Sara12
06-06-2011, 09:48 PM
پری دریای
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238686069_mermaid_mummified_a_01b.jpg
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238685944_mumified_mermaid.jpg
موجودات افسانه ای دریا ها
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238690827_fiji-mermaid-76.jpg
برای مردمان باستان، بهویژه برای ساحلنشینان، دریا همواره پهنهای پر رمز و راز بوده که با جانوران افسانهای، و داستانهای حیرتانگیز گره خورده است. داستانهای دلانگیز سندباد، دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف و مخترع سکان، نقطه اوج چنین قصهپردازیهایی است که بیشتر آنها درونمایهای از واقعیت در خود نهفته دارند. شبهای ظلمانی بدون مهتاب که حتی دریا هم دیده نمیشد، موجهای هراسانگیز، و از همه مهمتر جاندارانی عجیب که به طور تصادفی دیده میشدند، همگی در ساخت و پرداخت این افسانهها نقش داشتند. تصور خیالپردازانه ژرفای دریا، انساننمایان و هیولاها، ساخته ذهن کنجکاو دریانوردان بوده است. اینکه هنوز هم با وجود پیشرفت دانش و فنآوری دریایی و اکتشافات بسیار، داستانپردازان سینما از ژرفای دریا به جهت ظهور یک هیولا کمک میگیرند، نمایانگر ریشهدار بودن این موضوع در ژرفای جان بشری است. محیطی وهمانگیز که با رقیب بیکران خود، ژرفای بیپایان فضا، پهلو میزند.
در نبرد با تمامی این هیولاها میبینیم که نه تنها نیرومندی بلکه دانایی بشر است که بر هیولا پیروز میشود. در نبرد رستم و اکوان دیو، که میتواند نماد گردباد دریایی باشد، و نبردهای گرشاسب در دریای هند، این نه زور بازو بلکه جوهره عقل بشری است که در نهایت راهگشاست و پهلوان را به پیروزی میرساند. و این خود نمایانگر چیرگی دانایی و خرد، برگرفته از جهانبینی ایرانی، بر قوای طبیعت است. در تهیه و نگارش این مقاله از کتاب پژوهشی پیرامون صید، دریا و آبزیان خلیج فارس، اثر ارزنده استاد گرامی و پژوهشگر ارجمند جناب آقای حسین نوربخش استفاده شایان توجه شده است.
در دوره هخامنشیان بهویژه در زمان داریوش بزرگ و خشایارشا، برای نخستین بار لشکرکشیها صورت علمی به خود گرفت و همراه هر ارتش، گروه دانشمندان برای گردآوری اطلاعات و یافتههای علمی و ثبت آنها همراه میشدند.
در این دوره سیوسه سفر اکتشافی دریایی ترتیب داده شد که هرکدام اهمیتی به اندازه اکتشافات فضایی امروز داشتند. مهمترین این سفرها، که اسناد و مدارک و سفرنامههای آن برجای مانده عبارتند از: سفر ساتاسپ به پیرامون آفریقا و رسیدن به عرض جغرافیایی اسب، دو سفر اسکیلاکس، یکی برای یافتن راه دریایی دریای پارس به مصر و دیگری برای یافتن راه دریایی دریای پارس به دریای مازندران، سفر دریایی هانون پیرامون آفریقا، سفر دریایی هامیلیکار جهت کشف سواحل ناشناخته دریای مدیترانه، سفر دریایی هامیلیکون به انگلستان، ایسلند و جزایر آزور، سفر دریایی ماسیلیوتس به سواحل اسپانیا، سفر دریایی برادران دریانورد مهرداد و سپهرداد به دریای شرقی، کشف راه دریایی چین، رسیدن مهرداد به سواحل ژاپن و رسیدن سپهرداد به سواحل استرالیا و ... .
همچنین، ناوگانهای بازرگانی در دوران اسلامی، در دریای سرخ و رودهای دجله و فرات تا سواحل سیلان و چین و زنگبار در تکاپو بودند. دریانوردان مسلمان، بر طبق تعالیم اسلام، از سفر نمیهراسیدند و با کشتیهای خود به سرزمینهای دور و ناشناس سفر میکردند. افسانههای این دوران سرشار از ماجراهای دلاویز وصفناپذیر دریانوردان و درگیریهای آنان با جانوران عجیب و باورنکردنی دریاها و جزایر دوردست بود. برداشتهشدن مرزهای پیشین و یکپارچگی مناطق گستردهای از جهان آن روز، یکی از عوامل مؤثر در رونق و پیشرفت دریانوردی و بازرگانی در آن دوران بوده است.
دریانوردانی که از این سفرهای پرمخاطره در هفت اقلیم[1] و هفت دریا بازمیگشتند، هرکدام خاطرات و داستانهایی با خود آوردند که در طی زمان پربارتر شده و در نقل سینه به سینه با اوهام و افسانهها درهمآمیخت. و دریای پارس به عنوان دریای مرکز ایران و جاییکه دریانوردان ایرانی بیش از هرکسی و هرجایی با آن آشنا بودند در قلب این ماجراها جای میگرفت.
فردوسی:
همه کارسازان دریا به راه... ز چین و ز مکران[2] همی برد شاه
بهفرمود تا توشه برداشتند... ز یکساله تا آب بگذاشتند
به ششماه کشتی براندی بر آب... کزو ساختی هر کسی جای خواب
بههفتم چو نیمی گذشتی... ز سال شدی کژ و بیراه باد شمال
بهآب اندرون شیر دیدند و گاو ...همه داشتی شیر با گاو تاو
همان مردم و مویها چون کمند... همه تن پر از پشم چون گوسفند
یکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ... یکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ
یکی را سر خوک، تن چون بره... همه آب از ایشان بدی یکسره
ماهی آدمخوار دریای پارس، استخری
ابواسحاق ابراهیم استخری، دانشمند ایرانی، در کتاب مسالکالممالک در باره دریای پارس میگوید: در نزدیک جنابه و بصره، که آنرا هورجنابه خوانند، گردابی عظیم است که اگر کشتی در آن گرداب افتاد، خلاصی از آن ممکن نیست و کشتی از آنجا کم به سلامت گذرد. زمانی یک کشتی بزرگ در این گرداب افتاد، هر روز ماهی آدمخواری بهگرد کشتی میآمد و خود را به کشتی میزد و یک تن از سرنشینان را میربود و به قعر دریا فرو میرفت. وحشت بر مسافران مستولی گشت. پس از چند روز مرد دانایی که در میان سرنشینان بود گفت: اگر کسی پیدا شود که آنچه من گویم بکند، من شما و کشتی را برهانم. یکی از سرنشینان از جانگذشته داوطلب شد، مرد دانا دستور داد تا آنچه ابریشم در کشتی است جمع کنند و از آن طناب ابریشمین استواری بسازند و آنرا به کمر آن مرد ببندند و سر دیگرش را در کشتی و دکلها سخت محکم سازند. چون روز دیگر ماهی آدمخوار بیامد، آن مرد را که رسن بر کمر داشت به دریا افکندند. ماهی بیدرنگ او را فروخورد و به درون گرداب شد. چون رسن از یک سر به دکلهای کشتی استوار بود و از سوی دیگر به درون شکم ماهی رفته بود، ماهی که میخواست از گرداب بهدر رود تکانی داد و کشتی به سلامت جست و راه خود را در پیش گرفت.
پریان دریایی دریای پارس، حکیم نظامی
کورش کبیر در پی ایجاد وحدت میان اقوام وتیرههای گوناگون ایرانی و ایجادی کشوری نیرومند به دریای پارس میرسد و از ساحل نشینان داستانهای زیادی در باره این دریای بیکران میشنود. هرچند که بیشتر اسناد آن روزگار به تاراج غارتگران رفته است اما این داستانها در جامعه و میان مردم باقی ماند تازمانی که حکیم نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایران آن را در اسکندرنامه به نظم درآورد. یادآوری این نکته ضروری است که به گفته اندیشمندان و پژوهشگران ذوالقرنین همان کورش کبیر است که در افسانهها به شکل اسکندر ذوالقرنین درآمده و همچنین در داستانهای ملی ایران این خود اسکندر فرزند داریوش پادشاه ایران است. آنچه که اروپاییان به نام اسکندرکبیر در تاریخ رواج دادهاند، غلو و گزافهای از یک جنگطلب ویرانگر است و هیچ ربطی به اسکندر ذوالقرنین ندارد.
در آخرین سفر اسکندر ذوالقرنین (کورش کبیر؟)، به دریای پارس میرسد که از دیدگاه شگفتی و غرایب با هیچیک از دریاهای پیشین قابل مقایسه نیست.
حکایت چنان رفت از آن آب ژرف... که دریا کناریست اینجا شگرف
هر شب عروسان زیبای دریایی بهسان خورشید و ماه از دریا بهدر میآیند و در ساحل به خنیاگری میپردازند، آواز آنها آنچنان لطیف است که هر شنوندهای را مدهوش میسازد و بامدادان این پریان دریا دیگر بار به کام امواج فرو میروند. (همچون داستان اولیس و سیرنها در اودیسه هومر).
ذوالقرنین سپاهیان را در فاصله لازم مستقر میسازد و خود به همراه دریاپوی راهنما روانه ساحل میشود، صحنه بزم پریان آنچنان او را از خود بیخود میسازد که بامدادان،
بهاستاد کشتی چنین گفت شاه...که کشتی درافکن بدین موجگاه
در این آب شوریده خواهم نشست...که رازی خدا را در این پرده هست
حوریان و یا پریان دریایی پایینتنهای مانند ماهی و بالاتنهای مانند دختران جوان داشتند. زیبارو و خوشاندام با موهایی بلند و سیاه، خوشآوا و خوشآواز که از غروب آفتاب تا بامدادان در ساحل دریا میآرامیدند و گاهی به نغمهسرایی مشغول میشدند. در بیشتر داستانهای مربوط به پریان دریایی، ایشان جانورانی مهربانند که با آدمیان به ویژه دریانوردان و غواصان همزیستی مییافتند.
داستان انشرتو، زنهای دوزیستی دریای پارس
یکی از مشهورترین داستانهای دریایی که از شبه آدمیان آبزی سخن به میان آورده است، داستان انشرتو است. و این ماجرا چنین است:
"... در ساحل یکی از جزایر، زنهایی را دیدیم که درون دریا مشغول شناوری و بازی بودند، همینکه کشتی به آنها نزدیک شد به داخل جزیره فرار کردند. پس از مدتی یک عده زنومرد از طرف جزیره به سوی ما آمدند. این مردم به نظر خیلی زیرک و عاقل مینمودند، ولی ما زبان آنها را بههیچوجه نمیفهمیدیم و مقصود خود را با اشاره به آنها میفهماندیم، آنها هم با اشاره به ما پاسخ میدادند. از آنها خواهش کردیم اگر غذایی دارند به ما بفروشند. ... آنگاه رفته و مقدار زیادی برنج و مرغ و گوسفند و عسل و روغن و انواع میوه برای ما آوردند. ما نیز در برابر آن آهن، مس، سورمه، پارچه و پوشاک به آنها دادیم. باز به اشاره پرسیدیم، چه مالالتجارهای برای فروش به ما دارند؟ پاسخ دادند بنده زرخرید. پذیرفتیم. هنگامیکه آنها را آوردند، دیدیم بهتر و زیباتر از آنها در زندگی خود ندیدهایم. تمام وجود خنده و شوخی بودند و آواز میخواندند. سبکوزن و چست و چالاک بودند... سرهای ایشان کوچک بود و در زیر کتفشان، آلت شنا، شبیه به بال ماهی دیده میشد.
پرسیدیم این چیست؟
به ما خندیدند و گفتند: تعجب نکنید، تمام اهالی جزیره اینگونه آفریده شدهاند، و به آسمان اشاره کردند، یعنی خداوند ما را اینچنین آفریده است.
ما دیگر بیش از این سخنی نگفتیم و با خود اندیشیدیم که خوب فرصتی بدست آمده و خوب غنیمتی یافتهایم. پس هریک از ما به مقدار متاعی که همراه داشت، از آن بندگان خریداری نمود و کشتی را از امتعه خود خالی ساخته و به جای آن اسیر بار میکرد. هرچه میخریدیم باز میدیدیم بهتر و زیباتر از آن را برما عرضه میداشتند، خلاصه اینکه کشتی را از مخلوقی که چشم بهتر از آن را هرگز ندیده پر میساختیم. چنانکه هرگاه کار به مراد ما انجام میشد، خودمان و نوادگانمان توانگر و بینیاز میشدیم. سرانجام جزیره را ترک کردیم. در روز نخست باد موافق به بادبانهای کشتی در افتاد. ما باکمال سرزندگی و خوشی از این معامله جزیره را ترک گفتیم و به راه افتاده بودیم. همینکه جزیره از دید ما ناپدید گشت و ما به میآن دریای بیکران رسیدیم، بعضی از اسیران بنای گریه و زاری را گذاردند، بهطوری که گریه آنها باعث کدورت خاطر و دلتنگی ما گردیده بود. اما در این میان عده دیگری ساکت بودند و راضی. از آنها پرسیدیم دوستان را چه چاره است؟ آنها به رفقای خود گفتند چرا گریه میکنید؟ برخیزید تا با هم برقصیم و بخوانیم و شادی کنیم. با این حرف تمام اسرا برخاستند و بنای رقصیدن و خندیدن و آوازخوانی را گذاردند. این رفتار آنها موجب انبساط خاطر ما شد. به آنها گفتیم این رفتار شما خیلی بهتر از آن گریه و دلتنگی است.
آنگاه آنها را به حال خود گذاشته و هریک از ما نیز به کارهای خود مشغول شدیم. همینکه اسرا ما را نسبت به خودشان غافل دیدند، فرصت را غنیمت شمرده و مانند ملخهای پران از کناره کشتی به درون دریا پریدند. کشتی همچنان بر روی امواج دریا به سرعت سیر میکرد و ما به فراریان هیچ دسترسی نداشتیم. با آنکه کشتی به اندازه یک فرسنگ از آنها دور شده بود، ما هنوز آوای خوشآهنگ آنها را میشنیدیم. آنها در برابر آشوب و انقلاب دریا و امواج سهمگین آن به همه گونه مبارزه و مقاومت توانا بودند. اینگونه بود که تمامی اسیران را از دست دادیم، مگر دختر جوانی که ناخدا او را در یکی از اتاقهای بزرگ کشتی حبس کرده بود. پس از این واقعه همینکه داخل آن اتاق شدند دیدند که دخترک در تلاش است که کشتی را سوراخ کرده و خود را مانند دوستانش به دریا افکند. فورا او را گرفته و به بند کشید. سرانجام به مقصد رسیدیم. کالایی را که باقی مانده بود فروختیم و ده یک سرمایه نخستین عاید شد. آوازه بازگشت آنها در شهر پیچید. پیرمردی به نزد ناخدا آمده و گفت: جزایری که اتفاق شما را به آنجا افکند، جزایر ماهی نام دارد و اهالی آن دوزیست هستند و این ترفند آنهاست که گروهی را به شکل برده به بازرگانان میفروشند و بردگان هم در میانه راه میگریزند. زنهار این دختر را به آب نزدیک نکنید که بیدرنگ خواهد گریخت.
ناخدا با آن دختر ازدواج کرده و از وی دارای شش فرزند شد. اما همچنان بند بر پای وی داشته بود. پس از هجده سال که ناخدا فوت کرد، فرزندان متاثر از بند بر پای مادر، بندها را گشودند. اما همینکه آزاد شده، "انشرتو" گویان، پا به فرار گذاشت. فرزندان به دنبال او میرفتند و میگفتند: چگونه میروی و پسران و دختران خود را ترک میگویی؟ او پاسخ داد: چهکار میتوانم برای آنها بکنم. این بگفت و خود را به دریا افکند و چونان ماهیان نیرومند در آب دریا شناور شد و ناپدید گشت!
مادر دریا و غواصان مروارید دریای پارس
غواصان قدیمی مروارید که بدون هرگونه تجهیزاتی به زیر آب میرفتند، از وجود زنی در زیر آب که بچه شیرخوارهای را در آغوش داشته خبر میدادند. بسیاری که برای نخستین بار آن را دیده بودند و در باره آن هیچ آگاهی نداشتند در همان برخورد نخست سکته کرده و جانسپرده بودند. این زن میتواند صورت تغییر یافته آناهیتا[3]، الهه باروری و خدای آبها، در ایران باستان، باشد. گاهی این زن به نزد غواصان آمده از آنها میخواهد برای فرزندش گهوارهای تهیه نموده به زیر آب ببرد. اگر غواص چنین نماید، مادر دریا (ننه دریا) چند مروارید درشت به او خواهد داد.
در قدیم که غواصان بدون هیچ ابزاری به ژرفای دریا میرفتند و تحت فشار آب، کمبود هوا و دیگر مشکلات، مناظری میدیدند که امروزه از دیدگاه ما اغراقآمیز و باورنکردنی است. یکی از اینها داستان مادر حامل گهواره است. داستانی از یک غواص است که در یکی از هیرات (هیر = برآمده از سطح دریا) در جنوب خلیج فارس در ژرفای دریا مشغول به صید مروارید بوده که چشمش به گهوارهای افتاده که زنی مشغول به تکان دادن آن بوده است. در حالت ترس و وحشت دستی را بر شانه خود احساس میکند. آن شخص زنی بالاتنه مانند انسان و پایینتنه به شکل ماهی بوده است. این زن با زبانی که فارسی، عربی و یا افریقایی نبوده با او صحبت کرده و از او خواسته نزد آنها بماند. غواص با اشاره میگوید که دیگر نفسی برای ماندن ندارد، اما زن با نفس خود به دور او حبابی میسازد، و میگوید اندکی پیش ما بمان. ناگهان، چند زن دریایی با سبدهای رنگارنگ به مناسبت تولد بچه زن دریایی و برای سر سلامتی میآمدند. در روی کشتی که از دیر آمدن غواص نگران شده بودند، طنابی را که یک سر آن به پای غواص بسته شده بود کشیدند و غواص بیهوش را بر روی عرشه آوردند. پس از به هوش آمدن داستان مادر حامل گهواره را برای دوستانش تعریف کرد.
اگر زن یا مرد دریایی با غواصی ارتباط برقرار کنند صیدش رونق میگیرد. اما همیشه این احتمال وجود دارد که آنها از او بخواهند در زیر آب مانده با آنها زندگی کند. اگر صیاد امتناع کند دیگر مرواریدی نخواهد یافت و اگر بپذیرد دچار خفگی و بیهوشی شده و اگر دوستانش او را به عرشه نکشند، خفه شده و خواهد مرد.
همچنین اگر گهوارهای به تور یا قلاب صیادان گیر کند آن را نشانهای از وجود بچه بنینگی (گهوارهای) دانسته گهواره را به آغوش دریا باز میگردانند و سریع از آن محل دور میشوند.
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238686069_mermaid_mummified_a_01b.jpg
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238685944_mumified_mermaid.jpg
موجودات افسانه ای دریا ها
http://gigadl.net/uploads/posts/2009-04/thumbs/1238690827_fiji-mermaid-76.jpg
برای مردمان باستان، بهویژه برای ساحلنشینان، دریا همواره پهنهای پر رمز و راز بوده که با جانوران افسانهای، و داستانهای حیرتانگیز گره خورده است. داستانهای دلانگیز سندباد، دریانورد پرآوازه ایرانی اهل بندر سیراف و مخترع سکان، نقطه اوج چنین قصهپردازیهایی است که بیشتر آنها درونمایهای از واقعیت در خود نهفته دارند. شبهای ظلمانی بدون مهتاب که حتی دریا هم دیده نمیشد، موجهای هراسانگیز، و از همه مهمتر جاندارانی عجیب که به طور تصادفی دیده میشدند، همگی در ساخت و پرداخت این افسانهها نقش داشتند. تصور خیالپردازانه ژرفای دریا، انساننمایان و هیولاها، ساخته ذهن کنجکاو دریانوردان بوده است. اینکه هنوز هم با وجود پیشرفت دانش و فنآوری دریایی و اکتشافات بسیار، داستانپردازان سینما از ژرفای دریا به جهت ظهور یک هیولا کمک میگیرند، نمایانگر ریشهدار بودن این موضوع در ژرفای جان بشری است. محیطی وهمانگیز که با رقیب بیکران خود، ژرفای بیپایان فضا، پهلو میزند.
در نبرد با تمامی این هیولاها میبینیم که نه تنها نیرومندی بلکه دانایی بشر است که بر هیولا پیروز میشود. در نبرد رستم و اکوان دیو، که میتواند نماد گردباد دریایی باشد، و نبردهای گرشاسب در دریای هند، این نه زور بازو بلکه جوهره عقل بشری است که در نهایت راهگشاست و پهلوان را به پیروزی میرساند. و این خود نمایانگر چیرگی دانایی و خرد، برگرفته از جهانبینی ایرانی، بر قوای طبیعت است. در تهیه و نگارش این مقاله از کتاب پژوهشی پیرامون صید، دریا و آبزیان خلیج فارس، اثر ارزنده استاد گرامی و پژوهشگر ارجمند جناب آقای حسین نوربخش استفاده شایان توجه شده است.
در دوره هخامنشیان بهویژه در زمان داریوش بزرگ و خشایارشا، برای نخستین بار لشکرکشیها صورت علمی به خود گرفت و همراه هر ارتش، گروه دانشمندان برای گردآوری اطلاعات و یافتههای علمی و ثبت آنها همراه میشدند.
در این دوره سیوسه سفر اکتشافی دریایی ترتیب داده شد که هرکدام اهمیتی به اندازه اکتشافات فضایی امروز داشتند. مهمترین این سفرها، که اسناد و مدارک و سفرنامههای آن برجای مانده عبارتند از: سفر ساتاسپ به پیرامون آفریقا و رسیدن به عرض جغرافیایی اسب، دو سفر اسکیلاکس، یکی برای یافتن راه دریایی دریای پارس به مصر و دیگری برای یافتن راه دریایی دریای پارس به دریای مازندران، سفر دریایی هانون پیرامون آفریقا، سفر دریایی هامیلیکار جهت کشف سواحل ناشناخته دریای مدیترانه، سفر دریایی هامیلیکون به انگلستان، ایسلند و جزایر آزور، سفر دریایی ماسیلیوتس به سواحل اسپانیا، سفر دریایی برادران دریانورد مهرداد و سپهرداد به دریای شرقی، کشف راه دریایی چین، رسیدن مهرداد به سواحل ژاپن و رسیدن سپهرداد به سواحل استرالیا و ... .
همچنین، ناوگانهای بازرگانی در دوران اسلامی، در دریای سرخ و رودهای دجله و فرات تا سواحل سیلان و چین و زنگبار در تکاپو بودند. دریانوردان مسلمان، بر طبق تعالیم اسلام، از سفر نمیهراسیدند و با کشتیهای خود به سرزمینهای دور و ناشناس سفر میکردند. افسانههای این دوران سرشار از ماجراهای دلاویز وصفناپذیر دریانوردان و درگیریهای آنان با جانوران عجیب و باورنکردنی دریاها و جزایر دوردست بود. برداشتهشدن مرزهای پیشین و یکپارچگی مناطق گستردهای از جهان آن روز، یکی از عوامل مؤثر در رونق و پیشرفت دریانوردی و بازرگانی در آن دوران بوده است.
دریانوردانی که از این سفرهای پرمخاطره در هفت اقلیم[1] و هفت دریا بازمیگشتند، هرکدام خاطرات و داستانهایی با خود آوردند که در طی زمان پربارتر شده و در نقل سینه به سینه با اوهام و افسانهها درهمآمیخت. و دریای پارس به عنوان دریای مرکز ایران و جاییکه دریانوردان ایرانی بیش از هرکسی و هرجایی با آن آشنا بودند در قلب این ماجراها جای میگرفت.
فردوسی:
همه کارسازان دریا به راه... ز چین و ز مکران[2] همی برد شاه
بهفرمود تا توشه برداشتند... ز یکساله تا آب بگذاشتند
به ششماه کشتی براندی بر آب... کزو ساختی هر کسی جای خواب
بههفتم چو نیمی گذشتی... ز سال شدی کژ و بیراه باد شمال
بهآب اندرون شیر دیدند و گاو ...همه داشتی شیر با گاو تاو
همان مردم و مویها چون کمند... همه تن پر از پشم چون گوسفند
یکی سر چو ماهی، تنش چون پلنگ... یکی سر چو گاو و تنش چون نهنگ
یکی را سر خوک، تن چون بره... همه آب از ایشان بدی یکسره
ماهی آدمخوار دریای پارس، استخری
ابواسحاق ابراهیم استخری، دانشمند ایرانی، در کتاب مسالکالممالک در باره دریای پارس میگوید: در نزدیک جنابه و بصره، که آنرا هورجنابه خوانند، گردابی عظیم است که اگر کشتی در آن گرداب افتاد، خلاصی از آن ممکن نیست و کشتی از آنجا کم به سلامت گذرد. زمانی یک کشتی بزرگ در این گرداب افتاد، هر روز ماهی آدمخواری بهگرد کشتی میآمد و خود را به کشتی میزد و یک تن از سرنشینان را میربود و به قعر دریا فرو میرفت. وحشت بر مسافران مستولی گشت. پس از چند روز مرد دانایی که در میان سرنشینان بود گفت: اگر کسی پیدا شود که آنچه من گویم بکند، من شما و کشتی را برهانم. یکی از سرنشینان از جانگذشته داوطلب شد، مرد دانا دستور داد تا آنچه ابریشم در کشتی است جمع کنند و از آن طناب ابریشمین استواری بسازند و آنرا به کمر آن مرد ببندند و سر دیگرش را در کشتی و دکلها سخت محکم سازند. چون روز دیگر ماهی آدمخوار بیامد، آن مرد را که رسن بر کمر داشت به دریا افکندند. ماهی بیدرنگ او را فروخورد و به درون گرداب شد. چون رسن از یک سر به دکلهای کشتی استوار بود و از سوی دیگر به درون شکم ماهی رفته بود، ماهی که میخواست از گرداب بهدر رود تکانی داد و کشتی به سلامت جست و راه خود را در پیش گرفت.
پریان دریایی دریای پارس، حکیم نظامی
کورش کبیر در پی ایجاد وحدت میان اقوام وتیرههای گوناگون ایرانی و ایجادی کشوری نیرومند به دریای پارس میرسد و از ساحل نشینان داستانهای زیادی در باره این دریای بیکران میشنود. هرچند که بیشتر اسناد آن روزگار به تاراج غارتگران رفته است اما این داستانها در جامعه و میان مردم باقی ماند تازمانی که حکیم نظامی گنجوی، شاعر بزرگ ایران آن را در اسکندرنامه به نظم درآورد. یادآوری این نکته ضروری است که به گفته اندیشمندان و پژوهشگران ذوالقرنین همان کورش کبیر است که در افسانهها به شکل اسکندر ذوالقرنین درآمده و همچنین در داستانهای ملی ایران این خود اسکندر فرزند داریوش پادشاه ایران است. آنچه که اروپاییان به نام اسکندرکبیر در تاریخ رواج دادهاند، غلو و گزافهای از یک جنگطلب ویرانگر است و هیچ ربطی به اسکندر ذوالقرنین ندارد.
در آخرین سفر اسکندر ذوالقرنین (کورش کبیر؟)، به دریای پارس میرسد که از دیدگاه شگفتی و غرایب با هیچیک از دریاهای پیشین قابل مقایسه نیست.
حکایت چنان رفت از آن آب ژرف... که دریا کناریست اینجا شگرف
هر شب عروسان زیبای دریایی بهسان خورشید و ماه از دریا بهدر میآیند و در ساحل به خنیاگری میپردازند، آواز آنها آنچنان لطیف است که هر شنوندهای را مدهوش میسازد و بامدادان این پریان دریا دیگر بار به کام امواج فرو میروند. (همچون داستان اولیس و سیرنها در اودیسه هومر).
ذوالقرنین سپاهیان را در فاصله لازم مستقر میسازد و خود به همراه دریاپوی راهنما روانه ساحل میشود، صحنه بزم پریان آنچنان او را از خود بیخود میسازد که بامدادان،
بهاستاد کشتی چنین گفت شاه...که کشتی درافکن بدین موجگاه
در این آب شوریده خواهم نشست...که رازی خدا را در این پرده هست
حوریان و یا پریان دریایی پایینتنهای مانند ماهی و بالاتنهای مانند دختران جوان داشتند. زیبارو و خوشاندام با موهایی بلند و سیاه، خوشآوا و خوشآواز که از غروب آفتاب تا بامدادان در ساحل دریا میآرامیدند و گاهی به نغمهسرایی مشغول میشدند. در بیشتر داستانهای مربوط به پریان دریایی، ایشان جانورانی مهربانند که با آدمیان به ویژه دریانوردان و غواصان همزیستی مییافتند.
داستان انشرتو، زنهای دوزیستی دریای پارس
یکی از مشهورترین داستانهای دریایی که از شبه آدمیان آبزی سخن به میان آورده است، داستان انشرتو است. و این ماجرا چنین است:
"... در ساحل یکی از جزایر، زنهایی را دیدیم که درون دریا مشغول شناوری و بازی بودند، همینکه کشتی به آنها نزدیک شد به داخل جزیره فرار کردند. پس از مدتی یک عده زنومرد از طرف جزیره به سوی ما آمدند. این مردم به نظر خیلی زیرک و عاقل مینمودند، ولی ما زبان آنها را بههیچوجه نمیفهمیدیم و مقصود خود را با اشاره به آنها میفهماندیم، آنها هم با اشاره به ما پاسخ میدادند. از آنها خواهش کردیم اگر غذایی دارند به ما بفروشند. ... آنگاه رفته و مقدار زیادی برنج و مرغ و گوسفند و عسل و روغن و انواع میوه برای ما آوردند. ما نیز در برابر آن آهن، مس، سورمه، پارچه و پوشاک به آنها دادیم. باز به اشاره پرسیدیم، چه مالالتجارهای برای فروش به ما دارند؟ پاسخ دادند بنده زرخرید. پذیرفتیم. هنگامیکه آنها را آوردند، دیدیم بهتر و زیباتر از آنها در زندگی خود ندیدهایم. تمام وجود خنده و شوخی بودند و آواز میخواندند. سبکوزن و چست و چالاک بودند... سرهای ایشان کوچک بود و در زیر کتفشان، آلت شنا، شبیه به بال ماهی دیده میشد.
پرسیدیم این چیست؟
به ما خندیدند و گفتند: تعجب نکنید، تمام اهالی جزیره اینگونه آفریده شدهاند، و به آسمان اشاره کردند، یعنی خداوند ما را اینچنین آفریده است.
ما دیگر بیش از این سخنی نگفتیم و با خود اندیشیدیم که خوب فرصتی بدست آمده و خوب غنیمتی یافتهایم. پس هریک از ما به مقدار متاعی که همراه داشت، از آن بندگان خریداری نمود و کشتی را از امتعه خود خالی ساخته و به جای آن اسیر بار میکرد. هرچه میخریدیم باز میدیدیم بهتر و زیباتر از آن را برما عرضه میداشتند، خلاصه اینکه کشتی را از مخلوقی که چشم بهتر از آن را هرگز ندیده پر میساختیم. چنانکه هرگاه کار به مراد ما انجام میشد، خودمان و نوادگانمان توانگر و بینیاز میشدیم. سرانجام جزیره را ترک کردیم. در روز نخست باد موافق به بادبانهای کشتی در افتاد. ما باکمال سرزندگی و خوشی از این معامله جزیره را ترک گفتیم و به راه افتاده بودیم. همینکه جزیره از دید ما ناپدید گشت و ما به میآن دریای بیکران رسیدیم، بعضی از اسیران بنای گریه و زاری را گذاردند، بهطوری که گریه آنها باعث کدورت خاطر و دلتنگی ما گردیده بود. اما در این میان عده دیگری ساکت بودند و راضی. از آنها پرسیدیم دوستان را چه چاره است؟ آنها به رفقای خود گفتند چرا گریه میکنید؟ برخیزید تا با هم برقصیم و بخوانیم و شادی کنیم. با این حرف تمام اسرا برخاستند و بنای رقصیدن و خندیدن و آوازخوانی را گذاردند. این رفتار آنها موجب انبساط خاطر ما شد. به آنها گفتیم این رفتار شما خیلی بهتر از آن گریه و دلتنگی است.
آنگاه آنها را به حال خود گذاشته و هریک از ما نیز به کارهای خود مشغول شدیم. همینکه اسرا ما را نسبت به خودشان غافل دیدند، فرصت را غنیمت شمرده و مانند ملخهای پران از کناره کشتی به درون دریا پریدند. کشتی همچنان بر روی امواج دریا به سرعت سیر میکرد و ما به فراریان هیچ دسترسی نداشتیم. با آنکه کشتی به اندازه یک فرسنگ از آنها دور شده بود، ما هنوز آوای خوشآهنگ آنها را میشنیدیم. آنها در برابر آشوب و انقلاب دریا و امواج سهمگین آن به همه گونه مبارزه و مقاومت توانا بودند. اینگونه بود که تمامی اسیران را از دست دادیم، مگر دختر جوانی که ناخدا او را در یکی از اتاقهای بزرگ کشتی حبس کرده بود. پس از این واقعه همینکه داخل آن اتاق شدند دیدند که دخترک در تلاش است که کشتی را سوراخ کرده و خود را مانند دوستانش به دریا افکند. فورا او را گرفته و به بند کشید. سرانجام به مقصد رسیدیم. کالایی را که باقی مانده بود فروختیم و ده یک سرمایه نخستین عاید شد. آوازه بازگشت آنها در شهر پیچید. پیرمردی به نزد ناخدا آمده و گفت: جزایری که اتفاق شما را به آنجا افکند، جزایر ماهی نام دارد و اهالی آن دوزیست هستند و این ترفند آنهاست که گروهی را به شکل برده به بازرگانان میفروشند و بردگان هم در میانه راه میگریزند. زنهار این دختر را به آب نزدیک نکنید که بیدرنگ خواهد گریخت.
ناخدا با آن دختر ازدواج کرده و از وی دارای شش فرزند شد. اما همچنان بند بر پای وی داشته بود. پس از هجده سال که ناخدا فوت کرد، فرزندان متاثر از بند بر پای مادر، بندها را گشودند. اما همینکه آزاد شده، "انشرتو" گویان، پا به فرار گذاشت. فرزندان به دنبال او میرفتند و میگفتند: چگونه میروی و پسران و دختران خود را ترک میگویی؟ او پاسخ داد: چهکار میتوانم برای آنها بکنم. این بگفت و خود را به دریا افکند و چونان ماهیان نیرومند در آب دریا شناور شد و ناپدید گشت!
مادر دریا و غواصان مروارید دریای پارس
غواصان قدیمی مروارید که بدون هرگونه تجهیزاتی به زیر آب میرفتند، از وجود زنی در زیر آب که بچه شیرخوارهای را در آغوش داشته خبر میدادند. بسیاری که برای نخستین بار آن را دیده بودند و در باره آن هیچ آگاهی نداشتند در همان برخورد نخست سکته کرده و جانسپرده بودند. این زن میتواند صورت تغییر یافته آناهیتا[3]، الهه باروری و خدای آبها، در ایران باستان، باشد. گاهی این زن به نزد غواصان آمده از آنها میخواهد برای فرزندش گهوارهای تهیه نموده به زیر آب ببرد. اگر غواص چنین نماید، مادر دریا (ننه دریا) چند مروارید درشت به او خواهد داد.
در قدیم که غواصان بدون هیچ ابزاری به ژرفای دریا میرفتند و تحت فشار آب، کمبود هوا و دیگر مشکلات، مناظری میدیدند که امروزه از دیدگاه ما اغراقآمیز و باورنکردنی است. یکی از اینها داستان مادر حامل گهواره است. داستانی از یک غواص است که در یکی از هیرات (هیر = برآمده از سطح دریا) در جنوب خلیج فارس در ژرفای دریا مشغول به صید مروارید بوده که چشمش به گهوارهای افتاده که زنی مشغول به تکان دادن آن بوده است. در حالت ترس و وحشت دستی را بر شانه خود احساس میکند. آن شخص زنی بالاتنه مانند انسان و پایینتنه به شکل ماهی بوده است. این زن با زبانی که فارسی، عربی و یا افریقایی نبوده با او صحبت کرده و از او خواسته نزد آنها بماند. غواص با اشاره میگوید که دیگر نفسی برای ماندن ندارد، اما زن با نفس خود به دور او حبابی میسازد، و میگوید اندکی پیش ما بمان. ناگهان، چند زن دریایی با سبدهای رنگارنگ به مناسبت تولد بچه زن دریایی و برای سر سلامتی میآمدند. در روی کشتی که از دیر آمدن غواص نگران شده بودند، طنابی را که یک سر آن به پای غواص بسته شده بود کشیدند و غواص بیهوش را بر روی عرشه آوردند. پس از به هوش آمدن داستان مادر حامل گهواره را برای دوستانش تعریف کرد.
اگر زن یا مرد دریایی با غواصی ارتباط برقرار کنند صیدش رونق میگیرد. اما همیشه این احتمال وجود دارد که آنها از او بخواهند در زیر آب مانده با آنها زندگی کند. اگر صیاد امتناع کند دیگر مرواریدی نخواهد یافت و اگر بپذیرد دچار خفگی و بیهوشی شده و اگر دوستانش او را به عرشه نکشند، خفه شده و خواهد مرد.
همچنین اگر گهوارهای به تور یا قلاب صیادان گیر کند آن را نشانهای از وجود بچه بنینگی (گهوارهای) دانسته گهواره را به آغوش دریا باز میگردانند و سریع از آن محل دور میشوند.