mozhgan
05-10-2011, 12:15 AM
ماريو بارگاس يوسا"برنده جايزه كتاب دنكيشوت سال 2009
ماريو بارگاس يوسا 28 مارس 1936 در آره كيپاي پرو در خانوادهاي قديمي به دنيا آمد. كمي پس از تولد او پدر و مادرش از هم جدا شدند و او نزد پدر بزرگ و مادربزرگش زندگي ميكرد.
وي فارغالتحصيل رشته ادبيات است و در زندگي خود به شغلهاي زيادي پرداخت، مانند: روزنامهنگاري، گويندگي در راديو و تلويزيون فرانسه، دانشياري در دانشگاه، مترجمي، رياست انجمن بينالمللي قلم (pen) ، بر عهده گرفتن كرسي سيمون بوليوار در دانشگاه كمبريج و... .
داستانها و رمانهاي او ازهمان آغاز در مسابقات مختلف به موفقيتهاي چشمگيري رسيد.
او به سياست اهميت بسياري ميداد و از وجود ديكتاتورهاي خشن در جهان رنج ميبرد. بارگاس حتي در مورد رافائل تروخيو ديكتاتورخشن دومينيكن و رعبي كه ايجاد كرده بود، رماني به نام سوربز نوشت و در مورد او گفت: «تروخيو در زندگي واقعي خود نمايشنامهاي ساخت. خودش كارگردان بود و مردم دومينيكن بازيگرانش.» ماريو بارگاس در سال 1990 نامزد انتخابات شد و از آلبرتو فوخي موري شكست خورد، اما ديگر پس از آن كانديداي هيچ انتخابات و منصب سياسي نشد. علت شكست سياسي خود را در صداقتش ميداند و ميگويد: من در مبارزه انتخاباتي دروغ نگفتم. دقيقا كارهايي كه قصد انجامشان را داشتم با مردم در ميان گذاشتم. اين از ديدگاه سياسي كاري نادرست بود. مرا آسيبپذير كرد. طرف مقابل از صراحت من بر ضد خودم استفاده كرد.
جوهر هنر بارگاس تجربه شخصي اوست كه بدل به داستانهايش شده است. به همين دليل از شخصيتها وموقعيتهاي زندگي خودش در داستانهايش مينويسد و آنها را سخت پيگيري ميكند. او واقعيتهاي زندگي را به واقعيتهاي داستان سوق ميدهد و به خوبي نشان ميدهد كه از طبقات مختلف اجتماع آگاه بوده است. مثلا در رمان عصر قهرمان از زندگي يا بهتر بگوييم از غير زندگي در يك مجموعه نظامي مينويسد كه خودش هم زماني در نوجواني همانجا تحصيل كرده بود. بارگاس در مورد اين كتاب ميگويد: درونمايه اين كتاب قدرت است، قدرت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و هر چه به آنها ارتباط مييابد و البته فساد بخشي از آن است.
ماريو بارگاس با وجود فعاليت گستردهاي كه در عرصه سياست داشته است، عشق و علاقهاش را به ادبيات ترك نكرد، بلكه توانست حرفهاي خود را در رمانها و داستانهايش به گوش انسانها برساند. او افسوس ميخورد از اينكه مردم به ادبيات اهميت زيادي نميدهند و از اينكه ميبيند در جوامع رشد رشتههاي علوم انساني و خصوصا ادبيات بسيار كمتر ميشود. و اگر از كساني خود را از ادبيات دور ميسازند نقدي ميكند نه به اين دليل است كه آنها را تنها محروم از لذت ميبيند، بلكه ميگويد: معتقدم جامعه بدون ادبيات يا جامعهاي كه در آن ادبيات مثل مفسدهاي شرمآور به گوشه كنار زندگي اجتماعي و خصوصي آدمي رانده ميشود و به كيشي انزواطلب بدل ميگردد، جامعهاي است محكوم به توحش معنوي و حتي آزادي خود را به خطر مياندازد. او ادبيات را يكي از ضروريترين فعاليتهاي ذهن بشر ميداند كه ميتواند بيانگر فصل مشترك تجربيات بشر باشد و اين چيزي نيست كه در طول زمان كهنه شود. ماريو بارگاس همچنين متوجه اين خطر در ادبيات شده است كه متاسفانه امروزه تعداد افرادي كه گرايش به رشتههاي علوم انساني و خصوصا ادبيات دارند، روز به روز كاهش مييابد. وي ميگويد: اين طور كه پيداست ادبيات هر روز بيشتر از روز پيش تبديل به فعاليتي زنانه ميشود... . توجيه سنتي اين وضع اين است كه زنان طبقه متوسط در قياس با مردان ساعات كمتري كار ميكنند و بسياري از آنها با وجداني آسودهتر از مردان ميتوانند اوقاتي را صرف خيالپروري و موهات كنند. او در مصاحبهاي در يك نمايشگاه بينالمللي در پاسخ به اين مساله كه كتابهايش براي زنها جذابيت بيشتري دارد ميگويد: امروز مردها ديگر كتاب نميخوانند. اگر ادبيات برجا بماند از همت زنهاست.
ماريو بارگاس از آن دسته نويسندگاني است كه توانسته است داستانسرايي آمريكاي لاتين را به صف مقدم ادبيات جهاني سوق دهد و امروز هم شاهد درخشيدن او در جايزه دن كيشوت اسپانيا هستيم. از او به عنوان كسي كه در ترويج فرهنگ و زبان اسپانيولي تلاش بسيار زيادي كرده است با جايزهاي 35 هزار دلاري(معادل 25 هزار يورو) در اكتبر سال 2009 قدرداني خواهد شد.
جايزه دن كيشوت دولامانچا از سال پيش راهاندازي شد. هدف از اين مسابقه قدرداني از كساني است كه در ارتقاي فرهنگ و زبان اسپانيايي تلاش بسيار كردهاند. در سال پيش اين جايزه به 2 نفر همچون: كارلوس فوئدتس نويسنده مشهور مكزيكي و لوييس ايناچيو رئيسجمهور برزيل تعلق گرفت.
البته در سال 2009 نيز اين جايزه مشتركا به بارگاس و گلوريا آرويو، رئيسجمهور فيليپين اهدا ميشود. اين رئيسجمهور نيز با تدريس مجدد زبان اسپانيايي در مدارس فيليپين، گام مهمي در رشد و ترويج اين زبان برداشته است.
ماريو بارگاس يوسا 28 مارس 1936 در آره كيپاي پرو در خانوادهاي قديمي به دنيا آمد. كمي پس از تولد او پدر و مادرش از هم جدا شدند و او نزد پدر بزرگ و مادربزرگش زندگي ميكرد.
وي فارغالتحصيل رشته ادبيات است و در زندگي خود به شغلهاي زيادي پرداخت، مانند: روزنامهنگاري، گويندگي در راديو و تلويزيون فرانسه، دانشياري در دانشگاه، مترجمي، رياست انجمن بينالمللي قلم (pen) ، بر عهده گرفتن كرسي سيمون بوليوار در دانشگاه كمبريج و... .
داستانها و رمانهاي او ازهمان آغاز در مسابقات مختلف به موفقيتهاي چشمگيري رسيد.
او به سياست اهميت بسياري ميداد و از وجود ديكتاتورهاي خشن در جهان رنج ميبرد. بارگاس حتي در مورد رافائل تروخيو ديكتاتورخشن دومينيكن و رعبي كه ايجاد كرده بود، رماني به نام سوربز نوشت و در مورد او گفت: «تروخيو در زندگي واقعي خود نمايشنامهاي ساخت. خودش كارگردان بود و مردم دومينيكن بازيگرانش.» ماريو بارگاس در سال 1990 نامزد انتخابات شد و از آلبرتو فوخي موري شكست خورد، اما ديگر پس از آن كانديداي هيچ انتخابات و منصب سياسي نشد. علت شكست سياسي خود را در صداقتش ميداند و ميگويد: من در مبارزه انتخاباتي دروغ نگفتم. دقيقا كارهايي كه قصد انجامشان را داشتم با مردم در ميان گذاشتم. اين از ديدگاه سياسي كاري نادرست بود. مرا آسيبپذير كرد. طرف مقابل از صراحت من بر ضد خودم استفاده كرد.
جوهر هنر بارگاس تجربه شخصي اوست كه بدل به داستانهايش شده است. به همين دليل از شخصيتها وموقعيتهاي زندگي خودش در داستانهايش مينويسد و آنها را سخت پيگيري ميكند. او واقعيتهاي زندگي را به واقعيتهاي داستان سوق ميدهد و به خوبي نشان ميدهد كه از طبقات مختلف اجتماع آگاه بوده است. مثلا در رمان عصر قهرمان از زندگي يا بهتر بگوييم از غير زندگي در يك مجموعه نظامي مينويسد كه خودش هم زماني در نوجواني همانجا تحصيل كرده بود. بارگاس در مورد اين كتاب ميگويد: درونمايه اين كتاب قدرت است، قدرت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و هر چه به آنها ارتباط مييابد و البته فساد بخشي از آن است.
ماريو بارگاس با وجود فعاليت گستردهاي كه در عرصه سياست داشته است، عشق و علاقهاش را به ادبيات ترك نكرد، بلكه توانست حرفهاي خود را در رمانها و داستانهايش به گوش انسانها برساند. او افسوس ميخورد از اينكه مردم به ادبيات اهميت زيادي نميدهند و از اينكه ميبيند در جوامع رشد رشتههاي علوم انساني و خصوصا ادبيات بسيار كمتر ميشود. و اگر از كساني خود را از ادبيات دور ميسازند نقدي ميكند نه به اين دليل است كه آنها را تنها محروم از لذت ميبيند، بلكه ميگويد: معتقدم جامعه بدون ادبيات يا جامعهاي كه در آن ادبيات مثل مفسدهاي شرمآور به گوشه كنار زندگي اجتماعي و خصوصي آدمي رانده ميشود و به كيشي انزواطلب بدل ميگردد، جامعهاي است محكوم به توحش معنوي و حتي آزادي خود را به خطر مياندازد. او ادبيات را يكي از ضروريترين فعاليتهاي ذهن بشر ميداند كه ميتواند بيانگر فصل مشترك تجربيات بشر باشد و اين چيزي نيست كه در طول زمان كهنه شود. ماريو بارگاس همچنين متوجه اين خطر در ادبيات شده است كه متاسفانه امروزه تعداد افرادي كه گرايش به رشتههاي علوم انساني و خصوصا ادبيات دارند، روز به روز كاهش مييابد. وي ميگويد: اين طور كه پيداست ادبيات هر روز بيشتر از روز پيش تبديل به فعاليتي زنانه ميشود... . توجيه سنتي اين وضع اين است كه زنان طبقه متوسط در قياس با مردان ساعات كمتري كار ميكنند و بسياري از آنها با وجداني آسودهتر از مردان ميتوانند اوقاتي را صرف خيالپروري و موهات كنند. او در مصاحبهاي در يك نمايشگاه بينالمللي در پاسخ به اين مساله كه كتابهايش براي زنها جذابيت بيشتري دارد ميگويد: امروز مردها ديگر كتاب نميخوانند. اگر ادبيات برجا بماند از همت زنهاست.
ماريو بارگاس از آن دسته نويسندگاني است كه توانسته است داستانسرايي آمريكاي لاتين را به صف مقدم ادبيات جهاني سوق دهد و امروز هم شاهد درخشيدن او در جايزه دن كيشوت اسپانيا هستيم. از او به عنوان كسي كه در ترويج فرهنگ و زبان اسپانيولي تلاش بسيار زيادي كرده است با جايزهاي 35 هزار دلاري(معادل 25 هزار يورو) در اكتبر سال 2009 قدرداني خواهد شد.
جايزه دن كيشوت دولامانچا از سال پيش راهاندازي شد. هدف از اين مسابقه قدرداني از كساني است كه در ارتقاي فرهنگ و زبان اسپانيايي تلاش بسيار كردهاند. در سال پيش اين جايزه به 2 نفر همچون: كارلوس فوئدتس نويسنده مشهور مكزيكي و لوييس ايناچيو رئيسجمهور برزيل تعلق گرفت.
البته در سال 2009 نيز اين جايزه مشتركا به بارگاس و گلوريا آرويو، رئيسجمهور فيليپين اهدا ميشود. اين رئيسجمهور نيز با تدريس مجدد زبان اسپانيايي در مدارس فيليپين، گام مهمي در رشد و ترويج اين زبان برداشته است.