tina
07-15-2011, 01:09 PM
خواجه نظامالدين (يا: مجدالدين) عبيدالله زاکانى قزوينى متخلص به 'عبيد' شاعر و نويسندهٔ مشهور ايران در قرن هشتم هجرى است. علت اشتهار وى به زاکانى انتساب او است به خاندان 'زاکانيان' که اصلاً شاخهاى بود از عرب بنىخفاجه. از اين خاندان دو شعبه از ديگران مشهورتر بودند نخست شعبهاى که بنابر گفتهٔ معاصر و همشهرى عبيد يعنى حمدالله مستوفي، اهل دانشهاى معقول و منقول بودند و دوم شعبهاى که اين مورخ افراد آن را 'ارباب صدور' يعنى وزيران و ديوانيان خوانده است. عبيد را حمدالله مستوفى 'صاحب معظم نظامالدين عبيدالله زاکاني' مىخواند و از شعبهٔ دوم معرفى مىکند. ولادت عبيد بنابر قرينههاى موجود بايد در پايان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اتفاق افتاده باشد زيرا حمدالله مستوفى در تاريخ گزيده - که بهسال ۷۳۰ هـ تأليف آن به انجام رسيده است - او را شاعر و نويسنده و آثارش را 'خوب' و 'بىنظير' معرفى مىکند. با اين همه از وزارت و صدارت يا مقام بلندى در رديف آن براى عبيد اطلاع دقيقى در دست نيست اما اينقدر معلوم هست که در دستگاه پادشاهان محترم بوده است. از آغاز زندگانيش نيز چندان آگاهى نداريم لکن چون به 'ارباب صدور' انتساب داشت مسلماً با خط و ادب و فنون دبيرى و دانشها و آگاهىهاى عمومى که در تمدن اسلامى روزگار او رايج بود آشنا شده و آنها را با هنر شاعرى و نويسندگى همراه داشته است از شعرها و اثرهاى او نيز درجهٔ آگاهيش از دانشهاى زمان و از زبان و ادب عربى آشکار است و پيدا است که بر علم نجوم وقوف داشته است. در آغاز عهد استيلاء شاه شيخ ابواسحق اينجو (۷۴۲-۷۵۸ هـ) بر شيراز، عبيد از عراق به فارس رفت و در آنجا اقامت گزيد و از سال ۷۴۶ هـ در خدمت شاه شيخ گذرانيد و به مدح او و وزير فاضلش رکنالدين عميدالملک سرگرم بود. پس از کشتهشدن شاه شيخ ابواسحق عبيد علاقهاى به امير مبارزالدين محمد مظفرى نشان نداد و آن مرد رياکار و خونريز را مدحى نگفت بلکه چندگاهى سلطان اويس جلايرى (۷۵۷-۷۷۷ هـ) را که در بغداد و تبريز مستقر بود در چند قصيده و يک ترکيببند ستود و ظاهراً مدتى هم در بغداد در خدمت آن پادشاه و در مصاحبت سلمان ساوجى گذراند. پس از آنکه امير مبارزالدين را پسرانش مقيد و ملخوع و کور کردند و شاه شجاع (۷۵۹-۷۸۶ هـ) به سلطنت نشست عبيد از دربار اويس جلايرى روى به کرمان نهاد و به درگاه شاه شجاع که پادشاهى شاعر و ادبدوست بود پيوست و از آن پس پيوسته شاه شجاع را مدح گفت و در سال ۷۶۷ همراه او به شيراز رفت. وفات عبيد به سال ۷۷۱ يا ۷۷۲ اتفاق افتاد. اقسام شعر عبيد از عبيد زاکانى به نظم و نثر آثارى باقى مانده است. دربارهٔ آثار منثور او بعد از اين سخن خواهيم گفت اما شعرهاى او را بايد به دو قسم هزل و جد تقسيم کرد. شعرهاى مطايبه و هزل عبيد همه به قصد عيبجوئى و عيبگوئى از انديشهها و کردارها و گفتارهاى معاصران سروده شده و انتقادى است از مردم فاسد و عنان گسيختهٔ زمان. نزديک سيصد بيت از اين شعرها عبارت است از: يک ترجيعبند و يک مثنوى کوتاه و چند تضمين و قطعهها و رباعىها. در تضمينها بيتها و قطعههاى معروف فارسى بهطريق مطايبه و گاه از راه تمسخر و ريشخند زدن و باز نمودن رياکارىهاى گذشتگان و معاصران تضمين و عنداللزوم تحريف شده و گاه نيز به استقبال از آنها شعرهاى تازهاى همراه با مطايبه و هزل ابداع گرديده است چنانکه کار عبيد در اين مورد شباهت بسيار به شيوهٔ سوزنى پيدا مىکند. در ميان اين شعرها گاه عبيد از بيان کلمات رکيک مطلقاً اِبا و امتناعى نکرده و گويا در اين مورد روش سعدى در خبيثات در وى تأثير داشته و بهکار بردن واژههاى ياد شده را در آثار خود دور از عيب و خطا تشخيص داده است. اما در ميان همين شعرها قطعهها و بيتهائى که متضمن شوخىهاى لطيف و خالى از واژههاى رکيک باشد کم نيست و برخى از آنها در نهايت استادى و مهارت بهنظم درآمده است. منظومهٔ موش و گربه از همين نوع شعر دور از واژههاى رکيک است و آن را بايد از بهترين منظومههاى انتقادى شمرد که به شيوهٔ قصهپردازان شوخطبع در قالب قصيدهاى طنزآميز در نود بيت به بحر خفيف در صفت گربهاى مزور از سرزمين کرمان و کيفيت رياکارى و تزوير او در جلب اعتماد موشان از راه توبه و انابه و آنگاه دريدن و خوردن آنها که منجر به جنگ سخت ميان موشان و گربهگان در بيابان فارس شد و در اين جنگ اگرچه در آغاز امر ظفر با موشان بود ليکن عاقبت گربهگان پيروز شدند. مىتوان تصور کرد که مقصود گوينده از اين منظومهٔ طنزى و انتقادى بيان حال شاه شيخ ابواسحق اينجو و امير مبارزالدين محمد مظفرى فرمانرواى کرمان بوده است. نفرت شاعر از امير مبارزالدين رياکار با توبهٔ معروفش در سال ۷۴۰ هـ (رجوع شود به تاريخ آلمظفر، محمود کتبي، تهران ۱۳۳۵، ص ۱۵.) و بيعت نابخشودنيش با خليفهٔ عباسى مصر و محتسبى و خمشکنى و تظاهرش به عبادت و در عين حال خونريزى و سفاکى و آدمکشى او بهنام ترويج و اجراء احکام دين، اين حدس را در تمثيل مبارزالدين به گربهٔ عابد رياکار و خونريز تأييد مىکند. اگر اين حدس در اصل و منشاء داستان موش و گربه درست باشد تاريخ نظم آن بايد بعد از يکى از دو سال ۷۵۴ هـ (فرار ابواسحق از شيراز) يا ۷۵۸ هـ (قتل ابواسحق در شيراز) باشد. اين قصيده بهزودى شهرت يافت و مدتها در شمار کتابهاى درسى اطفال بود و هنوز هم از قصههاى شيرينزبان فارسى است که بعضى از بيتهاى آن بهصورت مثلهاى ساير، زبان به زبان مىگردد. در رسالهٔ 'فالنامهٔ بروج' از عبيد که به نثر است در پايان هريک از فالها که بهطريق طبيعت و مزاح نوشته شده يک رباعى آمده، و همچنين است در 'فالنامهٔ وحوش و طيور' که آنهم شامل شصت رباعى است. انتساب مثنوى سنگتراش کوه طور به عبيد، که خود تقليدى است از حکايت موسى و شبان مثنوى مولوي، مورد ترديد است. اما شعرهاى جد عبيد که کليات او را ترتيب مىدهد مجموعهٔ اشعارى است در حدود سه هزار بيت مرکب از قصيده، ترکيببند، ترجيعبند، غزل، قطعه، رباعى و مثنوى طولانى عشاقنامه. قصيدههاى عبيد غالباً در جواب قصيدههاى استادان مقدم و در مدح شاهان است. ترکيببندهايش در مدح و يک ترجيع زيبا در وصف عشق دارد. غزلهاى عبيد فصيح و دلانگيز و در غايت لطافت و غالباً در استقبال از سعدى و يا متأثر از شيوهٔ گفتار آن استاد بزرگ است. عشاقنامه مثنوى است به بحر هزج مسدس مقصور يا محذوف در هفتصد بيت که شاعر آن را در دو هفته سرود و در دوم ماه رجب سال ۷۵۱ به پايان برد. اين مثنوى بهنام شاه شيخ ابواسحق سروده شد و وصف حالى است از خود شاعر و عشقى جانسوز که در روزگارى داشته است. جاىجاى در لابهلاى بيتهاى مثنوى غزلهاى شورانگيز گنجانيده شده و دو غزل از همام تبريزى و چند بيت از خسرو و شيرين نظامى در ميانهٔ بيتهاى مثنوى تضمين گرديده و بر روىهم اين مثنوى منظومهاى ابتکارى و تازه است. عبيد بههمان اندازه که شاعر هزال و نقاد است بههمان ميزان هم شاعرى است که بهجانب شعر جدى و مخصوصاً غزلهاى دلچسب و شيرين توجه داشته است. از تصوف و قلندرى که در عهد او امرى رايج بود تبرى داشت و عيبهاى صوفيان و قلندران را با تيزبينى به باد انتقاد مىگرفت. شعرهاى جدى او يا در مدح و مربوط به حوادث عهد او است و يا در ذکر شور و شوق عاشقانه است. او در مطايبهها و هزلهايش تواناترين نويسنده و شاعرى است که توانست بهصورتهاى گوناگون بهطعن و طنز و تعريض و تصريح عيبهاى جامعهٔ فاسد و تباه عهد خويش را بيان کند. شيوه و روش عبيد شيوه عبيد در سخنورى شيرين و دلپسند است. نثر او بسيار روان و ساده و وافى به مقصود و خالى از حشو و زوائد است. شعرش سليس و روان و دور از تعقيد و ابهام و در عين حال داراى واژههاى متقن و منتخب و ترکيبهاى منسجم و مستحکم است که به سخن استادان پايان قرن ششم و آغاز قرن هفتم نزديک است. در قصيده بيشتر به شيوهٔ سنائى و انورى و در مثنوى به نظامى و در غزل به سعدى توجه داشته است. بر روىهم نيروى ابتکار در عبيد زياد است چنانکه برخى از اثرهاى او بهکلى در ادب فاسى تازگى دارد و آن تازگى را هنوز هم حفظ کرده است.