shirin71
06-26-2011, 07:33 PM
هر جا قدم مي گذاريد بذر عشق بپاشيد: قبل از همه در خانه تان.
به فرزندان خود، به همسر و شوهر خود عشق بورزيد، به همسايه تان عشق بورزيد.... مگذاريد كسي به سوي شما بيايد، مگر آنكه هنگامي كه تركتان مي كند خوش تر و اميدوارتر باشد. حضور مجسّم و زنده ي محبت خدايي باشيد: محبت را در چهره، در چشمها، در لبخند و در سلام گرم خود به ديگران پيشكش كنيد.
يك استاد جامعه شناسي به همراه دانشجويانش به محله هاي فقير نشين بالتيمور رفت تا در مورد دويست نوجوان و زندگي فعلي و آينده آنها تحقيقي تاريخي انجام دهد. از دانشجويان خواسته شد ارزيابي خود را در باره تك تك اين نوجوانها بنويسند. دانشجويان براي همه آنها يك جمله را تكرار كردند:
«او شانسي براي موفقيت ندارد.»
بيست و پنج سال بعد، استاد جامعه شناسي ديگري به سراغ اين تحقيق رفت. او از دانشجويانش خواست كه دنباله اين تحقيق را بگيرند و ببينند بر سر آن نوجوانها چه آمده است. به استثاي بيست تن از آنها كه از آن محل اسباب كشي كرده يا مرده بودند، از ميان 180 نفر باقيمانده 176 نفر به موفقيتهاي غير عادي دست پيدا كرده و وكيل، پزشك و تاجر شده بودند.
اين جامعه شناس حقيقتاً متحير شده بود و تصميم گرفت روي اين موضوع تحقيق بيشتري انجام دهد. خوشبختانه توانست همه آن افراد را پيدا كند و از تك تك آنها بپرسد:
«دليل موفقيت شما چيست؟»
و پاسخ همه يكسان و سرشاراز عشق بود:
«دليل موفقيت ما معلم ماست.»
آن معلم هنوز زنده بود. استاد جامعه شناسي جستجو كرد و او را كه حالا پيرزني فرسوده، ولي هنوز هم بسيار هوشمند و زيرك بود پيدا كرد تا از او فرمول معجزه گري را كه از نوجوانهاي محلات فقير نشين، انسانهاي شايسته و موفق ساخته بود، بپرسد.
چشمهاي معلم پير برقي زدند و لبهايش به لبخندي عطوفت آميز از هم گشوده شد. پاسخش بسيار ساده بود. او با كمال لطف و تواضع گفت:
- من عاشق آن بچه ها بودم.
عشق هدفي بزرگتر از آن دارد که صرفاً راحتي ما را فراهم آورد.
به نظر مي رسد عده بي شماري از ما، از اينکه شاهد بي اعتنايي عشق باشيم خرسنديم و گمان مي کنيم از آنجا که ما براي عشق ورزيدن خلق شده ايم، مشکلي پيش نخواهد آمد. همين که عشق باعث ناراحتي شود يا خواسته اي را در پي داشته باشد ، بطور غريزي کنار مي کشيم و خود را متقاعد مي سازيم که نبايستي درگير اين کار شويم.
هيچ کس نگفته که عشق آسان است، جست و جويي است دايم که بخشي از آن پُر از آشفتگي، محروميت و نااميدي است. اگر در پي راحتي هستيم بايستي تمرکز خود را روي خودمان بگذاريم؛ جايي که مي توانيم ارباب باشيم و به واسطه درگيري و سازگاري عقب نيفتيم. اما تا زماني که ديگران را به زندگي خود راه مي دهيم بايد مطمئن باشيم که درگير خواهيم شد. از سويي عشق هم از اينکه فقط وسيله اي برا ي راحتي شود بي ارزش مي گردد و از اين بي اعتباري رنج مي برد. عشق هميشه چيزي بيش از يک وسيله براي برطرف کردن کمترين نيازهاي دو انسان است.
به فرزندان خود، به همسر و شوهر خود عشق بورزيد، به همسايه تان عشق بورزيد.... مگذاريد كسي به سوي شما بيايد، مگر آنكه هنگامي كه تركتان مي كند خوش تر و اميدوارتر باشد. حضور مجسّم و زنده ي محبت خدايي باشيد: محبت را در چهره، در چشمها، در لبخند و در سلام گرم خود به ديگران پيشكش كنيد.
يك استاد جامعه شناسي به همراه دانشجويانش به محله هاي فقير نشين بالتيمور رفت تا در مورد دويست نوجوان و زندگي فعلي و آينده آنها تحقيقي تاريخي انجام دهد. از دانشجويان خواسته شد ارزيابي خود را در باره تك تك اين نوجوانها بنويسند. دانشجويان براي همه آنها يك جمله را تكرار كردند:
«او شانسي براي موفقيت ندارد.»
بيست و پنج سال بعد، استاد جامعه شناسي ديگري به سراغ اين تحقيق رفت. او از دانشجويانش خواست كه دنباله اين تحقيق را بگيرند و ببينند بر سر آن نوجوانها چه آمده است. به استثاي بيست تن از آنها كه از آن محل اسباب كشي كرده يا مرده بودند، از ميان 180 نفر باقيمانده 176 نفر به موفقيتهاي غير عادي دست پيدا كرده و وكيل، پزشك و تاجر شده بودند.
اين جامعه شناس حقيقتاً متحير شده بود و تصميم گرفت روي اين موضوع تحقيق بيشتري انجام دهد. خوشبختانه توانست همه آن افراد را پيدا كند و از تك تك آنها بپرسد:
«دليل موفقيت شما چيست؟»
و پاسخ همه يكسان و سرشاراز عشق بود:
«دليل موفقيت ما معلم ماست.»
آن معلم هنوز زنده بود. استاد جامعه شناسي جستجو كرد و او را كه حالا پيرزني فرسوده، ولي هنوز هم بسيار هوشمند و زيرك بود پيدا كرد تا از او فرمول معجزه گري را كه از نوجوانهاي محلات فقير نشين، انسانهاي شايسته و موفق ساخته بود، بپرسد.
چشمهاي معلم پير برقي زدند و لبهايش به لبخندي عطوفت آميز از هم گشوده شد. پاسخش بسيار ساده بود. او با كمال لطف و تواضع گفت:
- من عاشق آن بچه ها بودم.
عشق هدفي بزرگتر از آن دارد که صرفاً راحتي ما را فراهم آورد.
به نظر مي رسد عده بي شماري از ما، از اينکه شاهد بي اعتنايي عشق باشيم خرسنديم و گمان مي کنيم از آنجا که ما براي عشق ورزيدن خلق شده ايم، مشکلي پيش نخواهد آمد. همين که عشق باعث ناراحتي شود يا خواسته اي را در پي داشته باشد ، بطور غريزي کنار مي کشيم و خود را متقاعد مي سازيم که نبايستي درگير اين کار شويم.
هيچ کس نگفته که عشق آسان است، جست و جويي است دايم که بخشي از آن پُر از آشفتگي، محروميت و نااميدي است. اگر در پي راحتي هستيم بايستي تمرکز خود را روي خودمان بگذاريم؛ جايي که مي توانيم ارباب باشيم و به واسطه درگيري و سازگاري عقب نيفتيم. اما تا زماني که ديگران را به زندگي خود راه مي دهيم بايد مطمئن باشيم که درگير خواهيم شد. از سويي عشق هم از اينکه فقط وسيله اي برا ي راحتي شود بي ارزش مي گردد و از اين بي اعتباري رنج مي برد. عشق هميشه چيزي بيش از يک وسيله براي برطرف کردن کمترين نيازهاي دو انسان است.