mozhgan
05-09-2011, 04:08 AM
آفرینش شاعرانه: میل، هستی و تضاد در بوطیقای اکتاویو پاز
اکتاویو پاز (۱۹۹۸-۱۹۱۴)، شاعر، جستارنویس، منتقد، نمایشنامهنویس، ویراستار، روزنامهنگار و مترجم، برندهی جایزهی نوبل ِ ادبیات ۱۹۹۰.
پاز در آثارش به دنبال ِ آشتی دادن ِ نیروهای ناهمخوان و ناسازگار در زندگی ِ انسان بود و برای همین آثار در جهان مورد ِ تقدیر و تحسین قرار گرفت. او بر این باور است که زبان و عشق میتوانند انسان را در دستیابی به وحدت و تمامیت یاری دهند. او در اشعارش موضوعات ِ متضادی چون طبیعت و تمدن، اندیشه و احساس، و ماهیت ِ خطی و مدوّر ِ زمان را بررسی میکند. در حالی که نوعی حس ِ سرزندگی و حیات را بیان میدارد، با تجربهورزی در فرم ِ اشعارش سعی دارد به شفافیت و صراحت دست یابد. او میگوید: "بهتر نیست به جای اینکه از زندگی شعر بسازیم، زندگی را به شعر درآوریم؟ آیا خلق ِ لحظات ِ شاعرانه به جای خلق ِ شعر نمیتواند هدف ِ غایی ِ شعر باشد؟" به علاوه، آثار ِ پاز علم ِ او به تاریخ، اسطورهها، طبیعت ِ مکزیک و نیز علاقهی وی به سورئالیسم، اگزیستانسیالیسم، رمانتیسیسم، اندیشهی شرقی، خصوصاً بودیسم، و اندیشههای گوناگون ِ سیاسی را بازتاب میکند.
پاز در اشعار ِ اولیهاش، با تجربهورزی در فرمهای گوناگون، ازغزل گرفته تا شعر ِ آزاد، نشان داد که تمایل بسیاری برای بازآفرینی و شفافسازی ِ زبان ِ اسپانیایی دارد تا بتواند در شعرش تصاویر و ادراکات ِ تغزّلی برانگیزد. در بسیاری از این اشعار، پاز تکنیکهای سورئالیستی را برای ایجاد ِ مجموعهای از تصاویر ِ مرتبط و نامرتبط به کار بست تا بتواند لحظات ِ آنی ِ ادراک، وضعیت ِ احساسی ِ خاص، و یا درآمیختن ِ قطبهایی چون واقعیت و رویا، یا مرگ و زندگی را برجسته کند. به گفتهی پاز، سورئالیسم "نفی ِ جهان ِ معاصر و در عین ِ حال تلاشی برای جایگزین کردن ِ ارزشهای جامعهی دموکرات ِ بورژوا با ارزشهای دیگری چون اروتیسیم، شعر، تخیّل، آزادی، مخاطرهی روحانی و بصیرت و الهام است." اشعار ِ برجستهی وی موضوعاتی چون مسائلی سیاسی و اجتماعی مانند ِ سبعیت ِ جنگ، اروتیسیم و عشق را شامل میشوند. «شاهین یا خورشید؟» که یکی از مجموعه اشعار ِ اولیهی پاز است، توالی ِ نثر-شعرهایی رویاگرا، دروننگر و الهامیست که به گذشته، حال و آیندهی مکزیک مربوط میشوند. «گزیدهی اشعار» که در ۱۹۶۳ به چاپ رسید، و مجموعهی «اشعار ِ اولیه: ۱۹۵۵-۱۹۳۵» قطعههایی به اسپانیایی و ترجمه از زبان ِ انگلیسی را در خود جای دادهاند.
به گفتهی جی ام کوهن، پژوهشگر ِ شعر ِ معاصر، پاز اولین شاعریست که رشتههای اسپانیایی و ناهواتلی ِ۱ شعر ِ مکزیک را به هم میبافد. پاز جسورانه واقعیت را به چالش میکشد. شعر ِ ابتدایی ِ پاز شعر ِ خشونت و بیایمانیست. از نظر تکنیکی از سورئالیستها و عوامل ِ اجتماعی متأثر بود. او که ِ شکست ِ جمهوری ِ اسپانیا را شاهد بود، مانند ِ نرودا بر تجدید ِ خویشاوندی ِ انسان با طبیعت تأکید میکرد. اما بر خلاف ِ نرودا، این باور ِ پاز به هیچ ارزش ِ مثبتی منتهی نشد. اشعار ِ ابتدایی ِ پاز آنقدر ِ منفیست که هم هستی ِ شاعر را زیر ِ سؤال میبرد و هم اعتبار ِِ شعر را. اما تنهاییای که در بطن ِ هر فعالیتی مییابد، در او کورسویی از امید را برمیانگیزد.
برای پاز سورئالیسم نگرشی از ذهن است که به شعر این امکان را میدهد از تناقضات ِ ذاتی ِ زندگی فراتر رود، وحدت و تمامیت را به انسان بازگرداند، او را قادر سازد با همنوعانش صمیمانه معاشرت کند و در تجربیاتی که زمان را به چالش میکشد شرکت کند و درآمیزد، یعنی یک شعر از لحظهای بیزمان را ایجاد کند.
تمام ِ نوشتههای پاز در سیطرهی تضاد ِ بین ِ نگرش ِ ذهن و کنش جای میگیرند. هرآنچه او میپذیرد یا رد میکند الگویی بر اساس ِ این تضاد را دنبال میکند. به عقیدهی پاز، سورئالیسم به عنوان ِ جنبشی تاریخی به نوعی سبک و سنّت نزول کرد. پاز هرآنچه با تاریخ لکهدار شده و هرآنچه در معرض ِ فرسودگی ِ زمان است را رد میکند. او سورئالیسم را از زمان و بافت ِ اجتماعی جدا میکند و آن را تا حد ِ نگرشی برآمده از ذهن ارتقاء میبخشد. بررسی و کنکاش ِ سورئالیسم از نظریه تا عمل او را قادر ساخت سورئالیسم را مفهومی بیپایان، جهانی و تأثرناپذیر از زمان و تغییر در نظرآورد. پاز تقریباً نسبت به جنون و طنز ِ تلخ ِ رایج در سورئالیسم بیتفاوت بود و به مفهوم ِ "تصادف" و احتمال در نظریهی آندره برتون باور نداشت. او در عوض به مفهوم "الهام" در سورئالیسم، و نیز به مفهوم ِ "خویشتن"، یا نقابی دروغین در نقشهای مختلف، که در برابر ِ مفهوم "دیگری" قرار میگرفت، عمیقاً باور داشت. او مفاهیم ِ "آرمانشهر" و "لحظهی شاعرانه" را مفاهیمی ثابت میدانست که سورئالیسم را از یک جنبش ِ هنری فراتر میبرد.
آزادی ِ روحانی نام ِ دیگریست برای مفهوم ِ پندار ِ آسمانی که در مرکز ِ بوطیقای پاز قرار دارد. ("پندار ِ آسمانی تصویری از آزادیست؛ شناوری و ازهمگسیختگی ِ خویشتن. نور در برابر ِ سنگ قرار میگیرد"). تضاد ِ بین ِ نور و سنگ تضاد ِ بین ِ آزادی و محدودیتهایش را به ذهن متبادر میکند؛ نور و زندگی در برابر ِ احساسات، جاذبه و مرگ قرار میگیرد. مفاهیم ِ دیگری چون "هستی" و "میل" نیز به این تعبیر ِ پویا از حقیقت اشاره دارند.
در رابطهی بین ِ آزادی و شعر، آزادی ادراک و تجربهی روح است، هنگامی که زبان از مدلولهای قطعیاش پالوده و تطهیر و از استعارههای بیجان رها شده.
جستجو برای زندگی ِ پرشور هیچگاه پایان نمیپذیرد. انسان هیچ نمییابد، گنجی در کار نیست. برای پاز زندگی امری ایستا نیست، چرا که ما در زمان زندگی میکنیم. او بر آزادی و سیِّالیت تأکید میکند. پاز دربارهی زمان میگوید:
"زمان ممکن است دَوَرانی و در نتیجه فناناپذیر باشد. دست ِکم زمان در اسطورهها و شعرها اینگونه است؛ به خودش برمیگردد و خود را تکرار میکند. اما انسان فناپذیر و تکرارناپذیر است. در واقع آنچه خود را تکرار میکند تجربهی فناپذیریست؛ همهی انسانها میدانند که روزی میمیرند. این را میدانند، حس میکنند، خواب میبینند و میمیرند. امر ِ مشابهی در سایر ِ تجربیات ِ اساسی ِ انسان، عشق، میل و کار، اتفاق میافتد. این تجربیات تاریخیاند؛ برایمان اتفاق میافتند و میگذرند. در عین ِ حال تاریخی نیستند چرا که تکرار میشوند. به همین دلیل دربارهی این تجربهها میتوان شعر گفت. شعر ماشینیست که زمان را تولید میکند و همواره به اصل ِ خود بازمیگردد؛ شعر مکانیسمی ضد ِ تاریخیست. از سوی دیگر، شعر تنها از آراء و نظریات و سایر ِ تجربیات ِ تماماً تاریخی ِ انسان به وجود نمیآید. (این اشتباه ِ ادبیات ِ متعهد ِ گذشته با شاخههای اگزیستانسیالیستی و کومونیستیاش بود). این پارادوکس ِ عصر ِ ماست؛ تجربیات ِ اساسی ِ ما غالباً آنی و ناگهانیاند، اما تاریخی نیستند. تجربیات ِ ما تاریخی نیستند اما خودمان هستیم. هر یک از ما [موجودی] یکتاست اما تجربیاتمان در مرگ و عشق، جهانی و تکرار پذیرند. شعر از دل این تناقض برمیآید.
به دلیل ِ اینکه این جستجو سفری درونیست، در آن تخیل در نمادها سیر می کند و به شکل ِ شعر ظاهر میشود، شاعر نمیبیند، بلکه میآفریند. منظور از آفریدن ابداع واژگان ِ جدید نیست، بلکه بازگرداندن ِ شفافیت ِ اصیل ِ زبان از طریق ِ فرایند ِ گزینشی و حساس ِ نوشتن است، جایی که زبان از "زنجیر ِ" قراردادها رها میشود و هستی خود را بازمییابد. شعر که زبان ِ رها شده است، "من ِ" حقیقی را بیان میکند. واژگان که در شعر مستقل عمل میکنند، همچون موجوداتی که شاعر از بند رهایشان کرده، شاعر را با خلق ِ وجودش که با فرهنگ و کلیشه تیره و راکد شده، بازمیآفریند. او میگوید: "شاعر بر چیزها نام نمیگذارد بلکه نامها را از بین میبرد،...این مائیم که نامها را به چیزها اطلاق میکنیم... ما با نوشتن، چیزها را منسوخ میکنیم، آنها را به معنی بازمیگردانیم؛ با خواندن، نشانهها را منسوخ میکنیم، معنا را از آنها استخراج میکنیم و بلافاصله آن را از میان برمیداریم و محو میکنیم؛ [بدین گونه] معنا به خاستگاهاش بازمیگردد" (اکتاویو پاز ) ۱۹۷۲.
طلوع ِ نور طلوع ِ واژه در شعر است و حاصل ِ آن درک ِ احساسی ِ زبان است. انسان ِ حقیقی که زیر ِ نقاب ِ تمدن مدفون شده پرتوی از این نور ِ کیهانیست. تبلور ِ نور ِ عشق در شهوت که شاعر را برای لحظهای خیره میکند، میتواند این نور را بازگرداند. در نظر ِ پاز، فراتر رفتن از خویشتن از طریق ِ آگاهی به وجود ِ "دیگری" و عشق ِ شهوانی مشکل ِ تنهایی ِ بشر را حل میکند. چرا که عشق یک رابطه است:
تنها در همنوعام از خویشتن فراتر میروم، تنها
خون ِ او به زیستنی دیگر گواهی میدهد.
پاز ِ شاعر فراسوی آنچه انسان واقعیت نامیده را میبیند؛ اما این تنها از طریق ِ میل و رها کردن ِ خویشتن از این واقعیت ِ معیوب امکانپذیر است. در اینجا شعر راهگشاست؛ چرا که با زدودن ِ پوست ِ مرده و کثیف از بدن ِ زبان "دریچهی ادراک را شفاف میکند". بصیرت در شعر و فلسفهی پاز برترین حس است؛ از علاقهی وی به هنرهای بصری گرفته تا شعر ِ دروننگر و الهامیاش، غایت ِ پاز "دیدن" است. او میخواهد "با چشمهای بسته رؤیا ببیند" و با زیستن ِ آن رؤیا خود را بیابد.
به عقیدهی پاز انسان خود را از طبیعت جدا کرده است و با تکیهی افراطی بر خرد و منطق، آن را بلندتر از صدای احساسات و تجربیاتاش میشنود.
ترجمهای آزاد از کتاب ِ تحلیلی بر بوطیقای اوکتاویو پاز نوشتهی جیسون ویلسون، انتشارات ِ دانشگاه ِ کمبریج، ۱۹۷۹.
۱. زبان عده ای از مردمان ِ مرکز و جنوب ِ مکزیک و امریکای مرکزی
اکتاویو پاز (۱۹۹۸-۱۹۱۴)، شاعر، جستارنویس، منتقد، نمایشنامهنویس، ویراستار، روزنامهنگار و مترجم، برندهی جایزهی نوبل ِ ادبیات ۱۹۹۰.
پاز در آثارش به دنبال ِ آشتی دادن ِ نیروهای ناهمخوان و ناسازگار در زندگی ِ انسان بود و برای همین آثار در جهان مورد ِ تقدیر و تحسین قرار گرفت. او بر این باور است که زبان و عشق میتوانند انسان را در دستیابی به وحدت و تمامیت یاری دهند. او در اشعارش موضوعات ِ متضادی چون طبیعت و تمدن، اندیشه و احساس، و ماهیت ِ خطی و مدوّر ِ زمان را بررسی میکند. در حالی که نوعی حس ِ سرزندگی و حیات را بیان میدارد، با تجربهورزی در فرم ِ اشعارش سعی دارد به شفافیت و صراحت دست یابد. او میگوید: "بهتر نیست به جای اینکه از زندگی شعر بسازیم، زندگی را به شعر درآوریم؟ آیا خلق ِ لحظات ِ شاعرانه به جای خلق ِ شعر نمیتواند هدف ِ غایی ِ شعر باشد؟" به علاوه، آثار ِ پاز علم ِ او به تاریخ، اسطورهها، طبیعت ِ مکزیک و نیز علاقهی وی به سورئالیسم، اگزیستانسیالیسم، رمانتیسیسم، اندیشهی شرقی، خصوصاً بودیسم، و اندیشههای گوناگون ِ سیاسی را بازتاب میکند.
پاز در اشعار ِ اولیهاش، با تجربهورزی در فرمهای گوناگون، ازغزل گرفته تا شعر ِ آزاد، نشان داد که تمایل بسیاری برای بازآفرینی و شفافسازی ِ زبان ِ اسپانیایی دارد تا بتواند در شعرش تصاویر و ادراکات ِ تغزّلی برانگیزد. در بسیاری از این اشعار، پاز تکنیکهای سورئالیستی را برای ایجاد ِ مجموعهای از تصاویر ِ مرتبط و نامرتبط به کار بست تا بتواند لحظات ِ آنی ِ ادراک، وضعیت ِ احساسی ِ خاص، و یا درآمیختن ِ قطبهایی چون واقعیت و رویا، یا مرگ و زندگی را برجسته کند. به گفتهی پاز، سورئالیسم "نفی ِ جهان ِ معاصر و در عین ِ حال تلاشی برای جایگزین کردن ِ ارزشهای جامعهی دموکرات ِ بورژوا با ارزشهای دیگری چون اروتیسیم، شعر، تخیّل، آزادی، مخاطرهی روحانی و بصیرت و الهام است." اشعار ِ برجستهی وی موضوعاتی چون مسائلی سیاسی و اجتماعی مانند ِ سبعیت ِ جنگ، اروتیسیم و عشق را شامل میشوند. «شاهین یا خورشید؟» که یکی از مجموعه اشعار ِ اولیهی پاز است، توالی ِ نثر-شعرهایی رویاگرا، دروننگر و الهامیست که به گذشته، حال و آیندهی مکزیک مربوط میشوند. «گزیدهی اشعار» که در ۱۹۶۳ به چاپ رسید، و مجموعهی «اشعار ِ اولیه: ۱۹۵۵-۱۹۳۵» قطعههایی به اسپانیایی و ترجمه از زبان ِ انگلیسی را در خود جای دادهاند.
به گفتهی جی ام کوهن، پژوهشگر ِ شعر ِ معاصر، پاز اولین شاعریست که رشتههای اسپانیایی و ناهواتلی ِ۱ شعر ِ مکزیک را به هم میبافد. پاز جسورانه واقعیت را به چالش میکشد. شعر ِ ابتدایی ِ پاز شعر ِ خشونت و بیایمانیست. از نظر تکنیکی از سورئالیستها و عوامل ِ اجتماعی متأثر بود. او که ِ شکست ِ جمهوری ِ اسپانیا را شاهد بود، مانند ِ نرودا بر تجدید ِ خویشاوندی ِ انسان با طبیعت تأکید میکرد. اما بر خلاف ِ نرودا، این باور ِ پاز به هیچ ارزش ِ مثبتی منتهی نشد. اشعار ِ ابتدایی ِ پاز آنقدر ِ منفیست که هم هستی ِ شاعر را زیر ِ سؤال میبرد و هم اعتبار ِِ شعر را. اما تنهاییای که در بطن ِ هر فعالیتی مییابد، در او کورسویی از امید را برمیانگیزد.
برای پاز سورئالیسم نگرشی از ذهن است که به شعر این امکان را میدهد از تناقضات ِ ذاتی ِ زندگی فراتر رود، وحدت و تمامیت را به انسان بازگرداند، او را قادر سازد با همنوعانش صمیمانه معاشرت کند و در تجربیاتی که زمان را به چالش میکشد شرکت کند و درآمیزد، یعنی یک شعر از لحظهای بیزمان را ایجاد کند.
تمام ِ نوشتههای پاز در سیطرهی تضاد ِ بین ِ نگرش ِ ذهن و کنش جای میگیرند. هرآنچه او میپذیرد یا رد میکند الگویی بر اساس ِ این تضاد را دنبال میکند. به عقیدهی پاز، سورئالیسم به عنوان ِ جنبشی تاریخی به نوعی سبک و سنّت نزول کرد. پاز هرآنچه با تاریخ لکهدار شده و هرآنچه در معرض ِ فرسودگی ِ زمان است را رد میکند. او سورئالیسم را از زمان و بافت ِ اجتماعی جدا میکند و آن را تا حد ِ نگرشی برآمده از ذهن ارتقاء میبخشد. بررسی و کنکاش ِ سورئالیسم از نظریه تا عمل او را قادر ساخت سورئالیسم را مفهومی بیپایان، جهانی و تأثرناپذیر از زمان و تغییر در نظرآورد. پاز تقریباً نسبت به جنون و طنز ِ تلخ ِ رایج در سورئالیسم بیتفاوت بود و به مفهوم ِ "تصادف" و احتمال در نظریهی آندره برتون باور نداشت. او در عوض به مفهوم "الهام" در سورئالیسم، و نیز به مفهوم ِ "خویشتن"، یا نقابی دروغین در نقشهای مختلف، که در برابر ِ مفهوم "دیگری" قرار میگرفت، عمیقاً باور داشت. او مفاهیم ِ "آرمانشهر" و "لحظهی شاعرانه" را مفاهیمی ثابت میدانست که سورئالیسم را از یک جنبش ِ هنری فراتر میبرد.
آزادی ِ روحانی نام ِ دیگریست برای مفهوم ِ پندار ِ آسمانی که در مرکز ِ بوطیقای پاز قرار دارد. ("پندار ِ آسمانی تصویری از آزادیست؛ شناوری و ازهمگسیختگی ِ خویشتن. نور در برابر ِ سنگ قرار میگیرد"). تضاد ِ بین ِ نور و سنگ تضاد ِ بین ِ آزادی و محدودیتهایش را به ذهن متبادر میکند؛ نور و زندگی در برابر ِ احساسات، جاذبه و مرگ قرار میگیرد. مفاهیم ِ دیگری چون "هستی" و "میل" نیز به این تعبیر ِ پویا از حقیقت اشاره دارند.
در رابطهی بین ِ آزادی و شعر، آزادی ادراک و تجربهی روح است، هنگامی که زبان از مدلولهای قطعیاش پالوده و تطهیر و از استعارههای بیجان رها شده.
جستجو برای زندگی ِ پرشور هیچگاه پایان نمیپذیرد. انسان هیچ نمییابد، گنجی در کار نیست. برای پاز زندگی امری ایستا نیست، چرا که ما در زمان زندگی میکنیم. او بر آزادی و سیِّالیت تأکید میکند. پاز دربارهی زمان میگوید:
"زمان ممکن است دَوَرانی و در نتیجه فناناپذیر باشد. دست ِکم زمان در اسطورهها و شعرها اینگونه است؛ به خودش برمیگردد و خود را تکرار میکند. اما انسان فناپذیر و تکرارناپذیر است. در واقع آنچه خود را تکرار میکند تجربهی فناپذیریست؛ همهی انسانها میدانند که روزی میمیرند. این را میدانند، حس میکنند، خواب میبینند و میمیرند. امر ِ مشابهی در سایر ِ تجربیات ِ اساسی ِ انسان، عشق، میل و کار، اتفاق میافتد. این تجربیات تاریخیاند؛ برایمان اتفاق میافتند و میگذرند. در عین ِ حال تاریخی نیستند چرا که تکرار میشوند. به همین دلیل دربارهی این تجربهها میتوان شعر گفت. شعر ماشینیست که زمان را تولید میکند و همواره به اصل ِ خود بازمیگردد؛ شعر مکانیسمی ضد ِ تاریخیست. از سوی دیگر، شعر تنها از آراء و نظریات و سایر ِ تجربیات ِ تماماً تاریخی ِ انسان به وجود نمیآید. (این اشتباه ِ ادبیات ِ متعهد ِ گذشته با شاخههای اگزیستانسیالیستی و کومونیستیاش بود). این پارادوکس ِ عصر ِ ماست؛ تجربیات ِ اساسی ِ ما غالباً آنی و ناگهانیاند، اما تاریخی نیستند. تجربیات ِ ما تاریخی نیستند اما خودمان هستیم. هر یک از ما [موجودی] یکتاست اما تجربیاتمان در مرگ و عشق، جهانی و تکرار پذیرند. شعر از دل این تناقض برمیآید.
به دلیل ِ اینکه این جستجو سفری درونیست، در آن تخیل در نمادها سیر می کند و به شکل ِ شعر ظاهر میشود، شاعر نمیبیند، بلکه میآفریند. منظور از آفریدن ابداع واژگان ِ جدید نیست، بلکه بازگرداندن ِ شفافیت ِ اصیل ِ زبان از طریق ِ فرایند ِ گزینشی و حساس ِ نوشتن است، جایی که زبان از "زنجیر ِ" قراردادها رها میشود و هستی خود را بازمییابد. شعر که زبان ِ رها شده است، "من ِ" حقیقی را بیان میکند. واژگان که در شعر مستقل عمل میکنند، همچون موجوداتی که شاعر از بند رهایشان کرده، شاعر را با خلق ِ وجودش که با فرهنگ و کلیشه تیره و راکد شده، بازمیآفریند. او میگوید: "شاعر بر چیزها نام نمیگذارد بلکه نامها را از بین میبرد،...این مائیم که نامها را به چیزها اطلاق میکنیم... ما با نوشتن، چیزها را منسوخ میکنیم، آنها را به معنی بازمیگردانیم؛ با خواندن، نشانهها را منسوخ میکنیم، معنا را از آنها استخراج میکنیم و بلافاصله آن را از میان برمیداریم و محو میکنیم؛ [بدین گونه] معنا به خاستگاهاش بازمیگردد" (اکتاویو پاز ) ۱۹۷۲.
طلوع ِ نور طلوع ِ واژه در شعر است و حاصل ِ آن درک ِ احساسی ِ زبان است. انسان ِ حقیقی که زیر ِ نقاب ِ تمدن مدفون شده پرتوی از این نور ِ کیهانیست. تبلور ِ نور ِ عشق در شهوت که شاعر را برای لحظهای خیره میکند، میتواند این نور را بازگرداند. در نظر ِ پاز، فراتر رفتن از خویشتن از طریق ِ آگاهی به وجود ِ "دیگری" و عشق ِ شهوانی مشکل ِ تنهایی ِ بشر را حل میکند. چرا که عشق یک رابطه است:
تنها در همنوعام از خویشتن فراتر میروم، تنها
خون ِ او به زیستنی دیگر گواهی میدهد.
پاز ِ شاعر فراسوی آنچه انسان واقعیت نامیده را میبیند؛ اما این تنها از طریق ِ میل و رها کردن ِ خویشتن از این واقعیت ِ معیوب امکانپذیر است. در اینجا شعر راهگشاست؛ چرا که با زدودن ِ پوست ِ مرده و کثیف از بدن ِ زبان "دریچهی ادراک را شفاف میکند". بصیرت در شعر و فلسفهی پاز برترین حس است؛ از علاقهی وی به هنرهای بصری گرفته تا شعر ِ دروننگر و الهامیاش، غایت ِ پاز "دیدن" است. او میخواهد "با چشمهای بسته رؤیا ببیند" و با زیستن ِ آن رؤیا خود را بیابد.
به عقیدهی پاز انسان خود را از طبیعت جدا کرده است و با تکیهی افراطی بر خرد و منطق، آن را بلندتر از صدای احساسات و تجربیاتاش میشنود.
ترجمهای آزاد از کتاب ِ تحلیلی بر بوطیقای اوکتاویو پاز نوشتهی جیسون ویلسون، انتشارات ِ دانشگاه ِ کمبریج، ۱۹۷۹.
۱. زبان عده ای از مردمان ِ مرکز و جنوب ِ مکزیک و امریکای مرکزی