PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : فرهنگ اصطلاحات, پارسي



shirin71
07-16-2011, 04:28 PM
آب از آب تكان نخوردن: حادثه اي رخ ندادن, رخ ندادن جنجال و هياهويي كه احتمال بروز آن كم و بيش مسلم بوده است.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب از لب و لوچه كسي راه افتادن: شيفته و فريفته شدن, به نهايت طمع افتادن.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب خوش از گلوي كسي پايين نرفتن: با سختي و مشقت بسيار گذراندن.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب زير پوست كسي دويدن: پس از بيماري و لاغري اندكي چاق شدن.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب شدن و به زمين رفتن: گم شدن و ناپديد شدنم از ميان رفتن و نابود شدن.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب كسي با كسي در يك جوي نرفتن: با هم نساختن, هم سليقه و همفكر نبودن.

shirin71
07-16-2011, 04:29 PM
آب ها از آسياب افتادن: فرونشستن هياهويي كه به دنبال حادثه اي برخاسته باشد. از ياد رفتن ماجرايي كه در زمان خود جنجالي ايجاد كرده باشد.

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
از آب در آمدن : نتيجه دادن, واقع شدن, حاصل شدن.

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
خود را به - آب و آتش زدن : به هر وسيله سخت و پر خطر متوسل شدن, براي رسيدن به مقصود خود را به مخاطره افكندن, هر خطري را استقبال كردن

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
آب و تاب: تكلف, پيرايه, لفت و لعاب.

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
آب و تاب ـ با: با شرح و تفصيل

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
آب و جارو: رفت و روب و آب پاشي.

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
آبروريزي: رسوايي, افتضاح.

shirin71
07-16-2011, 04:30 PM
آبروريزي بارآوردن: باعث رسوايي شدن, افتضاح بارآوردن.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آخر سر: بار آخر, نوبت نهايي, سرانجام, آخر كار.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آذين بستن: زينت كردن دكان ها و بازارها در روزهاي جشن و شادماني.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آرزو به دلي: آرزويي كه برآوردنش به هيچ وجه مقدور نيست.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آروغ زدن: صدايي مخصوص كه اغلب پس از نوشيدن مشروبات يا غذاي زياد از دهان خارج مي شود و از لحاظ اصول معاشرت نوعي بي نزاكتي به حساب مي آيد.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آسمان غرمبه: رعد, صداي رعد, آسمان غرش,‌آسمان غره.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آس و پاس: در نهايت فقر و تهي دستي بودن.

shirin71
07-16-2011, 04:31 PM
آسياب: محلي كه در آن گندم را آرد مي كنند.

shirin71
07-16-2011, 04:32 PM
آش براي كسي پختن: براي كسي توطئه ترتيب دادن, براي اذيت و تنبيه كسي تصميمي گرفتن و تداركي ديدن.