afsanah82
07-20-2011, 09:51 PM
نام كتاب: چهل حديث، سيره علوى
نام نويسنده: محمود لطيفى
معرفى اجمالى امام على (عليه السلام)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) امام اول شيعيان در روز جمعه 13 رجب سال 30 عام الفيل درون خانه كعبه متولد شد (و جز او كسى در تاريخ بشريت چنين امتيازى ندارد) و در صبحدم روز دوشنبه 21 ماه رمضان 40 هجرى در كوفه شهيد شد. مرقد منورش در ((نجف)) و عمر مباركش 63 سال است.
پدر بزرگوارش ابوطالب سرپرست و حامى جان نثار پيامبر و مادرش فاطمه بنت اسد. او به تعبير مورخين اولين ((هاشمى)) است كه از دو ((هاشمى)) متولد شده است در ((ليلة المبيت)) با خوابيدن به جاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و فدا كردن خود موجب نجات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شد و صداقت و تسليم بى نظيرش او را به مقام برادرى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ممتاز نمود.
ذوالفقارش لبخند شادى و پيروزى را در لحظات حساس بر لبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و يارانش مى نشاند. و درايت و تقواى بى انتهايش دوست و دشمن را به ستايش واداشت. پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با اعتراف همگان به حقانيت او مدت 25 سال خانه نشين شد و در 5 سال حكومتش نيز ناكثين و قاسطين و مارقين لحظه اى او را به حال خود نگذاشتند.
مقدمه
امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
الا و ان ابغض الناس الى الله من يقتدى بسنة امام و لا يقتدى بأعماله.(1)
هشدار كه منفورترين مردم نزد پروردگار، كسى است كه شيوه امامى را پيروى كند ولى از سيره عملى او پيروى ننمايد.
براى ((چگونه بودن)) نياز به الگو داريم و نقش الگو در تربيت چنان روشن است كه نيازى به بيان و توضيح نيست.
آنچه در اين الگوگيرى و اسوه يابى و تأسى به اخلاق اوليأ كارساز است، آشنايى با جزئيات صفات و رفتار آن حضرات است، نه كليات. خوشبختانه در كتب حديث و سيره، نمونه هاى رفتارى پيامبر و امامان بصورت ريز و جزئى آمده است كه آشنايى با آنها بسيار سودمند است و گامى جهت خودسازى و تعالى بخشيدن به جامعه است
انسان در ديد ژرف نگر، اسلام، بيابانگردى سرگردان و گمگشته اى در تاريكزار زندگى نيست. او كشتى شكسته اى شور بخت و نااميد و اسير موجهاى بيم زا و هراس آفرين نمى باشد.
بلكه موجودى مسؤول است كه با مقصد و مقصودى مشخص، با زاد و توشه اى كامل و راهنمايانى درونى و برونى به سفرى پرداخته كه از صحراى عدم آغاز مى شود و تا بار يافتن به لقاء الهى ادامه دارد.
تمامى نيروهاى خلقت، انسان را در اين سفر صادقانه يارى مى كنند و خدا با لطف بيكران خويش به هدايت او از راههاى گوناگون پرداخته است و بهترين جايگاه جاودانه را در سراى آخرت براى او مهيا كرده است.
انسان براى به دست آوردن نيك بختى خويش و سعادتمندى جامعه و رضايت خداوند بايد در طول اين سفر چگونه زيستن را بياموزد و اين آموزه ها را در زندگى خويش بكار گمارد.
اسلام عزيز براى پاسخ گويى بدين سؤ ال بسيار اساسى دو شيوه را دنبال نموده است:
الف: بيان احكام و دستورهاى زندگى از آغاز تا فرجام
ب: ارائه الگوهاى تربيتى و نمونه هاى عينى كمال
بر اساس همين شيوه دوم در قرآن مجيد بارها از پيامبران و ديگر انسانهاى والا سخن به ميان آمده است، و از جنبه هاى الگويى آنان ستايش شده تا ديگران نيز به آنان تأسى بجويند.
در مكتب حياتبخش تشيع (اسلام راستين ) معرفى اين الگوهاى الهى گسترده تر است و پيشوايان معصوم كه بهترين اسوه ها و الگوهاى زندگى هستند فرا روى چشمان باز و دلهاى آگاه قرار دارند تا آنانكه مسئوليت الهى و رسالت انسانى خويش را درك كرده اند و تصميم براى رسيدن به چكادهاى فرازمند فضيلت و كمال دارند با درس گرفتن از آنان زيستنى شرافتمندانه كه سعادت دنيا و آخرت را تأمين مى كند در پيش گيرند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليهم السلام)، اسوه بشريت اند و تبعيت عملى از آنان رهنمون كمالجويان است.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود
ادبنى ربى فاحسن تأديبى. (2)
خداوند مرا تأديب كرده و ادبم را نيكو ساخته است.
ويژگى سيره معصومين در اين است كه مورد پسند و قبول پروردگار است و با اطمينان مى توان از آن پيروى كرد.
اكنون به عنوان نمونه اى از درياى مواج و گرانقدر روايات، چهل حديث از سيره هر يك از معصومين (عليه السلام) به پيشگاه امت اسلامى عرضه مى شود. اميد كه همه ما را چراغ راه و ره توشه سفرى باشد براى رسيدن به سعادت دنيا و نيكبختى آخرت.
در اين چهل حديث، از ميان انبوه روايات مربوط به سيره امام على (عليه السلام) به گزينش پرداخته ايم و از آن بوستان باصفا و دل انگيز، دسته گلى براى شما چيده و ارمغان آورده ايم، باشد كه مطالعه آن، چشم دلمان را روشنتر سازد و رفتار ولى الله اعظم، الگوى زيستن ما شود و رشته جانمان به عشق علوى پيوسته تر گردد، تا از اين راه به آن ((مدار حق و عدالت)) نزديك شويم.
فصل اول: همراه با برادر
1: پرورده دامان رسول
قال على (عليه السلام):
و قد علمتم موضعى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة، وضعنى فى حجره و أنا ولد يضمنى الى صدره ، و يكنفنى الى فراشه، و يمسنى جسده، و يشمنى عرفه، و كان يمضغ الشيى ء ثم يلقمنيه، و ما وجد لى كذبة فى قول و لا خطلة فى فعل.
نهج البلاغه: الخطب: 192
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
... شما خود در پيوند با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم بدليل خويشاوندى و هم به سبب موقعيت ويژه من، جايگاه مرا مى شناسيد. او مرا از روزگارى كه نوزادى بودم در دامن خود مى نشاند و بر سينه مى چسبانيد، در بستر خويش مى خوابانيد و بدنش را به بدنم مى ساييد و از عطر دلپذيرش بهره مندم مى ساخت، لقمه را مى جويد و در دهانم مى گذاشت و هرگز در گفتارم دروغى نشنيد و در رفتارم لغزش و سبكسرى نديد.
2: محرم راز
قال على (عليه السلام):
كانت لى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) منزلة لم يكن لاحد من الخلائق انى كنت آتيه كل سحر فاسلم عليه.
مسند احمد 1: 85-77
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
موقعيتى كه من در محضر پيامبر خدا داشتم براى هيچ كس ديگر نبود. من هر روز سحر محضر ايشان مى رفتم.
3: گنجينه وحى
قال على (عليه السلام):
كنت اذا سألت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) أعطانى و اذا سكت ابتدأنى.
المصنف 6: 368 ح 32061
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
هرگاه از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال مى كردم، خواسته ام را پاسخ مى داد و اگر من سكوت مى كردم او خود پيشگام مى شد و از دانش خود بهره مندم مى ساخت.
4: آشناى قرآن
قال على (عليه السلام):
و الله ما نزلت اية الا و قد علمت فيما نزلت و أين نزلت، ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا سؤ لا.
انساب الاشراف 2: 98 ح 27
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
بخدا سوگند آيه اى از قرآن كريم نازل نشده است مگر اينكه من مى دانم در چه موضوعى و در كجا نازل شده است، زيرا پروردگارم به من دلى انديشمند - ژرف انديش - و زبانى پرسشگر عنايت كرده است.
5: در ركاب نور
عن بريدة الاسلمى قال:
كنا اذا سافرنا مع النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) كان على (عليه السلام) صاحب متاع يضمه اليه فاذا نزلنا يتعاهد متاعه فان رأى شيا يرمه رمة، و ان كانت نعل خصفها.
بحار الانوار 37: 303
بريده اسلمى گويد:
هر گاه كه با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به سفر مى رفتيم، على (عليه السلام) مسؤول توشه و بار پيامبر بود، آنها را از خودش جدا نمى كرد، و هنگامى كه در جايى منزل مى كرديم توشه و اثاث پيامبر را وارسى نموده و اگر نياز به ترميم و اصلاح داشت اصلاح مى كرد و اگر كفش و نعلين پيامبر نياز به تعمير و دوخت داشت آن را انجام مى داد.
6: پاسدار پيامبر
قال موسى بن سلمة: سئلت جعفر بن عبد الله بن الحسين عن اسطوان على بن أبى طالب فقال:
ان هذه المحرس، كان على بن أبى طالب (عليه السلام) يجلس فى صفحتها التى تلى القبر مما يلى باب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يحرس النبى (صلى الله عليه و آله و سلم).
وفأ الوفأ 2: 448
موسى بن سلمه مى گويد: از جعفر بن عبدالله در مورد يكى از ستون هاى مسجد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه منسوب به حضرت على (عليه السلام) است پرسيدم، در پاسخ گفت:
اين همان ستون محرس است كه حضرت على بر پاى آن از جانب قبر كه در منزل پيامبر بوده، مى نشست و از پيامبر پاسدارى مى نمود.
7: راستگو و امانتدار
عن أبى كهمس قال:
قلت لابى عبدالله (عليه السلام): عبدالله بن أبى يعفور يقرءك السلام!
قال: عليك و (عليه السلام) اذا أتيت عبدالله فاقرءة السلام و قل له:
ان جعفر بن محمد يقول لك:
انظر ما بلغ به على (عليه السلام) عند رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فالزمه فان عليا (عليه السلام) انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بصدق الحديث و أدأ الامانة.
الكافى 2: 104 ح 5
ابى كهمس گويد:
به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: عبدالله بن ابى يعفور بر شما درود فرستاد.
حضرت فرمود:
بر تو و بر او درود باد، وقتى پيش او رفتى سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد مى گفت:
نيك بنگر هر آن ويژگى كه باعث شد تا على (عليه السلام) به آن مقام بلند نزد پيامبر خدا برسد. خود را ملازم آن خصلت نما. و يقين بدان هر مقامى كه على نزد پيامبر يافت تنها و تنها به خاطر راستگويى و امانتدارى بود.
8: سرباز فداكار
عن الصادق (عليه السلام):
... و الله ما أكل على بن أبى طالب (عليه السلام) من الدنيا حراما قط حتى مضى لسبيله و ما عرض له أمران كلاهما لله رضا الا أخذ بأشدهما عليه فى بدنه - دينه - و ما نزلت برسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما أطاق أحد عمل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من هذه الامة غيره و ان كان ليعمل عمل رجل كان وجهه بين الجنة و النار يرجو ثواب هذه و يخاف عقاب هذه.
الارشاد: 255
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
به خدا سوگند على بن ابى طالب (عليه السلام) تا روزى كه از اين دنيا رفت مال حرامى نخورد و هيچگاه بر سر دو راهى - كه هر دو راه مورد خشنودى خدا باشد - قرار نگرفت مگر اينكه پر زحمت ترين آنها را برگزيد و هر حادثه مهمى كه براى پيامبر خدا پيش مى آمد - به دليل اعتمادى كه به على داشت - از او كمك مى گرفت. و در ميان اين امت هيچ كس نتوانست همانند على (عليه السلام): راه پيامبر را - بى كم و كاست - طى كند و با اين همه تلاش و كوشش همواره چنان بيمناكان كار مى كرد، چشمى به بهشت و چشم ديگر بر آتش داشت، از سويى اميدوار پاداش بهشت و از سوى ديگر هراسناك از كيفر آتش بود.
فصل دوم: در صحنه سياست
9: سازش ناپذيرى
قال على (عليه السلام):
و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان.
نهج البلاغه، الخطب: 24
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
بجان خودم سوگند، در نبرد با كسى كه مخالفت حق كند و راه گمراهى پيش گيرد، نه مداهنه مى كنم نه سستى.
10: پشتيبان حق
و قال (عليه السلام):
... لم يكن لأحد فى مهمز و لا لقائل فى مغمز، الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له، و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه. رضينا عن الله قضأه و سلمنا لله أمره.
نهج البلاغه الخطب: 37
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
در تمامى زندگى من، نقطه سياهى نيست تا عيب جويان و اشاره كنندگان با چشم و ابرو اشاره كنند و سخنى گويند. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را بستانم و نيرومند نزد من ناتوان است تا حق ديگران را از او بازگيرم. ما با تمام وجود به قضاى الهى خشنود و در برابر فرمانش تسليم هستيم.
11: سياست علوى
و قال (عليه السلام):
اما و الله ان كنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها، ما ضعفت و لا جبنت و ان مسيرى هذا لمثلها، فلا نقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه. مالى و لقريش؟ و الله لقد قاتلتهم كافرين و لأقاتلنهم مفتونين و انى لصاحبهم بالأمس كما أنا صاحبهم اليوم.
نهج البلاغه، الخطب: 33
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
به خدا سوگند، من همواره در زمره پيشتازان اين حركت بودم تا روزى كه جبهه دشمن تار و مار شد و جاهليت از صحنه بيرون رفت، بى آنكه كم ترين ضعف يا ترسى داشته باشم و امروز نيز در همان راستا قدم بر مى دارم و تصميم دارم باطل را بشكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد.
مرا با قريش چه كار؟ كه ديروز در موضع كفر بودند و با آنان جنگيدم و امروز نيز كه گرفتار فتنه و انحراف شده اند به پيكارشان خواهم خاست. من همانگونه كه ديروز با آنان برخورد كردم امروز نيز همانم.
12: گناه سازش ناپذيرى
قالت فاطمة (عليه السلام):
... ما الذى نقموا من أبى الحسين؟!
نقموا - و الله - منه شدة و طأته و نكال وقعته و نكير سيفه - و قلة مبالاته لحتفه - و تبحره فى كتاب الله و تنمره فى ذات الله.
دلائل الامامة: 125، الاحتجاج 1: 147
حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمود:
اينان - كارگردانان سقيفه - چه عيبى از ابوالحسن گرفتند؟! كه او را براى رهبرى جامعه اسلامى صالح نديدند! - بخدا سوگند عيب او را بر خورد سخت - و بدون مسامحه و سهل انگارى در برابر حق - و مرگبار بودن رويارويى با او و شمشير بران و بى اعتنايى به مرگ و آگاهى گسترده نسبت به كتاب خدا و گردن فرازى در راه خدا دانسته اند.
13: راه پيروزى
و قال (عليه السلام):
- لما عوتب على التسوية فى العطأ -
أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟! و الله ما أطور به ما سمر سمير و ما أم نجم فى السمأ نجما، لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله.
نهج البلاغه، الخطب: 124
آنگاه كه حضرت امير (عليه السلام) بدليل رعايت مساوات در تقسيم بيت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود:
آيا به من امر مى كنيد و اصرار مى ورزيد تا پيروزى را به بهاى ستم بر كسانى كه مسؤوليت سرپرستى آنها بر دوشم نهاده شده است بدست آوردم؟!
به خدا سوگند كه تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پى هم حركت مى كنند، چنين كار ناروايى نخواهم كرد. اگر اين مال ثروت شخصى من بود در تقسيم آن مساوات را رعايت مى كردم، چه رسد به اينكه مال، مال الله است.
14: جنگاور بى باك
قال (عليه السلام):
... و من العجب بعثهم الى أن أبرز للطعان و أن أصبر للجلاد، هبلتهم الهبول! لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انى لعبى يقين من ربى و فى غير شبهة من دينى.
نهج البلاغه، الخطب، 22
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
... و از شگفتيهاى زمانه اين است كه - شاميان - به من پيام داده اند كه خود را براى مقابله با سر نيزه ها آماده كنم و براى ضربه هاى شمشير شكيبا باشم، مادران گريان بسوگشان بنشينند! تا كنون كسى مرا با دعوت به جنگ تهديد نكرده است و از زخمهاى نيزه و شمشير هراسى نداشته ام، چرا كه بر يقين به پروردگارم تكيه دادم و دينم را زنگار شبهه نيالوده است.
15: شيوه نبرد
... و عرفوا قتلاه - فتلى على (عليه السلام) فى ليلة الهرير - بضرباته التى كانت على و تيرة واحدة،
ان ضرب طولا قد و ان ضرب عرضا قط و كانت كأنها مكواة.
ارشاد القلوب: 248
و فى رواية:
كانت لعلى (عليه السلام): ضربتان: اذا تطاول قد و اذا تقاصر قط. قالوا: و كانت ضرباته أبكارا اذا اعتلى قد و اذا اعترض قط.
المناقب 2: 83
در صبحگاه ليلة الهرير (3) كشته شدگان به دست حضرت امير (عليه السلام) را از نحوه ضربت هاى حضرت باز مى شناختند، زيرا ضربت ها همه يكنواخت بود. اگر شمشير را از بالا فرود مى آورد دو نيم مى كرد و اگر از پهلو مى زد قطع مى كرد. و محل ضربه شمشير با آهن گداخته داغ شده بود.
و گفته اند:
همه ضربت هاى على (عليه السلام) همين دو نوع بوده وقتى از حريف بلندتر قرار مى گرفت از بالا مى زد و دو نيم مى كرد و هنگامى كه برابر بود از پهلو مى زد و قطع مى نمود و گفته اند: بر حريف خود بيش از يك ضربه نمى زد.
فصل سوم: همگام با مردم
16: غمخوار درماندگان
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم):
يا على ان الله جعلك تحب المساكين و ترضى بهم أتباعا و يرضون بك اماما.
حلية الاوليأ 1: 71
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
يا على، خداى متعال تو را چنين قرار داده كه بينوايان را دوست مى دارى و آنان را به عنوان پيروان خويش بپسندى و آنان هم تو را به پيشوايى و امامت بپسندند.
17: ياور محرومان
قال مغيرة - الضبى -:
كان على (عليه السلام) أميل الى المولى و ألطف بهم، و كان عمر أشد تباعدا منهم.
الغارات: 341
مغيره ضبى گويد:
على (عليه السلام) به موالى - شهروندان غير عرب و بردگان آزاده شده - تمايل بيشترى داشت و نسبت به آنان مهربانتر بود - در صورتى كه - عمر بشدت از آنان دورى مى گزيد و پرهيز مى كرد.
18: پيشتاز در عمل
قال على (عليه السلام): ايها الناس!
انى و الله ما أحثكم على طاعة الا و أسبقكم اليها و لا أنهاكم عن معصية الا و أتناهى قبلكم عنها.
نهج البلاغه، الخطب: 173
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
اى مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمى خوانم مگر آنكه خود بر شما - در عمل به آن - پيشى مى جويم و از هيچ گناهى بازتان نمى دارم و نهى نمى كنم - مگر آنكه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز مى دارم.
19: شمع جوان
دخل ضرار بن ضمرة الكنانى على معاوية فقال له:
صف لى عليا، فقال أو تعفينى...؟ قال: لا أعفيك، قال: اذ لابد فانه: -
كان و الله بعيد المدى شديد القوى يقول فضلا و يحكم عدلا ينفجر العلم من جوانبه و تنطق الحكمة من نواحيه يستوحش من الدنيا و زهرتها و يستأنس بالليل و ظلمته كان و الله غزير مالبصيرة طويل الفكرة... يعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب كان و الله كأحدنا يدنينا اذا أتيناه و يجيبنا اذا سألناه و كان مع تقربه الينا و قربه منا لا نكلمه هيبة له.
حلية الاوليأ 1: 84
ضرار بن ضمره يكى از اصحاب ويژه حضرت امير (عليه السلام) بر معاويه وارد شد. معاويه گفت: على را براى من توصيف كن. ضرار با اصرار معاويه لب به سخن گشود و گفت:
بخدا سوگند او دست نايافتنى و دور از دسترس و داراى نيروهاى پرتوان بود، سخنانى روشنگر مى گفت و به عدل حكم مى راند، از هر سوى او علم مى جوشيد و از تمامى رفتار او حكمت مى تراويد، از دنيا و زيورهاى آن وحشت داشت و به شب زنده دارى و خلوت شب انس مى ورزيد.
بخدا سوگند او داراى بصيرتى فراوان و انديشه هايى بلند بود. لباس كوتاه و طعام خشك و بى نان خورش را - كه نشانه تواضع و فقر بود - دوست مى داشت.
بخدا سوگند چونان يكى از خود ما بود، هرگاه نزد او مى رفتيم ما را به نزديك خود فرا مى خواند و خواسته هاى ما را پاسخ مى گفت و با اين همه مهرورزى و اظهار نزديكى و يگانگى، به دليل هيبتى كه داشت جرأت گفتگو با او را نداشتيم.
20: در بازار
قال زاذان:
انه كان (عليه السلام) يمشى فى الاسواق وحده و هوذاك يرشد الضال و يعين الضعيف و يمر بالبياع و البقال فيفتح عليه القران و يقرء:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين.(4)
المناقب 2: 104
زاذان مى گويد:
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به تنهايى در بازار مى گشت و گمشده را راهنمايى و ناتوان را كمك مى كرد و بهنگام عبور از پيش فروشندگان و كسبه، قرآن كريم را در برابر آنها مى گشود و اين آيه را براى آنها مى خواند - ((خانه آخرت - سعادت ابدى - را براى كسانى قرار داديم كه قصد سركشى و فساد در زمين ندارند و عاقبت - نيك - تنها از آن پرهيزكاران است)).
21: تنديس عدالت
قال (عليه السلام):
و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على أن أعصى الله فى نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلت،
و ان دنياكم عندى لا هون من ورقة فى فم جرادة تقضمها، ما لعلى و نعيم يفنى و لذة لا تبقى!
نهج البلاغه، الخطب: 222
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
بخدا سوگند اگر اقليمهاى هفت گانه زمين را با هر چه در زير آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى كنم، نخواهم كرد. چرا كه اين دنياى شما در نزد من از برگ نيم جويده اى در دهان ملخى ناچيزتر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذت هاى گذرا و ناپايدار چه كار!
22: الگوى زمامداران
قال أمير المؤمنين (عليه السلام):
ان الله جعلنى اماما لخلقه، ففرض على التقدير فى نفس و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفأ الناس، كى يقتدى الفقير بفقرى و لا يطغى الغنى غناه.
الكافى 1: 410
حضرت امير (عليه السلام) فرمود:
خداوند، مرا پيشواى خلق خود قرار داد و هماهنگى با مردم تهيدست را در امور شخصى و خوراك و پوشاك بر من واجب نمود، تا فقرا از من الگو بگيرند و بى نيازى ثروتمندان، آنان را به سركشى و طغيان نخواند.
23: همدرى با مردم
و قال (عليه السلام):
... هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الأطعمة و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرى.
نهج البلاغه، الكتب: 45
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
هيهات كه هوا و هوسم بر من چيره شود و شكمبارگى به گزينش طعام هاى لذيذ وادارم نمايد، در حالى كه چه بسا در يمامه و يا حجاز كسانى باشند كه اميد دستيابى به قرص نانى نداشته و خاطره اى از سيرى ندارند و هرگز مباد كه من با شكم پر بخوابم در حالى كه شايد پيرامون من شكمهاى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته باشد.
فصل چهارم: در صحنه زندگى
24: برنامه روزانه
يروى عن سيدنا أميرالمؤمنين (عليه السلام):
أنه لما كان يفرغ من الجهاد يتفرع لتعليم الناس و القضأ بينهم، فاذا يفرغ من ذلك اشتغل فى حائط له يعمل فيه بيده، و هو مع ذلك ذاكر لله جل جلاله.
عدة الداعى: 101
نقل شده است كه:
هرگاه حضرت اميرالمؤمنين از جهاد و جبهه بر مى گشت، به آموزش مردم و قضاوت و دادرسى بين آنان مشغول مى شد و بهنگام فراغت از اين امور، در باغچه اى كه داشت به كار كشاورزى مى پرداخت و در همين حال ذكر خداى بزرگ مى گفت.
25: سفره ولايت
سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول:
كان أميرالمؤمنين (عليه السلام) أشبه الناس طعمة برسول الله (عليه السلام) كان يأكل الخبز و الخل و الزيت و يطعم الناس الخبز و اللحلم.
الكافى 6: 328
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نوع غذا شبيه ترين افراد به پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. او خود نان و سركه و روغن زيتون مى خورد و به مردم - مهمانان خود - نان و گوشت مى داد.
نام نويسنده: محمود لطيفى
معرفى اجمالى امام على (عليه السلام)
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) امام اول شيعيان در روز جمعه 13 رجب سال 30 عام الفيل درون خانه كعبه متولد شد (و جز او كسى در تاريخ بشريت چنين امتيازى ندارد) و در صبحدم روز دوشنبه 21 ماه رمضان 40 هجرى در كوفه شهيد شد. مرقد منورش در ((نجف)) و عمر مباركش 63 سال است.
پدر بزرگوارش ابوطالب سرپرست و حامى جان نثار پيامبر و مادرش فاطمه بنت اسد. او به تعبير مورخين اولين ((هاشمى)) است كه از دو ((هاشمى)) متولد شده است در ((ليلة المبيت)) با خوابيدن به جاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و فدا كردن خود موجب نجات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شد و صداقت و تسليم بى نظيرش او را به مقام برادرى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) ممتاز نمود.
ذوالفقارش لبخند شادى و پيروزى را در لحظات حساس بر لبان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و يارانش مى نشاند. و درايت و تقواى بى انتهايش دوست و دشمن را به ستايش واداشت. پس از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با اعتراف همگان به حقانيت او مدت 25 سال خانه نشين شد و در 5 سال حكومتش نيز ناكثين و قاسطين و مارقين لحظه اى او را به حال خود نگذاشتند.
مقدمه
امام سجاد (عليه السلام) فرمود:
الا و ان ابغض الناس الى الله من يقتدى بسنة امام و لا يقتدى بأعماله.(1)
هشدار كه منفورترين مردم نزد پروردگار، كسى است كه شيوه امامى را پيروى كند ولى از سيره عملى او پيروى ننمايد.
براى ((چگونه بودن)) نياز به الگو داريم و نقش الگو در تربيت چنان روشن است كه نيازى به بيان و توضيح نيست.
آنچه در اين الگوگيرى و اسوه يابى و تأسى به اخلاق اوليأ كارساز است، آشنايى با جزئيات صفات و رفتار آن حضرات است، نه كليات. خوشبختانه در كتب حديث و سيره، نمونه هاى رفتارى پيامبر و امامان بصورت ريز و جزئى آمده است كه آشنايى با آنها بسيار سودمند است و گامى جهت خودسازى و تعالى بخشيدن به جامعه است
انسان در ديد ژرف نگر، اسلام، بيابانگردى سرگردان و گمگشته اى در تاريكزار زندگى نيست. او كشتى شكسته اى شور بخت و نااميد و اسير موجهاى بيم زا و هراس آفرين نمى باشد.
بلكه موجودى مسؤول است كه با مقصد و مقصودى مشخص، با زاد و توشه اى كامل و راهنمايانى درونى و برونى به سفرى پرداخته كه از صحراى عدم آغاز مى شود و تا بار يافتن به لقاء الهى ادامه دارد.
تمامى نيروهاى خلقت، انسان را در اين سفر صادقانه يارى مى كنند و خدا با لطف بيكران خويش به هدايت او از راههاى گوناگون پرداخته است و بهترين جايگاه جاودانه را در سراى آخرت براى او مهيا كرده است.
انسان براى به دست آوردن نيك بختى خويش و سعادتمندى جامعه و رضايت خداوند بايد در طول اين سفر چگونه زيستن را بياموزد و اين آموزه ها را در زندگى خويش بكار گمارد.
اسلام عزيز براى پاسخ گويى بدين سؤ ال بسيار اساسى دو شيوه را دنبال نموده است:
الف: بيان احكام و دستورهاى زندگى از آغاز تا فرجام
ب: ارائه الگوهاى تربيتى و نمونه هاى عينى كمال
بر اساس همين شيوه دوم در قرآن مجيد بارها از پيامبران و ديگر انسانهاى والا سخن به ميان آمده است، و از جنبه هاى الگويى آنان ستايش شده تا ديگران نيز به آنان تأسى بجويند.
در مكتب حياتبخش تشيع (اسلام راستين ) معرفى اين الگوهاى الهى گسترده تر است و پيشوايان معصوم كه بهترين اسوه ها و الگوهاى زندگى هستند فرا روى چشمان باز و دلهاى آگاه قرار دارند تا آنانكه مسئوليت الهى و رسالت انسانى خويش را درك كرده اند و تصميم براى رسيدن به چكادهاى فرازمند فضيلت و كمال دارند با درس گرفتن از آنان زيستنى شرافتمندانه كه سعادت دنيا و آخرت را تأمين مى كند در پيش گيرند.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليهم السلام)، اسوه بشريت اند و تبعيت عملى از آنان رهنمون كمالجويان است.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود
ادبنى ربى فاحسن تأديبى. (2)
خداوند مرا تأديب كرده و ادبم را نيكو ساخته است.
ويژگى سيره معصومين در اين است كه مورد پسند و قبول پروردگار است و با اطمينان مى توان از آن پيروى كرد.
اكنون به عنوان نمونه اى از درياى مواج و گرانقدر روايات، چهل حديث از سيره هر يك از معصومين (عليه السلام) به پيشگاه امت اسلامى عرضه مى شود. اميد كه همه ما را چراغ راه و ره توشه سفرى باشد براى رسيدن به سعادت دنيا و نيكبختى آخرت.
در اين چهل حديث، از ميان انبوه روايات مربوط به سيره امام على (عليه السلام) به گزينش پرداخته ايم و از آن بوستان باصفا و دل انگيز، دسته گلى براى شما چيده و ارمغان آورده ايم، باشد كه مطالعه آن، چشم دلمان را روشنتر سازد و رفتار ولى الله اعظم، الگوى زيستن ما شود و رشته جانمان به عشق علوى پيوسته تر گردد، تا از اين راه به آن ((مدار حق و عدالت)) نزديك شويم.
فصل اول: همراه با برادر
1: پرورده دامان رسول
قال على (عليه السلام):
و قد علمتم موضعى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بالقرابة القريبة و المنزلة الخصيصة، وضعنى فى حجره و أنا ولد يضمنى الى صدره ، و يكنفنى الى فراشه، و يمسنى جسده، و يشمنى عرفه، و كان يمضغ الشيى ء ثم يلقمنيه، و ما وجد لى كذبة فى قول و لا خطلة فى فعل.
نهج البلاغه: الخطب: 192
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد:
... شما خود در پيوند با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم بدليل خويشاوندى و هم به سبب موقعيت ويژه من، جايگاه مرا مى شناسيد. او مرا از روزگارى كه نوزادى بودم در دامن خود مى نشاند و بر سينه مى چسبانيد، در بستر خويش مى خوابانيد و بدنش را به بدنم مى ساييد و از عطر دلپذيرش بهره مندم مى ساخت، لقمه را مى جويد و در دهانم مى گذاشت و هرگز در گفتارم دروغى نشنيد و در رفتارم لغزش و سبكسرى نديد.
2: محرم راز
قال على (عليه السلام):
كانت لى من رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) منزلة لم يكن لاحد من الخلائق انى كنت آتيه كل سحر فاسلم عليه.
مسند احمد 1: 85-77
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
موقعيتى كه من در محضر پيامبر خدا داشتم براى هيچ كس ديگر نبود. من هر روز سحر محضر ايشان مى رفتم.
3: گنجينه وحى
قال على (عليه السلام):
كنت اذا سألت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) أعطانى و اذا سكت ابتدأنى.
المصنف 6: 368 ح 32061
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
هرگاه از پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤ ال مى كردم، خواسته ام را پاسخ مى داد و اگر من سكوت مى كردم او خود پيشگام مى شد و از دانش خود بهره مندم مى ساخت.
4: آشناى قرآن
قال على (عليه السلام):
و الله ما نزلت اية الا و قد علمت فيما نزلت و أين نزلت، ان ربى وهب لى قلبا عقولا و لسانا سؤ لا.
انساب الاشراف 2: 98 ح 27
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
بخدا سوگند آيه اى از قرآن كريم نازل نشده است مگر اينكه من مى دانم در چه موضوعى و در كجا نازل شده است، زيرا پروردگارم به من دلى انديشمند - ژرف انديش - و زبانى پرسشگر عنايت كرده است.
5: در ركاب نور
عن بريدة الاسلمى قال:
كنا اذا سافرنا مع النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) كان على (عليه السلام) صاحب متاع يضمه اليه فاذا نزلنا يتعاهد متاعه فان رأى شيا يرمه رمة، و ان كانت نعل خصفها.
بحار الانوار 37: 303
بريده اسلمى گويد:
هر گاه كه با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به سفر مى رفتيم، على (عليه السلام) مسؤول توشه و بار پيامبر بود، آنها را از خودش جدا نمى كرد، و هنگامى كه در جايى منزل مى كرديم توشه و اثاث پيامبر را وارسى نموده و اگر نياز به ترميم و اصلاح داشت اصلاح مى كرد و اگر كفش و نعلين پيامبر نياز به تعمير و دوخت داشت آن را انجام مى داد.
6: پاسدار پيامبر
قال موسى بن سلمة: سئلت جعفر بن عبد الله بن الحسين عن اسطوان على بن أبى طالب فقال:
ان هذه المحرس، كان على بن أبى طالب (عليه السلام) يجلس فى صفحتها التى تلى القبر مما يلى باب رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يحرس النبى (صلى الله عليه و آله و سلم).
وفأ الوفأ 2: 448
موسى بن سلمه مى گويد: از جعفر بن عبدالله در مورد يكى از ستون هاى مسجد النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) كه منسوب به حضرت على (عليه السلام) است پرسيدم، در پاسخ گفت:
اين همان ستون محرس است كه حضرت على بر پاى آن از جانب قبر كه در منزل پيامبر بوده، مى نشست و از پيامبر پاسدارى مى نمود.
7: راستگو و امانتدار
عن أبى كهمس قال:
قلت لابى عبدالله (عليه السلام): عبدالله بن أبى يعفور يقرءك السلام!
قال: عليك و (عليه السلام) اذا أتيت عبدالله فاقرءة السلام و قل له:
ان جعفر بن محمد يقول لك:
انظر ما بلغ به على (عليه السلام) عند رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) فالزمه فان عليا (عليه السلام) انما بلغ ما بلغ به عند رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) بصدق الحديث و أدأ الامانة.
الكافى 2: 104 ح 5
ابى كهمس گويد:
به حضرت صادق (عليه السلام) عرض كردم: عبدالله بن ابى يعفور بر شما درود فرستاد.
حضرت فرمود:
بر تو و بر او درود باد، وقتى پيش او رفتى سلام مرا به او برسان و بگو: جعفر بن محمد مى گفت:
نيك بنگر هر آن ويژگى كه باعث شد تا على (عليه السلام) به آن مقام بلند نزد پيامبر خدا برسد. خود را ملازم آن خصلت نما. و يقين بدان هر مقامى كه على نزد پيامبر يافت تنها و تنها به خاطر راستگويى و امانتدارى بود.
8: سرباز فداكار
عن الصادق (عليه السلام):
... و الله ما أكل على بن أبى طالب (عليه السلام) من الدنيا حراما قط حتى مضى لسبيله و ما عرض له أمران كلاهما لله رضا الا أخذ بأشدهما عليه فى بدنه - دينه - و ما نزلت برسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) نازلة قط الا دعاه ثقة به و ما أطاق أحد عمل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) من هذه الامة غيره و ان كان ليعمل عمل رجل كان وجهه بين الجنة و النار يرجو ثواب هذه و يخاف عقاب هذه.
الارشاد: 255
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
به خدا سوگند على بن ابى طالب (عليه السلام) تا روزى كه از اين دنيا رفت مال حرامى نخورد و هيچگاه بر سر دو راهى - كه هر دو راه مورد خشنودى خدا باشد - قرار نگرفت مگر اينكه پر زحمت ترين آنها را برگزيد و هر حادثه مهمى كه براى پيامبر خدا پيش مى آمد - به دليل اعتمادى كه به على داشت - از او كمك مى گرفت. و در ميان اين امت هيچ كس نتوانست همانند على (عليه السلام): راه پيامبر را - بى كم و كاست - طى كند و با اين همه تلاش و كوشش همواره چنان بيمناكان كار مى كرد، چشمى به بهشت و چشم ديگر بر آتش داشت، از سويى اميدوار پاداش بهشت و از سوى ديگر هراسناك از كيفر آتش بود.
فصل دوم: در صحنه سياست
9: سازش ناپذيرى
قال على (عليه السلام):
و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان.
نهج البلاغه، الخطب: 24
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
بجان خودم سوگند، در نبرد با كسى كه مخالفت حق كند و راه گمراهى پيش گيرد، نه مداهنه مى كنم نه سستى.
10: پشتيبان حق
و قال (عليه السلام):
... لم يكن لأحد فى مهمز و لا لقائل فى مغمز، الذليل عندى عزيز حتى اخذ الحق له، و القوى عندى ضعيف حتى اخذ الحق منه. رضينا عن الله قضأه و سلمنا لله أمره.
نهج البلاغه الخطب: 37
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
در تمامى زندگى من، نقطه سياهى نيست تا عيب جويان و اشاره كنندگان با چشم و ابرو اشاره كنند و سخنى گويند. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را بستانم و نيرومند نزد من ناتوان است تا حق ديگران را از او بازگيرم. ما با تمام وجود به قضاى الهى خشنود و در برابر فرمانش تسليم هستيم.
11: سياست علوى
و قال (عليه السلام):
اما و الله ان كنت لفى ساقتها حتى تولت بحذافيرها، ما ضعفت و لا جبنت و ان مسيرى هذا لمثلها، فلا نقبن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه. مالى و لقريش؟ و الله لقد قاتلتهم كافرين و لأقاتلنهم مفتونين و انى لصاحبهم بالأمس كما أنا صاحبهم اليوم.
نهج البلاغه، الخطب: 33
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
به خدا سوگند، من همواره در زمره پيشتازان اين حركت بودم تا روزى كه جبهه دشمن تار و مار شد و جاهليت از صحنه بيرون رفت، بى آنكه كم ترين ضعف يا ترسى داشته باشم و امروز نيز در همان راستا قدم بر مى دارم و تصميم دارم باطل را بشكافم تا حق از پهلوى آن بيرون آيد.
مرا با قريش چه كار؟ كه ديروز در موضع كفر بودند و با آنان جنگيدم و امروز نيز كه گرفتار فتنه و انحراف شده اند به پيكارشان خواهم خاست. من همانگونه كه ديروز با آنان برخورد كردم امروز نيز همانم.
12: گناه سازش ناپذيرى
قالت فاطمة (عليه السلام):
... ما الذى نقموا من أبى الحسين؟!
نقموا - و الله - منه شدة و طأته و نكال وقعته و نكير سيفه - و قلة مبالاته لحتفه - و تبحره فى كتاب الله و تنمره فى ذات الله.
دلائل الامامة: 125، الاحتجاج 1: 147
حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمود:
اينان - كارگردانان سقيفه - چه عيبى از ابوالحسن گرفتند؟! كه او را براى رهبرى جامعه اسلامى صالح نديدند! - بخدا سوگند عيب او را بر خورد سخت - و بدون مسامحه و سهل انگارى در برابر حق - و مرگبار بودن رويارويى با او و شمشير بران و بى اعتنايى به مرگ و آگاهى گسترده نسبت به كتاب خدا و گردن فرازى در راه خدا دانسته اند.
13: راه پيروزى
و قال (عليه السلام):
- لما عوتب على التسوية فى العطأ -
أتأمرونى أن أطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟! و الله ما أطور به ما سمر سمير و ما أم نجم فى السمأ نجما، لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله.
نهج البلاغه، الخطب: 124
آنگاه كه حضرت امير (عليه السلام) بدليل رعايت مساوات در تقسيم بيت المال مورد عتاب قرار گرفت فرمود:
آيا به من امر مى كنيد و اصرار مى ورزيد تا پيروزى را به بهاى ستم بر كسانى كه مسؤوليت سرپرستى آنها بر دوشم نهاده شده است بدست آوردم؟!
به خدا سوگند كه تا روزگار در گردش است و ستارگان آسمان در پى هم حركت مى كنند، چنين كار ناروايى نخواهم كرد. اگر اين مال ثروت شخصى من بود در تقسيم آن مساوات را رعايت مى كردم، چه رسد به اينكه مال، مال الله است.
14: جنگاور بى باك
قال (عليه السلام):
... و من العجب بعثهم الى أن أبرز للطعان و أن أصبر للجلاد، هبلتهم الهبول! لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انى لعبى يقين من ربى و فى غير شبهة من دينى.
نهج البلاغه، الخطب، 22
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
... و از شگفتيهاى زمانه اين است كه - شاميان - به من پيام داده اند كه خود را براى مقابله با سر نيزه ها آماده كنم و براى ضربه هاى شمشير شكيبا باشم، مادران گريان بسوگشان بنشينند! تا كنون كسى مرا با دعوت به جنگ تهديد نكرده است و از زخمهاى نيزه و شمشير هراسى نداشته ام، چرا كه بر يقين به پروردگارم تكيه دادم و دينم را زنگار شبهه نيالوده است.
15: شيوه نبرد
... و عرفوا قتلاه - فتلى على (عليه السلام) فى ليلة الهرير - بضرباته التى كانت على و تيرة واحدة،
ان ضرب طولا قد و ان ضرب عرضا قط و كانت كأنها مكواة.
ارشاد القلوب: 248
و فى رواية:
كانت لعلى (عليه السلام): ضربتان: اذا تطاول قد و اذا تقاصر قط. قالوا: و كانت ضرباته أبكارا اذا اعتلى قد و اذا اعترض قط.
المناقب 2: 83
در صبحگاه ليلة الهرير (3) كشته شدگان به دست حضرت امير (عليه السلام) را از نحوه ضربت هاى حضرت باز مى شناختند، زيرا ضربت ها همه يكنواخت بود. اگر شمشير را از بالا فرود مى آورد دو نيم مى كرد و اگر از پهلو مى زد قطع مى كرد. و محل ضربه شمشير با آهن گداخته داغ شده بود.
و گفته اند:
همه ضربت هاى على (عليه السلام) همين دو نوع بوده وقتى از حريف بلندتر قرار مى گرفت از بالا مى زد و دو نيم مى كرد و هنگامى كه برابر بود از پهلو مى زد و قطع مى نمود و گفته اند: بر حريف خود بيش از يك ضربه نمى زد.
فصل سوم: همگام با مردم
16: غمخوار درماندگان
قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم):
يا على ان الله جعلك تحب المساكين و ترضى بهم أتباعا و يرضون بك اماما.
حلية الاوليأ 1: 71
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:
يا على، خداى متعال تو را چنين قرار داده كه بينوايان را دوست مى دارى و آنان را به عنوان پيروان خويش بپسندى و آنان هم تو را به پيشوايى و امامت بپسندند.
17: ياور محرومان
قال مغيرة - الضبى -:
كان على (عليه السلام) أميل الى المولى و ألطف بهم، و كان عمر أشد تباعدا منهم.
الغارات: 341
مغيره ضبى گويد:
على (عليه السلام) به موالى - شهروندان غير عرب و بردگان آزاده شده - تمايل بيشترى داشت و نسبت به آنان مهربانتر بود - در صورتى كه - عمر بشدت از آنان دورى مى گزيد و پرهيز مى كرد.
18: پيشتاز در عمل
قال على (عليه السلام): ايها الناس!
انى و الله ما أحثكم على طاعة الا و أسبقكم اليها و لا أنهاكم عن معصية الا و أتناهى قبلكم عنها.
نهج البلاغه، الخطب: 173
حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
اى مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هيچ طاعتى فرا نمى خوانم مگر آنكه خود بر شما - در عمل به آن - پيشى مى جويم و از هيچ گناهى بازتان نمى دارم و نهى نمى كنم - مگر آنكه پيش از شما، خود را از عمل به آن باز مى دارم.
19: شمع جوان
دخل ضرار بن ضمرة الكنانى على معاوية فقال له:
صف لى عليا، فقال أو تعفينى...؟ قال: لا أعفيك، قال: اذ لابد فانه: -
كان و الله بعيد المدى شديد القوى يقول فضلا و يحكم عدلا ينفجر العلم من جوانبه و تنطق الحكمة من نواحيه يستوحش من الدنيا و زهرتها و يستأنس بالليل و ظلمته كان و الله غزير مالبصيرة طويل الفكرة... يعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب كان و الله كأحدنا يدنينا اذا أتيناه و يجيبنا اذا سألناه و كان مع تقربه الينا و قربه منا لا نكلمه هيبة له.
حلية الاوليأ 1: 84
ضرار بن ضمره يكى از اصحاب ويژه حضرت امير (عليه السلام) بر معاويه وارد شد. معاويه گفت: على را براى من توصيف كن. ضرار با اصرار معاويه لب به سخن گشود و گفت:
بخدا سوگند او دست نايافتنى و دور از دسترس و داراى نيروهاى پرتوان بود، سخنانى روشنگر مى گفت و به عدل حكم مى راند، از هر سوى او علم مى جوشيد و از تمامى رفتار او حكمت مى تراويد، از دنيا و زيورهاى آن وحشت داشت و به شب زنده دارى و خلوت شب انس مى ورزيد.
بخدا سوگند او داراى بصيرتى فراوان و انديشه هايى بلند بود. لباس كوتاه و طعام خشك و بى نان خورش را - كه نشانه تواضع و فقر بود - دوست مى داشت.
بخدا سوگند چونان يكى از خود ما بود، هرگاه نزد او مى رفتيم ما را به نزديك خود فرا مى خواند و خواسته هاى ما را پاسخ مى گفت و با اين همه مهرورزى و اظهار نزديكى و يگانگى، به دليل هيبتى كه داشت جرأت گفتگو با او را نداشتيم.
20: در بازار
قال زاذان:
انه كان (عليه السلام) يمشى فى الاسواق وحده و هوذاك يرشد الضال و يعين الضعيف و يمر بالبياع و البقال فيفتح عليه القران و يقرء:
تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين.(4)
المناقب 2: 104
زاذان مى گويد:
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) به تنهايى در بازار مى گشت و گمشده را راهنمايى و ناتوان را كمك مى كرد و بهنگام عبور از پيش فروشندگان و كسبه، قرآن كريم را در برابر آنها مى گشود و اين آيه را براى آنها مى خواند - ((خانه آخرت - سعادت ابدى - را براى كسانى قرار داديم كه قصد سركشى و فساد در زمين ندارند و عاقبت - نيك - تنها از آن پرهيزكاران است)).
21: تنديس عدالت
قال (عليه السلام):
و الله لو اعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على أن أعصى الله فى نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلت،
و ان دنياكم عندى لا هون من ورقة فى فم جرادة تقضمها، ما لعلى و نعيم يفنى و لذة لا تبقى!
نهج البلاغه، الخطب: 222
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
بخدا سوگند اگر اقليمهاى هفت گانه زمين را با هر چه در زير آسمان آنها است به من دهند تا خدا را در حد گرفتن پوست جوى از دهان مورى نافرمانى كنم، نخواهم كرد. چرا كه اين دنياى شما در نزد من از برگ نيم جويده اى در دهان ملخى ناچيزتر است. على را با نعمتهاى فناپذير و لذت هاى گذرا و ناپايدار چه كار!
22: الگوى زمامداران
قال أمير المؤمنين (عليه السلام):
ان الله جعلنى اماما لخلقه، ففرض على التقدير فى نفس و مطعمى و مشربى و ملبسى كضعفأ الناس، كى يقتدى الفقير بفقرى و لا يطغى الغنى غناه.
الكافى 1: 410
حضرت امير (عليه السلام) فرمود:
خداوند، مرا پيشواى خلق خود قرار داد و هماهنگى با مردم تهيدست را در امور شخصى و خوراك و پوشاك بر من واجب نمود، تا فقرا از من الگو بگيرند و بى نيازى ثروتمندان، آنان را به سركشى و طغيان نخواند.
23: همدرى با مردم
و قال (عليه السلام):
... هيهات أن يغلبنى هواى و يقودنى جشعى الى تخير الأطعمة و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له فى القرص و لا عهد له بالشبع او أبيت مبطانا و حولى بطون غرثى و أكباد حرى.
نهج البلاغه، الكتب: 45
حضرت على (عليه السلام) فرمود:
هيهات كه هوا و هوسم بر من چيره شود و شكمبارگى به گزينش طعام هاى لذيذ وادارم نمايد، در حالى كه چه بسا در يمامه و يا حجاز كسانى باشند كه اميد دستيابى به قرص نانى نداشته و خاطره اى از سيرى ندارند و هرگز مباد كه من با شكم پر بخوابم در حالى كه شايد پيرامون من شكمهاى به پشت چسبيده و جگرهاى سوخته باشد.
فصل چهارم: در صحنه زندگى
24: برنامه روزانه
يروى عن سيدنا أميرالمؤمنين (عليه السلام):
أنه لما كان يفرغ من الجهاد يتفرع لتعليم الناس و القضأ بينهم، فاذا يفرغ من ذلك اشتغل فى حائط له يعمل فيه بيده، و هو مع ذلك ذاكر لله جل جلاله.
عدة الداعى: 101
نقل شده است كه:
هرگاه حضرت اميرالمؤمنين از جهاد و جبهه بر مى گشت، به آموزش مردم و قضاوت و دادرسى بين آنان مشغول مى شد و بهنگام فراغت از اين امور، در باغچه اى كه داشت به كار كشاورزى مى پرداخت و در همين حال ذكر خداى بزرگ مى گفت.
25: سفره ولايت
سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول:
كان أميرالمؤمنين (عليه السلام) أشبه الناس طعمة برسول الله (عليه السلام) كان يأكل الخبز و الخل و الزيت و يطعم الناس الخبز و اللحلم.
الكافى 6: 328
حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نوع غذا شبيه ترين افراد به پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. او خود نان و سركه و روغن زيتون مى خورد و به مردم - مهمانان خود - نان و گوشت مى داد.