PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : رویا(داستان)



mohamad.s
05-06-2011, 05:05 PM
رویا(داستان)




عزیزم داری به چی فکر می کنی؟
زن به خودش آمد:هیچی.همین طوری.
نه، بگو، داشتی به یه چیزی فکر می کردی!
خیلی دلت می خواد بدونی؟
مرد سر به نشانه تایید تکان داد.
زن آهی کشید:خوب،راستش،
داشتم به مرد رویاهام فکر می کردم.مردی
که می خواست منو خوشبخت کنه.ولی،
تو همه چیز رو خراب کردی.
تمام رویاهای منو به هم زدی.می فهمی
مرد با عصبانیت پرسید:اون کیه؟
زن به چشم او خیره شد
و با صدای بغض آلودی گفت:خود تو.