توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متن ترانه های محمد اصفهانی
shirin71
07-09-2011, 07:54 PM
متن ترانه های محمد اصفهانی
http://ax.tirip.com/res/l/3510553.jpg
لذت ببرید
shirin71
07-09-2011, 07:54 PM
فرصتِ بدرود
فرصت شمار صحبت
کز این دو راه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
نتوان به هم رسیدن
دل آسمان خون چكان شد از اين غم
زمين يكسر آتشفشان شد از اين غم
نه فرصت كه پيراهن تو ببويم
نه مرهم كه بر دل گذارم
نه مهلت كه در ماتم تو بمويم
نه رخصت كه شيون برآرم
ببين پشت سر مانده بر جا خيمه ها همه خاكستر و خون
ببين پيش رو مانده تنها كاروان اسيران محزون
مران كاروان يكدم بمان ديگر مزن زنگ عزا را
كه گم كرده ام در دشت غم آيينه ی خون خدا را
كجا رفتي اي آبروي دو عالم
نگين سليمان به حلقه خاتم
پس از تو خدا را چه چاره كنم
ز زخم تن تو به ريگ بيابان
ز داغ دل خود به آتش سوزان
ز غم شكوه با سنگ خاره كنم
تو با رفتنت با رخي گلگون
من و تا قيامت دلي پرخون
مران كاروان يكدم بمان ديگر مزن زنگ عزا را
كه گم كرده ام در دشت غم آيينه خون خدا را
shirin71
07-09-2011, 07:54 PM
فردای تنهایی ( امام علی )
گذر دارد زمان بر جاده شب سوگوار امشب
مه از غم كرده روي خويش پنهان در غبار امشب
نسيم مويه گر در گوش نخلستان چه مي گويد
دو تا شد پشت چرخ از سوگ ان يكتا سوار امشب
چه افتاده است يا رب در حريم گنبد گردون
كه مي ريزند انجم اشك حسرت در كنار امشب
بنال اي همنوا با من سرشك از ديده جاري كن
كه خون مي گريد از اين قصه چاه راز دار امشب
علي در چاه غم فرياد زد تنهايي خود را
شنو پژواك ان را از براي شام تار امشب
بنال اي همنوا با من سرشك از ديده جاري كن
كه خون مي گريد از اين قصه چاه راز دار امشب.
shirin71
07-09-2011, 07:55 PM
وقت سحر
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندران ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آنروز بمن مژده ی این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
shirin71
07-09-2011, 07:55 PM
به تو می اندیشم ( آواز )
چيست در زمزمه مبهم آب
چيست در همهمه دلكش برگ
چيست در بازي آن ابر سپيد
روي اين آبي آرام بلند
كه ترا مي برد اينگونه به ژرفاي خيال
چيست در خلوت خاموش كبوترها
چيست در كوشش بي حاصل موج
چيست در خنده جام
كه تو چندين ساعت
مات و مبهوت به آن مي نگري
نه به ابر
نه به آب
نه به برگ
مه به اين آبي آرام بلند
نه به اين خلوت خاموش كبوترها
نه به اين آتش سوزنده كه لغزيده به جام
من به اين جمله نمي انديشم
من مناجات درختان را هنگام سحر
رقص عطر گل يخ را با باد
نفس پاك شقايق را در سينه كوه
صحبت چلچله ها را با صبح
بغض پاينده هستي را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه گل
همه را ميشنوم
مي بينم
من به اين جمله نمي انديشم
به تو مي انديشم
اي سراپا همه خوبي
تك و تنها به تو مي انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم
تو بدان اين را تنها تو بدان
تو بيا
تو بمان با من تنها تو بمان
جاي مهتاب به تاريكي شبها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گلها تو بخند
اينك اين من كه به پاي تو درافتاده ام باز
ريسماني كن از آن موي دراز
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستي تو بجوش
من همين يك نفس از جرعه جانم باقي است
آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش
shirin71
07-09-2011, 07:55 PM
ساقی تشنگان
من زاده علی مرتضایم
من شاهباز ملک لافتایم
فضل و شرف همین بس است برایم
که خادمم به درگه حسینی
والله ان قطعتمو یمینی
خدمتگزار زاده بتولم
من باغبان گلشن رسولم
زفسردگی گلشنش ملولم
دارم دل شکسته و غمینی
والله ان قطعتمو یمینی
سقای تشنگان بی پناهم
دشمن اگر چه گشته خار راهم
من یک تنه حریف این سپاهانم
انی احامی ابدا عن دینی
والله ان قطعتمو یمینی
افتاده ام کنار آب لغزان
آیم بر آب و قلب من فروزان
در آب و آتشم چو شمع سوزان
سوزم ز خاطرات آتشینی
والله ان قطعتمو یمینی
یا رب مددکن این فرس برانم
وین اب را به خیمه گه رسانم
دیگر چه غم که بعد از آن نمانم
جانم فدای عشق نازنینی
والله ان قطعتمو یمینی
در خاک و خون دلم از این غمین است
که از عطش لب تو آتشین است
دستم جدا فتاده بر زمین است
در فرق من عمود آهنینی
والله ان قطعتمو یمینی
والله ان قطعتمو یمینی
انی احامی ابدا عن دینی
shirin71
07-09-2011, 07:56 PM
سرفرازی
وقتي كه در ان ظهر
يك دشت دشمن پيش رويت بود
وقتي كه تو ماندي و يك كربو بلا غربت
يك خيمه تنهايي
در چشمهاي بيقرارت موج ميزد موج ميزد
دريايي از صبر و شكيبايي
اين را تمام سروها گفتند
اين را تمام سروها با قله ها گفتند
ازادگي و سرفرازي بي تو معنايي نخواهد داشت
از هر طرف رفتي
شب بود سياهي بود
يعني كه اي خورشيد خون الود
يعني جهان جز با تو فردايي نخواهد داشت
يعني كه اي خورشيد خون الود
جهان جز با تو فردايي نخواهد داشت
اي با طنين نام تو لب تشنگي سيراب
خيل غريبان را درياب درياب
خيل غريبان را كه ما باشيم اي اشنا درياب
وقتي كه در ان ظهر تو ماندي و يك خيمه تنهايي
در چشمهاي بيقرارت موج ميزد موج ميزد
درايي از صبر و شكيبايي
اي با طنين نام تو لب تشنگي سيراب
خيل غريبان را درياب درياب
خيل غريبان را كه ما باشيم اي اشنا درياب.
shirin71
07-09-2011, 07:56 PM
اوج آسمان
امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نوری دارم
باز امشب در اوج آسمانم
باشد رازی با ستارگانم
امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم
از شادی پرگیرم که رسم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
در آسمانها غوغا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم
امشب یک سر شوق و شورم
از این عالم گویی دورم
با ماه و پروین سخنی گویم
از روی مه خود اثری جویم
جان یابم زین شبها
می کاهم از غمهای
ماه و زهره را به طرب آرم
از خود بی خبرم ز شعف دارم
نغمه ای بر لبها
نغمه ای بر لبها
shirin71
07-09-2011, 07:56 PM
روزی تو خواهی آمد
روزی تو خواهی آمد از كوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار
مرا از پا فكنده شكستنهای بسیار
تو ياس نو دمیده من گلبرگ تكیده
روزی آيی كنارم كه عشق از دل رميده
ترا ناديدن ما غم نباشد كـه در خيلت به از ما كم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ،وليكن چون تو در عالم نباشد
روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی
اما زمن نبينی ديگر به جا نشانی
shirin71
07-09-2011, 07:57 PM
پریشان
مرا كه با تو شادم پريشان مكن
بيا و سيل اشكم به دامان مكن
بيا به زخم عاشقان مرهم
دل مرا يكدم ز غم رها كن
من ای خدا به پای اين پيمان
اگر ندادم جان مرا فنا كن
رميده جان و دل شكسته
منم به پای تو نشسته
منم به ماتم جدايی
نشسته نا اميد و خسته
شكسته ای دل مرا به من بگو چرا چرابه سنگ غمها
زدام حسرت كجا گريزم
كه همچو مرغی شكسته بالم
نمی توانم سخن نگويم
اگر بپر سد كسی ز حالم
فلك به سنگ كينه ها
شكسته قامت مرا
مگرچه كرده ام خدايا؟
شكسته سر شكسته پا
زيار اشنا جدا
كنون كجا روم خدايا؟
shirin71
07-09-2011, 07:57 PM
تنها ماندم
تنها ماندم ، تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم
دل من ز غمت فغان برآرد
دل تو ز دلم خبر ندارد
دل تو ز دلم خبر ندارد
پس از این مخورم فریب چشمت
شرر نگهت اگر گذارد
شرر نگهت اگر گذارد
وصلت را . ز خدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت . بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من . من و غم تا کی
دردی هست . نبود درمانش
تنها ماندم ، تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم
shirin71
07-09-2011, 07:57 PM
مهر و ماه
یکنفس ای پیک سحری
بر سر کویش کن گذری
گو که ز هجرش به فغانم به فغانم
ای که به عشقت زنده منم
گفتی از عشقت دم نزنم
من نتوانم نتوانم نتوانم
من غرق گناهم
تو عذر گناهی
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی
چه شود گر مرا رهانی ز سیاهی ؟
چون باده به جوشم در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم
همه شب بر ماه وپروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم ؟ چه بگویم ؟
به که گویم این راز ؟
غمم این بس که مرا کس نبود دمساز
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
فریاد
ای تنها ای بی تو تنها من
ای با من ای همچو جان با تن
ای نسیم ای بوی پیراهن
ای ز تو چشم دلم روشن
ای دل ای مرغ سحر
شور آواز تو کو ؟
ای شکسته بال و پر
شوق پرواز تو کو ؟
در دل شبهای تار
سوز تو ساز تو کو ؟
موج سرکشم که دل داده ام به دست باد
دل به دریا میزنم تا شوم از خود آزاد
گر چه سردو خامشم
شعله شعله آتشم
گر زبانه بر کشم
هر چه بادا باد
فریاد !فریاد !فریاد !
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
دیده بگشا
ديده بگشا اي به شهدِ مرگِ نوشينت رضا
ديده بگشا بر عدم اي مستيِ هستي فزا
ديده بگشا اي پس ازسوء القضا حسن القضا
ديده بگشا ازكرم ، رنجورِ دردستان ، علي
بحر ِمرواريدِ غم ، گنجورِ مردستان ، علي
ديده بگشا رنجِ انسان بين و سيلِ اشك وآه
كبرِ پُستان بين و جامِ جهل و فرجامِ گناه
تير و تركش ، خون وآتش ، خشمِ سركش ، بيمِ چاه
ديده بگشا بر سِتم ، دراين فريبستان ، علي
شمعِ شبهاي دژم ، ماهِ غريبستان ، علي
ديده بگشا نقشِ انسان ماند باجامي تهي
سوخت لاله ، مرد لِِِِِِيلي ، خشك شد سروِ سهي
زآگهي مان جهل ماند و جهل ماند از آگهي
ديده بگشا اي صنم اي ساقيِ مستان ، علي
تيره شد از بيش و كم ، آيينة هستان ، علي
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
نماندگان و رفتگان
نامدگان و رفتگان از دو كرانه زمان
سوي تو ميدوند هان ! اي تو هميشه در ميان
آه كه مي زند برون از سر و سينه موجِ خون
من چه كنم كه از درون دست تو ميكِشد كمان
پيشِ وجودت از عدم ، زنده و مرده را چه غم
كز نفس تو دم به دم ، ميشنويم بويِ جان
پيشِ تو جامه در برم نعره زندكه بردرم
آمدمت كه بنگرم ، گريه نمي دهد اَمان . . .
اي گلِ بوستانسرا از پسِ پرده ها درآ
بويِ تو ميكِشد مرا وقتِ سحر به بوستان
هرچه به گِرد ِ خويشتن مينگرم دراين چمن
آينه ضميرِ من ، جز تو نمي دهد نشان
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
علی ای همای رحمت
علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را
كه به ماسوي فكندي همه سايه هما را
نــاشناسي كـه به تاريكـي شب
مي بُرد شــامِ يتيمانِ عــرب
پادشاهي كه به شب بْرقَع پوش
مي كِشد بارِگدايان بردوش
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين
به علي شناختم من بخدا قسم خدا را
بخــدا كـه در دو عـالم اثــر از فنــا نمانـد
چو علي گرفته باشد سُرِ چشمه بقا را
برو اي گداي مسكين در خانه علي زن
كه نگين پادشاهي دهد از كرم گدا را
درجهاني همه شور و همه شَر
ها عُليّّ بشرّ كَيفُ بشر
شَبرْوان مستِ وِلاي تو علي
جانِ عالم به فداي تو علي
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
تا من بدیدم روی تو
يك چشم من اندر غم دلدار گريست
چشم دگرم حسود بود و نگريست
چون روز وصال آمد او را بستم
گفتم نگريستي نبايد نگريست
تا من بديدم روي تو اي ماه و شمعِ روشنم
هر جا نشينم خرمم هر جا روم در گلشنم
من آفتاب انورم خوش پرده ها را بر درم
من نو بهارم آمدم تا خارها را بركَنم
تو عشقِ زيبايِ مني هم من توام هم تو مني
خشمين تويي راضي تويي هم شادي و هم درد و غم
لطفِ تو سابق مي شود جانِ من عاشق مي شود
بر قهر ، سابق مي شود چون روشنايي بر ظُلَم
گويم سخن را باز گو مردي كَرم ز آغازگو
هين بي ملولي شرح كن من سخت كُند و كودنم
گويد كه آن گوشِ گران بهتر زهوشِ ديگران
صد فضل دارد اين بر آن كانجا هوا اينجا منم
رو رو كه صاحب دولتي جانِ حيات و عشرتي
رضوان و حور و جنتي زيرا گرفتي دامنم
هم كوه و هم عنقا تويي هم عروه الوثقي تويي
هم آب و هم سقا تويي هم باغ و سرو و سوسنم
shirin71
07-09-2011, 07:58 PM
وصف علی
علي را وصف در باور نيايد
زبان هرگز ز وصفش برنيايد
علي با درد ِغربت آشنا بود
علي تنهاترين مرد ِخدا بود
علي درآستين دستِ خدا داشت
قدم در آستانِ كبريا داشت
علي سوز و گدازي جاودانه است
علي راز و نيازي عاشقانه است
دل دريايي اش درياي خون بود
زخون باغ و بهارش لاله گون بود
علي را وصف در باور نيايد
زبان هرگز ز وصفش برنيايد
نواي عشق از ناي علي بود
اذان ِ سرخ ، آواي ِ علـي بــود
علي را قدر ، پيغمبر شناسد
كه هركس خويش را بهتر شناسد
علي را وصف در باور نيايد
زبان هرگز ز وصفش برنيايد
دل ز عشقِ تو دريا شد يا علي
جان ز شوقِ تو شيدا شد يا علي
ما به عهدِ تو پابنديم يا علي
تا به مهرِ تـو پيــونـديم يا علي
ياعلي ، قبله عاشقان ، ياعلي
علي را وصف در باور نيايد
زبان هرگز ز وصفش برنيايد
shirin71
07-09-2011, 07:59 PM
جانِ جان
پوشيده چون جان ميروي
هردم ميانِ جانِ من
چون ميروي بي من مرو
اي جانِ جان بي تن مرو
ازچشمِ من بيرون مشو
هفت آسمان را بردرم
و ز هفت دريا بگذرم
چون دلبرانه بنگري
درجانِ سرگردانِ من
اي مانده درهجران مرا
زارم بكش اي جان برآ
سرمست وخندان ازدرآ
اي يوسفِ كنعانِ من
اي شيرِ خدا
شمس الضحي
شهِ من
اي بحرِ وفا
بدرالدجا
مـه ِ مـن
اي ماهم علي
شاهم علي
علي جان
اي پيرم علي
ميرم علي
علي جان
رندان سلامت ميكنند جان را غلامت ميكنند
مستي زجامت ميكنند مستان سلامت مي كنند
غوغايِ روحاني نگر سيلابِ طوفاني نگر
خورشيدِ رباني نگر مستان سلامت ميكنند
اي شيرِ خدا
شمس الضحي
شهِ من
اي بحرِ وفا
بدرالدجا
مـه ِ مـن
اي ماهم علي
شاهم علي
علي جان
اي پيرم علي
ميرم علي
علي جان
shirin71
07-09-2011, 07:59 PM
هستی تویی
بشکن سبوی باده را
مستی تویی هستی تویی
در این سرای نیستی
مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین
سر چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان
جایی فرا سوی زمان
نوری هبوط می کند
در غربت این لا مکان
بنگر که دریا خون شده
فواره ها گلگون شده
لیلای بی دل را ببین
از عشق تو مجنون شده
در این غروب واپسین
از چتر خورشید یقین
نور حقیقت می چکد
بر خاک مشکوک زمین
فریاد و بانگی می رسد
عالم سکوت می کند
از هیبتش سلطان دهر
آسان سقوط می کند
آدم هراسان می شود
محشر نمایان می شود
از تاول آئینه ها
خورشید گریان می شود
تقدیر ما در دست توست
زنجیر بر دستان ما
ما را رها کن از عدم
هستی بده بر جان ما
بشکن سبوی باده را
مستی تویی هستی تویی
در این سرای نیستی
مستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین
سر چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد
shirin71
07-09-2011, 07:59 PM
زيارت ( ملا ممدجان )
دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد
كجا گويم كه با اين درد جانسوز
طبيبم قصد جان ما توان كرد
بران سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
------------------------------------------
سركوه بلند فريـادكـردم
علي شير خدا را ياد كردم
علي شير خدايا شاه مردان
دل ناشاد ما را شاد گـردان
بياكه بريم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـي آن شـاه مردان
علي شيرخدا دردم دوا كن
منـاجـات مـرا پيش خـدا كن
چراغ آسمون نذردل تــو
ه هر جا عاشق دردش دوا كن
بياكه بريم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـي آن شـاه مردان
بگيريـم دامـن شيـرخـدا را
نظرگاه چون رويم باهم نگارا
نهيم برچشم خود قفل طـلارا
بگرييم تـاخــدا رحمش بيايد
بياكه بريم به مزار ملاممدجان
مزارمـولاعلـي آن شـاه مردان
shirin71
07-09-2011, 07:59 PM
سلسلهء جنون
چـه كنم اي مـاه تـابـان
زغمت درشام هجـران
چه كنم زغمت چـون سازم
شده بسته رهِ پروازم
چه شود بـه بَرم بازآيـي
پر و بالِ دلم بگشايـي
شب همه شب در تاب و تبم
آمده بي تو جان به لبم
مهرت به جانم زد شرر ؛ شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـفِ تو سلسله جنونم
ز ازل بــر عشـقت زادم
ز فـراقت در فـريـادم
تـو بيـا اي يـار ديـريــن
بـه برم چون جان شيرين
مده چـون زلفت بـر بـادم
بـه هواي تو چون فرهادم
شب همه شب شد نغمه گري
كـار ِ مـن و مرغ سحري
مهرت به جانم زد شرر ؛ شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـفِ تو سلسله جنونم
نه صبوري در دل مارا نـه پيـامي از تـو يـارا
شده دل پابست مويت نرود به رهي جز كويت
چه شود از روي ياري ز دل تنگـم يـاد آري
درشب هجران ماهِ مني ليـليِ مجنون خواهِ مني
مهرت به جانم زد شرر ؛ شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـفِ تو سلسله جنونم
چـه كنم اي مـاه تـابـان زغمت درشام هجـران
چه كنم زغمت چـون سازم شده بسته رهِ پروازم
چه شود بـه بَرم بازآيـي پر و بالِ دلم بگشايـي
شب همه شب در تاب وتبم آمده بي تو جان به لبم
مهرت به جانم زد شرر ؛ شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلـفِ تو سلسله جنونم
shirin71
07-09-2011, 08:00 PM
آرام جان
اي مردمان بگوييد آرام جان من كو
راحت فزاي هرکس؛ محنت رسان من كو
نامش همي نيارم بردن به پيش هركس
گه گه به نازگويم سرو روان من كو
در بوستانِ شادي هركس به چيدن گُل
آن گُل كه نشكنندش در بوستان من كو
جانانِ من سفر كرد با او برفت جانم
باز آمدن از ايشان ؛ پيداست ؛ آن من كو
هر چند در كمينه نامه همي نيرزم
درنامه بزرگان زو داستان من كو
هركس به خانماني دارند مهرباني
من مهربان ندارم ؛ نامهربان من كو
shirin71
07-09-2011, 08:00 PM
نوائی
نـوايي نـوايي نـوايي نـوايي
الهـي نمانـد نشان از جـدايي
غمت در نهان خـانه دل نشيند
به نازي كه ليلي به محمل نشيند
خلد گر به پا خاري آسان برآيد
چه سازم به خاري كه بر دل نشيند
نـوايي نـوايي نـوايي نـوايي
الهـي نمانـد نشان ازجـدايي
به دنبال محمل سبك تر قدم زن
مبـادا غبـاري به محمل نشيند
مرنجان دلم را كه اين مرغ وحشي
ز بامي كه برخاست مشكل نشيند
نـوايي نـوايي نـوايي نـوايي
الهـي نمانـد نشان از جـدايي
به دنبال محمل چنان زار گِريَم
كه از گريه ام ناقه در گِل نشيند
بنازم به بزم محبت كه آنجا
گدايـي به شاهـي مقابل نشيند
shirin71
07-09-2011, 08:01 PM
تمنا
در پيش بيدردان چرا فرياد بي حاصل كنم
گرشكوه اي دارم زدل با يار صاحبدل كنم
در پرده سوزم همچو گُل درسينه جوشم همچو مُل
من شمع رسوا نيستم تا گريه درمحفل كنم
اول كنم انديشه اي تابرگزينم پيشه اي
آخر به يك پيمانه مِي انديشه راباطل كنم
زان دو ؛ ستانم جام را آن مايه آرام را
تاخويشتن را لحظه اي ازخويشتن غافل كنم
از گُل شنيدم بوي او مستانه رفتم سوي او
تاچون غباركوي او ؛ دركوي جان منزل كنم
روشنگري افلاكيم ؛ چون آفتاب از پاكيم
خالي نيم تا خويش را سرگرم آب وگِل كنم
غرق تمناي توام ؛ موجي زدرياي توام
من نخل سركش نيستم ؛ تاخانه درساحل كنم
دانم كه آن سرو سهي از دل ندارد آگهي
چند از غمِ دل چون رهي فريادِ بي حاصل كنم
shirin71
07-09-2011, 08:02 PM
افسانه
حيلت رهاكن عاشقا
ديوانه شو ديوانه شو
وندر دل آتش درآ
پروانه شو پـروانه شو
پروانه شو پـروانه شو
رو سينه را چون سينه ها
هفت آب شوي از كينه ها
وانگه شراب عشق را
پيمانه شو پيمانه شو
هم خويش را بيگانه كن
هم خانه را ويرانه كن
هم خويش را بيگانه كن
هم خانه را ويرانه كن
وانگه بيا با عاشقان
هم خانه شو هم خـانه شو
بايد كه جمله جان شوي
تا لايق جانان شوي
بايد كه جمله جان شوي
تا لايق جانان شوي
گرسوي مستان مي روي
مستانه شو مستانه شو
گرسوي مستان مي روي
مستانه شو مستانه شو
چون جان تو شد در هـوا
ز افسانه شيرين ما
فاني شو چون عاشقان
افسانه شو افسانه شو
فاني شو چون عاشقان
افسانه شو افسانه شو
افسانه شو افسانه شو
shirin71
07-09-2011, 08:02 PM
اشطر خواجو
پوشیده چون جان می روی (2)
هر دم میان جان من
سرو خرامان منی (2)
ای رونق بستان من
چون می روی بی من مرو (2)
ای جانِ جان بی تن مرو
از چشم من بیرون مشو
ای شعله تابان من
پوشیده چون جان می روی (2)
هر دم میان جان من
سرو خرامان منی (2)
ای رونق بستان من
ای شعله تابان من
در پیش بی دردان چرا (2)
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل (2)
با یار صاحب دل کنم
اول کنم اندیشه ای (2)
تا برگزینم تیشه ای
آخر به یک پیمانه می (2)
اندیشه را باطل کنم
از گل شنیده ام بوی او (2)
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او (2)
در کوی جان منزل کنم
دانم که آن سرو سهی (2)
از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی (2)
فریاد بی حاصل کنم
غرق تمنای تو ام (2)
موجی ز دریای تو ام
من نخل سرکش نیستم (2)
تا خانه در ساحل کنم
shirin71
07-09-2011, 08:02 PM
هستی تویی
بشکن سبوی باده را
مستی تویی مستی تویی
در این سرای نیستی
هستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین
سر چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد
بنگر که از هفت آسمان
جایی فرا سوی زمان
نوری هبوط می کند
در غربت این لا مکان
بنگر که دریا خون شده
فواره ها گلگون شده
لیلای بی دل را ببین
از عشق تو مجنون شده
در این غروب واپسین
از چتر خورشید یقین
نور حقیقت می چکد
بر خاک مشکوک زمین
فریاد و بانگی می رسد
عالم سکوت می کند
از هیبتش سلطان دهر
آسان سقوط می کند
آدم هراسان می شود
محشر نمایان می شود
از تاول آئینه ها
خورشید گریان می شود
تقدیر ما در دست توست
زنجیر بر دستان ما
ما را رها کن از عدم
هستی بده بر جان ما
بشکن سبوی باده را
مستی تویی مستی تویی
در این سرای نیستی
هستی تویی هستی تویی
تو آفتاب هشتمین
سر چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد
shirin71
07-09-2011, 08:02 PM
مرگ آفتاب
وَ قَدرٌ بِالطوُسٌ یا اِله ها
مِن مُصیبَتٍ اَللَهتُ عَنَ الاَحشاءِ بِالصَّفَراتٍ
اِلَی الحَشرِ حَتّی یَبعَثُ اللهُ القائِمً
یٌفَرِجُ عَنَّ الغَمِّه وَ بِالکُرُباتٍ
عاشق عشق به هوای تو شد
کشته رضا به رضای تو شد
حنجره ها خون آلود است
قصه همین است تا بوده است
زهری چالاک در اقیانوس
ماه را کشتند در یک کابوس
نیلوفر در خواب مرداب
شمع کشته شود در مرگ آفتاب
تیغ هراسی بر رگ عشق
رود مصیبت در رگ عشق
برج کبوتر خالی نیست
منظره جز ویرانی نیست
خانه خراب است شیون او
شب زده ها و فصل خسوف
مزرعه هاشان تشنه ی رود
ظلم وستم با ابر کبود
بیداری سنگین است
زخم عشق ،با یادش شیرین است
در مسلخ می کوشم عریانی
تیغش از خون دل رنگین است
وای ...وای ...وای ...
عاشق عشق به هوای تو شد
کشته رضا به رضای تو شد
حنجره ها خون آلود است
قصه همین است تا بوده است
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
خم می
بشکست اگر دل من
به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت
شکند اگر سبویی
شکند اگر سبویی
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
حضور (فاصله)
از تـو و فــاصله بـا تــــو
از تـو بـا حضـوری دلتنگ
تنها مونده بغضی سنگيـن
کـه تو سينه ميـزنه چنگ
ايــن غــم پنهونــی مـن
تـو نـدونستی چه تلـخـه
اين تو خود شکستن مـن
تـو نـدونستی چـه سخته
کاشکــی بـودی تـا ببينی
لحظه هام بی تو ميميرن
واســه بـــا تــو نبــودن
انتقــام ازمـن ميگيرن
حـالا همصـدا بـا يـــادت
شعــر مــونـدن ميخونم
ميــدونــم که نـاگزيــری
امـا منتظــر مـيمــونــم
مـونـدن مـن يـه گـريـزه
تــو هجــوم نـا اميــدی
تـو در ايـن هجـوم ساکن
يه حضـــور نــا پديـدی
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
سپید و سیاه
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پايي خسته
تيرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سايه ای از سر ديوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاريکی و اين ويرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نيست رنگی که بگويد با من
اندکی صبر سحر نزديک است
هر دم اين بانگ بر آرم از دل
وای اين شب چقدر تاريک است
خنده ای کو که به دل انگيزم
قطره ای کو که به دريا ريزم
صخره ای کو که بدان آويزم
مثل اينست که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليک غمی غمناک است
هر دم اين بانگ بر آرم از دل
وای اين شب چقدر تاريك است
اندکی صبر سحر نزديک است
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
دلواپسی ها
دلواپسی هامو بگیر از من
غمهاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
تو چشم خیس من تماشا کن
تو سالها همزاد من بودی
تصویری از دیروز و امروزم
همت کن و یاری کن. بگذار
تا مهربونی را بیاموزم
تا مهربونی را بیاموزم
آینه ای همسایه کاری کن
تا ساعتی پیش تو بنشینم
جز سایه سار مهربون تو
چیزی نه می خوامو نه می بینم
یک عمر دنبال چه می گشتم
در جاده های بی سرانجامی
یک عمر گشتم تا که فهمیدم
تو سایه بون خستگیهامی
تو سایه بون خستگیهامی
دلواپسی هامو بگیر از من
غمهاتو ای آینه حاشا کن
قدری بخند و روشنی ها رو
تو چشم خیس من تماشا کن
تو چشم خیس من تماشا کن
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
یادگار
با من بمون ای همسفر
با من که از ره خسته ام
با جــام لبـريـز نگـات
از هستی خـود رسته ام
با من بمون ای همزبون
تـو ايـن شب دلـواپسی
با من که تنها مونده ام
در لحظـه هـای بيـکسی
ای يادگار از تو غرور زخمی ام
ای فارغ ازمن فارغ از يادت نيم
بر من رقيبم را پسنديدی ولی
شادم که ميدانی و ميدانم کيـم
شادم که سودايي ندارم
در سينه غوغـايي ندارم
آيينه ام خو کرده با شب
چشمی به فردايي ندارم
shirin71
07-09-2011, 08:03 PM
لاله ی عاشق
جماعت يه دنيا فرق
بين ديدن و شنيدن
بريد از اونا بپرسيد
که شنيده ها رو ديدن
راز سنگرای عشق
ايد از ستاره پرسيد
التهاب تشنه ها رو
کی ميدونه غير خورشيد
پشته ها پر از شقايق
کشته ها لاله عاشق
باغ گل زخم شکفته
غنچه ها داغ نهفته
صبح صحرا لاله گون بود
شب دريا رنگ خون بود
ميگن عاشقی محاله
باشه ما محال ديديم
خيلی ها ميگن خياله
ولی ما خيال ديديم
توی عصر آتش و خون
خيلی ها عشق چشيدن
بعضی هام زرد و فسرده
موندن و حسرت کشيدن
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
به یادت
دو دستم ساقه سبز دعايت
گـل اشـکم نثـار خاک پايـت
دلم در شاخه ياد تو پيچيـد
چو نيلوفر شکفتـم در هوايت
به يادت داغ بـر دل مـی نشانـم
زديده خون به دامن می فشانم
چو نــی گر نالم از سوز جـدايـي
نيستان را به آتش می کشانم
به يادت ای چـراغ روشـن مـن
ز داغ دل بسوزد دامـن مـن
ز بس در دل گل يادت شکوفاست
گرفتـه بـوی گـل پيــراهن مـن
همه شب خواب بينم خواب ديدار
دلـی دارم دلـی بـی تـاب ديدار
و خورشيدی و من شبنم چه سازم
نه تـاب دوری و نه تاب ديــدار
سـری داريـم و سـودای غـم تـو
پـری داريـم و پــروای غم تـو
غمت از هر چه شادی دلگشاتـر
دلـی داريـم و دريــای غم تـو
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
پهلوانان نمی میرند
اي عاشقان اي عاشقان هنگام كوچ است از جهان
درگوش جانم مي رسد طبل رحيل از آسمان
اين بانگها از پيش و پس بانگ رحيل است و جرس
هر لحظه اي نفس و نفس سر مي كشد درلا مكان
زين شمع هاي سرنگون زين پرده هاي نيلگون
خلقي عجب آيد برون تا غيبها گردد عيان
زين چرخ دولابي ترا آمدگران خوابي ترا
فرياد از اين عمر سبك زنهار از اين خواب گران
ايدل سوي دلدار شو اي يار سوي يار شو
اي پاسبان بيدار شو خفته نشايد پاسبان
هرسوي شمع و مشعله هرسوي بانگ و مشغله
كامشب جهان حامله زايد جهان جاودان
تو گل بدي و دل شدي جاهل بدي عاقل شدي
آنكو كشيدت اينچنين آنسو كشاند كهكشان
دركف ندارم سنگ من باكس ندارم جنگ من
با كس نگيرم تنگ من زيرا خوشم چون گلستان
پس خشم من زان سربود وز عالم ديگر بود
اينسوجهان آنسو جهان بنشسته من بر آستان
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
پنجره ها
پشت دريا شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهايي است که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه معرفتی است
مردم شهر به يک چينه چنان می نگرند که به يک شعله ،
به يک خواب لطيف
خاک موسيقی احساس ترا می شنود
و صدای پر مرغان اساطير می آيد در باد
پشت دريا شهريست
که در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحر خيزان است
پشت دريا شهری است ، قايقی بايد ساخت
قايقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب
قايق از تور تهی ، و دل از آرزوی مرواريد
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند ،
دور بايد شد از اين خاک غريب
شب سرودش را خواند ، نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم راند ، همچنان خواهم خواند
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
شکوه
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
داد و بی داد که در محفل ما رندی نیست
که برش شکوه برم داد ز بیداد کشم
عاشقم، عاشق روی تو نه چیز دگری
بار هجران و وصالت به دل شام کشم
در غمت ای گل شاداب من ای خسروی من
جور مجنون ببرم ، تیشه ی فرهاد کشم
سال ها می گذرند ، حادثه ها می آیند
انتظار فرجت نیمه ی خرداد کشم
انتظار فرجت نیمه ی خرداد کشم
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
حسرت
نمی خواستم خورشيد و ازت بگيرم
نمی خواستم آسمونت ابری باشه
نمی خواستم که چشات بارونی و سرد
سهم تو گرِِِِِيه باشه بی صبری باشه
آرزوم بوده کــه آسمون تو شبـها
برا تو يه سقف پر ستــاره باشه
روی طاقچه ماه برات مثل يه آينه
کهکشونا هم برات گهواره باشه
نازنين من اگه تاريکم غمی نيست
تو به فرداها به روشنی بينديش
همه پنجره ها ارزونی تو
به جهانی خوب و ديدنی بينديش
دخترم دلخوشی بابا هميشه
به گل افشونی لبخند تو بوده
خودش آشنای پاييزه و اما
برا خاطر تو از بهار ســروده
shirin71
07-09-2011, 08:04 PM
خانه دل
از داغ غمت هر که دلش سوختنی نيست
از شمع رخت محفلش افروختنی نيست
در طوف حريمش ز فنا جامه احرام
کرديم که اين جامه به تن دوختنی نيست
گرد آمده از نيستي اين مزرعه را بـرگ
ای برق مزن خرمن ما سوختنی نيست
گوينـد که درخانه دل هست چـراغـی
افــروخته کاندر حـرم افروختنی نيست
يکدانه اشک است روان بـر رخ زرين
سيم و زر ما شکر که اندوختنی نيست
shirin71
07-09-2011, 08:05 PM
ای همه هستی
تـو مگـو مـا را بـدان شـه بـــار نيست
بــا کــريمـان کــارهـا دشوار نيست
چون در اين دل برق مهر دوست جست
اندر آن دل دوستی می دان که هست
هيــچ عــاشق خود نبــاشد وصـل جـو
کــه نــه معشوقش بــود جـويـای او
در دل تــو مهــر حـق چون گشته نـو
هست حــق را بی گمان مهـری به تو
ای همـه هستـی زتــو پـيــــدا شده
خــاک ضعيف از تـــو تــوانـــا شده
آنـچــه تغيــــر نپـذيـــرد تـويـــي
وانکـــــه نـمردست ونميــرد تــويي
تــا کــرمـت راه جـهــان بــرگرفت
پشت زميــن بــار گــران بــرگـرفت
هــرکــه نــه گـويای تو خاموش بـه
هــرچـــه نــه يـــاد تــو فراموش به
غنچــه کمــر بستـه کـه مـا بنده ايم
گــل همه تـن جـان که به تو زنده ايم
دست از اين پيـش کـه دارد کــه مـا
زاری از ايــن بيش کــه دارد کـه مــا
چــاره مــا ســاز کــه بــی يـاوريـم
گـــر تـــو بـرانــی بـه که روی آوريم
shirin71
07-09-2011, 08:05 PM
خانه آئینه
قتست که بنشينی و گيسو بگشايی
تا با تو بگويم غم شبهای جدايی
بزم تو مرا ميطلبد آمدم ای جان
من عودم و از سوختنم نيست رهايی
تا در قفس بال و پر خويش اسيرست
بيگانه پرواز بود مرغ هوايي
ا شوق سر انگشت تو لبريز نواهاست
تا خود به کنارت چه کند چنگ نوايی
ای وای بر آن گوش که بس نغمه اين نای
بشنيد و نشد آگه از انديشه نايی
افسوس بر آن چشم که با پرتو صد چشم
در آينه ات ديد و ندانست کجايي
در آينه بندان پريخانه چشمم
بنشين که به مهمانی ديدار خود آيی
بينی که دری از تو بروی تو گشايند
هر در که بر اين خانه آيينه گشايی
shirin71
07-09-2011, 08:05 PM
عشق نهان
دل بردی از من به يغما ای ترک غارتگر من
ديدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تير و کمان شد از بار غم پيکـر مـن
مـی سـوزم از اشتياقت در آتشم از فـراقت
کانــون مـن سينه مـن سـودای مـن آذر مـن
بـار غـم عشق او را گـردون نيـــارد تحمـل
چـون مـی تـوانـد کشيـدن اين پيکر لاغر من
اول دلم را صفــا داد آيينــه ام را جــلا داد
آخـر بـه بـاد فنـا داد عشق تـو خاکستـر مـن
shirin71
07-09-2011, 08:05 PM
دل تنگ
سر خود را مزن اينگـونـه به سنگ
دل ديـوانـه تنـها دل تنگ
منشيـن در پس ايـن بهت گـران
مدران جامه جان را مدران
مکن ای خسته در اين بغض درنگ
دل ديـوانـه تنـها دل تنگ
پيش اين سنگدلان قدر دل و سنگ يکی است
قيل و قال زغن و بانگ شباهنگ يکی است
ديدی آن را که تو خواندی به جهان يار ترين
چه دل آزار ترين شد چه دل آزار ترين ؟
نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند
نه همين در غمت اينگونه نشاند
بـا تـو چـون دشمـن دارد سـر جنـگ
دل ديـوانـه تـنــها دل تنـگ
نـالـه از درد مکن
آتشی را کـه در آن زيسته ای سـرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو باش از اين عشق و سر افراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون رنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ . . .
shirin71
07-09-2011, 08:05 PM
آفتاب مهربانی
آفتاب مهربانی
سايه تو بر سر من
ای که در پای تو پيچيد
ساقه ی نيلوفر من
با تو تنها با تو هستم
ای پناه خستگی ها
در هوايت دل گسستم
از همه دلبستگيها
در هوايت پر گشودن
باور بال و پر من باد
شعله ور از آتش غم
خرمن خاکستر من باد
ای بهار باور من
ای بهشت ديگر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
چون بنفشه بی تو بی تابم
بر سر زانو سر من
بی تو چون برگ از شاخه افتادم
زرد و سرگردان در کف بادم
گرچه بی برگم گرچه بی بارم
در هوای تو بی قرارم
برگ پاييزم
بی تو می ريزم
نو بهارم کن
نو بهارم
ای بهار باور من
ای بهشت ديگرمن
shirin71
07-09-2011, 08:06 PM
دلقک
به زمین خوردن دلقک
يا در آوردن شکلک
واسه اینه که تو بخندی
مثل رسم شاه و تلخک
کفشای لنگه به لنگه
می پوشه که هی بلنگه
پای راستش ميده جفت پا
تا پای چپش بلنگه
واسه نونه واسه نونه
تا به كارش تو بخندی
که اگه اينو بدونی
تو به دلقک نمی خندی
تو به دلقک نمی خندی
کفشای لنگه به لنگه
می پوشه که هی بلنگه
مى دونه كه هر چي سنگه همه پيش پای لنگه
مى دونه كه هر چي سنگه همه پيش پای لنگه
پشت این چهره خندون
اون هميشه غصه داره
اين همه شکلک و بازی
واسه نونه در مياره
واسه نونه در مياره
shirin71
07-09-2011, 08:06 PM
شب افروز
بینی جهان را خود را نبینی
تا چند جانا غافل نشینی
نور قدیمی شب را بر افروز
دست کلیمی در آستینی
بیرون قدم نه از دور آفاق
تو پیش از اینی تو بیش از اینی
جانی که بخشند دیگر نگیرند
مرگ است صیدی تو در کمینی
صورتگری را از من بیاموز
شاید که خود را باز آفرینی
صورتگری را از من بیاموز
شاید که خود را باز آفرینی
سركش مشو كه چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبر كه در كف او موم است سنگ خـــارا
shirin71
07-09-2011, 08:06 PM
بوی باران
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من بهارم بهشت من کجایی؟
جان من کجایی
کجایی
که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا
ای گل آشنا بیا
بیقرارم بیا
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
---
shirin71
07-09-2011, 08:06 PM
مثل گل
پدرا پدربزرگا ، مادرا مادربزرگا ، مثلِ گل مثلِ بهارين
دلامون نازك و نرمه ، چشامون چشمه شرمه ، اشكامونو درنيارين
كاشكي مي شد براي بزرگترامون قصراي طلا مي ساختيم
مثِ آب چشمه ها آيينه هاشو صاف و پر جلا مي ساختيم
ابر فتنه وقتي سنگ غم مي باريد ، سينه مونو سپر بلا مي ساختيم
چشامون دروغ نميگن واسه ما چراغ راهين
گرچه پشتتون خميدس واسه ما پشت و پناهين
ماها مثل شب و روزيم شما مثل مهر و ماهين
كاشكي مي شد با شما تو شهر عاشقا بمونيم
مثل اون قديم نديما قصه وفا بخونيم
رمز روزا رو بفهميم
رازشبهارو بدونيم
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
آسیمه سر
زينگونه ام که در غم غربت شکيب نيست
گر سر کنم شکايت هجران غريب نيست
جانم بگير و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکيب هست وز جانان شکيب نيست
گمگشته ی ديار محبت کجا رود
نام حبيب هست و نشان حبيب نيست
عاشق منم که يار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و ليکن طبيب نيست
آسيمه سر رسيدی
از غربت بيابان
دلخسته ديدمت در
آوار خيس باران
وا مانده در تبی گنگ
ناگه به من رسيدی
من خود شکسته از خود
در فصل نا اميدی
در برکهء دو چشمت
نه گريه و نه خنده
گم کرده راه شب را
سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق
هر گز نبرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
پيدا نميشدی تو
شايد که مرده بودم
من با تو خو گرفتم
از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود
تا اين ترانه گفتم
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
در خلوت سرايم
يک باره پر کشيدی
آن گاه ای پرنده
بار دگر پريدی
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
شب آفتابی
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور ودراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبير رؤيای ناديده ای
تو نوری كه بر سايه تابيده ای
تو يك آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاك ترديد باريده ای
تو يك خانه در كوچه زندگی
تو يك كوچه در شهر آزادگی
تو يك شهر در سرزمين حضور
تويی راز بودن به اين سادگی
مرا با نگاهت به رؤيا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بي تپش در سراب
مرا تا تكاپوی دريا ببر
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
با شوق تو
دکلمه]
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخواست ،فتنه ای حاصل شد
صد نشتر عشق بر رگ روح زدند
یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
تنگ غروب فصل بهار
یه كوچه باغ یه پنجره
یه قلب پیر پر از امید
باشوق تو منتظره
باگوشه های چارقدش
اشكاشو پنهون میكنه
اما نگاش غصّه هاشو
از دور نمایون میكنه
منتظره پرستو ها
خبر بیارن از گلش
اما نمیدونه اونام
خبرندارن از گلش
اون گل سرخ تو تاریكی
ستاره شد شبو شكست
خورشید روشنی شد و
رفت و تو آسمون نشست
رفت و تو آسمون نشست
اما هنوز فصل بهار
با صد هزار تا خاطره
یه قلب پیر ؛ پر از امید
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره
تنگ غروب فصل بهار
یه كوچه باغ یه پنجره
یه قلب پیر پر از امید
باشوق تو منتظره
باگوشه های چارقدش
اشكاشو پنهون میكنه
اما نگاش غصّه هاشو
از دور نمایون میكنه
منتظره پرستو ها
خبر بیارن از گلش
اما نمیدونه اونام
خبرندارن از گلش
اون گل سرخ تو تاریكی
ستاره شد شبو شكست
خورشید روشنی شد و
رفت و تو آسمون نشست
رفت و تو آسمون نشست
اما هنوز فصل بهار
با صد هزار تا خاطره
یه قلب پیر ؛ پر از امید
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره
باشوق تو منتظره
نشسته پشت پنجره
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
ماه نو
الیلی وای لیلی وا لیلی
واویلی یا واعویلی ویلی واویلی واویلی
والیلی وای لیلی وا لیلی
واویلی یا واعویلی ویلی واویلی
روزم شب از محالی خوابی خیالی واویلی
از موی او نال و نالان مویی و نالی واویلی
نعل سمندش از خاک بر شده تا افلاک
در غم او رشک مجنونم من و دل حالی
تو شمع کاشانه منم چو پروانه
دلم به زلف توست مزن بر او شانه
جانا بدرالدجایی دام دلهایی
از رشک تو زهره گویان: رو چه آرایی؟
از رخ خوبت هیهات مه به فلک شه مات!
مانده چو گو سر به چوگان من سودایی...
یآااااا خیر الحبیبی ومحبوب
جامم پر از دنانی راحی ریحانی
ای لاله رو داغ جانان داغ جانانی
شور نشاطش در چنگ شعله آتش رنگ
از تف و آتش افشان شد دم انسانی
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
ستاره غریب
تو ستاره غریبی تو شکوه باور من
شب عاشقیست یارا بنشین برابر من
تو چه کرده ای که با تو شده عشق تار و پودم
تو چه کرده ای که عمریست پی تو در سجودم
تو چه کرده ای که عمری ز پیت دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام من
چه شکسته ایستادی، چه شکسته تر پریدی
به طواف عاشقانه حرم خدا رسیدی، حرم خدا رسیدی
تو چه کرده ای که عمری ز پیت دویده ام من
به خدا قسم که با تو به خدا رسیده ام من
چه شکسته ایستادی، چه شکسته تر پریدی
به طواف عاشقانه حرم خدا رسیدی، حرم خدا رسیدی
shirin71
07-09-2011, 08:07 PM
هوای تو
از کجا باید شروع کرد کرد
قصه ی عشقو دوباره
با زمین خیلی غریبم با هوای تو صمیمی
دیده بودمت هزار بار تو یه رویای قدیمی
به نگاه چشم گریون یه فرشه رو زمینی
چشامو به روت می بندم تا که اشکامو نبینی
با تو فریاد یه عمر و و و میکشم تا اوج باور
دلای آبی همیشه میمونن بی یار و یاور
از کجا باید شروع کرد قصه ی عشقو دوباره
تا همه بغضهای عالم سر عاشقی نباره
از کجا باید شروع کرد قصه ی عشقو دوباره
تا همه بغضهای عالم سر عاشقی نباره
نباره ه ه ه
غربت ارزوهامون دل طاقتو شی*****
نگو تو شهر حقیقت واسه ما جایی نمونده
نگو دیره واسه گفتن سهمم از دنیا همینه
که تو تنهایی شبهام کسی اشکامو نبینه/ کسی اشکامو نبینه
از کجا باید شروع کرد قصه ی عشقو دوباره
تا همه بغضهای عالم سر عاشقی نباره
از کجا باید شروع کرد قصه ی عشقو دوباره
تا همه بغضهای عالم سر عاشقی نباره
از کجا باید شروع کرد کرد
آآآآآآآآآآآآآآ
shirin71
07-09-2011, 08:08 PM
طلب
ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
از دوریت در آتشم در آتشم یا را
ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
از دوریت در آتشم در آتشم یا را
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آید
بر آید, بر آید
بگشای تربتم را بعد از وفات بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید, برآید ,برآید
بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران
بگشای لب که فریاد از مرد وزن بر آید
بنمای رخ که خلقی واله شوند وحیران
بگشای لب که فریاد از مرد وزن بر آید
ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
از دوریت در آتشم در آتشم یا را
ای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشم
از دوریت در آتشم در آتشم یا را
shirin71
07-09-2011, 08:08 PM
درد گنگ
نمیدانم چه میخواهم بگویم
زبانم در دهان باز بسته است
در تنگ قفس باز است وافسوس
که بال مرغ آوازم شکسته است
نمیدانم چه میخواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد
خیال نا شناسی آشنا رنگ
گهی می سوزدم گه می نوازد
پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج وگمراه
چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه
درون سینه ام دردیست خونبار
که همچون گریه میگیرد گلویم
غمی آشفته دردی گریه آلود
نمیدانم چه می خواهم بگویم
نمیدانم چه می خواهم بگویم
shirin71
07-09-2011, 08:08 PM
با تو
همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم
با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم ,با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم ,با تو ستاره می شوم
از سایه های ملتهب همیشه می گریختم
با رفتن تو هر نفس بغض دوباره می شوم
ناجی شام شوکران با دل عاشقم بمان
به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم
خانه به خانه دیدمت همچو فسانه دیدمت
خانه به خانه دیدمت همچو فسانه دیدمت
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم ,با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم, با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم ,با تو ستاره می شوم
shirin71
07-09-2011, 08:08 PM
پرنده
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور وغیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه
راز پر کشیدنت رو کسی جز من نمی دونه
واسه من سخته که بی تو بنویسم مشق پرواز
با صدای ساز خسته تر کنم گلو ی آواز
منو تو گر چه اسیریم حیفه از غصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بشینیم و پر نگیریم
جای پر زدن زمین نیست توی قلب آسمونه
قصه ی مرگ وجدایی تو کتابا جا می مونه
نگو عمرمون تموم شد
نگو دیگه همدمی نیست
بیا فردا رو بسازیم
اینکه فرصت کمی نیست
اشک پاکتو نگه دار واسه غسل تن پرواز
زنده کن صدای سازو که رسیده وقت آواز
تو اگه پرنده باشی چشای من آسمونه
راز پر کشیدنت رو کسی جز من نمی دونه
واسه من سخته که بی تو بنویسم مشق پرواز
با صدای ساز خسته تر کنم گلو ی آواز
منو تو گر چه اسیریم حیفه از غصه بمیریم
بیا تا آخر دنیا بشینیم و پر نگیریم
جای پر زدن زمین نیست توی قلب آسمونه قصه ی مرگ وجدایی تو کتابا جا می مونه
نگو عمرمون تموم شد
بعد از این دیگه غمی نیست
اشک پاکتو نگه دار واسه غسل تن پرواز
زنده کن صدای سازو که رسیده وقت آواز
اشک پاکتو نگه دار واسه غسل تن پرواز
زنده کن صدای سازو که رسیده وقت آواز
shirin71
07-09-2011, 08:09 PM
بر آتش (مقدمه)
بر آتش تو نشستیم و دود شوق بر آمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
shirin71
07-09-2011, 08:09 PM
مرو ای دوست
مرو ای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
مروای دوست مرو ای دوست
بنشین با من و دل بنشین تا برسم مگر
به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
مروای دوست مرو ای دوست
مرو از دست من ای یار که منم زنده به بوی تو
به گل روی تو
بنشین تا بنشانی نفسی آتش دل
بنشین تا برسم مگر به شب موی تو
تو نباشی چه امیدی به دل خسته من
تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
با غم تو
چه کنم با دل تنها که نشد باور من
تو و ویرانی خاموشی کوهم اگر اگر چه کنم با غم تو
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل م
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل من
چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
چه کنم با این درد دل من ای دل م
چه کنم.......
shirin71
07-09-2011, 08:09 PM
شب تار
دیگه از خستگیام خسته شدم خسته شدم
دیگه از بستگیام بسته شدم بسته شدم
میزنم تیغ به بند بستگی
مگه آزاد بشم ز خستگی
مگه آزاد بشم ز خستگی
بسه تنهایی دیگه توی قفس
بسه این قفس بدون همنفس
دیگه بسه تشنگی بدون آب
خوردن فریب و نیرنگ سراب
واسه هر کی دل من تنگ می شه
تا میفهمه دلش از سنگ میشه
واسه هر کی دل من تنگ می شه
تا میفهمه دلش از سنگ میشه
دوستی از رو زمین پاک شده
مردی و مردونگی خاک شده
هر کی فکر خودشه تو این زمون
تو نخ آب یخ و گرمی نون
هر کی فکر خودشه تو این زمون
تو نخ آب یخ و گرمی نون
باید حرف دلمو گوش کنم
غمه دنیارو فرا موش کنم
دستمو بلند کنم به آسمون
خودمو رها کنم از این و اون
دلمو جدا کنم از آدما
سینمو پر کنم از یاد خدا
دلمو جدا کنم از آدما
سینمو پر کنم از یاد خدا
دیگه بسه دیگه بسه انتظار
ابر رحمت به سر دنیا ببار
شب تار شب تار شب تار
آسمون! خورشیدو بردار و بیار
دیگه بسه دیگه بسه انتظار
ابر رحمت به سر دنیا ببار
شب تار شب تار شب تار
آسمون! خورشیدو بردار و بیار
دیگه بسه دیگه بسه انتظار
ابر رحمت به سر دنیا ببار
شب تار شب تار شب تار
آسمون! خورشیدو بردار و بیار
shirin71
07-09-2011, 08:09 PM
فیلم اخراجی ها تیتراژ
دکلمه - جواد هاشمی]
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده فضا رو
دنیا رو بـا همـه خوب و بــدش
با همــــــه زنـدونیـــای ابــدش
پشت سـر گذاشتنــو رها شــدن
رفتنو سـری تــوی سـرا شــدن
واسشون تو بند دنیـا جا نبـود
دنیـا که جـای پرنـده هـــا نبـود
پشت سر گذشته های بی هدف
پیش رو لشکـر آرزو به صف
تو بهشـــت آرزو گـم نشـــــدن
آدم حســــرت گنــــدم نشــــدن
وقتی مونـــدن تو غبار زندگی
پر کشیـــدن از حصار زندگی
زنده موندن واسشون بهونه بود
زندگـی بــازی بچــه گـونـه بود
یه صدا می خوندشون سمت خدا
بـا سـکوتشــون رسیــدن به صدا
shirin71
07-09-2011, 08:10 PM
تیتراژ سریال وفا
عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
گفتی از روز سفر
گفتم از من مگذر
مجنون
لیلا
shirin71
07-09-2011, 08:10 PM
خورشید فردا
با من از سايه نگو خورشيد فردا مال ماست
تو كه باورم كني ، عشق يه دنيا مال ماست
شب نگو ، شكوه نگو ، قلب ستاره روشنه
غم نگو ، غصه نگو ، وقتي دلت پيش منه
دست به دست من بده ، پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
دست به دست من بده ، پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق ، بگو فردا مال ماست
تازه شو مثل ترانه تازه شو
پر آوازت و آسمون بده
فرصت گفتنو از خودت نگير
واژه هاي خسته رو امون بده
بگو از روشن بارون خدا
بگو از سبزي خاك و خاطره
از نسيم نفس سنگ و درخت
بگو از شبنم پشت پنجره
دست به دست من بده
پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق
بگو فردا مال ماست
دست به دست من بده
پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق
بگو فردا مال ماست
فردا مال ماست
با من از سايه نگو خورشيد فردا مال ماست
تو كه باورم كني
عشق يه دنيا مال ماست
شب نگو ، شكوه نگو
قلب ستاره روشنه
غم نگو ، غصه نگو
وقتي دلت پيش منه
دست به دست من بده
پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق
بگو فردا مال ماست
دست به دست من بده
پا به پاي من بيا
بخون امروز مال عشق
بگو فردا مال ماست
shirin71
07-09-2011, 08:10 PM
تیتراژ سریال شکرانه
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم
تو در من
ازمن به من نزدیکتر تو
ازتو به تو نزدیکتر من
باور نکن تنهاییت را
تا یک دلو یک درد داری
تا در عبور از کوچه ی عشق
بر دوش هم سر می گذاری
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را
هرجای ای دنیا که باشی
من با توئم تنهای تنها
هرجای ای دنیا که باشی
من با توئم تنهای تنها
من با توئم هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه ی دل
باور نکن تنهاییت را
من با توئم منزل به منزل
shirin71
07-09-2011, 08:11 PM
معصومیت از دست رفته
امروز امیر در میخانه تویی تو
فریادرس این دل دیوانه تویی تو
مرغ دل ما را که به کس راه نگردد
آرام تویی دام تویی دانه تویی تو
آن مهر درخشان که به هر صبح دهد تاب
از روزنه این خانه به کاشانه تویی تو
در کعبه و بتخانه بگشتیم بسی ما
دیدیم که در کعبه و بتخانه تویی تو
shirin71
07-09-2011, 08:11 PM
آخرین دعوت (تیتراژ سریال آخرین دعوت)
بمون با من گل تشنه ، ببین دل بستن آسونه
ولی دل کندن عاشق مثله دل کندن از جونه
چراغ گریه روشن کن ، شب دلشوره و رفتن
کنار این شب زخمی بمون با من ، بمون با من
ببین امشب به یاد تو فقط از گریه می بارم
حلالم کن تو می دونی دل بی طاقتی دارم
تماشا کن صدایی که به دست باد ها دادی
تماشا کن چراغی که به تاریکی فرستادی
میونه رفتن و موندن کنار تو گرفتارم
تن بی سر ، سر بی تن ، نگو دست از تو بردارم
اگه بعد از تو می مونم ، اگه بعد از تو می پوسم
خداحافظ ، خداحافظ ، تو رو با گریه می بوسم
خداحافظ ، خداحافظ
خداحافظ ، خداحافظ
shirin71
07-09-2011, 08:11 PM
ستاره ی سهیل
تیر است در قفایم
عشق است روبرویم
بگذار تا بریزد
خون جای آبرویم
در دستهای گرمت
بی نام و بی نشانم
من آسمان ندارم
بیرون از این جهانم
من آسمان ندارم
بی نام و بی نشانم
صدها سخن به دل بود
صد راز در صدایم
یارا چه می توان گفت
در بند تو رهایم
shirin71
07-09-2011, 08:11 PM
هوای تو
چه آرام در خود شکستم ، چه دل تنگ تنها نشستم
نشستم به هوای تو من ، با تو آرام پس از این به خدا
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای
با من و دل ، تو بگو چه گذشت ، با دل زار و شکسته ی من
پر بکشد به هوای تو ، تا کی برسد تن خسته ی من
چه سازد ، دلتنگ دیدار ، چه گوید با عکس دیوار
نشیند به هوای تو دل ، تا که باز آی گل گمشده ام
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
گریه نکن دل بی تاب از بی خبری
شکوه نکن تن رنجور از در به دری
ای وای
چه آرام
shirin71
07-09-2011, 08:11 PM
متن ترانه "هفت سین" محمد اصفهانی
چه کنم ای ماه تابان
زغمت در شام هجران
چه کنم ز غمت چون سازم
شده بسته ره پروازم
چه شود به برم باز آیی
پر و بال دلم بگشایی؟
شب همه شب در تاب و تبم
آمده بی تو جان به لبم
مهرت به جانم زد شرر ، شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلف تو ، سلسله ی جنونم
...
ز ازل بر عشقت زادم
ز فراقت در فریادم
تو بیا ای یار دیرین
ببرم چون جان شیرین
مده چون زلفت بربادم
به هوای تو چون فرهادم
شب همه شب شد نغمه گری
کار من و مرغ سحری
مهرت به جانم زد شرشر ، شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلف تو ، سلسله ی جنونم
...
نه صبوری در دل ما را
نه پیامی از تو یارا
شده دل پابست بوییت
نرود به رهی جز کویت
چه شود از روی یاری
ز دل تنگم یاد آری؟
در شب هجران ماه منی
لیلی مجنون خواه منی
مهرت به جانم زد شرر ، شد شعله ور درونم
چون حلقه حلقه زلف تو ، سلسله ی جنونم
shirin71
07-09-2011, 08:12 PM
ترانه ی بی واژه:
منو دريا منو بارون منو آسمون صدا كن
اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا كن
منو تنها منو عاشق منو خوب من صدا كن
منو از همين ترانه واسه ما شدن صدا كن
منو بي واژه صدا كن هم صدا تر از هميشه
به همون اسم عزيزي كه برات كهنه نميشه
واسه زندگي صدام كن واسه هر چي عاشقانس
واسه حرفاي قشنگي كه نگفته شاعرانس
منو دريا منو بارون منو آسمون صدا كن
اسممو واژه به واژه تو دل ترانه جا كن
منو شب صدا كن اما اون شبي كه تورو داره
اون شبي كه جاي ماهش تورو پيش من بياره
منوآيينه صدا كن كه ميخوام مثل تو باشم
كه براي با تو بودن ميخوام از خودم جدا شم.
shirin71
07-09-2011, 08:12 PM
متن آهنگ معجزه محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
منو راهي كن به سوي روشني
بزار با تو زيرو رو شه زندگي
توي چشم من نگاه كنو بيبين
تويي بهترين دليل عاشقلي
تو نفس ميكشي تو ثانيه ها
شب من هم همرنگ رويا تو
روز من با اسم تو شروع ميشه
انگاري دنيا تو دستاي تو
با تو خوشبختي ديگه يه قصه نيست
يه حقيقته مثل يه معجزس
انگار بايد ميومدي كه من با تو پرواز كنم از قفس
واسه رد شدن از اين تنهايي ها ياد تو هميشه همراه منه
اين روزا پر ميشه از تكرار تو وقتي نبض عشق تو رگ ها ميزنه
با تو آرامشو احساس ميكنم تازه ميشه هر نفس دنياي من
بهترين لحظه ي دنياس وقتي كه عطر تو ميپيچه تو روياي من
با تو خوشبختي ديگه يه قصه نيست
يه حقيقته مثل يه معجزس
انگار بايد ميومدي كه من با تو پرواز كنم از اين قفس.
shirin71
07-09-2011, 08:12 PM
متن آهنگ غم دوري محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
سرد تمام لحظه هام، پاييزه باغچه ي تنم
بي تو نفس نميكشم، هر لحظه من جون ميكنم
رفتي سفر چه آروم، نگفتي ياري داري
نگفتي پشت اين در، چشم انتظاري داري
كاشكي ميشد كه يك شب، مهمون خواب من شي
حتي واسه يه لحظه، روياي ناب من شي
ديدار ما عزيزم باشه واسه قيامت
اما بدون به دوريت هرگز نكردم عادت
نداره راه برگشت اين سفر هميشه
قصه ي بي تو بودن، هيچ وقت تموم نميشه....
هنوزم كه هنوزه دلم هواتو داره
گوشه كنار خونه تورو يادم مياره
كاشكي ميشد كه يه شب مهمون خواب من شي
حتي واسه يه لحظه روياي ناب من شي
ديدار ما عزيزم باشه واسه قيامت
اما بدون به دوريت هرگز نكردم عادت...
shirin71
07-09-2011, 08:12 PM
متن آهنگ باور نكن محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
باور نكن تنهاييت را
من در تو پنهانم تو در من
از من به من نزديكتر تو
از تو به تو نزديكتر من
باور نكن تنهاييت را تا يك دل و يك درد داري
تا در عبور از كوچه عشق
بر دوش هم سر ميگذاريم
دل تاب تنهايي ندارم باور نكن تنهاييت را
هر جاي اين دنيا كه باشي من با توام تنهاي تها
من با توام هر جا كه هستي
حتي اگر با هم نباشيم
حتي اگر يك لحظه يك روز با هم در اين عالم نباشيم
اين خانه را بگذارو بگذر با من بيا تا كعبه ي دل
باوور نكن تنهاييت را من با توام منزل به منزل.
shirin71
07-09-2011, 08:12 PM
متن آهنگ اگه باشي محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
رو به آبي رو به خورشيد رو به خوشبختي خطر كن
قصد دريا قصد بارون همسفر قصد سفر كن
اگه باشي كنار من با تو بياد بهار من
اگه باشي غم ندارم بي تو همدم ندارم
تو هموني كه پا به پات هر چي غمه جا ميزارم
همسفر هر جاي كه هستي با تو رفتن آرزومه
سخته راه رفتن اما پاي غم موندن حرومه
اگه باشي رها ميشم كبوتر دعا ميشم
اگه باشي غم ندارم بي تو همدم ندارم
تو هموني كه پا به پات هر چي غمه جا ميزارم
هر چي غمه جا ميزارم پا روي دنيا ميزارم
دست دلم رو ميگرم تو دست فردا ميزارم
اگه باشي غم ندارم بي تو هم همدم ندارم
تو هموني كه پا به پات هر چي غمه جا ميزارم.
shirin71
07-09-2011, 08:13 PM
متن آهنگ رستگاران محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
چه آرام در خود شكستم
چه دلتنگ تنها نشستم
نشستم به هواي تو من
با تو آرامم پس از اين بخدا
گريه نكن دل بي تاب از بيخري
شكوه نكن تن رنجور از دربدري اي واااي
با من و دل تو بگو چه گذشت با دل زار و شكسته ي من
پر بکشد به هواي تو كي برسد تن خسته من
چه سازد دلتنگ ديدار
چه گويد با عكس ديوار
نشيند به هواي تو دل، تا كي باز آيي گل گمشده ام
گريه نكن دل بي تاب از بيخري
شكوه نكن تن رنجور از دربدري اي واااي
چه آرام در خود شكستم...
shirin71
07-09-2011, 08:13 PM
متن آهنگ فرداي پنهاني محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
سردم در جان از تو
جانم ويران است تو
پنهام شد شب هايم
روزم پنهان از تو
هر دم در آزارم
واي از حالي كه من دارم
واي از امروز واي از فردا
با تو تنها بي تو تنها
ميسوزد دل ميسازد جان
تا كي ترديد تا كي حاشا
تا كي با رويايت واي از رويا
ناميدم بر راهي خاموشم در چاهي
ميخواهم بگرزيم از فردايم گاهي
نفرينم در جاني واي از فرداي پنهاني
واي از حالي كه من دارم
واي از امروز واي از فردا
با تو تنها بي تو تنها
ميسوزد دل ميسازد جان
تا كي ترديد تا كي حاشا
تا كي با رويايت واي از رويا...
shirin71
07-09-2011, 08:13 PM
متن آهنگ ناجي محمد اصفهاني آلبوم بي واژه:
ناجي تشنگي خاك
خيره موند چشماي نمناك
حسرت شکفتني تو
اشك آرزو بشه پاك
غربت ياس و بنفشه
دور پيچك زمونه
بازي تقدير شايد
عطر عشق جايي نمونه
كسي نيست از جنس بارون با شقايق همنفس شه
همه روياهاي كهنه ميره تا رنگ هوس شه
خونه ي عاشقي شايد تا هميشه سوت و كوره
گم شديم تو جاده انگار راه قصه ش خيلي دوره
خيره موند چشماي نمناك
حسرت شکفتني تو
اشك آرزو بشه پاك
غربت ياس و بنفشه
دور پيچك زمونه
بازي تقدير شايد
عطر عشق جايي نمونه
كسي نيست از جنس بارون با شقايق همنفس شه
همه روياهاي كهنه ميره تا حبس قفس شه
خونه ي عاشقي شايد تا هميشه سوت و كوره
گم شديم تو جاده انگار راه قصه ش خيلي دوره
ناجي تشنگيه خاااك...
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.