mohamad.s
05-06-2011, 03:46 PM
عــجـب صـبــری خدا دارد ! ...
گر من جاي او بودم .
همان يك لحظه ی اول ، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهانرا با همه زيبايي و زشتي ، برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پيمانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمانرا واژگون مستانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت ميپذيرفتم ،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،پاره پاره در كف زاهد نمايان ،سبحه صد دانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ،هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو ،آواره و ديوانه ميكردم .
اكر من جاي او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ،تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد ،گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش ،بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري ، در اين دنياي پر افسانه ميكردم .
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ،يكنفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !
گر من جاي او بودم .
همان يك لحظه ی اول ، كه اول ظلم را ميديدم از مخلوق بي وجدان ، جهانرا با همه زيبايي و زشتي ، برروي يكدگر ، ويرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمي گرم عيش و نوش ميديدم ، نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،بر لب پيمانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم يكي عريان و لرزان و ديگري پوشيده از صد جامه رنگين زمين و آسمانرا واژگون مستانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
نه طاعت ميپذيرفتم ،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز كرده ،پاره پاره در كف زاهد نمايان ،سبحه صد دانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
براي خاطر تنها يكي مجنون صحرا گرد بي سامان ،هزاران ليلي ناز آفرين را كو به كو ،آواره و ديوانه ميكردم .
اكر من جاي او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپاي وجود بي وفا معشوق را ، پروانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
بعرش كبريايي ، با همه صبر خدايي ،تا كه ميديدم عزيز نابجايي ، ناز بر يك ناروا گرديده خواري ميفروشد ،گردش اين چرخ را وارونه ، بي صبرانه ميكردم .
اگر من جاي او بودم .
كه ميديدم مشوش عارف و عامي ، ز برق فتنه اين علم عالم سوز مردم كش ،بجز انديشه عشق و وفا ، معدوم هر فكري ، در اين دنياي پر افسانه ميكردم .
چرا من جاي او باشم .
همين بهتر كه او خود جاي خود بنشسته و تاب تماشاي تمام زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد ، وگرنه من بجاي او چو بودم ،يكنفس كي عادلانه سازشي ، با جاهل و فرزانه ميكردم .
عجب صبري خدا دارد ! عجب صبري خدا دارد !