PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : میرزا عبدالوهاب " نشاط "



mozhgan
05-07-2011, 08:29 PM
نشاط


میرزا عبدالوهاب " نشاط " از سادات معروف اصفهان به سال 1175 ه. ق. در شهر اصفهان تولد یافت. پدر بزرگ او، عبدالوهاب، حکومت اصفهان داشت و مال و ثروت فراوان برای فرزندان خود باقی گذاشت. نشاط تربیت خوبی یافت و علاوه بر زبان مادری، زبانهای عربی و ترکی را فرا گرفت و در حسن خط سرآمد اقران شد و با شعر و ادب فارسی و عربی و دانشهای زمان خود از دینی و ریاضی و حکمت الهی و منطق آشنایی یافت.

چون به عرصه رسید یکی از هواخواهان جدی دبستان " بازگشت ادبی " شد و در آن زمان که شهر اصفهان مرکز این جنبش و رستاخیز بود شعر و ادب بود درهای مهمان نوازی او بر نویسندگان و دانشمندان باز و " محفلش مجمع شعرا و ظرفا بود " که هفته ای یک بار در آنجا گرد آمده داد سخن می دادند و او و یارانش بودند که به طریق قدما شعر سرودند و سنت قدیم ادبیات فارسی را از نو زنده کردند.

نشاط در سال 1218 ه. ق.، که چهل و سه سال از عمرش گذشته بود به تهران آمد و به دربار فتحعلی شاه راه یافت و سمت دبیری و منشی گری و لقب " معتمدالدوله " گرفت و پس از چندی به سرپرستی دیوان رسائل گمارده شد.

در شرح احوال او گفته اند: با اینکه از مال دنیا بی بهره نبود و درآمد شخصی املاک اصفهان داشت، چون مردی بخشنده و مهمان نواز بود در اندک مدتی هرچه داشت از دست داد و مبلغ زیادی ( سی یا چهل هزار تومان ) وامدار شد. گروهی از درباریان برای آنکه سرزنشی از شاعر کرده باشند نزد شاه از او سخن راندند که " بزرگان مال بازرگان به گزاف برند و به اجحاف خورند. " این سخن به سود آن بزرگ بود. شاه را دل بر حال او سوخت و دستور داد بستانکاران به دربار آیند و وام شاعر را از کیسه شاه شاعر نواز بستانند و آنان از بام تا شام دسته دسته می آمدند و بسته بسته همی بردند.

نشاط پس از رسیدن به سرپرستی دیوان رسائل، همه جا در سفر و حضر با شاه همراه بود و بیشتر احکام سلطنتی و فرامین رسمی و نامه های خصوصی شاه و عقدنامه ها و وصیتنامه های افراد خاندان سلطنت، با خط و انشای او تحریر می شد و تا پایان عمر عهده دار این سمت بود. نشاط یک بار جزو هیئتی، به نمایندگی از طرف شاه، به پاریس رفت و به حضور ناپلئون اول رسید.

نشاط از سال 1237 ه. ق. تا پایان عمر در تهران زیست و غالبا با اهل طریقت و سلوک معاشرت داشت، تا روز دوشنبه پنجم ذیحجه از سال 1244 ه. ق. در 69 سالگی به بیماری سل درگذشت.

مجموع آثار نشاط در کتابی به اسم گنجینه ابتدا در سال 1266 ه. ق. و بعد در سال 1281 ه. ق. به امر ناصرالدین شاه با خط خوب در تهران به چاپ رسید.

گنجینه شامل: 1- دیباچه ها، خطبه ها، وقفنامه ها و عقدنامه ها - 2 - مدیحه ها، قباله ها، قصاید و قطعات - 3 - نامه ها و فرمانهای فتحعلی شاه - 4 - نامه هایی که به خود شاه و شاهزادگان نوشته، و 5 - شعرها و قطعات ادبی و حکایات اخلاقی است.

نثر نشاط

مقدمه دیوان خاقان ( فتحعلی شاه ) و مقدمه شاهنشاهنامه فتحعلی خان صبا به قلم نشاط است. چنانکه گفته شد، نشاط در دربار فتحعلی شاه، بنا به سمتی که داشته نامه ها و فرمانهای شاه و نوشته های دربار و خانواده سلطنتی را به قلم خود انشا و تحریر می کرده است. هم خط و هم انشای او در زمان خود سرمشق نویسندگان بوده و دست به دست می گشته است.

اینک نمونه ای از مقاله نویسی نشاط:

خوابم ربوده بود خیالی ز دیده دوش ................ کامد خروش بلبلی از گلشنم به گوش

از کار شد روانم و از دست شد توان ................ از دل برفت صبرم و از سر برفت هوش

همانا یکی از دوستان که پاس وقت من داشتی، این حالتش شگفت آمده گفت - بلبلی را به شاخ گل خروشی است، ترا چه افتاده که چنین تیز هوشی؟ گفتم خموش باش که در گلستان آن گل که بلبلان را به خروش آورد یکی است. " ما من شی الایسبح بحمده "

اگر عشق گل فغان آور بلبلان است،

چاک گریبان از دست کیست؟ ............. یا که پریشانی بلبل ز چیست؟

و اگر نوای فاخته در هوای سرو جوان است، سرو را بیقراری کجاست؟ اگر به چشم حقیقت بنگری و طریق غفلت نسپری،

جمله را آشفتگی از یاد اوست ............. دوست می جوید و می گوید دوست

شعر نشاط

شعر نشاط با وجود عبارات آمیخته به عربی و به کار بردن صنایع شعری و ترکیبهای غریب و نامانوس و تکرار قافیه، ساده و روان است. " وی در قصیده و غزل هر دو استاد است. قصایدش از مکتب صباست ولی قدری ساده تر ". از نشاط قصاید زیادی باقی نمانده و اصلا قصیده سرایی و مداحی صفت اصلی او نیست، با اینهمه هر جا که بقصد تقرب به شاه، دست به مدح و ستایش زده، در این کار راه افراط پیموده و تملق و چاپلوسی را به حد اعلای خود رسانده است. چنانکه مردی مانند فتحعلی شاه که از سربازی هیچ بهره ای نداشته، " آسمانی در میان جوشن و آفتابی در کنار مغفر " نامیده و در یکی از مثنوی های خود وی را با این عبارت ستوده است:

ز آهن گر فریدون راست لافی ........... تو از فولاد تیغ آهن شکافی

زمین مشتی غبار از آستانت ............ حجابی چند بر در آسمانت

ز ذاتت جز خدا برتر که باشد؟ ............ گر این شاهی، خداوندی چه باشد