PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : کمی بیشتر فکر کن



mohamad.s
05-07-2011, 10:25 AM
چند داستان كوتاه و چند حديث زيبا تقديم به يك پارسي هاي عزيز







چند حديث زيبا از امام علي(ع)
امیرالمومنین علی (ع) : ریاکار سه نشانه دارد چون مردم را بیند ( در عبادت ) به نشاط آید.و هرگاه تنها باشد کسل باشد ( در هنگام تنهایی کسل است و عبادت نمی کند ) و دوست دارد که در هرکاری از او تعریف کنند و او را بستایند. اصول کافی جلد 3 صفحه 403
امام علی (ع) : تو که اعمال رسوا کننده مرتکب شده ای خنده دندان نما مکن . و کسی که گناهانی کرده ای از بلای شبگیر و پیش آمد ناگهانی نباید ایمن باشد. اصول کافی جلد 3 صفحه 371
مولا علی (ع) : ( مردی را در مرگ یکی از خویشاونداشان چنین تسلیت گفت ) مردن از شما آغاز نشده و به شما نیز پآیان نخواهد یافت.این دوست شما (منظور کسی که فوت شده است)به سفر می رفت اکنون پندارید که به یکی از سفرها رفته اگر او باز نگردد شما به سوی او خواهید رفت. نهج البلاغه حکمت 357
امام علی (ع) : چگونه کسی می تواند در حق دیگری عدالت نماید ، در صورتی که در حق خود ظلم می کند ؟ الحیاة جلد 6 صفحه 507
مولا علی (ع) : هرکس دامنه آرزوهایش گسترده باشد ، عملش کوتاه و ناچیز گردد. ارشاد شیخ مفید صفحه 144
مولا علی (ع) : آن کس که علم خود را به کار نبندد ، چیزی نمی داند. غررالحکم حدیث 308
مولا علی (ع) : بشنوید و بفهمید و باور کنید و بعد به کار ببندید. اصول کافی جلد 4 صفحه 194
مولا علی (ع) : پست ترین علم آن است که بر زبان با یستد ( عمل نشود ) ، وبالاترین علم آن است که در اندامها آشکار گردد ( عمل شود ) نهج البلاغه
مولا علی (ع) : از خودراضی ابله است ، و خود محور زیانکار. غررالحکم حدیث 48
مولا علی (ع) : جز از گناه خود مترس. غررالحکم صفحه 598 حدیث 7480
امام علی (ع) : دروغ گفته کسی که ادعای باور آخرت را دارد و به دنیای فانی دل بسته است. غررالحکم صفحه 582 حدیث 7292
امام علی (ع) : آرزو را کوتاه کنید و از اجل ناگهانی بترسید و به سوی رفتار شایسته بشتابید. غررالحکم صفحه 552 حدیث 6850
امام علی (ع) : هیچ پیش آمدی نزدیکتر از مرگ نیست. غررالحکم صفحه 636 حدیث 7935
امام علی (ع) : کسی که تکبر کند ، علم و دانش نیاموزد. غررالحکم صفحه 634 حدیث 7900
امام علی (ع) : مرگ احترام کسی نگه ندارد. غررالحکم صفحه 634 حدیث 7908
امام علی (ع) : ارزش دانش ، عمل به آن است. غررالحکم صفحه 534 حدیث 6634
امام علی (ع) : دروغ تباهی شخصیت است. غررالحکم صفحه 532 حدیث 6615
امام علی (ع) : مومن از گناه همواره بیمناک و از امتحان هراسناک و به رحمت پروردگارش امیدوار است. غررالحکم صفحه 96 حدیث 1797
امام علی (ع) : زیاده روی در هر چیز نکوهیده است ، مگر در کارهای نیک. غررالحکم صفحه 110 حدیث 1946
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
کمی بیشتر فکر کن

موش ازشكاف ديوار سرك كشيد تا ببيند اين همه سروصدا براي چيست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسيده بود و بسته اي با خود آورده بود و زنش با خوشحالي مشغول باز كردن بسته بود.
موش لب هايش را ليسيد و با خود گفت : كاش يك غذاي حسابي باشد.
اما همين كه بسته را باز كردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه يك تله موش خريده بود.
موش با سرعت به مزرعه برگشت تا اين خبر جديد را به همه حيوانات بدهد. او به هركسي كه مي رسيد، مي گفت : توي مزرعه يك تله موش آورده اند، صاحب مزرعه يك تله موش خريده است . . .
مرغ با شنيدن اين خبر بال هايش را تكان داد و گفت : آقاي موش، برايت متأسفم. از اين به بعد خيلي بايد مواظب خودت باشي، به هر حال من كاري به تله موش ندارم، تله موش هم ربطي به من ندارد.
ميش وقتي خبر تله موش را شنيد، صداي بلند سرداد و گفت : آقاي موش من فقط مي توانم دعايت كنم كه توي تله نيفتي، چون خودت خوب مي داني كه تله موش به من ربطي ندارد. مطمئن باش كه دعاي من پشت و پناه تو خواهد بود.
موش كه از حيوانات مزرعه انتظار همدردي داشت، به سراغ گاو رفت. اما گاو هم با شنيدن خبر، سري تكان داد و گفت : من كه تا حالا نديده ام يك گاوي توي تله موش بيفتد.!? او اين را گفت و زير لب خنده اي كرد و دوباره مشغول چريدن شد.
سرانجام، موش نااميد از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در اين فكر بود كه اگر روزي در تله موش بيفتد، چه مي شود؟
در نيمه هاي همان شب، صداي شديد به هم خوردن چيزي در خانه پيچيد. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوي انباري رفت تا موش را كه در تله افتاده بود، ببيند.
او در تاريكي متوجه نشد كه آنچه در تله موش تقلا مي كرده، موش نبود، بلكه يك مار خطرناكي بود كه دمش در تله گير كرده بود. همين كه زن به تله موش نزديك شد، مار پايش را نيش زد و صداي جيغ و فريادش به هوا بلند شد. صاحب مزرعه با شنيدن صداي جيغ از خواب پريد و به طرف صدا رفت، وقتي زنش را در اين حال ديد او را فوراً به بيمارستان رساند. بعد از چند روز، حال وي بهتر شد. اما روزي كه به خانه برگشت، هنوز تب داشت. زن همسايه كه به عيادت بيمار آمده بود ، گفت : براي تقويت بيمار و قطع شدن تب او هيچ غذايي مثل سوپ مرغ نيست.
مرد مزرعه دار كه زنش را خيلي دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتي بعد بوي خوش سوپ مرغ در خانه پيچيد.
اما هرچه صبر كردند، تب بيمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد مي كردند تا جوياي سلامتي او شوند. براي همين مرد مزرعه دار مجبور شد، ميش را هم قرباني كند تا باگوشت آن براي ميهمانان عزيزش غذا بپزد.
روزها مي گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر مي شد. تا اين كه يك روز صبح، در حالي كه از درد به خود مي پيچيد، از دنيا رفت و خبر مردن او خيلي زود در روستا پيچيد. افراد زيادي در مراسم خاك سپاري او شركت كردند. بنابراين، مرد مزرعه دار مجبور شد، از گاوش هم بگذرد و غذاي مفصلي براي ميهمانان دور و نزديك تدارك ببيند.
حالا، موش به تنهايي در مزرعه مي گرديد و به حيوانان زبان بسته اي فكر مي كرد كه كاري به كار تله موش نداشتند!
نتيجه ي اخلاقي : اگر شنيدي مشكلي براي كسي پيش آمده است و ربطي هم به تو ندارد، كمي بيشتر فكر كن. شايد خيلي هم بي ربط نباشد
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
خانم جواني در سالن انتظار فرودگاهي بزرگ منتظر اعلام براي سوار شدن به هواپيما بود.
بايد ساعات زيادي رو براي سوار شدن به هواپيما سپري ميکرد و تا پرواز هواپيما مدت زيادي مونده بود. پس تصميم گرفت يه کتاب بخره و با مطالعه اين مدت رو بگذرونه. اون همينطور يه پاکت شيريني خريد.
اون خانم نشست رو يه صندلي راحتي در قسمتي که مخصوص افراد مهم بود. تا هم با خيال راحت استراحت کنه و هم کتابشو بخونه.
کنار دستش. اون جايي که پاکت شيريني اش بود يه آقايي نشست روي صندلي و شروع کرد به خوندن مجله اي که با خودش آورده بود.
وقتي خانومه اولين شيريني رو از تو پاکت برداشت. آقاهه هم يه دونه ورداشت. خانومه عصباني شد ولي به روش نياورد. فقط پيش خودش فکر کرد اين يارو عجب رويي داره. اگه حال و حوصله داشتم حسابي حالشو ميگرفتم.
هريه دونه شيريني که خانومه بر ميداشت. آقاهه هم يکي ور ميداشت.
ديگه خانومه داشت راستي راستي جوش مياورد ولي نمي خواست باعث مشاجره بشه.
وقتي فقط يه دونه شيريني ته پاکت مونده بود. خانومه فکر کرد. آه. حالا اين آقاي پر رو و سو استفاده چي چه عکس العملي نشون ميده؟؟؟؟
آقا با کمال خونسردي شيريني آخري رو ور داشت دو قسمت کرد و نصفشو داد خانومه و نصف ديگه شو خودش خورد.
ه. اين ديگه خيلي رو ميخواد. خانومه ديگه از عصبانيت کارد ميزدي خونش در نميومد.
در حالي که حسابي قاطي کرده بود. بلند شد و کتاب و اثاثش رو برداشت و عصباني رفت براي سوار شدن به هواپيما.
وقتي نشست سر جاي خودش تو هواپيما. يه نگاهي توي کيفش کرد تا عينکش رو بر داره. که يک دفعه غافلگير شد. چرا؟ براي اين که ديد که پاکت شيريني که خريده بود توي کيفش هست
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

ياد خدا
مردي براي اصلاح به آرايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين آنها در مورد خدا صورت گرفت. آرايشگر گفت:من باور نميكنم خدا وجود داشته با شد مشتري پرسيد چرا؟ آرايشگر گفت: كافيستبه خيابان بروی و ببيني مگر ميشود با وجود خداي مهربان اينهمه مريضيو درد و رنج وجود داشته باشد؟مشتري چيزي نگفت و از مغازه بيرون رفت به محض اينكه از آرايشگاه بيرون آمد مردي را در خيابانديد با موهاي ژوليده و كثيف با سرعت به آرايشگاه برگشت و به آرايشگر گفت مي داني به نظر منآرايشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا اين حرف را ميزني؟من اينجاهستم و همين الان موهاي تو را مرتب كردم مشتري با اعتراض گفت: پس چرا كساني مثلآن مرد بيرون از آريشگاه وجود دارند آرایشگر گفت: آرايشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعهنميكنند. مشتري گفت: دقيقا همين است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نميكنند.براي همين است كه اينهمه درد و رنج در دنيا وجود داردhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gifhttp://forum.1pars.com/images/smilies/53.gif