PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رباعی و دو بیتی



R A H A
05-08-2011, 02:04 PM
رباعی


رباعی یا چهار گانی از ابداعات شعر فارسی است که عرب ها نیز از آن تقلید کرده اند. رودکی_پدر شعر فارسی و شاعر بزرگ قرن چهارم هجری_را واضع آن می دانند.
رباعی از نظر عروضی،بر وزن کلی لا حول و لا قوه الّا بالله یا مفعولُ مفاعیلُ مفاعیلُن فع می آید.برای رباعی اوزان بسیاری_حدود24 وزن_یافته اند که هر کدام تفاوت اندکی با وزن اصلی دارد.در این قالب شعری،مصراع اول ودوم و چهارم هم قافیه اند؛البته گاهی مصراع سوم هم،قافیه دار است که این،بیشتر در رباعیات قدیم دیده می- شود.
درون مایه ی رباعی غالبا" یا فلسفی است یا عاشقانه یا غنیمت شمردن دَم و دعوت به خوش باشی.همان گونه که می دانیم،مشهور ترین رباعی سرای شعر فارسی،خیام_منجم و فیلسوف و شاعر بزرگ قرن پنجم_ است.

_نمونه ای از رباعیات با درون مایه ی فلسفی:

در پرده ی اسرار،کسی را ره نیست.......زین تعبیه ، جان هیچ کس آگه نیست
جز در دل خاک،هیچ منزلگه نیست....... می خور که چنین فسانه ها کوته نیست (1)

دنیا چو حباب است ولیکن چه حباب .......نه بر سر آب ، بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که ببینند به خواب .......آن خواب،چه خواب؟خواب بد مست خراب

_با درون مایه ی عاشقانه:

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست....... در بند سر زلف نگاری بوده ست
این دسته که بر گردن او می بینی....... دستی ست که بر گردن یاری بوده ست

_دعوت به خوش باشی و اغتنام فرصت:

چندان بخورم شراب کاین بوی شراب....... آید ز تراب،چون روم زیر تراب
گر بر سر خاک من رسد مخموری....... از بوی شراب من شود مست و خراب

چون عهده نمی شود کسی فردا را....... حالی خوش دار این دل پر سودا را
می نوش به ماهتاب ای ماه!که ماه....... بسیار بتابد و نیابد ما را

دو رباعی از دو شاعر معاصر:

همزاد دل است درد دیرینه ی من....... اندوه جهان است در آیینه ی من
ای کوه کهن!صدای نالیدن توست .......این ناله که بر می شود از سینه ی من (ه.ا.سایه)

این دل به کدام واژه گویم چون شد....... کز پرده برون و پرده دیگرگون شد
بگذار بگویمت که از نا گفتن....... این قافیه در دل رباعی خون شد (قیصر امین پور)

R A H A
05-08-2011, 02:06 PM
دو بیتی

در این میان دو بیتی را هم به خاطر تشابه اش با رباعی در تعداد ابیات،به موضوع تاپیک اضافه می کنم.
دو بیتی بر وزن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل می آید و از نظر قافیه آرایی مانند رباعی،و در آن آوردن قافیه برای مصراع سوم اختیاری ست.
مشهور ترین دو بیتی سرای فارسی زبان،بابا طاهر همدانی است و بیشتر دو بیتی هایی را که به او نسبت داده اند،به لهجه ی لری سروده.ادیبان قدیم،اشعاری را که به این لهجه و سایر لهجه های فارسی محلی ساخته شده باشد،"فهلویات" یا "پهلویات" می گویند.مانند این دو بیتی:

به صحرا بنگرم،صحرا تِه وینُم.......به دریا بنگرم،دریا تِه وینُم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت...نشان از قامت رعنا ته وینم (2)

دو نمونه از شاعران معاصر:

دگر این دل سرِ ماندن ندارد......هوای در قفس خواندن ندارد
چنان در دوزخ دنیا دلم سوخت....که دیگر بار سوزاندن ندارد (قیصر امین پور)

دلم گر قصه گوید،اینک آن گوش....لبم گر بوسه خواهد،این لب نوش
اگر شب زنده دارم،این سر زلف....چو خوابم در رباید،اینک آغوش (ه.ا.سایه)


تفاوت اصلی رباعی و دوبیتی در وزن آن هاست. هر دو این قالب ها به دلیل ابراز شدید احساسات و عواطف شاعر و نیز به دلیل کوتاه بودنشان،همواره بسیار مطلوب و خواستنی و مورد توجه بوده اند.



(1) این،از جمله رباعیاتی است که در آن هر چهار مصراع دارای قافیه اند.

(2)ته وینم:تو را می بینم.

R A H A
05-08-2011, 02:07 PM
مکن کاری که بر پا سنگت آیو.....جهان با این فراخی تنگت آیو
چو فردا نامه خوانان نامه خوانند....تو را از نامه خواندن ننگت آیو

بابا طاهر

R A H A
05-08-2011, 02:08 PM
جز من اگرت عاشق شیداست، بگو....ور میل دلت به جانب ماست،بگو
ور هیچ مرا در دل تو،جاست،بگو....گر هست، بگو،نیست، بگو،راست بگو

مولانا

R A H A
05-08-2011, 02:09 PM
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمه ساز عراقی هیچ است

هر چند در احوال جهان مینگرم
حاصل همه عشرت است وباقی هیچ است

R A H A
05-08-2011, 02:10 PM
دل دیوانه ام دیوانه تر شی
خرابه خانه ام ویرانه تر شی

کشم آهی که گردون را بسوجم
ز آهش سوته دیلان کارگر شی

R A H A
05-08-2011, 02:10 PM
از حادثه جهان زاینده مترس / و از هرچه رسد چو نیست پاینده مترس
این یک دم عمر غنیمت می دان / از رفته میندیش و از آینده مترس

"رباعیات مولانا"

R A H A
05-08-2011, 02:11 PM
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بي‌چاره دلم در غم بسيار افتاد

بسيار فتاده بود اندر ره عشق
اما نه چنين زار که اين‌بار افتاد



"مولانا"

R A H A
05-08-2011, 02:11 PM
ای اهل مناجات که در محرابید
منزل دور است یک زمان بشتابید

وی اهل خرابات که در غرقابید
صد قافله بگذشت و شما در خوابید
"رباعیات مولانا"

R A H A
05-08-2011, 02:12 PM
دوش از سر لطف،یار در من نگریست
گفتا:بی ما چگونه بتوانی زیست؟
گفتم:به خدا چنان که ماهی،بی آب
گفتا که:گناه توست و بر من بگریست

(سعدی)

R A H A
05-08-2011, 02:12 PM
با هستی و نیستی م بیگانگی است
وز هر دو بریدیم که مردانگی است
گر من ز عجایبی که در دل دارم
دیوانه نمی شوم ز دیوانگی است!

(مولانا)

R A H A
05-08-2011, 02:13 PM
من چوب گرفتم به کفم عود آمد / من بد کردم بدیم مسعود آمد
گوید که در صفر سفر نیکو نیست / کردم سفر و مرا چنین سود آمد

رباعیات مولانا

R A H A
05-08-2011, 02:14 PM
در منزل وصل توشه‌ای نیست مرا
وز خرمن عشق خوشه‌ای نیست مرا

گر بگریزم ز صحبت نااهلان
کمتر باشد که گوشه‌ای نیست مرا

سنایی

R A H A
05-08-2011, 02:14 PM
من بی خبرم خدای خود می داند / کاندر دل من مرا چه می خنداند
باری دل من شاخ گلی را ماند / کش باد صبا به لطف می افشاند

رباعیات مولانا

R A H A
05-08-2011, 02:14 PM
در مجلس عشاق،قراری دگر است
وین باده ی عشق را خماری دگر است
آن علم که در مدرسه حاصل گردد
کاری دگر است و عشق،کاری دگر است

مولانا

R A H A
05-08-2011, 02:15 PM
رباعیات خیام

بر شاخ امید اگر بری یافتمی
هم رشته ی خویش را سری یافتمی

تا چند ز تنگنای زندان وجود
ای کاش سوی عدم دری یافتمی

R A H A
05-08-2011, 02:15 PM
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ

شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ

رودکی

R A H A
05-08-2011, 03:20 PM
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

سعدی

R A H A
05-08-2011, 03:21 PM
با تو سخنان بی زبان خواهم گفت
از جمله ی گوش ها نهان خواهم گفت
جز گوش تو نشنود حدیث من کس
هر چند میان مردمان خواهم گفت

"مولانا"

R A H A
05-08-2011, 03:22 PM
اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است
می خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است

رباعیات خیام

R A H A
05-08-2011, 03:22 PM
ما کارو دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر رو غزل و دو بیتی اموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم

رباعیات مولانا

R A H A
05-08-2011, 03:23 PM
در ساغر ما گل شرابی نشکفت
در این شب تیره ماهتابی نشکفت

گفتم به ستاره خانه صبح کجاست
افسوس که بر لبش جوابی نشکفت

فریدون مشیری

R A H A
05-08-2011, 03:24 PM
ایام وصال یار گویی که نبود
وان دولت بی شمار گویی که نبود
از یار به جز فراق بر جای نماند
رفت آن همه روزگار گویی که نبود

مولانا

R A H A
05-08-2011, 03:25 PM
گه در غزلم سخن کشد جانب راز
گاهي به قصيده مي‌شود دور و دراز

نازم به رباعي، سخن کوتاه کن!
تا باز شوم به حرف، لب بندد باز

R A H A
05-08-2011, 03:26 PM
اي ياد تو راحت دل درويشان
فريادرسان مشکل درويشان

طور و شجر است و جلوه‌ي روي نگار
ياران اين است حاصل درويشان

R A H A
05-08-2011, 03:26 PM
طاعت نتوان کرد گناهي بکنيم
از مدرسه رو به‌ خانقاهي بکنيم

فرياد اناالحق، ره منصور بُود
يا رب مددي که فکر راهي بکنيم

R A H A
05-08-2011, 03:27 PM
فرهادم و سوز عشق شيرين دارم
اميد لقاء يار ديرين دارم

طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم
يادش همه شب در دل غمگين دارم

R A H A
05-08-2011, 03:27 PM
دل محفل دوستان به جز ياد تو نيست
آزاده نباشد آن‌که آزاد تو نيست

شيرين‌لب و شيرين‌خط و شيرين‌گفتار
آن کيست که با اين همه فرهاد تو نيست؟!

R A H A
05-08-2011, 03:28 PM
طوطي‌صفتي و لاف عرفان بزني
اي مور! دم از تخت سليمان بزني

فرهاد نديده‌اي و شيرين گشتي
ياسر نشدي و دم ز سلمان بزني!

R A H A
05-08-2011, 03:28 PM
من بنده عاصیم رضایی تو کجاست
تاریک دلم نور ضیایی تو کجاست
ما را تو بهشت اگربطاعت بخشی
این مزد بود لطف عطایی تو کجاست

R A H A
05-08-2011, 03:29 PM
عشق تو به تار و پود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم که برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است

R A H A
05-08-2011, 03:30 PM
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک روز نگشت خاطرم شاد از تو
دانی که ز عشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو

R A H A
05-08-2011, 03:32 PM
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم

فریدون مشیری

R A H A
05-08-2011, 03:33 PM
ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی
سرمست هوی و پای‌بند هوسی

ترسم که به یاران عزیزت نرسی
کز دست و زبان خویشتن در قفسی

سعدی

R A H A
05-08-2011, 03:33 PM
حافظ


تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

R A H A
05-08-2011, 03:34 PM
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت

باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت

R A H A
05-08-2011, 03:34 PM
با می به کنار جوی می‌باید بود
وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود

این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود

R A H A
05-08-2011, 03:35 PM
آنان که ز پیش رفته اند ای ساقی
در خاک غرور خفته اند ای ساقی
رو باده خورو حقیقت از من بشنو
باد است هر آنچه گفته اند ای ساقی

R A H A
05-08-2011, 03:36 PM
لاله کاران دگر لاله مکارید
باغبانان دو دست از گل بدارید

اگر عهد گلان این بود که دیدم
بیخ گل بر کنید و خار بکارید

بابا طاهر

R A H A
05-08-2011, 03:36 PM
امروز تو را دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

خیام

R A H A
05-08-2011, 03:37 PM
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیدادگری شیوه دیرینه توست

ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه توست

خیام

R A H A
05-08-2011, 03:37 PM
اگر دردم یکی بودی چه بودی
اگر غم اندکی بودی چه بودی

ببالینم حبیبی یا طبیبی
از این هر دو یکی بودی چه بودی

باباطاهر

R A H A
05-08-2011, 03:38 PM
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوشست

این نقد بگیرو دست از آن نسیه بدار
که آواز دهل شنیدن از دور خوش است

R A H A
05-08-2011, 03:38 PM
بمیرم تا تو چشم تر نبینی
شرار آه پر آذر نبینی
چنان از آتش عشقت بسوزم
که از من رنگ خاکستر نبینی

"بابا طاهر"

R A H A
05-08-2011, 03:39 PM
در سینه ی هرکه ذره ای دل باشد
بی مهر تو زندگیش مشکل باشد
با زلف چو زنجیر گره بر گره ات
دیوانه کسی بود که عاقل باشد


مولانا

R A H A
05-08-2011, 03:40 PM
گویند بهشت حور عین خواهد بود
آنجا می وشیرو انگبین خواهد بود
گر ما می ومعشوق پرستیم رواست
چون عاقبت کار چنین خواهد بود
خیام

R A H A
05-08-2011, 03:40 PM
مرا تاب غم یک تن نباشد
دلم ای دوست!از آهن نباشد
تو گفتی غم مخور،آخر ندانی
که غم در اختیار من نباشد

R A H A
05-08-2011, 03:44 PM
خداوندا مو بیزارم از ایندل
شو و روزان در آزارم از ایندل

ز بس نالیدم از نالیدنم تنگ
مو بستان که بیزارم از ایندل

R A H A
05-08-2011, 03:44 PM
قومي متفکرند اندر ره دين
قومي به گمان فتاده در راه يقين

مي‌ترسم از آن‌که بانگ آيد روزي
کاي بي‌خبران راه نه آن است و نه اين!

"حکيم خيام"

R A H A
05-08-2011, 03:45 PM
آنها که کهن شدند و اینها که نوند
هر کس به مراد خویش یک تک بدوند

این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند

حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 03:46 PM
چندان بخورم شراب کین بوی شراب
آید ز تراب چون روم زیر تراب
گر بر سر خاک من کذر کند مخموری
از بوی شراب من شود مست وخراب
حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 03:49 PM
بلا رمزی زبالای تو باشه
جنون قِسمی ز سودای تو باشه
به صورت آفرینم این گمانه
که پنهان در تماشای تو باشه

"بابا طاهر"

R A H A
05-08-2011, 03:49 PM
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز
معلومم شد که هیچ معلوم نشد...

حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 03:50 PM
دست ودل ما هر چه تهی تر خوش تر
آزادی دل ز هرچه خوش تر، خوش تر


عیش خوش مفلسانه یک چشم زدن
از حشمت صدهزار قیصر خوش تر


مولانا

R A H A
05-08-2011, 03:51 PM
ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره ِ دور را رسیدن بودی

کاش از پس صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امیدِ بر دمیدن بودی

R A H A
05-08-2011, 03:51 PM
افسوس که بي‌فايده فرسوده شديم!
در طاس سپهر باژگون سوده شديم

دردا و ندامتا که تا چشم زديم
نابوده به کام خويش نابوده شديم!


"حکيم خيام"

R A H A
05-08-2011, 03:52 PM
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ماراچه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 03:56 PM
زاهد می‌گفت.... كسب تقوا دین است‌

شیخ آینه بركف كه سلوك آیین است‌

دیوانة ما به رغم این بی‌خبران‌
عریان گردید و گفت مردی این است‌

بیدل

R A H A
05-08-2011, 03:57 PM
من آب شدم سراب دیدم خود را
دریا گشتم حباب دیدم خود را
آگاه شدم به غفلتم پی بردم
بیدار شدم به خواب دیدم خود را

خیام

R A H A
05-08-2011, 04:06 PM
پیری ز خرابات برون آمد مست
دل رفته زدست وجام می بر کف دست
گفتا می نوش کاندرین عالم پست
جز مست کسی زخویشتن باز نرست

R A H A
05-08-2011, 04:08 PM
اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است ویا بلا ساختن است
اول اینست وآخرش دانی چیست
خود را از خودی خود بپر داختن است
عراقی

R A H A
05-08-2011, 04:09 PM
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

"حافظ"

R A H A
05-08-2011, 04:10 PM
زدست عشق هر شو حالم این بی
سریرم خشت و بالینم زمین بی

خوشم این بی که موته دوست دیرم
هر آن ته دوست داره حالش این بی

R A H A
05-08-2011, 04:10 PM
افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی طی شد


حالی که ورا نام جوانی گفتند

معلوم نشد که او کی آمد کی شد

حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 04:11 PM
شکست عهد من و گفت:هر چه بود گذشت

به گریه گفتمش:آری ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت...

ایرج دهقان

R A H A
05-08-2011, 04:11 PM
جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش

حکیم خیام

R A H A
05-08-2011, 04:12 PM
بسر غیر ته سودائی ندیدم
بدل جز ته تمنائی ندیدم

خداوندا که در بازار عشقت
بجز خون هیچ کالائی ندیدم

باباطاهر

R A H A
05-08-2011, 04:13 PM
اي دوست! بيا تا غم فردا نخوريم
وين يک دم عمر را غنيمت شمريم

فردا که از اين دير کهن در گذريم
با هفت هزارسالگان سر بهسريم

خيام