PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چيز درباره جنگهاي صليبي (1)



armin khatar
07-17-2011, 04:15 PM
درسال ۱۰۹۵ میلادی جنگ‌های صلیبی میان مسلمانان و مسیحیان آغاز شد.
جنگ‌های صلیبی به جنگ‌هایی گفته می‌شود که در آن مسیحیان با مسلمانان طی چندین دوره برای به دست آوردن بیت المقدس مبارزه کردند.
نخستین کسی که پرچم جنگ را برافراشت مردی از افراد کلیسا بود به نام ادمار دو لوپویی. جنگ‌های صلیبی هشت جنگ است که در جنگ اول و چهارم هیچیک از پادشاهان اروپایی دخالت نداشتند و فقط نجبا و اصیل زادگان بودند که بر صلیبی‌ها فرمانروایی می‌کردند. غیر از جنگ اول در باقی جنگ‌ها مسیحیان از مسلمانان شکست خوردند.
در سال ۱۰۹۵ میلادی پاپ اوربانوس دوم همه مسیحیان اروپایی را مجبور کرد تا علیه ترکان مسلمان قیام کنند و شهر اورشلیم(بیت المقدس) واقع در فلسطین را اشغال کنند. در همان سال، سپاه بزرگی مهیا و رهسپار نخستین جنگ صلیبی گردید. عده زیادی از جنگجویان صلیبی در طول سفر خطرناک از اروپا تا خاورمیانه جان خود را از دست دادند. آنها که زنده ماندند در سال ۱۰۹۹ میلادی بیت المقدس را تسخیر کردند. بین سالهای ۱۰۹۹ میلادی تا ۱۲۵۰ میلادی شش جنگ صلیبی دیگر رخ داد ولی در هیچ یک از آنها صلیبیون موفقیتی به دست نیاورند.
این ‌جنگها به ‌دعوت‌ مقامات‌ كلیسای‌ كاتولیك ‌رومی ‌و همراهی‌ و حمایت ‌امپراتور روم‌ شرقی‌، با اعلام ‌هدف‌ آزادسازی ‌بیت‌المقدّس (اورشلیم‌) و زادگاه‌حضرت‌ مسیح ‌علیه‌السلام ‌و دیگر معالم‌ مسیحی ‌در فلسطین ‌از دست‌ مسلمانان ‌و ایجاد دولتهای ‌صلیبی‌ در نقاط ‌مختلف ‌فلسطین ‌صورت ‌گرفت‌. جنگهای‌ صلیبی ‌مجموعاً هشت‌بار به ‌وقوع‌ پیوست‌. اروپاییان ‌دست‌ یافتن ‌به ‌ثروتهای‌ عظیم‌ شرق ‌را مطمح‌ نظر داشتند و رسیدن ‌به ‌اهداف ‌اقتصادی ‌و اجتماعی ‌نتایجی ‌بسیار مهم‌ و تأثیرات ‌متقابل ‌زیادی ‌بر طرفین‌ جنگ‌ داشت‌

armin khatar
07-17-2011, 04:16 PM
منابع تاريخي

منابع ‌و مطالعات ‌در باره ‌جنگهای ‌صلیبی‌ــ كه‌ مناطق‌ وسیعی‌ از اروپا و شام ‌و تركیه ‌و مصر و شمال ‌افریقا را دربرگرفت‌ و در آن‌اقوام ‌و طوایف ‌مختلفی ‌با زبانها و معتقدات‌و باورها و انگیزه‌های‌گوناگونی‌شرك ‌كردند ــ بسیار زیاد است‌و مورخان‌و محققان‌، با اهداف‌و انگیزه‌ها و سلایق‌ مختلف ‌و به ‌اقتضای‌ زمان‌، به‌ جنبه‌ای ‌از این‌ جنگها پرداخته‌اند.
اجمالاً منابع ‌در این‌باره‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌اسلامی ‌و غیر اسلامی‌، و هر دسته ‌را نیز به‌ دو مجموعه ‌قدیم ‌و جدید تقسیم‌كرد. بدیهی ‌است‌كه‌ تحلیلهای‌ مؤلفان‌هر دسته‌، متأثر از دیدگاه‌ آنهاست ‌و از این‌رو، تحلیلها و آثارشان‌، متفاوت ‌و بعضاً مغایر یا برعكس‌است‌. مثلاً، كشیشان‌ و مورخان ‌غربی ‌، كه‌با سپاهیان‌صلیبی ‌وارد شرق‌ شدند، این‌ جنگها را نوعی ‌جهاد مقدّس ‌تلقی‌ می‌كردند، اما مورخان‌ مسلمان‌ آن‌ را تجاوز به‌ سرزمینهای‌ اسلامی ‌می‌دانستند.
چون ‌این ‌نبردها میان ‌مسلمانان ‌و اروپاییان ‌مسیحی‌ درگرفت‌، توجه ‌به ‌منابع ‌غربی‌، به ‌ویژه ‌نوشته‌های ‌كشیشان‌ متنفذ در دربار پادشاهان‌ غربی‌، كه‌ از اوضاع‌ منطقه ‌و حوادث‌روزگار خود آگاه ‌بودند، مهم‌ است‌. بیشتر این ‌نوشته‌ها به‌ زبانهای ‌رومی‌، یونانی‌، لاتینی‌، سریانی ‌و ارمنی ‌است‌. سهیل‌ زكار، مورخ ‌معاصر سوری‌، در الموسوعه ‌الشامیه ‌فی ‌تاریخ ‌الحروب ‌الصلیبیه‌، ترجمه ‌عربی‌ آنها را آورده ‌است‌.
مهم‌ترین ‌منابع ‌غربی ‌كه ‌ترجمه‌ عربی ‌آنها موجود است ‌و رویدادهای ‌جنگهای‌ صلیبی ‌در آنها ثبت‌ شده ‌است‌، عبارت‌اند از: أعمال‌ الفرنجه و حجاج‌ بیت‌المقدس‌، از نویسنده‌ای‌ ناشناس‌، كه‌ بعدها اساس‌ بسیاری‌ از كتابهای ‌تاریخ ‌جنگهای‌ صلیبی ‌گردید؛ تاریخ ‌الفرنجه ‌الذین ‌استولوا علی‌ القدس‌، اثر رمون‌ آگیلری‌، كه ‌شاهد حوادث ‌نخستین‌ حمله ‌صلیبی ‌بود؛ الالكسیاد، اثر آنا كومننا، دختر امپراتور بیزانس‌ آلكسیوس‌ كومننوس؛ تاریخ ‌اورشلیم‌، اثر آلبر اكسی‌ آلمانی‌، كه ‌وقایع ‌نخستین ‌حمله ‌صلیبی ‌را نوشت‌؛ الاستیطان ‌الصلیبی ‌فی ‌فلسطین‌، اثر فوشه‌ شارتری‌؛ تاریخ ‌الاعمال ‌التی‌ تمت ‌فی ‌بلاد ماوراءالبحر، اثر برجسته ‌و مفصّل ‌ویلیام ‌صوری‌؛ حیاه ‌القدیس ‌لویس، اثر ژان ‌دو ژوئانویل، كه‌ همراه ‌لوئی‌، پادشاه ‌فرانسه‌، در حمله‌اش ‌به ‌مصر و شام‌ بود و خاطراتش ‌را به ‌دقت‌ نوشت‌.
در دوره‌ متأخر نیز مورخان ‌اروپایی ‌و امریكایی‌كتابهایی‌ در این‌باره ‌نوشته‌اند كه ‌در میان ‌آنها تاریخ ‌جنگهای‌ صلیبی‌ اثر رنه ‌گروسه‌ و تاریخ ‌جنگهای ‌صلیبی، اثر استیون ‌رانسیمان‌ شهرت‌ جهانی ‌دارند. رانسیمان‌ خود نیز گزارشی ‌از منابع ‌معتبر اروپایی‌ در این‌باره ‌به ‌دست‌ داده ‌است‌.
منابع‌ متقدم ‌اسلامی ‌كه ‌به ‌این ‌جنگها به ‌طور انحصاری‌ و تخصصی‌ بپردازند اندك ‌است‌. غافلگیر شدن ‌مسلمانان‌ در مقابل ‌حملات‌ صلیبیها و تشتت‌ اوضاع‌ جهان‌اسلام‌ و نیز تمایل ‌بیشتر مورخان ‌اسلامی ‌به ‌تدوین ‌تاریخ ‌و حوادث ‌بر اساس‌ سالشمار و نه‌ به‌طور موضوعی‌، مانع ‌از آن‌شد كه‌ كتابهای ‌زیادی ‌در این‌باره ‌نوشته ‌شود؛ بنابراین‌، بیشتر مطالب ‌راجع ‌به ‌جنگهای ‌صلیبی ‌در تاریخهای‌ عمومی‌، سیره‌ اشخاص‌، تاریخ ‌شهرها و حتی ‌كتب‌ جغرافیایی ‌آمده ‌و همین ‌امر كار پژوهش‌ در این ‌زمینه‌ را دشوار كرده ‌است‌. در دو قرن ‌اخیر كتابهای‌ تحلیلی ‌و مستندی ‌در باره ‌جنگهای‌ صلیبی ‌تألیف ‌شده ‌است‌.

armin khatar
07-17-2011, 04:16 PM
برخی‌از منابع ارزشمند اسلامی‌، كه‌ در آنها تا حدودی ‌به‌جنگهای ‌صلیبی ‌پرداخته‌شده‌است‌، عبارت‌اند از: ذیل ‌تاریخ ‌دمشق‌، نوشته ‌ابن ‌قَلانسی ‌كه ‌معاصر نخستین‌ جنگ‌ صلیبی ‌بود و در دمشق‌ به ‌اسناد دسترسی ‌داشت ‌و خود نیز شاهد عینی ‌بود و ازاین ‌رو كتابش‌ از اعتبار و اهمیت ‌فوق‌العاده‌ای‌ برخوردار است‌؛ تاریخ‌ مدینه‌ دمشق‌، اثر ابن‌عساكر؛ كتاب‌الاعتبار، اثر ابن ‌مُنقِذ، كه ‌به ‌هنگام ‌حملات‌ نخستین ‌صلیبی‌ در شام‌ می‌زیسته‌ است‌؛ تاریخ ‌حلب، اثر محمدبن ‌علی ‌حلبی‌ معروف ‌به ‌عظیمی‌، كه‌ شاهد جنگ‌ اول‌ صلیبی‌ بوده‌ است‌؛ الرسائل‌، اثر عبدالرحیم ‌بن‌علی ‌بَیسانی‌ (متوفی‌596)، وزیر صلاح‌الدین ‌ایوبی‌؛ المنتظم‌، تألیف ‌عبدالرحمان ‌ابن‌جوزی‌؛ تاریخ‌ دولت ‌آل‌سلجوق‌، البرق ‌الشامی‌، و الفتح ‌القسی ‌فی ‌الفتح ‌القدسی‌، سه‌ اثر مهم‌ تألیف ‌محمدبن‌ محمد اصفهانی‌ معروف‌ به‌ عمادالدین‌ كاتب‌، سرپرست ‌دیوان ‌انشای‌ صلاح‌الدین ‌ایوبی ‌و شاهد بسیاری ‌از حوادث‌، از جمله ‌نبرد معروف‌حِطّین‌؛ رحله ‌ابن‌جُبَیر، اثر ابن‌جبیر اندلسی‌؛ مضمار الحقائق ‌و سر الخلائق‌، اثر الملك‌المنصور محمد بن ‌عمربن‌ شاهنشاه‌ایوبی‌(متوفی‌617)؛ الكامل‌فی‌التاریخ‌، و التاریخ‌الباهر فی‌الدوله‌الاتابكیه‌، دو اثر ارزنده ‌ابن‌اثیر، كه‌ خود شاهد بسیاری ‌از حوادث ‌بوده‌ است‌؛ النوادر السلطانیه ‌و المحاسن‌الیوسفیه‌، اثر قاضی‌ یوسف‌بن‌رافع‌ اسدی‌ معروف‌ به ‌ابن‌شَدّاد؛ مرآه‌الزمان ‌فی ‌تاریخ‌الاعیان‌، اثر سبط ‌ابن‌جوزی‌؛ بغیه‌ الطلب ‌فی ‌تاریخ ‌حلب‌، اثر ابن ‌عدیم‌؛ الروضتین‌ فی ‌أخبار الدولتین ‌النوریه ‌و الصلاحیه‌، و الذیل‌ علی‌الروضتین‌، اثر عبدالرحمان‌ بن ‌اسماعیل ‌مقدسی ‌معروف‌ به ‌ابوشامه‌؛ وفیات‌الاعیان‌، اثر ابن‌خلّكان‌؛ الاعلاق‌ الخطیره‌ (قسم‌الجزیره‌)، اثر ابن‌شداد عزالدین ‌محمدبن‌ علی‌بن‌ ابراهیم‌؛ مفرج ‌الكروب ‌فی ‌أخبار بنی ‌أیوب‌، اثر جمال‌الدین ‌محمدبن ‌سالم‌بن ‌واصل‌ حموی‌.
افزون ‌بر این ‌مورخان‌، كه‌ خود شاهد گوشه‌ای ‌از جنگهای ‌صلیبی‌ بودند، شماری ‌از مورخان قرن‌هشتم‌ و نهم‌، مانند مقریزی‌ و ذهبی‌ و ابن‌تغری ‌بردی‌، به ‌مناسبت‌، جنگهای ‌صلیبی ‌را گزارش‌ و گاه ‌به ‌نكات‌جدیدی‌ اشاره‌كرده‌اند، كه ‌در بررسیهای ‌تاریخی ‌نباید از نظر دور بماند.
برخی ‌مورخان ‌معاصر عرب‌ نیز آثار تحلیلی ‌خوبی‌ در باره‌ این‌ جنگها تألیف ‌كرده‌اند، از جمله ‌این ‌آثار است‌: مجموعه‌ چهار جلدی ‌اثر جوزیف ‌نسیم ‌یوسف‌ در سلسله «مكتبه‌ الحروب ‌الصلیبیه‌»، و مجموعه‌پنجاه‌جلدی‌، الموسوعه‌الشامیه‌فی‌تار خ‌الحروب‌الصلیبیه‌، چاپ‌سهیل‌زكار.

armin khatar
07-17-2011, 04:16 PM
وجه‌ تسمیه ‌و مفهوم عبارت «جنگ ‌صلیبی‌«

تعبیر «جنگ ‌صلیبی‌» معادل ‌واژه ‌انگلیسی‌ Crusade است كه خود از واژه اسپانیایی‌ Cruzada (دارای نشانِ صلیب‌) برگرفته شده است‌، زیرا شركت‌ كنندگان‌مسیحی‌در این‌جنگ‌به‌دستور پاپ‌اوربانوس‌ دوم‌(دوره‌پاپی‌: 481ـ492/ 1088ـ1099)، منادی‌این‌جنگها، بر روی‌شانه‌راست‌لباس‌یا زره‌خود نشان‌صلیب‌می‌دوختند. واژه‌Crusade در سده هجدهم‌ ابداع شد كه‌ تاكنون‌ نیز به ‌كار می‌رود از نظر تاریخی‌، یك ‌قرن ‌بعد از شروع ‌نخستین ‌جنگ‌، در 596/ 1199، در زمان ‌پاپ ‌اینوكنتیوس ‌سوم‌ واژه ‌لاتینی Crucesignati/ Crusesignati به ‌معنای‌«دارای‌نشان‌صلیب ‌» پدیدار شد ولی ‌در آغاز این ‌نبردها، مهاجمان ‌حُجّاج‌ نامیده ‌می‌شدند مورخان ‌غربی معاصرِ نخستین‌ جنگ‌ صلیبی ‌نیز اغلب ‌از واژه‌هایی ‌چون «سفر حج‌»، «حمله‌»، «سفر به‌ سرزمین ‌مقدّس‌»، «جنگ ‌مقدّس‌»، «حمله ‌صلیب‌»، «حمله ‌عمومی‌»، «طرح‌ عیسی‌ مسیح‌» استفاده ‌كرده‌اند.
مورخان‌معاصر اسلامی‌نیز، بی‌توجه‌به‌مضمون‌دینی‌ ین‌نامگذاری‌، همان‌را پذیرفته‌اند، در حالی ‌كه ‌مورخان ‌مسلمان ‌معاصرِ جنگهای‌ صلیبی ‌مثل‌ ابن ‌قلانسی‌، عمادالدین‌كاتب‌، ابن‌اثیر، ابن‌عدیم‌، ابن‌شداد و ابن‌واصل‌، هیچ‌گاه‌از كلماتی ‌چون ‌صلیبیها و جنگ ‌صلیبی ‌استفاده ‌نكرده ‌و كلمه‌«فرنج‌» یا فرنجه‌(فرنگان‌/ فرنگیان‌) را به‌كار برده‌اند، زیرا فرانسویها بیشترین‌سهم‌را در برانگیختن‌این‌جنگها داشتند
از نظر اصطلاحی‌، مراد از جنگهای ‌صلیبی ‌در میان ‌اكثر مورخان ‌جهان ‌لشكركشیهای‌ پادشاهان ‌مسیحی اروپای‌غربی‌، به‌ویژه‌كشور فرانسه‌، زیر فشار و نفوذ و به‌رهبری‌پاپ‌، از 488 تا 690/1095ـ1291 است‌ كه‌ به ‌بهانه ‌نجات ‌بیت‌المقدّس ‌و مزار حضرت‌ عیسی ‌علیه‌السلام ‌صورت‌ گرفت‌، هر چند قصد واقعی‌ از این ‌جنگها تصرف ‌سرزمینهای ‌اسلامی شرق ‌اروپا (شام ‌و مصر و شمال‌افریقا) و تأسیس‌ دولتهایی ‌برضد ممالك‌اسلامی‌بود.
بسیاری ‌از مورخان ‌معاصر بر این ‌باورند كه ‌جنگهای ‌صلیبی‌ دارای‌ مفهومی ‌وسیع‌تر، یعنی ‌جنگ‌ و ستیز همیشگی‌ میان ‌شرق‌ و غرب‌، است‌كه ‌از كهن‌ترین‌دوران‌ شروع‌ شده‌ و با گسترش ‌مسیحیت ‌در غرب ‌و سپس ‌ظهور اسلام ‌در سده‌ هفتم‌ میلادی‌ و گسترش‌ آن ‌در شرق‌، این ‌كشمكش‌ جنبه ‌دینی ‌نیز به‌خود گرفت ‌و به ‌ستیز میان ‌جهان ‌اسلام ‌و عالم ‌مسیحیت ‌بدل ‌گردید
جنگهای ‌امپراتور بیزانس‌، نیكفوروس ‌فوكاس‌ و جانشین‌ وی‌، یوحنّای ‌اول‌ ملقب ‌به ‌زیمیسكس‌ (در عربی‌: ابن ‌شِمِشقیق ‌یا شمشقیق‌)، از معروف‌ترینِ این ‌رویاروییها بوده‌است‌ برخی ‌مورخان‌، اكتشافات ‌جغرافیایی ‌غربیان ‌و سپس‌ فعالیتهای ‌استعماری‌ آنها را استمرار همان ‌جنگها می‌دانند از این ‌رو، نبردهای‌ مسیحیان‌ برضد مسلمانان ‌را در اندلس‌، صِقِلیه‌(سیسیل‌) و جنوب ‌ایتالیا در سده ‌های ‌چهارم‌ـ نهم‌/ دهم‌ـ پانزدهم‌ كه ‌از نظر كلیسا جنبه ‌قداست ‌داشتند . نیز جنگهای ‌اروپاییان ‌بر ضد دولت‌عثمانی‌، همدستی‌ امریكا و فرانسه‌ و انگلستان‌ و ایتالیا برضد جهان ‌عرب‌ و مسلمانان‌، تجاوز نیروهای ‌ایتالیا و فرانسه ‌به ‌لیبی ‌و الجزایر و تونس ‌و مغرب‌ در قرن‌ اخیر، و تأسیس‌ رژیم ‌صهیونیستی ‌در فلسطین ‌را تداوم ‌جنگهای ‌صلیبی ‌می‌شمارند جمله ‌مشهور ژنرال ‌انگلیسی‌، لرد النبی‌ ، پس ‌از شكست ‌عثمانی ‌در جنگ ‌جهانی‌اول‌، هنگامی‌كه‌ در 1335/1917 فاتحانه ‌وارد قدس‌شد، همین ‌نظر را تأیید می‌كند؛ وی‌گفت‌: «اكنون ‌جنگهای ‌صلیبی ‌به ‌پایان ‌رسید»
معمولاً مورخان‌معاصر، جنگهای ‌صلیبی‌را به ‌هشت‌ جنگ ‌اصلی‌ و چند جنگ‌ فرعی كم ‌اهمیت ‌تقسیم ‌می‌كنند برخی‌ هم‌ معتقدند كه ‌جریان ‌حوادث ‌به ‌هم ‌پیوسته ‌بوده ‌و بین ‌جنگها مرزبندی ‌دقیق‌ وجود نداشته‌ است‌؛ از این‌ رو در تقسیمی ‌كلی‌تر، جنگهای ‌صلیبی‌ را شامل ‌دو مرحله ‌دانسته‌اند: یكی‌، از سقوط‌ شهرهای‌ اسلامی‌ تا پیشروی ‌صلیبیان ‌به ‌نزدیكی ‌دروازه‌های ‌حلب ‌در 518/ 1124، و دیگری‌، مرحله‌ایستادگی‌مسلمانان تا راندن ‌اشغالگران ‌در 691/1291، كه ‌مرحله ‌اخیر در چهار دوره ‌صورت ‌گرفت ‌و به ‌نام ‌چهار شهر مشهور شد. برخی ‌نیز جنگهای ‌صلیبی ‌را به‌ سه ‌مرحله‌ تقسیم ‌كرده‌اند.

armin khatar
07-17-2011, 04:17 PM
نگرش مسيحيان به مسلمانان طى جنگ‏هاى صليبى‏

نويسندگان مسيحى سده‏هاى هشتم تا سيزدهم ميلادى، تصويرى مخدوش از اسلام ارائه كرده‏اند. از نظر آنها، اسلام، مذهبى غير صادق، متمايل به بت پرستى و نوعى بدعت مسيحى محسوب مى‏شد. آنان نه تنها نبوت پيامبر اسلام را انكار كرده و او را ضد مسيح دانسته‏اند، بلكه ضعف‏هاى اخلاقى زيادى براى دين اسلام و پيامبرش بر شمرده‏اند، از جمله آن كه محمد صلى الله عليه وآله مطالب درستى از عهد عتيق و عهد جديد را در قرآن آورده، اما پاره‏اى از بدعت‏ها، نظير برخى از ويژگى‏هاى آيين مانويت و نيز مطالبى از خود را بدان افزوده است.
گمان مى‏رود ايجاد اين تصوير مخدوش از اسلام، عمدتاً واكنش مسيحيان در برابر برترى فرهنگى مسلمانان، به ويژه در اندلس بوده باشد. در آن دوران، مسيحيان تصور مى‏كردند كه نسبت به مسلمانان نه تنها از جنبه مذهبى، بلكه از نظر اخلاقى نيز برترند؛ در چشم مسيحيان حاضر در جنگ‏هاى صليبى، مسلمانان جنگ‏جويان خشنى به نظر مى‏آمدند، از اين رو تمسخر و ذكر نقاط ضعف مسلمانان و اسلام در قالب ترسيم و تحريف دين اسلام مطرح شد. اين قالب كه ذهن صليبيان را از قرن دوازدهم تا نوزدهم ميلادى به خود مشغول كرده بود، در چهار وجه از سوى مسيحيان مطرح شد كه عبارتند از:
1. اسلام نه تنها صدق نيست، بلكه انحراف عمده‏اى از حقيقت است... محمد صلى الله عليه وآله صدق و كذب را به هم آميخته... است؛ در حالى كه موضوعاتى، مانند «وجود خدا» در مسيحيت با منطق ثابت مى‏شود، اين موضوع در دين اسلام متكى به وحى است.
2. مسيحيان اروپاى غربى مانند توماس آكويناس در سده‏هاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى معتقد بودند كه «اسلام دينى است كه با شمشير و خشونت ترويج مى‏شود. »
3. اسلام «مذهب تن آسانى» است. از نظر مسيحيان قرون وسطى، ازدواج مرد مسلمان با زنان متعدد (به صورت عقدى يا به صورت ديگر) و وعده قرآن در هم نشينى با حوريان بهشتى كه در اسلام مجاز است، مردود مى‏باشد.
4. محمدصلى الله عليه وآله مخالف مسيح است. به عقيده مسيحيان قرون وسطى، در قرآن اشتباهات بديهى وجود دارد [و از اين رو، آنان ]رسالت محمدصلى الله عليه وآله را قبول نمى‏كردند.
به همين دليل، در «ترانه رولان» مسلمانان، بت پرست معرفى شده‏اند. نورمن دانيل در كتاب اسلام و غرب مى‏نويسد: حتى در منصفانه‏ترين توصيف‏هاى قرون وسطايى از حيات محمد صلى الله عليه وآله نكات فراوانى مكتوم مانده‏اند. از اين رو، توجه مسيحيان در شناخت شخصيت پيامبر متمركز بود. يوحناى دمشقى و تئوفان معترف در ميان مورخان بيزانسى مطالبى را ارائه دادند، اما ادامه جنگ‏هاى صليبى مانع از اطلاع رسانى مستمر مى‏شد.
بدين ترتيب، مسيحيان سده دوازدهم ميلادى بينش كافى از اسلام نداشتند. با فتح جزيره «ايبرى» به دست صليبيان و تماس نزديك مسيحيان با مسلمانان، رهبران مسيحى به كسب اطلاعات دقيق‏تر از مسلمانان پرداختند. در اين زمينه «پدر آلفونسو» كتاب گفت و شنود با اسلام را نوشت، اما قدم جدى‏تر را پير معزز Peter the Venerable رئيس صومعه كلونى با نوشتن رديه‏اى بر مطالب اسلام كه لازم مى‏ديد مسيحيان، آن مطالب را باطل بدانند، برداشت. «روبركتونى» نيز ترجمه‏اى از قرآن تهيه كرد. هر چند توماس آكويناس و پير معزز به دنبال تغيير ديانت مسلمانان بودند، خصوصاً آنهايى كه تحت حاكميت مسيحيان اسپانيا قرار داشتند.
رساله دولت مسلمان، محمد، قوانين و دين او نوشته گيوم طرابلسى؛ مشاجرات قلمى ريكولدوس دو سانتا كروس desantacruceRicoldus، كشيش فرقه دو سن دومينيك، در بغداد با مسلمانان؛ ترجمه قرآن به اهتمام پيردو كلونى (1156م)، كتاب توماس آكويتاس با عنوان Summa contraentiels و تلاش‏هاى كاتامان ديموند اول، بزرگترين مبلغ مسيحى قرون وسطى، تا حدودى از شبهات پيشين درباره اسلام كاست.
با گسترش اسلام در ميان مسيحيان، برداشت مخدوش از اسلام بسيار كم‏رنگ شد و افرادى مانند «پيرمغزز»، برداشت جديدى از اسلام را در ديدگاه مسيحيان ارائه كردند. ادوارد گيبون نيز فصل پنجاهم كتاب انحطاط وسقوط امپراطورى روم را به بررسى مذهب اعراب، وصف عربستان قبل از ظهور اسلام ، ظهور حضرت محمدصلى الله عليه وآله و نيز تعاليم ، خصايص و شخصيت ايشان تا وفات اختصاص داد؛ او در اين كتاب مى‏نويسد: «حضرت محمدصلى الله عليه وآله به مسلمانان آموخته است كه مبدع دين عيسوى را عزيز و محترم بدارند، احترامى كه در فكر مرد مسلمان آميخته به اسرار است.... » عيسويان لاتينى يكى از اصول اعتقادى خود كه بارور شدن مادر با كره عيسى از نفحه روح القدس است، از قرآن كريم گرفته‏اند و اين كار را «عار» ندانسته‏اند.
ميدان‏هاى جنگ، اشتياق مسيحيان را براى گردآورى اطلاعات بيشتر و دقيق‏تر از اسلام تقويت كرد. برداشت مسلمانان و مسيحيان آن زمان از جنگ‏هاى صليبى به كلى متفاوت از يك ديگر بود، زيرا جنگ‏هاى صليبى نزد اكثر مسلمانان، حادثه‏اى بود كه در مناطق دور دست و مرزى رخ داده است. درباره نحوه رفتار مسلمانان با صليبيان، ادوارد گيبون، شكيب ارسلان، رنو، گوستاو لوبون و... مطالبى را در كتاب‏هاى خود ذكر كرده‏اند.

armin khatar
07-17-2011, 04:18 PM
وضعيت جهان اسلام در آستانه جنگ‏هاى صليبى‏

در آستانه جنگ‏هاى صليبى و هم زمان با قرن پنجم هجرى، سرزمين‏هاى شام، عراق و ايران كانون اختلافات فرقه‏اى و مذهبى بود؛ اختلاف ميان حنفى‏ها و شافعى‏ها، اشعرى‏ها و معتزلى‏ها و نيز شافعى‏ها و شيعيان (روافض) گسترش يافت. با افول پايگاه معتزلى‏ها در قرن پنجم هجرى، اشعرى‏ها كه اطاعت از پيشواى فاجر يا عادل را واجب مى‏دانستند، قدرت گرفتند.
از اين رو، ابوالحسن ماوردى در احكام السلطانيه، اساس فقه سياسى اهل سنت را پايه گذارى كرد و امام محمد غزالى در كتاب المستظهرى به توجيه جنگ با مخالفان اهل سنت (شيعيان و اسماعيليان) پرداخت. در حقيقت، وى فرمان قتل اسماعيليان و هواداران فاطميان كه متهم به همكارى با صليبيان بودند، صادر كرد. فضاى آكنده از دشمنى ميان مسلمانان، به خصوص شيعه و سنى و تعصب انديشوران سياسى، چون غزالى، اختلافات ميان مسلمانان را به شكاف بزرگى تبديل كرد.
در سال 462ه هم زمان با حكومت آلب ارسلان، امپراتور روم شرقى، رومانوس ديوجانوس، به حلب حمله و محمود بن صالح مرداس‏را مغلوب كرد. اين مسئله باعث توجه آلب ارسلان به حلب و روم شرقى شد. وى پس از فتح حلب در ناحيه ملازگرد، امپراتور روم شرقى را اسير نمود، اين اولين ضربه‏اى بود كه دولت مسيحى بيزانس از دولتى مسلمان دريافت كرد، اما سقوط تدريجى دولت سلجوقى، زمينه ساز پيروزى صليبيان و اشغال مناطق شام گرديد.
«تتش بن الب الرسلان» بعد از مرگ ملكشاه به سلطنت رسيد و نواحى رها، حران، انطاكيه، بوزان و حلب را تحت تسلط خود در آورد. او سپس اهالى نصيبين را مقهور و نواحى ديار بكر، موصل و جزيره را فتح كرد.
مرگ تتش به دست «بركيا رق» باعث اختلاف ميان فرزندان تتش شد. از اين رو، «دقاق» حكومت دمشق و «رضوان» حكومت حلب را به دست گرفتند. قليچ ارسلان از سلاجقه روم نيز كه آسياى صغير را در اختيار داشت، هم زمان با هجوم صليبيان، بر سر نواحى جزيره مالت با امراى دانشمنديه‏ در كشمكش بود.

armin khatar
07-17-2011, 04:18 PM
اسماعيليان و فاطميان در طىّ جنگ‏هاى صليبى با مسيحيان همكارى داشتند. چنان كه در سال 523ه رؤساى فرقه اسماعيليه دمشق با صليبى‏ها مكاتبه كردند و براى اشغال دمشق، به آنها قول همكارى دادند. مكاتبه‏ها ميان فاطميان و دولت روم شرقى باعث شد تا مورخانى، چون ابن اثير، علت اصلى حمله صليبى‏ها به حوزه جهان اسلام را «ترس فاطميان از حضور سلاجقه در مصر» بدانند.
با تقسيم شدن اسماعيليان به دو فرقه مستعلوى و نزارى، مستعلى با كمك وزيرش، افضل بن بدرجمالى، قدرت را به دست گرفت، اما در حقيقت قدرت اصلى در اختيار افضل بود و خليفه فاطمى، هم‏چون مهره‏اى بى اثر، عمل مى‏كرد. در اين هنگام، جنگ‏هاى صليبى آغاز شد. زوار ارمنى بيت المقدس اقدام به برقرارى راه ارتباطى شرق و غرب نمودند و به تدريج بر شمار زائران مسيحى فلسطين و بيت المقدس افزوده شد. عواملى، چون سقوط خلافت فاطميان به دست صلاح الدين ايوبى، خواندن خطبه بنام خليفه عباسى، سقوط دولت اموى اندلس و ضميمه شدن خاك اسپانيا به قلمرو شارلمانى (فرانسه)، سبب شد تا مردم جنوب فرانسه كه با اسپانيايى‏ها ريشه مشترك داشتند، به كمك فرانسويان بشتابند و در هر نقطه از اندلس، دول غرب يا بربر قدرت يافتند. با اشغال «طليطله» به دست آلفونس ششم، پادشاه كاستيل، به تدريج مسيحيان بر سراسر اندلس چيره شدند و تونس از حوزه خلافت فاطميان جدا شد. در طرابلس قبيله «زناته» از قبايل بربر شمال آفريقا، جنبش استقلال طلبانه ايجاد كردند. جمهورى‏هاى ژنوا و پيزا به شهرهاى مهديه و زوبله تجاوز كردند و سرانجام جزيره سيسيل به دست «نورماندى‏ها» افتاد و از نقشه جهان اسلام محو شد. در حالى كه امراى قرطبه دائماً با خلفاى بغداد در كشمكش بودند، خلفاى عباسى با آن كه شاهد جنگ و ستيز فرانسويان با مسلمانان اسپانيا بودند، با پادشاهان فرانسه پيوند دوستى و مودت برقرار كردند.
چنان كه پين، شاه فرانسه سعى مى‏كرد مسلمانان را به جان يك‏ديگر انداخته و از اين موضوع به نفع خود استفاده كند، منصور، خليفه عباسى كشتى حامل جنگ‏جويان را از سواحل آفريقا، براى نبرد با عبدالرحمن اموى به اسپانيا فرستاد و هارون الرشيد با شارلمانى، امپراطور فرانسه، روابط دوستانه برقرار نمود، ايجاد تسهيلات جهت زيارت مسيحيان بيت المقدس، از جمله درخواست‏هاى شارلمانى از هارون الرشيد بود.
در قرن پنجم هجرى، بغداد دست‏خوش درگيرى‏هاى مذهبى و شورش‏هاى مختلف گرديد. دخالت خليفه المقتدى در امور سياسى سبب شد تا وى به دستور ملكشاه سلجوقى، بغداد را ترك كند، اما با مرگ ملكشاه، خليفه قدرت سابق خود را باز يافت. شورش ارسلان بساسيرى و فتح بغداد، تبعيد و زندانى شدن خليفه القائم را به دنبال داشت. بى‏توجهى خليفه و سلطان سلجوقى به امورى، مانند [اهميت‏] فتح بيت المقدس در نزد صليبيان، تقاضاى امپراطور بيزانس براى جنگ مشترك عليه صليبيان و اشغال آسياى صغير به دست صليبيان، باعث از دست رفتن بيت المقدس شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:18 PM
علل و عوامل آغاز نبرد

در مورد دلايل اين جنگ ها ميشود به طور خلاصه گفت: رشد جمعيت، توسعه اقتصادى، وجود يك جنبش اجتماعى موثر در اروپا و اشتياق به زيارت مرقد حضرت مسيح كه مورد توجه عموم مردم اروپا بود. مواعظ آتشين پاپ اوربن دوم كه به گفته برخى قصد به دست آوردن سرزمين پطروس حوارى را داشت و آن را وطن دوم خود مى دانست و يا به گفته برخى مورخين، پاپ براى رقابت با امپراتوران اروپا اين سياست را در پيش گرفته بود زيرا در اثر اصلاحات پاپ گرگوار هفتم به سال ۱۰۷۳ ميلادى انتخاب اسقف ها از سوى پادشاهان و فئودال ها ممنوع شده بود و اين به نوعى قدرت نهايى پاپ در مقابل امپراتوران بود. اما در نهايت، اين جنگ ها باعث قدرتمند شدن شاهان اروپا شد. زيرا تمامى هزينه ها و نفرات نظامى را دوك ها و پرنس هاى اروپايى تامين مى كردند و چون در آن زمان عملاً قدرت در نزد آنها بود با تداوم جنگ دوك ها و پرنس هاى اروپايى ضعيف تر شدند. البته به عقيده مورخين معاصر عرب اين جنگ ها براى از بين بردن اسلام بوده است اما با توجه به قدرت آن موقع مسلمانان و آگاهى اروپاييان نسبت به اين امر اين مسئله بعيد به نظر مى رسد.
البته نبايد فراموش كرد كه رونق كشورهای اسلامی و تمدن آن، برای بسیاری از پادشاهان هوس‌انگیز بود و رؤیای به چنگ آوردن این كشورها همواره یكی از آرزوهای پادشاهان غربی بود.
اما اگر مي خواهيد با جزئيات جالب تري درباره علل جنگ هاي صليبي آشنا شويد ادامه مقاله را بخوانيد:

اولين علت

اولين علت مستقيم جنگ هاي صليبي پيشتازي تركان سلجوقي بود. دنيا خود را با سلطه‌ي مسلمانان بر خاور نزديك وفق داده بود؛ خلفاي فاطمي مصر در حكومت بر فلسطين طريق مدارا پيش گرفته بودند و، صرف نظر از چند واقعه‌ي استثنايي، فرقه‌هاي مسيحي آن سامان از آزادي زيادي در پيروي از تعاليم ديني خويش برخوردار بودند.
حاكم، خليفه‌ي ديوانه‌ي قاهره، كليساي قيامت را ويران كرده بود (1010) لكن خود مسلمانان مبالغ معتنابهي خرج تعمير مجدد آن كرده بودند. در سال 1047، جهانگرد و شاعر ايراني، ناصر خسرو، كليساي مزبور را چنين توصيف كرد: «...جايي وسيع است چنانكه هشت هزار آدمي را در آن جاي باشد، همه را به تكليف بسيار ساخته از رخام رنگين و نقاشي و تصوير، و كليسا را از اندرون به ديباهاي رومي آراسته و مصور كرده و بسيار زر طلا بر آنجا به كار برده، و صورت عيسي عليه‌السلام را چند جا ساخته كه بر خري نشسته است.» اين فقط يكي از كليساهاي متعدد در بيت‌المقدس بود.
زائران مسيحي حق داشتند آزادانه به اماكن معتبركه رفت‌وآمد كنند؛ ساليان سال بود كه زيارت فلسطين نوعي عبادت يا كفاره محسوب مي‌شد؛ همه جاي اروپا، انسان كساني را مي‌ديد كه برگهاي نخل فلسطين را چليپا وار، به نشانه‌ي زيارت از اماكن متبركه، زيور خويش مي‌كردند؛ پيرز پلومن معتقد بود كه اين قبيل افراد «رخصت داشتند كه از ان پس تمام عمر سخن دروغ بگويند.» لكن در 1070 تركان بيت‌المقدس را از چنگ فاطميان بيرون آوردند، و زائران مسيحي از اين پس ناقل رواياتي بودند درباره‌ي تعدي تركان و بي‌حرمتي آنها نسبت به نام پير لوميت (پير منزوي) از جانب سيمون، بطرك بيت‌المقدس، نامه‌اي نزد پاپ اوربانوس دوم به رم آورد كه در طي‌آن تعقيب‌و آزار مسيحيان فلسطين بتفصيل بيان، و از پاپ عاجزانه تقاضاي كمك شده‌بود(1088)

armin khatar
07-17-2011, 04:19 PM
دومين علت

دومين علت مستقيم جنگهاي صليبي تضعيف خطرناك امپرطوري بيزانس بود. امپراطوري مزبور مدت هفت قرن ميان تقاطع بزرگراههاي اروپا و آسيا قرار داشت و مانع تهاجم لشكريان آسيايي و خيل جماعات چادرنشين استپها به اروپا بود.
اكنون اين امپراطوري بر اثر نفاقهاي داخلي، بدعتهاي مخرب، و شقاق 1054 كه مايه‌ي جدايي آن از غرب شده بود، آن قدر ضعيف بود كه ديگر نمي‌توانست موفق به انجام اين امر خطير تاريخي شود. در حالي كه بلغارها، پچنگها، كومانها، و روسها بر دروازه‌هاي اروپايي آن هجوم مي‌بردند، تركان مشغول تكه تكه كردن ايالات آسيايي آن امپراطوري بودند.
در 1071 سپاهيان بيزانس تقريباً در مناذگرد تارومار شدند. تركان سلجوقي ادسا، انطاكيه (1058)، طرسوس، حتي نيقيه را تسخير كردند و از آن سوي بوسفور چشم بر خود شهر قسطنطنيه دوختند. امپراطور آلكسيوس اول(1081-1118) با امضاي عهدنامه‌ي خفت‌آوري، بخشي از آسياي صغير را نجات بخشيد، لكن براي مقابله با هجومهاي بيشتر فاقد قواي نظامي بود.
اگر قسطنطنيه به دست تركان مي‌افتاد، تمامي اروپاي خاوري در برابر لشكريان آنها مفتوح مي‌شد و فتح تور (732) بي‌نتيجه مي‌ماند. آلكسيوس غرور مذهبي را فراموش كرد، سفرايي نزد پاپ اوربانوس دوم و شوراي پياچنتسا گسيل داشت، و اروپاي لاتين را تشويق كرد او را در هزيمت دادن تركان از اروپا ياري كند.
آلكسيوس مي‌گفت كه مبارزه با اين جماعت كفار در خاك آسيا عاقلانه‌تر خواهد بود تا آنكه دست روي دست نهند و منتظر سيل آنها از طريق شبه جزيره‌ي باكان به پايتختهاي اروپايي باشند.

armin khatar
07-17-2011, 04:19 PM
سومين علت

سومين علت مستقيم جنگهاي صليبي حس جاه‌طلبي شهرهاي ايتاليايي مانند پيزا، جنووا، ونيز، و آمالفي بود كه مي‌خواستند دامنه‌ي قدرت تجاري روزافزون خود را بسط دهند.
هنگامي كه نورمانها سيسيل را از دست مسلمانان بيرون آوردند (1060-1091) و لشكريان مسيحي حوزه‌ي حكومت مسلمين را در اسپانيا كاهش دادند (از 1085 به بعد)، مديترانه‌ي باختري به روي بازرگانان مسيحي باز شد.
شهرهاي ايتاليايي از راه بنادر صادر كننده‌ي كالاهاي داخلي و مصنوعات وراي آلپ ثروتمند شدند و درصدد برآمدند به برتري مسلمانان در مديترانه‌ي خاوري پايان داده، بازارهاي خاور نزديك را به روي امتعه‌ي اروپاي باختري بگشايند. اطلاع نداريم كه اين سوداگران ايتاليايي تا چه حد به شخص پاپ تقرب داشتند.

armin khatar
07-17-2011, 04:19 PM
تصميم نهايي از جانب خود اوربانوس گرفته شد.

اين فكر به مخيله‌ي ساير پاپها هم خطور كرده بود. مثلاً ژربر، كه به اسم سيلوستر دوم مقام پاپي را احراز كرد، از عالم مسيحيت خواستار نجات بيت‌المقدس شد، و بنا به اصرار او جماعتي از مبارزان مسيحي بي‌نتيجه قدم به خاك سوريه گذاشتند (حدود 1001)
گرگوريوس هفقتم در گرماگرم مبارزه‌ي متهدم كننده‌اي با هانري چهارم گفته بود: «جان بركف نهادن در راه انجات اماكن متبركه در نظر من بمراتب خوشتر است تا حكومت بر عالمي» هنگامي كه اوربانوس در مارس 1095 رياست شوراي پياچنتسا را به عهده گرفت، آتش آن مبارزه هنوز سرد نشده بود.
در اين شورا اوربانوس به حمايت از تقاضاي سفيران آلكسيوس سخن گفت، اما توصيه كرد تا مجمع عظيمتري به نمايندگي از جانب قاطبه‌ي مسيحيان براي اعلام جنگ عليه اسلام تشكيل نشده است، در گرفتن تصميم شتاب نورزند. احاطه‌ي وي بر اوضاع زيادتر از آن بود كه تصور كند در چنين امر خطيري، در يك سرزمين دوردست، پيروزي مسيحيان قطعي باشد.
بي‌شك اوربانوس پيش‌بيني مي‌كرد كه شكست در اين مهم به حيثيت مسيحيت و كليسا سخت لطمه خواهد زد.
شايد اشتياق داشت كه جنگجويي نامرتب بارونهاي فئودال و دزدان دريايي نورمان را به صورت مبارزه‌اي مقدس درآورد و اروپا و امپراطوري بيزانس را از خطر مسلمانان برهاند.
آرزوي اوربانوس آن بود كه كليساي شرقي را دوباره به زير سلطه‌ي حكومت پاپي، و عالم مسيحي را به صورت جهان نيرومندي تحت فرمان پاپها درآورد و بار ديگر شهر رم را به پايتخت جهان مبدل كند. اين مفهوم ذهني ناشي از نهايت دولتمردي بود.
از مارس تا اكتبر 1095 اوربانوس به سياحت در ايتالياي شمالي و فرانسه‌ي جنوبي مشغول بود و از امرا و بزرگان قوم براي كمك ضروري در اين راه نظر خواست. در كلرمون، واقع در اوورني، شوراي تاريخي روحاني اجلاس كرد؛ هرچند كه يك روز سرد ماه نوامبر بود، هزاران نفر از مردم نواحي و جوامع مختلف چادرهاي خود را در ميان صحرا برافراشتند، و چنان اجتماع عظيمي برپا شد كه هيچ تالاري گنجايش آن همه مردم را نداشت؛ هنگامي كه هموطن خود اوربانوس دوم را بر بالاي صفه بلند كردند، و وي به زبان خود آنها به ايراد مؤثرترين خطابه‌ها در تاريخ قرون وسطي پرداخت، قلب همه از فرط احساسات در تپش افتاد.
پاپ خطاب به حاضران چنين گفت:
اي نژاد فرانك! نژاد محبوب و برگزيده‌ي خدا!... از مرزهاي اورشليم و از جانب قسطنطنيه خبر غم‌انگيزي آورده‌اند كه قومي ملعون بكلي از خدا بي‌خبر جابرانه بر اراضي اين مسيحيان هجوم برده و با ويراني و ايجاد آتش سوزي مردم را از زاد و بومشان بيرون رانده‌اند.
اينان جماعتي از اسرار را به مملكت خويش برده و بخشي از آنها را زير شكنجه‌هاي بيرحمانه به قتل رسانده‌اند.
اين مردم محرابها را با لوث وجود خويش آلوده مي‌سازند و سپس آنها را ويران مي‌كنند. قلمرو يونانيان اكنون به دست آنها تكه تكه شده است و يونانيان از ان اراضي وسيعي كه پيمودن سراسر آن حتي بيش از دو ماه طول مي‌كشد محروم شده‌اند.
اكنون اگر شما رنج قصاص اين اعمال ناحق و بازگرفتن اين اراضي را بر خود هموار نسازيد، اين مهم از دست چه كسي ساخته است؛ آري شماييد كه خداوند بين الطاف خويش بيش از ديگران حشمت در جنگاوري، شجاعت عظيم، و نيرو ارزاني داشته است تا سر مردمي را كه در مقام مخالفت با شما قد علم مي‌كنند بر خاك بساييد.
بگذاريد كردار نياكان شما – جلال و عظمت شارلماني و ساير شهرياران اين سرزمين- مشوق شما باشد. بگذاريد مزار مقدس منجي و خداوندگار ما كه اكنون در تصرف اقوام پليد است و اماكن متبركه‌اي كه اكنون ملوث شده است شما را برانگيزد. ... بگذاريد هيچ‌گونه تشويشي در امور خانوادگي و هيج نوع تملكي شما را از اين امر خطير باز ندارد.
زيرا در اين سرزميني كه اكنون شما در آن سكني داريد، و از همه سو دريا و قله‌ي كوهها آن را دربرگرفته است براي نفوس عظيم شما بسيار تنگ است.
خوراكي كه از آن عايد مي‌شود بسختي تكافوي نيازهاي مردمي را كه به كار كشت مشغولند مي‌كند.
از اين روست كه شما يكديگر را مي‌كشيد و مي‌دريد، به جنگ دست مي‌بريد، و بسياري از شماها در اين زد و خورد داخلي به هلاكت مي‌رسيد.
لذا، بگذاريد نفرت از ميان شما رخت بربندد؛ بگذاريد كشاكشهاي شما پايان يابد. قدم در طريق كليساي قيامت نهيد؛ آن سرزمين را از چنگ قومي تبهكار بيرون آوريد و خود بر آن استيلا يابيد؛ اورشليم بهشتي است آكنده از لذات و نعمتها، سرزميني است بمراتب ثمربخشتر از همه‌ي سرزمينها.
آن شهر شاهي، كه در قلب عالم قرار گرفته است، از شما تمنا دارد كه به ياريش بشتابيد. مشتاقانه رنج اين سفر را براي آمرزش گناهان خويش تقبل كنيد، و در عوض به حشمت فناناپذير ملكوت الهي پشتگرم باشيد.

armin khatar
07-17-2011, 04:19 PM
از ميان جمعيت غريو پرهيجاني به آسمان برخاست كه: «مشيت خدا چنين است» اوربانوس نيز با آنها هم آواز شد و از ايشان تقاضا كرد كه اين جمله را شعار نبرد خود سازند، و به افرادي كه حاضر به شركت در جنگ صليبي شده بودند دستور داد كه بر روي سينه‌ يا پيشاني خويش علامت صليب را نقش كنند.
ويليام آو ممزبري مي‌نويسد «بي‌درنگ پاره‌اي از خواص جلو پاي پاپ به زانو افتادند و جان و مال خويش را وقف خدمت خدا كردند.» هزاران نفر از عوام نيز به همين سان پيمان بستند. رهبانان و زاهدان از گوشه‌ي عزلت به درآمدند تا در واقع، و به معني كلمه، مجاهدان لشكر مسيح باشند.
پاپ پر جنب‌وجوش از آن محل روبه‌سوي ديگر شهرها نهاد، كه از جمله بود تور، بوردو، تولوز، مونپليه، و نيم.... و مدت نه ماه مردم را به شركت در جنگ صليبي تشويق مي‌كرد. هنگامي كه بعد از دو سال غيبت به رم بازگشت، مردمان آن شهر، كه كمتر از ديگر شهرهاي مسيحي ديندار بودند، مقدمش را با شور تمام پذيرا شدند.
اوربانوس، بدون مواجهه با مخالفت شديدي براي آزاد ساختن صليبيون از بند تعهداتي كه مانع از شروع جنگ صليبي مي‌شد، اختيارات لازم را به دست گرفت و براي دوره‌ي اين جنگ، سرفها و اسالها را از تعهداتي كه در برابر اربابان خود داشتند رها ساخت.
وي به عموم صليبيون اين امتيار را تفويض كرد كه از اين پس در دادگاههاي كليسايي محاكمه شوند نه در محاكم اربابي؛ و تضمين كرد كه در غياب آنها اسقفان هر محل حافظ دارايي آنها باشند. وي به موجب فرماني – هرچند كه كاملاً ضمانت اجرايي نداشت- همه‌ي جنگهاي مسيحيان را ممنوع كرد و، فوق قوانين مربوط به تبعيت و سرسپردگي فئودال، اصل جديدي براي فرمانبرداري وضع كرد.
اكنون اروپا بيش از پيش متحد شده بود و اوربانوس دوم خويشتن را، دست كم از لحاظ نظري، مالك الرقاب شايسته و مقبول سلاطين اروپا مي‌ديد. تمامي جهان مسيحي به طرزي بي‌سابقه به جنبش درآمد و با شور فراواني خود را براي جنگ مقدس با عالم اسلام آماده ساخت.

armin khatar
07-17-2011, 04:20 PM
قدس ، بهانه اي دروغين

در عمل ثابت شد، قدس و بيت‌المقدس براي صليبياني كه مدعي بودند براي آزادي به آن سمت حركت مي‌كنند، هيچ‌گونه منزلتي نداشت. حتي بيت‌اللحم كه محل تولد حضرت مسيح(ع) هم بود، همين‌طور. دليل آن هم اينكه وقتي كم مي‌آوردند، از قدس به عنوان پناهگاه استفاده مي‌كردند تا ديگر سپاهيانشان برسند و سقوط نكند. چون مي‌دانستند اسلام براي آن نقطه احترام خاصي قائل است. ما مي‌بينيم كه آنها، به محض ورود براي قدس هيچ‌گونه شأني قائل نيستند. قدس براي آنها تبديل به بهانه‌اي شده بود كه مي‌بينم بعد از فتح قدس، انگيزه‌هاي اصلي‌شان را مطرح مي‌كنند.دليل ديگر آن هم اينكه مي‌بينيم بعد از يك قرن، همين مسئله دوباره تكرار مي‌شود. امپراطور «لويي نهم» حاضر مي‌شود قدس را بدهد و يك محل ديگر را به جاي آن بگيرد. آنجا براي مسلمانان مهم بوده است. حتي يهوديان هم به اندازة مسلمانان براي قدس اهميت، قائل نبودند. در جايي مي‌بينيم حاكم (صليبي) قدس پيش صلاح‌الدين ايوبي مي‌آيد و مي‌گويد اگر قرار باشد قدس را به زور از ما بگيري، اولاً زن و بچه‌هاي خودمان را ـ داخل مسجد ـ مي‌كشيم، بعد پنج، شش هزار مسلمان را همان‌جا سر مي‌بريم، گنبد معروف قبة الصخرة را تخريب مي‌كنيم، مرقد را هم تخريب مي‌كنيم، بعد هم مي‌آييم با شما تن به تن مي‌جنگيم تا كشته بشويم. بنابراين ببينيد از ابتدا تا انتهاي اين جنگ‌ها كوچك‌ترين اهميت و احترامي براي آنها قائل نيستند. اين صرفاً يك بهانه بود تا بتوانند بر منطقة شرق تسلط پيدا كنند.

armin khatar
07-17-2011, 04:20 PM
جايگاه قدس نزد مسلمانان

جايگاه قدس نزد مسلمانان، هميشه مقدس و محترم بوده است. مي‌بينيم كه صلاح‌الدين ايوبي براي اينكه قدس و آثار تاريخي آن را نگه دارد، حاضر شد با صليبيان صلح كند؛ گفت شما مي‌توانيد با هر ثروتي كه داريد، خارج شويد، مشروط بر اينكه در آن مكان‌هاي مقدس تخريبي صورت نگيرد. و بعد از صلاح الدين هم همين‌طور و بعد مي‌بينم وقتي مسيحيان مي‌آيند، صلاح‌الدين مي‌گويد شما با احترام كامل برويد مكان‌هاي مقدس را زيارت كنيد. مسلمانان بر خلاف مسيحيان مدعي، تمام مدت، براي قدس حرمت كامل قائل بودند و آن را طبق آية شريفة قرآن، نقطة آغاز معراج پيامبر اكرم(ص) مي‌دانند. آنها حتي معتقدند كه جاي پاي اسب حضرت(ص) در آنجا است. لذا قبة الصخرة براي ما مسلمانان خيلي مقدس است. مسيحيان كوچك ترين حرمتي براي قدس قائل نبودند تا آنجا كه اسب‌هاي خود را در آن نگهداري مي‌كردند و آن را به طويلة اسبانشان تبديل كردند.

armin khatar
07-17-2011, 04:20 PM
جنگ صليبي اول

انگيزه‌هاي فوق‌العاده‌اي جماعت كثيري را از زير پرچم سپاهيان صليبي گردآورد. به موجب آمرزشي تام، مقرر شد كه هركس در جنگ كشته تشود، از هرگونه عقوبتي كه به واسطه‌ي ارتكاب گناه دامنگيرش شده است برهد.
سرفها، كه بسته به اراضي مخصوص بودند، اجازه‌ي حركت يافتند؛ رعاياي پادشاهان از مالياتها معاف شدند
بدهكاران تا مدتي از پرداخت ربح فراغت يافتند؛ زندانيان آزاد شدند؛ و پاپ، با جسارت، اختيارات خويش را تعميم بخشيد و مجازات افرادي را كه محكوم به مرگ شده بودند به خدمت مادام‌العمر در فلسطين تخفيف داد.
هزاران تن از ولگردان به رهروان اين قافله‌ي مقدس پيوستند. افراديكه از فقري ناگزير به امان امان آمده بودند، ماجراجوياني كه حاضر بودند تن به مخاطرات در دهند، پسران كهتري كه اميد تهيه‌ي تيولنشينهايي را كه در مشرق زمين در سر مي‌پختند، بازرگاناني كه به دنبال بازارهاي جديد براي كالاهاي خود بودند، شهسواراني كه با عزيمت سرفهاي خويش به جنگ خود را دست تنها مي‌ديدند،مردمان كمرويي كه از زخم زبان اطرافيان و تهمت ترسويي احتراز داشتند – همگي به جماعتي از مؤمنين به اصطلاح واقعي پيوستند تا سرزميني را كه محل ولادت و وفات عيسي مسيح بود نجات دهند.
به حكم آن نوعي تبليغاتي كه در آن هنگام رواج دارد، درباره‌ي محدوديتها و ناتوانيهاي مسيحيان مقيم فلسطين، فجايع مسلمانان، و كفرهاي آيين محمد(ص) همه گونه راه مبالغه و اغراق سپرده شد.
مسلمانان را به پرستش تنديس پيغمبر اسلام متهم مي‌كردند و حتي، طبق شايعات بي‌اساسي كه بر سر زبان مؤمنين مسيحي افتاده بود، سخناني نامربوط درباره‌ي پيغمبر گرامي اسلام مي‌گفتند.
افسانه‌هاي غريبي از ثروت سرشار مشرق زمين و زنان پري پيكري كه در انتظار مرداني دلاور نشسته بودند نقل مجالس بود.
بديهي است كه اين همه انگيزه‌هاي متنوع نمي‌توانست توده‌ي مردمان متشابهي را كه واجد شايستگي تشكيلات نظامي باشند به دور هم گرد آورد.
در بسياري موارد، زنان و كودكان به اصرار تمام همراه شوهران و پدر و مادر خود به راه افتادند. شايد اين قبيل پافشاريها بي‌دليل هم نبود، زيرا بزودي فواحش را نيز جمع كردند تا آماده‌ي خدمت به سلحشوران باشند.
اوربانوس ماه اوت 1096 را موعد حركت سپاه صليبي تعيين كرده بود، لكن كشاورزان بي‌حوصله، كه اولين دسته از داوطلبان جنگ بودند نمي‌توانستند درنگ كنند.
يك چنين جماعت مبارزي كه عده‌ي آنها به حدود دوازده هزار نفر مي‌رسيد ( و از اين عده فقط هشت نفر شهسوار بودند) در ماه مارس، به سركردگي پيرمنزوي و والتر بي‌پول يا گوتيه‌ي بي‌پول، از فرانسه عازم فلسطين شدند؛ دسته‌ي ديگري كه محتملا مركب از پنج هزار نفر بود، به سرپرستي گوتشالك كشيش، از آلمان به راه افتاد؛ و هيئت سومي به رهبري اميكو، كنت لينينگن، از خطه‌ي راينلاند در آلمان حركت كرد. همين گروههاي بي‌نظم و ترتيب بودند كه اغلب به يهوديان آلمان و بوهم هجوم بردند، به تقاضاهاي مردمان و كشيشان محل هيچ گونه ترتيب اثري ندادند، و شهوت خونريزي را در جامه‌ي دينداري پنهان ساختند و چند صباحي بدل به جانوران درنده شدند.
افرادي كه تازه در صف لشكريان صليبي درآمده بودند وجوهي اندك و غذايي ناچيز به همراه آورده بودند، و رهبران بي‌تجربه‌ي آنها نيز براي تغذيه‌ي افراد آذوقه‌ي كافي نداشتند. بسياري از آنها دوري مسافت را دست كم گرفته بودند، و همچنانكه در كناره‌ي راين و دانوب راه مي‌سپردند، به هر خمي كه مي‌رسيدند،كودكانشان از فرط بي‌طاقتي مدام مي‌پرسيدند كه آيا به اورشليم نرسيده‌اند؟ هنگامي كه كيسه‌هاي آنها تهي شد و گرفتار بي‌غذايي شدند، از راه اضطرار به چپاول مزارع و خانه‌هايي كه در سر راه آنها قرار داشت دست زدند.
ديري نگذشت كه هتك ناموس نيز بر تاراج اموال افزوده شد. مردم بشدت در مقابل آنها مقاومت ورزيدند. برخي از شهرها دروازه‌هاي خود را به روي آنها بستند، و بعضي ديگر بي‌درنگ توفيقشان را از دادار مسئلت نمودند.
سرانجام اين سپاه كاملاً تهيدست، كه تعداد زيادي از نفرات آن بر اثر قحطي و طاعون و جذام و تب و مبارزات حين راه به هلاكت رسيده بودند، به دروازه‌ي قسطنطنيه رسيد.
آلكسيوس به آنها خوش آمد گفت، لكن شكم آن جماعت گرسنه را به طرز دلخواه سير نكرد؛ از اين رو صليبيون به حومه‌هاي شهر ريختند و قصرها، خانه‌ها، و كليساها را غارت كردند. آلكسيوس براي نجات پايتخت خويش از شر اين ملخهاي عابد، كشتيهايي در اختيار آنها گذاشت تا از تنگه‌ي بوسفور عبور كنند، ملزوماتي برايشان فرستاد، و به آنها دستور داد كه در آن سوي بوسفور توقف كنند تا قواي مسلحتري از عقب برسد.

armin khatar
07-17-2011, 04:21 PM
صليبيون به علت گرسنگي يا بيتابي به اوامر آلكسيوس اعتنايي نكردند و به سوي نيقيه پيش تاختند.
نيروي منظم و با انضباطي از تركان، كه همگي كمانداران ماهري بودند، از شهر بيرون آمدند و اين نخستين لشكر اولين جنگ صليبي را تقريباً بكلي مضمحل كردند. والتر بي‌پول از جمله كشتگان اين نبرد بود، اما پير منزوي، كه از سپاه مهارناپذير خويش منزجر شده بود، قبل از شروع مبارزه به شهر قسطنطنيه بازگشت، و تا 1115 در عين سلامت مي‌زيست.
در خلال اين احوال، هر يك از امرا و اربابان فئودال كه دعوت پاپ را براي شركت در جنگ صليبي لبيك گفته بود، در حوزه‌ي خويش قواي خود را گرد آورده بود.
در ميان اين امرا و سالاران هيچ يك از پادشاهان اروپا نبود، و در واقع هنگامي كه اوربانوس مردم را به جنگ صليبي دعوت مي‌كرد، فيليپ اول پادشاه فرانسه، ويليام دوم پادشاه انگليس، و هانري چهارم امپراطور آلمان همگي محكوم به تكفير پاپي بودند.
لكن عده‌ي زيادي از كنتها و دوكها حاضر شدند كه در چنين جهادي شركت كنند – و تقريباً تمامي آنها از قوم فرانك يا فرانسوي بودند. اولين جنگ صليبي اقدام خطيري بود كه بيشتر از جانب فرانسويان صورت گرفت، و تا اين تاريخ هنوز مردمان خاور نزديك اقوام اروپاي باختري را فرانك (فرنگ) مي‌نامند.
گودفروا دو بويون (بويون آبادي كوچكي در بلژيك) صفات يك راهب را با شايستگيهاي يك سرباز در وجود خويشتن جمع داشت، به عبارت ديگر، در تمشيت امور حكومت و اداره‌ي جنگ شجاع و لايق بود و پرهيزكاريش به سرحد تعصب مي‌رسيد.
بوهموند، امير تارانت، (تارانتو) فرزند روبر گيسكار بود.
وي تمام شجاعت و كارداني پدرش را به ارث برده بود و هواي آن در سر داشت كه از متصرفات سابق امپراطوري بيزانس در خاور نزديك براي خويشتن و لشكريان نورمانش قلمروي ايجاد كند.
همراه وي برادر زاده‌اش تانكرد اهل اوتويل بود كه بعدها قهرمان حماسه‌ي معروف به رهايي اورشليم اثر شاعر ايتاليايي تاسو شد.
وي مردي بود زيباروي، بي‌باك، دلاور، بخشنده، و دوستار شكوه و ثروت، كه عموماً او را برسبيل يك شهسوار مسيحي مطلوب تحسين مي‌كردند.
رمون، كنت تولوز، كه قبلاً در كشتار و اخراج مسلمانان در اسپانيا شركت جسته بود، اكنون در پيري جان و ثروت عظيم خويش را وقف مثلا جهادي بمراتب بزرگتر مي‌كرد. لكن خلقي آتشين نجابت وي را آلوده، و آز دينداريش را لكه‌دار كرد.
اين جماعات از راههاي گوناگون عازم قسطنطنيه شدند. بوهموند به گودفروا پيشنهاد كرد كه شهر مزبور را بگيرند.
گودفروا به بهانه‌ي آنكه وي فقط براي مبارزه با جماعت كفار سفر كرده است، از قبول چنين امري خودداري ورزيد، لكن اين فكر بكلي از بين نرفت. شهسواران وحشي و نيرومند مغرب زمين مردان تحصيلكرده و مهذب مشرق را به ديده‌ي تحقير مي‌نگريستند و آنها را بدعتگذاراني غرق در خوشگذراني و شهوات مي‌دانستند.

armin khatar
07-17-2011, 04:21 PM
گنجينه‌ها و نفايسي كه در كليساها، قصرها، و بازارهاي پايتخت امپراطوري بيزانس بر روي هم انباشته شده است آنها را به تحير و غبطه‌ وا‌مي‌داشت، چه معتقد بودند كه ثروت بايد از آن مرد دلير باشد.
آلكسيوس شايد از اين گونه خيالاتي كه به مخيله‌ي منجيان وي خطور مي‌كرد بويي برده بود، و شايد آنچه از برخورد با خيل لجام گسيخته‌ي كشاورزان (كه غرب خود وي را براي شكست آنها شماتت كرده بود) ديده بود او را به رعايت جانب احتياط و شايد هم به تزوير متمايل مي‌كرد.
وي براي مقابله با تركان ياري خواسته بود، اما منتظر نبود كه قواي متحد اروپا در پشت دروازه‌هاي پايتختش گرد آيند.
هرگز آلكسيوس نمي‌توانست خاطر جمع باشد كه عشق اين جنگجويان به فتح قسطنطنيه از گشودن بيت‌المقدس كمتر است، يا در صورت بيرون آوردن اراضي سابق امپراطوري از چنگ تركان، متصرفات مزبور را به بيزانس بازپس دهند.
از اين رو پيشنهاد كرد كه حاضر است همه گونه آذوقه، مساعده‌ي مالي، وسايط حمل و نقل، و كمك نظامي در اختيار صليبيون گذارد و به رهبران آنها رشوه‌هاي شايسته‌اي تقديم كند، به شرط آنكه اشراف او را شهريار فئودال خود شمرند، سوگند وفاداري نسبت به وي ياد كنند، و هر سرزميني را كه در جنگ فتح كردند، به حكم تعهدات، به عنوان تيول وي نگاه دارند.
اشراف مغرب زمين، كه در برابر سيم و زر نرم شده بودند، به اين امر تن در دادند.
در اوان سال 1097 سپاهيان صليبي، كه روي هم رفته در حدود سي هزار نفر مي‌شدند و هنوز زير فرمان سرداران مختلفي بودند، از تنگه‌ي يوسفور عبور كردند.
بخت با صليبيون يار بود، چه تشتت ميان مسلمانان به مراتب از نفاق مسيحيان فزونتر بود. نه فقط قدرت مسلمانان در اسپانيا تحليل رفته و در آفريقاي شمالي گرفتار منازعات مذهبي شده بود،
بلكه در شرق خلفاي فاطمي مصر بر نواحي جنوبي سوريه تسلط داشتند، و حال آنكه سوريه‌ي شمالي و قسمت اعظم آسياي صغير در دست دشمنان آنها يعني تركان سلجوقي بود. ارمنستان عليه فاتحان علم طغيان برافراشت و با فرانكها هماواز شد.
به اين نحو، سپاهيان اروپايي پيش تاختند و نيقيه را به محاصره درآوردند، و چون آلكسيوس قول داد كه به شرط تسليم به كسي آسيبي نخواهد رسيد، پادگان ترك نيقيه تسليم شد (19 ژوئن 1097)
امپراطور يوناني پرچم خويش را برفراز دژ شهر به اهتزاز درآورد، آن خطه را از چپاول بي‌ملاحظه‌ي مبارزان مسيحي نجات داد و، با هداياي كلاني، موجبات رضايت خاطر سرداران فئودال را فراهم ساخت؛ اما لشكريان مسيحي زبان به شكوه گشودند كه آلكسيوس با تركان متحد بوده است. بعد از يك هفته استراحت، صليبيون عزم انطاكيه كردند و در نزديكي اسكي شهر (دورولايوم) با سپاهي از تركان به سرداري قلج ارسلان روبه‌رو شدند.
در جنگ خونيني كه روي داد (اول ژوئيه 1097) صليبيون فاتح شدند. انگاه بدون احتمال خطر مواجهه با دشمني، مگر كمبود آب و خوراك و گرمايي كه قاعدتاً خون غربي با آن مأنوس نبود، در آسياي صغير شروع به پيشرفت كرد. در آن هشتصد كيلومتر راهپيمايي دشوار، گروهي از مردان و زنان و تعدادي از اسبها و سگها از فرط تشنگي به هلاكت رسيدند.
چون از سلسله جبال توروس عبور كردند، برخي از اشراف لشكريان خود را از قواي اصلي جدا كردند تا در پي فتوحاتي خصوصي روان شوند، چنانكه رمون، بوهموند، و گودفروا عزم ارمنستان كردند و تانكرد و بودوئن اول (برادر گودفروا) رو به ادسا آوردند؛ در اين ناحيه بود كه بودوئن، به حيله‌هاي جنگي و نيرنگ، اولين مملكت لاتيني شرق (ورشليم) را بنياد نهاد (1098)
اكثريت عظيم صليبيون شاكي بودند كه اينگونه تأخيرها قرين نحوست است؛ لكن اشراف مراجعت كردند و پيشرفت به سوي انطاكيه ادامه يافت.
وقايع نگار و مؤلف كتاب اعمال فرانكها انطاكيه را «شهري بغايت زيبا، چشمگير، و لذتبخش» توصيف كرده است.
اين شهر مدت هشت ماه در محاصره بود.

armin khatar
07-17-2011, 04:21 PM
در اين مدت بسياري از صليبيون بر اثر گرسنگي يا باران سرد زمستاني جان سپردند. برخي با جويدن «نيهاي شيريني به نام زوكرا» (شكر) غذاي نوظهوري پيدا كردند. اين اولين باري بود كه فرانكها لب به نيشكر مي‌زدند.
بتدريج طريقه‌ي فشردن و گرفتن عصاره‌ي آن را از گياهاني كه براي همين منظور كاشته مي‌شد فرا گرفتند.
در ماه مه 1098 خبر آمد كه لشكر عظيمي از مسلمانان به سرداري كربوغا امير موصل بزودي از راه فرا خواهد رسيد؛ چند روزي قبل از رسيدن اين لشكر؛ انطاكيه گشوده شد (سوم ژوئن 1098)؛ بسياري از صليبيون كه مي‌ترسيدند در برابر كربوغا تاب مقاومت نداشته باشند، در اورونتس بر كشتي نشستند و فرار كردند.
آلكسيوس، كه با لشكري يوناني پيش مي‌تاخت، بر اثر هزيمت سپاهيان فراري اغفال شده، تصور كرد كه صليبيون شكست خورده‌اند، به همين سبب بازگشت تا مگر آسياي صغير را در مقابل تركان حراست كند.

armin khatar
07-17-2011, 04:21 PM
دروغ كشيش

اين گناهي بود كه هرگز به خاطر آن آلكسيوس را عفو نكردند. پير بارتلمي، كشيشي اهل مارسي، براي آنكه قوت قلبي به سپاهيان صليبي داده باشد، نيزه‌اي را به دست گرفته، مدعي شد كه اين اهل همان نيزه‌اي است كه با آن پهلوي عيسي را دريده‌اند. مسيحيان هنگامي كه رو به ميدان جنگ نهادند، اين نيزه را همچون علم مقدسي بر بالاي سر خود حمل كردند، و سه نفر شهسوار كه جامه‌ي سفيد بر تن داشتند به اشاره‌ي آديمار نماينده‌ي پاپ ناگهان از پشت تپه‌ها ظاهر شدند، و نماينده‌ي پاپ مدعي شد كه اين سه نفر قديس موريس، قديس تئودور، و قديس جورج شهداي راه دينند. صليبيون، كه از ديدن اين علايم غيبي الهام گرفت بودند، اينك متحداً به سركردگي بوهموند به پيروزي قاطعي نايل آمدند. پير بارتلمي، كه متهم به ارتكاب يك تزوير مذهبي شده بود، پيشنهاد كرد كه حاضر است براي اثبات صدق گفتار خويش از ميان آتش عبور كند.
وي رنج گذشتن از ميان تل هيمه‌اي سوزان را بر خود هموار ساخت؛ ظاهراً وي سالم از ميان آتش بيرون آمد، لكن روز بعد بر اثر سوختگي و فشار قلبي جان سپرد. پس از اين واقعه نيزه‌ي مقدس را از ميان علمهاي لشكريان صليبي برداشتند.
براي قدرداني از زحمات بوهموند، با رضايت عموم او را امير انطاكيه كردند. وي رسماً آن ناحيه را به عنوان فيف (تيول) سالار خويش آلكسيوس ضبط كرد، اما در واقع چون شهريار مستقلي حكومت كرد. سركردگان سپاه صليبي مدعي شدند كه آلكسيوس به علت كوتاهي در رسانيدن كمك به آنها تعهدات خويش را زير پا گذاشته و آنان را از بند تعهدات رهانيده است.
سرداران صليبي بعد از آنكه شش ماهي را به تجديد قوا و تجهيز مجدد سپاهيان فرسوده‌ي خود مشغول بودند، لشكريان خويش را به طرف اورشليم حركت دادند. سرانجام در هفتم ژوئن 1099،
بعد از يك جنگ سه ساله كه قواي صليبي را به دوازده هزار نفر مبارز كاهش داد، با دلي خوش و تني كوفته به مقابل ديوارهاي اورشليم رسيدند.
از شوخيهاي تاريخ بود كه فاطميان حريفان اين مبارزان، يعني تركان، را يك سال قبل از اين واقعه‌ از شهر بيرون كرده بودند.
خليفه‌ي فاطمي پيشنهاد كرد كه اگر صليبيون به عقد صلح راضي شوند، وي حاضر است تأمين جاني و مالي عموم زائران مسيحي و مؤمنين مقيم اورشليم را تضمين كند. اما بوهموند و گودفروا خواستار تسليم بلاشرط شدند. پادگان خليفه‌ي فاطمي، كه مركب از هزار نفر بود، مدت چهل روز مقاومت ورزيد.
در 15 ژوئيه گودفروا و تانكرد در رأس لشكريان خويش از ديوار شهر گذر كردند، و در اين حال صليبيون، كه سالها رنج و مرارت را تحمل كرده بودند، از رسيدن به مقصد عالي خويش سر از پا نمي‌شناختند.

armin khatar
07-17-2011, 04:22 PM
كشتار وحشيانه هفتاد هزار مسلمان

كشيشي رمون نام اهل آژيل، كه خودش شاهد اين واقعه بوده است، مي‌نويسد:
چيزهاي بديعي كه از هر سو به چشم مي‌خورد. گروهي از مسلمانان را سر از تن جدا كردند.... گروهي ديگر را با تير كشتند يا مجبور كردند كه از برجها خود را به زير افكنند. پاره‌اي را چندين روز شكنجه دادند و آنگاه در آتش سوزانيدند. در كوچه‌ها توده‌هايي از كله و دست و پاي كشتگان ديده مي‌شد.
هر طرف اسب را هي مي‌كردي در ميان اجساد كشتگان و لاشه‌ي اسبان بودي.
ساير معاصران نيز بتفصيل مطالبي درباره‌ي اين واقعه نگاشته‌اند و حكايت مي‌كنند كه چگونه زنان را به ضرب دشنه به قتل مي‌رساندند، ساق پاي كودكان شيرخوار را گرفته بزور آنها را از پستان مادرانشان جدا ساخته به بالاي ديوارها پرتاب مي‌كردند، يا با كوفتن آنها بر ستونها گردنشان را مي‌شكستند؛ و چطور هفتاد هزار مسلماني كه در شهر مانده بودند به هلاكت رسيدند.
يهودياني را كه جان سالم به در برده بودند در كنيسه‌اي جمع كردند و زنده زنده سوزانيدند. فاتحان همگي روبه سوي كليساي قيامت نهادند، كه به عقيده‌ي ايشان زماني سردابه‌ي آن قرارگاه عيساي مصلوب بود. در آنجا يكديگر را در آغوش كشيدند و از فرط سرور و فراغ بال گريستند و براي پيروزي خويش حمد خداوند مهربان را گفتند.

armin khatar
07-17-2011, 04:22 PM
مملكت لاتيني اورشليم

گودفروا دو بويون، براي حكومت بر اورشليم و حول و حوش آن انتخاب شد، و عنوان مدافع كليساي قيامت را بر خود نهاد.
در اينجا، يعني سرزميني كه 465 سال قبل از اين حكمفرمايي بيزانس بر آن پايان يافته بود، هيچ‌گونه تظاهري به تبعيت از آلكسيوس نشد؛ مملكت لاتيني اورشليم بي‌درنگ بدل به كشور مستقلي شد.
دين رسمي اين خطه، كه زير نظر كليساي يوناني بود، تابع كليساي لاتين شد، بطرك اورشليم به قبرس گريخت، و حوزه‌هاي روحاني مملكت پادشاهي جديد به اجراي مراسم نيايش همگاني به زبان لاتيني، داشتن يك اسقف ايتاليايي، و سيادت پاپ گردن نهادند.
دو هفته بعد از آزادي عظيم، يك سپاه مصري به سوي عسقلان رفت تا شهري را كه براي پيروان كيشهاي متعدد مقدس بود آزادي بخشد. گودفروا آن سپاه را هزيمت داد، لكن يك سال بعد درگذشت (1100)
برادرش، يودوئن اول (1100-1118) كه لياقت گودفروا را نداشت، جانشين وي شد و عنوان بلندپايه‌تر پادشاه برخود نهاد.
در دوران سلطنت فولك، كنت آنژو (1131-1143)، كشور جديد شامل قسمت اعظم خاك فلسطين و سوريه بود، اما مسلمانان هنوز حلب، دمشق و حمص (امسا) را در دست داشتند.
سلطنت مزبور به چهار اميرنشين فئودال تقسيم مي‌شد كه مركزشان بترتيب عبارت بود از اورشليم، انطاكيه، ادسا و طرابلس.
اين چهار اميرنشين هركدام خود به چندين فيف (تيول) تقريباً مستقل تقسيم مي‌شد كه فرمانروايان حسود آن با يكديگر جنگ مي‌كردند، سكه به نام خود مي‌زدند، و به طرق مختلف خود را مستقل از ديگران قلمداد مي‌كردند.
پادشاه به رأي بارونها انتخاب مي‌شد و سلسله مراتبي از روحانيون كه فقط تابع اوامر شخص پاپ بودند در كار او نظارت داشتند. عامل ديگري كه اختيارات پادشاه را تضعيف مي‌كرد واگذاري چندين بندر از جمله يافا، صور، عكا، بيروت، و عسقلان به ونيز، پيزا، يا جنووا در عوض كمك دريايي و گرفتن ملزومات از طريق دريا بود.
سازمان مملكتي و قوانين در محكمه‌ي قضات اورشليم تعيين وضع مي‌شد، و اين نظامات يكي از منطقي‌ترين و دقيق‌ترين مجمع‌القوانينهاي دولت فئودال بود. بارونها به ناحق تمامي حقوق مالكيت زمين را مدعي شدند، مالكان سابق اراضي را اعم از مسيحي يا مسلمان بدل به سرفهاي خود كردند و آنها را مكلف به قبول تعهداتي ساختند به مراتب شديدتر از آنچه در اروپاي فئودال معاصر رايج بود.
مملكت نوبنياد اورشليم عناصر ضعف فراواني داشت؛ اما از حمايت بيمانند گروههاي جديدي مركب از رهبانان برخوردار بود.
مدتها قبل از اين حوادث، از 1048 ميلادي، سوداگران آمالفي با اجازه‌ي مسلمانان بيمارستاني براي زائران مستمند يا بيمار مسيحي در اورشليم ساخته بودند.
در حدود 1120 رمون دوپوپي خدمتگزاران اين مؤسسه را به صورت يك فرقه‌ي مذهبي درآورد كه اعضاي آن به قيد سوگند ملزم به رعايت پاكدامني، فقر، فرمانبرداري، و حراست مسيحيان در فلسطين بودند.
اين فرقه، كه اعضاي آن به شهسواران مهمان‌نواز يا شهسواران يوحناي حواري اشتهار يافتند، به يكي از عالي‌ترين انجمنهاي خيريه‌ي دنياي مسيحي تبديل شد. تقريباً در همين تاريخ (1119) اوگ دوپين و هشت نفر ديگر از شهسواران صليبي خود را وقف انضباط، رهبانيت، و شمشير زدن در راه اعتلاي مسيحيت كردند.
اين جماعيت از بودوئن دوم اقامتگاهي در نزديكي محل هيكل سليمان گرفتند، و به همين سبب ديگري نگذشت كه به شهسواران پرستشگاه مشهور شدند. قديس برنار نظامات سختي را براي آنان وضع كرد كه رعايت آنها ديري نپاييد.
اين زاهد مسيحي، در مقام تمجيد، شهسواران مزبور را «ماهرترين افراد در فن جنگ» خواند و به آنها دستور داد كه «بندرت استحمام كنند» و موي سر خود را از ته بتراشند. برنار خطاب به شهسواران پرستشگاه نوشت: «آن مسيحي كه در جهاد كافري را به هلاكت رساند مسلماً به پاداش خود نايل مي‌شود، و هرگاه خودش كشته شود، نيل به چنين پاداشي قطعي‌تر خواهد بود. فرد مسيحي به مرگ كافر افتخار مي‌كند، چه از اين طريق است كه عيسي را تسبيح توان گفت.»
آغاز اين نامه حاوي جمله‌اي بود كه گويي طنيني از اوامر پيامبر اسلام خطاب به مسلمانان محسوب مي‌شد. برنار معتقد بود كه اگر افراد خواهان پيروزي بر دشمن خود باشند، بايد به آنها ياد داد كه با وجدان آسوده‌اي دشمن را بكشند.
يك شهسوار مهمان‌نواز جبه‌اي سياه بر تن مي‌كرد كه بر روي آستين چپش صليب سفيدي نقش بسته بود؛ يك شهسوار پرستشگاه جبه‌ي سفيدي بر تن مي‌كرد، و روي شنل علامت صليب سرخي داشت.
از نظر ديني، افراد هر فرقه‌اي از افراد فرقه‌ي ديگر متنفر بودند. پيروان هر دو فرقه از امر حراست و بهبود حال زائران بتدريج به حمله بر قلعه‌ها و مواضع مسلمانان پرداختند؛ هرچند كه عده‌ي پيروان و شهسواران پرستشگاه فقط سيصد نفر، و مجموع نفرات فرقه‌ي ديگر در حدود ششصد نفر بود، با اينهمه در 1180 هر دو سهم شاياني در مبارزات صليبي ايفا كردند و به عنوان سلحشوران شهرت عظيمي به دست آوردند.
هر دو فرقه براي جلب كمك مالي تلاشي مي‌كردند و از كليسا و حكومتها، و از فقير و غني، پول مي‌گرفتند. در قرن سيزدهم هر فرقه‌اي در اروپا صاحب تمولي عظيم بود شامل ديرها، دهكده‌ها، و شهرها.
هر دو با ساختن قلعه‌هاي عظيمي در سوريه مايه‌ي اعجاب و شگفتي مسيحيان و مسلمانان شدند، و در عين حال كه فرد فرد اين سلحشوران فقر را شعار خود ساخته بودند، همگي در ميان آلام و مشقات جنگ از تجمل سرشاري برخوردار مي‌شدند. در 1190، آلمانيهاي ساكن فلسطين، به ياري معدودي از هواخاهان خويش در وطن، به تأسيس فرقه‌ي توتوني شهسواران دست زدند و بيمارستاني را در نزديكي عكا بنياد نهادند.
بعد از آزادي اورشليم بيشتر صليبيون به اروپا بازگشتند و از قدرت حكومتي كه در معرض هجوم قرار داشت به طرز خطرناكي كاستند.
زائران فراواني به اورشليم مي‌آمدند، لكن عده‌ي آنها كه تمايل به اقامت و جنگيدن داشتند معدود بود.
در سمت شمال، يونانيها دنبال فرصت بودند تا دوباره با انطاكيه، ادسا، و ديگر شهرهايي كه طبق ادعاي آنها به امپراطوري بيزانس تعلق داشت تسلط يابند. در سمت مشرق، در قبال دست اندازيهاي مسيحيان و استمداد مسلمانان، بتدريج اعراب و مسلمانان به جنبش درآمده متحد مي‌شدند.
آوارگان مسلمان اورشليم داستان الم‌انگيز سقوط آن شهر به دست صليبيون را نقل مي‌كردند. اين جماعت در مسجد عظيم بغداد گرد آمده، خواستار آن بودند كه جهان اسلامي بيت‌المقدس را آزاد سازد و بناي مقدس قبه‌الصخره را از دست ناپاك كفار بيرون آورد. خليفه قدرت كافي براي چنين عملي نداشت، اما ، امير موصل، دعوت آوارگان را لبيك گفت.
در 1144، سپاه كوچك وي، كه با كفايت تمام اداره مي‌شد، ادسا، موضع مقدم جناح خاوري مسيحيان، را از چنگ آنان بيرون آورد، و چند ماه بعد زندگي ادسا را بار ديگر براي عالم اسلام فتح كرد. خود وي به قتل رسيد، اما پسرش نورالدين جانشين وي شد، كه از لحاظ جرئت دست كمي از پدر نداشت و از نظر كفايت بمراتب از وي برتر بود. خبر اين حوادث اروپا را به تدارك دومين جنگ صليبي برانگيخت.

armin khatar
07-17-2011, 04:22 PM
نتيجه جنگ اول

ايجاد پادشاهى اورشليم كه شامل پرنس نشين هاى انطاكيه، طرابلس، ادس و بنادر مهم لبنان و فلسطين مى شد، يعنى سرزمين هاى عراق، لبنان، فلسطين، اردن و قسمتى از سوريه به جز حلب و دمشق. اولين پادشاه اورشليم گودفروا دوبويون كه مردى بسيار باهوش و بادرايت بود توانست بين شاهزاده هاى فرنگى كه بعد از فتح هر سرزمين تازه به جان هم مى افتادند، اتحاد ايجاد كند.

armin khatar
07-17-2011, 04:23 PM
دوره تعادل و تعامل

پس از چند سال جنگ و خونريزى به هر حال طرفين به تعادل نسبى رسيدند و حتى مراوداتى نيز با هم داشتند به طورى كه حتى امير دمشق با فرنگى ها متحد شده و با امير حلب مى جنگيد و حتى در بيت المقدس آزادانه عبادت كرده و از ديدن عبادت خالصانه مسيحيان تحت تاثير قرار مى گرفت. اما با حضور سردارى ترك به نام اتابك زنگى شرايط به هم خورد و در نهايت پرنس نشين ادس در عراق امروزى سقوط كرد و اين امر به جنگ صليبى دوم منجر شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:23 PM
جنگ صليبي‌ دوم

جنگ ‌دوم‌. در 540/ 1145 هوگ‌، اسقف ‌جبله‌، به ‌نمایندگی ‌از سران‌ صلیبی ‌شرق‌، به ‌قصد دریافت ‌كمك‌ به ‌حضور پاپ ‌ائوگنیوس‌ سوم‌ در ویتربو رسید. پاپ ‌نیز از فرمانروایان ‌اروپا و مردم ‌خواست‌ به ‌یاری ‌مسیحیان ‌شرق‌ بروند.
لوئی ‌هفتم‌ ، پادشاه ‌فرانسه‌، در رجب‌540/ دسامبر 1145 دعوت‌ پاپ ‌را پذیرفت ‌و برای ‌آماده ‌كردن‌ اشراف‌ و حاكمان ‌شهرهای‌ فرانسه‌، همگان‌ را گرد آورد و با سخنرانی‌ سن‌برنار، اسقف ‌اعظم‌ كلروو، بسیاری‌از شاهزادگان‌و مردم‌ برای‌ رفتن ‌به ‌جنگ ‌آماده ‌شدند
سن‌برنار سپس ‌به ‌آلمان ‌رفت‌ و كونراد سوم‌، امپراتور آن‌ كشور، را به ‌شركت ‌در دومین ‌حمله ‌صلیبی ‌متقاعد ساخت‌. پادشاه‌ فرانسه‌ و پاپ ‌تمایلی ‌به ‌شركت‌ كونراد در این ‌حمله نداشتند ، چون ‌می‌خواستند این‌ جنگ‌ فرانسوی صرف‌ باشد .
كونراد در ذیحجه‌541/ مه‌1146، با سپاهی ‌انبوه‌، به ‌سوی ‌شرق ‌حركت ‌كرد و حدود پنج‌ ماه ‌بعد به ‌نیقیه ‌رسید . سپاه ‌فرانسویان‌، به ‌فرماندهی ‌لوئی ‌هفتم‌، نیز در همین‌ زمان‌ وارد قسطنطنیه ‌شد.
در 542/ 1147، سپاه ‌كونراد به ‌سوی‌ متصرفات‌ مسلمانان ‌به ‌راه ‌افتاد، اما ده ‌روز بعد، در كنار دُرولیه‌، با حمله ‌لشكریان ‌سلجوقی ‌رو به ‌رو شد و در نبردی‌ هولناك ‌بیشتر سربازان ‌آلمانی ‌كشته‌ شدند و كونراد با تعداد اندكی‌ به ‌نیقیه ‌گریخت‌.
لوئی ‌هفتم ‌اندكی ‌بعد به ‌نیقیه ‌رسید و از شكست‌ كونراد آگاه‌ شد. دو امپراتور بر آن‌شدند از طریق ‌ساحل‌ به‌ سمت‌ جنوب ‌بروند. با بیماری‌ كونراد و بازگشت‌ او به ‌قسطنطنیه‌، لوئی ‌هفتم ‌فرماندهی ‌سپاه ‌را به ‌عهده ‌گرفت‌ و به ‌راه‌ خود ادامه ‌داد. در طول‌ مسیر نبردهای ‌پراكنده‌ای ‌میان ‌صلیبیان ‌و تركان ‌سلجوقی‌ روی‌ داد كه ‌گاه ‌به ‌شكست ‌یا پیروزی‌ یكی‌ از طرفین‌ می‌انجامید. سرانجام‌ لوئی‌ هفتم‌، كه‌ تاب‌ مقاومت ‌در برابر حملات‌ سپاهیان ‌سلجوقی ‌را نداشت‌، در انطاكیه‌ به‌ كشتی‌ نشست‌ و به‌ فلسطین‌ رفت‌.
در 543/1148، پادشاهان‌ فرانسه‌ و آلمان‌ و بیت‌المقدّس‌ و نیز برخی‌از سران‌صلیبی‌شرق‌، در عكا گرد آمدند و تصمیم ‌گرفتند به ‌دمشق‌ حمله‌ كنند. سپاه‌ متحد صلیبی‌، یك ‌ماه‌ بعد دمشق‌ را محاصره‌ كرد. معین‌الدین ‌اُنَر، از سران ‌مملوك‌، پس‌ از چند درگیری‌ با صلیبیان‌، از امیران‌ اطراف‌ دمشق‌ و نورالدین‌ زنگی (پسر زنگي امير مذكور موصل)‌ یاری ‌خواست‌. با رسیدن‌ نیروهای‌ كمكی‌ زنگیان و بروز اختلاف ‌میان ‌سران‌ سپاه ‌صلیبی‌، صلیبیان ‌عقب‌نشینی‌ كردند و به‌ این ‌ترتیب ‌دومین ‌حمله‌ ایشان‌ ناكام‌ ماند
سلطان‌ مسعود سلجوقی‌، با استفاده ‌از اوضاع ‌آشفته‌ صلیبیان‌، در 543/ 1148 به ‌مرعش‌ حمله ‌برد و از سوی‌ دیگر نورالدین ‌زنگی‌ را نیز روانه ‌انطاكیه‌ كرد تا صلیبیان ‌نتوانند به ‌مرعش‌ كمك ‌كنند. نورالدین ‌قلعه‌هایی ‌در شمال ‌شرق‌ انطاكیه ‌را گرفت ‌اما گرفتار حمله‌ ناگهانی‌ رمون ‌دو پواتیه‌ (فرمانروای‌ انطاكیه‌) و علی‌بن ‌وفا (از سران‌ كُرد اسماعیلی‌) شد و شكست ‌خورد. اندكی ‌بعد، بار دیگر به ‌انطاكیه ‌تاخت‌ و سپاه ‌رمون ‌را درهم‌ شكست‌.
نبرد اِنب‌. نورالدین ‌در 20 ربیع‌الاول 544/ 28 ژوئیه 1149 برای ‌تصرف‌ قلعه ‌اِنب ‌حركت‌ كرد و در نبردی‌ كه ‌در جلگه‌ میان ‌اِنب ‌و مرداب ‌غاب ‌روی ‌داد، فرمانروای‌ انطاكیه ‌و حاكم ‌مرعش‌ و بسیاری ‌از شهسواران‌ مشهور كشته ‌شدند. وی ‌سپس‌ به‌ سوی ‌انطاكیه ‌رفت‌ و شهر را محاصره‌ كرد كه ‌سرانجام ‌به ‌صلح‌ با صلیبیان‌ختم ‌شد .

armin khatar
07-17-2011, 04:23 PM
در زمستان 545/1150، در پایان ‌قرارداد آتش‌بس‌ با صلیبیان‌، نورالدین ‌به ‌تل‌باشر حمله‌ای‌ ناموفق ‌كرد. وی‌، سپس‌درصدد دستگیری‌ژوسلن‌دوم‌برآمد. ژوسلن‌اسیر و به‌دستور نورالدین‌زنگی‌، كور شد. او نُه‌سال‌در زندان‌ حلب‌ماند و در 554/1149 درگذشت‌. پس‌از اسارت‌ ژوسلن‌، نورالدین ‌دژها و شهرهای‌ تحت ‌تصرف ‌وی‌، چون ‌تل‌باشر و مرعش‌، را تصرف ‌كرد.
در 548، عسقلان ‌پس‌از سالها، به‌ دست‌ بودوئن ‌سوم‌ به ‌تصرف ‌صلیبیان ‌درآمد.
در 10صفر 549/ 26 آوریل‌1154، نورالدین ‌دمشق ‌را ازمجیرالدین ‌ابق‌بن‌ محمد گرفت‌. اندكی‌بعد، در 551/ 1156، به‌حارِم‌یورش‌برد و با تصرف‌بخشی‌از شهر، با صلیبیان‌صلح‌كرد. او در 558/ 1163، به‌ متصرفات‌ صلیبیان‌ در اطراف ‌دمشق‌ حمله ‌برد، اما صلیبیان ‌او را بی‌پاسخ‌ نگذاشتند و در نتیجه‌بسیاری‌از سپاهیانش‌كشته‌شدند
بودوئن‌ سوم‌ در 21 صفر 557/ 8 فوریه 1162 درگذشت‌ و برادرش‌، آمالریك، به ‌پادشاهی ‌بیت‌المقدّس‌ رسید. آمالریك‌ كه ‌در اندیشه ‌تصرف‌ مصر بود، به ‌بهانه ‌نرسیدن ‌جزیه ‌سالانه ‌ــ كه ‌صلیبیان ‌از 555/ 1160 بر دولت‌ رو به‌ اضمحلال ‌فاطمی‌ تحمیل ‌كرده ‌بودند ــ در 558/ 1163 به ‌این ‌كشور لشكر كشید و شهر بلبیس‌را محاصره‌ كرد، اما به ‌سبب ‌طغیان ‌رود نیل‌، ناچار به‌ بیت‌المقدّس ‌بازگشت
نورالدین ‌زنگی ‌نیز، كه‌ از دیرباز قصد تصرف‌ مصر را داشت‌، با درخواست ‌كمك ‌ابوشجاع‌ مجیرالدین‌ شاور (آخرین‌ وزیر فاطمیان‌) لشكری ‌به ‌فرماندهی‌ شیركوه‌بن ‌شاذی‌ به ‌مصر فرستاد. شیركوه ‌در اواخر 559/1164، راهی ‌مصر شد و پس ‌از نبردی ‌كوتاه ‌آنجا را تصرف ‌كرد و منصب‌ وزارت‌ را به ‌شاور بازگرداند. اندكی ‌بعد شاور از شیركوه ‌خواست‌ از مصر خارج‌شود. شیركوه ‌نپذیرفت‌، از این ‌رو شاور از آمالریك‌ یاری‌خواست‌. آمالریك‌ نیز، برای‌جلوگیری‌از اتحاد فاطمیان‌و زنگیان‌، در ماه‌رمضان‌559 عازم‌مصر شد و در كنار رود نیل‌به‌لشكریان‌شاور پیوست‌. آنها شیركوه‌را در بلبیس‌محاصره‌كردند
نورالدین‌ زنگی‌، برای‌ كاستن‌ فشار بر سپاهیانش‌ در بلبیس‌، در همان ‌زمان‌ به‌ حارم‌ حمله ‌برد و آنجا را گرفت‌ و چند تن ‌از امیران ‌صلیبی‌ را اسیر كرد. او همچنین‌ بانیاس‌*را به ‌تصرف ‌درآورد.
پیروزی‌ نورالدین ‌زنگی‌ در شمال‌ شام ‌سبب‌ شد آمالریك ‌برای ‌حفظ‌ سرزمینش‌ با شیركوه ‌صلح ‌نماید؛ ازاین‌رو، مقرر شد سپاهیان‌ دو طرف ‌هم‌زمان ‌در ذیحجه‌559/ اكتبر 1164 از مصر خارج‌شوند. در 562، عاضدلدین‌اللّه (آخرین‌ خلیفه ‌فاطمی‌) از نورالدین ‌زنگی ‌یاری‌ خواست‌؛ این ‌بار، برادر زاده ‌شیركوه‌، صلاح‌الدین ‌ایوبی‌، نیز با او راهی ‌مصر شد. شاور بار دیگر از آمالریك‌ یاری‌ خواست‌. او نیز با شتاب ‌به ‌سوی‌ مصر رفت‌. در جنگی‌ كه‌ در جمادی‌الاولی‌ 562/ فوریه‌ 1167 روی‌ داد، شیركوه‌ پیروز شد و بیشتر سپاه‌ صلیبی ‌كشته‌ و عده‌ای ‌نیز اسیر شدند. شیر كوه ‌سپس‌ وارد اسكندریه ‌شد و بخشی ‌از لشكریانش‌ را به ‌فرماندهی ‌صلاح‌الدین‌ ایوبی ‌آنجا گذاشت‌ و خود با دیگر سپاهیانش‌ راهی‌ صعید مصر شد، اما بار دیگر شاور به‌ همراه‌ صلیبیان‌ ، اسكندریه‌را محاصره‌كردند. صلاح‌الدین‌شیركوه‌را به‌یاری‌طلبید. شیركوه‌به‌اسكندریه‌بازگ ت‌و به‌ آمالریك‌ پیشنهاد كرد هر دو سپاه‌از مصر خارج‌شوند. به‌این‌ترتیب‌، دو سپاه‌در ذیقعده‌562/ اوت‌1167 از مصر خارج‌شدند.

armin khatar
07-17-2011, 04:24 PM
به ‌رغم ‌قرارداد صلح‌ بین ‌آمالریك ‌و شیركوه‌، شاور كه‌ عملاً فرمانروای‌ مصر شده‌ بود، گروهی ‌از شوالیه‌های ‌مشهور صلیبی‌ را به ‌منظور محافظت‌ از خود در مصر نگاه‌ داشت ‌و سالانه ‌صد هزار دینار نیز به ‌آنان ‌پرداخت‌.
در 563/ 1168، امپراتور روم‌شرقی ‌با آمالریك‌ (پادشاه‌ بیت‌المقدّس‌) برای ‌تصرف ‌مصر، پیمان‌بست‌. بنا به ‌این ‌پیمان‌، انطاكیه ‌به ‌روم‌شرقی‌ واگذار می‌شد و سهمی‌ از غنایم ‌مصر نیز به‌ بیزانسیها می‌رسید. این ‌پیمان ‌كه‌ در قسطنطنیه‌ به ‌امضا رسید، عملی‌ نشد زیرا امپراتور در بالكان ‌درگیر بود و صلیبیان ‌نیز برای ‌اشغال ‌مصر شتاب‌داشتند ؛ از این‌رو، در محرّم‌564/ اكتبر 1168 آمالریك‌، با بهره‌جستن‌ از ناتوانی ‌حكومت ‌فاطمیان‌و همچنین‌رسیدن‌سواران‌تاز ‌نفس‌صلیبی‌، روانه‌قاهره‌ شد. آنها ابتدا بلبیس‌را گرفتند و غارت‌و كشتار كردند، سپس ‌به ‌قاهره ‌حمله ‌بردند و آن‌را محاصره ‌كردند. غارت ‌و كشتار مردم‌در بلبیس‌سبب‌مقاومت‌مردم‌د ر قاهره‌شد. پیش‌از رسیدن‌صلیبیان‌، به‌دستور شاور، فسطاط ‌را آتش‌ زدند. با طول‌ كشیدن ‌مدت‌ محاصره‌، شاور به‌ آمالریك‌ پیشنهاد صلح‌كرد و با شرایطی‌پذیرفته‌شد.
از سوی ‌دیگر عاضدلدین‌اللّه‌، پنهانی‌، از نورالدین ‌زنگی‌ برای ‌سركوب‌ صلیبیان‌ و نجات ‌قاهره ‌یاری‌خواست‌؛ ازاین‌رو، شیركوه‌ به ‌همراه‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی ‌برای ‌سومین ‌بار راهی ‌مصر شد. صلیبیان‌، كه‌ از نزدیك‌ شدن‌ سپاه ‌نورالدین ‌آگاه ‌شدند، محاصره‌ قاهره‌ را رها كردند و در اول‌ربیع‌الا´خر 564/ ژانویه‌1169 به‌ شام ‌بازگشتند. شیركوه‌ وارد قاهره ‌شد. وی ‌اندكی ‌بعد، به ‌دستور خلیفه‌، شاور را كشت ‌و خود وزیر شد.
در پی ‌ناكامی ‌صلیبیان ‌در مصر، آمالریك ‌و درباریانش ‌دریافتند كه ‌بقای ‌آنان‌ در شرق‌ تنها در گرو فتح‌ مصر است‌؛ ازاین‌رو، آمالریك ‌در 564/1169 هیئتی ‌نزد پاپ‌ الكساندر سوم‌، لوئی ‌هفتم‌، فردریك‌ بارباروس‌ (امپراتور آلمان‌)، هنری ‌دوم‌ (پادشاه ‌انگلستان‌) و ویلیام ‌دوم (پادشاه ‌سیسیل‌) فرستاد و از آنان ‌یاری‌ خواست‌ این‌ تلاشها بی‌نتیجه ‌ماند.

armin khatar
07-17-2011, 04:24 PM
آمالریك ‌منتظر كمك ‌شاهان ‌اروپا نماند و از دامادش‌، مانوئل‌ كومننوس‌(امپراتور بیزانس‌)، خواست ‌تا پیمان ‌سال‌ پیش‌ را تجدید كنند. مانوئل ‌پذیرفت‌ و ناوگان ‌دریایی‌ خود را برای‌ فتح ‌مصر فرستاد. سپاه ‌صلیبی ‌در محرّم‌565/ سپتامبر 1169 از شهر عسقلان‌ حركت‌ كرد تا به ‌كمك ‌ناوگان ‌دریایی ‌بیزانس ‌به ‌مصر حمله‌ كند. آنان ‌دمیاط‌را محاصره‌ كردند، اما مقاومت ‌مردم ‌و رسیدن‌ نیروی‌ كمكی‌ از شام ‌و اختلاف‌نظر میان‌ سران‌صلیبی‌، سبب ‌شكست‌ صلیبیان‌ شد .
عاضدلدین‌اللّه ‌در 10 محرّم 567 درگذشت‌ و صلاح‌الدین‌ ایوبی‌، كه ‌پس ‌از مرگ ‌شیركوه‌ جانشین ‌او شده ‌بود، خطبه ‌را به ‌نام ‌المستضی‌ بامراللّه‌ خواند و بدین ‌ترتیب‌ مصر به‌ قلمرو خلافت ‌عباسیان ‌پیوست.
صلاح‌الدین‌ ایوبی ‌پس‌ از سركوب ‌مخالفانش‌ در مصر و مرگ‌ نورالدین ‌زنگی ‌در 569 و شكست‌ ویلیام‌ دوم‌ در نبرد اسكندریه‌، قدرت‌ و نفوذ بیشتری‌ یافت.او، به ‌درخواست ‌امرای‌ دمشق‌، در ربیع‌الاول‌570/ سپتامبر 1174 به ‌دمشق ‌رفت‌ و سپس‌حمص ‌و حماه ‌را تصرف‌ و حلب‌ را نیز محاصره‌ كرد، اما با حمله ‌رمون‌ سوم‌، امیر طرابلس‌، به‌ مناطق ‌زیر نفوذ صلاح‌الدین‌، از جمله ‌حمص‌، ناگزیر از محاصره ‌حلب ‌دست ‌كشید. در همان‌ اوان‌، آمالریك ‌نیز درگذشت‌(ذیحجه‌569/ 11 ژوئیه‌1174). از این‌ پس‌ تا 574/ 1178 نبردهایی‌ بین‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی و صلیبیان ‌روی ‌داد كه‌ بیشتر به ‌پیروزی ‌صلاح‌الدین‌ انجامید (در نبرد تلّ جزر صلاح‌الدین ‌شكست‌ خورد). سرانجام‌، بودوئن ‌چهارم (فرزند و جانشین ‌آمالریك‌) و رمون ‌سوم‌، هریك‌ به‌ صلاح‌الدین‌ پیشنهاد صلح‌ دادند. به ‌موجب ‌پیمانی‌كه‌در 575/ 1180 میان‌نمایندگان‌صلاح‌الد ن‌و بودوئن‌و سپس‌رمون‌منعقد شد، مدت‌ دو سال‌ صلح‌ برقرار شد. با حمله ‌نافرجام‌ رنو دوشاتیون‌ حاكم‌ منطقه‌ ماوراء اردن ‌به ‌كاروان ‌حاجیانِ خانه ‌خدا و قصد او برای‌ حمله ‌به‌ مدینه ‌و تن ‌ندادن ‌حكومت ‌اورشلیم ‌به ‌پرداخت‌ غرامت‌، این‌ پیمان‌عملاً لغو شد. از محرّم‌578 تا 583/ 1182ـ 1187 میان ‌ایوبیان‌و صلیبیان‌ به ‌صورت‌ متناوب‌ جنگ ‌بود. صلیبیان‌، حتی‌ به‌ غارت‌ و كشتار مسلمانان ‌در سواحل‌ حجاز دست‌ یازیدند. سرانجام ‌در 17 ربیع‌الا´خر 583/ ژوئن‌1187، صلاح ‌الدین ‌ایوبی ‌با سپاهی ‌دوازده‌هزار نفر حركت‌ كرد؛ نخست‌ طبریه ‌را گرفت ‌و وقتی‌ شنید صلیبیان ‌به ‌سویش‌ می‌آیند لشكریانش‌ را به ‌روستای‌ حِطین ‌منتقل ‌كرد.
در 24 ربیع‌الا´خر 583/ 3 ژوئیه‌1187، جنگ‌ مشهور حطین‌ درگرفت‌ و به ‌پیروزی‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی ‌انجامید. در این ‌جنگ‌، پادشاه ‌بیت‌المقدّس ‌و تعدادی ‌از امیران ‌و حاكمان ‌صلیبی‌، از جمله ‌رنو دوشاتیون‌، به ‌اسارت ‌در آمدند. رنو دوشاتیون‌، به ‌سبب ‌حمله‌ به‌ زائران‌ بیت‌اللّه ‌الحرام ‌گردن‌ زده‌ شد و بقیه‌ در قلعه‌ دمشق‌ محبوس ‌شدند.
پس‌از نبرد حطین‌، صلاح‌الدین بسیاری ‌ازشهرها را از صلیبیان ‌بازپس‌گرفت‌. و در رجب ‌همان ‌سال ‌به ‌سوی‌بیت‌المقدّس‌رفت‌و آنجا را محاصره‌كرد. آنها پس‌از دوازده‌روز، با گرفتن‌ امان‌ نامه ‌تسلیم ‌شدند. در 584/1188، صلاح‌الدین‌ بسیاری ‌از بخشهای ‌شام‌ را گرفت‌ و با حاكم ‌انطاكیه ‌نیز صلح ‌كرد.

armin khatar
07-17-2011, 04:24 PM
نتيجه جنگ دوم صليبى

اين جنگ نه تنها هيچ گونه فتحى براى صليبيون دربر نداشت بلكه با سرخوردگى آنها پايان يافت. نورالدين حاكم حلب بعدها هم موفق شد دمشق را تصرف كند و سوريه اسلامى را هم مرز با سوريه فرنگى ايجاد كرد. از جمله معروف ترين سرداران نورالدين مى توان از سردارى كرد نام برد كه بعدها تبديل به كابوسى براى صليبيون شد. او صلاح الدين ايوبى نام داشت. در سال ۱۱۷۱ ميلادى صلاح الدين به همراه عموى خود شيركوه به مصر حمله كرده و آنجا را تصرف مى كند و بعد از مدتى خليفه فاطمى مصر را عزل كرده و خود سلطان مصر مى شود به گونه اى كه حتى تهديدى براى نورالدين امير حلب مى شود. با مرگ نورالدين و جانشينى فرزند خردسال او و همچنين مرگ امورى پادشاه اورشليم فرصت بسيار خوبى نصيب صلاح الدين مى شود. وى پس از فتح بى دردسر دمشق پادشاهى يكپارچه اى براى مسلمانان تشكيل مى دهد و سپس در جنگ طبريه شكست تلخى به صليبيون وارد كرده و به سال ۱۱۸۷ اورشليم را محاصره مى كند. صلاح الدين برخلاف صليبيون كه در فتح اورشليم كشتار فجيعى به راه انداختند با جوانمردى و مهربانى تحسين برانگيزى با صليبيون رفتار مى كند كه حتى اين رفتار مورد تحسين اروپاييان قرار مى گيرد. سقوط اورشليم به دست صلاح الدين ايوبى دليلى شد براى جنگ سوم.

armin khatar
07-17-2011, 04:25 PM
جنگ صليبي سوم

پس‌ از استقرار صلاح‌الدین‌، صلیبیان ‌صور كونراد مونفرا را، كه ‌به ‌این ‌شهر پناهنده ‌شده ‌بود، به ‌ریاست‌ برگزیدند. او كه ‌می‌دانست ‌بقای ‌صلیبیان ‌در شام ‌و شرق ‌در گرو حمله ‌به ‌متصرفات‌ مسلمانان ‌است‌، در اواسط‌ 583/ 1187 یوشیا، اسقف ‌شهر صور، را به ‌همراه‌ تصاویری‌ موهن ‌از حضرت ‌مسیح ‌علیه‌السلام ‌نزد پاپ ‌گرگوریوس‌هشتم ‌و پادشاهان‌اروپا فرستاد و از آنان‌یاری‌خواست‌.
با درگذشت ‌گرگوریوس‌، جانشین ‌او، كلمنس‌ سوم‌ ، امپراتور آلمان ‌فردریك‌ بارباروس‌، امپراتور فرانسه ‌فیلیپ ‌و پادشاه ‌انگلستان‌ هنری‌ دوم‌ را به ‌شركت‌ در این ‌حمله‌ برانگیخت‌. پس‌ از مرگ‌ هنری‌ دوم ‌در رجب‌584 و جانشینی ‌ریچارد اول ‌معروف‌ به ‌ریچارد (در منابع‌عربی‌، انكتار) شیردل‌، جنگهای ‌انگلستان ‌با فرانسه‌ پایان ‌یافت ‌و قرار شد پادشاهان‌ دو كشور در تابستان‌ 586/1190 راهی‌ سیسیل ‌شوند و به ‌سوی ‌مشرق ‌زمین ‌بروند. بارباروس‌نیز در ربیع‌الا´خر 585/ مه 1189با سپاهی‌ عظیم‌ به‌ سوی‌ قسطنطنیه‌ حركت ‌كرد.
نگرانی ‌امپراتور روم ‌شرقی‌، اسحاق‌ دوم‌ ملقب ‌به ‌آنگلوس‌، از این ‌لشكركشی‌ سبب ‌شد تا با صلاح‌الدین‌ پیمانی ‌برای‌ مقابله‌ با سپاه‌ آلمان‌ منعقد كند. براساس‌ این ‌پیمان‌، كه ‌خشم‌ اروپای ‌غربی ‌را بر ضد امپراتور برانگیخت‌، مقرر شد وی ‌مانع ‌عبور سپاهیان‌ آلمان ‌شود و در مقابل ‌، صلاح‌الدین ‌نیز تعهد كرد اماكن ‌مقدّس ‌صلیبیان ‌را زیر نظر ارتدوكسها قرار دهد.
از سوی‌ دیگر، قلیچ‌ ارسلان‌ دوم‌ بر آن ‌شد با بارباروس ‌پیمانی ‌بر ضد صلاح‌الدین ‌و امپراتور ببندد، كه‌ براساس‌ آن‌ امنیت‌ سپاه ‌آلمان ‌را در درون ‌قلمروش‌ تأمین ‌كند اما پسرش‌، قطب‌الدین ‌ملكشاه‌ دوم‌، مخالفت ‌كرد و به‌ جنگ‌ آلمانها رفت ‌و شكست‌ خورد و سپاه‌ آلمان ‌وارد قونیه ‌شد. آنگاه ‌بارباروس‌ با قلیچ‌ ارسلان‌ موافقت‌ نامه‌ای ‌امضا كرد و از قلمرو سلجوقیان ‌روم ‌به ‌سوی‌ شام ‌حركت‌ كرد. در این‌هنگام‌، امپراتور آلمان ‌درگذشت‌ و فرماندهی ‌سپاه‌ به‌ پسرش‌ واگذار شد، اما با شیوع‌ بیماریهای ‌گوناگون ‌و ضعف‌ فرمانده ‌در اداره‌ امور، بسیاری‌ از سپاهیان‌ مردند یا به ‌آلمان ‌بازگشتند و تنها بخشی‌ از آن ‌سپاه‌ عظیم ‌باقی ‌ماند.
هم‌زمان‌ با نزدیك ‌شدن‌ سپاه ‌آلمان ‌به ‌شام‌، در رجب 585/ اوت‌1189، صلیبیان ‌از صور به ‌سوی‌ عكا حركت‌كردند. صلاح‌الدین ‌بر آن‌بود در بین‌راه‌با آنان‌بجنگد ولی‌با مخالفت‌برخی‌از فرماندهانش‌، ناگزیر تا عكا آنان‌را تعقیب‌كرد و یك‌روز پس‌از ورود ایشان‌به‌عكا رسید و شهر را محاصره‌كرد و پس‌ از یك‌ ماه ‌نبردهای ‌پراكنده‌، جنگ ‌سختی ‌میان ‌صلیبیان ‌و مسلمانان ‌درگرفت ‌كه ‌در آن‌ سپاه ‌صلاح‌الدین ‌پیروز شد و بسیاری‌از صلیبیان‌ كشته ‌شدند.
از طرف‌دیگر، هنگامی‌ كه‌ سپاه ‌آلمان‌ به ‌سوی‌ عكا می‌آمد مسلمانان ‌چند بار به ‌آنان ‌حمله ‌كرده‌ بودند. در اول ‌ماه ‌رمضان 585/ 13 اكتبر 1189 صلاح‌الدین ‌ایوبی‌ خبر رسیدن ‌سپاه ‌آلمان ‌را دریافت ‌كرد و بهاءالدین ‌شداد، قاضی‌ و مورخ ‌خود، را نزد خلیفه ‌عباسی‌ و دیگر امیران ‌سرزمینهای ‌اسلامی‌ فرستاد و آنان ‌را به ‌جهاد با صلیبیان ‌دعوت‌ كرد، كه‌ ایشان‌ نیز آن ‌را پذیرفتند.
حركت‌ شاهان ‌اروپا به ‌سوی‌عكا. فیلیپ‌ و ریچاردِ شیردل‌، پس ‌از عزیمت‌، در مسینا بر سر تقسیم ‌سرزمینهای‌ متصرفی‌ به‌ توافق ‌رسیدند و آنگاه‌ مسینا را به ‌قصد شام‌ ترك ‌كردند. فیلیپ ‌و سپاهیانش ‌به ‌عكا رفتند و ریچارد، به ‌توصیه‌ صلیبیان ‌مشرق ‌زمین‌، نخست‌ جزیره‌ قبرس ‌را تصرف‌ كرد و سپس ‌به ‌عكا رفت‌. با ورود ریچارد به‌ عكا محاصره‌ مسلمانان‌ داخل‌ قلعه‌ عكا شدیدتر شد تا اینكه ‌سرانجام ‌سیف‌الدین ‌هَكّاری‌، معروف‌ به‌ مَشطوب‌، فرمانده ‌دژ عكا، در مقابل‌ شرایطی‌ پیشنهاد تسلیم ‌شدن ‌را پذیرفت‌ و قلعه ‌دژ عكا را، پس‌از حدود دو سال‌ مقاومت‌، به ‌صلیبیان ‌تسلیم‌ كرد.

armin khatar
07-17-2011, 04:25 PM
صلیبیان ‌پس‌ از تصرف‌ عكا به ‌عهد خود وفا نكردند و چندی‌ بعد با وجود امان ‌نامه‌ای ‌كه ‌داده ‌بودند، هزاران‌ تن‌ از مسلمانان ‌شهر را كشتند. ابن‌عبری ‌علت ‌این ‌كشتار را اختلاف‌ میان ‌مسلمانان ‌و صلیبیان ‌بر سر نحوه ‌مبادله ‌اسرا و اموال ‌دانسته‌ است‌ اما مورخان‌ مسلمان‌ بر آن‌اند كه ‌نیرنگ ‌صلیبیان‌، موجب‌ بروز اختلاف‌ شد.
صلیبیان ‌از طریق ‌جاده‌ ساحلی ‌و با كشتیهای ‌جنگی ‌به ‌شهر یافا و سپس‌ به ‌قیصریه ‌رفتند. مسلمانان ‌در طول‌ این ‌مسیر آنان ‌را تعقیب ‌كردند و بسیاری ‌از آنان ‌را به‌ قتل ‌رساندند. پس‌ از فتح‌ قیصریه ‌، صلیبیان ‌به ‌ارسوف‌ رفتند و در شعبان‌587/ سپتامبر 1191 این ‌شهر را نیز فتح‌ كردند. شكستهای‌ متوالی‌، صلاح‌الدین ‌را به‌ اجرای‌ ترفند تخریب ‌شهرها واداشت‌ تا صلیبیان ‌به ‌آنها چشم ‌طمعی‌ نداشته‌باشند، چنان‌كه‌پس‌از نبرد ارسوف‌دستور داد عسقلان‌و رَمْلَه ‌را ویران‌كنند و آنگاه‌ به ‌قدس ‌رفت‌و از استحكامات‌آن‌بازدید كرد و به‌اردوگاهش‌در رمله‌بازگشت.
در 8 شوال‌587/ 29 اكتبر 1191، ریچارد به‌ قصد فتح ‌قدس‌از یافا حركت‌كرد و پس‌از نبرد با پیشقراولان‌ سپاه‌ صلاح‌الدین ‌در پازور، راهی ‌رمله ‌شد و در آنجا اردو زد ، اما وقتی ‌دریافت ‌كه ‌صلاح‌الدین ‌استحكامات ‌قدس‌ را تقویت ‌كرده‌ و نیروهای ‌كمكی‌ نیز به‌ قدس‌ آمده‌ است ‌مطمئن‌شد كه‌نمی‌تواند این ‌شهر را، مادامی‌ كه‌ صلاح‌الدین ‌زنده ‌است‌، فتح‌ كند و به ‌یافا بازگشت‌. ازاین‌رو ریچارد، و نیز كونراد حاكم‌ صور، جداگانه‌ فرستادگانی ‌نزد صلاح‌الدین ‌گسیل‌ داشتند و تقاضای‌ صلح‌ كردند، اما صلاح ‌الدین ‌نپذیرفت‌. اندكی‌ بعد، كونراد در 13 ربیع‌الا´خر 588/ 28 آوریل‌1192، به‌ تحریك‌ ریچارد شیردل‌، به ‌دست‌ دو تن‌از باطنیان ‌اسماعیلی‌ كشته ‌شد و در همان ‌زمان ‌اوضاع‌ سیاسی ‌انگلستان ‌رو به ‌وخامت ‌نهاد و سرانجام‌، در 21 شعبان 588/ اول ‌سپتامبر 1192 میان‌ صلیبیان ‌و مسلمانان ‌قرارداد صلحی‌ برای‌ سه‌ سال ‌و سه ‌ماه ‌منعقد گردید و بدین‌ ترتیب ‌سومین ‌جنگ ‌صلیبی ‌به ‌پایان ‌رسید.
پس‌از امضای‌ پیمان ‌صلح‌، سران‌ صلیبی ‌به ‌زیارت‌ قدس‌ رفتند و به ‌اروپا بازگشتند و فقط‌ كنت ‌هنری‌(خواهرزاده‌ریچارد و جانشین‌كونراد) به‌عنوان‌پادشاه‌بیت‌الم قدّس‌ماند. صلاح‌الدین‌نیز ماه‌رمضان‌را در قدس‌گذراند، آنگاه‌به‌دمشق‌رفت‌و پس‌از چهار ماه‌اقامت‌در آنجا، بیمار شد و در 27 صفر 589/ 3 مارس‌1193 درگذشت‌.
در 593/1197 هنری‌ درگذشت ‌و فرمانروایی‌ عكا به ‌پادشاه ‌قبرس‌ واگذار شد. مسلمانان‌، با استفاده ‌از بحرانهای‌ داخلی ‌صلیبیان‌ و نیز با توجه ‌به ‌اتمام ‌مدت ‌صلح‌، یافا را تصرف‌ كردند. صلیبیان ‌نیز یك ‌ماه ‌بعد، به ‌تلافی‌، بیروت ‌را، بدون ‌جنگ‌ در اختیار گرفتند . آنگاه‌در نیمه‌محرّم‌594/ اواخر نوامبر 1197 از صور راهی‌ قلعه‌ تبنین‌ شدند و آنجا را محاصره‌ كردند ولی‌ مقاومت‌ مدافعان ‌و رسیدن ‌نیروهای ‌كمكی‌ مصری‌ و نیز وصول‌ خبر درگذشت‌ هنری ‌ششم‌، امپراتور آلمان ‌كه‌ به‌ بازگشت‌ آلمانها انجامید، مانع ‌تصرف ‌قلعه ‌شد. در شعبان‌594/ ژوئیه 1198 پادشاه‌ عكا با ملك ‌عادل‌ ایوبی‌، بر اساس ‌شرایط‌ صلح‌ صلاح‌الدین ‌با ریچارد شیردل‌، قرارداد صلحی ‌برای ‌پنج‌ سال‌ و هشت‌ ماه ‌منعقد كرد.

armin khatar
07-17-2011, 04:25 PM
نتيجه جنگ سوم صليبى

پيمان صلح بين ايوبى و صليبيون بسته شد و در آن حق تجارت در بندر هاى تحت اشغال صليبيون براى مسلمانان آزاد شد و در مقابل زيارت مسيح(ع) نيز براى صليبيون در اورشليم آزاد شد. اما اين پايان كار نبود. پاپ اينوسان سوم كه قدرت زيادى داشت (۱۱۹۹ م) درصدد تصرف مصر و معاوضه آن با اورشليم برآمد. پس دستور جنگ صليبى ديگرى از طرف پاپ صادر شد كه به جنگ صليبى چهارم انجاميد.

armin khatar
07-17-2011, 04:25 PM
جنگ‌ چهارم

پاپ ‌اینوكنتیوس‌ سوم‌ به ‌قصد پس‌گرفتن‌ قدس‌ و تقویت ‌سلطه ‌و نفوذ خود، تصميمی ‌گرفت‌ چهارمین‌ حمله ‌صلیبی ‌را به‌ راه‌ اندازد. بدین ‌منظور كشیش‌ فولك ‌دونویی‌ را مأمور تبلیغِ چنین‌ حمله‌ای ‌كرد و او توانست‌ موافقت ‌تعدادی ‌از امیران ‌اروپا را جلب‌ كند. این ‌امرا تصمیم ‌گرفتند كه ‌در ونیز گرد هم‌آیند و از آنجا راهی ‌مشرق‌ زمین ‌شوند؛ ازاین‌رو، با حاكم‌ ونیز، دوك ‌انریكو داندلو توافق ‌كردند كه ‌وی ‌در ازای‌ دریافت‌000 ، 85 سكه‌ نقره ‌و نیز نیمی ‌از سرزمینهای ‌فتح ‌شده‌، پنجاه‌كشتی‌در اختیارشان‌بگذارد. پس‌از امضای‌این‌توافقنامه‌در رمضان‌ 597/ ژوئن‌1201، از تمام‌صلیبیان‌خواسته‌شد در ونیز گرد آیند تا از آنجا راهی‌مصر و سپس‌شام‌گردند. ونیزیها كه‌با دولت ‌و بازرگانان ‌مصر قراردادهای‌ تجاری‌ داشتند، از شركت ‌در این ‌حمله‌ خودداری ‌كردند. صلیبیان ‌نتوانستند مبلغ‌ مورد توافق ‌را به ‌ونیز بپردازند، ازاین‌رو به‌ پیشنهاد حاكم‌ونیز، شهر زارا در ولایت ‌دالماسی‌ را كه ‌مجارها در 582/ 1186 از چنگ‌ ونیزیها خارج‌ كرده ‌بودند، به ‌رغم‌ مخالفت ‌شدید پاپ‌، در ربیع‌الاول‌ 599/ نوامبر 1202، برای‌ حاكم‌ تصرف‌ كردند. پاپ ‌تصمیم‌ گرفت‌ تمام ‌شركت‌ كنندگان ‌در این‌ حمله ‌را تكفیر كند اما وقتی ‌پی‌برد صلیبیان ‌اروپای ‌غربی‌ تحت‌ فشار ونیزیها دست‌ به ‌این ‌كار زده‌اند به ‌تكفیر ونیزیها بسنده‌ كرد. صلیبیان ‌تا رسیدن‌ بهار چند ماه ‌در این‌ شهر ماندند. این‌ اقامت ‌با تحولات ‌تعیین ‌كننده‌ای ‌همراه ‌بود و مسیر حمله ‌صلیبی ‌را تغییر داد. قضیه‌ آن‌بود كه‌ در 591 / 1195اسحاق‌ دوم‌ با دسیسه‌ برادرش‌ (آلكسیوس‌ سوم‌) از امپراتوری ‌روم ‌شرقی ‌خلع ‌شد و پسر خردسالش‌، آلكسیوس‌، نیز زندانی ‌گردید. در 597/1201 آلكسیوس ‌از زندان ‌گریخت ‌و نزد پادشاه ‌آلمان‌، كه‌ همسر خواهرش‌ بود، رفت ‌و از وی‌ برای‌ بازپس‌گیری‌ تاج ‌و تختش‌ كمك‌ خواست‌.
در اواسط 599/ اوایل 1203، فرستاده ‌امپراتور آلمان ‌نزد فرمانده ‌صلیبیان ‌مقیم ‌شهر زارا رفت‌ و پیشنهاد كرد چنانچه‌ صلیبیان ‌در بازپس‌گیری ‌تاج ‌و تخت‌ لكسیوس‌ كمك ‌كنند، او علاوه ‌بر تأمین ‌تمام ‌هزینه‌های ‌این‌ حمله ‌و اعزام‌ ده‌هزار سپاهی ‌برای‌ مشاركت‌ در حمله‌ به ‌شرق‌، كلیسای‌ امپراتوری‌ روم‌شرقی‌ را نیز تابع ‌كلیسای‌ كاتولیك ‌رم ‌خواهد كرد. این‌ پیشنهاد، صلیبیان ‌را به ‌دو دسته‌ موافق ‌و مخالف‌ تقسیم ‌كرد، اما سرانجام‌، با غلبه ‌نظر اكثریت‌، قرار شد آنها نخست‌ به‌ قسطنطنیه‌ بروند و پس‌ از بازگرداندن‌ آلكسیوس‌ به ‌اریكه‌ قدرت‌، راهی ‌شام ‌شوند.
با رسیدن‌ صلیبیان ‌به ‌پشت‌ دروازه‌های ‌قسطنطنیه‌، در ذیقعده 599/ ژوئیه 1203 ، آلكسیوس‌ سوم ‌گریخت‌ و اسحاق‌ دوم ‌و آلكسیوس‌ چهارم‌، مشتركاً، به ‌پادشاهی ‌رسیدند. اشراف ‌قسطنطنیه ‌كه ‌ابتدا آلكسیوس ‌چهارم ‌را یاری‌ كرده‌ بودند، پس ‌از مطّلع‌شدن‌ از وعده‌های‌ وی ‌به ‌صلیبیان‌، سر به ‌مخالفت ‌و شورش‌ برداشتند و این ‌مخالفت‌، با حمایت ‌مقامات ‌كلیسا كه‌ به ‌هیچ ‌وجه‌ حاضر به ‌تمكین‌ در برابر كلیسای‌ كاتولیك‌ رم‌ نبودند، همراه‌شد. صلیبیان‌، وقتی‌پی‌بردند كه ‌آلكسیوس‌ قادر به ‌انجام‌ دادن‌ تعهداتش‌ نیست‌، تصمیم ‌به ‌خلع ‌او گرفتند. به‌ روایتی‌، شورشیان ‌قسطنطنیه ‌شاه ‌جوان‌ و پدرش‌ را به ‌قتل ‌رساندند، اما به‌ روایتی ‌دیگر صلیبیان ‌شاه ‌و پدر نابینایش ‌را زندانی ‌كرده ‌و سپس‌ كشتند. حمله‌ اصلی‌ به ‌قسطنطنیه‌، در 3 شعبان‌600/ 6 آوریل‌1204 صورت‌ گرفت‌. صلیبیان‌، پس ‌از نبردی‌ سخت ‌شهر را تصرف‌ كردند و در 16 مه‌/ 14 ماه ‌رمضان‌ بودوئن‌، كنتِ فلاندر، را به‌ عنوان‌ نخستین‌ امپراتور امپراتوری ‌لاتینی ‌قسطنطنیه ‌برگزیدند. بدین‌ ترتیب‌، حمله‌ چهارم ‌صلیبی ‌با تصرف‌ قسطنطنیه ‌و تشكیل ‌امپراتوری‌ لاتینی ‌قسطنطنیه‌ پایان ‌یافت‌. اما حاكم‌ مسیحی‌ عكا و قبرس‌، كه ‌از ماجرا بی‌خبر و در انتظار صلیبیان‌ بود، اقدام‌ به ‌اجرای‌ یك ‌رزمایش‌ دریایی‌ در سواحل ‌مصر و رود نیل‌ كرد و چون‌ از سرنوشت‌ حمله‌ چهارم ‌صلیبی ‌آگاه ‌و از آمدن ‌صلیبیان ‌به ‌شرق‌ ناامید شد، بی‌درنگ‌ در پی ‌تمدید صلح‌ با ملك ‌عادل ‌ایوبی ‌برآمد. در ربیع ‌الاول‌607، به‌ پیشنهاد ملك‌ عادل‌ قرارداد مذكور برای‌ شش‌ سال ‌دیگر، تمدید شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:26 PM
حمله‌ صلیبی ‌كودكان

حمله‌ صلیبی ‌كودكان (609/ 1212). این ‌حمله ‌در اصل‌ نظامی ‌نبود و هیچ ‌یك ‌از كودكان ‌شركت‌كننده ‌در آن‌نیز به ‌قدس‌ نرسیدند، اما چون‌ این ‌حمله‌ همان‌ اهداف‌ جنگهای ‌صلیبی‌ را داشت‌، آن‌ را جزو جنگهای ‌صلیبی ‌برشمرده‌اند.
نخستین ‌بار، یك ‌كودك‌ دوازده‌ ساله ‌فرانسوی‌ به‌ نام ‌استفن‌ مدعی ‌شد كه ‌خواب‌ دیده ‌است ‌حضرت ‌مسیح ‌علیه‌السلام‌ از او خواسته ‌دست ‌به ‌حمله ‌بزند. استفن ‌حدود سی‌ هزار كودك ‌را دور خود جمع‌كرد و در اواخر محرّم‌609/ اواخر ژوئن‌1212 به‌ سوی ‌جنوب‌ حركت‌ كردند. او ادعا كرده ‌بود كه‌ دریا شكافته ‌خواهد شد و چون‌ این ‌اتفاق ‌رخ‌ نداد بسیاری‌ از اطرافش‌ پراكنده ‌شدند و فقط ‌وفادارانش ‌ماندند. سرنوشت‌ این‌ وفاداران ‌چندان ‌روشن‌ نیست‌ ولی ‌گفته ‌شده ‌است ‌كه ‌چند تاجر ونیزی‌ آنها را به ‌شام ‌یا تونس ‌و مصر بردند و همه ‌را به ‌بردگی ‌فروختند
گروه ‌دوم‌ كودكان‌ صلیبی‌، حدود بیست‌، و به‌ روایتی ‌سی‌هزار، آلمانی‌ بودند كه ‌به ‌سرپرستی ‌نوجوانی‌ به‌ نام ‌نیكولاوس‌ اهل ‌كولونی‌ عازم‌ شرق‌ شدند. بیشتر افراد این ‌گروه ‌نیز پس‌ از تحمل ‌سختیهای ‌بسیار بازگشتند و از باقی ‌ماندگان ‌نیز برخی‌ در جنووا اقامت‌ گزیدند و از گروه ‌دیگر، كه ‌به ‌قصد زیارت ‌سرزمین ‌موعود سوار كشتی ‌شدند، خبری‌ در دست ‌نیست.

armin khatar
07-17-2011, 04:26 PM
نتيجه جنگ چهارم

در۱۲۰۴ ميلادى، پيمان صلحى بين شاه فرنگى عكا و ملك العادل برادر صلاح الدين كه جانشين او شده بود بسته شد كه بر طبق آن حكمرانى فرنگى ها بر ساحل و مسلمانان بر اورشليم به رسميت شناخته نمى شد. پاپ هونوريوس سوم ادامه دهنده راه پاپ اينوسان سوم شد و با وعظ و خطابه مردم را به پنجمين جنگ صليبى دعوت كرد تا بلكه اورشليم را از دست مسلمانان خارج سازد.

armin khatar
07-17-2011, 04:26 PM
جنگ صليبي پنجم ‌

پاپ ‌اینوكنتیوس ‌سوم‌ در 610/1213، به‌ قصد جبران‌ حمله ‌پیشین‌، خواستار نبردی ‌دیگر شد و اقدامات ‌وسیعی‌ برای‌ تدارك‌ این ‌حمله‌ در ممالك‌ اروپایی ‌انجام ‌گرفت‌. با درگذشت‌ پاپ ‌در مه 1216/ ربیع‌الاول 613، جانشین ‌وی‌، هونوریوس‌ سوم‌ ، آغاز حمله ‌جدید را به‌ ژان‌ دو برین‌(پادشاه‌ صلیبیان‌ در عكا) اطلاع‌ داد. آندره ‌دوم‌، شاه‌مجارستان‌و بسیاری‌از امرا و تیولداران‌اروپا برای‌ شركت‌ در این‌حمله‌اعلام‌آمادگی‌ك ردند و سپاه‌پانزده‌هزار نفره‌صلیبی‌، با فرماندهی‌آندره‌دوم‌و لئوپولد ششم‌ (دوك‌اتریش‌)، در پاییز 1217/ 614 به‌عكا رسید و در آنجا پادشاه‌قبرس‌، به‌آنها پیوست‌.
ملك ‌عادل‌، كه‌ در این‌ هنگام ‌در مصر به‌ سر می‌برد، عازم ‌شام ‌شد و در ناحیه‌ بَیسان‌ اردو زد، اما از ترس‌ شكست ‌از سپاه ‌پانزده ‌هزار نفره ‌صلیبیان ‌در بیسان‌ نجنگید و تا جنوب ‌دمشق عقب‌نشینی ‌كرد . با عقب‌ نشینی ‌او، صلیبیان ‌به ‌بیسان ‌حمله‌ بردند و از آنجا تا بانیاس ‌را تصرف‌ كردند. آنگاه ‌بانیاس‌ را محاصره ‌كردند، كه ‌چون ‌بی‌نتیجه ‌ماند به‌عكا بازگشتند. سپس‌راهی‌قلعه‌طور شدند، اما به‌رغم‌هفده‌روز محاصره‌، موفق ‌به ‌فتح ‌آن ‌نشدند. در همان‌اوان‌، سپاهیان ‌مجارستانی‌، برخلاف ‌توصیه‌های ‌پادشاه‌ عكا و دیگر امیران‌صلیبی‌، به ‌دشت‌ بقاع‌ در لبنان‌یورش‌بردند ولی‌همه‌ آنها، به ‌جز سه‌نفر، به ‌دست‌ مردان‌ جبل‌ كشته ‌شدند. این ‌واقعه‌ و نیز یك ‌حمله ‌ناموفق ‌دیگر، سبب ‌شد پادشاه ‌مجارستان‌ــ كه ‌برای‌ ادای‌ نذرش‌(جنگیدن‌ با مسلمانان‌) راهی‌ جنگ‌ صلیبی ‌شده‌ بود ــ ناگزیر در اواخر 614/ اوایل 1218 به ‌كشورش‌ بازگردد. در این ‌میان‌، پادشاه ‌عكا، به‌ فكر افتاد از نیروهای‌ صلیبی‌، كه‌ پی‌ در پی ‌به ‌دستور پاپ‌ راهی ‌شام‌ می‌شدند، برای‌ حمله ‌به ‌مصر مدد جوید. او همانند ریچارد كلید فتح ‌قدس‌ و تمام ‌سرزمین‌ شام ‌را تسلط‌ بر مصر می‌دانست‌؛ ازاین‌رو، پس ‌از كسب‌ موافقت‌ فرماندهان ‌دو سازمان‌ دینی‌ـ نظامی‌ شهسواران‌ مهمان‌نواز (در منابع‌ اسلامی‌: اِسبِتاریه‌) و شهسواران‌ پرستشگاه‌ (در منابع‌ اسلامی‌: داویه‌) و تهیه ‌تداركات ‌لازم ‌در 8 صفر 615/ 7 مه 1218 راهی ‌شهر دمیاط‌ در مصر شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:26 PM
مصریان ‌از دیرباز بركنار رود نیل‌ برجی‌ به ‌نام ‌برج ‌سلسله‌ ساخته‌ بودند و از آن‌ تا دیوارهای‌ دمیاط‌ زنجیرهای ‌سنگینی ‌وصل‌ كرده ‌بودند تا مانع‌ ورود كشتیهای ‌دشمن ‌به ‌رود نیل ‌شود. صلیبیان ‌كه ‌به ‌اهمیت ‌تصرف ‌برج ‌سلسله ‌برای ‌تصرف‌ دمیاط‌پی ‌برده ‌بودند، به ‌آن ‌حمله ‌كردند و، پس‌از تحمل‌تلفات‌سنگین‌، سرانجام‌در 26 جمادی‌الاولی‌615/ 21 اوت‌1218 برج ‌را تصرف‌ كردند و راه‌ مصر به ‌روی ‌آنان ‌باز شد. ملك‌ عادل‌، پس‌ از شنیدن ‌خبر سقوط‌ دمیاط‌،از شدت‌ اندوه‌ درگذشت‌ و پسرش‌، ملك‌ معظم‌، جانشین‌ وی‌ شد. در همان‌ زمان ‌ملك ‌كامل‌، پسر دیگر ملك ‌عادل‌ و حاكم ‌مصر، تلاشهای ‌مؤثری ‌برای‌ جلوگیری ‌از ورود صلیبیان ‌به ‌مصر كرد، اما وقتی ‌از توطئه ‌احمدبن ‌مشطوب‌، یكی ‌از پرنفوذترین ‌امرای ‌ایوبی‌، علیه ‌خود آگاه ‌شد، اردوگاهش‌ در عادلیه‌ (میان‌فارسكور و دمیاط‌) را مخفیانه‌ ترك‌ كرد و به ‌شهر أشموم‌ طنّاح ‌گریخت‌. با این‌اقدامِ الكامل‌، سپاهیانش‌ متفرق ‌شدند و صلیبیان ‌توانستند اردوگاه‌ مسلمانان ‌را در 20 ذیقعده‌615 تصرف ‌كنند. دو روز پس‌از این ‌حادثه‌، ملك‌ معظم ‌به ‌یاری ‌برادرش ‌شتافت ‌و مخالفان ‌وی ‌را زندانی‌ و تبعید كرد و مجدداً سپاهی ‌را برای‌ مقابله‌ با صلیبیان ‌تدارك‌ دید. پیشتر الكامل‌، هفتاد پیك ‌نزد حاكمان‌ جهان ‌اسلام‌، برای ‌استمداد، فرستاده ‌و به ‌همه ‌یادآوری‌ كرده‌ بود كه‌ سقوط‌ مصر به‌ معنای ‌به ‌خطر افتادن ‌سایر نواحی‌ خواهد بود. از این ‌رو، نیروی‌ كمكی‌ بسیاری‌ به ‌مصر آمد، همچنان ‌كه ‌نیروهای‌ كمكی‌ زیادی ‌نیز به ‌اردوگاه‌ صلیبیان ‌رسید. الكامل‌ از ترس‌ سقوط‌ دمیاط‌و دیگر شهرهای‌ مصر به ‌دست‌ صلیبیان‌، به ‌آنان‌ پیشنهاد واگذاری ‌قدس ‌و بخش‌ اعظم‌ سرزمین‌ فلسطین ‌در مقابل ‌عقب‌نشینی ‌از مصر را كرد. هرچند ژان‌دو برین ‌و یارانش ‌این ‌پیشنهاد را پذیرفتند ولی ‌كاردینال‌ پلاگیوس‌ دو آلبانو (نماینده‌ پاپ‌) و برخی‌ از سران‌ سپاه‌، كه ‌خواهان ‌امتیازات‌ بیشتری‌ چون‌ واگذاری‌ حِصن‌ الكَرَك ‌و سیصد هزار دینار وجه‌ نقد نیز بودند، آن ‌را رد كردند. با وجود مقاومت ‌سرسختانه‌ مردم ‌دمیاط‌، سرانجام‌ این ‌شهر، بر اثر شیوع‌ بیماری‌ و قحطی‌ و فشار شدید صلیبیان‌، در 27 شعبان‌616/ 5 نوامبر 1219 سقوط‌ كرد و سپاه ‌صلیبی‌ پس‌ از ورود، دست ‌به ‌قتل‌عام ‌و غارت ‌و جنایت ‌زد.

armin khatar
07-17-2011, 04:27 PM
پس‌ از تصرف ‌دمیاط‌، میان ‌ژان ‌دو برین ‌و كاردینال ‌پلاگیوس‌، بر سر حاكمیت ‌شهر، اختلاف ‌شدیدی‌ رخ‌ داد كه ‌به ‌نفع ‌دو برین‌ پایان‌ یافت‌؛ اما چندی ‌بعد، وی ‌به ‌علت ‌فوت ‌پدر همسرش‌، پادشاه ‌ارمنستان‌، مجبور به‌ بازگشت‌ به‌عكا شد و فرماندهی ‌صلیبیان ‌در مصر به ‌پلاگیوس‌ رسید. پلاگیوس‌، پس ‌از رسیدن ‌دوك‌ باواریا در رأس‌ سپاهی ‌بزرگ‌ به ‌دمیاط‌، تصمیم ‌گرفت‌ در تابستان‌1221/ 618 به‌ قاهره ‌حمله ‌كند و بدین ‌منظور، ژان ‌دو برین ‌را نیز به ‌یاری‌ فراخواند. از آن‌ سو، ملك ‌كامل‌، پس‌ از اشغال‌ دمیاط‌، اردوگاهش‌ را به ‌شهر نوساز منصوره‌ منتقل ‌كرد تا مانع ‌حركت‌ صلیبیان ‌به ‌سوی ‌قاهره ‌شود.امیران‌سرزمینهای‌اس لامی‌، از جمله‌ملك‌معظم‌و ملك‌اشرف‌(دو برادر ملك‌كامل‌)، كه‌خطر سقوط‌قاهره‌را كاملاً درك‌می‌كردند، در رأس ‌سپاهیانشان ‌با شتاب‌ راهی‌ مصر شدند. مصریان‌ پس‌ از تخریب ‌سدهایی ‌كه ‌بر روی ‌رود نیل ‌ساخته‌ بودند و قرار دادن ‌صلیبیان ‌در راهی‌ باریك‌، آنها را محاصره‌كردند. تا اینكه ‌صلیبیان ‌تقاضای ‌صلح‌كردند. ژان ‌دو برین ‌به ‌اردوگاه‌ سپاه ‌ایوبیان‌ آمد و در 7 یا 8 رجب 618 قرارداد صلح‌ امضا و، بر اساس‌ آن‌، مقرر شد در مقابل‌ تعرض‌ نكردن‌ مسلمانان ‌به ‌جان ‌صلیبیان‌، آنها دمیاط‌ را به ‌مسلمانان ‌پس‌ دهند و از مصر خارج‌ شوند و برای‌ هشت ‌سال ‌صلح ‌برقرار شود. صلیبیان ‌در 19 رجب 618 شهر دمیاط ‌را به ‌ایوبیان ‌واگذار كردند و از طریق‌ دریا به ‌عكا بازگشتند. بدین ‌ترتیب‌، پنجمین‌ حمله‌ صلیبی‌، برای‌ گرفتن ‌قدس‌ نیز ناكام ‌ماند.

armin khatar
07-17-2011, 04:27 PM
نتيجه جنگ پنجم

فرنگى ها بدون نتيجه مجبور به بازگشت شدند. اين عمل موجب خشم پاپ شد و او نماينده خود را سرزنش كرد كه چرا اورشليم را با دمياط تعويض نكرده است.

armin khatar
07-17-2011, 04:27 PM
جنگ صليبي ششم

در 618ـ619/1222، ژان ‌دو برین‌، به ‌قصد تحریك‌ پاپ ‌و پادشاهان ‌غرب ‌اروپا برای ‌تدارك ‌جنگ ‌جدیدی ‌با مسلمانان ‌و نیز یافتن‌همسر مناسبی ‌برای ‌دخترش ‌یولاند، كه ‌وارث‌ تاج ‌و تخت ‌بیت‌المقدّس‌ بود، راهی ‌اروپا شد. او و كاردینال‌ پلاگیوس‌ در ربیع ‌الا´خر619/ اواخر مه 1222 با پاپ‌ ملاقات ‌كردند و نظر مساعد وی‌ را برای ‌تدارك‌ جنگ ‌صلیبی ‌جدید به ‌دست ‌آوردند. هم‌زمان‌، ژان‌ دو برین‌، یولاند را به ‌همسری‌ فردریك‌ دوم‌، امپراتور پر قدرت ‌آلمان‌، درآورد. فردریك ‌كه ‌در جزیره‌ سیسیل ‌پرورش ‌یافته ‌بود (در آن‌ روزگار، بیشتر جمعیت ‌سیسیل ‌را مسلمانان ‌تشكیل ‌می‌دادند)، فرمانروایی ‌دانش‌دوست‌ و به‌ مسلمانان‌ علاقه‌مند بود و همواره ‌از اجابت ‌درخواست‌ پاپ ‌برای ‌حمله‌ به ‌شرق ‌احتراز داشت‌. ازاین‌رو، پس‌ از ازدواج ‌با یولاند، از نمایندگان‌ پاپ‌ كه‌ در ژوئیه 1225/ جمادی‌الا´خره 622 به ‌دیدارش ‌رفته ‌بودند، خواست‌ تا حمله ‌به‌ مشرق ‌زمین‌ را دو سال‌ به ‌تعویق ‌بیندازند. پاپ ‌این ‌درخواست‌ را پذیرفت‌.
دو سال‌ بعد، پاپ ‌جدید، گرگوریوس‌ نهم‌، از فردریك ‌خواست‌ كه ‌به ‌وعده‌اش‌عمل‌ كند. امپراتور آلمان‌، كه‌ به‌ پادشاه ‌بیت‌المقدّس‌ ملقب ‌شده‌ بود، پس ‌از تعلل ‌بسیار، راهی‌ شرق ‌شد ، اما در میانه ‌راه‌ بیمار شد و از این‌رو، فرماندهی‌ سپاهش‌ را بر عهده‌ بطرك‌ بیت‌المقدّس ‌گذاشت‌ و پاپ‌ را نیز از ماجرا مطّلع ‌ساخت‌. پاپ ‌اقدام‌ امپراتور را نوعی ‌خودداری ‌از رفتن‌ به ‌مشرق ‌دانست ‌و وی‌ را در 624/ نوامبر 1227 تكفیر كرد و از شركت‌ در جنگهای‌ صلیبی ‌محروم‌ ساخت‌. با این ‌حال‌، در رجب‌625/ ژوئن‌1228، فردریك‌ بدون‌ توجه ‌به ‌فرمان ‌تحریم‌، با پانصد تن‌ از سواران ‌خود راهی ‌مشرق ‌شد. وی ‌برای ‌اثبات ‌حق ‌حاكمیتش‌ بر جزیره‌ قبرس‌، حدود یك ‌ماه ‌در آنجا اقامت‌ گزید و سپس‌ در شوال‌625/ سپتامبر 1228 به ‌سمت ‌عكا حركت‌ كرد. فردریك‌، به ‌رغم ‌علاقه‌اش ‌به ‌مسلمانان ‌و طرد شدن ‌از طرف‌ پاپ‌ و كمبود نیروی ‌نظامی‌، بر آن ‌شد تا به ‌حمله‌اش ‌جنبه ‌سیاسی‌ بدهد. شرایط‌ زمانی ‌نیز به ‌او یاری ‌رساند؛ چه‌، پس‌ از اخراج ‌صلیبیان ‌از مصر، از اواخر 620/ اواخر 1223 به ‌تدریج ‌میان ‌فرزندان ‌ملك‌ عادل‌ اختلافات ‌شدیدی‌ رخ‌ نمود؛ ملك ‌كامل ‌از فردریك‌ و ملك‌ معظم‌ از جلال‌الدین‌ خوارزمشاه‌ منكبرنی، یاری ‌خواست‌.
فردریك ‌پس‌ از ورود به‌ عكا، با اعزام‌ پیكی‌ نزد ملك ‌كامل ‌به ‌او یادآوری‌ كرد كه ‌در پاسخ‌ به‌ درخواست ‌استمداد او آمده ‌و اینك ‌او باید به ‌وعده‌هایش‌ مبنی ‌بر تسلیم‌ بیت‌المقدّس‌عمل‌ كند. پس ‌از مذاكرات ‌طولانی‌ بالاخره ‌در 21 ربیع‌الاول 626/ 18 فوریه 1229 قرارداد صلحی‌ به ‌مدت‌ ده ‌سال ‌و پنج ‌ماه ‌میان‌ فردریك‌ دوم‌ و ملك ‌كامل‌ منعقد گردید و به ‌موجب ‌آن ‌شهر قدس‌ و بیت‌لحم‌، به‌ شرط‌ آنكه ‌معالم ‌عیسوی‌ آن ‌نوسازی ‌نشود، به ‌صلیبیان ‌واگذار گردید. این ‌معاهده ‌خشم‌ مسلمانان ‌را برانگیخت‌. گفته‌اند كه‌ ملك‌ ناصر داود، حاكم‌ دمشق‌، از شیخ‌ شمس‌الدین‌ سبط‌ ابن‌ جوزی‌ خواست ‌تا در جامع ‌دمشق‌، با برانگیختن ‌احساسات‌ مردم‌، به ‌تقبیح‌ این ‌معاهده ‌بپردازد. دیگر گروه‌ ناراضیان‌، صلیبیان ‌بودند كه ‌دستاورد بزرگی ‌را كه ‌فردریك ‌بدون ‌جنگ ‌به ‌دست ‌آورده ‌بود، به‌ درستی‌ درنیافتند و حتی ‌پاپ ‌علیه ‌املاك‌ فردریك‌ در ایتالیا اقداماتی ‌كرد كه ‌وی ‌را ناگزیر نمود در 626/ 1229 به ‌اروپا بازگردد. بدین‌ترتیب‌، ششمین ‌جنگ ‌صلیبی ‌به ‌پایان ‌رسید.

armin khatar
07-17-2011, 04:28 PM
اوضاع ‌جهان ‌اسلام ‌پس‌ از ششمین ‌جنگ ‌صلیبی‌. صلح‌ فردریك‌ با ملك‌ كامل‌ شامل‌ انطاكیه ‌و طرابلس ‌و نیز دو سازمان‌ صلیبی‌ (داویه‌) و (اسبتاریه‌) نشده‌ بود؛ ازاین‌ رو، نیروهای‌ این ‌دو سازمان‌در اواخر پاییز 1229/ 626 به ‌قلعه ‌بعرین‌ــ كه‌ در قلمرو ملك‌ مظفر محمود (فرمانروای ‌حماه‌) بود ــ حمله ‌كردند و غنایم ‌بسیاری‌ را به‌ چنگ‌ آوردند و پس‌ از گرفتن ‌غرامت ‌از ملك ‌مظفر بازگشتند. در رمضان‌627 نیروهای‌ صلیبی این ‌دو سازمان‌ بار دیگر به‌ حماه ‌حمله‌ بردند ولی ‌این ‌بار شكست‌ سختی ‌خوردند. در 637/ 1239 صلیبیان‌ یكی‌ از شروط‌ صلحنامه ‌سال 626 میان ‌فردریك ‌دوم ‌و ملك‌ كامل‌، مبنی ‌بر نوسازی‌ نكردن‌ قدس‌، را نقض‌ كردند؛ ازاین‌رو، ملك‌ ناصر داود به‌ همراه ‌برادرش‌، ملك ‌صالح ‌ایوب‌، و سپاهیانشان‌راهی‌قدس‌شدن و پس‌از 17 یا 21 روز محاصره‌، آنجا را فتح‌كردند. در همان ‌سال‌ و در آستانه‌ پایان ‌مهلت ‌صلح‌ ده ‌ساله‌، پاپ‌ گرگوریوس‌ نهم ‌بار دیگر همه ‌شاهان ‌و فرمانروایان‌ اروپا را دعوت‌ به ‌تدارك ‌یك ‌حمله ‌جدید صلیبی ‌كرد كه ‌تنها برخی ‌از امیران ‌و تیولداران‌از آن‌استقبال‌كردند. در پاسخ‌به‌دعوت‌پاپ‌، گروههایی‌از امیران‌و عامه‌مردم‌، لشكری‌به‌فرماندهی‌تیبوی چهارم‌(كنت‌شامپانی‌) و پادشاه‌ناوار تشكیل‌دادند و به ‌سوی ‌مشرق‌ ركت‌كردند. این‌لشكر در اوایل‌637/ سپتامبر 1239 به‌عكا رسید. تصمیم‌صلیبیان‌بر آن‌بود كه‌نخست‌مناطق‌جنوب‌شام را تصرف‌كنند و آنگاه ‌راهی‌دمشق‌شوند، اما پس‌ از حركت‌ به ‌طرف ‌شام‌، تشتت‌ و اختلاف‌نظر شدیدی‌ میانشان ‌بروز كرد و ناگزیر به‌عكا بازگشتند و سپس ‌تیبو با ملك صالح‌، حاكم‌مصر، صلح ‌كرد و به ‌فرانسه‌ بازگشت‌. در همان‌ زمان‌، اختلاف ‌میان ‌امیران‌ایوبی ‌شام ‌و مصر به‌ جایی ‌رسید كه ‌سه‌ امیر ایوبی شهرهای ‌كرك ‌و اردن ‌و دمشق‌ و حمص‌ جبهه ‌متحدی‌ علیه ‌ملك ‌صالح‌ تشكیل ‌دادند و آنگاه در مقابل ‌واگذاری ‌قدس ‌و طبریه ‌و عسقلان‌ و بخشی‌از مصر (پس‌ از فتح ‌آن‌) به ‌صلیبیان‌، با آنان ‌در 641/ 1243 هم ‌پیمان ‌شدند. ملك ‌صالح‌ هم‌ در مقابل ‌جبهه ‌ایوبیان ‌شام‌، جمع ‌عظیمی‌ از خوارزمشاهیان ‌را ــ كه ‌به ‌روایتی‌ بالغ ‌بر ده‌هزار نفر بودند ــ به ‌كمك‌ خواست‌ و آنها را تشویق‌ به‌ حمله ‌به ‌سرزمین‌ شام ‌كرد.

armin khatar
07-17-2011, 04:28 PM
در 642/ 1244 خوارزمشاهیان‌ به ‌دمشق‌ حمله‌ور شدند ولی‌ در مقابل‌ استحكامات‌ شهر عقب ‌نشینی‌ كردند و به ‌طبریه ‌رفتند و آنجا را از تصرف‌ صلیبیان ‌خارج‌ ساختند. آنگاه ‌راهی ‌قدس ‌شدند و پس ‌از نبردی‌ سهمگین‌ شهر قدس‌ را فتح‌ كردند اما با وساطت‌ ملك‌ ناصر داود، حدود شش‌ هزار نفر صلیبی‌ مقیم ‌شهر به ‌سلامت‌ از آن‌ خارج‌ شدند.در همان ‌سال‌ صلیبیان ‌بزرگ‌ترین ‌سپاه ‌پس‌ از نبرد حطین ‌را تدارك ‌دیدند و، به ‌قصد پیوستن‌ به‌ امیران‌ ایوبی ‌هم‌پیمان‌ خود در شام‌، راهی‌غزه ‌شدند. از آن ‌سو، سپاهیان ‌مصر نیز به ‌فرماندهی ‌ركن‌الدین‌ بیبرس‌ اول‌، متشكل‌ از پنج‌هزار سوار مجرب‌، به‌ همراه ‌جمع ‌عظیمی ‌از خوارزمشاهیان‌ راهی ‌نبرد شدند. در این ‌جنگ‌ شامیان ‌شكست‌ سختی ‌خوردند و چون ‌این ‌جنگ‌ بزرگ‌ترین‌ شكست ‌صلیبیان ‌پس ‌از حطین‌ بود، به ‌آن‌ «نبرد حطین‌ دوم‌» اطلاق ‌شد. در 645، در پی ‌فتح‌ شهرهای‌ عسقلان‌ و طبریه‌ (كه‌ دوباره‌ به ‌دست‌ صلیبیان ‌افتاده‌ بود) و جبل‌ طور توسط‌ مصریان‌، ششمین‌ جنگ‌صلیبی‌ نیز با ناكامی‌ صلیبیان ‌به ‌پایان‌ رسید.

armin khatar
07-17-2011, 04:28 PM
جنگ صليبي هفتم

مورخان‌ دلایل‌ گوناگونی ‌برای ‌این ‌حمله ‌ذكر كرده‌اند، از جمله ‌اهمیت ‌تصرف ‌مجدد بیت‌المقدّس‌ برای‌ صلیبیان‌، سامان‌ دادن‌ به ‌اوضاع‌ امارتهای ‌صلیبی ‌در شرق‌، تصرف‌ مصر و تبدیل ‌آن ‌به ‌یك ‌امارت ‌فرانسوی‌ صلیبی ‌برای‌ حمله ‌به ‌بیت‌المقدّس‌، توسعه ‌قلمرو صلیبیان ‌و پیگیری ‌منافع‌مادّی ‌و تجاری‌ زیر پوشش ‌نجات ‌بیت‌المقدّس‌. در پی ‌بازپس‌گیری ‌بیت‌المقدّس ‌توسط ‌مسلمانان ‌در 645 و وخامت‌ اوضاع‌ امارتهای ‌صلیبی‌در شرق‌، رابرت‌ (بطرك‌ بیت‌المقدّس‌) در اواسط‌642/ اواخر 1244 هیئتی ‌نزد پاپ ‌و شاهان ‌و امیران‌ اروپا، به‌ ویژه پادشاه ‌فرانسه‌، فرستاد تا اوضاع ‌وخیم‌ امارتهای ‌صلیبی ‌را شرح‌ دهند و ضمن ‌درخواست ‌كمك‌، تقاضای‌ یك‌ حمله ‌جدید صلیبی ‌كنند. هم‌زمان‌ با عزیمت‌ این‌ هیئت‌، لوئی‌ نهم (معروف ‌به‌سن‌ لوئی‌، پادشاه ‌فرانسه‌) نذر كرد چنانچه ‌از بیماری ‌سختش‌ شفا یابد، اقدام‌ به‌ حمله‌صلیبی‌ جدیدی‌ نماید و چون‌ شفا یافت‌ شروع ‌به ‌تهیه ‌مقدمات‌ آن‌ حمله ‌كرد كه ‌در تاریخ ‌به‌ عنوان ‌هفتمین ‌جنگ ‌صلیبی ‌معروف‌ گردید.
پاپ‌ اینوكنتیوس ‌چهارم‌، پس ‌از شنیدن ‌گزارش‌ فرستادگان ‌بطرك‌ بیت‌المقدّس ‌و، مطّلع ‌شدن‌ از عزم‌ پادشاه ‌فرانسه ‌به ‌راه‌اندازی‌ هفتمین ‌حمله ‌صلیبی‌، از فرمانروایان ‌و مردم‌ غرب‌ اروپا خواست‌ در این‌ حمله ‌شركت ‌كنند و آنگاه ‌به ‌درخواست‌ لوئی‌نهم‌، یكی‌ از اسقفان‌ را به ‌نمایندگی ‌خود گسیل ‌داشت‌. بر اثر تبلیغات ‌وسیع‌ لوئی ‌نهم ‌و نمایندگان ‌پاپ‌ و كلیسای ‌بیت ‌المقدّس‌، جمع‌عظیمی‌از امیران‌(از جمله‌ سه‌ برادر پادشاه ‌فرانسه‌)، ملكه ‌فرانسه‌، ژان‌ دو ژوئانویل (جوانفیل ‌در منابع ‌عربی‌) مورخ‌ این‌ جنگ‌ و نیز جمعی ‌از مردان ‌كلیسا و مردم‌عادی ‌در این‌ حمله ‌به‌ فرماندهی ‌لوئی ‌شركت‌ كردند.
لوئی ‌در صفر 646/ ژوئن 1248 راهی ‌شد، ابتدا به ‌قبرس‌ رفت ‌و هشت ‌ماه ‌در آنجا اقامت‌ گزید. در این ‌مدت ‌به ‌تبادل ‌سفیر با جغتای ‌خان ‌مغول ‌پرداخت ‌و اختلافات ‌موجود میان ‌مردمان ‌جنووا، پیزا و و نیز را مرتفع‌ساخت‌. پس‌ از سپری ‌شدن ‌زمستان ‌و تجمع‌ سایر نیروهای‌ صلیبی‌ در قبرس‌، سپاه ‌لوئی (بالغ ‌بر 25 تا 50 هزار نفر و به ‌روایتی ‌مبالغه‌آمیز 130 هزار نفر) در صفر 647/ 1249 از قبرس ‌راهی‌ دمیاط‌ شد. فردریك‌ دوم‌، كه ‌ناگزیر با حمله‌ لوئی ‌نهم ‌موافقت ‌كرده ‌بود، پنهانی ‌فرستاده‌ای ‌را نزد ملك‌ صالح‌ گسیل ‌داشت ‌و او را از این‌ حمله ‌و مسیر سپاه‌ آگاه‌ ساخت‌.
ملك‌ صالح ‌به ‌محض‌ شنیدن ‌خبر حركت‌ صلیبیان ‌به‌سوی‌ مصر، با حاكم‌ حلب‌ كه ‌حمص‌ را در اختیار داشت‌ صلح‌ كرد و به ‌رغم ‌بیماری ‌شدیدش‌، به ‌سرعت‌ خود را به ‌مصر رساند او دمیاط ‌را كاملاً مستحكم ‌و پر از آذوقه‌ كرد و مأموریت‌ دفاع ‌از آن‌ را بر عهده ‌بنی ‌كنانه ‌گذاشت‌ و لشكر عظیمی‌، به ‌ساحل ‌غربی ‌دمیاط‌ فرستاد تا مانع ‌پیاده‌ شدن ‌نیروهای ‌صلیبی‌ در ساحل‌ مصر شود.

armin khatar
07-17-2011, 04:29 PM
در اواخر صفر647، لوئی ‌و سپاهیانش‌ به ‌بخش ‌غربی‌ شهر قدیمی ‌دمیاط ‌رسیدند. پادشاه‌ فرانسه ‌در بدو ورود نامه‌ تهدیدآمیزی‌ برای‌ ملك ‌صالح‌ فرستاد و از وی‌ خواست ‌تسلیم‌ صلیبیان‌ شود، اما با پاسخ ‌تند وی ‌روبه‌رو شد. بلافاصله ‌پس‌ از این ‌نامه ‌نگاری‌، صلیبیان ‌در نبردی‌ كه ‌در 21 صفر 647/ ژوئن‌1249 اتفاق‌ افتاد، بر سپاه ‌دمیاط‌ چیره‌ شدند و دو تن ‌از سرداران‌ آن‌ را كشتند. در پی ‌این ‌شكست‌، امیر فرمانده ‌سپاه‌، دمیاط‌ را بی ‌دفاع ‌رها كرد و راهی ‌اردوی‌ سلطان ‌شد. مردم ‌دمیاط ‌كه ‌از عقب ‌نشینی ‌سپاهیان ‌به‌ وحشت‌ افتاده ‌بودند، سراسیمه‌ شهر را به‌ سوی‌ قاهره‌ ترك ‌كردند و بنی‌كنانه‌ نیز كه ‌مسئولیت‌ دفاع‌ از شهر را به‌ عهده ‌داشتند، عقب‌نشینی ‌كردند و شهر آماده ‌و پرآذوقه‌ دمیاط‌ در 23 صفر 647/ 6 ژوئن 1249 به ‌آسانی ‌به ‌دست ‌صلیبیان ‌افتاد. عقب‌ نشینی ‌سپاهیان ‌و سقوط‌ دمیاط‌ ، ملك‌ صالح ‌را چنان ‌متأثر و خشمگین‌ ساخت ‌كه ‌دستور داد پنجاه‌ تا شصت‌ تن ‌از سران ‌فراری‌ بنی‌كنانه ‌را دار بزنند و بی‌درنگ‌، اردوگاهش‌ را به‌ شهر منصوره‌ در جنوب‌ دمیاط‌ منتقل ‌كرد و به ‌تقویت ‌استحكامات ‌آن ‌پرداخت‌. چند ماه ‌بعد، در شعبان‌647/ نوامبر 1249، ملك‌ صالح‌ درگذشت‌ و همسرش‌، مرگ ‌او را پنهان ‌كرد و تا آمدن ‌تورانشاه ‌فرزند ملك‌ صالح‌ از قلعه ‌حصن ‌كیفا، اداره‌ امور را در دست ‌گرفت. در چنین‌ شرایطی ‌صلیبیان ‌بدون ‌كوچك‌ترین‌ مانعی ‌پیشروی ‌كردند و در 24 شعبان‌647/ 2 دسامبر 1249 به‌ روستای‌ فارسكور رسیدند. وقتی ‌امیر فخر الدین‌، فرمانده ‌سپاه‌ ایوبیان ‌در منصوره‌، از حركت ‌صلیبیان‌ آگاه‌شد، از مردم ‌قاهره‌ كمك‌ خواست ‌و مردم ‌را به ‌دفاع‌ دعوت‌ كرد. پس ‌از دو ماه‌ توقف‌ در مقابل ‌شهر منصوره‌، گروهی‌ از صلیبیان ‌از نقطه‌ كم ‌عمقی‌ از دریاچه‌ اشموم‌ گذشتند و در ذیقعده‌647/ فوریه‌1250 در حمله‌ای ‌غافلگیرانه‌ به‌ اردوگاه‌ ایوبیان‌، جمعی‌ از جمله ‌امیرفخرالدین‌ را به ‌قتل ‌رساندند. بقیه ‌افراد اردوگاه‌ نیز متواری‌ شدند. این ‌پیروزی‌، انگیزه‌ رابرت‌، فرمانده‌ گروه‌، را برای‌ تصرف ‌شهر منصوره ‌تشدید كرد و او با وجود مخالفت ‌سردارانش‌ و تأكید آنان ‌بر لزوم ‌صبر كردن‌ تا پیوستن ‌بقیه ‌سپاه ‌صلیبی ‌به ‌آنان‌، در همان ‌روز به ‌منصوره‌ حمله‌ور شد ولی ‌در تله‌ فرمانده‌ جدید ایوبیان‌، بیبرس‌اوّل‌، افتاد. وقتی‌ افراد رابرت ‌كاملاً وارد منصوره‌ شدند، به ‌دستور بیبرس ‌دروازه‌های ‌شهر را بستند و بیشتر آنان‌، از جمله‌ رابرت‌، را كشتند. پیروزی ‌بامدادی‌، شكست ‌شبانگاهی ‌را در پی ‌داشت.

armin khatar
07-17-2011, 04:29 PM
از سوی‌ دیگر، در همان ‌زمان ‌كه ‌لشكریان‌ رابرت ‌در منصوره‌ می‌جنگیدند، لوئی ‌نهم ‌به‌ همراه‌ بخش ‌اعظم‌ سپاهش‌ از دریاچه ‌اشموم‌عبور كرد و با سپاهیان ‌ایوبی‌ چند مصاف‌ داد و دو طرف‌ تلفات ‌سنگینی‌ دادند، دو سپاه ‌در 6 ذیقعده 647/ 11 فوریه‌1250 نیز نبرد سختی‌كردند، ولی‌ منجر به‌ نتیجه‌ قطعی‌ نشد. چندی‌ بعد، ملك‌ معظم‌ غیاث‌الدین ‌تورانشاه‌، پس‌از ورود به ‌منصوره‌ و در دست ‌گرفتن‌ حكومت‌، اقدام ‌به ‌نبرد دریایی‌ با صلیبیان ‌كرد و دهها كشتی ‌صلیبی‌ را، كه‌ بسیاری‌ از آنها حامل‌ مواد غذایی ‌بود ، تصاحب ‌نمود. قطع‌ کمكهای غذایی‌، شیوع‌ بیماریها، گرانی‌، خستگی‌ مفرط‌ صلیبیان ‌و حملات‌ پراكنده‌ مسلمانان ‌به ‌آنان ‌باعث‌شد تا لوئی‌ نهم‌ به‌ اندیشه‌ بازگشت‌ به ‌دمیاط‌ و نجات‌ باقیمانده ‌سپاه ‌بیفتد. ازاین‌رو، در اواخر 647/ آوریل‌1250 به‌ تورانشاه‌ پیشنهاد كرد كه ‌دمیاط‌ با بیت‌المقدّس‌ معاوضه‌ شود. این ‌پیشنهاد را پیشتر ملك ‌صالح‌ مطرح‌ كرده ‌بود، اما صلیبیان ‌آن ‌را نپذیرفته ‌بودند. از این‌رو مسلمانان ‌نیز كه‌ از شرایط ‌بحرانی ‌صلیبیان ‌مطّلع‌ بودند، از قبول‌ آن‌ خودداری‌ كردند.
لوئی ‌نهم ‌ناگزیر به‌ دمیاط ‌بازگشت‌ و چون‌ سپاهیان ‌صلیبی ‌پس ‌از عبور از پلی ‌كه ‌ایجاد كرده‌ بودند، آن ‌را ویران ‌نكردند، سپاه ‌ایوبی ‌از آن ‌پل ‌بهره‌ برد و به ‌تعقیب‌ صلیبیان ‌پرداخت. در ادامه ‌این ‌تعقیب ‌و گریز، دو سپاه‌در اوایل‌محرّم‌648 در حوالی‌ دمیاط ‌به‌ هم‌ رسیدند و نبرد خونینی ‌روی ‌داد كه ‌منجر به ‌كشته ‌و اسیر شدن‌ هزاران‌ صلیبی ‌گردید. سرانجام ‌لوئی‌ حاكم ‌صور را برای ‌مذاكره ‌و تسلیم‌ نزد ایوبیان ‌فرستاد، اما بنا به‌ نقلی ‌سپاهیان ‌صلیبی‌ با خیانت‌ یك‌ سرباز، سلاح‌ خود را زمین ‌گذاشتند و ناگزیر مذاكرات ‌منتفی ‌شد و لوئی‌نهم ‌و تمام‌ لشكریانش‌ در 2 محرّم‌648/ 6 آوریل‌ 1250 تسلیم‌ شدند. لوئی ‌و دو برادرش‌، شارل‌(كنت‌آنژو) و آلفونس‌ (كنت‌ پواتیه‌)، به ‌شهر منصوره‌ منتقل ‌و زندانی ‌شدند. چند روز پس ‌از اسارت‌ لوئی ‌نهم‌، مذاكرات‌ صلح ‌با وی‌ انجام‌ گرفت ‌و در پایان ‌مقرر شد صلحی‌ برای‌ ده ‌سال‌ منعقد گردد كه‌ بر اساس‌ آن‌، در مقابل ‌آزادی ‌پادشاه ‌فرانسه و همراهانش‌، شهر دمیاط‌ به‌ مسلمانان ‌تحویل‌ داده‌شود، تمام ‌اسیران ‌مسلمان ‌آزاد شوند و پانصد هزار دینار فدیه ‌لوئی‌نهم‌پرداخت‌گردد. در همان‌زمان‌ و پیش‌ از انعقاد قرار داد، تورانشاه ‌به ‌دست‌ ممالیك ‌بحری ‌به ‌طرز فجیعی ‌به ‌قتل ‌رسید. اما امرای‌ شورشی‌ كه‌ از ضرورت‌ تسریع ‌در انعقاد قرارداد صلح ‌آگاه ‌بودند، بلافاصله‌ آن‌ را عملی ‌ساختند و بدین‌ترتیب‌، حمله‌ هفتم ‌صلیبی ‌نیز با شكست‌ كامل ‌صلیبیان ‌پایان ‌یافت‌.

armin khatar
07-17-2011, 04:29 PM
لوئی‌نهم ‌و همراهانش ‌در 9 صفر 648/ 13 مه‌1250 وارد عكا شدند. وی ‌به ‌محض‌ ورود به‌ عكا، از مادرش‌، نایب‌السلطنه‌ فرانسه‌، نامه‌ای ‌دریافت ‌كرد كه‌ در آن‌ به ‌خطر حمله ‌پادشاه‌ انگلستان ‌به ‌فرانسه ‌اشاره‌ و مؤكّداً از لوئی‌ خواسته‌ شده ‌بود به ‌فرانسه ‌بازگردد. با این‌حال‌، لوئی ‌پس ‌از سه‌ جلسه‌ بحث‌ و مشورت‌ با شورای‌ عالی ‌صلیبیان ‌تصمیم‌ گرفت‌ تا آزادی ‌تمام ‌اسیران‌ صلیبی‌ و سامان‌ دادن‌ به ‌اوضاع‌ آنان‌، در شام‌ بماند. پس‌ از این ‌تصمیم‌، وی ‌به ‌امید راه‌اندازی ‌یك‌ حمله ‌جدید صلیبی‌، دو برادرش‌ را به‌ همراه‌ دیگر علاقه ‌مندان بازگشت‌ به‌ اروپا، در جمادی‌الاولی‌648/ اوت‌1250 روانه ‌فرانسه ‌كرد تا نظر مساعد پاپ ‌اینوكنتیوس ‌چهارم‌ را برای ‌حمله ‌جدید جلب ‌كنند.
اوضاع ‌اروپا در اواسط‌ سده ‌هفتم‌/ اواسط ‌سده ‌سیزدهم‌، به ‌دلیل‌ اختلافات ‌داخلی ‌و درگیری‌ میان ‌پادشاهان‌ اروپا از یك‌ سو و درگیری‌ آنان‌ با پاپ ‌از سوی ‌دیگر، برای‌ حمله ‌مساعد نبود. برادران‌ لوئی‌نهم‌، كه ‌به ‌لشكركشی‌ مجدد به‌ شرق‌ تمایل ‌نداشتند، صرفاً به ‌سبب‌ قولی‌ كه‌ داده ‌بودند با پاپ ‌ملاقات‌ و خواست ‌لوئی ‌را مطرح ‌كردند ولی‌چون ‌پاپ‌ هم ‌رغبتی ‌به‌ حمله ‌جدید نداشت‌، نتیجه ‌چندانی ‌از این‌ ملاقات ‌حاصل‌ نشد. با این‌حال‌، تلاشهای ‌اندكی ‌برای ‌بسیج‌ نیروها انجام‌ گرفت‌. در این‌ میان‌ جنبشی‌ مردمی‌، به ‌رهبری‌ چوپانی ‌مجارستانی ‌كه‌ خود را «آقای‌ مجارستان‌» می‌نامید، برپا شد و سراسر فرانسه ‌را نیز فرا گرفت ‌و چون ‌بیشتر شركت‌كنندگان ‌در آن‌كشاورزان‌ و چوپانان ‌بودند، به‌«حمله ‌صلیبی ‌چوپانان‌» معروف‌ شد. تجمع ‌این ‌افراد به ‌شورش‌ و اغتشاش ‌و فساد انجامید و مادر لوئی ‌ناگزیر دستور سركوب‌ و متفرق ‌ساختن ‌آنان ‌را صادر كرد. از آن‌سو، لوئی ‌كه ‌در انتظار كمك ‌اروپاییان ‌به ‌سر می‌برد بر آن‌شد تا از اختلافات ‌ایوبیان ‌شام ‌و ممالیك ‌مصر به‌ سود صلیبیان‌ بهره‌برداری ‌كند. در آن‌ زمان‌، الملك‌ الناصر صلاح‌الدین‌ یوسف‌، حاكم‌ ایوبی‌ حلب‌ و بعد دمشق‌، با حكومت ‌جدید ممالیك ‌مصر به‌ مخالفت‌ برخاست‌ و برای‌ جنگ‌ با آنها آماده ‌می‌شد. هم‌زمان‌، هر دو طرف‌ درگیر (ممالیك ‌مصر و ایوبیان‌ شام‌) در تلاش‌ بودند تا در ازای‌ دادن‌ امتیازاتی‌، طرفداری‌ و حمایت‌ لوئی ‌را جلب‌ كنند. پادشاه ‌فرانسه‌ از این ‌فرصت‌ استفاده‌ كرد و ممالیك‌ مصر را واداشت‌ تا بخشی ‌از اسیران ‌صلیبی ‌نبرد منصوره‌ را آزاد کنند. در 15رمضان‌ 648/11دسامبر 1250، الناصر یوسف ‌ایوبی‌ با سپاه‌ عظیمی ‌به ‌قصد سركوب‌ ممالیك‌ مصر از دمشق‌ خارج‌ شد و در 10 ذیقعده ‌در محلی ‌به ‌نام ‌صالحیه‌ و به ‌روایتی ‌در عباسه‌، با سپاه ‌ممالیك‌ مصاف‌ داد كه ‌بر اثر خیانت‌ برخی‌ از بردگانش‌ شكست‌ خورد و به‌ دمشق‌ بازگشت‌.

armin khatar
07-17-2011, 04:30 PM
ممالیك ‌مصر، به‌ منظور كمك‌ گرفتن‌ از صلیبیان ‌برای ‌سركوب‌ الناصر یوسف‌ و دیگر ایوبیان ‌باقیمانده ‌در شام‌، ذیحجه‌649/ مارس‌1252، نمایندگانی ‌نزد لوئی ‌نهم‌ به ‌قیصریه‌ فرستادند و به ‌او پیشنهاد كردند به ‌جای‌ معاهده‌ دمیاط‌، پیمانی ‌دیگر منعقد شود كه‌ بر اساس‌ آن‌، ممالیك ‌تمام ‌اسیران‌ صلیبی ‌باقیمانده ‌در مصر را آزاد كنند، پادشاه‌ فرانسه‌ را از پرداخت‌ باقیمانده ‌مبلغ‌ فدیه‌اش ‌معاف‌ نمایند و بیت‌المقدّس‌ را به ‌صلیبیان ‌تحویل‌ دهند. پادشاه‌ فرانسه ‌با این ‌پیشنهاد سخاوتمندانه‌ ممالیك‌، كه‌ تقریباً تمام ‌خواستهایش‌ را بدون‌ كوچك‌ترین‌ زحمتی ‌تأمین ‌می‌كرد، بلافاصله‌ موافقت‌كرد و در اوایل‌صفر/ اواخر مارس‌و به روایتی‌ در ربیع‌الاول‌650/ 1252عهدنامه‌ای‌ به‌ مدت‌ پانزده‌سال ‌میان‌ صلیبیان ‌و ممالیك‌ منعقد شد. در پی ‌این ‌توافق‌، لوئی ‌با سپاهش‌ راهی ‌یافا شد تا از آنجا همراه‌ سپاه‌ ممالیك‌ روانه‌ قدس‌ شود، اما وقتی‌ الناصر یوسف‌ از این ‌نقشه‌ آگاه ‌شد با اعزام‌ سپاهی‌ چهار هزار نفره‌، مانع‌ پیوستن ‌دو سپاه ‌گردید و در نتیجه‌، طرح‌ آنان ‌برای ‌تصرف‌ بیت‌المقدّس ‌ناكام‌ ماند. با تداوم‌ بحران ‌میان‌ایوبیان‌ و ممالیك‌، كه ‌تحریكهای ‌لوئی‌ نهم‌ بدان ‌دامن‌ می‌زد، المستعصم‌باللّه (آخرین‌ خلیفه‌عباسی‌) كه ‌با خطر توأمان‌ مغولان ‌و صلیبیان ‌در شرق‌ و غرب‌ جهان‌ اسلام‌ روبه‌رو بود، با اعزام‌ نماینده‌ای ‌به ‌نام‌ شیخ ‌نجم‌الدین‌ بادَرائی‌، در صفر 651/ آوریل‌1253 میان ‌دوطرف‌ صلح‌ برقرار كرد. صلح‌ ایوبیان‌ با ممالیك ‌امیدهای ‌لوئی‌نهم ‌و صلیبیان ‌را برای‌ توسعه‌ قلمروی‌ خود بر باد داد و ناگزیر شروع ‌به ‌تقویت‌ استحكامات‌ شهرهای‌ ساحلی‌ چون‌ عكا و یافا و صیدا كردند.

armin khatar
07-17-2011, 04:30 PM
علاوه‌ بر بهره‌برداری‌ از اختلاف ‌ایوبیان ‌و ممالیك‌، لوئی ‌از مستمسكهای ‌دیگری‌ نیز بهره ‌جست‌. در اواسط 648/ اواخر 1250، رهبر اسماعیلیه ‌شام‌، شیخ‌الجبل‌، برای‌ ایجاد دوستی‌ و اتحاد با صلیبیان‌، تلاشهایی ‌كرد ولی‌ به ‌نتیجه‌ای ‌نرسید. لوئی ‌در عین‌حال‌، با اقتدا به ‌پاپ ‌اینوكنیتوس چهارم‌، كوشید از طریق ‌برقراری ‌تماس ‌با مغولان ‌از آنها بر ضد مسلمانان ‌استفاده ‌كند. او هنگام‌ اقامت‌ در قبرس‌(جمادی‌الاولی‌646ـ صفر 647/ سپتامبر 1248 ـ مه‌1249) فرستادگان‌ جغتای‌، خان ‌مغول‌، را مورد تفقد قرار داده ‌و ضمن‌ استقبال ‌از پیشنهاد همكاری ‌میان ‌دو طرف‌، آنها را، همراه‌ با سه ‌فرستاده‌ صلیبی‌، در 10 شوال‌646/ 27 ژانویه‌1249 راهی ‌قلمروی‌ مغولان‌ كرده‌ بود. این‌ فرستادگان ‌سال‌ بعد به ‌نزد لوئی‌(هنگام‌ اقامتش ‌در قیصریه‌) بازگشتند ولی ‌مناسباتی ‌میان ‌دو طرف‌ برقرار نشد. سرانجام‌ تلاشهای‌ لوئی‌، در پی‌ مرگ‌ مادرش ‌در 651/1253 و رسیدن ‌اخبار اغتشاش ‌و جنگ ‌در فرانسه ‌و لزوم‌ بازگشت ‌فوری‌ وی‌ به‌ كشور، ناتمام‌ ماند و وی‌ در 4 صفر 652/ 24 آوریل‌1254 عكا را به ‌سوی ‌فرانسه ‌ترك‌ كرد.
در ربیع‌الاول 658/ مارس‌1260 كِتبُغا، فرمانروای‌ مغولان‌ در شام‌، و سپاهیانش‌ و امیران‌ صلیبی‌ انطاكیه‌، وارد دمشق ‌شدند و به‌ مسلمانان ‌و معتقداتشان ‌توهین‌ بسیار كردند. متقابلاً مسلمانان ‌نیز، پس ‌از پیروزی‌ ممالیك ‌به ‌رهبری‌ الملك‌ المظفر قُطْز در نبرد مشهور عین‌ جالوت‌ در 25 رمضان 658 / 2 سپتامبر 1260 از مسیحیان ‌صلیبی ‌انتقام ‌سختی‌ گرفتند. پس‌ از قتل‌ قطز در ذیقعده 658، پادشاهی ‌ممالیك‌ مصر به‌ بَیبَرس‌ اوّل‌رسید.

armin khatar
07-17-2011, 04:30 PM
در شوال 659/ سپتامبر 1260 چندین‌ درگیری‌ كوچك‌ میان ‌سپاهیان ‌بیبرس ‌و صلیبیان ‌در نواحی ‌گوناگون‌ شام‌ رخ‌ داد. در661/ 1262 بیبرس‌ در رأس‌ سپاهیانش ‌به ‌قصد سركوب ‌صلیبیان ‌و سامان‌ دادن ‌به ‌اوضاع‌ شام ‌راهی‌ این ‌دیار شد و در جمادی ‌الاولی‌663، شهر قیصریه‌، در رجب‌663 شهر ارسوف‌، و در 664 شهر صَفَد را فتح‌كرد. وی ‌در 665 با حاكم ‌صور و حصن‌ الاكراد صلح ‌كرد و در 666 قلعه ‌شقیف ‌و شهر یافا را بازپس‌گرفت‌. سپس‌ راهی ‌شمال ‌شام ‌شد و پس ‌از آنكه ‌سپاهیانش ‌را به ‌سه ‌دسته ‌تقسیم‌ كرد، در اوایل ‌رمضان‌666 شهر بسیار مستحكم‌ و مهم ‌انطاكیه ‌را گرفت ‌و پس ‌از تقسیم ‌غنایم ‌میان ‌سربازانش‌، شهر را آتش ‌زد تا دیگر اثری ‌از آن ‌نماند. آنگاه‌ در667 عهدنامه ‌صلح‌ با ملكه ‌بیروت ‌را تجدید كرد. وی‌در 668/1269، برای ‌سركوب ‌صلیبیان ‌كه ‌با مغولان‌ هم‌پیمان ‌شده‌ بودند، از اسكندریه ‌راهی‌ دمشق ‌شد و در همانجا بود كه ‌از لشكركشی ‌مجدد لوئی‌ نهم‌ به ‌مشرق ‌و حمله ‌جدید صلیبی‌ آگاهی‌ یافت‌. او به ‌سرعت‌ خود را به ‌مصر رساند و شهرهای‌ ساحلی‌ و مرزی‌، به ‌ویژه ‌اسكندریه‌ را كه ‌گمان‌ می‌كرد هدف‌ حمله ‌جدید صلیبی ‌خواهد بود، تقویت ‌كرد.

armin khatar
07-17-2011, 04:30 PM
نتيجه جنگ هفتم

در اثر اختلاف بين جانشينان صلاح الدين كه نواده هاى برادر او بودند، صليبيون توانستند در سال ۱۲۴۰ تمامى سرزمين هاى پادشاهى اورشليم را از مصرى ها و دمشقى ها كه با يكديگر اختلاف داشتند باز پس گيرند.

armin khatar
07-17-2011, 04:31 PM
جنگ صليبي‌ هشتم

در پی ‌سقوط‌ انطاكیه‌ و دیگر شهرهای‌ شام ‌به ‌دست‌ ممالیك‌ و آمدن‌ رئیس‌ اسقفهای ‌شهر صور نزد پاپ‌ كلمنس‌ چهارم‌، به ‌منظور درخواست‌ كمك‌ از وی ‌برای ‌حفظ‌ آخرین‌ بقایای‌ قلمرو صلیبیان‌ در شام‌، لوئی‌نهم ‌كه ‌همچنان‌ پس‌ از گذشت‌ چهارده‌سال ‌از بازگشتش‌ به ‌فرانسه ‌به ‌دلیل ‌شكست ‌و اسارت‌ خفت ‌بارش‌ در مصر، به ‌فكر انتقام ‌از مسلمانان ‌و به‌ ویژه‌ مصریان‌بود، بر آن‌شد تا یك ‌حمله‌ جدید صلیبی ‌به ‌مشرق‌ زمین‌ تدارك‌ ببیند. وی‌از پاپ‌ خواست‌ تا شاهان ‌و امیران‌ اروپا را به ‌شركت‌ در یك‌ حمله ‌جدید صلیبی‌ فراخواند. در پی‌ فراخوان‌ پاپ‌ بسیاری‌ از فرمانروایان‌ اروپا در كاخ ‌لوئی ‌جمع ‌شدند و لوئی ‌نهم ‌پس‌ از سخنرانی ‌پاپ‌، ضمن‌ تشریح ‌اوضاع ‌صلیبیان‌، اعلام ‌كرد كه‌ او عازم ‌مشرق‌ زمین ‌است ‌و از آنها خواست‌ وی‌ را همراهی‌ كنند، اما برخلاف ‌لوئی ‌كه ‌شور و اشتیاق ‌بسیاری‌ برای‌ تدارك ‌و شركت‌ در این ‌جنگ‌ داشت‌ بیشتر پادشاهان‌ و فرمانروایان‌ اروپایی حاضر در اجلاس ‌كوچك‌ترین ‌تمایلی‌ به ‌حضور یا مشاركت ‌در این ‌حمله ‌از خود نشان‌ ندادند. پس ‌از این ‌اجلاس‌، لوئی‌ كه ‌از كمك ‌دیگران‌ ناامید شده‌ بود، بر آن‌شد تا به ‌تنهایی ‌و با بهره‌گیری‌ از تسهیلات‌ و حمایت‌ كلیسا و پاپ‌ دست‌ به ‌حمله ‌بزند. ازاین‌رو، پس ‌از تعیین ‌پنج ‌تن ‌از نزدیك‌ترین‌ یارانش ‌به ‌عنوان ‌شورای‌ سلطنتی‌، خود آماده ‌حركت ‌به ‌سوی ‌شرق‌ شد.
لوئی ‌نهم ‌با اعضای‌ خانواده‌اش‌، در 668/ 1270 پاریس ‌را به ‌قصد بندر اِگ ‌ـ مورت‌ واقع ‌در جنوب ‌فرانسه‌، كه ‌محل ‌تجمع ‌نیروها بود، ترك ‌كرد. پس‌ از سه‌ ماه ‌انتظار در اگ ‌ـ مورت ‌و تجمع‌ كامل ‌نیروها كه‌ تعدادشان ‌بین‌30 تا 000 ، 40 تن ‌ذكر شده ‌است‌، صلیبیان ‌بندر اگ‌ـ مورت‌ را به ‌سوی‌ جزیره ‌ساردنی ‌ترك ‌كردند.

armin khatar
07-17-2011, 04:31 PM
در ابتدا قرار بود لشكریان ‌مستقیماً راهی‌ سرزمین‌ قدس‌ در شام‌ شوند ولی‌ به‌ دلایلی ‌مسیر حمله‌ تغییر كرد و سپاه ‌صلیبی ‌راهی ‌تونس‌(افریقیه ‌قدیم‌) گردید. برخی‌ دلیل‌ این‌تغییر مسیر را دعوتهای ‌مكرر دومین ‌فرمانروای ‌حفصی ‌تونس‌، ابوعبداللّه ‌محمد المستنصر باللّه‌، از لوئی‌نهم‌ و تمایل ‌مستنصر به‌ گرویدن‌ به ‌كیش ‌مسیحیت ‌دانسته‌اند، كه ‌این ‌ادعا با توجه‌ به ‌عملكرد بعدی‌ فرمانروای‌ تونس‌ درست‌ به ‌نظر نمی‌رسد. ظاهراً انگیزه‌ واقعی ‌لوئی ‌از تغییر مسیر حمله‌، استفاده ‌از موقعیت ‌سوق‌الجیشی ‌و ممتاز تونس‌ به ‌منظور محاصره‌ زمینی ‌و دریایی ‌مصر و درهم‌كوبیدنِ قدرت‌ عظیم ‌این ‌كشور بوده ‌است‌ كه‌ در این‌ مورد تلاش‌ شارل‌، كنت‌ آنژو، كه ‌لوئی ‌را به ‌ثروتهای ‌عظیم‌ تونس‌ تطمیع‌ كرد مؤثر بوده‌ است‌. دلایل ‌ضعیف‌ دیگری‌ نیز ذكر شده‌است‌، از جمله‌ شكایت ‌برخی‌ از بازرگانان ‌مسیحی ‌از المستنصر به‌ سبب ‌مسائل ‌مالی ‌و خشم‌ و نارضایتی ‌لوئی‌نهم‌ از انتقاد المستنصر از عملكرد وی‌ در مصر. به‌ هر روی ‌صلیبیان‌عازم‌ تونس‌شدند و پس‌از دو ماه ‌سفر دریایی‌، خسته‌ و مبتلا به‌بیماری‌، به‌ سواحل ‌تونس‌ رسیدند. صلیبیان ‌پس‌ از نه ‌روز اقامت ‌در سواحل‌ تونس‌، شهر قدیم ‌قرطاجنه‌ (كارتاژ) را تصرف‌ كردند و مسلمانان ‌آن ‌ناحیه ‌را به ‌قتل ‌رساندند. این ‌واقعه ‌سبب‌ نكوهش‌ و سرزنش‌ شدید حاكمان‌ سرزمینهای ‌اسلامی ‌از بی ‌تدبیری ‌و اهمال ‌المستنصر در مقابل‌ صلیبیان‌ شد. گفته ‌شده‌ است‌ كه ‌المستنصرباللّه ‌به ‌جای ‌مقابله ‌با صلیبیان‌، هشتاد هزار دینار طلا برای ‌لوئی‌نهم ‌فرستاد تا او دست‌ از محاصره‌ كارتاژ بردارد. این ‌مسئله ‌او را در مظان‌ اتهام ‌همدستی ‌با صلیبیان ‌قرار داد و او، برای ‌رفع ‌اتهام‌، به ‌مصاف‌ صلیبیان ‌رفت‌ و حملاتی ‌را تدارك دید كه ‌از آن‌ جمله‌ شبیخون‌ سپاهیان‌ تونسی ‌به‌ اردوگاه‌ صلیبیان ‌در كارتاژ در محرّم‌669 بود. از خوش‌ اقبالی ‌المستنصر، فرسودگی‌صلیبیان‌و انتشار بیماری‌میان‌آنان‌ــ كه ‌بعدها بسیاری‌ از آنان ‌از جمله‌لوئی‌ نهم‌ و یكی‌ از پسرانش‌ را به ‌كام‌ مرگ‌ فرستاد ــ حمله‌ به‌ تونس‌ با ناكامی‌ مواجه‌ شد. پس‌ از درگذشت‌ لوئی‌، برادرش ‌وارد كارتاژ شد و بر لزوم ‌مقابله ‌با مسلمانان ‌اصرار ورزید. در همین ‌زمان‌ ادوارد، ولیعهد انگلستان‌، برای ‌كمك‌ به ‌صلیبیان و كسب ‌افتخاراتی ‌برای ‌كشورش‌، با سپاهیانش‌، وارد تونس‌شد، مدتی‌ آنجا ماند و در برخی‌ درگیریهای‌ صلیبیان ‌و تونسیان‌ــ كه‌ از 15 محرّم ‌تا 27 صفر 669/ 5 سپتامبر تا 15 اكتبر 1270 روی‌ داد و منجر به‌ كشته‌شدن ‌صدها نفر گردید، شركت‌كرد.
با وجود تسلط‌ مسلمانان ‌بر اوضاع‌ جنگ‌، به ‌دلیل‌ فرارسیدن ‌فصل ‌زمستان ‌و تمایل ‌سپاهیان ‌دو طرف‌ به ‌بازگشت‌ به ‌منازلشان‌، میان ‌المستنصر باللّه ‌و شارل‌، مذاكراتی‌ برای‌ مصالحه‌ انجام‌ گرفت ‌و صلیبیان ‌در تونس ‌تن ‌به ‌صلح‌ دادند.

armin khatar
07-17-2011, 04:31 PM
این‌ صلحنامه‌، كه‌ مدت‌ آن‌ را پانزده ‌یا هفده‌سال‌ ذكر كرده‌اند، در فاصله‌ زمانی‌14محرّم ‌تا جمادی‌الاولی‌669/ 5 سپتامبر تا دسامبر 1270 به‌ امضا رسید و مفاد آن‌، در عمل ‌به ‌سود صلیبیان ‌تمام ‌شد. پس‌ از انعقاد قرارداد صلح ‌، بلافاصله ‌به ‌دستور المستنصر شهر قرطاجنه ‌و قلعه‌اش‌ را با خاك ‌یكسان‌ كردند و صلیبیان ‌به ‌سرپرستی ‌شارل ‌و همراهی ‌ادوارد، تونس‌ را به ‌سوی‌ سیسیل ‌ترك‌ گفتند، اما در مسیر بازگشت‌ دچار طوفان ‌شدند و بسیاری ‌از آنان ‌به ‌هلاكت ‌رسیدند.
در رمضان‌669/ مه‌1271، ادوارد ولیعهد انگلستان‌ تصمیم‌ گرفت‌ راهی‌ شام ‌شود تا هدفی ‌را كه ‌به ‌خاطرش‌ سفر كرده ‌بود، محقق‌سازد. او در قبرس‌ موافقت ‌اشراف‌ زادگان ‌را، برای ‌كمك ‌كردن‌ به‌ وی‌ به ‌مدت ‌چهار ماه‌، به ‌دست ‌آورد. وی‌در 6 شوال‌/ 19 مه‌ وارد عكا شد و بعداً هیوسوم‌ (پادشاه ‌قبرس‌) و بوهموند ششم‌ (امیر طرابلس‌) نیز به ‌او پیوستند. ادوارد مدتی‌در شام‌ ماند و درصدد متحد شدن‌ با مغولان ‌برآمد، ولی‌كاری‌از پیش‌نبرد و صلیبیان ‌نیز دیگر شوقی‌ برای‌ ادامه ‌این ‌جنگهای ‌بیهوده ‌نداشتند. ازاین‌رو ادوارد، ناگزیر، در 22 رمضان‌670/22 مه‌1272 قرارداد صلحی‌ برای ‌مدت ‌ده‌سال ‌با بیبرس ‌منعقد ساخت. به‌ رغم‌ امضای‌ قرارداد صلح‌، ظاهراً بی‌اعتمادی ‌میان ‌دو طرف‌، همچنان ‌به ‌قوّت ‌خود باقی ‌بود، زیرا، در ماه ‌ذیقعده‌/ ژوئن‌ بیبرس‌ ترتیبی ‌داد تا ادوارد را یكی‌ از فداییان ‌اسماعیلی ‌به ‌قتل‌ برساند، اما این ‌نقشه ‌ناكام‌ ماند و ادوارد جان ‌سالم ‌به ‌در برد و چندی ‌بعد در صفر 671/ سپتامبر 1272 ناامیدانه ‌به ‌كشورش‌ بازگشت ‌و بدین ‌ترتیب ‌هشتمین ‌و آخرین‌ حمله‌ صلیبی‌ به ‌سرزمینهای ‌اسلامی‌ نیز به‌ پایان ‌رسید.

armin khatar
07-17-2011, 04:32 PM
سالهای ‌پس ‌از جنگ

‌بیبرس ‌پس ‌از خروج ‌صلیبیان ‌از تونس‌ در جمادی ‌الا´خره 669، مصر را به‌ سوی‌ دمشق ‌ترك‌ كرد. در دمشق‌ سپاهیانش ‌را به ‌دو دسته ‌تقسیم ‌كرد و به ‌تصرف‌ شهرها و قلعه‌های ‌مناطق‌ گوناگون ‌شام ‌پرداخت.
در شعبان 669، ملك ‌سعید ناصرالدین‌محمد، فرزند بیبرس‌، قلعه‌ مشهور «حصن‌ الاكراد» را فتح ‌كرد و صلیبیان ‌را به ‌طرابلس ‌كوچ‌ داد و در همان ‌سال‌ و پس ‌از سقوط ‌قلعه‌ الاكراد، با حاكم ‌صلیبی‌ طرطوس‌ صلح ‌كرد. آنگاه ‌قلعه ‌مشهور عكار را به ‌محاصره‌ درآورد تا اینكه ‌صلیبیان ‌درخواست ‌امان ‌كردند و از آنجا خارج‌ شدند.
در اواخر سال‌669، وقتی ‌بیبرس ‌از رسیدن ‌لشكر ادوارد به ‌عكا آگاه ‌شد، با حاكم ‌طرابلس ‌صلحی‌ به ‌مدت‌ یازده‌سال ‌منعقد ساخت‌.
پس‌ از وفات‌ بیبرس‌ در 27محرّم‌676 و عزل‌ پسرش‌ ملك ‌سعید در 678، سیف‌الدین ‌قلاوون ‌صالحی‌ به ‌عنوان ‌سلطان ‌ممالیك ‌مصر برگزیده ‌شد. در 680، قلاوون‌، پس‌ از سركوب‌ مخالفان ‌داخلی‌، وقتی ‌دید نمی‌تواند هم‌زمان‌ با مغولان ‌و صلیبیان‌ بجنگد، به‌ صلح‌ با صلیبیان‌روی‌آورد و ضمن‌تمدید عهدنامه‌صلح‌پیشین‌، كه‌میان‌صلیبیان‌عكا و سلطان‌بیبرس‌منعقد شده‌بود، برای‌ده‌سال‌دیگر، معاهدات‌صلح‌دیگری‌نیز با برخی‌از آنها منعقد كرد. با این‌حال‌، پس‌ از رفع‌خطر مغولان ‌و تقویت ‌مركز ممالیك ‌در شام‌، سلطان ‌قلاوون‌ در صدد راندن‌ باقیمانده ‌صلیبیان‌ از شرق‌ اسلامی‌ برآمد، چنان‌ كه ‌در 684/ 1285 قلعه‌ مهم ‌مَرْقَب‌*و در 686/ 1287شهر لاذقیه ‌را از تصرف ‌صلیبیان ‌خارج‌ كرد. در 688/ 1289 نیز طرابلس‌ را پس ‌از آنكه 185 سال ‌اشغال‌ صلیبیان‌بود، از آنان ‌بازپس‌گرفت‌.
سقوط‌ طرابلس‌ باعث ‌اندوه ‌پادشاهان ‌غرب‌ اروپا و پاپ‌ نیكولاس‌ چهارم‌ شد و در پی ‌آن‌ پاپ ‌پیشنهاد كرد كه‌ حمله ‌صلیبی ‌دیگری‌، برای ‌حفظ ‌سرزمینهای ‌صلیبی‌ باقیمانده ‌در مشرق‌ زمین‌، صورت ‌گیرد. این‌ درخواست‌ با بی‌اعتنایی‌ فرمانروایان‌ اروپا مواجه‌ شد، ولی‌ گروههایی‌ از مردم‌ شمال‌ایتالیا آن ‌را پذیرفتند. پاپ ‌این‌گروهها را زیر فرمان‌ اسقف‌ طرابلس‌، كه ‌پس‌ از تصرف‌ این ‌شهر نزد پاپ ‌گریخته ‌بود، قرارداد و آنان ‌را با كشتیهای‌ ونیزی‌، كه ‌منافع ‌بازرگانیشان ‌در شام‌ به‌ خطر افتاده ‌بود، به ‌شام‌ فرستاد.
وقتی ‌این‌ سپاه ‌در اوت‌1290/ شعبان‌689 به‌ عكا رسید، قرارداد صلح‌ میان‌ سلطان‌ قلاوون‌ و پادشاه ‌قبرس‌و عكا امضا شده‌ بود، اما صلیبیان ‌تازه‌ وارد، به‌ رغم ‌عهدنامه‌ صلح‌، به ‌گروهی‌ از بازرگانان‌ مسلمان ‌حمله ‌كردند و بسیاری ‌از آنان ‌را به‌ قتل ‌رساندند كه‌ خشم‌ قلاوون‌ را برانگیخت ‌و او تصمیم ‌گرفت‌ به‌ عكا حمله ‌كند و آخرین‌ امارت‌ صلیبی‌ به‌ جا مانده ‌را نیز از میان‌ بردارد. وی ‌در اوایل‌ شوال 689/ اكتبر 1290، به‌ قصد فتح‌عكا از مصر خارج ‌شد ولی ‌در راه‌ بیمار گردید و در 6 ذیقعده 689 درگذشت‌. اما فرزند و جانشین ‌وی‌، مَلِك‌اشرف‌، در ربیع‌الاول‌690/ مارس‌1291 كار پدر را ادامه‌ داد و در این ‌راه‌، از سایر امیران‌ شام ‌نیز یاری‌خواست‌. محاصره‌ شهر مستحكم ‌عكا چند ماه ‌كشید و سرانجام ‌در جمادی‌الاولی (یا جمادی‌الا´خره‌) 690/ مه‌1291، این ‌شهر پس‌ از بیش‌ از یك‌ قرن‌ به ‌قلمرو اسلام‌ پیوست‌. پس‌از سقوط‌عكا شهرهای‌عثلیث‌، عكار، حیفا، جُبَیل‌، صور، صیدا، بیروت‌، طرسوس‌، بَترون‌و صرفند نیز به ‌تصرف‌مسلمانان‌درآمد. سقوط ‌امارت ‌عكا، كه ‌آخرین ‌پایگاه ‌مستحكم‌ صلیبیان ‌در شرق‌ به ‌شمار می‌آمد، و فتح ‌سریع‌ سایر شهرهای ‌شام ‌در 690/ 1291، اگرچه‌ نقطه ‌پایان ‌جنگهای‌ صلیبی ‌در میان‌ مورخان‌ محسوب ‌می‌شود، ولی ‌برخی‌ مورخان‌معاصر عرب‌بر آن‌اند كه‌جنگهای‌صلیبی‌در قالبی‌دیگر ادامه‌یافت ‌و به‌ ویژه‌حملات‌استعماری‌و سلطه‌جویانه‌اروپاییان‌د اواخر سده‌دوازدهم‌/ هجدهم‌و سده‌های ‌سیزدهم ‌و چهاردهم‌/ نوزدهم‌ و بیستم‌ از همین‌ منظر درخور بررسی‌ است‌.

armin khatar
07-17-2011, 04:32 PM
اين كه مى گويند تاريخ را قوم فاتح مى نويسد شايد زياد درست نباشد. زيرا تاريخ اين جنگ ها را صليبيون كه در نهايت بازنده بزرگ جنگ هاى صليبى بودند به گونه اى نگاشته اند كه گويى فاتح آنها بوده اند (البته در نهايت بُرد در زمينه هاى فرهنگى، علمى و تجارى با آنها بود). در جايى انگيزه ها را مقدس نام نهادند در حالى كه پس از هر جنگ براى تصاحب فرمانروايى سرزمين هاى فتح شده به جان هم افتادند حتى در جريان جنگ اول صليبى بعضى از سرداران صليبى به طمع فتح سرزمين هاى تازه و بكر اصولاً اورشليم را فراموش كردند يا حتى بعضى شاهزاده هاى ترك و فرنگى با هم متحد شده عليه شاهزاده هاى ترك و فرنگى ديگر مى جنگيدند. به هر حال در جاى جاى اين جنگهاي هشتگانه مواردى موجود است كه انسان به مقدس بودن انگيزه چنين جنگ هايى كاملاً شك مى كند.

armin khatar
07-17-2011, 04:32 PM
پيامدهاي جنگ هاي صليبي

«هنرى لوكاس» پژوهشگر معاصر اروپا معتقد است كه نوزايى سده دوازدهم اروپا به علت تراوش علوم و معارف يونانى- اسلامى بوده كه قبل از جنگ هاى صليبى از طريق آندلس به مغرب زمين رسيده است. وى بر اين باور است كه اگر نبرد هاى صليبى نبود تاثير فرهنگ اسلامى بر غرب بيشتر مى شد. آنچه مسلم است اين است رنسانسى كه در قرن دوازده ميلادى در اروپا شروع شد به مدد فرهنگ و تمدن مشرق زمين بوده كه بعد از جنگ هاى صليبى پايه گذارى شد و اروپا توانست زودتر و سريع تر با شرق آشنا شود. به قول «پيرروسو» مسيحيان بهترين اكتشافات كشور هاى مسلمان را جمع آورى كرده و به اروپا انتقال دادند. به طور كلى جنگ هاى صليبى به عنوان يك جنبش عمومى تاثيراتى بر اروپا نهادند كه عبارتند از:
۱- از نظر مذهبى اهميت و حيثيت پاپ را كم كرد و مردم را از رهبانيت منزجر ساخت.
۲- قدرت هاى كوچك محلى را برانداخت و از نظر اجتماعى و اقتصادى باعث ايجاد تساوى طبقات شد.
۳- در توسعه علم و دانش و فلسفه نقش عمده اى داشت.
۴- ادبيات شرق، رشد ادبيات غرب را باعث گرديد. اشعار بومى و محلى اروپا زنده و پويا گرديد.
۵- كار هاى علمى و تحقيقى از جمله تاريخ و جغرافيا توسعه يافت و در عرفان و تصوف يك نوع تخصص علمى به وجود آمد.
۶- هنر اروپا در زمينه هاى نقاشى و مجسمه سازى متحول شد و مردانى همچون لئوناردو داوينچى وارد عرصه هاى هنرى شدند.
۷- در ساختار نظامى اروپا تحول پديد آمد. از جمله ساختن اسلحه، ساختن قلعه هاى نظامى، به كارگيرى تاكتيك هاى نظامى و...
۸- توسعه جاده ها، ايجاد شهر هاى جديد، توسعه بازرگانى و انتقال كالا هاى شرق به غرب.
۹- بر ساختار فكرى، فرهنگى، عاطفى، احساسى ملت اروپا اثر نهاد و اتحاد ملت و سران سياسى كشور هاى اروپايى را باعث گرديد.

armin khatar
07-17-2011, 04:33 PM
به طور كلى جنگ هاى صليبى نقطه عطفى در زندگى اروپاييان به حساب مى آيد. اروپا در آن دوران كه نسبت به شرق به لحاظ تمدن- فرهنگ عقب مانده بود طى جنگ هاى صليبى با فرهنگ و تمدن مشرق زمين كه بنا به نوشته رنه كروسه ايرانشناس فرانسوى جاودانه است و هرگز نمى ميرد، آشنا شد. مورخ انگليسى به نام «ج.م.تروليان» مى نويسد: «... پاداش عمده اى كه اروپا از جنگ هاى صليبى با خود آورد آشنايى با تمدن شرق بود.» بر اثر اين جنگ ها بنادر مهم اروپايى درياى مديترانه كه با حاكميت تركان سلجوقى بر سواحل مديترانه كار تجارت اروپا با آسيا را مسدود كرده بود؛ روزگار شكوفايى خود را از سر گرفتند. با همه دستاورد هاى مثبتى كه جنگ هاى صليبى براى غرب به همراه داشت اما نبايد پديده هاى شوم و منفى آن را فراموش كرد. جنگ هاى صليبى براى ميليون ها مسيحى و مسلمان مرگ و بدبختى، مصيبت و فقر را به همراه داشت. سرزمين هاى آسياى صغير و فلسطين بنا به نوشته «نهرو» با خون آدمى آبيارى گشت. بسيارى از مسلمانان و مسيحيان كشته و يا زجر اسارت و دربه درى را متحمل شدند. بسيارى از شهرها و آثار تمدنى ويران شد و مردم قربانى قساوت ها و انتقامجويى هاى باورنكردنى شدند. سواحل دل انگيز شام براساس نوشته «راينسمان» منهدم گشت و به ويرانه اى مبدل شد و آبادانى از آن رخت بر بست. و سرانجام اينكه در اين جنگ هولناك و مخوف تعداد فراوانى از نوجوانان كه بيشترشان فرانسوى _ آلمانى بودند براساس شعار كليسا كه گناهكاران نمى توانند اماكن مقدسه را فتح كنند و اين كار فقط از كودكان و نوجوانان ساخته است، به خدمت جنگ درآمدند، كه نتيجه اش مرگ، نيستى، اسارت و بردگى براى آنان بود.
اروپاييان كه جنگ هاى صليبى را به اميد آزادى اورشليم آغاز كرده بودند بعد از گذشت نزديك به دويست سال پى به كار بيهوده و بى فرجام آن برده و عطاى آزادى اورشليم را به لقايش بخشيدند و در سال۱۲۹۱ ميلادى كار جنگ را به پايان رسانيدند.

armin khatar
07-17-2011, 04:33 PM
تأثیر جنگهای صلیبی بر زندگی بشر

جنگهای صلیبی در حقیقت نقطه عطفی در زندگی اروپاییان و بطور کلی در تاریخ تمدن شد. بلاد اروپایی در آن دوران نسبت به شهرها و مراکز تمدن پر شکوه اسلامی بسی بی‌نور بود. اروپاییان طی جنگهای صلیبی با تمدن پررونق اسلامی آشنا شدند و علاوه بر غنائم مادی ، گنجینه معنوی گرانبهایی از فرهنگ اسلامی با خود به ارمغان بردند. بر اثر جنگهای صلیبی بنادر مهم اروپایی ، دریای مدیترانه ، روزگار نوشکوفایی را آغاز نهادند، و برای رنسانس زمینه مساعدی فراهم شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:33 PM
سوغات جنگ براي اروپايي ها

شکر و ادویه

در اروپای قرون وسطی، از عسل برای شیرین کردن غذاها و نوشیدنیها استفاده می کردند. صلیبیان نیشکر را به خانه بردند. قند و شکر به عنوان اشیاء گرانبها، در گنجینه ها نگهداری شد و فقط در مناسبتهای مخصوص مورد استفاده قرار می گرفت. صلیبیان همچنین ادویه جاتی مثل فلفل سیاه، دانه های خشخاش (تخم خشخاش)، سیر و همچنین میوه های خشک شده و لیمو را با خود به اروپا بردند. دولت شهر ونیز ، در شمال ایتالیا، در زمینه واردات مواد غذایی جالب توجه و جدید از خاورمیانه شکوفایی خاصی پیدا کرده بود.

armin khatar
07-17-2011, 04:33 PM
بهداشت و طرز لباس پوشیدن

صلیبیان همچنین روی زندگی ثروتمندان قرون وسطی اثر گذاشتند. در گرمای سرزمین مقدس، صلیبیان لباسهای سبک تر و گشادتر پوشیدند و دمپایی به پا کردند. در آب و هوای داغ خاورمیانه سربازان مجبور بودند بیشتر خود را بشویند، که این کار با استفاده از صابونها و عطرهای محلی صورت می گرفت. هنگامی که آنها به خانه های خودشان در اروپا بازگشتند، عادت حمام کردن را ادامه دادند. آرایش موهای اروپایی هم از آرایش موهای مسلمانان تاثیر گرفت. اولین گروه صلیبیان موهای خود را کوتاه نگاه می داشتند تا کلاه خودهای خود را به راحتی بر سر بگذارند. صلیبیان بعدها به پیروی از شرقیان، موی خود را بلند می کردند و مجعد می ساختند و آنرا با حنا رنگ می کردند.

armin khatar
07-17-2011, 04:34 PM
پارچه های بسیار زیبا

پارچه های زیبای بافته در سرزمین های اسلامی، در اروپای قرون وسطی با استقبال عمومی روبه رو شد. پارچه های نخی نرم، مثل چیت و موصلی وتور بافته شده در غزه را، خانمهای اروپایی بعنوان مقنعه یا روبند ازکلاههایشان می آویختند. حریر گلدار و خوشرنگ دمشقی، پارچه پر طرفدار دیگری بود که صلیبیان از خاورمیانه به ارمغان می بردند. مسلمانان فرشها و قالیچه های رنگی می بافتند که صلیبیان با خود به کشورشان می بردند.

armin khatar
07-17-2011, 04:34 PM
قالیچه های ایرانی

بعد از جنگهای صلیبی فرشها و قالیچه های ایرانی کف اطاقها ورودی مبلهای خانه های قرون وسطی را پوشاند. پیش از آن برای پوشش کف اتاقها از بوریا استفاده می شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:34 PM
آلات موسیقی

بعد از جنگهای صلیبی، ترویدورها، نغمه سرایان دربار از پادشاهان اروپای قرون وسطی، آوازهای خود را با نوای ساز عود Iute همراه ساختند. این ساز دارای پنج رشته سیم بود و از سرزمینهای اسلامی به اروپا برده شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:34 PM
عینک

صنعتگران مسلمان اطلاعاتی را که درباره اعضای بدن انسان داشتند، با تخصص شیشه سازان ترکیب کردند وانواع عدسی های طبی را برای عینک ساختند. صلیبیان از این تخصص برای ساخت عدسی استفاده کردند و در اوایل قرن چهاردهم، عینکهای مطالعه با عدسی های محدب در یک کارخانه در ونیز ساخته شد.

armin khatar
07-17-2011, 04:34 PM
جذام

نتایج جنگهای صلیبی همیشه پر سود نبود. بیماریهایی مانند جذام، مرضی که روی پوست و اعصاب بیمار اثر نامطلوب می گذارد، به علت جنگ و عدم رعایت بهداشت شیوع پیدا کرد. این بیماری شکل ظاهری بیمار را تغییر می داد و افراد جذامی در جوامع قرون وسطی از جامعه طرد می شدند. جذامیان فقط مجاز بودند در «جذامی خانه ها» که در خارج از دیوارهای شهرها قرار داشتند، سکونت کنند. هنگامیکه افراد جذامی می خواستند از یک «جذامی خانه» به «جذامی خانه» دیگری بروند، مجبور بودند که با خود زنگ هایی را حمل کنند و مرتب آن را به صدا در آوردند تا بدینوسیله به دیگران اعلام خطر کنند که افراد مبتلا به جذام در حال عبور هستند.

armin khatar
07-17-2011, 04:35 PM
مختصري درباره صلاح الدين ايوبي

صلاح‌الدين در حالي كه پدر و مادرش در سفر بودند، به دنيا مي‌آيد. در واقع، پدرش در مسير سقوط حركت مي‌كند. او در قرن ششم هجري سال 532 متولد شد. و سال 589 از دنيا رفت. اوج كارش فتح قدس و فتح «حطين» است. از نظر نژادي كُرد، و از نظر مذهبي سنّي است. به نحوي مي‌توانيم بگوييم اهل «موصل» است. خانواده‌اش در موصل عراق ـ محلي معروف به جزيرة ابن عمر ـ بودند. پدرش مدتي در حكومت بود. جدّش از سلسلة ايوبيان معروف بود. خانوادة صلاح الدين، در منطقة شبه‌جزيره حكومتي تشكيل دادند كه بعداً به شام و مصر گسترش يافت. خودش يكي از سردارهاي «محمود زنگي» بود، و همراه او به عنوان يكي از سرداران به مصر مي‌رود و در مصر، بعد از سه، چهار حمله، در سال 567 دولت شيعي فاطميان مصر را منقرض مي‌كند. انقراض اين دولت شيعي، به دست صلاح‌الدين ايوبي سني متعصب رخ مي‌دهد. از آن موقع وي حكومت مصر را به دست مي‌گيرد. در ابتدا نمايندة زنگي است و بعد از مرگ وي در سال 569 استقلال پيدا مي‌كند. وي بعد از آن حمله‌اي به شام مي‌كند و آنجا را در اختيار مي‌گيرد، ده سال بعد حمله‌اي به موصل مي‌كند، موصل را مي‌گيرد و كلاً امپراطور جهان اسلام مي‌شود. صلاح‌ الدين بسيار قدرتمند بود و از خليفه هم تبعيت مي‌كرد. در واقع براي مشروعيت بخشيدن به حكومتش از خلفاي سني عباسي بغداد هم حمايت مي‌كند و مرتب برايشان هدايا و پول مي‌فرستد.
صلاح‌الدين بعد از اينكه عملاً جهان اسلام را متحد كرد، حركتش را به سمت فتح قدس شروع مي‌كند. وي از سال 581 برنامة بلندمدتي را براي متحد ساختن مسلمانان مناطق مختلف طراحي، و بعد به سمت حطّين ـ كه محلي نزديك فلسطين امروزي است ـ حركت مي‌كند، سپس در كنار درياچة طبريه شكست فاحشي به صيلبيان مي‌دهد. اين شكست چنان قوي بود كه بعداً هم نتوانستند مناطق مختلفشان را پس بگيرند.وي به سرعت همه جا را مي‌گيرد و بعد از سه ماه قدس را فتح مي‌كند. بعد از فتح قدس در ميان فرزندانش اختلافاتي ايجاد شد. مقداري از امپراطوري‌اش را بين فاميل‌ها و فرزندانش تقسيم كرد كه همين هم باعث مقداري تشتّت شد و حتي يمن را هم ‌گرفت. و بعد از مرگش در سال 589 ـ در حالي كه جوان بود ـ به عنوان فاتح قدس و شكست دهندة صليبيان در حطّين نام نيكي از خودش به جا مي‌گذارد.

armin khatar
07-17-2011, 04:35 PM
رويكرد اصلي صلاح‌الدين

شكي در اين نيست كه او يك سني متعصب و مخالف تشيع بود و سقوط دولت فاطميان به دست وي نمود عيني آن است. به عنوان يك فاتح و سردار نظامي مسلمانان مي‌گويند كه سردار فوق‌العاده مهمي است؛ از نظر تاكتيك‌هاي جنگي عالي كار كرده، در همة جنگ‌هايش به خصوص در اوج جنگ حطين. حتي الآن هم بسياري از بزرگان علوم نظامي معتقدند كه او حطين را به بهترين وجه اداره كرده است. نه اينكه بگويم تعداد سپاهيانش بيشتر بود يا كمتر؟ بلكه جنگ حطين، معروف است به جنگ آب.
او يك نبوع نظامي عجيبي داشت كه مي‌بينيم صليبيان در يك محلّ پر آب و مستحكم و خوش آب و هوايي به نام «صافوريه» موضع گرفته بودند، ولي او با لطايف‌الحيلي آنها را تحريك مي‌كند كه از مواضعشان حركت كنند و به يك صحراي باز بي آب و علف، بيايند. آنجا اينها را مي‌زند و حتي علف‌هاي خشك را آتش مي‌زنند و چون مي‌ديدند باد به سمت آنها مي‌رود، دود را هم اضافه مي‌كند، آب هم كه نداشتند، بنابراين از يك فكر عالي نظامي برخوردار بود.
به عنوان يك مسلمان ـ جداي از مسئلة مذهب ـ براي ايجاد اتحاد ميان مسلمانان سعي خود را كرد و تا حدّ زيادي هم موفق شد. در مصر ـ كه از نظر مذاهب هم با هم متفاوتند ـ شام و جزيره، طيف‌هاي مختلف را زير يك بيرق به نام اسلام با هم متحد كرد. كه همين هم در حطين و بعد هم در جنگ‌هاي ديگر زمينة پيروزي شد. علاوه بر جنبة نظامي، از نظر حكومتي هم كارش عالي بود. قضّاتي دارد كه چند نفر از مورخان بزرگ ما از جمله «ابن شدّاد» قاضي اويند (قاضي عسكر) و مورخ هم هستند. كتاب سيرة صلاح‌الدين را همين ابن شداد نوشته است. مي‌بينيم كه وي توانسته‌ است از افراد درست در جاي درست استفاده كند، حكومت‌ها را به نحو شايسته تقسيم مي‌كند، و فقط آن را به سبب نسبت فاميلي به اشخاص واگذار نمي‌كند. اين هم كار مهمي است كه وي انجام مي‌دهد. روي هم رفته حكومت وي، كه حدود بيست سال به طول انجاميد (569 ـ 589) نقطة اوجي در تاريخ اسلام، و به خصوص در تاريخ شام است كه حاكم آنجا بود. غربي‌ها هم براي ديدگاه وي احترام عجيبي قائل‌اند. البته به دليل اينكه شكست‌دهنده‌شان هم هست. ولي به علّت مسائل انساني به عنوان يك انسان بسيار وارسته به او نگاه مي‌كنند.

armin khatar
07-17-2011, 04:36 PM
علل موفقيت صلاح‌الدين

اول، ايجاد انسجام اسلامي در جهان اسلام، اين انسجام‌سازي مقدماتي نياز داشت و مي‌بينيم كه دو سال به طول انجاميد و توانست مسلمانان و امراي مناطق مختلف را با هم متحد كند؛
دوم، برنامه‌ريزي دقيق براي بيرون راندن صليبيان و شكست دادن آنها؛
سوم، انجام مقدمات لازم براي سركوبي و فتح قدس ـ در مدت دو سال و نيم ـ صلاح‌الدين مديريت فوق‌العاده قوي داشت، تا حدي كه ديكتاتوري هم گفته مي‌شد. وي عده‌اي مشاور داشت، با آنها مشورت مي‌كرد كه هم نظامي بودند، هم حقوقي و هم فرهنگي. مشورت با كارشناسان امر و بعد انجام آن با صلابت تمام و مديريت قوي و برنامه‌ريزي دقيق و نبوغ ذاتي كه داشت، مجموعه عواملي بود كه وي را به پيروزي مي‌رساند.

armin khatar
07-17-2011, 04:36 PM
سير تاريخي جنگهاي صليبي

1071 ميلادي
ترکان مسلمان سپاهیان مسیحی امپراتوری بیزانس را در «جنگ منزیکرت»، در ترکیه کنونی، شکست دادند. مسلمانان برای تسخیر مجدد سرزمین فلسطین به جنگ ادامه دادند و پیروز شدند. و مدتهای مدیدی بیت المقدس را در اختیار خود داشتند.
1095
در «کلرمون»، واقع در فرانسه، پاپ اورین دوم از مردان در خواست می کند تا سپاهی علیه ترکان مسلمان تشکیل دهند و شهر بیت المقدس (اورشلیم) را مجددا تسخیر کنند.
آوریل 1096
یک راهب فرانسوی به نام پیتر هرمیت « پیتر معتکف » هزاران کشاورز را سازماندهی و فرماندهی کرد که بعدا به اسم سپاه صلیبی مردمی معروف شدند.
اگوست 1096
هنگامی که پیروان پیتر هرمیت که به اندازه کافی مجهز نبودند، به آسیای صغیر رسیدند از سوی ترکان مسلمان مورد هجوم قرار می گیرند. در همان سال، سپاهی از شوالیه ها و اشراف بعنوان اولین سپاه منظم صلیبی از لوپویی واقع در فرانسه، حرکت کردند.
ژوئن 1099
بعد از یک سفر زمینی خطرناک که حدودا سه سال طول کشید، صلیبیان به نواحی اطراف بیت المقدس رسیدند.
ژوئیه 1099
بعد از یک محاصره کوتاه، صلیبیان بیت المقدس را تسخیر می کنند. آنها اهالی شهر را قتل عام کردند. آنها مسلمانان و یهودیان را با هم کشتند. یهودیانی که در کنیسه های خود پناه گرفته بودند زنده زنده سوزانده شدند.
1119
صلیبیان شهرهای مسیحی نشین جدید در سرزمین مقدس بنا کردند. دو گروه شوالیه جدید به نامهای تمپلار و هاسپتیالرز ، تشکیل داده شد. این شوالیه ها در عین حال راهب نیز بودند. آنها در مقابل حمله مسلمانان، از مهاجران مسیحی که به سرزمین مقدس می آمدند، محافظت می کردند.
1142
مهاجران از مسیحیان در سرزمین مقدس مستقر می شوند. آنها شروع به ساخت «قصر شوالیه ها» در سوریه کردند. انبارهای زیرزمینی این قصرهای با شکوه ، ذخیره غذایی و سلاح را برای یک محاصره پنج ساله در خود جای می دادند.
1190-1147
دومین گروه صلیبیان، به فرماندهی لوئی هفتم، پادشاه فرانسه و کنرادسوم، پادشاه آلمان، برای تسخیر بیت المقدس حرکت کردند. بعد از شکست در تسخیر شهر مسلمان نشین دمشق، دومین جنگ صلیبی تمام شد.
1181
جنگجویی مسلمان به نام «صلاح الدین»، پادشاه مصر می شود. او یک فرمانده نظامی بسیار ورزیده بود که سپاه اسلام را متحد کرد.
1087
سپاه صلاح الدین نیروهای صلیبی را در «جنگ حطین» در هم کوبید. قصرها و پایگاههای صلیبی ها یکی پس از دیگری به دست صلاح الدین افتاد. او بیت المقدس را مجددا تسخیر کرد.
92-1189
سومین گروه صلیبیان به رهبری فلیپ دوم، انگلستان، در مقابل صلاح الدین قرار می گیرند و جلوی پیشروی او را می گیرند، اما نمی توانند بیت المقدس را اشغال کنند. یک قرارداد صلح که در ارصوف در ارض مقدس امضاء شد. تسلط صلیبیان را در طول سواحل تضمین کرد. به زائران اجازه داده شد تا از بیت المقدس (اورشلیم) دیدن کنند. ریچارد شیردل در راه بازگشت به انگلستان بوسیله دوک لئوپلد، فرمانروای اتریش، دستگیر و زندانی می شود. لئوپلد در ازای آزادی او باج هنگفتی طلب می کند.
1204
سپاهی که رهسپار چهارمین جنگ صلیبی گردید، هرگز به ارض مقدس نرسید، و به جای آن به قسطنطنیه حمله کرد. قسطنطینه پایتخت امپراتوری مسیحی بیزانس بود. صلیبیان شهر را غارت کردند و اهالی شهر را از دم تیغ شمشیرها گذراندند.
1212
در این سال یک پسر بچه چوپان به نام استفهان، در نزدیکی «واندوم» در مرکز فرانسه، یک سپاه صلیبی از بچه ها را به سمت بیت المقدس فرماندهی و راهنمایی کرد. او اعتقاد داشت که کودکان می توانند به جای زور از عشق برای شکست دادن مسلمانان استفاده کنند ودر حدود 30000 کودک از شهر «مارسی» در جنوب فرانسه، عازم بیت المقدس شدند. تعداد زیادی از کودکان در مسیر سفر جان دادند و بعضی از آنها به عنوان برده فروخته شدند.
نتیجه جنگ صلیبی کودکان یک فاجعه بود.
22-1217
پنجمین سپاه صلیبی در تسخیر مصر ناکام می ماند.
29-1228
ششمین سپاه صلیبی، به رهبری امپراتور مقدس روم، فردریک دون، دوباره بیت المقدس را به عنوان بخشی از قرار داد موقت صلح با مسلمانان، اشغال می کند.
50-1248
هفتمین سپاه صلیبی، به رهبری لوئی چهارم (سن لوئی) پادشاه فرانسه، به مصر حمله می کند. نتیجه این جنگ صلیبی که طی آن لوئی چهارم اسیر می گردد، فاجعه آمیز بود.
1291
مسلمانان شهر عکا، آخرین منطقه تحت نفوذ صلیبیان در ارض مقدس، را فتح می کنند. این پیروزی به جنگهای صلیبی پایان بخشید.
صلیبیان با طعم زندگی مرفه و آسایش جدیدی که در سرزمین مقدس چشیده بودند از فلسطین به خانه هایشان در اروپا باز می گشتند.

armin khatar
07-17-2011, 04:36 PM
احياي جنگ هاي صليبي

وقتي سخن بوش را در اوايل حمله به عراق مرور مي‌كنيم, او بر وقوع مجدد جنگ‌هاي صليبي تأكيد كرد. وقتي به لباس سربازان اسپانيايي نگاهي مي‌كنيم همان نمادهاي صليبي را مي‌بينيم. در حالي كه حدود نه قرن از آن جنگ‌ها گذشته است، غرب مي‌خواهد نمادها و خود جنگ‌هاي صليبي را احيا كند.
بايد اول نگاه كنيم كه جنگ‌هاي صليبي چه نتايجي در برداشت. اين جنگ‌ها نتايج بسيار پرباري براي غرب داشت: كشتار مسلمانان, ايجاد تفرقه و تشتت در جهان اسلام, غارت كردن ثروت‌هاي اسلامي, كه تماماً به بركت جنگ‌هاي صليبي بود. حالا هم دقيقاً همان شرايط در جهان فعلي وجود دارد. همان افراد كه فقط اسم و شكل و شمايلشان عوض شده, با همان انگيزه‌ها و اهداف، ـ يعني غارت ثروت‌هاي اسلامي ـ وجود دارند. به عنوان مثال، نفت يك ثروت عظيمي است. امروز، تمام صنعت غرب بر آن استوار است. بنابراين غربي‌ها با همان لباس آمده‌اند تا به شرق نشان بدهند كه ما با همان برنامه‌ها آمده‌ايم و با همان هدف پوشالي، كه انگيزه‌مان همان است ولو به شكل ديگري.
انگيزة صليبيان فتح بيت‌المقدس و رها كردن مسيحيان از فشار مسلمانان ولي در واقع ايجاد مستعمره در شرق بود كه شد. الآن هم انگيزه‌شان سركوب تروريسم و سركوب مخالفان است، ولي عملاً غارت كردن ثروت‌ها و ايجاد تشتت بين جهان اسلام است. اينكه همان لباس يا نمودي از آن را نشان مي‌دهد، مي‌خواهد بگويد ما همان غربي‌ها هستيم كه نهصد سال پيش آمديم و اينجا را گرفتيم و دويست سال هم مانديم. الآن هم همين هدف را دارند. اين يك جنگ رواني است كه نمود عيني‌اش همان لباس‌ها و تهديدهاي توخالي است.
وقتي بوش آن تهديدها را صادر مي‌كند، اتفاقاً پاپ هم آن را تأييد مي‌كند. يعني من معتقدم تمام اين يك سناريو است؛ دوباره بر اساس آنچه كه نهصد سال پيش رخ داد، يك پاپ مي‌آيد حمايت ديني و عقيدتي مي‌كند؛ آن هم پاپي كه يهودي است و بعد اين حمايتي كه كرد ادعاي باطلي كرد و نتوانست آن را ثابت كند. غرب بدون ثروت شرق مفلس است. از اين طرف در شرق هم متأسفانه انسجام اسلامي نداريم كه نمونة عيني‌اش عراق و افغانستان است.
مجموعاً هر چند نهصد سال از آن جنگ‌ها گذشته، ولي مي‌بينيم انگيزه‌ها كماكان باقي است؛ غرب به شرق، چشم طمع و قصد توسعه‌طلبي دارد، ادعاها هم مهم نيست. اينكه بگوييم عراق بمب اتمي دارد حالا اگر هم نداشت، مي‌مانيم. آن موقع هم همين بود؛ مي‌گفتند آزادي قدس. شما كه آمديد راجع به قدس معامله كرديد، به يك جاي ديگر آن را فروختيد، هفتاد هزار نفر را طي يك روز كشتيد و سر بريديد، كمااينكه الآن هم همان صحنه است كه تكرار مي‌شود.
الآن هم ديوارهاي قدس را دارند تخريب مي‌كنند، كه قبلاً هم همين كار را در سال 1967 كردند، چون مي‌گفتند معبد سليمان، زير مسجد قرار دارد و ما مي‌خواهيم آن را كشف كنيم. اينها همه نشانه‌هايي است كه به دنبال منافع مادي هستند. ضمناً شواهدي وجود دارد كه نشان مي‌دهد مسيحيان بيت‌المقدس قبل از حملة صليبيان، تحت حكومت سلاجقه و حتي فاطميان به مراتب شرايط بهتري داشتند. زماني كه مسيحيان قدس آمدند، شرايط آنها به مراتب بدتر شد و خيلي از مسيحي‌ها به اردوگاه اسلام رفتند. اين به صراحت نشان مي‌دهد كه قصد مهاجمان، آزاد كردن مردم و آزاد كردن قدس نبود بلكه منافع خودشان بود. الآن هم كه با شعار مبارزه با تروريسم آمدند، مگر خودشان كه هستند؟ حاكم آمريكا و حاكم انگليس و حاكم آلمان و حتي فرانسه، كه مي‌شوند همان چهار امپراطوري قديم، همان پاپ با همان اندازه‌ها، و همان شرق با همان شرايط نهصد سال پيش؛ دقيقاً صحنه همان است. الآن اين نداي برخي از رهبران جهان اسلام، مانند امام خميني، مقام معظم رهبري يا برخي از روشنفكران شرق را مبني بر انسجام اسلامي بايد جدي گرفت.

armin khatar
07-17-2011, 04:37 PM
آن‌وقت چنين بود كه مثلا دو برادر‌ ـ حاكم شام و حاكم حلب ـ هيچ‌كدام حاضر نبود با ديگري متحد بشود. هر يك گمان مي‌كرد كه آن غربي اگر بيايد، به نفع اوست. اما وقتي غرب آمد، هر دويشان را از بين برد. الآن هم همين است. الآن هم اگر برخي از حكام خليج‌فارس معتقد باشند كه بروند با غربي‌ها متحد بشوند، دقيقاً همان صحنه تكرار خواهد شد.
روشنفكران بزرگي مي‌طلبد كه بيايند پايه‌هاي اين انسجام را در جهان اسلام بنا كنند كه اگر اين اتفاق نيفتد، و جنگ‌هاي صليبي واقع شود، معلوم نيست اين بار چند سال به طول بينجامد. آنها مي‌خواهند براي هميشه بمانند. مي‌‌گويند: آمديم تا بمانيم. آمده‌اند تا به اهداف خودشان برسند، همان اهدافي كه از قديم‌الايام حكام صهيون در پي آن بوده‌اند و آمده‌اند كه پروتكل‌هاي خودشان را عملي كنند.
بازسازي عوامل و عناصر جنگ‌هاي صليبي
اصلي‌ترين هدف جنگ‌هاي صليبي‌، اهداف اقتصادي استعماري بود. من معتقدم همين انگيزه، قوي‌ترين عامل مشترك آن جنگ‌ها با جنگ امروزي است. محيط يكي است، قدرت و قلدري غرب مثل آن زمان است، آنها در تنگنا هستند، تجارت، بازرگاني و شركت‌هاي فراملي‌شان به دنبال كار هستند و اين مستلزم آن است كه در اين منطقه كاملاً سيطره داشته باشند. پس اصلي‌ترين و مهم‌ترين وجه مشترك جنگ‌هاي قديم و جديد، برد اقتصادي‌اش است. غرب مي‌خواهد شركت‌هايش، كالاهاي مصرفي (به درد نخورش) را در اين بازار جهان اسلام به مصرف برساند. پس بايد بر منطقه تسلط يابد و ديگر، قسمت‌هايي كه با آن مخالف هستند را نيز در محاصره قرار دهند؛ افغانستان و عراق را بگيريم، تركيه لائيك هم كه از خود ماست بنابراين ايران در انزوا قرار مي‌گيرد.
الآن كشورهايي مثل فرانسه و انگليس و خود آمريكا، اگر اين بخش جهان اسلام از آنها گرفته بشود، به همان حالتي برمي‌گردند كه غرب در زمان جنگ‌هاي صليبي داشت. وقتي شما كالا و اسلحه‌شان را نخريد، اقتصادي ندارد. لذا هر چه بتوانند در اين منطقه نزاع و تشتت ايجاد كنند به نفع آنهاست.
اين ما هستيم كه بايد هوشيار باشيم، اين تشتت و تفرقه را كنار بگذاريم. اختلاف تشيع و تسنن ـ كه بين خودمان است ـ نبايد به ما لطمه بزند... ما بايد معيار برادر مسلمان را مطرح و تبليغ كنيم. بايد برويم روي عوامل مشترك فيمابين و آنها را قوي كنيم. ما بياييم الآن با برادرانمان در كشورهاي منطقه روي وحدت و انسجام اسلامي كار كنيم. آن احاديثي را كه پيامبر بر آن تأكيد كردند، فرموده است: «هر كس لا اله الا الله گفت مسلمان است». همة ما اين (توحيد) را قبول داريم. پس جهان اسلام بيايد متحد و منسجم بشود و جلوي اين همهمه را بگيريم. والا من اعتقاد راسخ دارم اگر ما جهان اسلام در افغانستان كاري نكرديم، به عراق آمدند و آنجا را هم از ما گرفتند. اگر الآن هم كاري نكنيم، فردا نوبت كشور و سرزمين بعدي است. بنابراين اتحاد اسلامي بهترين عاملي است كه مي‌تواند جلوي حملات وحشيانه‌اي را كه اينها در پيش گرفته‌اند، بگيرد