shirin71
07-14-2011, 11:50 AM
نقاشی های صادقی نژاد آینه تمام قدی پیش روی ما می گذارد تا خود را بیابیم و ببینیم از این روست که نقاشی های او «ژانر وحشت» نام می گیرند!
نقاشان جوان از راه می رسند: جسورند، بی تکلف، لبریز از گفتن ناگفته ها، مشتاق راه های نرفته، از تجربه کردن ها هراسی ندارند و از قضاوت شدن نمی ترسند. از نقد حتی در ساحت هایی که بیم قرمزی آن می رفت، پروایی ندارند، بی محابا هم منتقدند و آدم ها و جامعه پیرامون را بی رحمانه به چالش می کشند: «تا کی ایرانی باید اسیر تعارفات باشد» هنرمندانی که بعید است پشت نیمکت های مدرسه ای که من و شما و همه ما نشسته ایم، چنین شده باشند. کتاب های درسی ما هم الحمدلله آنقدر پاستوریزه اند که یاد ندارم حتی در ۱۲ساله دیپلم کلمه «نقد» را به خود دیده باشند.
نقاشان جوانی که از راه می رسند، معلم دیگری دارند، همان که کران تا کران این دنیای هزار رنگ و هزار مضمون را با یک کلیک در کسری از ثانیه، مفت چنگ تان می کند.نقاشان جوان از راه رسیده اند و شده اند همه دار و ندار نقاشی ایران. کم کم ما نقاشانی داریم که مضامین جهانی را می گویند؛ شاید این روزها احساس کنید چندان ایرانی نمی گویند اما بالاخره این یک ایرانی است که مضامین جهانی را می گوید و به یقین لهجه و فهمش ایرانیزه شده است.
● مجید صادقی نژاد و ژانر وحشت در نقاشی!
یکی از این جوانان نورسیده که هنوز نیامده نگاه نافذ، ذهن جست وجوگر، قدرت قلم مو و جسارت متوازنش در بیان مضامین تازه و رنگ گذاری های مهیجش توجهات را به خود جلب کرده است: مجید صادقی نژاد است. جوان
۲۴ ساله ای که هنوز دانشجوی نقاشی دانشگاه هنر است اما آنچه از نقاشی او دریافت می شود به تجربه ۱۰ ساله او برمی گردد، آنجا که خود می گوید: «در نوع نگرش ایده های احمد شاملو را می پسندم و در خلق نقاشی از آثار هنرمندانی نظیر گویا، بیکن و فروید الهام ها گرفته ام.»
او روزهای گذشته با تیتر «ژانر وحشت در نقاشی» توجه رسانه ها را جلب کرد. بخشی از اقبال این تیتر البته مدیون حیرت جامعه تجسمی بود زیرا هنور هم نمی توان انکار کرد که باور عمومی بر آن است که نقاشی باید چشم نواز، آرامش بخش و خلاصه، مایه تزئین باشد. تازه بسیار هم مهم است که رنگ زمینه تابلوی نقاشی با رنگ مبل و پارکت خانه «ست» باشد. آن وقت نقاشی جوان از راه رسیده است که با علم به این باور اکثریت جامعه نقاشی هایی در ژانر وحشت می کشد و قصد امرار معاش و گذران روزگار از این راه را نیز دارد.
البته فعلا این نکته بماند که به محض دیدن آثار «مجید صادقی نژاد» نه تنها وحشت نمی کنید و نمی ترسید که هیچ بلکه انفجار رنگ های گرم سوژه فکورانه و قدرت تکنیک هنرمند نظرتان را جلب می کند و زیبایی شناسی بصری تابلو آن را مناسب اتاق آدم های خاص به شما معرفی می کند، آن وقت است که درمی یابید وحشت در آثار مجید صادقی نژاد نه در فرم و ظاهر که در ذات و کنه موضوع حلول کرده است. وحشت از دردهای کوچک و بزرگ انسانی که همزاد و همراه من و شما و همه ماست.
● وحشت در جان مایه موضوعی
شاید ردپای «نقاشی های ژانر وحشت» را بتوان در سال های ۱۹۶۰، «funk Art» و گونه ای از جنبش pop Art جست وجو کرد، روزگارانی که به آن «وحشت آفرینی» یا «هنر وحشت» اطلاق می کردند. «ادوارد کین هولز» نخستین جرقه های این گرایش را در اثر بزرگش «راکسیز» بروز داد. در این اثر تمایل عجیبی به پیچیدگی، انسان مریض و ژنده پوش، تصاویر غریب و شریرانه، مواد فاسد و پارچه های پوسیده عیان است.
بعدها دیگران نظیر «بروس کونر» و «پل تک» این راه را ادامه دادند هرچند که این راه چندان پررهرو نبود و هیچ گاه نقاشی های ژانر وحشت در مقایسه با نقاشی هایی با موضوعات و سبک های دیگر رشد و فراگیری بایسته را نیافت.
اما آنچه هنرمند نقاش ایرانی، مجید صادقی نژاد در پی آن هست، وحشت در مفهوم، روح و اندیشه موضوع اثر است. وی خود می گوید: «درباره ترس و وحشتی که در کارهایم گاه رگه هایش و گاه عریان و مشهود به چشم می آید به تاثیر و تاثرات فرد و جامعه برمی گردد. در روزگاری نفس می کشیم که وحشت همسایه دیوار به دیوار همه ماست بنابراین چندان نباید عجیب باشد، اگر جان مایه موضوعی نقاشی هایم وحشت دویده است. هدفم رویارویی مخاطب با واقعیتی آشکار است تا بدون واسطه های فریبنده، روزمرگی خود را و جامعه ای که خودهایمان ساخته است، تمام قد تماشا کند و قضاوت کند.»
● هنر متعهد و مفهوم گرا
مردی که به جای سر، پیچ در انتهای گردن و آچار فرانسه ای به دست دارد در حالی که زیر اثر به کنایه و ابهام نام نقاشی «سرپیچی» قید شده است.
«انسان» ایستاده در پرسپکتیو اثر با گردنی افراشته و بسیار دراز تو را ناخودآگاه به یاد «ای تی» انسان فضایی محبوب اسپیلبرگ بزرگ می اندازد اما انسان این اثر صادقی نژاد سر بیضی وار عریضش در تلالوی نورانی منفجر شده است شاید از هجوم های گوناگون این روزگاران و در پایان تابلوگویی انسان گردن دراز در آتش ملتهب سرخ رنگی در حال گداختن است چه بسا از همین آتش پایین است که سر نورانی و متلاشی
ا ست.
«بوسه مرگ» که ظاهرا به جامانده از مجموعه معروف این هنرمند «مرگ» است که پیش از اینها در رسانه ها از فروش قابل ملاحظه آن جز آمده بود از رهایی شیرین آدمی می گوید. انسان گرفتار تاریکی و سیاهی سمت راست تابلو، به بوسه فرشته مرگ به سپیدی و رهایی و روشنا پر می کشد، جلوه ای شیرین از وحشتناک ترین لحظه آدمی «همه عمر» که به واسطه نوع نگاه «مجید صادقی نژاد» تجلی زیبایی شناسی یافته است.
همه این تابلو ها و دیگر تابلوهای مجید صادقی نژاد که این روزها در نگارخانه شیرین روی دیوار است از مفهوم گرا بودن این هنرمند جوان حکایت می کند. او به وضوح در عین حال که به فرم و قالب روایی اثرش رنگ ها و رنگ گذاری ها و قدرت طراحی و نقاش طلایی قاب دقت وافری می کند در مواجهه با موضوع و سوژه نیز بسیار حساس و دقیق است.
به خلاف رسم این روزگاران هنر برای هنر یا «هنر دکوراتیو و تزئینی»، «هنر بی درد»، «هنر ضدمفهوم» را نمی پسندد و رد می کند: «من شخصا به هنر متعهد معتقدم. هنری متعهد به اجتماع که البته با هنر متعصب و فرمایشی تفاوت اساسی دارد. هنری که حامل پیام فرهنگی و اجتماعی است حتی گاه اگر نیاز باشد این مفهوم را باید رک و صریح در اثر بیان کرد. آرمان من در هنر رسیدن به نقطه ای است که مفاهیم انسانی را بی هیچ قید و بند و تعارفی، بدون تعصب و تحجر فارغ از نژاد و ملیت اعلان کنم.»
صادقی نژاد در عین حال تصریح می کند: «البته در بیان این مفاهیم همه تلاش و همتم را می کنم که اثر تک بعدی نباشد. قصد من دیکته گفتن مفاهیم به مخاطب نیست. دلم می خواهد من قصه خود، درد خودم را بگویم و جوری بگویم که مخاطب هم بتواند قصه خود را باز یابد و از لذت دریافت منحصر به فرد و شخصی اش محروم نشود.»
از این روست که وی سوژه هایش که فیگورها هستند را در مرکز قاب بوم هایش می گنجاند و دور تا دور اثر را خالی نگاه می دارد تا مخاطب را با مفاهیم مستتر و آشکار در اثر رو به رو کند.
نقد «صادقی نژاد» به انسان و آن بلاهایی است که با دانم یا ندانم کاری بر سر خود آورده است. او به درون آدمی نقبی می زند و حتی آن را به خروسی دهان بسته تشبیه می کند تا از چالش های بشری بگوید، چالش هایی که خود کرده خود انسان هاست. همه آنچه وحشت می نامیم، همه استرس ها، محدودیت ها، نطق های بی منطق، زاییده ما انسان هاست. نقاشی های صادقی نژاد آینه تمام قدی پیش روی ما می گذارد تا خود را بیابیم و ببینیم از این روست که نقاشی های او «ژانر وحشت» نام می گیرند!
عده ای برای آنکه ثابت کنند اکنون «آخرالزمان» است، می گویند: و«کی دنیا آدم هایی تا این حد عجیب غریب به خود دیده است؟!»
شاید یکجورهایی هم حق با آنها باشد ما آدم هایی هستیم که پول می دهیم تا برویم فیلمی ترسناک ببینیم تا بترسیم و از ترس بلرزیم و چشم را با فشار ببندیم و دست بر چشم بگذاریم تا مبادا صحنه های ترسناک فیلم را ببینیم!
«ژانر وحشت» اگر به جهت ضعف های همیشگی سینما و تئاتر ما در ایران فقیر، کمیاب و ناکارآمد است در دنیا بسیار هم پولساز است بنابراین می بینید که در بساط DVDهای قاچاق هالیوودی کنار خیابان های بازار فیلم های ژانر وحشت حسابی سکه است. بنابراین تعجبی ندارد که بدانید نقاشی های مجید صادقی نژاد بسیار پرفروش هم هستند. هرچند که همچنان پیش تر رفت تابلوهای او در ظاهر و شک و شمایل ترس نمی آفریند، این لایه درونی و اندیشه پشت سوژه است که دل نگرانی می آفریند.
جالب اینجاست که او در نمایشگاه گروهی که فروردین و اردیبهشت ۸۸ در همین نگارخانه شیرین داشت، پنج تابلو فروخت و پس از آن نیز پنج اثر از مجموعه تابلوهای «مرگ» را با تونالیته قیمت یک و نیم تا سه میلیون تومان به فروش رسانده است.
فروش تابلوهایی از این دست این امیدواری را پررنگ می کند که ظهور طیف تازه ای از خریداران آثار هنری و مجموعه داران در حال شکل گیری است که نگاه تازه ای به اثر هنری دارند. آثاری که دردهای بنیادین را به تصویر می کشند و تاریخ تفکرات بشر یک روز را برای آیندگان می نویسند چه غم اگر با هیچ مبلمانی ست نشوند.
از دیگر سو، پرفروش شدن هنرمندانی نظیر «مجید صادقی نژاد» یک اتفاق بسیار بزرگ و مبارک برای جامعه هنرهای تجسمی ایران است که در حال پوست اندازی ا ست. این جوانان هوای تازه، تکثر و قدرت انتخاب به بازار تجسمی ما می آورند و به آن جان و رونق دوباره می بخشند. برای خریداران هم خرید آثار این جوان ها یک موهبت است. می توان آنها را ارزان خرید و دو، سه سالی بعد آنها را به چندین برابر قیمت فروخت. امری که درخصوص آثار بزرگان بعید است، رخ دهد.
http://www.aftabir.com/images/article/break.gif
حسین عبدالهاشم پور
نقاشان جوان از راه می رسند: جسورند، بی تکلف، لبریز از گفتن ناگفته ها، مشتاق راه های نرفته، از تجربه کردن ها هراسی ندارند و از قضاوت شدن نمی ترسند. از نقد حتی در ساحت هایی که بیم قرمزی آن می رفت، پروایی ندارند، بی محابا هم منتقدند و آدم ها و جامعه پیرامون را بی رحمانه به چالش می کشند: «تا کی ایرانی باید اسیر تعارفات باشد» هنرمندانی که بعید است پشت نیمکت های مدرسه ای که من و شما و همه ما نشسته ایم، چنین شده باشند. کتاب های درسی ما هم الحمدلله آنقدر پاستوریزه اند که یاد ندارم حتی در ۱۲ساله دیپلم کلمه «نقد» را به خود دیده باشند.
نقاشان جوانی که از راه می رسند، معلم دیگری دارند، همان که کران تا کران این دنیای هزار رنگ و هزار مضمون را با یک کلیک در کسری از ثانیه، مفت چنگ تان می کند.نقاشان جوان از راه رسیده اند و شده اند همه دار و ندار نقاشی ایران. کم کم ما نقاشانی داریم که مضامین جهانی را می گویند؛ شاید این روزها احساس کنید چندان ایرانی نمی گویند اما بالاخره این یک ایرانی است که مضامین جهانی را می گوید و به یقین لهجه و فهمش ایرانیزه شده است.
● مجید صادقی نژاد و ژانر وحشت در نقاشی!
یکی از این جوانان نورسیده که هنوز نیامده نگاه نافذ، ذهن جست وجوگر، قدرت قلم مو و جسارت متوازنش در بیان مضامین تازه و رنگ گذاری های مهیجش توجهات را به خود جلب کرده است: مجید صادقی نژاد است. جوان
۲۴ ساله ای که هنوز دانشجوی نقاشی دانشگاه هنر است اما آنچه از نقاشی او دریافت می شود به تجربه ۱۰ ساله او برمی گردد، آنجا که خود می گوید: «در نوع نگرش ایده های احمد شاملو را می پسندم و در خلق نقاشی از آثار هنرمندانی نظیر گویا، بیکن و فروید الهام ها گرفته ام.»
او روزهای گذشته با تیتر «ژانر وحشت در نقاشی» توجه رسانه ها را جلب کرد. بخشی از اقبال این تیتر البته مدیون حیرت جامعه تجسمی بود زیرا هنور هم نمی توان انکار کرد که باور عمومی بر آن است که نقاشی باید چشم نواز، آرامش بخش و خلاصه، مایه تزئین باشد. تازه بسیار هم مهم است که رنگ زمینه تابلوی نقاشی با رنگ مبل و پارکت خانه «ست» باشد. آن وقت نقاشی جوان از راه رسیده است که با علم به این باور اکثریت جامعه نقاشی هایی در ژانر وحشت می کشد و قصد امرار معاش و گذران روزگار از این راه را نیز دارد.
البته فعلا این نکته بماند که به محض دیدن آثار «مجید صادقی نژاد» نه تنها وحشت نمی کنید و نمی ترسید که هیچ بلکه انفجار رنگ های گرم سوژه فکورانه و قدرت تکنیک هنرمند نظرتان را جلب می کند و زیبایی شناسی بصری تابلو آن را مناسب اتاق آدم های خاص به شما معرفی می کند، آن وقت است که درمی یابید وحشت در آثار مجید صادقی نژاد نه در فرم و ظاهر که در ذات و کنه موضوع حلول کرده است. وحشت از دردهای کوچک و بزرگ انسانی که همزاد و همراه من و شما و همه ماست.
● وحشت در جان مایه موضوعی
شاید ردپای «نقاشی های ژانر وحشت» را بتوان در سال های ۱۹۶۰، «funk Art» و گونه ای از جنبش pop Art جست وجو کرد، روزگارانی که به آن «وحشت آفرینی» یا «هنر وحشت» اطلاق می کردند. «ادوارد کین هولز» نخستین جرقه های این گرایش را در اثر بزرگش «راکسیز» بروز داد. در این اثر تمایل عجیبی به پیچیدگی، انسان مریض و ژنده پوش، تصاویر غریب و شریرانه، مواد فاسد و پارچه های پوسیده عیان است.
بعدها دیگران نظیر «بروس کونر» و «پل تک» این راه را ادامه دادند هرچند که این راه چندان پررهرو نبود و هیچ گاه نقاشی های ژانر وحشت در مقایسه با نقاشی هایی با موضوعات و سبک های دیگر رشد و فراگیری بایسته را نیافت.
اما آنچه هنرمند نقاش ایرانی، مجید صادقی نژاد در پی آن هست، وحشت در مفهوم، روح و اندیشه موضوع اثر است. وی خود می گوید: «درباره ترس و وحشتی که در کارهایم گاه رگه هایش و گاه عریان و مشهود به چشم می آید به تاثیر و تاثرات فرد و جامعه برمی گردد. در روزگاری نفس می کشیم که وحشت همسایه دیوار به دیوار همه ماست بنابراین چندان نباید عجیب باشد، اگر جان مایه موضوعی نقاشی هایم وحشت دویده است. هدفم رویارویی مخاطب با واقعیتی آشکار است تا بدون واسطه های فریبنده، روزمرگی خود را و جامعه ای که خودهایمان ساخته است، تمام قد تماشا کند و قضاوت کند.»
● هنر متعهد و مفهوم گرا
مردی که به جای سر، پیچ در انتهای گردن و آچار فرانسه ای به دست دارد در حالی که زیر اثر به کنایه و ابهام نام نقاشی «سرپیچی» قید شده است.
«انسان» ایستاده در پرسپکتیو اثر با گردنی افراشته و بسیار دراز تو را ناخودآگاه به یاد «ای تی» انسان فضایی محبوب اسپیلبرگ بزرگ می اندازد اما انسان این اثر صادقی نژاد سر بیضی وار عریضش در تلالوی نورانی منفجر شده است شاید از هجوم های گوناگون این روزگاران و در پایان تابلوگویی انسان گردن دراز در آتش ملتهب سرخ رنگی در حال گداختن است چه بسا از همین آتش پایین است که سر نورانی و متلاشی
ا ست.
«بوسه مرگ» که ظاهرا به جامانده از مجموعه معروف این هنرمند «مرگ» است که پیش از اینها در رسانه ها از فروش قابل ملاحظه آن جز آمده بود از رهایی شیرین آدمی می گوید. انسان گرفتار تاریکی و سیاهی سمت راست تابلو، به بوسه فرشته مرگ به سپیدی و رهایی و روشنا پر می کشد، جلوه ای شیرین از وحشتناک ترین لحظه آدمی «همه عمر» که به واسطه نوع نگاه «مجید صادقی نژاد» تجلی زیبایی شناسی یافته است.
همه این تابلو ها و دیگر تابلوهای مجید صادقی نژاد که این روزها در نگارخانه شیرین روی دیوار است از مفهوم گرا بودن این هنرمند جوان حکایت می کند. او به وضوح در عین حال که به فرم و قالب روایی اثرش رنگ ها و رنگ گذاری ها و قدرت طراحی و نقاش طلایی قاب دقت وافری می کند در مواجهه با موضوع و سوژه نیز بسیار حساس و دقیق است.
به خلاف رسم این روزگاران هنر برای هنر یا «هنر دکوراتیو و تزئینی»، «هنر بی درد»، «هنر ضدمفهوم» را نمی پسندد و رد می کند: «من شخصا به هنر متعهد معتقدم. هنری متعهد به اجتماع که البته با هنر متعصب و فرمایشی تفاوت اساسی دارد. هنری که حامل پیام فرهنگی و اجتماعی است حتی گاه اگر نیاز باشد این مفهوم را باید رک و صریح در اثر بیان کرد. آرمان من در هنر رسیدن به نقطه ای است که مفاهیم انسانی را بی هیچ قید و بند و تعارفی، بدون تعصب و تحجر فارغ از نژاد و ملیت اعلان کنم.»
صادقی نژاد در عین حال تصریح می کند: «البته در بیان این مفاهیم همه تلاش و همتم را می کنم که اثر تک بعدی نباشد. قصد من دیکته گفتن مفاهیم به مخاطب نیست. دلم می خواهد من قصه خود، درد خودم را بگویم و جوری بگویم که مخاطب هم بتواند قصه خود را باز یابد و از لذت دریافت منحصر به فرد و شخصی اش محروم نشود.»
از این روست که وی سوژه هایش که فیگورها هستند را در مرکز قاب بوم هایش می گنجاند و دور تا دور اثر را خالی نگاه می دارد تا مخاطب را با مفاهیم مستتر و آشکار در اثر رو به رو کند.
نقد «صادقی نژاد» به انسان و آن بلاهایی است که با دانم یا ندانم کاری بر سر خود آورده است. او به درون آدمی نقبی می زند و حتی آن را به خروسی دهان بسته تشبیه می کند تا از چالش های بشری بگوید، چالش هایی که خود کرده خود انسان هاست. همه آنچه وحشت می نامیم، همه استرس ها، محدودیت ها، نطق های بی منطق، زاییده ما انسان هاست. نقاشی های صادقی نژاد آینه تمام قدی پیش روی ما می گذارد تا خود را بیابیم و ببینیم از این روست که نقاشی های او «ژانر وحشت» نام می گیرند!
عده ای برای آنکه ثابت کنند اکنون «آخرالزمان» است، می گویند: و«کی دنیا آدم هایی تا این حد عجیب غریب به خود دیده است؟!»
شاید یکجورهایی هم حق با آنها باشد ما آدم هایی هستیم که پول می دهیم تا برویم فیلمی ترسناک ببینیم تا بترسیم و از ترس بلرزیم و چشم را با فشار ببندیم و دست بر چشم بگذاریم تا مبادا صحنه های ترسناک فیلم را ببینیم!
«ژانر وحشت» اگر به جهت ضعف های همیشگی سینما و تئاتر ما در ایران فقیر، کمیاب و ناکارآمد است در دنیا بسیار هم پولساز است بنابراین می بینید که در بساط DVDهای قاچاق هالیوودی کنار خیابان های بازار فیلم های ژانر وحشت حسابی سکه است. بنابراین تعجبی ندارد که بدانید نقاشی های مجید صادقی نژاد بسیار پرفروش هم هستند. هرچند که همچنان پیش تر رفت تابلوهای او در ظاهر و شک و شمایل ترس نمی آفریند، این لایه درونی و اندیشه پشت سوژه است که دل نگرانی می آفریند.
جالب اینجاست که او در نمایشگاه گروهی که فروردین و اردیبهشت ۸۸ در همین نگارخانه شیرین داشت، پنج تابلو فروخت و پس از آن نیز پنج اثر از مجموعه تابلوهای «مرگ» را با تونالیته قیمت یک و نیم تا سه میلیون تومان به فروش رسانده است.
فروش تابلوهایی از این دست این امیدواری را پررنگ می کند که ظهور طیف تازه ای از خریداران آثار هنری و مجموعه داران در حال شکل گیری است که نگاه تازه ای به اثر هنری دارند. آثاری که دردهای بنیادین را به تصویر می کشند و تاریخ تفکرات بشر یک روز را برای آیندگان می نویسند چه غم اگر با هیچ مبلمانی ست نشوند.
از دیگر سو، پرفروش شدن هنرمندانی نظیر «مجید صادقی نژاد» یک اتفاق بسیار بزرگ و مبارک برای جامعه هنرهای تجسمی ایران است که در حال پوست اندازی ا ست. این جوانان هوای تازه، تکثر و قدرت انتخاب به بازار تجسمی ما می آورند و به آن جان و رونق دوباره می بخشند. برای خریداران هم خرید آثار این جوان ها یک موهبت است. می توان آنها را ارزان خرید و دو، سه سالی بعد آنها را به چندین برابر قیمت فروخت. امری که درخصوص آثار بزرگان بعید است، رخ دهد.
http://www.aftabir.com/images/article/break.gif
حسین عبدالهاشم پور