توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگو با خدا.............
elahe
02-20-2011, 12:23 AM
گفتگو با خدا
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم: اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم: چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد: کـودکیـشـان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش
می کنند
بنا بر این نــــه در حــال زنـدگــی مــی کـنـنـد نــــه در آیـنـده
elahe
02-20-2011, 12:24 AM
گفتم : خسته ام.
گفتی : لاتقنطوا من رﺣﻤﺔالله " هرگزازرحمت خدا ناامید مباشید " (سوره زمر/ 53) "
گفتم : هیشکی نمی دونه تو دلم چی می گذره.
گفتی : ان الله یحول بین المرء وقلبه " بدانید که خدا درمیان آدمی وقلبش حایل است (وازهمه اسراردرونی آگاه است ) ". (سوره انفال / 24)
گفتم : غیرازتوکسی رو ندارم .
گفتی : نحن اقرب الیه من حیل الورید " ازرگ گردن نزدیکترم " ( سوره ق /16)
گفتم : ولی انگاراصلا منوفراموش کردی.
گفتی : فاذکرونی اذکرکم " مرا یاد کنید تا شما را یادکنم " (بقره /152)
گفتم : تاکی باید صبرکرد؟
گفتی : و ما یدریک لعل الساعه تکون قریبا " وتوچه می دانی ؟ شاید آن ساعت بسیارموقعش نزدیک باشد " (احزاب /63)
گفتم : تو بزرگی ونزدیکیت برای من کوچیک خیلی دوره ! تا اون موقع چیکارکنم ؟
گفتی : واتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله " راه صبر پیش گیر تا وقتی که خدا حکم کند " (یونس/109)
گفتم : خیلی خونسردی ! توخدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیک.... یه اشاره کنی تمومه !
گفتی : عسی ان تحبوا شیئا وهو شرلکم " چه بسیارشودکه چیزی را دوست دارید ودرواقع شرشما درآن است وخداوند به مصالح شما نمی داند " (بقره /216)
گفتم : انا عبدک الضعف الذلیل..... اصلا چطوردلت مییاد؟
گفتی : ان الله بالناس لرئوف رحیم " که خدا به مردم ،مشفق ومهربان است " (بقره / 143)
گفتم: دلم گرفته
گفتی : بفضل الله وبرحمته فبذلک فلیفرحوا " باید منحصرا" به فضل ورحمت خدا شادمان شوید " (یونس/58)
گفتم : اصلا بی خیال ! توکلت علی الله
گفتی : ان الله یحب المتوکلین " خدا آنان را که براواعتماد کنند دوست دارد ویاوری کند " (عمران/159)
گفتم : خیلی چاکریم !
ولی این بار، انگار گفتی : حواست رو خوب جمع کن ! یادت باشد که :
ومن الناس من بعید الله علی حرف فان اصابه خیر اطمان به وان اصابته فتنه انقلب علی وجهه خسرالدنیا والاخره " بعضی از مردم ، خدا را به زبان و ظاهرمی پرستندنه به حقیقت ، وازاین رو هرگاه به خیرونعمتی رسد، اطمینان خاطرپیدا کند و اگربه شر و فقر آفتی رسد. ازدین خدا رو برگرداند . چنین کس دردنیا وآخرت زیانکاراست ". (حج/11)
elahe
02-20-2011, 12:26 AM
خداي درهاي بسته
خداي درهاي باز
مرا از اين آستانه بگذران
elahe
02-20-2011, 12:26 AM
http://www.kocholo.org/img/images/1oiir1pcnssrqc4apw86.gif
خدایا
تو دانی من به چه شادم؟
به آنکه نه به خویشتن،
بلکه به تو افتادم
تو خواستی نه من
پنجره را گشودم
عشق دیدم و معشوق
تا ابد زائر این درگاهم
http://www.kocholo.org/img/images/1oiir1pcnssrqc4apw86.gif
elahe
02-20-2011, 12:27 AM
خدایا ، حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من آشکار کن
تا درهایی را که بسویم می گشایی ، ندانسته نبندم
و درهایی که به رویم میبندی ، به اصرار نگشایم . . .
elahe
02-20-2011, 12:27 AM
الهی
نصیرمان باش، تا بصیر گردیم
بصیرمان کن، تا از مسیر بر نگردیم
و آزادمان کن تا اسیر نگردیم
.
.
.
elahe
02-20-2011, 12:29 AM
در عالم امکان، امکان هر اتفاقی هست
هیچ آدمی از هیچ چیزی در امان نیست
تو عاقبتمان را به خیر کن خدایا
.
.
.
elahe
02-20-2011, 12:30 AM
خداوندا بده مرگم
به سوی خود صدایم کن
بسوزان جسم و جانم را
از این دنیا رهایم کن
در این دنیا برای من
توان زیستن نیست
هراسم من از آن روزی
که گویم هیچ خدایی نیست
اگر خواهی که مجنونت بمانم
ویا اینکه همیشه
خدای خود بدانم
به سوی خود صدایم کن
از این دنیا رهایم کن
elahe
02-20-2011, 12:30 AM
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-51.gif
خدایا, وقتی ازم گرفتی وبهم بخشیدی ,
فهمیدم که معادله زندگی ,
نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها . . .
http://www.pichak.net/blogcod/zibasazi/06/image/pichak.net-51.gif
elahe
02-20-2011, 12:31 AM
http://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gif
خدایا قلبی به من بده که جا برای دوست داشتن همه مخلوقاتت رو داشته باشه
حتی اون پلانکتونی که تو عمق اقیانوس اطلس دنبال غذاست !!!!
http://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gifhttp://sl.glitter-graphics.net/pub/727/727057f5owblcuts.gif
elahe
02-20-2011, 12:31 AM
خدایا!
نمیگویم دستم بگیر
عمریست گرفته ای
مبادا رها کنی!!!
elahe
02-20-2011, 12:34 AM
خدایا میشه ماها رو همین جوری که هستیم
قبول کنی؟
بس نیست ایستادن در ترافیک عشق تو؟؟
elahe
02-20-2011, 12:34 AM
http://image.kocholo.ir/user/Sana/tazin/line/l153.gif
تو را می خوانم ...
در آن لحظه که تمام وجودم را غم احاطه کرده است
و خاطرات همچون صاعقه گندم زار ذهنم را به آتش می کشد
با شد که یاد تو افکارم را آرام کند
ای خدای مهربان
http://image.kocholo.ir/user/Sana/tazin/line/l153.gif
elahe
02-20-2011, 12:35 AM
ای خدای من !
من کور کورانه تو را بندگی می کنم
صحیح !
اما حق را به من بده !
که آخر
کیست که در مقابل چنین نوری کور نشود ؟
elahe
02-20-2011, 12:36 AM
http://azarteam.com/uploader/image/images/69khodavanda...jpg
خدایا انگشتانم را گره گشودن یاد ده تا گره نسازند،
نوازش بیاموز تا به تمسخر نشانه نگیرند،
ونوشتنی یادشان ده تا مرگ لحظه ها را صرفِ آفریدن امید کنن
elahe
02-20-2011, 12:36 AM
http://www.kocholo.org/img/images/78010269610720022211.gif
خدایا!
برایِ کمک از تو دستم را بالا نمی برم بلکه بر قلبم می گذارم،
چرا که صاحبِ خانۀ دلِ کوچکم توئی،
پس...
دلم را نشکن!
http://www.kocholo.org//modules/Forums/images/smiles/53.gif
http://www.kocholo.org/img/images/78010269610720022211.gif
elahe
02-20-2011, 12:37 AM
خدایا ...
آلودگی آدمها از حد گذشته ،دنیا رو چند روز تعطیل نمی کنی؟!:crying::crying::crying:
mozhgan
03-19-2011, 02:42 AM
معبودم سکوتم را از صداي تنهاييم بدان .. نميخوانم و نميگويم چون درونم هيچ بوده و تو آمدي برايم قصه هايي از عشق سراييدي و به من قصه باران آموختي ميداني قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهايي است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاييم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو ميبالم تنهاتر از يک برگ با باد شاديها محجورم درآبهاي سرور آور تابستان آرام ميرانم..
mozhgan
03-19-2011, 02:42 AM
از خدا خواستم...
از خدا خواستم تا دردهايم را از من بگيرد
خدا گفت: نه
رها کردن کار توست. تو بايد از آنها دست بکش.
از خدا خواستم تا شکيبايي ام بخشد
خدا گفت: نه
شکيبايي زاده رنج و سختي است.
شکيبايي بخشيدني نيست، به دست آوردني است.
از خدا خواستم تا خوشي و سعادتم بخشد
خدا گفت: نه
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوري
از خدا خواستم تا از رنج هايم بکاهد
خدا گفت: نه
رنج و سختي ، تو را از دنيا دورتر و دورتر، و به من نزديکتر و نزديکتر مي کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالي بخشد
خدا گفت: نه
بايسته آن است که تو خود سر برآوري و ببالي اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوي
من هر چيزي را که به گمانم در زندگي لذت مي آفريند از خدا خواستم
و باز گفت: نه
من به تو زندگي خواهم داد، تا تو خود از هر چيزي لذتي به کف آري.
از خدا خواستم ياري ام دهد تا ديگران را دوست
بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند
و خدا گفت: آه، سرانجام چيزي خواستي تا من اجابت کنم
mozhgan
03-19-2011, 02:42 AM
خدايا از عشق امروزمان چيزي براي فردا کنار بگذار
نگاهي ، يادي ، تصويري ، خاطره اي ، براي آن هنگام که
فراموش خواهيم کرد که روزي چقدر عاشق بوديم
mozhgan
03-19-2011, 02:42 AM
خدایا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن.
خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر.
mozhgan
03-19-2011, 02:43 AM
آقا اجازه مبحث امروز ما خداست
توضيح ميدهيد كه جاي خدا كجاست ؟
قرآن نوشته او همه جا هست و مادرم
اصرار ميكند كه كمي قبله سمت راست
من جمعه ميروم لب دريا ، كنار آب
آنجا نماز جمعه ، زلال است ، بي رياست
كاج هميشه سبز ، كه بيرون مدرسهاست
استاد درس ديني و قرآن بچههاست
آقا شما حقيرتريد از سوال من
اين درس ، نان خشك سر سفره شماست
من ساكتم ، دبير به من صفر ميدهد
شاگرد تنبلي ، كه هواسش پي خداست
mozhgan
03-19-2011, 02:43 AM
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه،چند بزمی گرم عیش و
نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می
کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان ولرزان،دیگری پوشیده از صد جامه
ی رنگین
زمین وآسمانرا واژگون،مستانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان
سرا پای وجود بی وفا معشوق را پروانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
بعرش کبریایی، با همه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیز نا بجایی، ناز بر یک ناروا خاری می
فروشد
گردش این چرخ را وارانه،بی صبرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و،تاب تماشای
تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد!
وگرنه من بجای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم
mozhgan
03-19-2011, 02:44 AM
نمی دونم خواب بودم یا بیدار
همه جا نور بود،خدا رو دیدم
خدا همون نور بود...
خدا دستانم را گرفت
من براش حرف زدم ، درد و دل کردم
اون فقط گوش می کرد و هیچ نمی گفت
من گله می کردم...
اون فقط گوش می کرد و هیچ نمی گفت
گفتم مگه من گله گذار نیستم
مگر من بنده ی نا سپاس تو نیستم
به من نعمت دادی من بیشتر خواستم باز هم دادی
طمع من کم نشد خواستم و خواستم
و تو بی منت هرچی خواستم دادی
اون موقع تو رو احساس نمی کردم
اما حالا هم که در آغوش تو هستم
باز هم طمع دارم باز هم بیشتر می خوام
باز گله می کنم...
خدا گفت تو بنده ی من هستی
فقط از من بخواه من به تو بی منت نعمت می دم.
تو از من دور هستی اما من که به تو نزدیک هستم،
چطور خواسته ات را برآورده نکنم من به تو نزدیک هستم.
گله و شکایتت رو به من بگو
دادگاه انسان ها عدالت نداره
اگر هم خوب باشی باز محکومی.
اما تو برای من بزرگی برای من ارزشی.
من تو رو هرگز محکوم نمی کنم
من به تو همیشه فرصت جبران داده ام.
تو نیازمندی از من بخواه نیازها ت رو،
من بی نیازم هر چی بخوای در اختیارت می گذارم.
آخه تو تنهایی، کسی رو جز من نداری،
من جهان رو برای تو آفریدم ، نعمت هاش رو برای تو آفریدم.
همه ی زیبایی ها برای توست از من نا امید نشو،
بخواه هر آنچه که می خوای.
من همه چیز رو در اختیارت می گذارم چه سپاسگذار باشی چه ناسپاس.
می خوام منو ببینی همون طور که من تو رو می بینم.
چشما ت رو باز کن من کنار تو نشسته ام.
تو همه چیز را از من داری چطور مرا نمی بینی؟
فقط کافیه چشما ت رو باز کنی.
گفتم: تو هر چه بیشتر به من دادی منو کور تر کردی،
طمع منو بیشتر کردی ای کاش فقیری بودم که جز تو هیچ کس رو نداشتم.
تو منو بی نیاز کردی در صورتی که میدونستی فراموشت میکنم.
خدا گفت: تو هم با تمام دارایی ها ت فقیری کسی را جز من نداری.
من تو رو بی نیاز کردم که منو بیشتر یاد کنی منو بیشتر احساس کنی.
اما نخواستی...
نعمت های من نشانه است، نشانه ای از وجود من ،
تو نخواستی این رو بفهمی تو نخواستی منو ببینی.
من کنارت بودم اما نخواستی منو احساس کنی.
اشک در چشمانم حلقه زد شرم کردم از وجود خودم.
دستا م رو از دستان خدا کشیدم ،سرم را پایین انداختم و گفتم:
خدا من بنده ی شرمسار تو هستم.
من خوب نبودم من فراموشت کردم چرا باز هم کنار من هستی؟
خدا گفت : شرمنده من نباش شرمنده خودت باش.
تو باید منو بشناسی تو باید منو ببینی تو باید منو بفهمی
منیتت را کنار بگذار من در وجود تو هستم.
من تو رو هر طور که باشی بد یا خوب دوست دارم
تو ر و در آغوشم میگیرم دستانت ر و می گیرم حرفهات رو گوش میکنم
حتی ناسپاسی هایت رو.
آخه تو تنهایی، کسی رو جز من نداری.
تو فقط همت کن از ته دلت بخواه منو، من دستا ت رو گرفته ام
من با تو هستم از چی می ترسی؟
من که کنار تو هستم برو خودت رو بشناس به دنبال حقیقت پنهانت برو.
من در وجود تو هستم تو اگر خودت را پیدا کنی منو خواهی دید
اون وقت تو هستی که منو در آغوشت می گیری ، دستهای منو می گیری.
من منتظر تو هستم بازگرد به سوی من،
من توبه تو رو می پذیرم من منتظر بازگشت تو به سوی خودم هستم.
یهو همه جا تاریک شد ، خدا دیگه نبود.
احساس کردم اون برای همیشه رفته.
اما به یاد آوردم که اون گفت :
من در وجود تو هستم.
خدا رازی است در وجود من می روم تا پیدایش کنم.
ای عزیزترینم خدای مهربانم من به سوی تو باز خواهم گشت.
و صدایی آروم در گوشم زمزمه کرد
من منتظرت می مونم.
mozhgan
03-19-2011, 02:44 AM
پیش از این های فکر می کردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس وخشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچکس از جای او آگاه نیست
هیچکس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده وزیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین، از آسمان،از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هر چه می پرسی ،جوابش آتش است
تا ببندی چشم ، کورت می کند
تا شدی نزدیک ،دورت می کند
کج گشودی دست، سنگت می کند
کج نهادی پای، لنگت می کند
تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
*****
تا که یکشب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست!
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست ورویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان وساده وبی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می شود درباره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران حرف زد
با دو قطره از هزاران حرف زد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان مثل علف ها حرف زد
با زبان بی الفبا حرف زد
میتوان درباره هر چیز گفت
می شود شعری خیال انگیز گفت....
*****
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر….
mozhgan
03-19-2011, 02:45 AM
خدايا عاشقان را با غم عشق آشنا كن
زغم هاي دگر غير از غم عشقت رها كن
تو خود گفتي كه در قلب شكسته خانه داري
شكسته قلب من ، جانا به عهد خود وفا كن
خدايا بي پناهم ، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ، ببين غرق گناهم
mozhgan
03-19-2011, 02:45 AM
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه اي خدا ي قادر بي همتا
يكدم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهي را
شايد درون سينه من بيني
اين مايه گناه و تباهي را
دل نيست اين دلي كه به من دادي
در خون تپيده آه رهايش كن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پاي بند مهر و وفايش كن
تنها تو آگهي و تو مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
آه اي خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گويي اميد جسم دگر دارم
از ديدگان روشن من بستان
شوق به سوي غير دويدن را
لطفي كن اي خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را
عشقي به من بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
ياري به من بده كه در او بينم
يك گوشه از صفاي سرشت تو
يك شب ز لوح خاطر من بزداي
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفاكاري
در عشقش تازه فتح رقيبش را
آه اي خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستي را
بنماي روي و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستي را
راضي مشو كه بنده ناچيزي
عاصي شود بغير تو روي آرد
راضي مشو كه سيل سرشكش را
در پاي جام باده فرو بارد
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرابشنو
آه اي خداي قادر بي همتا
mozhgan
03-19-2011, 02:45 AM
یارب دل ما را تو به رحمت جان ده
درد همه را به صابری درمان ده
این بنده نداند که چه می باید خواست
داننده توئی ، هر آنچه خواهی آن ده
mozhgan
03-19-2011, 02:46 AM
خدايم ، خدايم
آه اي خدايم
صدايت مي زنم بشنو صدايم
شكنجه گاه اين دنياست جايم
به جرم زندگي اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
مرا بگذار با اين ماجرايم
نمي پرسم چرا اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
گلويم مانده از فرياد و فرياد
ندارد كس غم مگر صدا را
به بغض در نفس پيچيده سوگند
به گل هاي به خون غلتيده سوگند
به مادر سوگوار جاودانه
كه داغ نوجوانان ديده سوگند
خدايا حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشي در گذر است
به فكر قتل عام لاله ها باش
كه خواب گل به گل كابوس خار است
خدايم اي پناه لحظه هايم
صدايت مي زنم با گريه هايم
صدايت مي زنم بشنو صدايم
الهي در شب فقرم بسوزان
ولي محتاج نامردان نگردان
عطا كن دست بخشش همتم را
خجل از روي محتاجان نگردان
الي كيفرم را مي پذيرم
كه از تو ذات خود را پس بگيرم
كمك تا كه با ناحق نسازم
براي عشق و آزادي بميرم
خدايم اي پناه لحظه هايم
صدايت مي زنم با گريه هايم
صدايت مي زنم بشنو صدايم
mozhgan
03-19-2011, 02:47 AM
گرمم از حرارت وجود تو، مي خواهم به درگاهت سجده کنم،
عاشقانه مي پرستمت و صادقانه به گناهانم اعتراف مي کنم
و به لطف و بخشش تواميدوارم.
الهي به اميد تو تنهاي تنها ...
mozhgan
03-19-2011, 02:47 AM
خداوندا ، از شک های ما مراقبت کن
زیرا شک ، شیوه ای برای نیایش است وشک است که
ما را به رشد وا می دارد
چرا که وا می داردمان که بی ترس
به پاسخ های بی شمار یک پرسش بنگریم.
mozhgan
03-19-2011, 02:48 AM
پروردگارا.....
به من آرامش ده
تا بپذيرم آنچه را كه نمي توانم تغيير دهم
دليري ده
تا تغيير دهم آنچه راكه مي توانم تغيير دهم
بينش ده
تا تفاوت اين دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنيا و مردم آن مطابق ميل من رفتار كنن
mozhgan
03-19-2011, 02:48 AM
خدايا !
تو اوج نياز من را مي داني بزرگوارا ...
و تو خود مي داني تنها تکيه گاه دلتنگي هايم تويي !...
تويي ...
فقط تويي ! که سراسر مهر و سراسر نوري ! ...
درياب اين جان و روح منتظر را ...
منتظر !
منتظر همان لطف و مهربانی بی کرانت ....
درياب ! اين بنده ي چشم به در گاهت را ...
قسم به بزرگواري ات خداي من !
با من باش ...
با من مهرباني کن ....
اي همه خوبي .....
اي همه مهر ....
خداي من !
هر گاه با تو سخن گويم .... احساسم را در واژه ها نمي توانم بگنجانم .....
حس عجيبي ست .... با تو سخن گفتن !
خدايا ! .....
همه جان و وجودم تويي !
مرا در ياب ....
اي ناب ...
mozhgan
03-19-2011, 02:48 AM
خدا آدم را آفرید تا او معبر رام و همواری گردد
در زیر گام های اراده ی خداوندی ؛ انسان؛
مسیر خدا و رهگذر خواستن های خدا گردد.
خداوند از این رهگذر هموار آهنگ کجا دارد؟
سرمنزل مقصودش چیست؟
در این راه سرمنزل مقصودی که خدا چنین به
شتاب به سوی آن می تازد انسان است! راه و
رهرو و مقصد هر سه یکی است!
mozhgan
03-19-2011, 02:49 AM
-در رویاهایم دیدم که با خدا گفت و گو می کنم.
-خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی؟
-من در پاسخش گفتم: "اگر وقت دارید"
-خدا خندید :
-وقت من بی نهایت است....
-در ذهنت چیست که می خواهی از من بپرسی؟
-پرسیدم : چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟
-خدا پاسخ داد: کودکیشان.
-اینکه از کودکی شان خسته می شوند’
-عجله دارند که بزرگ شوند’
-و بعد دوباره پس از مدت ها ’ آرزو می کنند که کودک باشند.
-...اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول به دست آورند
-و بعد پولشان را از دست می دهند تا دوباره سلامتی خود را به دست آورند.
-اینکه با اضطراب به آینده می نگرند
-و حال را فراموش می کنند
-و بنابراین نه در حال’ زندگی می کنند و نه در آینده
-اینکه آنها به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نمی میرند’
-و به گونه ای می میرند که گویی هر گز زندگی نکرده اند.
-دستهای خدا دستانم را گرفت
- برای مدتی سکوت کردیم
-و من دوباره پرسیدم:
-به عنوان یک پدر ’
-می خواهی کدام درس های زندگی را
-بندگانت بیاموزند؟
-او گفت : " بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشقشان باشد’
-همه ی کاری که انها می توانند بکنند این است که
-اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
-بیاموزند که درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند ’
-بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیقی در قلب آنان که دوستشان داریم’ ایجاد کنیم
-اما سالها طول می کشد تا آن زخمها را التیام بخشیم.
-بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد ’
-کسی است که به کمترین ها نیاز دارد.
-بیاموزند که آدم هایی هستند که آنها را دوست دارند ’
-فقط نمی دانند که چگونه احساساتشان را نشان دهند
-بیاموزند که دو نفر می توانند با هم به یک نقطه نگاه کنند ’
-و آن را متفاوت ببینند.
-بیاموزند که کافی نیست فقط آنها دیگران را ببخشند ’
-بلکه آنها باید خود را نیز ببخشند.
-من با خضوع گفتم :
-از شما به خاطر این گفتگو متشکرم.
-آیا چیزی هست که دوست دارید بندگانتان بدانند؟
-خداوند لبخند زد و گفت:
-فقط اینکه بدانند من اینجا هستم" همیشه
mozhgan
03-19-2011, 02:49 AM
فلانی...؟... می دانی؟... می گویند رسم زندگی چنین است : می آیند....... می مانند....... عادتت می دهند....... و می روند....... و تو در خود می مانی....... و تو تنها می مانی....... راستی نگفتی؟ رسم تو نیز چنین است؟ مثل همه ی فلانی ها!؟
mozhgan
03-19-2011, 02:50 AM
ای خدا از عاشقان خوشنود باد
عاشقان را عاقبت محمود باد
عاشقان را از جمالت عید باد
جانشان را در آتش چون عود باد
دست کردی دلبر در خون ما
جان ما زین دست خون آلود باد
هرکه گوید که خلاصش ده زعشق
آن دعا از آسمان مردود باد
مه کم آید مدتی در راه عشق
ان کمی عشق جمله سود باد
دیگران از مرگ مهلت خواستند
عاشقان گویند نی نی زود باد
آسمان از دود عاشق ساخته
آفرین بر صاحب این دود باد
mozhgan
03-22-2011, 02:16 AM
خداي من! همه اشكم، نظر به چشم ترم كن
شكسته خاطره دهرم، از اين شكست ترم كن
د لِ فسردۀ بي عشق را به سينه نخواهم
مرا در آتش شوقي بسوز و شعله ورم كن
mozhgan
03-22-2011, 02:17 AM
بزرگترين شکست از دست دادن ايمان است . متبرک کسي است که علي رغم همه رويدادها قلب خود را بسوي خدا مي گيرد و مي گويد : به " تو " توکل مي کنم.
mozhgan
03-22-2011, 02:17 AM
بار الها...
تخم عشق را در دل جانان بکار
عاشقان را با خودت مأنوس ساز
درد دوری از دل دلدادگان بیرون بساز
عشق را سامان بده...
عشق را از نو بساز.
mozhgan
03-22-2011, 02:17 AM
خدایا خدایا
روی حرفم با توست نغمه خوش بی همتا ، گریزم بده ازاین پنجشنبه های دلسنگ ، نفسم برید از خاطرات همیشه دیگر تمام شده ، قسم به اوازپریشانی که برایم خواندی .
خدایا دلم خواست نباشم که ببینم که کسی نیست کهتنهایم نگذارد اما هرآنچه تو خواهی دلم می پذیرد ، قسم به شوریدگیت .
تو کهعاشقم هستی ؟ نه ؟ خدایا ترا به خودت قسم برایم گریه نکن ، همین که می بینم دستهایمرا می فشاری دلم قرص است ، نمی خواهم که از نامردمی ها برایت بگویم ، قسم به لبخندت .
خدایا وجودت را حس می کنم ... آه حس می کنمت خداوندم ، در آغوشم بگیر پرتومهرت کاش چشمانم را می سوزاند ، آه خدایم
بازهم غروب پنجشنبه می شود و من چقدرعجیبم که این روز دلم می گیرد ، وقتی فراموشت کرده ام و دوباره به یادت می افتمخجالت می کشم که چطور این چنینم ، کاش مرا انقدر دوست نداشتی کاش
خدایمخدایم
آه ای خدایم
صدایت می زنم بشنو صدایم
صدایت می زنم با گریههایم
خدایم ای پناه لحظه هایم
صدایت می زنم ...
mozhgan
03-22-2011, 02:18 AM
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی امبخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگعزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینیاست
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگتتنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانهبودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
mozhgan
03-22-2011, 02:18 AM
خداوندا من این دنیای غمگین را نمیخواهم
به نا هموار ره این بار سنگین را نمیخواهم
اگر انسان بخوانند حامیان قتل و غارت را
به جان سوگند که من این نام ننگین را نمیخواهم
نمیخواهم نمیخواهم و با فریاد میگویم
من از نفرت گریزانم
من از آه و من از حسرت گریزانم
من از نا باوری احساس بد بینی گریزانم
من از اعدام به جرم باور دینی گریزانم
من از کشتار یاران فلسطینی گریزانم
من از جنگ عرب با قوم ایرانی گریزانم
من از ظلم و ستم بر خواهران پاک افغانی گریزانم
صدایم بازتاب ضجهُ درد است
چرا دنیا به کام هر چه نامرد است
mozhgan
03-22-2011, 02:18 AM
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که
معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها ...
mozhgan
03-22-2011, 02:26 AM
خدايا !
بحران زده ام ، نمي دانم به كجا رو كنم ! به چپ و راست رو مي كنم ، به پس و پيش و فقط ظلمت را مي بينم. به درون رو مي كنم ، ستاره اي مي بينم خدايم ! تو آن ستاره اي ، و اگر تو با مني ، درون من ، كنار من ، هيچ نيرويي در اين دنيا نمي تواند مرا شكست دهد. هر چه جلال است، از آن توست! خدايم ! حتي اگر در هياهوي روزمرگي تو را از ياد ببرم ، تو مرا فراموش نخواهي كرد خدايم ! تو در تمامي مشكلات و دشواري هاي زندگي ،نيرو و اقتدار مني خدایم!راهي نمي بينم و آينده پنهان است اما مهم نيست ، همين كافي ست كه تو همه چيز را مي بيني.
پس ای شنونده دعاهای من ! ای آنکه بی پاسخ نگذاشته ای هر آنچه خواستم! ای آنکه هنوز هم معجزه می کنی! ای آنکه شرمسارم از آن چيزی که به من دادی و من ندیدم و شکرت نکردم!ای نگاهدارنده مسافران غریب عرفانت! ای موسیقی بی کلام عشق! ای رود زلال روح من! ای خداوند شایسته خداوندی !اي خجسته !ای صاحب انسان و مَلَک!ای قدرت مطلق کائنات!ای خدای کوه، خورشيد، دنيا، گُل، پروانه، شبنم!
تو را قسم به وصف بی پايانت!تو را قسم به لحظه دعا!تو را قسم به لحظه توبه!تو را قسم به لحظه گریه!تو را قسم به لحظه ای که دلم شکست!
خداوندا ما را به رحمتت مورد قضاوت قرار ده نه به عدالتت چرا که رسوای جهانيم!
خداوندا مرا در اوقات تنهايي و نيازمندي تنها مگذار اي رحيم و بخشنده !
خداوندا به نجات من هم بيا. مرا موهبت آن بخش كه در تو زندگي كنم پيش بروم و نفس گسيخته را بكشم مباد كه از ياد ببرم تو پناه و آسايش من هستي!
خداوندا نگذار از تو بخواهم، بيشتر از آنچه که داده ای!
یا لطیف!
هم اکنون که دست به بالا آورده ايم و از اعماق دل در کران کهکشانها بر وجود لایتناهیت دعا میکنیم و با تمام کوچکی خود ، خداوندیه بی پایانت را بانک می زنیم بر ما اجابتی کن
این دعا را! آمین
mozhgan
03-22-2011, 02:27 AM
خداوندا مرا دریاب که دیگر رو به پایانم
تمام تن شدم زخمی ز تیغ همقطارانم
خداوندا نجاتم ده از این تکرارِ تکراری
از این بیداد دشمن را بجای دوست پـنداری
هیچ با من نیست در این ویرانه ی دنیا
در این نامردی ایام ، در این غمخانه ی دنیا
هیچ با من نیست در این آغازِ بی پایان
ز راه مرگ هم برگشتم ، که مردن هم نبود آسان
همانهایی که می گفتند همیشه یار من هستند
به هنگام نیاز افسوس به رویم دیده بر بستند
mozhgan
03-22-2011, 02:28 AM
آرامش اینجاست..
نسیمِ آرامش می وزد
و نورِ اطمینان می تابد
پس فقط الا بذکرالله تطمئن القلوب
mozhgan
03-22-2011, 02:29 AM
الهي در بسته نيست، ما دست و پا بستهايم!
الهي خفتگان را نعمت بيداري ده و بيداران را توفيق شب زندهداري و گريه و زاري!
الهي از خواندن نماز شرم دارم و از نخواندن آن شرم بيشتر!
الهي خوشا آندم که در تو گمم!
الهي خوشا آنانکه در جواني شکسته شدند، که پيري خود شکستگي است!
الهي اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار!
الهي ديده را به تماشاي جمال خيره کردهاي، دل را به ديدار ذوالجمال خيره گردان!
الهي هر چه بيشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانيم بيفزا!
الهي اگر چه درويشم ولي داراتر از من کيست که تو دارايي مني!
الهي ما همه بيچارهايم و تو چارهاي، ما همه هيچکارهايم و تو کارهاي!
الهي عمري آه در بساط نداشتم و اينک جز آه در بساط ندارم!
الهي استغفار، خواستن غفران توست، با خاطره گناه چه کنيم!
الهي آمدم ردّم مکن، آتشينم کردهاي سردم مکن!
الهي شکرت که ميگويم شکرت!
الهي وقتي بيدار شدم که هنگام خوابيدن است!
الهي تا تو لبّيک نگويي کجا من الهي گويم!
الهي اگر من بنده نيستم، تو که مولاي من هستي!
الهي حاصل کار و کوششم اين شده که از غفلت به در آمدهام و درحيرت افتادهام!
الهي همه تو را خوانند؛ قُمري به قُوقُو، پُوپک به پُوپُو، فاخته به کُوکُو، حسن به هُوهُو!
الهي بحقّ آناني که از ديده مردم غائبند، اين غائب را در حضور بميران.
mozhgan
03-22-2011, 02:29 AM
خدایا...!
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند...عظمت ژرفای تو را نمی شناسم
و فقط می دانم که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من بر گیری خواهم مرد...
mozhgan
03-22-2011, 02:29 AM
گفتم:يا الهی الذی امرتنی بالدعا و ضمنت الاجابهُ پس چرا آمال مرا اجابت ننمايی؟
گفت: آيا فراموش کرده ايد آن صبح صادق روشنی را که به سه کلمه طيبه تکلم فرمودم که با دلهای مرده که به آمال و آرزو آلوده شده نزد من ميائيد.
گفتم: خدايا مگر نگفتی چشم به ملکوت ابهی برگشا و آنچه خواهی از او خواه!
گفت: باز هم می گويم آيا فراموش کرده ايد که فرمودم آنچه برای شما نخواهم هرگز مخواهيد.
گفتم: پس چه بخواهم ؟
گفت: حب مرا سرمايه خود کن و چون بصر و جان عزيزش دار.
گفتم: چگونه نشان دهم که حب تو را در دل و جان دارم؟
گفت: لکل شئی علامة و علامة الحب الصبر فی بلائی .
گفتم:اگر عامل نباشم چه می شود؟
گفت: ان لم تحبنی لن احبک ابداٌ
گفتم: قبول. اگر عامل نباشم چه می شود؟
گفت: فاحببنی کی اذکرک و فی الروح الحياة اثبتک.
گفتم: اگر بخواهم بر بلايت صبر نکنيم چه کنيم؟
گفت: فليطلب ربا سوائی
گفتم: ببخشيد حرفم را پس گرفتم ما را با حب و عشق تو چقدر فاصله است؟
گفت: قدمی فاصله قدم اول بردار و قدم ديگر در عالم قدم گذار.
گفتم: برايم ثقبل است راه آن چيست؟
گفت: قلب را به صيقل روح پاک کن و آهنگ ساحت لولاک نما.
گفتم: از چه راهی به ساحت لولاک توان آمد؟
گفت: در سبيل قدس چلاک شو و بر افلاک انس قدم گذار.
گفتم: بر افلاک انس چگونه توان قدم گذاشت.
گفت: انس دونی و آنس بروحی .
گفتم: چگونه توان به روحت انس گرفت؟
گفت: هرگز شنيده ايی که يار و اغيار در قلبی بگنجد پس اغيار را بران تا جانان به منزل خود درآيد.
گفتم: با اين قلب چه توان کرد؟ اغيار را چگونه برانم؟
گفت: املک قلباَ جيداَ حسناَ منيراَ لتملک ملکاَ دائماَ باقياَ ازلياَ قديماَ.
گفتم: بعد از به دست آوردن اين ملک چه کنم؟
گفت: پس در سرادق خلد وارد شو.
گفتم: در سرادق خلد در چه خانه ای ساکن شوم؟
گفت: جز در گلبن معانی جای مگزين و در صبای جانان وطن مگير و جز در قاف وفا محل مپذير اين است مکان تو اگر بلامکان به پر جان بر پری و آهنگ مقام خود رايگان نمائی.
mozhgan
03-22-2011, 02:30 AM
غم گلو مي فشارد
خون فواره مي زند
بغض مي ترکد
باران اشک جاري مي شود
و هيچ کس نيست
هيچ کسي اشک ها را پک نمي کند
تو هميشه تنهايي
هميشه
دل را به خدا خوش کن
که تنها او داد دل غم خواران را خواهد گرفت
تنها او تنها او
دل جوش مي زند
تکه تکه مي شود
و خنده ي نعره آسايت
چون پتک بر سرم کوفته مي شود
چنان سنگين
که قلبم پاره پاره تر مي شود
پاره تر از هميشه
و اين صدا طنين مي افکند: که تنها خدا ياور ماست
تنها او!
mozhgan
03-22-2011, 02:30 AM
خدا جون باور كن ميدونم
خدا قول نداده آسمون هميشه آبی باشه و باغ ها پوشيده از گل...
قول نداده زندگی هميشه به كامت باشه ...
خدا روزهای بی غصه و شادی های بدون غم و سلامت بدون درد رو هم قول نداده...
خدا ساحل بی طوفان، آفتاب بی بارون و خنده های هميشگی رو قول نداده ...
خدا قول نداده که تو رنج و وسوسه و اندوه رو تجربه نكنی ...
خدا جاده های آسون و هموار، سفرهای بی معطلی رو قول نداده ...
قول نداده کوه ها بدون صخره باشن و شيب نداشته باشن ...
رود خونه ها گل آلود و عميق نباشن ...
قول داده ؟
ولی خدا رسيدن يه روز خوب رو قول داده ...
خدا روزی روزانه ، استراحت بعد از هركار سخت و کمک تو كارها و عشق جاودان رو قول داده . عجب روزی می شه اون روز ...
پس ناملايمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگير که او جاودانه است و بس...
نااميدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه اما همين دست انداز نويد يه جاده صاف و وسيع رو بهت می ده ... زياد تو دست انداز نمون ...
وقتی حس کردی به اون چيزی كه می خواستی نرسيدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد تو يه زمان مناسب ترا غافلگيرت کنه و يه چيزی فراتر از خواسته الانت بهت بده...
mozhgan
03-22-2011, 02:30 AM
بارالها.....!
خسته ام .............
اما دلم به این خوشه که:
فلا اله غیرک
نیست معبود به حقی جز تو
و
مقرا بانک ربی
معترفم که تو پروردگار منی!
mozhgan
03-22-2011, 02:31 AM
خدايا
نه در پي فرصتم و نه در پي جست و جوي قدرت
نه لذت اين دنيا را ميخواهم
نه آسايش آن دنيا
نيازمند تو ام
فقط تو
مرا موهبت شوق عميق
به وصال درگاهت عطا کن
تا شبها بيدار باشم
و نيايش کنم
و روزها به ديگران ياري رسانم
تا بارشان را
در راه دشوار زندگي بر دوش کشم
mozhgan
03-22-2011, 02:31 AM
" پیش از اینها..."
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه ها ی برجش از عاج و بلور
برسر تختی نشسته با غرور
ماه، برق كوچكی از تاج او
هر ستاره، پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، كهكشان
رعد و برق شب، طنین خنده اش
سیل و توفان، نعره توفنده اش
دكمه پیراهن او، آفتاب
برق تیغ و خنجر او، ماهتاب
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیج معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند: این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست
هر چه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو و غول بود
خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان شعله های سركشم
در دهان اژدهایی خشمگین
برسرم باران گُرزِ آتشین
محو می شد نعره هایم، بی صدا
در طنین خنده خشم خدا...
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بركردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خنده ای بی حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا كه یك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یك سفر
در میان راه، در یك روستا
خانه ای دیدیم، خوب و آشنا
زود پرسیدم: پدر اینجا كجاست ؟
گفت: اینجا خانة خوب خداست !
گفت: اینجا می شود یك لحظه ماند
گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند
باوضویی، دست و رویی تازه كرد
با دل خود، گفتگویی تازه كرد
گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟ اینجا، در زمین ؟
گفت: آری، خانه او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی كینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست، معنی می دهد
هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است ...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیكتر
از رگ گردن به من نزدیكتر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست ، پاك و بی ریا
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره دل را برایش باز كرد
می توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
بازبانی بی الفبا حرف زد
می توان در باره هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
قیصر امینپور
mozhgan
03-22-2011, 02:31 AM
به کلينيک خدا رفتم تا چکاپ هميشگي ام را انجام دهم، فهميدم که بيمارم ............
خدا فشار خونم را گرفت، معلوم شد که لطافتم پايين آمده.
زماني که دماي بدنم را سنجيد، دماسنج 40 درجه اضطراب نشان داد.
آزمايش ضربان قلب نشان داد که به چندين گذرگاه عشق نياز دارم، تنهايي سرخرگهايم را مسدود
کرده بود و آنها ديگر نمي توانستند به قلب خالي ام خون برسانند.
به ارتوپد رفتم چون ديگر نمي توانستم با دوستانم باشم و آنها را در آغوش بگيرم.
بر اثر حسادت زمين خورده بودم و چندين شکستگي پيدا کرده بودم
فهميدم که مشکل نزديک بيني هم دارم، چون نمي توانستم ديدم را از اشتباهات اطرافيانم فراتر ببرم.
زماني که از مشکل شنوايي ام شکايت کردم معلوم شد که مدتي است که صداي خدا را آنگاه که در طول روز با من سخن مي گويد نمي شنوم
خداي مهربانم براي همه اين مشکلات به من مشاوره رايگان داد. به شکرانه اش تصميم گرفتم از اين پس تنها از داروهايي که در کلمات راستينش برايم تجويز کرده است استفاده کنم.
هر روز صبح يک ليوان قدرداني بنوشم
قبل از رفتم به محل کار يک قاشق آرامش بخورم
هر ساعت يک کپسول صبر، يک فنجان برادري و يک ليوان فروتني بنوشم.
زماني که به خانه برميگردم به مقدار کافي عشق بنوشم و
زماني که به بستر مي روم دو عدد قرص وجدان آسوده مصرف کنم.
اميدوارم خدا نعمتهايش را بر شما سرازير کند:
رنگين کماني به ازاي هر طوفان
لبخندي به ازاي هر اشک
دوستي فداکار به ازاي هر مشکل
نغمه اي شيرين به ازاي هر آه
و اجابتي نزديک براي هر دعا
mozhgan
03-22-2011, 02:33 AM
خدايا!
بگو آيا جهاني اين چنين عادل
سزاوار كساني چون منِ بيدين
آن يكي خونخوار
اين يكي بيمار
مردمي بيعار
ميباشد؟
نگو آري سزاوار است
سزاي مردم خاكي
جهاني غرقِ ناپاكيست
mozhgan
03-22-2011, 02:33 AM
خداوندا ؛شراب باورم را
به روی ساغر از مشرق بریزان !
چراغ این شب تاریک را اینک بیفروز
و از نورش
بزن آتش تمام روح و جانم
چونان پروانه ای کز شمع کامی سخت گیرد
تمام بال و پرهایش بسوزد .
خداوندا ؛
رهایی ده از این گرداب وحشتزا
از این برپا شده بازار بی پروا
خداوندا ؛
رهایی ده
از این دیباچه ی اشعار مرموز
از این قلک سرا و
از این بی انتها و
از این
پرماجرایی های امروز
رهایی ده
تمام نور هر روز
از این خونبازی دیروز
از این بدمستی امروز
و این بدبختی فردا
رهایی ده از این خودکامگی ها
و این بی شانگی ها
تساهل ها
تسامح ها
ریا ها
رهایی ده خداوندا خدایا .
گرت نیرو نداری !
تمام ملک هستی را به هم ریز
توان ما به سر رفت ،
از این دیوانگی ها ،
از استعمار خاک و
از استثمار انسان
و این رونق
برای بت پرستی
از این کشتار توحید
از این شرک نوین و
از این انسان پرستی .
چرا خاتم در این دوران نباشد ؟
خلیل بت شکن اینجا نباشد ؟
از آن کشتی چرا اینجا خبر نیست ؟
ز موسی و مسیحت
در این دوران اثر نیست ؟
چه کم داریم اینک
ز مخلوقات پیشین
که دستی از امینت
کِشَد بیرون ز مردابی که در آن
تمام سال های زندگانی
به دست و پا زدن مشغول هستیم
خداوندا خدایا ؛
اگر حرفم درشت است
چونان وحشی * منم آزرده حالم
دلی تنگ و فراقی ناله آسا
امان از درد هجرانی که هر شب
به یاران ، بی وفا آمد وفا رفت
ببخشا گر مناجاتم خطا رفت
mozhgan
03-22-2011, 02:33 AM
ای نامت از دل و جان
در همه جا به هر زبان جاری
عطر پاک نفست،سبز و رها از آسمان جاری
نور یادت همه شب در دل ما
چو کهکشان جاری
تو نسیم خوش نفسی
من کویر خار و خسم
گر به فریادم نرسی
من چو مرغی در قفسم
تو با منی اما،
من از خودم دورم
چو قطره از دریا،من از تو مهجورم
با یادت از بهشت من
آتش دوزخ کجاست؟
عشق تو در سرشت من،
با دل و جان آشناست
چگونه فریادت نزنم؟
چرا دم از یادت نزنم؟
در اوج تنهایی
اگر زمین ویرانه شود
جهان همه بیگانه شود
تویی که با مایــــــــــــی!
mozhgan
03-25-2011, 11:06 PM
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !
mozhgan
03-25-2011, 11:07 PM
تو در جان منی ، من غم ندارم
تو ایمان منی ، من کم ندرم
اگر درمان تویی ، دردم فزون باد
و گر معشوقه ای ، سهمم جنون باد
تویی تنها توی تو علت من
تو بخشاینده ی بی منت من
صدایم کن صدای تو ترانه است
کلامت آیه هایی عاشقانه است
تو را من سجده سجده می پرستم
که سر بر خاک ، بر زانو نشستم
mozhgan
03-25-2011, 11:07 PM
آ خــدا ! خــورد وخـرابم آ خدا
به خـودت قســم ، کـــبابم آ خدا
رو دلــم مونـده شــکایتی . بـگم؟
دو کـلوم حــرف حـســابم آ خدا؟
اگـه نا حساب دارم حرف میزنم
بگـــذر از حسـاب کـــتابم آ خدا
گیج وخسـته ، تهی ام تو خودمم
این روزا ، مثــل حــبــابم آ خدا
روُنده ی بهشتم و دوراز جـونت
ســاکـن ، شهــــر عــذابـم آ خدا
تو به دل نگــیر اگـه بد می کنم
جــاهــــل عـهــد شـــبابـم آ خدا
سرمن خورده به سنگ بی کسی
جــون مــن ، نکــن عِــتابم آ خدا
قاب چشمام خالـیه خاک میخوره
عکســت و بـــذار تو قــابم آ خدا
تو بیـــداری که نـدیــدمـت ولــی
یـه شـــبی بیا تـو خـــوابم آ خدا
هـرجا دل رو بکِشی خیالی نیس
تو بِــرُون ، مــن پا رکــابم آ خدا
دل بـه هرکـس که میدم پسم میده
تو دیـگــه نــکـن جـــوابـم آ خدا
لب دریـات عمــریه فــانــوسـم و
تشــنه ی یه قطـــره آبــــم آ خدا
mozhgan
03-25-2011, 11:08 PM
خدايا
به من توفيق تلاش در شکست
صبر در نومیدی ، رفتن بی همراه
کار بی پاداش ، فداکاری در سکوت
خوبی بی نمود ، مناعت بی غرور
تنهایی در انبوه جمعیت
عشق بی هوس و
دوست داشتن بی آنکه دوست بدارند
روزی کن
mozhgan
03-25-2011, 11:09 PM
خدایا .....
بی تو وجودم بی وجود است و با تو وجودم موجود
ای دوست داشتنی و ای دوست دار من
مرا به وجود پر فیض و رحمتت نزدیک فرما
که بی تو وجودم هیچ است .....
mozhgan
03-25-2011, 11:09 PM
خدایا
سرنوشت مرا خیر بنویس
تقدیری مبارک
تا هرچه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم
وهرچه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم
mozhgan
03-25-2011, 11:09 PM
خدایا
با غم عشقش چه کنم؟
که همچو آتشی زیر خاکستر وجودم پنهان است
با دیدنش شعله میگیرد و میسوزاندم
از فراقش خاموش میشود و روح فسرده ام را سرد و سرد تر میکند
از غم عشقش غیر از تو با که گویم؟
که جز تو محرم راز و چاره سازی ندارم!
جز تو طبیبی برای درمان دردم ندارم!
جز تو سحر بخشی برای شبهای تنهایم ندارم!
و جز تو چه کسی میتواند این آتش را در دلم گلستان کند؟
mozhgan
03-25-2011, 11:10 PM
خدایا!دلتنگ شده ام به اندازه ی آسمانت!
دیروز آرزو داشتم می توانستم دست اتفاق را بگیرم تا نیفتد،
اما امروز فهمیدم اتفاق هم که بیفتد،باز من زندگی خواهم کرد چون تو می خواهی!
mozhgan
03-25-2011, 11:10 PM
خدایا!
برای آنکه نزد تو آیم در جستجوی شفیعی بودم، واسطهای میجستم تا مرا به حضورت بپذیری، میانجی طلب میکردم تا مرا از درت نرانی.
خدایا!
مهربانتر از تو نیافتم..
mozhgan
03-25-2011, 11:11 PM
خداوند مي فرمايند : هرگاه بنده اي مرا مي خواند آن چنان به سخنان او گوش مي دهم كه انگار بنده و آفريده ای جز او ندارم اما شگفتا بنده ام همه را طوري مي خواند كه انگار همه خداي اويند جز من
mozhgan
03-25-2011, 11:11 PM
خدایا!
بی آنکه دویده باشم
از نفس افتاده ام
بی آنکه مرده باشم
بر خاک خفته ام بارها وبارها
بی آنکه چون درویشان
در سماع بوده باشم
از خود گریخته ام
و دراین گریز نا گزیر
از خود به تو
رسیده ام
نفس در نفسم بدم
که از نفس افتاده ی عشق تو
به هرم نفسها یت محتاج است
mozhgan
03-25-2011, 11:12 PM
خدایا!
چه غریب است درد بی کسی،
و چه تنهایم در این غربت که تو هم از من روی گردانی
و اینک به سوی تو آمده ام تا اندکی از درد درونم را برایت بازگویم
خدایا!
تو بهتر می دانی آنچه در درونم است
بی کسی و تنهائی ام را دیده ای،
در به دری و آوارگی ام را و هزار و یک درد کهنه دیگر
خدایا!
همه را کنار گذاشته ام اما با نا امیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم.
صبرم بسیار است اما پوچ و بی هدف می روم...
خسته شده ام،
خسته ی خسته
mozhgan
03-25-2011, 11:12 PM
باز امشب تکرار آرزویی دلم را می لرزاند...
و ذکر بی صدایی چشمان بی طاقتم را...
همین امشب که العفو العفو گفتن زمینیان تا عرش ,لرزان می رود...
پیش رویت ایستاده ام...به یاد داری مرا؟
ارتعاش بی قرار بغضم را گوشهء گلو؟
دستهای بیتابم را کشیده رو به آسمان؟
دل شکسته ام را در تپش هایی بی جان؟
به یاد داری مرا ؟ نه آنچنان غرق در سیاهی گناه
اینچنین ,درمانده و بی پناه...
ای غمگسار غمزدگان...
ای فریادرس بی فریادرسان...
العفو ...العفو...
mozhgan
03-25-2011, 11:12 PM
ای خدای بی شریک و بی نظیر
ما گنه کاریم و تو پوزش پذیر
ای که بینایی به احوال درون
هم خبر داری زکردار برون
ذره ای از دید تو مستور نی
قطره از دریای علمت دور نی
از رگ جانی به جان نزدیک تر
ای زعشقت عالمی زیرو زبر
بی رخت ما را بهار و باغ نیست
غیر اشک و سوز و درد و داغ نیست
دردمندی بی دلی درمانده ایم
برکویری خشک کشتی رانده ایم
کم نگردد از تو گر یاری کنی
بی بهایی را خریداری کنی
سکه قلبیم و ما را مشتری
گر تو باشی دیده برهم می خری
mozhgan
03-25-2011, 11:13 PM
خدایا تا پاکم نکردی خاکم مکن
mozhgan
03-25-2011, 11:13 PM
تو را قسم به شب پر ستاره،
تو را قسم به دل پاره پاره،
تو را قسم به شهاب گریزان،
تو را قسم به لحظه های برگ ریزان،
تو را قسم به نگاه معصوم کودک،
تو را قسم به شکوه باز شدن غنچه های پر امید،
تو را قسم به اشک توبه،
تو را قسم به ستاره های دل انگیز،
تو را قسم به دعای مادر!
چنان ذکرت را بر زبانم جاری کن که حتی در بستر بیماری و در زمان گفتن هر آنچه که نمی دانم،
فقط نام تو بر زبانم باشد بگذار چنان در روح و افکارم رخنه کنی که هیچ تارو پودی از من بدون تو شکوفا نگردد.
چنان در درون روحم باش تا هر گام و حرکتی از من بوی خدا بدهد.
mozhgan
03-25-2011, 11:14 PM
خدایا...
احساس مي کنم زود عادت مي کنم و گاهي به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن مي گذارم.
خدايا...
مي ترسم از اينکه به گناه کاري که نفسم آنرا صحيح مي خواند و دلم از آن مي ترسد و عقلم به آن شک دارد، در آتش بي مهري ات بسوزم.
خدايا...
مي دانم تمام لحظه هايم با توست. مي دانم تنها تويي که مرا فراموش نمي کني. مي دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز مي گويي برگرد. مي دانم؛ همه اينها را مي دانم، ولي نمي دانم چه کنم؛ نفسم مرا به سويي مي کشد و عقلم حرفي ديگر مي زند و دلم در اين ميانه مانده.
خدايا...
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهي که بهترين است.
خدايا...
مي دانم تو هميشه با من هستي ، ولي تنهايم مگذار؛ يا شايد بهتر باشد بگويم: نگذار تنهايت بگذارم.
خداوندا...
من از تنهايي و برگ ريزان پاييز، من از سردي سرماي زمستان،
من از تنهايي و دنياي بي تو مي ترسم.
خداوندا...
من از دوستان بي مقدار، من از همرهان بي احساس،
من از نارفيقي هاي اين دنيا مي ترسم..
خداوندا...
من از احساس بيهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن،
من از ماندن چون مرداب مي ترسم.
خداوندا...
من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور يا نزديک مي ترسم.
خداوندا...
من از ماندن مي ترسم
خداوندا...
من از رفتن مي ترسم
خداوندا...
پناهم ده
mozhgan
03-25-2011, 11:18 PM
خدايا ، اگر نردباني شده ام تا ستاره هاي كوچك آرزوهايم را به آسمان برسانم ياريم كن
mozhgan
03-25-2011, 11:18 PM
مناجات با خدا، زيباست و آنان كه اين زيبايى را چشيدهاند و دريافتهاند، لحظهاى از آن حال خوش را با دنيا و حتى آخرت عوض نمىكنند و از دوست جز دوست نمىطلبند.
معصومانعليهم السلام راه اينگونه راز و نياز را به ما نمودهاند و چه زيباست با دعاهاى آنان، خدا را بخوانيم و درد دل بر دوست ببريم و بدين وسيله از غير دوست ببريم.
mozhgan
03-25-2011, 11:19 PM
خداوندا
لیاقت ادراک بندگیت، لذت سرکشی از هوای نفس و بریدن از هر چه غیر خود را به همه عطا کن...آمین یا رب العالمین
mozhgan
03-25-2011, 11:19 PM
هر چه دارم از تو دارم
اي همه دار و ندارم
با تو آرومم و بي تو
بي قرار بي قرارم...
mozhgan
03-25-2011, 11:23 PM
خداوندا بده مرگم
به سوي خود صدايم کن
بسوزان جسم و جانم را
از اين دنيا رهايم کن
در اين دنيا براي من
توان زيستن نيست
هراسم من از آن روزي
که گويم هيچ خدايي نيست
اگر خواهي که مجنونت بمانم
ويا اينکه هميشه
خداي خود بدانم
به سوي خود صدايم کن
از اين دنيا رهايم کن
mozhgan
03-25-2011, 11:24 PM
خدایا، وقتی به خدایی تو فکر می کنم شرم دارم که خود را به تو نسپارم و زمانی که به نعمات تو می نگرم، نمی توانم متحیرانه شکر نعمت ننمایم.
خدایا، نعمات زیادی را بدون اینکه مستحق آنها باشم به من عطا کرده ای. خدایا تو را شکر می کنم.
خدایا دوست دارم از منظر تو ببینم ، تا ببینم آن طور که تو می بینی. دوست دارم خواست خود را کنار زنم ، تا خواست تو در من جاری باشد، تا بخواهم آن چه را که تو بخواهی.
mozhgan
03-25-2011, 11:24 PM
خدایا یک نفس آواز! آواز!
دلم را زنده کن اعجاز! اعجاز!
بیا بال وپر ما را بیاموز
به قدر یک قفس پرواز! پرواز!
R A H A
06-21-2011, 12:55 AM
کفر
خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو از جانم
مرا بی ان که خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا
اگر روزی زعرش خود به زیر ایی
لباس فقر پوشی و
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی
و شب اهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز ایی
زمین و اسمان را کفر میگویی
نمی گویی؟
خداوندا
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری ان طرف تر
عمارت های مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و ان سو در روان باشد
زمین و اسمان را کفر میگویی
نمی گویی؟
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه ی خلقت
از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد انکس که انسان است و از احساس سرشار است
دکتر علی شریعتی
R A H A
06-21-2011, 01:00 AM
براي نگاه پاک و سرشار از نجابت تو
دلم تنگ است
براي لحظه اي در کنار تو بودن
براي لحظه اي همقدم شدن با تو
دلم تنگ است
براي دستي که دستانم را به مهر در خود بگيرد
دلم تنگ است
براي صداي که هميشه از ته قلب اسمم را صدا بزند
دلم تنگ است
با رفتن تو همه چيز تمام شد
و من به انتظار بازيهاي روزگار نشسته ام تا ببينم اينبار چه برايم خواهد نوشت
بعد تو با جسم بي روحم چه ميکند ؟
تقدير ...
مصلحت ...
قسمت ...
سرنوشت ...
واااااااااي
از اين واژه ها ميگريزم
دلتنگ تو ام .
زنده ماندنم بهانه ايست براي انتظار کشيدن تو
و ميدانم که پايان اين انتظار ...
خدايا ؛ به فريادم برس
R A H A
06-21-2011, 01:01 AM
از خدا پرسيدم: ثروت دنيا براي تو چه مقدار است؟
گفت: تنها يك ريال
دوباره جرأتي به خرج دادم و پرسيدم: اين دنيا را چه اندازه مي يابي؟
مهربانانه گفت: يك ثانيه.
مشتاق شدم و پرسيدم: مرا هم به ثروتي كه از آن توست مي رساني؟
خنديد و گفت: تمام اين ثروت از آن توست.
با شوق پرسيدم: كي آنرا دريافت مي كنم.
با لبخندو عطوفت جواب داد:
فقط يك ثانيه صبر كن!!!!
R A H A
06-21-2011, 01:02 AM
خدایا
معبود من
مرا سنگ ریزه ای ساز
در معبد عشقت
که نجوا می کند
تنها تو
فقط تو
سلطان این قلب مشتاق و آرزومند هستی!
R A H A
06-21-2011, 01:42 AM
پرورددگارا...............
قایقی شکسته ام ...
به یاد آور مرا ....
در میان صخره های غم تنهایی ...
در میان سکوت مرغابیان...
تن فرسوده ام در انتظار توست...
بادبان های این قایق شکسته را ..
به حرکت در بیاور...
یاد کن از من ...
بادبان هایم....
تنها امیدم برای زندگی است .
R A H A
06-21-2011, 01:43 AM
پریشانم
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
میگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟! خداوندا! اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
R A H A
06-21-2011, 01:45 AM
خـدایــــــــــــــــــــ ــــــــــــــا........
حکمتـــــ قدمهاییــــ را که برایمـــــــــــ برمیداریـــــــــ
بر منــــــــــ آشکار کنـــــــــــــ
تا درهاییــــــــــــ را که بسویمـــــــــ میگشایـــــــــــــ
ندانسته نبندمـــــــــــــــ و درهاییــــــــــ که به رویمـــــــــــ
میبندیـــــــــــ به اصرار نگشایمـــــــــــــــ
R A H A
06-21-2011, 01:46 AM
الهی ... !
فقرم ندادی مگر گرفتی دستانم ...
دستم نگرفتی مگر راه رفتنم آموختی ...
راه رفتنم نیاموختی مگر توشه راهم دادی ...
توشه راهم ندادی مگر مقصدی روشنم بخشیدی ...
الهی ... !
دستانم گرفتی
راه رفتنم آموختی
توشه راهم دادی
و مقصدی روشنم بخشیدی
اما الهی ... !
از خویشتنت به من ببخش
که من تنهای تنها به تو خشنودم
خوشنودیم بخش ...
... الهی آمین ...
R A H A
06-21-2011, 01:54 AM
خدایا بر من عطا کن............
رنگین کمانی به ازای هر طوفان
لبخندی به ازای هر اشک
دوستی فداکار به ازای هر مشکل
نغمه ای شیرین به ازای هر آه
و اجابتی نزدیک برای هر دعا
R A H A
06-21-2011, 01:54 AM
خدا
آن حس زیباییست......
که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزد سکوتت را
یکی آهسته میگوید:
(((((کنارت هستم ای تنها....)))))
R A H A
06-21-2011, 01:55 AM
... چقدر تنها بودن زیباست ...
و چقدر تنهایی را با یاد تو سر کردن زیباتر
می پرستم تو را
زیبا بودنت را
تنها بودنت را
... خدا بودنت را ...
R A H A
06-21-2011, 01:56 AM
خداوندا
یاری ام کن تا هر روز عشقم را بیشتر به تو نشان دهم
و ایمانم را هر چه بیشتر به تو بنمایانم
یاری ام کن تا ثابت کنم که هر روز را بنده تو هستم
و در هنگام عبادت تو را در کنار خود احساس می کنم
پروردگارا نیایشم را بشنو و مرا لایق عشقت گردان
R A H A
06-21-2011, 01:57 AM
خدا گوید :
تو ای زیباتر از خورشید زیبایم
تو ای والاترین مهمان دنیایم
بدان آغوش من باز است
شروع کن یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من ...
R A H A
06-21-2011, 02:00 AM
ای چتر فروش! چترهایت مال خودت...
امشب می خواهم خیس شوم...
پاک شوم تا شاید محو شوم و
از پله کان آبی به سوی او بروم...
پروردگارا عاشقت هستم مرا دوست بدار...
R A H A
06-21-2011, 02:00 AM
خدایا...
از بنده مدام شکستن و از تو پیوست بستن
از بنده مستمر گسستن و از تو باز پیوستن
این چه قاعده ی غریبی ست در عالم که معشوق ناز عاشق را می کشد
چگونه است که آغوش پذیرش تو گشاده تر از پای رجعت ماست
خدایااااا
گفتی باید دل شکسته به درگاهت آورد.یعنی دل از این شکسته تر می خواهی؟؟
R A H A
06-21-2011, 02:02 AM
خدایا امانم بده
به لطف و کرم
از این کار دنیا
که دل خسته است
عاشقت میشوم
پناهم بده
خدایا ...
دلی تنگ دارم
و من را هم
در دلم جایی نیست
و این من که حقیرترینم
پس خدایا چگونه ؟
چگونه کسی دیگر را در دل جای دهم
و اگر دل را به کسی دهم هم ...
آه باید کشید !
خدایا...
امانم بده
خدایا بگو :
که در این دنیا
به که دل میتوان داد
خدایا...
دلم را پناهی بده
دلم خسته است
دلم را خودم را
به تو میسپارم
خدایا من آمده ام
پناهم میدهی؟
R A H A
06-21-2011, 02:03 AM
دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن
دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشه چشمی و خود نمایی کن
ز روزگار میاموز رسم بی وفایی را
خدای را که دگر ترک بی وفایی کن
بلای کینه دشمن کشیده ام ای دوست
تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن
شکایت شب هجران که میتواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنای کن
نوای مجلس عشاق نغمه دل ماست
بیا و با غزل سایه هم نوایی کن
R A H A
06-21-2011, 02:04 AM
بار الها ای یگانه ناجی قلبم
ای تنها اُمید نومیدان
ای پروردگار مهربان و بی همتا
یاریم كن تا دل بكنم از این زمین خاكی
و اَفلاكی شوم
یاریم كن تا قدرت لایزال و رحمتت را ببینم
و عظمت بی دریغت را درك كنم
خداوندا یاریم كن
تا به آنچه تو می پسندی راضی باشم
و به آنچه تو می خواهی عشق بورزم
و از آنچه نمی پسندی دوری گزینم
بار الها ای یگانه مونس تنهایی هایم
بنده حقیرت را یاری كن
تا با شناخت بزرگی درگاهت
عاشقی پاك و بنده ای سپاسگزار باشم
پروردگارا كمكم كن
تا راضی باشم به رضای درگاهت
و قانع باشم به آنچه مرا عطا فرمودی
خداوندا به دادم برس
و بنده حقیرت را دریاب
تا روزی كه در پیشگاه عظمتت حضور خواهم یافت
خوار و پشیمان و درمانده نباشم
به دادم برس ای بی همتا
ای مهربان ترین مهربانان
R A H A
06-21-2011, 02:04 AM
دل پر غصه ای دارم خدایا
به درد و غم گرفتارم خدایا
بکن از روی لطف و مهربانی
تو رحمی بر دل زارم خدایا
R A H A
06-21-2011, 02:05 AM
خدایا ...
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
شاید کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را بر هم بزند .
R A H A
06-21-2011, 02:05 AM
خدايا!
تو را غريب ديدم و غريبانه غريبت شدم؛
تو را بخشنده پنداشتم و گنهكارت شدم؛
تو را وفادار ديدم و هر جا كه رفتم بازگشتم؛
تو را گرم ديدم و در سردترين لحظه ها به سراغت آمدم؛
تو مرا چه ديدي كه وفادار ماندي؟
R A H A
07-13-2011, 08:21 PM
خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم
در این غربت که تو هم از من رویگردانی
.خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم
صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم
. خسته شده ام خسته خسته
R A H A
07-13-2011, 08:23 PM
خدایا دستان مرا بگیر و مرا با خودت از این دنیای فانی بی ارزش ببر..................میدانم لحظه موعود نزدیک است....................
R A H A
07-13-2011, 08:24 PM
خدایا!
دلهای سیاه ه بندگانت را روشنی بخش که همه غرق نیازیم
دل ازاری را به چه مانند کنم تا بی خاطره ایی بگذریم
یکبار ه دیگر خاطرهء تلخ ه بندگانت خاطرم را ازرد
قلب شکسته ام گواه این باور است
امشب اسمان دلم گرفته و بارش دل ازردگیها دید زمان را از من گرفته
خدایا!
به بندگانت بگو انسانیت در انسانها
و
آدمیت در آدمها بسیار گرانقدر است
R A H A
07-13-2011, 08:24 PM
الهی!
اگر این تن مجرم است ، دل مطیع است
اگر بنده گناه کار است ، کَرَم تو شفیع است
R A H A
07-25-2011, 02:04 AM
خدایا امانم بده
به لطف و کرم
از این کار دنیا
که دل خسته است
عاشقت میشوم
پناهم بده
خدایا ...
دلی تنگ دارم
و من را هم
در دلم جایی نیست
و این من که حقیرترینم
پس خدایا چگونه ؟
چگونه کسی دیگر را در دل جای دهم
و اگر دل را به کسی دهم هم ...
آه باید کشید !
خدایا...
امانم بده
خدایا بگو :
که در این دنیا
به که دل میتوان داد
خدایا...
دلم را پناهی بده
دلم خسته است
دلم را خودم را
به تو میسپارم
خدایا من آمده ام
پناهم میدهی؟
R A H A
07-25-2011, 02:06 AM
دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ی ما بین و دلگشایی کن
دلی چو آینه دارم نهاده بر سر دست
ببین به گوشه چشمی و خود نمایی کن
ز روزگار میاموز رسم بی وفایی را
خدای را که دگر ترک بی وفایی کن
بلای کینه دشمن کشیده ام ای دوست
تو نیز با دل من طاقت آزمایی کن
شکایت شب هجران که میتواند گفت
حکایت دل ما با نی کسایی کن
بگو به حضرت استاد ما به یاد توایم
تو نیز یادی از آن عهد آشنای کن
نوای مجلس عشاق نغمه دل ماست
بیا و با غزل سایه هم نوایی کن
R A H A
07-25-2011, 02:07 AM
بار الها ای یگانه ناجی قلبم
ای تنها اُمید نومیدان
ای پروردگار مهربان و بی همتا
یاریم كن تا دل بكنم از این زمین خاكی
و اَفلاكی شوم
یاریم كن تا قدرت لایزال و رحمتت را ببینم
و عظمت بی دریغت را درك كنم
خداوندا یاریم كن
تا به آنچه تو می پسندی راضی باشم
و به آنچه تو می خواهی عشق بورزم
و از آنچه نمی پسندی دوری گزینم
بار الها ای یگانه مونس تنهایی هایم
بنده حقیرت را یاری كن
تا با شناخت بزرگی درگاهت
عاشقی پاك و بنده ای سپاسگزار باشم
پروردگارا كمكم كن
تا راضی باشم به رضای درگاهت
و قانع باشم به آنچه مرا عطا فرمودی
خداوندا به دادم برس
و بنده حقیرت را دریاب
تا روزی كه در پیشگاه عظمتت حضور خواهم یافت
خوار و پشیمان و درمانده نباشم
به دادم برس ای بی همتا
ای مهربان ترین مهربانان
R A H A
07-25-2011, 02:07 AM
دل پر غصه ای دارم خدایا
به درد و غم گرفتارم خدایا
بکن از روی لطف و مهربانی
تو رحمی بر دل زارم خدایا
R A H A
07-25-2011, 02:10 AM
خدایا ...
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
شاید کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را بر هم بزند .
R A H A
07-25-2011, 02:12 AM
خدايا!
تو را غريب ديدم و غريبانه غريبت شدم؛
تو را بخشنده پنداشتم و گنهكارت شدم؛
تو را وفادار ديدم و هر جا كه رفتم بازگشتم؛
تو را گرم ديدم و در سردترين لحظه ها به سراغت آمدم؛
تو مرا چه ديدي كه وفادار ماندي؟
R A H A
07-25-2011, 02:12 AM
مهربانم . ..خدای من !
براستی نمی دانم ..
..نمی دانم تو زیباتر شده ای ؟!
یا من عاشق تر؟...
تو دلرباتر شده ای ؟!
یا من کمی چشم باز کرده ام؟...
تو مهربان تر شده ای؟!
یا قفلهای دروازه دلم برویت گشوده شده؟...
تو دستگیرتر شده ای ؟!
یا این دستان من است که به سوی توست؟...
....
سالها غربت را تجربه کرده ام..
خوب می دانم جسم غریب آرام می گیرد
اما .. اما دل بی تو هرگز رنگ آرامش نمی بیتد ..!
R A H A
07-25-2011, 02:17 AM
خــــدایـا
عـصای سحر آمیز ی می خواهـــم
تا عـقــربــه های ساعتی را که
بر پهـنـه ی آسمان دوخته ای
به دلخواه
اینسو و آنسو بکــِشـــم
R A H A
07-25-2011, 02:17 AM
خدايا!هر لحظه نيازمند هدايت توييم.به خصوص در اين وا نفساي آخر الزمان كه باطل هرآن به لباس حق در مي آيد و بر حق دم به دم گمان باطل مي رود. هدايت مستمر و متصلت را از ما دريغ نكن!
خدايا! امان از دستهاي پنهان شيطان!روح و جان ما را از سلطه پنهان شيطان برهان!
خدايا! امان از شعارهاي رنگين و دثارهاي زهر آگين!
امان از ظاهرهاي فريبنده و باطن هاي ننگين!
فغان از چهره هاي مقدس و درونهاي ملوث!
فرياد از سخنان شيرين و مقاصد شوم!
تنها تويي كه پنهان ترين زواياي وجود آدميان را مي فهمي هدايتمان كن آمین
R A H A
07-25-2011, 02:22 AM
دایا ! گم کرده ای دارم و آن را در هر کجا جسته ام ، اما هنوز نیافته ام .
چگونه می توانم بیابم آن را ، تا تو مرا قادر به این کار نگردانی ؟
تو به نهانگاه آن آگاهترینی !
اگر خواست تو بر این است که من آن را نیابم ؛ پس خردی مرا عطا کن
تا دریابم که آن ، هرگز متعلق به من نبوده است .
در این جهان بیکران ، آنچه از آن من است ، پیش رویم قرارخواهد گرفت
و آنچه از آن من نیست هرگز با من نخواهد ماند ...
R A H A
07-25-2011, 02:39 AM
خدایا
کاری کن تا بفهمم هر رخداد نیکی که در زندگی ام روی می دهد به خاطر آن است که سزاوار آنم
R A H A
07-25-2011, 02:39 AM
خدايا
در سالِ پيشِ رو
به دل و وجودم آرامش
به لبم خنده
و به چشمان هميشه در انتظارم
پاسخ بده
R A H A
07-25-2011, 02:40 AM
خدايا
هر كس به يادم هست به يادش باش
كنارم نيست، كنارش باش
اگر تنهاست، پناهش باش
R A H A
07-25-2011, 02:40 AM
خدايا ! بر مسير راست ، قوّتي ده تا پاي در راه نهيم ، شعوري که خوشبخت باشيم ، غروري که دروغ نگوييم ، تواضعي که فخر نفروشيم ، چشمي تا بهتر ببينيم ، دقتي تا فرق نهيم و چراغي که باز شناسيم مردمانِ نيکِ هنرمندِ صالحِ با غيرت را از مردمانِ فراموشکارِ راستي ها و درستي ها !
R A H A
07-25-2011, 02:49 AM
خدايا ! مرا وسيله اي براي صلح و آرامش قرار ده.
بگذار هرجا تنفر است ، بذر عشق بكارم.
هرجا آزردگي است ، ببخشايم . هرجا شك حاكم است ، ايمان و هرجا يأس است ، اميد . هرجا تاريكي است ، روشنايي و هرجا غم جاري است ، شادي نثاركنم.
الهي ! توفيقم ده كه بيش از طلب همدردي ، همدردي كنم .
بيش از آنكه مرا بفهمند ، ديگران را درك كنم .
پيش از آنكه مرا دوست بدارند ، دوست بدارم ، زيرا در عطا كردن است كه
مي ستانيم و در بخشيدن است كه بخشيده ميشويم و در مردن است كه ، حيات ابدي مي يابيم.
R A H A
07-25-2011, 02:50 AM
خداوندا نمی دانم که میداند
ولی اینقدر می دانم تو می دانی
خداوندا از این دلهای سرد و بی روح
چه می دانیم
ولی انقدر می دانم تو می دانی
خداوندا شده دنیا سراسر تیره و ظلمت
خداوندا شده گلخونه دلها
زرد و پژمرده
خداوندا گرفتاریم
گرفتاریم در این شبهای ظلمانی
کسی جز تو نمی داند
خداوندا تویی تنها فریاد رس
خداوندا تویی امید این دلها
خداوندا تویی قادر
توی حاکم
مدد را از تو میخواهیم
خداوندا
مدد کن بر مددجویان
R A H A
07-25-2011, 02:50 AM
خداوندا!
مگذاربرای پناه از خطر دعا کنم
بگذاردرمقابل خطر بی ترس وهراس باشم.
.مگذار چاره های رنج را جستجو کنم
بگذار دلی جستجوکنم که بر رنج پیروزشود.
مگذار دررزمگاه زندگی همپیمان هارابطلبم
بگذاربرنیروی خویش متکی باشم.
مگذار در اضطراب ترسناک نجات راجستجوکنم
بگذار تمنای تحمل وحصول ازادی راداشته باشم.
مگذاربزدل باشم وبرکت تورافقط در کامیابی بدانم
بگذار احساس دست رحیمت را درناکامی ها نیز درک کنم.
R A H A
07-25-2011, 02:51 AM
خدايا
اگر نردبانی شده ام تا
ستاره های كوچك آرزوهايم را به آسمان برسانم
ياريم كن
R A H A
07-25-2011, 02:51 AM
سکوت میکنم چون بلند ترین فریاد است
سکوت میکنم چون زیباترین واگویست
سکوت میکنم چون بهترین کار است در برابر این دنیا
سکوت میکنم چون خدایی دارم که میتواند ترجمه کند سکوتم را
سکوت میکنم چون میخاهم در سکوت به تو برسم خدای مهربانم
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا
سکوت میکنم چون میترسم به رنگ انها شوم
سکوت میکنم تا همیشه حرفی نگفته داشته باشم
چه کسی میتواند سکوتم را ترجمه کند جز خدای مهربان
R A H A
07-25-2011, 02:51 AM
خدایا! تنهایی از پس این احساس بر نمی آیم.
کمکم کن تا با تو نیایش کنم و اندیشه هایم را به جای مشکلاتم، روی حضورتو متمرکز کنم.
درونم پر از تاریکی است، اما با تو دنیایم روشن می شود.
من تنها هستم، اما می دانم تو هرگز ترکم نخواهی کرد. قلبم شکسته اما تو مرحم زخمهای دلم هستی.
احساس خستگی می کنم، اما تو وجودم را سرشار از آرامش می کنی.
گاهی تحملم تمام می شود، ولی با تو صبر، شیرین است. من راه حل های تو را نمی شناسم، اما تو راه مناسب برای من را می شناسی.
آرامش را به من بازگردان و زندگی را مجدداً برایم شیرین کن.
پروردگارا! اگر چه مشکل من بزرگ است، اما تو بزرگتری...
R A H A
07-25-2011, 02:52 AM
خداوندا - خدایا
چرا هر گاه که اشکانم
ز جور دوستان جاری است؟
به روی دامنت یارب
دو چشم خیس من جاری است
چرا هر گاه که لبخند روی لب دارم
سراغ ازتو نمی گیرم؟
چرا هنگام خوشحالی
شریکت من نمی دانم؟
نمی دانم - نمی دانم
فقط دانم
یکی بنده گنهکارم
و تو آنقدر بزرگواری
مرا هرگز ز درگاهت نمی رانی
R A H A
07-25-2011, 02:52 AM
خدایــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.
بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم..
بیا تا دل کوچــــــــــکم را خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..
خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره.. که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!
بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن.. که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!
خدایـــا کمـــک کـــن : که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..
کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش... مبـــادا بمیـــرد...!!!
خــــدایــا دلــــــم را که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..
اگر چه شــــــکســــــته!!!
شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!
R A H A
07-25-2011, 02:52 AM
خداوندا!
میدانم بهترین های خود را به کسانی
می بخشی که حق انتخاب را به تو میسپارند
تمام انتخاب های زندگیم را به تو می سپارم...!
R A H A
07-25-2011, 02:53 AM
خدایا،وقتی جهان هستی با ان عظمتش و ستاره ها
با میلیاردها عبادتشان در محضر تو سر افکنده اند
من چگونه تو را بسرایم؟
خدایا ،خسته ام درمانده در گذره عمر!
راه گریزی برایم نمانده است جز چنگ زدن به رشته پر محبت تو
رهایم مکن
R A H A
07-25-2011, 02:56 AM
خداوندا...! اگر در ظهر گرماگیر تابستان تن خود را به زیر سایه ی دیواری بسپاری لبت را بر کاسه ی مسی قیراندود بگذاری و قدری آن طرف تر کاخ های مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد زمین و آسمان را کفر می گویی... نمی گویی؟ خدایا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت را...! تو خود سلطان تبعیضی تو خود یک فتنه انگیزی اگر در روز خلقت مست نمی کردی یکی را همچون من بدبخت یکی را بی دلیل آقا نمی کردی جهانی را چنین غوغا نمی کردی
R A H A
07-25-2011, 02:57 AM
خداوندا... تو در قرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی تو می گفتی که نامردان بهشتت را نمی بینند ولی من با دو چشم خویشتن دیدم که نامردان به از مردان ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند خداوندا بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را خدایا! خالقا! بس کن جنایت را بس کن تو ظلمت را تو خود گفتی اگر اهرمن شهوتبر انسان حکم فرماید تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد ولی من با دو چشم خویشتن دیدم پدر با نورسته ی خویش گرم میگیرد برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر می لرزد قدم ها در بستر فحشا می لغزد پس...قولت! اگر مردانگی این است به نامردی نامردان قسم نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم ...!
R A H A
07-25-2011, 02:57 AM
من در این شب سرد
می خوانم سرود هستی را
سرود هستی بخش و زندگی بخش
از تو می خواهم که دهی جوابم را
ای خدا ای خدا بده جواب بنده ات را که
ندارد جز تو پناهی
در نیمه شب سرد می نشینم بر سر سجاده ای از نور
و می ریزم دانه های در الماس را بر گرد صورتم
و می خوانم و می جویم تو را
ولی دل من نور دیدنت را ندارد
دست مرا بگیر و ببر به سرزمینت
سرزمینی که نیست غمی و رنجی در آن
پس بیایید به کوی عشق و صفا کوی عشق و محبت
R A H A
07-25-2011, 02:58 AM
خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم!
نمیدانم!
نمی دانم خداوندا
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!
نمی دانم خداوندا!!!
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
که دیگر نا امیدم من و
میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی
بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی
من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم.
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم
نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کلام آشنایی ده
خداوندا پناهم ده
R A H A
07-25-2011, 02:59 AM
خدایا !
دلم باز امشب گرفته
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
خدایا !
بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو بسوی دلم
بیا پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
خدایا !
کمک کن که من نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سر در آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
خدایا !
کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش......مبادا بمیرد
خدایا !
دلم را که هر شب نفس میکشد در هوایت
اگر چه شکسته
شبی می فرستم برایت.
R A H A
07-25-2011, 03:00 AM
خداوندا!
تو ميداني كه من دلواپس فرداي خود هستم
مبادا گم كنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم كنم اهداف زيبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبت هايت
دلم بين اميد و نا اميدي ميزند پر
ميكند فرياد: خداوندا مرا مگذار تنها،
لحظه اي حتي
R A H A
07-25-2011, 03:00 AM
خدايا؛
حس ميكنم جاي بندگانت را تنگ كرده ام!!
ميشود كنار خودت كمي جا به من بدهي
R A H A
07-25-2011, 03:07 AM
خدایا مرا ببخش اگر صدایت نمیزنم! فراموشت نکرده ام...
خدایا مرا ببخش اگر چیزی از تو نمی خواهم! همه چیز را از تو گرفته ام...
خدایا مرا ببخش اگر طنابم را گسسته ام! پوسیده بود محکمترش را می خواهم...
خدایا مرا ببخش اگر به سوی دیگری میروم! در این سو رهیافتگان کمترند...
خدایا مرا ببخش اگر آتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم!دارم شعله ور می شوم...
خدایا مرا ببخش اگر خود پرستم! در وجودم تو را یافته ام...
خدایا مرا ببخش اگر به دنیا دل بسته ام! در شوره زارش رد تو را می جویم...
خدایا مرا ببخش اگر در عشقت کفر می گویم! قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد...
خدایا مرا ببخش اگر چشمانم را بسته ام! میخواهم امشب خواب تو را ببینم...
R A H A
07-25-2011, 03:09 AM
خدايا؛
دشت ها را، جنگل ها را،
همه چيز را نقاشي کردي،
نقشي هم به دل ما بزن
R A H A
07-25-2011, 03:10 AM
پروردگارا:
سرنوشت مرا خیر بنویس!
تقدیری مبارک...
تا هر چه را تو دیر می خواهی؛ زود نخواهم.
و هر چه را تو زود می خواهی؛
دیر نخواهم.
R A H A
07-25-2011, 03:14 AM
آه...!
باز باران...
...و من مبهوت سخاوتی چنین!
خدایا!
آفتاب پس از این باران چه رنگی است؟!
R A H A
07-25-2011, 03:15 AM
خدايا
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
تا کوچکی چیزهایی که ندارم
آرامشم را به هم نریزد
R A H A
07-25-2011, 03:15 AM
خدا آن حس زیباییست که در تاریکی صحرا
زمانیکه هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم سرد می گوید :
کنارت هستم ای تنها
و دل آرام میگیرد ..
R A H A
07-25-2011, 03:15 AM
گاهی وقتها دلم برای خدا تنگ میشه
اونقدر از خدا دور میشم اونقدر دور که تا ته دره میرم
تازه وقتی متوجه این دوری میشم که دیگه به ته خط رسیدم و هیچ راهی ندارم
حتی پاهام توان برگشتن و بالا رفتن از این شیب رو ندارن
خدایا اگه کمکم نکنی من توی دره ی گناهام میپوسم
خدایا دستم رو بگیر
به زندگیم نور ایمانت رو بتابون
طناب تقوا به پاهام ببند
تا از تو دور نشم.......
R A H A
07-25-2011, 03:16 AM
گفتم:خدایا از همه دلگیرم ! گفت:حتی از من گفتم:خدایا دلم را ربودند ! گفت:پیش از من گفتم:خدایا چقدر دوری ! گفت:تو یا من گفتم:خدایا تنهاترینم ! گفت:پس من گفتم:خدایا کمک خواستم ! گفت:از غیر من ......گفتم:خدایا دوست دارم! گفت:بیش از من گفتم:خدایا آنقدر نگو من!! گفت:من توام ، تو من !!!
R A H A
07-25-2011, 03:16 AM
خدایا دلگشایی !
راهنمایی،مهرافزایی،
لطیف و مهربان و نیک خدایی
چه بود که برین خسته دلم
ببخشایی؟(چی میشه که....منو ببخشی )
واز رحمت خود دری برمن گشایی؟....
R A H A
07-25-2011, 01:40 PM
امشب که باران الهی بر ما جاریست...چقدر بهانه دارم برای گریستن......خدایا ظلم کردم بر خویشتن ..بر دیگران....مرا به رحمت بی منتهایت...ببخش......انی ظلمت نفسی و غیری فاغفرلی ...یا ارحم الراحمین......امشب در ژرفای وجود کند و کاو کنیم شاید به چشمه های زلال معرفت رسیدیم...شاید این همه تیرگی با بارش رحمت الهی به روشنی مبدل شود.......نگاهمان به آسمانست.......
R A H A
07-25-2011, 01:41 PM
بار الها از تو ميخواهم كه بگشاي در لطف و صفا را
از تو ميخواهم ببخشائي گناه مردم صاحب خطا را
ز روي تمنا در بسته بگشا خدايا
اگر ديدي از ما خطاي خدايا ببخشا
در بسته بگشا به رويم خدايا تو كه مالك اين زميني
كه در خود شكستم دري را كه بستم در اين شام غربت نشيني
R A H A
07-25-2011, 01:42 PM
ای خدای مهربانی ها
خسته ام
از خود و از این دنیا
از برای خود نبودن ها
از سیاست ها کیاست ها
خسته ام
ای خدای ایاک نعبد ایاک نستعین ها
R A H A
07-25-2011, 01:44 PM
چه بگویم ؟ وقتی نمی دانم چه باید گفت ...
چه بنویسم وقتی دستانم توان نوشتن ندارد .
با بغض هایی که راه گلویم را بسته چگونه فریاد برآورم ؟
فریاد برآورم و بگویم خسته ام !
کاش می توانستی این همه غم و اندوه را در چشمانم ببینی .
کاش رویت را بر نمی گرداندی ...
کاش در چشمان من نگاه می کردی و دردم را می دیدی .
کاش می فهمیدی دنیایی از اندو در دل . و هزاران حرف نگفته بر
لب و دریایی از اشک بر دیده داشتم ...
می دانم هیچ چیز تغییر نخواهد کرد
اما هر روز تلاش می کنم
هر روز کمی سخت تر از دیروز ...
خدایا ! کمکم کن
R A H A
07-25-2011, 01:46 PM
چرا دردهاي من را نديدي ؟
چرا حس و كردار من را نديدي ؟
اگر ديدي من پس چرا پست اينقدر ؟
چرا من گنه كار
خدايا ببخشم
اگر اين چنين است
دليل است
ببخشم
اگر سادگي شرط شعر است
ببخشم
خدايا دليلي ندانم
خدايا ببخشم
ببخشم
خدايا ببخشم
خدايا من اين حس خود را ...
خدايا من اين سادگي را ...
خدايا من او را از تو ...
خدايا ببخشم
R A H A
07-25-2011, 01:46 PM
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
R A H A
07-25-2011, 01:47 PM
ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدا یی
نروم جز به همان ره كه توام راهنمایی
R A H A
07-25-2011, 01:47 PM
خدایا من چه سازم با رفیقان که ظاهر یار بودند لیک پنهان
به عهد خود وفا از یاد بردند وفاداری به دشمنها سپردند
R A H A
07-25-2011, 01:48 PM
بر تخت پادشاهی دنیا کسی نبود
انسان که سجده کرد خدا آفریده شد
R A H A
07-25-2011, 01:48 PM
خداوندا دلی دریا به من ده
درآن عشقی نهنگ آسا به من ده
R A H A
07-25-2011, 01:49 PM
ای خدایا از بر هر حکمتت حکمت درست
لیک , دل از بر تنها شدن حکمت نجست
R A H A
07-25-2011, 01:49 PM
چاره ی ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که روی آوریم؟
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم
هم به امید تو ، خدا آمدیم
R A H A
07-25-2011, 01:49 PM
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
R A H A
07-25-2011, 01:50 PM
الهی .... ای عزیزترین و زیباترین معبود... آنچه كه مصلحت تو ... عشق تو .... رضای تو..... حب تو و بخشش تو در آن خلاصه میشود را به او عطا كن...... الهی .... با خود آشنای آشنایش كن.... به خود نزدیكش كن و در آغوشش بگیر..... گناهانش را ببخش و " آرامش" واقعی را به او عطا كن
R A H A
07-25-2011, 01:50 PM
صدايي در گلويم خانه كرده....كه دنياي مرا ويرانه كرده
چنان تلخ است و درد آلود و غمگین
که دردش مرا دیوانه کرده
خدایــم ، آه خدایـم ، او خدایـم
به گوشِت میرسد آیا صدایم ؟ آیا صدایم..؟
از این دنیای بی پا و سر خود ، فقط درد دلی دادی برایم...
R A H A
07-25-2011, 01:51 PM
درمانده ام
پریشانم
مضطربم
پشیمانم ، پشیمان
خدایا باز شتاب کردم...
باز چشمانم رو به روی اصل و حقیقت و تو و حکمتت بستم
اشتباه کردم
حاجتی ازت داشتم.اما با زور.
نمیدونم حالا تو ، صلاح من رو در نظر میگیری یا قولی رو که به دلم داده بودی...!!!
پشیمانم ، پشیمان
الان فقط و فقط راضیم به هر چی که تو رو خشنود بکنه.ان شاالله
R A H A
07-26-2011, 12:08 AM
چاره ی ما ساز که بی یاوریم
گر تو برانی به که روی آوریم؟
پیش تو گر بی سر و پا آمدیم
هم به امید تو ، خدا آمدیم
R A H A
07-26-2011, 12:08 AM
عمری به جز بیهوده گفتن سر نکردیم
تقویمها گفتند و ما باور نکردیم
دل در تب لبیک تاول زد ولی ما
لبیک گفتن را لبی هم تر نکردیم
R A H A
07-26-2011, 12:11 AM
الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم..
بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم
پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم
R A H A
07-26-2011, 12:11 AM
با خاطره ى تو زنده ام، با خاطره ى صداى تو ... کاش مى دانستم علت این همه عذاب چیست کاش مى دانستم به کدامین گناه ، باید به دنبال سراب عشق گام بردارم . خدایا من فقط دل بستن را آموختم نه دل بریدن را. کاش مى گذاشتن بمیرم . ... من از زندگیه دوباره مى ترسم، سلام را دوست دارم ولى از زبانم مى ترسم . من روز را دوست دارم ولى از روزگار مى ترسم. امروز همه ى گناهان خود را یکجا اعتراف کردم تا خدا گناهانم را ببخشد گناه عاشق شدنم را .... دیگه حوصله ى هیچ کسى رو ندارم تازه داره حالیم مى شه چکارم تازه دارم مى فهمم که فهمه من چقدر کمه همه چى از یاد آدم مى ره ، مگه یادش که همیشه یادشه. من کجا خوابم برد ؟ من مى خوام برگردم به کودکى آخ کودکى ، کودکى ، کودکى خدایا چرا من؟ چرا اینقدر عذاب ؟ دلم تنگه خدا "
R A H A
07-26-2011, 12:12 AM
چه اشک هایی که با لبخند همراه هستند
و چه لبخند هایی که با اشک همراه اند
و چه اشک ها و لبخند هایی که بر اثر اجبار به تبدیل شده اند.
چه عشق هایی که به نفرت انجامیده
و چه نفرت هایی که آغاز یک عشق بوده.
خداوندا تو بر اشکها و لبخندهای ما توانایی
و بر احساس ما آگاهی
خداوندا اشکهای ما را به عشق حکمتانه به لبخند تبدیل کن...
R A H A
07-26-2011, 12:12 AM
گنجشک کنج آشیانه اش نشسته بود
خدا گفت: چیزی بگو
گنجشک گفت: خسته ام
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.
خدا گفت: مگر مرا نداری ؟
R A H A
07-26-2011, 12:13 AM
خدا یا من دستای تو رو گم کردم یا تو منو به حال خودم رها کردی
خدا جون دیدی باز گم شدم
بازم گم شدم ، تنها شدم ، تنهایم رو با آدم قسمت کردم و چه اشتباه بزرگی کر دم
حالا باز این منم که شکستم
دوباره این دل من بود که شکست و این بار چه سخت شکست
یعنی منم باید گرگ بشم ، باید سخت بشم ، یعنی دیگه نمی شه با صداقت زندگی کرد ؟
خدا کمکم کن ، خیلی داغونم ، خیلی تنهام
خیلی تنهام
دیگه از آدمها بی زارم
R A H A
07-26-2011, 12:13 AM
خدایا
عاشق نمیشوم
دل نمیبندم
وابسته نمیشوم
که آنان که دوستشان دارم
آزاد باشند
اما چه کنم که دلم تنگ میشود
وقتی خاطری را میرنجانم
و سکوت میکنم بر عشق و همه هستی
و در دلم میگویم
ای سوی چراغ زندگیم
نرو
که با رفتنت
خاموش میشوم
دوستت دارم
کاش حرف دلم را میشنید و نمیرفت
کاش همه نگاهش به سردی رفتارم نبود
کاش گرمیه دلم را میدید
اما افسوس که چشم دلش کم سو شده است
R A H A
07-26-2011, 12:13 AM
خداوندا
از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
خدایا تکلیف چیست؟
با این همه احساسم چه کنم؟
R A H A
07-26-2011, 12:14 AM
در تاريكي شب هنگامي كه همه خوابيده اند،
من محبوبم را مي خوانم و او به سوي من مي آيد.
محبوب من با گام هايي نرم و بي صدا مي آيد.
دلارامم هميشه مي آيد و من با او درددل مي گويم و او با من حرف مي زند.
باداشتن چنين معبودي ديگر به هيچ چيز نياز ندارم . او همه چيز من است.
به راستي كه آن واحد يگانه در همه چيز حضور دارد.
R A H A
07-26-2011, 12:14 AM
پروردگارا از عشق امروزمان چیزی برای فردایمان باقی بگذار... به اندازه یک نگاه... به اندازه یک لبخند... تا به یاد داشته باشیم که روزی عاشق هم بودیم...
R A H A
07-26-2011, 12:14 AM
خدایا...
در عین ناامیدی دست نیاز به سوی تو دراز می کنم...
تو را صدا می زنم.....به صدایم گوش کن!
خدایا...
پر از گناهم......و تو ستاری.....گناهانم را بپوشان!
تو بی نیازی و من نیازمند کرم تو...
خدایا...
کمکم کن تا بد را از خوب تشخیص بدهم....
توانایی بده تا در راه تو قدم بردارم...
امید بده تا بنده ی تو ؛ حقیر تو ؛احساس ناامیدی نکند...
تو عادل....تو رحمن....تو رحیم....
و تو ؛ من ؛ این بنده ی حقیرت را به سوی خویش بخوان...
تا همیشه سپاسگذار نعمت های تو باشم...
دست های نیازآلودم همیشه به سوی تو دراز است...
خدایا صدایم را بشنو...
R A H A
07-26-2011, 12:15 AM
خداوندا ؛
تاب و توانم به آخر رسيده و هر از چند گاهی تنگ بلور دلم با تلنگری می شکند .
باور نمی کنم که چنين زارگشته ام
اينگونه پيش خلق خدا خوار گشته ام
بی اعتباری من برد ياد من
من پيش غمگسار خودم خار گشته ام .
R A H A
07-26-2011, 12:16 AM
خدایا ،
آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم
R A H A
07-26-2011, 12:17 AM
خدای مهربان ای کاش که هیچوقت من پا به این دنیا نمیگذاشتم.....
خیلی دلتنگم..........خیلی خسته ام.....امروز حتی توان اشک ریختن را هم ندارم ....
خدای نازنین من !
دریاب مرا که من سراسر نیازم و بغض ...!
دوستت دارم ای یکتای بیکران...! قدرتمند مهربان !
از تو تمنا میکنم تو طراح زندگی من باش ! طراحی بینظیر ! تو و تنها تو ! بهترینها را به من در تک تک لحظاتم هدیه کن مهربانا.
که سخت نیازمند هدایت و همراهی توام ای خداوند متعال.
مرا ببخش برای همه ی کوتاهی ها و تقصیراتم....
ببخش ای مهربان که بخشاینده ای غیر از تو برای من نیست .....!
R A H A
07-26-2011, 12:17 AM
پروردگارا::::::
پروردگارا، مهربانا ...
مرا در آغوش امن خود بگیر و با من حرف بزن
مرا سرشار از آرامش خود کن
مرا در نور خود شستشو بده
بیهودگی سایه ها، نارضایتی ها، آرزوها، آزردگی ها، افکار نابجا
و هر آنچه را تصور میکنم خودم ساخته ام
و مرا از تو جدا کرده است به من نشان بده
من به آن محتاجم
تا خود را آنگونه ببینم که تو مرا میبینی
تا خود را آنطور بشناسم که تو برای همیشه مرا آنگونه شناخته ای
تا خود را آنجا پیدا کنم که تو آنجا باشی و من
در عشق تو، در آغوش تو، در خانه ی امن تو
و هر زمان کنار تو احساس امنیت کنم
R A H A
07-26-2011, 12:18 AM
پروردگارا:تو مرا به حال خود،بیچاره و سرگردان رها ننمودی و عزیزترین عزیزانت را به سویم فرستادی
R A H A
07-26-2011, 12:18 AM
بارالها،چگونه روزها را شب کنم و شب های تارم را به صبح برسا نم در حالیکه آن عزیز را نمی بینم ودر فراقش سرگردانم.
R A H A
07-26-2011, 12:18 AM
خدای من!
اگر مرا خسته می بینی
بدان
من هم دیگر از تمام این خستگی ها خسته ام
کاش می شد این خستگی را زدود
کاش می شد
این پوسته ی آزار دهنده را از تنم جدا کنم
پوسته ی تکرارها
دلتنگی ها
خدای من!
می خواهم زیر آسمان تو راه بروم
می خواهم خورشید تو بر من بتابد
می دانی خدای خوبی ها؟!
می خواهم پاک شوم
R A H A
07-26-2011, 12:19 AM
باید بریم ای دل دیگه چاره ای نیست
تو این شبهای سیاه دیگه یاری نیست
رسید لحظه سخت جدایی
رسید لحظه شبها تنهایی
ای دل در این دیار دیگه جای تو نیست
وقت مرگت کسی زیر تابوت تو نیست
دنیایی بی رحم شریک غصه های تو نیست
کسی به یاد تو نیست مرگ سزای تو نیست
باید از اینجا بریم دیگه مجالی نیست
خدا به من نگاه بکن به دستام نگاه بکن
حرفهای منو گوش بکن منو رها نکن
اگه من بنده توام امشب منو تو آغوشت جا کن
روحمو از بدنم جدا کن جسمو از روحم پاک کن
لحظه رفتن و دل کندن لحظه آغاز نیست
وقتی من نباشم کسی به یادم نیست
در این دیار یه عاشق پاک نیست
مرگ من واسه من عذاب نیست
رفتن من از این که هست بدتر نیست
همه به فکر خودن یه فداکار نیست
پس زندگی تو دو روز دنیا با ارزش نیست
وقتی مردمانش قلبشون از خدا نیست
می رم فراموش می شم
وقتی نیستم تو دلها گم می شم
رفتن رفتن رفتن رفتن و بازم رفتن
R A H A
07-26-2011, 12:19 AM
خداوندا نمیدانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم!
نمیدانم!
نمیدانم خداوندا
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!
نمیدانم خداوندا!!!
به جان لاله های پاک و والایت نمیدانم
دگر سیرم خداوندا
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده
پناهم ده
امیدم ده خداوندا
که دیگر نا امیدم من و
میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است
و لیکن من نمیدانم دگر پایان پایانم
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و میدانم
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمیدانم
نمیدانم
و نتوانم به کس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی
من خون دل دارم.
دلی بی آب و گل دارم.
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم
نمی پرسم
نمی گویند
نمی جویند
جوابی را نمیدانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کلام آشنایی ده
خداوندا پناهم ده
دل گمگشته ی من را نشانم ده
R A H A
07-26-2011, 12:20 AM
سپاس خدایم... که هر صبحی که بر می خیزم صبحی هست که برایش نفس بکشم... و روزی که برایش زندگی کنم
R A H A
07-26-2011, 12:20 AM
خدایا!
به رغم تمامی تلاش هایم
شکست خورده ام .
نیازمند آن نیرو ، شهامت و ایمانی هستم
تا دریابم که در هر چه روی می دهد
رحمت تو نهفته است.
مرا خردی بخش
که شکست را توقف نداند
وآن را نردبانی برای فراز به اوج ببیند
تا دریابم ، راه موفقیت من را
شکست های بی شمار هموار می کند
R A H A
07-26-2011, 12:21 AM
خدایا ! دلم باز امشب گرفته بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را خدایا فقط با تو قسمت کنم
خدایا ! بیا پشت آن پنجره که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم
خدایا! کمک کن به من نردبانی بسازم و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن کسی اسم رمز شما را نوشته
خدایا! کمک کن که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش مبادا بمیرد
خدایا! دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته شبی می فرستم برایت
R A H A
07-26-2011, 12:22 AM
خدایاحال هر چه به آسمان می نگرم
ستارهای نمی یابم
او از این آسمان رفته است
بدانم به کدامین اسمانت رفته است
خوب می دانم وخوب می دانم
که دیگر بر نمی گردد
این را زمانی فهمیدم که می رفت
این را از رفتنش احساس کردم
ولی ای کاش برای یک بار
برای آخرین باربه آسمان بر می گشت
هرچند کوتاه
ای کاش می آمد ومی درخشید
برای لحظه ای
فقط برای لحظه ای
R A H A
07-26-2011, 12:25 AM
خدايم خدايم خدايم صدايت ميزنم بشنو صدايم شكنجگاه اين دنيا جايم به جرم زندگي اين شد
R A H A
07-26-2011, 12:25 AM
خدايا
مرا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی کن
تا کوچکی چیزهایی که ندارم
آرامشم را به هم نریزد
R A H A
07-26-2011, 12:27 AM
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ، فهمیدم که معادله زندگی ، نه غصه خوردن برای نداشته هاست و نه شاد بودن برای داشته ها
R A H A
07-26-2011, 12:27 AM
خدایا!اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میار که
زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید این شبه آدمهای اندک را
متوجه شوم.
چه دوست تر میدارم بزرگواری گول خور باشم تا همچون اینان کوچکواری گول زن!!
R A H A
07-26-2011, 12:28 AM
خدا آن حس زیباست
که در تاریکی شب ها
زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را
یکی آهسته می گوید: به یادت هستم ای تنها
و دل آرام می گیرد.
R A H A
07-26-2011, 12:29 AM
خدایا به دل های پروانه وش، شمعی شایسته عنایت کن که در پای هر کرم شبتابی فرو نیاید و پیش چشم هر کورسویی جان نسپارند. خدایا! ما اگر بد کنیم تو را بنده ی خوب بسیار است، تو اگر مدارا نکنی، ما را خدای دیگری کجاست؟ خدایا! کمکم کن که جز به تو نیندیشم و جز به تو دل نبندم و جز تو را آرزو نکنم.
R A H A
07-26-2011, 12:30 AM
خدایا سرده این پایین از اون بالا اگه میشه نگاه کن
یه کاری کن اگه میشه فقط گاهی قلبمو پاک کن
خدایا سردهاین دستام از اون بالاببین میلرزه
مگه حتی همه دنیا به این دوری به این سردی می ارزه
تمومش کن دیگه بسه شدم از زندگی خسته
یه زخمی دارم از درد ش میسوزمو میخام بمیرم
خدایا من دارم میام کمی با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منو یه گوشه ای جاکن
دیگه
دیگه از دنیا بریدم دلمو گرفته
توکجایی تا ببینی
همه جا رو غم گرفته
R A H A
07-26-2011, 12:34 AM
خدایا به زمین کوچ کن
در این التهاب پر هوس آدمها فقط آغوش تو امن است..
R A H A
07-26-2011, 12:34 AM
خدایا آمدم بی آنکه بخواهم و مانده ام چون تو می خواهی برایم بگو که چرا لالایی حیات را در گوش چشمانم زمزمه کردی بگو تا بهانه ی خاکستری بودنم را دیگر در لابه لای گل های اقاقی جست و جو نکنم خدایا بگو به جرم کدام نفس ناثواب عشق را از در کلبه ی دل اینگونه بی پروا راندی ؟ به کدامین گناه چشمان بی پناهم را بی پناه تر کردی؟ من آمدم از دنیای تاریکی ها به دنیای بزرگ آدمهای رنگارنگ .مگر وقتی دستانم را از دستان فرشته هایت جدا کردی قول ندادی که دلم همواره عاشق می ماند پس چه شد؟ من به تو ایمان آوردم به تو و حرفهای آسمانیت حالا بگو بدون رویاهای شیرین چگونه بر بوم دل محبت را نقاشی کنم؟ خدایا خالق قلب پاک شب بوها برایت از اعماق شب سیبی سرخ هدیه می آورم شاید اشکی که بر روی گونه هایم خشکیده است با دم مهربان تو بر دستان یار بی قرار جای گیرد و دل فراموش نکند که عشق همواره هست اما گاهی در رویا جا خوش می کند
R A H A
07-26-2011, 12:37 AM
خدایا!
من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری!
پس ای خدا!
هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند؟
تا ابد محتاج یاری تو،
رحمت تو،
توجّه تو،
عشق تو،
گذشت تو،
عفو تو،
مهربانی تو،
و در یک کلام... محتاج توام
R A H A
07-26-2011, 12:38 AM
الهی !
تو چه بی انتها میبخشی و ما چه حسابگرانه تسبیح
میگوئیم...
R A H A
07-26-2011, 12:42 AM
خدایـــا دلمـــ گرفتهــ ـ ،
میان این همهـــ آرزوهــ ـا ،
دلتنگــ ـ ترین بنده اتــ ـ را دریابــ ـ . . .!!
R A H A
07-26-2011, 12:45 AM
خدايا !
ايستاده ام زير آسمان تو تا باريدن دلم راشاهد باشم,
دو دل بودم که بيايم يا نه ؟
يک دلم را گذاشتم پايين پايين ،
اما چشم به راه
آن يکي دلم را که مهرش کرده ام براي حريم كبريايي تو
گرفته ام به دستم و آمده ام به نزدت؛
اي هستي من !
حال ايستاده ام اينجا زير آسمان تو
مي دانم حتي اگر به آهستگي بال زدن سنجاقک ها سلام کنم ,مي شنوي؛
وهمين برايم کافي است ؛
حال بگذار آغاز کنم گريستن را .......
وبگويم آن پايين , وقتي يک قدم از تو فاصله مي گيرم ,
چقدر زود گلدان احساسم پژمرده مي شود وبرگ هايش مي ريزد .
بگذار اعتراف کنم به آن روزهايي که فراموش کردم خالق تمام زيباييها تويي.
بگذار اعتراف کنم به روز هايي که از قبله ي هميشه سبز تو فاصله مي گرفتم
و بگذار اعتراف کنم به روزهايي که خواب غفلت نمي گذاشت که با تو بگويم ؛
اي معشوق جان ...اي مهربان ترين مهربانان !
صداي دلم را بشنو،
بشنو که به تو محتاجم ودل به حريم رؤياييت سپرده ام ،
به درگاهت آمده ام تا فقر و درماندگي ام را نزدت بگذارم،
و قلبم را قرباني عشق پاکت سازم قبل از آنكه هر عشقي جز تو در دلم خانه كند...
قبل از آنکه به طاعتم اميدوار باشم به آمرزش تو دل بسته ام ،
چرا که مي دانم مهرباني و آمرزشت, از تمام گناهانم بيشتر است .
خدايا!
دست تمنا و قلب چاک خورده ام را به نزدت آورده ام که فقط بگويم
خدايا!
من به تو محتاجم .....
R A H A
07-26-2011, 12:48 AM
خسته ام! از همه خسته ام! از خودم خسته ام . لحظه های تنهایی
و دلتنگی را نمی توانم به كسی بگویم.
خدایا کمکم کن چرا نمی توانم درد دلمو به کسی بگویم
R A H A
07-26-2011, 12:49 AM
خدایا مرا ببخش اگرصدایت نمیزنم! فراموشت نکرده ام...
خدایا مرا ببخش اگرچیزی از تو نمی خواهم! همه چیز را از تو گرفته ام...
خدایا مرا ببخش اگرطنابم را گسسته ام! پوسیده بود محکمترش را می خواهم...
خدایا مرا ببخش اگر بهسوی دیگری میروم! در این سو رهیافتگان کمترند...
خدایا مرا ببخش اگرآتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم!دارم شعله ور می شوم...
خدایا مرا ببخش اگرخود پرستم! در وجودم تو را یافته ام...
خدایا مرا ببخش اگر بهدنیا دل بسته ام! در شوره زارش رد تو را می جویم...
خدایا مرا ببخش اگر درعشقت کفر می گویم! قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد...
خدایا مرا ببخش اگرچشمانم را بسته ام! میخواهم امشب خواب تو را ببینم...
R A H A
07-26-2011, 12:51 AM
خدایا، آن دم که تو را ندا میکنم، صدایم را بشنو و چون تو را میخوانم، پاسخم ده و چون با تو راز میگویم، مرا دریاب که به سوی تو گریختهام و
پیش روی تو ایستادهام.
پریشان و گریان و امیدوار، چشم امید به سوی تو دوختهام،
به سوی تو که از درونم آگاهی و از راز دلم با خبری. خدایا،
اگر من لایق رحمت تو نیستم، ولی تو سزاوار لطف و کَرَم بیپایانی
پس مرا از لطف و کَرَمت بینصیب مساز، ای مهربانترین
R A H A
07-26-2011, 12:52 AM
تو بگشا گوش دل... پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت. اینک صدایم کن مرا. با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان. رهایت من نخواهم کرد
R A H A
07-26-2011, 12:52 AM
خدایا ، کمک کن دیرتر برنجم ، زودتر ببخشم ، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم
R A H A
07-26-2011, 12:53 AM
خدایا! ای پناه بی کسان از مهربانیت در حیرتم! به من کمک کن تا مهربانیت را درک کنم به من کمک کن تا فلسفه زندگی را درک کنم خداوندا اندکی ازآن گرمای بیکرانت به من عطا کن تا وجوده سردم از گرمای عشقت حیات دوباره یابد خدایا عشقت تو را طلب میکنم از درگاهت عشقت را به من عطا کن
R A H A
07-26-2011, 12:53 AM
خدایا!
دلهای سیاه ه بندگانت را روشنی بخش که همه غرق نیازیم
دل ازاری را به چه مانند کنم تا بی خاطره ایی بگذریم
یکبار ه دیگر خاطرهء تلخ ه بندگانت خاطرم را ازرد
قلب شکسته ام گواه این باور است
امشب اسمان دلم گرفته و بارش دل ازردگیها دید زمان را از من گرفته
خدایا!
به بندگانت بگو انسانیت در انسانها
و
آدمیت در آدمها بسیار گرانقدر است
R A H A
07-26-2011, 12:53 AM
پروردگارا!
به من بیاموز در این فرصت حیاتم
آهی نکشم برای کسانی که دلم را شکستند
R A H A
07-26-2011, 12:56 AM
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت...
مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت:
" گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "
R A H A
07-26-2011, 12:56 AM
خداوندا
کجا ماها خطا کردیم
کجا برخود جفا کردیم
نمی دانم نمیدانم
وازین تشویش چون دریای نا آرام
به خود می پیچم وبر خویش میغُرم
تباه گشته چرا عمرم
R A H A
07-26-2011, 12:57 AM
پاره می کنم هزار بند را ،
روح می شوم بریده از قفس
خوب از خودم رها که می شوم،
می رسم به تو، تویی که در من است
سالها گذشته است و با منی...
سالیان سال هم که بگذرد،
باز دوست دارمت ...
و این همان حس تند عاشقانه ی من است
R A H A
07-26-2011, 12:59 AM
گاهی....
آنقدر واقعیت داری كه
دست هایم هوا یت را در آغوش می گیرد !!
R A H A
07-26-2011, 12:59 AM
خداوندا گله دارم
سکوت را انتخاب میکنم برای فریاد زدنم
و زندگی را به اجبار می گذرانم
خداوندا گله دارم
برای آنچه که می بینم اما نمی توانم کاری بکنم
قفل غمها را با کدامین کلید از روزگار بگشایم
خداوندا گله دارم
ز این روزگار
ز تاریکی
ز غمها
ز شادی ها
ز انسانها
ز خود نیز من گله دارم
R A H A
07-26-2011, 01:01 AM
تاخــــ ـدابنده نواز است به خلقش چه نیاز
می کشم ناز یکی تا به همه ناز کنم !!!
R A H A
07-26-2011, 01:03 AM
این روزها بس که سکوت کرده ام ، همه فکر می کنند حرفی برای گفتن ندارم . ...
اما هیچ کس بغضی را نمی بیند
که راه گلویم را بسته
R A H A
07-26-2011, 01:05 AM
نمی سوزم من
آب می شوم
بی تو
قطره قطره
سراب می شوم
بی تو
در هرم تباه شهر
خراب می شوم
بی تو
R A H A
07-26-2011, 01:06 AM
هرچه نگاهت کنم
بازهم کم است
تو همیشه در نگاهت
یه حس تازه داری
من مانده ام و اینهمه نیاز
تو برای هر دردی معجزه داری
بیا و تمام کن لحظه های فراق
که تو کلید قفلهای بسته داری
R A H A
07-26-2011, 01:08 AM
خدایا ..............خیلی دلم گرفته
بیشتر از تنهاییی خودت تنهام
چیکار کنم؟
مگه خودت منو به این دنیا نیاوردی؟
بریدم
می فهمی؟
R A H A
07-26-2011, 01:09 AM
خدایا
تـــــو بـا دستـــان گـرمـــت صــورتــم را نــــــوازش کــردی
دستــــانت را در دستـــــانـم گــــذاردی
و خیــــره بـه چشمــــانـم دوستــــــــت دارم را از لبــانت جــــاری سـاختــــی
سـر بـــر شـــانه هــای عـــاشقـت گـــــذاردم
و تـــــو آرام آرام بـا حـــــرکـت لـب هــــایت دستــــانـم را نـــــوازش کردی
مــــرا در آغــــــــوش گــرفتــــــــی
و پیشـانـی ام را بـا لــب هـای گـــــرم و عــــــاشقت بـــــوسیــدی
در آغـــــــــــــوشت گـرفتــــم
و پیشــــانـی ات را بـه پــــاس همـــه ی ایـن روزهـای عــــاشقــانـه
کـه بـه مـــــــــــن ارزانـــی داشتـــــی بــــــوسیــــدم
حالا چرا تنهام میذاری؟
R A H A
07-26-2011, 01:10 AM
خدایا میزاری یه دل سیر تو آغوشت گریه کنم؟
R A H A
07-26-2011, 01:11 AM
گفتگو با خدا
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو میکنم
خدا پرسید: پس تو می خواهی با من گفتگو کنی ؟
من در پاسخ گفتم: اگر وقت دارید
خدا گفت : وقـت من بینهایت اسـت
پرسیدم: چه چیز بشر تو را سخت متعجب می سازد ؟
خدا پاسخ داد: کـودکیـشـان
اینکه آنها از کودکیشان خسته می شوند و عجله دارند که بزرگ شوند و دوباره پس از مدتها آرزو می کنند باز کودک شوند
اینکه آنها سلامتی خود را از دست می دهند تا پول بدست آورند و پولشان را از دست می دهند تا سلامتی از دست رفته را باز جویند
اینکه با اضطراب به آینده می نگرند و حال خویش را فراموش
می کنند
بنا بر این نــــه در حــال زنـدگــی مــی کـنـنـد نــــه در آیـنـده
R A H A
07-26-2011, 01:13 AM
خداوندا! با قدرت بیکرانت دستان رنجور و ضعیفم را توانا گردان تا به آرزو های دست نیافتنیم دست یابم خدایا! پاکی از دست رفته ام را به من بازگردان به من قدرت بده تا آغازی دوباره داشته باشم
R A H A
07-26-2011, 01:13 AM
خدایا وقتی ازم گرفتی و بهم بخشیدی ،
فهمیدم که معادله زندگی ،
نه غصه خوردن برای نداشته هاست
و نه شاد بودن برای داشته ها ....
R A H A
07-26-2011, 01:18 AM
خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصلهای که من از تو گرفتهام!
تو که این قدر دلسوز منی!
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بودهای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بودهای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیدهبانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجرهای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بندهای که از عشق تو نصیب ندارد.
R A H A
07-26-2011, 01:20 AM
خدایا سپاسگزارم که بهم کمک کردی ادم های دورو برم را بهتر بشناسم خدایا صد هزار مرتبه شکرت که دستمو گرفتی ونجاتم دادی
خدایی که بر همه اعمال رفتار کردار وگفتار بندگانت شاهد وناظری
همه بندگانت را به راه راست هدایت کن
امین یا رب العالمین
R A H A
07-26-2011, 01:21 AM
دلم میخواد باهات حرف بزنم!
دلم پراز حرفای نگفتس!حرفایی که
نمی تونم به محرم ترین گوشها برسونم!
دلم میخواد از دلتنگیهام باهات حرف بزنم!
تویی که هروقت صدات کردم تو سکوت
محض فقط عاشقانه نگاهم کردی و هر
وقت حرفم وباهات در میون گذاشتم
پیش خودت به رسم امانت نگهداشتی و
به کسی نگفتی!تویی که سکوتت برام
پیک ارامش بوده وهست.
الان دوباره میخوام صدات کنم و باهات حرفای
محرمانه بزنم چون دلم خیلی تنگه...........
با توام خدای مهربونم تنهام نذار که دلم
خیلی تنگه.
R A H A
07-26-2011, 01:24 AM
خدایا چه غریب است درد بی کسی و چه تنهایم
در این غربت که تو هم از من رویگردانی
.خدایا همه را کنار گذاشته ام اما با ناامیدی و بی هدفی نمی توانم بسازم
صبرم بسیار است اما پوج وبی هدف میدوم
. خسته شده ام خسته خسته
R A H A
07-26-2011, 01:25 AM
خدایا!
دلهای سیاه ه بندگانت را روشنی بخش که همه غرق نیازیم
دل ازاری را به چه مانند کنم تا بی خاطره ایی بگذریم
یکبار ه دیگر خاطرهء تلخ ه بندگانت خاطرم را ازرد
قلب شکسته ام گواه این باور است
امشب اسمان دلم گرفته و بارش دل ازردگیها دید زمان را از من گرفته
خدایا!
به بندگانت بگو انسانیت در انسانها
و
آدمیت در آدمها بسیار گرانقدر است
R A H A
07-26-2011, 01:25 AM
الهی!
اگر این تن مجرم است ، دل مطیع است
اگر بنده گناه کار است ، کَرَم تو شفیع است
R A H A
07-26-2011, 01:26 AM
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد
خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده
او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد…شاید توبه کرد…
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم
که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری
http://www.afshinrahimi.com/myweblogimage/heartsaying.jpg
R A H A
07-29-2011, 07:42 PM
سالهاست كه سايه مرگ را در كنارم احساس ميكنم
اما نه جرات به آغوش كشيدن آن را دارم
و نه طاقت گذشتن از كنارش و دل كندن از آن را دارم
مانده ام چه كنم راهي برايم نمانده براي دل كندن از دنيايي تاريك و تنگ
مرا باوري نياز است تا به راحتي از اين قفس تيره و تار پر گشايم
و به ابديت ملحق شوم
خداوندا كجاست اين باور و اين اميد
R A H A
07-29-2011, 07:43 PM
صدایم کن،که صدایت ارامش وجود من ا ست!
نگاهم کن،که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق ومحبت است!
دعایم کن،که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است!
نوازشم کن،که دستان پرمهرت گرمی گونه های گرم وخیسم است!
باورم کن،که با باور تومن عاشقترینم!
اشکهایم راپاک کن ،حالا نگاهم کن،کمی با من دردل کن، مرا ارام کن!
بگذار سرم رابر روی شانه هایت بگذارم،بگذار دستانت را بفشارم،بگذار بگویم چقدر دوستت دارم،مرا باور کن!
با ان چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من،نگاه تو مرا دیوانه تر میکند!
نگاه زیبایت را باور دارم ،زیرا درون ان یک دنیا محبت میبینم!
نگاهت را باور دارم زیرا درنگاهت معنای واقعی عشق را میبینم وکلمه ی دوستت دارم را میخوانم،وبا تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری!
با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی ومیگویی که تنها مرا داری!
نگاهم کن که نگات مرا به این باور می رساند که ماهر دو یک عاشق واقعی هستیم!
با نگاه درون چشمانت راز دلت را میخوانم واین را میدانم که تو بهترینی!
نگاهم کن،با نگاهت صدایم کن،با صدایت ارامم کن!
نگاهم کن ای عشق،تا با نگاه به ان نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم!
R A H A
07-29-2011, 07:45 PM
خدا دلم گرفته
آخه این دل بود به من دادی ؟
از 24 ساعت 23 ساعت و 59 دقیقش گرفته
خدایا تو توانگری به توانگری خودت برای من چاره جویی کن
خدایا تو عظیمی به عظمتت قسمت میدم کم آزمایشم کن
خدایا تو کریمی به کرمت قسمت میدم چیزی رو که بر صلاحه منه بر من دریغ نکن
خدایا تو محبوبی به حبت قسم حبم رو تو دله همه قرار بده
خدایا تو دبیری به مدبریت قسمت میدم تدبیر کارم رو بهم نشون بدی
خدایا این یکی رو برات ... میذارم خودت میدونی چی میخوام
در کل یه دونه ای
R A H A
07-29-2011, 07:45 PM
خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .
R A H A
07-29-2011, 07:46 PM
خدايا آبروي من را به توانگري نگه دار
و شخصيت من را با تنگدستي از بين مبر
تا مبادا از روزي خواران تو روزي بخواهم
و از آفريده هاي بد کردار طلب مهرباني کنم
و در حالتي قرار گيرم
که به تعريف و تمجيد کسي که به من چيزي داده بپردازم
و از کسي که مرا از امکاناتي منع کرده است بدگويي کنم
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !
با خدا تا خدا......
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می
کردم سرسنگینم را که پر از دغدغهء دیروز بود و
هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام
برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو
کجا بود؟
گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن
لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه
کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که
تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق
خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را
به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی،
اینگونه زار بگریم؟
گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای
است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند،
اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای
روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از
حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه
شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم
گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو
که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن
سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه
هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی
رسید.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل
برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم
بگویی آخر تو بندهء من بودی چاره ای نبود جز نزول
درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را
از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که
حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا
و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می
دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار
می کنی همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر
دارمت ...
خدایا .....
بی تو وجودم بی وجود است و با تو وجودم موجود
ای دوست داشتنی و ای دوست دار من
مرا به وجود پر فیض و رحمتت نزدیک فرما
که بی تو وجودم هیچ است .....
الــــــــــــهی
نظر خود بر ما مدام کن
و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن
الـــــــــــــهی
می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم
الــــــــــــــهی
قصه به این درازی ! من در یافتم به بازی
الـــــــــــــــهی
بر آن روز می خندم که یافته می جستم
دل و دست از دانش نشستم به نا بینایی می نگریستم
به مردگی می زیستیم
الــــــــــــــهی
نا دیده و ناجسته حاصل ! ای جان و دل را زندگانی و منزل
از پیش خطر و از پس نیست راهی
بپذیر که جزدوستی توام نیست پناهی
الــــــــــــــهی
اکنون چون بر من است تاوان
آفتاب صدق و صفت بر من تابان
که بشر از شرک جستن نتوان
و به نجاست نجاست شستن نتوان
الـــــــــــــــهی
تو غیب بودی و من عیب بودم
تو از غیب جدا شدی من از عیب جدا شدم
الـــــــــــــــهی
می پنداشتم که ترا شناختم
اکنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم
الـــــــــــــــــهی
در ملکوت تو کمتر از مویم
این بیهده تا کی گویم
الـــــــــــــــــهی
نه نیستم نه هستم نه بریدم و نه پیوستم . نه به خود میان بستم
لطیفه ای بودم از آن مستم. اکنون زیر سنگ است دستم
الــــــــــــــــــهی
"همه شادی ها بی یاد تو غرور است و همه غم ها با یاد تو سرور است"
الــــــــــــــــــهی
بنیاد توحید ما را خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن .
" خواجه عبد ا... انصاری
R A H A
09-16-2011, 01:39 AM
خداوندا تو میدانی ...
منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !
R A H A
09-16-2011, 01:40 AM
گفتم: خداي من، دقايقي بود در زندگانيم که هوس مي
کردم سرسنگينم را که پر از دغدغهء ديروز بود و
هراس فردا بر شانه هاي صبورت بگذارم، آرام
برايت بگويم و بگريم، در آن لحظات شانه هاي تو
کجا بود؟
گفت: عزيز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن
لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه
کرده بودي، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که
تو اينگونه هستي. من همچون عاشقي که به معشوق
خويش مي نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را
به نظاره نشسته بودم.
گفتم: پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي،
اينگونه زار بگريم؟
گفت: عزيزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره اي
است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند،
اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي بر زنگارهاي
روحت ريختم تا باز هم از جنس نور باشي و از
حوالي آسمان، چرا که تنها اينگونه مي شود تا هميشه
شاد بود.
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم
گذاشته بودي؟
گفت: بارها صدايت کردم، آرام گفتم از اين راه نرو
که به جايي نمي رسي، تو هرگز گوش نکردي و آن
سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيزتر از هر چه
هست، از اين راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهي
رسيد.
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتي؟
گفت: روزيت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي،
پناهت دادم تا صدايم کني، چيزي نگفتي، بارها گل
برايت فرستادم، کلامي نگفتي، مي خواستم برايم
بگويي آخر تو بندهء من بودي چاره اي نبود جز نزول
درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردي.
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را
از دلم نراندي؟
گفت: اول بار که گفتي "خدا" آنچنان به شوق آمدم که
حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم، تو باز گفتي خدا
و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر، من اگر مي
دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار
مي کني همان بار اول شفايت مي دادم.
گفتم: مهربانترين خدا ! دوست دارمت ...
گفت: عزيز تر از هر چه هست من دوست تر
دارمت ...
R A H A
09-16-2011, 01:41 AM
تو در جان منی ، من غم ندارم
تو ایمان منی ، من کم ندرم
اگر درمان تویی ، دردم فزون باد
و گر معشوقه ای ، سهمم جنون باد
تویی تنها توی تو علت من
تو بخشاینده ی بی منت من
صدایم کن صدای تو ترانه است
کلامت آیه هایی عاشقانه است
تو را من سجده سجده می پرستم
که سر بر خاک ، بر زانو نشستم
R A H A
09-16-2011, 01:41 AM
آ خــدا ! خــورد وخـرابم آ خدا
به خـودت قســم ، کـــبابم آ خدا
رو دلــم مونـده شــکایتی . بـگم؟
دو کـلوم حــرف حـســابم آ خدا؟
اگـه نا حساب دارم حرف میزنم
بگـــذر از حسـاب کـــتابم آ خدا
گیج وخسـته ، تهی ام تو خودمم
این روزا ، مثــل حــبــابم آ خدا
روُنده ی بهشتم و دوراز جـونت
ســاکـن ، شهــــر عــذابـم آ خدا
تو به دل نگــیر اگـه بد می کنم
جــاهــــل عـهــد شـــبابـم آ خدا
سرمن خورده به سنگ بی کسی
جــون مــن ، نکــن عِــتابم آ خدا
قاب چشمام خالـیه خاک میخوره
عکســت و بـــذار تو قــابم آ خدا
تو بیـــداری که نـدیــدمـت ولــی
یـه شـــبی بیا تـو خـــوابم آ خدا
هـرجا دل رو بکِشی خیالی نیس
تو بِــرُون ، مــن پا رکــابم آ خدا
دل بـه هرکـس که میدم پسم میده
تو دیـگــه نــکـن جـــوابـم آ خدا
لب دریـات عمــریه فــانــوسـم و
تشــنه ی یه قطـــره آبــــم آ خدا
R A H A
09-16-2011, 01:44 AM
خدایا .....
بی تو وجودم بی وجود است و با تو وجودم موجود
ای دوست داشتنی و ای دوست دار من
مرا به وجود پر فیض و رحمتت نزدیک فرما
که بی تو وجودم هیچ است .....
R A H A
09-16-2011, 02:17 AM
خداوندا!
در گلویم ابر کوچکی است
که خیال بارش دارد...
میشود مرا بغل کنی؟؟
R A H A
09-16-2011, 03:24 AM
من خدا را دارم،
کوله بارم بردوش، سفری تا ته تنهایی محض،
سازکم بامن گفت:هرکجا لرزیدی،ازسفرترسیدی،توبگو ازته دل،من خدا را دارم
R A H A
09-16-2011, 03:35 AM
http://www.parsiblog.com/PhotoAlbum/kolbeyekhalvat/2di4wpl.jpg
R A H A
10-01-2011, 02:16 AM
لهی
توفیقم ده که بیش ازطلب همدردی، همدردی کنم
بیش ازآنکه مرابفهمند دیگران رادرک کنم
بیش ازآنکه دوستم بدارند، دوست بدارم
زیرادرعطاکردن است که میستانیم ودربخشیدن است که بخشیده میشویم ودرمردن است که حیات ابدی می یابیم
vBulletin v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.