توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : آشنایی با آیین یهودیت
armin khatar
07-18-2011, 03:13 PM
1- عبرانیان
یهودیان مانند اعراب و آشوریان ، از نژاد سامی هستند. زبان ، ادبیات ، فرهنگ ، آداب ، رسوم و اعتقادات این اقوام چنان به یکدیگر نزدیک است که دانشمندان معتقد شده اند اصل آنها به یک جا می رسد و برای بررسی و تحقیق در زمینه فرهنگ سایر اقوام سامی انداخت . مثلا اگر به بررسی ادبیات عرب مشغول باشیم ، با مطالعه و تحقیق در زبانهای عبری ، سریانی و حبشی در کار خود موفقیت بیشتری کسب خواهیم کرد.
از سابقه تاریخی قوم عبرانی اطلاع دقیقی در دست نیست . برخی دانشمندان معتقدند که نام ((عبرانی )) را که کنعانیان پس از ورود حضرت ابراهیم (ع ) به سرزمین کنعان به او داده اند و وی را عبرانی خوانده اند که بعدها جزو القاب او شد و لقب مذکور در خاندان وی باقی ماند؛ زیرا عبرانی از ماده ((ع ب ر)) به معنا گذر کردن از نهر می آید، به اعتبار این که حضرت ابراهیم (ع ) از ورود فرات عبور کرد و وارد کنعان شد.
برخی نیز معتقدند که عبرانی منسوب به عابر نیای حضرت ابراهیم (ع ) است . همچنین کسانی با توجه به نام آزر پدر (یا عموی ) آن حضرت ، گفته اند اصل خاندان وی آریایی است . اما دانشمندان این نظریه را تاءیید نمی کنند؛ زیرا از معنای لغوی واژه آزر در قرآن کریم و متون اسلامی اطلاع درستی نداریم . نام پدر ابراهیم (ع ) در تورات تارح است .
armin khatar
07-18-2011, 03:13 PM
2- حضرت ابراهیم (ع )
عظمت حضرت ابراهیم خلیل (ع ) به حدی است که وی همواره موجب نزاع یهودی و مسیحیت و اسلام بوده است و هر یک ، آن حضرت را از خود می داند. از این رو، خدای متعال فرموده است : ((ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما و ما کان من المشرکین )) (آل عمران : 67). وی حتی میان مشرکان مکانی بلند داشت و آثار وی در مکه مکرمه مورد زیارت و تقدیس آنان قرار می گرفت .
نسب حضرت ابراهیم (ع ) تا حضرت آدم (ع ) در تورات آمده است . نسب نامه های تورات به کتب اسلامی نیز راه یافته و بدون دقت در اصل و منشاء آن پذیرفته شده است .
به عقیده اهل کتاب (در نتیجه جمع بندی حوادث کتاب مقدس ) حضرت ابراهیم (ع ) حدود 2000 سال قبل از میلاد، یعنی حدود 4000 سال پیش در شهر اور به دنیا آمد و به گفته تورات در آغاز ابرام (یعنی پدر بلند مرتبه ) نامیده می شد. خدای متعال نام وی را در سن نود و نه سالگی به ابراهیم (یعنی پدر اقوام ) تبدیل کرد. شهر اور نزدیک یک قرن پیش در عراق در ساحل فرات از زیر خاک بیرون آمد و آثار باستانی بسیاری در آنجا یافت شد.
به گفته تورات پدر حضرت ابراهیم (ع ) که تارح نامیده می شد، پسر خود ابراهیم (ع ) و همسر وی ساره و نوه خویش حضرت لوط (ع ) را برداشت و به سرزمین کنعان در غرب فلسطین عزیمت کرد. آنان در بین راه از ادامه سفر منصرف شدند و در شهر حران سکونت گزیدند. این شهر در جنوب ترکیه فعلی و در مرز سوریه قرار دارد.
پدر حضرت ابراهیم (ع ) در تورات تارح خوانده می شود، ولی قرآن مجید وی را آزر بت پرستی معرفی کرده است (انعام : 74). پدر حضرت ابراهیم (ع ) در سلسله اجداد حضرت رسول اکرم (ص ) قرار می گیرد. علمای شیعه معتقدند همه پدران آن حضرت تا حضرت آدم (ع ) یکتا پرست بوده اند، و به همین دلیل گفته اند آزر عموی آن حضرت بوده و استعمال ((اب )) به جای ((عم )) در زبان عربی صحیح است ، از آن جمله در قرآن کریم (بقره : 133) چنین چیزی دیده می شود.
تورات می گوید حضرت ابراهیم (ع ) در 75 سالگی به امر خدا از شهر حران عازم کنعان شد. وی همسر خود ساره و برادر زاده اش حضرت لوط (ع ) و چند نفر از مردم حران را برداشت و همگی به کنعان رفتند و در آنجا روی کوهی در شرق بیت ایل خیمه زدند. حضرت ابراهیم (ع ) پس از چندی در حبرون (الخلیل ) ساکن شد و تا آخر عمر در آنجا بود و اکنون مقبره خانوادگی وی در آن مکان است . حضرت لوط (ع ) به شهر سدوم و شهرهای مجاور آن رفت . مردم آن شهرها به سبب نافرمانی و بی اعتنایی به پیام وی به امر خداوند نابود شدند. این حادثه در قرآن مجید نیز آمده است .
دو موضوع بسیار مهم در تاریخ حضرت ابراهیم (ع ) وجود دارد که در تورات کنونی اشاره ای به آنها نشده است : یکی جریان بت شکنی و به آتش افکندن وی و دیگری داستان بنای کعبه .
قرآن مجید (در سوره های انبیا و صافات ) داستان بت شکنی و به آتش افکندن او را آورده است .
همچنین قرآن کریم از بنای کعبه به دست آن حضرت و به کمک حضرت اسماعیل (ع ) سخن می گوید (بقره : 127). از آنجا که این فرزند در پیری به او عطا شد (ابراهیم : 39)، بنای کعبه در اواخر عمر شریف وی صورت گرفته باشد.
تورات داستان ذبح فرزند را می آورد و می گوید حضرت ابراهیم (ع ) ماءموریت یافت حضرت اسحاق (ع ) را قربانی کند، ولی این مساءله را با وی در میان نگذاشت و به او گفت : ((می خواهم گوسفندی قربانی کنم و آن گوسفند را خداوند برایم خواهد فرستاد.))... اما در قرآن مجید آمده است : ((فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری قال یا ابت افعل ما تؤ مر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین )) (صافات : 102). همان طور که می دانیم فرزند از مرگ نجات یافت و خداوند قوچی را فدیه او قرار داد...
armin khatar
07-18-2011, 03:14 PM
3-اسماعیل (ع ) و اسحاق (ع )
درباره حضرت ابراهیم (ع ) در تورات می خوانیم :
(1) بعد از این وقایع ، کلام خداوند در رؤ یا به ابرام رسیده ، گفت : ((ای ابرام مترس من سپر تو هستم و اجر بسیار عظیم تو.)) (2) ابرام گفت : ((ای خداوند یهوه مرا چه خواهی داد و من بی اولاد می روم و مختار خانه ام این العاذار دمشقی است .)) (3) و ابرام گفت : ((اینک مرا نسلی ندادی و خانه زاده ام وارث من است .)) (4) در ساعت کلام خداوند به وی رسیده ، گفت : ((این وارث تو نخواهم بود بلکه کسی که از صلب تو درآید وارث تو خواهد بود.)) (5) و او را بیرون آورده ، گفت : ((اکنون به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار هر گاه آنها را توانی شمرد.)) پس به وی گفت : ((ذریت تو چنین خواهد بود.))... (18) در آن روز خداوند به ابرام عمهد بست و گفت : ((این زمین را از نهر مصر تا به نهر عظیم یعنی نهر فرات به نسل تو بخشیده ام .)) (پیدایش 15: 1 - 18).
سپس تورات عهد یاد شده را به حضرت اسحاق (ع )، نیای بنی اسرائیل اختصاص می دهد و در همان سفر پیدایش می گوید:
(18) و ابراهیم به خدا گفت : ((کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.)) (19) خدا گفت : ((به تحقیق زوجه ات ساره برای تو پسری خواهد زایید و او را اسحاق نام بنه و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت تا با ذریت او بعد از عهد ابدی باشد (20) و اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم . دوازده رییس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم (21) لیکن عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت که ساره او را بدین وقت در سال آینده برای تو خواهد زایید.)) (پیدایش 17: 18-21).
به گفته تورات ، خداوند بارها به حضرت ابراهیم (ع ) وعده نسل فراوان داده بود. کنیز آن حضرت به نام هاجر پسری را به دنیا آورد که اسماعیل (یعنی خدا می شنود) نامیده شد. پس از چهارده سال ساره فرزندی به دنیا آورد که او را اسحاق (یعنی می خندد) نامیدند.
کتاب تورات در این قسمت به کوتاهی سخن می گوید و فقط اشاره ای می کند که حضرت اسماعیل (ع ) در فاران ساکن شد و مادرش برای او زنی از مصر گرفت . سایر مسائل مربوط به وی در تورات به فراموشی سپرده شده است و حتی یک جمله درباره بنای کعبه در این کتاب دیده نمی شود. پیدا شدن آب برای اسماعیل (ع ) نیز که طبق احادیث اسلامی در مکه بوده و اکنون هم به نام زمزم باقی است ، به گفته تورات در مکانی به نام بئرشبع بوده است !
از نظر تورات ، حضرت اسحاق (ع ) جانشین حضرت ابراهیم خلیل (ع ) گردید و دو فرزند تواءم برای او به دنیا آمد. آنکه نخست دیده به جهان گشود، عیسو نامیده شد. این کلمه در لغت به معنای پرمو است . به گفته تورات این کودک در هنگام تولد موهای بسیاری بر تن داشت . تواءم دیگر یعقوب (یعنی تعقیب می کند) خوانده شد؛ زیرا هنگام تولد، کودک قبلی را تعقیب کرد و پس از او به دنیا آمد
armin khatar
07-18-2011, 03:14 PM
4- اسرائیل
حضرت یعقوب (ع ) دوازده پسر داشت و به اسرائیل ملقب بود. اهل کتاب این اسم مرکب را چنین معنا می کنند: کسی که بر خدا مظفر شد، ولی اصل معنای آن در عبری چنین است : کسی که بر قهرمان پیروز شد. به گفته تورات ، کشتی گرفتن حضرت یعقوب (ع ) با خدا که به پیروزی او بر خدا انجامید، علت ملقب شدن وی به اسرائیل است (پیدایش 32: 24-32). اهل کتاب از زمانهای قدیم گفته اند که مقصود از خدا در این داستان ، یکی از فرشتگان خداست (رک .: هوشع 12:3-4).
پس از چندی حادثه مفقود شدن حضرت یوسف (ع ) پیش آمد و سرانجام این موضوع موجب شده که بنی اسرائیل در مصر اقامت کنند. مطالب سفر پیدایش تورات به اینجا خاتمه می یابد.
در آغاز سفر خروج تورات می خوانیم که دوازده پسر حضرت یعقوب (ع ) در مصر زندگانی خوبی داشتند و نسل ایشان در آن سرزمین منتشر شد. مدت توقف آنان در مصر چهارصد و سی سال بود (خروج 12: 40). دوازده قبیله بنی اسرائیل که در اصطلاح بسیط نامیده می شوند، در علوم و فنون پیشرفت کردند و همین امر موجب حسادت مصریان شد. علاوه بر این ، مصریان می ترسیدند بنی اسرائیل با نیروی خود زمام امور را به دست گیرند؛ از این رو، به استضعاف آنان اقدام کردند و کارهایی دشوار و جانکاه به عهده ایشان گذاشتند. همچنین مقرر شد که قابله های مصری نوزادان پسر بنی اسرائیل را برای کشتن معرفی کنند و فقط داشتن دختر برای آنان مجاز باشد
armin khatar
07-18-2011, 03:14 PM
5- دین مردم صحرانشین
عبرانیان در آغاز قومی صحرانشین بودند و نخستین اقامت آنان در شهرها در زمان حضرت یوسف (ع ) بود.(1) صحرانشینی در اعتقادات و مراسم دینی آن تاثیر فراوانی داشت . هنگامی که حضرت موسی (ع ) آنان را از دست فرعون نجات داد، مجبور شدند مدت چهل سال در صحرای سینا بمانند، ولی پس از آن پیوسته در شهرها به سر می بردند و تمدنی را پایه گذاری کردند که میراث گرانبهای قوم یهود شد. مسیحیت نیز زاییده همین تمدن است .
armin khatar
07-18-2011, 03:14 PM
6- تحول افکار در اقوام بنی اسرائیل
تحت افکار ملتها امری عادی و طبیعی است و عبرانیان در خلال کوچ و جابه جایی تحت تاءثیر اندیشه های ملل گوناگون قرار می گرفتند. در سوره اعراف ، آیه 138 آمده است که بنی اسرائیل هنگام خروج از دریا و نجات از دست فرعون ، به گروهی بت پرست برخوردند. آنان از حضرت موسی (ع ) تقاضا کردند برای ایشان نیز بتی قرار دهد و این خواسته به شدت رد شد. همچنین هنگامی که در مصر مستقر بودند، باورهای مصریان در آنان تاءثیر گذاشته بود، به گونه ای که پس از ترک آن سرزمین ، به تقلید مصریان که گاو را مقدس می دانستند، آنان نیز گوساله ای ساختند و به عبادت آن مشغول شدند.
armin khatar
07-18-2011, 03:14 PM
7- حضرت موسی (ع )
در باب دوم سفر خروج تورات می خوانیم که یک تن از بنی اسرائیل (2) با یکی از دختران قبیله خود ازدواج کرد و دارای پسری شد. مادر نوزاد به منظور نجات وی از چنگال ماءموران فرعون او را مدت سه ماه پنهان کرد. از آنجا که مخفی نگه داشتن کودک برای همیشه ممکن نبود، مادرش صندوقی تهیه کرد و منافذ آن را با قیر اندود و کودک زا در آن نهاد و در میان نیزارهای رود نیل رها کرد. خواهر وی در آن حوالی ایستاد تا ببیند چه بر سر او خواهد آمد.
اندکی پس از آن ، دختر فرعون که برای شستشو به سوی نیل آمده بود، صندوق را مشاهده کرد و یک تن از کنیزان خود را به دنبال صندوق فرستاد. هنگامی که صندوق را برای وی آوردند، آن را گشود و دید کودکی در آن گریه می کند. دل او بر آن کودک سوخت و گفت معلوم می شود این کودک از بنی اسرائیل است . در آن حال خواهر کودک جلو آمد و پیشنهاد کرد زنی را برای شیر دادن وی بیاورد. دختر فرعون پذیرفت و خواهر کودک مادر خود را نزد آنان آورد. دختر فرعون به او گفت این کودک را با خود ببر و شیر بده ، من نیز مزد تو را خواهم داد. پس از چند سال وقتی کودک بزرگ شد مادرش او را نزد دختر فرعون برد. دختر فرعون او را به پسری پذیرفت و نام موسی (موشه در عبری یعنی : از آب کشیده شده ) را بر او نهاد. این داستان با آنچه خداوند متعال در سوره قصص فرموده است ، بسیار نزدیک است . بر اساس برخی محاسبات تاریخی ، این حادثه در حدود 1250 ق .م . رخ داده است .
به هر حال حضرت موسی (ع ) امور قوم خود را سامان داد و آنان را برای مبارزه با کافران آماده کرد و احکام خدا را به آنان تعلیم داد. وی قوم بنی اسرائیل را برکت داد و در صد و بیست سالگی در مکانی به نام موآب ، حوالی دریای میت ، درگذشت و بنی اسرائیل برای او سی روز عزاداری کردند. این جریان در آخر سفر تثنیه یافت می شود و تورات بدان پایان می یابد:
(5) پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد (6) و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در دره دفن کرد (3) و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است (7) و موسی چون وفات یافت ، صد و بیست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود (8) و بنی اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت (9) و یوشع بن نون از روح حکمت مملو بود، چون که موسی دستهای خود را بر او نهاده بود و بنی اسرائیل او را اطاعت نمودند و بر حسب آنچه خداوند به موسی امر فرموده بود عمل کردند (10) و نبیی مثل موسی تا به حال در اسرائیل برنخاسته است که خداوند او را روبرو شناخته باشد (11) در جمیع آیات و معجزاتی که خداوند او را فرستاد تا آنها را در زمین مصر به فرعون و جمیع بندگانش و تمامی زمینش بنماید (12) و در تمامی دست قوی و جمیع آن هیبت عظیم که موسی در نظر همه اسرائیل نمود (تثنیه 34: 5 - 12).
armin khatar
07-18-2011, 03:15 PM
8. تاءسیس یهودیت
در باب سوم سفر خروج می خوانیم که حضرت موسی (ع ) در بیابان حوریب در دامته کوه ، صدای خدای متعال را از میان آتشی از بوته خار شنید که با او سخن می گوید.
در قرآن مجید نخستین سخن خداوند از درختی در بیابان طوی چنین آمده است :
فلما اءتاها نودی یا موسی . انی اءنا ربک فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی . و اءنا اخترتک فاستمع لما یوحی . اننی اءنا الله لا اله الا اءنا فاعبدنی و اءقم الصلوة لذکری . ان الساعة آتیه اءکاد اخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی . فلا یصدنک عنها من لا یومن بها و اتبع هواه فتردی (طه : 11 - 16).
تورات می گوید خداوند به حضرت موسی (ع ) وعده داد بنی اسرائیل را از دست مصریان نجات دهد و سرزمین کنعان و حدود آن را که اماکن پر برکتی بودند، به ایشان عطا کند. از این رو، حضرت موسی (ع ) رسالت یافت نزد فرعون برود و از او بخواهد که بنی اسرائیل را رها کند. وی با معجزاتی عازم مصر شد و مقرر گردید حضرت هارون (ع ) به وی کمک کند.
به گفته تورات ، خدای متعال به حضرت موسی (ع ) قدرت داد تا به اعجاز، عصای خود و برادرش را به اژدها تبدیل کند و نیز از دست خود نور سفیدی ساطع نماید. فرعون جمعی از جادوگران را گرد آورد تا با حضرت موسی (ع ) مسابقه بدهند. اژدهای مزبور تمامی آلات و ادوات آنان را بلعید و آنان دانستند که کار آن حضرت جادو نیست . به فرموده قرآن مجید آنان بدون ترسی از فرعون به حضرت موسی (ع ) ایمان آوردند. پس از این معجزات چند عذاب بر مصریان فرود آمد و هر بار فرعون قول می داد بنی اسرائیل را مرخص کند، اما به قول خود عمل نمی کرد. تورات ده نوع عذاب را برشمارد:
1. تبدیل شدن آبهای مصریان به خون ؛
2. زیاد شدن قورباغه میان آنها؛
3. زیاد شدن پشه ؛
4. زیاد شدن مگس ؛
5. مرگ حیوانات مصریان بر اثر وبا؛
6. مبتلا شدن مصریان و چارپایان آنان به دمل ؛
7. فرود آمدن تگرگ بر آنان و تلف شدن مقدار زیادی از حیوانات و مزارع ؛
8. زیاد شدن ملخ ؛
9. تاریک شدن مساکن مصریان تا سه روز؛
10. هلاک شدن نخست زادگان انسان و حیوان همه مصریان حتی نخست زاده خود فرعون .
قرآن مجید نشانه های حضرت موسی (ع ) را نه عدد می داند (اسراء: 101) و ظاهرا مقصود تنها نشانه هایی است که برای فرعون آورده بوده و گرنه به صریح قرآن کریم و تورات معجزات آن حضرت بیش از این عدد بوده است . برخی از این عذابها در قرآن مجید به گونه ای مذکور است (اعراف : 130 و 133).
به گفته تورات ، فرعون سرانجام تسلیم شد و حضرت موسی (ع ) و هارون (ع ) را شبانه طلبید و به آنان گفت با بنی اسرائیل به هر جا که می خواهید بروید. پس آنان به سوی دریای سرخ در شرق مصر کوچ کردند و آنجا اردو زدند. قوم موسی از دور آمدن فرعونیان را مشاهده کردند. در آن هنگام حضرت موسی (ع ) دست خود را به طرف دریا دراز کرد و دریا شکافته شد و خشک گردید و بنی اسرائیل به آسانی از آن عبور کردند.(4) آنگاه لشکریان فرعون وارد شدند و حضرت موسی (ع ) به امر خداوند با اشاره دست ، آنان را غرق کرد. تورات درباره غرق شدن شخص فرعون چیزی نگفته است .
از قرآن مجید و احادیث اسلامی بر می آید که بنی اسرائیل به امر خدا از مصر خارج شدند، نه به اذن فرعون (شعراء:52). همچنین به صریح قرآن کریم ، حضرت موسی (ع ) به فرمان الهی عصای خود را به دریا زد، نه اینکه دستش را به سوی دریا دراز کند.
بنی اسرائیل در حوالی شبه جزیره سینا توقف کردند و در آنجا برای آنان از آسمان چیزی مانند شبنم و نیز مرغ بلدرچین که به عربی سلوی نامیده می شود، فرود می آمد و آنان آنها را می خوردند. این جریان تا چهل سال یعنی در تمام مدت سرگردانی بنی اسرائیل در بیابان ادامه داشت . تورات می گوید آن غذای شبنم گونه من نامیده شد؛ زیرا بنی اسرائیل با دیدن آن به زبان عبری پرسیدند: ((مان هوء)) یعنی آن چیست ؟
armin khatar
07-18-2011, 03:15 PM
الواح و ده فرمان
هنگامی که سه ماه از خروج بنی اسرائیل از مصر گذشته بود، حضرت موسی (ع ) ماءموریت یافت برای گفتگو با خداوند به بالای طور سینا (یعنی کوه سینا) برود. وی در آنجا دو لوح دریافت کرد که فرمانهای خداوند بر آنها نقش بسته بود. قرآن کریم از ((ابواح )) به صیغه جمع نام می برد، (اعراف : 145). از جمله آن فرمانها ده حکم بسیار مهم است که به ده فرمان معروف شده است :
1. برای خود خدایی جز من نگیرد؛
2. به بت سجده نکنید؛
3. نام خدا را به باطل نبرید؛
4. شنبه را گرامی بدارید؛
5. پدر و مادر را احترام کنید؛
6. کسی را به قتل نرسانید؛
7. زنا نکنید؛
8. دوری نکنید؛
9. بر همسایه شهادت دروغ ندهید؛
10. به اموال و ناموس همسایه طمع نورزید.
پس از آن ، تفصیلاتی درباره این احکام در باب 21 به بعد سفر خروج آمده است .
armin khatar
07-18-2011, 03:16 PM
9- گوساله پرستی
تورات می گوید وقتی بنی اسرائیل مشاهده کردند حضرت موسی (ع ) در مراجعت از طور سینا تاءخیر کرد، نزد حضرت هارون (ع ) رفتند و از او درخواست کردند تا برای آنان خدایانی بسازد و آن حضرت موضوع را به حضرت موسی (ع ) اطلاع داد و خواست آنان را هلاک کند، اما بر اثر شفاعت وی از آن صرف نظر کرد. حضرت موسی (ع ) آن دو لوح را برداشت و به سوی بنی اسرائیل آمد. هنگامی که وی کار زشت آنان را مشاهده کرد، لوحها را بر زمین زد و به مؤ اخذه برادرش پرداخت و گوساله را سوزاند و خرد کرد و آن را در آب ریخت و به بنی اسرائیل نوشاندو سپس امر کرد شمشیرهای خود را بردارند و به مدت نصف روز یکدیگر را بکشند.
قرآن مجید داستان مذکور را تقریبا به همین وضع در موارد مختلف نقل کرده است ، جز اینکه ساحت مقدس حضرت هارون (ع ) را از چنین کار ناروایی پاک دانسته است (طه : 90). سازنده گوساله در قرآن کریم فردی به نام سامری است .
اهل کتاب به کلمه ((سامری )) در قرآن کریم اعتراض کرده و گفته اند چنین کسی وجود نداشته است ؛ زیرا سامری به شهر سامره در فلسطین منسوب است و آن شهر را پادشاهی به نام عمری که سالها پس از حضرت موسی (ع ) می زیسته ، ساخته است (کتاب اول پادشاهان 16:24).
مرحوم علامه بلاغی پاسخ داده است که در بنی اسرائیل فردی به نام شمرون بن یساکار بن یعقوب وجود داشته که خاندان وی شمرونی نامیده می شود (پیدایش 46:13 و 26:24). شمرونی در تلفظ عربی سامری شده است . (5)
تورات می گوید خداوند به حضرت موسی (ع ) دستور داد وی دو لوح سنگی مانند لوحهای خرد شده بتراشد تا خداوند وصایای مذکور را بر آنها بنویسد. قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره کرده است (اعراف : 154).
armin khatar
07-18-2011, 03:16 PM
10- تورات با تاریخ یهود
تورات واژه ای عبری و به معنای قانون است ؛ زیرا در کتاب تورات احکام و قوانین زیادی وجود دارد. نام دیگر تورات شریعت است .
متخصصین کتاب مقدس تورات چهار منبع اساسی برای تورات قائلند:
1. منبع الوهیمی e ؛
2. منبع یهوهی j ؛
3. منبع کاهنی p ؛
4. منبع سفر تثنیه d (که منبعی ویژه است ).
یکی از قدیمی ترین و معروفترین نقدهای تورات و کتاب مقدس را دانشمند و فیلسوف هلندی باروخ (بندیکت ) اسپینوزا 8 (1632-1677) در کتابی به نام رساله ای در الهیات و سیاست (به زبان لاتینی ) انجام داده است .
اسپینوزا در کتاب خود با ذکر دلیلهایی اثبات می کند که برای بررسی اعتبار کتاب مقدس باید به شواهد تاریخی و انتقادی آن پرداخت و متاءسف است که پیشینیان این شناخت را متروک داشته اند و یا اگر چیزی در باب آن نگاشته اند از دسترس ما به دور مانده است . وی می افزاید اکنون ما در شرایطی زیست می کنیم که مسائلی تعصب آمیز به نام دین معروف شده است و مردم برای عقل در اعتقادات خود سهمی قائل نیستند. از این رو من با نومیدی نسبی پای در این راه می نهم و در نخستین گام به بررسی نویسندگان کتاب مقدس (و قبل از همه به مؤ لف اسفار پنجگانه تورات ) می پردازم :
تقریبا همه (اهل کتاب ) معتقدند که موسی تورات را تاءلیف کرده است ، به گونه ای که فرقه فریسیان از یهود در تاءکید بر این عقیده ، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همین دلیل ابن عزرا که دانشمندی نسبتا آزاد اندیش بود، برای اظهار نظر خویش در این باب جراءت نکرد و تنها با اشاراتی مبهم ، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد. اما من بدون ترس و واهمه پرده ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد.(6)
armin khatar
07-18-2011, 03:16 PM
اَشكال سوگ در كتاب مقدس :
قِريعا (لباس پاره كردن) :
جامه چاك كردن، يكي از رسوم رايج سوگ در قسمتهاي نقلي و توصيفي عهد عتيق است نمونه آن جامه درديدن يا پاره كردن لباس رئوبن است. رئوبن هنگامي كه سرچاه برميگردد و ميبيند كه يوسف در چاه نيست جامه خود را چاك ميزند. (پيدايش: 29: 37). يعقوب رخت خود را پاره كرد و پلاس در بر كرد و روزهاي بسيار براي پسر خود ماتم گرفت و ... گفت سوگوار نزد پسر خود به گور فرود ميروم. (پيدايش : 35: 37).
عكس العمل يوشع و بزرگان بنياسرائيل هنگام شكست در «عاي» لا به همين نحو است:
يوشع و مشايخ اسرائيل جامه خود را چاك زده، پيش تابوت خداوند تا شام رو به زمين افتادند و خاك به سرهاي خود پاشيدند. (يوشع 6: 7). واكنش حزقيا به سخنان رَوْ شاقه: چون حزقيا اين را شنيد لباس خود را چاك زده و پلاس پوشيده (دوم پادشاهان 1: 19) (شعيا 1: 37). مردخاي هنگام شنيدن خبر قتلعام يهوديان: چون مردخاي از هر آن چه شده بود اطلاع يافت، جامه خود را دريده پلاس با خاكستر دربر كرد. (استر : 1: 4)
ايوب هنگام شنيدن مرگ فرزندان: آن گاه ايوب برخاسته جامه خود را دريده و سر خود را تراشيد (ايوب : 20: 1). دوستان او هنگام تسليت گفتن: با آواز بلند گريستند و جامه خود را دريده خاك به سوي آسمان بر سر خود افشاندند. (ايوب : 13: 2)
جامه دريدن: گاه به معناي گريز از عواطف و احساسات غيرقابل وصف يا به عنوان جايگزين نمادين آسيب و نقص عضو است.
پلاس پوشي: تقريباً پلاس پوشي در ماتم به اندازه جامه دريدن رايج بوده است (دوم سموئيل 3:31 مزامير 12: 30 مراثي 10: 2)
حزقيال پيشگويي ميكند كه ماتم شهر صور با درآوردن لباسهاي قلابدوزي شده و پوشيدن لباسهاي خاص عزا خواهد بود: رخت قلابدوزي خويش را بكنند و به ترسها ملبس شوند (حزقيال 16: 26 و 27: 7). يوآب زني دانشمند از تِقوعَ آورد و از او خواست خود را مثل ماتمكننده ظاهر سازد و لباس تعزيت پوشد تا نزد داود بفرستد (دوم سموئيل 2: 14) كه بيشباهت به لباس بيوگي كه تامار بيوة عِر لق - پسر يهودا – پوشيد، نيست (پيدايش 19-14: 38). ميكاه نبي برهنه شدن عزادار را غيرعادي نميداند. برهنه و عريان خواهم رفت و مثل شغالها ماتم خواهم گرفت (ميكاه نبي 8: 1)
خاكريزي بر سر: يكي از انواع آداب عزا كه در يهوديت اخير نيز باقي مانده است. خاك بر سر ريختن است. يوشع و مشايخ اسرائيل بر زمين افتادند و خاك به سر خود پاشيدند. (يوشع 6: 7 / دوم سموئيل 19: 13 / ارمياء 34: 25 و 26: 6 / حزقيال 30: 27 مراثي 10: 2)
خود نياراستن: اجتناب از پوشيدن زيورآلات، چون قوم اين سخنان بد را شنيدند ماتم گرفتند و هيچكس زيور خود را بر خود ننهاد.
پرهيز از روغنمالي و تدهين و شستشو: داود پس از فوت پسرش برخاسته خود را شستشو داد، تدهين كرد. ( دوم سموئيل 20: 12)
روزه گرفتن : (دوم سموئيل 25: 3 / استر 3: 4 عزرا 6: 10 / نحميا 4: 1)
سينه زدن : اشعياء، عزادار را با وصف سينهزني توصيف مينمايد: براي مزرعهه اي دلپسند و موهاي بارور، سينه خواهند زد. (اشعياء 12: 32)
كلمه معادل سينه زدن در عبري سافَد Safad ספד كه تعديل به يك اصطلاح عام براي سوگواري و عزاداري הספד شده است. ابراهيم آمد تا براي ساره ماتم و گريه كند. (پيدايش 3: 22). كه حس ماتم و گريه به خود ميگيرد: آن نبي به شهر آمد تا ماتم گيرد و او را دفن نمايد (اول پادشاهان 30: 13/ ميكاه 8: 1)
قطع مو و ريش : ظاهرا يهوديان به مناسبت مرگ ناداب و ابيهو – پسران هارون – به نشانه عزا و سوگ موهاي سر خود را بلند و پريشان ميكردند. البته كاهنان (از ميان لاويان) مثل هارون مجاز به چنين كاري نبودند.
موسي، هارون و پسرانش اِلعازار و ايتامار را گفت موهاي سر خود را بلند نكنيد و گريبان خود را چاك نزنيد. مبادا بميريد. اما خاندان بنياسرائيل ماتم خواهند كرد. (لاويان 7 و 6: 10)
در يهوديت متأخر و جديد براي عزادار واجب و ضروري است كه موهايش را بلند كند. در آن روز خداوند خالق به گريستن و ماتم كردن و كندن مو و پوشيدن پلاس خواهد خواند. (اشعياء 12: 22)
سرتراشيدن (كندن موي سر): انبياء تراشيدن سر را به عنوان يك مراسم و سنت عزاداري معرفي كردهاند. (اشعياء 12: 22 / ارمياء 6: 16 / حزقيال 18: 7 / عاموس 10: 8)
در همين جهت ايوب هنگام شنيدن مرگ فرزندانش موهاي سرش را ميتراشد: باد شديدي وزيده جوانان مردند. آن گاه ايوب برخاسته جامه خود را دريد و سر خود را تراشيد و به زمين افتاده و سجده كرد. (ايوب 21: 1)
حتي زن غيريهودي كه در جنگ اسير شده است ميبايد تراشيدن سر را به عنوان يك رسم عزاداري رعايت كند. در ميان اسيران زن خوب صورتي ديده عاشق او بشوي و بخواهي او را به زني خود بگيري پس او را به خانه خود ببرد و سر خود را بتراشد و ناخن خود بگيرد و براي والدين خود يك ماه ماتم گيرد. (تثنيه 13: 12)
عمامه برداري: بنابه توصيه حزقيال نبي براي ابراز تأسف و اندوه برداشتن عمامه از سر مرسوم بوده ا ست. اي پسر انسان ماتم و گريه نكن و اشك از چشمت جاري نشود ماتم مگير بلكه عمامه بر سرت بپيچ و كفش به پايت بكن و شارب را نپوشان و طعام مردم را نخور.
سرپوشي: پوشاندن سر نيز يكي از آداب و مراسم عزاداري شناخته شده است (حزقيال 17: 24) داود چون به فراز كوه زيتون ميرفت گريه ميكرد و با سر پوشيده و پاي برهنه ميرفت. (دوم سموئيل 30: 115) (ارمياء نبي 4 و
3: 14 / استر 12: 6 و 8: 7)
لغتشناسان براي معادل عبري پوشش دو ريشه ذكر كردهاند: اولا از ريشه خافا به معناي پوشش و ثانياً از ريشه مشابه عربي حافي به معناي پابرهنه كه آن هم همريشه با كلمه عبري ياحِف Yahef به معناي پابرهنه است.
ريشه دوم گواهي حزقيال و اشعيا را در سفر تثنيه اثبات و تأييد مينمايد.
در كنار تراشيدن سر و ريش، انبياء رسم قطع و جرح گوشت دست و ديگر جاها را نهي كردهاند.
كسي برايشان ماتم نخواهد گرفت و خويشتن را مجروح نخواهد ساخت و موي خود را نخواهند تراشيد (ارمياء 7: 16). هشتاد نفر با ريش تراشيده وگريبان دريده و بدن خراشيده هدايا و بخور آوردند (ارمياء6: 41). به نظر ميرسد آنها از تحريم و نهي چنين مراسم و آداب و رسومي غافل و بياطلاع بودند. براي كاهنان يعني پسران هارون، ايراد جرح و زخم در گوشت، تراشيدن سر و ريش از تمام انواع ماتم و عزا تحريم شده است به استثناء اين كه در مورد مرگ پدر، مادر، پسر، دختر، برادر يا خواهر مجرد كاهن باشد.
سر خود را بي مو نسازيد و گوشههاي ريش خود را نتراشيد و بدن خود را مجروح ننمايند. (لاويان 6: 21)
سفر لاويان تراشيدن و كندن مو، خالكوبي و زخمي و مجروح كردن را به عنوان يك رسم عزاداري براي همه بنياسرائيل تحريم ميكند.
سر و ريش خود را نتراشيد بدن خود را براي مرده مجروح نسازيد. (لاويان 28: 19)
سفر تثنيه، مجروح كردن بدن و تراشيدن سر را به عنوان يك رسم عزاداري براي تمام بنياسرائيل تحريم ميكند. شما پسران يهوه خداي خود هستيد پس براي مردگان، خويشتن را مجروح ننمايد و مابين چشمان خود را متراشيد (تثنيه 1: 14)
سفر لاويان انگيزه تحريمها را ميل به اجتناب از پليدي و نجاست در رسوم ديني معرفي ميكند. (لاو: 19)
در حالي كه سفر تثنيه انگيزه تحريم را تلاش براي نيل به قداست ميداند.
زيرا تو براي يهوه خدايت قوم مقدس هستي و خداوند ترا براي خود برگزيده است. (تثنيه 3: 14)
پوشاندن لب: ميكاه و حزقيال نبي پوشش لب (بالايي) را به عنوان شيوه ابراز و بيان ماتم و اندوه ذكر كردهاند. براي مرده ماتم نگير بلكه عمامه بر سرت بپيچ و كفش به پايت بكن و شاربهايت را نپوشان و طعام مردم را نخور. (حزقيال 18: 24)
جميع ايشان لبهاي خود را خواهند پوشانيد. (ميكاه 8: 3)
سفر لاويان همين رسم را همراه كشف و پريشان كردن مو و جامه دريدن براي مبروصان توصيه ميكند اما مبروص گريبان او چاك شده و موي سر او گشاده و شاربهاي او پوشيده شود. (لاويان 46: 13)
در كتاب مقدس وضعيت مطلوب و آرماني عزادار و ماتمزده حالت نشستن است. (حزقيال 16: 26) پادشاه نينوا رداي خود را درآورد پلاس پوشيده بر خاكستر نشست (يونس 7: 3) (ايوب 13: 2) يا حالت خوابيده بر روي زمين در يهوديت متأخر متداول گرديد. (دوم سموئيل 31:13 / مراثي 21: 2)
دست بر سر: دست گذاردن بر سر بنا بر كتاب سموئيل و ارمياه نبي: تامار خاكستر بر سر خود ريخته و جامه رنگارنگ را كه در برش بود دريده و دست خود را بر سرت گذارده روانه شد. (دوم سموئيل 20: 13) از اين نيز دستهاي خود را بر سرت نهاده. (37:2)
آن چنان كه در يهوديت متأخر توجه شده، عهد عتيق ميان عزا و ماتم قبل از خاكسپاري و بعد از دفن تمايزي قائل نيست.
آن چه ميتوان آداب و رسوم ماتم و سوگواري در كتاب مقدس ناميد همانست كه يهوديت متأخر را به يهوديت متقدم و اوليه پيوند ميدهد. از اين رو دانيال با پرهيز از گوشت و شراب عزاداري مينمايد. (دانيال 23: 10) در حالي كه ميشنا (كِتووُت: 4: 4) نواختن ني و فلوت را در مراسم تدفين توصيه مينمايد. عهد عتيق سوگواري را با انقطاع و توقف رقص و وسايل موسيقي همراه ميداند. شادماني دفها تلف شده، آواز عشرتكنندگان باطل و شادماني بربطها ساكت خواهد شد (اشعياء 9: 24) (ارمياء 12: 31 / مزامير 12: 30 / ايوب 31: 30 مراثي 15: 5 / جامعه 4: 3) همانگونه كه روحانيون يهوديت متأخر انجام ميدهند. از همراهي هديه دادن با پايان و توقف عزاداري، ميتوان حدس زد كه رسم هديه دادن براي عزاداران مانند يهوديت متأخر ممنوع بوده است (1) (كارو: شولحان عاروخ/ يُورِه دِعا 3: 385)
يهوديت اخير به عنوان تأييد جايگاه ارزشمند اموات (2) و به جهت درخواست رحمت الهي اشكال مختلف عزا و سوگواري را پذيرا گرديد. (تَعْنيتْ 1: 2)
هر يك از مكاتب معاصر انسانشناختي ضمن حمايت و تأكيد بر يكي از انگيزههاي فوق ديگر گرايش را حذف نمودند. هر دو انگيزه و گرايش در وراي بسياري از آداب و رسوم عزاداري در كتاب مقدس به چشم ميخورد.
به نظر برخي از مفسرين هدف و انگيزه مجروح كردن بدن در اصل فراهم كردن زمينه تغذيه از خون براي روح متوفي و مقصود از قطع و كوتاه كردن مو، اين كه روح بتواند با قدرت نهفته در بدن به حركت درآيد
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.