Sada
05-23-2011, 02:52 AM
مريدي ترسان نزد شيخ برفت و عرض بکرد : يا شيخ خوابي ديدم بس عجيب ، خواب ديدم گداي سر چهار راه از من کمک قبول نکردي و بگفت که تو تحريمي.
شيخ فرمود : کمي دير خواب ديدي. گامبيا و امبيا و سنگال نيز ايران تحريم بکرده اند.
حيرانم ازاين عجايب تودرتو***دگران را برق بگيرد مارا جرقه ي پتو!
و مريدان همي گريستند.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
مريدي “تگري زنان” نزد شيخ برفت و گفت يا شيخ حالم درياب که بغايت رسيد.
شيخ فرمود : مريدا تو را چه شده ؟
عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پيش چشمانم تيره گشته و شاخي بر سرم سبز شده.
شيخ فرمود : چيزي نيست ، يحتمل بعد از اخبار bbc ، اخبار بيست و سي بديده اي.
و مريدان نعره ها و فغان ها زدند.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
شيخ را پرسيدند : از براي چه ساکتي ؟
فرمود : سکوتم از رضايت نيست ، دلم اهل شکايت نيست.
و مريدان از هوش برفتندي.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
روزي شيخ به گشت و گذار در نت همي پرداخت و لکن سرعت اينترنت ايران به سرعت الاغ پير لنگ لوکي مي مانست که کُره اي در شکم دارد و باري بر کول !
پس هيچ سايتي نبود مگر آن که تا لود شدنش شيخ چهار رکعت نماز همي گذاردي.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسيد . شيخ به انگشت تدبير اينتر بزد و …
بالا آمد آن صفحه ي نحس شوم *** دق دهنده ي مردم مرز و بوم
پس شگفتي مريدان را درگرفت. شيخ را پرسيدند : يا شيخ اين لغت نامه اي بود. اين ديگر چرا ؟
شيخ بگريست …
لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطي داشت به سياست و پو.ر.نو
که چنينش کردند پيلتر و مسدود *** گناه دهخداي اديب ديگر چه بود ؟
و مريدان آنقدر بگريستند و نعره کشيدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
مريدي بر سر زنان نزد شيخ برفت رقعه اي به شيخ داد و عرض کرد يا شيخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مريدان برخاست.
شيخ گريان فرمود : کاش قبض روح مي شديم و قبض گاز نمي شديم ، حال آن کلنگ بده ببينم.
مريد عرض کرد : يا شيخ اين کلنگ نيست قبض است.
شیخ فرمود : هرچه که هست خانه مان را ويران بکرده.
پس نيک در قبض نگريست که صفرهايش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هيزم نيز گران گشته. بگرديد و تپاله جمع کنيد که گر آن هم گران شود بي گمان بيچاره ايم.
خوشا تپاله و وفور بي مثالش *** نه به اين گاز و بهاي بي زوالش
و مريدان خون بگريستند .
= = = = = = = = = = = = = = = = =
شيخ را پرسيدند : اينترنت ايران به چه ماند ؟
فرمود : به زنبور بي عسل.
عرض کردند : يا شيخ ، اينکه قافيه نداشت.
فرمود : واقعيت که داشت .
و مريدان رم کردندي و سربه صحرا نهادندی
شيخ فرمود : کمي دير خواب ديدي. گامبيا و امبيا و سنگال نيز ايران تحريم بکرده اند.
حيرانم ازاين عجايب تودرتو***دگران را برق بگيرد مارا جرقه ي پتو!
و مريدان همي گريستند.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
مريدي “تگري زنان” نزد شيخ برفت و گفت يا شيخ حالم درياب که بغايت رسيد.
شيخ فرمود : مريدا تو را چه شده ؟
عرض کرد : مرادا ! چشمانم ز حدقه درآمده ، خون در کله ام جمع بشده ، جهان در پيش چشمانم تيره گشته و شاخي بر سرم سبز شده.
شيخ فرمود : چيزي نيست ، يحتمل بعد از اخبار bbc ، اخبار بيست و سي بديده اي.
و مريدان نعره ها و فغان ها زدند.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
شيخ را پرسيدند : از براي چه ساکتي ؟
فرمود : سکوتم از رضايت نيست ، دلم اهل شکايت نيست.
و مريدان از هوش برفتندي.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
روزي شيخ به گشت و گذار در نت همي پرداخت و لکن سرعت اينترنت ايران به سرعت الاغ پير لنگ لوکي مي مانست که کُره اي در شکم دارد و باري بر کول !
پس هيچ سايتي نبود مگر آن که تا لود شدنش شيخ چهار رکعت نماز همي گذاردي.
نوبت به لغت نامه دهخدا برسيد . شيخ به انگشت تدبير اينتر بزد و …
بالا آمد آن صفحه ي نحس شوم *** دق دهنده ي مردم مرز و بوم
پس شگفتي مريدان را درگرفت. شيخ را پرسيدند : يا شيخ اين لغت نامه اي بود. اين ديگر چرا ؟
شيخ بگريست …
لغتنامه مملو زلغات کهن و نو***چه ربطي داشت به سياست و پو.ر.نو
که چنينش کردند پيلتر و مسدود *** گناه دهخداي اديب ديگر چه بود ؟
و مريدان آنقدر بگريستند و نعره کشيدند تا تسمه موتورشان بسوخت.
= = = = = = = = = = = = = = = = =
مريدي بر سر زنان نزد شيخ برفت رقعه اي به شيخ داد و عرض کرد يا شيخ قبض گازتان آمد.
فغان و ناله از مريدان برخاست.
شيخ گريان فرمود : کاش قبض روح مي شديم و قبض گاز نمي شديم ، حال آن کلنگ بده ببينم.
مريد عرض کرد : يا شيخ اين کلنگ نيست قبض است.
شیخ فرمود : هرچه که هست خانه مان را ويران بکرده.
پس نيک در قبض نگريست که صفرهايش از قبض برون زده بود.
فرمود : به گمانم هيزم نيز گران گشته. بگرديد و تپاله جمع کنيد که گر آن هم گران شود بي گمان بيچاره ايم.
خوشا تپاله و وفور بي مثالش *** نه به اين گاز و بهاي بي زوالش
و مريدان خون بگريستند .
= = = = = = = = = = = = = = = = =
شيخ را پرسيدند : اينترنت ايران به چه ماند ؟
فرمود : به زنبور بي عسل.
عرض کردند : يا شيخ ، اينکه قافيه نداشت.
فرمود : واقعيت که داشت .
و مريدان رم کردندي و سربه صحرا نهادندی