PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شهریار قنبری



mozhgan
05-21-2011, 05:01 AM
http://pic.azardl.com/images/69642226943887013276.jpg


شهيار قنبري فرزندحميد قنبري (خواننده وهنرپيشه ي قديمي) است ، كه در تاريخ 1331/6/5 در تهران متولد شده است اگربنا باشد هنري به شهيار نسبت دهيم به خطا رفتيم زيرا كه او در هر هنري دستي داشته است كه برجسته ترين آن ترانه سرائي است و به اعتقاد بعضي از جمله اردلان سرافراز(از ديگرترانه سرايان بنام فارسي زبان) شهيار قنبري سرآغاز ترانه ي نوين ايران زمين است وبه راستي كه چنين است.

شهيارقنبري نوشتن ترانه رااز سن 15 سالگي آغاز كرد ودر ميانه ي سنين پانزده وشانزده سالگي در ترديدنوشتن يا ننوشتن به سر مي برده است.

تا اينكه به لندن مي رود ودر تظاهرات اعتراض به جنگ ويتنام شركت مي كند پس از آن به وطن باز مي گردد واودراين مقطع ديگر شك نداردكه مي تواند بنويسد وفعاليت خود را به صورت جدي آغاز مي كند.

در هفقه نامه ها مي نويسد واين گونه خبرنگاري را تجربه مي كند،برنامه اي به نام آواي موسيقي براي راديو مي سازد ودر تلويزيون گوينده وترانه نويس برنامه ي زنگوله ها مي شود.
در همان سالها در استوديو طنين ترانه ي ستاره آي ستاره ي خود را به گوگوش مي سپاردتا آن را با صداي نرم ونازكش به گوش همگان برساند وخاطره اي ماندني از نسل خود براي نسل آ ينده بسازد.

بعداز آ ن ترانه هاي ديگه اشكم واسه من ناز مي كنه ،حرف ،نفس ،هجرت وترانه پشت ترانه .
ترانه هايي كه يادگار لحظه هاي تلخ وشيرين شاعر بودند وحالا خاطره هاي پايان ناپذير زندگي ما شدند،چه لحظه ها كه حتي اشك چشم ماهم خشكيده وديگه اشكم براي ما ناز مي كنه ،چه هفته هايي كه برما نگذشت هفته اي بيهوده وخاكستري ، وچه وقتها كه جمعه هنگام غروب حسي براي ما تداعي كننده ي ترانه ي جمعه است وبه ناگه زمزمه مي كنيم:

جمعه وقته رفتنه موسم دل كندنه خنجراز پشت مي زنه اون كه همراه منه

ترانه ي دو ماهي از جمله ترانه هايي بود كه در ابتدا با مخالفتهاي بسياري روبرو شداما پس از اجراي اين ترانه توسط گوگوش بسيار گل كرد وموردتوجه هنرمنداني چون احمد شاملو(شاعرنوپرداز) وهوشنگ ابتهاج(غزل سراي چيره دست ) قرارگرفت ،به طوري كه هنرمند بزرگ سايه (تخلص هوشنگ ا بتهاج) مصرع دلش آتيش بگيره را به اشتباه دل شاديش بگيره مي شنيده وبعداز مطلع شدن شهيارقنبري از اين موضوع براي دل هنرمند از آن پس آن را اينگونه مي خواند:

دل شاديش بگيره دل اون خونه خراب ديگه نوبت منه سايه اش افتاده رو آب

نخستين كار مشترك شهيار قنبري وجناب واروژان ـ كه هم اكنون از بين ما رفته اند ـ
ترانه ي بوي گندم بود ترانه اي پر حادثه . ترانه اي كه به سبب آن شهيار قنبري طعم تلخ زندان سياسي را چشيد زنداني كه پربود از جنايتكاران ، به راستي چراشهيار ،او كه فقط ترانه نوشته بود نه قتلي در كار بود ونه حتي جرمي ، آيا ترانه هم جنا يت است

اما علي رقم اين تلخي ها او تجربه اي نيز به دست آورد تجربه اي براي تازه تر شدن بي پروايي بيشتر وهمچنين همدلي وهمكاري با عزيزي مانند واروژان .

شهيارقنبري در سن 25 سالگي در فيلم خانه خراب به كار گرداني نصرت كريمي ايفاي نقش كردوبعداز آن شام آخررابه بازي پرويز فني زاده نوشت وكارگرداني كرد.
پس از ساخت فيلم هجرت نيز سريال موزيكالي با عنوان پا ئيز ايستگاه آخربراي تلويزيون ساخت كه هرگز پخش نشد،قبل ازترك وطن يك مجموعه ي شعر خواني با نام يك دهان آواز سرخ منتشر كرد ودر اين سالها دوكتاب با نامهاي :درخت بي زمين ودريادر من منتشر كرد كه دريادر من در ايران مجوز پخش گرفت ـ هر چندكه به نقل از شهيار قنبري: اين دريادرمن كه در ايران به چاپ رسيده به شدت زير تيغ سانسور قرارگرفته است ـ ومجموعه ي ديگر از شعروترانه با صداي خود در ايران ضبط ودرايران ضبط كرده ودر پاريس به بازار مي فرستد كه اين مجموعه پيشمرگانه ها يا به عبارتي اگرهمه شاعربودند نام دارد

آثارشهيارقنبري بعداز ترك وطن:

بيش از شش سال برنامه اي با نام قدغن ها داشته است.
ودراين سالها شش آلبوم با صداي خود به بازار موسيقي عرضه كرده با نامهاي :
قدغن ، سفرنامه ،برهنگي ،صداي درخت بي زمين ، در مهرآباد
،I love you ، rewind me in paris
وبرنامه اي در شبكه ي جام جم به نام دوستت دارم ها روي پرده مي برد كه به تازگي به پايان رسيده است.

ناگفته نماند كه شهيار قنبري تسلط كامل به زبان فرانسه دارد به طوري كه در آخرين
آلبومش ترانه هايي به انگليسي وفرانسه اجرا كرده است.
شاعر محبوبش (fiderico garcia lorca) فدريكو گارسيا لوركا است ،به طوري كه نام تنها فرزندش را(كه متولد 1985 ميلادي است) لوركا نهاده است .

يادداشتي از گردآورنده ي مطلب :

شهيار قنبري افتخار ترانه ي ايران زمين است وترانه بعداز اوست كه تولدي دوباره يافته است واز اين پس آنچه را كه بشود نام ترانه به روي آن گذاشت ،نشاني از شهياربه دوش مي كشد وديني تا ابديت از اين هنرمند برجسم لطيف ترانه ماندگاراست .

mozhgan
05-21-2011, 05:03 AM
در تهران به دنیا آمدم. هزار سال زیسته ام اما همچنان هفده ساله ام.
حرف که نه، زندگی ام شعر است و واژه بازی؛ از پانزده سالگی.

در دهه شصت میلادی به بریتانیای نه چندان کبیر می روم.
اوج ترانه ی بیدار را شهادت می دهم.

همه را می بینم ویاد می گیرم. سال1965است. نوجوانی من در موسیقی پاپ گره می خورد. سال1968. سال اعتراض به جنگ ویتنام. در تظاهرات بزرگ لندن شرکت می کنم.همه را می بینم. همه را می خوانم. همه را می شنوم. دیگر تردید ندارم که شاعر خواهم شد. ترانه خواهم نوشت. به ایران بر می گردم و درنشریه های هفتگی می نویسم. برای رادیو تهران، صبح های جمعه برنامه هایی به نام«آوای موسیقی» می سازم. در تلویزیون، گوینده و ترانه نویس برنامه«زنگوله ها» می شوم.

جایی برای کشف استعدادها. صداهای نو.
در هجده سالگی با «ستاره آی ستاره» و «دیگه اشکم واسه من ناز می کنه» به ردای ترانه می رسم.
ترانه، شناسنامه ی من می شود.

نوزده سالگی من،ترانه ی «قصه دو ماهی» است. سرآغاز ترانه نوین ایران زمین.
و از آن پس: اگه بمونی... قصه بره و گرگ... حرف... ننفس... هجرت... جمعه... مردتنها... هفته ی خاکستری... کودکانه... آوار... نجواها... بوی خوب گندم... نفرین نامه... همیشه غایب... نیاز... سقوط... وچند صد ترانه!
در بیست و پنج سالگی فیلم سینمایی «شام آخر» را با بازی «پرویز فنی زاده» می نویسم و کارگردانی می کنم. پیش از آن هم در فیلم«خانه خراب» کار نصرت کریمی بازی کردم.

پیش از هجرت هم فیلم موزیکالی به نام «پاییز، ایستگاه آخر» برای تلویزیون ساختم که هرگز پخش نشد.
در کنار سیمین بهبهانی، فریدون مشیری، ید الله رویایی، و عماد خراسانی؛ عضو شورای ترانه های روز رادیو ایران شدم.

پیش از ترک وطن، یک مجموعه شعر خوانی به نام «یک دهان آواز سرخ» منتشر کردم.
یک مجموعه شعر و ترانه هم به نام «پیشمرگانه» یا «اگر همه شاعر بودند» با صدای خودم در تهران ضبط کردم و در پاریس به بازار فرستادم.

در این سالها دو کتاب منتشر کردم:

- درخت بی زمین –دریا در من
و شش آلبوم دیگر با صدای خودم: قدغن – سفر نامه – برهنگی – صدای درخت – بی زمین – در مهرآباد
بیش از شش سال است که یک برنامه رادیویی به نام «قدغن ها» دارم.
سفری تا بلندای زیبایی آفرینان ایران و جهان.

بیش از همه ترانه نوشته ام؛ نمایش های رادیویی و تلویزیونی ساخته ام.
کاری به عنوان غزلنمایش روی صحنه برده ام. سیزده آگوست 1999 هم به عنوان شاعر-ترانه خوان ایرانی در جشنواره ی جاز «سن خوزه»San Jose Jazz Festival که از مهمترین جشنواره های موسیقی آمریکاست حضور یافتم و چند ترانه به زبانهای فارسی، انگلیسی و فرانسه خواندم که تجربه ی درخشانی ست و پنجره یی دیگر بر منظره های تماشایی تر.

و هنوز همچنان:

-شعر خوردن. شعر نفس کشیدن. شعر بوییدن. شعر نوشیدن. شعر گریستن. شعر خندیدن و شعر خوابیدن، تنها کار من است.

شهیار قنبری-سال 2000"

mozhgan
05-21-2011, 05:04 AM
پس از «ابواقاسم عارف» اولین بار شهیار قنبری ترانه ای گفت که با ترانه های قبلی فرق داشت و تفاوتش این بود که مضمون اجتماعی داشت. اولین باری که ترانه از شکل معمولی و به زعم من مبتذلش که اساسا چیزی نمی گفت خارج شده، اولین باری که ترانه مضمون اجتماعی داشت. به جرعت می توانم بگویم که این نوع ترانه کار شهیار قنبری بود.
«فرهاد» مهرداد- هفته نامه جوانان- چاپ لس آنجلس، آمریکا هفدهم ژانویه 1997

این نوع موسیقی در همان سال ها جوان مرگ شد و تداومی نیافت.البته کسانی به قصد تداوم آن بر خاستند، اما چون تقلید را جایگزین خلاقیت کردند، نتوانستند کاری تازه در این زمینه ارائه دهند.
مثلث شهیار قنبری، فرهاد و منفرد زاده از هم پاشید و دیگر هیچ کس نتوانست آنها را تکرار کند و این خط را استمرار بخشد.
کیارش فتاحی – هفته نامه مهر – چاپ تهران سال1997

موج نوی ترانه سرایی در ایران با ترانه های «جمعه» و «قصه های دو ماهی» شهیار قنبری آغاز شد. این یک موج تازه در ترانه سرایی بود.
اردلان سرفراز- شاعر، ترانه سرا – هفته نامه جوانان – لس آنجلس1990

موفق ترین ترانه سرایان نوآور به ترتیب ظهور عبارتند از: شهیار قنبری، اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطایی و زویا زاکاریان، که مورد بحث این گفتارند. شهیار قنبری هر چند جوان ترین، یا یکی از جوان ترین ترانه سرایان نوپرداز است. با این حالسر مکتب آنان به شمار می آید. آو کار هنری خود را از هجده سالگی شروع کرد و و ترانه ی « قصه دو ماهی» را که آغاز کار نو در ترانه سرایی به معنای اخص کلمه است در بیست سالگی ساخت.
ایرج خادمی – نویسنده و شاعر – متن سخنرانی در کلاب روتاری. لس آنجلس ... ماه مه 1991

ترانه سرایی با چند ترانه سرا که در خارج از کشور هستند شکل منسجم خود را پیدا کرده است. شهیار قنبری مقیم لس آنجلس ، جنتی عطایی مقیم لندن ، اردلان سرفراز مقیم آلمان و تعدادی دیگر. آنان کوشش می کنند و در گذشته هم کوشش داشتند که این ترانه و موسیقی پاپ را وسیله ای قرار دهند برای حرف های جدی و به عنوان حربه ای برای مبارزه با ناهنجاری های اجتماعی از آن استفاده می کنند. قبلا هم همین کار را می کردند.
دکتر محمد خوشنام – نشریه اندیشه – چاپ سان فرانسیسکو 1997

ملاقات من و شهیار قنبری برای من یک رویداد و یک آغاز بود. در آن زمان ایرج جنتی عطایی نیز شروع کرده بود به ترانه سرایی و یک آب و هوای دیگر در ترانه به وجود آمده بود. چرا که آن زمان مصادف بود با حضور «شهیار» در ترانه سرایی ایران.
من در تهران دانشجو بودمکهشهیار قنبری ترانه «قصه دو ماهی» اش گل کرده بود. من آن زمان در رادیو کار می کردم. من در آن زمان برخوردی داشتم با شهیار و این برخورد رو ی من تاثیر گذاشت.
شهیار گفت که ترانه می تواند یک هنر متعهد باشد. در شرایطی که سانسور (زیر عنوان اداره نگارش) به تمام هنر های ما چنگ انداخته، می تواند تنها روزن نفس کشیدن باشد.
اردلان سرفراز – شاعر، ترانه سرا – هفته نامه جوانان – لس آنجلس – 19 آذر 1375

سیری در ترانه سرایی ایران، ترانه سرایی از اوج تا ابتذال.

از عارف تا رهی معیری و از رهی معیری تا پرویز وکیلی و از پرویز وکیلی تا شهیار قنبری و از شهیار قنبری تا...
... این شیوه ی کار اگر چه بعد ها رنگ وبوی ابتذال پیدا کرد، اما چهره های معتبر دیگری نیز عرضه کرد که برجسته ترین آنها عبارتند از: شهیار قنبری، جنتی عطایی، و اردلان سرفراز و البته کار شهیار قنبری دراین میان خود یک نقطه تحول و تکامل بود، و دید و برداشت او در ساختن ترانه، خود به تنهایی به کار ترانه سرایی عمق و معنایی دیگر بخشید و به این هنر شان و اعتبار دیگری داد و کسانی که ادعای ترانه سرایی دارند در حقیقت مقلد و دنباله روی شهیار قنبری بودند که به ترانه سرایی حالو هوا و هدایتی دیگر بخشیده بود.
نشریه ستاره – چاپ آلمان – سال1985

هجده سال هم نداشت که ترانه ی «دو ماهی» را نوشت. ترانه ای که رنگارنگی تصاویر اعجاب آورش در تاریخ ترانه بی جانشین ماند و یادم هست که رنجه ی آن قلم ظریف چگونه در آهنی باغ رو به پاییز ترانه را به روی عطری ترین چشم اندازهای طراوت و جوانی باز کرد. چه فصلی بود. پس کوچه های تنگ تخیل شهر، پر شد از سرسبزی «حرف»، گرمی «نفس» ، بالندگی «بوی خوب گندم» لطافت «نماز» و تا اینکه فصل «هجرت» رسید.
همان ترانه ای که بی نیاز از همراه شدن با تم سوگواری و بی استفاده از موسیقی نشسته ی مرسوم آن روزگار، هر جمله اش را مثل بغضی زلال در گلوی عاشق ها می شکست.
این از آن سوی اقیانوس هم که هنوز دخل بسیاری از بزرگان در جیب «سابقه» است خرجشان اعتبار «گذشته». شهیار قنبری خودش را از این دخل و خرج بی نیاز نگه داشته و با میلاد مدام و مستمرش توانست فانوسش روش ترانه های تازه اش را در پچ پچ این شب بد هنگام و طولانی تا دورترین فردای غربت ما بیاویزد.
این تعریف کوتاه برای دادن خلعت یا سفارش گرفتن جایزه! یا گرفتن بزرگداشت برای شهیار نبود، بلکه برای آن بود که دل نشریه یی را از دل شوره و نگرانی آینده ی این ترانه سرای بزرگ خالی کنم و بگویم...

دوباره اطمینان می دهم که هیچ خطری در آینده متوجه نام و اعتبار این شاعر نیست... پشت این هنرمند در قلمرو ترانه محکم است. آن قدر محکم که اگر زیر پایش را هم خالی کنند، «نشست» نمی کند...
شاعر داناست. شاعر روشن است. آن قدر روشن که چشم تاریکی را از دورترین فاصله هم می زند. این را اگر من و تو نمی دانیم، جوان امروز و مرد و زن فردا می داند!...
... جوان امروز و مرد و زن فردا می داند که دست این شاعر از آستین بیدار بیرون می آید. زن و مرد فردا بر خلاف ما، این را به درستی تحقیق خواهد کرد و تشخیص خواهد داد که شاعری که امروز ترانه ی «دو مسافر » را نوشته، هنوز در تنهایی خود، صد سال دیگر برای نوشتن از زیبایی عشق چنته ی پر دارد.
نسل فردا به فرزندانش خواهد گفت که این شاعر کوزه های عطش ما را در کمیابی باران، با طراوت گریه ی «بی بی آبی» پر می کرد نه با زهر گزش های طنز آلود.
نسل فردا در بازار الماس را به روی شیشه خواهد بست.
... کسی که یک بیت ترانه اش می ارزد به آسمان خراشی از آثار تقلبی، می تواند و حق دارد هر وقت لازم دید، بی اجازه« مرغ ماهی خوار» بازهم «توک» بزند به «حباب های درشت»!
چه اشکالی دارد؟
ما در این بحر چیزی که فراوان داریم حباب است؛ حباب های درشت!

زویازاکاریان، شاعر، ترانه سرا، درام نویس
روزنامه عصر امروز-چاپ لوس آنجلس، شماره 1428
دوشنبه پانزده خرداد 1374 - پنجم ژوئن 1995