PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حركت جوهري



Behzad AZ
06-25-2010, 06:17 AM
حركت جوهري
حركت جوهري عبارت است از حركت ذاتي و دروني كه شيئي در جوهره و ذات خود تغيير پذيرد و حركت نمايد و جوهري به جوهري قويتر و ذاتي به ذات تكامل يافته تري تبدل پيدا نمايد.
پيشينيان از فلاسفه فصلي در فلسفه در اين باره نگشوده بودند و به اين مطلب اشاره اي ننمود ه بلكه ابن سينا بر خلاف آن سخن رانده و شبهه هايي عليه وقوع آن عنوان كرده بود.
لكن صدر الدين المتا لهين در قرن يازدهم با دقت در كلمات گذشتگان و به ويژه با توجه خاصي كه در مراجعه به كتاب الله و احاديث معصومان براي فهم حكمت متعاليه خود مي داشت حركت جوهري را تعيين نمود و آنرا به مرحله ثبوت و قطعيت رساند.
او در مقام پاسخ به اين اشكال كه :«حكماي سابقين چنين مطلبي نگفته اند»ابتداءبه آيات الهي استناد مي جويد و مي گويد:
اول حكيمي كه اين مطلب را فرموده است خداوند سبحان است كه در كتاب عزيزش فرموده است خداوند سبحان است كه در كتاب عزيزش فرموده است
«وتري الجبال»و بعد آيات چندي از كتاب الله كه صراحت در اين مطلب دارد بيان مي كند و سپس به توضيح اشاراتي كه فلاسفه پيشين در گفتار خود به اين موضوع دارند مي پردازد .
بهر حال قران در چهارده قرن پيش با بياني گويا و وضوحي تمام حركت جوهري را متذكر شده است و ما براي آشنايي خوانندگان بعضي از آن آيات را در اينجا ذكر مي كنيم .
الف :در سوره نمل آيه 88 مي فرمايد «و تري الجبال تحسبها جامده و هي تمر مر السحاب صنع الله الذي اتقن كل شيء» در المنجد در لغت «حمد» آمده است
«الجامد مالا ينمو و لا حياه له كالحجر »يعني«جامد چيزي است كه نمو ندارد و حياتي برايش نيست مثل سنگ»جامد است در برابر «نامي»است آنچه رشد و نمو ندارد جامد گفته مي شود .
نمو و جمود در حركت ديناميكي و دروني است .حركت و سكون ازليت در حركت مكانيكي است. در آيه نمي فرمايد «كوهها را ساكن مي بيني »بلكه مي گويد «مي بيني كوهها را و مي پنداري كه جامد است » يعني مي پنداري كه بدون رشد و نمو و بدون حركت ديناميكي و دروني است
«با اينكه آن كوهها به مانند ابر در پيشروي و رشد دروني است».
آيه در صدد بيان واقعيتي است كه مردم عموما" در باره آن برداشت نا صحيحي دارند و آن واقعيت اين است كه مي پندارند كوهها از جماد ات اند و رشدونموي ندارندو خود ما هم مي بينيم وقتي مردم مي خواهند مثالي براي شئي خالي از رشد بياورند حجر و سنگ را مثال مي آورند.
قران براي توجه دادن به اين بر داشت غلط و تصحيح آن مي فرمايد آن طوري كه مي انديشيد كه كوهها جامد و بدون رشدند نيست بلكه كوهها هم رشدو نمو دارند و رشدو نمو آنها هم خيلي سريع است.
امروزه هم در رشته زمين شناسي به اين واقعيت آشنا مي شويم كه تكون جمادات و معادن نيز احتياج به گذشت دوراني طولاني دارد و چه بسيار از معادن و يا احجار كريمه كه فعلا" دوره خاصي را مي گذرانند و براي رسيدن به مرحله كمال(و رسيدن)احتياج به گذشت زمان دارند.
و در جاي ديگر از قران مي بينيم كه صريحا" به نمو زمين اشاره مي نمايد و مي فر مايد «و اذا
انزلنا عليها الماءاهتزت و ربت و انبتت من كل زوج بهيج»
جالب تر از اين نكته اي است كه در دنباله آيه آمده است كه پس از بيان حركت دروني و جوهري جبال مي فرمايد :
«صنع الله الذي اتقن كل شئ»يعني اين حركت دروني نمو جبال ،صنع و سازندگي خداست كه به وسيله آن ،هر چيزي را اتقان و استحكام سازمان بخشيده است يعني اتقا ن ،استحكام ،نمو ،رشد و تحول هر چيزي به وسيله همين حركت است و به سخني ديگر :
آيه به دنبال حركت كوهها قانون و كبرائي كلي بدست داده است و آن قانون اين است كه صنع ،سازندگي و حركت است كه به اشياءسر و سامان داده و اتقان و استحكام بخشيده است و كوهها از صغريات و مصاديق همين كبري و قانون كلي مي باشند.
ب-در سوره ق رآيه :15- آمده است «افعيينا با لخلق الاول بل هم في لبس من خلق جديد»
آيه در سياق و دنباله آيات ديگرياست كه درآن ،مقاله جمعي رابازگو مي كند كه به خاطر كافر كيشي و به منظور تهي كردن شانه از زير بار مسئوليت هاي خدايي در تلاش و كوششي سخت مي بودند
كه بنياد و شالوده مسئوليتها (بقاءانسان) را سست كنند و انذار انبياي مبعوث از طرف حق ووعد و عيد آنها را ابطال كنند مي گفتند «هذا شئي عجيب اذا متنا و كنا ترا با ذلك رجع بعيد».
اين (انذار پيامبران در مورد عذاب اخروي)چيز عجيبي است !آيا آنگاه كه مرديم و شديم خاك !اين باز گشت دور از عقلي است.
قران براي ابطال استعبادآنها ،ابتدا يك سلسله از حركات تكاملي جهان را توضيح مي دهد «آيا نگاه به آسمان و كرات نمي كنيد كه چگونه آفريديم آنها را و هيچ خلل و نقصي در آنها نيست ؟
زمين را گسترش داديم (و آماده براي زيستن نموديم ،و كوها را برآن افكنديم و رويانديم در زمين از هر جفتي گياهي شاداب را»و سپس مي فرمايد :آيا مادر آفرينش نخستين جهان (و حركات تكاملي آن)به مشقت و درد سر افتاديم؟
(تا در آفرينش بعدي آنها به زحمت افتيم)بلكه خود اينان (اشكال كنندگان و ناباوران )هر آن در پو ششي از خلقت جديد ند و هر آن نوع تازه اي از آفرينش رادارند
(يعني آنها با كوته بيني ،خود و جهان را ايستا و در ال وقفه مي بينند با اينكه هر آن در حركتند و مراحل وجود را طي مي كنند).
قران با بلاغتي شگفت آور در چند كلمه و چند حركت جر:كه بيان تنوع مي كند) حركت جوهري را به اضافه وحدت حافظ كثرات (كه در نتيجه چهاردهم و آخر فصل وحدت جهان بيان شد) با كلمه«هم»بيان مي كند.
ارائه دادن اين مساءله دقيق در قرن ششم ميلادي ،آن هم از سابقه تاريخي فلسفه ،بسي شگفت آور و مبين آنست كه آفريننده قران همان آفريننده طبيعت است.
آيه به وسيله اثبات حركت عمومي جهان و حركت پيوسته انسانها استدلال مي كند كه اين تعجب و شگفتي از بازگشت دو باره ،بي جا و بي مورد است.
براي اينكه حركت در جهان ادامه دارد و انسان هم حركت روحيش متوقف نمي شود تا آنكه به جهان ديگر رسد و حشر و نشر تحقق پيدا كند ودر دنباله آيه مي فرمايد:
«و جاءت سكره الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحيد –و نفخ في الصور ذالكيوم الوعيد-و جاءت كل نفس معها سائق و شهيد –لقد كنت في غفله من هذا فكشفناعنك غطاءك فبصرك اليوم حديد»
آري موت نابودي نيست دنباله حركت عمومي جهان است و استثنايي بر حركت قانون حركت نيست .
موت بسان بيهوشي موقتي است . وقفه و سكون نسبي است . نفس فاني نمي شود و باقي است و در روز موعود تجلي مي كند محرك و راننده اي اورا به وعده گاه مي رساند .كردو كارش مشهود و گواهش در آستين است .
در آن هنگام باور گفته مي شود :براستي كه در غفلت و بيهوشي بودي از اين (بقاءو حشر و نشر) اين بيهوشي و غفلت كه چون پرده چشم ،هوش و خرد ت را پو شيده بود برداشتيم و چشمانت در اين روز سخت تيز بين است . ناديدنها را مي بيند و نا باوريها را باور مي نمايد. ولي حكمت فلسفه ،اندرز وموعظه ، نصح وخير انديشي همه كس را زمينه پذيرش نباشد بلكه « ان في ذالك لذكري لمن كان له القلب اوالقي السمع وهو شهيد» . باتوجه به محتواي آيات روشن شد كه اولا منظور از تبيين حركات تكاملي درقرآن ، اثبات مسئله اي است كه براي مردم جنبه حياتي دارد ودر زندگي آنها داراي تاثير بسزايي است وآن تبيين ريشه وپايه مسئوليت انسانهاست وريشه آن بقاي روح است نه منظور بيان يك مسئله علمي ويا فلسفي خشك،بدون اثر اجتماعي. وثانيا : بقاء روح ومسئله قيامت ورستاخيز يك مسئله استثنايي جدا ازقوانين طبيعي نيست بلكه دست آورد حركت وادامه تكامل است.