توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : تلمود
armin khatar
07-02-2011, 11:23 PM
تلمود چیست؟
اگر كتاب مقدس سنگ زاويه و شالوده يهوديت باشد، تلمود(1) ستون اصلى آن خواهد بود كه از فراز بنيادها سربرآورده، كل بنا و عمارت معنوى و عقلانى يهوديت را پشتيبانى مىكند. تلمود از بسيارى جهات، مهمترين كتاب در فرهنگ يهودى و ستون فقرات خلاقيت و حيات ملى آن است. هيچ كتابى نمىتوان يافت كه بهاندازه تلمود، برنظريه و عمل زندگى يهودى، شكلدهى به محتوا و مضامين معنوى آن و ايفاى نقش راهنماى رفتار، تأثير داشته باشد. قوم يهودى هميشه به خوبى مىدانسته است كه ماندگارى و بالندگى او در مطالعه تلمود است و دشمنان يهوديت نيز اين واقعيت را دريافتهاند. اين كتاب با بىاحترامىها، ناسزاها و افتراهاى زيادى روبهرو شد و در قرون وسطى، بارها در شعلههاى آتش سوخت؛ اين اواخر نيز همان توهينها نسبت به آن روا داشته مىشود. هر از چندى، مطالعه تلمود ممنوع مىشده است؛ زيرا كاملاً آشكار بوده كه اگر جامعه يهودى از مطالعه اين اثر باز ايستد ديگر اميدى به ماندگارى نخواهد داشت.
تعريف رسمى تلمود عبارت است از: خلاصهاى از شريعت شفاهى كه پس از قرنها تلاش عالمانه دانشمندان مقيم فلسطين و بابل، در آغاز قرون وسطى (با تفاسير جديد) به بار نشسته است. تلمود از دو بخش اصلى تشكيل مىشود: ميشنا(2)، كتابى حاوى هَلاخا (شريعت) كه به زبان عبرى نوشته شده است؛ و تفسير ميشنا معروف به تلمود (يا گِمارا(3))، كه معناى خاص آن خلاصهاى از بحث و تبيين ميشنا به زبان نامأنوس آرامى - عبرى است.
اما اين توضيح، برخلاف ظاهرش كه درست به نظر مىرسد، گمراهكننده و غيردقيق است. تلمود گنجينه هزاران ساله حكمت و خرد يهودى است و شريعت شفاهى كه به قدمت و اهميت شريعت نوشته (تورات) است، در آن تجلى مىيابد. تلمود مجموعهاى شامل شريعت، حكايت و فلسفه است؛ آميزهاى از منطق بىنظير و واقعبينى زيركانه، تاريخ و علم تجربى، و حكايتها و فكاهىها. اين كتاب جُنگى است از مطالب ضد و نقيض: چارچوب آن منظم و منطقى است؛ هر واژه و اصطلاحى در آن، مورد تدوين دقيق و موشكافانه قرار گرفته و قرنها پس از كار اصلى گردآورى، به انجام رسيده است. با اين حال، همچنان بر تداعى آزاد، همانند رمانهاى جديد كه سيلان ذهن و تسلسل خاطرات در آن موج مىزند بر پيوند خوردن انديشههاى گوناگون استوار است. اگر چه موضوع اصلى تلمود تفسير و شرح كتاب شريعت است، با اين حال، اثرى هنرى است كه از قانونگذارى و كاربرد عملى آن فراتر مىرود. تلمود با آن كه تا زمان حاضر، منبع اوليه شريعت يهود است، نمىتوان آن را به تنهايى مرجعى براى صدور حكم شرعى دانست.
armin khatar
07-02-2011, 11:23 PM
تلمود با مسائل انتزاعى و كاملاً غيرواقعى، با همان شيوه برخورد با معمولىترين وقايع در زندگى روزمره روبهرو مىشود. در عين حال، در پرهيز از اصطلاحات انتزاعى موفق است. با آن كه مبتنى بر اصول سنت و انتقال حجّيت از نسلى به نسل ديگر است، اشتياق آن به طرح سؤال و بازانديشى درعهد وديدگاههاى مسلّم وپذيرفته شده و يافتن علل اساسى، بىنظير است. در روش بحث تلاش مىكند تا به باريكبينىهاى رياضى نزديك شود؛ با اين حال از كاربرد نمادهاى رياضى يا منطقى مىپرهيزد.
بهترين راه براى شناخت و درك تلمود، تحليل اهداف نويسندگان و گردآورندگان آن است. هزاران دانشمندى كه عمر خويش را در مجادله و گفتوگو در صدها مركز كوچك و بزرگ آموزشى صرف كردند، چه هدفى داشتند؟ پاسخ اين پرسش را بايد در نام اين اثر يافت: تلمود، يعنى مطالعه و يادگيرى. تلمود تجسّم مفهوم بلند ميصواىِ تلمود تورا(4)، تكليف شرعى يادگيرى و مطالعه تورات، دانشاندوزى و خردورزى است، تحصيلى كه خود، هدف تلمود و پاداش آن است. در اين باره يكى از حكيمان تلمودى كه از او چيزى جز نام و اين كلمه قصار براى ما باقى نيست، گفته است:
آن را بارها و بارها زير و رو كنيد؛ چون همه چيز در تورات آمده است. آن را در زندگى لحاظ كنيد و با آن، پا به سن بگذاريد و هيچگاه آن را به كنار ننهيد؛ چون هيچ ارزش بالاترى وجود ندارد
armin khatar
07-02-2011, 11:24 PM
بىترديد، مطالعه تورات اهداف عملى بىشمارى را تأمين مىكند، ولى منظور اصلى اينها نيست. مطالعه وابسته به درجه اهميت يا قابليت اجرايى مسائل موردبحث نيست. هدف اصلى و عمده آن، خود يادگيرى است. همچنين شناخت تورات نيز به معناى مراعات احكام آن نيست، بلكه خود غايت و هدف است. اين بدان معنا نيست كه تلمود به ارزشهاى نهفته در مباحث و دستمايههايى كه به مطالعه آنها مىپردازد بىتوجه است. برعكس، با تأكيد بسيار بيان شده است كه آن كس كه به مطالعه تورات بپردازد اما به آموختههاى خود عمل نكند، كاش هرگز متولد نشده بود. شيوه زندگى و رفتار يك دانشمند حقيقى الگوى زندهاى براى ديگران است. اما اين بخشى از جهانبينى عمومى تلمود است. براى طلبهاى كه به تعمق در متون مىپردازد، تحصيل پايانى جز شناخت ندارد. هر موضوعى كه با تورات، يا آن نوع زندگىاى كه در تورات ترسيم شده است، رابطه داشته باشد ارزش بررسى و تحليل را دارد و همواره براى دستيابى به درونمايه موضوع تلاش شده است. در فرايند مطالعه، هرگز اين پرسش مطرح نمىشود كه آيا اين تحليلها فايده عملى دارند يا خير؟ ما اغلب در تلمود با مجادلههاى طولانى و پرحرارتى روبه رو هستيم كه درباره مسائل گوناگون، به بررسى ساختار روش و تبيين نتايجى كه از آن به دست مىآيد، مىپردازد. دانشمندان تمامى اين تلاشها را انجام دادند با اينكه مىدانستند كه خودِ منبع مطرود شده است و از هيچگونه اهميت تشريعىاى برخوردار نيست. اين روىكرد همچنين روشن مىسازد كه چرا ما در تلمود بحثهايى را مىبينيم كه به مسائل گذشته دور مربوط مىشوند و طرح دوباره آنها بعيد مىنمايد.
البته گاهى اتفاق مىافتد كه مسائل و مباحثى كه زمانى بىاهميت و نامربوط تلقى مىشوند، در زمان ديگرى اهميت كاربردى پيدا مىكنند. اين امر در حيطه علوم محض، پديدهاى عادى است؛ اما براى طلبه تلمود اين تحول اثر چندانى ندارد؛ چرا كه يگانه هدف او از همان آغاز، حل مسائل نظرى و كشف حقيقت است.
armin khatar
07-02-2011, 11:24 PM
در ظاهر، تلمود در امتداد مرزهاى يك رساله قانونى تدوين شده است و بسيارى از مردم به خطا، ماهيت آن را شرعى مىشمارند. تلمود موضوعهايى را كه با آنها سروكار دارد، يعنى هَلاخاى اصلى، آيات كتاب مقدس يا سنتهايى را كه از حكيمان منتقل شدهاند، پديدهاى طبيعى و اجزاء واقعيتى عينى تلقى مىكند. وقتى كه كسى با طبيعت رابطه برقرار مىسازد، نمىتواند ادعا كند كه فلان موضوع براى او جذّابيت يا ارزش دقت كردن ندارد. البته موضوعها از نظر اهميت، سلسله مراتبى دارند، اما همه آنها در اين كه وجود دارند و بايد به آنها توجه شود، يكسانند. هنگامى كه يك حكيم تلمودى به بررسى سنتى كهن مىپرداخت، آن را بيش از هر چيز يك واقعيت مىپنداشت و الزامآور بودن يا نبودن آن برايش تفاوت نمىكرد، بلكه اين امر جزئى از دنياى او بود و نمىشد از آن غفلت كرد. اين عالمان وقتى كه از يك نظريه يا منبع مطرود بحث مىكردند، همان موضعى را داشتند كه يك دانشمند علوم تجربى به هنگام تفكر درباره جاندارى دارد كه به خاطر ناتوانىاش در سازگارى با شرايط متغير، منقرض شده است. به عبارت ديگر، هرچند چنين جاندارى ناكام مانده و از گردونه هستى خارج شده است، اين امر از ارزش مطالعاتى آن نزد دانشمند علوم تجربى نمىكاهد
armin khatar
07-02-2011, 11:24 PM
يكى از بزرگترين مشاجرههاى تاريخى، مشاجرهاى است كه به مدت بيش از يك قرن، ميان روش «بِت»(5) 1 مّاى، 3شَمّاى(6) و هيلل(7) وجود داشته است. اين نزاع، سرانجام با اين گفته حكيمانه مشهور كه «هر دو كلمات خداى جاويد(8) هستند، ولى تصميم مطابق با بِت هيلل است»، پايان يافت. البته ترجيح مكتبى بر مكتب ديگر، به اين معنا نيست كه آن ديگرى بر دركى نادرست استوار است؛ آن نيز تجلى خلاقيت و بيان «كلمات خداى جاويد» است. زمانى كه يكى از حكيمان به خود جرأت مىداد تا بيان كند كه فلان نظريه را مطلوب نمىداند، همكارانش او را سرزنش نموده، چنين مىگفتند: «شايسته نيست كه درباره تورات گفته شود اين خوب است و آن ديگرى خوب نيست.» چنين ديدگاهى در مورد يك دانشمند علوم تجربى نيز وجود دارد؛ او نيز مجاز نيست كه بگويد فلان آفريده برايش جذّابيتى ندارد. اين به معناى نفى مطلق ارزشگذارى (حتى اگر از روى علاقه باشد) نيست؛ چون ارزشگذارى اگر بر درك اين واقعيت استوار باشد كه هيچ فردى حق ندارد كه از نظر عينى صرف، قضاوت و يا تعيين كند كه فلان چيز فاقد زيبايى و جذّابيت است، مورد قبول است.
armin khatar
07-02-2011, 11:24 PM
اين شبيهسازى ميان دنياى طبيعى و تورات مسئلهاى كهن است و حكيمان درباره آن به تفصيل بحث كردهاند. يكى از قديمىترين اظهارنظرها در اين باره چنين است: «درست همانگونه كه معمار با استفاده از طرح و نقشه، ساختمانى را بنا مىكند، آن يگانه مقدس - تبارك و تعالى - نيز در آفريدن جهان، تورات را مبنا قرار داده است.» نتيجهاى كه از اين بينش به دست مىآيد اين است كه بايد ميان جهان هستى و تورات پيوندى خاص باشد؛ چون كه تورات بخشى از ذات طبيعت است، نه اينكه صرفاً تأمّلى سطحى از جهان طبيعى ارائه كند. اين شيوه تفكر موجب پيدايش اين ديدگاه شد كه هيچ موضوعى آن قدر عجيب و غريب يا باور نكردنى نيست كه نتوان در آن انديشه كرد
armin khatar
07-02-2011, 11:25 PM
تلمود اثرى يكدست از يك نويسنده نيست؛ و به همين دليل، طيف گستردهاى از سليقهها را نشان مىدهد. وقتى كه چندين نفر در تدوين يك اثر [به طور همزمان] همكارى مىنمايند، در ذهن خودشان هدف خاصى را تعقيب مىكنند كه سرشت و جهتگيرى آن اثر را مشخص مىكند. اما تلمود نتيجه و حاصل تقرير انديشهها و بيانات تعداد زيادى از عالمان، در يك دوره طولانى است كه هدف نهايى هيچيك از آنها در آن زمان، خلق و كتابت يك اثر نبوده است. گفتهها و نظرهاى آنها ملهم از زندگى بود و از پرسشهاى طرح شده براى خود آنان و تبادل آراء ميان حكيمان گوناگون و شاگردانشان سربرمىآورد. به همين دليل، ما نمىتوانيم گرايشى روشن يا هدفى خاص را در تلمود بيابيم. [در اين كتاب] تا حد زيادى، هر بحثى نسبت به مباحث ديگر مستقل و بىبديل است و در عين حال، موضوعهاى مورد بحث، به يكديگر مربوط هستند. با اين همه، تلمود داراى سرشتى غيرقابل ترديد، خيرهكننده و مخصوص به خود است كه محصول كار يك فرد يا تدوينكنندگان آن نيست، بلكه محصولى جمعى است كه اوضاع قوم يهودى را در دورهاى معيّن نشان مىدهد. تمايز ميان اشخاص نهتنها در آنجا كه هزاران ديدگاه بدون ذكر نام مطرح شدهاند، بلكه در مواردى هم كه هويت نويسنده يا شارح معلوم است، كمرنگ و نامشخص است و روحيه عمومى حكمفرماست. هر اندازه هم كه اختلاف ميان دو حكيم شديد بوده، هر خوانندهاى درنهايت، با ملاحظه اتحاد و يگانگى حاكم بر همه آنها، به خصوصيات مشترك و همدلى آنان، اذعان خواهد كرد.
از آنجا كه تلمود به موضوعها، عقايد و مشكلات مىپردازد، در طول قرنها، شيوه نقل ديدگاههاى مختلف به صورت زمان حالِ «اَبَيِه مىگويد، راوا مىگويد» در آن رشد كرده است. اين ويژگى در سبك، اين باور را منعكس مىكند كه اثر ذكر شده صرفاً ضبط تاريخى نظرهاى حكيمان دورههاى گذشته نيست و نبايد با ملاك و معيار تاريخى درباره آن قضاوت كرد. حكيمان تلمودى خود، بين شخصيتها و دورهها (روشن كردن اين مسائل در واقع مكمل تحقيق است) تمايز قائل مىشدند؛ اما اين تفاوتها را تنها زمانى نقل مىكردند كه ارتباط نزديكى با موضوع داشتند و در كار ارزشگذارى و تحقيق بهكار گرفته نمىشدند. به عقيده اين دانشمندان، زمان يك جريان پايدار نيست كه در آن، زمان حال هميشه گذشته را محو و نابود كند. اساساً حال و آينده به تعبيرى، رو به رشد تلقى مىشوند؛ چرا كه هر دو بر گذشتهاى كه هنوز زنده است بنا مىگردند. در اين فرايند گسترده، برخى عناصر شكل ثابتترى به خود مىگيرند، درحالىكه عناصر ديگرى، به خاطر تعلق داشتن به زمان حال، انعطافپذيرند و قابليت تغيير بسيار زيادى دارند. با اين همه، چنين فرايندى بر ايمان به سرزندگى و نشاط همه عناصر - گرچه ممكن است قديمى هم باشند - و اهميت نقش آنها در كار بىپايان و خود نوسازِ آفرينش مبتنى خواهد بود.
armin khatar
07-02-2011, 11:25 PM
اين فرايند نوسازى و تجدد، رابطهاى وثيق با محور بودن پرسش در گفت وگوهاى 1 مود، 3تلمودى دارد. سرتاسر 1 مود، 3تلمود، تا حدودى، در قالب پرسش و پاسخ تدوين شده است. حتى آن جا كه مسائل به درستى نوشته نشدهاند و صورتبندى واضحى ندارند، اين پرسشها زمينه هر گفتار و تفسيرى را تشكيل مىدهند. يكى از قديمىترين روشهاى مطالعه 1 مود، 3تلمود تلاش براى بازسازى پرسش بر مبناى گزارهاى است كه در حكم پاسخى براى آن به شمار مىرود. 1 مود، 3تلمود شمار بسيار زيادى از كلمات پرسشى را دربردارد كه به ترتيب، از پرسوجو در جهت ارضاى كنجكاوى، تا سؤالهايى را كه در پى تخريب اعتبار موضوعهاى مورد بحث هستند، شامل مىشوند. همچنين، 1 مود، 3تلمود بين سؤالهاى بنيادى و تحقيقات كماهميتتر، يعنى بين پرسش از اصول و پرسش فرعى، تفاوت قائل است. طرح ابهامها نه تنها مجاز، كه مطالعه و تحقيق در آن ضرورى است. قاعده اين است كه هر نوع پرسوجويى تا حد معيّنى، مجاز و حتى مطلوب است؛ هرچه بيشتر، بهتر. هيچ پرسوجويى تا وقتى كه به موضوع اصلى وفادار بماند و به جنبهاى از آن مربوط بشود، غيرمنصفانه و غلط تلقى نمىگردد. اين امر نه تنها درباره خود 1 مود، 3تلمود، كه درباره شيوه مطالعه و پىجويى آن نيز صادق است. از طلبه انتظار مىرود كه پس از يافتن دستمايههاى اصلى و اساسى، سؤالهايى براى خود و ديگران طرح كند، ترديدهايى بيان دارد، و به چون و چرا درباره آنها بپردازد. از اين نظر، 1 مود، 3تلمود شايد تنها كتاب مقدس در تمام فرهنگهاى دنيا باشد، كه به طلبه اجازه مىدهد و حتى او را تشويق مىكند كه آن را مورد سؤال قرار دهد.
اين ويژگى تلمود ما را به جنبه ديگرى از اين اثر و مطالعه در آن رهنمون مىشود؛ از بيرون نمىتوان نسبت به اين اثر، معرفتى اندوخت. از آن جا كه تلمود داراى سرشتى يگانه است، هر گونه توصيفى از موضوعهاى آن و شيوههاى مطالعه در آن، ناچار و بهطورحتم، سطحى خواهد بود. معرفت و شناخت حقيقى تنها از طريق ارتباط روحانى به دست خواهد آمد و طلاب بايد عاقلانه و با احساس، در بحث تلمودى مشاركت جويند؛ به گونهاى كه خود، تا اندازهاى خالق آن شوند.
armin khatar
07-02-2011, 11:25 PM
تَنّائيم(1)
شروع دوره تَنّائيم را به طور دقيق، مىتوان همزمان با هيلل(2) و شَمّاى(3) در آغازين روزهاى حكومت هيروديس دانست. تَنّا(4) به كسى گفته مىشود كه تحصيل مىكند و آنچه را از اساتيد خود آموخته، باز مىگويد و به ديگران منتقل مىسازد. در اين دوره، سنت عمومى شريعت شفاهى، به شبكهاى از قوانين كه به طور دقيق تقرير يافته و به طور موضوعى يا به گونهاى كه بتوان آن را به خاطر سپرد، مرتب شدهاند، تبديل گرديد. دانشمندان اين عصر در پذيرش اين عنوان بسيار تواضع مىكردند. چون در واقع، اين عنوان سرآغاز خلاّقيتى مستقل و حياتى در بسيارى از زمينهها، و سرانجام، نوآورى و ابداع در شكل و محتوا بود. اين دوره با كشمكشها و بحرانهاى داخلى و خارجى نيز همراه بود. انهدام ساختمان معبد (بيتالمقدس) در سال 70 ميلادى، توسط روميان، تجديد بناى بافت كلى زندگى دينى را امرى اجتنابناپذير ساخته بود. با آن كه مينيم(5) (بدعتگذاران، به ويژه گنوسىها) و فرقههاى مسيحى خطر بزرگى را براى وحدت دينى داخلى به وجود آورده، و قوم بنىاسرائيل از شكنجه به دست ظالمان بيگانه در رنج بودند، از درون همين بحرانها، فرهنگ يهودى شكوفا شد.
armin khatar
07-02-2011, 11:26 PM
آنچه اين دوره را ممتاز ساخته است، روشهاى نوين تحقيق است؛ از نظر دانشمندان جديد، اين دوره بيانگر انتقال به عصرى است كه به طور كاملترى واقعهنگارى شده است. در حالىكه تحقيق در دوره پيش از تَنّائيم، به استثناى چند نام كه از لابهلاى اين اجماع عظيم سر بيرون آوردهاند، به صورت جمعى و بدون ذكر نام بود، اينك با دانشمندان منفردى آشنا مىشويم كه شخصيت آنها به صورت چند بعدى و به روشنى ترسيم شده است. آنها را نه تنها براساس روش تحقيق و تدريس، كه از روى رفتارها و حتى قيافه ظاهرى نيز مىتوان توصيف كرد. يُوحانان بن زكّاى(6) از چهرههاى شاخص اين عصر است كه تلاش كرد تا از شاگردان بارز خود، توصيفى مختصر ارائه كند:
ربى اليعزر بن هورقِنس(7)، منبع مستحكم آب است كه هرگز قطرهاى از آن به هدر نمىرود؛ ربى يهُوشوعَ بن حَنَنيا،(8) رحمت بر آن مادرى كه او را بزاد؛ ربى يُوسِه بن كهن،(9) حاسيد (انسان متقى) است؛ ربى شيمعون بن نَتَناِل(10) پرهيزگار و از گناه گريزان؛ ربى اليعزر بن عَراخ،(11) چشمهاى بىپايان است.
armin khatar
07-02-2011, 11:26 PM
داستانها و حكايتهاى بىشمارى از تَنّائيم، و خصوصيات فردى و شخصيت آنان سخن مىگويند و آنها را به درون زندگى ما وارد مىسازند. در همين دوره فردگرايى بود كه آن دسته از دانشمندان را كه منصبى شرعى دريافت مىداشتند رَبّى(12) ناميدند، ولى بقيه دانشمندان كه سِميخا(13) نگرفته بودند، همچنان به همان نام خودشان شناخته مىشدند. اين ابداع به افزايش شمار دانشمندان و ارتقاى رتبه آنها انجاميد.
هيلل و شَمّاى موجب ظهور پديدهاى جديد در زندگى يهودى - شكلگيرى و بروز دو مكتب كه به نام خود آنهاست (بت هيلل و بت شَمّاى(14)) - شدند. برخلاف تمام مشاجراتى كه بين آندو بيداد مىكرد، هر دو مكتب در چارچوب يهوديتى كه بهطور سنتى پذيرفته شده بود، قرار داشتند. نزاعهاى هَلاخايى ميان اين دو مكتب تا چندين نسل ادامه يافت و سرانجام، ديدگاههاى مكتب هيلل حاكم گرديد. هر دو مكتب، تا حدودى بيانگر شخصيت پايهگذاران خود هستند. هيلل، ناسىِ سَنهدرين، در خانوادهاى ثروتمند به دنيا آمد، اما در تنگدستى شديد، براى تحصيل به اورشليم رفت. بااين حال، او از پذيرش هرگونه كمك مالى از سوى بستگانش سر باز زد. وى به خاطر پيشرفتهاى غيرقابل انتظارش به مقام ناسى نايل آمد؛ اما برخلاف جايگاه بلندش، هرگز تماس با مردم عادى و رفتار متواضعانه و سادهاش را ترك نكرد. اندرزهاى كوتاه و پرمغز او از بلند نظرى، پرهيزگارى و عشق وى به انسان حكايت مىكنند. از سوى ديگر شَمّاى، معمارى است كه به صداقت و پايدارىِ بيش از حد، بر آنچه انجام مىداد، شهره بود. برخلاف هيللِ خوشمشرب، شَمّاى زود به خشم مىآمد و درباره خود و ديگران با موازين خشك و سخت قضاوت مىكرد. شاگردانش نيز تا حد زيادى به او شبيهاند؛ آنان بذلهگويى، حاضرجوابى و سختگيرى در قضاوت را از او فراگرفتند و با اينكه در اقليت بودند، در شرايط مساوى، در مقابل مكتب بسيار ليبرال هيلل ايستادند. مشاجرههاى ميان دو مكتب، اغلب بسيار داغ و گاهى شونتآميز بود. حكايت معروفى است كه مىگويد:
روزى بتپرستى نزد هيلل آمد و پافشارى كرد كه مىخواهد تمام تورات را در حالى كه روى يك پاى خود ايستاده است بياموزد. هيلل براى آن كه شريعت يهودى را دريك جمله معرفى كرده باشد، در جواب وى يكى از مشهورترين اندرزهاى خود را چنين بيان داشت: «آنچه را كه براى خود نمىپسندى براى ديگران نيز روا مدار. اين است تمام تورات؛ حال برو و بياموز.»
armin khatar
07-02-2011, 11:26 PM
شاگردان هيلل با صبورى و فروتنى كامل، موفق شدند كه قلوب دانشمندان را مسخّر خويش سازند و مقام ناسى بيش از چهارصد سال - تا زمانى كه سنهدرين از بين نرفته بود - در دست نوادگان خانواده هيلل بود. وارثان هيلل كه عنوان محترم رَبّان(15) (استاد) به آنها اعطا شده بود، به استثناى چند وقفه كوتاه، هدايت و راهنمايى دانشمندان را به عهده داشتند و رهبران حقيقى قوم بودند كه هم مردم و هم مراجع و نهادهاى رسمى آنها را قبول داشتند.
يكى از وقفههايى كه در حاكميت متوالى مكتب هيلل پديد آمد، با نام يكى از بزرگترين تَنّاها گره خورده است كه شايد يكى از بزرگترين دانشمندان يهودىاى باشد كه تاكنون معرفى كردهايم. او كسى نيست مگر يُوحانان بن زكّاى. اين جوانترين شاگردِ هيلل ساليان زيادى (به نقلى، 120 سال) در جهان زيست. پس از تخريب معبد دوم در سال 70 ميلادى، تجديد بناى بافت اصلى زندگى يهودى بر دوش او افتاد. رَبّان يُوحانان بن زكّاى مخالف شورش عليه روميان بود؛ چون معتقد بود كه اين شورش محكوم به شكست است و عواقب وخيمى خواهد داشت. او پيش از سقوط اورشليم از اين شهر گريخت و در يَوْنِه(16) با جلب رضايت وسپاسين(17) (كه بعدها امپراتور شد)، يك مركز دينى بنا نهاد و ميراث مكتب هيلل را دنبال كرد.
پس از تخريب معبد، او در تأسيس مركز جديدى براى قوم يهود و كمك رساندن به آنها براى سازگار شدن با شرايط جديد، با چالش روبهرو شد؛ شرايطى كه ايجاب مىكرد، حال كه معبد از گردونه خارج شده است، تب و تاب دينى به نقطه كانونى ديگرى معطوف شود. يُوحانان بن زكّاى ده دستورالعمل مهم و فورى صادر كرد تا بتواند زندگى يهودى و هَلاخا را با واقعيت جديد وفق دهد و خاطره معبد را - تا زمانى كه بتوان آن را تجديد بنا كرد - در يادها زنده نگه دارد. همين واقعيت كه يهوديان توانستند حيات ملى و فرهنگى خويش را طى دو هزار سال گسترش دهند، گواه موفقيتآميز بودن تلاشهاى زكاى است
armin khatar
07-02-2011, 11:27 PM
نسل بعدى تحت اشراف سه دانشمند قرار داشت كه هر كدام داراى شخصيتى برجسته بودند. رياست سنهدرين بر عهده 1 بّان گمليئل، 3رَبّان گمليئل(18) بود (او به ربى گمليئل يَوْنِهاى شهرت يافت تا از پدر بزرگش متمايز شود). وى سنهدرين را چون نهادى بسيار قدرتمند رسميت داد و براى تبديل آن به يك مرجع قانونگذارى و داراى صلاحيت قضايى براى قوم يهود، تلاش كرد. برخلاف فضل و كمال مورد قبول او، سختگيرى و قاطعيتش هرچند كه دليلى مقبول و مهم داشت، موجب رنجش خاطر همقطارانش گرديد و حتّى تا جايى پيش رفت كه مدتى از رياست سنهدرين كنار گذاشته شد. برادر زن او ربى اليعزر بن هُورقِنُس(19) مشهور به ربى اليعزر كبير(20)، پسر يك خانواده بسيار ثروتمند بود و تقريباً در سنين بالا به تحصيل پرداخت؛ اما استعداد و حافظه خارقالعاده و شخصيت پرجذبهاش، خيلى سريع او را تا مرتبه دانشمندان طراز اول پيش برد. معلم مخصوص او دربارهاش گفته است: «اگر تمام دانشمندان بنى اسرائيل در يك كفه ترازو قرار گيرند و ربى اِليعِزر در كفه ديگر آن، او سنگينتر از همه آنها خواهد بود.» با آن كه استاد رسمى اليعزر، ربى يُوحانان بن زكاى بود، وى از مكتب شَمّاى جانبدارى مىكرد و در احكام هَلاخايى به محافظه كارى گرايش داشت. در يك مورد كه او از پذيرش رأى اكثريت سرباز زد، حكيمان مجبور شدند پس از كشمكشى غمانگيز، به طرد او حكم كنند، كه طى آن از او به عنوان شخصى ياد شد كه از نيروهاى طبيعى و از قادر متعال استمداد مىطلبد. دوست و رقيب او ربى يهُوشوعَ(21) پس از آن واقعه، جمله مشهورى بر زبان راند به اين مضمون كه تورات ديگر در آسمان سكونت ندارد، بلكه به قضاوت اكثريت حكيمان روى زمين سپرده شده است. با وجود چنين برخوردهايى، ربىاليعزر نزد معاصرانش مورد احترام و تكريم بود و فرمانهاى او در زمره شالودههاى ميشنايى شريعت شفاهى محسوب مىشوند.
armin khatar
07-02-2011, 11:27 PM
يهُوشوعَ بن حَنَنْيا شخصيتى كاملاً متفاوت بود؛ فرد فقيرى كه از راه آهنگرى گذران زندگى مىكرد، ولى با وجود اين، بدون ترديد دانشمندى سرآمد و برجسته در روزگار خويش بود. او مردى بدقيافه توصيف شده است كه به واسطه خردش، تمام كسانى را كه با او ديدار مىكردند - چه دانشمند و چه مردم عادى، چه يهودى و چه اعضاى خانواده حكمرانان روم، كه او به هنگام ديدارش از روم به عنوان نماينده ملت يهود با آنها ملاقات كرده بود - شيفته خويش مىساخت. او مردى شوخطبع و دوستداشتنى و برخوردار از عشق و احترام جهانى بود.
اين سه حكيم رهبرى گروه بزرگى از دانشمندان را در «باغ انگور يَوْنِه» بر عهده داشتند. دستاوردهاى علمى و گفتوگوهاى هَلاخايى آنها در يِشيواها(22) (مدارس علميه) يكى از پايههاى مهم ادبيات ميشنايى را ايجاد كرد. دليلى كه از حكيمان مختلف نقل مىشد و تلخيصهايى از احكام صادره از سوى آنها، كه طى يك جلسه خاص ِ يك يا چند روزه بيان مىشد، اغلب بدون اينكه ويرايش شود در رساله خاصى از ميشنا با عنوان عِدويُوت(23) (شهادات) ثبت مىشد. اين گروه [از دانشمندان ]شامل چند تن از سالخورگان كه قبل از تخريب معبد فعال بودند و مردان جوانترى كه نفوذ آنها تنها تا يك نسل بعد ادامه يافته بود، مىشد. در ميان شاگردان كوچكتر، به اسامى تعدادى از دانشمندان برمىخوريم كه بعدها در زمان تكميل ميشنا، دانشمندانى سرشناس شدند. شخصيتهاى بسيارى ازجمله حكيم ارجمند، ربى دوسا بنهَركيناس(24)، جوان تابناك و سرشناس؛ ربى اِلعازار بن عَزَريا،(25) كه در سن 18 سالگى، در حالى كه نامزد مورد توافق همه بود، به مقام ناسى منصوب شد؛ ربى ييشْماعِل بن اِليشاع(26) منطقى و ميانهرو؛ و ربى طَرفُون(27) كاهن عجيب و غيرعادى، مردى باسخاوت و متواضع با شوخطبعى خاص خود، كه معمولاً شوخىهاى او عليه خودش بود. همچنين در بين اينگروه به ربىعَقيوا برمىخوريم كه درحال برداشتن گامهاى اوليه در مسير رهبرى نسلآينده بود.
armin khatar
07-02-2011, 11:27 PM
1 ى عقيوا بن يوسف، 3ربى عقيوا بن يوسف كه نامش در تمام طول و عرض جغرافيايى جهان طنينانداز است، شخصيتى بزرگ و رمانتيك بود كه بر تمام همروزگارانش سايه افكنده بود. او در خانوادهاى معمولى چشم به جهان گشود و پدرش (يا احتمالاً پدربزرگش) آهنگر بود. او خود شبانى بىنهايت پرهيزگار، اما بىسواد بود؛ يعنى يكى از عَمِه هاآرِص(28) (مردم امى) محسوب مىشد. راحِل(29) دختر يكى از ثروتمندترين مردان اورشليم عاشق وى شد و حاضر شد كه با وجود تنگدستى و بىسوادى عَقيوا، با او ازدواج كند؛ چرا كه به خصوصيات و ويژگىهاى برجسته او پى برده بود. اين زوج جوان با ردّ حمايت [مالى] پدر راحِل، در فقر و تنگدستى شديد زندگى كردند و عَقيوا در سن 40 سالگى به فراگيرى دانش مشغول شد و چون در سنين نسبتاً بالا به به اين كار پرداخته بود، بينشى عميق و ژرف داشت و به هر مسئلهاى با رويكردى جديد نگاه مىكرد. او به توصيه همسرش، چندين سال خانه وزندگىاش را ترك كرد و در ديار غربت، زير نظر بزرگترين دانشمندان عصر، چون ربى يهُوشوعَ و ربى اِليعِزر، به تحصيل پرداخت. در طول اين مدت، راحِل چنان تنگدست و فقير شد كه ناگزير براى تهيه غذا، موهاى خود را تراشيد و فروخت. وقتى عَقيوا به همراه شمار زيادى از شاگردان خود بهمنزل بازگشت، همسر ژنده پوش او كه قامتش زير بار سختى و اندوه خميده شده بود، محجوبانه جلو آمد و به او خوشامد گفت. عَقيوا رو بهشاگردانش كرد و گفت: «درحقيقت، دانش من و شما از آن اوست.» او همچنين بيان داشت كه مرد ثروتمند «كسى است كه همسرى داشتهباشد كه اعمال و كردارهايش باارزش باشد».
armin khatar
07-02-2011, 11:28 PM
اگرچه عَقيوا حركت خويش را به عنوان شاگرد حكيمان يونه آغاز كرد، آنها خيلى زود به فضل و شخصيت جذاب او اعتراف كردند و از او خواستند كه به عنوان يك هم درس، هم رتبه آنها و در كنار آنها قرار گيرد و در چند سفر هيأتهاى نمايندگى سياسى به روم، آنها را همراهى كند. او از آن جا كه عمرى طولانى (بنا به نقلى، 120 سال) كرد، رهبر نسل بعدى حكيمان نيز شد. در سال 132 ميلادى، وقتى كه قيام بَر كُوخبا(30) عليه روم آغاز شد، ربى عقيوا برخلاف بيشتر حكيمان همروزگار خويش، نهتنها از اين شورش به شدت حمايت كرد، حتى اعلان داشت كه بَر كُوخبا شايد همان ماشِيَحْ [منجى يهود] باشد. ظاهراً همين عَقيوا بود كه به رهبر شورش لقب بَر كُوخبا [يعنى پسر ستاره، كه اشاره دارد به آيهاى كه مىگويد «ستارهاى از يعقوب طلوع خواهد كرد») (سفر اعداد 24:27] اعطا كرد. چنين به نظر مىرسد كه ربى عَقيوا پيش از اين شورش، سفرهاى زيادى به سراسر دنياى يهودى از بابِل تا مصر، شمال افريقا و ولايات گل(31) انجام داد تا سرمايهاى جمعآورى كند و حمايت هاى سياسى را فراهم آورد وشايد حتى ترتيب يكشورش مشابه را درروم بدهد؛ او دربازگشت به فلسطين، هزاران نفر از شاگردان خود را در ركاب بَر كُوخبا قرار داد
armin khatar
07-02-2011, 11:29 PM
لشكريان روم مصمم بودند كه شورش را در هم بكوبند و از اين روى، در نتيجه تعقيب «سياستِ زمين سوخته» جنگى سخت درگرفت كه به نابودى سرزمين يِهودا منتهى گشت. اين جنگ حدود يك ميليون قربانى در پى داشت كه از جمله آنها يك نسل كامل از شاگردان عَقيوا بودند. پس از آن كه روميان شورش را سركوب كردند امپراتور هادريان(32) چندين حكم سخت گيرانه و شديد صادر كرد كه از جمله آنها، منع يادگيرى تورات بود. عَقيوا كه معتقد بود يادگيرى تورات اساس حيات يهودى است، با وجود خطرهايى كه وى را تهديد مىكرد، آشكارا به آموزش تورات پرداخت. هنگامى كه دوستى نسبت به خطرهاى اين كار به وى هشدار داد، او در پاسخ، اين حكايت معروف را بيان كرد:
روباهى، ماهىهايى را در آب مىبيند كه از تور مىگريزند؛ به آنها پيشنهاد مىكند كه بيايند و در خشكى زندگى كنند. آنها در پاسخ مىگويند: اى روباه، تو زيركترين حيوان روى زمين نيستى، بلكه يك احمقى. وقتى كه ما در آب، كه محيط زيست ماست با ترس زندگى مىكنيم، در خشكى كه با مرگ خويش مواجه هستيم اين ترس و دلهره چقدر بيشتر خواهد بود!
armin khatar
07-02-2011, 11:29 PM
ربى عَقيوا پيش از آن كه تحت تعقيب روميان قرار گيرد، موفق شد كه گروه جديدى از شاگردان جوان را تربيت كند كه بعدها رهبران نسل آينده شدند. او پس از شكنجه و آزار، چونان يك شهيد و در حالىكه دعاى شِمَعْ ييسرائل (بيان توحيد الهى)(33) بر لبانش جارى بود جان به جان آفرين تسليم كرد. روشهاى آموزشى و نظام هَلاخايى او توسط شاگردان پر شمارش ادامه يافت و اساس دوام و پويايى شريعت شفاهى گرديد؛ چنانكه روىكرد او به عرفان نيز در قرنهاى بعدى پايه و اساس مطالعه و تحصيل در اين موضوع شد.
armin khatar
07-02-2011, 11:29 PM
شناخت ما نسبت به شاگردان عَقيوا در مقايسه با ديگر نسلهاى تَنّائيمطبيشتر است. ما در ميان اين نسل، ربى يهودا بن اِلْعاى(34) را مىيابيم كه شخصيتى معتدل و ميانهرو بود و از مصالحه با حكمرانان رومى جانبدارى مىكرد؛ شاگردى مؤمن كه تفسيرى به سبك ربى خويش بر سفر لاويان با عنوان تُورَت كُهَنيم(35) نوشت. ربى مئير انسانى تيزهوش و با استعداد بود كه درخشش ناگهانى شكوه و عظمت او، معاصرانش را مات و مبهوت ساخت؛ «فردى كه هيچ كس را توان پى بردن به لبّ وجودش نبود.» او از خانوادهاى آهنگر بود كه با امپراتوران روم نسبتى داشتند؛ به لحاظ شغلى يك كارمند دفترى بود و وجود ناكامىهاى فردى به زندگى او و همسر مشهورش بِرورْيا(36) نمود خاصى بخشيده بود. وى مفسّرى چيرهدست و نويسندهاى بىنهايت تيزهوش و بااستعداد بود كه شالوده كتابت ميشنا را بنا نهاد. معاصر او ربى شيمعون بَر يوحاى(37) شخصيتى پرجاذبه، كمفروغ و رازآلود بود كه به پيروى از عَقيوا، به مخالفت سرسختانه با حكمرانان روم پرداخت و به همين خاطر مجبور شد كه ساليانى چند، به همراه پسرش ربى اِلعازار(38)، در درون يك غار مخفى شود. او، همانند عَقيوا، در تفسير كتاب مقدس [عبرى]، سبك خاص خود را در پيش گرفت. از حوزه درس(39) 1 معون ميدراش، 3شيمعون ميدراشهاى(40) مِخيلتا(41) بر سفر خروج، و سيفره(42) بر سفر اعداد و سفر تثنيه عرضه شد. نسلهاى بعدى تأليف اثر اصلى قَبالايى يعنى كتاب زُوهَر(43) را، كه شخصيت اصلى كتاب نيز خود اوست، به وى نسبت دادهاند. ربى يُوسِه بَر حَلَفْتا(44) مردى كمسخن و ميانهرو بود كه محبوبيت همگانى داشت و سبك هَلاخايى او به خاطر برخوردارى از منطق قوى، قابل اعتمادترين سبك تلقى مىگردد. ناسى موروثى سنهدرين 1 بّان شيمعون بن گمليئل ثانى، 3رَبّان شيمعون بن گمليئل دوم، تربيت يافته مكتب هيلل است كه خود را پايينتر از همقطارانش مىداند و از خود به «روباهى در ميان شيران» ياد مىكند؛ اما با وجود اين، تلاش مىكند تا اصول و روش زندگى را براى مردم بازسازى كند. آيندگان قدر و منزلت او را به عنوان يك قانونگذار برتر شناختند و احكام صادره او را تقريباً در تمامى زمينهها پذيرفتند
armin khatar
07-02-2011, 11:29 PM
پس از مرگ 1 بّان شيمعون بن گمليئل ثانى، 3رَبّان شيمعون بن گمليئل، پسرش ربى يهودا هَناسى كه بزرگترين دانشمند زمان خود بود، به جاى پدر به مقام ناسى رسيد و از سوى شاگردان و نسلهاى بعدى مورد احترام و تقديس واقع شد. در طول زمان حياتش به رَبِنّو هَقادُوش(45) (ربىِ قديس ما) شهرت يافت و به جايى رسيد كه او را تنها با عنوان ربى مىشناختند. ربى يهودا دو ويژگى نادر «تورات و بزرگى مقام» را يكجا در خود جمع كرده بود. او هم دانشمندى برجسته و هم سرشناسترين چهره سياسى زمان خود بود؛ اگرچه طبيعتى پارسا و تارك دنيا داشت، از ظاهرى بسيار با جلال و شكوه برخوردار بود و با آن كه انسانى رنجور و رياضتكش بود، در قصرى مجلل زندگى مىكرد. بخت خوب و روابط نزديك او با حكمرانان رومى پشتوانه خوبى براى موقعيت ويژه او بود. داستانهاى زيادى درباره رفاقت او با آنتونينوس(46) امپراتور روم، كه احتمالاً ماركوس اورليوس(47) يا اسكندر سِوِرُوس(48) بوده است، وجود دارد.
armin khatar
07-02-2011, 11:30 PM
ربىيهودا با اينكه درعصر صلح وآشتى زندگى مىكرد و با حكمرانان وصاحبمنصبان روابط بسيارخوبى داشت،احساس مىكرد كه اينآرامش و سكوت طولى نخواهد كشيد و اجراى طرح اعمال فشار براى ادامه يادگيرى تورات، آن را از بين خواهد برد. از آنجا كه دستگيرى او موجب مىشد كه مردم پسازمدتى، توراترا بهفراموشى بسپارند، تصميمگرفت كه عليه ممنوعيت پذيرفتهشده ثبت و حفظ شريعت شفاهى برآشوبد و به نگاشتن اثرى كه نكات اصلى شريعت شفاهى را در برداشته باشد، بپردازد. به اين ترتيب، او در واقع موفق شد اثرى را بيافريند كه از نظر اهميت، در درجه دوم، پس از خود تورات قرار دارد؛ يعنى ميشنا
armin khatar
07-02-2011, 11:30 PM
اِمُورائيم فلسطين
با مرگ 1 ى يهودا هَناسى، 3ربى يهودا هَناسى، اگرچه عصر ميشنايى پايان يافت، تحصيل ميشنايى، چونان پلى ارتباطى ميان دوره تَنّائيم و اِمُورائيم، هم از لحاظ تاريخى و هم از نظر فكرى، تا يك نسل بعد ادامه پيدا كرد. دانشمندان اين نسل كه به مطالعه و تفسير ميشنا پرداختند، تدوينگران مجموعههاى فرعى و اضافى ميشناها نيز بودند. به احتمال بسيار، يكى از دلايل اساسى اين فعاليت، نبود رهبرى شايسته براى جانشينى ربى يهودا بود
armin khatar
07-02-2011, 11:30 PM
ربى يهودا از بزرگترين فرزندش، رَبّان گمليئل بن ربى(1)، كه از نظر خصوصيات اخلاقى مشهور بود، ولى مطمئناً سرآمد دانشمندان زمانهاش نبود، به عنوان جانشين خود براى رياست نام برده بود. [اما] ربى حنينا(2)، يكى از شاگردان مورد علاقه ربى يهودا، به مقام رياست آموزشگاه منصوب گرديد. از آن زمان به بعد، رياست سنهدرين، با آنكه مقامى معتبر و داراى اهميت سياسى فراوان بود، در مجموع، به لحاظ علمى، اهميت خود را از دست داد. در ضمن، رهبران آموزشگاه ديگر آن اعتبار سياسى و اجتماعى را كه ويژه مقام رسمى ناسى در طى حاكميت بنى هيلل(3) بود، نداشتند. اين مشكلى پيچيده بود؛ چرا كه شاگردان ربى يهودا از جمله دانشمندانى بزرگ چون ربى حييا، هُوشَعْيا، يَنَى و ربى لوى، خود را ملزم ديدند كه آموزشگاههاى خاصى براى خود بنا نهاده، بِرَيْتُوت خاص خودشان را تأليف نمايند.
فعاليت واقعى اِمُوراها از نسل دوم آغاز شد؛ با آنكه تعدادى از شاگردان يهودا از جمله دو پسر ربى حييا، يعنى يهودا و حزقيا(4)، و نيز 1 ى يهُوشوعَ (يوشع) بن لوى، 3ربى يهُوشوعَ (يوشع) بن لوى - كه به لحاظ قداستش شهره بود - هنوز در قيد حيات بودند. محل اقامت ناسى و مقرّ سنهدرين، طِبَريا(5) معروف به 1 ت وعد گادول، 3بِت وعد گادول(6) (محل اجلاس بزرگ) تنها مركز مهم نبود؛ دانشمندان مختلف به ايجاد مراكز اختصاصى در ديگر مناطق ادامه دادند؛ مركز ليدا(7) در يهوديه، قيصريه(8) در مرز جليل (گاليل) سفلى و صيپورى در جليل كه رقيب سنتى طبرياس، 3طبرياس بودند، از آن جملهاند
armin khatar
07-02-2011, 11:30 PM
دوران شكوفايى تلمود در فلسطين با نام مردى چون ربى يُوحانان(9) (همچنين معروف به بَر نَفْخا(10)، يعنى پسر آهنگر) كه تجسم تربيت فلسطينى بود، پيوند خورده است. او كه تا سنين پيرى زيست، در جوانى با 1 ى يهودا هَناسى، 3ربى يهودا هَناسى آشنا شده، يكى از جوانترين شاگردان او بود؛ با اين همه، عمدتاً نزد ربى يَنَى و ربى حزقيا آموزش ديد. زندگى خصوصى او سرشار از غم و اندوه، ايثار و فداكارى شايان توجه و استقامت و پشتكار زياد در راه علمآموزى است. او در خانوادهاى ثروتمند به دنيا آمد، ولى بهخاطر دغدغه فكرىاش نسبت به تورات، مجبور شد كه به تدريج، تمامى اموال خويش را بفروشد. او بيش از ده پسر خود زنده ماند (اگر چه بنا به حكايتى، يكى از پسرانش پس از مرگ او، به بابل رفت و يكى از دانشمندان بزرگ نسل چهارم آنجا شد). پرافتخارترين دوران آموزشى در فلسطين با انتصاب ربى يُوحانان به رياست آموزشگاه طِبَريا آغاز شد. در آن زمان، ناسى نوه ربى يهودا بود كه او رانيز ربى يهودا مىخواندند و براى اينكه نوه را از پدربزرگش بازشناسند، وى را نِسيا(11) (لفظى آرامى، به معناى رئيس) ناميدند. در بعضى منابع، از او با نام «ربى» نيز ياد شده است؛ چرا كه دانشمندى بزرگ نيز بود. او به مثابه ستايشگر و پشتيبان ربى يُوحانان، سالهاى زيادى در مقام رياست آموزشگاه خدمت كرد و به تنهايى، روش تحقيق در فلسطين را متحول ساخت
armin khatar
07-02-2011, 11:30 PM
ربى يُوحانان با اينكه خود نزد حكيمان بابلى درس خوانده بود و براى راو و شِموئِل (كه در نامههايش از آنها به عنوان «اساتيد ما در بابل» ياد مىكند) احترام قائل بود، روش [آموزشى] مخصوص به خود را در پيش گرفت؛ روشى كه دانشمندان فلسطين از آن براى تبيين و توضيح مسائل استفاده مىكردند و در مجموع، سادهتر از شيوه رايج و متداول بابلى بود. دانشمندان فلسطينى بر اين نكته تأكيد داشتند كه تنها بايد به شرح و بسط هَلاخاى اصلى بپردازند و از تفسير ميشنا با روش پيچيده و مغالطهآميز پرهيز كنند. عقايد بنيادى ربى يُوحانان درباره احكام هَلاخايى خالى از ابهام بود؛ وى تلاش كرد تا به روشى يكسان در تفسير ميشناهاى گوناگون دست يابد. او در ادبيات و سنتهاى ميشنايى بسيار متبحر بود و توانايى تحليل بالايى داشت. به خاطر همين شخصيت ارزنده و روشهاى تحقيق، بسيارى از دانشمندان بزرگ بابل او را معلم و مربى نسل خويش مىدانستند و مرجعيت او را نيز پذيرفته بودند. بسيارى از اِمُوراهاى مهم بابل، براى استفاده از محضر او به فلسطين سفر مىكردند. برادران رَبّا - اِموراى بزرگ بابل - در نامهاى خطاب به برادرشان چنين مىنويسند: «شما استادى همچون ربى يُوحانان را در فلسطين داريد»؛ كه اشاره دارد به اينكه رَبّا حتى مىتواند نزد اين دانشمند بزرگ به تحصيل بپردازد. در واقع، بسيارى از برجستهترين شاگردان ربى يُوحانان، دانشمندان بابلىِ ساكن فلسطين و از طرفداران علاقهمند به روش تدريس اين كشور بودند.
armin khatar
07-02-2011, 11:31 PM
اين دانشمندان بابلى عبارت بودند از: راو كَهَنا(12) شاگرد با استعداد و هوشمند راو، كه دوست او نيز بود؛ ربى العازار بن پدات(13) شاگرد راو و شِموئِل، كه از طلبههاى مورد علاقه يُوحانان شد؛ دو كاهن گرانقدر ربى آمِه(14) و آسِه؛(15) ربى زِرا(16)ى پرشور و نشاط، كه علاوه بر دانشمند بودن، به راست كردارترين و زاهدترين انسان نسل خود نيز شهره بود. ربى ابّا دَيان(17) و 1 ى حييا بن ابّا، 3ربى حييا بن ابّا، شاگرد وفادارى كه علاوه بر كسب عالىترين مرجعيت نسبت به آموزههاى ربىِ خود، در آموزههاى ديگران نيز نظراتش حجّيت داشت. تمامى دانشمندان فلسطينى خود راشاگرد ربى يُوحانان مىدانستند؛ اما برجستهترين فرد در ميان آنها اشرافزادهاى بود به نام ربى يوسى بَر حنينا(18) قيصريهاى؛ مردى عالم و شوخ طبع كه شايد مصداق اين عبارت تلمود باشد كه: «در فلسطين به او مىخنديدند.» همچنين از شاگرد ديگرى به نام ربى اَباهو(19) مىتوان نام برد؛ دانشمندى با ويژگىهاى ممتاز و اصيل كه زيبايى و خوشقيافگى او زبانزد خاص و عام بود. وى تاجر بسيار ثروتمندى در سطح جهان آن روز بود كه رابطه محكمى با نمايندگان رسمى قيصريه داشت و در ميان غيريهوديان و فرقههاى مرتد و بدعتگذار نيز فردى با نفوذ و فعال به شمار مىآمد.
armin khatar
07-02-2011, 11:31 PM
از ميان اين افراد، نزديكترين فرد به ربى يُوحانان شوهرخواهر و دوست و همبحث او، رِش لاقيش، بود. رِش لاقيش در جوانى مشغول به تحصيل شد، اما به خاطر تنگدستى مجبور شد كه خود را به عنوان گلادياتور بفروشد؛ تجربه و آزمونى سخت كه بهلطف مهارت و توانايى بدنى بسيارش، از آن جان سالم به در برد. مواجهه هيجانانگيز او با ربى يُوحانان زندگى او را دگرگون ساخت. نقل است كه روزى ربى يُوحانان مشغول حمام كردن در رود اردن بود كه رِش لاقيش را ديد كه به درون آب پريد. ربى يُوحانان رو به او كرد و با احترام گفت: «اين قدرت و توانايى تو بايد در خدمت تورات قرار گيرد.» در مقابل، رِش لاقيش كهسخت تحت تأثير زيبايى چهره ربى يُوحانان قرار گرفته بود، با همان حالت احترامآميز پاسخ داد: «زيبايى تو بايد به زنان ارزانى شود.» سپس ربى يُوحانان به او قول داد كه اگر شيوه زندگىاش را تغيير دهد و دوباره مشغول به تحصيل شود، خواهرش را كه در زيبايى همتاى اوست به عقدش درآورد. رِش لاقيش درس خواندن را از سر گرفت و به بزرگترين دانشمندان عصر خويش مبدل شد، بهگونهاى كه حتى برادر همسرش از او به احترام ياد مىكرد. رِش لاقيش در اواخر عمرش انسانى رياضتپيشه و زاهد شده بود كه هيچگاه نمىخنديد و در ميان جمع با كسانى كه اعمال و كردارشان به گونهاى سؤال برانگيز بود، همصحبت نمىشد. (گفته شده است كسانى كه رش لاقيش با ايشان در بازار، همصحبت مىشد مىتوانستند بدون اينكه ضامنى معرفى كنند، از ديگران قرض گيرند.) صدها بحث فكرى كه ميان ربى يُوحانان و ربى رِش لاقيش درگرفت، در منابع نقل شده است. ربى يُوحانان اين گفتوگوها را كاملترين راه براى افزايش معرفت مىدانست و در نبود رش لاقيش، خود را به كسى تشبيه كرد كه مىكوشد تا با يكدست كف بزند. رِش لاقيش پيش ازربى يُوحانان دارفانى را وداع گفت و ربى يُوحانان پس از مرگ شوهر خواهرش از اينكه هنوز زنده است خود را سرزنش مىكرد و هرگز مرگ او را باور نكرد؛ سرانجام اندك زمانى پس ازمرگ رش لاقيش، او نيز ديده از جهان فروبست.
armin khatar
07-02-2011, 11:33 PM
در زمان حيات ربى يُوحانان آموزشگاه طِبَريا به بزرگترين مركز جهانى براى مطالعه شريعت شفاهى مبدل شد و رياست آن، كه هم در زمينه هَلاخا و هم در اَگادا مرجعيت داشت، احترام جهانى يافت. ربى يُوحانان برخلاف خلقوخوى تندش، با شاگردانش همچون فرزندان خويش رفتار مىكرد. تلمود، او را اين چنين توصيف مىكند: «اگر كسى فنجانى از نقره ناب را بردارد و دانههاى سرخ انار را در آن بيندازد و آن را به گل رز بيارايد و بين نور خورشيد و سايه قرار دهد، زيبايى آن را مىتوان با زيبايى ربى يُوحانان مقايسه كرد.» مركز فلسطين حتى از زمان ربى يُوحانان اعتبار بيشترى يافت و بسيارى از نزاعهاى علمى بابل به واسطه «نامهاى از فلسطين» حل مىشد. آموزههاى ربى يُوحانان چنان قدر و منزلتى يافت كه احكام او حتى در صورت تعارض با ديدگاههاى راو و شِموئِل، پذيرفته و مقدم شمرده مىشد.
armin khatar
07-02-2011, 11:33 PM
در زمان حيات ربى يُوحانان آموزشگاه طِبَريا به بزرگترين مركز جهانى براى مطالعه شريعت شفاهى مبدل شد و رياست آن، كه هم در زمينه هَلاخا و هم در اَگادا مرجعيت داشت، احترام جهانى يافت. ربى يُوحانان برخلاف خلقوخوى تندش، با شاگردانش همچون فرزندان خويش رفتار مىكرد. تلمود، او را اين چنين توصيف مىكند: «اگر كسى فنجانى از نقره ناب را بردارد و دانههاى سرخ انار را در آن بيندازد و آن را به گل رز بيارايد و بين نور خورشيد و سايه قرار دهد، زيبايى آن را مىتوان با زيبايى ربى يُوحانان مقايسه كرد.» مركز فلسطين حتى از زمان ربى يُوحانان اعتبار بيشترى يافت و بسيارى از نزاعهاى علمى بابل به واسطه «نامهاى از فلسطين» حل مىشد. آموزههاى ربى يُوحانان چنان قدر و منزلتى يافت كه احكام او حتى در صورت تعارض با ديدگاههاى راو و شِموئِل، پذيرفته و مقدم شمرده مىشد
armin khatar
07-02-2011, 11:33 PM
براى تثبيت و برقرار روابط منظم بين مكتب فلسطين و بابل، منصب نِحوتائِه(20) (فرود آيندگان) ايجاد شد. نِحوتائِه دانشمندانى بودند كه از فلسطين به بابل رفتند تا نوآورىهاى آموزشگاه طِبَريا را به ديار خويش انتقال دهند. تعدادى از آنها تاجرانى بودند كه به خاطر كسب و تجارت، ناچار، تن به چنين سفرى داده بودند. اما بيشتر آنها قاصدان و فرستادگان آموزشگاه فلسطين بودند كه براى تعقيب هدفى مشخص يا جمعآورى كمكهاى مالى براى يك نهاد علمى، كه جامعه فلسطينى از نگهدارى و حفظ آن ناتوان بود، به آن جا فرستاده شده بودند. مهم ترين افراد در ميان اين فرستادگان، دانشمند عولا(21) (در فلسطين، معروف به 1 لا بر ييشماعِل (اسماعيل)، 3عولا بر ييشماعِل) و 1 بّا بَر بَر حنّا، 3رَبّا بَر بَر حنّا(22) (مسافرى كه بهواسطه داستانهاى تخيلى همراه با نمادهاى سياسى و دينىاش شهره بود.). اين دو نفر معاصر نسل سوم حكيمان بابلى، و راو ديمى(23) و راوين(24) فرستادگانى از نسل چهارم بابلى بودهاند. تلمود بابلى مقدار قابل توجهى از گفتوگوهايى را كه ريشه در مباحث فلسطين دارند، در خود جاى داده است كه نشان مىدهد آموزش فلسطينى به آموزشگاههاى بابل انتقال يافته و در آنجا تجزيه و تحليل و متحول شده بود.
armin khatar
07-02-2011, 11:34 PM
ربى يُوحانان تا سنين پيرى زنده ماند و از چنان شخصيت و جايگاهى برخوردار گرديد كه چند نسل پس از وى گفتند كه او به تنهايى نظام آموزشى فلسطين را ايجاد كرده و مدون ساخته است. البته چنين چيزى غيرممكن مىنمايد، اما به هر حال، حقيقت اين است كه او و شاگردانش بخش بزرگى از اين برنامه بر عهده داشتند.
حوزه درسى فلسطين درنسل بعد نيز به شكوفايى خويش ادامه داد. از آنجاكه شاگردان ربى يُوحانان همگى دانشمندانبزرگىبودند كه بهشركت درفعاليتهاى خلاّق ومستقل علاقه داشتند، پسازفوت استاد هيچبحران غيرقابل پيشبينىاى به وجود نيامد. با وجود اينكه آموزشگاه طِبَريا ديگر الگو و سرمشق دانشمندان نبود، آنان به كار آموزش ادامه دادند و طلاب بابل همچنان بهآنجا مىآمدند. مشهورترين حكيم بابلى ربى ييِرْمِيا (ارميا)(25) بود كه روش منحصربهفرد او درطرح پرسش با هدف تبيين مسائل پراكنده وجزئى هَلاخا، گاهى باعث خشم استادان فلسطينى مىشد كه با اين روش خو نگرفته بودند. ربى ارميا كه خود را فلسطينى مىخواند، يكبار بهدانشمندان بابلى ريشخندزده، آنهارا «بابلىهاى احمق» كه در كشورهاى گمنام وناشناخته ساكنند وگنگ ومبهم سخن مىگويند، خواند. در مقابل، بابلىها به اين خردهگيرى روى خوش نشان دادند و تأييد كردند كه «يكى از آنها (فلسطينيان) با دو نفر از ما (بابلىها) برابرى مىكند».
armin khatar
07-02-2011, 11:34 PM
در قرن چهارم، فرايندهاى سياسى نوظهور فشار فزايندهاى را بر يهوديان فلسطين تحميل كرد كه درنهايت، به ضعف بنيه مادى و معنوى آنان انجاميد. قدرت مركزى روم پس از سقوط آخرين حاكمان سِوُران(26) رو به ضعف نهاد و جنگهاى مدعيان تاج و تخت به بروز كشمكش و بحرانى بزرگ منتهى شد؛ بار مالياتى فزونى يافت و درنتيجه، بنيادهاى اقتصادى در سراسر امپراتورى به سستى گراييد. جامعه يهوديان فلسطين كه پيش از اين، در نتيجه شورشهاى گوناگون آسيب ديده بود، به طور ملموسى شكننده شد؛ چرا كه بسيارى از يهوديان آن سرزمين به كار كشاورزى مشغول بودند و از اين رو قادر نبودند كه درآمدها و كسب خويش را از ديد صاحبان قدرت پنهان دارند. مسيحيت كه تا آن زمان عقيدهاى در اقليت و تحت تعقيب بود، قدرت گرفت و از آغاز قرن چهارم در تمامى شئونات عملى، دين رسمى كشور فلسطين گرديد. آزار يهوديان كه به شدت ادامه داشت، بر جامعه يهوديان اثر گذاشته، موجى از مهاجرت را بهوجود آورده بود. يهوديان راه روم، كشورهاى اروپايى و بابل را در پيش گرفتند و آموزشگاههاى فلسطين به ناچار، فعاليتهاى خود را كاهش دادند و تعداد طلبهها نيز كم شد. گفته شده است كه در زمان نسل چهارم اِمُوراها، عامه مردم بر اثر تحتتعقيب بودن و وضعيت سخت اقتصادى، علاقه كمترى به يادگيرى تورات نشان مىدادند و اَگادا را كه فهم آن آسانتر و تسكينى بر فشارهاى وارده بر آنها بود، بيشتر مىپسنديدند
armin khatar
07-02-2011, 11:34 PM
وضعيت چنان سخت و دشوار شد كه دانشمندان فلسطينى ناگزير، كار تدوين و قانونمندسازى شريعت شفاهى را شتاب و سرعت بيشترى بخشيدند. آنان اثر همتراز با تلمود بابلى خلق كردند كه به تلمود يِروشَلْمى (اورشليمى) شهرت يافت. البته اين اثر در اورشليم (كه در آن زمان شهرى كافر و ملحد، مانند شهر آئليا كاپيتولينا(27) بود و يهوديان از حضور در آن منع شده بودند) نگاشته نشده است؛ اورشليم نامى بود كه در طى سالها بر كل سرزمين فلسطين اطلاق مىشد(28) و اثر نام برده، بهطور مشخص در طِبَريا و بخشى از آن نيز در قيصريه به اتمام رسيد.
اگرچه دستمايه اوليه و اصلى هر دو تلمود و روشهاى آموزشى و پژوهشى آنها يكسان است، تفاوتهاى قابل ملاحظهاى نيز ميان اين دو وجود دارد؛ تلمود اورشليمى از موضوعهايى مانند هَلاخاى مربوط به فلسطين و كشاورزى آن مرز و بوم به تفصيل سخن مىگويد، درحالىكه در تلمود بابلى تقريباً هيچ سخنى از اين موضوعات به ميان نيامده است. از سوى ديگر، شمار حكايتها در تلمود اورشليمى بسيار اندك است. اين پيامد با دلمشغولى شديد نسبت به اَگادا در فلسطين سازگار نيست. بايد گفت كه خردمندان فلسطينى از آنجا كه به اَگادا و به ويژه در نسل هاى اخير، به تدوين دعاها و اشعار آيينى توجه زيادى داشتند، تدوين ادبيات اَگادايى را ضرورى نمىدانستند. اين مباحث دير زمانى بعد، در آثارى با عنوان ميدراشِه اَگادا(29) (تفسيرهاى اَگادايى) جمعآورى شدند.
armin khatar
07-02-2011, 11:35 PM
علاوه بر اين ناهمگونىها در سازمانِ موضوعها و روشهاى فكرى و پژوهشى، دو تلمود از نظر كيفيت تدوين نيز متفاوتند. انشاى تلمود بابلى با احتياط زياد و وقتشناسى دقيق انجام شد و مباحث و جزئيات بسيارِ آن، نسل به نسل تصحيح گرديد؛ در حالى كه تلمود اورشليمى هرگز بهطور دقيق تدوين نشد، بلكه تدوين مباحث آن بدون صرف وقت لازم و با شتاب صورت گرفت و همين باعث شد كه تا مدتها، تلمود اورشليمى را ضميمه تلمود بابلى به حساب آورند. همچنين، تدوين نهايى تلمود بابلى در دوره متأخرتر صورت پذيرفت و ازاينرو، آن را مجموعهاى معتبر كه در بردارنده مسائل و مباحث شريعت شفاهى است، به حساب آوردند. افزون بر اين، روشهاى پژوهشى و آموزشى تلمود بابلى با توجه به قلمرو وسيع و تحليل عقلانى دقيق، فضاى بيشترى را براى توسعه مباحث فكرى و عقلانى ايجاد مىكرد. در طول قرنها، نظرها متوجه اثر بابلى بود و تنها در صد سال اخير علاقههاى خفته نسبت به تلمود اورشليمى بيدار شده است. با اين همه، هميشه آن را منبعى دست دوم دانستهاند. ساختار و بدنه نظام آموزشى فلسطين اساساً بر مبناى آنچه در تلمود بابلى و يا در انواع ميدراشِه اَگاداهاى بازتاب يافته، مورد مطالعه قرار گرفته است.
armin khatar
07-02-2011, 11:35 PM
چاپ تلمود
پس از تدوين نهايى تلمود، وجود نسخههايى از اين اثر كامل، براى تأمين اهداف آموزشى، ضرورت پيدا كرد. در آن زمان، كتابها با دست نسخهبردارى مىشد و هر اندازه اثر بزرگتر بود، به پايان رساندن آن دشوارتر مىشد. صاحبان نسخههاى معدود و ارزشمند، با دقت از آنها محافظت مىكردند و گاهى حتى براى نسخهبردارى، آنها را قرض نمىدادند. در تعدادى از كتابها كه در قرون وسطى نوشته شدند، عبارتهاى تشكرآميزى به چشم مىخورد كه در آنها از خدمات افرادى كه در قرض دادن و نسخهبردارى كتابها شركت داشتهاند، به عنوان خدمتگزاران عرصه آموزش قدردانى شده است. براى درك اين كه چرا حتى در زمانهايى كه محدوديت شديدى در راه پخش و نشر تلمود وجود نداشت، يا وضع اقتصادى يهوديان اجازه مىداد كه نسخهبردارى وسيعترى از متون صورت پذيرد، نسخههاى تلمود، اندك و با فاصله زمانى تهيه شدهاند، كافى است در نظر بگيريم كه تلمود در حدود دو ميليون و پانصد هزار واژه را در خود جاى داده است. ظاهراً بسيارى از نسخههاى تلمود را خود طلبهها از روى كتابهاى موجود در آموزشگاهها نوشتهاند؛ از آنجا كه اين نسخهها آكنده از ياداشتهاى طلبهها بودند، براى عموم مردم قابل استفاده نبودند. در دوره گائونها، بسيار اتفاق افتاده است كه از آموزشگاههاى بزرگ بابلى خواسته مىشد تا نسخههايى از تلمود را تهيه كنند. ظاهراً نسخههاى نخستين در اسپانيا از روى نسخهاى پديد آمد كه يك گائون مهاجر، با تكيه بر محفوظات خويش (در آن زمان، بهخاطر سپردن انبوه موضوعهاى شريعت شفاهى رويّه دانشمندانبود) نگاشتهبود.برخىازرساله هاى شخصى بهدليلدربرداشتن موضوعهايى كه داراى اهميت كاربردى بودند بارها تدريس مىشدند و يا چون بخشى از برنامه اصلى آموزشى را تشكيل مىدادند، رواج گستردهترى داشتند. با وجود اين، نسخههاى كامل تلمود بسيار اندك بودند. به عنوان نمونه، استادِ راشى، به اين دليل كه نتوانسته بود نسخهاى از رساله عَوُودا زارا(1) را بهدست آورد، هرگز موفق به مطالعه آن نشد. ظاهراً اين وضعيت در بسيارى از جوامع يهودى در سراسر جهان وجود داشت.
armin khatar
07-02-2011, 11:35 PM
كمبود نسخههاى تلمود را مىشد تنها به مشكلات فنى نسبت داد، اما در قرون ميانه مشكل وخيمتر شد. طى اين قرون، تلمود چندبار توقيف شد؛ سرنوشتى كه در دوران جديد نيز گاهى به آن گرفتار شده است. در دوران آوارگى و خانه به دوشى يهود، كه ناشى از فرمانهاى مكررِ اخراج بود، بسيارى از نسخههاى تلمود گم شد و يا از دست رفت و ديگر، بازيافت آنها ممكن نگشت. برخى از كتاب ها نيز با دستور مراجع قدرت، مصادره شد؛ بهويژه حكم ممنوعيت خارج كردن كتابها از اسپانيا، كه در زمان اخراج [يهوديان] از اين كشور صادر شد، اثر ويرانگرى داشت و در همان زمان، بسيارى از نسخههاى تلمود در شعلههاى آتش سوخت
armin khatar
07-02-2011, 11:35 PM
بنابراين، تعجبى ندارد كه يهوديان از همان آغاز، علاقه زيادى به صنعت چاپ نشان دادند. يادگيرى فنون چاپ و حتى ساخت حروف از مرحله طراحى تا ريختهگرىِ قالبهاى سربى، براى آنها امرى لازم به شمار مىآمد. ظاهراً تاريخ اولين كتابهاى چاپى يهودى به دهه هفتاد قرن پانزدهم برمىگردد. پس از به بار نشستن موفقيتآميز اولين تلاشها در عرصه چاپ، با چاپ تلمود به صورت يك مجموعه كامل، موافقت شد. مشكلات فنى زياد بود و اجراى اين طرح، كارهاى بىشمارى را از گردآورى و غلطگيرى دستنوشتهها گرفته تا چاپ آنها، لازم داشت. اولين نسخه چاپى معروف در سال 1482 در گوآدالاجرا(2)، در كشور اسپانيا به چاپ رسيد. درباره اينكه آيا تلمود چاپ شده در آنجا كامل بود يا خير، اطلاعى در دست نداريم؛ چرا كه تنها، بخشهايى از آن باقى مانده است. ده سال بعد، در طول بيرون راندن يهوديان از اسپانيا و چند سال پس از آن، در زمان اخراجشان از پرتغال، تمام كتابهاى يهودى مصادره شد و از وجود اين نسخه خاص نيز تا اين اواخر، اطلاعى در دست نبود. نسخه معروفترى، كه ظاهراً هرگز كامل نشد، در دو شهر سانچينو(3) و پيزارو(4)، و ديگر نسخهها در جاهايى ديگر چاپ شدند.
armin khatar
07-02-2011, 11:35 PM
در سراسر اين دوره، به دليل نگرش منفى كليساى كاتوليك، يهوديان از چاپ تلمود مىترسيدند. اما در سال 1520، پاپ لئوى دهم(5) اجازه انتشار تلمود را صادر كرد و اولين نسخه كامل تلمود در ونيز(6) به زير چاپ رفت. اين كار را يك ناشر مسيحى بهنام دانيال بومبرگ(7) كه از آنتورپ(8) به ونيز مهاجرت كرده بود، انجام داد. وى در چاپ سالنامههاى عبرى نيز نقش بسيار مهمى ايفا كرد. بسيارى از آثار بنيادى، ابتدا در چاپخانه او به چاپ رسيدند و در آنجا شكل قابل قبولى يافتند؛ كاملترين و صحيحترين نسخه تلمود بابلى نيز نسخه چاپ اين ناشر بود. در نخستين تدوين، شكل اصلى و تعداد صفحات و جاى تفسيرهاى اصلى در هر صفحه مشخص شد و از آن پس، تقريباً تمامى نسخهها از اين شيوه الگو گرفتند. البته گاهى با استثناهايى در اين قاعده مواجه مىشويم، اما در مجموع همه آنها (با علامتگذارىها يا تقسيمبندىهاى خاص) ناظر به همان متن اوليهاند. متن تلمود در وسط هر صفحه قرار دارد و در دو سوى آن، در يك سمت تفسير راشى و در سمت ديگر توسافوت [ = ضمائم ]آمده است. براى جدا كردن متن از تفسيرها، متن با حروف مربعى - شكل سادهترى از الفبا كه طومارهاى تورات با آن نوشته شدهاند - و شرحها با خط شكسته چاپ شدهاند. يهوديان اروپاى غربى چون با حروف شكسته كه ريشه در [ادبيات] سفارادى دارد، آشنا نبودند، آنرا «خط راشى» ناميدند (يعنى حروفى كه تفسير راشى، با آن به چاپ رسيده بود). انتشارات بومبرگ اولين جايى نبود كه از اين حروف استفاده نمود، اما كمك كرد تا اين سنت تقويت شود؛ از آن پس تا صدها سال، نوشتههاى تفسيرى و حاخامى با اين حروف چاپ شدند. ترتيب صفحات و ورقها، اهميت كاربردى زيادى داشت. پيدايش اين نسخه اين امكان را فراهم آورد تا با به كارگيرى نام رساله و شماره صفحه و ورق - كه به يك برگ دو صفحهاى اطلاق مىشود كه در هر طرف آن شمارهاى ثبت شده است - شيوهاى مناسب براى اشاره به نقلقولها، ايجاد شود. چاپ توسافوت در قسمت حاشيهاى متن، از اهميت نظرى بسيارى برخوردار بود. در قرن هفدهم ماهارال پراگى(9)، به نقد روشهاى مطالعه در زمان خود پرداخت و بخشى از ايرادهاى خود را متوجه اين نكته كرد كه چاپ توسافوت در كنار متن تلمود باعث ايجاد گرايش به پذيرش قواعد خاصى گرديد كه بر نظرات بَعَلِه توسافوت استوارند
armin khatar
07-02-2011, 11:36 PM
نسخه نخست از شكل كامل فاصله داشت و نقايص، اشتباهات و موارد حذف شده بسيارى در آن راه يافته بود، كه در موعد مقرر برطرف شد. نسخههاى ديگر، به ويژه نسخه يك ناشر مسيحى بهنام پوستينيان ونيزى(10) كه نقش الگو را نيز داشت، نزديك بود كه بر چپهاى قبلى پيشى بگيرند. نسخههاى بعدى با دقت بيشترى نمونهخوانى شدند و در آنها نمايههاى مفصلترى براى آيات كتاب مقدس [تنخ - عهد عتيق] و احكام هَلاخايىِ آن قرار داده شد و تفسيرهاى دانشمندان معاصر به آن ضميمه شد. اين فرايند تا به امروز ادامه يافته است.
اندكى پس از اين دوره، پاپ جوليوس سوم(11)، با جلوگيرى از انتشار تلمود و صدور فرمان سوزاندن نسخههاى موجود، فرايند چاپ و ترويج اين اثر را دچار مشكل كرد. درنتيجه، چاپ تلمود در ايتاليا ممكن نشد و بقيه كشورهاى اروپايى نيز به طور غيرمستقيم، از اين رويّه پيروى كردند. در بيارى از كشورها چاپ تلمود تنها پس از كسب اجازه رسمى امكانپذير بود و در بيشتر موارد، تنها ناشران مسيحى موفق به اخذ آن مىشدند. به طور كلى، سانسور در نوشتههاى مقدس يهوديان و به طور خاص، در تلمود، شدت بيشترى يافته بود. نسخه شهر بال(12) (1578 به بعد) نسخهاى است كه ابتدا و انتهاى آن و همچنين بخشعوُودا زارا به كلى از آن حذف شد. متأسفانه نسخههاى ديگرى كه از روى اين نسخه تهيه شدهاند نيز ناقص هستند. نسخههاى متعددى در لهستان پيش از سلطه يسوعيان(13) بر اين كشور، و شمارى نيز در آمستردام (بخشى از هلندِ اهل تسامح كه تقريباً هر كتاب عبرىاى در آن مجوز نشر مىگرفت) و آلمانِ پروتستان، چاپ شدند
armin khatar
07-02-2011, 11:36 PM
دونسخه مهمى كه امروزه نيز تأثيرشان محسوس است، در اسلاووتا(14) و ويلنا(15) منتشرشدند. مقاماتروسى، هريك بهدليلى، تا آنجا كه ممكن بود انتشار كتابهاى يهودى را به مراكز معيّنى محدود كردند و اخذ اجازه انتشار نيز با موانع بىشمارى مواجه بود. چاپ دو نسخه نامبرده در بالا، با اجازهنامه رسمى انجام گرفت ونسخههاى متعددى از روى آنها تكثيرشد
armin khatar
07-02-2011, 11:36 PM
از اواسط قرن هجدهم، چاپ هشدارهاى حاخامى نسبت به انتشار هر گونه نسخه جديد تلمود، براى مدتى معين مرسوم شد. گويا تقاضا براى كتاب، بسيار محدود و هزينههاى چاپ نيز زياد بود و ناشران بيم آن داشتند كه ناشران ديگر با عرضه نسخهاى جديد به رقابت با آنها برخيزند و موجب وارد آمدن خسارت مالى به آنها شوند. اين هشدارها موجب وضع اولين مقررات مربوط به حق چاپ گرديد و ناشران را به ادامه كار، دلگرم ساخت. اما چون در سراسر دنياى يهوديت، مرجعيت دينى متمركز و يا اطلاعاتى نسبت به وقايع جوامع ديگر وجود نداشت، اغلب اتفاق مىافتاد كه براى توليد چندين نسخه تلمود، هَسْكامُوت(16) (در لغت، به معناى موافقتها، و مجوزها) به افراد مختلف داده مىشد. اين مسئله موجب مشاجره ميان ناشران، و گاهى نيز ميان حاخامهايى كه اجازهنامههاى مختلفىرا امضا مىكردند،مىشد. بههميندليل، نسخههاى خاص وبا كيفيت بالا، بهخاطر رقابت ناشران با يكديگر، بهطوركامل چاپ نمىشدند. گاهى انجام اين كار ميان شهرهاى مختلف تقسيم مىشد.
نسخههاى مهم اسلاووتا و ويلنا نيز موضوع مشاجره بودند. ناشران اسلاووتا نسخه زيبايى از تلمود راچاپ كردند كه تمامى آنها به سرعت به فروش رفت و پس از آن، ناشران ويلنا تصميم گرفتند نسخه خاص خود را در دوره ممنوعيت چاپ و نشر، عرضه نمايند. چون مقام و مرتبه چاپ اسلاووتا به حد كافى روشن نبود، ناشران ويلنا بر آن شدند كه چند تأييديه اجبارى از حاخامهاى منطقه خويش بگيرند. با روشن شدن اين قضيه، كينه شديدى بهوجود آمد؛ تقريباً تمامى حاخامهاى لهستان و گاليثيا،(17) از ناشران اسلاووتا جانبدارى كردند و حاخامهاى ليتوانى به حمايت از ناشران ويلنا پرداختند. اين نزاع جنبه سياسى نيز داشت؛ چرا كه ناشران اسلاووتا حاسيدى، و رقباى آنها ميتْنَگِديم(18) (مخالفان نهضت حاسيدى[منتقدين]) بودند، كه رابطه نزديكى نيز با نهضت روشنگرى داشتند. ايندرگيرى فرجامى غمانگيز داشت. چراكه درنتيجه فعاليتهاى خبرچينها، ناشران اسلاووتا به زندانهاى طولانىمدت محكوم شدند و چاپخانه آنها تعطيل شد. درحقيقت، اين مجازات، نه به خاطر فعاليتهاى انتشاراتى، بلكه نتيجه مستقيم رابطه آنها با حسيديم بود
armin khatar
07-02-2011, 11:37 PM
اگرچه كار ناشران اسلاووتا، تا حدى در ژيتومير(19) در اوكراين ادامه يافت، ديگر ابتكار عمل در دست انتشارات ويلنا بود. صاحبان اين انتشارات از خانوادهاى رومى بودند و نسخههاى زيادى از تلمود را عرضه كردند كه تعدادى از آنها همچنان الگوى چاپهاى بعدى به حساب مىآيند. در بعضى از نقاط، بهويژه در ميان حسيديم لهستان، استفاده از اين نسخهها مطلقاً ممنوع بود. يكى از دلايل اصلى اين ممنوعيت وجود تفسيرهاى دانشمندانى بود كه مقبوليت جهانى نداشتند. به طور كلى، نسخههاى ويلنا را آثارى هنرى، با معيارهاى نمونهخوانى و غلطگيرى بالاتر نسبت به ديگر نسخهها، مىدانستند و داستانهاى مبالغهآميز زيادى درباره دقت بالاى اين نسخهها نقل مىكردند.
آخرين نسخههاى تلمود كه در پايان قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم منتشر شدند، موضوعهاى جديدى را در قالب تعدادى از تفسيرهاى قديمى كه از روى نسخههاى خطى نسخهبردارى شدهاند، دربرداشتند و از آنجا كه زمينه تحليل مقايسهاى را در ميان طلاب بهوجود آوردند، باعث گسترش افقهاى فكرى و رشد بينش حوزههاى علمى شدند. افزايش تعداد طلبهها، بهبود اوضاع اقتصادى يهوديان در بعضى از كشورها، و پايين بودن هزينه چاپ كتاب باعث شد تا شمار زيادى از نسخههاى تلمود در قرن بيستم انتشار يابند. [امروزه] اختراع روشهاى جديد چاپ، نشر كتاب را آسانتر و ارزانتر ساخته است.
armin khatar
07-02-2011, 11:37 PM
در نيمه دوم قرن بيستم، با افزايش چاپهاى گرافيكى تلمود (غالباً مبتنى بر نسخههاى ويلنا) در شكلها و اندازههاى گوناگون، شمار نسخههاى كامل تلمود يا بخشهايى از آن، در اين زمان به صدها جلد مىرسد. اختراع صنعت چاپ افست در اين دوره، موجب شد كه متن تلمود ديگر مانند گذشته، مورد دقت، بررسى، اصلاح و تجديدنظر قرار نگيرد و اشتباهات (از جمله غلطهاى چاپى) از يك چاپ به چاپ ديگر منتقل شود و باقى بماند. اما بايد يادآور شد كه در بعضى كشورها، به ويژه اسرائيل، تلاشهايى براى دستيابى به نسخههاى كامل تلمود و اضافه كردن علايم، نقطهگذارى، استفاده از حروف مصوت و توضيحدهندههاى گوناگون، آغاز شده است. اين امر نشاندهنده آغاز نوعى توسعه و پيشرفت نوين در چاپ و انتشار تلمود است.
armin khatar
07-02-2011, 11:37 PM
تلمود فلسطينى، در مقايسه با تلمود بابلى، همواره در رتبهاى پايينتر تلقى شده است. نسخههاى خطى كمترى از تلمود فلسطينى عرضه شدهاند و مفسران بزرگ، توجه چندانى به آنها نداشتهاند. اولين نسخه چاپ شده تلمود فلسطينى، در سال 1524 توسط بومبرگ، در شهر ونيز و از روى يك نسخه خطى منحصر به فرد (نسخه خطى ليدن كه هم اكنون در كتابخانه اين شهر نگهدارى مىشود) منتشر شد. [پس از آن نيز ]چاپهاى متعددى از روى همينمأخذ، كه هنوزنسخه پايه محسوب مىشود، منتشر شد. در آمستردام، چاپ مهم ديگرى انتشار يافت كه ظاهراً بر نسخههاى خطى مختلفى استوار است. در قرن نوزدهم، نسخههايى در ژيتومير و ويلنا (توسط خانوادهاى رومى) منتشر شدند، اما بهطور كلى، شمار اندكى از تلمود فلسطينى به بازار عرضه شد. توجه اندك دانشمندان به اين اثر و نوع مسائل گنجانده شده در آن، دليل اين بىاقبالى است. تا به امروز، تنها نزديك به سى نسخه از تلمود فلسطينى عرضه شده است كه البته دقت و كيفيت تفسيرى كه بر آن نوشته شده، با تلمود بابلى قابل مقايسه نيست. تلمود فلسطينى همچنان در انتظار منجى خود بهسر مىبرد.
armin khatar
07-02-2011, 11:38 PM
شريعت شفاهى - نسلهاى اوليه
قوم يهود از ديرباز، مطابق با قانون مدوّن موسوى(1) زندگى مىكرده است. تا چندين نسل، به ويژه در دوره داوران و دوره معبد اول (حدود 950 - 586 ق.م) اين احكام به طور كامل، رعايت نمىشد؛ اما اين عدم مراعات به حدى نبود كه بتوان آن را انكار قانون موسوى و جايگزينى نظام شرعى ديگرى به جاى آن خواند. قوم يهود باآن كه گاهى از مجموعه شريعت كه بواسطه وحى الهى به آنان ارزانى شده بود تخطى مىكردند و انبيا آنها را به خاطر خطاها و گناهانشان سرزنش مىكردند، پيوسته خويش را به اين مجموعه وابسته مىديدند. بدين جهت است كه ايشان حتى در سختترين و مصبيتبارترين زمانها تورات را مىخواندند و به آموزههاى آن عمل مىكردند و تقريباً از همان ابتدا با شريعت شفاهى يا تُورا شِبِعَلپِه(2) و شريعت مكتوب يا تورا شِبيخْتاوْ(3) همراه بودند.
armin khatar
07-02-2011, 11:38 PM
اطلاعات ما درباره خاستگاه و رشد اوليه شريعت شفاهى بسيار اندك است؛ چون به طور كلى، از زندگى فرهنگى و معنوى [يهوديان] در دوره معبد اول، تنها اطلاعات پراكندهاى در دست است. با اين حال، از اشارهها و كنايههاى متنوع كتاب مقدس مىتوانيم دريابيم كه چگونه شريعت شفاهى براى تفسير و تكميل شريعتِ مكتوب رشد كرد. اصولاً، روشن است كه هر قانونِ نوشتهاى از شريعت بايد با سنتى شفاهى همراه باشد. در درجه اول، سنت شفاهى حتى براى انتقال كاربرد لغات [يعنى ]حتى در حفظ و حراست و مطالعه يك زبان، امرى ضرورى است. هر عقيده يا واژهاى در قوانينِ نوشته، بايد از نسلى به نسل ديگر منتقل و براى نسل جديد تشريح گردد. در آن جا كه واژههاى ساده يا روزمره دركارند، اين امر خود به خود، به عنوان بخشى از تغييرات عادى يك زبان زنده بهوقوع مىپيوندد؛ اما هميشه واژگانى نامأنوستر نيز وجود دارند كه شرح و توضيح خاصى را مىطلبند. علاوه بر اين، زبان حتى در محافظهكارترين جامعهها رشد مىكند و دگرگون مىشود و اسناد مكتوب يك دوره ممكن است براى نسل بعد روشن نباشند. قوم يهود تا زمانى كه به عبرى - زبان كتاب مقدس - سخن مىگفت و مىنوشت، انتقال مفاهيم در ميان آن به آسانى انجام مىپذيرفت؛ اما حتى در آن زمان نيز وجود يك سنت يا شريعت شفاهى لازم بود تا معانى واژگان را حفظ كند. واژگان اساسى و ساده در طول قرنها حفظ شدند و هرگز باعث نزاع و درك اشتباه نشدند. اما معانى واژگانى كه كاربرد كمترى داشتند، مثل اسامى اشياء، گياهان، حيوانات و مانند آن، بدون برخوردارى از پشتوانه يك سنت شفاهى، هرگز قابل كشف نبودند
armin khatar
07-02-2011, 11:39 PM
تقريباً در همان اوايل، دانشمندان يهودى، بهناچار، به عدم شناخت خويش از برخى واژههاى تورات (اسفار پنجگانه)(4) - مانند اسامى حيوانات - و ناتوانى در تشخيص آنها اعتراف كردند. در مواردى كه واژگان توسط فرد بزرگترى كه به طور عملى شيئى را نشان داده و آن را نام مىبرد براى طلاّب تبيين نمىشد، طولى نمىكشيد كه معانى آن واژگان از يادها مىرفت. بنابراين، وظيفه اصلى شريعت شفاهى انتقال معانى واژگان بود. بعضى از اين معانى به آسانى فهميده شدند و بعضى ديگر از وضوح كمترى برخوردار بودند. براى نمونه، وقتى كه متن تورات به «شاخههاى درختان پربرگ» (سفر لاويان 23:40) اشاره مىكند، به لحاظ زبانشناختى اين واژه مىتواند بر انواع متعددى از گياهان اطلاق گردد. بنابراين، بر پدر يا معلم لازم بود كه براى طلبه [يا فرزند] توضيح دهد كه منظور، درخت مَوْرَد(5) است. و باز، در جايى كه متن از طُوطافُوت(6) (پيشانى و بازوبندها) سخن مىگويد، استادان دورههاى گذشته موظف بودند توضيح دهند كه مقصود همان چيزهايى هستند كه بعداً به تِفيلين(7) معروف شدند. اين شرحها كه از نسلى به نسل ديگر انتقال يافتهاند، در شريعت شفاهى از چنان مرتبهاى برخوردار شدند كه براى فهميدن و در نتيجه، براى زنده ماندن ضرورى بود.
armin khatar
07-02-2011, 11:39 PM
نيازهاى ديگرى پس از اين مرحله نخست پيدا شدند. يكى از اين نيازها ضرورت بيان تعريف واژهها و مفاهيمى است كه در تورات آمدهاند. ارزشها و رسوم به ناچار تغيير يافتند و مسائل جديدى مطرح شدند. بنابراين، تعريف و تبيين دقيق معانى برخى واژهها ضرورت پيدا كرد. مثلاً در «ده فرمان» آمده است: «اما روز هفتمين، شبّات(8) براى يهووا خداى توست؛ در آن هيچ كار مكن» (سفر خروج 20:10) در هر عصرى اين امر، بىدرنگ، پرسشى كاملاً كاربردى را مطرح ساخته است: «تعريف كار چيست؟ تعريف ذكرشده جامع چه چيزها و مانع چه مواردى است؟» تورات به صراحت از كارهايى نام مىبرد كه انجام دادن آن در روز سبت حرام است؛ مانند شخم زدن، درو كردن، آتش افروختن، و پخت و پز نان و غذا. اما هر نسلى پرسشهاى خاص خودش را درباره فعاليتهايى مطرح مىكند كه براى نسلهاى پيشين ناشناخته بودند. و باز اگر در نص بيان مىشود كه «هفت روز در سايهبان سايهبان باشيد» (سفر لاويان 23: 42) طلبه بايد بىدرنگ از خود بپرسد كه معناى «سايهبان» چيست؟ در برخى از دورهها، معانى واژگان نزد همه روشن است و چون زندگى ايستاست، هر نسل از نسل پيشين خود تقليد مىكند. اما پرسوجو در قضاياى فرعى و نوآورىها در هر عصرى مطرح مىشود. تعريف دقيق مستلزم قانونگذارى صريح نيست، بلكه از شيوههاى رفتارى مردم كه چه چيزى را بايد انجام دهند و در اوضاع و احوال گوناگون چه رفتارى بايد از خود بروز دهند، بهدست مىآيد. حكيمان هر نسلى تلاش كردند تا اين سنتها را در قالب معيّنى از تعميم و انتزاع بريزند
armin khatar
07-02-2011, 11:39 PM
در دوره معبد اول، ما با يادآورى توفْسِه تورا(10) (تورات آموختگان) روبه رو مىشويم كه در مطالعه و تفسير شريعت شركت داشتند. در آغاز دوره معبد دوم، زمانى كه عزراى كاتب(11) بخشى از تورات را براى مردم قرائت مىكرد (445 ق.م) گروهى از لاويان كنار او مىايستادند تا معناى كامل متن را شرح دهند.
عزراى كاهن و كاتب در ميان تمامى حكيمانى كه به مطالعه و شرح تورات و آموزش قوم يهود پرداختند، اولين نفرى است كه به نام، شناخته شده است. درباره او گفتهاند كه «بر شريعت موسى كه خداوند خداى اسرائيل آن را داده بود، كاتبى هميشه آماده بود». (حزقيال 7:6). وظيفهاى كه او به دوش كشيد مأموريت تمامى اساتيدى شد كه پس از او آمدند: «چونكه عزرا دل خود را به طلب نمودن شريعت خداوند و به عمل آوردن آن و به تعليم دادن فرايض و احكام به بنى اسرائيل مهيا ساخته بود». (عزرا 7:10) از اين رو، او زمينه ساز و طليعه دوره كاتبان بىنام و نشان است؛ دورهاى كه در تاريخ يهودى به دوره كِنِست گِدولا(12) (مجمع كبير) معروف است.
armin khatar
07-02-2011, 11:39 PM
اين دوره كه تقريباً همزمان با دوره حاكميت پارس بر سرزمين فلسطين (حدود 539 - 332 ق.م) است، بهدرستى وقايعنگارى نشده است. ماهيت مجمع كبير دقيقاً مشخص نيست. احتمال دارد كه نهادى ثابت با اختيارات قانونگذارى و اجرايى، يا صرفاً نامى عام براى تمامى دانشمندان دورهاى معيّن، بوده باشد. در واقع، به استثناى تعدادى اندك، اسامى حكيمان و شخصيتهاى برجسته اين دوره ناشناختهاند. اين ابرِ ابهام بر اعمال و فعاليتهاى اعضاى مجمع كبير نيز سايه افكنده است و چيزى از رفتار و روشهاى آنها در دست نيست. اما از نظر فرهنگى و معنوى، اين دوره در تاريخ قوم يهود، دورهاى سرنوشتساز و تعيينكننده بود و به يهوديت، چارچوب معنوى يگانه و كاملاً معيّنى داد كه برخلاف تغييرات و اصلاحات، طى قرنها در سرزمين مقدس و در مناطق آوارگى پا برجا ماند. كار مجمع كبير با فعاليتهاى حكيمان آن دوره پيوند خورده بود؛ حكيمانى كه به لقب عمومى سُوفريم(13) (كاتبان) معروف بودند و به گفته تلمود، به اين نام خوانده مىشدند؛ «زيرا آنها تمام حرفهاى تورات را شمرده بودند» (واژه سوفِر در عبرى، هم به معناى «نويسنده» است و هم به معناى «شمارشگر»). به اين جمله نبايد در قالب مفهوم محدود و لفظى آن نگاه كرد. اعضاى مجمع كبير در حقيقت، نوشتههاى مقدس را جمعآورى كردند و درباره اين كه چه كتاب هايى بايد در كتاب مقدس، متن رسمى باشد و چه فصلهايى از هر يك از اين كتابها گزينش شود، تصميم گرفتند. شكل كنونى كتاب مقدس نتيجه كار آنهاست. تكميل كتاب مقدس يكى از بزرگترين طرحهاى مجمع كبير، و نشانه آغاز دوره حاكميت شريعت شفاهى بود
armin khatar
07-02-2011, 11:39 PM
زمانى كه كار رسمى كردن كتاب مقدس به پايان رسيد و همه پذيرفتند كه كتاب مقدس، مرجع اصلى براى پايهريزى زندگى قوم يهود باشد، كاتبان با وظيفه برقرارى نظم در [محتواى]شريعت شفاهى روبه رو شدند. مجموعهاى عظيم از دست مايهها، كه در طى قرنها روى هم انباشته شده بودند، گوناگون بودند؛ به صورتى كه تحصيل آن ميسور باشد، نبودند. كاتبان ابتدا به مطالعه در سنتهاى شفاهى كه حاوى تفسيرها، آداب و سابقههاى شرعى بودند پرداختند و دستاورد اصلى آنها، برقرارى رابطه ميان اين سنتها و شريعتِ نوشته بود. همين كاتبان بودند كه روشهاى اصلى ميدراش هَلاخا(14) (تفسير هَلاخايى) يعنى روشهاى آموختن و بيرون كشيدن هَلاخا از خود متون كتاب مقدس را متحول ساختند و به رفع تناقضهاى ظاهرى بين متون، تفسير گزارههاى مبهم، و تحليل و حل مشكلات با تعمق در متن پرداختند. آنان همچنين كوشيدند تا به راههاى ايجاد نظم در ميان انبوه موضوعها دست يابند، تا انتقال روشمند آنها را تسهيل كنند
armin khatar
07-02-2011, 11:40 PM
مجمع كبير همچنين، وظيفه صدور دستورعملهاى بىشمار جديد را، براساس نيازى كه مطرح مىشد، برعهده داشت. بايد يادآور شد كه جامعه يهوديان در يهوديه(15)، در آغاز دوره معبد دوم از لحاظ تركيب [جمعيتى] و ساختار، تفاوت فراوانى با جامعه دوره معبد اول داشت. جمعيت يهوديه از گروهى از بازگشتگان از تبعيد بابلى(16) و باقىمانده جمعيت بومى مقيم آنجا تشكيل مىشد. آثار تقسيمبندىهاى قديمى و قبيلهاى با اينكه هنوز باقى بود، ديگر اهميت زيادى نداشت. املاك ديگر آن تقسيمبندى گذشته را نداشتند. كاهنان و لاويان نيز نمىتوانستند در همه شهرهايى كه زمانى متعلق به آنها بود، ساكن شوند. حتى معبد، دقيقاً مطابق با نقشه معبد اول ساخته نشد و بسيارى از قسمتهاى آن را نداشت. برجستهترين چيزى كه در معبد جديد وجود نداشت، تابوت عهد(17) بود. در مجموع، حكومت تغيير كرده بود؛ به جاى نظام پادشاهى كه در دوره معبد اول حاكميت داشت، اينك كانون قدرت سياسى به تدريج از نجيب زادههاى نسل پادشاهى به كاهن اعظم و شوراى حكيمان(18) كه بعدها به سنهِدرين(19) مبدّل شد، در حال جابهجايى بود. تمام اينتحولات مستلزم صدها دستورعمل ومصوبه جديد براى تنظيم حيات فرهنگى ودينى بود
armin khatar
07-02-2011, 11:40 PM
اين شيوه جديد زندگى در عين حال كه تغيير و پيشرفت را مورد توجه قرار داد، به قانون مدوّن موسوى نيز وفادار بود. عهد كبير (نگاه كنيد به نِحِميا باب9) - كه مىتوان آن را اولين قانون اساسى جهان دانست - صرفاً يك اعلاميه تشريفاتى حاكى از ملزم بودن مردم به رعايت تمامى احكام تورات نبود، بلكه پذيرش بسيارى از دستورعملها و آداب ديگر را نيز اعلام مىداشت. اعضاى مجمع كبير، اينك با وظيفه تهيه الگوهاى ثابت رفتارى در بسيارى از حوزهها روبهرو بودند، كه پيش از اين به تشخيص افراد، واگذار شده بود. بر اين اساس، آنان آيين عبادى منظمى را به وجود آوردند. شِمُونِه عِسرِه(20) (بركتهاى هجدهگانه) دعاى اصلى آيين عبادى يهودى تا زمان حاضر، مانند دعاهاى ديگر و آداب مختلف، در اصل، ساخته مجمع كبير است.
كاتبان به مسائل ايمانى نيز توجه داشتهاند. مىتوان مدعى شد كه در ايام باستان و حتى در دوره معبد اول، هيچ تقرير دقيقى از اين موضوعها وجود نداشت و آنها به عنوان بخشى از سنت عمومى، بدون تأكيدى خاص، از يك دوره به دورهاى ديگر منتقل مىشدند. با وجود اين، انبيا و مكاتب نبوى، يا به گفته كتاب مقدس، پسران انبيا كانونهاى مطالعه و تأمل بودند. اما در دوره مجمع كبير، نبوت خاتمه يافت و نهاد ياد شده با وظيفهاى ديگر، [يعنى] انتقال ميراث معنوى انبيا به نسل جديد، روبه رو شد. بخشهايى از اين ميراث معنوى در آيين عبادى و دعاهايى كه كاتبان نوشتهاند، جاى گرفت و جنبههايى از آن نيز در تفسيرهاى شريعت مكتوب منعكس شد. بخشهاى ديگر اين ميراث كه سرشتى عرفانى داشت، درقالب درسهاى جداگانه و تا حدى به طور سرى و مخفيانه، تدريس مىشد وبعداً درموضوع مَعَسِه بِرِشيت(21) (قانونخلقت) ومَعَسِهمِركاوا(22) (تدبير الهى) كه بخش آخر از آيين قَبالا را تشكيل مىدادند، وارد شد.
armin khatar
07-02-2011, 11:40 PM
بنابراين، دوره معبد دوم دورهاى بود كه پايههاى شريعت يهودى بنا شد و چهره معنوى قوم يهود براى قرنهاى آينده قالب گرفت. گمنامى حكيمان اين دوره نشان مىدهد كه آنان به اتفاقِ هم فعاليت مىكردند. هدف آنها دستيابى به نتايج مورد قبول عموم، با تصويب مرجعيت عالى روحانى جامعه (مجمع كبير يا سنهدرين، معروف به شوراى هفتاد و يك نفره مهتران) بود. اين دوره با اين كه مشكلات خاص خود را داشت، در مجموع، دورهاى بىدغدغه بود كه در آن تحولات تدريجى و خوشساختى واقع شد كه دنياى يهود را براى خيزشهاى اجتماعى آينده آماده مىساخت.
armin khatar
07-02-2011, 11:40 PM
تدوين ميشنا
از آنجا كه شريعت شفاهى در طى قرنها، به وسيله آموزش شفاهى از استاد به شاگرد منتقل مىشد، ضرورت ايجاد روشى براى تنسيق و تدوين موضوعهاى آن احساس گرديد. دلايل اصلى اين ضرورت به مسئله به ياد سپردن باز مىگشت. زيرا حجم زياد شريعت شفاهى را ديگر نمىشد تنها از طريق تكرار و مطالعه فشرده و متمركز به خاطر سپرد. در نسلهاى اوليه كه شريعت شفاهى پيوستگى نزديكى با شريعت مكتوب داشت، شريعت مكتوب، از جمله، ابزارى براى توجه دادن اذهان طلاب به هَلاخايى بود كه از هر آيه بهدست مىآمد. اين استفاده از نص كتاب مقدس، نه تنها به عنوان مبناى قانونى و منطقى شريعت شفاهى، بلكه براى تقريب ذهن، به ادبيات تلمودى يا به طور كلى، ادبيات يهودى منتقل شد. اين كاربرد، مفهوم اَسْمَخْتا(1) (تأييد و مويّد) را به وجود آورد، يعنى نقل عبارتى از كتاب مقدس كه نمىتوان هَلاخا را مستقيم از آن بيرون كشيد امّا، بوسيله برخى روشهاى تفسيرى، با هَلاخا معروف پيوند مىخورد تا به كار حفظ و يادآورى آيد. كاربرد اين سبك چنان فراگير و گسترده بود كه گاهى تمايز بين تفسير اصيل و آنچه صرفاً اَسْمَخْتا است، ناممكن است. اما اين نوع كاربرد متن تنها در مورد موضوعهايى مناسب به نظر مىرسيد، كه متون مربوط به آنها بىشمار، و تعداد تفسيرها و هَلاخاهايشان كمتر بود.
armin khatar
07-02-2011, 11:40 PM
اما حوزههاى بسيارى از شريعت شفاهى از اين آيات محدود و مشخص كه به آنها تحقق مىبخشيد، فراتر رفتند. در اين حوزهها، دستهبندى نكات جزئىِ بىشمار به قسمتهاى كلىتر ضرورى به نظر مىرسيد. در آغاز، اين عمل با ابزارى ساده و به منظور تسهيل در امر به خاطر سپردن و مطالعه صورت مىپذيرفت؛ موضوعهاى معيّنى تبويب شد و در مجموعههاى عددى مرتب گرديد. به همين دليل با فهرستهايى مانند «چهار سبب اصلى جراحت»، «سىونه كار اصلى كه انجام دادن آن در روز شَبّات ممنوع است» و مانند آن روبهرو مىشويم. بر محور اين تعريفها، بناهاى مهمى با تفاصيل بيشتر، براى هَلاخا ساخته شدند. همزمان، دانشمندان مجبور بودند كه در پى وضع قواعد و عمومات برآيند تا [امكان] درك و دريافت اين جزئيات بىشمار را بيشتر كنند. اين قواعد اساسى، مفاهيم يا نظريات بنيادين شرعى نبودند، بلكه تنها تلخيصهايى بودند كه از تلاش براى تنظيم موضوعهاى جزئى با شيوهاى معيّن و يافتن وجه مشترك براى تعدادى از هَلاخاهاى منفرد و مجزا نشأت گرفته بودند. در واقع، احكام زيادى - برخى بسيار قديمى - به اين سبك تقرير يافتهاند. اين روىكرد گاهى با صراحت، مثلاً در «قاعده مهم روز شَبّات» يا «قاعده مهم عُشريه»، به عنوان تلاشى براى تعميم نكات جزئى بيان مىشد. احكام كلى ديگر، نظير «زنان از همه تكاليف امرى كه زمان در آنها دخالت دارد، معاف هستند» نامگذارى نشدند. گاه، اصلى به جاى مطرح شدن به صورت يك قاعده، به شكل يك نمونه اصلى كه چيزهاى ديگر از آن استنباط مىشود، بيان مىشد.
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
ظاهراً اين روشها و روشهاى ديگر تنها به عنوان ابزار كمكى مطالعه به خدمت گرفته مىشدند و ارزش خود را نيز در دورهاى كه زندگى و فرهنگ تا حد زيادى ايستا و ثابت بود، اثبات كردند. اما با گذشت زمان، تغييرات زيادى رخ داد و موضوعهاى جديدى پديدار شدند كه نيازمند تحليل بودند و در عين حال، دستمايههاى اصلى تحقيق را نيز افزايش دادند. گاهى وقتها ارائه تقريرى نو از قواعد، يا جرح و تعديل آنها لازم بود. نزاع با صَدوقيان، حكيمان فريسى را به تأكيد بر جنبههاى معيّنى از هَلاخا واداشت. افزايش تعداد خارجيانى كه در قلمروهاى مختلف زندگى در جامعه يهودى در حال فعاليت بودند نيز، مصوبات جديدى را ايجاب مىكرد. روابط دينى و سياسى با سامرىها ثبات نداشت و يكى از آثار اين بىثباتى تغيير موضع هَلاخايى نسبت به اين فرقه بود
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
موضوعهاى بسيار زيادىكه درطول چنديننسل روىهم انباشته شده بود، مشكلاتى ايجادكرد؛ آنهم درزمانى كه نهادهاى دينى و قضايى يهود سلسله مراتب مشخصى بهخود گرفته وبه وحدت رويّهاى درقانونگذارى رسيده بودند. يعنى تمام موضوعهاى مورد بحث، به 1 هدرين كبير، 3سنهدرين كبير مستقر در معبد ارجاع داده مىشد تا درباره آن قضاوت كرده، رأيى صريح و روشن بيان نمايد. اما در عصر حَشْمُونائيم در اين ديوار اتحاد و يكرنگى شكافهايى بروزكرد ومشاجره علنى ميان مكتب هيلل وشَمّاى، درزمانى كه موجوديت ايندومكتب فكرى بهرسميت شناختهشده بود، اوجگرفت.
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
گسترش تعليم و تربيت مقدماتى و سازمان دهى دوباره آن بر پايه آموزش همگانى توسط كاهن اعظم، يهُوشوعَ (يوشع) بن گَمْلا(2)، به همراه بازگشايى آموزشگاههاى هيلل براى تعداد بيشترى از مردم، خيل عظيم طلاب را از يك سو و افزايش قابل توجه تعداد اساتيدى را كه آموزشگاههاى كوچك و بزرگ خاص خود را سازماندهى مىكردند، به همراه آورد. اين گرايش پس از تخريب معبد - آنگاه كه اقتدار و مرجعيت مركزى به شكلهاى مختلفى تضعيف شده بود - نمود بيشترى پيدا كرد. تا زمانى كه حكيمان در كنار هم جمع بودند و كار اصلى آموزش را گروهى از مردان انجام مىدادند، همشكل بودن سنت حفظ مىشد؛ اما افزايش تعداد استادان و شكلگيرى آموزشگاههاى جداگانه، هرچند بدون تعمد، موجب فراوانى شكلها و روشهاى تبيين گرديد. هر معلمى سبك خاصى داشت و احكام خود را به همان سبك خاص خودش بيان مىكرد. گاهى اختلاف،صرفاً ظاهرى بود وگاهى تفاوتهاى بسيارمهمى نيز وجود داشت، كه بعضى آگاهانه وبرخى از روى ناآگاهى بودند. وقتىكه حكيمان گرد هم مىآمدند، ديگر نمىتوانستند به يك سنت محدود و هم شكل استناد كنند. آنان مجبور بودند كه شمارى از سنتها را با هم مقايسه كنند؛ چه سنتهايى كه از استادان خود شنيده بودند و يا آنچه دانشمندان ديگر نقل كرده بودند. ديگر، آموختن آموزههاى يك استاد كفايت نمىكرد؛ طلبه بايد آثار دانشمندان ديگر در يك موضوع مشابه يا سنن مربوط به آن موضوع را نيز مىآموخت. بنابراين، طلاب «به خاطر انفجار دانش» مجبور بودند كه شمار زيادى از موضوع ها و مباحث را به ذهن بسپارند
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
ظاهراً اين پيشرفتها كه در دوره معبد دوم در طى چندين نسل پيدا شده بود، الهامبخش دانشمندان در خلق چارچوبهايى شد كه تلمود براساس آن تدوين گرديد. قوانين دستهبندى شدند و با عباراتى كوتاه كه به راحتى مىشد آنها را به خاطر سپرد، بيان گرديدند. همين ايجاز و اختصار گاهى موجب از دست رفتن وضوح و روشنى كلام مىشد. از اينرو، اين نوشتهها و تدوينها در برگيرنده همه انواع و يا جزئيات نبود، بلكه به نكات اصلى موضوعهاى مختلف و احكام صادرهاى مىپرداخت كه به روشنى، قانونى شده بودند. روشن است كه چنين قوانينى قبلاً در دوره معبد دوم وجود داشتند و احتمالاً تاريخ آنها به اوايل دوره حَشْمُونائيم برمىگردد. بىترديد، برخى از قوانين حتى به زمانى پيشتر از اين نيز برمىگردند. هَلاخاى خاصى وجود دارد كه خود تلمود آن را به دوره نِحِميا، يعنى اوايل عصر معبد دوم، نسبت مىدهد.
سازماندهى نظاممند مجموعه هَلاخا به بخشهاى كاملاً مجزا و تعريف شده، ظاهراً به دست ربى عَقيوا صورت پذيرفته است. معاصران او اين كار وى را با كار پرمشقت كارگرى مقايسه كردند كه به دشت مىرود و بدون هيچگونه انتخابى، سبدش را از هر آنچه مىيابد، پرمىكند و پس از آن كه به خانه برگشت به مرتب كردن آنچه جمعآورى كرده است، مىپردازد. عَقيوا موضوعهاى مختلف و بىشمارى را كه آموخته بود، در دستههاى مختلف و متمايز طبقهبندى كرد. به نظر مىرسد كه شاگردانش روش او را با توجه به خط مشىهاى كلىاى كه او بيان كرده بود، پى گرفتند. ربى مئير زيركى زيادى در اين كار به خرج داد و نظام او مبناى كار يهودا هَناسى در تدوين تلمود شد.
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
ربى يهودا كارش را با طبقهبندى هَلاخا به شش طبقه كلى به نام «بخشهاى ششگانه ميشنا» آغاز مىكند كه هر طبقه به گروهى از موضوعهاى مربوط اختصاص دارد. در تعدادى از اين سِدِرها(3) (بخشها) همجنسى(4) بين موضوعها زياد است، در حالى كه در بعضى ديگر، موضوعها با وجود تفاوتهاى جزئى و سطحى باهم، گنجانده شدهاند تا تمام طيفهاى مربوط به موضوع پوشش داده شود. اين بخشها به كتابهاى كوچكترى تقسيم شدهاند كه موضوعهاى محدودترى را دربرمىگيرند؛ مانند «بركتها»، «شَبّات» و جز آن. هر كتابى از اين نوع، مَسِخِت(5) (رساله) ناميده مىشود كه ظاهراً از واژه مَسِخا(6) گرفته شده است. اين رسالهها به فصلهايى و فصلها به قسمتهايى معروف به ميشنايوت (جمع ميشنا) تقسيم شدهاند كه هر قسمت دربردارنده هَلاخاهاى خاص يا چند هَلاخاى مربوط به هم مىباشد.
ظاهراً كار فراگير طبقهبندى مدتى طول كشيد و دستاورد عمده يهودا، تلخيص شريعت شفاهى و قرار دادن آن در چارچوبى كاملاً مدوّن و هرچه محدودتر بود. او از حضور بسيارى از دانشمندان برجسته آن زمان و طلاب تمامى آموزشگاههاى تحصيلى در درس خود بهره گرفت. او كارش را با جمعآورى و تقرير موضوعهايى كه مقبوليت عام داشتند آغاز كرد. از آن جا كه هدف او تأليف كتابى بود كه بتواند نقش متن اصلى را براى نسلهاى آينده ايفا كند، تلاش براى عبارتپردازى دقيق، به گونهاى كه تمام الفاظ يك عبارت را منتقل كند، امرى حياتى و مهم بود. اين متن مىبايست كاملاً خلاصه باشد؛ چون ربى يهودا تصور مىكرد كه به اين زودىها روشهاى مطالعه متحول نخواهند شد و خود ميشنا بايد به عنوان اساس مطالعات عميقتر، به طور شفاهى تعليم داده شود. البته اين تصور كاملاً پذيرفتنى بود. از اين رو هر جمله يا عبارت، در واقع، چكيدهاى بود كه پس از بحث و تحقيق در حوزه درس او به دست مىآمد
armin khatar
07-02-2011, 11:41 PM
ربى يهودا تا حد امكان، تلاش كرد تا قواعدى را ايجاد كند كه در بسيارى از زمينهها منعكسكننده اتفاقنظر همه باشد. اگر در جايى بر اين باور بود كه مقصود اصلى هَلاخايى را بيان مىكند، منبع را ذكر نمىكرد و بدون اين كه از مؤلف يا مقرّر آن نام ببرد، با نوشتن سِتام ميشنا(8) (ميشناى بىپيرايه) آن را مشخص مىكرد. بيشتر ميشناها دربردارنده اين نوع تقريرها بودند؛ با اين حال، در بسيارى از موارد، دانشمندان موفق نمىشدند كه در تعيين مراد آنها به نتيجه قطعى دست يابند. سپس ربى يهودا روشهاى اصلىاى را كه در تبيين و توضيح ميشنا به كار رفته بود، با نام بردن از مهمترين ترويجكنندگان آنها، مشخص كرد. ربىيهودا گاهى سياههاى از ديدگاههاى گوناگون و متعارض را ارائه كرده و گاهى نيز سبكى را به عنوان سبك مبنا، بدون نام و نشان، مطرح نموده و در عين حال، شرايط و ديدگاههاى حكيمان ديگر را به آن اضافه كرده است. [اين روند ]بدون اينكه از وجود اتفاقنظر قابل ملاحظهاى درباره مجادلات تاريخىاى كه سرانجام حل شدهاند سخنى به ميان آورد، ادامه مىيابد و هرچه به عصر خود ربى يهودا نزديك تر مىشويم، نزاعها در ميشنا فزونى مىيابد. ميشنا مجموعهاى عظيم از موضوعهايى است كه به ديدگاههاى حكيمانِ نسلى مربوط مىشود كه درست پيش از نسل ربى يهودا مىزيستند. اما گاهى ضبط مفصلِ نزاعهاى علمى نسل خود او و ديدگاههاى شخصىاش به عنوان ديدگاههاى فردى در مقابل اجماع نيز در آن يافت مىشود.
armin khatar
07-02-2011, 11:42 PM
بنابر آنچه در منابع آمده است، ربى يهودا فقط تدوينگر ميشنا نبود، بلكه در عمل نيز در گفتوگوهاى علمى با معاصرانش، از آن سود مىجست. او گاهى ديدگاه خود را درباره موضوعهايى خاص تغيير داده، در پى آن، اصلاحاتى را بر روى ميشنايوت انجام مىداد. گاهى نيز چون حكمى از پيش پذيرفته شده بود، قادر نبود كه تقريرها يا نظرهاى تازهاش را در اين كتاب وارد كند. از اينرو، برخى از افزودههايش با نظرهاى پيشين او در تناقض است. به همين نحو، گاه تقريرى جديد، ميشنايوت پيشين را غيرضرورى ونامربوط مىساخت، ولى از آنجا كه قاعده اين بود كه «يك ميشنا از جاى خود حركتنمىكند»، هردو اظهارنظرباقى ماندهاند.
armin khatar
07-02-2011, 11:42 PM
اين وقايع همشكل بودن و ثبات ميشنا را در دوران حيات ربى يهودا تأييد مىكنند. پس از مرگ او تنها اصلاحات ضرورى انجام شد و طرح ربى يهودا اساساً بدون تغيير باقى ماند. او موفق شد ميشنا را تكميل كند و به آن شكل داده، هويتى منسجم و پايدار ببخشد، و با اين كار باعث حسن ختام دوره تَنّائيم گردد. بدينترتيب، نسلهاى آينده از رنج مطالعه تعداد زيادى هَلاخا از ميان صدهامنبع مختلف، براى يادگيرى شريعت شفاهى رهايى يافتند؛ اثرى ساخته و پرداخته به عنوان منبعى براى هرگونه مطالعات جديد، در دسترس بود. هنوز دليل روشنى وجود ندارد كه نشان دهد آيا ميشنا، چنانكه يكى از مكاتب فكرى معتقد است، به صورت مكتوب ضبط شده و در سطح وسيع توزيع گرديده است، يا بنا به ديدگاه بسيارى ديگر، به طور شفاهى تقرير شده است. به هر شكل، اكنون ميشنا اثرى كامل و مقدس بود كه پس از كتاب مقدس، در رتبه دوم قرار داشت.
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2024, Jelsoft Enterprises Ltd.