توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : همه چیز از خشایارشاه| شاه امپراطوری ایران
armin khatar
07-12-2011, 05:22 PM
بیوگرافی و زندگینامه
داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کورش بود به جانشینی برگزید.
خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، می گوید:" پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد.
داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود"
پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای که ازآیین تاجگذاری برجای مانده نوشته ی پلوتارک درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی می گویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد که درآن جانشین بایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را که کورش پیش از شاهی بر تن می کرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه برای نمایاندن نشستن برتخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید.
خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر(شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود.
خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای" فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت.
armin khatar
07-12-2011, 05:23 PM
خشایارشا در یونان
خشایارشا برای دیدار از کشورهای خوربری شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویا خشایارشا دست به بسیج بزرگی زده است. واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ اعلام کردند.
پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی(480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی می کرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که می توانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد.
خشایارشا بی برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگه ترموپیل رسید که درآنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها(اسپارتی ها به فرماندهی شاهشان لئونیداس) راه را بر ارتش ایران بستند.
سوران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در می آمد را یافتند. پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند.
پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد.
از این پس سیر روی دادها دارای پیچیدگی بسیاری است چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشته های یونانیان بدست آورد.
آنچه می توان گفت این است که آتنیان که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران درنزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند، چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت.
تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد.
دیون خرسوستومس نوشته است( کتاب 11، بند 149) : " خشایار شاه در لشکرکشی به یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس رادر آنجا بکشت. سپس آتن را ویران کرد ...پس از این پیروزیها برای یونانیان باج گذارد و راه اسیا را در پیش گرفت . "
در فهرست سرزمینی نبشته ی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد، نام یونانی های نزدیک دریا( کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک)، یونانی های فرای دریا(یونانی های سرزمین اصلی) و اسکودرا( مقدونیه و تراکیا) آمده است.
نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن و همگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی به نام پاوسانیاس بود که جامه ی ارتش ایران را می پوشید و زیر دست افسر ایرانی به نام ارتاباذ کار می کرد
armin khatar
07-12-2011, 05:24 PM
تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردی كه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیز عاقبتش را نمی دانستم،
من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.
تمامی سخنان پدرم در گوشهایم سنگینی می كرد او از من خواسته بودكه یونانیان فاسد را تنبیه كنم ولی به من نگفت چگونه؟...؟
برای من كه از پدر به بزرگ مردی میرسم كه جهان را داشت و از مادر به مردی كه جهان او را ستایش می كرد بسیار سخت بود شروع كردن جنگی كه خود نیز عاقبتش را نمی دانستم،
من نمی توانستم جنگی راه بیاندازم كه كشتار عظیمی را به همراه داشته باشد...
باید طوری می جنگیدم كه یادآور تمامی فرهنگ و باورهای ما باشد.
آتــن:
امیدوارم روح پدرم از من خوشنود باشد...
سپاهی گران فراهم كردم كه كسی را یارای مقابله كردن با آن نباشد، خود نیز راضیم با اینكه بسیار هزینه كردم تا ارتشی از تمامی ملل فراهم آورم ولی ارزشش را داشت تا تعداد كشته ها بسیار كم باشد ، اكنون آتن هستم...آتن خالی از سكنه است ، یكی از خبرچینان گفت كه یونانیان به جزیره ای در ایتالیا گریخته اند...تنها تعدادی سرباز در اكروپلیس باقی ماندند كه پیام صلح و آزادی ما را نپذیرفته اند؛ مردونیه از من خواست كه تمامی شهر را آتش بزنم تا هیچ سربازی باقی نماند ...من و سردارم گرم گفتگو بودیم كه ناگهان كودكی عریان به سمت سپاه ما نزدیك شد، كودك گریان و پریشان به نزدم آمد، شنل خود را از دوش برداشتم و بر بدن عریان كودك بیچاره پیچیدم او تنها ناله می كرد، پس از فتح آتن تصمیم بازگشت به پارسه گرفتم ، دگر طاقت هجران نداشتم...
پارسه:
ـــــــــ
پس از بازگشت از یونان دستور به جشنی وسیع دادم و تمامی نمایندگان ملل را جمع كردم و از آنان به خاطر كمكهایشان سپاسگزاری كردم .
همگی نمایندگان آمده بودند، حتی یونانیان نیز برای طلب بخشش نزد من آمدند... من نیز به گرمی از آنان استقبال كردم.
كودكی را كه از آتن آورده بودم بدست خواجه بزرگ دربار سپردم تا او را برای انجام كارهای درباری آماده سازد، كودك روز به روز بزرگتر می شد نام او را نیز میترادات نهادم تا همچون میترا محافظ ما باشد...
بیشتر وقتم را صرف تكمیل كاخی می كردم كه پدرم برایم به یادگار گذاشته بود، سعی كردم بر زیبایی آن بیافزایم تا فرهنگ و هنر پارسی را بیشتر به جهانیان بیاموزم؛ در یكی از جشنهای سال نو بود كه یكی از نمایندگان كشورها از فرط تعجب و حیرت تا ساعاتها به یك نقطه خیره شده بود،برخی نیز از آنان هنوز نتوانسته بودند معنای واقعی ایزد یكتا را درك كنند مرا خدا می نامیدند كه با خشم و ناراحتی من روبرو شدند، میترادات روز به روز جوانی برومند میشد من به او تمامی هنرها را آموختم و او را از نزدیكترین كارگزاران خود قرار دادم، گاهی نیز با او درباره ی كارهای حكومتی مشورت می كردم، تنها چیزی كه این سالها مرا آزار میداد قساوت و كینه ای بود كه یونانیان از من داشتند، نمی دانم در تاریخ چه شاهی بوده كه این چنین محافظه كارانه وارد خاك دشمن شود و بجای كشتار آنان، آنان را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد، با آنكه آنان مرا زئوس خدای خود می دانند، اما كینه مرا در دل می پرورانند، وقتی به میترادات می نگرم در دلم حسی عجیب پیدا می كنم، شاید تمامی این جنگ برای آن بود كه من این كودك بی نوا را كه شاید از خانواده اش جا مانده و گم شده را پیدا كنم و به دربار بی همتای هخامنشیان بیاورم ...
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــ
امشب پارسه چه زیبا شده، كاخهایی را كه ساختم بسیار با شكوه خود را نشان می دهند ، دلم برای پدرم به تنگ آمده ، امشب سالگرد اوست ، امیدوارم هرچه زودتر اورا ببینم و در آغوش بكشم ، هر سال سالگرد پدرم احساس عجیبی پیدا می كنم و امشب گویی مرا می خوانند، بدنم دیگر نمی خواهد رنج بودن در زمین خاكی را بكشد جز عشق جاودانم پارس دیگر دلبستگی به این دنیا ندارم امشب شب من است...
ساعاتی بعد كاخ هدیش:
ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ
شب رفته رفته تاریك تر می شود اما خواب به چشمانم نمی آید ، همینطور كه در افكار خویش و یاد آخرین گفتار پدرم بودم ، ناگهان درب اتاقم باز شد ، میترادات درخواست ورود كرد من هم طبق معمول به او اجازه ورود دادم، او را همانند اتخش ثرا دوست دارم،
او به نزد من آمد اما بسیار پریشان بود اشك در چشمانش حلقه زده بود ، نخست گمان كردم خبر بدی آورده، اما بعد متوجه شدم او چیزی می خواهد به من بگوید ... لحظه ای سكوت بین ما جاری شد كه ناگهان او خنجری را از لباسش بیرون آورد و به سمت من نشانه رفت لحظه ای درنگ كرد اشك از چشمانش سرازیر شده به من نگاه می كند و از اینكه عكس العملی نشان ندادم بشدت تعجب كرده ، به پایم افتاد و در حالی كه گریه می كرد داستان این توطئه را برایم بازگو كرد: او گفت كه چندی پیش زنی را دیده كه مدعی بوده مادر اوست ، آن زن گفته كه ما تو را عمدا به نزد خشایارشا فرستادیم چون می دانستیم او مردی نیك از تَخمه خدایان است و تو را به نیكی نزد خود نگه میدارد و بزرگ خواهد كرد تا در آینده به وسیله ی تو بتوانیم اورا از بین ببریم.
میترادات در حالی كه زجه می زد به من گفت اگر این كار را انجام ندهد او را خواهند كشت...
میترادات را بلند كردم و اندكی به چشمانش نگاه كردم ، سپس رویم را برگرداندم و خواستم كه خنجر را بر بدنم فرو كند، میترادات در كمال تعجب گفت: شاهنشاه... اما من با صدای بلندتری از او خواستم تا كارش را به انجام برساند و جان خود را حفظ كند...
او خنجر را بر بدن من فرو كرد اكنون تنها نوری می بینم كه مرا به سوی خود می كشاند و صدای پدرم...
armin khatar
07-12-2011, 05:24 PM
مرگ خشایارشا تا داریوش دوم
بعد از قتل خشایارشا پسرش «اردشیر اول» (ارتخشترا) به پادشاهی رسید. پلوتارک نوشتهاست که دست راست او از دست چپ او درازتر بود به همین سبب به او دراز دست لقب دادهبودند که به یونانی «لونگی مانوس» گفته میشود. در زمان سلطنت او (466-424 ق م ) تمیستوکلس سردار آتنی در جنگهای ایران و یونان به دربار ایران پناه برد و به گرمی پذیرفته شد. دولت آتن چون ضعیف شدهبود ناچار از در صلح با ایران درآمد و در سال 449 ق م، آتنیها یکی از سرداران خویش به نام «کالیاس» (callias) را به دربار شوش نزد خشایارشا فرستاد. و طبق یک قرارداد صلح، که به «صلح کالیاس» معروف بود آتنیها جزیره قبرس را به ایران دادند و قبول نمودند که آتنیها هیچ وقت با اسلحه در تصرفات آسیائی ایران داخل نشوند و در عوض ایران قبول کرد که قوای دریائی خود را از سواحل یونان عقب کشیده و فقط کشتیهای تجاری ایران در بنادر یونان پهلو گیرند. این صلح بر اثر مساعی یکی از فرمانروایان با تدبیر آتن بود که میخواست به عمران و آبادی یونان بپردازد. این فرمانروا «پریکلس» (pericles) بود که عصر او را مورخین از درخشانترین دوران حکومتی در یونان میدانند. در حوالی 430 ق م طاعونی در ایران پدید آمد. اردشیر چون وصف بقراط طبیب را شنیده بود، او را برای معالجه به ایران دعوت کرد ولی این دانشمند از آمدن به ایران خودداری کرد. «ژی روده دروسی»(GIRODET de roussy)نقاش فرانسوی (1834-1767) از این واقعه تابلویی تهیه کرد که در دانشکده پزشکی پاریس موجود است. اردشیر در 424 ق م درگذشت. بعد از مرگ او پسرش خشایارشا دوم به مدت 45 روز سلطنت کرد و به دست برادر ناتنی خود به نام «سغدیان» (sogdianus) کشته شد. سغدیان خود میخواست پادشاه شود که برادر ناتنی دیگری به نام «واهوکا»(vahoka) که یونانیان او را «اخوس»(ochus) مینامیدند بر او غالب شد و به نام داریوش دوم بر تخت نشست. (سلطنت او از 424 تا 404 قم طول کشید)
armin khatar
07-12-2011, 05:26 PM
تسخیر آتن در زمان خشایارشا !
داریوش یکم در آخرین سالهای عمر میخواست که برای جبران شکست خوردن نیروی ایران در نبرد ماراتون به یونان قشون بکشد اما عمرش وفا نکرد و وزندگی را بدرود گفت . بعد از او خشایارشا در صدد برآمد که اقدام پدر را به نتیجه برساند. شاید به غیر از این آنچه وی را به این اندیشه انداخت، اصرار مردونیوس (داماد داریوش بزرگ) و مخصوصاً تبعیدیان آتنی مقیم دربار بود. در خود آتن هم البته انتظار این انتقامجویی میرفت و تمیستوکلس سردار آتن بعد از ماجرای مارتون، قسمت عمدهای از ثروت آتن را در راه تقویت نیروی دریایی صرف کرد.
armin khatar
07-12-2011, 05:26 PM
حمله به یونان
خشایارشا به تمام حکام ایالات ایران امر کرد که سرباز بسیج کنند و بعد از اینکه سربازان آماده شدند، آنها را به سوی آذربایجان بفرستند تا اینکه از آنجا به لیدی واقع در آسیای صغیر بروند. خشایارشا بعد از وصول به لیدی خود در رأس ارتش قرار گرفت و به سوی یونان به حرکت درآمد. بنا به گفتهٔ هرودوت خشایارشا در بهار سال ۴۸۰ پیش از میلاد از لیدی به راه افتاد تا خود را به یونان برساند.
به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل توسط مهندسان مصری و فنیقی (لبنانی) ساخته شد که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ(تونس کنونی در شمال آفریقا) صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان، از جمله مردم منطقهٔ تسالی به ارتش خشایارشا پیوستند. هنگام حمله خشایارشا به یونان بعضی از ایالتهای یونان دست بر دست گذاشتند و در صدد دفاع بر نیامدند و این ناشی از اختلافات داخلی بین این ایالتها میشد و همین اختلاف باعث شد تا خشایارشا برای ساختن پل بر روی داردانل دچار مشکل جدی نشود. بعد از اینکه ارتش ایران از کشور سات رائی گذشت، عبور قشون دشوار شد چون میبایست از وسط جنگل یا دشتهای ناهموار به راه ادامه بدهند و ارابهها و منجنیقها از آن منطقه ناهموار نمیگذشت و در مواضع جنگلی درختها مانع از عبور ارتش میشد. از آن به بعد به دستور خشایارشا پیشاپیش ارتش اقدام به جادهسازی شد و حتا برای این کار از سکنهٔ محلی نیز برای تسریع کار استفاده کردند. نیروی دریایی ایران به موازات ساحل حرکت میکرد و در دریا ارتش ایران را از حملهٔ ناگهانی نیروی دریایی یونان حفظ میکرد. عبور ارتش ایران از کشور تراس (تراکیه) طولانی شد چون جادهسازان پیوسته در حال ساخت و هموار کردن راه بودند. پروفسور بارن در تحقیقات خود مینویسد چهل پنج روز طول کشید تا ارتش ایران توانست از کشور تراس بگذرد و به مقدونیه برسد. با اینکه جاده خشایارشا برای عبور ارتش و به صورت موقتی بود تا مدتها بعد ار آن تاریخ قابل استفاده بود.
بعد از این که خشایارشا وارد یونان شد، تمیستوکل سیاستمدار و ژنرال یونانی گفت «ما نباید بگذاریم ایرانیان به آتن نزدیک شوند و قبل از این که آنها به جنوب یونان برسند، باید در شمال یونان جلوی آنها را گرفت تا جنگ به آتن نرسد.» او پیشنهاد کرد که ده هزار سرباز مجهز در شمال مقدونیه جلوی ایرانیان را بگیرند. اما این پیشنهاد با دو مشکل روبرو بود. نخست اینکه آتن به تنهایی نمیتوانست ده هزار سرباز بسیج کند و برای این کار بایستی سایر کشورهای جنوب یونان هم کمک نمایند و به تناسب شمار سربازان خود هزینهٔ جنگ را تحميل نمایند دوم آنکه سربازان آتنی و سایر کشورهای جنوبی یونان به شمال آن سرزمین نمیرفتندو میگفتند «ما مدافع وطن خود هستیم، نه وطن دیگران و هر وقت مورد تهاجم ایرانیان قرار گرفتیم، در وطن خود میجنگیم و دفاع میکنیم.» خشایارشا از اختلافات داخلی یونانیان کاملا آگاه بود و قبل از شروع جنگ جاسوسانی را وارد یونان کرده بود. آنها موظف بودند که به اختلاف میان یونانیان دامن زنند و مانع از اتحاد میان ملل یونان شوند. فعالیت جاسوسان ایرانی باعث شد تا یونانیانی که مردد بودند که به جنگ با ایرانیان بروند، بعد از ورود ارتش ایران تصمیم بگیرند که نجنگند، به خصوص اینکه ارتش ایران بعد از ورود به یونان با هیچ یک از ملل یونان شمالی کاری نداشت و در هر نقطهای که ارتش خشایارشا خواربار خریداری میکرد، بهای آن را نقد میپرداخت. در کل اینچنین میتوان گفت که هیچ یک از ملل یونان خواهان جنگ با ایرانیان نبودند، غیر از آتن و اسپارت، آتن، آتش غیرت یونانیان را شعلهور میکرد تا آنهارا وادار نماید که علیه ایرانیان بجنگند و علتش این بود که آتن میدانست که خشایارشا فقط برای جنگ با آتن به یونان آمده چون آتن سارد پایتخت کشور لیدی را که از کشورهای تحت الحمایه ایران بود، سوزانده و ویران کرده بودند.
armin khatar
07-12-2011, 05:26 PM
جنگ در تنگه ترموپیل
یونانیان به علت کثرت سربازان ارتش ایران چنین صلاح دانستند که در یک منطقه کوهستانی جلوی ارتش خشایارشا را بگیرند و برای این منظور در صدد بر آمدند که در منطقه کوهستانی ترموپیل ارتش ایران را متوقف نمایند در تنگه ترموپیل، به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنیها و اسپارتیها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در حدود سه روز در ورودی تنگه متوقف شده بودند، راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه میرفت.
یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس (حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی که به اجبار مانده بودند، [۱] همگی کشته شدند. اسپارتیها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی میدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد میرفتند مادرانشان به آنها میگفتند «پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد. بنابراين در فرار یونانیها از تنگه ترموپیل اسپارتیها برجای ماندند و پس از کشته شدنشان یونانیها بر مزار این سیصد تن نوشتند «ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیدهایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.»
سپاه ایران بعد از این جنگ برای عبور از گردنه ترموپیل به حرکت درآمد. خشایارشا بعد از این که از ترموپیل گذشت از طریق جاسوسان خود مطلع شد که آتن میکوشد که ملل تسالی و مقدونیه را علیه او وارد جنگ کند تا راه بازگشت او را ببندند و کاری کنند که او از پیشروی در خاک یونان صرف نظر کند. راه جلوگیری از این توطئه این بود که خشایارشا هر چه زودتر آتن را اشغال نماید تا این که تحریک و توطئه آتن خاتمه یابد اما از قضا چند روز بعد از حرکت ارتش ایران از جلگهٔ آهار برف سنگینی بارید و خشایارشا در برف مجبور به توقف گردید تا این که راه باز شود اما یک هفته بعد از برف اول دومین برف همانطور سنگین نازل گردید. خشایارشا از روزی که وارد یونان شد، حرکت ارتش را طوری تنظیم کرد که به طور دایم بین نیروی زمینی و نیروی دریایی ارتباط برقرار باشد و لذا از حیث خواروبار در مضیقه قرار نگرفت. پنج روز به آغاز بهار مانده بود که خشایارشا فرمان حرکت ارتش را صادر کرد و ارتش ایران از منطقهٔ کوهستانی گذشت و به جلگه تلکو رسید.
armin khatar
07-12-2011, 05:27 PM
اشغال آتن
در جلگه تلکو بین ارتش ایران و یونانیان جنگ در گرفت که به شکست یونانیان انجامید و بعد از این برد خشایارشا ارتش خود را از رودخانهٔ تلکو، واقع در همان جلگه عبور داد. عبور ارتش خشایارشا از این رودخانه که بسترش در تنگه تلکو بود، چهار روز و به روایتی شش روز طول کشید و وقتی از آن خارج شدند، به شهر تارت رسیدند و پنج روز در این شهر توقف کردند. یک روز قبل از این که خشایارشا از تارت حرکت کند، اعلامیهای برای سکنه آتن فرستاد و در آن گفت هریک از سکنه آتن که تسلیم ارتش ایران شود در پناه پادشاه ایران خواهد بود.و جان و مالش مصون است.
خشایارشا به طوری که پروفسور بارن میگوید، میخواست که به گرفتن غرامت جنگ از آتن اکتفا نماید و از جنگ بپرهیزد تا این که حسن نیت خود را به ملت آتن و سایر ملل یونان ثابت نماید اما مجلس شورای آتن نپذیرفت و تسلیم شدن در قبال ارتش ایران را یک ننگ غیر قابل تحمل دانست و مصمم شد که بجنگد. به همین علت حکومت آتن تمام زنها و بچهها و کسانی را که توان شرکت در جنگ را نداشتند از آتن خارج کرد و هر آنچه از اموال قابل حمل را نیز به همراه آنان به جزایر پولوپونز و سالاميس فرستاد.
[ویرایش] روایات مختلف دربارهٔ به آتش کشیده شدن آتن
در تاریخ اروپا نوشته شده که خشایارشا بعداز ورود به آتن این شهر را ویران کرد.
armin khatar
07-12-2011, 05:27 PM
آکروپولیس.
بعضی از محقیین، از جمله پروفسور بارن انگلیسی عقیده دارند که خشایارشا بجز ارگ آکروپولیس و دیوار شهر که اطراف آتن بود، چیزی را ویران نکرد و روزی که ایرانیان از آتن رفتند، تمام عمارتهای شهر باقی بود . آتن را خود یونانیان در جنگهای داخلی جنگ پلوپونز که از سال ۴۰۴ تا ۴۳۱ پیش از میلاد طول کشید، ویران کردند که شرح کامل آن در تاریخ توسدید آمده است. واقعیت تاریخ این است که خشایارشا رفته بود تا آتن را ویران کند ولی شجاعت یونانیان در ترموپیل در وی موثر افتاد و همچنین چون توانست آتن را تقریبا بدون جنگ فتح کند، از تصمیم خود منصرف شد. در روز دهم ورود ارتش ایران به آتن خشایارشا به معبد آکروپولیس رفت و حتی به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد.
عبدالحسین زرینکوب نوشته است خشایارشا با پس از تسخیر آتن و آتش زدن به ارگ آن چون مقصود خود را از لشکرکشی حاصل میدید به ایران برگشت. فقط مردونیه را با تعدادی سپاهی باقی گذاشت تا به جنگ یونان پایان دهد. مردونیوس نخست درصدد برآمد که مگر یونانی ها را به مسالمت وادار به انقیاد کند اما توافق حاصل نشد. آتن یکبار دیگر مورد تعرض سپاه ایران واقع گشت و باز صدمه و خرابی بسیار به آن وارد آمد.[۲]
پیرنیا نوشته است خشایارشا با تصرف آتن و آتش زدن معابد آن، تا اندازهای مقصود دربار ایران را که تنبیه یونانیها بود حاصل کرد و سپس به ایران بازگشت. پس از شکست مذاکرات بین مردونیه و آتن جنگ شروع شد. ایرانیها مجدداً وارد آتن شدند و آن را بکلی خراب کردند.[۳]
هرودوت نوشته است پس از خارج کردن زنان و فرزندان از آتن و فرستادن آنها به جزیرهٔ سالامیس در جنوب یونان، فرماندهان قسمتهای مختلف اقوام یونانی در سالامیس جمع شدند و شورای جنگی تشکیل یافت. در حین مذاکرات مردی از آتن وارد شده خبر داد که پارسیان به ولایت آتن رسیده، سراسر آن حدود را به آتش کشیدهاند.[۴]
پارسیان در موقع ورود به آتن آنجا را خالی از سکنه یافتند و تنها در معبد آتناپولیاس گروهی باقی مانده بودند. پارسیان بر گنجینهٔ معبد دست یافته، ارگ را به آتش کشیدند. مدتی پس از این واقعه، پناهندگان آتنی که گماشته وار در لشکر خشایارشا خدمت می کردند، اجازه یافتند به آکروپلیس داخل و طبق آداب قومی خویش در آنجا عبادت کنند.[۵]
پس از تسخیر آتن خشایارشا در مورد اینکه به ایران بازگردد یا اینکه در یونان مانده همراه مردونیه برای تسخیر کامل یونان بجنگد با بانو آرتمیس مشورت کرد او گفت «به نظر من شاهنشاه، یونان را ترک و مردونیه را به این کار مأمور نمایید. شاهنشاها! شما اکنون در عین کامیابی، به وطن باز میگردید چون آتن را به آتش کشیدهاید.» [۶] در توضیحات آخر کتاب هرودوت آمده است که احتمالاً تنها ارگ آتن توسط خشایارشا به آتش کشیده شده است و قسمتهای چوبی آن از بین رفته است. آنهم اگر توجه شود، مشخص میشود که خرابی معبد به حدی نبوده است که در آن نشود، عبادت کرد.[۷]
armin khatar
07-12-2011, 05:27 PM
در آن روزگاردر فارس که حدود پانصدسال پ.ت.ت. می بوده مردی میزیسته بنام مردخای فرزند پائیر از نژاد بنیامین و پیرو کیش یهود.او عموزاده دختری داشت بنام هدسه که بی نهایت خوب رو بود و خوشکردار .این دختر نیز به میل خود به پایتخت آوردند بنا بر آنچه به او آموخته بودند او هرگز درباره خود و کیش خود با هیچکس سخن نمی گفت . او را همچون دیگر دختران به خواجه سراسپردند.. هدسه را خواجه سر بسیار خوش آمد . بنا براین خواجگان برآن شدند که او را آماده نمایند .پس از یک سال تمرینهای بدنی و آموختن طریقه رفتار با پوشیدن لباسهای گرانبها بروزی اورا با دیگر دختران خوبرو به نزد شاهنشاه ایران در آوردند. خشایارشا محبت اورا بدل گرفت و تاج برسرش نهاد . قرار برآن گردید که با شاهنشاه ایران ازدواج نماید . از آن هنگام او را استرنام نهادند. در آن زمان رسم بر آن بود که همگان می بایستی کیش خود را پنهان ننمایند و پنهان کردن کیش در نزد ایرانیان گناه بس بزرگ بود. مردخای نیز به خدمت دربار درآمد بدون آنکه نسبت خود را با ملکه ایران بیان نماید . بروزگاری کیش و نسبت مردخای با ملکه معلوم میگردد و وزیرالوزرا هامان با استفاده از قانون سعی در کشتار یهودیان و مردخای می نماید . مردخای از این بابت پریشان شده نزد ملکه استر می رود و از او چاره کار می خواهد . ملکه استر با جلال و جبروت تمام به خدمت شاهنشاه می رود . خشایارشا فورا درمی یابد او خواهان چیز مهمی است. بالاخره به اصرار زیاد شاه خواسته خود را بیان کرده و از شاه می خواهد که از قتل یهودیان در گذرد. شاه به خواسته او جواب مثبت داده و دستور می دهد در نامه ای که به مهر و امضاء شاه رسیده هر آنچه ملکه استر می خواهد نوشتار نماید . ملکه استر یا هدسه علاوه بر خواسته اولیه خود در نامه درج می نماید که به مدت هشت روز به یهودیان اجازه داده شود که هرکاری که می خواهند انجام دهند و بعد از آن نیز هیچگونه تعقب قانونی قرار نگیرند. تاریخ نویسان می نویسند که یهودیان در این مدت حدود یکصد هزار ایرانی بی گناه را از دم تیغ گرانیدند . هزاران سال است که یهودیان سه روز در موقع معینی از سال را به نام روز ملکه پوریم جشن می گیرند.در ضمن یکی از کتابهای تورات استر و مردخای نام دارد . آرامگاه ملکه استر و مردخای هم اکنون در همدان می باشد .
armin khatar
07-12-2011, 05:28 PM
جشن پوریم
( طبق نوشته سایت فارسی زبان اسرائیل- ایران « 23 اسفند ماه هرسال، یهودی های ایران و جهان در چهاردهمین روز از ماه عبری « آذار » ، هم زمان با چهارشنبه سوری و در آستانه نوروز ، جشن بزرگ پوریم را که جشن آزادی نیز نامیده می شود ، برگزار می کنند البته جشن پوریم به صورت متغیر بیشتر در ماه اسفند و گاهی در ماه فروردین برگزار می شود. » هر سال جشن پوریم یا هامان سوزی در اطراف و اکناف جهان توسط یهودیان برگزار می شود . مجسمه ای به عنوان هامان ایرانی درست می کنند و گردنش را می زنند و او را می سوزانند تا درس عبرتی باشد برای تمام دشمنان یهودیان.
اما واقعیت چیست؟
در این باره تورات در کتاب استر می گوید :
« خشایار شاه پادشاه پارس در آخرین روز جشن 180 روزه که از باده نوشی سرمست بود، دستور داد ملکه وشتی زیباییش را به مقامات و مهمانانش نشان دهد . ملکه امتناع ورزید و پادشاه بسیار خشمناک شد. در شوش یک یهودی به نام مردخای پسر یائیز زندگی می کرد، او دختر عموی زیبایی داشت بنام هدسه دختر ابیحایل که به او استر هم می گفتند . زمانی که قرار شد از تمام بلاد دختران زیباروی به حرمسرای پادشاه آورده شوند استر نیز همراه دختران زیبای بی شمار دیگری به حرمسرای قصر شوش آورده شد . به توصیه مردخای، استر به هیچ کس نگفته بود که یهودی است . استر بیش از دختران دیگر مورد توجه و علاقه پادشاه قرار گرفت بطوری که پادشاه تاج بر سر استر گذاشت و او را به جای وشتی ملکه ساخت.» استر ظاهرا ملکه پادشاه است . اما تورات می گوید « او فرمانبر مردخای یهودی است مرد خای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای ، استر علیه هامان وزیرالوزرا دسیسه کرده و شاه هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد.
پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید .»
از 26 قرن گذشته یهود روزهایی که از هر یازده نفر ایرانی یک نفر کشته شده است را به عنوان روز سپاسگزاری ، روز امحاء دشمنان یهود و روز پوریم جشن می گیرند.
اما نکاتی در اینجا قابل تامل است :
1. امتناع وشتی از نمایاندن خود، این نکته را نشان می دهد که زن ایرانی راضی نیست ملعبه دیگران قرار گیرد . در ضمیر زن ایرانی حجب ، حیا و عفت از روزگاران دور وجود داشته است .
2. زیبایی استر نیز قابل ملاحظه است چیزی که در طول تاریخ ، یهود از آن بهره برده و امروز نیز یکی از ابزارهای مهم جاسوسی جهت نفوذ به دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی حکومتها و سازمانهای دولتی و بین المللی، می باشد . انان برای به انحراف کشیدن نسل ها از حربه نمایش زنان بهره برده و می برند .
3. واضح است پیمانی که استر بعنوان ملکه با پادشاه می بندد بر اساس پنهان کاری است، به یهودیانی که برای مقاصد شوم خود دین ، عقیده و باور خود را پنهان می کنند و از اسم و رسم طرف مقابل بهره می برند « آنوسی » می گویند، و استر یک آنوسی است . مردخای نیز از طرف پادشاه به مقام مهمی در دربار منصوب می شود . با توصیه مردخای، استر علیه هامان « وزیرالوزرا» دسیسه کرده و شاه، هامان را اعدام و املاک او را به استر می بخشد . بعد از ان پادشاه انگشتر خود را به مردخای داد. پادشاه به ملکه استر و مردخای گفت : « شما می توانید حکمی مطابق میل خود بنام پادشاه برای یهودیان صادر کنید و آن را با انگشتر پادشاه مهر کنید.» و اینجا بود که آنان از این اعتماد سوء استفاده کردند و آن به ایرانی کشی تبدیل نمودند.
پوریم در کتب یهودی و غیر یهودی :
در کتاب واژه های فرهنگ یهود چاپ اورشلیم در خصوص این جشن آمده است :
«پوریم در چهاردهم ماه آدار و به یاد خنثی نمودن نیت پلید هامان جشن گرفته می شود. هامان صدر اعظم خشایار شاه شاهنشاه ایران بود که قصد داشت همه یهودیان را در سراسر شاهنشاهی ایران نابود سازد . اما این نقشه با میانجیگری مردخای یهودی و برادرزاده اش (یا دختر عمویش) استرِ ملکه نقش بر آب شد . نام این جشن از کلمة " پور " به معنای قرعه گرفته شده از آن جهت که هامان برای یافتن مناسب ترین روز برای اجرای نقشه اش قرعه انداخت . »
اما در منابع غیر یهودی آمده است : « بنا بر آنچه که در کتاب استر آمده ، مردخای یهودی با نفوذ در دربار پادشاه هخامنشی توانست استر دخترعمویش را جانشین ملکه نماید و بدین ترتیب پادشاه و دربار وی تحت تسلط یهودیان قرار گرفتند .
این قدرت فوق العاده باعث شد که این قوم اقدام به انتقام نمایند تا جایی که برابر مندرجات کتاب استر ، بیش از هفتاد و پنج هزار نفر از ایرانیان در هجوم وحشیانه بنی اسرائیل کشته شدند.»
به همین مناسبت یهودیان هر ساله در این ایام با آتش زدن عروسک هامان وزیر شاه هخامنشی که در صدد از بین بردن نفوذشان بود ، اقدام به برگزاری جشن پوریم در سراسر جهان می نمایند .
پوریم و سیزده بدر:
ایرانیان هرساله در روز سیزده فروردین با رفتن به کوه و صحرا یاد کشته شدگان آن روز را گرامی می دارند زیرا کشتار ایرانیان آن چنان گسترده بود که بسیاری از آنان از ترس جانشان به کوه و صحرا فرار نموده بودند . جشن پوریم یاد آور واقعه ای است که در ایران و در دوره خشاریار شاه صورت گرفت که هشدار هامان وزیر خشایار شاه در مورد یهودیان به شکست انجامید و باعث مرگ خود و فرزندانش شد. اما ما ایرانیان هر ساله سیزده بدر را نحس می دانیم و برای اینکه از این نحسی نجات پیدا کنیم به یاد بود آنروز سیزدهم فروردین را به کوه و بیابان پناه می بریم.
armin khatar
07-12-2011, 05:28 PM
« استر» که بود؟
استر ملکه اسطوره ای یهودیان اولین جاسوس زنی بود که توانست در این مسیر موفق شده و چندین سال به عنوان ملکه ایران پادشاهی کرد در زمان این ملکه اسطوره ای، بزرگترین کشتار ایرانیان و یکی از زیرکترین وزرای دربار هخامنشی بنام هامان وزیر و یازده پسرش اتفاق افتاد. براساس تورات، استر و مردخای که قبر آنان در همدان کنونی است دریک روز هفتاد هزار نفر از ایرانیان را کشته اند . یهودیان این روز را که به نام عید پوریم معروف است هر ساله جشن میگیرند و عروسکهای هامان وزیر را به آتش میکشند . روش استر در مواجهه با خشاریار شاه و ترفند وی برای رسیدن به حرمسرای این پادشاه ایرانی و نسل کشی ای که این ملکه اسطوره ای کرد پایه گذار روشهای جدید نفوذ جاسوسه ها به دستگاههای اطلاعاتی و غیره کشورهای هدف شد.
گفتنی است که طبق نوشته سایت اسرائیل – ایران « پس از در گذشت استر و پسر عمویش مردخای هر دو را در شهر همدان ، در مرکز ایران به خاک سپردند و امروز آرامگاه استر و مردخای زیارتگاه یهودیان است» !!!
armin khatar
07-12-2011, 05:29 PM
یهودستیزی بهانه ای در دست یهودیان
داستان استر و مردخای دو یهودی مخفی و نفوذی دربار هخامنشی ؛ چهره یهودیان را به طور کامل واضح اثبات و آشکار می کند.آن گونه که در کتاب «استر» بیان شده است: مردخای یهودی پس از ورود و نفوذ به دربار خشایارشاه هخامنشی هدسه یا همان «استر» دختر برادر خود را نیز با ترفندی زیرکانه وارد دربار می کند تا جایی که او با دلفریبی مقام ملکه را از آن خود می سازد. استر و مردخای نفوذ خود را در دربار و نزد خشایارشاه افزایش و گسترش می دهند و سر انجام در قالب توطئه ای سهمناک هامان وزیر اعظم دربار هخامنشی را به همراه جمعی از فرزندان و اعضای خانواده او به اتهام ضدیت با یهود یا یهودستیزی در شوش پایتخت دولت هخامنشی به طرز فجیعی به قتل می رسانند . ملکه استر و مردخای به این جنایت هولناک بسنده نکرده در پایان همان روز با دسیسه ای دیگر خواست خود را مبنی بر قلع و قمحمخالفان یهود در سراسر کشور ۷۵ هزار نفر از مردم ایران را قتل عام می کنند . این دو یهودی دربار خشایارشاه که اهرم های قدرت دربار را به دست گرفته بودند پس از این کشتار فجیع طی نامه ای با مهر شاهانه به یهودی های سراسر ایران پیغام فرستادند که به شکرانه نجات از دست مخالفان ایرانی خود از یک سو و کشتار بیش از هفتاد و پنج هزار ایرانی از سوی دیگر از این پس روزهای مزبور را به عنوان عید به جشن و شادمانی مشغول شوند و یاد آن را برای همیشه تاریخ زنده نگهدارند. به این ترتیب «عید پوریم» به صورت یکی از اعیاد رسمی در تقویم و تاریخ یهود ماندگار شد . بر اساس این واقعه همه ساله یهودی ها روزهای ۱۴و۱۵ ماه «آدار» را به عنوان «عید» اما نه به نام کشتار خونین و فجیع بیش از هفتاد و پنج هزار ایرانی بی دفاع بلکه تحت بهانه و پوشش رهایی از سوء نیت مخالفان خیالی جشن می گیرند و پایکوبی می کنند. )
armin khatar
07-12-2011, 05:29 PM
افسانه استر از كتب عهد عتيق يهود كه با نگاه مغرضانه درباره ايرانيان قضاوت دارد. امده كه وشتي همسر ايراني خشايار شاه كه در زيبايي بي همتا بود .زماني كه خشايار شاه بر اثر مستي از او ميخواهد در مقابل مهمانان رونمايي كند . عليرغم هيبت شاه و عليرغم فرمانبردار بودن از همسر . فقط و فقط بعلت پاكدامني و حيا از فرمان امپراتور سر پيچي ميكند و حاضر به هر نوع خطر و حتي طلاق از شاهنشاه ميشود ولي حتي براي لحظه اي نيز حاضر نميشود.
حياو عفت زن ايراني را معامله كند .
حتي اگر اين داستان كه قبل از ميلاد مسيحي نگاشته شده كامل و صحيح نباشد بازهم نماينگر روابط اجتماعي ايرانيان بويژه در سطح دربار ميباشد .بويژه كه خود استر همسر دوم و يهودي خشايار شاه انرا در مورد رقيب و هووي خود نقل ميكند .
چنين زناني نه تنها موجب افتخار و غرور ما ايرانيان ميباشند. ضمنا نمايانگر متانت پاكدامني و عظمت شخصيت زن ايراني در ايران باستاني ما ميباشند .
چنين اسنادي نشانگر عمق غني و محتوي بالاي فرهنگ ايران زرتشتي در دوره امپراتوري هخامنشي است كه تهمتهاي دروغين اخلاقي دشمنان را افشا و خنثي ميسازد .و نمايانگر
اينست كه تاريخ فرهنگي ما مبرا از فساد و فحشا ادعايي دشمنان بوده است .
و بازهم نمايانگر ان است كه ما بيش از يك هزار سال قبل از ظهور اسلام نيز عفت و پاكدامني را پاس ميداشتيم . و از اين باب هيچ ديني به اسلام اعراب نداريم.كه هيچ حتي اموزگار انان نيز بوديم.
armin khatar
07-12-2011, 05:30 PM
نبردهاي آرت ميزيوم و فرار نيروي دريايي يونان به سالاميس :
پس از شکست آتنيها در نبرد ترموپيل يوناني ها در آرت ميزيوم ماندند و نبرد دريايي آغاز شد. كشتي هاي ايراني چون تعداد كم كشتي هاي يوناني را ديدند ، آنها را دور زدند و تعدادي از آنها پشت كشتي هاي يوناني قرار گرفتند .بدين ترتيب نيروي دريايي يونان محاصره شد. خشايارشا كشتي هاي ايراني را بصورت نيم دايره درآورد و دستور حمله به ناوگان يونان را صادر كرد ، در نتيجه جنگ سختي درگرفت. آنها تلفات زيادي به كشتي هاي ايراني وارد كردند ولي در نهايت يوناني ها شكست خوردند. سپس يوناني ها مجلس مشورتي تشكيل دادند و تميستوكل (طراح اصلي جنگ هاي يونان) پيشنهاد كرد كه يوناني ها عقب نشيني كنند و به سالمين بروند. يك نفر خبرچين به ايراني اطلاع داد كه يوناني ها از آرت ميزيوم فرار كرده اند.
پس از اين پيروزي ايراني ها تعداد زيادي از شهرهاي يونان را تصرف كردند ، از جمله شهر فوسيد را. چون اهالي تسالي از شهروندان فوسيد كينه قبلي به دل داشتند به آنها پيشنهاد كردند براي جلوگيري از تصرف شهرشان بدست نيروهاي پارسي مقداري باج به آنها بپردازند. ولي اهالي فوسيد در جواب گفتند كه هيچ گاه به يونان خيانت نخواهند كرد و هيچ پولي به آنها ندادند. در تنجيه لشكريان ايران هم آنجا را تصرف كردند.
نيروي دريايي يونان پس از فرار از آرت ميزيوم به سلامين رفت. سپس جارچي ها به آتن رفتند و به مردم آنجا گفتند كه زن ، فرزندان ، اموال و بردگان خود را از آتن خارج كنيد و در جاي امني پناه بگيريد. در مجلس مشورتي كه يوناني ها براي جنگ بعدي ترتيب دادند ، بعضي ها عقيده داشتند كه بايد به ايستم رفت و در پلوپونس جلوي نيروي دريايي ايران را گرفت. چون اگر در سالامين شكست بخورند ، جزيره محاصره شده و ارتباط آنها با تمام يونان قطع مي شود. ولي اگر در ايستم جنگ كنند ، در صورت شكست مي توانند به داخل پلوپونس عقب نشيني كنند.
سپس خبر رسيد كه ارتش ايران وارد آتن شده است. از زمان حركت خشايارشا از هلس پونت تا ورود او به آتن چهار ماه گذشت. وقتي پارسها وارد اتن شدند ، آنجا را خالي از سكنه يافتند. فقط عدهاي از آتني ها كه فقير بودند به معبد و ارگ آتن پناه بردند. البته آنها هم در حد توانشان از قلعه آتن دفاع كردند ولي چون ديوارهاي چوبي بود ، ايراني به تيرهاي خود نخ كتان پيچيدند ، آنها را آتش زدند و به سوي قلعه پرتاب كردند ، در نتيجه دبوارها سوختند و از بين رفتند. سپس چند نفر پارسي از قسمتهايي از ديوارها كه داراي موانع طبيعي بود بالا رفتند. آنها توانستند بر آتني ها پيروز شوند و درهاي قلعه را بازكنند. پس از تسخير آتن خشايارشا پيكي را روانه شوش كرد و به اردوان كه نايب السطنه شده بود مژده تصرف آتن را داد. پارسها به تلافي آتش زدن معبد و جنگل شهر سارد كه آتني ها انجام داده بودند ، معبد و ارگ آتن را آتش زدند.
بالاخره آتني ها پس از مشورت هاي طولاني تصميم گرفتند كه در سالامين جلوي نيروي دريايي ايران را بگيرند. چون معبر سالامين تنگ بود و تعداد كشتي هاي ايران هم زياد بود ولي يوناني ها تعداد كمي كشتي جنگي داشتند. از اين نظر كشتي هاي ايراني كارشان با يكديگر تداخل مي كرد و مزاحم حركت يكديگر مي شدند. ولي با اين وجود خيلي از يوناني ها چون فكر مي كردند ممكن است شكست بخورند ، سوار كشتي هاي خود شدند و از آنجا رفتند.
armin khatar
07-12-2011, 05:32 PM
زندگانی خشایارشاه
[IMG]خشایارشا. خشایارشا پسر داریوش کبیر پادشاه ایران است مادر او آتس سا دختر کوروش بزرگ بود و در سن ۳۵ سالگی بتخت نشست . (۴۸۶ ق .م .). چون خشایارشا بتخت نشست نخست با لشکری عازم مصر شد و با وجود مقاومت سخت مصریان شورش آن ناحیه را فرونشاند کیفیت جنگ و فرونشاندن آتش شورش معلوم نیست ولی همینقدر می دانیم که خشایارشا چون فاتح آمد خبیش رئیس شورشیان که خود را فرعون خوانده بود فرار کرد و همدستان او سخت مجازات شدند و مصب نیل به غارت ایرانیان رفت . پس از آن برادر خود هخامنش را والی مصر کرد و در تحت حمایت او نجباء و روحانیون مصری به حقوق خود رسیدند و با اختیاراتی که به آنها داده شده بود باقی ماندند. ۴۸۴ ق .م . (نقل از کتاب تاریخ هرودت کتاب ۷، بند ۷). اما قضیه بابل : بابل نیز از موقع استفاده کرد و علم طغیان برافراشت ولی وقایع این شورش هم درست معلوم نیست . اسم یاغی را هرودت ذکر نکرده است ولی از الواحی که بدست آمده معلوم میشود که چند نفر ادعای سلطنت کرده اند زیرا اسم چند نفر از ایشان مانند: «بل شیمانی » یا «بل شیمانا» و «وشی کوشتی » بدست آمده که این دو نفر خود را پادشاه بابل خوانده اند بعد آک شی ماسو نام خود را پادشاه بابل و ممالک دانسته ولی از این اشخاص لوحه هایی که تاریخ آن سال بعد از جلوس خشایارشا باشد بدست نیامده باری چنین معلوم میشود که زوپیر «zopyre» نام از طرف ایران والی بابل گشته و شورش را فرونشانده است گر چه چندی بعد او کشته شد ولی پسر او بغابوخش بجای او معین شد بهرحال معلوم میشود که در این بار پارسی ها با بابلی ها بخشونت رفتار کرده اند هرودوت می گوید دیوارو معابد شهر را به حکم شاه خراب کردند و مجسمه ٔ مردوک رب النوع بزرگ بابلی ها را به ایران آوردند. «آریان » و «استرابون » گویند معبد بزرگ «اساهیل » خراب شد. این هیکل زرین در نزد بابلی ها خیلی مقدس و مورد پرستش مردمان بود و هر پادشاه قانونی در اول هر سال بابلی دست می گرفت لذا با آوردن آن به ایران بابل از مقام پایتختی محروم شد و ایالتی از ایالات ایران گردید. از لوحه های بابلی یعنی از عنوان خشایارشا در اسناد معاملات بابلی ها چنین مستفاد میشود که در سال سوم یا چهارم سلطنت خشایارشا این واقعه روی داد زیرا در سال پنجم سلطنت او عنوان این شاه را «پادشاه ممالک » نوشته اند و اسمی از بابل نیست پس تاریخ این شورش باید تقریباً بین ۴۸۲ و ۴۷۱٫ ق . م . و قبل از جنگهای ایران و یونان باشد. جنگ ایران و یونان : قبل از اینکه بشرح این جنگ بپردازیم باید بگوئیم که این جنگ بطوری که هرودوت شرح آن را نوشته است یکی از وقایع مهم تاریخ بشر بشمار رفته و محققین قدیم و جدید اروپا بی استثناء عقیده دارند که دوره ٔ هخامنشی دوره ٔ پارسی مشرق قدیم یا آخرین کلمه ٔ آن بود و دولت پارس در ضمن بسط خود بالاخره به یونان برخورد و جنگ بین دو ملت هندو اروپائی به معنی اعم درگرفت و بالاخره برتری تمدن اروپایی محقق شد. از این ببعد شالوده ٔ استیلای عنصر یونانی و تمدن آن در مشرق قدیم ریخته شد و این شالوده محکمتر شدتا در زمان اسکندر استیلای عنصر یونانی تحقق یافت و دوره ٔ جدید در تاریخ مشرق قدیم شروع گردید. اما مدارک این جنگ متأسفانه یکطرفه است زیرا هر چه ما در باره ٔ این جنگ می دانیم مطالبی است که هرودوت تاریخ نویس یونانی ذکر کرده است و در مدارک شرقی اصلاً کلمه ای وجود ندارد و از ارقام و نوشته های هرودوت نیز برمی آیدکه او مطالب خود را از یونانیهای دیگر گرفته و متأسفانه چون قول طرف مقابل در دست نیست مدارک او همه جا گزافه گویی بلامعارض است اما از نوشته های هرودوت برمی آید که اثر حمله ایرانیان بسیار بوده و بعبارت دیگراز طرف ایرانیان به یونانیان صدمات فراوان رسیده است چه حسیات ضد پارسی در آثار یونانیان آن زمان یا نزدیک بدوره ٔ آن جنگ بسیار بوده است . وقایع قبل از جنگ : هرودوت وقایع و عللی که موجب شد تا بین خشایارشا ویونانیان جنگ در گرفت بدین شرح ذکر میکند: دمارات پادشاه سابق اسپارت که در زمان داریوش به او پناهنده شده و حال از نزدیکان خشایارشا گردیده بود همواره به او می گفت که شاه ایران می تواند پلوپونس را بگیرد و حکومت آنجا را تغییر دهد و دمارات را پادشاه کند و البته در این صورت او دست نشانده ٔ ایران خواهد بود. خانواده آله آد که در تسالی مقتدر بودند نیز شاه را تحریک به قشون کشی می کردند با این خیال که پس از تسلط ایران در یونان مقام خود را محکم کنند خانواده پی زیسترات که بعد از عدم بهره مندی ایرانیان در ماراتن تا اندازه ای مأیوس شده بودند در این زمان باز امیدوار شدند که به کمک ایران در آتن حکمران شوند و چون والی ایران در لیدیه از لجاجت آنها خسته شده بودو دیگر وقعی بحرف آنها نمی نهاد به دربار ایران آمده با دیدن این و آن از متنفذین درباری راهی به خشایارشا یافته او را به جنگ با یونان تحریک کردند. خانواده های دیگر یونانی نیز که می خواستند بحکومت و اقتدارات سابق خود برسند غیب گوئی را موسوم به ان ماکریت که کتابهای زیاد با خود داشت پیدا کردند و پیش انداختند و او به کتابهای خود نگاه کرد و گفت که یکی از پادشاهان پارس هر دو طرف هلس پونت (داردانل ) را بهم اتصال خواهد داد و بعد با دلائل ثابت کرد که این پادشاه خشایارشا است علاوه بر این خوی جهانگیری خشایارشا موجب دیگر حمله شد تا آنکه این پادشاه سرانجام مجلس مشاوره ای تشکیل و بزرگان ایران را چنین مخاطب قرار داد: او پس از آنکه از نسب خود یاد کرد گفت که او می بایست پسر لایق چنین خاندانی باشدو به فتوحات پدران خود ادامه دهد و ظاهراً بهترین نقطه برای لشکرکشی یونان است چه مملکتی است که پست تر از مملکت او نیست و بل حاصلخیزتر از آن است و ضمناً با فتوحات در آن ناحیه نسبت به توهینی که بپدر او شده است انتقام خواهد کشید. او گفت پس از آنکه پی در هلس پونت ساختم از اروپا خواهم گذشت و به یونان خواهم رفت تا انتقام توهینی را که آتنی ها به پارسی ها و پدرم وارد کرده اند بکشم . شما خوب می دانید که داریوش تصمیم گرفته بود بر ضد این اقوام اقدام کند ولی مرگ به او فرصت نداد. من بعهده دارم تا آتن را آتش نزنم بازنگردم . چنانکه می دانید مبادرت بدشمنی با من و پدرم اول از طرف آتنی ها بود: اولاً با آریستاگر یکی از بندگان ما به سارد حمله کرده آتش به معابد و جنگل مقدس آن زدند و بعد از آن هم خوب می دانید که وقتی باداتیس و ارتافرن به مملکت آنها رفتند چه بر سر شما آوردند لذا اگر ما آتن و مردم همجوار آنها را که در اراضی پلوپس فریگیائی سکنی دارند مطیع کنیم پارس دیگر حدی جز آسمان نخواهد داشت و آفتاب به مملکتی خارج از حدودممالک ما دیگر نخواهد نگریست . او پس از آنکه آنها را امیدوار کرد که با آنها از تمام اروپا خواهد گذشت آنها را تهییج کرد که ببسط قوا پردازند و به این ترتیب نطق خود را خاتمه داد پس از او مردونیه بسخن درآمد او با مدح و ثنای بسیار از خشایارشا پاره ای از حماقتهای یونانیان را گوشزد کرد و سپس گفت من بر اثر حماقتهای آنان تا مقدونیه پیش رفتم و حال نوبت آن است که باز بجنگ دست یازیم و برتری خود را بجهانیان نشان دهیم پس از بیان مردونیه عموی شاه ارتابان (اردوان )بسخن آمد و گفت اگر عقاید موافق و مخالف اظهار نشودانتخاب بهترین عقیده مقدور نیست باید به یک عقیده اکتفا کرد لذا بهتر آن است که من نظر خود را بگویم : به نظر من جنگ با یونانیان هیچ صلاح نیست چنانکه جنگ پدرت داریوش از بهترین فرزندان این کشور را بخون کشیدپدرت در بوسفور پلی ساخت و بطرف ایستر رفت و در آنجا هم پلی ساخت و به مملکت «سکاها» گذشت سکاها اصرار داشتند که بنیان پل ها را خراب کنند و اگر در آن زمان هیس تیه جبار می لت مانع نشده بود خداوند می داند بر سر برادرم چه می آمد این چقدر بد است که سرنوشت شاهی بدست کسی معین شود حال تو می گویی بر هلس پونت پل می بندم و از آن عبور می کنم اگر در خشکی فاتح شوی و در دریا شکست بخوری وای بتو مطمئناً آنان در دریا از ما قوی ترند آتنی ها دلیرترین مردمانند و همانها هستند که از سپاهیان ما در وقتی که داخل آتیک شدیم کشتار بسیار کردند پس بهتر آن است که این مجلس را مرخص کنی و در این امر فکرت بیشتر نمایی و راه عاقلانه تر پیش گیری اما مردونیه پسر گبریاس تو نیز به آتنی ها افتراء بسیار می زنی و شاه را بجنگ با آنها تحریک می کنی تو مفتری هستی و در افترا دو کس مقصر و یک نفر مظلوم است مفتری مقصر از جهت افتراء و گوش کننده نیز مقصر است از جهت پذیرش اما غایب هیچ گناهی ندارد اگر با این همه جنگ باید کرد جنگ می کنیم ولی شاه در مملکت می ماند و من و تو فرزندان خود را بگروگان پیش شاه می گذاریم و تو آنقدر که عدت می خواهی انتخاب کن و بجنگ رو اگر فایق آمدی من و فرزندان مرا شاه بکشد ولی اگر قول من راست آمد تو و فرزندانت باید کشته شوند باری من بی تأمل در عواقب کار با جنگ موافق نیستم . پس از نطق اردوان شاه برآشفت و با خطاب و عتاب به اردوان نظر خودیعنی جنگ کردن را تأیید کرد و گفت اگر ما آتنی ها را تنبیه نکنیم آنها چنانکه به آسیا آمده سارد را آتش زدند به اراضی ما خواهند آمد و تجاوز خواهند کرد باری یا ما باید مطیع آنها شویم یا آنکه آنها را مطیع کنیم شق ثالث وجود ندارد پس عدالت اقتضا می کند چیزهایی را که بما وارد شده تلافی کنیم . باری مجلس مشاوره با تصمیم بجنگ پایان یافت و شاه مشغول تدارک شد. تاریخ نویسان که همگی متأثر از قول هرودوت اند متفقند که قشون فراهم آمده از طرف خشایارشا به آن حد بود که تاآنروز کس آن را بیاد نداشت و چون در دفعه ٔ اول در حوالی کوه آتس بحریه ایران دچار طوفان گردیده بود در این بار به مدت سه سال بحفر کانالی در آن ناحیه پرداختند و این کار به عهده بوربارس پسر مگاباس وارتاخه پسر آرته بود و پس از آن این مردمان پلی بر رود ستریمون (سترومای کنونی ) در تراکیه بستند و باز خشایارشادر همین اوان امر کرد فنیقی ها و مصریها انبارهایی از غله فراهم آورند و در نقاط مختلف ذخیره کنند تا لشکر ایران در وقت رسیدن به آن نواحی بی آذوقه نماند. پیاده نظام ایران از کری تال واقع در کاپادوکیه حرکت کرد و به سارد رفت چه امر شده بود که همه ٔ لشکر در این محل جمع شوند و با خشاریاشا حرکت کنند قشون از رود هالیس (قزل ایرماق کنونی )گذشت و داخل فریگیه گردید و بشهر سلن رسید و در این جا بتوسط یکنفر از اهالی لیدی به نام پی ثی یوس نام پسر آتیس که از ثروتمندان بود پذیرایی شایان شد و پس از آن خشایارشا از رود مآندر گذشت و به دوراهی رسید که یکی به طرف کاریه و دیگری بسوی سارد می رفت شاه راه سارد در پیش گرفت و پس از ورود به سارد رسولانی بشهرهای یونان به استثنای «آتن » و لاسدمون فرستاد تا آب و خاک بخواهند پس از آن شاه خواست تا به آبیدوس برود. این محل در کنار هلس پونت واقع است توضیح آنکه این بوغاز بین شهر سس تس و مادی تس دماغه ای دارد که درمقابل آبیدوس واقع و بطرف دریا سراشیب دارد. از آبیدوس تا این دماغه بحکم خشایارشا دو پل ساختند یکی رافنیقی ها از طناب های کتانی سفید و دیگری را مصریها از ریسمانهایی از کاغذ حصیری چون این پل ساخته شد بادی برخاست و پل ها را خراب کرد وقتی که خبر به خشایارشا رسید در خشم شد و گفت سر مهندسان آن را ببرند و دریا را نیز سیصد ضربه شلاق بزنند و بعد معماران دیگر را مأمور ساختن پل دیگر کرد و روش کار چنین شد: کشتی های پنجاه پارویی و تری رم را بهم اتصال دادند از یکطرف ۳۶۰ کشتی بود بسمت دریای سیاه و از طرف دیگر ۳۱۴ کشتی بود بسمت هلس پونت (بوغاز داردانل ). این کشتیها در مقابل جریان آب مقاومت می کردند. از سفاین لنگرهای بزرگ و وزین انداخته تا در مقابل بادهایی که از دریای سیاه می وزید بستند و نیز با کشتی هایی که بطرف مغرب و بحرالجزایر بود چنین کرده بودند تا در مقابل بادهای جنوبی و پارویی قرار داده بودند تا کشتیهای کوچک بتوانند عبور کرده داخل دریای سیاه گردند و از آن خارج شوند. وقتیکه این کارها انجام شد طناب ها را با ماشینهای چوبی که در خشکی بوده کشیدند و این دفعه طنابهایی که استعمال کرده بودند که خلاف دفعه ٔ اول ساده نبود بل طناب های کتان را که دوبدو و طنابهایی را که از پوست درخت بیبلوس ساخته بودند چهار بچهار تاب داده بودند. طناب های آخری ظریف و دارای یک پهنا بود ولی طنابهای کتان خیلی ضخیم می نمود و یک آرش آن یک تالان وزن داشت (یعنی تقریباً ۹ من ) همین که پل حاضر شد چوبهای بزرگی موافق عرض پل بریده یکی را پهلوی دیگری روی طنابها نهادند. بعد روی این چوب ها را با تخته بی اینکه درزی پیدا شود فرش کردند و چون این کار هم انجام شد به این تخته ها خاک ریخته پل را صاف و هموار داشتند. بعد از دو طرف پل نرده هایی کشیدند تا اسبها و مال و بنه از دیدن دریا نترسند و رم نکنند ترتیب حرکت لشکریان این بود که ابتداء مال و بنه حمل می شد و سپس بیش از نصف قشون می گذشت بعد دبدبه ٔ شاهی نمودار می گردید در جلو شاه سوارنظامی ممتاز که از تمام پارس جمعآوری شده بود از عقب آن هزار نفر سپاهی مسلح به نیزه که نیز از پارسی ها انتخاب شده بودند و نیزه های خود را پایین می داشتند می آمدند. بعد ده اسب مقدس نیسایه با یراق های ممتاز (اسب نزد پارسیها مقدس نبود آن را مانند مخلوقات خوب آفریده ٔ هرمز می دانستند اینجا هم هرودوت اشتباه کرده ) پس از اسب ها گردونه مقدس زوس که آن را به هشت اسب سفید بسته بودند حرکت می کرد زمام این اسبها را شخصی به دست گرفته از عقب آنها راه می پیمود چه کسی نمی تواند در عرابه بنشیند. بعد از عرابه ٔ زوس عرابه خود خشایارشا که به اسب نیسایه بسته بودند می آمد پهلوی او شخصی که جلو اسبها را داشت پیاده می رفت . این عرابه ران پارسی پسر اتانس بود و پاتی رام فس نام . چنین بود حرکت خشایارشا از سارد: پس از آنکه این سپاه از لیدیه خارج شد بطرف رود کاایک رفته داخل می سیه گشت و بعد به آتارنه شهر کارن رهسپار شد از این شهر راه افتاده از وسط جلگه تب حرکت کرد و از نزدیکی ادرامیت تی و آن تاندر که شهر پلاسگ ها بود گذشته و کوه ایدا را از دست چپ داشته وارد ترواد شد و در پای این کوه اردو زد وسپس از آنجا حرکت کرد از نزدیکی داردانوس عبور نمودو به ابیدوس رسید. هرودوت می گوید خشایارشا بعد از دریسک بطرف یونان رفت این صفحات را تا تسالی مگابیز و بعد مردونیه مطیع کرده بودند و تمام مردمانی که در این نواحی بودند باج دادند. بعد خشایارشا از نزدیکی ساموتراس گذشت و پس از آن برودلیسوس رسید پس از آن از«مارونه آ» «دیسه »، «آبدر» گذشته و از رود «نس توس » که به دریا می ریزد عبور کرد بدریاچه ای رسیدند بعد خشایارشا از نزدیکی مساکن پی یرها در حالی که کوه پان ژه را از طرف راست داشت گذشت پس از آن او از میان مردمانی مانند پ ان یان و «دبر»ها و «پ اپل »ها گذشته به رود ستریمون رسید. هرودوت می گوید خشایارشا پس از آن از شهرهای متعدد یونانی گذشت بشهر آکانت رسید. خشایارشا در آکانت فرمانده بحریه را مرخص کرد و دستور داد که با سفاین به ترم رود و حرکت لشکر در این وقت چنین بود: قسمت اول : درتحت فرماندهی مردونیه و ماسیست از سواحل دریا با بحریه حرکت می کرد. قسمت دوم : در تحت ریاست ترتان تخم و گرگیس در درون قاره و قسمت سوم :با خود خشایارشا در وسط دو لشکر. قسمت آخری در تحت نظر سمردمنس و مگابیز. بعد از ورود به ترم خشایارشا اردو زد و امتداد اردو ازاین شهر و میگ دونی تا رود لیدیاس و هالیاک من بود و از این شهر کوه های بلندتسالی را موسوم به المپ و اس سا تماشا کرد. در تسالی خشایارشا زیاد ماند تا قشون او که مشغول جنگل انداختن بود کار خود را تمام کند و در همین جا بود که فرستادگان او برگشتند و از این فرستادگان بعضی با دستی پر و بعضی با دست خالی آمدند. تسلیم شدن تسالی : اهالی تسالی همین که شنیدند که خشایارشا بقصد یونان حرکت می کند به ایستم که محل اجتماع نمایندگان دول یونانی بود سفرائی فرستادند و چنین گفتند شما بایداز معبر المپ دفاع کنید تا تسالی و تمام یونان را از خسارت جنگ محفوظ دارید و اگر نکنید ما مطیع پارسی ها می شویم چه ما تنها نمی توانیم برای یونان معدوم گردیم یونانیان در نتیجه این اظهار تصمیم گرفتند که قوه ای برای دفاع این معبر تنگ بفرستند این قوه در تمپه به معبر مزبور رسید. این معبر راهی است که از مقدونیه سفلی به تسالی از دره رود «ب نه » می رود و بین کوه «المپ » و «اس سا» واقع است در اینجا قوای یونانی بده هزار نفری رسید و فرماندهان آنها «اون توسس » پسر «کاره نوس » سرکرده لاسدمونیها بود و تمبستوکل پسر ن اکلس فرمانده آتنی . در این بین الکساندر پادشاه مقدونی به آنها پیوست و گفت به فوری این ناحیه را ترک کنید زیرا لشکر ایران بسیار است وچون شما هر قدر هم پایداری بتوانید کنید آنها با دور زدن شما را نابود خواهند کرد. جنگ ترموپیل : سپاه یونانی اندیشید که بهترین نقطه برای جنگ معبر ترموپیل است چه باریکترین معبر می باشد وبعلاوه آرت میزیوم نزدیک آن است و با فرستادن قوای بحری بدانجا دو قوه بحری و بری می توانستند به کمک یکدیگر قیام کنند. ارت میزیوم بوغازی است بین جزیره سی یانوس و سواحل ماگنزی ولی ترموپیل محلی است بین کوهی بلند و غیر قابل عبور از طرف مغرب و دریا و باتلاقها از طرف مشرق و در معبری واقع است که از تراخی نه به یونان وسطی می رود و پنجاه پاعرض دارد و در پس و پیش تر موپیل معبر مزبور تنگ میشود تا حدی که فقط یک ارابه از آن می تواند بگذرد و در این جا اهالی فوسید سابقاً دیواری ساخته بودند تا از حمله ٔ اهالی تسالی در امان باشند. جدال ترموپیل : پس از ورود شاه ایران بحوالی ترموپیل شاه چهار روز جنگ را عقب انداخت و روز پنجم مادیها و کیس سی ها را فرستاد که یونانیها را زنده گرفته نزد او آورند آنها با حمله خود کاری از پیش نبردند. پس از آن پارسی ها را مأمور کرد آنان که موسوم به جاویدانها بودند نیز نتوانستند کاری از پیش برند چه هم لاسدمونیهاخوب می جنگیدند و هم محل موافق جنگ نبود سرانجام یکنفر یونانی ملیانی افی یالت پسر اوری دم بطمع پاداش بزرگ نزد خشایارشا رفت و گفت راهی است که از آن می توان پیش رفت و به ترموپیل درآمد خشایارشا با شعف بسیار پیشنهاد «افی یالت » را پذیرفت و هی دارنس مأمور شد تااز آن راه برود چون شب دررسید و چراغها روشن گشت پارسی ها حرکت کردند این کوره راه از رود آسپ شروع میشد و به آلپن شهر اول لکریهامی رسید پارسی ها پس از عبور از آسپ در تمام شب در کوره راه حرکت کردند و در طلیعه صبح به قله ٔ کوه رسیدنددر اینجا هزار فوسیدی حفاظت می کرد و چون ایرانیان به آنها رسیدند باران تیر به آنها باریدن گرفت و سرانجام آنها فرار را بر قرار ترجیح دادند. هی دارنس پس از این فتح از قله ٔ کوه سرازیر شد و به مدافعین ترموپیل حمله برد فرمانده ترموپیل لئونیداس چون دید که سپاهیان او مرگ را رویاروی خود می بینند عده ای را برداشت و به بقیه فرمان داد که بهر کجا می خواهند بروند باری بقول هرودوت تسپیان ها و اهالی تب بالئونیداس ماندند. صبح حمله ٔ ایرانیان آغاز شد و با وجود مقاومت شدید اسپارتیها عاقبت لئونیداس با همه سپاهیان خود کشته شد و از ایران نیز مردمان نامی چون دو پسر داریوش آبراکوام و هی پرانت بخاک افتادند و چون لشکر اسپارتی شکست خورد اهالی تب که در جنگ شرکت داشتند دست بسوی ایرانیان درازکردند و گفتند ما مجبور بودیم که چنین بجنگیم . در همین اوان جنگ های دریائی زیاد در ناحیه ارتی میزیوم واقع شد که سرانجامی جز غرق چند کشتی چیز دیگر نداشت و ضمناً نیز سپاهیان ایران یک یک شهرهای سر راه خود را گشود تا به آتن سرازیر شد. از زمان حرکت خشایارشا از هلس پونت تا ورود او به اتیک (ناحیه ای است که آتن در آن قرار دارد) چهار ماه طول کشید و چون خشایارشا به آتن رسید شهر را خالی یافت و فقط عده ای از آتنی ها بمعبد پناهنده شده بودند و خزانه داران آن و عده ای از فقرا که نتوانستند از شهر بیرون روند در شهر مانده بودند این ها به ارگ شهر پناه بردند و آن را با چوبهایی محافظت می کردند و پارسی ها برای تسخیر ارگ در تپه ای محاذی آنجا گرفتند و از آنجا تیرهای خود را با نخهای کتان می پیچیدند و آتش زده بشهر می انداختند و بدین منوال آتش بشهر روانه می کردند و استحکامات را در می نوردیدند مردمان آتنی در این موارد چاره ای نداشتند جز آنکه با انداختن سنگهای بزرگ خود را از خطر حمله کنندگان محفوظ دارند باری محاصره بطول انجامید تا اینکه چند نفر از پارسی ها از جایی که بواسطه ٔ استحکام طبیعی مستحفظ نداشت بالا رفته داخل ارگ شدند پارسی ها پس از ورود بشهر دروازه ها را بازکردند وآتنی ها نیز پاره ای خود را کشتند و پاره ای دیگر بمعبد پناه بردند و سرانجام پارسیان معبد را غارت کرده ارگ را آتش زدند و به این ترتیب خشایارشا به آرزوی خود که تنبیه یونانیان و آتش زدن شهر آنها بود رسید. جنگ دریایی سلامین : یونانیها قبلا می خواستنددر ایستم جنگ دریایی کنند و برای این منظور بادبانهای خود را کشیدند تا بروند و چون تمیستوکل بکشتی خودمراجعت کرد یکنفر آتنی بنام من سی فیل به او گفت چرا اشتباه می کنی و می خواهی محل جنگ را بجای دیگر بری بهترین نقطه برای جنگ سالامین است زیرا اگر یونانیان ازسالامین بیرون روند متفرق میشوند تمیستوکل نظر او راپذیرفت و در شورای جنگ نظر خود را قبولانید و گفت جنگ در ایستم بی فایده است و بهترین نظر جنگ در سالامین است از طرف دیگر شاه ایران نیز برای جنگ دریایی شور کرد همه برای جنگ رأی دادند و فقط آرت میز نام او رااز جنگ برکنار می کرد و می گفت هیچ احتیاجی به لشکرکشی نیست زیرا اگر جنگ دریایی نکنی فتوحات بری تو کافی است که یونانیان را از پای درآورد ولی با جنگ دریایی چون یونانیان قوی تر از تواند نیروی بحری خود را به این وسیله بخطر می اندازی ولی با این همه نظر او گر چه مورد توجه شاه واقع گشت ولی مقبول نیفتاد و عاقبت تصمیم بجنگ گرفته شد. باری جنگ دریایی دراز ایستم در سالامین درگرفت و تمیستوکل فرماندهی این جنگ دریایی را با أوری بیاد به عهده داشت . سالامین جزیره ای است که در نزدیکی آتّیک در مقابل الوزین واقع است و از قاره بواسطه ٔ بوغاز تنگی جدا میشود سکنه ٔ این جزیره از عهد قدیم اژینی ها بود و شهر قدیم این قوم نیز در ساحل جنوبی آن جزیره واقع بود بحریه ٔ ایران پس از ورود به سالامین آرایش یافت و سپس به محاصره کردن سالامین پرداخت و یونانیها هم که در خود جزیره اختلاف را بکنار گذارند و ایستادگی کنند. تعداد ناوگان ایرانی بسیار و مضافاً آن ناوگان بسیار سنگین بودند و قدرت تحرک آنها کم بود ولی بالعکس قدرت ناوگان و تعداد کشتی های یونانی کم بود و در مقابل تحرک آنها بسیار پس از نبرد دریایی سختی جنگ آنطور که باید بنفع ایرانیان جریان نیافت و بر اثر ضیق مکان آنهمه کشتی ایرانی نتوانستند خوب مانور کنند و سرانجام بدون حصول نتیجه جنگ خاتمه یافت . حاصل آنکه بحریه ایران پس از آنروز جنگ ، فردا بجنگ اقدام نکرد و علت آنهم تنگی محل جنگ بود اما اینکه هرودوت شکست می نامد کلمه ای است بیحد نادرست چه ایرانیان بجنگ نپرداختند نه آنکه شکست خورده باشند مضافاً اینکه بحریه ٔ یونان هم تلفات فراوان دید و چون میزان آن تلفات برای بحریه یونان قابل تحمل نبود باید گفت شکست واقعی در این جنگ به آنها وارد آمد زیرا تلفات مزبور وضع بحریه یونان را لنگ کرد و هرگونه قدرت تحرک را از آنان گرفت پس از آنکه جنگ سالامین بپایان رسید خشایارشا قصد بازگشت به ایران کرد ودر جای خود مردونیه را در یونان گذارد مردونیه چون در یونان ماند در جنگ پلاته باز با قشون یونانی مصاف داد ولی در همین مصاف کشته شد و قشون او نیز بقول هرودوت شکست خورد علاوه بر جنگ پلاته در همان اوقات جنگ پلاته در جنگ میکال نیز لشکر ایران از یونانیان شکست یافت باری جنگ های ایران و یونان گرچه نتیجه ای از جهت لشکر کشی برای طرفین متخاصمین نداشت ولی از لحاظ نفوذ تمدن یونانی بشرق اهمیت فراوان داشت و همین نفوذ بعدها با ورود قشون اسکندر تکمیل و افزون شد. دربار خشایارشا: معروف است که خشایارشا را زنی بود بنام «وشتئی ». این زن از زیبایان جهان بود در وقتی که خشایارشا در قصر خود میهمانی بزرگ برپا کرده بود از غلامان خود خواست تا ملکه را بنزد میهمانان آرند تا آنها زیبایی او به بینند و خیره شوند. چون غلامان بنزد وشتئی رفتند او از آمدن سرپیچی کرده شاه بخشم شد و او را از گذاردن تاج ملکه بودن منع کرد و زن دیگری برای اینکار انتخاب کرد. غلامان و درباریان در پی زن دیگر گشتند و سرانجام هدسه عموزاده مردخای پسر یائیرا یافتند و چون بسیار نیکو بود او را برای همسری شاه انتخاب کردند او پس از یکسال تربیت به نزد شاه هدایت شد و نام استر گرفت و تاج بر سر او نهادند. مقارن این احوال مردخا نیز راز دو نفراز خواجه سرایان بنام «بغتان » و «تارس » نام را که برضد شاه ترتیب داده بودند برملاء کرد بر اثر آن شاه آن دو را بدار آویخت . در دربار هامان نامی نیز بود و از اینجهت که مردخا به او تعظیم نمی کرد کینه مردخای را بدل داشت تا آنکه دانست مردخا یهودی است و از شاه فرمان گرفت که همه یهودیان کشور ایران را بکشد و برای این کار ماه دوازدهم معین گردید. چون این خبر به مردخای رسید او را غم زیاد گرفت و با لباس کنده و کیسه ای در بر کرده و خاکستر بر سر ریخته حال خود به استر گفت و فرمان شاه را نیز برای او فرستاد. استر برای رفع این حکم چاره اندیشید و شاه و هامان را دوبار بمهمانی خواند و شاه پس از آنکه شراب بسیار خورد از استر خواست آنچه مرادت است بمن گوی و حتی اگر نصف پادشاهی من بخواهی بتو دهم استر در بار اول خواست مقصود خود را در میهمانی آن دو گوید ولی نگفت در همین شب شاه را خواب نبرد و فرمود تا سالنامه های سلطنتش را بخوانند خواننده رسید بجایی که راجع بکشف کنگاش بغتان و تارس بود شاه پرسید که چه پاداش در ازای این خدمت دادم آنها گفتند پاداش ندادی در همین وقت هامان وارد شد و شاه جریانرا به او گفت و پاداش چنین کس را خواست او گفت باید چنین کس را لباس شاهی بر تن پوشی وبر اسب شاهی سوار کنی و تاج شاهی بر سر گذاری شاه گفت چنین کار برای مردخا کن پس از آن استر از شاه خواست که حیات ملت او را تأمین کند زیرا آنها دشمنی چون هامان بداشتند شاه غضبناک شد و از اطاق بحالت خشم بیرون رفت و چون بازگشت هامان را دید که بر بستر که استر بر آن بود افتاد شاه گفت : «عجب او در خانه من ودر حضور من به ملکه زور می گوید» چون این گفت روی هامان را با پارچه ای پوشیدند این علامت حکم اعدام بود پس استر بپای شاه افتاد و تقاضای رفع اجرای حکم هامان کرد و شاه دستور داد که حکم آنچه خواهی بنویس و به امضای من رسان استر دستور داد چنین حکم نوشتند و بنزد شاه برد و شاه امضاء کرد و بولایت ها گسیل داشت . خصائل خشایارشا: منابع شرقی چیزی از خصائل او ندارد و فقط مبانی یونانی او را معرفی می کنند هرودوت درباره ٔ او می گوید: خشایارشا شخصی است شکیل ، صبیح و خوش محضر،رفتارش نجیبانه و نظرش بلند دست باز دارد و دل جوانمرد و نظرش در انتخاب اشخاص صائب نیست و بخطا می رود رأی صحیح را می پسندد ولی قوت اراده برای اجرای آن ندارد مغلوب زنان است و زمام امور را بدست خواجه سرایان و زنان می سپارد درباره ٔ اشخاص مفرط است . خلاصه آنکه از او دوره انحطاط در خانواده هخامنشی شروع شد و زمام امور بدست زنان و خواجه سرایان افتاد ولی شایان ذکر است که با وجود اینکه یونانی ها او را بدترین دشمن خود می دانستند باز نتوانسته اند بزرگ منشی یا چنانکه نوشته اند بزرگی روح او را اذعان نکنند گذشته از هرودوت و مورخین دیگر یونانی و اسکندر نیز این صفت او را ستوده . توضیح آنکه در موقع حریق قصور تخت جمشید و ازدحام مقدونیها و یونانیها در آن جا اسکندر به مجسمه خشایارشا بر خورد و چون افتاده دید ایستاد و گفت : «آیا باید بگذرم و بگذارم تو بزمین افتاده باشی تا مجازات شوی در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم » اسکندر این بگفت لختی در اندیشه فرورفت و پس از آن بگذشت . قتل خشایارشا: خشایارشا از جهت عدم بهره مندیهای متواتر که در اوایل سلطنتش روی داد بکلی فاقد اراده شد و جهانگیری را فراموش کرد در عیش و عشرت فرورفت بزرگان پارس از این جهت که در خط کشورگشایی افتاده و در هر سلطنت ممالکی به ایران ضمیمه کرده بودند از سستی خشایارشا ناراضی گشته با نظر حقارت دراو نگریستند در این احوال اردوان رئیس قراولان مخصوص شاه کنگاش بر ضد او ترتیب داده خواجه ای رامیتری دات (مهرداد) را در آن داخل کرد کتزیاس اسم این خواجه رااسپاتامیترس نوشته است اردوان بدستیاری خواجه مذکور شب وارد خوابگاه خشایارشا شده او را در خواب کشت . پس از این واقعه نزد اردشیر، پسر سوم خشایارشا رفته او را از فوت شاه آگاه کردگفت که قتل شاه کار داریوش پسر بزرگ خشایارشا است او برای رسیدن بتخت اینکار کرده و خود اردشیر هم در خطر است سخنان اردوان چنان در مزاج اردشیر نوجوان اثرکرد که او در حال برای کشیدن انتقام پدر و حفظ جان خود بسرای داریوش رفته و بهمدستی اردوان و چند نفر از قراولان او را بکشت . پس از قتل داریوش ، تخت به ویشتاسب پسر دوم خشایارشا می رسید ولی چون او ایالت باخترداشت و غایب بود اردوان اردشیر را بر تخت نشانید بااین مقصود که چندی با او مماشات کند تا موقع قتلش برسد و خودش تخت را صاحب شود جهت امیدواری او را ببهره مندی از اینجا باید دانست که در زمان خشایارشا اعتباری زیاد و اهمیتی یافته بود و هفت پسر او مشاغل مهم در دو اثر دولتی داشتند ولی اردشیر همین که بر کنگاش او آگهی یافت پیش دستی کرده نابودش ساخت سال قتل خشایارشا ۴۶۶ ق . م . بود. اقتباس از تاریخ ایران باستان ج ۱ صص ۶۹۸
armin khatar
07-12-2011, 05:32 PM
توسیدید میگوید در روز سوم بعد از اینکه خشایارشا وارد آتن شد ، جار زد که هر کس از آتن رفته مراجعت کند و بداند که مال و جانش محفوظ است و چون مردم بی بضاعت و بی دست و پا که در آتن بودند غذا نداشتند و در شهر اذوقه به دست نمی آمد ، خشایارشا گفت که از گندم ارتش ایران به آنها بدهند که برای خود نان طبخ کنند و در روز پنجم بعد از ورود ایرانیان به آتن دکانهای نانوایی به کار افتاد و شهر آتن وضع جنگی خود را از دست داد .
در روز دهم بعد از ورود ایرانیان به آتن خشایارشا برای دیدن آکروپل رفت و حتی به خدام معبد الهه بزرگ آتن انعام داد . اسناد تاریخی نشان می دهد که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن در محله سرامیکم چند کارگاه سفال سازی و در محله کولی توس چند کارگاه فلز سازی به کار افتاد و باز از اسناد تاریخی فهمیده می شود که ده روز بعد از ورود ارتش ایران به آتن از داخل خانه های آتن صدای چنگ به گوش می رسید . این اسناد تاریخی گواهی می دهد که آتن به دست خشایارشا ویران نگردید چون اگر ویران می شد ، پادشاه ایران به معبد آکروپل نمی رفت و دکانهای نانوایی و کوزه سازی و فلزسازی در شهر بکارنمی افتاد و زنهای جوان چنگ نمی نواختند و در یک شهر ویران اگر هم دختری وجود داشته باشد حال آن را ندارد که چنگ بنوازد .
یکی از خقایق دیگری که حتی هرودوت نتوانسته انکار کند احترامی است که ایرانیان به نوامیس یونانیان گذاشتند و این نکته را نباید کوچک دانست . سربازان ایرانی لااقل یک سال و به روایتی بیش از یک سال از زنهای خود دور بودند و اکثر آنها جوان بشمار می آمدند و در دوره ای از عمر بسر می بردند که به اقتضای طبیعت ، مرد بشدت متمایل به زن می شود . زنهای یونان هم بر اثر لااقل سیصد سال ورزش خوش اندام بودند و زیبایی داشتند ، معهذا دیده نشده که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تعرض کند . در تمام تواریخی که یونانیان راجع به جنگهای ایران و یونان نوشته اند ، حتی یکبار دیده نمی شود که نوشته باشند که یک افسر یا سرباز ایرانی به یک زن یونانی تجاوز کرده باشد . در صورتی که در عرف قدیم وقتی یک شب ارتش وارد کشوری می شد همانطور که اموالملت مغلوب را متعلق به خود می دانست زنهای آن ملت را هم از آن خود می دانست . اما ایرانیان دوره هخامنشی آنقدر مقید به احترام نوامیش بودند که هرگز به خود اجازه نمی دادند هنگام تهاجم به یک کشور به زنهای ملت مغلوب تجاوز کنند .
armin khatar
07-12-2011, 05:33 PM
آنها مردها را اگر مقاومت می کردند می کشتند و اسیر می کردند ولی زنها را محترم می شمردند و کتزیاس طبیب و مورخ یونانی که مدتی بعد از ورود خشایارشا به آتن در دربار ایران خدمت می کرد و بیست سال در ایران بسر برد نوشته است که در ایران زنی روسپی وجود ندارد . دوره توقف کتزیاس در ایران دوره ای بود که اخلاق عمومی نسبت به دوره آغاز هخامنشیان سست شد زیرا پادشاهانی که پس از داریوش بزرگ و خشایارشا بر اریکه قدرت نشستند ، خود چنان بی بند و بار بودند که نمی توانستند در مسائلی که مربوط به عفت می شود سختگیری کنند معهذا حتی در آن زمان در ایران زن روسپی نبوده است .
نکته دیگر که در تمامی تواریخ یونانی دیده می شود عدم خشونت سلاطین هخامنشی نسبت به دشمنانی بود که ابراز اطاعت می کردند . در تمامی مدتی که خشایارشا در یونان بسر می برد هر کس را که ابراز اطاعت کرد مورد عفو قرار داد و هر افسر و سرباز که تسلیم می گردید از هرگونه مزاحمت مصون بود .
اگر پادشاه ایران آتن را ویران کرد و خرابه های آن شهر جغد نشین شد، چرا قبل از خروج ارتش ایران از آتن قسمتی از سکنه آن شهر که مهاجرت کرده بودند مراجعت نمودند ؟ و آیا قابل قبول است که خانواده های با بضاعت آتنی که به پلوپونز رفته بودند و در آنجا به راحتی و دور از خطر بربرها ( وحشی ها !! ) زندگی می کردند ، جان و مال خود را بخطر بیاندازند و به آتن مراجعت کنند تا در آنجا به قتل برسند و اموالشان به یغما برود و نوامیسشان به دست ایرانیان برسد ؟
این را هم خود یونانیان می نویسند و می گویند قبل از اینکه ایرانیان از آتن مراجعت کنند عده ای از سکنه شهر آتن به خانههای خود در آن شهر برگشتند . ذکر کلمه « خانه » در تاریخ گواهی می دهد که حداقل تمامی آتن به دست خشایارشا ویران نشده بود وگرنه خانه ای باقی نمانده بود تا اینکه مردم بابضاعت آتن در آن سکونت کنند . پس از اینکه خشایارشا وارد آتن شد اردوگاه خود را در خارج از آتن قرار داد . وی می دانست که یونانیان در پلوپونز واقع در جنوب یونان یک ارتش دارند و پیش بینی می کرد که ممکن است آن ارتش به آتن بیاید و وی را در آن شهر محاصره نماید. این بود که ارتش ایران را در خارج از آتن متمرکز کرد که ارگر ارتش یونانیان آمدند ارتش او در داخل کشور محاصره نشود . خود خشایارشا بعد از ورود به شهر در عمارت پوله ته ریوم یعنی عمارت مجلس سنای آتن منزل کرد . گارد جاوید که گارد مخصوص پادشاه بود نیز در همین عمارت جای گرفت . روزی که ارتش ایران وارد آتن شد در آن ضهر حتی یک نفر هم به چشم نمی خورد ، اما عمارت بزرک آکروپل پر از جمعیتی بود که به آن پناه برده بودند تا الهه آتنه که خدای آتن بود از آنها محافظت کند و همین طور هم شد و خشایارشا امر کرد که مزاحم آنها نشوند . آنهایی که در آکروپل جمع شده بودند کسانی بودند که نتوانستند خود را از آتن دور کنند بعضی از آنها بر اثر فقدان وسیله نقلیه و بعضی بعلت نداشتن بضاعت در معبد بزرگ بست نشسته بودند به این امید که الهه اتنه آنها را خواهد رهانید و بعلت اینکه خشایارشا به برای ادیان سایر ملل احترام قایل بود از حمله به آکروپل و کسانی که در آن بودند خودداری کرد و چون می دانست که آنهایی که در آکروپل نشسته اند از حیث خواربار دچار مضیقه خواهند شد ، به آنها آزادی داد که از آنجا خارج شوند و برای خود غذا تهیه کنند .
در تواریخ اروپا نشته شده که خشایارشا آتن را ویران کرد . این نوشته صحیح نیست . و پادشاه ایران قلعه آکروپل را ویران کرد نه معبد آکروپل را . قلعه آکروپل که دژی بود جنگی به امر خشایارشا ویران شد ، ایم دژ بالای تپه آکروپل به نظر می رسید و آن قلعه را پی زیس ترات بنا نمود . آتن شهری بود بلادفاع ، یعنی شهری که برای حفظ آن نجنگیده بودند و در آن زمان هم هرگز شهرهای بلادفاع را ویران نمی کردند .
در تواریخ اروپانوشته شده که خشایارشا بعد از ورود به آتن آن شهر را به جبران شهر سارد پایتخت لیدی که یونانیان سوزانیده بودند ، سوزانید و ویران کرد و این اشتباه یا تعمد باید اصلاح شود . خشایارشا در آتن جز دژ جنگی آکرپل و دیوار شهر که اطراف آتن بود چیزی را ویران نکرد و روزی که ایرانیان از شهر رفتند تمام عمارت بزرگ شهر باقی بود و آتن را خود یونانیان در جنگ داخلی که از سال 431 تا 404 ق.م طول کشید و به جنگ های پلوپونز معروف بود ویران کردند و هرکسی که در این باره تردید دارد باید تاریخ توسیدید را بخواند .
توسیدید اسم جنگهای داخلی یونان را پلوپونز گذاشته است و آن جنگها از سال 431 ق.م شروع شد یعنی 50 سال پس از مراجعت ایرانیان .توسیدید صدیق ترین مورخ یونان است و خود او در جنگهای پلوپونز شرکت داشته است و وقایع آن جنگها را تا سال 411 ق.م نوشته و دنبال وقایع آن جنگ ها از طرف گزنفون در کتابی به نام هله نیک یعنی یونانیان نوشته شده است و وقایع جنگ به سال 404 ق.م ختم می شود . آتن پایتخت یونان در آن جنگها که بین خود یونانیان در گرفت ویران شد ، اما نه بطور کلی و انصاف نیست که ویرانی آتن را به حساب ایرانیان بگذارند . ایران در جنگهای داخلی یونان دخالتی نداشت مگر بطور غیرمستقیم و اسپارت با نیروی طلایه ایران در آن جنگها با آتن می جنگید .
واقعیت تاریخی این است که خشایارشا رفته بود تا اینکه آتن را ویران کند اما شجاعت یونانیان در دو جنگی که با وی داشتند خیلی در پادشاه ایران موثر واقع گردید . از آن گذشته خشایارشا و سربازان ایرانی که با وی به آتن رفتند متمدن بودند با مفهوم واقعی این کلمه . آنها شهرنشین به شمار می آمدند و به آبادانی علاقه داشتند و عمارت زیبا را می پسندیدند و خشایارشا که تا آن روز هنوز مشغول ساختن کاخ پارسه یا همان تخت جمشید بود ( کاخی که داریوش بزرگ ساختن آن را آغاز کرد ) به خود اجازه نمی داد که عمارت زیبای آتن را ویران کند
armin khatar
07-12-2011, 05:35 PM
سنگ نبشته خشایارشا شاه در شهر وان ترکیه
• شهر کردنشین وان در پنج کیلومتری شرق دریاچهای به همین نام در آناتولی شرقی ( ارمنستان پیشین و ترکیه امروزی ) قرار دارد. ناحیهای که این شهر در آن واقع شده، درهای سرسبز و حاصلخیز به طول تقریبی بیست و عرض شش کیلومتر است که از کوهستانهای بلند پیرامون سیراب میشود. خط راهآهن تهران - استانبول نیز از همین دره و از شمال شهر وان عبور میکند و در حاشیه دریاچه به پایان میرسد.
- در « وان قدیم »، آثاری از دورههای گوناگون تاریخی دیده میشود که شامل دژ، گورستان، آرامگاه، برج، مناره، کاخ، کلیسا، مسجد و سنگنبشتههای متعدد اورارتویی و آشوری است.
- در ناحیه مهم و باستانی وان، بجز کتیبههای اورارتویی و آشوری، یک سنگ ای نوشته از خشیارشا شاه، چهارمین پادشاه هخامنشی و فرزند داریوش بزرگ وجود دارد. این کتیبه در سینهکش صخرهای دست نیافتنی و در زیر قلعه بزرگ اورارتویی ( واقع در میانه دو بخش جدید و قدیم وان ) و با ارتفاع تقریبی بیست متر از سطح زمین جای دارد. از طریق پلکانی سنگی که بسوی قلعه میرود، میتوان بیشتر به این اثر نزدیک شد. در این کتیبه، برخلاف کتیبه شلمنصر سوم که در آن منطقه قرار دارد، هیچ نشانی از خشونت و رفتارهای قهرآمیز وجود ندارد و مانند دیگر کتیبههای هخامنشی از
« خوشبختی مردم » سخن رفته است.
- مضمون کتیبه هخامنشی وان، همانند چندین کتیبه دیگر از خشیارشا و داریوش است. جز آنکه در اواخر آن، خشیارشا بازگو میکند که ایده و آغاز ساخت این اثر متعلق به پدرش بوده است و او آنرا به پایان رسانده است.
• خشایارشا در این کتیبه می گوید :
« خدای بزرگ است اهورامزدا، که بزرگترین خدایان است، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که خوشبختی را برای مردم آفرید، که خْـشَـیارشا ( حرفنوشت: خَـ شَـ یَـ ـا رَ شَـ ـا ) را شاه کرد. تکِ بسیاری شاه ( متن اصلی: اَئـیـوَم پَـرونـام خْـشـایَـثْـیَـم )، تکِ بسیاری فرمانروا. من خشیارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهایی با بسیار مردمان ( خْـشـایَـثْـیَـه دَهْـیـونـام پَـرو زَنـانـام )، شاه بر این زمینِ بزرگ و بس دور. پسر داریوش شاه، هخامنشی. گوید خشیارشا شاه: داریوش شاه که مرا پدر بود، به خواست اهورامزدا بسا بهترینها بکرد و فرمان کندن (کَـنْـتَـنَـئـی) اینجا را بداد، جایی که نپشتهای ( ديـپـيـم ) ننوشت. پسانگاه، من فرمان نبشتن این نپشته را دادم. اهورامزدا بپایاد با دیگر خدایان (بَـگَـئـیـبـیـش)، مرا و شهریاری مرا و آنچه که کردهام ».
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.