PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : گفتگو با بزرگان گرافیک



Sara12
06-01-2011, 09:38 PM
گفتگوی فیروزه صابری با زنده یاد مرتضی ممیز/ 1358

http://upload.iranblog.com/1/1231321603.jpg

با شناختی قبلی وارد کار گرافیک شدید؟

ابتدا شناخت من از گرافیک عبارت بود از طرحهای روی جلد و ایلوستراسیون کتابها و همچنین نشانه ها و علائم موسسات. بعد که به دانشکده هنرهای زیبا رفتم در آنجا درسی بود که به موضوعات گوناگون گرافیکی هم می پرداخت. در آنجا آشنائی بیشتری با گرافیک پیدا کردم و با تکنیک، کمپوزیسیون، هماهنگی رنگها و مفاهیم آنها آشنا شدم و کیفیت کار و طرز برخورد با موضوعات مرا بیشتر از نقاشی به خود جلب کرد به خصوص که ضمن تحصیل، کاری در یکی از پیشروترین آتلیه های گرافیک آن زمان پیدا کردم و از اینکه بلافاصله کارم را چاپ شده و در همه جا می دیدم سخت شیفته این حرفه شدم.
بعدها به گمانم در سال 1339 بود که با مجله گبراوخز گرافیکGEBRAUCHSGRAPHIK که بعدها به NOVUM تغییر نام داد برخورد کردم و با ابعاد مختلف هنر گرافیک آشنا شدم و سعی همه جانبه ای در فراگیری این حرفه کردم.

کجا این مجله را پیدا کردید؟

در کانون آگهی زیبا. در آنجا مدت کوتاهی با یک طراح استرالیائی که در آنجا کار می کرد همکار شدم و او این مجله را آبونه بود و من شماره های آن را با ولع و چندین با نگاه می کردم به طوری که هنوز هم تصاویر آن شماره ها را در حافظه ام دارم. بعد با زحمت بسیار بسیار این مجله را آبونه شدم و هنر گرافیک دنیا را از طریق این مجله شناختم.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/momayez/01momayez-v-g-rangmagazine.jpg

........ و با نمونه های مدرن آثار گرافیک آشنا شدید؟

همه نوع کاری در آن مجله معرفی شده بود. کارهای مدرن اکثر طراحان دنیا و کارهای سنتی و قدیمی ملتها و خیلی چیزهای دیگر. به همین دلیل متوجه شدم چه کارهای متنوع و متعددی در پهنه گرافیک قرار دارد.

کی به کار گرافیک پرداختید؟

از سال 1330 شروع کردم در روزنامه های سیاسی، کاریکاتور ساختم. البته تک و توک کارهایم را می پسندیدند و چاپ می کردند بعد برای کمک خرج تحصیل به تابلو نویسی برای مغازه ها پرداختم که کار مشکلی برایم بود و کلنجار رفتن با سلیقه های عجیب و غریب و رفتار توهین آمیز مشتریان سبب شد این کار را رها کنم.
در سال 1335 در کنکور قبول شدم و وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم و همان سال اول، کاری در آتلیه «محمد بهرامی» که پیشروترین آتلیه گرافیک آن زمان بود پیدا کردم و یکسره به کار طراحی روی جلد و ایلوستراسیون پرداختم. در آنجا مقدار زیادی با فوت و فن تکنیکی کار به خصوص در مراحل گراوور سازی و چاپ آشنا شدم و خامی کارم به تدریج از بین رفت. چند سال بعد در همین آتلیه، طراحی و مصور کردن مجله «ایران آباد» به من سپرده شد و «محمود عنایت» سردبیر این مجله مرا واقعاً در کارم آزاد گذاشت. همین آزادی بود که جهت دید مرا مشخص کرد و ویژگی خاصی به کارم داد وسبب شهرتی برایم شد.
بعد از آنجا به «کانون آگهی زیبا» رفتم و بعد به پیشنهاد «احمد شاملو» که در همسایگی آنجا «کتاب کیهان سال» را در می آورد به استخدام کیهان درآمدم و بعد او مرا به «کتاب هفته» برد و دست و بالم را کاملاً در کار ایلوستراسیون آن مجله باز گذاشت.
ضمن کار از طریق او با صفحه آرائی نیز آشنا شدم و برای اولین بار در ایران نام طراح و صفحه آرا در شناسنامه مجله، کنار نام صاحب امتیاز و سردبیر نوشته شد. سردبیرهای بعدی مجله هم مانع کارم نشدند چون طراحیهایم یکی از ویژگیهای کتاب هفته شده بود.

توانائی شما در طراحیهای کتاب هفته چشمگیر بود روی آنها ابتدا اتود می کردید؟
مثلاً روی کمپوزیسیون ها، آناتومیها و تکنیکهای طرحها و بعد نتیجه را در کتاب می آوردید؟

نه اینطور نبود. چون به دلیل کمبود وقت فرصتی برای این گونه مطالعات نداشتم، باید تمام طرحها را در فاصله دو تا سه روز آماده می کردم تا کار گراوورسازی و بعد چاپ عقب نیفتد و در این مدت کوتاه باید حدود چهار تا پنج داستان را می خواندم و برای هر یک دو تا سه تصویر می ساختم؛ بعد روی جلد و عنوانهای گوناگون مجله را طراحی می کردم و بالاخره خود مجله را که حدود دویست صفحه بود صفحه آرائی می کردم. البته در کنار مجله همیشه نشریات دیگری هم برای انجام همین کارها وجود داشت که حجم کار را گاه حتی به سه برابر می رساند.
اما این فشردگی باعث سرعت در کار کردنم شد که خیلی خیلی به دردم خورد و مرا در کارم کاملاً فرز و سریع الانتقال کرد و سبب ورزیدگی حرفه ای ام گشت.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/momayez/02momayez-v-g-rangmagazine.jpg


درباره تنوع شیوه طراحی ها بگوئید؛ آن تنوع های بیشمار را به خاطر تنوع شیوه داستانها به وجود می آورید؟

تنوع شیو های طراحی قبل از کتاب هفته در ایران آباد شروع شد. با ایران مد و معمول است که طراح برای معرفی و ویژگی کارش همیشه باید با یک شیوه معین کار کند. اما من فکر می کردم که در یک مجله باید همیشه چیزهای تازه ای عرضه کرد؛ این بود که می کوشیدم هر بار خط تازه ای بکشم.
دو انگیزه دیگر هم سبب شد این همه تنوع به وجود آید. یکی آنکه دانشجوی دانشکده هنرهای زیبا بودم و در کتابخانه آنجا چیزهای جالب و تازه متنوعی را می دیدم که نظرم را به سوی امکانات و افق های دیگر می برد و دیگر آنکه در همین ایام وقتی به اجبار در بیرون به کار گرافیک پرداختم اهالی دانشکده، سخت مرا بباد انتقاد گرفتند و مرا بازاری و منحرف شده از جاده هنر قلمداد کردند! و سر غیرت افتاده بودم تا خلافش را نشان دهم. کار بیرون علاوه بر تامین مخارجم، میدان جالبی برای تمرین و سیاه مشق شیو ها و ترکیب ها بود و واقعیت آنست که من از یک شانس ویژه ای برخوردار شده بودم چون سایر همکارانم نه تنها چنین امکاناتی را نداشتند بلکه کوششی هم برای به دست آوردن آن و یا تلاشی برای هنرمندانه کردن کارشان نمی کردند. البته در آن ایام کار کردن در سازمانهای تبلیغاتی و مجلات، حیثیت خوب اجتماعی نداشت و این گونه طراحان را نقاشان تبلیغاتی و یا تجارتی می نامیدند که اعتباری در حدود نقاشان ساختمانی داشتند. خود طراحان گرافیک هم این کسرشأن را پذیرفته بودند و اغلب خود را قربانیان امرار معاششان می پنداشتند و به نوعی به کارگران طراحی سازمانهای تبلیغاتی تبدیل شده بودند.
مدیران آژانس های تبلیغاتی افراد بی تخصص و دلال مسلکی بودند که کار و هنر تبلیغات را اصلاً نمی شناختند و آنرا کاری دورغین و تو خالی می پنداشتند و تصور می کردند هر چه بیشتر زرنگ باشند، در این حرفه موفق تر خواهند بود و سعی می کردند زودتر ثروتی از این راه فراهم کرده و به کار مطمئن تری بپردازند و طبیعی بود که با چنین طرز تفکری برای طراح و هنر گرافیک کوچکترین ارزشی را قائل نبودند و کوششهای هنرمندانه در این زمینه را بازیهائی ابلهانه و کودکانه می پنداشتند. اما بعدها البته تک و توک افرادی مطلع و علاقمند هم به کار تبلیغات روی آوردند.

بالاخره در باره تنوع تکنیک کارهای کتاب هفته چیزی نگفتید؟

طی کار در کتاب هفته، به فکرم رسید که تکنیکها را در ارتباط با شیوه نویسنده و فضای داستانها انتخاب کنم و ابتدا با داستانهای فکاهی شروع کردم و برای آنها طرحهای هجو گونه ای کشیدم......

در این طرحها امضایتان را در جاهای جالبی می گذاشتید......
در آن ایام افتاده بودم روی قوز دگرگونی؛ فکر می کردم قرار نیست امضاء همیشه در پائین کار باشند؛ می توان از آن به عنوان یک نقش و یا یکی از عناصر کمپوزیسیون تصویر استفاده کرد. این بود که بر اساس فضا و ترکیب کمپوزیسیون جای امضاء را انتخاب می کردم. گاه آن را به صورت نقش در سطح کار تکرار می کردم و گاه آن را در جاهائی می گذاشتم که به فضای مضحک کار کمک بکند اما بعدها خیلی دیرتر، دوباره امضاء را بردم سر جای همیشگی اش در گوشه ای در پائین کار.
در کارهای کتاب هفته، طراحی با چیزی غیر از قلم و مداد و استفاده از امکانات غیر معمول برای طراحی زیاد است؛ علاوه بر آن تیغ کشیدن و نوعی حکاکی جای چشمگیری دارد و هم چنین در خیلی جاها طرحهای ساده ای که تصویر و فضایش را با حداقل ترسیم می کند دیده می شود. اغلب خطوط و سطوح تصویر از هم جدا هستند و مثل تکه هائی می مانند که کنار هم قرار داده شده اند این ویژگی ترکیب، علیرغم تنوع بسیار تکنیکها، کارهای شما را متحدالشکل کرده است. از طرف دیگر، در اکثر کارهایتان پرسپکتیو نقش عمده ای ندارد و همه عناصر در سطح قرار گرفته اند؛ این امر به نوعی شیوه کار نقاشی های سنتی را تداعی می کند.
دوره کتاب هفته برایم یک دوره سیاه مشق برای خلاقیت بود. درباره هر چه که به فکرم می رسید تمرین می کردم. از تمرین درباره تکنیک و فرم و رنگ و نور و سایر مسائل آکادمیک گرفته تا تمرین هماهنگی شیوه طراح و نویسنده و نمایش فضای مطلب و خلاصه هر چه در اطراف کار تصویر هست. طبیعی است در این تمرین و جستجو، غیر از قلم و قلم مو با هر چیز دیگر هم تجربه می کردم. از تمام چیزهائی که در فن چاپ و گراوورسازی و یا امکانات تازه ای که در کار رسامی مطرح می شد و یا تاثیری که هنرمندان بر من می گذاشتند بلافاصله استفاده می کردم و در کارهایم بتجربه می گذاشتم حتی گاه میل داشتم عیناً از شیوه هنرمندی تقلید و کپی کنم اما هنگام کار متوجه می شدم سر از راه دیگری درآورده ام. به همین دلیل هم هست که در کارها تاثیر مستقیمی از کسی دیده نمی شود همه تاثیرات از ***** من رد شده اند. در مورد نقش پرسپکتیو و مینیاتور خودمان هم وضع شاید به همین منوال بوده است. شاید بیشتر تاثیر قالی خودمان باشد. قالی های متنوع ما بیش از هر چیز دیگری مرا مدتها مبهوت خودش کرده است و نگاه مرا به زیر و بم رنگها و فرمهای خودش برده است. به هر حال بودن یا نبودن پرسپکتیو تاثیر عمده ای در بطن کار ندارد. برایم مهم آن است که چه فضایی را به وجود می آورم. برایم دوره نوعی هرس کردن خودم از زوائد و ناخالصیها بوده است. ناخالصی چیزیست که اگر آن را نشناسیم مثل ویروس مزمنی در ذهن آدم می ماند. ناخالصی چیزی به با دوامی کمپلکسهاست و تصور می کنم فقط با کار و تصحیح زیاد خود ممکن است آرام آرام از وجود انسان خارج شود.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/momayez/03momayez-v-g-rangmagazine.jpg


خیلی از شیوه ها و تکنیکهائی را که در کتاب هفته ارائه کردید در جای دیگری دوباره به کار نگرفتید. چرا؟

صرفا فرصت نبوده است که دنبالشان کنم و به نتیجه ای برسم و گاهی هم فکرهای تازه، امکان پی جوئی جستجوهای قبلی را نداده است.

این خطهای راست و مکرری که همیشه در کارهایتان هست از کجا آمده است؟ این خطها اغلب مثل یک ریتم در سراسر کارهایتان پخش شده اند و مانند یک جور تاکید و اصرار در نمایاندن نکته ای را دارد. گاه به نظر می رسد در ته ذهنتان به پایداری یا وجود چیزهائی تردید می کنید که دائم خطها را چند مرتبه و مکرر می کشید شاید هم مطلب دیگریست؟

حتماً مبنائی در ته ذهنم دارد اما وقتی متوجه این تکرارها شدم، آنرا گرفتم و بکارش بردم. با آن ریتم درست کردم. فضا ساختم و خیلی کارهای دلچسب دیگر. به هر حال اکنون عنصری بسیار صمیمی در کارم شده است و هنگامی که مشغول تنظیم این خطها هستم لذت بخش ترین ایام برایم است. یکی از لذتهائیست که تالی ندارد. متمرکز، سبک و شفاف هستم. اول بار این خطها را زمانی که نقاشی می کردم پیدا کردم و آنها را فراوان بکار بردم به طوری که شخصیت اصلی کارهایم شد بعد هم به طوری وارد کارهای گرافیکم گشت و با آن همه جور حرفی زدم از حرفهای تکنیکی محض، تا بیان فضای یک قصه، تا نمایش مفاهیم ذهنی، تا نوعی تنظیم و دسته بندی فرمها در کمپوزیسیون و غیره.

مسئله خستگی و کثرت تولید را چگونه حل کردید؟ چون واقعاً گاهی اوقات به نظر می رسد که باید مدتها و شبانه روز کار می کردید تا کمیت آثارتان به این حد برسد.

تصور می کنم وقتی فکر و عمل روان و سیال در یک خط قرار بگیرد، تولید زیاد و مطبوع می شود. وقتی انسان خسته می شود که گیری در این وسط پیدا شود.

تصاویری را که برای داستانهای «قرآن» ساخته اید از کیفیت دیگری برخوردار است چه از نظر تکنیک و چه از نظر طراحی

در سال 1341 موسسه «امیر کبیر» به من سفارش مصور کردن داستانهای قرآن را داد. طی شش هفت ماه، بیست و دو تصویر ساختم. سعی می کردم سنگ تمام به گذارم و گاه احساس می کردم تصاویر را مانند مجسمه ای آرام آرام می تراشم تا شکل پیدا کند.
برای ساختن کارها از یک نوع تکنیک حکاکی و دو رنگ و سفید استفاده کردم. بنظرم این شیوه استحکام و قدرت موضوع را بهتر نشان می داد. کار که تمام شد احساس کردم سبک شدم.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/momayez/04momayez-v-g-rangmagazine.jpg

شیوه این کارها بعداً بعنوان شیوه مشخص کارهای بعدی شما شد؟

بعداً هم با این شیوه روی «شاهنامه فردوسی» و طراحی یک فیلم و چند کار دیگر کار کردم. در واقع بعداً هر کاری که به شکلی مورد علاقه ام بود با این شیوه کار می کردم البته به شرط آنکه این شیوه با موضوع بخواند در آن صورت این شیوه را هم طوری اجرا می کردم که با فضای موضوع هماهنگی پیدا کند.
علاوه بر آن این شیوه، با روحیه خودم نیز همراهی خاصی دارد. فرمها را بهتر و بیشتر حس می کنم و با آن آزادتر نفس می کشم.

شیوه دیگری را که زیاد به کار بردید طراحیهائی است که با خطهای نازک و طنزآلودی می کشیدید؛ مثل طرحهائی که برای «نوازندگان موسیقی» کشیدند.

با این شیوه هم خیلی راحت هستم و پر وبال پیدا می کنم اما «نوازندگان موسیقی» را در مقابل دیدن شوهای تلویزیونی طراحی کردم. در آنجا نوازندگان ما را واقعاً به شکل عمله های طرب مطرح و معرفی می کردند نه یک هنرمندی که ساز می نوازد. متاسفانه، به طور کلی این طرز برخورد عمومی جامعه ما با موسیقی نوازهاست. اما یکی از آرزوهای من تصویرسازی روی موسیقی سنتی خودمان است. احساس می کنم که دینم را هنوز به آن ادا نکردم. شاید اگر روزی بتوانم این کار را انجام دهم، به طور قطع یکی از چند کار جدی من خواهند شد.

درباره طراحیهای «شاهنامه فردوسی» چه فکر می کنید؟

برای این کتاب برزگ هنوز شانس و افتخار پیدا نکرده ام که طراحی کنم؛ اما داستانهای آن را دوبار و با دو نیت مختلف مصور کردم. یک بار برای «تقویم نفت پارس» و دیگری برای یک کتاب مخصوص جوانان «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» سابق که بعضی نمونه های آن را در این کتاب آورده ام.

گردش خطوط برای نمایش آناتومی های تصاویر شاهنامه، سیال و «مینیاتور» گونه است.

ممکن است. زیرا در آن ایام روز به روز توجه من به هنر سنتی خودمان بیشتر جلب می شد. مدتها بود که نسبت به کارهای اساتید گذشته حساس و کنجکاو شده بودم. هر بار که قطعه و اثری را می دیدم بهت زده و ساکت در برابر آن میخکوب می شدم. این سکوت شاید ده سالی طول کشید که بعد ناگهان تبدیل به عطش و شیفتگی شد.

دوباره در ساختن فیلم «سیاه پرنده»، به تکنیک آشنای تصاویر قرآن، شاهنامه و ...... برمی خوریم و گفتید وقتی به کار دلخواهی روی می آورید این شیوه طراحی را انتخاب می کنید. به ساختن این فیلم علاقمند بودید؟

در هر سه فیلم کوتاهی که ساختم جستجوئی جدی برای شناختن سینمای متحرک کردم اما به هر حال هر سه فیلم، سه نوع تمرین برای من بودند. در فیلم سیاه پرنده فضای برخورد و مبارزه، هماهنگی کاملی با تکنیک حکاکی داشت که سعی کردم خوب از این تکنیک استفاده کنم و متاسفانه گم شدن طراحی های چند سکانس این فیلم و نبودن زمان تکرار آنها، باعث شد به انسجام و روال فیلم لطمه بخورد.


دوره بعدی کارهای شما در مجله «رودکی» است که در آنجا به نوعی «طراحی- عکس- کلاژ» روی آوردید.

جستجوهائی که در این مجله و مجله «فرهنگ و زندگی» در زمینه تصویرسازی و صفحه آرائی انجام دادم برایم شیرین و دلچسب بود پس از چند شماره اولیه، در رودکی یک نوع شخصیت صفحه آرائی به وجود آوردم که در آن ریزه کاریهای فنی جالبی رعایت شده بود، تیترها از بالا به وسط و پائین صفحه آوردم که در مطبوعات ما سابقه نداشت. البته این کار را قبلاً در کتاب هفته به شکل پیشنهادهای خامی انجام داده بودم اما در رودکی معرفی بهتری از این رویه کردم. شکل مخصوص ایلوستراسیون این مجله هم برای خودش شیوه ای انحصاری بود و کوشش می کردم از وسایل عرفی و سنتی طراحی مثل مداد، قلم و مرکب و رنگ دور شوم و از امکانات جدید ماشینی برای طراحی استفاده کنم. این جستجو را بعدها در بیرون از محدوده مجله رودکی هم ادامه دادم و در تمام کارهای دیگرم گسترش دادم و اکنون هم ادامه می دهم. در این شیوه به جای قلم، قیچی وسیله طراحی من شده است به این معنی که پس از پیدا کردن فکر اولیه ایلوستراسیون؛ ابتدا، تصاویر مناسب را از اینجا و آنجا انتخاب کرده و آنرا با امکانات فنی عکاسی «کنتراست» یا «ترامه» یا «دفرمه» می کنم بعد آن را به وسیله قیچی، با ترکیبی دلخواه، به صورت تصویر و یا نقش مورد نظرم می چینم و در کارم استفاده می کنم.
ملاحظه می کنید که طرح، چگونه از میان وسایلی چون قیچی، چاپ، آگراندیسور عکاسی یا گراوورسازی، زیراکس، فتوکپی و یا ریپرو ماستر عبور می کند و شکل دیگری پیدا می کند. در این جریان، ترفندها و شگردهای ماشینی و فنی مثل سس غذا، طراحی را با مزه تر می کند و به صورت اثری مدرن و زیبا درمی آورد. اثری که امکان ساختنش با دست مشکل است. البته گاه بی توجهی های فنی گراورسازها و چاپچی ها و امکانات نارسای آنها، سبب می شود که کارم نتیجه مطلوب ندهد. به هر حال شرایط کار در محیط ما به صورت نادرستی، بسیار مشکل است و مجریان اغلب بدون مسئولیت و وجدان حرفه ای به کار برخورد می کنند و برعکس کشورمان متمدن، که همه تکنیسنها می کوشند برای هر مشکلی، راه حل های فنی دقیق و مطلوبی پیدا کنند؛ در اینجا ما باید بکوشیم و خود را با بی فرهنگی های فنی و حرفه ای افراد فنی چاپ و گراوور تطبیق دهیم، تا شاید کارمان کمتر صدمه بیند. من اغلب طوری کار می کنم که اگر حتی چهل درصد به کارم، در گراوورسازی و چاپخانه لطمه خورد؛ باز نتیجه قابل قبول باشد. با این حال اغلب این پیش گیریها هم نتیجه نمی دهد؛به همین دلیل سبب هاست که در کشور ما رشد تکنیکی و جستجوهای هنری خیلی دیر و کند انجام می شود و فرهنگ فنی یا سالها در جا می زند و یا حتی به عقب هم می رود. عکس را به چند دلیل انتخاب کردم. اول به دلیل آنکه مردم از نظر روانی آنرا زودتر از نقاشی باور می کنند. مردم ساخت و ساز نقاشی را ناشی از واقعیت نمی دانند بلکه ناشی از پندار و ذهن نقاش می خوانند؛ در حالیکه عکس و عکاسی برایشان مستند و نشانه ای از واقعیت است. این تصور خاص، بیشتر از دغلکاری دست اندارکاران سازمانهای تبلیغاتی در ذهن آنها به وجود آمده است. شاید هم اصطلاح «رنگ کردن» که به معنی زشت را زیبا جلوه دادن است در این قضاوت بی تاثیر نبوده است.
دلیل دیگرش هم همانطور که در بالا اشاره کردم همان امکانات متعددیست که در ترفندهای ماشینی و مکانیکی مدرن باعث می شود از عکس «افه» ها و حالات جالب و زیبایی را با حداقل زمان به دست آورد. ولی مهمتر از همه اینها، جریان آزمایشگاهی این شیوه کارکردن است که از دقتها و کنجکاویهای ویژه ای برخوردار است و باعث پیدا شدن ظرائف تکنیکی اجرائی می گردد و طراح دائم در حال لذت بردن از نوعی جستجو و کشف کردن است.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/momayez/05momayez-v-g-rangmagazine.jpg

به موازات این گونه تصویرسازی در رودکی، در مجله «فرهنگ و زندگی» و یا بیش تر در شماره های اولیه مجله «اطاق صنایع و معادن»، تجربیات تصویرسازی دیگری را انجام دادید که عبارت بود از نوعی تصویرسازی انتزاعی و آبستره برای موضوعات ذهنی و غیرتصویری؟

یک سری از موضوعات هستند که ظاهراً قابل تصویر شدن نیستند؛ مثل موسیقی و یا فلسفه و به طور کلی موضوعات که ظاهراً در مفاهیم آنها معادلات تصویری وجود ندارد و همیشه آنها را خشک و بدون تصویر، صفحه آرائی و چاپ می کنند و حتی استدلال می کنند مصور کردن اینگونه مطالب سبب می شود از متانت نوشته کاسته شود. لذا کوشیدم با برخوردی منطقی، طوری آنها را مصور کنم که این تصور باطل از بین برود. این بود که به سراغ نقاشی های «آپ آرت» و «هنر سینه تیک» رفتم و از حالات تصویری محض آنها برای مفاهیم ذهنی این مطالب استفاده کردم. در این تجربه، بیان تصویری محض را بیشتر و بهتر شناختم و تمرینات انتزاعی خوبی را انجام دادم و از بیان تجریدی آنها، پی به نکته های جدیدی در طراحی فیگوراتیو بردم.

شکل دست هم یکی از شکلهائی است که شما آنرا زیاد به کار بردید؟

شکل دست یکی از شکلهای سهل و ممتنع بدن انسان است و طراحی حالات مختلف آن به خصوص هنگامی که در پرسپکتیوهای گوناگون باشد، مهارت در طراحی را ارضاء می کند. شاید به همین خاطر معمولاً همه طراحان و نقاشان روی دست کار کرده اند و من بیشتر کاربردهای بیانی دست را برای نشان دادن موضوعات مختلف گرافیکی مورد استفاده قرار دادم.

گمانم سال 1352 بود که نقوش سنتی در کارهای شما پیدا شد؟

قبل از آن خوشنویسی سنتی خودمان را در طراحی نشانه ها بکار گرفته بودم. ولی به هر حال مدتها بود که در مقابل آثار اساتید گذشته خودمان میخکوب شده بودم. اما گوئی آن خلوصی را که با عطش زیادی می توانم هر موضوعی را با استفاده از فضا و تاثیر هنر سنتی خودمان بسازم.

فکر نمی کنید دیر به صرافت هنر سنتی افتاده باشید؟

مسئله حس کردن و درک کردن است که مربوط می شود به سیستم آموزشی و تربیتی جامعه که متاسفانه دیر توانستم از تاثیراتش خود را تا حدی رها کنم.

در مدرسه باید «حافظ»، «سعدی»، «فردوسی» و «مولوی» را کامل می خواندیم که نخواندیم. باید «سهروردی»، «ملاصدرا» «میرعماد» «درویش عبدالمجید»، «بهزاد»، «سلطان محمد»، «رضای عباسی» و «میرزا حسینقلی» رامی شناختیم که نشناختیم؛ الی آخر. شاید از نسل من به بعد، دیگر نسلهای جدید دستگاههای موسیقی ما را نمی شناسند. خوشنویسی دیگر در تخصص عده معدودی مانده است. علت بریدگیها اظهر من الشمس است. لذا بازگشت به ریشه برای نسلهای از من به بعد، دشوار و طولانیست و کوشش و ریاضت فراوان می خواهد والا نوع استفاده آنها چنانکه هست وصله ناجور می شود.

قبل از گرایش به هنر سنتی به کجا نگاه می کردید؟

وارد دانشکده که شدم دیدم کار تنها، بیفایده است و باید به طور جدی مطالعه هم کرد. آن زمان هم کتاب و مجله خیلی کم بود. خیلی خیلی کمتر از حالا و بعد هم اگر بود گران بود. به فکرم رسید هر چه پیدا می کنم آرشیو کنم. آرشیو کردن عکسها و صفحات بریده مجلات و غیره باعث شد که چشمی کنجکاو و قضاوت کننده پیدا کنم و این خودش تمرین خوبی برای نگاه کردن شد. ضمن جستجو به «پولند» برخوردم که در آنجا بطور مرتب، طراحان گرافیک لهستانی را معرفی میکردند. کار آنها تأثیر عمیقی بر من گذاشت. اهمیت ویژه آنها در چند چیز بود. یکی آنکه چون در آنجا به عللی گرافیک فرهنگی بر گرافیک تجارتی – به گونه غریبش – مسلط است. در نتیجه طراحان تماما، آزاد و هنرمندانه کار می کنند و هنر گرافیک حدوداً به صورت هنر ملی آنها درآمده است. لذا آثار آنها نوعی حدیث نفس شده است. کارهای آنها نمایانگر نوعی زخم و درد درون است. درونگرایانه است. سور رئالیسم خاصی را مطرح می کنند که شباهت به ادبیات و هنر و احوال ما دارد. این مطلب را بعدها به خود آنها در بحث مفصلی گفتم. بعد با پیگیری به مجلات گرافیک دسترسی پیدا کردم و با گرافیک مدرن امروزی دنیا آشنا شوم.
با آلمانها و بالاخره با ژاپنی ها که به من هشدارهای مهم و مؤثری در بازگشت به « شیوه جدید» به فرهنگ خودمان دادند، به نظرم ژاپنی ها امروزه بهترین هنرمندان و متخصصان را دارند و راه آنها، راه مدرن بازگشت به خود است.

صورت عمده ای از معاریف و افراد گوناگون را ساخته اید. با صورت سازی چگونه برخورد می کنید؟

بعضی از این صورتها را خودم داوطلب ساختنشان شدم. زیرا به این وسیله خواستم از آنها تجلیلی عاطفی کرده باشم. اکثر آنها را هم به علل مختلف به من سفارش داده اند. بطورکلی صورت سازی کار مشکلی است. خود شباهت سازی کار مهمی نیست بلکه کاراکتر سازیست که اهمیت دارد. ابتدا سعی می کردم صورتها را در چهارچوب تکنیک شخصی خود طراحی کنم. بعد کم کم آزادتر و راحتتر دستم و فکرم با تکنیک همراه شدند. به هر حال آنچه در اغلب آنها وجود دارد دلبستگی من به کوشش های فرهنگی آن کسانی است که صورتشان را طراحی کردم. زیرا آنها کسانی هستند که برای فرهنگ و هنر این مملکت زحمت کشیده اند و لذا کوشیدم با کارم از آنها قدردانی و ستایش بکنم. فکر می کنم هیچ کس به اندازه معاریف فرهنگی و هنری ما مهجور و ستایش نشده باقی نمانده اند. فکر می کنم حتی برای حافظ و سعدی هم حق مطلب را ادا نکرده اند چه رسد به همه آنهائی که من هم اسمشان را فراموش کرده ام.
در این مملکت خیلی کارها باید کرد. انجام نشدن خیلی از این کارها هم دلایل متعدد دارد از عدم درایت گرفته و تا ممانعت ها ادامه دارد. اما علیرغم این مسائل باید کوشش کردن را فراموش نکرد. همه افراد اساسی این مرز و بوم نیز چنین کرده اند. اگر ما اکنون دارای گذشته فرهنگی و آبرومندی هستیم. بخاطر چنین تلاش هایی بوده است. ما به همه معاریف هنری و فرهنگیمان مدیون و بدهکاریم. آنها بودند که ما را صاحب آبرو کردند والا ما کسی را نداشتیم که به او ببالیم

Sara12
06-01-2011, 09:38 PM
گفتگو با رضا عابدینی

http://heritage.chn.ir/manage/photo/35710-12336.JPG

رضا عابدینی اخیرا برنده جایزه بنیاد پرنس کلاوس شد. این افتخار بزرگی برای گرافیک ایران بود.

نظرتان درباره وضعیت کنونی آموزش های آکادمیک گرافیک چیست؟

عرض کنم که من خودم اصلا گرافیک نخواندم و نقاشی خواندم. اما اگر دانشگاههایمان اوضاع بسامانی داشت ، وضع گرافیک مان مسلما با آن چیزی که الان هست ، بدون اینکه بگوییم بد است یا خوب ، توفیر می کرد. اما آنقدر که حالا خودم می دانم ، قصه از این قرار است که ما متاسفانه برنامه های درسی مان که از طرف آموزش عالی به دانشگاهها دیکته می شود ، حداقل مربوط به سی چهل سال گذشته آنهاست. اینکه در مدرسه های گرافیک دنیا چه می گذرد ، خیلی دیر به دست اینها رسیده است. معمولا اینطوری است. بهرحال اتفاقی که الان دارد می افتد و تفکیک کلاس ها به این کارگاهها ، درس ها و سرفصل ها ، خیلی عجیب و غریب به نظر می آید. این یک مطلب . مطلب بعدی سر عوض کردن اسم گرافیک بود. از این گیرهای عجیب غریب که نمی دانم علتش چیست؟ نمی دانم سینما مثلا خونش پررنگ تر از گرافیک است یا چون زورش بیشتر است که هنوز سینماست و نتوانسته اند اسمش را عوض کنند. من نمی دانم اصلا ارتباط تصویری به graphic design چه ربطی دارد؟ ارتباط تصویری یعنی چه؟ احتمالا از روی communication art به چنین نتیجه ای رسیده اند. این خیلی بد است.
communication art یک بخشی از گرافیک است ، چرا باید اسم تمام آن ارتباط تصویری بشود؟ گرفتاری بنده و امثال بنده در ایران همین است وقتی برای دانشجو توضیح می دهیم که آقا ! گرافیک فقط سفارش نیست ، فقط به رب گوجه فرنگی فکر نکن. می گوید پس ارتباط تصویری یعنی چی؟ اصلا برای او معنی ندارد. در نتیجه این اسم برای خود استادها هم گرفتاری درست کرده است.

http://s3.tinypic.com/esj4uf.jpg

پس مشکل اصلی به اسم و سرفصل های این رشته برمی گردد؟

من کلا به اسم graphic art می شناسم که این ربطی به communication art ندارد. شما می روید تکنولوژی گرافیک یاد بگیرید ، اینکه کجا و چگونه می خواهی مصرفش کنید ، خودش رشته های مختلفی دارد. ممکن است بخواهید graphic designer بشوید ، در communication art و یا advertising مشغول شوید. این را در سال های بعد انتخاب رشته می*کنید. مثلا مدرسه*ای در خارج از ایران است که دانشجو فقط رشته ارتباطات می خواند. یعنی کلیات گرافیک را دوره می*کند. بعد گرایش پیدا می کند به communication art و چیزهای دیگری می خواند که صرفا علم است و اصلا هنر نیست. دیگری بازاریابی می خواند یا مخاطب شناسی و . . . الان سرکلاس از شاگرد می پرسیم مثلا ترم پیش چه خوانده ای؟ می گویند ما ترم پیش معلمی داشتیم راجع به اینکه چگونه از کاغذ استفاده کنیم که دور ریز آن کمتر باشد چیزهایی خواندیم! آن یکی می گوید راجع به این خواندیم که مشتری ها چی دوست دارند. اینها هیچ سازمانی ندارد و هیچ نقشه ای کشیده نشده که ما به بچه ها قرار است چی یاد بدهیم. اولا به آنها بگوییم مبانی زیبایی شناسی چیست؟ بعد یک پله جلوتر معلم بیاید و به اینها تکنیک یاد بدهد. آخر سر هم یک معلم بیاید به اینها بگوید مخاطب شناسی چه و چه است. هیچ کس به این دقت نمی کند و همانطور که گفتم اینها مربوط به سی چهل سال قبل اروپاست. البته آنها مدام آن را ادیت می کنند ، ولی ادیت هایش هیچ وقت به ما نرسیده است.
برای تایید این چیزی که عرض کردم ، می شود به دانشکده هنرهای زیبا موقعی که تأسیس شد تا ده پانزده سال بعدش رجوع کرد. ببینید که چقدر این دانشکده به روز بود و معلم هایی داشت که دائم می دانستند که آن طرف دنیا چه می گذرد. تمام آرتیست های بنام امروز مملکت ما در هنرهای تجسمی ، دانشجوهای آن دوره اند. مثل ممیز ، کیارستمی ، شیوا ، مثقالی ، منوچهر معتبر و . . . این نتیجه منابع درست و حسابی اند. هنرستان هنرهای تجسمی هم در همان دوره و سال ها ، بخاطر اینکه منابع درسی اش دقیق و مرتب طراحی و اجرا می شد ، شاگردهای بسیار درخشانی تربیت کرد. بعد از آن سال ها دیگر آدم های اینجوری نداریم و تک و توک کسانی پیدا می شوند. در واقع می توان گفت اینها به دانشگاه مربوط نیست و خود آنها ، آدم ویژه ای بوده اند.

http://persian.kargah.com/archives/images/00008.jpg

در مورد آموزش های آزاد و خصوصی چطور؟

آموزش های خصوصی گرافیک به آن شکل جدی نداریم ، جز چند تا از استادهای معتبرمان که کلاس دارند ، بقیه دیگر در واقع یک فهم شخصی از گرافیک دارند و اینجور آموزش ها خیلی مثل نقاشی و طراحی جا افتاده نیست. اما همان چند تا که سراغ دارم و دیدم ، خیلی تاثیر فوق العاده ای داشته اند. برای اینکه این معلم ها با این تجربه ای که دارند ، منابع درسی را برای خودشان تنظیم می کنند و طوری وارد مباحث می شوند که هیچ وقت دانشگاه امکانش را ندارد. چرا که اولا در دانشگاه با ازدحام دانشجو روبرو هستید. رشته هنر مثل علوم نیست که شما بروید پای تخته یک چیزهایی بنویسید. باید با یکدیگر بتوانند ارتباط برقرار کنند ، در غیر اینصورت نمی شود. وقتی چهل پنجاه تا دانشجو در کلاس تان هستند ، فقط می توانید تندتند یک چیزهایی را تئوری بگویید.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/news/2006/12/01-abd-rangmagazine.gif

بهر حال گرافیک می تواند یک ابزار یا رسانه باشد یا آن را هنر مطلق می دانید؟

ببینید من با آن جمله که بطور قطعی گفتید بهرحال گرافیک یک ابزار است ، موافق نیستم. من گرافیک را مطلقا art می دانم ، درست عین نقاشی. ممکن است از گرافیک هم استفاده شود. مگر از نقاشی نمی شود برای یک مراسمی از آن استفاده کرد؟ مثلا برای مراسمی به نقاش سفارش می دهند که عکس فلان آدم را بکشید می خواهیم سردر اینجا بزنیم. درواقع داریم از نقاشی استفاده می کنیم. در گرافیک هم این اتفاق می افتد. بخاطر ماهیت و تاریخچه گرافیک ، ارتباط بیشتری با این ماجرا دارد ولی معنی اش این نیست که گرافیک به خودی خود نمی تواند وجود نداشته باشد و حتما باید یک سفارشی ، یک بازار کاری ، چیزی وجود داشته باشد. امروز لااقل دیگر اینطور نمی بینیم. ممکن است تا 30 سال پیش اینطوری بود ولی امروز هستند آدم هایی که با تکنولوژی گرافیک ، کار می سازند و کار می کنند. کارهایی می سازند که art مطلق است. اصلا دلیلی هم ندارد که سفارش دهنده داشته باشد. اما در مورد اینکه تاثیر می گذارد؟ صددرصد موافقم. ببینید بهرحال هنرهای تجسمی مثل سایر هنرها احتیاج به یک بیس و پایه فکری دارد که به خودی خود ساخته نمی شود. ما در جامعه ای زندگی می کنیم که سطح سلیقه تصویری یک حد بخصوصی است که روی همه تاثیر می گذارد. وقتی مشتری می آید سراغ آدم ، من نمی توانم به سادگی یک چیزی که ایده خاصی است به او پیشنهاد کنم. برای اینکه نمی تواند بپذیرد. برای اینکه در ساختار ذهنی او جای نمی گیرد.
من همیشه این را گفته ام ، در سال های اخیر درست است که سطح عمومی گرافیک مان پایین آمده ، اما حجمش به نسبت سال های قبل از انقلاب بیشتر شده است. در آن زمان ، سطح عمومی سواد بصری کمتر از این بود ، یعنی همه مردم آنقدر سواد بصری نداشتند که امروز دارند. منتهی تعداد این قله ها کم شده و این طبیعی است. یعنی رابطه ، رابطه درستی است. وقتی عمومیت پیدا می کند ، عمقش کم می شود که این به نظرم درست شدنی است. البته وقت می برد تا این اتفاق بیفتد.

http://upload.iranblog.com/1/1231709281.jpg

نظرتان درباره وضع تبلیغات و ارتباطش با گرافیک چیست؟

در زمینه کار تبلیغاتی ، خیلی*ها سعی کردند کار کنند منتهی گرفتاری تبلیغات در ایران ، عین همان ماجرای آموزش گرافیک است. آخرین اطلاعاتی که ما راجع به تبلیغات داریم ، متاسفانه برای سی چهل سال قبل اروپا و آمریکا است. در بین آدم*هایی هم که متولی این مساله هستند ، به ندرت کسانی پیدا می*شوند که up today بدانند چه کار باید بکنند؟ از چه راههایی باید برود؟ تبلیغات اصولا یک علم بسیار پیچیده*ایست. اینست که اینجا هم همان اشتباه اتفاق افتاده است. یعنی مثلا کسی که graphic design خوانده ، صاحب یک شرکت تبلیغاتی شده است. هیچ*کدام از اینها یک اصول درست و حسابی را طی نمی*کنند تا آنطور که باید ، بتواند جواب بدهد. البته چند تا شرکت و چند تا آدم وجود دارند که در این زمینه کارهای علمی و خوب کرده*اند ، ولی تاثیری که روی جامعه گذاشته ، کم است.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/news/2006/10/05-ABEDINI-g-o-rangmagazine.jpg

تبلیغات محیطی را هم از این زاویه می*بینید؟

ببینید وقتی ما گرافیست*هایی داریم که خوب پوستر و روی جلد طراحی می*کنند ، اگر یک متولی و مدیر دولتی هوشمند که مدیریت هنری را می*فهمد به اینها رجوع کند ، قطعا یقین بدانید که کارهای خوبی انجام خواهد شد. منتهی چون این کارها خیلی کلان است معمولا هیچ*وقت دست آن کسی که باید بیفتد ، نمی*افتد. مثلا می*دانم یک دوره کوتاهی که آقای ممیز روی تابلوهای شهری اصفهان کار کرده بود. دقیقا آنچه را که باید ببینید ، در آنها می*دیدید.
برخی از این مدیران دولتی و سفارش*دهندگان هنوز نمی*دانند بیل*بردی که در اتوبان نصب می*شود ، اگر طراحی بسیار دقیق ، درست و زیبا داشته باشد ، دهها هزار از این حلوا شکری*ها و قوطی حلبی*ها و اینها چاپ بشود ، به اندازه یک بیل*برد کار نمی*کند. اشکال اینست که این بیل*بردهایمان مثل قوطی*های حلوا شکریست و بعضی*ها هنوز ذهنیت حلوا شکری را دارند!

http://upload.iranblog.com/1/1231746638.jpg

روی جلدهای شما را سمبل گرافیک دوم خردادی می*دانند. آیا این را نتیجه فضای باز سیاسی آن زمان

می*دانید؟

ببینید من فکر می*کنم تاثیر دوره**های فکری ، فرهنگی و هنری تاثیری دفعی نیست. یعنی مثلا امروز وزارت ارشاد گفت که آقا شما از فردا آزادتر هستید که هرکاری دلت خواست بکن. این دلیل پیشرفت یک هنر نیست ، این حتما به یک سابقه*هایی در گذشته برمی*گردد ، اینطوری نیست. من هم این را شنیده*ام که چند جای دیگر هم گفته شده که مثلا گرافیک دوم خردادی. من واقعا از این مساله عصبانی شدم ، برای اینکه من مطلقا آدم سیاسی نیستم. اصلا شان هنر بسیار بسیار بالاتر از سیاست است. هر کسی می*خواهد باشد ، اصلا برایم مهم نیست. در نتیجه به نظرم ارتباطی به دوم خرداد یا سیاست*های روز ندارد. اینها در مملکت ما یک سابقه*هایی دارد.
الان یکی از ترس*های بزرگ من اینست با این حجم زیاد دانشجوی کم سواد گرافیک که الان دارد تولید می*شود ، تاثیرش را چهل سال دیگر خواهیم دید. آن موقع تازه می*فهمیم که چه بلایی سرمان آمده است. دانشکده هنرهای زیبا وقتی راه افتاد و کار کرد ، امروز تاثیرش را ما داریم روی نسل*های بعدی می*بینیم. آنها درست اتفاق افتاده است. نمی*خواهم حالا بی*ارتباط با این موضوع صحبت کنم ، ولی قطعا آزادی*های موجود در بعضی زمینه*ها ، در تغییرات هنر گرافیک تاثیر داشته است.

http://elan.ir/upload/elan-Judges%27-Special-Award-Taiwan-2007-Reza%20Abedini.jpg

پس این به اصطلاح آزادی ، در گرافیک مطبوعات و کتاب تاثیر داشته است؟

مطبوعات بطور کلی و در یک مقطعی رشد کرد ولی به نظرم بشدت متوقف شده است. ولی کتاب همچنان دارد. یعنی یک سنت خوبی پیدا شده و ناشران راغب شده*اند. حالا این را برمی*گردانم به همان چیزی که گفتم ، به سابقه*اش. سال*ها پیش من یادم است که آقای ممیز چه اصراری داشت که به ناشران بقبولاند با یک مشاور هنری کار کتاب را راه بیندازند و اصلا اینجوری نباشد که یک جلد را به حسن سفارش بده و یک جلد را به حسین.
تاثیر آن کارها ، امروز این شد که ناشران فهمیدند که یک انتشارات خوب همانطوری که به ادیتور و مترجم خوب احتیاج دارد ، به یک مدیر هنری خوب هم نیاز دارد. ولی روزنامه*های ما هنوز ، اینطور نشده*اند. اصلا اینها سنت شده است . ببینید اصلا اینکه خط روزنامه*ها نستعلیق باشد ، یعنی اینکه ما آدم*های رادیکال هستیم. اصلا یک چیزهای بی*معنا جا افتاده است. چون لوگوی فلان روزنامه در فلان تاریخ ، نستعلیق بوده ، لوگوی روزنامه ما هم باید نستعلیق باشد. اصلا من نمی*فهمم این حرف*ها یعنی چه؟ متاسفانه ما حتی بسیاری از سردبیرهای روزنامه*ها و روشنفکرهای*مان در زمینه ادبیات و روزنامه*نگاری ، اشراف به هیچ از یک هنرهای دیگر ندارند. موسیقی را هم مطلقا نمی*فهمند. برای من جالب است که فرض کنید یک آدمی که صبح تا شب از روزنامه*های به روز فرانسه حرف می*زند ، فلانی اینطور گفت ، میشل فوکو اینطور گفت ، اما وقتی می*روی داخل ماشین*اش ، می*بینی نوار معین و مهستی و فلان را دارد گوش می*کند! در نقاشی هم همینطور است ، از آبرنگ*ها یا مینیاتورهای فلانی بیشتر خوشش می*آید.
این هم از گرفتاری*های اساسی ماست ، همین که از اول بحث دارم می*گویم که گرافیک را یک چیز مصرفی نبینیم. فهم ما از هنر و فرهنگ باید به یک درجه*ای برسد که برای آدم*هایی که در هنر این مملکت اسم و رسم دارند ، ارزشی قائل شویم. آن سردبیر روزنامه تمام سال*های جوانی*اش را داشته بالا و پایین می*پریده و این گرافیست بدبخت داشته یک گوشه*ای مطالعه می*کرده روی طرح و نقش و هنر و فرهنگ این مملکت. حالا این دو تا به پست همدیگر خوردند ، حالا ایشان باید ببیند که او چی فکر می*کند که فکرهای او را اجرا کند. این فهم هنوز وجود ندارد و تا زمانی که این فهم وجود ندارد همه این ادعاها بی*ربط و الکی است.

http://www.rezaabedini.com/images/posters/011.jpg

تاثیر کامپیوتر را در گرافیک امروز چگونه ارزیابی می کنید؟

من یک مقاله *ای در این باره در نشریه "جهت اطلاع" نوشتم. ماجرا از این قرار است که مثل هر تکنولوژی دیگری که وارد ایران می شود ، چون مبانی فکری*اش وجود ندارد ، دچار غلط فهمی می شود. یک اعتماد به نفس کاذب به یک سری از آدم ها داد که آقا ما بلدیم کاری بکنیم ، اصلا محتوای گرافیک در ذهن اینها عوض شده است. در صورتی که روال کار گرافیست بنام غیر ایرانی را نگاه کنید ، هیچ کجا نمی توانید بفهمید که آن آدم کی یاد گرفته که با کامپیوتر کار کند. اصلا هیچ کجا مرزی وجود ندارد تا بگویید این کار را نمی شود با دست کرد و از این به بعد دیگر کارهایش را با کامپیوتر انجام داده است.
برای گرافیست نه ضعف و نه قوت است که بداند *****ها در فتوشاپ چگونه کار می*کنند ، هیچ مزیتی نیست. اصلا موضوع اینست که گرافیک را چون من یک هنر مطلق می*دانم ، پیشرفته*ترین کامپیوتر دنیا را هم بگذارند جلوی آدم ، اگر خلاقیت نداشته باشد ، به نظر من هیچ فرقی ندارد با آن موقع که کامپیوتر نداشت. متاسفانه در سال*های اخیر ، نقل مجلس تمام طراحان اینست که آقا چقدر هارد داری؟ رم*ات چیست؟ دستگاه*ات چیست؟ cpu چیست*؟ من می*خواهم بدانم در 40 سال پیش آقای ممیز از آقای مثقالی می*پرسیده شما با چه راپیدی این را کشیدید*؟ مثلا برای این خوب شده که راپیدش خیلی درست و حسابی بوده که توانسته اینها را بکشد؟ اصلا این بحث*ها آنموقع نبوده است. خلاقیت مهم است. حالا نمی*دانیم چرا این موضوع اینقدر مهم شده است. علتش همین اعتماد به نفس کاذب است که عرض کردم. وقتی یک عکس را وارد کامپیوتر می*کنیم ، با فشاردادن یک دکمه ، بلایی سرش می*آوریم که این بلا را یک سری آدم دیگر غیر از ما نشسته*اند و به آن فکر کرده*اند و ما داریم حاصل*اش را می بینیم و خیال می*کنیم ما این کارها را انجام داده*ایم. کامپیوتر نباید برای ما تعیین تکلیف کند.
البته کامپیوتر ابزار پیچیده ایست. این را شک ندارم و مثالی که زدم خواستم حالا یک خرده مبالغه کنم که موضوع روشن شود و کامپیوتر مثل راپید نیست ولی به این معنی هم نیست که او حالا صاحب ی

Sara12
06-01-2011, 09:39 PM
گفتگو با بیژن جناب

http://upload.iranblog.com/1/1231347531.jpg


افراد زیادی را می بینیم که رشته تحصیلی شان گرافیک نبوده اما شغل شان گرافیک شده است. علتش چیست؟

من اتفاقا با چند نفر از این افراد صحبت کردم که مثلا طرف پرستار بوده یا لیسانس شیمی گرفته و آمده در همین لیتوگرافی کار می کند. علتش را که می پرسیدم ، اینطور بیان کردند که ما از اول علاقه مند بودیم برویم دانشگاه رشته گرافیک. ولی از آنجایی که مشخصات کاری یا چیزهایی که در دانشگاه وجود دارد از نظر پذیرش ، کنکور و غیره ، ما نتوانستیم آنجا قبول شویم و رفتیم رشته زبان خواندیم یا رفتیم لیسانس شیمی گرفتیم ، ولی از ابتدا علاقه مند بودیم که کار گرافیک بکنیم. رفتیم مطالعه کردیم ، کلاس های مختلف رفتیم ، کار کردیم و وارد این قضیه شدیم. البته یک عده شان هم هستند که جنبه مالی گرافیک برایشان جذاب بوده است. ولی چند تا موردی که من برخورد کردم ، اینها از اول علاقه مند بودند. در شرایط فعلی بعضی دانشجویان گرافیک را هم می بینید که نه علاقه دارند و نه استعداد. فقط چون واژه گرافیک بوده یا چون راحت تر بودند یا بخاطر مسایلی که در جامعه عرف شده است. پس نتیجه می گیریم هیچ دلیلی بر این نیست که اگر کسی وارد دانشگاه یا وارد دوره آکادمیک نشده است ، بی مورد دارد کار گرافیک انجام می دهد و کسی که وارد دانشگاه شده ، درست در جای خودش قرار گرفته است. این معضلاتی است که برای پذیرش دانشگاه و کنکور است.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/news/2007/1/01-bj-r-g-rangmagazine.jpg

وضع آموزش دانشگاهی گرافیک را چگونه ارزیابی می کنید؟

از نظر مساله دانشگاهها که بنده در حدود هفت هشت سال تدریس می کردم در دانشگاه تهران ، دانشگاه الزهرا و دانشگاه آزاد در مقطع کارشناسی ارشد ، چیزی که من آنجا با آن مواجه بودم اینست که روند کار دانشگاه با حرکت بیرون از دانشگاه همزمان نیست. یعنی الان کاری که در خارج از دانشگاه انجام می شود ، خیلی عقب است. چه از نظر تکنیکی و چه از نظر آموزشی. تا همین چند سال پیش ، استادانی بودند که کامپیوتر را محکوم می کردند و حالا خودشان وابسته به کامپیوتر شده اند. همیشه این مساله مورد انتقاد من بوده است که هر کار اصولی باید از دانشگاه شروع شود. برای اینکه دانشگاه معتقد به یک سیستم عملی و یک سیستم تئوری منطقی است. ولی در خارج از دانشگاه بازار و مساله مادیات مطرح است ، زیاد تابع مسایل تئوریک نیست. متاسفانه همیشه بازار نسبت به مسایل تئوریک ، شرایط زیباتری داشته است. شما ببینید سرفصل های دوره های دانشگاهی ما مربوط به بیست سی سال پیش است و با بازار بیرون خیلی فاصله دارند. فارغ التحیلان گرافیک هم برای اینکه این فاصله را پر کنند ، می روند کلاس های تخصصی که وجود دارد چه از نظر تکنیک کامپیوتر ، چه از نظر کارآیی های دیگر تا خودشان را به قضیه حرفه ای بودن کارشان نزدیک کنند. چون دانشگاه آماده شان نکرده است.
من می خواهم به نکته دیگری هم اشاره کنم و آن عدم آشنایی با زبان های خارجی است. کمتر دانشجویی را دیده ام که از دانشگاه فارغ التحصیل شود و آشنایی به زبان داشته باشد. خوب این معضلی است. خود دانشجو باید برود مطالعه کند یک چیزهایی را پیدا کند. در حالی که با اینترنت ، مسایل ارتباط جمعی ، جنبه بین المللی پیدا کرده ، هنوز برخی ها نسبت به مساله زبان بی تفاوت هستند.

حال که صحبت بازار و ارتباطات به میان آمد ، از ارتباط گرافیک و تبلیغات بگویید.

اولا سیستم تقسیم کار از نظر تبلیغات و طراحی در ایران درست پیاده نشده است. در اکثر کشورها به این صورت است که آژانس های تبلیغاتی ، مشتری طراحان گرافیک هستند و یک دفتر طراحی با چند آژانس تبلیغاتی کار می کند. یعنی سفارش دهنده به آژانس تبلیغاتی مراجعه می کند و می گوید این محصول را دارم تولید می کنم و احتیاج به تبلیغات دارم. پس خود مشتری مستقیم با دفاتر طراحی در ارتباط نیست. اینجا چون تقسیم کارها اصلا درست نیست ، آژانس های تبلیغاتی ، خودشان دفتر طراحی دارند. بخاطر اینکه سود بیشتری ببرند. کسی هم که برای طراحی به آنجا مراجعه می کند ، تشویقش می کنند که تبلیغ هم بکند و می گویند اگر می خواهید تبلیغات هم بکنید ، ما می توانیم برای شما انجام دهیم.
اینها همه بخاطر اینست که هیچ اعتباری روی پشتوانه تامین کاری ما وجود ندارد. یعنی من می گویم اگر این کار را نکنم ، شرایط دفترم را چگونه حل کنم و آن بخش تبلیغاتی هم همینطور. البته مسایل آژانس های تبلیغاتی با دفاتر طراحی خیلی فرق می کند. آژانس های تبلیغاتی برای اینکه سود بیشتری از نحوه کارشان می برند ، طراحی برای آنها در درجه اول نیست. حتی به سفارش دهنده می گویند طراحی را مجانی برایتان انجام می دهیم! من بارها در سخنرانی ، صحبت ها و میزگردهایی که در انجمن داشتیم ، گفتم اصلا این کلمه مجانی ، یک لفظ ناخوشایندی است برای گروه طراحان. متاسفانه آنها بخاطر اینکه بُعد کارهای بازاریابی و تبلیغاتی شان را داشته باشند ، یک چنین حرکت هایی می کنند که به نفع طراحان نیست و مشتری انتظار دارد که ما طراحی اش را برایش مجانی یا ارزان انجام دهیم. من خودم شخصا هر کسی که در دفترم آمده و گفته کارهای تبلیغاتی می خواهیم ، قاطع ایستادم و گفتم ما فقط کار طراحی می کنم. شما باید با مشاور تبلیغاتی تان بررسی کنید که چه می خواهید: تیزر ، آگهی مطبوعاتی ، تبلیغات محیطی. ولی مشتری قانع نمی شود. برای اینکه مشتری یک جایی را پیدا کرده ، اطمینان کرده و می خواهد آنجا راحت کارش را بکند. برای او مشکل است که در ارتباط با جاهای دیگر باشد و ما را تحت فشار قرار می دهد که برایش کار آگهی هم انجام دهیم ، کار بیلبرد هم انجام دهیم. هنوز مشتری ، تفاوت بین پوستر و آگهی را نمی داند و همان طرح پوستر را آگهی می کند یا همان طرح آگهی را پوستر. این یک فشاری روی ما ایجاد می کند از نظر اینکه چه جوری این را قانع اش کنیم. می خواهند همه اینها در یک مجموعه گنجانده شود. تبلیغات ما پایه درستی ندارد. یعنی اینها باید خودشان یک بخش بازاریابی داشته باشند ، یک بخش تبلیغات داشته باشند ، یک بخش بررسی داشته باشند. البته خوب بعضی شرکت ها این کار را می کنند.

http://www.qoqnoos.com/body/graphic/Jenab-b/p08.jpg

نظرتان درباره ارتباط تبلیغات با فرهنگ چیست؟

من این را به سفارش دهنده هایم همیشه می گویم. کسانی که تولیدکننده هستند ، مثلا پودر تولید می کند. این همه اش نباید به فکر تجارت کار و مادیات باشد. تیراژی که محصولات این تولیدکننده دارد ، مقایسه کنید با مثلا تیراژ بالاترین کتاب تخصصی. در کشوری که هفتاد میلیون جمعیت دارد ، تیراژ آن کتاب حداکثر دو سه هزار نسخه است ولی آن پودر ، شاید در سال ده میلیون تولید کند و در دورترین نقطه های کشور هم می رود. بهشان می گویم هشتاد درصد آن تبلیغات ، تجارت باشد ، بیست درصدش را برای فرهنگ بگذارید و با سلیقه مردم کار کنید. بعد یواش یواش آن بیست درصد بیشتر می شود و توقع و سلیقه مردم بالا می رود. پس اگر تمام تولیدکنندگان با حوصله کار کنند ، می بینیم که بعد از چند سال ، سلیقه مردم بالا رفته و هر طرح و رنگی را قبول نمی کنند و خوش سلیقه می شوند. این می تواند خیلی تاثیر داشته باشد و تولیدکنندگان هم می توانند با ما همراهی کنند و من به این قضیه خوش بین هستم .

http://www.qoqnoos.com/body/graphic/Jenab-b/p01.jpg

http://www.qoqnoos.com/body/graphic/Jenab-b/p04.jpg

http://www.qoqnoos.com/body/graphic/Jenab-b/p04b.jpg

http://www.qoqnoos.com/body/graphic/Jenab-b/p06.jpg

Sara12
06-01-2011, 09:39 PM
گفتگو با بزرگان ::::. گفتگو با طراح اسکناس های یورو

http://www.rasm.ir/u_images/ZF5C9_RBK.jpg

طراحی اسکناس های یورو ، با بقیه اسکناس ها متفاوت است. پرتره ندارد ، همه اسکناس هایش هم خانواده هستند و مهم تر اینکه نقش های ریز و امنیتی فراوانی دارد که امکان جعل آن را بسیار محدود کرده است.

رابرت کالینا ، طراح این اسکناس هاست. او کارمند رسمی بانک مرکزی اتریش است که در مسابقه طراحی یورو ، برنده شد. ایده خوبی داشت : "پیشرفت و ارتباط" . هر چقدر ارزش اسکناس بیشتر می شود ، تصویر بنایی که در آن طرح شده جدیدتر می شود. او پنجره ، پل و دروازه را سمبل همان چیزی می داند که وجود اسکناس را توجیه
می کند : ارتباطات !

http://robo.files.wordpress.com/2007/03/euro_banknotes.png

این پولها چقدر قشنگ هستند؟

بستگی دارد زیبایی را چی بدانیم. به نظر من یک اسکناس باید زیبا باشد. اما بخاطر این زیبایی نباید ، امکان جعل داشته باشد. زیبایی در این مورد فقط یک لایه سطحی است.


اسکناس ارزش ملی دارد. اگر زیبا باشد ، مثل یک اثر هنری است.

نمی توان اینطور گفت. مثلا دلار آمریکا اسکناسی است که در سرتاسر دنیا جای خود را باز کرده است و از لحاظ طراحی هم شاید بتوان گفت فقط پول است ، همین. به هر حال من نظرم اینست که وقتی من یا هر کس دیگری درباره اسکناس فکر کنیم ، فقط دلار پیش چشم مان می آید.
نباید فراموش کنیم که ارزش مادی اسکناس مهم تر از شکل ظاهری آنست. ولی مطمئنا از لحاظ طراحی آنچه در پشت یک دلار قرار دارد ، نمی تواند مانند یک کار هنری جلوه کند.



با کدام معیار زیبایی شنایی ، طراحی اسکناس های یورو را توجیه می کنید؟

من دنبال جبران فرصت های از دست رفته بودم. می خواستم طرحی پیدا کنم که همه اروپایی ها بتوانند با آن زندگی کنند. من باید با پیام ساده و موتیف هایی مثل پنجره ها ، دروازه ها و پل ها چیزی را ابداع کنم که در اروپا شناخته شده باشد.



در مورد رنگها چه فکری داشتی؟ که مثلا پنج یورویی خاکستری و پانصد یورویی قرمز شرابی و همین طور بقیه؟

فقط از رنگ های اصلی استفاده کردم که راحت تر قابل تشخیص باشند. در مورد اسکناس هایی که عددشان شبیه به هم است مثل 10 و 100 یورویی ، از رنگ های متفاوت مثل قهوه ای و سبز استفاده کردم.



ارزش اسکناس با رنگ آن ارتباطی ندارد؟

بله. در اسکناس هایی که ارزش کمتری دارد ، از رنگی استفاده کردم که قدمت را می رساند و رنگ ها ، سبک آن بنا ، را به یاد می آورند. یعنی از روی رنگ ، می توان قدیمی بودن آن را تشخیص داد. اینجاست که نظریه پیشرفت ، در طراحی اسکناس خودش را نشان می دهد و واقعا می توان آن را یک پیشرفت دانست. از این رو پیشنهاد من ، یک پیشرفت معمولی است.



یورویی که شما طراحی کردید ، بدون پرتره است ، بودن ملکه انگلیس و . . . در این باره محدودیت و ممنوعیتی

داشتی؟

نه ، محدودیتی نبود. خیلی از طرح های اولیه از پرتره استفاده شده بود که من کلا پرتره را از همان ابتدا حذف کردم.



پنجره ، دروازه و پل سمبل چه چیزی هستند که در یورو مطرح می شوند؟

اینها سمبل ارتباط هستند و این پیام سمبلیک بوسیله اسکناس انجام می شود. البته ممکن است خیلی ها در نگاه اول متوجه آن نشوند.



هدف از این پیام سمبلیک چیست؟

اسکناس باید یک منظوری را برساند. اما در عین حال سنگین و وزین هم باشد. علاوه بر این باید رنگ ها و فرم ها متنوع داشته باشد تا افراد از بین آنها ، رنگ و فرم مورد علاقه اش را پیدا کند. بعد از آنست که زیبایی شنایی و مسایل دیگر مطرح می شود.

Sara12
06-01-2011, 09:40 PM
گفتگو با بزرگان ::::. گفتگو با قباد شیوا

http://persian.kargah.com/archives/Shiva.jpg


غربي ها كم كم كامپيوتر را كنار مي گذارند

– لطفاً بيوگرافي ؟

قباد شيوا هستم ، متولد ۱۳۱۹ ، در همدان به دنيا آمدم و در سال ۱۳۴۵ دررشته نقاشي از دانشگاه تهران دانش آموخته شدم و فوق ليسانس را از دانشگاه pratt شهر نيويورك در زمينه گرافيك در سال ۱۳۵۹ دريافت کردم .
۲ – از اتفاقات مهم زندگي هنريتان بفرمائيد ؟
يكي از مهمترين اتفاقات در زندگي هنري من تغيير مسيرم از نقاشي به سمت گرفيك بود البته دليل خاصي هم داشت ،آن زمان نقاشي مثل يك كلوپ بود و ارتباطي با مردم نداشت و اين مسئله من را ارضاء نمي كرد چون معتقد بودم كه هنر بايستي در ارتباط با مردم باشد نه گروهي خاص ، متوجه شدم كه با گرافيك مي شود اين كار را كرد پس تغيير مسير دادم .

http://www.rangmagazine.com/media/Image/p-ghobad-01.jpg

۳ – حالا راضي هستيد ؟

صد در صد راضي هستم ، همان چيزي ست كه مي خواستم .
۴- خوب بفرمائيد جو كنوني گرافيك را چطور مي بينيد ؟
از كميت قابل ملاحظه اي برخورداراست اما به نسبت اين كميت تعالي كيفيت جاي سؤال دارد . متأسفانه كل گرافيك بايد پيشرفت كند اما مي بينيم كه فقط تعداد انگشت شماری هستندكه معتقد به فرهنگ گرافيك اند كه نمي توان به واسطه اين تعداد اندك نياز كلان مملكت را پاسخ داد اين مسئله در حالي رخ مي دهد كه در كشورهاي ديگر كل كارهاي گرافيك پيشرفت كرده حتي گرافيك به اصطلاح بازاري از استانداردهاي خاص خودش برخورداراست اما در كشور ما اين چنين نيست كه اين برمي گردد به توانايي طراحان ما و بخش ديگر به ديدگاه سفارش دهندگان .



– با توجه به صحبت هایتان آينده اي كه براي گرافيست هاي امروز پيش بيني مي كنيد چطور است ؟

اين سؤال را مي توانيم با دو ديدگاه پاسخ دهيم يكي ديدگاه خوشبينانه و ديگري بد بينانه . من ديدگاه بدبينانه را فاكتور مي گيرم و به ديگري مي پردازم ببينيد جماعت طراحان به اين نتيجه رسيده كه بايد اتفاقي بيافتد و تحولي رخ بدهد كه خود نياز به اين تحول بسيار محترم است . خوب در اين راه كوشش هايي مي شود اما چرا هنوز به نتيجه ايده آل نرسيديم ؟ متأسفانه اكثريت فكر مي كنند اگر بخواهد تحولي به وجود بيايد بايد تابع غرب باشد كه به نظر من اين تحول راهي به بيراهه است ، اينقدر اين راهها را بايد بروند و بيايند تا بالاخره مسير خودشان را پيدا كنند . پس چيزي كه بايد گفت اين است كه اين حركت محترم است براي مثال در نسل گرافيستهای بعد از انقلاب كميتي كه به آن اشاره كردم بعد از انقلاب رخ داد يعني اگر قبل از انقلاب ، دانشگاه بود كه به صورت علمي گرافيك را در سطح آموزش مطرح مي كردند بعد از انقلاب تبديل شد به تعداد زيادي هنرستان و دانشگاه كه نه تنها در تهران بلكه در اكثر شهرهاي بزرگ تأسيس شده اندو خيلي از جوانهاي علاقه مند را هم به سمت خودشان كشيدند كه البته در اين ميان بودند افرادي كه احساس كردند شغلي هم هست به نام گرافيك كه پول زيادي درآن است و رفتند سركلاسها نشستند و متأسفانه تمام مراكزي هم كه تأسيس شده بودند ازسطح علمي بسيار پاييني برخوردار بودند كه بايد گفت دانسته ها روبه غلط به نسل امروز آموختند و اينها همه جاي تأسف دارد . در صورتي كه مي شد با آموزش صحيح اين انرژي ها را به سمت خوبي سوق داد و سطح كيفي گرافيكي مملكت را به سطح ايده آل خودش رساند كه این اتفاق رخ نداده است .

http://www.rangmagazine.com/media/Image/p-ghobad-03.jpg

– آقاي شيوا بفرمائيد به نظر شما كسي كه طراحي نمي داند مي تواند گرافيست خوبي شود ؟

6- اصلاً ، در مغزم چنين چيزي نمي گنجد ، شما در تمام دنيا يك گرافيست معرفي كنيد كه طراحي بلد نيست ؟!
غربي ها كم كم كامپيوتر را كنار مي گذارند ، آنها خودشان طراحي كامپيوتري را قبول ندارند و به افرادي كه مي نشينند روبه روي كامپيوتر و طراحي مي كنند به اصطلاح مي گويند:"عروسك خيمه شب بازي" جالب اينجاست به تصاويري هم كه با اين سيستم بيرون مي آيد مي گويند : "فحشاء تصويري" ، غرب در حالي كه خودش سازنده كامپيوتر است اما در حال حاضرکوشش می کند تا از آن فاصله بگیرد .

بينال در دنيا تعريف دارد و نبايد تعريف ديگري براي آن درست كرد كاري كه روي ديوار مي رود بايد نسخه اصل باشد بايد اثر چاپي باشد .

۷ – آقاي شيوا دوست دارم بدانم كه از ابتدايي كه سفارش مي گيريد تا پاياني كه كار را تحويل مي دهيد چه مسيري را طي می کنید؟

- ببينيد من وقتي سفارش مي گيرم بيشتر فكر مي كنم يعني در واقع بيشترين فكر و كمترين كار مثلاً وقتي يك پوستر سفارش مي گيرم ،شروع مي كنم به راه رفتن و كارهاي روزمره را انجام مي دهم . و فقط فكر مي كنم و يكدفعه يك ساعته اجرا مي*كنم بيشتر معتقدم اگر پوستري قرار است روي ديوار بماند انديشه آن پوستر ست كه آن بالا می ماند نه رنگ و فرم آن .

http://www.rangmagazine.com/media/Image/p-ghobad-06.jpg


– آقاي شيوا نظرتان را درمورد دوسالانه گرافيك بفرمائيد ؟

- ببينيد ما از سالها پيش سختی های زیادی کشیدیم تا انجمن صنفي را تأسيس كنيم بعضاً من را انتخاب مي كردند به عنوان داور يا هر چيز ديگري منتها هيچ كدام از اين دو سالانه ها تابع استاندارد هاي بين المللي نبودند ، دو سالانه كه شروع مي شد از كارت ويزيت گرفته تا همه چيز بود تعداد زيادي دو سالانه به اين شكل برگزار شد تا يك هفته اي که در ایران حضور نداشتم و در جلسه هيئت مديره انجمن نبودم، هفته بعد كه آمدم گفتند براي دو سالانه بعدي يعني همين دو سالانه آخري تصميم گيري شده و قرارشد بنده دبير دو سالانه باشم كه البته اين رأي گيري در غياب بنده انجام گرفته بود ، و من از دوستان تشكر كردم و گفتم يك نكته اي هست و آن اينكه نمي خواهم اين بينال مانند بيانالهاي قبلي باشد گفتند چه كا رمي خواهيد بكنيد من هم توضيح دادم كه اول بايد جهاني بشود و دوم اينكه فقط پوستر و آرم باشد آنها گفتند خوب به اين شكل آنهایی كه كاركتاب كردند چه كار كنند گفتم ما هر سال يك نمايشگاه كتاب داريم همزمان با آن كارهایشان بياید آنجا و جايزه بدهيد منتها دیگر اسمش دو سالانه نيست يا اينكه ما هرسال نمايشگاه كامپيوتر داريم پس می شود بخش گرافيك كامپيوتري را آنجا برگزار کنیم و به طراحاني كه در اين زمينه انرژي مي گذارند آنجا جايزه بدهيم ، تنها جايي كه مي ماند پوستر و آرم است و دوباره آنها گفتند كه اگر بين المللي بشود آثار بچه هاي ايران كمرنگ مي شود و من هم گفتم خوب باشد بشود ، تا كي بايد به تعريف هاي شخصي بپردازيم ؟
- بالاخره با مسئولان موزه كه بودجه راتعيين مي كردند در ميان گذاشتم و موافقت شد .
پس قرارشد بينال پوستر جهاني تهران را انجام بدهيم . من نظرم را راجع به دو سالانه ها ی قبلي به اين شكل ارائه دادم منتها به خاطر يكسري از دلايل بعضي ها مخالفم بودند چون اگرمن بودم مطمئناً هيچ پلاتي روي ديوار نمي رفت براي همين يك روز نشستم و استعفا دادم و پرونده بينال را هم دادم به آقاي حقيقي براي دنبال كردنش ، اين واقعيت دو سالانه بود ، چون بينال در دنيا تعريف دارد و نبايد تعريف ديگري براي آن درست كرد كاري كه روي ديوار مي رود بايد نسخه اصل باشد بايد اثر چاپي باشد اما متأسفانه باز تبديل شد به پلات هاي فراوان و متعدد و ….


آقاي شيوا به نظر شما خلاقيت در ذهن افراد به پايان مي رسد يعني در حقيقت روزي مي رسد كه هيچ فكري براي طراحي به ذهن انسان نرسد ؟

ببينيد من هنوز در حال مطالعه هستم پوستري كه ديروز مي كشيدم و فردا مي كشم متفاوت است من در هركاري تجربه كسب مي كنم و شيريني اين كار هم همين است اگر يک روز بدانم كه همه چيز را بلدم آن روز، روز مرگ من است .

بهترين گرافيست از نظر شما ؟

مي دانید يک چيزهايي هست كه انسان رويشان تعصب دارد كه چيز خوبي هم نيست مثلاً آن زمان که در نيويورك بودم و در آتليه گيلزر حضور داشتم تأثيري گذاشته كه می گویم گیلزر چيز ديگري است اما در كل آدمهاي زيادي هستند ، در لهستان كلي آدمهاي خوب و بسيار حرفه اي هستند .

اگر ذاتاً هنرمند باشيد توليدات شما شاخص و مؤلفه هاي هنري را نيز خواهد داشت خواه روي يك جعبه كفش كار كنيد يا يك پوستر فرهنگي..

كداميك از پوسترهایتان را بيشتر مي پسنديد ؟
از وقتي كه گرافيك حرفه من شد طبيعي بود كه من تحت تأثير مكاتب قراربگيرم مثل تمام طراحان ، مكاتب بزرگي چون لهستان و آلمان، همان موقع گفتم كه ۰۰۰/۵ سال تمدن داريم پس گرافيك ايران چه مي شود؟ از همان اوايل زيربناي كارهایم و تمام كوششهایم اين بود كه كاري ايراني خلق كنم و لحن ايراني در كارهام بسيار مهم بود ، بايد بگویم همه و هيچكدام، يک جاهايي خيلي موفق بودم و يک جاهايي نه اما در كل انتخاب کردن بين پوستر هایم خيلي سخت است ، اما چون يكي را مي شود انتخاب كرد، پوستر پنجمین جشن هنر شیراز را انتخاب میکنم.

http://www.rangmagazine.com/media/Image/goftegoo/5jashn-gh-rangmagazine.jpg


آقاي شيوا آيا شما به تقسيم بندي رايج گرافيك هنري و يا به اصطلاح گرافيك بازاري معتقديد ؟

نه ، سرچشمه همه اينها برمي گردد به تفكر هنرمندان و توانايي هاي آنها و يا آنكه شما در اين حرفه هنري به وجه هنري و تأليفي آن را در نظر داريد و يا فقط به استادي در فنون آن اگر ذاتاً هنرمند باشيد توليدات شما شاخص و مؤلفه هاي هنري را نيز خواهد داشت خواه روي يك جعبه كفش كار كنيد يا يك پوستر فرهنگي ولي اگر شما هنرمندنباشيد پوستر فرهنگي شما هم خصوصيات بازاري را در خود خواهد داشت .

آقاي شيوا نسل اول گرافيست هاي ايراني چه كساني بودند ؟

ببينيد گروهي كه برخاسته از ميان نقاشان تبليغاتي بودند اما در اثر تجربه سالها كار مداوم در بازار كار درك مناسبي نسبت به حرفه ي گرافيك پيدا كرده بودند و طرح هاي خوب تجاري را به بازار ارائه مي دادند .
اين گروه نسبت به همكاران ديگر حرفه ي خود از دانش كار بهتري برخوردارشده بودند اسامي بعضي از اين گروه را كه به ياد دارم برايتان ذكر مي كنم :
آقايان باريس آسيريان ، بيوك احمدي ، محمد بهرامي ، فردريك تالبرگ ، محمد تجويدي ، محمد بلوچ ، ژرژ سيمونيان و ….
و اما گروه دوم از نسل اول استاداني بودند كه در دانشگاههاي خارج از كشور تحصيلات تخفيفي گرافيك را آموختندو به ايران برگشتند ، اينان بدون هيچ قيل وقال ميدان داري مشغول به ارائه آثار گرافيكي خود شدند .
و اين نسل اند كه در واقع بانيان گرافيك مدرن ممكلت ما و به راستي هم كه از چهره هاي ماندگار گرافيك ايران هستند .
استاد محمود جوادي پور ، به صورت جدي ، از سال ۱۳۲۲ كار گرافيك را در بانك ملي شروع كردند و آثاري ماندني در زمينه گرافيك خلق كردند .
آقاي هوشنگ كاظمي هم شخصيت ديگري از چهره هاي ماندگار نسل اول گرافيست هاي ايراني هستند كه لازم است به اهميت خدمات ايشان در پايه گذاري هنر معاصر گرافيك ايران به اختصار اشاره شود .
اينان در دهة ۲۰ ، يعني در سال هايي كه در ايران كسي حتي لغت گرافيك را هم نشنيده بود ، در كشور هلند به صورت تخصصي به تحصيل رشته گرافيك پرداختند و تاآنجا كه مدارك نشان مي دهد آقاي هوشنگ كاظمي نخستين دانشجو و فارق التحصيل ايراني در رشته گرافيك بود و پس از مراجعت به ايران دانشكده هنرهاي تزئيني سابق را تأسيس كردند و در همان جا به امر آموزش گرافيك به دانشجويان پرداختند .

http://www.rangmagazine.com/media/Image/p-ghobad-02.jpg

نسل اول همينها بودند ؟

تا آنجا كه در خاطر دارم بله ، واما از نسل دوم بگويم :
نسل دوم بيشتر از دانشجويان و هنرجويان دانشكده ها و آموزشگاه هاي هنري بودند كه در رشته*هاي نقاشي يا هنرهاي تزئيني مشغول تحصيل بودند چرا كه هنر در رشته تخصصي گرافيك در دانشكده ها تأسيس نشده بود .
در هر صورت اين نسل ، يعني نسل دوم ، كم كم چهره گرافيك ايران را به شكلي اساسي تغيير دادند ، اگر چه اين نسل در كار خود كجرويي هايي هم داشتند .

نسل دوم چه كساني بودند ؟

پيش كسوت تر از همه استاد صادق بريراني بود كه در واقع پلي بودند پيش نسل اول و دوم.مرتضي مميز كه خيلي جدي كار و حرفه گرافيك را دنبال مي کرد ، آيدين آغدا شلو ، نورالدين زرين كلك ، فرشيد مشتعالي ، محمد احصائي و مرحوم رضا مافي در امر خط و يا بيوگرافي ، كامران كاتوزيان و عباس كيارستمي ، علي اصغر معصومي و اكبر صادقي و…

در نام بردن از نسل دوم قباد شيوا نام نبرديد ، مگر شما هم از اين نسل نيستيد ؟

چرا همين هست كه مي گوئيد .

Atabay11
06-01-2011, 10:00 PM
واقعا جالب بود
ممنون