك دينار را به عمّار ياسر داد و خود دست خالى روانه منزل گرديد.
چون وارد منزل گشت ، ديد رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله نشسته است و فاطمه سلام اللّه عليها مشغول نماز مى باشد و طبقى سرپوشيده جلوى آن دو بزرگوار قرار دارد.
همين كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها نمازش را به اتمام رسانيد، به طرف طبق رفت و سرپوش را برداشت ، مقدارى نان و گوشت در طبق موجود بود.
امام علىّ عليه السلام از همسرش سؤ ال نمود: اين طبق غذا را چه كسى آورده است ؟
پاسخ داد: از طرف خداوند متعال ؛ چون او هر كه را بخواهد از نعمت هايش روزى مى رساند.
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله خطاب به آن دو همسر كرد و فرمود: مى خواهيد مثال شماها را بگويم ؟
گفتند: بلى .
حضرت رسول فرمود: تو اى علىّ! مانند حضرت زكريّا عليه السلام هستى ، كه چون بر مريم سلام اللّه عليها وارد شد او را در محراب ، مشغول عبادت يافت كه كنارش طبقى از غذا قرار داشت .
و اين همان طبق غذائى است كه قائم آل محمّد عليهم السلام وعجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف نيز از آن تناول خواهد نمود.(22)
بهترين روش سعادت بخش براى زن
محدّثين و مورّخين از اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام حكايت كرده اند:
روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و ياران نشسته بوديم ، كه حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله سؤ ال فرمود: بهترين چيز براى زن چيست ؟
و هيچ يك از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند.
هنگامى كه من به منزل ، نزد فاطمه سلام اللّه عليها آمدم ، موضوع را براى آن مخدّره ، مطرح كردم كه امروز پيامبر خدا چنين سؤ الى را بيان نموده است ؟
حضرت فاطمه سلام اللّه عليها اظهار داشت : آيا هيچ كدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟
گفتم : خير، كسى جوابى نداد.
پس از آن مخدّره اظهار نمود: بهترين چيزى كه براى زن سعادت بخش و مفيد مى باشد، آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى نيز او را نبيند.
امام علىّ عليه السلام افزود: چون شب فرا رسيد، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله مشاركت نموده و من گفتم :
يا رسول اللّه ! از ما سؤ ال كردى : چه چيزى براى زن بهتر است ؟
اكنون جواب آن را آورده ام و آن اين كه : بهترين چيز براى زن آن است كه مردى را نبيند و هيچ مرد نامحرمى هم او را نبيند.
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: چه كسى اين پاسخ را گفته است ؟
گفتم : فاطمه زهراء سلام اللّه عليها.
حضرت فرمود: بلى ، دخترم راست گفته است ، همانا كه او پاره تن من مى باشد.(23)
فاطمه ، يگانه بانوى عشق و پاكى
مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است :
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه عليها وارد شدم ، آسيابى را جلوى آن حضرت ديدم كه دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسين عليه السلام را ديدم كه از شدّت گرسنگى ناله مى كرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى ، با اين كه فضّه پيش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: كارهاى منزل يك روز بر عهده من و يك روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائيد كه من كمك نمايم ، يا آسياب را بچرخانم ، يا اين كه حسين عليه السلام را آرام كنم و دلداريش دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسين آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهيّه گردد.
بنابراين من مشغول چرخانيدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد كردم ، صداى اذان را بگوشم رسيد؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله بجاآوردم .
و بعد از نماز، جريان حضرت فاطمه سلام اللّه عليها را براى اميرالمؤ منين ، علىّ عليه السلام تعريف كردم .
امام علىّ عليه السلام گريان شد و از مسجد بيرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى كه تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله جريان را از علىّ عليه السلام جويا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم ، وى را ديدم بر قفا خوابيده و حسين نيز روى سينه اش در خواب بود و سنگ آسياب بدون آن كه در دست كسى باشد، مى چرخيد!!
حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: خداوند ملائكه اى را آفريده است تا در خدمت محمّد و اهل بيت او عليهم السلام باشند.(24)
همچنين أ نَس بن مالك به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله حكايت كند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه عليها افتاد، ديدم كه آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانيدن سنگ آسياب براى تهيّه آرد مى باشد، در حالى كه حسين عليه السلام در كنارش گريان بود.
عرض كردم : اى فاطمه ! كدام برايت بهتر است : يا من دستاس را به چرخانم يا حسين را نگهدارى نمايم تا آرام و ساكت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه عليها فرمود: اى بلال ! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام كنم ؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى كه حضرت مى خواست ، برايش تهيّه نمودم .
سپس حضور مبارك رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله رسيدم ، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى ؟
عرض كردم : يا رسول اللّه ! به منزل فاطمه سلام اللّه عليها عبور كردم ، او را ديدم كه مشغول تهيّه آرد مى باشد، من او را كمك كردم .
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى كردى و او را ترحّم و كمك نمودى ، از خداوند مى خواهم كه تو را كمك نمايد.(25)