توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : صفویان
armin khatar
07-16-2011, 08:07 PM
پس از دو قرن تلاش و کوشش و تبلیغات مذهبی و به کارگیری ایدئولوژی مذهبی – سیاسی از طرف مریدان و پیروان صفوی، سر انجام در سال 907 هجری حکومت صفویه رسماً تشکیل شد. این اتفاق تحول بزرگ و چشمگیری در تاریخ ایران پدید آورد. زیرا از یک طرف باعث احیاء امپراطوری در سرتاسر مرزهای طبیعی ایران گردید و از طرف دیگر تشیع اثنی عشری که از مذاهب برجسته اسلامی بود، مذهب رسمی دولت جدید صفوی اعلام گردید. علیرغم همه مشکلات و موانعی که در رسیدن شاه اسماعیل به قدرت وجود داشت، اما وجود پاره ای از امور و عوامل سبب تشکیل و استواری حکومت گردید . این امور عبارت بودند از : وفاداری و تعهد پیروان صفویه ، نابسامانیهای حکومتهای معاصر آنها ( آق قویونلوها ) و نارضایتیهای توده مردم از هرج و مرج و نا امنی و از همه مهمتر کاردانی و زیرکی شاهان اولیه صفوی .
اقدامات بنیانگذار صفویه بلافاصله پس از تشکیل حکومت، باعث ایجاد یک امپراطوری بزرگ ایرانی گردید 0 و همانطوریکه اقدامات دلیرانه شاه اسماعیل اول موجب تشکیل رسمی و استواری حکومت صفویه گردید ، اقدامات زیرکانه جانشین و فرزند وی، شاه طهماسب اول، نیز موجب تثبیت و استحکام دولت صفویه شد. همه این موارد عواملی بودند که استحکام و تثبیت حکومت صفوی را به حدی رساند که طی اندک وقفه ای در زمان شاهان کم قدرت، در زمان شاه عباس اول به اوج و شکوفایی خود رسید. این مسئله را نیز باید در نظر گرفت که حکومت صفویان در این دوره سرشار از موفقیت و کارآمدی نبود 0 بلکه شکستها و عدم کامیابی های شاهان در جنگ ها و نبرد ها ، در نوع حکومت و میزان قدرت آن تأثیر می گذاشت.
عصر صفویه یکی از شگفت انگیز ترین دوره های تاریخ ایران است. شکل گیری این سلسله در قالب یک دولت منسجم مذهبی – سیاسی، که از طولانی ترین و پرجاذبه ترین فصول تاریخ ایران و اسلام است. برای اینکه پیروان این حکومت در مدت نه قرن تلاش و مبارزه توانستند دولتی تشکیل دهند که باعث تجدید هویت ایرانی اسلامی گردید.
در بررسی حکومت ها پرداختن به زمینه ها و عناصر مهم شکل گیری حکومت، از مسائل مهم آن دولت به شمار می آید در مورد حکومت صفویه و بررسی ساختار آن دولت، گذشته از عناصر مذهبی-سیاسی- اجتماعی که تأثیر بسزایی در شکل گیری دولت داشتند، عوامل دیگری نیز در شکل گیری دولت صفویه همانند دولتهای دیگر مؤثر بوده. شاخصه هایی چون خاستگاه اولیه رهبراین صفوی – اصل و نسب و شجره خانوادگی آنان و سیر تحولی رهبران از ابتدای شکل گیری تا رسمیت یافتن حکومت، و بررسی اوضاع حاکمان و دولتهای معاصر آن دوره ( یعین 650 تا 907 ه. ) همه از مواردی است در بررسی زمینه های شکل گیر دولت صفویه مؤثر خواهد بود.
armin khatar
07-16-2011, 08:08 PM
خاستگاه و اصل و نسب و شجره خاندان صفوی
در مورد خاستگاه صفویان میان نویسندگان اختلاف و نظرهایی وجود دارد:
1. گروهی معتقدند صفویان عرب بودند ؛ از جمله والتر هنتس که دلیل آنرا مهاجرت ادعایی بنای صفویان از عده به آذربایجان می شمرد
2. ترک بودن صفویان : آیالون ادعا دارد که صفویان ترک بودند
3. ایرانی و کرد بودن صفویان : کسروی اعتقاد دارد که صفویان ایرانی و از تبار خالص آریایی بودند که از کردستان به همراه یکی از اسیران به سال 415 وارد آذربایجان شدند
armin khatar
07-16-2011, 08:08 PM
جمع بندی :
بنا بر این امروزه این باور بر پاست که خاندان صفوی از کردستان ایران بر آمده اند و بعدها به آذربایجان کوچیده اند و سر انجام در سده پنجم / یازدهم در اردبیل یکجانشین شده اند آنان دراین شهر به زندگی عادی و معمولی خویش ادامه داده و کم کم شهرت فضیلت و دیانت آنها بر سر زبانها افتاده و مریدانی برای آنها پدید آورده اما با تولد شیخ صفی الدین در سال 650 هجری تاریخ این خاندان نام و آوازه ای پیدا کرده و آغازی نو یافت .
تقریبا" یک صد سال بعد از مرگ تیمور، از میان هرج و مرج و تجزیه و تفرقهاى که در گیرودار بین سرکردگان طوایف ازبک و تیموریان در ماوراءالنهر و در کشمکش ترکمنانان سیاه گوسفند و سپید گوسفند با یکدیگر و با بقاى خاندان تیمور و چنگیز در ایران در جریان بود، ایران پیر و فرتوت و مجروح از ستم و غارت مستبدان بزرگ و کوچک، به صورتى ناگهانى و بر خلاف انتظار، بعد از نهصد سال که از سقوط ساسانیان مىگذشت، دوباره به یک دوران وحدت ارضى، دولت ملى، و تمامیت نسبى قدم گذاشت. این تحول را محققان و پژوهشگران تاریخ، اعتلاى ایران به مرحله دولت ملى خواندهاند و با اندک تسامح و مختصر استثنا مىتوان دوران صفویه و بعد از آن را، تا حدى به همین عنوان تلقى کرد.
در عهدى که ایران زمین از جانب ماوراءالنهر به وسیله نیروى »نوپدید« اما مخالف و مهاجم ازبک، و از جانب آسیاى صغیر - روم - توسط نیروى رقیب و منازع و تجاوزگر عثمانى تهدید مىشد، در داخل نیز دستخوش تفرقه و ملوک الطوایفى خاندانهاى متنوع و گوناگون و بى اعتنا به سرنوشت عمومى و ملى ایران بود. خوزستان، درگیر دخالتها و طغیان غلات مشعشعى بود، نواحى اران، در دست خاندان شروانشاهان، خراسان در اختیار بقایاى تیموریان، و عراق عجم، فارس و آذربایجان در دست ترکمانان آق قویونلو قرار داشت. منازعات بى وقفه آق قویونلو با تیموریان و با ترکمانان قراقویونلو، تمام اطراف و اکناف ملک را دچار تجزیه و تفرقه و در معرض از دست دادن پیوند با دیگر مناطق و مردمان ایران زمین کرده بود که از دیرباز به هم پیوسته، هم فرهنگ و هم سرنوشت بودند.
armin khatar
07-16-2011, 08:08 PM
ظهور صفویه و وحدت ملّی:
ظهور صفویه و جهش ناگهانى و تا حدى تصادف گونه آنها به صحنه حوادث عصر، از منظر منافع ملى، پیشامدى جالب و درخور توجه است، زیرا ایران فلک زده و ملک زده را که دیگر انتظارى، به وحدت ملى آن نمى رفت، از زوال چاره ناپذیر و روزافزون قطعى و نهایى، نجات داد.
ارتقاء ایران به این مرحله، بوسیله کسانى انجام گرفت که جد آنها شیخ صفى الدین اردبیلى، به خاندان رسالت منسوب بودند، هر چند انتساب آنها به خاندان رسالت، مورد انکار جدى بسیارى از پژوهشگران و مورخان است. مریدان و سپاهیان صفوى هم بى هیچ تردید، این فرمانروایان را به علت انتساب به شیخ صفى الدین به نام صفویه علوىمىخواندند و از اولاد امام هفتم - شیعه - امام موسى الکاظم علیهالسلام - مىشمردند و به عنوان مرید و تابع، ایشان را مرشد کامل، صوفى اعظم و مظهر امامت و حتى رمز الوهیتمىپنداشتند و از هیچ گونه طاعت و جانسپارى در راه آنها دریغ نمى کردند، حتى سربازى و سراندازى در راه مرشد کامل و صوفى اعظم را موجب نیل به سعادت اخروى تلقىمىکردند.
armin khatar
07-16-2011, 08:08 PM
صوفیان سپاهى و جانسپار صفوی:
این صوفیان سپاهى و جانسپار که ایران در پرتو شور و علاقه آنها، وحدت و تمامیت ارضى و شخصیت و هویت قومى و ملى خود را باز یافت، به هیچ وجه وارثان احساسات ملى یا طالبان تجدید حیات به فراموشى سپرده شده ایرا باستان نبودند، بلکه قومى بودند که زبانشان ترکى، اعتقادشان تشیع آمیخته به خرافات غلات، و شعارشان مخالفت با اهل سنت متعصب ازبک و عثمانى بود که ایران را به چشم یک طعمه به آسان گوارمىنگریستند، هر چند اگر شور و هیجان مهارناپذیر همین قوم نبود، الحاق ایران به قلمرو ازبک و عثمانى و یا تجزیه و تقسیم آن بین حکام سنى عصر نامحتمل نبود.
صفویه که به پشتیبانى و جانفشانى دستهاى ترکمانان صوفى و شیعى متعصب، به تدریج موفق به ایجاد قدرتى جنگى، متحد و به کلى متمایز از تمام دولتهاى اسلامى مشابه شدند، پس از شیخ صفى )وفات 735 ق/ 1335 م( به گرد فرزندش صدرالدین موسى جمع شدند. وى همچنان در خانقاه پدر تکیه گاه مریدان و مرشد طالبان تصرف بود و تا پایان حیات خویش (749 ق/ 1392 م( مورد توجه و اکرام طبقات عام و امیران و رجال و بازرگانان عصر قرار داشت. پس از صدرالدین موسى، پسرش سلطان على معروف به خواجه على سیاه پوش به جاى او نشست. وى که التزام شعار سیاه را وسیله تظاهر به سوگوارى شهیدان ائمه و اعلام تشیع ساخت، با اظهار نسب نامهاى، شجره انتساب خود و پدرانش را به ائمه شیعه رساند. از سوى دیگر، انتساب به خاندان على )ع( را هم که پدر و جدش ظاهرا" در اظهار و اعلام آن اصرارى به جاى نیاورده بودند، اعلام کرد و بدین سان دروازه تصوف را بر روى تشیع که تا آن ایام جز به ندرت با آن تفاهم نداشت برگشود. این تفاهم که تصوف و تشیع را در بعضى آداب و عقاید به خاطر نزدیکى به اقوال غلات، به هم نزدیک ساخت، البته در نزد اکثر علماى شیعه، حتى در عهد دولت صفویه، مورد تایید واقع نشد.
armin khatar
07-16-2011, 08:09 PM
داعیه ایجاد سلطنت شیعی در اوایل عهد صفوی :
داعیه ایجاد یک سلطنت شیعى که لازمه و نتیجه )خروج( اجتناب ناپذیر شیعه براى )اعلام دین حق( محسوبمىشد، ظاهرا" بعد از خواجه على (830 ق / 1427 م( و نخستین بار توسط پسر او سلطان ابراهیم اعلام شد. اینکه او را شیخ شاه خوانده اند، ظاهرا" از آن رو است که تنظیم و ترتیب مقدمات براى قیام صوفیان صفوى باید به وسیله وى آغاز شده باشد. شیخ شاه براى نیل به این هدف، توجه مریدان جنگجو و مستعد قتال را که وجود آنها در پیرامون خانقاه همواره موجب تشویش خاطر حکام محلى بود، به ضرورت غزو و جهاد در بلاد گرجستان جلب کرد، اما فرمانروایان قراقویونلو که در این هنگام در آذربایجان و نواحى مجاور، قدرت را در دست داشتند، اینگونه نهضتها را، فقط تا حدى که تحت نظارت و موافق با اشارت خود آنها باشد، اجازتمىدادند و تاخت و تاز در نواحى مجاور قلمرو آنها را به هر بهانه باشد، مغایر با قدرت و نظارت خود در امور آذربایجان و نواحى تلقىمىکردند.
فعالیت پیگیر و منسجم صوفیان اردبیل براى کسب قدرت نظامى و سیاسى تشکیل دولات مستقل شیعى که توسط شیخ شاه آغاز شده بود، به وسیله پسر او شیخ جنید رهبرى و دنبال شد. وى که بعد از پدر (851 ق / 1447 م( از جانب مریدان، مرشد کامل و صاحب سجاده ولایت خوانده شد، موقع را براى خروج که مریدانش از مدتها پیش طالب آن بودند، مناسب یافت و وى که چندى در سوریه، طرابوزان و سایر بلاد عثمانى سر کرده بود، سرانجام با جمیع مریدان که عده شان حدود پنج هزار جنگجوى جانسپار بود، در نواحى آمد، به اوزون حسن، سرکرده ترکمانان سنى آق قویونلو پیوست و به رغم انتظار جهانشاه قراقویونلو، مورد استقبال و تکریم واقع گشت (861 ق / 1457 م( سرکرده آق قویونلو، خواهر خود، خدیجه بیگم را هم به این شیخ جوان که به خاندان رسالت هم انتساب داشت تزویج کرد(863 ق / 1459 م( و حتى به او رخصت داد تا در قلمرو وى از جانب خود، خلفایى براى نشر دعوت و تعلیم طریقت صفوى گسیل نماید.
یکسال بعد، شیخ جنید در جنگى که به قصد جهاد با کفار چرکس عازم قفقاز بود، در مقابل خلیل سلطان - حاکم شروانشاه - مغلوب و کشته شد. جالب اینکه در این جنگ، شیخ جعفر، عموى شیخ جنید، و جهانشان حاکم شیعه مذهب قراقویونلو، حاکم شروانشاه را تشویق و یارى کردند تا بتوانند در این نبرد با شیخ متعصب شیعى پناه برده و مورد تایید اوزون حسن اهل سنت، فائق آید.
armin khatar
07-16-2011, 08:09 PM
تربیت شیخ حیدر توسط اوزون حسن:
پسر و جانشینان او، شیخ حیدر، خواهر زاده اوزون حسن بود که یک ماه بعد از وفات پدر به دنیا آمد، اما در نزد اوزون حسن تربیت یافت. بعدها، هنگامى که ده سال بیشتر نداشت، در موکب اوزن حسن و تحت حمایت او وارد اردبیل شد (874 ق / 1469 م( و در همان سنین کودکى، بر وفق سنت معمول پیروان خویش، به تشویق و تایید آنها به عنوان مرشد کامل و صوفى اعظم، امور بقعه و خانقاه صفوى را از شیخ جعفر تحویل گرفت، هرچند جریان امور همچنان در دست شیخ جعفر باقى ماند و تا زمانى که او زنده بود، شیخ زاده خردسال، براى توسعه دعوت پدر مجالى نیافت.
با مرگ شیخ جعفر، شیخ حیدر هم که به سنین رشد رسیده یود، مقارن با ایامى شد که صوفیان جان نثار از تاجیک نثار از تاجیک و ترکمان، از تمامى نواحى، مثل آمد و آناتولى و شام و طالش و گیلان، براى تجدید عهد با مرشد کامل و پیر طریقت خود، به نواحى اردبیل سرازیر شدند. در همان ایام هم، اوزون حسن، دختر خود - مارتا - را، که علمشاه خاتون یا ملیحه بیگم نیز خواندهمىشد به عقد ازدواج این خواهر زاده جوان و محبوب خود درآورد (880 ق / 1475 م( و این خویشاوندى مضاعف، شیخ جوان خانقاه صفوى را حیثیت و اعتبار سیاسى بیشترى بخشید.
armin khatar
07-16-2011, 08:10 PM
شیخ حیدر و دعوت در خروج دین حق
شیخ جوان با آنکه به دنبال مرگ اوزون حسن خود را از حمایت امیران آق قویونلو بى بهره یافت، اما ادامه دعوت پدران وسعى در خروج دین حق را بر عهده خود لازم دید. وى از همان هجده سالگى، براى از سرگیرى غزوه هاى مقدس خویش به تدارک اسلحه و تنظیم سپاه پرداخت، لباس متحدالشکل صوفیانهاى به رنگ کبود هم براى غازیان خویش طرح کرد که از جمله شاه کلاه دوازده تَرکى به شکل تاج و رنگ سرخ بود، به همین مناسبت هم، آنها را سرخ کلاهان یا قزل برک یا قزلباش گفتند
armin khatar
07-16-2011, 08:10 PM
شیخ حیدر و غزو کرکس
در بیست و چهار سالگى، شیخ حیدر توانست اسباب خروج دین حق را با اقدام به غزو چرکس دنبال کند. و از این جنگ غنایم بى شمار به دست آورد. چهار سال بعد با تجهیزات کاملتر در همان نواحى دست به لشکرکشى دیگر زد که آوازه شجاعت او را در بین مسلمین آن نواحى در همه جا نشر کرد. سپس حملهاى انتقام جویانه به شروان کرد تا با جنگبا فرخ یسار ، انتقام خون پدر بازستاند. فرخ یسار که در نبرد به قلعه گلستان که بعدها عهدنامه شوم بین قاجار و سپاه روس، آن را مشهور ساخت رفت، قلعه محاصره شد و نبرد سرنوشت ساز بین دو سپاه رخ داد، اما شیخ حیدر در جریان نبرد کشته شد (893 ق / 1488 م(.
پس از مقتول شدن شیخ حیدر، مریدانش، با سلطان على پسر شیخ بیعت کردند. در این ایام، رستم بیگ در آذربایجان داعیه امارت یافت، نخست با پسر خردسال شیخ از در عطوفت و مهربانى درآمد، اما اندک اندک از کثرت و قدرت مریدانش در بیم شد و در صدد دفع آنها برآمد. سلطان على که از انگیزه رستم بیگ آگاه شد، اردوى او را ترک گفت، رستم بیگ نیز به تعقیب آنها پرداخت، سلطان على با آن که تنها هفتصد تن در اختیار داشت با رستم بیگ به جنگ پرداخت و سر باخت.
armin khatar
07-16-2011, 08:10 PM
فرمانروایی شاه عباس کبیر، اوج عظمت دولت صفوی
دوران فرمانروایى شاه عباس کبیر، اوج عظمت و درخشش دولت صفوى بود. این اعتلا و شکوه هم که در اثر پیروزیهاى او بر دشواریهاى ناشى از سلطنت پدرش حاصل شد، در پایان سلطنت پرشکوه، اما مهیب و مستبدانه اش، خود عامل عمدهاى در ایجاد اسباب انحطاط در فرمانروایى بازماندگان او شد. الزام شاه عباس در تربیت فرزندان در سایه حرم خانه و کوشش در دور نگه داشتن آنها از امور مملکت، با وجودى که ناشى از سوءظن شاه در حق فرزندان و تا حدى مبنى بر تجربه شخصى حاصل از سالهاى کودکى خود او بود، شاهزادگان را نالایق و بى کفایت و فاقد صفات لازم براى اداره ملک بار آورد و حتى تعدادى از این شاهزادگان و فرزندان به خاطر احساس حسادت یا بیم خطر عمدا" نابود شدند. بدین سان، صوفى اعظم، خاندان خویش را از وجود جانشینان لایق محروم ساخت و زوال و انقراض خاندان را در سرنوشت محتوم آن رقم زد.
سلطنت چهل و دو ساله شاه عباس ( 996 - 1038 ق / 1588 - 1629 م) با آنکه از خشونتهاى بسیار به ویژه در رفتار با نزدیکان و خویشان خالى نبود، در آنچه به رفاه و توسعه امنیت مربوطمىشد، دورهاى استثنایى و بى همانند در تمام تاریخ ایران است.
armin khatar
07-16-2011, 08:10 PM
شاه صفى،و دیگر جانشین شاه عباس
شاه صفى جانشین شاه عباس که به هنگام سلطنت هجده سال بیش نداشت و عمرى در حرم خانه شاهى سپرى کرده بود، نامناسبترین جانشین براى فرمانرواى لایقى چون شاه عباس بود. به هر حال وقتى مرگ عاجل یا سم قاتل به حیات او پایان داد (صفر 1052 ق / مه 1642 م)، سلطنت به پسر خردسالش عباس رسید که شاه عباس دوم خوانده شد. وى که به اقتضاى کودکى، سالها محبوس حرمسرا مانده بود، به آسانى نمى توانست از تاثیر محیط حرم و رویاهاى آن فاصله بگیرد. با این حال به مجرد آنکه خود را از امر و نهى اطرافیان آزاد دید به اقتضاى فقدان تعادل در کردارش که ناشى از کم تجربگى او بود، دست به افراط و تفریط زد که اغلب جنبه نمایشى و خودنمایى داشت. از یکسو تخفیف مالیاتى قابل ملاحظهاى داد که موجب خرسندى عام شد و از سوى دیگر با قتل ساروتقى اعتمادالدوله وزیر پدرش، دربار خود را از یک شخصیت کاردان و وفادار محروم ساخت، با این حال در مقایسه با سلطنت پدرش، وى عاقلانه، بالنسبه متعادل، و تا حد زیادى موفق از کار درآمد. شاه عباس دوم به مدت بیست و پنج سال سلطنت کرد تا آنکه در ربیع الاول 1077 ق / سپتامبر 1666 م درگذشت و پسرش صفى میرزا به عنوان شاه صفى دوم بعدها شاه سلیمان بر جاى او نشست. دوران فرمانروایى این پادشاه، همچون جدش شاه صفى اول، دورهاى از بى ثباتى، بى رحمى و خشونت را رقم زد. وى حتى از صفات برجسته محدودى هم که پدرش شاه عباس دوم داشت بى بهره بود و بیشتر به جدش، شاه صفى اول که جنون جنایت داشت، شبیه بود. به امور مملکت به کلى بى اعتنا بود و از ملک و دولت چیزى بیش از آسایش خود و امکان ادامه عیشهاى بى بنیاد، چیزى طلب نمى کرد. وى با هیچ کشورى پیمان نبست و یا هیچ کشورى هم وارد جنگ نشد. سلطنت شاه صفى دوم - شاه سلیمان - نزدیک به بیست و نه سال طول کشید و ایران را به شدت دچار فقر، رکود و انحطاط کرد. هر چند این امر مانع از آن نشد که شاعران و مجیزگویان دربارى، وى را سلیمان ثانى نخوانند و کفایت و درایت وجود او را نستایند. آخرین سلیمانى هم که او را ثانى وىمىخواندند، در پایان سلطنت خود کمتر از او، فقر و بى رسمى و بى عدالتى باقى نگذاشته بود و فقط پندار عوام و اعتقاد روساى آنها از وى مظهرى کمال از یک فرمانرواى مقتدر تراشیده بود
armin khatar
07-16-2011, 08:11 PM
پریشانی اوضاع مملکت پس از مرگ شاه سلیمان دوم
به هر حال بعد از شاه سلیمان دوم، مملکت در معرض تجزیه، شورش و پریشانى قرار داشت و با سقوط قطعى تنها سر مویى فاصله. آن نیز در سلطنت ضعیف پسر از خود نالایقترش - سلطان حسن - گسست و ایران دورانى دیگر از پریشانى اوضاع و احوال را تجربه کرد. انتخاب سلطان حسین که امیران صفوى او را بر اورنگ شاهى نشاندند. نشان از علاقه قوم به منفعت جویى، لذت پرستى، تن آسایى، طمع کارى، ثروت اندوزى و بى تسامحى ایشان به اوضاع و احوال مملکت داشت، نتایج اجتناب ناپذیر آن هم شورش عناصر ناراضى اهل سنت بود که بر حکام پادشاه شیعى، در نخست در کردستان شوریدند، اما سرکوب و خاموش شدند، ولى چندى بعد در خراسان سر برآوردند و یک غائله خونین برپا ساختند.
بدون شک سوء سیاست شاه سلطان حسین و عمالش محرک عمده این شورشهاى ضد تشیع بود، اما از سویى دیگر دولت قزلباش هم پیر شده بود و علایم ضعف و وهن و انحطاط به نحو مقاومت ناپذیرى آن را به سوى تجزیه و تباهى به پیشمىبرد.
حکومت مذهبى که به وسیله بنیانگذا این سلسله، اساس دولت واقع شد و با جانسپارى هواداران و طرفداران آن که حتى کودک شش ساله را مرشد اعظم خودمىپنداشتند، قوام گرفت، در طى زمان جاى خود را به حکومت روساى مذهبى داد که مانند هر دولت مبتنى بر قدرت مطلقه، ظلم و فساد و کندى و تباهى در آن رخنه داشت و آن را به ورطه از هم پاشیدگى سوقمىداد
armin khatar
07-16-2011, 08:11 PM
ایجاد منصب جدید ملا باشی در عهد شاه سلطان حسین
درعهد شاه سلطان حسین، ایجاد یک منصب دولتى به نام ملاباشى، نتیجه این وضع و حاصل سابقه اتحاد دین و دولت بود که حکومت مذهب را به حکومت امناى مذهبى تبدیل کرد، حاصل آن نیز قیام اهل سنت در قندهار و هرات و حتى استقبال و پشتیبانى زرتشتیان کرمان و یزد از این قیام بود که همچون عهد ابومسلم و سنباد به مخالفان دولت پیوستند. تجربه صفوى نشان آن بود که بین حکومت مذهبى با حکومت امناى مذهب، و اتحاد ظاهرى دین و دولت که به صورت اتحاد قدرت سلطنتى با امناى مذهبى تحول یافته بود، تفاوتى چشمگیر، گرچه باریکتر از مو وجود دارد. در اواخر این عهد هم به جز عوامل حکومتى و اوباشان نظامى که به خاطر حفظ منافع و قدرت، حاضر به هر نوع جنایتى بودند، پشتیبانى جدى در بین مردم و اهل فن و عاقلان و چاره اندیشان باقى نماند، و یکبار دیگر، تجربه عهد ساسانیان که با همین ترفند و چنین اتحادى، زمینهاى وسیع و گسترده نارضایتى را فراهم، و مملکت را از فرهیختگان و منوراندیشان و دلسوختگان، محروم ساخت و هجوم اعراب را باعث شد، این بار نیز، توسعه انقلاب ضد شیعى، نتیجه منطقى چنین اتحاد نامقدس بود. لاجرم در حالى که علامه مجلسى در کتاب الرجعه خویش روایتمىکرد که به حکم اخبار، سلطنت در خاندان صفوى، همواره و تا آخرالزمان ادامه خواهد یافت «رجعت، طبع قم، 1367 ش» و آنها دولت را به صاحب الزمان تحویل خواهند داد، شورش ضد شیعى در خراسان، دولتى را که نه با مضامین و مفاهیم مذهبى، بلکه با امضاى مذهب و منافع آن متحد شده بود، از پا درآورد. و با پایان دادن به دولت شاه سلطان حسین، طومار سلطنت دویست و سى ساله صفوى را نیز در هم پیچید.
armin khatar
07-16-2011, 08:12 PM
طلایه داران دولت صفوى «700 - 907 حدود / 1300 - 1501 م»
دولت صفوى که توسط شاه اسماعیل اول پس از ورودش به تبریز در 907 ق / 1501 م تشکیل شد و به عنوان یک دولت شیعى دویست و سى سال دوام یافت؛ یکى از مهمترین ادوار تاریخى ایران است. ظهور این دولت، از یک سو، توانست، ایران از پا افتاده و مضمحل را که تجزیه و تقسیم و فروپاشى یکپارچگى سرزمینش، قطعى به نظر مىرسید، در برههاى از تاریخ و به طور معجزه آسایى نجات دهد، اما از سوى دیگر شکل گیرى این دولت که نخست بر پایه عقاید مذهبى استوار بود و بعدها تبدیل به حکومت مذهبیون شد، هیچ معجزهاى نتوانست از تلاشى آن جلوگیرى کند. این ظهور و سقوط و این فراز و فرود دولت یکپارچه شیعى در ایران، نتیجه دو سده تلاش و کوششهاى اجتماعى و عقیدتى مشایخ این طایفه، پیش از تأسیس دولت صفوى توسط شاع اسماعیل اول بود. تلاشهایى که توانست عاقبت بین تشیع و تصوف آشتى افکند، گرچه این فصل مشترک و این امتزاج ناشى از قبلو عقاید خرافه آمیز و عقب ماندهاى بود که بیشتر برگرفته از اقوال غلات، امکان توافق آن را میسر مىساخت.
درست است که چنین آمیزشى، هرچند با موفقیت و در برههاى از تاریخ، موجب گشایش کارها، ایجاد همبستگى و تقویت روحیه و اتحاد ملى شد، اما در ادامه و به ویژه پس از کسب قدرت سیاسى، به صورت تعصبى کور، استبدادى مطلقه و خودکامه و عاقبت نیندیش درآمد و به نوبه خود مانعى جدى در بسط و اعتلاى فرهنگ و عقاید ایرانیان کرد. نهادینه شدن این خرافه ها، چنان در تار و پود جماعت ایرانى نفوذ کرد که هنوز پس از گذشت چندین سده، پس مانده آن، آزار دهنده روح پیشرفت و اعتلاجوى ایرانى است.
از این رو، بررسى تحلیلى این رخداد از جنبه هاى مختلف، تنها ارزش تاریخى ندارد، بلکه مىتواند راهگشاى بسیارى از معضلاتى باشد که جامعه ایرانى هنوز با بقایاى آن دست به گریبان است.
پاکدامنى و قداست اجداد صفویان و قدرت نفوذ کلام و شخصیت آن بزرگواران در میان عام، به تدریج موجب شکل گیرى عقاید و باورهایى شد که گرچه از نظر تاریخى، ناآشنا به نظر نمىرسید، اما نتایجش، دست کم، براى برههاى از زمان قابل پیش بینى، حتى براى نخستین طلایه داران این باور هم نبود. از شیخ صفى الدین اردبیلى، که پادشاهان صفوى خود را منسوب به او مىدانند و او نیز خود را به نوبه با چند واسطه از احفاد خاندان على «ع» و اولاد امام هفتم شیعیان - امام موسى الکاظم «ع» - شمارد و به همین سبب صفویه علویه خوانده مىشدند تا شاه اسماعیل اول که دولت پر قدرت صفوى را بنیاد گذاشت، چندین نسل لازم بود تا با تربیت جدید مریدان و تابعان را گرد مرشد کامل، صوفى اعظم و مظهر امامت و رمز الوهیت بود؛ از آنان جانسپارانى بى چشمداشت و سر اندازانى بى عطوفت و سربازانى بى چشم و گوش و مطیع بار آورد تا فرامین مرشد کامل را بدون تعقل و تفکر و صرفا" بر اساس باور و اعتقاد، بى درنگ به اجرا گذارند و انجام آن را موجب نیل به سعادت اخروى شمارند.
سرگذشت کوتاهى از شیخ صفى الدین اردبیلى، شیخ صدرالدین موسى، خواجه على سیاه پوش، شیخ ابراهیم، شیخ جنید و شیخ حیدر این بخش آمده، تنها فتح بابى است، براى یافتن پاسخى شایسته و درخور درباره یکى از مهمترین مباحث اجتماعى یعنى؛ کیفیت وابستگى عقاید به دولت و حکومت، دولت دینى یا دین دولتي.
armin khatar
07-16-2011, 08:12 PM
اوضاع اجتماعى عهد صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
عصر صفوى، هم به لحاظ سازمان ادارى و نظامى و هم از منظر دین و تجربه دینى و تحول فرهنگى، براى تاریخ ایران دورهاى قابل ملاحظه و از برخى جهات عصرى ممتاز به شمار مىرود. رهیافت دولت مردان در انتظام نظام سیاسى و اجتماعى و متمول ساختن آن به یک دولت فراگیر که شاید با مسامحه بتوان آن را دولت ملى و مرکزى نامید؛ نظریه پردازى مفسران و علماى اخلاق و رجال دینى در ایجاد باور و اعتقادات تازه مذهبى، و الزام دولت خود کامه در پذیرش عمومى آن از طریق اجبار، از جمله خصلت نماییهاى ویژه دوران صفوى است.
armin khatar
07-16-2011, 08:12 PM
نظام حکومتی عهد صفوی
رابطه رأس هرم قدرت با شاهى مستبد و مالک الرقاب و بدنه عمومى اجتماع که شامل طبقات میانه اعم از بازرگانان، پیشه وران، صنتعگران آزاد و دهقانان مىشد، ارتباط رأس با قاعده که از طریق نظام دیوان سالارى عریض و طویل و تودرتوى صفوى به هم اتصال مىیافت، تجربه دیر زیست تاریخى را به میراث گذاشت که در ادوار بعدى هم، اثراتش در بازتاب مسایل سیاسى و اجتماعى به روشنى و وضوح به چشم مىخورد.
نظام حکومتى در هر دو وجه ادارى و نظامى آن در آغاز، میراث طوایف آق قویونلو و قراقویونلو بود. اگر چه این دو طایفه هم، آن را از جلایریان، تیموریان و ایلخانان اخذ کرده بودند و آنان نیز به نوبه خود، از خوارزمشاهیان و سلجوقایان.
البته نظام حکومتى در عصر صفوى، در هر دو وجه خود تحولات زیادى را پذیرا شد، اما بافت و ساخت آن، بیش از آن که برخاسته از مقتضیات عصر باشد، متأثر از نظام مالکیت و اقتصاد و در رأس آن نظام مالکیت زمین و تولید همچون سُیور غال، تیول و اقطاع بود. نظام تولیدى صفوى در عین حال موجد بسیارى از معضلات جامعه شد؛ نخست آن که گرایش به مرکز گریزى و استقلال طلبى که همواره و کمابیش در بین صاحبان اقطاع به چشم مىخورد را دامن مىزد.
armin khatar
07-16-2011, 08:12 PM
نظام حکومتی عهد صفوی
رابطه رأس هرم قدرت با شاهى مستبد و مالک الرقاب و بدنه عمومى اجتماع که شامل طبقات میانه اعم از بازرگانان، پیشه وران، صنتعگران آزاد و دهقانان مىشد، ارتباط رأس با قاعده که از طریق نظام دیوان سالارى عریض و طویل و تودرتوى صفوى به هم اتصال مىیافت، تجربه دیر زیست تاریخى را به میراث گذاشت که در ادوار بعدى هم، اثراتش در بازتاب مسایل سیاسى و اجتماعى به روشنى و وضوح به چشم مىخورد.
نظام حکومتى در هر دو وجه ادارى و نظامى آن در آغاز، میراث طوایف آق قویونلو و قراقویونلو بود. اگر چه این دو طایفه هم، آن را از جلایریان، تیموریان و ایلخانان اخذ کرده بودند و آنان نیز به نوبه خود، از خوارزمشاهیان و سلجوقایان.
البته نظام حکومتى در عصر صفوى، در هر دو وجه خود تحولات زیادى را پذیرا شد، اما بافت و ساخت آن، بیش از آن که برخاسته از مقتضیات عصر باشد، متأثر از نظام مالکیت و اقتصاد و در رأس آن نظام مالکیت زمین و تولید همچون سُیور غال، تیول و اقطاع بود. نظام تولیدى صفوى در عین حال موجد بسیارى از معضلات جامعه شد؛ نخست آن که گرایش به مرکز گریزى و استقلال طلبى که همواره و کمابیش در بین صاحبان اقطاع به چشم مىخورد را دامن مىزد
armin khatar
07-16-2011, 08:13 PM
تحولات اجتماعی و فرهنگی بعد از دوره صفوی
به جرأت مىتوان گفت که تحولاتى که در دورههاى بعد از صفوى روى داد، در اکثر موارد، برخاسته و نشأت گرفته از اوضاع و احوال حاکم بر این دوره بود. مجموعه عواملى که در طى افزون بر دو سده، از طریق آموزههاى مذهبى و اجبار حکومت در پذیرش و انجام، اندک اندک به صورت اخلاقى عمومى و پذیرفته شده درآمد و نسل اندر نسل به آیندگان منتقل شد. سیر حوادث بعدى نیز چنان با شتاب روى مىداد و اوضاع اجتماعى آنچنان آشفته و پریشان شده بود و رواج خرافه و سحر و جادو و دعا، آن میزان عمیق درانفس (در تفکرات ) رخنه کرده بود، که جامعه ایرانى از نو زایش و تفکر باز ایستاد و نتوانست جایگاه خو را در مجموعه تحولات عمیق و جهانى آن دوران باز شناسد و با رهیافتهاى عقلى به تمشیت امور بپردازد. استبداد مطلقه و بى ترحم هم، روح ایرانى را به قدرى آزرده و پژمرده ساخته بود که در مقابل حاکمان به رعیتى نیازمند قیم مبدل شد و استبداد را براى دریافت کمترین امنیت به رضا پذیرفت.
چنانچه مسایل اجتماعى دوران صفویه به خوبى شناخته گردد، آن گاه مىتوان، درباره قسمت عمده رویدادهاى عصر قاجار و حتى نهضتهاى مذهبى و اجتماعى اواخر آن دوره آگاهى عمیقترى پیدا کرد و تأثیر پذیرى وقایع دوره قاجار و حتى امروزی را با تأمل در احوال مذهبى، علمى و ادارى عهد صفوى بهتر شناخت.
صاحبان اقطاع تعادل موجود بین دو جناح نظامى و ادارى را که حفظ وحدت و تمامیت حکومت، دوام آن را الزام مىنمود غالباً متزلزل مىساختند و جز با وجود یک فرمانرواى مقتدر این تعادل برقرار نمىشد. در موارد فقدان چنین پادشاهى، یا خزانه دولت مقروض و خالى بود، یا ولایات دچار تحریک و شورش مىشدند و به هر حال شاه حاکمیت واقعى نداشت؛ به ویژه آن که امناى مذهب صاحب املاک وسیع یا متولى اوقاف بسیار بودند و غالباً کمتر از صاحبان اقطاع موجب تزلزل و اختلال در امور ادارى نمىشدند. در واقع در تمام دوران صفوى، تقریباً به غیر از بنیانگذار نخست آن شاه اسماعیل اول و بنیانگذار دوم آن شاه عباس اول، هیچ فرمانرواى دیگر صفوى نتوانست بین دیوان و درگاه سازمان ادارى و نظامى حکومت، وحدت و انتظام در امور را در تمام اجزا برقرار نگه دارد و با وجود نظارتهایى که از سوى برخى از این پادشاهان در جزییات امور اعمال مىشد، نشانههاى ناهماهنگى در مجموع دستگاه حاکمیت، غالباً به چشم مىخورد و گه گاه به صورت اختلال یا اغتشاش مجال ظهور مىیافت.
armin khatar
07-16-2011, 08:13 PM
طبقه حاکم در عهد صفوی
طبقه حاکم که شامل دیوانیان و سپاهیان رده بالا مىشد از جانب شاه با خواجه سرایان مورد اعتماد و احیاناً از سوى علماى بزرگ و صاحبان مقامهاى مهم مذهبى مورد نظارت واقع می شد. البته سرکردگان سپاه در آغاز عهد، بیشترشان ترک یا ترکمان بودند و از میان سران طوایف قزلباش بر مىخاستند. اما بعدها و به ویژه پس از اصلاحات تازهاى که شاه عباس اول در سازمان نظامى ایجاد کرد، اکثر غلامانِ خاصّ درگاه مخصوصاً گرجیها و ارمنیهایى که از کودکى مسلمان مىشدند، متصدى این گونه مناصب شدند. اما دیوانیان در این دوره هم، مثل دوران ترکمانان و تیموریان از بین عناصر فارسى زبان که تاجیک خوانده مىشدند، بر مىخاستند و ترک و ترکمان در بین آنها نادر بود. هر چند در بین شاعران و منشیان معروف عصر، تعدادى ترکمانان ذواللسانین که واجد هر دو فرهنگ بودند، به چشم مىخورد. عناصر تاجیک نیز که بیشتر اهل دیوان از آن جمله بودند، غالباً دو زبان ترکى و فارسى را مىدانستند و ضرورت انشاء بعضى اسناد و گزارشها به ترکى، آنها را به آموختن این زبان که در واقع زبان طبقات اشراف و اعیان کشور محسوب مىشد، الزام مىکرد. با وجودى که در میان اهل دیوان تعدادى عناصر ترک و ترکمان هم وجود داشت، اما مشاغل اصحاب دیوان که شامل مراتب محاسبان، مستوفیان، کاتبان، منشیان، خزانه داران، مُهرداران و وزیران مىشد، اکثر قریب به اتفاق اختصاص به عناصر تاجیک داشت که خاندانهایشان از قدیم عهده دار این امور بودند. وجود همین عناصر بود که در دیوان و دستگاه حکومت، دوران صفوى را ادامه حکومتهاى ایرانى گذشته مىساخت. امناى مذهب هم که با وجود غرق شدن تمام و کمال در امور دنیوى و مادى، بر سبیل تعمیم و مسامحه گه گاه روحانیون خوانده مىشدند، غالباً به خاندانهاى تاجیک منسوب بودند. حتى برخى خاندانهاى عرب که از لبنان، بحرین و عراق عرب آمده بودند و متصدى مناصب بزرگ مذهبى بودند، در شمار تاجیک محسوب مىشدند و به هر حال ترک یا ترکمان نبودند.
armin khatar
07-16-2011, 08:14 PM
طبقات میانی در عهد صفوی
طبقات میانى شامل؛ بازرگانان، پیشه وران، صنعتگران آزاد، کارگزاران بیوتات سلطنتى نیز عموماً از عناصر تاجیک بودند و در واقع همین عناصر پاسدار سنتهاى ایرانى محسوب مىشدند؛ آن هم در مجموعه این حکومت ترک زبان شیعه که در عین حال مخالف حکومتهاى سنى مذهب عثمانى و ازبک بود. بر خلاف امیران قزلباش و سرکردگان غلامان خاصه درگاه که همچون شاهزادگان و پادشاهان عصر، زبانشان ترکى بود، دیوانیان و اکثریت علما و بازرگانان زبان محاورهشان فارسى بود - هر چند زبان فرسى در میان تعدادى از علماى عرب نژاد لبنانى و بحرینى و حتى تربیت یافتگان ایرانى تبار آنها لطافت و متانت و خوش پیوندى زبان عناصر تاجیک جامعه را نداشت - مع هذا چون ترکى، زبان دربار در بین دیوانیان و درگاهیان، علما، بازرگانان و حتى کسبه جزء شهرى هم انتشار یافت، و نیل به مقامات بلکه تأمین رفاه هم در جامعه صفوى بدون دانستن این زبان دشوار بود؛ البته دوام و رواج زبان فارسى به عنوان زبان محاوره، مکاتبه و ادب البته یک معجزه بود؛ معجزهاى که از قدرت و مایه و غناى فوق العاده این زبان حکایت مىکرد.
armin khatar
07-16-2011, 08:14 PM
نیک و بد ایام صفوی در ترازوی سنجش
خلاصه سخن آن که اگر نیک و بد این عهد را در ترازوى سنجش و داورى بگذاریم، بدیها بر خوبیها سبقت داشت. دورهاى است که از حیث نظامى خوب شروع شد و به وصفى بسیار بد و فاجعه آمیز پایان یافت؛ اگر ظهور مردى توانا و با اراده چون نادر شاه افشار به دنبال شکست شرم آور و مفتضحانه شاه سلطان حسین اتفاق نمىافتاد، رسوایى تاریخى ملت ایران بدین آسانیها به بوته فراموشى سپرده نمىشد. عهدى است که با ثروت و سر و سامان کار آغازید و به غارت و تهى دستى و نابسامانى خاتمه یافت؛ با مرده ریگى از رونق نسبى دانشهاى عقلى که در عهد تیمور و ترکمانان فراهم آمده بود، پا به عرصه حیات فرهنگى و فکرى گذاشت و با انحطاط کامل آن دانشها عمرش به نهایت رسید. قیام متعصبانه شیعیان اثنى عشرى دورهاى از پیروزیها و کامیابیها را پى افکند و سرانجام مردمى گرفتار انواع خرافات و اوهام باقى گذاشت که به زودى در دام بدعت گذاران عهد قاجار افتادند و بر آتش پراکندگى اندیشهها و سوزاندن خرمن خرد و عقل و دانش و تدبیر دامن زده شد. نتیجه این همه عوامل نابسامانى عقیدتى و فکرى و اجتماعى و فرهنگى آن شد که جامعه ایرانى بعد از این عهد، یعنى در دوران قاجاریان، جامعهاى تهیدست، منحط، فاقد انگیزههاى حیاتى و تحول خواهى، عارى از روحیه همدردى عمومى و احساس هم سرنوشتى، عاجز از کار و تلاش مفید، با سیاستمدارانى تهى مغز، ابله، زیاده طلب، فاسد، و تبهکار باقى ماند که تقریباً همه چیز خود را از دست داده بود و تنها گذشتهاى افتخار آمیز داشت که آن را هم نمىشناخت؛ مردمان ماندند، اما احساس همبستگى ملى و انعکاس آن در وجدان فردى که زاینده، شور و غیرت و خود خواهى «ملى» بود، وجود نداشت. به قول سون هدینSven Hedin جهانگرد معروف سوئدى «ایرانى بود» در حال احتضار و سرزمینى که با خودش دشمنى داشت و خودش خودش را تهدید به سقوط مىکرد و فقط مسابقه میان همسایگان نیرومند، انگلیس و روسیه، آن را تا حدى سرپا نگه مىداشت. / کویرهاى ایران، ص 700«. سرزمینى که در حدود ده میلیون نفوس خود را که گرفتار چنگال بیمارى، جهل و ناتوانى و فقر بودند، غذا مىداد اما نه براى آن که زندگى کنند، بلکه فقط براى آن که نمیرند.
امروز براى نسل نوپاى ایرانى، هیچ اقدامى بایستهتر و شایستهتر از ارائه تصویرى تحلیلى، بى طرفانه، منصفانه و مستند از تاریخ گذشته این مرز و بوم وجود ندارد. چنین تحقیق و تحلیلى لزوماً تمامى عناصر و عوامل انحطاط و زایش را مىباید به دست نقد و بررسى بسپارد و در بیان و اظهار آن، هیچ ملاحظه و مصلحتى را بالاتر از این حقیقت که دانستن حق مردم و لازمه خود پذیرى و خود گرایى است، قرار ندهد. میراث صفوى دیرى است که بر شانههاى نحیف ایرانیان سنگینى مىکند و بسیارى از شاخصهاى آن دوران در قالب و صورتى تازه، خود را باز تولید کرده و به حیات ادامه مىدهند. هم از این رو، اندک توان مردمان را براى خلق و ایجاد جامعهاى انسانىتر، آبادتر، شکوفاتر و متمدنتر تحلیل مىبرد. شاید این تکلمه توانسته باشد، چرایى تفصیل این بخش از برنامه را تا حدودى توضیح داده باشد.
درک و شناخت جامعه صفوى، بدون بررسى نظام عقیدتى، توسعه و شکوفایى دانش، سطح آگاهیهاى اجتماعى، و بسیارى مسایل دیگر و به ویژه بوروکراسى و دیوان سالارى آن دوران، کامل نخواهد بود. کوشش شده، هر یک از موارد یاد شده در مقالهاى جداگانه به دست تحقیق و بررسى سپرده شود.
armin khatar
07-16-2011, 08:14 PM
بوروکراسى در عهد صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
از دویست و سى سال حکومت صفوى در ایران، دوران چهل ساله شاه عباس اول، عصر طلایى و زمان شکوفایى اقتصادى و رونق تجارت و بازرگانى و ایجاد زیر بناهاى اجتماعى و اقتصادى است. ثروت و امنیت و آسایش نسبى دوره کوتاه مدت شاه عباس اول، اجازه داد تا جامعه ایران، عهد ملوک الطوایفى و جامعه به کلى ایستا و فاقد زایندگى و نوسازى را پشت سر گذارد و بناى دولت ملى و مرکزى را پى ریزى نماید. در عین حال گذر از این دوران با سرکوب شدید مخالفان، تشدید اختناق و استبداد و خلع مالکیت از اغلب سران قزلباش و بسیارى از بزرگان دولتى همراه شد.
انباشت سرمایه، پول و ثروت در این دوران، سازمان ادارى و بوروکراسى صفوى را با شتابى قارچ گونه، توسعه و گسترش داد. شاه عباس اول کوشش کرد تا با کوچک کردن سازمان نظامى قزلباش، خطر بالقوه آن را براى حکومت محدود سازد؛ اما ایجاد ارتش جدید که تأمین هزینههاى آن، نیازمند صرف بودجه سنگین بود، با نظام مالکیت سنتى ایران به سادگى امکان پذیر نبود؛ از این رو، دامنه اصلاحات به مسئله اقتصادى نیز کشیده شد و با جرح و تعدیلهایى، تحقق آن را دست کم براى مدتى کوتاه ممکن ساخت. با مرگ شاه عباس اول، ادامه اصلاحات نا تمام رها شد، اما توسعه دیوان سالارى به رشد خود همچنان ادامه داد و به صورت چاه ویلى درآمد که غالب بودجه مملکتى را مىبلعید.
armin khatar
07-16-2011, 08:15 PM
اصلاحات اداری شاه عباس بزرگ
دوره فرمانروایى شاه عباس اول، در عین حالى که عصر شکوفایى و «طلایى» صفوى است، مورخان آن را آغاز پیدایش انحطاط آن دولت نیز مىدانند. پارادوکس «انحطاط» و «شکوفایى» همزمان موجب شده که برخى از پژوهشگران در توضیح علل آن و تشریح این معما، مطالب و ادلهاى از آن دوران بیان دارند: اما آنچه به بحث بوروکراسى و دیوان سالارى و سهم آن در این انحطاط و زوال مربوط مىشود، این است که اصلاحات شاه عباس، به علت تحول تدریجى از بالا، بر مبناى همان نهادهاى کهنه شکل گرفت؛ مناسباتى که دست کم پانصد سال از قدمت آن مىگذشت و لزوماً با تحولات و پیشرفتهاى جهانى عصر، انطباق نداشت. به همین جهت، همین اصلاحات به نوبه خود، به نقطه ضعف اساسى نظام صفوى مبدل شد. با مرگ شاه عباس و ابتر ماندن آن، ضرورتهاى بنیادى ناشى از تحولات اجتماعى و سیاسى، نادیده گرفته شد و تضاد بین صورت بندى سیاسى با مناسبات اجتماعى به شکل بحرانهاى اقتصادى و اغتشاشات و آشوبهاى محلى ظهور کرد. استبداد مطلقه، که در مراحل اولیه انباشت سرمایه و ثروت، توانست با درایت و کفایت فردى چون شاه عباس، براى مدتى، رونق اجتماعى و اقتصادى را باعث شود؛ بعد از او، به جهت عدم کفایت و کاردانى وغیبت تفکر و تعقل که برخاسته از تربیت و فرهنگ رسوخ کرده صفوى بود، همچون دیوى مهیب دهان باز گشود و ثمره آن تلاشها را اندک اندک از میان برداشت. محیط اختناق و نا امنیهاى قضایى و اجتماعى، و انباشت ثروت در دستان سران حکومت و اعوان و انصارشان، آثار بحرانهاى عمیق اجتماعى و تضادهاى طبقاتى را به ویژه در عهد پادشاهان اخیر صفوى عیان ساخت.
armin khatar
07-16-2011, 08:15 PM
رشد بوروکراسی و دیوان سالاری در عهد صفوی
دو رساله تذکرة الملوک و دستور الملوک که درباره سازمانهاى آن عصر به رشته تحریر درآمده، على رغم نپرداختن به جزییات، آگاهیهاى وحشت انگیزى از چگونگى بوروکراسى عهد صفوى و چرایى بروز بحرانهاى آن عهد به دست مىدهد. دهها قورچى و بیگلربیگى که هر یک تشکیلاتشان به اندازه یک وزارتخانه بزرگ و عریض و طویل امروزى بود، طبعاً همه درآمدهاى ولایات را در خود جذب مىکرد، در حالى که هیچ یک از آن مشاغل، نه یک من بار تولید مىکرد و نه یک درخت به ثمر مىرساند و نه بارى از روى دوش جامعه بر مىداشت. کل دستگاه دولتى به یک سازمان پر هزینه، بى مصرف، طفیلى و مشکل سازى تبدیل شده بود که همه عایدات را مىبلعید و اجازه نمىداد، بودجه مملکت صرف دیگر امور عمرانى و زیر بنایى شود. طبق ارقام و اطلاعات موجود، در آخر کار صفویه، که دولت مىخواست حقوق کارمندان را بپردازد، به سبب ریخت و پاشهاى افسانهاى بوروکراسى، ناچار تقاضاى استقراض از کمپانیهاى هلندى مقیم اصفهان، لار و کرمان کرد که آنها هم البته نپرداختند «برافتادن صفویان، ویلیام فلور، ص 107»، به این دلیل ساده که دولت را فاقد پشتوانه براى باز پرداخت آن مىدانستند.
armin khatar
07-16-2011, 08:15 PM
برخی مناصب اداری در عهد صفوی
در اینجا بد نیست به برخى از رؤساى تشکیلات و مقامات اشاره شود با این توضیح که هر یک از این مقامات تعداد زیادى «کارمند» براى رتق و فتق امور در اختیار داشتند: ملا باشى، صدارت خاصه، قاضى دارالسلطنه اصفهان، شیخ الاسلام اصفهان، قاضى عسکر، اعتماد الدوله «= وزارت اعظم»، مستوفى الممالک، خلیفة الخلفاء، خواجه سرایان، حکیم باشى، منجم باشى، معیر الممالک، منشى الممالک، مُهردار همایون، مُهردار مُهر شرف نفاذ، قوللر آقاسى، ایشک آقاسى، تفنگچى آقاسى، قورچى باشى، امیر شکار باشى، توپچى باشى، امیر آخور باشى جُلُوا، آمیر آخور باشى صحرا، مجلس نویس، طغرا نویس، یساولان صحبت، ایشک آقا باشى حرم، ایشک آقاسیان مجلس امراء، متولى روضه رضویه، متولى آستانه معصومه در قم، متولى آستانه عبدالعظیم در تهران، متولى مزارات سلاطین صفوى قم، متولیان آستانههاى اردبیل، والیان عربستان، لرستان، گرجستان، کردستان، حاکم بختیارى، بیگلر بیگیهاى قندهار، شیروان، هرات، تبریز، چخور سعد، قراباغ، گنجه، استرداباد، کوه گیلویه، کرمان، مرو شاه جهان، علیشکر، همدان، مشهد، قزوین، وزیر دیوان اعلى، سپهسالار، دیوان بیگى، امیر شکار باشى، خواجه سرایان سیاه و سفید، ریش سفید حرم، مهتر رکاب خانه، جبّه دار باشى، صاحب جمع خزانه عامره، لله غلامان خاصه و غلامان انبارى، یوز باشى غلامان سفید، یوز باشى خواجه سرایان، ایشک آقاسى حرم، توشمال باشى، وزیر اصفهان، وزیر سر کار فیض آثار، وزیر جلال، وزیر سرکار قورچى، وزیر سرکار غلام، وزیر سرکار تفنگچى، محتسب الممالک، مستوفى اصفهان، ملک الشعراء، داروغه دفترخانه، سفره چى باشى، جلودار باشى، مهماندار باشى، داروغه فراش خانه، دوات دار مُهر بزرگ، دوات دار مُهر انگشتر، مین باشى غلامان جزایرى، مین باشى تفنگچى قاب چلو، قورچى شمشیر، قورچى صَدْق «=نیزه راست و سخت»، قورچى تیر و کمان، قورچى شش پر، قورچى خنجر، قورچى زرده، قورچى سپر، قورچى تفنگ، قورچى مزراق، قورچى نجق، قورچى کفش، قورچى چتر، قورچى قلیون، قورچى صندلى، قورچى چوگان، قورچى جرید، فراش باشى، شیره چى باشى، رکابدار باشى، کتابدار باشى، قیچاچى باشى، ملک التجار، آبدار باشى، قهوه چى باشى، زین دار باشى، شربت دار باشى، مشعل دار باشى، حویج دار باشى، نقاش باشى، صاحب جمع شتر خان، انبار دار باشى، قاپوچى باشى دیوان، صاحب توجیه، ضابطه نویس، سر خط نویس، رقم نویس، کشیک نویس، پیش کش نویس، منشى دیوان، نامه نویس، منشى دار الانشاء، وزیر بیوتات، وزیر قرا الوس، وزیر دیوان، وزیر سرحد، وزیر محال ارامنه، خاصه تراش، پروانچى، متصدى باغات، عسس، محصص مملکت، ریّاع، مسّاح، خطیب، معرف، ضراب باشى، زرگر باشى، مسگر باشى، عطار باشى، ادویچى باشى، یمیشى چى باشى، طاوقچى باشى، سلاخ باشى اصطبل، تحویل دار غزقان، ایاغچى باشى، سقا باشى، قطاع باشى، چالیجى باشى، معمار باشى، فراشباشى مشعل دار، صاحب جمیع میوه خانه، صاحب جمع نمائات، تحویل داران عمارت، صاحب جمع رخوت حمام، صاحب جمع مشعل خانه و نقاره خانه و مشاغل طلا، نقره دمس، صاحب جمع شربت خانه، صراف باشى، مستوفى ارباب التحاویل، مشرفان بیوتات، مستوفى دفتر خانه، مستوفى داروغه، عزب باشى، ناظر دفترخانه همایون، داروغه دفتر خانه، مستوفى سرکار قورچى، مستوفى سرکار غلامان، مستوفى سرکار تفنگچیان، مستوفى سرکار توپچى، لشکرنویس دیوان، ضابط دو شلک وکیل، اوارجه نویس، وزیر سرکار نسق املاک و زراعات و آبادى و باغات، مستوفى موقوفات ممالک محروسه، وزیر دار سلطنه، وزیر سرکار انتقالى، مستوفى سرکار انتقالى، کلانتر، سرکار فیض آثار و ....
armin khatar
07-16-2011, 08:15 PM
دیوان سالاری صفوی عامل باز دارنده تحولات اجتماعی
در اینجا از عمد بسیارى از مشاغل آن دوران یاد شد، تا نشان داده شود که هر یک از این مشاغل که خود ادارات عریض و طویل و حقوق بگیران متعدد داشتند، چگونه همچون تار عنکبوتى بر پیکر اجتماع ایرانى تنیده شده و به عنوان یک سد و راه بند، در مقابل هر تغییرى مقاومت مىکرد. اما مشکل دیوان سالارى عهد صفوى، تنها به بلعیدن بیشترین بودجه مملکت و ایجاد مشاغل کاذب و غیر تولیدى محدود نمىشد؛ نظارت و کنترل بر چنین سازمان گستردهاى، با توجه به سطح رشد ارتباطات و بعد فاصله در کشور پهناورى چون ایران، عملاً غیر ممکن بود؛ از این رو، بروز فساد در این سازمان، امرى غیر قابل اجتناب به نظر مىرسد.
چون رابطه رأس قدرت و حکومت با قاعده آن از طریق این دستگاه صورت مىگرفت، مىتوان حدس زد که چه مشکلات پیچیده و عدیدهاى را براى شهروندان و دولت به بار مىآورد. از یک سو، متولى جمع آورى انواع مالیات و موقوفات و به یک معنى، درآمدهاى دولت از کانال بوروکراسى عبور مىکرد که به سبب عدم نظارت و بازرسى فعال، بخش عمدهاى از آن تلف مىشد و با حساب سازیهاى متعدد آنچه به خزانه مىرسید، عملاً و به مراتب کمتر از میزان دریافتى بود. از سوى دیگر، قدرت اختاپوسى و چند وجهى بوروکراسى که هیچ کارى بدون اجازه و دستور و مُهر و تأیید ایشان به انجام نمىرسید، مقوله پیچیده و مهم رشوه خوارى را در دستگاه حکومتى آنچنان نهادینه و ساختارى نمود که حتى امروز هم پس از گذشت سیصد سال از آن دوران، جامعهایرانى دست به گریبان این آسیب اجتماعى است. پدیده رشوه به ویژه به جهت فقدان ضوابط و قوانین و مقررات مکتوب و متحد الشکل، بازارى گرم و رایج داشت؛ چنانکه هیچ کارى بدون پرداخت مبلغى به صاحب منصبان و مسؤولان و حتى کارمندان دون پایه امکان نداشت. به زودى پدیده زشت و مذموم رشوه به عنوان یک کارکرد اجتماعى در اخلاق عمومى پذیرفته شد و دامنه آن به دیگر موقعیتها و نهادهاى اجتماعى همچون منصب قضا که مسؤولیت ایجاد نظم و قضا و رعایت عدل و انصاف را داشتند، سرایت کرد. و قاضیان را هم آلوده دامن ساخت. درست است که هم در آن دوران و چه در حال حاضر، دیگر جوامع پیشرفته و صنعتى نیز با این پدیده دست به گریبان هستند، اما مشکل جامعه ایرانى با جوامع غربى در زمینه رشوه خوارى و رشوه دادن تنها اشتراک در لفظ است نه درمعني. در جوامع پیشرفته، اصل بر انتظام قانونى و گردش حقوقى امور استوار است که در این میان استثنائاً براى رسیدن به مقصود از این پدیده سودجویى مىشود؛ اما در جامعه ایرانى، رشوه یک قاعده کلى و فراگیر و عمیقاً اجتماعى است، که در طى سدههاى متوالى، اخلاق عمومى هم به پذیرش این آسیب اجتماعى خو داده است. بى سبب نیست که پژوهشگران و مصلحان اجتماعى بر این اعتقاد پافشارى مىکنند که تغییر و تحول در جامعه ایرانى جز بر بستر شناخت تحلیلى از تاریخ ایران به ویژه از عهد صفوى به بعد، ممکن نبوده، نمىتوان به رشد و ثباتتى پایدار رسید، بدون آنکه رنسانسى همه جانبه در تمامى سطوح فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى به عمل آورد زیرا مناسبات زیست شده تاریخى، در صورتى که با آن برخوردى تحلیلى و خردمندانه و تعقلى صورت نگیرد و ریشه یابى نشود، همچنان خود را باز تولید کرده به حیاتش ادامه مىدهد.
بوروکراسی صفوی و حیف ومیل درآمدهای دولتی
چنانکه در همین مقاله یادآور شدیم، بوروکراسى «=کاغذ بازى و قرتاص بازى» صفوى با آن طول و عرض پر دامنهاش، تمامى درآمدهاى دولتى و آن میزان تنزیل شدهاى که به خزانه مىرسید - بخشى از آن پیش از واریز به خزانه توسط عمال دولت به طرق مختلف و «غیر قانونى» اختلاس مىشد - را مىبلعید و اجازه نمىداد، هزینههاى ضرورى در جهت تأمین رفاه و امنیت عامه و ساخت زیر بناها مصرف شود، گو این که اصولاً چنین خواست و تفکرى هم در میان دولتمردان صفوى و شخص پادشاه موجود نبود. براى آن که خواننده با عمق فاصله طبقاتى و سطح حقوق و دستمزدها و اهمیت این مشاغل آگاه شود، در مقاله (اقتصاد صفوى) به تفصیل و یا ذکر آمار و ارقام بحث شده است، در اینجا کافى است خاطر نشان شویم که با وجود اختلاف درآمد بین یک سرباز که سالانه 3 تومان و 25 عباسى «معادل 700/000 تومان امروزى» و یک درجهدار حدود 9 تومان «1/800/000 تومان امروزى» در آمد داشت، مىباید یک چهارم و در برخى مواقع یک سوم آن را به رشوه به مسؤولین بپردازد تا بتواند حقوق خود را به موقع دریافت دارد. این همه زمانى بود که یک فرمانده هزار نفره «مین باشى = سرهنگ» 400 تومان «= 80/000/000 میلیون تومان» و صاحب صدر «= رئیس سیاسى همه روحانیون» دو هزار تومان «معادل 160/000/000 میلیون تومان» در سال مواجب داشتند! البته این میزان تنها حقوق سالانه و قانونى آنها بود، حال آن که صاحب منصبان دولت از اقطاع، سُیور غال، و موقوفات و رشوه هم درآمدهاى فراوانى را کسب مىکردند.
armin khatar
07-16-2011, 08:16 PM
دیوان سالاری صفوی در تضاد با منافع ملی
ابعاد نظام دیوان سالارى صفوى تنها به موارد یاد شده محدود نمىشود. این نظام، براى بقاى خود، به راحتى از منافع ملى چشم پوشى مىکرد، چنانکه در جانشینى شاهان مرده، ضعیفترین و بى کفایتترین آنها را تنها براى ادامه حیات طفیلىاش انتخاب و براى این منظور از هیچ اقدامى حتى قتل دیگر شاهزادگان که احیاناً سلحشورى و کفایتى در آنها سراغ مىیافت، نمىکرد. شواهدى از این سوء انتخاب و رفتار در سایر مقالههاى این بخش آورده شده و در اینجا نیازى به تکرار نیست.
دیوان سالارى بیمار و فاسد، پذیراى هیچ عنصر و فرد توانا و با کفایتى نیست و به هر صورت ممکن آنها را از جرگه خود خارج مىسازد؛ تاریخ ایران چه در عهد صفوى و چه بعد از آن بارها و بارها شاهد این نخبه کشى و انفعال مردمان در قبال آن بوده است. مهاجرت اندیشمندان و خوش فکران در همه ردهها اعم از شاعر و تاجر تا سیاستمدار و عالم به دیگر مناطق و کشورها، خود حکایتى غمبار از این سوء مدیریت اجتماعى است. کار کاغذ بازى، قرتاص بازى، رشوه خوارى، دست اندازى به مال و جان مردم، بروز ناامنى و .... بدانجا کشید که نیروى نظامى و ارتش و انتظامى که مىباید حافظ حدود و سر حدات و آماده دفاع در برابر دشمنان مىبود، به یکباره به تن آسایى و عصیان عمومى که هر از چندى از گوشهاى سر بر مىآورد، شناخت. سرباز یا درجه دارى که براى دریافت مواجب مجبور مىشد به مقام بالاتر خود رشوه بپردازد، به همان اندازه خود را محق مىدانست تا دست در کیسه مردم کند و با دزد و راهزن، غافله زند و از دیوار رعایا بالا رود و یا اجحاف و زور، زندگى خود را تأمین نماید. بى سبب نیست که مردمان، دزد را از داروغه، راهزن را از کلانتر، و قاضى را از شاکى تشخیص نمىدادند و تفاوت حافظان امنیت را با غاصبان آن نمىدانستند.
ارزش تاریخى دولت صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
رسیدن ایرانیان به مرزهاى طبیعى خود، و در بعضى مواقع به ویژه در عهد پادشاهى شاه عباس بزرگ و ناد به مرز دوران ساسانى، باز یافتن وحدت ملى و تشخص ملى، و بازگشت به همان نیرویى که در دوران اشکانیان و ساسانیان مدتها پشت امپراتورى روم را مىلرزاند، به ایران شکوه و جلال پیشین را باز داد. پایدارى ایران در برابر دولت بسیار نیروند عثمانى در این دوره شبیه است به مقابله دلیرانه چند صد ساله ایران عهد اشکانى و ساسانى در برابر دولت قدرتمند روم و جانشین آن، دولت بیزانس - روم شرقى - این مقاومت براى اروپا که جداً در معرض خطر دولت عثمانى بود، بسیار گرانبها و ارزشمند محسوب مىشد، به نحوى که مآل اندیشان قوم در آن دیار، دولت صفوى را مایه نجات خویش و نعمتى براى خود مىپنداشتند و به همین سبب با پیامهاى دلگرم کننده خود، پادشاهان ایران را به ادامه نبرد و ستیز با عثمانى تحریض مىکردند. بعد از عقب نشینى سلطان سلیمان قانونى از آذربایجان و تحمل تلفات سنگین سپاه عثمانى از سرما و برف و فقدان آذوقه، فرستاده ونیز در دربار عثمانى به پادشاه خود نوشت: «تا آنجا که عقل سلیم گواهى مىدهد این امر جز مشیت بارى تعالى چیز دیگرى نیست زیرا مىخواهد که جهان مسیحیت را از ورطه اضمحلال نهایى رهایى بخشد .... / نقل قول از ترویزیانو onaisiverT، سفیر دولت ونیزیا در دربار سلطان عثمانى؛ بنگرید به تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران .... طاهرى، ص 193» و سفیر دیگرى از دولتهاى فرنگ که در استانبول به سر مىبرد، همین معنى را بدین عبارت بیان کرد که: «میان ما و ورطه هلاک فقط ایران فاصله است، اگر ایران مانع نبود عثمانیان به سهولت بر ما دست مىیافتند .... / نقل قول از بوسبک qcebsuB سفیر فردیناند dnanidreF در دربار عثمانى؛ بنگرید به تاریخ ادبیات، بروان، ج 4، ص 8».
اما همین فایدهاى که تشکیل دولت صفوى براى نجات اروپا داشت، زیانى بزرگ براى عالم اسلام بود، بدین معنى که با رسمى کردن تشیع، و ضعیف ساختن تسنن، وحدت مذهبى ممالک اسلامى را که تا آن دوران باقى مانده بود، از میان برد و آن محیط پهناور و یگانه جغرافیایى را از میان قطع کرد و به خطر انداخت. ثانیاً دولت عثمانى که امپراتورى اسلام را با همان قدرت دوران اموى تجدید کرده و سرگرم توسعه پیاپى آن بود، بر اثر مناقشههاى ممتد با صفویان همواره از مرزهاى شرقى خود بیمناک بود و ناگزیر بخشى بزرگ از نیروى نظامى خویش را در آن جانب صرف مىکرد و از پیشرفت و تمرکز نیرو در جبهههاى اروپا باز مىماند، و این همان بود که دولتهاى اروپایى خواستار آن بودند و سفیران خود را به دنبال پیگیرى این سیاست تا تبریز و قزوین و اصفهان مىفرستادند.
دولت صفوی بنیانگذار دولتی واحد با مذهبی واحد
از نظر تاریخ ایران معاصر، دولت صفوى داراى دو ارزش اساسى و حیاتى است: نخست ایجاد ملتى واحد با مسئولیتى واحد در برابر مهاجمان و دشمنان، و نیز در مقابل گردن کشان و عاصیان بر حکومت مرکزى؛ دوم ایجاد ملتى داراى مذهبى خاص که بدان شناخته شده و به خاطر دفاع از همان مذهب، دشواریهاى بزرگ را در برابر هجومهاى دو دولت نیرومند شرقى و غربى تحمل نموده است. در این مورد، مذهب رسمى شیعه دوازده امامى، همان کارى را انجام داد که اکنون ایدئولوژیهاى سیاسى در تشکیل حکومتها مىکنند.
به هر حال با تشکیل دولت صفوى، گذشته دیربازى از گسیختگى پیوندهاى ملى ایرانیان به دست فراموشى سپرده شد و بار دیگر به قول براون، از ملت ایران «ملتى قائم بالذات، متحد، توانا و واجب الاحترام ساخت و ثغور آن را در ایام سلطنت شاه عباس اول به حدود امپراتورى ساسانیان رسانید. / تاریخ ادبیات ایران، ج 4، ص 1».
رشته اصلى و اساسى این پیوند ملى، مذهب تشیع بود، و گرنه با وضعى که در آن ایام پیش آمده بود، هیچ عامل دیگرى نمىتوانست چنین تأثیرى در بازگرداندن آن پیوند و همبستگى داشته باشد، چنانکه اهل سنت ایران که در عهد شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب زیر فشارهاى سختى بودند، بقاى دولت عثمانى و ضمیمه شدن ایران را به خاک آن دولت آرزو مىکردند. دستههایى از کردان سنى مذهب که تمایلى به اطاعت از یک پادشاه شیعى مذهب نداشتند، بى هیچ گونه مقاومتى و مخالفتى در قلمرو عثمانى باقى ماندند؛ و دست به دست گشتن برخى از نواحى کرد نشین میان دو دولت عثمانى و صفوى تأثیرى در مذهب آنها نداشت.
باید دانست که چنین اندیشهاى اصلاً در دوران اسلامى امرى تازه و بدیع نبود، چه پس از استقرار قطعى فرهنگ اسلامى در میان ایرانیان و سستى پذیرفتن سیاست ملى و نژادى که در سدههاى سوم و چهارم و نیمى از سده پنجم هجرى صورت گرفت، سلطنت هر مسلمان اهل سنت از هر نژاد خواه ایرانى یا اَنیرانى، بى هیچ گونه مخالفت بنیادى پذیرفته مىشد، مگر از جانب قدرت جویان رقیب، و سرّ موفقیت غلامان و قبایل گوناگون تُرک نژاد در حکومت چند صد ساله بر ایران نیز همین بود.
با مرورى بر آنچه گفته شد، معلوم مىشود که اگر با قیام شاه اسماعیل صفوى و رسمى کردن تشیع، گونهاى از تشخیص ملى در ایران حاصل نمىشد، غلبه عثمانیها در عهد گسترش متصرفات آنان بر ایران و پذیرفته شد آنان، امرى دور از ذهن نبود؛ و ارزش و اثر قیام صفوى و تأثیرش در رسمیت تشیع در ایجاد نوعى پیوند ملى میان ایرانیان از همین موضوع به روشنى پیدا است.
آبادانى و شکوفایى اقتصادى در عهد صفوى «907 - 1145 ق / 1501 - 1732 م»
ثبات قدرت دویست و سى ساله صفوى و سرکوبى اقوام وحشى و مهاجم که با قتل و غارتهاى پیاپى خود فرصت آبادانى و نیک بختى را از ایران دریغ کرده بودند، مایه گسترش آبادیها و فزونى جمعیت و شکوفایى صنعت و بازرگانى شد و به تدریج آیینها و فَرنَهادهاى «قانون و قاعده» لازم در ایجاد امنیت در کشور و جلوگیرى از دستبرد یغماگران شکل گرفت؛ راههاى کاروان رو در کشور ساخته شد و شهرها و آبادیها، ابنیه عام المنفعه، مدرسهها و مسجدها، رباطها و کاروانسراهاى بسیار در همه نواحى ایران احداث گردید. در کارهاى صنعتى، هنرى و معمارى پیشرفتهاى چشمگیرى فراز آمد که آن دوران را از ممتازترین زمانهاى تاریخ ایران ساخت. نخستین درخشش این دگرگونى، از همان اوان پادشاهى شاه اسماعیل خود را نشان داد، چنانکه در دوران حکمروایى او، شهرهایى مانند اردبیل، تبریز، خوى و اصفهان رو به گسترش نهاد. اردبیل شهر مقدس صفویان و آرامگاه نخستین پیشواى صوفیانِ سرخ کلاه بود و مردم بسیار از دیارهاى دیگر به قصد زیارت شیخ صفى الدین بدانجا مىآمدند و از این راه به ثروت آن مىافزودند. خوى مرکزیت نظامى و سپاهى داشت و یک بناى «دولتخانه = کاخ شاهى و مرکز امور مملکتى» در آن بر پا بود که با «دولتخانه» تبریز کوس برابرى مىزد. تبریز که نخستین تختگاه صفوى است، پیش از شاه اسماعیل از آبادانیهاى دودمان بایندرى برخوردار و داراى کاخها، مساجد و گرمابهها و دیگر تأسیسات و بناهاى شهرى بود و مورد توجه نویسندگان، دانش پژوهان و هنرمندان نامور زمان قرار داشت. با سلطنت شاه اسماعیل، بسیارى از بزرگان، پس از بر افتادن دولتهاى کوچک به درگاهش روى نهادند و بدان شهر رونق تازهاى بخشیدند. در این میان، به ویژه، دستهاى از هنرمندان اهل هرات را باید به یاد داشت که با آمدن به تبریز، مرکز هنرى تازهاى در آن شهر آراسته بر پا کردند. گذشته از این، شهر تبریز، از زمان تیموریان به بعد، از مراکز بزرگ داد و ستد و آمد و شد بازرگانان شده بود و در عهد شاه اسماعیل و چند گاهى از دوران پادشاهى پسرش طهماسب، بازار گرمترى از پیش، براى مبادله کالاها یافت.
نهضت بازرگانى در عهد صفوی
نهضت بازرگانى که با ایجاد قدرت متمرکز صفوى آغاز شده بود، یکى از دو رکن و سلسله جنبان روابط ایران با اَنیران «خارج = بیگانگان» گردید. آن سلسله جنبان دیگر، چنانکه پیش از این آمد، بیم فرنگیان از پیشرفتهاى عثمانیها در خاک اروپا و تحریک و ترغیب مزورانه ایرانیان به دنبال کردن جنگ با این امپراتورى هم کیش و هم دین بود.
بعد از دوران شاه اسماعیل آوازه توانایى ایران، همه اروپا را فرا گرفت و آمد و شد مردم آن دیار به ایران، چه به قصد بازرگانى و تجارت و چه به آهنگ کارسازى و رایزنیهاى سیاسى فزونى یافت. سفر آنتونى جنکین سُن nosniK neS ynohtnA انگلیسى براى پى ریزى رابطه بازرگانى میان انگلستان و ایران از راه دریاى مازندران، از جمله قدیمىترین سفرهایى از این قبیل است که پس از مرگ شاه اسماعیل اتفاق افتاد. این گونه سفرهاى تجارى سوداگران که در برابر متاعهاى خارجى، کالاهاى ایرانى را به کشورهاى دیگر مىبردند تا پایان عهد صفوى بسیار متداول بود.
پیداست که مرکز تجارت خارجى پس از آن که قزوین به عهد شاه طهماسب تختگاه ایران شد، بدى شهر انتقال یافت، اما تبریز همچنان اهمیت و مقام خود را در تجارت و حمل و نقل کالاها حفظ کرد. هنگامى که در زمان سلطنت شاه عباس بزرگ نوبت پایتختى به اصفهان رسید، این شهر مرکزیت تجارى فراوان یافت و محل استقرار بسیارى از نمایندگان و فرستادگان شرکتهاى بزرگ مانند کمپانى هند شرقى هلند و انگلیس و فرانسه و نظایر آنها گردید. ذکر اهمیت هیچ یک از این مراکز بازرگانى، نباید ما را از بیان ارزش بازرگانى خلیج فارس و بندرهاى آن غافل سازد.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.