PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : به من بگو چرا؟



mehraboOon
06-18-2011, 11:10 PM
چگونه تقويم پيدا شد ؟

چون بشر شروع به كشت و خرمن برداري كرد ، متوجه شد كه هنگام كشت ، وقت معيني از سال است . سپس شروع به روز شماري كرد . او مي خواست بدانند كه ميان دو فصل خرمن برداري ، چند روز فاصله مي باشد .
اين نخستين كوشش بشر در روز شماري سال بود .
مصريان قديم نخستين كساني بودند كه سال را بسيار دقيق اندازه گرفتند . آنان پي برده بودند كه بهترين موقع براي كشت ، درست پس از طغيان رودخانه نيل است كه آنهم سالي يك بار رخ مي داد .
سپس كاهنان به اين موضوع توجه كردند كه ميان دو طغيان رودخانه نيل ، دوازده بار ماه در آسمان به نقطه اوج خود مي رسد . از اينر آنان دوازده ماه را مي شمردند و زمان طغيان نيل را بخوبي تعيين مي كردند .
با اين وصف ، هنوز اندازه گيري سال كاملا دقيقي انجام نمي گرفت . تا آنكه كاهنان متوجه شدند كه به هنگام طغيان سالانه نيل ، برخي ستارگان پر نور پيش از طلوع خورشيد ، در آسمان نمايان مي شوند . آنگاه روزهايي كه پيش از نمايان شدن مجدد اين ستارگان بود شماره كردند و سرانجام دريافتند كه 360 روز فاصله ميان اين دو رويداد است .
اين كار در ششهزار سال پيش انجام شد و كسي پيش از آن نمي دانست كه در يكسال 365 روز وجود دارد .
مصريان ، سال را به دوازده ماه و هر ماه را به سي روز تقسيم كردند . البته پنج روز در پايان هر سال اضافه مي آورند .
پس اين مصريان بودند كه نخستين تقويم يا گاهشمار را در جهان پديد آوردند .
همانگونه كه ديديد اين تقويم بر اساس گردش ماه ، تنظيم شده بود و سال قمري را نشان ميداد .
ولي بعد براي تنظيم تقويمي كه سال شمسي را نشان دهد شماره دقيق روزهاي سال كه يك چهارم 365 روز بود ، مورد توجه قرار گرفت . يعني روزهايي كه براي يك بار گردش زمين به دور خورشيد ، لازم است .
كم كم ديدند كه يك چهارم روز اضافي ، توليد اشكال مي كند و سال به سال هم وجود اين مشكل بيشتر احساس مي گرديد . زيرا اين يك چهارم ها سال به سال به روي هم انباشته مي شد و در محاسبه ايجاد اشكال مي كرد . سرانجام ژوليوس سزا براي رها شدن از شر اين خورده حسابها چاره اي انديشيد .
وي فرمان دا كه سال 42 پيش از ميلاد ، داراي 445 روز شود تا روزهاي عقب افتاده از سالهاي قبل ، همه بدين وسيله جبران گردد .
سپس قرار بر اين شد كه هر سالي 365 روز محاسبه شود ، ولي در هر چهار سال تنها يك سال را 366 روز در نظر بگيرند تا بدينوسيله كسرهاي باقيمانده از سالهاي قبل نيز به حساب آيد .
با گذشت سالها ، باز اشكالي ديگر پيش آمد . آن اينكه عيد پاك و ساير روزهاي تاريخي درست در فصلهاي مربوط به خود ، قرار نمي گرفتند . افزون بر اين ، روزهاي (( اضافي )) بسياري هم بر روي هم انباشته شده بود . از اينرو ، پاپ گرگوري سيزدهم در سال 1582 تصميم گرفت كه چاره اي براي اين دشواريها بينديشد .
وي دستور داد كه از سال 1582 ده روز را كم كنند و براي آنكه تقويم براي هميشه درست بماند باز دستور داد كه سال كبيسه را در پايان هيچ سده اي حساب نكنند ، مگر آنكه آن سده قابل تقسيم به عدد 400 باشد .
مثلا در سالهاي 1700، 1800 و 1900 سال كبيسه را حساب نمي كردند ، زيرا آنها به عدد 400 قابل تقسيم نبود . ولي برعكس سال 2000 يك سال كبيسه خواهد بود .
اين شيوه گاهشماري گرگوري خوانده مي شود ، اكنون در سراسر جهان براي مقاصد روزمره از همين گاهشمار استفاده ميكنند . گرچه هنوز پيروان اديان مختلف براي مقاصد مذهبي خود ، گاهشماري مربوط به خود را نيز بكار مي برند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:12 PM
چگونه نخستين بار كائوچوي مصنوعي ساخته شد ؟


سالها بود كه دانشمندان در همه جاي دنيا تا ماده اي شبيه به كائو چوي طبيعي بسازند . براي موفقيت در اين كار آنان نخست مجبور بودند كه بدانند كائوچوي طبيعي از چه چيزهايي ساخته شده است . سرانجام در 1826 مايكل فاراده به اين نكته پي برد كه كائوچو نوعي ئيدروكربور است .
ئيدروكربور به هر ماده اي گويند كه ئيدروژن و كربن در بر دارد .
پس از پي بردن به اين مطلب كاوش براي تهيه كائوچوي مصنوعي آغاز شد .
در 1860 گرنويل ويليامز با حرارت دادن كائوچوي طبيعي مايعي بدست آورد كه ئيدروژن و اكسيژن ، هر دو را در بر داشت . نام اين مايع را آيزوپرين نهاد .
سپس دانشمندان روي (( آيزوپرين )) كار كردن و ديدند كه مي توان اين مايع را بار ديگر به صورت ماده صمغي شبيه به كائوچو در آوردند .
آنگاه ويليام تيلدن نوعي آيزوپرين از تربانتين به دست آورد . البته تربانتين نيز عضوي از گروه ئيدروكربورها مي باشد .
(( تيلدن )) چند شيشه از اين نوع آيزوپرين را در جايي نهاد . پس از چند سال ملاحظه كرد كه محتوي شيشه ها بسيار تغيير يافته است . زيرا مايعي كه در ابتدا بيرنگ بود اكنون به شيره غليظي تبديل گشته و اجسام زرد رنگ و درشتي نيز در ميانشان شناورند .
سپس (( تيلدن )) اين اجسام را به آزمايش نهاد ، ديد بسيار شبيه كائوچو مي باشند.
پس نخستين كائوچوي مصنوعي در جهان بدين گونه پديد آمد كه هرگز از كائوچوي طبيعي ساخته نشده بود .
گرچه اين كائو چوي مصنوعي بسيار ضعيف بود ، ولي آغاز صنعت جديدي را در جهان نويد ميداد .
از آن پس دانشمندان باز هم كاوش كردند و به خواص كائوچوي طبيعي بيشتر پي بردند . با اندوختن اين معلومات توانائيشان در تهيه كائوچوي مصنوعي افزون گرديد . مثلا آنان نحوه قرار گرفتن اتمهاي كائوچوي طبيعي را آموختند ، يا متوجه شدند كه چگونه مولكولهاي كوچكتر به مولكولهاي بزرگتر بطور زنجيره وار پيوسته اند .
پس دانشمندان دريافتند كه كائوچوي طبيعي به خاطر اين چگونگيهاست كه داراي خواص ويژه اي شده است .
نتيجه آنكه تهيه كائوچوي مصنوعي اكنون بر اين اساس قرار گرفته كه بتوان مولكولهاي برخي از عناصر را مانند رشته زنجير ، به همانگونه كه در كائوچوي طبيعي است ، به هم پيوند داد .
اين عمل را بسپاري مي خوانند .
با اين همه شيميدانان پا را فراتر نهاده در جستجوي ماده تازه ديگري هستند كه نه تنها بايد خواص كائوچوي طبيعي را داشته باشند ، بلكه از آن هم بهتر هم كار كند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:12 PM
چگونه نژادهاي بشر گوناگون شد؟


دانشمندان دلايلي دارند كه مي گويند : پيدايش بشر در يك مكان معين بوده ، و همه نژادهاي بشري از يك نياي مشترك به وجود آمده اند .
نياي مشترك بشر ، آنگونه كه برخي از دانشمندان گفته اند ، بسيار شبيه به بشر امروزي بوده و جاي پيدايشش نيز در آسيا پنداشته مي شود .
برخي ديگر از دانشمندان معتقدند كه بشر هاي ابتدائي در چند محل متفاوت و در زمانهاي مختلفي ، پديد آمدند . سپس با هم برخورد كرده و با آميزش ، نژادهاي امروزي را پديد آوردند .
حدود 500 هزار سال پيش ، در آسياي غربي اجداد بشر ، در گروههاي كوچكي ، زندگي ميكردند .
در اين گروههاي كوچك و از هم جدا ، نخستين علائم اختلاف در شكل سر ، كاسه چشم يا اختلاف در ساختمان بدن ، پديد آمد . سپس اين گروهها در جستجو جاهاي جديدي براي زندگي خود بر آمدند .
حدود 300 هزار سال پيش ، چند گروه از انسانهايي كه در آسياي غربي مي زيستند ، به طرف جنوب شرقي يعني اندونزي ، به راه افتادند . برخي هم رو به شمال ، به طرف چين حركت كردند .
اندكي بعد ، مهاجرتهاي ديگري رخ داد و انسانها به ساير نقاط زمين كوچ كردند . برخي از آنها به علل گوناگوني تغيير شكل دادند و برخي ديگر باهم در آميختند .
محققان جديد مي گويند : بشر داراي سه ( ريشه) يا سه بخش عمده است كه عبارتند از :
1- قفقازي كه شبيه مردمي است كه در كوههاي قفقاز زندگي مي كردند . اينها را دانشمندان قديم ، نمونه نژاد (سفيد) مي پنداشتند .
2- مغولي كه شبيه مغولهايي هستند كه در مغولستان آسيا مي زيستند .
3- زنگي كه شبيه سياهاني است كه در مناطق جنگلي افرقا زيست داشتند .
دانشمندان پيشين ، بشر را با توجه به رنگ پوستش به پنج گروه تقسيم مي كردند . ولي اين تقسيم بندي ديگر درست نيست . زيرا از رنگ پوست نمي توان به ريشه و گروه اصلي بشر پي برد .
همچنين هيچگونه نشان ويژه ديگري ماند شكل سر ، نوع خون يا شكل بيني نمي توان به تنهايي ما را راهنمائي كند به اينكه فردي به فلان نژاد بستگي دارد . بلكه براي اين كار لازم است بسياري از نشانهاي ويژه بدني با هم مورد توجه قرار دهيم .
بنابراين ، نژاد را اينگونه مي توان تعريف كرد :
نژاد عبارتست از گروههايي از مردم كه همه با هم برخي ويژگي هاي مشخص بدني دارند . اين ويژگي ها را آنان از نياكان خود به ارث برده اند و همين ويژگيها آنان را از گروههاي ديگر ، جدا مي سازد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:13 PM
چه كسي نخستين نقشه جغرافيايي را ترسيم كرد ؟


آيا مي دانيد كه چقدر دشوار است اگر بخواهيد جاي دقيق خيابانها و ساختمانهاي شهر خود را بيان كنيد ؟ ولي اگر بخواهيد بجاي اين كار ، تصويري كلي يا نموداري از موقعيت مكاني آنها را تهيه كنيد ، قطعا ساده تر انجام خواهد گرفت . هرگاه چنين كاري را بكنيد شما يك نقشه جغرافيايي ترسيم كرده ايد .
نخستين نقشه اي كه ما از آن نشاني در دست داريم نقشه اي است كه روي گل رس ، رسم شده و سپس آنرا با آتش پخته اند . اين نقشه مربوط به بيش از 4000 هزار سال پيش است و مصريان آن را تهيه كرده بودند .
در روزگار باستان ، زمينداران حدود زمين خود را نشانه گذاري مي كردند .
پادشاهان نيز مرزهاي كشور خويش را بر روي نقشه اي مشخص مي كردند . ولي با اينهمه ، مشكل هنكامي پديد آمد كه مردم خواستند جاي قرا رگرفتن نقاط دور دست را نيز بر روي نقشه تعين كنند .
اشكال اين كار در گرد بودن زمين نهفته بود . به همين جهت اندازه گيري مسافتهاي دور ، به طور دقدق براي مردم دشوار مي نمود .
اخترشناسان كمك بزرگي به نقشه كشان كردند . چه مطالعات ايشان با اندازه و شكل زمين سر و كار داشت .
روزي مردي يوناني به نام اراتوستنز كه در 276 سال پيش از ميلاد به دنيا آمده بود ، به تعين مسافتها در اطراف زمين پرداخت و نتيجه كارش هم بسيار نزديك به حقيقت در آمد .
روش وي طوري بود كه محاسبه دقيق مسافتهاي شمال به جنوب را براي نخستين بار فراهم ساخت .
تقريبا در همان روزها بود كه هيپارخوس پيشنهاد كرد بياييندو يك نقشه جغرافيايي را با خطوطي از عرض و طول تقسم بندي كنند . بدين طريق ، خطهايي بنام (عرض جغرافيايي) يا مدارها ، و همچنين خطهايي بنام (طول جغرافيايي) يك نصف النهارها پديد آمدند .
هيپارخوس مي گفت :
هنگامي كه جاي صحيح مدارها و نصف النهارها را پيرا مي كنيم كه در وضع كرات آسماني ، خوب مطالعه كرده باشيم . اين نظر را بطلميوس نيز در قرن دوم ميلادي ، بكار برد و نقشه اي بياراست كه با خطوط طول و عرض جغرافيايي ، با فواصل مساوي ، تقسيم بندي شده بود .
كتاب هندسه بطلميوس تا پس از كشف امريكا نيز يك متن مستند به شمار مي رفت .
بر اثر كشفهاي كلمبوس و ديگران ، نقشه هاي جغرافيايي و دريايي ، بسيار مورد توجه قرار گرفت .
نخستين مجموعه بزرگ نقشه ها آبراهام ارتليوس در 1570 شهر (آنتورپ) منتشر كرد .
گراردوس مركاتور مردي بود كه پدر نقشه كشي مدرن شناخته شده . او نقشه اي ترسيم كرد كه (خطوط منحني ) كره زمين را توانست با خطوط راست بر روي كاغذ نشان بدهد .
اين نوع نقشه را (رسم در سطح ) خوانده اند ، زيرا كه در آن ، نقشه زمين به طور مسطح ترسيم يافته است .
در نخستين صفحه كتاب مركاتور تصويري از اطلس كه ديوي غول پيكر در افسانه هاي يونانست ، به چشم مي خورد . به همين علت است كه اكنون مجموعه نقشه هاي جغرافيايي را به نام اطلس مي خوانند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:14 PM
آيا كريستف كلمب نخستين كاشف آمريكا بود ؟

هنگامي كه از كشف سخن مي رانيم معناي ويژه اي از آن منظور داريم .
وقتي مي گوييم فلان جا كشف شده منظور اينست كه مردمي متعلق به تمدني ، براي اولين بار ، قدم به آنجا گذاشته اند ، بي آنكه از خود آنان كسي قبلا آنجا را هرگز ديده باشد .
بنابراين ، كاشف به كسي مي گويند كه بدينگونه براي اولين بار به جايي رفته و مردم و تمدن آنجا را به چشم ديده است . پس چنين سرزميني را او كشف كرده است .
اما اگر معناي كشف اينست پس چرا نگوييم كه پيش از آمدن اين كاشف يعني كرستف كلمب ، خود مردم آن سرزمين ، كاشف آنجا بوده اند ؟
به هر حال ، از ديدگاه تمدن غربي ، مي گوييم كه كلمبوس امريكا را كشف مرده است ، زيرا پس از كشف وي بود كه مردم از دنياي قديم پيوسته به اين دنياي جديد روي آوردند و آنجا را پر جمعيت كردند .
با صرفنظر از اين مطلب بايد اين نكته را نيز بگوييم كه پانصد سال پيش از آنكه كلمب چشم به دنيا گشايد ، نروژي ها آنجا را تا حدودي كشف كرده بودند . آنها بسوي غرب به راه افتادند و به ايسلند ، سپس به گرينلند و سر انجام به سرزمين اصلي امريكا ، دست يافتند .
با اينهمه ، آيا مي دانيد كه چيني ها سرگذشتي از يك مسافرت قديمتر در باره امريكا نقل مي كنند ؟
آنها مي گويند : كشتيرانان چيني در سياحت خود به جايي رسيدند كه همان كاليفرنياي امروزي است .
در ميان مردم جزاير درياي جنوب نيز ترانه اي خوانده مي شود كه درباره مردان بزرگ و ملي خود سروده اند. يعني آناني كه در روزگاران بسيار قديم ، از راه دريا به آمريكاي جنوبي رسيدند.
اين واقعه نيز مدتها پيش از آن رخ داد كه سفيد پوستان به امريكاي جنوبي يا به جزاير درياي جنوب پا گذاشتند .
اين چيزها كه ما را وا مي دارد كه بگوييم صدها سال پيش ،‌كشفهاي متعددي درباره امريكا صورت گرفته و بي شك قرنها پيش از كلمب ، مردمي ديگر امريكا را مي شناختند .
ما حتي مي توانيم بگوييم كه نه كلمبوس و نه نروژيها هيچكدام ابتكار (كشف) امريكا را در دست نداشتند . چرا كه سرخپوستان قرنها پيش از ورود سفيد پوستان ، در خاك امريكا مي زيستند ، و اينان بودند كه به راستي امريكا را كشف كرده بودند .
هرگز كسي نمي تواند مدعي شود كه سرخپوستان سفري براي كشف امريكا نپيموده باشند . چه گفته اند كه سرخپوستان از آسيا به اين سرزمين آمده اند .
ما به درستي نمي دانيم كه چه هنگام و چگونه آنان سفر خود را به امريكا آغاز كردند .ولي تصور مي كنيم كه دستيابي شان به اين سرزمين ،‌قرنها به طول انجاميده و گويا از راههاي گوناگوني ناگهان به آنجا قدم نهاده باشند .
همچنين ممكن است سرخپوستان ديدبانهايي هم در اختيار داشتند كه پيشاپيش آنان رفته ،‌راهها را در خشكي يا دريا ، تعين مي كردند .
اين ديده بانها را مي توان كاشفهاي واقعي امريكا دانست كه براي سرخپوستان ، كار مي كردند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:15 PM
از كدام نقطه ساعت شروع شد ؟


اكنون كه ما مي توانيم با هواپيماي جت ، مسافتهاي زيادي را اينگونه سريع بپيماييم ، اختلاف ساعت ، در نقاط مختلف جهان ، بيشتر محسوس گشته است .
مثلا ما مي توانيم (( نيويورك)) را در ساعتي معين ترك كنيم و اندكي بعد در((لوس آنجلس)) پياده شويم . همينكه به آنجا مي رسيم خواهيم ديد كه اختلاف ساعت ميان اين دو شهر چقدر محسوس است .
امريكا داراي چند منطقه زماني است . اين تقسيمبندي به سال 1833 صورت گرفت و طبق آن، ايالات متحده امريكا به چهار منطقه يا چهار كمربند زماني تقسيم گرديد .
اين مناطق عبارتند از :
منطقه شرقي
منطقه مركزي
منطقه كوهستاني
منطقه اقيانوس آرام
البته اين تقسيم بندي از روي نصف النهار صورت گرفته . نصف النهارها چندين خط فرضي هستند كه بر سطح كره زمين از قطب شمال به قطب جنوب ، كشيده شده اند .

كمربند زماني چيست ؟
نخست دايره اي گرداگرد زمين ترسيم مي كنيم كه 360 درجه دارد . هر 15 درجه از اين دايره يك كمربند زماني خوانده مي شود . پس ما 24 كمربند زماني داريم .
توضيح آنكه در هر 15 درجه يك نصف النهار ترسيم مي كنيم و هر آن قسمت از زمين كه ميان دو خط نصف النهار قرار گرفته ، يك كمربند زماني يا يك منطقه زماني ناميده مي شود .
هر منطقه زماني با منطقه پهلويي خود يك ساعت اختلاف دارد . اما نقاطي كه در داخل يك كمربند زماني واقعند ، همه از لحاظ ساعت باهم يكي هستند . بنابراين ، اگر به سمت مشرق در روي زمين حركت كنيم ، از هر كمربند زماني كه بگذريم ، زمان يك ساعت به جلو مي رود . مثلا اگر در كمربند نخستين كه مبدا حركت ماست ساعت 10 باشد ، همان لحظه در كمربند بعدي ساعت 11 است .
برعكس ، اگر بسوي مغرب حركت كنيم ، از هر كمربندي كه بگذريم ، زمان يك ساعت به عقب ميرود .
اكنون به نقشه فوق نگاه كنيد . مي بينيد كه همه نصف النهارها را بر خلاف معمول با خطوط راست ، ترسيم نكرده اند . علت آن است كه برخي از كشورها مي خواهند كه ساعت در همه جاي سرزمينشان يكسان باشد . از اينرو ، نقاطي كه بايد در كمربند زماني مجاور واقع شود ، چون نزديك به منطقه زماني ديگر است ، همه را با هم داخل يك منطقه بشمار مي آورند تا براي همه ساعت واحدي را در نظر گرفته باشند .
پس به همين دليل است كه در نقشه فوق مي بينيد برخي از خطوط نصف النهارها كج و معوج كشيده شده اند .
از باب مثال ، جورجيا ، بيشتر سرزمين فلوريدا و قسمت پايين شبه جزيره ميشيگان مي بايست به لحاظ كمربند زماني در منطقه مركزي اكريكا واقع شده باشند ، در حالي كه همه را جزء منطقه شرقي بشمار آورده اند .
بسيار خوب ، پس از آنكه مناطق زماني را در روي كره زمين تعيين كرديم و دانستيم كه هر منطقه پهلويي خود يك ساعت اختلاف دارد ، ببينيم از كدام نقطه دنيا اين اندازه گيري را شروع كرده اند . يعني مبدا ساعت كجاست ؟
مبدا ساعت از منطقه گرينويچ در انگلستان است كه بر روي نصف النهار صفر قرار گرفته است بنابراين ، اگر از اين نقطه بسوي مشرق برويد بايد در هر 15 درجه يك ساعت بيفزاييد ، ولي اگر به سمت مغرب برويد بايد در هر 15 درجه يك ساعت كم كنيد .
مثال = هرگاه در (( گرينويچ )) ساعت 12 ظهر باشد ، در كاليفرنيا ساعت 4 صبح است . زيرا از گرينويچ تا كاليفرنيا بايد 9 منطقه زماني را ، كه هر يك 15 درجه است ، به سمت مغرب بپماييم .
ولي اگر در (( گرينويچ )) ساعت 12 ظهر باشد ، در مصر 2 بعد از ظهر است . زيرا اگر بخواهيم از گرينويچ ، به مصر برويم بايد به سمت مشرق فقط از دو منطقه زماني بگذريم .
خط بين المملي تاريخ چيست؟
در آن طرف كره زمين ، درست در نقطه مقابل گرينويچ ، خط مفروض ديگري ترسيم شده كه نامش خط بين المللي تاريخ است .
اگر شما از اين خط بگذريد و رو بسوي مغرب داشته باشيد ، يك روز كامل را از دست مي دهيد . ولي اگر رو به مشرق از آن عبور كنيد يك روز كامل را بدست آورده ايد

mehraboOon
06-18-2011, 11:15 PM
نخستين يكتاپرستان كيانند ؟

عقيده به خداي يكتا را توحيد مي ناميم . ولي عقيده به خدايان متعدد شرك نام دارد .
بسياري از دينهاي گذشته ، يعني دينهايي كه امروزه ديگر پيرواني ندارند ، مذاهب (( چند خدايي)) بودند . مانند دين مصريان ، بابليان و دين آشوري ، يوناني ، رومي و نروژي .
در زمانهاي بسيار قديم و در ميان انسانهاي بسيار قديمي ، در همه جا دينهاي چند خدايي ، وجود داشت .
فكر توحيد يا يكتاپرستي در تاريخ اديان پديده اي نو است و همانگونه كه كاوشگران درنشناس مي گويند ، اين فكر كاملترين و بهترين تعبيري است از حقيقت و روح دينداري .
يكتاپرستي مي گويد ، ارزشهاي معنوي و اخلاقي ما بايد داراي يك پايه ثابتي باشد ، و آن هم جز خداي يكتا چيز ديگري نمي تواند باشد . سراسر جهان هستي و همه ارزشها به اين خداي يكتا ، بستگي دارد .
مدتها طول كشيد تا فكر يكتا پرستي رشد يافت .مي گويند ، نخستين بار گرايش به فرامانرواي يگانه در مردم پيدا شد . يعني فقط يك پادشاه يا يك فرمانروا بايد سرآمد مردم ديگر باشد . از اين فكر ، انديشه ديگري پيدا شد . يعني انديشه جستجوي خداي يكتا كه برتر از خدايان ديگر بوده، پادشاه و فرمانرواي آنها باشد . از اينرو يونانيان قديم زئوس را برتر از همه خدايان ديگر خود ، مي شمردند .
همين فكر در ميان بابليان و مصريان نيز پيدا شد . از اينرو بابليان خداي خدايان خود را مردوك ناميدند ، و براي مصريان (را) فرامانرواي خدايان آن ملت بشمار آمد . پس در اين مرحله هنوز پرستش خدايان متعدد وجود داشت ، منتها يك خدا را برتر از خد ايان ريگر مي شمردند .
گام بعدي همان مرحله يكتاپرستي بود . بر طبق اين عقيده گرچه خدايان متعددي وجود داشتند ، ولي تنها يك خدا را سزاوار پرستش مي دانستند .
حدود 14 قرن پيش از ميلاد بود كه كوششي در مصر براي ترويج فكر يكتاپرستي آغاز شد .
در اين هنگام خورشيد بعنوان خداي يگانه ، معرفي گرديد . اما اين عقيده بزودي با شكست روبرو شد . حدود 800 سال پيش از ظهور مسيح مذهب زرتشت در سرزمين فارس براي معرفي خداي يكتا و بزرگ ، بپا خاست .
يكتاپرستي واقعي آن بود كه دينهاي حضرت مسيح و موسي و پيامبر اسلام آوردند كه طبق نوشته تورات ، از آيين عبريان سرچشمه مي گرفت .

mehraboOon
06-18-2011, 11:16 PM
تكامل چيست ؟


راستي آغاز پيدايش اين همه موجودات زنده با ساختمان پيچيده اندامشان چه بوده است ؟
كاوش درباره اين موضوع بين دانشمندان نظريه تكامل را پديد آورد .
نظريه تكامل چيست ؟
اين نظريه به ما مي گويد : همه گياهان و حيواناتي كه امروزه در جهان يافت مي شود روزي به شكلهاي ساده تري بودند و آنگاه به تدريج در مسير طبيعي خود ، به صورت امروزيشان ، رشد يافتند .
تازه ، شكلهاي ساده ديروزي نيز ، شكل تكامل يافته اي از موجودات بسيار ساده تر ديروزي بوده اند . همينگونه پيش مي رويم و ميليونها سال به عقب بر مي گرديم تا به دوراني مي رسيم كه زندگي خود تازه در آنجا آغاز شد . در آنجا فقط توده بسيار كوچكي از پرتوپلاسم ژله مانند ، وجود داشت . مي گويند كه اين آغاز زندگي همه موجودات زنده بوده است .
دانشمندان سه (نشانه) آورده اند كه آنها دليل بر درست بودن نظريه تكامل پنداشته اند . اين سه نشانه عبارتند از :
1- سنگواره ها . دانشمندان در سنگواره هايي كه از قرنها پيش ،از گياهان وحيوانات باقي مانده، مطالعه كرده اند . آنان مي گويند كه اين سنگواره ها پيمايش مراحل تكامل را در پاره از موجودات زنده عملا نشان مي دهند .
سنگواره اي كه از بشر ابتدائي در دست است به زماني حدودا بيست ميليون سال پيش مي رسد .
سنگواره برخي از حيوانات خرچنگ مانند ، به پانصد ميليون سال پيش ، باز مي گردد .
همچنين ، اين سنگواره ها نشان ميدهند كه ماهيها قبل از حيوانات دوزيستي رشد يافته اند . دو زيستان نيز پيش از خزندگان ، و خزندگان پيش از پرندگان از مراحل تكامل گذشته اند . همينگونه ساير جانوران و گياهان نيز از نردبان تكامل بالا رفته اند .
دانشمندان معتقدند كه همين امر ثابت ميكند كه زندگي پيوسته از شكلي به شكل ديگر درآمده و تكامل يافته است .
2- رويان شناسي . (رويان) يعني جنين . رويان شناسي عبارتست از مطالعه در رشد ابتدائي يك موجود زنده از تخم .
مثلا در بررسي رشد جوجه اي كه از تخم پديد مي آيد ، مراحلي را در مي يابيم . مي بينيم كه يك بار جنين مانند (ماهي) در آب شناور است . سپس مانند (دوزيستان) زندگي ديگري پيدا مي كند . آنگاه از مرحله (خزندگي) مي گذرد و سرانجام به شكل ويژه خود كه نوعي پرنده است ، در مي آيد .
جنين همه حيوانات پيش از تولد ، همه از اينگونه مراحل مي گذرند و تاريخ تكامل خود را سراسر در اندك زماني ، طي مي كنند .
3- بدن حيوانات زنده . مي بينيم كه مثلا ساختمان استخوان و عضله پره هاي لاك پشت آبي ، بال يك پرنده ، بالهاي ماهي بال ، پاهاي جلوي اسب همه شبيه به يكديگرند .
اينها كه گفتيم برخي از نشانه هايي بود كه دانشمندان را به نظريه تكامل ، رهنمون گرديده
است .

mehraboOon
06-18-2011, 11:17 PM
نخستين پرچم از كدام ملت بود ؟

اين فكر كه هر ملتي بايد پرچمي داشته باشد ، ولي خود پرچم چيزي است كه از زمانهاي بسيار دور ، وجود داشته است .
در جنگها ، پرچم براي نشان دادن محل فرمانده هان ، به كار مي رفت .
در روزگار بسيار قديم ، بيشتر پرچم ها تنها يك تيرك خميده ، بود . پرچم يونان باستان فقط يك قبضه سلاح يا يكي از حروف الفبا بود كه بر فراز تيركي نصب گرديده و حمل مي شده است .
نخستين پرچمي كه از پارچه درست شد اختراع روميان بود .آنان پارچه اي مربع شكل را بر روي ميله اي چسبانيده ، آن را از عرض بر فراز نيزه اي قرار مي دادند .
ايالات متحده امريكا نيز موقعي داراي پرچم ملي شد كه داشتن يك پرچم ملي ، هنوز فكر تازه اي در جهان بشمار مي رفت .
در آن روزها ، بيشتر ملتهاي اروپايي زير پرچم پادشاه خود مي جنگيدند .
فرانسه پرچم سفيدي داشت كه متعلق به خانواده بوربن بود .
پرچم ملي و اصيل انگلستان پرچم سنت جورج بود . اما شكل كنوني پرچم اتحاد انگلستان در اول ژانويه 1801 اعلام گرديد .
شايد قديميترين پرچمهاي ملي ،پرچم كشورهاي دانمارك و سوئيس باشد ؛ چه اولي به سال 1219 و دومي در 1339 ميلادي پديد آمد .
پس از آنكه ايالات متحده پرچمي ملي براي خود برگزيد بسياري از ملتهاي ديگر از آن پيروي كردند .
پس از انقلاب فرانسه ، اين كشور پرچم سه رنگ را پذيرفت اما ايتاليا پرچم سبز ، سفيد و قرمز خود را براي نخستين بار به سال 1805 درست كرد .
در قرن 19 نيز بسياري از جمهوري هاي امريكاي جنوبي ، پرچم هاي براي خويشتن طرح كردند ، وو خلاصه از فكر داشتن يك پرچم ملي در سراسر جهان استقبال مي شد .
آيا مي دانيد كه در صحنه هاي نخستين جنگ انقلابي امريكا ، ملتهاي مستعمره اين سرزمين ، براي خود داراي پرچمي بودند ؟
مثلا ماساچوست پرچمي داشت كه يك درخت كاج نقش آن بود .
كاروليناي جنوبي براي پرچم خود نشان مار زنگوله دار را برگزيده بود .
نيويورك نيز پرچك سفيدي داشت كه روي آن يك سگ آبي به رنگ سياه ، نقش بسته بود .
در طرح پرچم امريكا نخست پيشنهاد شده بود كه پرچم اتحاد انگلستان نيز در آن گنجانده شود . ولي اين پيشنهاد رد شد و به حاي پرچم اتحاد انگلستان ، امريكائيان سيزده ستاره بر روي پرچم خود ، ترسيم كردند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:17 PM
چگونه افسانه ها پديد آمدند ؟


هميشه بشر خواستار اين بوده كه چگونگي هاي جهان را دريابد . او هميشه كوشيده تا چيزهايي را كه در جهان رخ مي دهد ، به گونه اي تفسير كند .
گرچه امروزه ، دانش به بيان بسياري از چيزها پرداخته ، ولي در روزگاران بسيار گذشته ،بشر مجبور بود كه از پيش خود تفسير و بياني ، براي اين چيزها بسازد .
بشر در آن روزها با شگفتيهاي بسياري روبه رو شد كه درست نمي توانست بفهمد آنها چه هستند
نمي دانست چرا خورشيد ، پيوسته و به طور منظم ، طلوع و غروب مي كند ؟
چرا فصلهاي گوناگون پديد مي آيد ؟
چگونه ستارگان پديد آمده اند و چرا اينگونه در فضا گردش مي كنند ؟
بشر همينگونه درباره رويدادهاي زندگي خود نيز به انديشه پرداخت . مي خواست بفهمد كه چگونه حوادث پيش بيني نشده ، رخ مي دهد ؟
چرا آدمي خواب مي بيند ؟
چرا انسان بيمار مي شود ؟
مردم از كجا آمده اند و پس از مرگ به كجا مي روند ؟
جهان و همه آنچه در آن است ، چگونه آفريده شده ؟
همه اين پرسشها راانسانهاي نخستين از خود مي كردند و آنگاه براي يافتن پاسخ ، بسي مي كوشيدند .
هر قبيله در هر جاي زمين كه زندگي داشت ، به گونه اي ، چگونگي اين امور را بيان مي كرد .
ولي اين بيانها هميشه به نحوي بود كه با محيط ويژه آنها تناسب داشت . از اينرو داستانهاي خيال انگيزي ، براي بيان رويدادهاي جهان ، سروده شده كه ما اين داستانها را امروز افسانه مي خوانيم .
هرگاه همه افسانه هاي ملتي با هم يك جا در نظر گرفته شود ، ميتولوژي يا افسانه ها و اساطير پديد مي آيد .
بشرهاي ابتدائي مي كوشيدند تا دنياي خود را در قالب شخصيتها يا انسانهاي خيالي ، وصف كنند. از اينرو ، اشياي گردادگرد خود را مانند اشخاصي مي پنداشتند كه مانند خودشان فكر و تدبير داشتند و برخي از آنها هم از نيروي بزرگي برخوردار بودند .
از اينجا بود كه برخي از حيوانات ، گياهان ، ستارگان ، رودها ، خورشيد و ماه به مرور ايام ، خداياني پنداشته شدند كه نيروي سحر آميزي برايشان تصور ميشد .
برخي از اين خدايان ، به نظر مردم ، خوب و مهربان بودند . ولي برخي ديگر شرير و بد كار بودند كه براي مردم درد ، گرسنگي و مرگ پيش مي آوردند .
چون مردم قديم خدايان را موجوداتي با عقل مي پنداشتند ، دست نيايش نيز به سوي آنها دراز مي كردند . مثلا مي گفتند چون خورشيد داراي فكر است ، مي توان از او خواهش كرد تا نور خود را بيشتر براي رشد گياهان بتاباند .
خداي باران را نيز نيايش مي كردند . چون مي پنداشتند كه او نيايش آنها را خوب مي فهمد .
براي نيايش هريك از اين خدايان خيالي ، راهي معين بود كه مردم مي پنداشتند اگر كسي از راهي ديگر به عبادتش بپردازد ، آن خدا خشمگين مي شود .
هدف از انجام اين عبادتها آن بود كه رابطه بشر با خدايان به وضع خوبي حفظ شود . در پرتو همين امر بود كه انسان مي پنداشت كه ديگر مي تواند رويدادهاي طبيعت را خود كنترل كند و براي خويشتن ، زندگي بهتري بوجود آورد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:18 PM
ستارگان افتان چيستند ؟

هزاران سال بود كه بشر ستارگاني را مي ديد كه از آسمان فرو مي ريزند ، ولي نمي دانست كه آنها چه هستند و از كجا مي آيند .
برخي چنين مي پنداشتند كه آنها از جهان ديگري فرود مي آيند . ولي ما امروزه مي دانيم اين چيزهايي كه از آسمان فرو مي ريزند ، هرگز ستاره نبوده ، بلكه اجسامي هستند به نام ((شهاب))
شهابها اجسام سخت وكوچكي هستند كه در فضا به گردش در مي آيند و ممكن است كه حتي از درون جو زمين هم بگذرند .
ما شهابها را هنگامي مي بينيم كه وارد جو زمين مي شوند . چه در اين صورت دنباله اي نوراني از خود بجاي مي گذارند .
وقتي كه شهاب با هواي زمين برخورد مي كند، حرارتي بسيار توليد مي شود كه همين حرارت است كه آن دنباله نوراني را پديد مي آورد .
شگفت اينست كه بيشتر شهابها بقدري ريزند كه گاهي به اندازه سر يك سنجاق مي رسند . ولي البته گاهي هم ممكن است كه وزن يك شهاب به چند تن برسد .
بيشتر شهابها را همان حرارتي نابود مي كند كه در برخوردشان با جو زمين توليد شده . تنها قسمتهاي بزرگتر شهابهاست كه باقي مي ماند و به زمين مي رسد .
دانشمندان معتقدند كه در هر شبانه روز صدها شهاب بسوي زمين فرو مي ريزد .
ولي چون بيشتر سطح زمين آب است آنها معمولا در اقيانوسها يا درياچه ها غرق مي شوند .
گاهي ممكن است فقط يك شهاب در آسمان آشكار شود و به سوي جهتي به گردش در آيد .
ولي شهابها معمولا در گروهاي دسته جمعي ، يعني صدتا صدتا ، به حركت مي آيند . لحظه اي كه زمين در گردش خود به يكي از اين گروه ها نزديك مي شود ، بر اثر برخورد جو با آنها منظره اي ديده مي شود كه ريزش شهابها نام دارد .
شهابها از كجا مي آيند ؟
اكنون اخترشناسان معتقدند كه شهابها همان تكه هاي خرد شده ستارگان دنباله دار هستند.
چون ستاره دنباله داري خرد مي شود ، ميليونها تكه ازآن پراكنده مي شود كه همچنان به گردش خود در فضا ادامه مي دهند .
گروه شهابها در مسير يا مدارهايي منظم حركت مي كنند و از هر سال يك بار گذارشان از مدار زمين مي افتد .
چون تكه اي از شهاب به زمين برسد قطعه اي بدست ما مي آيد كه آنرا سنگ شهاب يا (شخانه) مي نامند . علت فروافتادن اين سنگ كشش نيروي جاذبه زمين است .
در زمانهاي بسيار پيش ، يعني در سال 467 پيش از ميلاد ، سنگ شهابي به زمين افتاد و اين حادثه بقدري مهم تلقي شد كه تاريخنويسان رومي آن را يادداشت كردند !

mehraboOon
06-18-2011, 11:30 PM
راه شيري كدام است ؟

گويا در آسمان چيزي اسرار آميزتر و داراي ظاهري شگفت آور از راه شيري نباشد . راه شيري مانند يك رديف جواهر از اين سو به آن سوي آسمان كشيده شده است .
در قديم چون مردم به اين منظره دلربا مي نگريستند ، از زيبائي و شگفتي آن مبهوت ميشدند ، ولي چون نمي دانستند كه آن چيست با تشبيه منظره اش به راه شيري ، همه گونه شگفتي و زيبائي را كه در آن يافته بودند ، بيان مي كردند .
در اوايل عصر مسيحي ، مردم آن را راهي براي فرشتگان مي پنداشتند كه از آنجا به آسمان پرواز مي كردند .
گاهي هم آن را در دهانه آسمان مي پنداشتند .تا مردم بتوانند از اين دريچه ، شكوه آسمان را نظاره كنند .
امروزه ما با آنكه حقايقي درباره راه شيري بدست آورده ايم ولي هنوز اهميت و شگفتي آن همچنان باقي است . چه اين حقايق نيز به همان اندازه خيره كننده است كه پندارها و افسانه هاي ديروز !
راه شيري چيزي جز همان كهكشان ما نيست . كهكشان تقريبا به يك ساعت مچي مي ماند ، يعني پهن است و گرد . اگر بتوانيد بر فراز آن شويد و از بالا نگاهش كنيد آن را مانند يك ساعت مچي بسيار بزرگ مي يابيد . ولي ما چون در اندرون اين كهكشان بسر مي بريم نگاهمان هميشه به لبه آن مي افتد .
اين است كه ما آن را بطور خميده ، گرداگرد خود ، مي بينيم .
رنگ سپيد شيري كهكشان به سبب ميليونها ستاره ايست كه در درون آن موج ميزنند . دست كم سه ميليارد ستاره در اين كهكشان غوطه ورند !
درباره وسعت كهكشان نيز بايد اينگونه محاسبه كرد كه :
از مركز كهكشان تا خورشيد 27000 سال نوري راه است . در حاليكه از خورشيد تا زمين را نور فقط در هشت دقيقه مي پيمايد ، اكنون خود حدس بزنيد كه بزرگي كهكشان ما تا چه پايه است .
كهكشان مانند چرخي به دور محور خود مي گردد . حدود دويست ميليون سال طول مي كشد تا كهكشان از نقطه اي كه ما هستيم ، فقط يك بار بگذرد !

mehraboOon
06-18-2011, 11:31 PM
چرا گرفت ماه و خورشيد كم روي ميدهد ؟

ماه كه به دور زمين مي چرخد اگر در مسير خود ، ميان زمين وخورشيد قرار بگيرد ، سايه اش بر سطح زمين افتاده در اين هنگام (خورشيد گرفتگي) يا كسوف را پديد مي آورد .
خورشيد فقط در زماني صورت مي گيرد كه ماه نو است . چون در اين هنگام است كه ماه بر فراز زمين در طرفي واقع شده كه رو به سمت خورشيد دارد . اگر توجه كرده باشيد در روز روشن ، ماه نو را بسيار ديده ايم و اين به همان دليل است كه ماه نو بر فراز اين قسمت از زمين،بين ما و خورشيد ، قرار گرفته است .
اكنون شما مي پرسيد ، پس چرا مرتب در آغاز هر ماه نو ، خورشيد نمي گيرد ؟
پاسخ شما اين است :
ماه در سفر 29 روزه خود به گرد زمين، گاهي بالا و گاهي پايينتر از مدار زمين حركت مي كند. بنابراين ، بسيار كم روي مي دهد كه خط سيرش درست بر روي خط سير ومدار زمين بيفتد . ماه فقط در صورتي مي تواند چهره زمين رااز نور خورشيد مانع شود كه در روز بر فراز آسمان بالا آمده و ضمن گردش خود ، بر روي مدار زمين افتاده باشد .
خورشيد ممكن است به طور كامل ، يا حلقه وار و يا قسمتي بگيرد .
اگر ماه كاملا جلوي نور آفتاب را بگيرد ، خورشيد به طور كامل گرفته است . ولي هميشه ماه در يك فاصله معين از زمين قرا رنمي گيرد . چه اغلب از زمين آنقدر دور است كه نمي تواند تمام سطح خورشيد را از نظر ما بپوشاند . آنگاه چون كسوفي رخ بدهد مي بينيم كه ماه به گونه صفحه ايدايره اي و تاريك در آمده و طوري سطح خورشيد را پوشانيده كه تنها دايره اي بسيار باريك از آن ، در اطراف ماه باقي مانده است .
اين دايره روشن را ميگويند ((حلقه)) و اينگونه كسوف را كسوف حلقه وار مي نامند .
كسوف ناقص نيز هنگامي رخ ميدهد كه تنها قسمتي از صفحه ماه ميان زمين و خورشيد ، حايل شده باشد .
اما ((ماه گرفتگي)) يا خسوف تنها زماني روي مي دهد كه ماه كامل باشد . چه در اين هنگام است كه ماه در قسمتي از زمين بر فراز آسمان بالا آمده كه شب است و زمين هم كاملا پشت به خورشيد دارد .
آري ، در چنين صورتي است كه ماه كم كم وارد سايه مخروطي شكلي مي شود كه در آنسوي زمين ، براثر غيبت آفتاب ، پديد آمده . پس در اين هنگام زمين مانع رسيدن نور آفتاب به ماه مي شود و اينجاست كه گرفتگي ماه به طور كامل رخ مي دهد .
اما اگر تنها قسمتي از ماه وارد سايه تاريك و مخروطي شود ، خسوف به طور ناقص انجام گرفته است .
در برخي سالها ماه گرفتگي هرگز نداريم ، ولي گاهي هم يك تا سه بار در سال ، ماه گرفتگي رخ مي دهد .
برعكس ، خورشيد گرفتكي همه ساله بايد رخ دهد و گاهي هم تا پنج بار تكرار مي شود .
در حدود 360 سال يكبار در هر نقطه اي از زمين يك كسوف (خورشيد گرفتگي) كامل قابل رويت است .

mehraboOon
06-18-2011, 11:31 PM
چراغروب آفتاب قرمز رنگ مي نمايد ؟


غروب سرخ فام زيبا با آنهمه رنگهاي بهم آميخته و مواجش ، يكي از دلپذيرترين مناظر طبيعي است . به هنگام تماشاي اين منظره شايد هم به خود گفته باشيم : ((اوه ، خورشيد چه قرمز شده !))
البته بايد يدانيم كه اين خود خورشيد نيست كه هنگام غروب ، قرمز مي شود . بلكه اين تنها نظر ماست كه در آن لحظه خاص ، خورشيد را بدينگونه جلوه گر مي يابيم .
آري ، درست در همان لحظه اي كه خورشيد به نظر ما قرمز رنگ مي آيد ، مردمي كه هزاران فرسنگ در جهت غرب از ما دورند ، هرگز آن را بدين رنگ نمي بينند .
تنها چيزي كه به هنكام غروب فرق كرده ، و باعث رنگ قرمز خورشيد شده مسافتي است كه نور آفتاب بايد آن را در داخل اتمسفر يا جو زمين بپيمايد .چه هر اندازه كه خورشيد از افق پايينتر مي رود مقدار مسافتي كه نور در جو مي پيمايد ، بيشتر مي شود .
اكنون بخاطر آوريم كه نور آفتاب تركيبي است از نور هاي رنگارنگ . نور آفتاب بطور عادي به نظر ما سفيد جلوه مي كند . ولي چون جو زمين ، يعني هواي گردا گرد آن از ذرات هوا ، غبار ، بخار آب و ساير اجسام ناخالص مملو است ، از اينرو نوري كه از آن عبور ميكند ، به وسيله اين ذرات به رنگهاي گوناگوني منعكس مي شود .
اتمسفر يا جو زمين به گونه اي است كه نور بنفش ، آبي و سبز را بيشتر از نور قرمز و زرد منتشر مي كند . از اينرو چون خورشيد در افق رو به پايين مي رود ، جو زمين رنگهاي قرمز و زرد را بيشتر در خود نگه داشته ، بيشتر آنها را بديد ما مي آورد . پس به همين دليل است كه افق هنگام غروب به رنگ قرمز جلوه گر مي شود .
در ضمن ، همين سيستم خاص نور افشاني كه در جو زمين وجود دارد ، براي ما مطلب ديگري نيز روشن ميسازد . آن اينكه چرا ما آسمان رابه رنگ آبي مي بينيم ؟ نور بنفش و آبي داراي امواجي كوتاه هستند ، يعني حدود ده مرتبه سريعتر از امواج نور قرمز در جو زمين پخش مي شوند . اين نكته مي رساند كه اشعه قرمز خود به طور مستقيم در جو زمين حركت مي كنند ، ولي امواج آبي بايد به وسيله ذرات هوا ، آب و غبار پخش گردند پس وقتي كه ما سر به آسمان بلند مي كنيم ، در حقيقت امواجي را مي بينيم كه بدين گونه پخش شده اند . آنگاه از همين رو است كه آسمان به نظرمان آبي مي آيد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:32 PM
آيا مي دانيد جهان چقدر بزرگ است ؟

هرگز ممكن نيست كه بشر يك تصوير واقعي از بزرگي جهان ، به ذهن خود بياورد .
ما نه تنها نمي دانيم جهان چقدر بزرگ است ، بلكه تصوير بزرگي آن را هم نمي توانيم بكنيم . اكنون بياييم و از (زمين ) شروع كنيم .
زمين بخشي از (منظومه شمسي) است ،البته بخش بسيار كوچكي .
زيرا منظومه شمسي عبارت است از :
1- خورشيد
2- سياره هايي كه به دور خورشيد مي چرخند .
3- ستاره هاي بسيار كوچكي كه خود ، سياره هايي خردند.
4- شهابها
و اين منظومه شمسي خود ما . اما اين منظومه خود بخش بسيار كوچكي است از منظومه ديگر كه آن را كهكشان مي نامند .
كهكشان از ميليونها ستاره درست مي شود . بسياري از اين ستاره ها بزرگتر از خورشيد ما هستند ، و هريك از اين ستاره ها ممكن است به منظومه اي ، چون منظومه شمسي ما ، تعلق داشته باشد .
پس ستاره هايي كه در كهكشان خود مي بينيم همه براي خود خورشيد هايي هستند . البته به كهكشان راه شيري هم گفته اند. اين خورشيدها آنقدر از ما دورند كه فاصله آنها را بجاي كيلومتر به سال نوري اندازه مي گيرند . 90656040000000 كيلومتر راه را مي پيمايد .
نزديكترين ستاره درخشان به زمين آلفا است كه به برج قنطورس تعلق دارد .
آيا مي دانيد اين ستاره چقدر از ما دور است ؟
آلفاي قنطورس حدود 40232500000000 كيلومتر با ما فاصله دارد !
تا اينجا ما تنها در مورد كهكشان خود صحبت مي كرديم . كهكشاني كه به اندازه يكصد هزار سال نوري است .
پس اگر مي خواهيد بدانيد كه اين كهكشان ، يعني فقط كهكشان ما چه فضايي را اشغال كرده بياييد يكصد هزار را ضرب در عدد 965604000000 كنيد . رقم سرسام آوري كه بدين گونه بدست مي آوريد عرض كهكشان ما را نشان مي دهد . تازه اين كهكشان يك جزء بسيار كوچكي است از يك منظومه ديگر .
شايد در آنسوي راه شيري ، ميليونها كهكشان ديگر باشد ، و شايد هم همه اين كهكشانها خود جزء بسيار كوچكي از يك منظومه بزرگتر باشند !
بنابراين ، در مي يابيد كه چرا ما عاجزيم از اينكه ما حتي درباره بزرگي جهان فكر كنيم . شگفتر آنكه دانشمندان معتقدند كه اين جهان پيوسته در حال گسترش است . يعني ، از هر چند بيليون سال ، دو تا از كهكشانها به دو برابر كنوني خود ، از همديگر فاصله ميگيرند (بيليون = 1000000000 ).

mehraboOon
06-18-2011, 11:33 PM
روشن ترين ستاره كدام است ؟


آيا هيچ تاكنون به آسمان نگاه كرده ايد تا روشن ترين ستاره را بيابيد ؟
شايد تصور كنيد ستاره گاني كه به چشم مي آيند از شمار بيرونند . ولي خير ، ستارگاني كه با چشم غير مسلح قابل ديدن هستند ، حدود شش هزارند .
يك چهارم آنها در جنوب واقعند كه از اين رو نمي توان آنها را در آمريكاي شمالي تماشا كرد .
اختر شناسان يوناني ، در دو هزار سال پيش ، ستارگان را از نظر بزرگي و درخشندگي به دسته هايي تقسيم كرده اند .
پيش از اختراع تلسكوپ ، ستارگان تنها تا شش درجه از لحاظ بزرگي و كوچكي قابل تشخيص بودند . يعني درشتترين ستارگان ، روشن ترين آنها بودند و سپس ستارگاني كه كه به ترتيب شش مرتبه از آنها كوچكتر بودند، بتدريج كم نورترين آنها به شمار مي آمدند .
اما از اينها كوچكتر ديگر ستاره اي قابل رويت نبود .
ولي امروزه توانسته اند حتي ستارگاني را كه بيستو يك بار كوچكترند ، به كمك تلسكوپ ، مشاهده كنند .
هر ستاره اي به اندازه اي كه باشد ، از لحاظ روشنائي تقريبا دو برابر ونيم درجه ضعيفتر از ستاره اي است كه يك مرتبه از آن بزرگتر است .
بيست و دو ستاره هستند كه از همه ستاره گان ديگر بزرگترو روشن ترند.
درخشانترين اين ستاره ها نيز شعراي يماني است . بزرگي اين اختر را به عدد منهاي 6/1 نشان مي دهند .بنابراين ستاره (شعراي يماني) هزار بار روشنتر از ضعيفترين ستاره اي است كه با چشم غير مسلح ما قابل ديدن است .
ستارگان را هرچه با حجمهاي كوچكتر در نظر بگيريم تعدادشان بيشتر است . از اينرو ستارگاني كه از لحاظ بزرگي در رديف اول هستند ، فقط بيست و دو ستاره اند . ولي تعداد
ستارگان رديف بيستم حتي به يك ميليارد مي رسد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:34 PM
صورت فلكي يا برج ستارگان چيست ؟


آيا تا كنون ستارگان را طوري نگاه كرده ايد كه از نحوه قرار گرفتن آنها خطوط و شكلهايي در ذهن خود برايشان ترسيم كنيد ؟
در روزگار باستان مردم اين كار را تقريبا در همه جاي جهان مي كردند و به هر گروه از ستارگاني كه گرد هم قرار مي گرفتند ، نامي مي دادند .
پس هر گروهي از ستارگان بدينگونه در قالب شكلي ترسيم شده ، ميانشان رابطه اي برقرار مي گرديد . هر گروه از اين ستارگان را به فارسي يك (صورت فلكي) يا (برج) مي نامند ، ولي به انگليسي آنرا مي گويند : كانستلي شن كه از يك واژه لاتيني گرفته شده و به معناي (مجموعه ستارگان ) است .
واژه بالا كه امروزه به كار مي رود يادگار روميان قديم و حتي يونانيان بسيار قديم تر است . بخشي از چيزهايي كه يونانيان درباره ستارگان ميدانستند ، از مردم بابل فرا گرفته بودند .
بابليان برخي از شكلهايي را كه خود از روي ستارگان ترسيم كرده بودند ،‌نامگذاري مي كردند . بعضي ها به نام حيوانات و بعضي ديگر را به نامهاي پادشاهان ، ملكه ها و قهرمانان افسانه اي خود ، مي خواندند .
سپس يونانيا ن آمدند و آنان بسياري از نامهاي بابلي را دگرگون كرده ، نام قهرمانان خود را مانند هركول ، اريون و پرشاوش (فرزند زئوس) جايگزينشان كردند .
آنگاه روميان آمدند و آنان نيز به نوبه خود دگرگونيهاي بيشتري در برجها پديد آوردند .
امروزه براي برجهاي ستارگان همان نامهاي قديمشان هنوز بكار مي رود . ولي با اين وصف هميشه آسان نيست تصويري را كه اين نامها بازگو مي كنند ، در آسمان پيدا كرد . مثلا نام برج آكيلا را مي بريم كه به معناي عقاب است . همچنين برجهاي كلب اكبر و كلب اصغركه به معناي سگ بزرگ و سگ كوچك است . يا برج ميزان كه به معناي ترازو است . بنايراين ، شكل واقعي اين برجها چندان شباهتي به نامهايشان ندارد .
در حدود سال 150 ميلادي ، بطلميوس ، اختر شناس مشهور باستان ، چهل و هشت برج را نام برد كه خود آنها را بخوبي مي شناخت . البته همه آسمان با اين 48 برج پر نمي شود . از اين رو اختر شناساني كه بعدا آمدند برجهاي ديگري را نيز به صورت برجهاي بطلميوس افزودند .
برجهاي بعدي گاهي به نام وسايل و ابزار علمي نيز ناميده مي شدند . مانند : پرگار ،ميكرسكوپ و سكستان (زاويه ياب ). امروزه اخترشناسان 88 برج را در آسمان پيدا كرده اند .
هر برجي براي خود منطقه اي در آسمان پديد آورده . يعني هر ستاره اي تعلق به يكي از برجها دارد ، درست مانند اينكه هر شهري به كشوري تعلق دارد .
در گذشته ، مرزو حدود برجها را بسيار نا منظم ترسيم مي كردند و بسياري از آنها داراي خطوط منحني بودند .
ولي در 1928 اختر شناسان چنين تصميم گرفتند كه همه اين خطها را راست كنند ، تا طرح هريك از برجها فقط با خطوط راست قابل ترسيم باشد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:35 PM
زمين از چه موادي ساخته شده ؟


بشر هم اكنون در مرحله پيگردي ماه و كرات ديگر بر آمده ، ولي او هنوز به درستي نميداند كه زمين از چه چيزهايي درست شده است .
شايد بتوان در اين باره گفت كه : زمين ، گوي يا كره بزرگي است كه بيشتر آن از سنگ درست شده .
در اندرون زمين سنگهاي گداخته است ، ولي در بخش بيروني آن سنگهاي سختي وجود دارد . كمتر از يك سوم زمين خشكي بوده ، ولي بيش از دو سوم آن را آب فرا گرفته است .
حال بياييم و اندكي بيشتر دراين باره توضيح دهيم .
بخش بيروني زمين را پوسته اي از سنگ پديد مي آورد كه 16 تا 40 كيلومتر ضخامت دارد . اين پوسته را كره سنگي يا (سنگكره) مي نامند .
در قسمتهاي برجسته اين پوسته قاره ها قرار گرفته و قسمتهاي پستش را نيز آبهاي اقيانوسها ، درياها و درياچه ها فرا گرفته اند . تمام آبهايي كه بر سطح زمين است - يعني اقيانوسها ، درياچه ها ، رودخانه ها و همه جويبارهاي كوچك - به نام كره آبي يا (آبكره ) خوانده مي شود.
بشر تا كنون توانسته است فقط بالاترين قسمت از پوسته زمين را كاوش كند . بهمين جهت مشكل است بدانيم كه اندرون زمين از چه جنسي مي باشد .
از كندن چاهها و كانها به اين مطلب پي برده ايم كه هرچه بيشتر به عمق زمين ميرويم ، درجه حرارت آن افزونتر مي شود . تنها از سه كيلومتري از سطح زمين پايينتر ، به اندازه حرارت زياد است كه به آساني آب را به جوش مي آورد .
دانشمندان از بررسي زمين لرزه توانسته اند چيزهايي در پيرامون زمين كشف كنند . آنان معتقدند حرارت بدانگونه سريع كه در پوسته بالا مي رود ، هرگز با فرو رفتن در عمق زمين افزون نمي شود . از اينرو آنان چنين مي انديشند كه در مركز زمين نبايد حرارت به بيش از 5530 درجه سانتيگراد ، رسيده باشد .
البته مركز زمين بسيار داغ است . زيرا سنگها همه در آنجا آب مي شوند و اين بايد حداقل در يك حرارت 1200 درجه اي باشد .
پوسته زمين داراي دو لايه است :
1- لايه بالايي كه قاره ها را بوجود آورده و از گرانيت مي باشد .
2- در زير لايه گرانيت ، لايه اي كلفت از سنگهاي بسيار سخت وجود دارد كه آن را (بازالت)مي نامند (بازالت نوعي سنگ سياه آتشفشاني است).

دانشمندان معتقدند كه مركز زمين ، گويي از آهن گداخته است . قطر اين گوي حدودا 6430 كيلومتر است . ميان اين گوي و پوسته سنگي زمين ، قشري وجود دارد كه كلفتيش حدود 3220 كيلومتر است . اين قشر را غشاء مي نامند . گويا غشاء از نوعي سنگ به نام اوليوين ، زبرجد ، درست شده باشد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:36 PM
درخشش خورشيد از چيست ؟

ما چه در شب ستارگان درخشان را بنگريم و چه در روز خورشيد را ، در هر دو حال به اشيايي نگاه مي كنيم كه همه از يك جنسند ، ولي اين موضوع شايد براي شما اندكي شگفت آور بنمايد.
خورشيد درواقع يك ستاره است آنهم نزديكترين ستاره به زمين . زندگي به چهره اي كه ما شناخته ايم ، به خورشيد بستگي دارد . هرگز بدون حرارت آفتاب ، هيچ چيز زنده اي در زمين پديد نيامده و نمي آيد . بدون آفتاب ، هيچ گياه سبزي ، هيچ حيواني وهيچ انساني پيدا نشده و نخواهد شد .
خورشيد صدو چهل و نه ميليون هفتصد هزار كيلومتر از زمين فاصله دارد .
حجم يا جثه خورشيد يك ميليون سيصد هزار برابر، از زمين بزرگتر است .
با وجود اين ، جالب آن است كه هرگز خورشيد مانند زمين يك جسم سفت و سخت نمي باشد . زيرا حرارت سطح آن به 6093 درجه سانتيگراد مي رسد ، و شما مي دانيد كه چنين حرارتي مي تواند هر گونه فلز يا سنگ را يه گاز تبديل كند . از اين رو خورشيد بايد كره اي از گاز باشد .
سالها پيش ، دانشمندان عقيده داشتند كه خورشيد به اين دليل روشن و با حرارت است كه هميشه در حال سوختن مي باشد . ولي صدها ميليون سال است كه خورشيد گرما دارد و هيچ چيزي نمي تواند اينهمه مدت در حال سوختن باشد .
امروزه دانشمندان عقيده ديگري پيدا كرده اند ، مي گويند :
حرارت خورشيد آنسان پديد مي آيد كه ما در بمب اتمي مشاهده ميكنيم . يعني آنكه خورشيد پيوسته ماده را به انرژي تبديل مي كند .
درست است كه سوختن ماده آن را از شكلي به شكل ديگر در مي آورد ، ولي چون بخواهد به انرژي مبدل گردد ، به مقدار بسيار كمي ماده نياز است . پس بدينگونه مي توان از حجمي بسيار اندك ، انرژي بسيار زيادي بدست آورد . مثلا حدود سي گرم ماده ما را بس است تا برايمان چنان انرژي توليد كند كه بتوان بيش از يك ميليون تن سنگ را با آن بگذاريم .
بنابراين ، اگر علم راست بگويد خورشيد دائما روشن خواهد بود . چه آن دارد ماده را به انرژي تبديل مي كند ، و براي اين منظور يكصدم از حجمش كافي است كه انرژي پديد آورد كه با آن خورشيد بتواند براي 150 هزار ميليون سال گرم و روشن ، باقي بماند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:36 PM
چرا منظومه شمسي بدينگونه شكل گرفته است ؟


تا آنجا كه كاوش كرده ايم هنوز دليل اين كه چرا منظومه خورشيد بدين شكل درآمده ، معلوم نشده. چه مگر ممكن نبود كه اين منظومه به صورتي ديگر در مي آمد ، درست همانگونه كه ديگر منظومه ها به شكلهاي ديگري در اين جهان پديد آمده اند ؟
با اينهمه اين را ميدانيم كه شكل هر منظومه با چگونگي پيدايش آن ارتباط دارد . از سوي ديگر، بشر نيز قانونهايي در طبيعت كشف كرده كه با توجه به آنها ، منظومه خورشيدي نمي توانست جز شكل كنوني خود ، به صورت ديگري درآيد .
زمين ، مانند سياره هاي ديگر ، در مسير ويژه اي راه خود را مي پيمايد . يعني در مداري معين پيوسته به دور خورشيد مي چرخد .
همه مي دانيم مدتي از زمان طول مي كشد تا زمين يكبار به دور خورشيد بگردد ، و اين مدت درست يكسال خورشيدي است .
سياره هاي ديگر نيز همينگونه مدارهايي دارند ولي بزرگتر يا كوچكتر ازمدار زمين اند .
حال چگونه اين منظومه خورشيدي پديد آمده و چگونه اين سياره ها داراي اين اندازه و موقعيت و اين مدارها شده اند ، بر اختر شناسان بدرستي معلوم نيست .
آنان در اين باره فرضيه هايي دارند كه بر دو گروه تقسيم مي شوند .
دو فرضيه :
- يكي آنكه مي گويند ، پديد آمدن سياره ها بخشي از تغيير تدريجي خورشيد بوده كه از توده چرخاني از گاز گرم ، به حجم و درخشندگي كنوني اش در آمده .
سياره ها كه روزي توده هاي كوچك در ميان گاز و توده عظيم غبار بودند، بمرور به شكل كنونيش در آمدند.
- گروه دوم از فرضيه ها بر اين پايه نهاده شده كه مي گويند :
روزگاري ميان خورشيد و ستاره اي كه از پهلويش مي گذشت ، برخورد كوچكي رخ داد . آنگاه اجزاي بزرگي از خورشيد جدا شده و اينها در فاصله گوناگوني به گرد آن شروع به گردش كردند آن اجزا اكنون همين سياره ها هستند .

اكنون براي ما مهم نيست كه كداميك از اين دو فرضيه ها درست باشد ، چه در هر حال منظومه ما بهمين شكلي درآمده كه اكنون ديده مي شود .
حال ببينيم كه چگونه منظومه ما نظم و حالت خود را اينگونه باقي نگاه داشته است ؟
كپلر براي حركت سيارات قانونهايي كشف كرده كه بدين گونه بيان ميشود :
قوانين سه گانه كپلر :
1- همه سياره ها در يك مدار بيضي شكلي به گرد خورشيد مي چرخند .
2- هر سياره اي كه در گردش خود نزديك به خورشيد ميرسد ، سرعتش افزون ميشود .
3-بين مسافت و دوري سياره از خورشيد با زماني كه مدار خود را مي پيمايد ، نسبت خاصي برقرار است .

سپس نيوتن آمد و ((قانون جاذبه)) را بيان كرد . قوانين سه گانه كپلر نيز البته يكي از پايه هاي اساسي قانون جاذبه نيوتن به شمار مي آيد .
قانون جاذبه بيان گر اين موضوع است كه چگونه دو چيز همديگر را به سوي خود جذب مي كنند .
بنابراين ، اگر منظومه خورشيدي بر جاي خود باقي مانده ، اين بر اثر وجود قوانين وه اي در طبيعت است كه همبستگي خورشيد را با سياره ها تضمين مي كنند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:37 PM
چرا خسته مي شويم ؟


خستگي بدن را مي توان نوعي مسموميت آن دانست .
عضلات به هنگام كار ، اسيدلاكتيك توليد مي كنند و اين خود باعث خستگي آنها مي شود . اگر بتوانيم اين اسيد را از عضو خسته بيرون بكشيم ، آن عضو دوباره نيروي كار كردن پيدا مي كند.
در جريان كارهاي روزانه ، بدن به وسيله ( اسيد لاكتيك ) مسموم مي شود .
در بدن مواد ديگري نيز بر اثر فعاليت عضلات پديد مي آيند كه آنها را زهرا به خستگي مي خوانند . خون اين مواد را در بدن انسان حمل مي كند ، و با خود به نقاط مختلف آن مي رساند .
از اينرو تنها عضلات نيستند كه احساس خستگي مي كنند ، بلكه تمام بدن ، به ويژه مغز ، همه وهمه دچار خستگي مي شوند .
دانشمندان آزمايش جالبي درباره خستگي انجام داده اند :
هرگاه خون سگي را كه كاملا سر حال است ، به سگي خسته كه از پا افتاده و مي خواهد بخوابد تزريق كنند ، فوري خستگي اش برطرف مي شود . برعكس ، اگر خون سگي خسته را به سگي ديگر تزريق كنند ، او نيز احساس تشنگي مي كند و خواب را بر هر چيز ديگر ترجيح مي دهد .
خستگي تنها يك عمل شيميايي نيست ، بلكه عملي بيولوژيك نيز مي باشد . به هنگام خستگي نبايد بدن را به كار واداريم ، بلكه بايد خود را رها كنيم و بگذاريم سلولها كاملا استراحت كنند . بدينوسيله ، اعضاي خسته خود را از آسيب خستگي رها مي سازيم . سلولهاي عصبي مغز نيز مجددا نيرو مي گيرند و بدن را آماده كار مجدد مي سازند .
خواب هميشه براي انسان لازم است . خواب وسيله اي است كه به بدن خسته ، بار ديگر نيرو مي بخشد .
درباره خستگي بايد يك نكته جالب را خاطرنشان سازيم . آن اين كه ممكن است شخصي كه ساعتها پشت ميز خود كار كرده و خسته شده است براي رفع خستگي نخواهد دراز بكشد ، بلكه ترجيح بدهد اندكي به گردش بپردازد . يا هنگامي كه بچه ها از مدرسه مي آيند ، بجاي خواب و استراحت به بازي روي مي آورند و جست و خيز را به لم دادن و استراحت ترجيح مي دهند . آيا مي دانيد دليل اين كار چيست ؟
علت آن است كه گاهي فقط يك قسمت از بدن مانند دستها ، پاها ، چشمها و يا تنها مغز خسته مي شود . در اينصورت بهترين راه براي رفع خستگي به كار انداختن ساير قسمتهاي بدن است . چه فعاليت آنها باعث افزايش در تنفس مي شود . جريان خون نيز سريعتر شده ، غده ها بيشتر فعاليت مي كنند . در نتيجه مواد زائدي كه سبب ايجاد خستگي در بدن شده اند ، از قسمتهاي خسته آن دفع مي شوند .
اما اگر تمام بدن احساس خستگي كند ، بهترين چاره برايش همان خواب است .

mehraboOon
06-18-2011, 11:37 PM
چرا بدنمان نياز به نمك دارد ؟


در بدن انسان تقريبا 50 ليتر آب وجود دارد . يعني بخش عمده بدن ما را آب تشكيل مي دهد .
براي مثال ، عضلات 75 درصد ، كبد 70 درصد ، مغر 79 در صد و كليه 83 درصد از آب درست شده اند . نه آب خالص بلكه محلولي از نمك است كه قسمت (( مايع بدن )) را تشكيل مي دهد .
چرا و چگونه بدن اين همه آب در برگرفته است ؟
بنا به يكي از فرضيه هاي علمي ،تمام جانوراني كه در خشكي زيست دارند در اصل موجوداتي آلي بوده اند كه زندگي و پيدايششان در دريا بوده است . مايع بدن اين موجودات نيز همه آب شور دريا بود .
روزي كه اين موجودات به خشكي كوچ كردند ، هنوز آب دريا در بدنشان باقي بود .
همه مي دانيم كه از سويي خاك به طور طبيعي قادر نيست كه نمك قابل توجهي پديد آورد . از سوي ديگر ، نمك در آب حل مي شود و از اينرو زمينهاي خشك ، بيشتر نمك خود را با آب باران ، به رودخانه ها و اقيانوسها مي سپارند . بنابراين ، گياهاني كه در اينگونه زمينها مي رويند به حد كافي نمكدار نيستند . پس اگر حيواني بخواهد از گياهان تغذيه كند ، ناچار است كه نمك بدن خود را از جاي ديگر بگيرد .
اكنون ببينيم چرا بدن به اين همه نمك نيازمند است ؟
بدن هر روز مقداري از آب خود را همراه با نمك از دست مي دهد . از طرفي غذاي گياهي هم كه قادر نيست نمك از دست رفته را جبران كند ، پس بايد از جاي ديگر نمك بدن را تامين كند .
اما حيواناتي كه از حيوانات ديگر تغذيه مي كنند هرگز به نمك اضافي نياز ندارند . آنها نمك لازم را از طريق طعمه خود بدست مي آورند .
اين مطلب درباره انسان نيز صحيح است ، زيرا براي مثال ( اسكيموها ) كه گوشت زياد مي خورند ، بسيار كم به نمك نياز پيدا مي كنند . اما برعكس مردمي كه دور از دريا زندگي مي كنند ، مجبورند مقدار بيشتري نمك بكار برند .
نمك از روزگاران قديم پيوسته مورد توجه و اهميت بشر بوده است . در مكزيك ، مردم خدايي به نام خداي نمك داشتند . در اروپا به افرادي كه براي تهيه نمك كار مي كردند اجرت بيشتري مي دادند . امروزه نيز در زبان انگليسي ، براي دستمزد و حقوق ، واژه اي بكار مي رود كه از كلمه لاتيني ( نمك ) گرفته شده است . اين واژه ( سلري ) است .
نمك بيشتر در پوست بدن اندوخته مي شود . اگر شخصي غذاي بدون نمك بخورد به تدريج نمك از خونش كم مي شود . آنگاه پوست بايد ذخيره خود را بكار اندازد و آنرا به خون برساند .
اينگونه تخليه نمك از پوست ، براي برخي بيماريهاي پوستي مفيد است . از اينرو مي بينيم كه براي برخي بيماريها ، غذاي بي نمك تجويز مي شود .
قسمت عمده نمك بدن بوسيله فعاليت ( كليه ) ها از بين مي رود . حال اگر كليه ها بيمار شوند ، انسان بايد غذاي كم نمك بخورد ، تا فعاليت آنها را كم كند و از خستگيشان بكاهد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:38 PM
ويتامينها چه موادي مي باشند ؟

ويتا كه در واژه (( ويتامين )) يافت مي شود ، خود واژه اي جداگانه است به معناي زندگي .
بنابراين ، ويتامينها موادي هستند كه براي ادامه زندگي لازمند . اين مواد به وسيله گياهان يا مواد حيواني كه وارد بدن مي شوند ، تامين مي گردند .
تا اواخر قرن 19 ، بيماري خطرناكي به فساد خون ( يا اسقربوط ) در ميان ملوانان و كاركنان كشتي ها رواج داشت . دانشمندان در اواخر قرن 18 به اين نكته پي بردند كه خوردن ميوه و سبزي هاي تازه در علاج اين بيماري موثر است .
سپس آنها صدها سال به كاوش پرداختند تا دريافتند كه سبزي ها و ميوه هاي تازه ، مولد ويتامينها هستند .
دانشمندان در قديم چون به خوبي طبيعت شيميايي ويتامينها را نمي شناختند ، نامهاي مخصوصي برايشان انتخاب نكردند . فقط آنها را بدينگونه نام بردند كه مي گفتند : ويتامين ( آ ) ، ( ب ) ، ( ث ) و غيره .
چرا ويتامين براي سلامتي انسان لازم است ؟
ويتامين ( آ ) هميشه همراه با چربي در بدن حيوانات يافت مي شود . اين ويتامين در گياهان تازه وجود دارد . چون حيوان گياهي را مي خورد ويتامين ( آ ) به بدنش منتقل مي شود .
اين ويتامين براي جلوگيري از عفونت به كار مي رود . در كاهو ، اسفناج ، هويج و حتي در شير ، زرده تخم مرغ و روغن ماهي مي توان ويتامين ( آ ) را بوفور يافت .
ويتامين ( ب ) يا ( مجموعه ويتامينهاي ب ) كه سالها آنها را فقط يك نوع ويتامين مي پنداشتند ، اكنون به نامهاي ( ب 1 ) ، ( ب 2 ) و غيره خوانده مي شود . كمبود ان باعث بروز بيماري بري بري است .
ويتامين ( ب 1 ) در شير ، ميوه هاي تازه ، حبوبات و سبزي هاي تازه پيدا مي شود . اين ويتامين هميشه بايد در بدن وجود داشته باشد .
ويتامين مهم ديگر ،ويتامين ( ث ) است . از فقدان آن بيماري ( فساد خون ) پديد مي آيد . بر اثر اين بيماري مفصلها سفت گشته ، دندانها لق و استخوانها ضعيف و لاغر مي شود .
پرتقال ، كلم ، گوجه فرنگي سرشار از ويتامين ( ث ) هستند .
بدن قادر نيست كه اين ويتامين را ذخيره كند . از اينرو آنرا بايد تازه وارد بدن كرد .
ويتامين ( د ) اين ويتامين براي درست شدن استخوانها و رشد دندانها در كودكان شيرخوار اهميت زيادي دارد . اين ويتامين به مقدار زياد در روغن ماهي ، جگر و زرده تخم مرغ يافت مي شود .
از تابش خورشيد بر بدن نيز ويتامين ( د ) به وجود مي آيد . اگر وضع غذايي شما خوب باشد ، ويتامينها به مقدار لازم خود بخود وارد بدنتان مي شوند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:38 PM
چگونه غذا هضم مي شود ؟

تنها ريختن غذا به درون شكم ، زندگي و رشد ما را تامين نمي كند .
بلكه غذا بايد تغيير شكل دهد بطوري كه بدن بتواند آنرا جذب كند . براي اين منظور يك سلسله اعمالي در بدن انجام مي گيرد كه در نتيجه ، غذا را قابل جذب و مصرف بدن مي كنند . مجموعه اين اعمال را هضم غذا مي گويند .
عمل هضم از لحظه اي شروع مي شود كه غذا را در دهان خود مي گذاريم . غذا را مي جويم و سپس آنرا بلعيده وارد (( لوله گوارش )) مي كنيم .
لوله گوارش لوله ايست كه قسمتي از آن خميده است و طوري قرار گرفته كه غذا را از دهان بسوي معده هدايت مي كند .
قسمتهاي مختلف دستگاه گوارش بهم متصلند . ولي البته كارشان با هم متفاوت است ، كه اينك برايتان شرح مي دهيم :
دهان متصل به حلق است . حلق لوله عبور غذا و هوا هردو مي باشد .
مري از ميان قفس سينه عبور ميكند . يك سر آن به حلق و سر ديگرش به معده مربوط است . پس غذا كه از حلق مي گذرد از راه مري وارد معده مي شود . سپس معده غذا را به روده كوچك راهنمايي مي كند .
آخرين مرحله هضم در روده بزرگ در قسمت قولون انجام مي گيرد .
اكنون چگونگي عمل هضم را به طور خلاصه برايتان تشريح مي كنيم :
در برخي از غذاها ، مانند سيب زميني و ذرت ، نشاسته وجود دارد . آب دهان باعث هضم اين نشاسته مي شود . چون غذا در دهان خيس خورده خوب له مي شود ، از راه حلق و مري پايين مي رود و وارد معده مي شود . در معده مهمترين مرحله هضم صورت مي گيرد .
ترشحات ديواره معده با غذا در هم مي آميزد . اسيدكلريدريك ( يا جوهر نمك ) بخشي از اين ترشحات به شمار مي رود .
پپسين ماده ديگري است كه از معده تراوش مي كند و پروتئين ها را به شكل ساده تري تجزيه كرده ، هضمشان را آسان مي نمايد . نشاسته هايي كه وارد معده شده اند ، آنقدر تجزيه و حل مي شوند كه سر انجام همه به صورت (( اسيد )) در مي آيند . در اين هنگام ديگر عمل هضمشان تقريبا متوقف مي شود .
مواد غذايي كه با گذشتن از اين مراحل در معده جاي گرفته اند ، آنقدر در آنجا باقي مي مانند تا به صورت مايع در آيند . اين مايع خوب بهم زده مي شود تا با شيره هاي معده آميخته شود . در اين مرحله مايعي كه بدست مي آيد كيموس نام دارد .
سپس كيموس از راه دريچه اي كه در قسمت پايين معده قرا گرفته ، وارد روده كوچك مي شود . نام اين دريچه باب المعده است .
روده كوچك لوله ايست در حدود هفت متر و به صورت چنبر در درون شكم قرار گرفته است . نخستين قسمت آن روده اثناعشر يا (( دوازدهه )) خوانده مي شود . در اين قسمت نيز عمل هضم همچنان ادامه دارد .
از كبد و لوزالمعده يا (( پانكراس )) نيز شيره هايي تراوش مي كند كه همه در هضم غذا موثرند. در اينجا ديگر پروتئين ها كاملا حل شده اند ، چربي ها نيز به اجزاي ريزتري تجزيه مي گردند و هضم نشاسته نيزدر همينجا تمام مي شود .
اكنون غذاي هضم شده قابل استفاده براي بدن شده است ، يعني اينكه مي تواند جذب خون و لنف شود .
در روده بزرگ آب جذب بدن مي گردد . همچنين مواد زائد با از دست دادن مقداري از آب خود، سفت شده ، آماده دفع از بدن مي گردد .

mehraboOon
06-18-2011, 11:39 PM
چگونه بدن ما از رشد با مي ايستد ؟

قامت انسان ، به هنگام تولد ، به طور عادي نيم متر بلندي دارد . در بيست سالگي قد او به صدو شصت سانتي متر ، يعني تقريبا سه برابر هنگام تولدش ، مي رسد .
چرا انسان نمي تواند به طور دايم رشد كند ؟ چه چيزي جلوي رشد او را مي گيرد ؟ و چرا بدن بيش ار حد معمولي كه دارد ، بزرگتر نمي شود ؟
پاسخ اينست كه در بدن ما غده هايي وجود دارد به نام غده هاي مترشحه داخلي ، اينها زشد بدن ما را نظم مي بخشند .
اين غده ها عبارتند از :
1 - غده تيروئيد در گردن
2 ـ غده هيپوفيز كه به مغز پيوسته است
3 ـ غده تيموس كه در قفس سينه جا دارد
4 ـ غده هاي جنسي
هيپوفيز غده اي است كه باعث رشد ااستخوانها مي شود . اگر زياد كار كند رشد بازوها ، پاها و دستها زياد شده ، حسابي بزرگ و كشيده مي شوند . برعكس اگر خوب كار نكنند ، انسان كوتاه قد مي شود .
طفل به هنگام تولد داراي يك غده بزرگ تيموس است كه عامل رشد قامت او بوده ، در دوران خردسالي پيوسته بزرگ مي شود . ولي همين كه به سن سيزده يا چهارده سالگي مي رسد اين غده جمع شده به تدريج از كار مي افتد .
غده تيموس و غده هاي جنسي ، مخالف يكديگر كار مي كنند . يعني وقتي كه غده تيموس در حال رشد است ، غده هاي جنسي كوچكند . ولي چون تيموس از كار مي افتد ، غده هاي جنسي به تدريج روبه رشد مي نهند .
پس به همين دليل است كه چون انسان در حدود 22 سالگي از لحاظ جنسي بلوغ كامل مي يابد ، رشد اندامش روبه زوال مي نهد .
گاهي غده هاي جنسي خيلي زود رشد مي كنند از اين رو غده تيموس را از رشد باز ميدارند . در اينصورت ، قامت انسان در يك حد متوسطي باقي مي ماند .
چون پاها ديرتر ولي بيشتر از ساير اعضاي بدن رشد مي كنند ، از اين رو كندي نابهنگام تيموس باعث كوتاهي پاها نيز مي شود . ناپلئون يكي از افرادي بود كه اينگونه به كوتاهي پا دچار شده بود .
اما از طرف ديگر ، هرگاه غده هاي جنسي تنبل باشند و رشدشان خيلي دير شروع شود ، غده تيموس به كار خود ادامه مي دهد و قامت انسان را به بلندتر از حد معمول مي رساند .
پس از بيست و پنج سالگي رشد انسان به طور آرام و خيلي آهسته ، ادامه دارد . تا آنكه درحدود سي پنج تا چهل سالگي به حد نهايي خود مي رسد .
از آن پس ، قامت انسان سير معكوسي در پيش مي گيرد . يعني در هر ده سال ، حدود دو سانتي متر از طول بدنش كاسته مي شود . البته اين به سبب خشكي تدريجي غضروفهاي مفاصل و ستون فقرات اوست .

mehraboOon
06-18-2011, 11:39 PM
چگونه تشنه مي شويم ؟


اگر در حال تشنگي چيزي براي نوشيدن نداشته باشيم ، تشنگي چنان بر ما فشار مي آورد كه جز آن به هيچ چيز ديگر نمي انديشيم .
همه ما روزي طعم تشنگي را چشيده ايم ، ولي سرانجام خوشبختانه آبي پيدا كرده و خود را از چنگ آن رها ساخته ايم .
هرگاه انساني چند روز پي در پي تشنه بماند بيشك جان خود را از دست خواهد داد .
بدن به ذخيره آب بسيار نيازمند است . چه حدود 50 تا 60 درصد از بدن ما را آب تشكيل مي دهد .
بزرگسالان روزانه حدود دو سوم ليتراز آب بدن خود را به صورت عرق از دست مي دهند . هنگام دفع مواد زائد نيز حدود يك ليتر آب از بدنشان خارج مي شود . از سوي ديگر ، ما چه آب بنوشيم يا ننوشيم ، ازراههاي گوناگون آب وارد بدنمان مي شود . مثلا غذايي كه روزانه صرف مي كنيم حدود يك سوم ليتر آب وارد بدنمان مي كند . ولي اين هرگز جبران آبها دفع شده را نكرده و نه مقدار آبي كه براي ما لازم است ، در بدن نگاه مي دارد .
تشنگي علامتي است كه به انسان هشدار ميدهد ، تا به رفع نياز خود و گرفتن آب لازم بپردازد .
خشكي دهان يا گلو ، بر خلاف پندار مرد م ، دليل تشنگي نيست . اين خشكي ممكن است بعللي باعث عصبانيت ، فعاليت زياد و كندي ترشح آب دهان ، بروز كند . خشكي دهان را مي توان با مقدار آب ليمو بر طرف ساخت . ولي اگر براستي تشنه باشيم اين كار هرگز علاج تشنگي مارا نخواهد كرد .
بر عكس ، گاهي ممكن است دهان پر آب باشد ، معده و مجاري خون و ادرار نيز همه آب كافي در بر داشته باشند ولي باز احساس تشنگي كنيم . علت اين امر آنست كه گاهي تشنگي بر اثر تغييراتي كه در نمك خون پديد مي آيد ، به انسان دست مي دهد .
در حال عادي ، خون به حد كافي نمك و آب در بر دارد . ولي همينكه ميزان طبيعي آب به هم بخورد و نمك نسبت به آبي كه در خون است بيشتر شود ، در اين هنگام تشنگي بروز مي كند .
نقطه اي در مغز وجود دارد كه به نام مركز تشنگي خوانده مي شود .
اين مركز مسئول كنترل نمك خون مي باشد . هنگامي كه تغييري در آن رخ دهد ، ( مركز تشنگي ) به قسمت پشت گلو ، آگاهي مي دهد . اين خبر دوباره به مغز باز گشته و از همبستگي اين ارتباطات حالتي به ما دست مي دهد كه مي گوييم ( تشنه ) هستيم .

mehraboOon
06-18-2011, 11:40 PM
چرا عرق مي كنيم ؟


بدن انسان را مي توان به ( كوره ) اي تشبيه كرد .
غذايي كه ما مي خوريم سوخت بدن به شمار مي رود . بدن پيوسته غذا را مي سوزاند و بدينوسيله چرخ خود را به گردش در مي آورد . مصرف روزانه بدن حدود 2500 كالري بطور متوسط است .
حرارتي كه اينگونه در بدن بوجود مي آيد بقدري است كه مي تواند 25 ليتر آب را بجوش مي آورد .
اكنون ببنيم اين همه حرارت به كجا مي رود ؟
البته بدن داراي يك دستگاه كنترل حرارت است كه اگر وجود نداشت اندام ما بيشك تبديل به يك چيز بسيار داغي مي شد . از اين رو خوشبختانه گرماي بدن هرگز زياد بالا نمي رود مگر در حالت بيماري . گرماي بدن هميشه در حد متوسطي كه 37 درجه است ، باقي مي ماند .
يكي از وسايل تنظيم بدن ، همين عرق كردن است . براي تنظيم حرارت بدن ، مركزي در مغز وجود دارد كه شامل سه بخش مي باشد :
1 ـ بخش حرارت ( يا دستگاه گرم كننده )
2- بخش برودت ( يا دستگاه سرد كننده )
3- بخش كنترل ، كه حرارت و برودت بدن را تنظيم مي كند .
حال فرض كنيد ، درجه حرارت خون به عللي پايين آمده است . در اينصورت بخش حرارتي مغز به كار مي افتد و به سرغت كارهايي را انجام ميدهد . در اينجا غده هاي ويژه اي به منظور تامين سوخت ، مواد شيميايي خاصي را ترشح مي كند . عضلات و كبد كه به سوخت بيشتري نياز پيدا كرده اند ، آنها را فوري به مصرف مي رسانند . آنگاه بر اثر اين كارها فوري درجه حرارت بدن بالا ميرود و به سطح عاديش مي رسد .
اين فعاليت همه به دستور (( بخش حرارتي )) مغز صورت گرفته است .
اكنون عكس حالت بالا تصور كنيد . يعني وقتي درجه حرارت خون به عللي بالاتر از حد طبيعي مي رسد . در اينصورت بخش برودت مغز به كار افتاده ، باعث كندي عمل اكسايش در بدن مي شود .
به علاوه ، رگهاي پوست انبساط مي يابند تا بتوانند مقدار بيشتري گرما را به خارج بدن پخش و عرق بدن را نيز تبخير كنند . چون وقتي كه مايعي بخار مي شود ، با خود گرما را نيز به هوا مي برد . آيا هيچ توجه كرده ايد كه شما بعد از حمام احساس خنكي يا سرما مي كنيد . علت آنست كه روي پوست گرم ما آبي نشسته و با بخار آن حرارت نيز خارج مي شود واز اينرو به ما احساس سرما دست مي دهد . همينگونه عرق نيز براي خنك كردن بدن ، صورت مي گيرد و از منفذهاي پوست ما بيرون مي ريزد .
عرق مانند دوش در داخل بدن ، كار شستشو را انجام مي دهد . عرق به صورت مايعي كه از قطرات بسيار ريز پديد آمده ، در بدن ما جاري مي گردد .اين قطره هاي كوچك به سرعت بخار مي شوند و بدن را در موارد لازم خنك مي كنند .
در روزهاي مرطوب ، ما اندكي ناراحتيم ، زيرا آبهاي موجود در پوست بدنمان به آساني تبخير نمي شوند . در اين هنگام بادزن را به كار مي اندازيم ، زيرا بادزن رطوبت هوا را از ما دور مي كند و آنگاه بدنمان به راحتي مي تواند عرق كند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:40 PM
كالري چيست ؟


امروزه بسياري از مردم مراقب حفظ كالري بدن خود هستند . حتي رستورانهايي هستند كه در طرف راست صورت غذا ، مقدار كالري هر غذا را نيز براي مشتريان خود نوشته اند .
براي اينكه بفهميم كالري چه نقشي در بدن بازي مي كند ،بايد نخست به طور كلي درباره تغذيه (( گفتگو )) كنيم .
علم هنوز نتواسته است بفهمد كه چگونه سلولهاي بدن ما غذا را به انرژي تبديل مي كنند . همچنين ما هنوز نتوانسته ايم بفهميم كه چرا سلولهاي بدن ، براي انجام دادن كار خود ، نياز به غذاهاي معيني دارند و به همين دليل مي توانند از برخي غذاهاي ديگر ، بكلي چشم بپوشند .
آنچه مسلم است اينكه غذا با اكسيژن هوا تركيب و سپس بدينوسيله تجزيه و حل مي شود ، درست مانند بنزيني كه در موتور اتومبيل ، چون با اكسيژن هوا تركيب مي شود ، از آن احتراق به وجود مي آيد .
اندازه گيري (( سوخت بدن )) بوسيله (( كالري )) انجام مي شود .
يك گرم كالري يعني آن مقدار حرارتي كه چون به يك گرم آب بدهند ، حرارتش را يك درجه سانتيگراد بالا مي برد .
در ضمن ، ما كالري بزرگ هم داريم كه هزار برابر بزرگتر از كالري ايست كه هم اكنون ذكر كرديم . در اندازه گيري مقدار انرژي غذاها ، معمولا واحد كالري بزرگ را به كار مي برند . يعني براي اينكه بدانيم فلان غذا چه مقدار انرژي در بدن ما توليد مي كند ، ارزش كالري بزرگ آن را اندازه گيري مي كنند .
هر غذايي كه در بدن ما مي سوزد ، مقداري انرژي توليد مي كند . براي مثال ، يك گرم پروتئين 4 كالري ، و يك گرم چربي 9 كالري حرارت در بدن ما پديد مي آورند .
بدن چه مقدار كالري نياز دارد ؟
ميزان نيازمندي بدن به كالري ، با توجه به ميزان كاري كه مي خواهد انجام شود تعيين مي شود. براي مثال ، شخصي كه حدود 65 كيلو وزن دارد در حال استراحت 1680 كالري در روز ، او را بس است . ولي اگر كار سبكي داشته باشد به 3360 كالري نياز پيدا مي كند و اگر كار سنگين انجام دهد ، بايد 6720 كالري به بدن او برسد .
كودكان بيش ار بزرگسالان به كالري احتياج دارند ، زيرا در بزرگسالان سوخت كالري كندتر از كودك صورت مي گيرد .
در زمستان ، نياز ما به كالري بيشتر از فصل تابستان است .
بدن سوخت خود را در حال طبيعي ، از مواد زير تامين مي كند :
1 ـ ئيدراتهاي كربن
2 - نشاسته
3 ـ قند
حال اگر ما بيشتر از آنچه كه نيازمنديم سوخت وارد بدن كنيم چه امري رخ مي دهد ؟
در چنين هنگام ، بدن آنچه را كه احتياج دارد مصرف مي كند و بقيه را براي آينده ذخيره مي كند بدن مي تواند تا يك سوم از مقدار كالري را كه هميشه لازم دارد در خود ذخيره كند . اما زائد بر آن تبديل به چربي مي شود .
از اينرو بر ما لازم است كه پيوسته مراقب كالري بدن خود باشيم .

mehraboOon
06-18-2011, 11:41 PM
چرا گرسنه مي شويم ؟


هنگامي ما غذا مي طلبيم كه بدنمان گرسنه شود .
اما ما چگونه گرسنگي را احساس مي كنيم ؟ يعني چگونه اين آگاهي به ما دست مي دهد كه بدنمان نياز به غذا دارد ؟
مردم مي پندارند كه احساس گرسنگي هنگام خالي بودن شكم است . ولي هرگز اينطور نيست ، زيرا انسان هنگام تولد نيز شكمش خالي است ، ولي براي چند روز او احساس گرسنگي نمي كند. همينگونه شخص بيمار يا تب دار غالبا خالي بودن شكم خود را احساس نمي كند .
پس گرسنگي هنگامي شروع مي شود كه خون از برخي از مواد غذايي خاص تهي گردد . چون رگهاي خوني اين مواد را از دست ميدهند ناگهان بخشي از مغز كه (( مركز گرسنگي )) نام دارد از آن با خبر مي شود .
مركز گرسنگي مانند يك ترمز ، پيوسته معده و روده ها را تحت كنترل خويش قرار نگاه داشته است . در تمام مدتي كه خون غذاي كافي دارد ، مركز گرسنگي فشاري براي ما وارد نمي آورد . اما همينكه خون فاقد مواد لازم گرديد احساس مي كنيم كه كعده و روده ها سخت بر انگيخته مي شوند . اين نيست مگر آنكه مركز گرسنگي در مغز ، آنها را اينگونه به تلاش وا داشته است .
فعاليت فوق العاده معده و روده ها سبب غرغر شكم نيز مي شود . از اينرو آدم گرسنه غالبا صداهايي از درون شكم خود مي شنود .
هنگامي كه ما گرسنه هستيم ، بدنمان به غذاي مخصوصي نياز ندارد . در اين هنگام فقط او غذا مي خواهد ، غذا به هر شكلي كه باشد .
ولي از طرف ديگر ، اشتهاي ما نمي گذارد كه شكممان به يك نوع غذاي خاص و يكنواخت قناعت كند . به علاوه ،اينگونه غذا رساني به بدن بر خلاف اصول بهداشت مي باشد . به عبارت ديگر ، اين مشكل است مقدار غذايي را كه ما لازم داريم هميشه آن را مثلا به شكل سيب زميني تامين كنيم . از اينرو آن را به صورت سوپ در آورده ، با افزودن گوشت و سبزي ، هم غذاي بدن را تامين كرده و هم اشتهاي لذت طلب خود را راضي نگه داشته ايم .
حال ببينيم تا چه مدت مي توان بدون غذا زندگي كرد ؟
اين امر بستگي به خصوصيات فردي هر شخصي دارد . آدم خونسرد و آرام مي تواند مدت طولاني تر از شخص عصباني و تند مزاج ، بدون غذا ، بسر ببرد ، زيرا هرچه انسان آرام تر باشد ، پروتئين بيشتري در بدن خود ذخيره مي كند .
زني در جنوب آفريقا ركورد جهاني بي غذا ماندن را شكسته است .
مي گويند وي مي تواند 102 روز بدون آب و غذا بماند و زندگي كند .

mehraboOon
06-18-2011, 11:42 PM
چگونه بدن ما رشد مي كند ؟


موجودات زنده همه رشد مي كنند . رشد ، يعني بزرگ شدن و اين يا به لحاظ ساختمان بدن است، يعني آنكه اندام وشكل ظاهري ما روبه كمال مي رود ، يا به لحاظ قدرت بر انجام كارها .
نيروهايي كه سبب رشد موجود زنده مي شوند ، بيشتر در بدن خود او نهفته اند . از اين رو آنها را چگونگي هاي موروثي ناميده اند .
همه حيوانات ، كه انسان هم جزء آنهاست ، براي رشد چنين مرحله را مي پيمايند . مراحل رشد عبارتند از :
1 ـ رويان ( يا جنين در مراحل ابتدائي رشد )
2 ـ جنين ( در آخرين مراحل رشد )
3 - دوران شير خوارگي
4 - كودكي
5 - نوجواني
6 ـ بلوغ كامل
7 ـ پيري
برخي از جانوران ، دوران خردساليشان بسيار طولاني است . ولي برعكس بعضي از پرندگان همين كه از تخم بيرون آيند ، مي توانند پرواز كنند .
خوكچه هندي نيز سه روز پس از تولد مي تواند از خود مراقبت كند . ولي انسان راه كمال را حدود بيست سال طي مي كند .
كودك ، به هنگام تولد ، داراي همه سلولهاي عصبي مي باشد . اين سلولها در مغز او ، در ستون فقراتش و همچنين در سراسر اعضاي بدنش گسترده اند . همگام با رشد تدريجي سلولهاي عصبي ، انسان بهتر مي تواند بر حركات خود مسلط باشد و بهتر انجام كارها را از ديگران فرا گيرد .
افراد انسان همه تقريبا مثل هم رشد مي كنند . با اينوصف ، تفاوتهايي هم در ميانشان ديده مي شود كه قابل اهميت نيست .
چگونگي رشد هركس مخصوص خود اوست . هركس مراحل رشد را تند يا كند و يا به طور عادي مي پيمايد .
رشد بدن انسان در هفته نخست ، پس از تولد ، بسيار سريع است . ولي سپس سرعت آن كم مي شود ، به طوري كه اين كاهش حتي پس ار پايان سال اول عمر نيز كاملا محسوس مي شود .
از آن پس ، در سراسر دوران خردسالي ، انسان به طور عادي و كند پيش مي رود . ولي همين كه اين مرحله به پايان برسد ، دوباره جريان رشد او سرعت مي يابد . پايان دوران خردسالي براي دخترها معمولا بين يازده تا سيزده سالگي است و براي پسرها بين دوازده تا چهارده سالگي.
از اين هنگام به بعد ، رشد براي مدتي دوباره سريع مي شود . آنگاه بار ديگر آهسته شده ، آرام آرام آنقدر پيش مي رود تا سرانجام به حد كمال خود مي رسد . در اينجا ديگر رشد از پيشروي باز مي ايستد .
آيا طول و عرض بدن انسان ، هر دو با هم رشد مي كنند ؟
خير ، اين كار به تناوب صورت مي گيرد . يعني نخست او براي مدتي از (( طول )) رشد مي كند و سپس براي مدتي هم از پهنا و عرض بدن .
براي بيشتر افراد يك دوره (( چاقي )) وجود دارد كه در حدود يازده تا دوازده سالگي پيش مي آيد . ولي بعد كه قد مي كشد ، اين چاقي از بين مي رود .

mehraboOon
07-04-2011, 03:08 PM
دور دنيا به صورت پياده در چند ساعت پيموده مي شود؟
اگر بتوان هر ساعت 3200 متر پياده روي كرد چقدر طول مي كشد تا دور دنيا را پياده بپيماييد؟
سئوال مشكلي است.
همانطور كه مي دانيد در بعضي مناطق كه پياده روي مي كنيد به درياها هم برخورد مي كنيد ولي فرض مي كنيم يك پل روي خط استوا وجود دارد.
محيط زمين در خط استوا 24902 مايل است.
اگر هر ساعت 2 مايل پياده روي كنيد و هر روز 12 ساعت.
24902 مايل خط استوا را تقسيم بر 2 مايل مي كنيم مي شود 12451 كل ساعتهايي كه بايد پياده روي كرد كل ساعت را بر 12 تقسيم مي كنيم تقريباً مي شود 1038 روز پياده روي.
1038 روز را بر تعداد روزهاي سال 365 تقسيم مي كنيم حدود 2 سال و 8 ماه مي شود.

mehraboOon
07-04-2011, 03:08 PM
http://www.samet.ir/1px.gif اشكال مختلف ماه چيست ؟
شكل ماه در زمان هاي مختلف فرق دارد گاهي كاملا گرد گاهي نيم دايره و ساير اوقات هلالي شكل به نظر مي رسد . به اين شكل هاي مختلف ماه مرحله بندي اشكال ماه مي گويند . اينكه چه مقدار از ماه را مي بينيم به وضعيت قرار گرفتن زمين ، ماه و خورشيد در يك دورة تقريبا يك ماهه بستگي دارد .
وقتي ماه در مدارش حركت مي كند و شما از زمين به آن نگاه مي كنيد بخش هاي مختلفي از آن نامشخص است .
آيا مي دانيد وقتي ماه به تدريج كامل مي شود نور آن نيز افزايش مي يابد در حاليكه وقتي رو به ناپديد شدن است كم نور مي شود

mehraboOon
07-04-2011, 03:09 PM
بزرگترين آبشار جهان كدام است؟
آبشار آنجل بزرگترين آبشار جهان است و در جنگلهاي دور افتاده ونزوئلا مي باشد.
تقريباً ارتفاع آن 22 برابر آبشار نياگارا كه 3212 فوت ارتفاع دارد مي باشد.
چون اين آبشار در جنگلهاي انبوه قرار دارد تا دهه 1930 كه ونزوئلا به جستجو با هواپيما نپرداخته بود ناشناخته باقي مانده بود.
نام اين آبشار گرفته شده از نام جيميز آنجل كاوشگر آمريكايي است كه هواپيماي خود را نزديك اين آبشار بعد از شناسايي فرود آورد.

mehraboOon
07-04-2011, 03:09 PM
بزرگترين شهر جهان كجاست ؟
بر اساس گزارشي از ادارة جمعيت ، در حال حاصر توكيو بزرگترين شهر جهان مي باشد اين شهر حدود 28ميليون نفر جمعيت دارد . در اينجا فهرست 5 شهر بزرگ جهان ذكر شده است .
ـ توكيو ، ژاپن : 28 ميليون نفر
ميكزيكوسيتي ، مكزيك : 18 ميليون و صد هزار نفر
بمبئي ، هند : 18 ميليون نفر
سائوپولا ، برزيل : 17 ميليون و هفتصد هزار نفر
نيويورك ، آمريكا : 16 ميليون و ششصد هزار نفر
تا سال 2007 بيشتر جمعيت جهان در شهرها زندگي خواهند كرد . و اين در تاريخ بشر بي سابقه بوده است .

mehraboOon
07-04-2011, 03:09 PM
مثلث برمودا چيست ؟
مثلث برمودا يك مثلث تصور شده در اقيانوس اطلس بين فلوريدا ، پورتوريكو و برمودا مي باشد .
هواپيماها و كشتي هايي كه از آنجا عبور مي كنند ناپديد مي شوند . عده اي معتقدند اين ناپديدي به علت قدرت مافوق طبيعي منطقه است . توضيحاتي طبيعي هم در مورد آن وجود دارد . نيروي دريايي آمريكا گفته است مثلث برمودا يكي از دو مناطق كرة زمين است كه قطب نماي مغناطيسي شمال واقعي را به جاي شمال مغناطيسي نشان مي دهد . اين منطقه آب و هوايي غير قابل پيش بيني دارد در اثر طوفان و بالا آمدن ناگهاني آب كشتي ها و هواپيماها در آنجا غرق مي شوند جريان سريع آي هر نوعي از كشتي يا هواپيما را در هم مي نوردد .

mehraboOon
07-04-2011, 03:09 PM
خوراك سنجاقك چيست؟
سنجاقك حشرات، مخصوصاً پشه و پشه ريزه ها را مي خورد.
سنجاقك شكارچي دنياي حشرات است.
او به حشرات مورد نظرش حمله مي كند و آنها را در هوا با پاهايش به دام مي اندازد.
دوران لاروي كه سنجاقك هنوز بال ندارد در كنار بركه ها مي خوابد و طعمه خود را روي زمين شكار مي كند.
سنجاقك از كهن ترين موجودات زنده است. پيشينه اين حشره به سيصد ميليون سال قبل بر مي گردد.

mehraboOon
07-04-2011, 03:09 PM
چرا آب رنگ و مزه ندارد ؟
اين سؤال مهمي است و براي يافتن پاسخ آن به منابع بزرگ ديگري مراجعه كنيد . تعريف لغوي آب ، مايع شفاف ، بي رنگ ، بي بو و بدون مزه ، h2o كه براي زندگي بيشتر گياهان و حيوانات اساسي است ، مي باشد . در دايره المعارف ادامه داده كه حيات به آب بستگي دارد به خاطر فرآيند واقعي ، قدرت حلال بودن بسياري از مواد ديگر كه از تركيب آنها با آب موادي با كيفيت اساسي به وجود مي آيد . علت بي رنگي آب اين است كه نور راحت از آن عبور مي كند مثل يك پنجره ، ( علي رغم اينكه قسمت هاي وسيع آب كمي رنگ دارند چون از آب بيشتر عبور مي كند و عملكرد آن متفاوت است ) . آب مزه ندارد چون آب مولكول بسيار ساده اي است كه بخش اساسي زندگي را مي سازد .

mehraboOon
07-04-2011, 03:10 PM
سياره هايي كه حركت مي كنند.
سياره ها به دور خورشيد درمسيري بيضي شكل حركت مي كنند كه به آن مدار گويند . يك دور كامل اطراف خورشيد راچرخشي مي گويند . يك سال يا 365 روز طول مي كشد تا زمين يكبار دور خورشيد بچرخد . سياره ها يي كه از خورشيد فاصله هاي بيشتري از زمين دارند چرخش آنها به دور خورشيد زمان بيشتري طول مي كشد . بعضي سياره ها يك چرخش درسال و يا بيشتر دارند . ماه هم مثل سيارات ديگر به دور خورشيد مي چرخد .
هر سياره به دور محور خود نيز مي چرخد . محور خط فرض شده است كه از مركز سياره گذشته باشد يك شبانه روز طول مي كشد تا زمين دور محور خود بچرخد .

mehraboOon
07-04-2011, 03:10 PM
بدن انسان چند سلول دارد ؟
هر موجود زنده اي از والهاي آبي گرفته تا بارناكل از يك تك سلول كوچك پديد آمده اند
سلول ها بلوك هاي اسباب بازي لگو مي باشد . هر كدام از لگوها نقش خاصي دارد يا براي هدف ويژه اي است . بدن انسان 75 تريليون سلول دارد . سلول هاي بدن متفاوتند ، سلول هاي خوني ، استخواني ، پوست و بقيه كه دائماً در بدن تعدادي سلول از بين مي روند و تعدادي تكثير مي شوند بدن انسان با يك سال گذشته و يا حتي يك هفته قبل فرق دارد .

صمیمی
04-12-2023, 05:08 PM
جالب انگیز