mozhgan
05-07-2011, 08:33 PM
قرةالعین
زرین تاج یا فاطمه، مکنی به ام سلمه و ملقب به زکیه و طاهره و قرةالعین، دختر حاجی ملا محمد صالح برغانی قزوینی، از علمای اخباری معروف، به سال 1233 ه. ق. در قزوین به دنیا آمد. مقدمات علوم را با خواهرش مرضیه در محضر پدر آموخت و بعد به تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب پرداخت. طاهره آثار شیخ احسائی و سید رشتی را مطالعه کرد و به عقیده شیخیه درآمد و با سید رشتی مکاتبه و ارتباط برقرار کرد و سید در رسائل خود او را قرةالعین نامید.
مطالعهً طاهره در آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را پاک دگرگون ساخت تا حدودی که دو پسر و یک دختر را که از پسرعمویش داشت، به شوهر سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت. اما چون به آنجا رسید، سید درگذشته بود و قرةالعین که در آن هنگام بیست و نه سال داشت در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس و افاده طلاب پرداخت و پس از آنکه سید باب در شیراز پیدا شد، قرةالعین به وسیله ملا حسین بشرویه ای ( باب الباب ) با او مکاتبه کرد و در عداد " حروف حی " یعنی یاران نخستین سید باب درآمد و لقب طاهره از او یافت و آشکارا به تبلیغ پرداخت.
قرةالعین پس از مراجعت اصحاب باب به کربلا، همچنان به مساعدت آنان و بحث و استدلال و تدریس مشغول بود تا آنکه جمعی به خانه سید رشتی، که قرةالعین در آنجا منزل داشت ریختند و او ناچار به بغداد رفت و چون همانجا نیز به دعوت و تبلیغ پرداخت، به امر والی بغداد، ابتدا در خانه شیخ محمود آلوسی، مفتی بغداد، توقیف و بعد به فرمان سلطان عثمانی، در اوایل سال 1263 ه. ق. با همراهان به ایران اعزام گردید و او همه جا تبلیغ کنان وارد قزوین شد و چندی در آنجا بود تا بعد از کشته شدن عمو و پدر شوهرش، حاجی ملا محمد تقی، به دست پیروان سید باب، به تهران آمد و با یاران دیگر به دشت " بدشت "، در هفت کیلومتری شاهرود، رفت و در انجمنی که در آنجا برپا بود، بی پرده در برابر حضار نمودار شد و برای پیروان باب سخن گفت و غوغایی برپا کرد و از آنجا به تهران بازگشت و ظاهرا باز به قزوین رفت، تا بعد از کشته شدن باب او را از قزوین به تهران آوردند و در باغ محمود خان، کلانتر تهران، در یک بالاخانه بی پله زندانی کردند و بود تا کمی پس از حادثه تیراندازی به ناصرالدین شاه، یعنی در روز اول ذیقعدهً 1268 ه. ق. که 36 سال بیش نداشت، به امر شاه و وزیرش، میرزا آقا خان نوری، در باغ ایلخانی ( محل کنونی بانک ملی) کشته شد.
قرةالعین زنی بود صاحبقلم، شاعر و سخنران که به ادبیات و فقه و اصول کلام و تفسیر آشنایی داشت. آلوسی، مفتی بغداد که ذکرش گذشت، در ترجمه حال او گوید: " من در این زن فضل و کمالی دیدم که در بسیاری از مردان ندیده ام. او دارای عقل و استکانت و حیا و صیانت بسیار بود. "
میرزا مهدیخان زعیم الدوله نیز در کتاب مفتاح الابواب، آنجا که به نام قرةالعین می رسد، از وی ستایش می کند.
قرةالعین در ایران نخستین زنی بود که بر خلاف رسم و عرف زمانه بی حجاب در برابر مردان ظاهر شد و با علما و رجال به بحث و مبادله پرداخت.
آثار نظم و نثر قرةالعین ظاهراً از میان رفته و آنچه از نوشته های پراکنده او از قبیل مناجاتها و نامه ها، به خط خودش یا استنساخ دیگران، بر جای مانده و بعضی از آنها در کتاب " ظهورالحق " چاپ شده است، غالباً به عربی و قسمتی با عبارات مرموز و اصطلاحات مخصوص نوشته شده است.
ابیاتی از قرةالعین:
در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منم ............. چــند مـغـایـرت کـنـی؟ بـا غمـت آشنـا منم
پرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای ............... از همه خلق رسته ای، از همگان جدا منم
شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی .............. شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم
نخل تویی، رطب تویی، لعبت نوش لب تویی ............... خـواجــه بــا ادب تویی، بنده بی حــیــا منم
کعبه تویی، صنم تویی، دیر تویی، حرم تویی .................. دلـــبــر محــتــرم تویی، عــاشــق بینوا منم
شاهد شوخ دلبرا گفت به سوی ما بــــیــا .................... رسته ز کــبــر و از ریــا، مــظــهــر کبریا منم
طــاهــره خــاک پای تو، مست می لقای تو .............. مـنــتـظـر عطــای تــو، مــعـــتــرف خطا منم
زرین تاج یا فاطمه، مکنی به ام سلمه و ملقب به زکیه و طاهره و قرةالعین، دختر حاجی ملا محمد صالح برغانی قزوینی، از علمای اخباری معروف، به سال 1233 ه. ق. در قزوین به دنیا آمد. مقدمات علوم را با خواهرش مرضیه در محضر پدر آموخت و بعد به تحصیل فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب پرداخت. طاهره آثار شیخ احسائی و سید رشتی را مطالعه کرد و به عقیده شیخیه درآمد و با سید رشتی مکاتبه و ارتباط برقرار کرد و سید در رسائل خود او را قرةالعین نامید.
مطالعهً طاهره در آثار و عقاید شیخیه زندگانی او را پاک دگرگون ساخت تا حدودی که دو پسر و یک دختر را که از پسرعمویش داشت، به شوهر سپرد و به قصد دیدن سید رشتی به کربلا رفت. اما چون به آنجا رسید، سید درگذشته بود و قرةالعین که در آن هنگام بیست و نه سال داشت در خانه سید اقامت گزید و از پس پرده به تدریس و افاده طلاب پرداخت و پس از آنکه سید باب در شیراز پیدا شد، قرةالعین به وسیله ملا حسین بشرویه ای ( باب الباب ) با او مکاتبه کرد و در عداد " حروف حی " یعنی یاران نخستین سید باب درآمد و لقب طاهره از او یافت و آشکارا به تبلیغ پرداخت.
قرةالعین پس از مراجعت اصحاب باب به کربلا، همچنان به مساعدت آنان و بحث و استدلال و تدریس مشغول بود تا آنکه جمعی به خانه سید رشتی، که قرةالعین در آنجا منزل داشت ریختند و او ناچار به بغداد رفت و چون همانجا نیز به دعوت و تبلیغ پرداخت، به امر والی بغداد، ابتدا در خانه شیخ محمود آلوسی، مفتی بغداد، توقیف و بعد به فرمان سلطان عثمانی، در اوایل سال 1263 ه. ق. با همراهان به ایران اعزام گردید و او همه جا تبلیغ کنان وارد قزوین شد و چندی در آنجا بود تا بعد از کشته شدن عمو و پدر شوهرش، حاجی ملا محمد تقی، به دست پیروان سید باب، به تهران آمد و با یاران دیگر به دشت " بدشت "، در هفت کیلومتری شاهرود، رفت و در انجمنی که در آنجا برپا بود، بی پرده در برابر حضار نمودار شد و برای پیروان باب سخن گفت و غوغایی برپا کرد و از آنجا به تهران بازگشت و ظاهرا باز به قزوین رفت، تا بعد از کشته شدن باب او را از قزوین به تهران آوردند و در باغ محمود خان، کلانتر تهران، در یک بالاخانه بی پله زندانی کردند و بود تا کمی پس از حادثه تیراندازی به ناصرالدین شاه، یعنی در روز اول ذیقعدهً 1268 ه. ق. که 36 سال بیش نداشت، به امر شاه و وزیرش، میرزا آقا خان نوری، در باغ ایلخانی ( محل کنونی بانک ملی) کشته شد.
قرةالعین زنی بود صاحبقلم، شاعر و سخنران که به ادبیات و فقه و اصول کلام و تفسیر آشنایی داشت. آلوسی، مفتی بغداد که ذکرش گذشت، در ترجمه حال او گوید: " من در این زن فضل و کمالی دیدم که در بسیاری از مردان ندیده ام. او دارای عقل و استکانت و حیا و صیانت بسیار بود. "
میرزا مهدیخان زعیم الدوله نیز در کتاب مفتاح الابواب، آنجا که به نام قرةالعین می رسد، از وی ستایش می کند.
قرةالعین در ایران نخستین زنی بود که بر خلاف رسم و عرف زمانه بی حجاب در برابر مردان ظاهر شد و با علما و رجال به بحث و مبادله پرداخت.
آثار نظم و نثر قرةالعین ظاهراً از میان رفته و آنچه از نوشته های پراکنده او از قبیل مناجاتها و نامه ها، به خط خودش یا استنساخ دیگران، بر جای مانده و بعضی از آنها در کتاب " ظهورالحق " چاپ شده است، غالباً به عربی و قسمتی با عبارات مرموز و اصطلاحات مخصوص نوشته شده است.
ابیاتی از قرةالعین:
در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منم ............. چــند مـغـایـرت کـنـی؟ بـا غمـت آشنـا منم
پرده به روی بسته ای، زلف به هم شکسته ای ............... از همه خلق رسته ای، از همگان جدا منم
شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی .............. شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم
نخل تویی، رطب تویی، لعبت نوش لب تویی ............... خـواجــه بــا ادب تویی، بنده بی حــیــا منم
کعبه تویی، صنم تویی، دیر تویی، حرم تویی .................. دلـــبــر محــتــرم تویی، عــاشــق بینوا منم
شاهد شوخ دلبرا گفت به سوی ما بــــیــا .................... رسته ز کــبــر و از ریــا، مــظــهــر کبریا منم
طــاهــره خــاک پای تو، مست می لقای تو .............. مـنــتـظـر عطــای تــو، مــعـــتــرف خطا منم