shirin71
06-24-2011, 03:45 PM
به بهانه سالگرد شهادت دکتر علی شریعتی
http://persian-star.net/1390/3/30/sh.jpg
چند روز پیش 29 خرداد بود. یادآور 29 خرداد 1356 که مقارن با عروج بی بازگشت استاد و معلم مهربان تمام نسل ها "دکتر علی شریعتی" بود. همان انسان متفکر و روشنفکری که در صحنه حیات همواره در خدمت مردم بود و هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نکرد. در ادامه این ایمیل قسمتی کوتاه از کتاب "یک، جلویش تا بی نهایت، صفرها" از نوشته های زنده یاد دکتر علی شریعتی را می خوانید :
یک، جلویش تا بی نهایت، صفرها
http://persian-star.net/1390/3/30/10000.jpg
یکی بود
یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود
هیچ چی نبود
هیچکی نبود
خدا تنها بود
خدا مهربان بود
خدا بینا بود
خدا دوستدار زیبایی بود
خدا دوستدار نیکی بود
خدا دوستدار شایستگی بود
خدا از سکوت بدش می آمد
خدا از سکون بدش می آمد
خدا از پوچی بدش می آمد
خدا از نیستی بدش می آمد
خدا "آفریننده "بود
مگر می شود که "نیافریند"؟
ناگهان ابرها را آفرید
و ابرها را در فضای نیستی ها رها کرد
ابر هایی از ذره ها
هر ذره : منظومه ای کوچک
نامش : اتم !
آفتابی در میان
و پیرامونش، ستاره ای
ستاره هایی، پروانه وار، در گردش
http://persian-star.net/1390/3/30/100000.jpg
توی حساب: فقط "یك" عدده!
تو این عالم: فقط "یك عدد" ه!
بقیه هر چه هست، صفر است، همه صفرند، هیچ اند، پوچ اند، خالی اند
"صفر": یك دایره تو خالی، دور می زند تا آخرش برسد به اولش و … هیچ! همین!
فقط، یك است و جلوش (تا بی نهایت) صفرها ...
صفر: خالی، پوچ، هیچ!
وقتی بخواد خودش باشه، تنها باشه، وقتی بخواد فقط با صفرها باشه
اما وقتی جلو "یك" بشینه…؟!
وقتی بخواد فقط برای "یك" باشه، از پوچی و از تنهایی در بیاد، همنشین یك بشه؟!
تو بچه جان!
بچه 9 ساله، دو ساله! كه هیچ بودی، خاك بودی، خوراك شدی
هشتاد سال دیگر، نود سال دیگر، یك بچه پیر میشی، هیچ می شی، خاك می شی
دور می زنی، دایره ای، بی جهت، بی معنی، تو خالی مثل صفر.
وقتی برای خودت زندگی می كنی، وقتی بخوای فقط برای "خودت" باشی، تنها باشی
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی، عمر تو، مثل یك خط منحنی، روی خودت دور می زنه
مثل صفر، باز از آخر می رسی به اول!
می مونی، می گندی، مثل مرداب، مثل حوض، بسته میشی، مثل دایره، مثل "صفر"!
اما اگر جلو "یك" بنشینی…؟
اگر بخوای فقط برای یك باشی، از پوچی و از تنهایی در بیای، همنشین "یك" بشی…؟!
باید برای دیگران زندگی كنی
عمر تو، مثل یك خط افقی، پیش میره
مثل راه، مثل رود، وقتی از "خودت" دور بشی
از آخر، به آبادی می رسی، مثل راه از آخر، میریزی به دریا، مثل رود ...
اما اگر جلو "یك" بنشینی، اگر بخوای فقط برای "یك" باشی
از پوچی و از تنهایی در بیای
همنشین "یك" بشی، باید برای دیگران "بمیری"
عمر تو، مثل یك خط عمودی، بالا میره
مثل موج، مثل طوفان، مثل یك قله بلند مغرور، تو تپه ها
مثل درخت سرو آزاد، تو خزه ها، (كه رو به خورشید میرویه به آسمان قد می كشه)
مثل یك "انسان بزرگ"، یك "شهید"، یك "امام"، تو گرگ ها، تو روباه ها، تو موش ها، تو میش ها
كه "پا میشه"، كه "می ایسته"، که بپا خیزی، بایستی، تو صفرها
مثل "یك"!
بله، فقط "یك" عدده
فقط "یك عدد" ه!
شماره ستاره ها، منظومه ها، زمین، آسمان، شماره تمام چیزهای عالم، "یك"، جلوش (تا بینهایت) صفرها!
"یك" ی هست
"یك" ی نیست
غیر از "خدا"، هیچ چیز نیست
هیچ كس نیست ..
http://persian-star.net/1390/3/30/sh.jpg
چند روز پیش 29 خرداد بود. یادآور 29 خرداد 1356 که مقارن با عروج بی بازگشت استاد و معلم مهربان تمام نسل ها "دکتر علی شریعتی" بود. همان انسان متفکر و روشنفکری که در صحنه حیات همواره در خدمت مردم بود و هیچگاه حقیقت را فدای مصلحت نکرد. در ادامه این ایمیل قسمتی کوتاه از کتاب "یک، جلویش تا بی نهایت، صفرها" از نوشته های زنده یاد دکتر علی شریعتی را می خوانید :
یک، جلویش تا بی نهایت، صفرها
http://persian-star.net/1390/3/30/10000.jpg
یکی بود
یکی نبود
غیر از خدا هیچ کس نبود
هیچ چی نبود
هیچکی نبود
خدا تنها بود
خدا مهربان بود
خدا بینا بود
خدا دوستدار زیبایی بود
خدا دوستدار نیکی بود
خدا دوستدار شایستگی بود
خدا از سکوت بدش می آمد
خدا از سکون بدش می آمد
خدا از پوچی بدش می آمد
خدا از نیستی بدش می آمد
خدا "آفریننده "بود
مگر می شود که "نیافریند"؟
ناگهان ابرها را آفرید
و ابرها را در فضای نیستی ها رها کرد
ابر هایی از ذره ها
هر ذره : منظومه ای کوچک
نامش : اتم !
آفتابی در میان
و پیرامونش، ستاره ای
ستاره هایی، پروانه وار، در گردش
http://persian-star.net/1390/3/30/100000.jpg
توی حساب: فقط "یك" عدده!
تو این عالم: فقط "یك عدد" ه!
بقیه هر چه هست، صفر است، همه صفرند، هیچ اند، پوچ اند، خالی اند
"صفر": یك دایره تو خالی، دور می زند تا آخرش برسد به اولش و … هیچ! همین!
فقط، یك است و جلوش (تا بی نهایت) صفرها ...
صفر: خالی، پوچ، هیچ!
وقتی بخواد خودش باشه، تنها باشه، وقتی بخواد فقط با صفرها باشه
اما وقتی جلو "یك" بشینه…؟!
وقتی بخواد فقط برای "یك" باشه، از پوچی و از تنهایی در بیاد، همنشین یك بشه؟!
تو بچه جان!
بچه 9 ساله، دو ساله! كه هیچ بودی، خاك بودی، خوراك شدی
هشتاد سال دیگر، نود سال دیگر، یك بچه پیر میشی، هیچ می شی، خاك می شی
دور می زنی، دایره ای، بی جهت، بی معنی، تو خالی مثل صفر.
وقتی برای خودت زندگی می كنی، وقتی بخوای فقط برای "خودت" باشی، تنها باشی
وقتی بخوای فقط با صفرها باشی، عمر تو، مثل یك خط منحنی، روی خودت دور می زنه
مثل صفر، باز از آخر می رسی به اول!
می مونی، می گندی، مثل مرداب، مثل حوض، بسته میشی، مثل دایره، مثل "صفر"!
اما اگر جلو "یك" بنشینی…؟
اگر بخوای فقط برای یك باشی، از پوچی و از تنهایی در بیای، همنشین "یك" بشی…؟!
باید برای دیگران زندگی كنی
عمر تو، مثل یك خط افقی، پیش میره
مثل راه، مثل رود، وقتی از "خودت" دور بشی
از آخر، به آبادی می رسی، مثل راه از آخر، میریزی به دریا، مثل رود ...
اما اگر جلو "یك" بنشینی، اگر بخوای فقط برای "یك" باشی
از پوچی و از تنهایی در بیای
همنشین "یك" بشی، باید برای دیگران "بمیری"
عمر تو، مثل یك خط عمودی، بالا میره
مثل موج، مثل طوفان، مثل یك قله بلند مغرور، تو تپه ها
مثل درخت سرو آزاد، تو خزه ها، (كه رو به خورشید میرویه به آسمان قد می كشه)
مثل یك "انسان بزرگ"، یك "شهید"، یك "امام"، تو گرگ ها، تو روباه ها، تو موش ها، تو میش ها
كه "پا میشه"، كه "می ایسته"، که بپا خیزی، بایستی، تو صفرها
مثل "یك"!
بله، فقط "یك" عدده
فقط "یك عدد" ه!
شماره ستاره ها، منظومه ها، زمین، آسمان، شماره تمام چیزهای عالم، "یك"، جلوش (تا بینهایت) صفرها!
"یك" ی هست
"یك" ی نیست
غیر از "خدا"، هیچ چیز نیست
هیچ كس نیست ..