sorna
05-29-2011, 12:38 AM
چند واحد مسلح تازی كه مامور جلوگيري از بازگشت پيروز ساساني (پسر يزدگرد سوم) از چين به ايران شده بودند ششم ژانويه سال 663 ميلادي در سر راه خود، شهر بلخ يكي از چهار شهر بزرگ خراسان را تصرف كردند (مركز همان ساتراپي ايران كه يونانيان، «باكتريانا» نوشته اند).
http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0106taizong.jpg
Taizong
«پيروز ساساني» به خواست پدرش يزدگرد سوم (كه در سال 651 ميلادي در مرو كشته شد)، براي جلب كمك نظامي تايزونگ، امپراتور چين از دودمان تانگ، از طريق كوههاي پامير (تاجيكستان امروز) به «چانگ آن» پايتخت آن زمان چين رفته بود كه در ايالت شيان واقع بود و بزرگترين شهر جهان بشمار مي آمد.
چين كه در شمال شرقي فرارود (مرز امروز چين با تاجيكستان و افغانستان) با امپراتوري ايران همسايه بود همواره با ايرانيان مناسبات حسنه داشته است. «تايزونگ» پيش از رسيدن «پيروز ساساني» به «چانگ آن» درگذشته بود و پسرش «گائوزونگ» امپراتور تازه و سومين رئيس كشور چين از دودمان تانگ به پيروز مقام درباري داد، احترام بسيار كرد و در سال662 او را با يكي از ژنرالهاي خود به نام «پي شينگ جيان» با لشكري كامل روانه ايران كرد.
«پيروز ساساني» پيشنهاد كرده بود كه اين لشكر تا سيستان (شهر زرنگ = زرنج و مركز ايالت نيمروز افغانستان امروز) با او باشد زيرا كه اطمينان دارد، ايرانيان پس از شنيدن خبر بازگشت وي، دسته هاي مقاومت تشكيل مي دهند و به ياري اش مي شتابند.
ژنرال «پي» تنها تا شهر باستاني سغديانا (تاجيكها) به نام بالا سگون ( امروزه: توك ماك = توقماق واقع در قرقيزستان) با «پيروز» همراه بود و در اينجا دست به بهانه آوردن و تعلل زد و پيروز ساساني پس از نوميد شدن از حمايت نظاميان چيني، تنها با ايرانياني كه با وي بودند به منتهي اليه شمال شرقي ايران (سرزميني كه امروز تاجيكستان و شمالشرقي افغانستان را تشكيل مي دهد) بازگشته و دست به جمع آوري نيرو براي جنگ با تازی ها زده بود و مردم هرات (بزرگترين شهر خراسان آن زمان) با شنيدن خبر بازگشت پيروز، بر ضد حكمران تازی شورش كرده و باعث نگراني تازی های حاكم بر ايران شده بودند كه چند واحد تازی را مامور متوقف ساختن «پيروز» و عقب زدن او به چين كرده بودند كه اين يگانها بلخ را تصرف كردند.
پيروز ساساني تا تخارستان (افغانستان شمال شرقي) پيش آمد و 20 سال در آن مناطق بود، در همانجا فوت شد و طبق وصيتش، جسد او را در كوههاي پامير به گونه اي كه صورتش به سوي ايران باشد دفن كردند.
«نرسي = نارسيا» پسر پيروز جزئيات تلاشهاي پدرش و مهاجرت پارسيان درباري به چين و زندگي در اين كشور را در كتابي شرح داده است. به نوشته وي، دولت اسلامي پس از آگاه شدن از توسل شاهزاده ساساني به دربار چين، هياتي را به رياست يكي از معاريف تازی به «چانگ آن» فرستاد و اين هيات موفق شد كه نظر امپراتور گائوزونگ را نسبت به تلاش بازمانده ساسانيان تغيير دهد و او را بي طرف سازد، مخصوصا كه بعدا اين امپراتور دچار سكته مغزي شد و امور به دست زنش «وو زتيان» و جانشينانش «ژونگ زونگ» و «روي زونگ» افتاد كه قصد جنگ نداشتند.
نارسيا نوشته است كه دربار چين حتي به آن هيات اسلامي اجازه تاسيس يك مسجد داد و به موازات آن با پناهندگي ايرانيان نيز در چين موافقت كرد، به اين شرط كه به لباس چيني درآيند و رسوم محلي چين را رعايت كنند و چين را به صورت پايگاهي براي احياء استقلال وطن درنياورند كه پاي چين به يك جنگ ناخواسته كشانيده شود.
در وقايع روزانه دودمان «تانگ» نيز ديدار پيروز ساساني از چين و صدور اجازه اقامت به ايرانيان مهاجر، روز به روز و به تفصيل آمده است و اين وقايع كه تصحيح و حاشيه نويسي (تفسير) شده اند به صورت كتاب به چاپ رسيده اند. از اين وقايع چنين بر مي آيد كه قطع همكاري ژنرال «پي» با پيروز ساساني، پس از رسيدن به فرارود، احتمالا به سبب ورود هيات اسلامي به «چانگ آن» و بي طرف شدن امپراتور چين بوده است.
همچنين از مروري بر وقايع دوران سلطنت دودمان تانگ چنين استنباط مي شود كه علت ذوب ايرانيان در جامعه چين به خواست امپراتور اين كشور بوده است. ايرانياني كه همزمان و در پي حمله تازی ها ، به هند مهاجرت كردند، هنوز پس از 13 قرن و چند دهه هويت و فرهنگ خود را به نام «پارسي» حفظ كرده اند. آنان همچنين كمك كرده بودند كه زبان پارسي تا زمان سلطه انگلستان بر هندوستان، زبان دوم هنديان شود. واژه هاي پارسي در زبان اردو كه بيش از پنجاه درصد كلمات را تشكيل مي دهند از همان زمان باقي مانده اند.
__________________
http://www.iranianshistoryonthisday.com/photos/0106taizong.jpg
Taizong
«پيروز ساساني» به خواست پدرش يزدگرد سوم (كه در سال 651 ميلادي در مرو كشته شد)، براي جلب كمك نظامي تايزونگ، امپراتور چين از دودمان تانگ، از طريق كوههاي پامير (تاجيكستان امروز) به «چانگ آن» پايتخت آن زمان چين رفته بود كه در ايالت شيان واقع بود و بزرگترين شهر جهان بشمار مي آمد.
چين كه در شمال شرقي فرارود (مرز امروز چين با تاجيكستان و افغانستان) با امپراتوري ايران همسايه بود همواره با ايرانيان مناسبات حسنه داشته است. «تايزونگ» پيش از رسيدن «پيروز ساساني» به «چانگ آن» درگذشته بود و پسرش «گائوزونگ» امپراتور تازه و سومين رئيس كشور چين از دودمان تانگ به پيروز مقام درباري داد، احترام بسيار كرد و در سال662 او را با يكي از ژنرالهاي خود به نام «پي شينگ جيان» با لشكري كامل روانه ايران كرد.
«پيروز ساساني» پيشنهاد كرده بود كه اين لشكر تا سيستان (شهر زرنگ = زرنج و مركز ايالت نيمروز افغانستان امروز) با او باشد زيرا كه اطمينان دارد، ايرانيان پس از شنيدن خبر بازگشت وي، دسته هاي مقاومت تشكيل مي دهند و به ياري اش مي شتابند.
ژنرال «پي» تنها تا شهر باستاني سغديانا (تاجيكها) به نام بالا سگون ( امروزه: توك ماك = توقماق واقع در قرقيزستان) با «پيروز» همراه بود و در اينجا دست به بهانه آوردن و تعلل زد و پيروز ساساني پس از نوميد شدن از حمايت نظاميان چيني، تنها با ايرانياني كه با وي بودند به منتهي اليه شمال شرقي ايران (سرزميني كه امروز تاجيكستان و شمالشرقي افغانستان را تشكيل مي دهد) بازگشته و دست به جمع آوري نيرو براي جنگ با تازی ها زده بود و مردم هرات (بزرگترين شهر خراسان آن زمان) با شنيدن خبر بازگشت پيروز، بر ضد حكمران تازی شورش كرده و باعث نگراني تازی های حاكم بر ايران شده بودند كه چند واحد تازی را مامور متوقف ساختن «پيروز» و عقب زدن او به چين كرده بودند كه اين يگانها بلخ را تصرف كردند.
پيروز ساساني تا تخارستان (افغانستان شمال شرقي) پيش آمد و 20 سال در آن مناطق بود، در همانجا فوت شد و طبق وصيتش، جسد او را در كوههاي پامير به گونه اي كه صورتش به سوي ايران باشد دفن كردند.
«نرسي = نارسيا» پسر پيروز جزئيات تلاشهاي پدرش و مهاجرت پارسيان درباري به چين و زندگي در اين كشور را در كتابي شرح داده است. به نوشته وي، دولت اسلامي پس از آگاه شدن از توسل شاهزاده ساساني به دربار چين، هياتي را به رياست يكي از معاريف تازی به «چانگ آن» فرستاد و اين هيات موفق شد كه نظر امپراتور گائوزونگ را نسبت به تلاش بازمانده ساسانيان تغيير دهد و او را بي طرف سازد، مخصوصا كه بعدا اين امپراتور دچار سكته مغزي شد و امور به دست زنش «وو زتيان» و جانشينانش «ژونگ زونگ» و «روي زونگ» افتاد كه قصد جنگ نداشتند.
نارسيا نوشته است كه دربار چين حتي به آن هيات اسلامي اجازه تاسيس يك مسجد داد و به موازات آن با پناهندگي ايرانيان نيز در چين موافقت كرد، به اين شرط كه به لباس چيني درآيند و رسوم محلي چين را رعايت كنند و چين را به صورت پايگاهي براي احياء استقلال وطن درنياورند كه پاي چين به يك جنگ ناخواسته كشانيده شود.
در وقايع روزانه دودمان «تانگ» نيز ديدار پيروز ساساني از چين و صدور اجازه اقامت به ايرانيان مهاجر، روز به روز و به تفصيل آمده است و اين وقايع كه تصحيح و حاشيه نويسي (تفسير) شده اند به صورت كتاب به چاپ رسيده اند. از اين وقايع چنين بر مي آيد كه قطع همكاري ژنرال «پي» با پيروز ساساني، پس از رسيدن به فرارود، احتمالا به سبب ورود هيات اسلامي به «چانگ آن» و بي طرف شدن امپراتور چين بوده است.
همچنين از مروري بر وقايع دوران سلطنت دودمان تانگ چنين استنباط مي شود كه علت ذوب ايرانيان در جامعه چين به خواست امپراتور اين كشور بوده است. ايرانياني كه همزمان و در پي حمله تازی ها ، به هند مهاجرت كردند، هنوز پس از 13 قرن و چند دهه هويت و فرهنگ خود را به نام «پارسي» حفظ كرده اند. آنان همچنين كمك كرده بودند كه زبان پارسي تا زمان سلطه انگلستان بر هندوستان، زبان دوم هنديان شود. واژه هاي پارسي در زبان اردو كه بيش از پنجاه درصد كلمات را تشكيل مي دهند از همان زمان باقي مانده اند.
__________________