PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سر انجام تلخ عشق اینترنتی!!!



mohamad.s
05-06-2011, 04:22 PM
سر انجام تلخ عشق اینترنتی!!!





او عاشق شده بود و هرچه من و پدرش گفتیم این دختر به درد تو نمی خورد فایده ای نداشت. احسان حرف های ما را به مسخره می گرفت و می گفت اگر به خواستگاری دختر مورد علاقه اش نرویم دست به خودکشی خواهد زد.

من و شوهرم در چندین جلسه راجع به این مسئله با هم صحبت کردیم اما به نتیجه ای نرسیدیم و به پسرمان گفتیم که این ازدواج به صلاح تو نیست و باید مثل برادرت با دختر اصل و نسب داری ازدواج کنی.احسان که از طریق چت و اینترنت با مهسا آشنا شده بود برای آخرین بار تهدید کرد که تصمیم خودش را گرفته است و می خواهد ازدواج کند.پسرم بالاخره یکه و تنها به خواستگاری رفت و با مهسا ازدواج کرد. این ماجرا قلب ما را شکست و از نظر عاطفی خیلی برای مان گران تمام شد چون جلوی دوست و آشنا سرافکنده شدیم.
مادر عزادار در دایره اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد افزود: احسان بعد از ازدواج، با من و پدرش قطع ارتباط کرد و هیچ خبری از او نداشتیم تا این که پس از گذشت یک سال، یک روز سر و کله اش پیدا شد و در حالی که نادم و پشیمان بود و گریه می کرد گفت: مهسا با باندهای فساد رابطه دارد و در این مدت نقشه داشته که او را نیز اغفال کند و به گناه و معصیت بکشاند.
شنیدن این حرف ها از زبان پسری که آرزوهای زیادی برایش داشتیم قلب ما را به درد آورد. من و شوهرم اشتباهات او را نادیده گرفتیم و پسرمان را با آغوش باز پناه دادیم و کمکش کردیم تا همسرش را طلاق بدهد.اما افسوس که این شکست بزرگ، پسرم را افسرده و بی حوصله کرد و او با احساس پوچی و دلتنگی که داشت خانه نشین شد.اوایل فکر می کردیم اعتیاد پیدا کرده است ولی این طور نبود و احسان فقط از نظر روحی و روانی دچار مشکل شده بود. ما چندین برنامه مسافرت گذاشتیم و سعی کردیم فضای خانه را آرام و شاد نگه داریم تا پسرم روحیه بگیرد ولی او که از کرده خود پشیمان شده بود کارش به مصرف داروهای آرام بخش کشیده شد.متاسفانه چند روز قبل زمانی که من و شوهرم برای کاری به خانه خواهرم رفته بودیم و احسان داخل خانه تنها بود با توجه به وضعیت روحی که داشت دست به خودکشی زد و وقتی ما بالای سرش رسیدیم که بدنش غرق در خون بود و نفس نمی کشید.مادر دل شکسته با چشمانی اشک بار گفت: ما پس از انجام تشریفات قانونی جسد پسرم را به خاک سپردیم و از بچه ای که با هزار خون دل بزرگ کرده بودیم یک قاب عکس برای مان ماند