mozhgan
05-10-2011, 01:03 AM
رومن رولان یا جان شیفته
رومن رولان یکی از بزرگترین نویسندگان فرانسوی است که اگر فقط جان شیفته و ژان کریستف را نوشته بود باز هم در همین جایگاه بود ولی او آثار بسیار بزرگی را خلق کرده است.
رومن رولان شهروند جهان بود.وطن او به راستی قلب تمام کسانی ست که او را دوست می دارند.تمام کسانی که ایمان دائمی و زوال ناپذیرشان عشق بوده و دهانشان با طعم زهرآگین میوه درخت جهان-دوستی-آشناست.تمام کسانی که برای دوست داشتن لحظه ای به خود مجال سستی و اهمال راه نداده اند و تمام هستی اشان جز به سبب آنچه که دوست می دارند نیست و تنها و تنها حقیقت راستینشان:زندگی.
رومن رولان دائره المعارف احساسات بود.گنجینه ای از هارمونی احساسات متفاوت و گاه متضاد.او احساسات خود را از روی زندگی اندازه نمی گرفت.بی گذرنامه دوست می داشت.قلب مهربانش برای دردها و مصائب جهانیان می تپید.هستی اش سراسر پیکار با سرنوشت تلخ جدایی و تنهایی و زوال و گسیختگی بود و حلقه ی گمشده اش :صلح. صلح واقعی را در آغوش بی تشویش آرامش می جست چرا که صلح نبودن جنگ نیست.نجابتش بری بودن از هم آغوشی نامشروع همگان در بستر جنگ های جهانی است و صلح خواهی اش تلاش بی رمقی در راستای مبارزه با آن.
خالق شخصیت ژان کریستف ۲۹ ژانویه سال ۱۸۶۶ در شهر کلامسی - نیورِ فرانسه چشم بر جهان گشود. منزل خانواده رولان در خیابانی قرار داشت که امروزه به نام خیابان رومن رولان شناخته می شود .همان خیابانی که در کتاب آنتوانتِ رمان ژان کریستف بارها به آن اشاره شده است. نام واقعی اش ال.سنت جوست بود.آنتوانت ماری مادر رومن دلداده ی موسیقی بود و با اصرار و مداومت بسیار توانست همسر سرسخت خود -امیل - را راضی کند تا بمنظور تحصیلات بهتر پسرشان راهی پاریس شوند . نوجوان چهارده ساله پس از ورود به دبیرستان سنت لوییس با آثار نویسندگانی چون اسپینوزا و لئو تولستوی آشنا شد.در مدرسه عالی به فلسفه روی آورد اما روح مستقل و طبع آزاداندیشش هیچ گاه نتوانست با فلسفه سازگاری نشان دهد لذا با سفر به ایتالیا تحصیلات آکادمیک خود را در رشته تاریخ هنر و موسیقی ادامه داد تا در نهایت دکترای هنر گرفت.
ایتالیا، جوان سرزمین گل را شیفته خود ساخت. با اینکه نتوانست زمان زیادی را در کشور مورد علاقه اش سپری کند اما همین فرصت اندک موجب شکوفایی استعداد و نبوغش گردید.دوستی اش با مالویدا ون میسنبرگ موجب آشنایی با اندیشه ها ی نیچه و واگنر شد.این دوست ایتالیایی در روشن کردن نخستین بارقه های تلاش رولان در ورود به صحنه جریانات ادبی تاثیر به سزایی داشت.
پس از بازگشت از ایتالیا به تدریسِ تاریخ هنر روی آورد و بعد از گذشت سه سال تدریس در مدرسه عالی به سوربون راه یافت و این بار تاریخ موسیقی را برگزید.اما تدریس برای رومن رولان نه تنها لذت بخش نبود که ملال آور و خسته کننده شد تا آن که تدریس را رها کرد و به نوشتن پرداخت.
ازدواج ناموفقش با کلوئید برئال پس از نه سال زندگی به پایان رسید و زندگی مشترک مجدد را تنها پس از ۳۳ سال تنهایی، با ماری کوادچفِ نیمه فرانسوی آغاز کرد و این بار همسرش تا لحظه ی وداع-۳۰ دسامبر ۱۹۴۴ - در کنارش ماند.
بتهوون الهه موسیقی اش بود و رامبرانت نقاش مورد علاقه اش . به گوته و شکسپیر عشق می ورزید.ذکر نام تله موش بر آغازین نوشته های کتاب سفر درونی خود گویای این مطلب است که علاقه اش به آثار شکسپیر تا زمان وداع نیز به فراموشی سپرده نشد.نخست با تئاتر شروع کرد.نمایشنامه هایش بیشتر منعکس کننده جریانات انقلاب فرانسه و دوران مذکور است.از میان نمایشنامه های متعددی که نوشت دو مجموعه زیر بیشتر حائز اهمیت اند:
۱-تراژی ایمان(۱۹۰۹):شامل سنت لوییس(۱۸۹۷)-آئرت (۱۸۹۸) -پیروزی عقل (۱۸۹۹)
۲-تئاتر انقلاب(۱۹۰۹):شامل ۱۴ ژوئیه (۱۹۰۲) -جورج دانتون (۱۹۰۰) -گرگ ها (۱۸۹۸) -زمانی که می آید(۱۹۰۳(
موسیقی را آینه ی بی پروای روح می دانست.از همان آغاز به خصوص در تحصیلات دانشگاهی با موسیقی آشنا شد.رساله ی دکترای خود را به بررسی تاریخ اپرای اروپا ماقبل ژان باپتیس لولی و آلساندرو اسکارلتی اختصاص داد و دو مجموعه برجسته رولان در تاریخ موسیقی که شهرت خوبی را برایش به ارمغان آورد عبارتند از:موسیقیدانان دیروز و موسیقیدانان امروز
رومن رولان در نگارش زندگی نامه دستی توانا داشت.گویی روح فردی که وصفش می رود در رولان حلول می کند. زندگی - بتهوون –هندل -میكل آنژ –گاندی و لئو تولستوی از مهمترین آثاریست که در این زمینه نوشته است.
روح آدمی تا در معرض امتحان قرار نگیرد شناخته نمی شود و جنگ جهانی امتحان خوبی بود.از هر گونه نژاد پرستی و ملی گرایی افراطی دوری گزید. به تمام معنا صلح طلب بود و تمایلات صلح خواهانه اش دشمنان زیادی را بر ضدش شوراند.او را مورد افترا قرار می دادند و رولان آلمانی صدا می زدند.چرا که سبک نگارشش به سبک ادبی آلمان نزدیک تر بود و به همان اندازه به آلمان و گوته و موسیقی دانان و هنرمندانش عشق می ورزید که به فرانسه و هوگو و نتردام. رومن رولان حقیقتا شهروندی جهانی بود.مقالات صلح جویانه اش خطاب به وجدان در اغمای جهانیان بود و خواسته اش دستیبابی به صلحی واقعی و پیوند و یگانگی و وحدت و آرامش. به ناچار به سوییس رفت و در جنگ شرکت نکرد.۲۳ سال از عمر خود را در آنجا گذراند و تلاش و مبارزات ضد جنگ خود را با نگارش مقالاتی چون مجموعه ی -فراتر از جنگ - ادامه داد و با تاسیس مجله -اروپا - با گرایشات ناسیونالستی مخالفت نمود.
در ژنو به همکاری با آژانس حمایت از زندانیان جنگ مشغول شد و با مهاتما گاندی در ولنیو سوییس ملاقات کرد. به دعوت ماکسیم گورکی به جماهیر شوروی سفر نمود و در مسکو به عنوان سفیر غیر رسمی هنرمندان فرانسه در جماهیر شوروی مورد استقبال قرار گرفت.با استالین دیدار نمود اما هیچ گاه گرایشات مادیگرایی و سوسیالیستی کمونیستی پیدا نکرد.گاه او را حامی نظر مارکس می خواندند در حالیکه رولان شاید به گوشه هایی از آن در قالب تئوری موافق بوده هرگز در عمل آن را نپذیرفت و برخورد نظام کمونیستی را با بشریت همچون روسپی ای می دانست که خود را به همگان تفویض می کرد .او همچنین انزجارش را از بی عدالتی دنیای بورژوا-کاپیتالیستی بارها گوش زد کرده است.
فعالیت های صلح جویانه اش بهانه ای شد برای آشنایی به مهاتما گاندی و بررسی زندگی و تفكر گاندی زمینه ای برای آشنایی با هند و هند روزنه ای از عرفان شرق و چه حیف كه مجال آن نیافت كه در شرق بیشتر كند و كاو كند.گاندی را مسیحی دیگر می خواند. علاقه اش به كشور رابین رانات تاگور و عرفان شرق سیری ناپذیر بود. هند برایش همچون دریچه ای بود که او را با دنیایی نو-اندیشه هایی نو و سرچشمه ی جدیدی از حقیقت آشنا می ساخت. ذهنیتی جدید، ایمانی جدید و مردمانی جدید. شك و تردید دیروزش راه ایمان فردا روزش را هموار كرد و از آن چه در بررسی روند ذهنی رولان فهمیده می شود این است كه پس از برخورد با شرق گرایشش به دین آسمانی و به خصوص مسیحیت بیشتر می شود .خاور برایش پیام آور اندیشه یست كه در چهارچوب مفاهیم و ذهنیت باختر معنا ندارد.
رومن رولان در ایران با نام دو کتاب -ژان کریستف - و -جان شیفته - شناخته می شود.دو رمان اعجاب انگیز که رولان شهرتش را مدیون نگارش آن دوست. دو کتاب که گاه می توان آن را یک مجموعه در نظر آورد. ژان کریستف حقیقتا یک رمان موزیکال است-رمانی که گام ها و اصوات موسیقی را لا به لای سطورش پنهان ساخته و هنگامی که سطر های آن خوانده می شود گویی همه چیز در فضایی مه آلود فرو می رود و موسیقی به گوش می رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقی سخن می گوید و گاه که كلامش از سخن گفتن باز می ایستد تنها می نوازد و نت ها و اصوات موسیقی را در قالب کلمه ها و واژگان در می آورد. موسیقی ای که گاه آدمی را به شور و هیجان وا می دارد و گاه متأثر می سازد.
ژان کریستف ، موسیقیدانی آلمانی ست که پس از درگیری با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت می کند. ژان که در طی دوران بلوغ فکریش دست خوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحی چند شخصیتی ست به آرامی شخصیت اصلی و با دوامش شکل می گیرد و به یک ثبات معقول و منطقی می رسد. زندگی ژان کریستف کرافت تا حد زیادی به زندگی و اندیشه های بتهوون و موتسارت و واگنر شبیه است اما از آن چه معلوم است ژان بیشتر به خالق خود مانند است تا به فردی دیگر.موسیقی در ژان نیاز شدیدی به دوست داشتن بر می انگیزد و كسی كه خوب دوست می دارد، دیگر كم و بیش نمی شناسد.خود را به تمامی در راه همه كسانی كه دوست می دارد ایثار می كند.این عشق افلاطونی نصیب كسی نمی شود جز روح الیویه ی فرانسوی كه روانش چون پناهگاهی ست نرم و اطمینان بخش تا ژان سراسر هستی خود را به او بسپرد.ژان در دوستی با الیویه جهان را از منظرگاه دوست می نگرد و هستی را با حواس دوست در آغوش می كشد اما غافل از آنكه طبیعت بی رحم در جدا كردن دو قلب كه به یكدیگر عشق ورزیده اند هرگز عشق را در یك زمان از هر دو قلب بر نمی كَند بلكه چنان می كند كه یكی از آن دو زودتر از دوست داشتن باز ایستد تا همیشه آن یك كه بیشتر دوست دارد فدا گردد.و این ژان است كه هرگز نمی تواند در دوست داشتن لحظه ای به خود مجال سستی و اهمال راه دهد.
شباهت های زیادی بین زندگی خود نویسنده و ژان کریستف وجود دارد.برای مثال به گفته ی خود رومن رولان شخصیت پدربزرگ ژان تا حد زیادی شبیه به پدربزرگ خود او بوده است. ژان شخصیتِ صلح جویی دارد اما الیویه تا حدی ناسیونالیست است.رولان در طول زندگی خود با فردی به نام لویس ژیله دوستی داشت که تضاد فکریش با او شبیه به اختلاف سلیقه های فكری ژان و الیویه است. رولان به جنگ نمی رود و ژیله با ذهنیتی مخالف در نبرد شركت می نماید. و اما جدایی خبر نمی كند. لویس در یك برهه ی زمانی از دوست خود جدا شده و باز به وی می پیوندد.همان سرنوشتی که بر سر الیویه و ازدواجش می آید.دوستی آن دو هیچ گاه به پایان نمی انجامد و لویس پس از ۲۷ سال سكوت در نامه ایی علاقه ی وصف ناپذیرش را به رولان متذکر می شود .نگارش کتاب ژان کریستف هشت سال به طول انجامید و می توان گفت که نویسنده در طول این سالیان شخصیت های داستان خود را به بلوغ می رساند.
در خواندن این کتاب گاه آدمی خود را به جای شخصیت های داستان می انگارد و گاه نیز تصور می شود که رولان شخصیت های متفاوتی را در قالب یک نفر آفریده است. ژان کریستف منعکش کننده اندیشه ها و گرایشات صلح طلبانه ی رولان است تا جایی که جایزه ی نوبل ادبیاتی که بخاطر نگارش این کتاب به وی اهدا شد بیشتر جایزه ی صلح است تا ادبیات. رولان در این کتاب وقوع جنگ بین دو کشور آلمان و فرانسه را پیش بینی می کند و درست دو سال پس از اتمام کتاب است که جنگ جهانی اول رخ می دهد.ژان کریستف رمانی ده جلدیست که رولان آن را در مجله دوست قدیمی خود چالز پگی به چاپ رساند.
و اما -جان شیفته - که گویی رونوشتی دیگر یست از ژان کریستف در قالب شخصیت مونثِ آنت.آنت همانند ژان شخصیتی به خصوص و استثنایی دارد.شخصیتی که در مقایسه با ژان از دوام و ثبات روحی بیشتری برخوردار است. جان شیفته نیز همانند ژان كریستف نمونه ی کاملی ست از کتابی که به آن عنوان رومن فلو اطلاق می شود چرا که هر فصلش به تنهایی ماجرایی جداگانه داشته و در عین حال مكمل جریان اصلی داستان است.داستان با گذر زمان شکل می گیرد و آنت نیز در ذهن نویسنده به بلوغ می رسد.رومن رولان به هنگام توصیف كردن به درون فرد نفوذ می كند و روح و روان فرد را توصیف می نماید و آن چه را می گوید كه باید و هنگامی كه تحت تاثیر قرار می گیرد كلمات از زبانش جاری می شوند و گاه كه كلامی كوتاه افاقه می كند از سخن گفتن باز می ایستد.جالب آن که رومن رولان در توصیف هر دو جنس آن چنان تبحر دارد که نمی توان برای خودش جنسی تعیین کرد و این خوشبختانه از مزایای زبان فارسی ست چرا که در زبان فرانسه این تلاش بی فایده است و حروف تعریف همه چیز را از روی ظاهرش می سنجند.
هر دو کتاب را به.آذین به پارسی برگردانده است.محمود اعتمادزاده متخلص به م.ا.به آذین از بنیان گذاران كانون نویسندگان- مترجم قدریست كه قلم شیوا و توانایش معجزه می كند.او داستان را دوباره می آفریند.ژان و آنت هر دو به همان میزان به رولان تعلق دارند كه به این مترجم گرانقدر پارسی زبان.اشرافش به زبان فرانسه همچون محمد قاضی شگفت انگیز است و از ترجمه های به نام دیگرش می توان به رمان روسی دن آرام اشاره كرد.او خوب با موسیقی متن كتاب های رومن رولان آشناست و تلاشش در اجرای دوباره آن در قالب موسیقی پارسی و گنجاندنش در ربع پرده های موسیقی ایرانی تحسین برانگیز است.
پس از بازگشت به فرانسه به نگارش و بررسی زندگی بتهوون و چارلز پگی پرداخت و در شهر وزله بر اثر بیماری سل كه از كودكی رنجش می داد با زندگی وداع گفت تا بار دیگر ، جایی دیگر از نو زاده شود.
رومن رولان نمرده و مرگ همان دروغ است.چرا كه با عشق در تماس بود و هر چیز كه با عشق تماس یابد از مرگ می رهد.او تنها در گورستان كوچكی در قلب آنانی كه دوستش می دارند خفته است و منتظر روزی ست كه گودال شكافته شود و مردگان از گورهای خود بیرون بیایند تا به عاشق و معشوقی كه خاطره اشان مانند بچه ای در شكم مادر در سینه اش آرامیده است – لبخند بزند.زندگی برایش غم انگیز نیود اما ساعاتِ غم ناكی داشت و با تمام رنجی كه می كشید سعی داشت همانی باشد كه باید:انسان.
جملاتی از آثار
آنت هم بیش از ژرمن دوست نداشت که به این سوراخ سنبههای روح سر بکشد. ولی … از این پستوی دکان که رهگذران از آن بیخبر بودند، بوی خوش اسرارآمیزی میشنید، همراه با وزوز زنبوران عسل که تنها به گوش او میرسید.
جان شیفته، ج۲، ص۲۱۸
بدین سان، زندگی او [آنت] در دو سطح موازی پیش میرود. و دیگران جز زندگی رویی او را نمیشناسند. در آن زندگی دیگر، آنت همیشه تنها میماند.
جان شیفته
عشق در سینه آن کسی است که دوست دارد، نه آن کسی که دوستش دارند. همه چیز پاکان پاک است. همه چیز مردم نیرومند و تندرست پاک است. عشق، همانگونه که برخی پرندگان را به زیباترین رنگها میآراید، از جان درستکاران هم آنچه را که در ایشان شریفتر است بر میرویاند.
ژان کریستف
قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوییر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه در افکندن با پیشداوریها و کارشکنی ِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.
هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافهای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب می شود ملتها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و اینقدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایدهآلیسم مینهد. هر کس از هنگام زادن تا مرگ آن را با هوا نفس میکشد، و این دیگر برایش یکی از شرایط زندگی شده است؛ تنها چند نابغه میتوانند از پس بحرانهای شیرمردانه، بحرانهایی که در طی آن خود را در جهان آزاد اندیشهی خویش تنها میبینند، از چنگ آن رهایی یابند.»
ژان کریستف
نشانها و جوایز
رومن رولان در سال ۱۹۱۰ مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور بالاترین مدال افتخار فرانسه شد و در سال ۱۹۱۳ جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد. در سال ۱۹۱5 نیز جایزه ادبی نوبل را به دست آورد.
نشان لژیون دونور بالاترین مدال افتخار فرانسه ۱۹۱۰م.
جایزه بزرگ آکادمی فرانسه. ۱۹۱۳ م.
جایزه نوبل ادبیات به رمان جان شیفته. ۱۹۱۵ م.
مدال گوته. ۱۹۳۳م. این جایزه را از دولت نازی نپذیرفت.
نظر دیگران دربارهٔ رومن رولان
پیش از دیدارتان، سالیان متمادی به شما به عنوان هنرمند و پیامآور عشق به انسانها ارج مینهادهام. خود نیز همیشه جانبدار عشق به همنوع بودهام. البته نه به دلایل احساسی یا آرمانگرایانه، بلکه به دلایل معقولانه و اقتصادی: در مواجهه با سائقهای غریزی و جهان، به گونهای که اکنون هست، ناگزیر عشق را به عنوان حافظ نوع بشر در مقابل تکنولوژی اجتنابناپذیر میدانم.
زیگموند فروید، نامه به رومن رولان، ۲۹ ژانویه ۱۹۲۶
آثار
نمایشنامه
تراژی ایمان :شامل سنت لوییس -آئرت -پیروزی عقل
تئاتر انقلاب : شامل ۱۴ ژوئیه -جورج دانتون -گرگها -زمانی که میآید
لیلولی
دیكه دوندن
زندگینامه
بتهوون
هندل
میکل آنژ
لئو تولستوی
گاندی
میّه
تاریخ موسیقی
تاریخ اپرای اروپا پیش از ژان باتیست لولی و آلساندرو اسکارلتی
موسیقیدانان دیروز و موسیقیدانان امروز
رمان
ژان کریستف
جان شیفته
روح جادو شده
كولا برونیون
سایر
فراتر از جنگ
پیغمبران هند جدید
داستانهای زیبای من
مقالات
یادداشتهای زمان جنگ
خاطرات ایام جوانی
رومن رولان یکی از بزرگترین نویسندگان فرانسوی است که اگر فقط جان شیفته و ژان کریستف را نوشته بود باز هم در همین جایگاه بود ولی او آثار بسیار بزرگی را خلق کرده است.
رومن رولان شهروند جهان بود.وطن او به راستی قلب تمام کسانی ست که او را دوست می دارند.تمام کسانی که ایمان دائمی و زوال ناپذیرشان عشق بوده و دهانشان با طعم زهرآگین میوه درخت جهان-دوستی-آشناست.تمام کسانی که برای دوست داشتن لحظه ای به خود مجال سستی و اهمال راه نداده اند و تمام هستی اشان جز به سبب آنچه که دوست می دارند نیست و تنها و تنها حقیقت راستینشان:زندگی.
رومن رولان دائره المعارف احساسات بود.گنجینه ای از هارمونی احساسات متفاوت و گاه متضاد.او احساسات خود را از روی زندگی اندازه نمی گرفت.بی گذرنامه دوست می داشت.قلب مهربانش برای دردها و مصائب جهانیان می تپید.هستی اش سراسر پیکار با سرنوشت تلخ جدایی و تنهایی و زوال و گسیختگی بود و حلقه ی گمشده اش :صلح. صلح واقعی را در آغوش بی تشویش آرامش می جست چرا که صلح نبودن جنگ نیست.نجابتش بری بودن از هم آغوشی نامشروع همگان در بستر جنگ های جهانی است و صلح خواهی اش تلاش بی رمقی در راستای مبارزه با آن.
خالق شخصیت ژان کریستف ۲۹ ژانویه سال ۱۸۶۶ در شهر کلامسی - نیورِ فرانسه چشم بر جهان گشود. منزل خانواده رولان در خیابانی قرار داشت که امروزه به نام خیابان رومن رولان شناخته می شود .همان خیابانی که در کتاب آنتوانتِ رمان ژان کریستف بارها به آن اشاره شده است. نام واقعی اش ال.سنت جوست بود.آنتوانت ماری مادر رومن دلداده ی موسیقی بود و با اصرار و مداومت بسیار توانست همسر سرسخت خود -امیل - را راضی کند تا بمنظور تحصیلات بهتر پسرشان راهی پاریس شوند . نوجوان چهارده ساله پس از ورود به دبیرستان سنت لوییس با آثار نویسندگانی چون اسپینوزا و لئو تولستوی آشنا شد.در مدرسه عالی به فلسفه روی آورد اما روح مستقل و طبع آزاداندیشش هیچ گاه نتوانست با فلسفه سازگاری نشان دهد لذا با سفر به ایتالیا تحصیلات آکادمیک خود را در رشته تاریخ هنر و موسیقی ادامه داد تا در نهایت دکترای هنر گرفت.
ایتالیا، جوان سرزمین گل را شیفته خود ساخت. با اینکه نتوانست زمان زیادی را در کشور مورد علاقه اش سپری کند اما همین فرصت اندک موجب شکوفایی استعداد و نبوغش گردید.دوستی اش با مالویدا ون میسنبرگ موجب آشنایی با اندیشه ها ی نیچه و واگنر شد.این دوست ایتالیایی در روشن کردن نخستین بارقه های تلاش رولان در ورود به صحنه جریانات ادبی تاثیر به سزایی داشت.
پس از بازگشت از ایتالیا به تدریسِ تاریخ هنر روی آورد و بعد از گذشت سه سال تدریس در مدرسه عالی به سوربون راه یافت و این بار تاریخ موسیقی را برگزید.اما تدریس برای رومن رولان نه تنها لذت بخش نبود که ملال آور و خسته کننده شد تا آن که تدریس را رها کرد و به نوشتن پرداخت.
ازدواج ناموفقش با کلوئید برئال پس از نه سال زندگی به پایان رسید و زندگی مشترک مجدد را تنها پس از ۳۳ سال تنهایی، با ماری کوادچفِ نیمه فرانسوی آغاز کرد و این بار همسرش تا لحظه ی وداع-۳۰ دسامبر ۱۹۴۴ - در کنارش ماند.
بتهوون الهه موسیقی اش بود و رامبرانت نقاش مورد علاقه اش . به گوته و شکسپیر عشق می ورزید.ذکر نام تله موش بر آغازین نوشته های کتاب سفر درونی خود گویای این مطلب است که علاقه اش به آثار شکسپیر تا زمان وداع نیز به فراموشی سپرده نشد.نخست با تئاتر شروع کرد.نمایشنامه هایش بیشتر منعکس کننده جریانات انقلاب فرانسه و دوران مذکور است.از میان نمایشنامه های متعددی که نوشت دو مجموعه زیر بیشتر حائز اهمیت اند:
۱-تراژی ایمان(۱۹۰۹):شامل سنت لوییس(۱۸۹۷)-آئرت (۱۸۹۸) -پیروزی عقل (۱۸۹۹)
۲-تئاتر انقلاب(۱۹۰۹):شامل ۱۴ ژوئیه (۱۹۰۲) -جورج دانتون (۱۹۰۰) -گرگ ها (۱۸۹۸) -زمانی که می آید(۱۹۰۳(
موسیقی را آینه ی بی پروای روح می دانست.از همان آغاز به خصوص در تحصیلات دانشگاهی با موسیقی آشنا شد.رساله ی دکترای خود را به بررسی تاریخ اپرای اروپا ماقبل ژان باپتیس لولی و آلساندرو اسکارلتی اختصاص داد و دو مجموعه برجسته رولان در تاریخ موسیقی که شهرت خوبی را برایش به ارمغان آورد عبارتند از:موسیقیدانان دیروز و موسیقیدانان امروز
رومن رولان در نگارش زندگی نامه دستی توانا داشت.گویی روح فردی که وصفش می رود در رولان حلول می کند. زندگی - بتهوون –هندل -میكل آنژ –گاندی و لئو تولستوی از مهمترین آثاریست که در این زمینه نوشته است.
روح آدمی تا در معرض امتحان قرار نگیرد شناخته نمی شود و جنگ جهانی امتحان خوبی بود.از هر گونه نژاد پرستی و ملی گرایی افراطی دوری گزید. به تمام معنا صلح طلب بود و تمایلات صلح خواهانه اش دشمنان زیادی را بر ضدش شوراند.او را مورد افترا قرار می دادند و رولان آلمانی صدا می زدند.چرا که سبک نگارشش به سبک ادبی آلمان نزدیک تر بود و به همان اندازه به آلمان و گوته و موسیقی دانان و هنرمندانش عشق می ورزید که به فرانسه و هوگو و نتردام. رومن رولان حقیقتا شهروندی جهانی بود.مقالات صلح جویانه اش خطاب به وجدان در اغمای جهانیان بود و خواسته اش دستیبابی به صلحی واقعی و پیوند و یگانگی و وحدت و آرامش. به ناچار به سوییس رفت و در جنگ شرکت نکرد.۲۳ سال از عمر خود را در آنجا گذراند و تلاش و مبارزات ضد جنگ خود را با نگارش مقالاتی چون مجموعه ی -فراتر از جنگ - ادامه داد و با تاسیس مجله -اروپا - با گرایشات ناسیونالستی مخالفت نمود.
در ژنو به همکاری با آژانس حمایت از زندانیان جنگ مشغول شد و با مهاتما گاندی در ولنیو سوییس ملاقات کرد. به دعوت ماکسیم گورکی به جماهیر شوروی سفر نمود و در مسکو به عنوان سفیر غیر رسمی هنرمندان فرانسه در جماهیر شوروی مورد استقبال قرار گرفت.با استالین دیدار نمود اما هیچ گاه گرایشات مادیگرایی و سوسیالیستی کمونیستی پیدا نکرد.گاه او را حامی نظر مارکس می خواندند در حالیکه رولان شاید به گوشه هایی از آن در قالب تئوری موافق بوده هرگز در عمل آن را نپذیرفت و برخورد نظام کمونیستی را با بشریت همچون روسپی ای می دانست که خود را به همگان تفویض می کرد .او همچنین انزجارش را از بی عدالتی دنیای بورژوا-کاپیتالیستی بارها گوش زد کرده است.
فعالیت های صلح جویانه اش بهانه ای شد برای آشنایی به مهاتما گاندی و بررسی زندگی و تفكر گاندی زمینه ای برای آشنایی با هند و هند روزنه ای از عرفان شرق و چه حیف كه مجال آن نیافت كه در شرق بیشتر كند و كاو كند.گاندی را مسیحی دیگر می خواند. علاقه اش به كشور رابین رانات تاگور و عرفان شرق سیری ناپذیر بود. هند برایش همچون دریچه ای بود که او را با دنیایی نو-اندیشه هایی نو و سرچشمه ی جدیدی از حقیقت آشنا می ساخت. ذهنیتی جدید، ایمانی جدید و مردمانی جدید. شك و تردید دیروزش راه ایمان فردا روزش را هموار كرد و از آن چه در بررسی روند ذهنی رولان فهمیده می شود این است كه پس از برخورد با شرق گرایشش به دین آسمانی و به خصوص مسیحیت بیشتر می شود .خاور برایش پیام آور اندیشه یست كه در چهارچوب مفاهیم و ذهنیت باختر معنا ندارد.
رومن رولان در ایران با نام دو کتاب -ژان کریستف - و -جان شیفته - شناخته می شود.دو رمان اعجاب انگیز که رولان شهرتش را مدیون نگارش آن دوست. دو کتاب که گاه می توان آن را یک مجموعه در نظر آورد. ژان کریستف حقیقتا یک رمان موزیکال است-رمانی که گام ها و اصوات موسیقی را لا به لای سطورش پنهان ساخته و هنگامی که سطر های آن خوانده می شود گویی همه چیز در فضایی مه آلود فرو می رود و موسیقی به گوش می رسد. رولان در این کتاب با زبان موسیقی سخن می گوید و گاه که كلامش از سخن گفتن باز می ایستد تنها می نوازد و نت ها و اصوات موسیقی را در قالب کلمه ها و واژگان در می آورد. موسیقی ای که گاه آدمی را به شور و هیجان وا می دارد و گاه متأثر می سازد.
ژان کریستف ، موسیقیدانی آلمانی ست که پس از درگیری با پلیس مجبور به ترک کشور شده و به فرانسه مهاجرت می کند. ژان که در طی دوران بلوغ فکریش دست خوش تحولاتی فراوان بوده و تا حدودی دارای روحی چند شخصیتی ست به آرامی شخصیت اصلی و با دوامش شکل می گیرد و به یک ثبات معقول و منطقی می رسد. زندگی ژان کریستف کرافت تا حد زیادی به زندگی و اندیشه های بتهوون و موتسارت و واگنر شبیه است اما از آن چه معلوم است ژان بیشتر به خالق خود مانند است تا به فردی دیگر.موسیقی در ژان نیاز شدیدی به دوست داشتن بر می انگیزد و كسی كه خوب دوست می دارد، دیگر كم و بیش نمی شناسد.خود را به تمامی در راه همه كسانی كه دوست می دارد ایثار می كند.این عشق افلاطونی نصیب كسی نمی شود جز روح الیویه ی فرانسوی كه روانش چون پناهگاهی ست نرم و اطمینان بخش تا ژان سراسر هستی خود را به او بسپرد.ژان در دوستی با الیویه جهان را از منظرگاه دوست می نگرد و هستی را با حواس دوست در آغوش می كشد اما غافل از آنكه طبیعت بی رحم در جدا كردن دو قلب كه به یكدیگر عشق ورزیده اند هرگز عشق را در یك زمان از هر دو قلب بر نمی كَند بلكه چنان می كند كه یكی از آن دو زودتر از دوست داشتن باز ایستد تا همیشه آن یك كه بیشتر دوست دارد فدا گردد.و این ژان است كه هرگز نمی تواند در دوست داشتن لحظه ای به خود مجال سستی و اهمال راه دهد.
شباهت های زیادی بین زندگی خود نویسنده و ژان کریستف وجود دارد.برای مثال به گفته ی خود رومن رولان شخصیت پدربزرگ ژان تا حد زیادی شبیه به پدربزرگ خود او بوده است. ژان شخصیتِ صلح جویی دارد اما الیویه تا حدی ناسیونالیست است.رولان در طول زندگی خود با فردی به نام لویس ژیله دوستی داشت که تضاد فکریش با او شبیه به اختلاف سلیقه های فكری ژان و الیویه است. رولان به جنگ نمی رود و ژیله با ذهنیتی مخالف در نبرد شركت می نماید. و اما جدایی خبر نمی كند. لویس در یك برهه ی زمانی از دوست خود جدا شده و باز به وی می پیوندد.همان سرنوشتی که بر سر الیویه و ازدواجش می آید.دوستی آن دو هیچ گاه به پایان نمی انجامد و لویس پس از ۲۷ سال سكوت در نامه ایی علاقه ی وصف ناپذیرش را به رولان متذکر می شود .نگارش کتاب ژان کریستف هشت سال به طول انجامید و می توان گفت که نویسنده در طول این سالیان شخصیت های داستان خود را به بلوغ می رساند.
در خواندن این کتاب گاه آدمی خود را به جای شخصیت های داستان می انگارد و گاه نیز تصور می شود که رولان شخصیت های متفاوتی را در قالب یک نفر آفریده است. ژان کریستف منعکش کننده اندیشه ها و گرایشات صلح طلبانه ی رولان است تا جایی که جایزه ی نوبل ادبیاتی که بخاطر نگارش این کتاب به وی اهدا شد بیشتر جایزه ی صلح است تا ادبیات. رولان در این کتاب وقوع جنگ بین دو کشور آلمان و فرانسه را پیش بینی می کند و درست دو سال پس از اتمام کتاب است که جنگ جهانی اول رخ می دهد.ژان کریستف رمانی ده جلدیست که رولان آن را در مجله دوست قدیمی خود چالز پگی به چاپ رساند.
و اما -جان شیفته - که گویی رونوشتی دیگر یست از ژان کریستف در قالب شخصیت مونثِ آنت.آنت همانند ژان شخصیتی به خصوص و استثنایی دارد.شخصیتی که در مقایسه با ژان از دوام و ثبات روحی بیشتری برخوردار است. جان شیفته نیز همانند ژان كریستف نمونه ی کاملی ست از کتابی که به آن عنوان رومن فلو اطلاق می شود چرا که هر فصلش به تنهایی ماجرایی جداگانه داشته و در عین حال مكمل جریان اصلی داستان است.داستان با گذر زمان شکل می گیرد و آنت نیز در ذهن نویسنده به بلوغ می رسد.رومن رولان به هنگام توصیف كردن به درون فرد نفوذ می كند و روح و روان فرد را توصیف می نماید و آن چه را می گوید كه باید و هنگامی كه تحت تاثیر قرار می گیرد كلمات از زبانش جاری می شوند و گاه كه كلامی كوتاه افاقه می كند از سخن گفتن باز می ایستد.جالب آن که رومن رولان در توصیف هر دو جنس آن چنان تبحر دارد که نمی توان برای خودش جنسی تعیین کرد و این خوشبختانه از مزایای زبان فارسی ست چرا که در زبان فرانسه این تلاش بی فایده است و حروف تعریف همه چیز را از روی ظاهرش می سنجند.
هر دو کتاب را به.آذین به پارسی برگردانده است.محمود اعتمادزاده متخلص به م.ا.به آذین از بنیان گذاران كانون نویسندگان- مترجم قدریست كه قلم شیوا و توانایش معجزه می كند.او داستان را دوباره می آفریند.ژان و آنت هر دو به همان میزان به رولان تعلق دارند كه به این مترجم گرانقدر پارسی زبان.اشرافش به زبان فرانسه همچون محمد قاضی شگفت انگیز است و از ترجمه های به نام دیگرش می توان به رمان روسی دن آرام اشاره كرد.او خوب با موسیقی متن كتاب های رومن رولان آشناست و تلاشش در اجرای دوباره آن در قالب موسیقی پارسی و گنجاندنش در ربع پرده های موسیقی ایرانی تحسین برانگیز است.
پس از بازگشت به فرانسه به نگارش و بررسی زندگی بتهوون و چارلز پگی پرداخت و در شهر وزله بر اثر بیماری سل كه از كودكی رنجش می داد با زندگی وداع گفت تا بار دیگر ، جایی دیگر از نو زاده شود.
رومن رولان نمرده و مرگ همان دروغ است.چرا كه با عشق در تماس بود و هر چیز كه با عشق تماس یابد از مرگ می رهد.او تنها در گورستان كوچكی در قلب آنانی كه دوستش می دارند خفته است و منتظر روزی ست كه گودال شكافته شود و مردگان از گورهای خود بیرون بیایند تا به عاشق و معشوقی كه خاطره اشان مانند بچه ای در شكم مادر در سینه اش آرامیده است – لبخند بزند.زندگی برایش غم انگیز نیود اما ساعاتِ غم ناكی داشت و با تمام رنجی كه می كشید سعی داشت همانی باشد كه باید:انسان.
جملاتی از آثار
آنت هم بیش از ژرمن دوست نداشت که به این سوراخ سنبههای روح سر بکشد. ولی … از این پستوی دکان که رهگذران از آن بیخبر بودند، بوی خوش اسرارآمیزی میشنید، همراه با وزوز زنبوران عسل که تنها به گوش او میرسید.
جان شیفته، ج۲، ص۲۱۸
بدین سان، زندگی او [آنت] در دو سطح موازی پیش میرود. و دیگران جز زندگی رویی او را نمیشناسند. در آن زندگی دیگر، آنت همیشه تنها میماند.
جان شیفته
عشق در سینه آن کسی است که دوست دارد، نه آن کسی که دوستش دارند. همه چیز پاکان پاک است. همه چیز مردم نیرومند و تندرست پاک است. عشق، همانگونه که برخی پرندگان را به زیباترین رنگها میآراید، از جان درستکاران هم آنچه را که در ایشان شریفتر است بر میرویاند.
ژان کریستف
قهرمان اصلی جان شیفته، آنت ریوییر به گروه پیشتاز آن نسل زنان تعلق دارد که در فرانسه ناگزیر گشت به دشواری، با پنجه در افکندن با پیشداوریها و کارشکنی ِ همراهان مرد خویش، راه خود را به سوی یک زندگی مستقل باز کند.
هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافهای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند. این دروغها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب می شود ملتها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و اینقدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایدهآلیسم مینهد. هر کس از هنگام زادن تا مرگ آن را با هوا نفس میکشد، و این دیگر برایش یکی از شرایط زندگی شده است؛ تنها چند نابغه میتوانند از پس بحرانهای شیرمردانه، بحرانهایی که در طی آن خود را در جهان آزاد اندیشهی خویش تنها میبینند، از چنگ آن رهایی یابند.»
ژان کریستف
نشانها و جوایز
رومن رولان در سال ۱۹۱۰ مفتخر به دریافت نشان لژیون دونور بالاترین مدال افتخار فرانسه شد و در سال ۱۹۱۳ جایزه بزرگ آکادمی فرانسه را به دست آورد. در سال ۱۹۱5 نیز جایزه ادبی نوبل را به دست آورد.
نشان لژیون دونور بالاترین مدال افتخار فرانسه ۱۹۱۰م.
جایزه بزرگ آکادمی فرانسه. ۱۹۱۳ م.
جایزه نوبل ادبیات به رمان جان شیفته. ۱۹۱۵ م.
مدال گوته. ۱۹۳۳م. این جایزه را از دولت نازی نپذیرفت.
نظر دیگران دربارهٔ رومن رولان
پیش از دیدارتان، سالیان متمادی به شما به عنوان هنرمند و پیامآور عشق به انسانها ارج مینهادهام. خود نیز همیشه جانبدار عشق به همنوع بودهام. البته نه به دلایل احساسی یا آرمانگرایانه، بلکه به دلایل معقولانه و اقتصادی: در مواجهه با سائقهای غریزی و جهان، به گونهای که اکنون هست، ناگزیر عشق را به عنوان حافظ نوع بشر در مقابل تکنولوژی اجتنابناپذیر میدانم.
زیگموند فروید، نامه به رومن رولان، ۲۹ ژانویه ۱۹۲۶
آثار
نمایشنامه
تراژی ایمان :شامل سنت لوییس -آئرت -پیروزی عقل
تئاتر انقلاب : شامل ۱۴ ژوئیه -جورج دانتون -گرگها -زمانی که میآید
لیلولی
دیكه دوندن
زندگینامه
بتهوون
هندل
میکل آنژ
لئو تولستوی
گاندی
میّه
تاریخ موسیقی
تاریخ اپرای اروپا پیش از ژان باتیست لولی و آلساندرو اسکارلتی
موسیقیدانان دیروز و موسیقیدانان امروز
رمان
ژان کریستف
جان شیفته
روح جادو شده
كولا برونیون
سایر
فراتر از جنگ
پیغمبران هند جدید
داستانهای زیبای من
مقالات
یادداشتهای زمان جنگ
خاطرات ایام جوانی