توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عجايب بارگاه خسروپرويز
armin khatar
07-12-2011, 05:39 PM
از «هفت گنج» يا عجايب بارگاه خسروپرويز بارها در منابع مختلف نامى به ميان آمده است. «ساسانيان» اثر «كريستين سن» يكى از منابعى است كه به اين عجايب اشاره كرده است و از گنج گاو، دستمال نسوز، تاج ياقوتنشان، تخت طاقديس، طلاى مشت افشار، گنج بادآورد و شطرنجى از ياقوت و زمرد به عنوان عجايب هفتگانه بارگاه پادشاه ساسانى نام برده است. فردوسى نيز در قصيده اي، از «هفت گنج» خسروپرويز نام مى برد. هنديان بودايى هم به تقليد از «هفت گنج» خسروپرويز، پادشاه ساسانى ، «هفت گوهر» را ترتيب داده بودند.
armin khatar
07-12-2011, 05:40 PM
گنج گاو
كشاورز مثل هر روز، «غباز» (خيش گاو آهن) را برداشت و به سوى مزرعه حركت كرد. به مزرعه كه رسيد توشه ظهر را زير درختى گذاشت و با «غباز» به سمت راست مزرعه رفت. تا «غباز» را در زمين فرو كرد متوجه شيئى سخت شد. با دست شروع به كندن زمين كرد و ناگاه با ظرف قديمى برخورد كرد. آن را بيرون آورد، ولى باورش نمى شد. ظرف پر از سكه بود. سكه را كه نگاه كرد نام اسكندر روى آن حك شده بود. كشاورز براى نشان دادن حسن نيت خود نسبت به پادشاه خسروپرويز ظرف را نزد او برد. شاه فورا دستور داد تا مزرعه را بكنند و ظروف ديگر را از خاك بيرون بكشند. صد كوزه نقره و طلا كه مهر اسكندر بر آن حك شده بود، از خاك بيرون آمد. خسرو پرويز، اين گنجينه را كه يكى از عجايب هفت گانه كاخش بود، گرفت و يكى از كوزه ها را به كشاورز داد. گنج را در جايى از كاخ مخفى كرد و آن را «گنج گاو»ناميد.
armin khatar
07-12-2011, 05:40 PM
تاج ياقوتنشان خسرو پرويز
از ديگر عجايب كاخ او تاج خسرويى بود. تاج خسرو پرويز از مقدار زيادى طلا و مرواريد ساخته شده بود. ياقوت هاى به كار رفته در تاج طورى مى درخشيد كه به جاى چراغ در شب از آن استفاده مى كردند و ياقوت هايش همه جا را روشن مى كرد. زمردهايش چشم افعى را كور مى كرد. اين تاج آنقدر سنگين بود كه زنجيرهايى از طلا را از سقف آويزان كرده بودند و تاج را بر اين زنجيرهاى طلا بسته بودند، طورى كه تاج به هنگام نشستن شاه روى سرش قرار بگيرد و سنگينى تاج را احساس نكند
armin khatar
07-12-2011, 05:41 PM
تخت طاقديس بارگاه خسروپرويز
يكى ديگر از عجايب بارگاه خسرو تخت طاقديس اوست. شكل اين تخت مانند طاق بود و جنسش از عاج و نرده هايش از نقره و طلا بود. سقف اين تخت از زر و لاجورد بود. صور فلكي، كواكب، بروج سماوي، هفت اقليم، صورت هاى پادشاهان، مجالس بزم و شكار، بر اين سقف، حك شده بود. روى آن وسيله اى براى تعيين ساعت روز نصب شده بود. چهار ياقوت، هر يك به تناسب يكى از فصول سال ديده مى شد. بر بالاى آن وسيله اى بود كه قطراتى مانند قطرات باران را فرو مى ريخت و صدايى رعدآسا به گوش مى رسيد.
armin khatar
07-12-2011, 05:41 PM
طلاى مشت افشار
خسروپرويز قطعه طلايى اعجاب انگيز داشت كه به طلاى مشت فشار يا مشت افشار معروف بود . اين قطعه طلا به اندازه مشت پادشاه و چون موم نرم بود. اين قطعه زر به هر شكلى حالت مى گرفت.اين قطعه طلا را از معدنى در تبت براى خسرو استخراج كرده بودندو200 مثقال وزن داشت.
armin khatar
07-12-2011, 05:41 PM
گنج بادآورد
«گنج بادآورد» از عجائب ديگر دستگاه پرويز است. هنگامى كه ايرانيان اسكندريه را محاصره كردند، روميان ثروت شهر را در كشتى هائى نهادند تا به مكانى امن بفرستند، اما باد به جهت مخالف وزيد و كشتى به سمت ايرانيان آمد .ثروت را به تيسفون بردند و« گنج باد آورد» ناميدند.
armin khatar
07-12-2011, 05:43 PM
شطرنجى از ياقوت و زمرد
از عجايب ديگر دستگاه پادشاه ساساني، شطرنج مخصوصى از جنس ياقوت و زمرد بود.
armin khatar
07-12-2011, 05:45 PM
دستمال نسوز خسروپرويز
يكى ديگر از عجايب بارگاه خسروپرويز دستمال او بود. شاه بعد از هر غذا خوردن با دستمال، دست هاى خود را پاك مى كرد و چون كثيف و چرب مى شد آن را درون آتش مى انداخت تا آتش آن را تميز كند، دستمال پاك مى شد ولى نمى سوخت. به احتمال قوى جنس اين دستمال از پنبه كوهى بوده است.
armin khatar
07-12-2011, 05:46 PM
خسروپرويز شايد از معدود پادشاهانى باشد كه از همسرش نيز در برخى از منابع تاريخى به عنوان يكى از عجايب دربار او نامبرده شده است.
در تاريخ ثعالبى به جز آنچه كه در بالا اشاره شد ، از زن او شيرين، قصرش تيسفون، درفش كاوياني، رامشگران دربار ساساني، اسب خسرو به نام شبديز و فيل سفيد دربار نيز به عنوان گنجهاى خسرو و عجايب دربار او ياد شده و درباره برخى از آنها توضيحاتى آمده است.
در تاريخ ثعالبى آمده است: «شيرين وخسرو در جوانى دلباخته يكديگر شدند، اما وقتى خسرو به پادشاهى رسيد شيرين را فراموش كرد. شيرين كه بار ديگر در پى جلب عشق خسرو برآمده بود، روزى در سر راه شكار او قرار گرفت و آتش عشق فراموش شده در دل خسرو روشن شد.اودر همان لحظه او را به زنى گرفت.شيرين بعد از راهيابى به كاخ پس از چندى مريم بانوى اول زرتشتيان را مسموم كرد و خود زن اول دربار شد.»
اسب خسرو «شبديز» هم از ديگر عجائب كاخ اوست كه در تاريخ ثعالبى از آن نامى بهميان آمده است .خسرو گفته بود اگر كسى خبر مرگ «شبديز» را بدهد او را خواهد كشت .هنگامى كه« شبديز» مرد تنها «باربد» جرات كرد نغمه اى را بخواند و در آن خبر مرگ شبديز را بدهد. او خواند: «ديگر شبديز نمىخواند و نمىچرد.» شاه گفت:«مگر او مرده است.» وباربد گفت:« شاه چنين فرمايد.»
«باربد» خود نيز از عجائب دستگاه پرويز بود .«سركس» از خنياگران دربار كه به او حسادت مى كرد در فرصتى مناسب او را كشت. خسرو وقتى دانست باربد به دست سركس كشته شده است دستور قتل«سركس»را هم داد.
تخت طاقديس . تخت خسرو پرويز را که از فريدون به وي رسيده بود طاقديس ميگفتند. گويند جميع حالات فلکي و نجومي در آن ظاهر ميشده و آن سه طبقه بوده و در هر طبقه جمعي از ارکان دولت او جابجا قرار ميگرفته اند و خسرو پرويز بر آن تخت ملحقات و تصرفات کرده بود. (برهان ). طول آن تخت يکصد و هفتاد ذراع و عرض آن يکصد و بيست ذراع و مکلل بجواهر بود. (غياث اللغات ). و در حاشيه چاپ جديد برهان که به اهتمام دکترمعين منتشر شده آمده است : هرتسفلد رساله ممتعي در باب تخت طاقديس نوشته اشاره بقول مورخ بيزانسي کدرنوس کرده که او از يکي از کتب تئوفان (نيمه دوم قرن هشتم م .) روايت کرده است . کدرنوس گويد هرقل قيصر پس از انهزام خسرو پرويز در سال 624 وارد کاخ گنزک شد.
«بت خسرو را ديد که هياتي مهيب داشت و تصوير پرويز را هم مشاهده کرد که بر بالاي کاخ بر تختي قرار گرفته بود. اين تخت بکره بزرگي مانند آسمان شباهت داشت و در گرداگرد آن خورشيد و ماه و ستارگان نمودار بودند که کافران آنها را مي پرستيدند و تصوير رسولان شاه نيز در گرد آن بود که هر يک عصايي در دست داشت . در اين گنبد بفرمان دشمن خدا (يعني خسرو) آلاتي تعبيه کرده بودند که قطراتي چون باران فروميريخت و آوايي رعدآسا بگوش ميرسانيد...» (کريستنسن ايران در زمان ساسانيان ص 466 ببعد):
ز تختي که خواني ورا طاقديس
که بنهاد پرويز در اسپريس ...
بياورد پس تخت شاه اردشير
وز ايران هر آن کس که بد تيز وير
بهم درزدند آن سزاوار تخت
بهنگام آن شاه پيروز بخت
ورا درگر آمد ز روم و ز چين
ز مکران و بغداد و ايران زمين
هزار و صد و بيست استاد بود
که کردار اين تختشان ياد بود...
بفرمود تا يکزمان دم زدند
بدو سال تا کار بر هم زدند...
به رش بود بالاش صد شاه رش
چو هفتاد رش بر نهي از برش ...
برويش ز زرين صد و چل هزار
ز پيروزه بر زرّ کرده نگار
همه نقره خام بد ميخ و بش
يکي ز آن بمثقال بد شصت و شش ...
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.