tina
07-10-2011, 11:53 PM
ترس را در شکم و معده نیز میتوان حس کرد ولی میگویند جایگاه عشق، قلب است. لجبازی نکنید. عکس قلب و تیری را که به سمت آن پرتاب شده است همگان دیدهاند. در عهد باستان ارسطو معتقد بود قلب جایگاه تمامی احساسات است، هر چند که کلود گالین – پزشک یونانی قرن دوم میلادی – جگر را مرکز همه چیز میدانست اما با این حال قرنهاست که بشر با قلبش هم حس میکند و هم تصمیم میگیرد.
در نیمه دوم قرن ۱۳ میلادی، قلب بهطور رسمی جایگاه عشق خوانده شد و در تمامی تصاویر مذهبی، قلب مکان مقدس عشق خداوندی معرفی شد. در قرن ۱۸ میلادی گرچه علم قلبشناسی در حال بال و پر گرفتن بود ولی جایگاه عشق متزلزل نشد تا آنکه سرانجام در قرن ۲۰ میلادی، انسان عشق را احساسی تولید و کنترل شده از سوی مغز دانست. انسان قرن بیستمی عشق را بیاهمیت و نتیجه گذرای فعل و انفعالات شیمیایی در بدن جلوه داد. بشر قرن بیست و یکی نیز بیشتر به <ماتریالیسم> زیستی گرایش پیدا کرده است.
تحقیقات اخیر نشان داده است که عشق نتیجه واکنش متقابل مغز (مراکز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است جالب است که بدانید قلب نقش مستقل در عاشقشدن بازی میکند. گاهی عشق اصلا نتیجه یک تصمیم عاقلانه و منطقی نیست. در واقع مغز در این میان نقش اندکی ایفا میکند. دهها هزار نرون، اطلاعات درونی بدن را به مغز مخابره میکنند و در نهایت مرکز مربوط به غرایز با بررسی این اطلاعات و اطلاعات هورمونی، دستور بروز عکسالعملهای فیزیکی اتوماتیک مانند ترس، خشم و شادی … را صادر میکند. هنگامی که عاشق میشوید، مغز فرمان میدهد تا ضربان قلب تند، پوست سرخ و تنفس عمیقتر شود.
به لطف تکنیکهای مدرن عکسبرداری از مغز، هماکنون میدانیم که مرکز احساسات در مغز کجاست و به این منطقه در اصطلا ح مغز احساسی (http://www.banoo1.com)میگویند.
بهطور خلاصه وقتی فردی را میبینید که به دلتان مینشیند، بخش مربوط به غرایز در مغز فعال میشود و از بخش مربوط به احساسات میخواهد نظرش را درباره فرد روِیت شده بگوید. بخش احساسات در تمامی خاطرات ذخیره شده در مغز موقعیتهای مربوط به این فرد و این حس را مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه را چه خوب و چه بد بازگو میکند. بخش منطقی مغز نیز موقعیت و دادهها را با توجه به معیارهای خود میسنجد و ممکن یا غیرممکن بودن ایجاد یک رابطه عاشقانه را به کمک هورمونهای مختلف مخابره میکند.
نکته جالب توجه آنجاست که دانشمندان پس از بررسی تصاویر گرفته شده از مغز یک انسان عاشق متوجه شدند که در عشق همان مناطقی درگیر میشوند که وقتی انسان از مواد مخدر یا مشروبات الکلی به مقدار زیاد مصرف میکند، دچار اختلال میشوند. کشف این موضوع، توجیهی برای این ادعاست که عشق کور است.
در نیمه دوم قرن ۱۳ میلادی، قلب بهطور رسمی جایگاه عشق خوانده شد و در تمامی تصاویر مذهبی، قلب مکان مقدس عشق خداوندی معرفی شد. در قرن ۱۸ میلادی گرچه علم قلبشناسی در حال بال و پر گرفتن بود ولی جایگاه عشق متزلزل نشد تا آنکه سرانجام در قرن ۲۰ میلادی، انسان عشق را احساسی تولید و کنترل شده از سوی مغز دانست. انسان قرن بیستمی عشق را بیاهمیت و نتیجه گذرای فعل و انفعالات شیمیایی در بدن جلوه داد. بشر قرن بیست و یکی نیز بیشتر به <ماتریالیسم> زیستی گرایش پیدا کرده است.
تحقیقات اخیر نشان داده است که عشق نتیجه واکنش متقابل مغز (مراکز مربوط به غرایز، احساسات و منطق) و قلب است جالب است که بدانید قلب نقش مستقل در عاشقشدن بازی میکند. گاهی عشق اصلا نتیجه یک تصمیم عاقلانه و منطقی نیست. در واقع مغز در این میان نقش اندکی ایفا میکند. دهها هزار نرون، اطلاعات درونی بدن را به مغز مخابره میکنند و در نهایت مرکز مربوط به غرایز با بررسی این اطلاعات و اطلاعات هورمونی، دستور بروز عکسالعملهای فیزیکی اتوماتیک مانند ترس، خشم و شادی … را صادر میکند. هنگامی که عاشق میشوید، مغز فرمان میدهد تا ضربان قلب تند، پوست سرخ و تنفس عمیقتر شود.
به لطف تکنیکهای مدرن عکسبرداری از مغز، هماکنون میدانیم که مرکز احساسات در مغز کجاست و به این منطقه در اصطلا ح مغز احساسی (http://www.banoo1.com)میگویند.
بهطور خلاصه وقتی فردی را میبینید که به دلتان مینشیند، بخش مربوط به غرایز در مغز فعال میشود و از بخش مربوط به احساسات میخواهد نظرش را درباره فرد روِیت شده بگوید. بخش احساسات در تمامی خاطرات ذخیره شده در مغز موقعیتهای مربوط به این فرد و این حس را مورد بررسی قرار میدهد و نتیجه را چه خوب و چه بد بازگو میکند. بخش منطقی مغز نیز موقعیت و دادهها را با توجه به معیارهای خود میسنجد و ممکن یا غیرممکن بودن ایجاد یک رابطه عاشقانه را به کمک هورمونهای مختلف مخابره میکند.
نکته جالب توجه آنجاست که دانشمندان پس از بررسی تصاویر گرفته شده از مغز یک انسان عاشق متوجه شدند که در عشق همان مناطقی درگیر میشوند که وقتی انسان از مواد مخدر یا مشروبات الکلی به مقدار زیاد مصرف میکند، دچار اختلال میشوند. کشف این موضوع، توجیهی برای این ادعاست که عشق کور است.