PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : چهار حكايت جالب و كوتاه



mohamad.s
05-07-2011, 10:27 AM
چهار حكايت جالب و كوتاه






چند حکايت

گويند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند كه پس ازنماز ، بر منبر رود و پند گويد. پذيرفت.
نماز جماعت تمام شد. چشم ‏ها همه بهسوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا ورسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم! هر كس از شما كه مى ‏داندامروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد ، برخيزد !
كسى برنخاست. گفت :
حالا هركس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است ، برخيزد !
باز كسى برنخاست. گفت : شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد ؛ اما براى رفتن نيز آماده نيستيد !

-----------------------------

گويند در بنى اسرائيل ، مردى بود كهمى ‏گفت : من در همه عمر ، خدا را نافرمانى كرده‏ ام و بس گناه و معصيت كه از من سرزده است ؛ اما تاكنون زيانى و كيفرى نديده ‏ام. اگر گناه ، جزا دارد و گناهكار بايدكيفر بيند ، پس چرا ما را كيفرى و عذابى نمى ‏رسد! ؟
در همان روزها ، پيامبرقوم بنى اسرائيل ، نزد آن مرد آمد و گفت :
خداوند ، مى‏ فرمايد كه ما تو راعذاب‏ هاى بسيار كرده ‏ايم و تو خود نمى ‏دانى ! آيا تو را از شيرينى عبادت خود ،محروم نكرده ‏ايم ؟ آيا در مناجات را بر روى تو نبسته ‏ايم ؟ آيا اميد به زندگى خوشدر آخرت را از تو نگرفته ‏ايم ؟ عذابى بزرگ‏تر و سهمگين ‏تر از اين مى ‏خواهى؟

-----------------------------

ابوسعيد را گفتند : كسى را مى‏شناسيم كه مقام او آن چنان است كه بر روى آب راه مى ‏رود.
شيخ گفت : كار دشوارىنيست ؛ پرندگانى نيز باشند كه بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند.
گفتند : فلان كس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نيز در هوا بپرد.
گفتند : فلان كس در يكلحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود.
گفت : شيطان نيز در يك دم ، از شرق عالم بهمغرب آن مى ‏رود. اين چنين چيزها ، چندان مهم و قيمتى نيست.
مرد آن باشد كه درميان خلق نشيند و برخيزد و بخسبد و با مردم داد و ستد كند و با آنان در آميزد و يكلحظه از خداى غافل نباشد.

-----------------------------

مردى از اهلحبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت : يا رسول الله ! گناهان منبسيار است. آيا در توبه به روى من نيز باز است ؟
پيامبر (ص) فرمود : آرى ، راهتوبه بر همگان ، هموار است. تو نيز از آن محروم نيستى.
مرد حبشى از نزد پيامبر (ص) رفت. مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت :
يا رسول الله ! آن هنگام كه معصيت مى‏كردم ، خداوند ، مرا مى ‏ديد ؟
پيامبر (ص) فرمود : آرى ، مى ‏ديد.
مرد حبشى، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت : توبه ، جرم گناه را مى ‏پوشاند ؛ چه كنم باشرم آن ؟
در دم نعره ‏اى زد و جانبداد