mozhgan
05-07-2011, 07:49 PM
http://neyshaboor.com/shafii/schafi-Dateien/image008.gif
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی معروف به «ه.الف سایه»، شاعر متخلص به سایه و موسیقی پژوه ایرانی است.
او در ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
ابتهاج سرپرست برنامه گل ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است.
سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می دانند.
سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار می*رود.
سایه در مجموعه های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه ای در شعر معاصر گشود.
غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»
اشعار نو او نیز دارای درون مایه ای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون مایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده است.
در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته اند انجام داده اند که در این بین نام هایی چون هوشنگ ابتهاج ؛ منوچهر نیستانی ؛ حسن منزوی ؛ محمد علی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می خورد.که دراین بین «سایه» (اشاره به استاد ابتهاج) به عنوان رابط بین غزل کهن با غزل امروز محسوب می شود.
هوشنگ ابتهاج(سايه) به روايت سيمين بهبهانی
سايه، اما، تا مرز همزباني، به حافظ نزديک شد و تا اين حد نزديک شدن به شعری از گذشتگان با حفظ خصوصيات و رويدادهای زمانه کاری ست که من می دانم تا چه اندازه مشکل است و مستلزم توانی ست در حد توان سايه
شعری از استاد ابتهاج
استاد هوشنگ ابتهاج؛ پس از درگذشت نیما، شعری برای استاد شهریار
می فرستند. استاد شهریار هم شعری در پاسخ استاد هوشنگ ابتهاج می سرایند.
از سایه به شهریار
بعد از نیما
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است غبارا تو بمان
هر دم از حلقه عشاق پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا توبمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا یارا اندوه گسارا تو بمان
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
از شهریار به سایه
بمانیم که چه؟
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی ثمر غوره چشمی بچلانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لُجه برانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
افسوس که استاد شهریار به توصیه استاد هوشنگ ابتهاج؛ نماندند و رفتند
و افسوسی دیگر اینکه؛ ما مانده ایم تا به قول استاد شهریار، روضه خوان
رفتن عزیزان باشیم.
امیدواریم خود حضرت استاد هوشنگ ابتهاج؛ آن چنان که از آن بزرگوار
خواسته بودند، در این بی کسی، یارمان باشند و تنهایمان نگذارند.
استاد سایه ، " همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان "
امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی معروف به «ه.الف سایه»، شاعر متخلص به سایه و موسیقی پژوه ایرانی است.
او در ۲۹ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد و پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.
ابتهاج سرپرست برنامه گل ها در رادیوی ایران، پس از کناره گیری داوود پیرنیا و پایه گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزل های او توسط خوانندگان ترانه اجرا شده است.
سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد. برخی از دوستداران شعرش، او را در غزلسرایی بعد از حافظ بهترین غزلسرا می دانند.
سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزلهای خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می توان گفت تعدادی از غزلهای او از بهترین غزلهای این دوران به شمار می*رود.
سایه در مجموعه های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با مردم همگام شد. مجموعهٔ «شبگیر» پاسخ گوی این اندیشهٔ تازهٔ اوست که در این رابطه اشعار اجتماعی باارزشی پدید می آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه ای در شعر معاصر گشود.
غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»
اشعار نو او نیز دارای درون مایه ای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون مایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده است.
در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته اند انجام داده اند که در این بین نام هایی چون هوشنگ ابتهاج ؛ منوچهر نیستانی ؛ حسن منزوی ؛ محمد علی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می خورد.که دراین بین «سایه» (اشاره به استاد ابتهاج) به عنوان رابط بین غزل کهن با غزل امروز محسوب می شود.
هوشنگ ابتهاج(سايه) به روايت سيمين بهبهانی
سايه، اما، تا مرز همزباني، به حافظ نزديک شد و تا اين حد نزديک شدن به شعری از گذشتگان با حفظ خصوصيات و رويدادهای زمانه کاری ست که من می دانم تا چه اندازه مشکل است و مستلزم توانی ست در حد توان سايه
شعری از استاد ابتهاج
استاد هوشنگ ابتهاج؛ پس از درگذشت نیما، شعری برای استاد شهریار
می فرستند. استاد شهریار هم شعری در پاسخ استاد هوشنگ ابتهاج می سرایند.
از سایه به شهریار
بعد از نیما
با من بی کس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بی برگ خزان دیده دگر رفتنی ام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
داغ و درد است همه نقش و نگار دل من
بنگر این نقش به خون شسته نگارا تو بمان
زین بیابان گذری نیست سواران را لیک
دل ما خوش به فریبی است غبارا تو بمان
هر دم از حلقه عشاق پریشانی رفت
به سر زلف بتان سلسله دارا توبمان
شهریارا تو بمان بر سر این خیل یتیم
پدرا یارا اندوه گسارا تو بمان
سایه در پای تو چون موج چه خوش زار گریست
که سر سبز تو خوش باد کنارا تو بمان
از شهریار به سایه
بمانیم که چه؟
سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه
زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه
درس این زندگی از بهر ندانستن ماست
این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه
خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز
دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه
آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز
بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه
دور سر هلهله و هاله شاهین اجل
ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه
کشتی ای را که پی غرق شدن ساخته اند
هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه
قسمت خرس و شغال است خود این باغ مویز
بی ثمر غوره چشمی بچلانیم که چه
بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه
ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه
گر رهایی است برای همه خواهید از غرق
ورنه تنها خودی از لُجه برانیم که چه
ما که در خانه ایمان خدا ننشستیم
کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه
قاتل مرغ و خروسیم یکیمان کمتر
این همه جان گرامی بستانیم که چه
مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار
این قدر پای تعلل بکشانیم که چه
شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند
ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چه
افسوس که استاد شهریار به توصیه استاد هوشنگ ابتهاج؛ نماندند و رفتند
و افسوسی دیگر اینکه؛ ما مانده ایم تا به قول استاد شهریار، روضه خوان
رفتن عزیزان باشیم.
امیدواریم خود حضرت استاد هوشنگ ابتهاج؛ آن چنان که از آن بزرگوار
خواسته بودند، در این بی کسی، یارمان باشند و تنهایمان نگذارند.
استاد سایه ، " همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان "