mehraboOon
05-18-2011, 07:08 PM
جایگاه پدر در دستان مادر
اگر مادر نسبت به پدر متواضع بوده و مدیریت او را بپذیرد و او را تایید کند ،به پدر کمک کرده است تا نقش پدری خود را بهتر ایفا کند .پدر نیز باید به مادر احترام گذاشته و به فرزندان بفهماند که مادر چه جایگاه والایی در خانواده دارد تا فرزندان او را بدین واسطه بیشتر دوست داشته و عدالتش را درک کنند.http://img.tebyan.net/big/1390/02/211194761691126352179101911288424492158115.jpg
از آنجا که زن، اصلی ترین نهاد تشکیل دهنده خانواده است ،جایگاه هر کسی در خانواده ،بستگی به نوع نگاه بانوی آن خانه به آن شخص دارد .هر چه محبوبیت و مقبولیت مرد در خانواده ای نزد همسرش بیشتر باشد ،طبیعتا از جایگاه بالاتر و بهتری نیز در خانواده برخوردار خواهد بود ؛بدین معنا که نزد فرزندان و احیانا دیگر افرادی که به اعضای یک خانواده اضافه شده باشند مثل مادر بزرگ و ... ، محبوبتر و محترم تر خواهد بود.
اگر مادر پیش از همه در کمال خرسندی و رضایت ،مدیریت مرد را بپذیرد و او را در این امر مهم یاری کند ،دیگر اعضای خانواده از دوران کودکی به اطاعت و حرف شنوی از پدر عادت خواهند کرد .اما اگر مادر، خود، اولین مخالف پدر باشد ،عصیان و سرکشی فرزندان نیز طبیعی خواهد بود.به فرض آنکه پدر ،انسان لایقی نیز نباشد ،بازهم رفتار مناسب مادر در قبال پدر ،می تواند تا حدود زیادی از آسیبهایی که ممکن است از ناحیه یک پدر لاابالی متوجه خانواده شود،را بکاهد. همین که فرزندان از رفتار مادر این طور درک کنند که پدرشان آدم خوبی است و حامی خانواده و تامین کننده امنیت است ،از بهداشت روانی بهتری برخوردار شده و کودکی آرامتر و سالمتری را سپری می کنند. طبیعتا چنین فرزندانی رابطه بهتری با پدر برقرار کرده و متقابلا همین رابطه بهتر، انگیزه خوبی برای بهبودی پدر خواهد بود . بنابراین صبوری مادر در قبال ناملایماتی که گاهی از سوی پدر تحمل می کند ،نیز لازم است تا فرزندان درک خوبی از روابط پدر و مادر داشته باشند.
اما اگر رفتار مادر ،"بد بودن" و " نامرد بودن" پدر را به فرزندان القاء کند ،هر چند پدر دارای این معایب نباشد ،بازهم در ارتباط برقرار کردن با فرزندان چندان موفق نخواهد بود . به هر حال فرزندان در درجه اول به صورت غریزی و فطری، گرایش فوق العاده ای به سمت مادر خواهند داشت و تا مدتهای طولانی از دریچه نگاه مادر به اطرافیان خواهند نگریست. خلق و خو ،طرزفکر و بلاخره ،علاقه و انزجار مادر به تدریج به بچه ها منتقل خواهد شد . به همین دلیل معمولا رابطه بچه ها با اقوام مادری بهتر شکل می گیرد .
شکل یک خانواده استاندارد به این صوت است که پدر مدیر و مادر پشتیبان او باشد . بین پدر و مادر اختلافات اساسی نباشد . پدر و مادر یکدیگر را تایید و با هم مشورت کنند اما در کل مشخص باشد که پدر، مدیر است و همه نسبت به او متواضع اند
مادران قوی ،پدران ضعیف
شکل یک خانواده استاندارد به این صوت است که پدر مدیر و مادر پشتیبان او باشد . بین پدر و مادر اختلافات اساسی نباشد . پدر و مادر یکدیگر را تایید و با هم مشورت کنند اما در کل مشخص باشد که پدر، مدیر است و همه نسبت به او متواضع اند .باید بچه ها درک کرده باشند که پدر از همه قویتر است و نهایتا برای انجام هر کاری، رضایت او لازم است همچنین باید درک کرده باشند که وساطت مادر نزد پدر محترم است و پدر نسبت به او علاقمند و خوش رفتار است . چنین خانواده ای محیط تربیتی خوبی برای رشد فرزندان متعادل دارد. اما در خانواده هایی که پدر ضعیف و مادر قوی است ،و مدیریت خانواده با مادر است و اصطلاحا پدر در حاشیه قرار دارد ،فرزندان، صدمات اخلاقی و روحی زیادی را متحمل می شوند.البته قوی بودن مادر عیب نیست. ضعف اخلاقی پدر نیز چندان ضربه زننده نیست .آنچه بد است این است که این شرایط باعث شود مسئولیت مردانه خانواده به عهده مادر بیفتد و پدر فقط یک کارگر ساده باشدکه بودجه ها را تامین می کند و حق دخالت در مسائل خانواده را نداشته باشد. در چنین خانواده هایی نه یک پدر قوی برای الگو قرار گرفتن ،جهت رشد پسرانی با خصوصیات مردانه وجود دارد و نه یک مادر آرام وآرامش بخش ،برای الگو شدن جهت رشد دخترانی مهربان و انعطاف پذیر ؛زیرا مسئولیت مردانه ای که مادر آن را به عهده گرفته است او را عصبی و بعضا مقداری نامتعادل کرده است .
http://img.tebyan.net/big/1390/02/168136568115914421512422112318615617380207213.jpg
روانشناسان در این خصوص می گویند: "اگر پدر نقش قوی و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده برکنار باشد ،پسرش فاقد روحیه مردانه خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعی او اثرات بدی باقی می گذارد . چنین افرادی معمولا از استقلال ،قدرت و مدیریت کافی برخوردار نیستند .همچنین اگر مادر نقش چیره و مسلط را ایفا کند ،دختر الگویی مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد ،نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تاثیرات سوء می گذارد ."(کتاب رفتار والدین با فرزندان از محمد علی سادات ،ص 83؛در کتاب روانشناسی رشد 2 از ناصر بی ریا،نیز به این مطلب اشاره شده است ،ص857 )
پدران مستبد ،مادران ضعیف
حال اگر در خانواده ای پدر قدرت را با استبداد و خشونت در هم بیامیزد ،هرچند مشکلات قبلی وجود نخواهد داشت اما روابط فرزندان با پدر در چنین خانواده هایی، بدتر از دسته قبل خواهد بود .حتی اگر پدر،فرضا نسبت به فرزندان یا مثلا نسبت به پسران خانواده مهربان باشد و نسبت به مادر و بقیه، خشن رفتار کند ،بازهم در چنین شرایطی پدر نمی تواند جایگاه خوبی در خانواده داشته باشند .بچه هایی که شاهد زورگویی پدر و مظلومیت مادر باشند ،هرگز رابطه عاطفی خوبی با پدر برقرار نخواهند کرد . درچنین خانواده هایی هر چند علی الظاهر ،پدر مدیر است ،اما مراجعه فرزندان به سمت مادر خواهد بود .معمولا انبوهی از مشکلات حل نشده و وضعیت نابسامان و بحرانی در این خانواده ها به چشم می خورد.در این هر دو مدل ،بچه ها به سمت مادر گرایش یک طرفه پیدا می کنند که بسیار آسیب زننده است. "برخی روانشناسان مشکلات بزرگی چون هیستری ،میخوارگی ،عدم توانایی ابراز وجود و ناتوانی در سازش با زندگی و افسردگی را نتیجه وابستگی یک طرفه به مادر و دوری از پدر می دانند ."(هنر عشق ورزیدن ،اریک فروم ،ص 44).
انیسه نوش آبادی
بخش خانواده ایرانی تبیان
اگر مادر نسبت به پدر متواضع بوده و مدیریت او را بپذیرد و او را تایید کند ،به پدر کمک کرده است تا نقش پدری خود را بهتر ایفا کند .پدر نیز باید به مادر احترام گذاشته و به فرزندان بفهماند که مادر چه جایگاه والایی در خانواده دارد تا فرزندان او را بدین واسطه بیشتر دوست داشته و عدالتش را درک کنند.http://img.tebyan.net/big/1390/02/211194761691126352179101911288424492158115.jpg
از آنجا که زن، اصلی ترین نهاد تشکیل دهنده خانواده است ،جایگاه هر کسی در خانواده ،بستگی به نوع نگاه بانوی آن خانه به آن شخص دارد .هر چه محبوبیت و مقبولیت مرد در خانواده ای نزد همسرش بیشتر باشد ،طبیعتا از جایگاه بالاتر و بهتری نیز در خانواده برخوردار خواهد بود ؛بدین معنا که نزد فرزندان و احیانا دیگر افرادی که به اعضای یک خانواده اضافه شده باشند مثل مادر بزرگ و ... ، محبوبتر و محترم تر خواهد بود.
اگر مادر پیش از همه در کمال خرسندی و رضایت ،مدیریت مرد را بپذیرد و او را در این امر مهم یاری کند ،دیگر اعضای خانواده از دوران کودکی به اطاعت و حرف شنوی از پدر عادت خواهند کرد .اما اگر مادر، خود، اولین مخالف پدر باشد ،عصیان و سرکشی فرزندان نیز طبیعی خواهد بود.به فرض آنکه پدر ،انسان لایقی نیز نباشد ،بازهم رفتار مناسب مادر در قبال پدر ،می تواند تا حدود زیادی از آسیبهایی که ممکن است از ناحیه یک پدر لاابالی متوجه خانواده شود،را بکاهد. همین که فرزندان از رفتار مادر این طور درک کنند که پدرشان آدم خوبی است و حامی خانواده و تامین کننده امنیت است ،از بهداشت روانی بهتری برخوردار شده و کودکی آرامتر و سالمتری را سپری می کنند. طبیعتا چنین فرزندانی رابطه بهتری با پدر برقرار کرده و متقابلا همین رابطه بهتر، انگیزه خوبی برای بهبودی پدر خواهد بود . بنابراین صبوری مادر در قبال ناملایماتی که گاهی از سوی پدر تحمل می کند ،نیز لازم است تا فرزندان درک خوبی از روابط پدر و مادر داشته باشند.
اما اگر رفتار مادر ،"بد بودن" و " نامرد بودن" پدر را به فرزندان القاء کند ،هر چند پدر دارای این معایب نباشد ،بازهم در ارتباط برقرار کردن با فرزندان چندان موفق نخواهد بود . به هر حال فرزندان در درجه اول به صورت غریزی و فطری، گرایش فوق العاده ای به سمت مادر خواهند داشت و تا مدتهای طولانی از دریچه نگاه مادر به اطرافیان خواهند نگریست. خلق و خو ،طرزفکر و بلاخره ،علاقه و انزجار مادر به تدریج به بچه ها منتقل خواهد شد . به همین دلیل معمولا رابطه بچه ها با اقوام مادری بهتر شکل می گیرد .
شکل یک خانواده استاندارد به این صوت است که پدر مدیر و مادر پشتیبان او باشد . بین پدر و مادر اختلافات اساسی نباشد . پدر و مادر یکدیگر را تایید و با هم مشورت کنند اما در کل مشخص باشد که پدر، مدیر است و همه نسبت به او متواضع اند
مادران قوی ،پدران ضعیف
شکل یک خانواده استاندارد به این صوت است که پدر مدیر و مادر پشتیبان او باشد . بین پدر و مادر اختلافات اساسی نباشد . پدر و مادر یکدیگر را تایید و با هم مشورت کنند اما در کل مشخص باشد که پدر، مدیر است و همه نسبت به او متواضع اند .باید بچه ها درک کرده باشند که پدر از همه قویتر است و نهایتا برای انجام هر کاری، رضایت او لازم است همچنین باید درک کرده باشند که وساطت مادر نزد پدر محترم است و پدر نسبت به او علاقمند و خوش رفتار است . چنین خانواده ای محیط تربیتی خوبی برای رشد فرزندان متعادل دارد. اما در خانواده هایی که پدر ضعیف و مادر قوی است ،و مدیریت خانواده با مادر است و اصطلاحا پدر در حاشیه قرار دارد ،فرزندان، صدمات اخلاقی و روحی زیادی را متحمل می شوند.البته قوی بودن مادر عیب نیست. ضعف اخلاقی پدر نیز چندان ضربه زننده نیست .آنچه بد است این است که این شرایط باعث شود مسئولیت مردانه خانواده به عهده مادر بیفتد و پدر فقط یک کارگر ساده باشدکه بودجه ها را تامین می کند و حق دخالت در مسائل خانواده را نداشته باشد. در چنین خانواده هایی نه یک پدر قوی برای الگو قرار گرفتن ،جهت رشد پسرانی با خصوصیات مردانه وجود دارد و نه یک مادر آرام وآرامش بخش ،برای الگو شدن جهت رشد دخترانی مهربان و انعطاف پذیر ؛زیرا مسئولیت مردانه ای که مادر آن را به عهده گرفته است او را عصبی و بعضا مقداری نامتعادل کرده است .
http://img.tebyan.net/big/1390/02/168136568115914421512422112318615617380207213.jpg
روانشناسان در این خصوص می گویند: "اگر پدر نقش قوی و فعال در مدیریت خانواده نداشته باشد و از اداره خانواده برکنار باشد ،پسرش فاقد روحیه مردانه خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعی او اثرات بدی باقی می گذارد . چنین افرادی معمولا از استقلال ،قدرت و مدیریت کافی برخوردار نیستند .همچنین اگر مادر نقش چیره و مسلط را ایفا کند ،دختر الگویی مناسب که بتواند نقش ویژه او را بیاموزد ،نخواهد داشت و این امر در رفتار آینده او تاثیرات سوء می گذارد ."(کتاب رفتار والدین با فرزندان از محمد علی سادات ،ص 83؛در کتاب روانشناسی رشد 2 از ناصر بی ریا،نیز به این مطلب اشاره شده است ،ص857 )
پدران مستبد ،مادران ضعیف
حال اگر در خانواده ای پدر قدرت را با استبداد و خشونت در هم بیامیزد ،هرچند مشکلات قبلی وجود نخواهد داشت اما روابط فرزندان با پدر در چنین خانواده هایی، بدتر از دسته قبل خواهد بود .حتی اگر پدر،فرضا نسبت به فرزندان یا مثلا نسبت به پسران خانواده مهربان باشد و نسبت به مادر و بقیه، خشن رفتار کند ،بازهم در چنین شرایطی پدر نمی تواند جایگاه خوبی در خانواده داشته باشند .بچه هایی که شاهد زورگویی پدر و مظلومیت مادر باشند ،هرگز رابطه عاطفی خوبی با پدر برقرار نخواهند کرد . درچنین خانواده هایی هر چند علی الظاهر ،پدر مدیر است ،اما مراجعه فرزندان به سمت مادر خواهد بود .معمولا انبوهی از مشکلات حل نشده و وضعیت نابسامان و بحرانی در این خانواده ها به چشم می خورد.در این هر دو مدل ،بچه ها به سمت مادر گرایش یک طرفه پیدا می کنند که بسیار آسیب زننده است. "برخی روانشناسان مشکلات بزرگی چون هیستری ،میخوارگی ،عدم توانایی ابراز وجود و ناتوانی در سازش با زندگی و افسردگی را نتیجه وابستگی یک طرفه به مادر و دوری از پدر می دانند ."(هنر عشق ورزیدن ،اریک فروم ،ص 44).
انیسه نوش آبادی
بخش خانواده ایرانی تبیان